۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

این ترانه ایرج جنتی عطائی را داریوش خوانده است و چه با حسَ وحال:
برادر جان نمیدونی چه دلتنگم
برادر جان نمیدونی چه غمگینم
نمیدونی . نمیدونی . برادر جان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل طوفان همیشه در سفر بودن
برادر جان . برادر جان . نمیدونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزهای بی امید
از این شبگردیهای خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم خوش نیست . غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی . که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق . عاشق و خرسند

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
بکام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر ازخبث بد گویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه ی قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد و چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکر شکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمد الله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

قرن هفتم و هشتم - شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم
در عصر مغول بر اثر انتشار بسیاری مفاسد اخلاقی انتقادات اجتماعی به شدت بالا گرفت. البته پیش از این تاریخ از این قبیل انتقادات در اشعار شعرا خاصه در شعرای قرن ششم كه بر اثر تسلط تركان و رواج بعضی مفاسد از اوضاع ناراضی بودند، نیز مشاهده می‏شود ولی در عهد مغول به همان نسبت كه مفاسد اجتماعی رواج بیشتری یافت به همان درجه هم این انتقادات شدیدتر و سخت تر شد. از این انتقادات سخت در آثار سعدی خاصه گلستان و در هزلیات او و در جام جم اوحدی و د رغزلهای حافظ و آثار شعرای دیگر بسیار دیده می‏شود و از همه آنها مهمتر آثار شاعر و نویسنده خوش ذوقِ هوشیار «عبید ذاكانی قزوینی» است كه آثار او نظماً و نثراً حاوی مسایل انتقادی تندیست كه با لهجه ادبی بسیار دلچسب و شیرین بیان كرده و در این باب گوی سبقت از همه شاعران و نویسندگان فارسی زبان ربوده است. حقاً هم هیچ دوره‏ای از ادوار مقدم بر او در ایران به نحوی كه او می‏خواسته مانند عهد زندگی وی نمی‏توانست مضامینی بدان شیرینی و خوبی برای انتقادات اجتماعی او فراهم سازد. در شعر قرن هفتم و هشتم قصیده به تدریج متروك می‏شد و به همان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آنرا می‏گرفت. منظومه های داستانی نوع عرفانی زیاد سروده شد و همچنین منظومه هایی كه حاوی افكار اجتماعی و حكایات و قصص كوتاه باشد(مانند بوستان سعدی) در این دوره معمول گردید. داستانهای منظوم قرن هفتم و هشتم معمولاً به تقلید از نظامی شاعر مشهور پایان قرن ششم ساخته می‏شد و از بزرگترین مقلدان نظامی در این دوره امیر خسرو دهلوی و خواجوی كرمانی را می‏توان ذكر كرد.سبك شعر در قرن هفتم و هشتم دنباله سبك نیمه دوم قرن ششم است كه اكنون اصطلاحاً سبك عراقی نامیده می‏شود. علت توجه شاعران این قرن به سبك مذكور آنست كه مركز شعر در این دو قرن نواحی مركزی و جنوبی ایران است كه لهجه عمومی استادان این نواحی با سبك سابق الذكر سازگارتر است. با این حال در میان شعرای این دوره كسانی مانند مجد همگر شیرازی و ابن یمین فریومدی و مولوی بلخی بودند كه به سبك خراسانی بیشتر اظهار تمایل می‏كردند و علی الخصوص سبك مولوی در غزلها و قصایدش نزدیكی تام به روش شاعران خراسان دراوایل قرن ششم داشت. شعر فارسی دوره مغول با دو شاعر بزرگ ایران سعدی و مولوی شروع می‏شود كه هر دو پیش از حمله مغول ولادت یافته و در محیط دور از دسترس مغولان تربیت شده بودند. ابو عبد الله مشرف ابن مصلح یا مشرف الدین ابن مصلح با به قولی شیخ مصلح الدین عبد الله شیرازی ملقب به سعدی در اوایل قرن هفتم( حدود 606 هجری) در شیراز زاده شد و به سال 691 یا 694 در همان شهر درگذشت، در حالی كه قسمت بزرگی از زندگی خود را در سفرهای دراز و سیر آفاق وانفس گذرانده بود. وی بی تردید از شاعران درجه اول زبان فارسی و همردیف فردوسی است، قدرت او در غزلسرایی و بیان مضامین عالی لطیف عاشقانه و گاه عارفانه در كلام فصیح و روان كه غالباً در روانی و فصاحت به حد اعجاز می‏رسد بی‏سابقه بود. علاوه بر این سعدی در ذكر مواعظ و اندرز و حكمت و بیان امثال و قصص اخلاقی با زبانی شیرین و شیوا و مؤثر گوی سبقت از همه گویندگان فارسی زبان ربوده است. نثر او هم كه در عین توجه به بعضی از صنایع لفظی ساده و روشن و خالی از تكلفات دور از ذوق بلكه بسیار لطیف و دلپسند و مطبوع است او را در ردیف بهترین نویسندگان فارسی زبان درآورده است چنانكه مدتها كتاب گلستان او در شمار كتب درسی مدارس و مكاتب ایران بوده است و هنوز هم سرمشق فصاحت شمرده می‏شود. كلیات آثار او كه حاوی: مجالس عرفانی و چند رساله و گلستان (نثر) و بوستان یا سعدی نامه و غزلیات و ملمعات و قصاید عربی و فارسی و ترجیعات و مقطعات و هزلیاتست بارها به طبع رسیده و زبانزد خاص و عام ایرانیانست. از غزلهای شیوای اوست:

شب فراق كه داند كه تا سحر چندست
مگر كسی كه به زندان عشق دربندست
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
كدام سرو به بالای دوست مانندست
پیام من كه رساند به یار مهر گسل
كه بر شكستی و ما را هنوز پیوندست
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاك پای تو و آن هم عظیم سوگندست
كه با شكستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا كه بر سر كویت بساط چهره ماست
بجای خاك كه در زیر پایت افكندست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر بركندست
ز دست رفته نه تنها منم درین سودا
چه دستها كه ز دست تو بر خداوند است
فراق یار كه پیش تو كاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین كه كوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند كه سعدی ز دوست خرسندست
این ابیات از بوستان او نقل می‏شود:
الا تا درخت كرم پروری
گر امیدواری كزو برخوری
كرم كن كه فردا كه دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند
یكی را كه سعی قدم بیشتر
بدرگاه حق منزلت بیشتر
یكی باز پس خائن و شرمسار
بترسد همی مرد ناكرده كار
بهل تا به دندان گزد پشت دست
تنوری چنین گرم و نانی نیست
بدانی گه غله برداشتن
كه سستی بود تخم ناكاشتن
شاعر هم عصر سعدی جلال الدین محمد بن بهاء الدین محمد مولوی بلخی معروف به رومی نیز از نوابغ عالم ادب و از متفكران بزرگ جهان و مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و مجاهدت و ریاضت است. وی در نظم و نثر پارسی استاد و دارای لسانی فصیح و قدرتی كم نظیر در بیان معانی دشوار عرفانی و حكمی به زبان ساده بود. مثنوی (شش دفتر) و دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات او و همچنین آثار منثور یعنی فیه مافیه و قسمتی از مجالس و مكتوبات وی مشهور است.از غزلهای اوست: روزها فكر من اینست و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از كجا آمده‏ام آمدنم بهر چه بود
به كجا می‏روم آخر ننمایی وطنم
مانده‏ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
جان كه از عالم علویست یقین می‏دانم
رخت خود باز برآنم كه همانجا فكنم
مرغ باغ ملكوتم نیم ازعالم خاك
دو سه روزی قفسی ساخته‏اند از بدنم
ای خوش آنروز كه پرواز كنم تا بر دوست
به امید سر كویش پر و بالی بزنم
كیست در گوش كه او می‏شنود آوازم
یا كدامیست سخن می‏كند اندر دهنم
كیست در دیده كه از دیده برون می‏نگرد
یا چه جانست نگویی كه منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل وره ننمایی
یكدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه بهم درشكنم
من بخود نامدم اینجا كه بخود باز روم
آنكه آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار كه من شعر بخود می‏گویم
تا كه هشیارم و بیدار یكی دم نزنم
شمس تبریز اگر روی بمن ننمایی
والله این قالب مردار بهم درشكنم
این ابیات از مثنوی اوست
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی‏ادب محروم ماند از لطف رب
بی‏ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش بر همه آفاق زد هر چه بر تو آید از ظلمات و غم آن ز بی‏باكی و گستاخیست هم هر كه بی‏باكی كند در راه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست دشمن طاوس آمد پرّ او ای بسی شه را به كشته فر او گفت من آن آهوم كز ناف من ریخت آن صیاد خون صاف من
ای من آن روباه صحرا كز كمین
سربریدنش برای پوستین
ای من آن پیلی كه زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
آنكه كشتستم پی مادون من
می نداند كه نخسبد خون من
بر منست امروز و فردا برویست
خون چون من كس چنین ضایع كیست
گر چه دیوار افگند سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان كوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
وقتی از این دو شاعر بسیار بزرگ آغاز دوره مغول بگذریم به عده‏یی دیگر از شاعران درجه دوم و سوم، و چهارم، برمی‏خوریم تا در پایان این عهد به حافظ برسیم. در گیرو دار حمله مغول دو تن از شاعران بزرگ ایران شربت شهادت نوشیدند: نخست پیشوای بزرگ تصوف و شاعر شیرین سخن نام آور فریدالدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری كه پیش از این نام او آورده شده است و دوم كمال الدین اسمعیل بن جمال الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی قصیده سرای مشهور كه در سال 635 كشته شد. وی به چشم خویش قتل عام دیگر مغول را در اصفهان به سال 633 دید و در آن باب چنین گفت:
كس نیست كه تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گری
ددی بر سر مرده‏یی دو صد شیون بود
امروز یكی نیست كه بر صد گرید
و خود دو سال بعد به دست مغول به قتل رسید.از شاعران مشهور بزرگ قرن ششم انوری و خاقانی اند. اثیرالدین عبدالله اومانی از اومان همدانست كه به سال 665 در گذشت و دیوان قصاید او در دست است. دیگر سیف الدین اسفرنگ (یا سیف اسفرنگی) از گویندگان مشهور ماوراءالنهر (متوفی به سال 672) است كه در قصاید خود سبك خاقانی را خوب تقلید كرده است. از شعرای مشهور دیگر این عهد: بدرالدین جاجرمی(م. 686) و فخرالدین ابراهیمی عراقی (م.688) و مجد الدین همگر(م.686) و رضی الدین عبدالله امامی هروی(م. 667) و همام الدین تبریزی (م.714) و نزاری قهستانی (م.720) و شیخ محمود شبستری عارف بزرگ صاحبِ گلشنِ راز (م. 720) و امیر نجم الدین حسن دهلوی (م.727) و اوحدالدین كرمانی (م. 736) و اوحدی مراغه‏یی (م.738) و ابن یمین فریومدی جوینی صاحب قصاید و مقطعات مشهور(م.769) هستند. غیر از امیر حسن دهلوی كه نام او گذشت، شاعر دیگری هم كه در اصل ایرانی بوده ولی در هند تربیت یافته و از گویندگان بزرگ زبان فارسی شده در این عهد مشهور است و او امیر خسرو بن امیر سیف الدین محمود دهلوی (م.725) است كه دیوان قصاید و غزلها و مثنویهای او شهرت فراوان دارد. مثنویهای مطلع النوار، شیرین و خسرو، لیلی و مجنون، آیینه اسكندری، هشت بهشت او به تقلید از پنج گنج نظامی ساخته شده و علاوه بر اینها مثنوی های دیگری نیز دارد.شاعر مشهور دیگر این دوره كمال الدین ابوالعطا محمود بن علی كرمانی معروف به خواجو(م.753) است كه در غزل و مثنوی صاحب دستی قوی بوده و خصوصاً در آوردن مضامین عرفانی در غزل چیره‏دست و در این راه پیشوای حافظ است و حافظ خود به تقدم وی در این باب و پیروی از سبك او معترف است. از خواجو مثنوی هایی به تقلید نظامی مانده است مانند روضه‏الانوار، كمال نامه، گل و نوروز، گوهر نامه، همای و همایون، و منظومه حماسی سام نامه.نظام الدین عبید زاكانی قزوینی (م. 772) كه پیش از این هم نام او را ذكر كرده‏ایم از گویندگان نام آورِ آخر این دوره است. اهمیت او در داشتن روش انتقادی و بیان مفاسد اجتماع با زبانی شیرین و به طریق هزل و شوخی است. وی در روش انشاء و در سبك ظاهری اشعار خود بیشتر متتبع روش سعدی بوده. عبید بهتر از هر كسی وضع نامطلوب اخلاقی و اجتماعی عهد خویش را شناخته و محیطی را كه تحت تأثیر استیلای تاتار و جور حكام و عمال مغول و آشوب و فتنه و قتل و غارت و ناپایداری اوضاع و جهل و نادانی غالب زمامداران و غلبه مشتی غارتگر فاسد و نادان به وجود آمده بود مجسم ساخته است. كلیات عبید زاكانی شامل منظومه‏ها و رسالات منثور اوست. در میان این آثار مقداری اشعار جدی از جنس قصاید و غزلیات موجود است و از آن گذشته منظومه گربه و موش و عشاق نامه و رسالات اخلاق الاشراف و ده فصل و رساله و صد پند را باید از آثار خوب او شمرد. شاعر مشهور دیگر اواخر این عهد جمال الدین سلمان بن علاء الدین محمد ساوجی(م.779) است كه مداح ایلخانان بغداد بود و دیوان قصاید و غزلهای او مشهور است و او را حقاً می‏توان آخرین شاعر قصیده‏سرای بزرگ دوره مغول دانست. وی گذشته از این دیوان دو منظومه فراقنامه و جمشید و خورشید را نیز به نظم درآورده است. آخرین شاعر نام‏آور ایران در این عصر كه او را باید آخرین شاعر بزرگ درجه اول ایران شمرد شمس الدین محمد بن بهاءالدین حافظ شیرازی (م.791) است كه اواخر حیات او مصادف با اوایل عهد تیموری بود. اهمیت او در آنست كه توانست مضامین عرفانی و عشقی را به نحوی درهم آمیزد كه از دو سبك غزل عارفانه و عاشقانه سبك واحد جدیدی بوجود آورد و البته موفقیت او در این كار بیشتر مرهون شعرای مقدم بر او در اواسط و اواخر قرن هشتم علی الخصوص خواجوی كرمانی بوده است. حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را با الفاظ زیبا و با توجه به صنایع لفظی بیان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوری غالباً مضامین عالی و معانی كثیر را در ابیات كوتاه گنجانیده است. وی به حدی در بازی با كلمات مقتدر است كه غالباً ابیات او اگر مضمون و معنی خیلی عالی هم نداشته باشد در خواننده مؤثر است. تركیباتی كه حافظ در اشعار خود آورد غالباً تازه و بدیع و بی‏سابقه است و حافظ در ساختِ این تركیبات نهایت قدرت و كمال ذوق و لطف طبع خود را نشان داده است و كمتر شاعری را از این حیث می‏توان با او مقایسه كرد. معانی عرفانی و حكمی حافظ اگر چه تازه نیست لیكن چون با احساسات لطیف و گاه با هیجانات شدید روحی او آمیخته شده جلایی خاص یافته است. بهر حال غزلهای حافظ از بهترین نمونه‏های سخن فارسی و از عالیترین نمودارهای علو فكر و طبع نژاد ایرانیست كه حتی در تاریكترین ادوار هم از نورافشانی باز نمانده است. از غزلهای شیوای اوست:
سالها دل طلب جام جم از ما می‏كرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‏كرد
گوهری كز صدف كون و مكان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‏كرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا می‏كرد
مشكل خویش بر پیر مغان بردم دوش
كاو به تأیید نظر حل معما می‏كرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
وندران آینه صدگونه تماشا می‏كرد
گفتم این جام جهان بین تو كی داد حكیم
گفت آنروز كه این گنبد مینا می‏كرد
آن همه شعبدها عقل كه می‏كرد آنجا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‏كرد
گفت آن یار كزو گشت سردار بلند
جرمش این بود كه اسرار هویدا می‏كرد
آنكه چون غنچه دلش را ز حقیقت بنهفت
ورق خاطره از این نكته محشی می‏كرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دگران هم بكنند آنچه مسیحا می‏كرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‏یی از دل شیدا می‏كرد
نوشته شده بر روی قلب من شنبه هفدهم دی 1384

شب فراق كه داند كه تا سحر چندست
مگر كسی كه به زندان عشق دربندست
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
كدام سرو به بالای دوست مانندست
پیام من كه رساند به یار مهر گسل
كه بر شكستی و ما را هنوز پیوندست
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاك پای تو و آن هم عظیم سوگندست
كه با شكستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا كه بر سر كویت بساط چهره ماست
بجای خاك كه در زیر پایت افكندست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر بركندست
ز دست رفته نه تنها منم درین سودا
چه دستها كه ز دست تو بر خداوند است
فراق یار كه پیش تو كاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین كه كوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند كه سعدی ز دوست خرسندست

۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

فصل اول:
نگاهي اجمالي: هنرآفريني با گل
*
*
*هيچ گونه سكونت بنيادي‌تر از زندگي در حفره هاي زمين وجود ندارد و نوع بشر در استفاده از اين حفره ها به عنوان ابتدايي‌ترين شكل سكونت با بسياري از حيوانات وجه مشترك دارد. تمدنهايي يكسره متكي بر غارنشيني شكل گرفته‌اند و هنوز هم ميليونها تن از مردم با آسايش به همين روش زندگي مي‌كنند. سكونتگاهها، مقابر يا معابد اوليه مي‌تواند غاري در زميني با استحكام قابل قبول بوده باشد و برخي از اين حفره ها به درجاتي از هنر نائل شده‌اند كه شايسته اطلاق لفظ معماري هستند و مبدل به موضوع حفاظت مي‌گردند. بعضي از آنها در نتيجه گسترش در جهت خارج سازي غار در مقوله ساختمان قرار مي‌گيرند. اين ساختمانها غالباً حاصل كندن زمين و تبديل آن به مصالح ساختماني و گسترش فضاست و ديگر مصالح ساختماني به صورت روكوبي مورد استفاده قرار گرفته و مهارتهاي معمارانه درون غار را با استفاده از رنگ و بيرون آنرا با حجم‌هاي برجسته و جزييات نقش پردازانه تغيير شكل داده است. بعضي از اين غارهاي مسكوني به درجات بالايي از پيشرفت نائل آمده‌اند و بيشترين شمار سكونتهاي غاري در تمدهاي شمال چين قرار دارد.
*
*
*
*در اين سرزمينهاي وسيع و مرتفع، جائيكه رودخانه‌ها مسير خود را از ميان خاكهاي بادرفتي فشرده مي‌گشايند، فرهنگي بودايي باليد كه بعدها با ورود اسلام برافتاد. پيروان آن آئين صلح جوتر قديمي سرمايه كار ناشي از عشق و زهد، بارا در معابد و مساكن خود به وديعه گذارده‌اند پا به شكل پيكره‌ها و قابهاي تزئيني، گل رنگ شده برروي آجر كه ديوارهاي پشت نماهاي آجري را روكوبي كرده‌اند. آسيبهايي كه اعتقادات ديني يا كينه توزانه، غفلت و چپاولهاي جويندگان گنج‌هاي هنري بر اين آثار وارد آورده اين قطعات به جا مانده از تمدني خاموش را به كلي مخدوش يا نابود نكرده است. هنوز هم هزاران نقاشي عليرغم تغييرات شديد دما در شب و روز و در طول سال، در هواي نسبتاً خشك منطقه سالم روي ديوارها مانده است. در اين معابد واقع در ميان صخره‌هاي راههاي تجاري كه مدتها متروك مانده بود هنوز هم پيكره‌هاي غول آسا از بوداها و و بوذاسف‌ها وجود دارد كه ارتفاع 30 متر ساخته شده كه با كشيدن چندين لايه گل روي كلاف چوبي سنتها يا هسته‌هايي از خاك بگراء شده اجرا شده‌اند. سطوح بسيار پرداخت شده اين تمثالها را در پايان كار و قبل از اقدام به رنگ آميزي، باروكشي از گچ مي‌پوشانند و گرد آنها قاب بندهاي پس زمينه قرار دارد كه به همين شيوه شكل داده و صيقل شده‌اند و آنها هم كاملاً رنگ‎آميزي شده‌اند. اينگونه آثار با بقا، كم‌يابي، كيفيت هنري و اهميت تاريخي خود جايگاهي والا در ميان آثار تاريخي نيازمند حفاظت كسب كرده‌اند وگرچه ساختارهايي ساده به شمار مي‌روند تقريباً در بالا‌ترين سطح از مشكلات حفاظت بناهاي گلي قرار مي‌گيرند. در قلب اينگونه بناها يك اصل مهم قرار دارد. هيچ نشانه‌اي از آب رفتگي در قاب بندها و پيكره‌ها ديده نمي‌شود. با اين وجود كه مقادير كلاني رس در ساخت آنها به كار رفته و اين رسها مثل همه انواع رس هنگام خشك شدن آب مي‌رود. بعضي مواقع كه از رس به صورت قطعات بزرگ استفاده شده، رس به هنگام خشك شدن آب رفته و با استفاده از رس بيشتر و پرداخت كردن، تركهاي اوليه را پر كرده سطح را به صورت يك قاب‌بند يك پارچه در آورده‌اند. اين نتيجه چشم‌گير حاصل استفاده از چندين لايه از رس است كه در ايجاد توده‌هاي منسجم و سطوح صاف قاب‌بندها كه هيچ نشانه‌اي از ترك‌هاي آب رفتگي در آنها ديده نمي‌شود موفقيت‌آميز است. اين در حالي است كه در استفاده متعارف از رس تركهاي اساسي در كار پيدا خواهد شد.
*هيچ سند منتشر شده‌اي كه گوياي جزييات پيكره‌هايي باشد كه بدين ترتيب ساخته شده وجود ندارد اما وجود آنها را مي‌توان ناشي از بكارگيري شيوه‌هاي دشوار قابل استفاده در آفرينش اثر هنري، همراه با نيروي كار ايثارگر صومعه نشين دانست. اين شرايط ويژه ايجاد آثار هنري پيچيده و پرمايه را ميسر ساخته است.
101 بناهاي گلي اوليه
*
*در سرتاسر دشتهاي هلال خضيب- شرق تركيه ، سوريه، شمال عراق و بخشهاي از ايران تا جنوب روسيه- تل‌هايي كه نشانه عمليات ساختماني بسيار قديمي است چشم‌انداز را پركرده‌اند. اين تلها يا پشته‌هاي سرصاف سركشيده از پهن دشتها را سكنه يكجا نشين شده نواحي ايجاد كرده‌اند كه پيوسته گل، ملاط، آجر سنگ و چوب را براي استفاده در ساختمان‌سازي حمل مي‌كردند و وقتي اين بناها خراب مي‌شد آنها را لگدكوب مي‌كردند تا بناهايي تازه بر فراز آن بسازند. اين. مصالح هيچ‌گاه به خاستگاه اوليه خود برگردانده نمي‌شد و به همين علت تلهاي مورد بحث شاهدي است بر سكونت طولاني بشر در اين منطقه. به نظر مي‌رسد بناهاي اوليه را غير از سنگ يا مصالح كم دوام مثل پوست، با استفاده از گل يا اندود گلي كه روي قابهاي سبدي مي‌كشيدند مي‌ساختند و قديمي‌ترين آجرها كلوخه مانند بود و مدتها پيش از ساخت خشتهاي سخت و چهارگوش كه در آفتاب خشك مي‌شد، آنها را به صورت صاف محدب مورد استفاده قرار مي‌دادند. به دلائلي كاملاً عملي اين شكل را به خشتها مي دادند. چنانچه كلوخه را طوري شكل داده باشند كه در وسط برجستگي كوهان مانند داشته باشد، مي‌توان با قرار دادن دستها در حدود نقطه يك چهارم اقدام به حمل كرد بدون اينكه فرم خود را بيش از حد از دست بدهد حتي با اين وجود كه به اندازه كافي شكل پذير بود كه در ديوار قرار گيرد. اين روش اوليه ساخت بي نياز از ملاط بود و به همين علت غير از بيل به هيچ ابزار ديگري نياز نبود. كلوخه‌ها را به صورت بخشي از يك فرايند ساده و مداوم كه تنها مستلزم انجام يك نوع عمليات بود در محل خود قرار داده فشرده مي‌ساختند. اين روش مرحله‌اي پر اهميت بود كه سازندگان اوليه را به سمت خشك كردن كلوخه قبل از استفاده سوق داد . اينكار به فرآيند پيچيده‌تر تركيب گل با كاه، قالب زني، خشك كردن خشت‌ها و استفاده از گل نرم به عنوان بستر يا ملاط منتهي شد.
*
*
*
*
*احتمالاً اين اقدام به منظور ساخت قوس و طاق گهواره‌اي، شيوه‌اي كه قبلاً با استفاده از سنگ اجرا مي‌شد، ضرورت گرفت. ماده قالب پذيري چون كلوخه نرم ماده مناسبي براي طاق زني نيست، به ويژه اگر طاق طبق اصل طاق شيب‌دار ساخته شده باشد كه در آن طاق به يك ديوار انتهايي تكيه داده و رو به جلو ساخته مي‌شود و پيش مي‌آيد(طاق شيب‌دار) و تكيه‌گاه هر قوس مطبق چسبيدن آن به قوس پيشين است كه كمي شيب‌دار است و قوس جديد چسبيده به آن ساخته مي‌شود. بدين ترتيب استفاده از خشت خشك شده در آفتاب خشت يا كلوخه صاف – محدب دو شيوه ساخت همزمان بودند كه در اختيار سازندگان اوليه قرار داشتند و قبل از 3000 بيش از ميلاد كاملاً جا افتاده بودند. در اين زمان چند قرن بود كه استفاده از گل پخته اشياء سفالي و نذري را در دسترس بشر قرار داده بود.
*به موازات اينها ساده‌ترين اشكال ساختمان گلي يعني خندق و خاك ريز قرار مي گيرد. اين بقاياي كارهاي ساختماني بشر نمايانگر وجود مزارع، مرزها، استحكامات دفاعي، پايه بناها و رشته راههاست. بسياري از آنها بسيار قديمي‌اند و قاعده كلي اين است كه هر چه قدمت بيشتر باشد اهميت بيشتري دارند زيرا بسياري از آنها بيش از تاريخ مكتوب وجود داشته‌اند و بسا كه مهم‌ترين بقاياي مشهود از مردمان قديم باشند. بسياري از آنها تبديل به مستحضه زمين چشم‌انداز شده‌اند وگرچه كشت و كار بعدي آنها را از شكل انداخته بقاياي بناهاي بزرگتر حتي امروز به صورت توده‌هايي مسلط بر محيط پيرامون خود ديده مي‌شوند. معمولاً همه آنها دچار فرسايش شده‌اند، خندق‌هايشان پر شده و خاكريزهاي آنها آنقدر فرو ريخته كه نسبت به اطراف صرفاً شيبي طبيعي دارند طوريكه تنها از طريق باستانشناسي بسيار دقيق مي‌توان سرگذشت ساختماني اوليه را تعيين كرد. در بعضي موارد اينگونه پژوهشها در مقياسي بزرگ انجام شده و حفظ شواهد به دست آمده مستلزم محصور سازي و حفاظت از محل است. اينك شواهد فرهنگبان پو در شمال چين به شكل تميز شده نمايان و آموزنده زير سقفي بزرگ قرار دارد كه محيط حفاظت شده آن مشكلات تبخير و رسوب نمك را پيش مي‌آورد، در اكثر موارد باستانشناسي نمي‌تواند بيش از حفاري آزمايشي يا بسيار متمركز انجام اقدامي ديگر را موجه سازد و مشكل حفاظت‌گر بيشتر حفاظت بقاياي اثر تاريخي هوازده در برابر خرابي بيشتر است تا تامين پوشش براي آن. وقتي محل را علف پوشانده و احشام در آن مي‌چرند، موردي كه به وفور در اروپا ديده مي‌شود، ديدگاه رايج «به حال خود گذاردن» است. البته بايد از دو خطر برحذر بود: شرايط مرطوب همراه با رشد درختان يا فرسايش بيش از حد توسط احشام يا وسايل نقليه. تغيير در وضعيت زهكشي و افزايش مقدار رطوبت خاك مي‌تواند موجب نرمي به مراتب بيشتر زمين در پي بنا شده و از اين طريق فرسايش را افزايش دهد. روشهاي نامناسب چرا مي‌تواند در نتيجه گذر احشام سنگين سطح خاك را به سرعت فرسايش دهد. حتي چراي بيش از حد احشام كوچك و سبك وزن مي‌تواند فرسايش پوشش گياهي را چنان افزايش دهد كه خرابي سطح زمين تسريع گردد. اما در صورت وجود وضعيت رضايت‌بخش، بهترين راه حفاظت از آثار تاريخي گلي اين است كه مرغزاري در برابر جوندگان و ديگر حيوانات نقب زن حفاظت شده باشد. درختان استوار در مقوله پوشش گياهي قابل قبول قرار نمي‌گيرد. ريشه‌هاي عميق خود مزاحم‌اند اما واژگون شدن درختان كهن سال در طوفان بزرگترين خطر طبيعي را متوجه اين گونه بناهاي تاريخي مي كند، خندقها را پر كرده، خاك ريزها را خراب كرده فضا و پوشش مورد نياز جانوران نقب زن را در اختيار آنها مي‌گذارند. مرز نمائي كه در قرن نوزدهم با كاشت درختان راش در چانتون بري رينگ در ساكس- يك بناي گلي مهم پيش از تاريخ- ايجاد شده به علت خسارت ناشي از رشد درختان و خرابي كه به وجود مي‌آيد طبق موازين مدرن پذيرفتني نيست. در هر حال كاشت مجدد درخت پس از طوفان 1987 ناگزير بود چرا كه اين نقطه به صورت يك ويژگي بصري عمده درآمده بود.
*
*102 اشكال ساختمان سازي گلي
*گودبرداري و فروگذاري فرآيندهاي اساسي در ساختمان سازي گلي است. معمولاً اين فرآيند به چندين شكل صورت مي‌گيرد. شكل اول كه در گودبرداري آن مصالح لازم براي تهيه آجر به دست مي‌آيد خود بخشي از گودبرداري براي ديوارسازي يا پايين بردن كف بناست. از طريق بسط اين شيوه سطوح زمين در داخل و خارج بنا پايين برده مي‌شود و آن قسمت خاك كه دست نخورده به صورت بخش پاييني ديوار در مي‌آيد و بخش گودبرداري و كاواك شده خود بخشي از ساختمان را تشكيل مي‌دهد. اين شيوه در بسترهاي عميق تپه‌هاي بادرفتي شمال چين در ساخت بناهاي سترگ كه وجه مشخصه سكونتگاههاي عمده اوليه، شهرها و معابد است بكار گرفته شده. در خانه‌هاي انگلستان كه ساده‌تر است محل گودبرداري شده را به صورت كاواك به حال خود گذارده يا به شكل زير زمين بنا مورد استفاده قرار داده‌اند.
*در شرايطي ديگر گودبرداري خود تمامي حاصل كار را تشكيل مي دهد، مثل گودبرداري‌هايي كه در رسوبات آتش نشاني در گورمه تركيه صورت گرفته است. باز هم در جاهاي ديگر گودبرداري به كلي جدا از ساختمان است. در هند، گودالي كه خاك آنرا براي ساخت خانه‌هاي روستايي برداشته‌اند مبدل به مخزن نگهداري آب مي‌شود كه وجود آن براي ادامه حيات در فصل خشك اهميت اساسي دارد.
*
*
*
*
*
*
*در بين اين دو انتهاي طيف، كارهاي ساختماني شكل داده شده، و تنديس گونه قرار دارد؛ بناهاي سترگ گلي كه به قصرها شكل داده، شهرها را در ميان گرفته، مرز ميان كشورها را مشخص كرده، روي رودخانه‌ها سد بسته و دريا را از خشكي دور نگاه داشته، طيف عظيمي از بناهاي ديوار دار ساخته شده كه به عنوان خانه، كارگاه، بناهاي دولتي و مذهبي و همه گونه مقاصد كشاورزي مورد استفاده قرار گرفته است. الوار مستقيماً در سقف بندي مورد استفاده قرار مي‌گرفت. به منظور مقابله با افزايش سطح آبهاي زير زميني و ايمن سازي پي بيشتر از سنگ استفاده شده است. و براي پوشاندن سطوح عمودي داخلي و خارجي، اندود آهك، ساروج، گچ كاري و دوغاب آهك وسيعاً مورد استفاده قرار گرفته است.
*
*
*
*ساختمانهاي گلي، مثل بيشتر بناها از مصالح متعدد ساخته شده‌اند و به همين علت كار حفاظت‌گر به تعامل ميان اجزاء متشكله متفاوت مربوط مي‌شود. با اينحال بخش مهمي از بناهاي گلي به جامانده گلي از يك نوع مصالح ساخته شده‌اند و اين گونه از بناهاي عظيمي كه به اصطلاح امروزي مهندسي راه و ساختمان ناميده مي‌شود مي‌گذرد و به شمار بزرگي بناهاي محقر به ويژه در مناطق استوايي مي‌رسد. خانه‌هاي لانه زنبوري سوريه، روستاهاي مصرعليا، قصبه‌هاي مراكش، شهركهاي فلات ايران كوخها مدور ولتا و خانه‌هاي خشت گلي مكزيك و نيو مكزيكو، صرفاً بخشي از نمونه‌هاي اصلي ميراث گلي جهان است كه وسعتي حيرت‌آور دارد و بخش اعظم آن خاستگاه و كاركردي محقّرانه دارند و صاحبان و استفاده كنندگان آنها را بي مقدار منسوخ شده مي‌شمرند و به دلائلي بي ارتباط با قابليت استفاده در خطرند. با اين حال بايد به اين ميراث بهاي مناسب داده شود. ميراثي كه به علت شكنندگي بقاي آن بستگي به نگهداري دارد و متاسفانه در برابر توسعه اغلب از آن غفلت مي‌شود.
بخش اعظم بناهاي گلي جهان به يكي از چهار روش زير ساخته شده است.
· چيدن قطعات آماده خشك شده(ساختمان خشت گلي)
· چيدن گل نيمه نرم(ساختمان گلي)
·
*
*استفاده از گل نيمه مايع
·
*
*
*
*
*
*
*
*
*فشرده سازي گل ميان سطوح مهار كننده يعني قالببندي موقت يا دائم (ساختمان چينه اي يا (فشرده شده).گل آبدار به صورت ملاط، اندود گل و اندود محافظ (انواع گچ اندود). اولين روش هميشه نيازمند ملاط است كه معمولاً گل مايع است و احتمالاً خشك شده آن تا حدودي ضعيف‌تر از خود خشت است. در روش دوم خشتها، بلوكها يا كلوخه‌ها را مي‌توان بدون هيچگونه ملاط گلي چيد چرا كه نرمي آنها اجازه مي‌دهد با كمي فشرده‌سازي در جاي خود شكل بگيرند. در روشهاي سوم و چهارم ساخت، فشار متناوب يا مداوم- كوبش يا غلطك زني بخشي اساسي از عمل است.
توضيحات واشكال گوناگون اسامي محلي به نواحي خاص و تفاوت در شيوه‌هاي استفاده برمي گردد. يكي از اين اسامي اهميتي فوق العاده دارد. لفظ adobe به شكلي چنان فراگير جا افتاده كه تداوم استفاده تركيبي از آن غير قابل اجتناب است. در جنوب آمريكا، مكزيك و آمريكاي جنوبي، در همه جا به ساختمان گلي و خود ماده خام adobe مي‌گويند صرفنظر از اينكه گل مورد استفاده در ساخت قبلاً كاملاً خشك شده يا خشك نشده باشد. بحث در اين قضيه به منظور تغيير در واژگاني كه ريشه‌اي چنين عميق در واژگان محلي دارد، فضل فروشي خواهد بود.
در منطقه استوايي و زير استوايي آمريكا توليد خشت به مرحله بهره‌برداري تجاري به مقياس بزرگ رسيده است، لفظ adobe حالت جمع به خود گرفته و تك خشت خشك قابل استفاده را يك adobe (خشت) مي‌گويند و با اضافه كردن ادات جمع«s» زبان انگليسي، جمع آنرا adobes مي‌گويند! ريشه اين لفظ (toob) اززبان قبطي(يا قديمي‌تر) و به معناي كلوخ است و به صورت الدوب(adobe)وارد زبان عربي شد و به جوامع مسلمان غرب مديترانه انتقال يافت و از آنجا توسط مهاجر نشين‌هاي اسپانيايي به آمريكا منتقل شد. استفاده از لفظ adobe در آمريكاي شمالي، مركزي و جنوبي به صورت اسم و صفت چنان فراگير شده كه به نظر مي‌رسد استفاده از آن به عنوان فعل قريب الوقوع باشد.
گرچه تجربه تجاري مدرن و فنون علمي امروزي با درجاتي از دقت بهترين تركيبات خاك را تعيين كرده، جز در زمينه‌هاي كم اهميت محلي از نظر ساخت بناهاي تاريخي، تفاوتي ميان تركيب‌هاي خاك مناسب انواع خاص بنا و شيوه خاص ساختماني وجود ندارد. به عبارت ديگر سنت تعيين كننده شيبوه‌هاي ساخت محلي بود و شيوه‌هاي شناخته شده و مصالح مورد استفاده در آنها همانهايي است كه در هر محل بهتر از همه دانسته شده است، بدين ترتيب با اينكه بر دانش امروزي مي توان با اطمينان گفت تركيب خاصي كه به عنوان ماده اوليه تهيه كلوخ به كار مي‌رفت بيشتر مناسب ساخت چينه‌اي بوده اما سازندگان بومي گذشته ندرتاً از چنين دانشي برخوردار بودند و حفاظت‌گر نه تنها نياز به تشخيص شيوه‌هاي ساخت باستاني مورد استفاده دارد بلكه بايد قادر باشد تصميمي آگاهانه درباره مزاياي تكرار آن شكل ساختماني در مقابل اتخاذ گزينه‌هاي سودمند ديگر اتخاذ كند.
يك استثناي مهم در اين نتيجه‌گيري كلي وجود دارد. در اواخر قرن هجدهم انتقال اطلاعات فني از طريق انتشار منابع مكتوب وترسيمي، حتي در سطح كم اهميت بناهاي گلي عملي شده بود. در نتيجه بناهاي نظامي و غير نظامي كشورهاي پيش رفته و مستعمرات آنها نمايانگر استفاده از ايده‌ها و اصلاح فنوني است كه كتاب ناقل آن بوده و خود نمونه‌ها نمي‌توانسته در آن مناطق موجود بوده باشد.
در اين مقطع بود كه علم شروع به تاثيرگذاري بر ساختمانهاي گلي كرد.
*
*103 استحكام و ثبات
*
*
*
*
*از لحاظ تركيب مصالح معمولاً دو عامل موازي بر استحكام و ثبات ساختمان گلي تاثير مي‌گذارد. اولين عامل عبارت است از وجود يك عامل گيرش احتمالاً، كلسيت يا ماده‌اي از آن جنس، اغلب به شكل گل سفيد يا آهك، يا گچ يا سيمان امروزي و حتي انواع قير يا چسب آلي.
*اين مواد مي‌توانند از طريق متبلور شدن يا از طريق سيلان و چسبندگي در حالتهاي خشك و تر و از طريق به هم چسباندن ذرات خاك به هم، تاثير عمده‌اي بر عملكرد بگذارند. عامل دوم كه مي‌تواند به جاي اولي به كار رود و بر عملكرد تاثير مي‌گذارد عبارت است از تركيب دانه‌هاي داراي اندازه هاي مختلف توام با عوامل طبيعي فعال در سطح كه از طريق كاهش اصطكاك دروني به ذرات اجازه مي‌دهد هنگام نشستن روي كار جابجا شوند و از اين طريق حاصل كار اصلاح شده و پرداخت شده شود. روشهاي فشرده ساي عبارت بود از فشردن با استفاده از كوبش، ضربه زدن مكانيكي و استفاده از ماشين آلات هيدروليك.
*
*
*
*
*
*
*
*اصل تناسب دانه‌ها بر اساس اندازه مدتهاست در سطوح عملي بزرگتر فهميده شده است. در حاليكه فنون مهندسي رومي‌ها در جاده‌سازي سعي مي‌كرد عليرغم مسائل مربوط به اتصال سطوح جاده را با استفاده از پونيخ تقريباً صاف مسطح ساز، جاده‌سازهاي قرن هجدهم از روي تجربه عملي به مرحله ساختماني متعادل ساختي اندازه اجزاء متشكله و درجه‌بندي آنها رسيده بودند طوريكه فضاهاي خالي پر مي‌شد و بار به مصالحي كه توسط مصالح مجاور تثبيت شده بود منتقل مي‌گرديد. اين عمل همراه با درجه‌بندي عمودي، اصل اساسي ساخت اسفالت سرد است. تجربه عملي مشابه، سازندگان بناهاي گلي را متقاعد ساخت كه مخلوط‌هايي كه يكسره از خاك رس يا ماسه ساخته شده باشد رضايت بخش نيست در حاليكه درجه‌بندي متوازن مي‌تواند ماده مستحكم و با ثبات به دست دهد. از لحاظ عملي اين بدان معنا بود كه وجود خاك رس زير 3 درصد و بالاي 20درصد معايب عمده دارد. وقتي مقدارخاك رس بيش از حد كم باشد انعطاف كاهش مي‌يابد و خاك رس بيش از اندازه موجب مي‌شود آب رفتگي آنقدر افزايش يابد كه تركهاي داخلي استحكام بنا را كاهش دهد. تفاوت انواع رسها مهم‌ترين عامل شناخته شد اما درجه‌بندي يكنواخت از گلماسه گرفته تا ماسه مهم يافته شد و در بسياري موارد در صورتي كه مصالح مناسب به شكل مستقيم دردسترس نبود آنرا با افزودن ماسه سخت مي‌كردند. افزون براين يك دوره عمل آوري در آب پس از مخلوط كردن كامل براي افزايش شكل پذيري سودمند بود. وارد كردن گهگاهي سنگ‌ريزه و ريگ درشت‌تر در ملاط پذيرفته مي‌شد اما اجزاء متشكله بزرگ سودمند نبود چرا كه موجب مي‌شد آب رفتگي در هنگام خشك شدن نابرابر گردد. به خاطر تفاوت مقدار آب در انواع متفاوت كار، اين مسئله [وجود سنگ ريزه و ريگ] در ساخت چينه‌اي در برخي اشكال كلوخ به نسبت ساخت با خشت خام و ملاط كم اهميت‌تر است.
*
*
*
*نتيجه بحث فوق اين است كه در كار مرمت نبايد ساختار گلي را توده‌اي تلقّي كرد كه مي‌توان مصالح ديگر را بدون فكر وارد آن كرد. بخش اعظم مسئله تفاوت در جابه جايي در دماي ثابت است كه ميان يك قطعه مصالح داراي ابعاد ثابت و توده خميري گرد آن هنگام آب رفتگي در نتيجه خروج آب رخ مي دهد. به همين دليل اجزاء بزرگ، مثل الوار ساختماني، اقلام اتصالات، بالشتكها يا شاه تيرهاي بتوني يا ديگر اجزاء غير گلي باعث بروز شكاف در هنگام خشك شدن گل مي‌گردد . همچنين ميزان آب رفتن و ويژگيهاي حمل و چيدن عامل تعيين كننده اندازه‌هاي عملي در ساخت خشت و بلوكهاي گلي است. اضافه كردن سنگ ريزه و ريگ كل ميزان آب رفتن را به نسبت مقدار افزايش اين دو كاهش مي‌دهد. وجود توده هاي رس ميان دانه‌هاي درشت سنگريزه و ريگ بي انعطاف موجب بروز شكافهايي در محل اتصال آندو مي‌شود. بهترين راه تامين قدرت كشش پذيري داخل كردن الياف پراكنده در درون گل است و به همين علت بود كه در ساخت خشت به شكل سنتي از كاه استفاده مي‌شد. كمك ديگر به انسجام خشت تامين سطح لغزش كافي در زير سطح خشت مالي است كه از طريق تغيير مصالح، مثل استفاده از كاه، استفاده از تخته صيقلي يا از طريق لق كردن فيزيكي در مواقعي است كه خشت شكل، ابعاد و ضخامت لازم براي جمع شدن را دارد، صورت مي‌گيرد. برگرداندن خشت خام در هنگام خشك كردن به خاطر آزادسازي سطوح خشتها از فشارهاي چسبندگي به زمين و كمك به توزيع يكنواخت و جلوگيري از تمركز رطوبت در يكجا است كه در نتيجه خشك شدن غير يكنواخت خشت حادث مي‌شود. از لحاظ عملي محدود سازي ابعاد در ساخت خشت خام باعث مي‌شود حداكثر سطح خشت از مرتبه 500 ميلي متر و حداقل ضخامت پنجاه ميلي متر باشد. در خشتي بزرگتر از اين ابعاد ميزان آب رفتگي به شكلي ناراحت كننده‌اي زياد خواهد بود. و ضخامت كمتر از 50 ميليمتر در خشتي به اين بزرگي باعث مي‌شود استحكام از نظر كشش‌پذيري كاهش يابد و از جمله تركهاي زياد در آن پيدا شود. اين محدود سازي را مي‌توان به صورت نسبت 1:10 بين ضخامت و طول بيان كرد كه وسيعاً در مورد قطعات گلي كه به شكل طبيعي خشك مي‌كنند رعايت مي‌شود.
*گرچه خشت خام، گل و چينه جملگي به عنوان يك روش ساخت ديوار موفقيت آميز بود وقتي نوبت به طاق زني مي‌رسيد خشت خام اين امتياز ويژه را داشت كه مي‌شد اجزاء متشكله و ابعاد خشت را مطابق منظور درآورد و اينكه هنگام استقرار سخت و خود كفا بود. اين عاملي حياتي بود و بي ترديد همين عامل بود كه باعث شد فن ساختمان‌سازي با خشت پيشرفت كند و دوام آورد. بشر در هزاره دوم پيش از ميلاد به فن ساخت طاق گهواره‌اي
*خوداتكا دست يافت، اينكار از طريق ساخت حلقه‌هاي تشكيل دهنده طاق به شكل شيب دارد(طاق زني شيب‎دار) عملي شد، در اين شيوه از بكارگيري از داربست طاق زني چوبي اجتناب مي‌شود و اينكار از طر
*يق زدن اولين حلقه طاق( با تكيه به) ديوار انتهايي عملي مي‌گردد. هر يك از حلقه‌هاي متوالي به صورت قوسهاي پيش‎نشين ساخته مي‌شود و تكيه‌گاه خود را از حلقه پيشين مي‌گيرد. معمولاً اينگونه طاقها را قوس به قوس پيش مي‌بردند طوريكه در هر زمان مفروض چندين حلقه طاق عملاً در دست ساخت بود. ساخت گنبد بدون استفاده از داربست طاق زني نيز به همين ترتيب و از طريق حلقه‌هاي متوالي كه به شكل برون پخش‌گر به يك مركز تكيه مي‌داد عملي شد- پيشرفتي كه ظاهراً پس از موفقيت در ساخت طاق گهواره‌اي حاصل شد. بسياري از ساختمانهاي گلي طاقهاي دارند كه به همين روش ولي با استفاده از آجر ساخته شده و بعضي مواقع آنها را با استفاده از ملاط گل چيده‌اند.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*احتمالاً نيازهاي خاص طاق‌زني و ساخت قوس بيشترين درجه تخصصي شدن در شكل و اندازه خشت خام را ايجاد كرد و اين امر تقريباً گريز ناپذير بود. معمولاً خشت‌هاي كوچكتر و سبك‌تر را براي ساخت طاق، به ويژه طاقهاي فاقد داربست كه به صورت طاق شيب‌دار ساخته مي‌شد توليد مي‌كردند . در اين شيوه ساخت كه حلقه‌هاي متوالي به شكل شيب‌دار يا با تكيه بر يك تكيه‌گاه كه از قبل ثابت شده بود زده مي‌شد افزايش چسبندگي را از طريق شيار اندازي با انگشت برروي يك سطح خشت عملي مي‌كردند. اين شيارهاي عميق چسبندگي به حلقه مجاور را افزايش مي‌داد و طاقها را به شكلي متوالي از پايين‌ترين سطوح پيش مي‌بردند طوريكه قسمتهاي بالايي طاق متكي بر قسمتهاي تحتاني كه از قبل تثبيت شده بود گردد. آثار مصريان عصر فراعنه سومريان، آسوريان نمايانگر استفاده از اين شيوه است. برخي از بزرگترين خشت‌هايي كه به شكل منظم مورد استفاده قرار گرفته به شكل حلقه‌هاي پيراموني شكل داده شده طوريكه هر خشت بخشي از قوس يك دايره است، در 750 پيش از ميلاد در نوشجان ايران طاقهاي تويزه دار ساخته شد.در اينجا طاقهاي متوازي يك پرستشگاه را با رديفهاي متوالي از اينگونه خشتهاي قوس ساز، كه در يك منطقه مركزي واحد به هم مي‌رسيد ساخته بودند. طول خشتهاي كه در اين بنا مورد استفاده قرار گرفته 2/1 متر بود و حدود 300 ميليمتر ژرفا و حدود 50 ميليمتر ضخامت داشت. فنون سقف زني با خشت خام اول بار در هزاره سوم پ.م پديدار شد و تا هزاره اول ميلادي پيچيدگيهاي طاق زني متقاطع و طاق زني ثانويه بر روي شانه‌هاي طاق كاملاً شناخته شده و به كار گرفته شده بود. استفاده از خشتهاي خيلي بزرگ ادامه نيافت و گرچه پيشينه‌اي طولاني از شكل‌گيري انواعي خاص وجود دارد هيچ پيشرفت چشم‌گيري از لحاظ تغيير در ابعاد و فنون طاق زني در دوره‌هاي تاريخي صورت نگرفته‌است. وارد كردن استفاده از آجر در طاق زني روي زير ساختهاي خشتي مدتهاي مديد بخش مهمي از شيوه طاق زني به مركزيت ايران بود. در بخشي از خشك‌ترين صفحات اين منطقه به شكلي مبتكرانه از خشت خام براي ساخت شبكه و پنجره مشبك جهت پركردن دهانه) استفاده شده است. اما اين شيوه مي‌تواند صرفاً بازتاب استفاده از آجر براي همين منظور باشد و با استفاده از ماده‌اي مخصوص حاوي گچ يا آهك عملي مي‌شد. معمولاً خشت را در هواي آزاد خشك مي‌كردند و آنرا فشرده نمي‌ساختند و به همين علت معمولاً در سطح آن فرورفتگي متداول كه ناشي از فشرده‌سازي گل در تهيه آجر است ديده مي‌شود.
* ملاطها و بلوكهاي گلي
از نظر تاريخي استادكاران دريافته‌اند كه مثل هر نوع ديگر ازديوارزني استفاده از ملاطي ضعيف‌تر از سنگها يا آجرهايي كه ديوار از آن ساخته شده منسجم ترين و با دوام ترين سازه را ايجاد مي كند، و معمولاً ملاط گل اين نياز را تامين مي‌كند زيرا صرفنظر از اينكه استحكام ذاتي خود مصالح چه قدر باشد‏ آب رفتن آن هنگام خشك شدن موجب ترك برداشتن داخلي مي‌شود. ملاطي كه محتوي مقدار زيادي آب باشد از طريق ذب آب توسط خشتهاي مجاور خشك مي‌شود و به همين مقدار آب مي‌رود. بنابراين ملاط حاوي تركهاي متعدد داخلي است كه فشارهاي متغيري را كه بر روي ديوارها وارد مي‌شود تحمل مي‌كند‏ بنابراين ملاط ضعيفتر از خشت است حتي اگر كه هر دو از تركيبي مشابه و از منشاء واحد ساخته شده باشند؛ كلاً بدان علت كه جدايي ذرات در ملاط بيش از جدايي آنها در خشت است، با اين وجود موارد بسياري وجود داشته كه در آن از خشت خام توام با ملاط براي چيدن ديوار استفاده كرده‌اند و ملاط در برابر تاثيرات هوا مقاوم‌تر از خشت بوده و بقاياي آن از سطح فرسايش يافته ديوار بيرون زده است.
گرچه ساختمانهاي خشت گلي در سرتاسر جهان رايج است در اروپا و به طور كلي شمال اروپا رواج ندارد و مهمترين علت، دشواري توليد خشت گلي است. در اين شرايط اقليمي اطميناني به خشك كردن در هواي آزاد نيست و در سرتاسر مناطق معتدل جهان بناهاي گلي كه با كلوخه‌هاي گل ساخته و فشرده مي‌شود رايج‌تر است. با اين وجود در اروپا و آمريكا مناطق مهمي وجود دارد كه در نواحي معتدل آن ساختمان سازي با استفاده از كلوخه گل انجام گرفته و در قرنهاي بعد اين بناها با فنوني كه مناطق و مراجع يا علائق فردي اشاعه دادند مرتبط گرديده و در نتيجه اين وضعيت حاصل كار شكل محلي به خود گرفته است. معمولاً تا آنجا كه امكان داشته از اين مصالح به صورت نزديك به خشك و زير حد آب رفتگي استفاده شده است.
عليرغم نبود تماس فرهنگهاي اكناف جهان مي توان دوباره اندازه بلوكهاي گل خشك شده به نتايجي كلي رسيد بدان علت كه طبيعت كلي اين ماده توام با اندازه و وزن مناسب براي كار با يكدست يا هر دو دست، نوعي نتيجه‌گيري عام را امكان‌پذير مي‌سازد. بلوكي كه كار با آن با هر دو دست انجام مي‌شد تقريباً هم وزن و اندازه بلوكهاي سيماني امروزي بود در حاليكه خشتي كه براي كار با يك دست ساخته مي‌شد نصف يا يك سوم بلوك سيماني بود. بعضاً و در مواقعي كه خاكها مقدار كمي خاك رس داند وجود بلوكهاي گلي بسيار بزرگ ثبت شده است. از جمله در مصر باستان خشتهايي به بزرگي 300×30×960ميليمتر به كار گرفته مي‌شد. اينگونه مواد را به جاي سنگ مورد استفاده قرار دادند و لازم بود چندين نفر به طور همزمان به كار با آن مي‌پردازند. حمل با سورتمه در مصر رايج بود. و اين اندازه غير متعارف كه كار با آن نيز به وضوح دشوار است، احتمالاً با شيوه هاي استفاده غير متعارف مرتبط بود. اندازه‌هاي به مراتب رايج‌تر، در مصر و سراسر جهان در گروهي قرار مي‌گيرد كه طول خشتهاي آن 400-300 ميليمتر با پهناي 200ميليمتر بود و ارتفاع هر رج 150-100ميليمتر بوددر ديگر نقاط دورافتاده و غير مرتبط، محصولاتي مشابه زاده نيازهايي مشابه بوده است. به عنوان مثال در تبّت اندازه بلوكها را 150×180×350ميليمتر ثبت كرده‌اند، در برزيل 200×200×400ميليمتر و گرچه در نقاطي چون آنتي گواو گواتمالا مي‌توانند در ابعاد 100×300×600ميليمتر ديده شوند، معمولاً ابعاد آنها حدود 100×200×400است و جز در سطح محلي هيچگاه نيازي به هماهنگ سازي ابعاد نبوده است و اين همساني گسترده انعكاس مستقيم نيازهاي ساخت و استفاده است. از نظر حفاظت لازم است بلوكهايي كه براي تعويض ساخته مي‌شود هم اندازه كار اوليه باشد.
*
*
*عليرغم مشكلات جوي در خشك كردن بلوكهاي گلي اين گونه بلوكها در مناطق معتدل به اشكال متنوع مورد استفاده قرار گرفته‌اند و در اوائل قرن نوزدهم بلوكهايي گوناگون در ابعادي نسبتاً ثابت در شمال آمريكا و اروپا مورد استفاده قرار گرفت. در كانادا بلوكهاي 150×300×470ميليمتري را به عنوان اندازه متعارف ثبت كرده‌اند . در شمال شرق آمريكا(اطراف نيويورك) از بلوكهاي 150×300×380ميليمتري استفاده مي‌شد. اين بلوكها دو برابر بلوكهاي كوچكتر مصري و تبتي وزن داشت و به احتمال زياد در حالت نيمه خشك و وضعيتي مشابه وضعيت خشت‌تر مورد استفاده قرار گرفته چرا كه بعضي مواقع آب رفتگي و جداشدگي از بند ملاط بيش از آني است كه مي‌توانست از خشك شدن ملاط به تنهايي حادث شده باشد. در اينگونه استفاده معايبي آشكار وجود دارد اما اثرات آب رفتگي با فشار حاصل از چيدن رگه‌هاي بالايي تا حدودي كاهش مي‌يابد چرا كه در آن صورت كل آب رفتگي در جهت عمودي صورت مي‌گيرد. خاكهاي رسي در حالت قالب‌پذير در سرتاسر تاريخ براي اين نوع ساخت مورد استفاده قرار گرفته؛ تغيير شكل گل تحت فشار در حالت خشك شدن موجب بهم چسبيدن قطعات گل پس از كارگذاري مي‌شود. در بسياري موارد قطعات گل را در وضعيت نرم مي‌چيدند تا مشوق آن بي قوارگي گردند كه موجب چسبندگي بيشتر قطعات گل مي‌شد؛ گلها به صورت «لخته» حتي نانهاي بزرگ گرد در مي‌آورند و اين نوع ساخت در اروپاي شمالي و مركزي در قرنهاي هجده، نوزده و بيست ثبت شده است. از روي اسناد مكتوب مربوط به اواخر قرن هجدهم معلوم مي‌شود دهها هزار ساختمان مسكوني به اين شيوه ساخته شد: همين شيوه ساخت در دوره‌هاي پس از جنگ جهاني ادامه يافت و محركي نيرومند پيداكرد. در آن زمان اين نوع ساخت را درآالمان روش دونر مي‌شناختند و به موازات بلوكهاي خشك و ساخت به شيوه متراكم سازي گل بكار مي‌رفت.
*
*
*
*قدمت استفاده از بناهاي گلي در شمال آمريكا به وود نژادهاي آسيايي و پراكنده شدن آنها در جهت جنوبي قاره مي‌رسد، با مهاجرت اروپاييان در پي تهاجمها اسپانيايي‌ها و فرانسوي‌هاو استفاده از شيوه‌هاي بومي منطقه مديترانه در پاسخ به نياز ساخت سريع و وسيع ، ساخت بناهاي گلي محرك بيشتري يافت در بخش اسپانيايي زبان آمريكا از لاشه سنگ و ملاط گل و گل متراكم شده وسيعاً استفاده مي‌شد و براي ايجاد بناهاي بادوام سطح آنها را با اندود آهك و ساروج مي‌پوشاندند.
*
*
*
*
*
*از آنجا كه امتياز خاك دسترسي بي واسطه و فوري به آن است، استفاده از آن در سطحي گسترده صورت مي‌گرفت ولي اغلب به مناطقي خاص محدود مي‌شد و اسلوبهاي ساخت نيز به همين ترتيب متمركز بود. همچنين بسياري اسلوبهاي فرعي مثل استفاده از خاك و خاك ريشه‌دار براي چسباندن سنگ ريزه‌ها وجود داشت. مهم‌ترين نواحي كه سازه هاي گلي انگلستان در آن شناسايي شده به صوت پراكنده در مركز ايرلند، اراضي پست شرق اسكاتلند، سولوي فيرت، بخشهايي از انگليش ميدلندز، ايست آنگليا و مناطق و اراضي پست جنوب انگلستان است كه تا دون و كورنوال امتداد يافته است. در تمامي اين مناطق كار حالت محلي گرفته و شيوه انجام آن تابع زمين شناسي است اما انواع اصلي از ساختمان سازي گلي قابل تشخيص است و از همين روست كه انواع كاملاً متمايزي از نظر قطر ديوارها و ساخت سقف پديدار مي‌گردد. يك بخش مهم در ساخت بناهاي گلي انگليس استفاده از الوار ساختماني به منظور انتقال بار به سطح زمين يا بخشهاي پاييني ديوارها است. اينكار را از طريق نصب جفت‌هايي از الوار سنگين كه تشكيل يك خرپا مي‌دهند به انجام مي‌رسانند. اين تيرها بخشي از سنت‌هاي ساختماني غرب انگلستان ، از ساحل جنوبي تا شمالي‌ترين بخشها هستند ولي به ندرت در غرب مشاهده مي‌شوند. نام اين تيرها كراك بود.
*
*
*
*
*كراكها را منظماً وارد سنت ساختمانهاي گلي اسلووي فيرث مي‌كردند جائيكه به صورت قيدهاي حجيم برپا مي‌شدند و. با استفاده از گروهي كه به همين منظور جمع شده بودند ديوارهاي خارجي را سريعاً گرد آنها مي‌ساختند. براي تحقق اين امر يك پاسنگ ديوار از جنس قلوه سنگ در قالبي حفر شده در زمين و شالوده ديواري بسيار قطور را تشكيل مي‌داد كه به شكل لايه‌هاي بسيار نازك چيده مي‌شد و بين هر لايه جگن قرار مي‌دادند. احتمالاً وزن گل قسمت فوقاني ديوار باعث مي‌شد آب از طريق بسترهاي جگن خارج گردد اما در عين حال قدرت كشش پذيري ايجاد مي‌كرد كه تغيير شكل در حين ساخت را به حداقل برساند. استفاده از ريگ‌هاي گرد شده و قطعات كوچك سنگ در اين نوع مصالح همراه با سرگين متداول بود چرا كه سرگين باعث مي‌شد نرم‌تر از خاك عمل نيامده شودو كار با آن آسان‌تر باشد. ماده پايه فاقد كربنات كلسيم بود. اين ماده كه حاصل رسوبات يخرفتي ناشي از فرسايش خاكها و سنگ‌هاي گرانيتي و به همين علت قدرت گيرايي آن به مراتب كمتر از مصالح داراي گل سفيد يا سنگ آهك بود. در سرتاسر انگلستان سنتي شناخته شده وجود دارد كه براساس آن مواد تراشيده شده از سطح جاده‌هاي خاكي براي مقاصد ساختماني مورد استفاده قرار مي‌گيرد، صرفنظر از اينكه موادي كه از سطح جاده تراشيده مي‌شد به آساني دردسترس قرار داشت عملاً محصول خود جاده، استفاده و مرمت آن بود. گل نرمي كه با فشار از سطح جاده كنده مي‌شد نه تنها به خوبي با گلماسه و قطعات ريز سنگ تركيب شده و عمل آمده بود، بلكه مازاد محسوب مي‌شد. با كندن ماده گل مانند، احتمالاً با استفاده از يك وسيله تراش مخصوص كه با نيروي اسب به كار مي‌افتاد جاده ساز مي‌توانست نسبت خرده سنگ موجود در بستر جاده را حفظ كرده، سطحي محكم‌تر ايجاد كرده و از شر گل و شل سطح جاده خلاص شود. با برداشتن مواد نرم و افزودن مواد سخت ارزشمند به جاي آن سطح جاده پرداخت مناسب پيدا مي‌كرد و مواد زائد براي ساخت كلبه يا ساختمان الحاقي به كار مي‌رفت احتمالاً اين فرآيند مزاياي عمل‌آوري كامل خاك قبل از روكاربردن آنرا نشان مي‌دهد.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*در شرق انگلستان فنون ساختمان سازي با گل پيوسته از مسلح كاري چوبي يا آرماتور استفاده مي‌كرد. رسوبات انباشته موجب ادامه سنت‌هاي ساختمان سازي با گل در شمال انگلستان و شمال لانكشاير مي‌شد و باگذر از دور هام و نورت‌هامبرلند به اسكاتلند مي‌رسيد. به استثناي برخي نواحي اطراف سل وي فيرث اين سنت‌هاي ساختماني تقريباً يكسره از ميان رفته است. بعضي از آنها در ستمال هامبر در هولدرنس به حيات خود ادامه مي دهند. اين سنت‌ها در جهت جنوب با سنت گل و تير قائم لانكشاير مركزي در آميخته است. گل آميخته با قلوه سنگ كه در جهت جنوب تا هولدرنس يافت مي‌شود در صفحات مركزي انگلستان جاي خود را به گلهاي دوره لياس مي‌دهد و در اين منطقه است كه شمالي ترين رخنمودهاي خاكهاي داراي تركيبات كلسيم به صورت رسوبات سنگ آهك و بعضاً به صورت آهن‌دار ديده مي‌شود خاكهاي شني داراي تركيبات آهن- كربنات كه در شمال آكسفورد شاير يافت مي‌شود حتي در اين نقطه غيرعادي است و كمترين مقدار رس را دارد. با اين وجود از كيفيت گيرايي برخورد دارند كه آنها را علي‌رغم وجود مقادير بالاي گلماسه/شن به طرزي حيرت آور بادوام ساخته است. آهك رسي كويپر كه در سرتاسر رسترشاير شمالي يافت مي‌شود تنها خشت خام رومي در انگلستان را كه هنوز بر جا مانده به دست داده است. اين نوع خاكها در جهت غرب تا وارويك شاير و در جهت شرق تا روتلند مورد استفاده قرار مي‌گرفت. نامهاي محلي متعددي براي اينگونه ساختمان‌سازي وجود داشته و بسياري از آنها عمدتاً يا به كلي از ميان رفته است اما در جنوب هنوز سه نوع بناي گلي كاملاً شناخته شده است و به اسامي محلي شناخته مي‌شود. كلوخه‌هاي گلي در ايست آنگليا، وي چرت در باكينگهام شاير تا دره رود تيمز تا ويلت شاير و كاب در جنوب غرب انگلستان.
*
*
*
*استفاده از كلوخه‌هاي گل رس تنها شيوه مهم ساخت با خشت يا بلوك رسي در بريتانياست: اسلوب ساخت رومي كه مبتني بر شيوه مديترانه‌اي بود پس از انحطاط امپراتوري دوام نياورد. اسلوب ساخت با قطعات رسي با ديگر روشهاي ساخت با گل فرق دارد. در اين روش نماي ديوارهاي عمودي كه نسبتاً نازك است با استفاده از ابزار كاملاً تراز، و غالباً در محل روزنه‌ها و نبش‌ها با استفاده از آجر پوشانده مي‌شود بعضي مواقع بناي گلي را با استفاده از آجر مي‌پوشاندند و هنوز هم نمونه‌هاي شناسايي نشده كشف مي‌گردد. ساخت با كلوخه‌هاي گل شيوه‌اي جديد بود كه در قرن نوزدهم به انگلستان رسيد.
*با صنعت آجرسازي كه با استفاده از ذخائر فراوان ذغال سنگ انگلستان سنتي شديداً در حال مكانيزه شدن بود قابت مي‌كرد. سنت ساخت با كلوخه‌هاي گل رس با سنت محلي قديمي‌تر ساخت ديوارهاي كلي فشرده تركيب شد و از آن پيشي گرفت. اين سنت به استفاده از رخنمونهاي پراكنده خاك داراي كربنات كلسيم ناشي از عقب‌نشيني يخرفتها و فرسايش روباهاي سنگ آهك مي‌پرداخت و عموماً به ايست آنگليا محدود مي‌شد.
*
*در بخش مركزي جنوب انگلستان، باكينگهام شاير، آكسفورد شاير و در سرتاسر اراضي پست ويلت شاير در سرتاسر قرن نوزدهم شيوه‌هاي ديوار زني گلي كه به مدتي طولاني‌تر شناخته شده بود به حيات خود ادامه داد. ذخائر گل رس مستقر در فرورفتگي‌هاي چشم انداز گل سفيد حاوي نسبت بالايي از موارد داراي كربنات كلسيم است و در صورتي كه به نحو مقتضي كوبيده و آماده مي‌شد اين امتياز را داشت كه پس از استقرار سريعاً سخت مي‌شود. اين ماده هم چنين بسيار خوب به دوغاب آهك پايه مي‌چسبد. اين ايده‌ها به صفحات پست جنوب شرق سرايت كرد و اغلب گندله چخماق را نيز داخل گل مي‌كردند، به ويژه مواقعي كه از آن براي ديوار كشي گرد باغ يا املاك استفاده مي‌شد.
*خاك سرشار از گل سفيد مقوله‌اي خاص خود داشت. سنگ نرم تشكيل شده از رسوبات فشرده موجودات رديابي دچار فرسايش و رسوب مجدد شده و همراه با روخاك به صورت تركيبي از گل سفيد له شده، ماسه، گلماسه و احتمالاً خاك رس بيشتر درآمده است. وقتي اين گل به صورت ديوار كمتراكم گردد يكي از سخت‌ترين و بادوام‌ترين انواع ساختارهاي گلي شناخته شده مي‌گردد؛ پديده‌اي كه به نظر مي‌رسد عمدتاً ناشي از تعامل اشكال نامنظم و زاويه‌دار روزن داران باشد كه سطوح صدفي آنها در هم چفت مي‌شود، توام با رسوب مجدد كربنات كلسيم كه مي‌تواند آنها را به صورت قالبي بلوري در آورد يا موجب تشكيل بلور گرد نقاط تعاملي گردد كه عملاً آنها را در جاي خود نگاه مي‌درد.
*
*
*ته نشيني رسوبات گل سفيد حاصل ترشحات ناچيز و تقريباً نامرئي نوعي جلبك (كاكوليت) است كه تشكيل توده‌اي را مي‌دهد كه صدف نوعي ماهي سخت پوست دريايي بسيار ريز(روزن داران) طي يك دوره زماني ديرپا داخل آن افتاده و توده‌اي از جنس كربنات كلسيم تقريباً خالص را تشكيل داده است. ممكن است سيليس در داخل گندوله‌هاي بزرگ داخل گل سفيد به صورت سنگ آتشزنه و سولفور آهن به صورت انواع پيريت تشكيل شود. وقتي ماسه به شكل يكنواخت رسوب كرده باشد گل سفيد سخت به دست مي‌آيد كه نوعي سنگ ساختماني باارزش متوسط در اختيار مي‌گذارد.
*در سمت غرب، جائيكه گل سفيد و سنگ آهك جاي خود را به استفاده از شيست دوره دونين و ماشوره داد، يك سنت غني و ماندگار ديوار چيني سنگين به نام كاب آنقدر زندگي كرده است كه بتواند به صورت يك مهارت زنده باقي بماند. در حاليكه مخلوطهاي گل رس و گل سفيد اراضي پست فوق العاده چسبنده است و پس از خشك شدن سخت مي‌شود، خاكهاي گلماسه‌اي دوره دونين خوب فشرده مي‌شود، با سهولتي بيشتر كار مي‌شود و اغلب حاوي قطعات تخت شيت است كه استفاده كنندگان آنرا اسكيلت مي‌شناسند. به لطف شيوه‌هاي چيدن، اين اجزاء احتمالاَ لايه لايه مي‌شوند و نوعي استحكام به كل ساختار ديوار مي‌دهند. ساخت به روش كاب را مي‌توان با چيدن خيزهاي بسيار بزرگ كه بعضاً ارتفاع آنها به 1 متر يا بيشتر مي‌رسد انجام داد بدون اينكه با هرگونه قالب بند محدود شود. شيوه رايج عبارت است از ساخت ديوار با پهناي بيش از حد مورد نياز و سپس پيرايش و مرتب سازي آن به شكل مورد نظر، كه اين عمل اغلب صرفاً با چشم و بدون استفاده از ابزار صورت مي‌گيرد.
يك روش ديگر از استفاده سنتي انگليسيان از خاكهاي رسي در ساختمان، استفاده از اندود گل در قاب بندهايي است كه ديوارهاي داخلي و خارجي بناهاي الواربست را فراهم مي‌كند. اين شيوه ساخت ضمن اينكه به بخشهاي شرقي و جنوبي محدود نمي‌شد سنتي بود كه حسب ضرورت در چندين منطقه زمين‌شناسي گسترده بود و از آنجا كه حجم مواد لازم كمتر و پيش نيازهاي اجرا بيشتر بود، استفاد از مصالح از نظر زمين شناسي به اندازه ساخت ديوارهاي حجيم دقيق نبود. گل رس را به آن مناطق زمين شناسي كه خاك شني داشت حمل مي‌كردند تا تركيب مناسب اندود گل فراهم شود، همانطور كه بعضاً شن را از مسافتهاي بسيار دور وارد مي‌كردند تا رسهاي سخت را بهبود بخشند. گلي كه براي ساخت به كار مي‌رفت تركيب‌هاي بسيار داشت اما بر خلاف بيشتر ساختمانهاي حجيم تقريباً هميشه‌و بعضاً الياف ديگر را داخل آن مي‌كردند. هيچگاه آب رفتگي شديد و پيدايش ترك گرد لبه‌هاي قاب بندها رضايت‌بخش نبود وبه همين علت از ماسه/گلماسه و حتي خاك كشاورزي براي اصلاح تركيبات سرشار از خاك رس استفاده مي‌كردند در حاليكه آهك يا گل سفيد كوبيده را تعمداً به مخلوط مي‌افزودند تا ثبات و استحكام بيشتري به دست آورند.
*
*
*
*
*
*وقتي در اوائل قرن نوزدهم ساخت با استفاده از بلوكهاي گلي در انگلستان باب شد، در بعضي مناطق براي ساخت بناهاي كم هزينه و كم ارتفاع محبوبيت پيدا كرد هر چند بعضاً حتي براي ساخت برج آسيابهاي بادي مورد استفاده قرار مي‌گرفت. عموماً آنرا به صورت قطعه(كلوخه) رسي مي‌شناختند. استفاده از خاك رس عمدتاً به جنوب نور فلك شمال سافولك و بخشي از كمبريج شاير محدود مي‌شد و اين مرزهاي كاملاً متمايز زماني و مكاني ناشي از دسترسي به تركيبات مناسب خاك بود. توضيح مشخص‌تر علت استفاده از گل در معماري عبارت است از محركي كه انتشارات مربوط به اطلاعات زراعي ايجاد كرد و نيز تبادل اطلاعات ميان اصلاح گران كشاورزي. بلوكهاي گلي ستانده شد و با آجر سازگار گرديد طوريكه امكان استفاده از آنها در كنار يكديگر فراهم آمد؛ بعضي مواقع آجر يك پوسته كامل را بري بنا فراهم مي‌كرد و در موارد ديگر به عنوان آجر كنج، پي يا طاق مورد استفاده قرار مي‌گرفت. بلوكهاي 6×5/8×18 اينچي برابر 150×215×460ميليمتري متداول‌تر از همه اندازه‌هاي ديگر بود. گرچه بسياري از كلاهكهاي دودكش و قسمت بالاي دودكشهاي اوليه را با گل و جگن مي‌ساختند، بخاري‌ها هميشه از آجر ساخته مي‌شد و معمولاً آجر به عنوان سنگ چين زير ديوار و پي به كار مي‌رفت: هم از ملاطها گلي استفاده مي‌شد هم از ملاطهاي آهكي و در صورتيكه بلوك سفت و محكم بود خشك بودن آن ضرورتي نداشت. در صورتيكه از ملاط آهكي استفاده مي‌شد در صد بالاتري از رطوبت بلوك قابل تحمل بود. وقتي از ملاط گل استفاده مي‌كردند راحت‌تر آن بود كه بلوك خشك‌تر از ملاط باشد طوريكه جذب آب توسط بلوك موجب تثبيت بستر شده مانع از خروج آب گردد. كاهش مقدار آب موجود در ملاط آهكي در نهايت زيانبار نبود چرا كه در شرايط جوي عادي روند كربناتي شدن ادامه مي‌يافت. هميشه از ديواها حفاظت مي‌شد و اينكار را معمولاً با استفاده از اندود ماسه آهك انجام مي‌دادند هر چند گهگاه جاي خود را به اندود قير مي‌داد يا قير را روي لايه اندود مي‌كشيدند تا چسبندگي مناسب به دست آيد. بعضي مواقع با قرار دادن تكه‌هاي چوب در سطح دروني قالب زبانه‌هايي در بلوك ايجاد مي‌كردند. طبق سنت اين بناها را دوغاب آهك مي‌زدند و گهگاه دوغاب آهك را با استفاده از گيرانه ماسه روي قير اندود سطوح مي‌زند. بعضي مواقع دوغاب آهك را الوان مي‌كردند و استفاده از رنگ اخرايي تيره و سرخ آجري در دوغاب آهك گزارش شده است و احتمالاً هدف از اينكار هم چشمي با بناهاي آجري بوده است.
*
*شيوه بنيادي‌تر انباشتن گل مرطوب روي ديوار، لگدكوب كردن و سپس پيرايش سطح، از زمانهاي بسيار دور در بريتانيا مورد استفاده قرار مي‌گرفته اما نمونه‌هاي بناهايي كه در ساخت آنها از اين شيوه استفاده شده عمدتاً در جنوب غرب جزاير بريتانيا يافت مي‌شود. در حال حاضر اهميت و سودمندي اين گونه بناها را پذيرفته‌اند و حفاظت آنها تضمين شده است . فن‌آوري انگليسي ساخت با استفاده از تكه‌هاي گل و كاب(كاه و گل) اساساً بخشي از سنت ساختمان سازي شمال اروپاست كه بسيار ساده‌ و سرراست و مناسب سادگي بومي بناهايي است كه در آن به كار گفته شده است. معمولاً روي دهانه‌ها را نعل درگاههاي چوبي مي‌انداختند و ديوارها بيشتر ستبر بود تا مخاطره جويانه اما اين مطلب به هيچ عنون در مورد ساختمانهاي مشابه در نقاط ديگر به ويژه خاورميانه صدق نمي‌كند. يك امتياز بنيادي و در واقع مهم‌ترين امتياز خشت خام، سختي آن هنگام چيدن بود. توانايي سقف‎زني و ساخت و گنبد كه خاك را مبدل به بامي ساخته شده از گل مي‌كرد. متكي به همين عامل بود.
*
*
*
*
*
*
*دو تا از بارزترين شيو.ه‌هاي ساختمان سازي با گل كه هر دو در انگلستان يافت مي‌شوند عبارتند از: گل و جگن و گل و قير قائم استفاده متداول از شيوه دوم به بخشهاي شرقي انگلستان – به ويژه لينكلن شاير- محدود مي‌شود و حاصل كار ديواري نسبتاً سنگين است كه هسته ‌آنرا تعدادي عضو چوبي تشكيل مي‌دهد كه آلتهاي افقي فوقاني و تحتاني را به هم متصل مي‌كند. در دورهام و نورت هامبرلند، قطعات گل نرمي را كه ميان تيرها قرار مي‌دادند كت مي‌گفتند. شيوه ساخت با گل و جگن از شيوه‌هاي متداول شمال اروپاست كه در همه جاي شمال اروپاي قرون وسطي وجود داشت، جائيكه معماري الواربست سهل‌ترين و كارآمدترين شيوه تامين فضاي مسكوني بود. معمولاً معماري الواربست را از طريق نصب آلتهاي عمودي ميان آلتهاي افقي ساختماني در ديواري قاب بند دار انجام مي‌دادند. اين آلتها را در فاصله‌اي مناسب نسبت به يكديگر قرار ميدادند تا بتوان قطعات قابل انعطاف‌تر را ميان آنها بافت. اين شيوه ساختمان سازي شبيه پارچه بافي بود و در آن قطعات عمودي معادل تار بود و اعضاء قابل انعطاف تر پود را تشكيل مي‌داد. نيازي به ميخ نبود. چوبها را از طريق قراردادن آنها در سواخهاي تعبيه شده در آلت فوقاني و با فشار راندن آنها به داخل شكافي كه در آلت تحتاني تعبيه شده بود تثبيت مي‌كردند. چوب بلوط شكافته مناسب ترين مصالح براي اين نوع بنا بود و بخش مركزي اين چوب مقاومتي خاص در برابر حمله حشرات داشت اما در بسياري موارد آلتهاي قابل انعطاف‌تر را با مصالح چپرسازي مثل تركه فندق مي‌ساختند كه به مراتب سريعتر از چوب بلوط در برابر حمله سوسك آسيب مي‌ديد و اغلب پس از يكي دو نسل كارآيي خود را از دست مي‌داد. معمولاً به منظور به حداقل رساندن ارتعاش گل را همزمان از دو طرف روي كار مي‌كشيدند. بعضي مواقع گل را با نيروي زياد پرتاب مي‌كردند و قابليت انعطاف آن را با استفاده از سرگين يا نوعي ماده آلبومين دار ديگر به منظور تهيه يك ماده ژلاتيني اضافي افزايش مي‌دادند. كارهايي كه پس از اين مرحله انجام مي‌گرفت هم سطح گل را صاف مي‌كرد و هم آنرا با فشار وارد كليه درزها و شكافهاي قاب بنده تهيه شده از جگل مي‌كرد اما به علت قابليت انعطاف اين قاب بند، معمولاً سطح گل به شكلي موج دار و ناهموار باقي مي‌ماند و همين امر وجه مشخصه اين شيوه ساخت گريده است.
*در فرانسه و در روستاهاي شامپاني و آلزاس استفاده از نردباني از تكيه‌گاههاي افقي ميان تيرهاي عمودي شيوه تحكيم ديوارهاي گلي بود. در جاهاي ديگر اين نردبانها تقليل يافته طوريكه صرفاً از طرفين هر تير قائم تعدادي ميخ چوبي بيرون زده و در مواقعي كه گل فشرده به اندازه كافي ضخيم باشد نتيجه كاملاً رضايت‌بخش است تنوع و نوآوري و ويژگيهاي اصلي اين تركيبات گوناگون مصالح در اكناف جهان بوده است.
*
*
*
*106- شيوه هاي ساخت
*
*
*در ساختمان سازي با خشت خام پوشه ساده گنبدي شلجمي را بهبود داده‌اند تا غشاءهايي ظريف به دست آوردند، از نوعي كه وسيعاً در سراس آفريقا مورد استفاده قرار گرفته و اشكال بسيار بهبود يافته آن در در شمال سوريه ديده مي شود (نگ شن1-9) اين پوشه‌ها كه بدون داربست طاق زني ساخته شده‌اند حاصل تكامل نسلهاي متعدد است. مداوماً روي آنها اندود گل و سرگين مي‌كشند تا در وضعيتي سالم بمانند. و به منظور حفاظت، پايه‌هاي تقويت سنگي پيش افكنده تدارك ديده‌اند. هر كدام هندسه خاص خود را دارد. منطقه پايين صحرايي آفريقا حاوي بسياري شيوه‌هاي ساخت محلي شده مشابه است.
*
*يك فلسفه ساختماني به مراتب پيشرفته‌تر طي قرون در فلات ايران و نواحي بلافصل چسبيده به آن تكامل يافته، جائيكه پيچيدگيهاي گنبدهاي مستقر بر لچكي‌هاي طاق تويزه‌دار و طاق زني در هم انداخته مستلزم ساخت دقيق و مهارت فراوان در اجرا بوده است. اين اشكال ساخت كه از طيف گسترده‌اي از اشكال خشت كه براي مقاصد خاص ساخته شده بود استفاده مي‌كرد و تكيه‌گاه را تويزه تامين مي‌كرد در اوج فن آوري ساخت با استفاده از گل قرار دارد.
*
*
*
*
*تراكم گل تاثيري اساسي بر استحكام آن دارد و تا حدودي بر رفتار و مقاومت آن در برابر هوازدگي موثر است. تراكم اساساً بستگي به ميزان فشرده سازي و/ يا چيدن گل دارد. تفاوتهاي جزيي تراكم ناشي از نوع گل ، عمل‌آوري و روش تركيب است اما تفاوت مهم زاده مقدار فشرده سازي است در بيشتر بناهايي كه در طول تاريخ با استفاده از بلوك يا قطعات گل ساخته شده فشار مهمي به كار نرفته است؛ گل آماده شده را در قالب يا چارچوب ريخته با بزارهاي دست ساز فشار ملايمي بدان وارد مي‌كردند يا حداكثر آن را لگدكوب مي‌كردند.
*
*
*
*
*
*دو شيوه وجود دارد كه معمولاً در جريان ساخت و كارگذاشتن گل جهت تحكيم به كار مي‌رود. روش تاثير گذاري مكانيكي ( معمولاً هيدروليك ) و تاثيرگذاري فيزيكي(معمولاً كوبيدن با چكش و فشرده سازي). روشهاي مكانيكي فشرده سازي ساختمانهاي گلي را مي‌توان از لحاظ تاريخي و در نتيجه از نظر حفاظتي ناديده گرفت. بلوكهاي گل فشرده(پرس شده) را مي‌توان مصالحي مدرن محسوب كرد و تراكم تكه‌هاي گل، اندود گل و گچ، ملاط گل و خشت خام را از يك مقوله دانست. تراكم گل ساختماني خشك شده معمولاً بين 3/2-1/2 است. وقتي روزن داراي درنه، حجم و تراكم هرگونه مجموعه بزرگ معلوم باشد ارقام دقيق معني‌دار مي‌شود. تراكم واقعي مجموعه بر تراكم بلوكهاي ساختماني تاثير مي‌گذارد (به عنوان مثال تراكم آهك كمتر از گرانيت است) اما طبيعت هم فشردگي كلي در محاسبات كلي بيشتر اهميت دارد. كوبيدن يا فشردن گلي كه در بنا كارگذارده مي شود مي‌تواند ادامه شيوه بنيادي ساخت با گل دانسته شود كه صرفاً عبارت است از گذاردن چيدن مصالح آماده شده به حالت نيمه نرم روي ديوار، فشرده سازي يا لگدكوب كردن به منظور نشاندن و چسباندن گل به مصالحي كه قبلاً كارگذارده شده و پيرايش سطح به منظور كسب شكل دقيق دلخواه. طبيعي است كه سازندگاني كه در اين نوع ساخت روي ديوار كار ي‌كنند پس از گرفتن مصالحي كه به سمت آنها پرتاب مي‌شود آنرا با ابزاري در جاي خود قرار دهند و براي فشردن گل آنرا لگدكوبي كنند. با اينحال اين عمل بدون لطمه زدن به استحكام بنا در حدي محدود امكان‌پذير است اما امتيازات فشرده سازي بيشتر بلافاصله معلوم خواهد شد. پاسخ طبيعي و بلادرنگ عبارت است از قراردادن قالب بند چوبي به طول مناسب در حدي كه به قالب بندها اجازه اتصال دهد تا فشاري كه بدانها وارد مي‌شود از طريق كشش رابطها خنثي شود. اين پيشرفت ساده و ناگزير استفاده ازگل كوبيده شده را مبدل به يك شيوه ساخت كرده كه در اكناف جهان ديده مي‌شود و استفاده كنندگان از آن تقريباً به سرعت متوجه شدند مخلوط سفت‌تر يا كم رطوبت‌تر را مي‌توان به كار گرفت با اين مزيت بي واسطه كه آب رفتگي كاهش مي‌يافت. اين ترتيب ملازم بود با مزيت دوم اين شيوه ساخت كمه همانا عبارت است از استحكام بيشتر، از سفت شدن.
از آنجا كه ممكن است تركيبات گل هم فشرده دگررواني داشته باشند يعني تحت ارتعاش روان شوند و پس از قطع ارتعاش سخت‌تر گردند، تاثيرات كوبيدن مي‌تواند اين باشد كه:
· گازها(هواي) داخل مصالح معمولاً به صورت حبابهاي كوچكي كه به سطح مي‌آيد خارج مي‌شو.
· ذرات به شكلي فشرده‌تر متراكم مي‌شوند و به شكل منطقي‌تر هم راستا مي‌گردند
·
*
*هم راستايي ذرات به شكل‌گيري بلور در داخل گل كمك مي‌كند.
· افزايش تراكم موجب افزايش استحكام فشاري و كشش پذير مي‌شود.
·
*هم چسبي ميان مصالحي كه در مراحل گوناگون چيده مي‌شود عملاً به حداكثر مي‌رسد در حاليكه وقتي از ملاط استفاده مي‌شود همبستگي به مراتب ضعيف‌تر است.
*
*اين شيوه ساخت مي‌تواند مخاطراتي هم داشته باشد. وقتي مخلوطي در نتيجه ارتعاش سيال مي‌شود نيروها در كليه جهات منتقل مي‌گردند چرا كه سيال وسيله‌اي آبانه‌اي است. مهندسان ارتش كه فرماندهي جوخه‌هاي پر شور را بر عهده داشتند مجبور بودند به آنها هشدار دهند كوبش نبايد موزون و هماهنگ باشد چرا كه خطر شكستن قالب بند وجود دارد و كوبش بيش از حد، مثل ارتعاش دادن بيش از حد به بتون باعث جداشدن مواد متشكله مي‌شود، به ويژه در صورتيكه مقدار رطوبت آن بالا باشد.
*هر چه سطح سازمان دهي و انديشه علمي بالاتر باشد احتمال اينكه از شيوه‌ فشاري استفاده شود بيشترست. مصالح حاصل را غالباً pise(نام چينه در زبان فرانسه) مي‌نامند و علت اين نامگذاري استفاده گسترده مهندسان فرانسوي از آن بوده است. اين شيوه ساخت به ساده‌ترين شكل آن به مدت بيش از دو هزاره در شرق دور به كار رفته است. ممكن است از آجر به عنوان قالب‌بند دائمي گل استفاده شود. پركردن قالب بند با گل صرفه جويي در وقت، سوخت و كار است. بخش اعظم ديوار بزرگ چين به اين شيوه ساخته شده است. نياز استعمارگران و ارتش به حداكثر ساختمان سازي با حداقل هزينه به استفاده فراوان و گسترده از اين شيوه در قرن نوزدهم منتهي شد و تحت فشاهاي اقتصادي و در نتيجه شور و شوق پژوهشگران، مهندسان معما و مهندسان چندين بار در قرن بيستم احياء شد. اما استفاده از اين شيوه به هيچ روي به جوامع با سواد، منظم و سازمان يافته محدود نمي شود. استفاده از اين شيوه نزد سازندگان بومي سرتاسر جهان يافت مي‌شود و ظرفيت بيشتر آن از لحاظ تحمل بار اين امكان را فراهم آورده كه ساختمانهاي مرتفع و جالب در اوضاع و احوال بسيار متفاوت ساخته شود، از وادي‌هاي دور افتاده شبه جزيه عربستان گرفته تا ارتفاعات هيماليا. محدوديتهاي اين شيوه فوراً به چشم مي‌آيد. نمي‌توان از آن براي ساختارهاي پوشه نازك يا تويزه استفاده كرد.
*
*
*
*
*
*
*در سطح بين المللي، بخش اعظم بناهاي گلي با ساده‌ترين و ابتدايي‌ترين روش ساخته شده كه همانا عبارت است چيدن تركيبي از خاك رس دار و شن ورز داده شده با كاه با افزودن آب و ساخت به اندازه كافي نرم و قابل انعطاف شده برسرديوار. اين شيوه ساخت هيچگونه پيچيدگي ندارد و وسائلي كه در ساخت مورد استفاده قرار مي‌گرفت ابزارهايي ساده از نوع ابزرهاي كشاورزي شن كش، بيل بيلچه و تيغه‌هايي كه روي دسته، سوار مي‌شد، مثل كج بيل بود. برخي انواع تيغه تراش مخصوص براي تراشيدن سطوح ديوارها تهيه شده بود. اين شيوه‌هاي دست ساز به سازندگان امكان مي‌داد سيال ترين و شكل پذيرترين ديوارها را بسازند. انحناهاي حاصل را با استفاده از اندود و ملاط كه براي مقاوم‌سازي سطوح در برابر فرسايش روي آنها كشيده مي‌شد موكد مي‌كردند. در اين اشكال نرم و ظريف است كه بخش اعظم زيبايي متمايز بناي گلي قرار دارد.
*
*
*
*
*
*آخرين نوع از شيوه‌هاي ساخت احتمالاً بيشترين تفاوت در ساختمان سازي با گل را نشان مي‌دهد؛ اين شيوه از نظر شكل و استحكام ساختاري متكي بر كلاف يا ميلبست است. كليه شيوه‌هاي ساخت گلي نوعي سرعت و سادگي اساسي دارند كه يكي از جذاب‌ترين خصايص آنها به شمار مي‌رود. استفاده از ميل بست عملاً ناشي از دسترسي به گل و سودمندي آن در وضعيت نرم براي پركردن سوراخها سطوح و اتصالات در كلافها يا چوب بستها بوده است. گل نيز مثل بتون ريخته شده، در صورت رسيدن به ضخامت كافي خود مبدل به يك ساختار مستقل جداي از ميلبست مي‌شود.
*
*
*
*سازندگان خانه‌هاي نئين كه امروزه تالارهاي تفت بافت طاق گهواره‌اي مرتفع خود را با گل مي‌پوشانند از سنتي محلي پيروي مي‌كنند با سابقه‌اي چهار هزار ساله و شايد هم بيشتر. در مناطق وسيعي از اروپا و آسيا، ساختار متشكل از تير پايه قائم و آلت افقي كه برخي با چپر و تعدادي با شمعك‌هاي عمودي موازي به اشكال مختلف پرشده به عنوان پايه تكيه‌گاه پوسته‌اي از گچ و خاك يا تركيبي مشابه از مصالح مورد استفاده در ديوار سازه پر شده كه اساساً هدف از انجام آن نفوذ ناپذير ساختن توده‌هاي گل يا خاك در برابر هوا بوده است؛ توده‌هايي كه خود ساختاري يا باربر شده‌اند. چوبها كه مي‌پوسد يا در نتيجه هجوم حشرات پودر و بي مصرف مي‌شود باعث توخالي شدن مغز قاب‌بند گلي مي‌شوند هرچند آنقدر انسجام دارد كه كارآيي خود را حفظ كند. به هر صورت روي قاب‌بندهايي كه از طريق قيدسازي چوبي استقرار يافته مقادير زيادي‌اندود گل كشيده مي‌شود.
قاب بندهايي گل پايه كه به خوبي به كار گرفته شده و به درستي نگهداري شده باشد مي‌تواند بسته به بقاي چارچوبي كه آنها را در جاي خود نگاه مي دارد عمر ابدي داشته باشد. در مواردي نادر اين قاب بندها مي‌توانند ساختاري، يعني باربر باشند اما اين نقش آنها نيست. قاب بندها اغلب سريعتر از كليه ديگر اجزاء بافت آسيب مي‌بينند اما حفاظت آنها در تصوير كلي‌تر اهميت دارد زيرا اغلب نمايانگر سطوحي هستند كه حالت‌هايي ويژه به خود بنا مي‌دهد.
*ديدگاه ساخت بنا براي استفاده كوتاه مدت مي‌تواند استفاده از گل، آجر، چوب و ملاط به صورت تركيب تنگاتنگ راتوجيه كند. مهاجران اوليه كه حصارهاي چوبي خود را با الوارهايي مي‌ساختند كه به داخل پشته‌هاي خاكي كه با عجله بالا آورده شده بود فرو رفته بود، با توجه به عمر كوتاه اين گونه مواد در استفاده از آن كاملاً بر حق بودند. كساني كه مي‌خواهند ساخلوهايي را كه اين مهاجران ساختند حفاظت كنند ناچارند كار را بدون الوارهاي از ميان رفته كه اينك هيچ اثري از آنها نيست انجام دهند يا اينكه خود را در خطر نكوهش شديد آن بخش از نهضت حفاظت قرار دهند كه سوار كردن مجدد اجزاء باقيمانده (اناستي لوسيس) را روا مي‌دارند ضمن اينكه با جايگزين سازي اجزاء ساختماني شناخته شده و فعلاً از ميان رفته بنا مخالفت مي ورزند. تركيب تنگاتنگ الوار با مصالح ساختماني متخلخل بسياري مشكلات از اين دست يجاد مي‌كند. از ميان تمامي تركيب‌هاي مواد آلي با مواد غيرآلي حضور الوار يكي از بزرگترين مشكلات اخلاقي و عملي را ايجاد مي‌كند. جنبه اساساً عملي مشكل صرفاً ناسازگاري اين دو نوع مصالح در بلند مدت در نتيجه تفاوت در ميزان زوال آنهاست. در حاليكه مي‌توان بسيار از ساخته‌هاي گلي را عملاً داراي عمر نامحدود دانست اين امر در مورد الوار به مراتب كمتر صدق مي‌كند و ميزان خرابي قابل پيش بيني اين دو نوع مصالح در طول زمان به نحوي محسوس تفاوت مي‌كند. يك پيشنهاد موكد مي‌تواند دور نگاه داشتن الوار از رابطه تنگاتنگ با گل‌هاي رطوبت داري باشد كه زوال چوب در آن قابل پيش‌بيني است. اما موارد فراواني وجود دارد كه رابطه چوب و گل چنان رابطه متقابلي دارند كه ناگزير به حفظ چوب هستيم. از اينرو در حالي كه چيدن آجر سخت به جاي الوار داخل يك ديوار آجري محكم عملي و مقدور است انجام اين كار در مورد كلاف جگن در قاب بند متشكل از مخلوط گل و جگن بدون از ميان بردن گل قاب بند و نابود كردن كيفيت تايخي سطوح و ساختار بنا كمتر ميسر است. در مواد ديگر ممكن است چوب يك عنصر اساسي بصري يا ساختماني باشد كه كنار گذاردن آن بدون وارد آوردن لطمه تاريخي به بنا ميسر نباشد.
*
*در بررسي اين روابط و تصميم گيري حفاظتي ديدگاهي متوازن به پيرانگري سرمشق اساسي است.
*107- ساختار گلهاي ساختماني
صرفنظر از گل‌هاي حاوي قير اساساً دو نوع تركيب گل وجود دارد كه طي قرون سودمندي آنها براي كارهاي ساختماني به اثبات رسيده است. گل‌هاي حاوي كلسيت (گل سفيد، آهك يا سنگ آهك)و گلهاي فاقد آن. در دسته اول شكل گيري بلور ساز و كاري براي انسجام و يكپارچه شدن ايجاد مي‌كند و مي‌توان اين گروه را بسط داد تا شامل مصالح داراي گچ هم بشود چرا كه در اين گونه مصالح نيز همين فرايند رخ مي‌دهد. اين ساز و كار عبارت است از داخل كردن آب موجود كه در سطح مولكولي به صورت آب تشكيل دهنده بلورداخل تركيب مي‌شود و با خود مصالح يكپارچه مي‌گردد. در جاهايي كه كلسيت وجود ندارد گرچه مقاديري از تشكيل بلور مي‌تواند صورت گيرد، اصطكاك سازوكار مسلط ايجاد انسجام و به همين علت قدرت كشش پذيري اينگونه مصالح عموماً پايين‌تر است.
تجربه عملي رايج نشان داده است جائيكه ايجاد اصطكاك شيوه اصلي انتقال فشار باشد ابعاد متفاوت ذرات متشكله با ثبات ترين نتايج را به دست مي‌دهد. اين نكته بيشتر در مورد مصالحي كه در شالوده‌ بناها وزيرسازي فشرده مي‌شود و در مقياسي به مراتب كمتر در مورد انواع گل صادق است. سازوكار اين پديده متكي است بر توزيع مثلثي نيروها كه به كرا ت تكرار مي‌شود و باعث توزيع داخلي نيروها مي‌گردد. از لحاظ فني اين عمل را هم فشرده سازي مي‌نامند.
*108- روش مرمت
بيشتر حفاظت گران از طريق كاربرد غريزي فن مرمت كار مي‌كنند، يعني تركيبي از تجربه و دانش كه به آنها اجازه مي‌دهد روشي به اعمال خود بدهند بدون اينكه آگاهانه به تحليل ترتيب كارها يا دلايل آنها بپردازند. با اين حال يك نظم و منطق نيرومند در امر مرمت بناهاي تاريخي وجود دارد كه مي‌توان آنرا روش انجام كار ناميد. طبيعت و توالي تصميم‌گيري ، مثل استفاده از انواع گل‌ها به شيوه زير ارتباط متقابل دارد:
1- مرمت بايد از لحاظ ضرورت و انجام حداقل كار لازم براي كسب نتيجه با دوام موجه باشد ضمن اينكه شرط برگشت‌پذيري و استحكام را نيز تامين كند. خصوصياتي چون همسازي، سازگاري و جنبه‌هاي عملي متعدد در تصميم‌گيري موثر است در حاليكه عوامل ظريف‌تر چون استخدام نيروي محلي، حفظ سنت، آموزش و انسجام بناهاي گروه‌بندي شده مي‌بايست معني‌دار باشد.
2-
*بايد درك واضحي از بنا در زمينه تاريخي آن داشت، همينطور از نيروهاي موثر برآن و طبيعت ساخت. اينكار مي‌تواند مستلزم آزمايش خاك به منظور تعيين محتوي آن، نوع رس، ميزان اسيدي بودن يا قليايي بودن، استحكام مصالح، وضعيت اقليمي، كاربرد و نيز تحليل‌هاي ملازم ارزيابي تاريخي باشد. بايد وضعيت بنا را به شكل مقتضي ثبت كرد تا بتوان تغييراتي را كه در آن صورت مي‌گيرد تشخيص داد و دلائل خرابي بايد به شكل بنيادي وارسي گردد تا بتوان در ترميم خسارت يا لطمه وارد شده به نحو مناسب به علت خرابي پرداخت.
3- در مرمت يا مداخله در بنا بايد علت وارد آمدن خسارت را در نظر گرفت و اقدام را طوري طراحي كرد كه در برابر تكرار خرابي مقاومت كند و اصلاح به شكلي موثر صورت گيرد. ايجاد توازن ميان مصالح مورد نياز مداخله عملي و الزامهاي سنت ساختماني ضروري است. به عنوان مثال استفاده از گل مناسب براي مرمت پايه ديوار در صورتي كه سطح كار وسيع بوده در حين خشك شدن آب برود طوريكه از نظر ساختاري هيچگونه تكيه‌گاهي ايجاد نكند وجهي ندارد. از طرف ديگر خريد زميني قيمت به عنوان تحكيم كننده شامل ديواري گلي كه سطح آن صرفاً هسته‌اي است فرسايش يافته و اندود محافظ خود را از دست داده به همين اندازه بي وجه است. هيچ سطح تاريخي را بدين شكل حفاظت نمي‌كنند و بازگشت به شيوه بومي حفاظت بهتر است.
4- بايد ايجاد تكيه گاه موقت مورد نياز مرمت و تضمين ثبات بنا در آغاز كار را، همراه با حفاظت ساختار طي مدت مرمت مجاز شمرد.
5- حصول اطمينان از كسب كليه موافقت‌هاي لازم، وجود مصالح و كارگر و نظارت در كار و هزينه‌كردن پول در مديريت پروژه اهميت دارد.
6- بايد اثرات بلند مدت مداخله و زوال مصالح را مدنظر قرار داد و در برنامه نگهداري لحاظ كرد.
7- كلام آخر اينكه لازم است حتماً قدامات حفاظتي مستند و بايگاني گردد.
*معمولاً خرابي‌هاي ساختاري بناهاي گلي بر چهار نوع است:
·
*زوال ناشي از فرسايش و/يا خرابي ناشي از تاثير اصلاح
·
*
*خرابي اجزاء متشكله چوبي يا از دست رفتن قدرت باربري مواد سخت‌تر چون طاقها نعل درگاهها و آجرهاي كنج.
· ترك خوردگي عمودي ناشي از حركت ناهمسان يا نيروهاي خارجي كه احتمالاً آب آنرا تشديد مي‌كند.
· نفوذ آب
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*ممكن است خرابي‌هاي ثانويه طاقها، كف‌ها و ديگر ساختارها در پي خرابي‌هاي فوق روي دهد. يك اصل كلي در تامين تكيه‌گاه براي ساختارهاي گلي اين است كه نيروي مهار بايد تا حد امكان روي سطحي وسيع‌تر وارد آيد وداراي همساني باشد كه معمولاً بهترين كار استفاده از مواد نرم- بالشتك فوم، منسوجات، كيسه‌هاي شن، چوب قابل انعطاف و نصب ورقه‌هاي انعطاف پذير است. اصل بنيادي اين است كه بار هيچ نقطه‌ي به حداكثر آستانه تحمل قدرت فشرده شدن ساختار گلي نرسد. اگر اين اصل رعايت نشود، بار نقطه‌اي ساختار گلي را سوراخ خواهد كرد. بنابراين بايد تكيه گاه موقت را همواره بر طبق اصل استفاده از شمعك ايجاد چوب فرش طراحي كرد و طوريكه نيروي مهار يك تيرچه يا ديرك با استفاده از يك ورق يا چوبفروش روي سطح ديوار پخش شود و چه بسا لازم باشد ميان اين توزيع كننده بار و ديوار ، طاق يا ساختارهاي ديگر مواد نرم ويژه بسته بندي تعبيه شود. در حال حاضر اين مواد عبارتند از ورقه‌هاي فوم نرم، و فومهاي تزريقي باز شونده كه بعداً جمع خواهد شد. بايد تكيه گاه قوسها را همواره به شكلي يكنواخت تامين كرد. و هيچگاه اجازه نداد نيروي رانش بر يك نقطه وارد آيد. گرچه ساختمانهاي گلي نسبتاً آسان سوراخ مي‌شود و در صورتي كه سنگ در آنها بكار نرفته باشد با مته سوراخكاري كرد شمعك زني كار آساني نيست و به عنوان آخرين و نه اولين راه چاره مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
*
*
*انعطاف پذيري ساختارهاي گلي كاركردن با آنها را آسان‌تر از كار با اشكال ساختماني بي انعطاف تر، البته غير از بناهاي قفس بست مي‌سازد. ديوارهايي را كه در نتيجه خرابي پي، شكم داده مي‌توان از طريق زدن تيرهاي بغل بند در مسافتي طولاني، هل دادن آرام و يكنواخت ديوار به جلو به منظور بازسازي قسمت‌هاي زيرين كه از بن خراب شده يا شروع به خرابي كرده مرمت كرد. اين خرابي‌ها معمولاً تحت تاثير آبهاي زيرزميني يا رسوب املاح است. پس از اينكار مي‌توان استحكام بخشي به ديوار را از طريق بازسازي يا لاگذاري پيش برد.
1-9 گزينه‌هاي موجود
*
*
*
*معمولاً اولين گزينه انجام شكل سنتي مرمت است يعني جايگزيني گل‌هاي ساختماني يا اندودهاي فروريخته با استفاده از مواد مشابه. گرچه اندود كشي سنتي اصولاً و در عمل ساده و رضايت‌بخش است- غير از نيروي كار زيادي كه لازم است- روشهاي سنتي مرمت از طريق مصالح گذاري اغلب نا موفق است بدان علت كه داخل كردن گل نرم به داخل كاواك‌ها اين مشكل را دارد كه مصالح لاگذاري شده آب مي‌رود و در نتيجه قدرت اتصال از دست مي‌دهد، به همين دليل است كه بسياري از شيوه‌هاي بومي مرمت شامل لاگذاري سنگ و حتي قلوه سنگ مي‌شود و معادل مدرن آنها بلوكهاي بتوني و/يا بتون مايع است كه آنهم با گل ناسازگار است و اغلب نتيجه‎اي نمي‌دهد.
*وقتي پركردن شكافها ضروري باشد مي‌توان با طراحي دقيق و انتخاب پركننده‌هاي جايگزين كه آب نمي‌رود، از طريق به حداقل رساندن مقدار آب در لاگذاري، طوريكه ماده پركننده زير سطح قالب پذيري باشد؛ با فنون اتصال اصلاح شده و با استفاده از مواد مصنوعي مسئله را حل كرد.
*
*
*
*
*
*مي‌توان با استفاده از گلهاي داراي حداقل انبساط- انواع كائولينيت- و افزودن گچ و آهك كه انبساط آنها مي‌تواند انقباض خاك را خنثي كند و با استفاده از مواد خنثي مثل گرد آجر و خاكستر سوخت آسياب شده پركننده‌هايي كه منقبض نمي‌شود به دست آورد. مي‌توان مصالح داخل كردني را با فشار وارد تركهاي كوچك كرد؛ مي‌توان داخل كاواكها دوغاب ريخت يا اينكه به حالت قالب پذير سفت وارد روزنه‌هاي بزرگتر كرد. از طريق ترتيب دادن دقيق مصالح مي‌توان درجات متفاوتي از سختي استحكام وگيرايي به دست آورد كه ويژگيهاي مناسبي از نظر انبساط و انقباض داشته باشد.
*
*
*
*از طريق به حداقل رساندن ميزان آب مي‌توان انقباض را كاهش داد يا مهار كرد. وقتي بتوان مصالح را به حد كفايت محدودسازي كرد مي‌توان از بسته‌بندي خشك استفاده كرد، بدين صورت كه مخلوط مناسب را به صورت پودر خنك داخل كاواكها مي‌كنند و فشرده مي‌سازند و سپس اجازه مي‌دهند بدون غرقاب شدن رطوبت جذب كند. اين كار از طريق مرطوب نگاه داشتن محيط در بخش بيروني كار براي مدتي معين، و استفاده از مواد جاذب الرطوبه سطحي چون گوني كه با استفاده از تكيه گاههاي موقت روي سطح بنا نگاه داشته مي‌شود عملي مي‌گردد. با روشي از اين دست مي‌توان يك پرشدگي منسجم به دست آورد هر چند نبايد انتظار استحكام زياد داشت.
وارد كردن مصالح در كاواك به شكل نرم به مسئله ورزپذيري منتهي مي‌گردد كه مستلزم آن است كه مقدار آب موجود در مصالح كمتر از حد قالب پذيري باشد. وارد كردن مصالح خشك به داخل كاواكهاي كوچك دشوار است و از طرف ديگر آب و رفتگي مصالح مرطوب بيشتر است. افزون بر اين خشكي ساختار ديوار باعث مي‌شود به مصالحي كه لاگذاري مي‌شود نچسبد و از طرف ديگر آب زدن به گل موجود باعث تشديد مشكل آب رفتن مصالح گرديده در محلهاي انقباض پرشدگي با ديوار، خطوطي ضعيف باقي مي‌گذارد.
*
*
*در مواقعي كه تنها يك سطح نياز به اتصال دارد مسئله نسبتاً آسان است و آب زدن به ساختار موجود همراه با داخل كردن تركيبي كه به اندازه كافي نرم باشد مي‌تواند موفقيت آميز باشد مشروط بر اينكه مداخله در مقياسي كوچك صورت گيرد. در مواقعي كه نياز به پر كردن كاواكهاي اساسي هست و نياز به اتصال در دو تا سه جهت وجود دارد، بهترين روش عبارت است از تبديل مصالح لائي گذاري به صورت بلوكي برخوردار از شكل مناسب و نصب بلوك خنك در محل با استفاده از ملاط گل يا يك تركيب رقيق از نوع مشابه، طوريكه اطراف و پشت بلوك را پر كرده بستر مناسبي براي آن فراهم كند.
*
*
*
*
*بعضي مواقع استفاده از قيد توصيه مي‌شود. اينكار از طريق وارد كردن فيرزيكي ميله به داخل ساختار موجود صورت مي‌گيرد. گرد قيد مصالح جديد گذارده آنرا متراكم مي‌كنند يا حتي به صورتي كه بعضاً توصيه شده است رگ چيني يا خط اندازي با سفال اجرا مي شود. اين نوع هم بست سازي فيزيكي از اين امتياز برخوردار است كه اتصال حالت مكانيكي دارد و حتي در صورتيكه هم بستي مواد چسبنده حفظ نشود ادامه خواهد يافت. سفال، ميله و ميل رابطهاي فلزي طبيعتاً با گل سازگاري ندارند و بايد پذيرفت هرگونه حركتي كه به آنها يا از طريق آنها منتقل شود مستقيما” به ساختار اصلي ديوار منتقل نخواهد شد بلكه تمايل دارد خود را بصورت حركت بين مصالح سخت‌تر و مصالح نرم‌تر نشان دهد.
در اين مطالعات جايگاهي براي استفاده از پركننده‌هاي مصنوعي وجود دارد. بهترين راه پر كردن درزهاي ناشي از حركت ميان بخشهايي ساختمانها و درزهايي كه در آن وجود فشار دروني مطلوب يا لازم است، استفاده از روش تزريق فوم است. روشهاي داراي حق انحصاري توليد موجود است كه از با استفاده از آن رزينها و معرفها را به هنگام استفاده مخلوط مي‌كنند تا تركيبات فوم سخت شونده مثل پلي اورتانها ايجاد شود. مي‌توان اين تركيبها راطوري فرموله كرد تا درجات متفاوتي از انعطاف به دست آيد. عيب آنها اين است كه ابدي نيستند. بايد هميشه آنها را در براب نور فرابنفش حفظ كرد و حتي مي‌توانند در طول زمان و تحت شرايط حفاظت شده به علت بي‎ثباتي شيميايي خراب شوند. بدين لحاظ نمي‌توان در بلند مدت روي تداوم توانايي باربري آنها تكيه كرد اما مي‌توانند زير ساختي براي بندگاههاي انبساط در اختيار گذارند. شرايطي كه در آن مصالح بي انعطاف جز لاينفك بناست، مثل مورد نماهاي آجري و گچ كاري شده، مي‌تواند وضعيتي ايجاد كند كه در آن استفاده از پركننده‌هاي مصنوعي و چسبهاي مصنوعي گزينه‌هايي قابل بررسي باشد.
*
*
*
*
*1-10 روشهاي ساخت
روشهاي سنتي ساخت از ين مزيت برخوردارند كه مدتهاي مديد امتحان خود را پس داده و در بسياري موارد بهترين شيوه استفاده از مصالح سنتي شناخته شده‌اند. تجهيزات مدرن مي‌تواند در اجراي كار راههايي ميان بر ايجاد نمايد يا اصلاحاتي كه موجب صرفه جويي در نيروي كار مي‌شود در شيوه‌هاي سنتي ايجاد نمايد- خرد كردن ماشيني كاه يا الياف مصنوعي، روشهاي ماشيني مخلوط كردن، روشهاي ماشيني حمل، كارگذاري و پمپ كردن را مي‌توان با روشهاي مدرن قالب بندي بتون، بالابري ، فشرده سازي، داربست زني و غيره تركيب كرد. روشهايي كه صرفاً انواع ديگري از فن‌آوري جا افتاده بشمار مي رود مي‌تواند با موفقيت ونتايجي پيش‌بيني پذير به كار گرفته شود در حاليكه شيوه‌هاي زاده اختراعات جديدتر مثل ايجاد ارتعاش با فركانس بالا به شكل ماشيني و حتي مافوق صوت مي‌تواند كاربردهايي در شرايط ويژه داشته باشد كه هنوز به اثبات نرسيده است.
*
*
*در روشهاي سنتي ساخت اغلب در توزيع مصالح نرم روي كار از نيروي فراوان استفاده مي‌شود.وقتي بخش‌هاي كاملي از بنا بايد تجديد ساخت شود مي‌توان قاب بندهاي مخلوط گل و جگن را به شكلي موثر با پرتاب همزمان گل روي هر دو سطح كار و كارگذاري يا كوبش موزون توده‌هاي گل به منظور انجام مرمت در مقياس بزرگ پوشش داد. وقتي ترديدهايي درباره تاثير ارتعاش]ناشي از پرتاب مصالح روي سطح كار[ و نيروي لازم براي وارد كردن مصالح تعمير در محل مورد نياز وجود داشته باشد، بايد هميشه قالب‌بندي كافي مد نظر قرار گيرد و به سطوح كليه مصالح مهار كننده لفّافي نرم داده شود تا فشار در سرتاسر ديوار پخش شود و در سرتاسر درونسوي طاق يا كف يكنواخت باشد.
*
*
*
*در آماده سازي مصالح بتونه مانند، حقيقت كلي اين است كه هر چه در مرحله تهيه بيشتر به حالت مربوط باقي بمانند قابل انعطاف‌تر مي‌شوند و كاركردن با آنها آسان‌تر و در نهايت رضايت‌بخش‌تر مي‌گردد. بسياي مصالح از اين دست از بهم زدن مكرر كه موجب يكپارچه شدن ذرات بسيار ريز مي‌شود سود مي‌برند. بنابراين لازم است هميشه زمان كافي براي آماده سازي مصالحي از اين دست تعيين شود. در وارد كردن مواد تقويتي اعم از طبيعي يا مصنوعي مخلوط سازي كامل براي نيل به يكدستي تام ضرورت دارد، هميشه انجام اينكار ضرورت ندارد. برخي ساختارهاي گلي از اين لحاظ قابل توجهند كه مواد تقويتي را به جاي مخلوط سازي به صورت يكدست در آنها رگ چيني كرده‌اند.
*
*
*
*
*
*در كار با مصالح سفالين اغلب چسبندگي را از طريق آبزني تامين مي‌كنند و همين اصل مي‌تواند در مورد برخي ساختارهاي گلي صادق باشد، به ويژه در چسبيدن اندودهاي گلي. از آنجا كه اندود به خاطر ضخامت ]اندك[ خود ضعيف‌تر از ديواري است كه روي آن كشيده مي‌شود بايد همراه ديوار حركت كند و چنانچه سختي خاصي داشته باشد بايد رابطه‌ي انعطاف پذير بين ديوار و اندود موجود باشد. بنابراين سنتاً و طبيعتاً اندودها را طوري ترتيب مي‌دهند كه با ايجاد شكافهاي متعدد در داخل بافت خود با حركت‌هاي ديوار سازگار گردند. بر اين اساس معمولاً در اندودكاري از مصالح ضعيف استفاده مي‌شد و افزايش چسبندگي را از طريق مرطوب سازي كافي لايه زيرين و خود اندود به منظور هم پيوند شدن دو مصالح انجام مي‌دادند. بنابر آنچه در بالا گفته شد شيوه ساخت سنتي طرفدار ايجاد چسبندگي از طريق فشردن در حالت مرطوب است- روشهاي كمچه زني، كوبيدن، كار با دست و موج‌گيري متداول است. تركهاي سطحي متعدد كه پس از خشك شدن پيدا مي‌شود زبانه هاي اتصال براي استفاده از پرداخت كننده‌هاي سطوح مثل دوغاب‌هاي آهك پايه و حتي قير كه به صورت نسبتا” داغ به كار مي‌رفت ولي اينك پيمايه سرد آن هم موجود است در اختيار مي‌گذارد. با اينحال ساختار مولكولي بزرگ قير، حتي به صورت پيمايه، مانع همبسته شدن مصالح مي‌گردد. داشتن اطلاعات بنيادي درباره ويژگيهاي شيميايي و فيزيكي مواد از نظر رفتار آنها براي حفاظت‌گر اهميت دارد.
فصل هفتم: استفاده از مواد آلي در تقويت و مرمت




اختراع و تكميل تركيبات سنتيك آلي قادر به چسباندن و اتصال ذرات خاك موجب علاقمندي نوآوراني شده كه نتايج كارشان مهم، هر چند اغلب نتايج منفي است. موسسه حفاظت گتي در محلهايي در جنوب غرب ايالات متحده و چين كارهايي مهم صورت داده است.

7-1، اصلاح عملكرد خاكها

نتايج متفاوتي را كه مي‌توان از مواد مورد استفاده در مداخله آلي در ساختمان‌سازي با گل انتظار داشت مي‌توان به شكل زير دسته‌بندي كرد:
1- تقويت كننده‌ها: يك تقويت كننده در سطحي نزديك به اندازه مولكولي از طريق تثبيت ذرات بسيار كوچك عمل مي كند تا از استعداد جابجايي آنها جلوگيري كند و از اين طريق خصوصيات ماده را از لحاظ رفتار آن به خصوص در حضور آب تغيير مي‌دهد.معمولاً اين عمل ماده را از لحاظ قدرت كشش و تراكم تقويت كرده مي‌تواند بر ويژگيهاي ذاتي آن چون انتقال گرما و صوت و سختي آن تاثير گذارد.
2- چسب‌ها: موادي كه موجب اتصال ذرات به يكديگر مي‌شود بدون اينكه ضرورتاً موجب سختي يا سفتي آن شوند. اين مواد حتماً قدرت كشش راافزايش مي‌دهند اما ممكن است موجب افزايش قدرت تراكم نشوند. هميشه ميزان انعطاف‌پذيري با افزودن چسب بهتر مي‌شود. چسب مي‌تواند به چند طريق عمل كند: در متداول‌ترين شيوه مولكولهاي بلند زنجيره مثل رشته روي سطوح و بين ذرات مجاور مي‌پيچند و خود و ذرات مذكور را به شكلي كما بيش هم چسب در مي‌آورند. هيچ مرز مشخصي ميان عملكرد تقويت كننده و چسب وجود ندارد.
3- مواد آب گريز: اين مواد با حضور خود در روزنه‌ها موجب كاهش جذب رطوبت آب توسط خاكها مي‌شوند. آنها از طريق تغيير كشش ميان مولكولهاي مايع و ساختار مجاور عمل مي‌كنند. مواد آب دوست عكس اين خاصيت را دارند.
4- درزگيرها: موادي كه موجب محصور كردن فضاهاي درون خاكها شده و آنها را عمدتاً در برابر آب نفوذ ناپذير مي‌سازند.
5- پركننده‌ها: موادي كه در خاكها حجمي اضافي ايجاد مي‌كنند بدون اينكه ضرورتاً آنها را نشت ناپذير يا بي روزن سازند و بدون اينكه چسبندگي يااتصال ميان ذرات را افزايش دهند. احتمال اين هست كه قدرت همفشارگري ماده را افزايش دهند.
6- حامل‌ها: موادي كه معمولاً نه ضرورتاً مايع‌اند و مي‌توان موادي را كه مي‌بايست داخل خاكها ‌شود داخل آنها كرد تا به مقصد نهايي حمل شوند.
7- تثبيت كننده‌ها: اصطلاحي عام كه حفاظت‌گران در اشاره به يك يا تعدادي از اشكال اصلاح خاك طبيعي به كار مي‌برند و احتمال حركت ذرات خاكها را كاهش مي‌دهند. بيشتر تثبيت‌كننده‌ها از طريق افزايش شبكه بلورها عمل مي‌كنند و هم از اين روست كه موجب افزايش سختي آنها مي‌شوند.
تثبيت خاكها شامل دگرسان‌سازي به طريق ريز مي‌شود:
• از طريق كاهش كاواكهاي داخلي از طريق همفشرده‌سازي خاك
• از طريق وارد كردن موادي كه موجب چسباندن يا همبسته‌كردن ذرات خاك به يكديگر مي‌گردد.
• از طريق وارد كردن ماده‌اي كه كاواكها را اشغال كرده و اتصالي جهت در جا نگاهداري ذرات ايجاد مي‌كند.
• از طريق تغيير شرايط محيطي موجب مي‌شود ذرات به شكلي شيميايي يا الكترو استاتيكي به يكديگر بچسبند.
• از طريق جلوگيري از ورود يا گذر آب به درون يا گذر از ميان سوراخهاي خاك
كار موسسه گتي در فورت لادريل، نيومكزيكو، 1990. قاب‌بندهاي آزمايشي كه در هواي آزاد مستقر شده تا اطلاعاتي درباره تغيير خاكها در نتيجه هوازدگي در اختيار گذارد؛ همراه با قاب بندهاي بررسي و تائيد كه چسبيده به آنها تعبيه شده است. يك ويژگي مهم اين پژوهش آزمايش بي وقفه انواع بسيار گسترده از مواد بوده است. براي اولين بار خاك به عنوان يك ماده ساختماني بنيادي به مقياسي گسترده و با روشهايي يكدست تحت بررسي دقيق رفتار در شرايطي كه با شيوه عملي آماده و زير نظر قرار داشته، قرار گرفته است. در اين تصوير تنها يك نمونه از مجموعه‌هاي مورد آزمايش ديده مي‌شود.
ش.107
207، اصطلاحات
در بحث مواد و روشهاي مداخله اصطلاحهاي ذيل رايج است:
• آلي: ماده‌اي كه اساساً حاوي كربن و هيدروژن معمولاً همراه بااكسيژن است
• شلات: تركيبي آلي كه يونهاي فلزي را هموند مي‌سازد( از طريق اتصال بواسطه‌اي كووالانسي). عامل شلاسيون تركيبي آلي است(به شكلي كلي، يك اسيد) كه يونهاي فلزي(به عنوان مثال كاتيونهاي كلسيم سديم + كاتيونها ) را مي‌توان وارد آن كرد. اتيلن / دي آمين/ تترا استيك اسيد(EDTA كه در تجربه‌هاي آزمايشگاهي براي كربنات كردن به كار مي‌رود )يك عامل شلاسيون است. يك ويژگي مهم عامل شلاسيون اين است كه عناصري خاص را محلول و آماده واكنش مي‌سازد.
رزين: به معنايي جز معناي طبيعي عبارت است از بسپاري آلي متشكل از مولكولهاي بلند زنجيره‌اي قالب‌پذير.
• استر معادل آلي يك نمك است كه از واكنش ميان يك الكل و يك اسيد به دست مي‌آيد. در نتيجه اين عمل يونهاي هيدروكسل به صورت بخشي از استر در مي‌آيند.
• گرما نرم و گرماسخت. اصطلاحاتي كه عموماً در مورد رزينها صادق است و دلالت بر موادي دارد كه مي‌توانند به ترتيب از نقطه نرم شدن گذر كرده و پس از سرد شدن بدون تغيير خصوصيات به حالت اول برگردند و موادي كه در نتيجه حرارت ديدن تغييري دائمي پيدا كرده و سخت مي‌شوند.
• آبكافت درگيرشدن ماده با آب كه در نتيجه ماده به اجزاء متشكله تقسيم مي‌شود. اين عمل با حضور برخي نمكهاي غيرآلي، برخي استرها، كلرورهاي غيرفلزي و بسياري تركيبات پيچيده آلي در محلول صورت مي‌گيرد.
• بسپار: رزين ، موم يا ماده‌اي مشابه كه به شكلي يافت مي‌شود كه در آن تعدادي مولكولهاي واحد آلي به شكل سري به هم چسبيده‌اند بدون اينكه تغييري در ساختارشان صورت گيرد؛ يعني ماده از نظر شيميايي تغييري نمي‌كند ولي خواص فيزيكي آن فرق مي‌كند. مولكول ساده يك تكپار است كه مبدل به بسپار مي‌شود. ارتباط مي‌تواند به صورت زنجيره‌هاي مستقل ياارتباط‌هاي متقابل بين زنجيره‌ها باشد.





7-3، مواد آلي طبيعي
مواد آلي كه براي تقويت خاكها بكار مي‌رود تقريباً بلا استثنا مايع يا نيمه مايع و پراكنده در يك حامل‌اند. قبل از ورود طيف گسترده انواع رزينهايي كه از طريق صنايع پتروشيمي در اختيار قرار گرفته روغنها و رزينهاي طبيعي و انواع مواد سفيده‌اي به كار مي‌رفت. به جز چند استثناي معدود دسته اخير به پژوهش حاضر مربوط نمي‌شود چرا كه نقش حفاظت كننده يا تثبيت كننده نداشته‌اند: اينها روان‌سازهايي هستند كه لغزندگي و هم چسبي در مرحله استفاده را فراهم مي‌كرده‌اند و احتمالاً نوعي نقش به‌سازي در آماده‌سازي مواد طي هر يك از مراحل ميان آماده‌سازي اوليه و به كارگيري آن در ساختار داشته‌اند. اينگونه مواد نهايتاً در نتيجه تجزيه ناشي از فعاليت باكتري‌ها يا تغذيه خردسازواره‌ها عموماً از خاكها رخت بربسته‌اند. و در استثناي مقاوم عبارتند از روغن برزگ (مورد استفاده در بتونه، درزگيرها و رنگها)- روغني مركب كه از طريق اكسايش در هوا سخت مي‌شود و از دانه كتان به دست مي‌آيد. بتونه جايگاه خاص خود را در فن‌آوري ساختمان دارد و حتي در بندكشي ظريف آجر بكار رفته است.
اين مورد نيز به مسلح‌كاري با استفاده از مواد طبيعي ياسنيتيك- مو، كاه، ترلين مربوط نمي‌شود.
داستان موفقيت بزرگ مواد تثبيت كننده‌ي به يك معنا آلي طبيعي، مربوط مي‌شود به انواع قير و آسفالت كه مدت مديدي است بدين منظور مورد استفاده قرارگرفته و مفيد و با دوام از كار در آمده است.
گرچه اولين عيب بنيادي ايندو، تغيير رنگ علاج‌ناپذيري است كه در خاك ايجاد مي‌كنند و عيب دوم آنها اين است كه حاوي ملكولهاي بلند زنجيره‌اي چسبناكند كه داخل كردن آنها در خاكها را دشوار و در بسياري موارد غيرممكن مي‌سازد، قيرهاي سنگين در اين خاصيت مفيد مشتركند كه در هيدروكربورهاي سبك‌تر حل مي‌شوند، در دماي پايين آنقدر چسبندگي پيدا مي‌كنند كه به جامد مدنزديك مي‌شوند و در محيط‌هاي داراي دماي بالاتر به حال مايع در مي‌آيند.
آسفالتها اساساً عبارتند از بخشهاي سنگين قير(قيرسفت) كه با افزودن مواد پركننده چون ماسه و دانه‌هاي كربنات كلسيم اصلاح مي‌شوند. قيرها را مي‌توان به صورت ذرات فوق‌العاده ريز پيمايه كرد تا در محلولهاي آبي به حالت دروايگي باقي بمانند.
آنها در عين حال مي‌توانند با انواع طبيعي و مصنوعي هيدروكربورها حامل شوند. همه اين حاملها مي‌توانند تبخير شده قير را برجاي گذارند و در مواقعي كه به درون خاك حمل شده‌اند به صورت انواع آب ترس، پركننده و تقويت كننده عمل مي‌كنند و بدين لحاظ كه مي‌توان آنها را به عنوان تثبيت كننده مورد استفاده قرار داد. براي توزيع مناسب مخلوط كردن فيزيكي روشي موثر است. نفوذ دادن قير به داخل خاكها به صورت محلول يا پيمايه بي تاثير است چرا كه اين ماده خود چسب است و با دلمه شدن روزنها را پركرده مانع نفوذ محلول مي‌شود. از لحاظ حفاظت، استفاده از قيرهاي سنگين در مخلوط‌هاي خاك مفيد است اما به ايجاد لايه‌هاي سدكننده رطوبت محدود مي‌شود، لايه‌هايي كه با كشيدن حائلي از معرض ديد خارج مي‌شود و همين حائل مانع خروج و بيرون زدن اين ماده تيره رنگ به سطوح ديگر مي‌شود. در مواقعي كه از نظر تاريخي بجا باشد، آسفالت براي روكش كاري نيز به كار مي‌رود. قيري كه به جاي نفت خام از قطران زغال سنگ تهيه شده در بخشهايي از نيمكره شمالي، به عنوان مثال در ايست آنگليهاي انگلستان، كاربردي سنتي داشته و به شيوه‌اي مورد استفاده قرار گرفته است تا يك پوسته دائمي نيمه نرم ايجاد كند كه اتصالي ملايم به زيره گلي داشته باشد. و مي‌توان آنرا هر10 تا 50 سال تجديد كرد. در آغاز اين قير را به شكل داغ، بعداً به شكل سرد و حل شده در حلالها و در حال حاضر به صورت پيمايه (اموليسيون) سازگار با زيره متشكل از قطران سرد بكار مي‌رود.
يك استفاده مهم ديگر از قير مي‌تواند در حصاركشي باشد كه در آن ضد آب‌سازي يا جلوگيري از نفوذ آب به زمين به صورتي گسترده ضرورت مي‌يابد . خاك تثبيت شده با نفت خام يا انواعي پيچيده‌تر از آنرا مي‌توان بالايه نازكي از خاك خالص يا ديگر مواد طبيعي مناسب پوشاند تاكفي آنقدر ضدآب هست كه در برابر تندسيل، بارانهاي ادواري معمول و فرسايشي شديدتر از آنچه در زير كار متشكل از خاك متعارف قابل قبول است بوجود آيد. استفاده از قير به عنوان راه حل مشكلات عملي را مي‌توان در شرايط كمبود سرمايه‌گذاري مالي، وجود كمترين رشد گياهاي و فرسايش زياد زمين انجام داد.
نتايج بهينه را مي‌توان با استفاده از مقادير متوسط از قير تثبيت كننده به دست آورد. با افزودن بيش از 5% قير آسفالت نتايج حاصل اندكي بهتر خواهد بود و معمولاً افزودن حدود 3% از اين قير باعث مي‌شود بلوك ساختماني كه با اين نوع خاك ساخته مي‌شود هنگام قرارگرفتن در معرض بارش پنجاه بار مقاوم‌تر از بلوك تهيه شده از خاك معمولي باشد. يك مزيت خاص تركيبات قير مقاومت آنها در برابر خرابي ناشي از عوامل بيولوژيك است، ويژگي‌اي كه روغنها و رزينهاي طبيعي داراي منشأ گياهي كه بسياري از آنها به عنوان تثبيت كننده روغني مورد آزمايش قرار گرفته‌اند فاقد آنند؛ برخي از اين روغنهاي گياهي تا حدودي موفق بوده‌اند اما هيچيك شواهد خوبي از پايداري در برابر حمله عوامل بيولوژيك از خود نشان نداده‌اند. بسياري از آنها نيز با قرارگرفتن در برابر نور فرابنفش فاسد مي‌شوند.
نمي‌توان فهرستي قطعي از موادي كه مورد آزمايش قرارگرفته به دست داد اما آنهايي كه جلب توجه كرده‌اند اغلب شامل روغنهايي است كه اكسيده شده پرداختهايي سخت و مقاوم در برابر هوازدگي به دست مي‌دهند مثل روغن بزرك و انواع رزين‌هايي معلق در شيرابه‌هاي گياهي به صورت پيمايه مثل شيره كاكتوس آگاو كه به شكلي سنتي در پرو و ديگر بخشهاي آمريكاي جنوبي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
روغنهاي داراي منشاء گياهي هيچ جايگاهي در حفاظت خاك كسب نكرده جز به شكل چسب بتونه و رنگ كسب نكرده اند و احتمال نمي‌رود جز در مواقعي كه به صورت سنتي بكاررفته باشند حفاظت‌گر حتي براي مقاصد آزمايشي به استفاده از آنها پردازد. در مورد رزينهاي افزوده به شيره هاي گياهي مي‌توان اظهار داشت كه استفاده عملي از آنها در برخي شرايط محدود بومي به اثبات رسيده و در آنجا هم عمدتاً به صورت سخت كننده پرداختهاي سطح و صيقل دهنده سطوح گلي مورد استفاده قرار گرفته اند. اينگونه رزينها را مي‌توان از جوشاندن ساقه و قسمتهاي آبدار گياهان به دست آورد از جمله انواعي از گونه‌هايي چون فيكوس ، فرفيون، اكاليپتوس ، موز و كاكتوس. بعضي گياهان ديگر كه محصولاتي صمغ مانند توليد مي‌كنند مي‌توانند قابليت مشابهي داشته باشند.
بسياري از ديگر رزينهاي طبيعي در محلهايي كه يافت مي‌شوند مورد استفاده قرار گرفته‌اند سند روس بلوري به نام سندروس مانيل خاصيت دفع آب دارد، مثل رزين والا به در خاكهاي لاتريتي، لاك شيشه‌اي، صمغ عربي، ژد يا ريزين (محصولات درختي بدون دگرديس شدگي) كه جملگي موجب تقويت خاك و كاهش نفوذ آب به درون آن مي‌شود. همه اينها توسط مايعي آلي حمل مي‌شوند اما تا حدودي محلول در آب نيز هستند و به همين علت در شرايط قرار گرفتن در معرض آب استفاده‌اي محدود دارند.
تجربه‌هايي كه در دانشگاه كاتوليك پرو صورت گرفته و آزمونهاي ميداني مواد ديگر در چان چان، پرو نمايانگر تثبيت موفقيت آميز مواد با استفاده از رزين‌هاي طبيعي بوده است، اما شواهد پايداري اين درمانها قطعي نيست. گونه‌هايي كه نتيجه آزمايش آنها در دسترس است عبارتند از كراتونيا سيليكوا(خرنوب) ايوفربيا لاكته‌آ(شيرشيرك؟) موزا پاراديسيكا(موز)و اپونتيا فيكوس اينديكا(كاكتوس).
آزمايشهايي كه روي مواد به دست آمده از كاكتوس انجام گرفت نشان داد كارآيي شيرابه بستگي به كنترل دقيق دما و زمان طي فرآيند آبشويي كاكتوس دارد. خيساندن به مدت 18 روز ماده‌اي به دست داده كه وقتي در ساخت يك بلوك مصنوعي(يعني غير تاريخي ) قرار گرفت ماده‌اي به دست داد كه مقاومت آن در برابر فرسايش معادل مقاومت بلوكي بود از جنس ماده اي كه 30% وزن خشك آن را آسفالت تشكيل مي داد. دوام اين درمان در بهترين حالت مي توان گفت نامشخص است.
اهميت پژوهش حاضر و پژوهشهاي ديگر چندان به وجود خود مواد مربوط نمي شود بلكه به شرايطي مربوط مي‌شود كه حفاظت‌گر تصميم مي‌گيرد در كار حفاظت به استفاده از شيوه‌هاي سنتي پردازد و سعي مي‌كند فرهنگ محلي اصلاح شده را در مرمت بناهاي بومي بكار گيرد.
بعضي مواد كه براي تقويت يا تثبيت بكار مي‌روند با روشهايي پيچيده‌تر از روغن‌كشي مستقيم از پايه‌هايي طبيعي استخراج مي‌شوند با اينحال دشوار بتوان آنها را موادي سينيتيك ناميد. مهم‌ترين اين مواد عبارتند از:
• ليگنيا، محصول فرعي صنعت كاغذسازي. اين ماده صمغي است و در برابر تجزيه ناشي از باكتري‌ها مقاوم، ولي محلول در آب است و به همين علت ارزش‌آن محدود است.
• وينسول، محصول فرعي تقطير تربانتين كه دافع آب و تا حدودي تقويت كننده است اما در محيط قليايي سياه مي‌شود.
• آلدئيدهاي مستخرج از ملاس كه گرانروي فراوان دارند اما مي‌توان آنها را با خاك خشك كوبيده مخلوط كرد و خاك‌هايي هم چسب به دست آورد. از جمله آلدئيدهاي ديگر فورفورال است كه از دانه هاي گياهي شده دانه‌ها به دست مي‌آيد و با استفاده از آن بهمراه آنيلين و رزوكينول مي‌توان مشتقاتي ديگر ساخت. اين مواد چسبهاي با دوام خاك‌اند و در عين حال به عنوان دافع رطوبت عمل مي‌كنند. عموماً سمي و دافع باكتريها هستند.
7-4، رزينهاي سينيتيك
روش شناسي و كاربرد رزينهاي سينيتيك با دقتي به مراتب بيشتر مطالعه و مستند شده است با اين همه از هيچ پژوهشگري جز اين نخواهيد شنيد كه استفاده از رزين‌هاي سينيتيك در حفاظت سازه‌هاي گلي در مراحل اوليه پژوهش قرار دارد. بسياري از تحقيقات در برنامه‌هاي پژوهشي و در شرايطي شبيه‌سازي شده انجام مي‌شود نه روي بافتهاي تاريخي، بدين دليل درست كه بعضي مواقع تجربه‌هاي ناموفق مي‌تواند به مراتب بيشتر از فرسايش طبيعي خسارت وارد آورد. جز در شرايط اضطراري حفاظت‌گر خردمند بافت تاريخي پر اهميت را زير بار بي اطميناني و آزمايش نخواهد بود.
ممكن است شرايط بازسازي شده تفاوتهاي بسيار با اوضاع ميداني حاكم بر بناهاي تاريخي داشته باشد. مسلماً خاكهاي بازسازي‌شده همانند خاكهايي كه به مدت طولاني در سازه قرار داشته عمل نخواهد كرد و صرفاً مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه ارزيابي استفاده از مواد آلي كه از طريق سنتز شيميايي تهيه شده در حفاظت سازه‌هاي گلين برخي جنبه‌هاي نويد بخش دارد و ارزيابي اين نويد بخشي‌كاري است گسترده كه روز به روز پرارزش‌تر مي‌شود، هرچند نامرادي‌هايي نيز ملازم آن است. يك نمونه از پژوهش مثال زدني متضمن بررسي چندين ماده از طريق انكسار پرتو ايكس، مطالعه برشهاي نازك زير نور قطبيده، مطالعه شيميايي و جذب اتمي و آزمايش فيزيكي روي قطعات نمونه بود و به اين نتيجه رسيد كه تترا اتكسي سيلين در مورد نمونه‌هاي برگرفته شده از ابوسير، مصر، مناسب‌ترين تقويت كننده در اين مورد خاص است.
تقويت كننده مطلوب موجب استحكام سازه‌گلين شده مقاومت آن در برابر نفوذ آب و فرسايش ناشي از ذرات حمل شده توسط باد را افزايش مي‌دهد. تقويت كننده بايد دافع آب ولي نه آنقدر آب‌گريز باشد كه موجب تشكيل يك منطقه انتقال. اين ماده بايد منافذ خاك را دست نخورده باقي گذارد تا تراوايي آن كاهش نيابد. تقويت كننده بايد قابليت حمل به داخل خاكها را داشته و تراكم آن پيوسته كاهش يابد تا مانع تشكيل يك لايه انتقالي سخت نگردد لازم است تثبيت مورد نياز بدون وارد كردن حجم بزرگي از ماده تقويت كننده انجام گيرد و اين ماده بايد ويژگي كلي برگشت‌پذيري داشته و از تغيير چشم‌گير رنگ اجتناب شود.
يكي از مشكلات مختص به استفاده از رزينهاي سنتتيك اين است كه فرآيند بسپارش كه بسياري از خاصيت‌هاي مفيد را بدانها مي‌بخشد در عين حال ملكولهاي آنها را آنقدر بزرگ مي كند كه بر حركت آنها در ريزترين منافذ خاكها تاثير مي گذارد. بدين لحاظ ماده مطلوب را به خرد‌ترين وضعيت – به شكل تك پار – وارد مي‌كنند و مي‌گذارند اجزاء متشكله به يكديگر متصل شده در جايگاههاي نهايي خود تشكيل بسپار دهند. تحت بعضي شرايط پيوندها تشكيل ريسمانهايي مي‌دهد كه خاصيت متصل كننده آنها تركيب ضروري تثبيت و انعطاف‌پذيري را فراهم مي‌كند، در موارد ديگر اتصال صرفاً حالت پل دارد. مشخصه اين محصولات بزرگي مولكولها است و در برخي شرايط مولكولها چنان بزرگند كه راه ورود به منافذ بسار ريز سطوح متورق رس سد مي‌شود. تكپاري كه در محل بسپار شده متيل متاكريلت است كه با استفاده از بنزول پراكسايد بسپار شده است. ديگر بسپارهاي مورد استفاده عبارتند از پلي‌ونيل استال، پلي‌ونيل استات و پلي‌بوتيل متاكريلت. پيمايه‌هاي تجاري گوناگون تركيباتي از بسپارهاي مشابهند. گرانروي برخي مواد مانع از داخل كردن آنها در خاكها با استفاده از حامل مي‌گردد و همين امر استفاده از آنها را به مخلوط سازي فيزيكي محدود مي‌كند ودر نتيجه تنها به كار بازسازي خاكها مي‌آيند. مواد ديگر را مي‌توان در محل و با استفاده از كاتاليزورهاي مناسب تركيب كرد. اين نكته به ويژه در مورد واكنشهاي آبكافت صادق است كه رطوبت موجود در خاك نقش عامل را دارد.
هنوز ماده به نقص يافت نشده و احتمالاً وجود خارجي ندارد.


507، استفاده از حلّالها
گرچه آب حلالي قوي و حامل مفيد مواد پيمايه شده است اين عيب بزرگ را دارد كه با نفوذ به لايه‌هاي دروني رس‌ها موجب بادكردن آنها مي‌شود. اين نكته به ويژه در مورد رسهاي داراي مقادير بالاي مونتمورنيت(گروه اسمكتيت صادق است. بدين دليل حاملهاي غير آبي از انواع هيدروكربن- محلولهاي معدني و پارافين‌ها- توجه حفاظت‌گران را جلب كرده است. ديگر حلالهاي فرارتر عبارتند از انواع الكل، استون و مخلوط‌هايي از زيلن /تولئون، در واقع بسياري از حلالها به شكلي اجتناب‌ناپذير در وضعيت مركب اند. به عنوان مثال الكل اتيليك بدون وجود آب به راحتي دردسترس نيست.
تعيين رفتار مولكولها و تركيبات آنها خود پژوهشي تخصصي است. در بسياري موارد حفاظت‌گر ناچار است بپذيرد حاملي كه به شكل تجاري موجود و استفاده از آن مقرون به صرفه است به شكل مخلوط است. به همين علت ماده محلول بايد تحمل كليه مواد موجود در تركيب حلال را داشته باشد. ممكن است خود حامل برحسب ضرورت حالت تركيبي داشته باشد بدان منظور كه بتواند محلول را حمل كرد حل كند و خود مواد محمول نيز مي‌تواند مخلوط‌هايي پيچيده باشد.
بلافاصله روشن مي‌شود كه دگرگوني‌هاي بنيادي بين مخلوط‌ها و تقويت كننده‌ها و مخلوط‌هاي حامل‌ها گسترده است، نتيجه اين وضع تغيير به شكل درجاتي متفاوت از محلول بودن است كه روشهاي واردسازي پيچيده به منظور محقق ساختن محلول مطلوب را مي‌طلبد.
وقتي تنوع انواع خاك و تفاوت در غلظت انواع محلولها را به اين عوامل بيفزاييم معلوم مي‌شود انواعي بسيار متفاوت از دگرگوني‌هاي بنيادي امكان‌پذير است. بنابراين حفاظت‌گر ناچار است از ميان دوگزينه يكي را انتخاب كند. يا بايد انواع محدود مواد داراي پروانه انحصار توليد را بكار‌گيرد يا مشاوره متخصصان در مورد فرمول‌بندي تركيبات و شيوه‌هاي خاص استفاده را جويا شود. گرچه كسب اين نظرات مشورتي امكان‌پذير است معمولاً از مناسبي مجرب در حيطه‌هاي خاص و محدود به دست مي‌آيد. هيچ منبع جاري يا نهادي مشورتي كه جامع تمامي طيف خاكها و مواد موجود براي تقويت آنها باشد وجود ندارد. بنابراين روش متداول استفاده از افرادي است كه در مسائلي مشابه مجرب‌اند- احتمالاً اين روش كار مدتي ادامه خواهد يافت تازماني كه موسسات ونهادهاي حفاظت به تجربه اندوزي و بهره‌برداري از تجارب حاصل پردازند.
در آميختن روشهاي مختلف با يكديگر يكي از نويدبخش‌ترين و پيچيده‌ترين حيطه‌هاي امكانات بالقوه را در اختيار مي‌گذارد كه آنرا توسعاً سازه‌هاي هم نهشته مي‌نامند. بدين‌ترتيب خاكي كه با استفاده از مواد اوليه برگرفته از زمين به شكلي ناكارآمد مهارشده مي‌تواند، حتي در صورت اصلاح ملايم توسط يك تقويت كننده، رفتاري كاملاً متفاوت داشته باشد و تركيب دو ماده‌ مي‌تواند از لحاظ هزينه و پايائي بهتر از به كارگيري سنگين‌تر و گران‌تر از هريك از اين مواد به تنهايي باشد. تقويت كننده‌هاي جامد به شكل الياف بخشي از فن‌آوري تاريخي خاكهاست. مواد هم نهشته با استحكام بيشتر، مقاومت در برابر پوسيدگي و امكان دسترسي به شكل توري يا بافته، امتيازات و روشهاي نوين تحقق راه‌حلهاي هوشمندانه براي مسائل دشوار را كه كمك مهمي به ابزارهاي قابل استفاده حفاظت‌گران به شمار مي‌رود در اختيار مي‌گذارد. نصب الياف ميله‌هاي هم نهشته را مي‌توان به طور كلي مسلح‌كاري خاك ناميد.
تقريباً همه پركننده‌ها و تقويت‌كننده‌هاي غيرآلي كه تا اينجا مورد بررسي قرار گرفت به صورت جامد و گرد به كار برده شده‌اند. گردها و جامدات ريزدانه مي‌تواند دروايه‌هاي مايع بهم زده شده به كاررود يااينكه به شكل مايعي شكل‌پذير كه معمولاً آب در آن نقش روان‌ساز را ايفا مي‌كند پاشيده مي‌شود. ذرات نامحلول كوچكتر مي‌تواند به شكل پيمايه حمل شود. اين قبيل ذرات اغلب از مايعات مخلوط نشدني مثل رزين‌هاي پيمايه شده درآب مشتق مي‌شود. اصل اساسي پيمايه‌سازي تقسيم فرعي به ذراتي چنان كوچك است كه مستعد آشوب مولكولي باشند. بعضي ذرات قابل پيمايه شدن را مي‌توان از طريق ته نشست شدن محلول به هنگام وقوع واكنش شيميايي يا تغيير شرايط فيزيكي به دست آورد. اين گونه تغيير شرايط فيزيكي مي‌تواند شامل تغيير دما در مخلوط‌هاي مايعات گوناگوني كه به شكل حامل عمل مي‌كنند، چگالي ماده محلول، مقدار پهنا و غلظت.
اهداف استفاده از همه اين مواد قراردادن تركيب آلي در موقعيتي است كه بتواند به صورت پيوند و بست ميان صفحات ذرات عمل كند و اينكار از طريق پراكندن تركيب در داخل خاك يا رس عملي است. اين پراكنش به شكلي تقريباً ناگزير از طريق استفاده از تركيب به شكلي محلول صورت مي‌گيرد؛ سرانجام حلال تبخير مي‌شود و تركيب يا شكلي تبديل شده از آن برجا مي‌ماند. همچنين احتمالاً مطلوب- و در واقع مطلوبي تقريباً اجباري اين است كه چگالي توزيع تركيب در خارج حداكثر بوده و به تدريج و شايد تا عمق 300 ميلي‌متري از آن كاسته شود. بنابراين رفتار حلال حامل بسيار مهم است و چنانچه قرارباشد چند تركيب تزريق شود حامل بايد مناسب استفاده همه آنها باشد. حاملهايي كه مورد استفاده قرارگرفته هيدروكربورهاي سبك‌تر شامل نفت و پارافين؛ تتراكلر و كربن؛ دي كلرور اتيلن، تري كلروراتيلن، استون؛ اتانول؛ تولئون ؛ زيلن، الكل ايزوپروپيليك؛ الكل اتيليك است كه مي‌تواند حاوي آب باشد كه اغلب براي حمل تركيبي محلول در حاملي ديگر مورد استفاده قرار مي‌گيرد. به عنوان مثال تركيبي محلول در الكل كه در آب محلول نيست مي‌تواند تحت شرايطي محلول در آب گرد مشروط بر آنكه ابتدا در الكل حل شده باشد.
با استفاده فزاينده از ملاط‌هاي آلي طيف حاملهاي مورد نياز افزايش يافته است. بسياري از حلالهاي آلي با آب و با يكديگر اختلاط‌پذيرند اما بعضي از آنها اختلاط‌پذير نيستند و بعضي تنها تحت شرايط معين مثل حل شدگي قبلي در مايعي ثالث يا در دما و رقت معين و جزآن اختلاط‌پذيرند. هريك از اين حلالها از نظر حل كردن ماده‌اي خاص چون رزينها امتياز ويژه خود را دارد. فراريّت، گرانروي و قيمت از ديگر عوامل كليدي در انتخاب حاملهاست. رفتار حلالها بر تصميم‌گيري تاثير مي‌گذارد و بعضي مواقع به راه حلي بينابين منتهي مي‌شود. مي‌توان حلالي‌گران قيمت را به شكلي مقرون به صرفه با ماده‌اي ارزان‌تر رقيق كرد؛ اينكار پس از حل كردن ماده‌اي كه مي‌بايد حمل شود صورت مي‌گيرد. در موارد ديگر عمل حلّ كردن را مي‌توان تنها با استفاده از يك حلال كه نيازي نيست كه در مرحله نهايي حمل كننده اصلي باشد انجام داد. طبيعت و وضعيت آبها شديداً فرق مي‌كند؛ خلوص ، قطبيدگي، يونش و دما جملگي بر قابليت حل شدن مواد در آب و رفتار آنها در داخل آب تاثير دارد. رزينها مي‌توانند تشكيل ماده‌اي ژلاتيني و منعقد شونده دهند كه بر سودمندي آنها به صورت محلول تاثير سوء گذارد. مشكلات بيشتر مي‌توانند ناشي از حضور يا نبود كاتاليزورهايي باشد كه براي شروع يا تسريع واكنش‌ها ضروري است دما به نوبه خود مشكلات حلّ پذيري راهمراه آورد. اين كاتاليزورها مي‌توانند در پايان مشاركت سودمند خود در فرآيندها، خود مبدل به عوامل آلوده كننده يا خرابي شوند.
مشكلات بيشتر ناشي از استفاده از مواد است. وقتي تكپاري وارد خاك و تبديل به بسپار شد، كار ماده حامل و كاتاليزور به پايان مي‌رسد. ممكن است هر دو از طريق تبخير از ميان رفته مبدل به مواد آلوده كننده شوند. هرچند اين احتمال هم هست كه درگير واكنشهاي بيشتر در ماده شده يا خود يا بخشي از خود آنها مدتها به حيات خود ادامه داده نهايتاً به موادي ناخواسته توليد كنند كه به مدتي طولاني‌تر از عمر مفيد بسپارهاي رسوب گذارده شده زيانبار باشد، حتي اگر نقش آنها چيزي بيش از جذب عوامل بيولوژيك مخربي نباشد. رفتار فيزيكي حامل در هنگام ناپديد شدن مي‌توان مشكلات بيشتر مهاجرت معكوس را ايجاد كند. در اين فرآيند موادي كه با موفقيت رسوب داده شده مسافتي به عقب بر مي‌گردند و تمركزي نامناسب ايجاد مي كند. و از اين طريق باعث آماس لايه‌اي دروني مي‌گردد و نتيجه اين مي‌شود كه آنچه مي‌توانست منطقه‌اي باشد كه با موفقيت تقويت شده مبدل به لايه‌اي سخت گرديده با پوسته شدن كنده شود.





تيلور در قانون پوازوي كه به شرح حركت آب در ساختارهاي نفوذپذير مي‌پردازد تغييراتي داده شده تا محاسبه جريان مايعات راامكان‌پذير سازد؛ اين موضوع در مواقعي كه نفوذكننده‌ها به عنوان حامل مورد استفاده قرار گرفته اهميت دارد. بدين ترتيب محاسبه عملكرد مايعات به عنوان حامل در خاكهاي رسي امكان‌پذير مي‌گردد. تقويت كننده محلول تاثيري حياتي برگرانروي نفوذكننده (حامل مركب) دارد. گرانروي، قطبيدگي و وزن واحد در نفوذ كننده‌ها- عواملي حياتي است در خاك، نسبت كاواك به ذرات كاواك، اندازه ذره، بافت، تركيب و مقدار اشباع‌شدگي.
نمودار سمت چپ نشان مي‌دهد رسهاي كائولينتي (با ضريبي به اندازه 100) از مونتموريونيت‌هاي سديم و پتاسيم نفوذ‌پذيرترند. از نمودار سمت راست مي‌توان مقايسه‌هاي امكان‌پذير ميان حاملها را به دست آورد. مايع آزمايش است.
ش 7-3 نفوذپذيري خاكها: ميزان حركت مايعات در خاك
رابطه تمامي اين مواد وارد شده با املاح محلولي كه خاكها طي حيات طبيعي خود جذب مي‌كنند بين دو حد تحمل و تباه شدن نوسان دارد. وجود حدهاي كاملاً مشخص بين تحمل موفقيت‌آميز و تباه شدگي موجب تشكيل مناطق ناهماهنگي در ماده پايه مي‌شود.
بايد هنگام طراحي بهترين شيوه زدن اين مواد به خاك پايه تمامي اين پديده‌ها را مدّ نظر قرارداد و در آزمون ‌نهايي اين كار تنها در محل و احتمالاً روي خود اثر تاريخي امكان‌پذير است. بنابراين انجام آزمايشهاي دقيق در گوشه‌اي از اثر، اغلب به مدت بسيار طولاني ضروري است، به ناچار بايد يك فاصله زماني طولاني ميان انجام اينگونه آزمايشها و ارزيابي نتايج آنها در نظر گرفت. وقتي مواد مهم در خطر باشد احتمالاً ديگر اشكال حفاظت موقت ضرورت خواهد داشت، به ويژه در مواقعي كه درمان برگشت‌ناپذير به مقياسي بزرگ در نظر باشد. در تهيه مقدمات اين‌گونه آزمايشها تجزيه دقيق خاك ضروري است. نه تنها اطلاع از مقدار روزن‌داري، پراكندگي ذرات خاك از نظر اندازه و ويژگيهاي بنيادي عملكرد ضروري است بلكه اطلاع از نسبت رسهاي موجود هم لازم است(به عنوان مثال مونتموريونيت در حضور آب شديداً واكنش نشان مي‌دهد، كائولينيت كمتر باد مي‌كند و الا آخر). همينطور اطلاع از اسيدي يا قليايي بودن خاك و حضور كلسيت، تركيبات آهن و ديگر مواد لك انداز ضرورت دارد.
در ميان حامل‌ها كه مي‌توانند مخلوط‌هايي باشند كه به دقت انتخاب شده اند، گزينش ميان آب و حلالهاي آلي از قبيل هيدروكربورهاي سبك‌تر نفت(بنزن، پارافين‌ها و مخلوط‌هاي نفت)، استون، زيلين، تولئون، تترا كلروركربن، كلروراتيلن، اتانول، تري كلرال اتيلن، الكل اتيليك و الكل ايزوپروپليك خواهد بود. همه اين مواد با يكديگر امتزاج نمي‌يابند؛ بعضي از آنها به واكنش شيميايي با يكديگر مي‌پردازند و مي‌توانند موجب تخريب ويژگيهاي مفيد محلولها گرديده يا حتي موجب واكنشهاي خطرناك برون‌گرمايي شود تا حدي كه خود به خود آتش بگيرد. كاتاليزورها مي‌تواند بر واكنشها تاثير گذارد. بدون اطلاع از واكنشهاي حاصل هيچ چيز را نبايد مخلوط كرد و در صورت نبود اطلاع بايد از روش آزمايشهاي دقيق و بي خطر استفاده كرد. بسياري از اين محصولات آتش گيرند، برخي از آنها در چارچوب مصوبات قانوني كشورهاي گوناگون خطرناكند، تعدادي سمي‌اند يا مي‌توانند مواد سمي توليد كنند، برخي سرطان‌زا هستند و بسياري از آنها در صورتيكه بر مورد استفاده قرار گيرد يا در استفاده از آنها دقت نشود زيانبارند. در انبار كردن، حمل و استفاده از آنها بايد اقدامات احتياطي كامل صورت گيرد. كارآيي حاملها مي‌تواند تحت تاثير قطبيدگي آنها و نيز وزن ماده پايه محلول قرار گيرد. برخي مواد يا حلال‌ها را به شكل مخلوط نشده عرضه مي‌كنند؛ اينكار به خاطر ايمني يا بدين علت است كه واكنشها با مخلوط كردن آغاز مي‌شود. جز در صورتيكه حفاظت‌گر خود شيمي‌داني واجد تجارب چشم‌گير در اين حيطه خاص باشد احتمال نمي‌رود از دانش تخصصي كافي براي ساخت فرمولهاي جديد برخوردار باشد، اما مي‌توان اميدوار بود با توجه به فرمول‌بندي مواد آماده از نظر محدوديتها و توانايي‌هاي هر يك از مواد داراي حق انحصاري توليد كه در بازار موجود است يا بعداً ارائه خواهد گرديد مهارت‌هاي كاري لازم را كسب كند. در بسياري از كشورها قوانين و وضعيت خريد و فروش ميزان دسترسي به مواد را تعيين مي‌كند.
در مواقعي كه مي‌بايست از پيمايه‌ها استفاده شود حامل تقريباً هميشه آب است. پيمايه‌سازي رزينهاي مصنوعي در آب را مي‌توان با تجزيه مكانيكي و پراكنش انجام داد و اين عمل با استفاده از عاملهاي فعال در سطح(= مواد پاك كننده) تسهيل خواهد شد. اما اينگونه مواد نه تنها خصوصيات رفتاري آب را تغيير مي‌دهد بلكه ممكن است رفتارهاي بعدي آنها شامل تجزيه رزينها از طريق اكسايش يا تغيير بسپارهاي بلند زنجيره باشد. كاهش طولي مولكولي مي‌تواند از نظر سودمندي رزين مهم باشد، حتي در مواقعي كه ماهيت شيميايي آن بي تغيير بماند. تاثيرات بلند مدت مي‌تواند عملكرد مواد را نيز تغيير دهد.

7-6، انتخاب رزين
در انتخاب رزينها بايد دقت كرد تا موادي كه تجزيه مي‌شود انتخاب نشود. معمولاً خرابي رزينها را مي‌توان ناشي از قرارگرفتن در معرض حمله بيولوژيك، حلالها، اثرات نور فرابنفش و پيرشدگي دانست. اين امر به نوبه خود مستلزم دقتي خاص در فهم شرايط محيطي است. بنابراين يك شرط مهم هرگونه اظهارنظر در مورد استفاده از رزينها رعايت شرايطي است كه بايد در آن ايفاي نقش كنند و بايد به خاطر داشت هيچگونه گفته كلي در ارتباط با هرگونه تركيب آلي پيچيده نمي‌تواند بدون رجوع متقابل دقيق به كليه شرايط استفاده در گذشته و مقايسه‌پذيري با نتايج حاصل از آزمايشهاي ميداني كاملاً معني‌دار يا قابل اتكا باشد.
موادي كه مهم‌ترين يا عمده‌ترين دليل استفاده از آنها خاصيت دفع آب است عبارتند از خانواده سيليكونها- سيلن‌هايي چون متيل تري متوكسيل سيلن، متيل تري تترا اتوكسي سيلن- كه به صورت تركيب با ديگر رزينهاي مصنوعي به كار مي‌رود. اين‌ها خود حالت چسباننده دارند و بين ذرات اتصال و ارتباط متقابل ايجاد مي‌كنند. خاصيت آب گريزي كه به درجاتي متفاوت دارند نفوذ آب به داخل خاكها را كاهش مي‌دهد و در نتيجه حفاظي در برابر حركت رس‌ها در هنگام جذب و دفع آب مي‌گردند. با اين حال منافذ را پر نمي‌كنند و به همين علت مانع حركت بخار آب كه بر حسب مقدار آب موجود جذب رس‌ها شده نمي‌گردد.
طيف رزينهاي مصنوعي كه مي‌توان آنها را به طور كلي در رده چسب‌ها قرارداد و بعضي گروههاي آنرا آزادانه لاتكس ناميده اند وسيعاً و با درجاتي از موفقيت در تحكيم خاكها مورد استفاده قرار گرفته است. لفظ لاتكس در اصل براي نشان دادن حالت لاستيك‌وار يك ماده مورد استفاده قرار مي‌گرفت. اما تعدادي از مواد مصنوعي كه در رده لاتكس قرار داده شده‌اند برخي ويژگيها(چون سختي) دارند كه هيچ شباهتي به لاستيك ندارد. از جمله اينها مواد ذيل است: پلي الفين‌ها، اتيل و متيل اكريلت‌ها، بوتيل اكريلت‌ها و بوتيل متاكريلت‌ها، پلي اتوكسي متانول، الكل پلي‌و نيل پلي ونيل استاتها، پلي بوتيل متاكريلت‌ها. اين‌ها و تركيبات مشابه به اشكال گوناگون همپاري خصوصياتي متفاوت دارند كه ارزيابي مزاياي نسبي هر يك در حفاظت سازه‌ها در مراحل آغازين است. معمولاٌ به صورت مولكولهاي زنجيره‌اي به طول چشم‌گير بسپار مي‌شوند و اتصال خيز يكي توام با پيوندهاي قطبي ايجاد مي‌كنند. به عنوان مثال اتصال متقابل در اكريلت‌ها موجب نوعي سختي مي‌شود كه مشخصه يك لاتكس نيست. رفتار تعاملي اين مواد در تركيباتي كه در خاكها بكار مي‌رود هنوز به طور كامل فهميده نشده است.
اين مواد كه تحت نامهاي تجاري گوناگون و به صورت تركيباتي واجد حداكثر 40% جامدات بسپار فعال به عنوان چسب مصالح وسيعاً عرضه مي‌شود به سهولت دردسترس است و عملكردي آنقدر شناخته شده دارند كه بتوان به آزمايش و استفاده از آنها پرداخت. معمولاً با استفاده از حلال و ديگر روشهاي ساده زدودن برگشت پذير نيستند. گروه ديگري كه با موفقيت محدود مورد آزمايش قرار گرفته عبارت است از طيف بسپارهاي نايلوني محلول دو دي‌آمين. اين طيف از مواد سخت بسپار‌پذير احتمالاً توانايي‌هايي دارد كه هنوز به نحو مكفي شناخته نشده است.
برعكس تحقيقاتي بسيار وسيع در مورد استفاده از ايزوسياناتها صورت گرفته و نتايجي نويدبخش داشته است. احتمال برگشت‌ناپذيري ايزوسياناتها بيشتر از بسپارهاي گروه قبلي است. مهم‌ترين موادي كه گزارشهاي استفاده از آنها موجود است عبارتند از هگزا متيلن دي ايسيانات ، دي‌فنيل متان دي‌ايسيانات و دي‌سايكلوهكزيل متان دي‌ايسيانات.
اين مواد كه معمولاً در حضور يك كاتاليزور قادر به تشكيل پيوندهاي اورتان و اوره و بسپار شدن در محل، هستند نزديك‌ترين راه ايجاد تركيبات كاملاً آلي به صورت تقويت‌كننده‌هاي ساده‌اند. بلوكهاي گلي مصنوعي و سازه‌هاي گلي تاريخي با استفاده از اين مواد درمان شده و نتايج به مدتي طولاني مورد تحليل قرار گرفته است. آزمايشهاي هوازدگي تسريع شده براي بدست آوردن نتايج قابل مقايسه و متمايز كننده شيوه‌هاي متفاوت استفاده، متراكم‌سازي مواد و انواع مواد مورد استفاده قرار گرفته است. به نظر ميرسد ايزووسياناتها به طور كلي قادرند قدرت و مقاومت محض گلهاي ساختماني را افزايش داده در نتيجه موجب افزايش مقاومت در برابر سايش و تجزيه سنگ و خاك در صورت استفاده از آب شوند.
ظاهراً ايزوسيانات‌ها به نسبت سيلين‌هاي مشابه، سازه‌هاي گلين سخت‌تري ايجاد مي‌كنند. ممكن است علت خاصيت تقويت‌كننده ايزوسياناتها در برابر قدرت هم چسبي سيلين‌ها باشد اما پژوهشهاي منتشر شده در اين مورد بيشتر حالت حدسي دارد. چنين به نظر مي‌رسد خاكهايي كه صرفاً حاوي اسمكتيت و مونتموريونيت باشد واكنش رضايت‌بخش‌تري به ايزوسياناتها نشان مي دهند تا رسهاي حاوي رسهاي كائولينيت كه كمتر باد مي‌كنند و آشكارا به استفاده از سلين ها بهتر واكنش نشان مي‌دهند. با اين همه اين نتيجه‌گيري‌هاي كلي ابهاماتي از نظر ماهيت مواد مورد استفاده، ماهيت ماده پايه زير كار، ميزان رقيق‌شدگي حاملها و كل موضوع استفاده و روشهاي آن دارد.

707، روشهاي استفاده

در مواقعي كه تركيبات آلي مصنوعي در حاملهاي مايع حل يا دروايه شده‌اند چهارروش اساسي استفاده وجود دارد. درروش اول ماده و حامل آن را از طريق هم زدن وارد خاك كرده در آن پخش مي‌نمايند. اين فرآيندي است كه بايد ساختار خاك را ويران كند حتي با اين وجود كه ممكن است موادسازه تاريخي مورد استفاده مجدد قرار گيرد. در اين روش خاكي قالب‌پذير يا سيال ايجاد خواهد شد. معمولاً نتيجه دوغابي مناسب اندود‌كاري يا ملاطي رقيق است. گرچه اين روش استفاده‌اي است كاملاً سنتي از مواد، تنها در صورتي توجيه‌پذير است كه خرابي سازه گلين اوليه به حدي رسيده باشد كه شكل خود را از دست داده يا ديگر يك مصنوع تاريخي محسوب نشود. يك نمونه از اين مواد شن و خاكي است كه در نتيجه فرسايش ديوارها پاي آن مي‌ريزد.
روش دوم عبارت است از وارد كردن مواد به صورت پيمايه‌اي آبي. مايع از طريق اثر موئينگي به داخل خاك نفوذ مي‌كند بدون اينكه شكل آنراتغيير دهد. بدين جهت عمق نفوذ پيمايه محدود است و خطر لايه لايه شدن وجود دارد: در محل تلاقي با مواد درمان نشده يك لايه كه ماده تقويت كننده در آن نفوذ كرده با يك منطقه سست تشكيل مي‌شود. چنانچه ماده‌اي كه براي درمان به كار مي‌رود غليظ باشد واكنشهاي دما و رطوبت دو منطقه آنقدر تفاوت پيدا خواهد كرد تا موجب تشكيل يك لايه آماس كرده شود. ممكن است فشار بخار آب پشت لايه‌اي كه مواد تقويت كننده در آن نفوذ كرده تشكييل شود و نتايجي مشابه ايجاد كند.
روش سوم عبارت است از قراردادن ماده تقويت كننده در يك حامل آلي. حامل مثل آب در جو تبخير مي‌شود و ماده تقويت كننده به جاي مي‌ماند. غلظت و عمق رسوب بستگي به دفعات زدن محلول روي كار، نفوذ حامل و نسبت اندازه مولكولها با منافذ دارد.
روش چهارم وارد كردن مواد تقويت كننده از طريق تزريق است. اين روش تنها در وارد كردن چسب يا پركننده در محل‌هاي جداشدگي يا نقاط داراي ضعف چشم‌گير بكار مي‌آيد. اندود سطح گلين تقويت شده با گچ كه در حال ورآمدن از لايه زيرين خود است يك نمونه خوب بشمار ميرود، وارد كردن چسب پركننده شكاف در يك كاواك يا چسب تقويت كننده در يك نقطه تضعيف شده مي‌تواند موجه باشد. اين روش اساساً روشي موزه‌اي است. راه حل بينابين اين دو روش عبارت خواهد بود از وارد كردن موادي كه از روي نيّت قبلي اصلاحاتي در آن صورت گرفته و طوري تنظيم شده كه در داخل سازه گلي تغيير كند. وارد كردن اين مواد مي‌تواند به اشكال گوناگون صورت گيرد. اين تغيير مي‌تواند در نتيجه تركيب با اكسيژن، واكنش با آب، نور فرابنفش يا صرف پيرشدن صورت گيرد. به احتمال زياد فنوني متكي بر وارد كردن مواد به شكل گاز ابداع خواهد شد.
تغيير شيميايي در خمير آهك از طريق جذب دي‌اكسيد كربن يك نمونه از اين دست، هرچند از نوع طبيعي است. مهم‌ترين نمونه مصنوعي عبارت است از تباه شدن انواع اتيل سيليكات(تترا اتوكسيلن) كه جزء اتيل آزاد مي‌كنند تا راديكال سيليكات در عمق سازه گلي تامين شود؛ همين رسوبهاي غير آلي تاثيري تقويت كننده و تثبيت كننده بر خاك دارد.

الف- نفوذ سطحي
احتمالاً ناشي از بسپارش آني يا بيش از حد سريع يا نبود نفوذ ناشي از تناسب ميان اندازه منفذ و اندازه ملكولها: نتيجه تشكيل يك لايه سطحي تراكم : خرابي ناشي از جداشدن پوسته خارجي
ب- نفوذ سطحي
احتمالاً بدان علت كه ماده تقويت كننده توسط حامل تبخير شونده خارج شده گرچه در بدو امر نفوذ كافي داشته است: نتيجه تشكيل يك لايه ضخيم آماس كننده: خرابي به صورت جدا شدن لايه خارجي است.
ج- داراي عمق كافي
نفوذ كاهش يابنده- توازن مناسب ميان سرعت بسپارش، زمان گرفتن محلول و تبخير يا پراكنده شدن حامل: نتيجه تشكيل لايه تقويت كننده درجه‌بندي شده كه چسبيده به زمينه باقي مي‌ماند.
درجات متفاوت تاثير ميان (عامل) دائمي، سرعت گرفتن و رسوب ماده تقويت كننده خاك.
ش. 7-4. رسوب تقويت كننده محلول در خاك

در حال حاضر تجاربي چشم‌گير در استفاده ميداني از متيل سيليكات بانتايج دلگرم كننده به دست آمده است. واكنش شيميايي از طريق آبكافت صورت گرفته باعث ايجاد الكل ايتليك مي‌شود كه تبخير مي‌گردد. اين واكنش از طريق بسپارشدن و تشكيل آب نيز صورت مي‌گيرد. سيليكون به يك راديكال هيدروكسيل متصل مي‌شود و نهايتاً در فضاهاي درون و ميان ورقه‌هاي كوچك به شكلي قوي به اكسيژن موجود متصل مي‌شود. سيليكون از وضعيت لزج به اتصال سخت سيليسي مبدل مي‌گردد كه ظاهراً به شكلي دائمي رسها را تثبيت مي‌كند. از آنجا كه اين تثبيت متكي بر مولكولهاي آلي بلند زنجيره نيست و از آنجا كه روزن‌داري ماده حفظ مي‌شود به نظر مي‌رسد اين شيوه نويد پيشرفتي دلگرم كننده را مي‌دهد.
ديگر روشهاي استفاده از مواد غير آلي در ارتباط ملكولي با كاني‌هاي خاك از طريق تغيير شيميايي يا اتصالات گوناگون در محل ممكن است اهميت پيدا كنند و بايد آنها را از مقوله روشهاي شبه آلي دانست.
استفاده از مواد آلي به عنوان چسب، تقويت كننده و ضدآب كننده ملازم مشكلاتي چون پراكنش در خاك، خراب شدن ماده افزودني، تغيير رنگ (سياه شدن) و يكنواخت نبودن در كاربرد است. افزود براين كاركرد مواد بسته به نوع خاك، اقليم و نوع استفاده تفاوتهايي چشم‌گير دارد. قواعد كلي مناسب عبارتند از مشورت با متخصصان، احتياط، رقيق‌سازي تا حد ممكن و آزمايشهاي دقيق.
خاك باز‌سازي شده حاوي يك تثبيت كننده مصنوعي، در نقطه‌اي فيزيكي با سازه گلي تاريخي تلاقي خواهد كرد. در آن نقطه، تقويت كننده مصنوعي يك لايه مرزي با ماده تاريخي عمل آوري نشده تشكيل مي دهد. حال اين پرسش پيش مي‌آيد كه آيا لازم است شكل ديگري از درمان را در ماده تاريخي وارد كرد تا لايه مرزي فوق كمتر جداكننده باشد- به عبارت ديگر آيا بايد بهسازي ماده تاريخي با تقويت كننده‌اي مشابه يا سازگار با آن مد نظر قرار گيرد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ پرسش بعدي اين خواهد بود كه حد اينكار چيست؟ نتيجه‌گيري آرماني همواره اين خواهد بود كه نبايد هيچ لايه مرزي مصنوعي ايجاد شود مگر اينكه سهولت برداشت و تعويض لايه‌اي كه به تازگي روي كار كشيده شده مدنظر باشد. در اين صورت دوغابي كه به عنوان اندود سطح به كار مي‌رود با اين هدف كه به جاي پنج سال پنجاه سال دوام داشته باشد مي‌تواند عمدتاً به شكلي تهيه شود تا بتوان هر وقت لازم باشد آنرا به شكلي يكپارچه برداشت طوريكه زيركار تاريخي دست نخورده باقي بماند. در واقع اين عمل معناي برگشت‌پذيري است. يا اينكه ممكن است حفاظت‌گر استدلال كند بهترين حفاظت بلند مدت اثر تاريخي در صورتي عملي خواهد شد كه ماده تثبيت كننده به شكلي مداوماً تقليل يابنده در كل بافت به كار رود و اتصالي بهتر، مطمئن‌تر و بادوام‌تر فراهم كند.
در مواقعي كه تثبيت كننده مصنوعي موجود در محلول به شكل فيزيكي با خاك تاريخي مخلوط نمي‌شود آنرا به روش تزريق، ماليدن با قلم يا مه‌پاشي روي بافت تاريخي مي‌زنند.
تزريق به ويژه در مورد موادي قابل استفاده است كه در هنگام استفاده تماماً يا نسبتاً بسپار مي‌شود، چرا كه درمان سطح معمولاً بادرصد بالايي از غلظت سطحي تشكيل مي‌شود و نتيجه تشكيل لايه‌اي است كه پوسته و كنده مي‌شود. اين روش همچنين براي اجزاء متشكله آب گريز كه به منظور جلوگيري از افزايش رطوبت به كار مي‌رود اهميت دارد زيرا در عمل موجب تشكيل يك رگ‌چين ضدآب مي‌شود. تزريق مي‌تواند مقاديري حساب شده از ماده را در اعماق معيني از سازه وارد كند و در صورت معلوم بودن ظرفيت جذب خاكها توزيع نهايي ماده در آنها محاسبه‌پذير خواهد بود.
تفاوت ميان قلم و مه‌پاشي در استفاده از اين مواد نيازي به توضيح ندارد و هر يك مناسب نوعي از وضعيت است. آنچه بيشتر اهميت دارد روش پوشاندن با استفاده از لايه‌هاي متعدد است. آزمايش نمونه‌ها عمق نفوذ را نشان مي‌دهد كه مي‌تواند بين 10 تا 100 ميلي‌متر باشد. اين عمق مي‌تواند بسته به شرايط محيط، ماهيت ماده مورد استفاده، روزن‌داري خاك و رقت حامل حتي بيش از اين باشد. ويژگي متعارف اين است كه عمق نفوذ معلوم است و غلظت مواد رسوب‌گذارده شده بستگي به مقدار ماده مورد استفاده و مقدار ماده حمل شده به درون خاك دارد. دستمزد نيروي كار، وجود تجهيزات و حجم حاملي كه بايد مورد استفاده قرار گيرد عوامل ذي‌مدخل در محاسبه روش كار خواهد بود. گرچه زدن چند دست از ماده به علت دستمزد كارگر و حامل براي هر مقدار از ماده رسوب‌گذاري شده بيش از يكبار زدن خواهد بود، اما نتايج از لحاظ عمق و پراكنش نفوذ مي‌تواند به نحوي چشم‌گير تفاوت كند. زدن چند دست از ماده، مثلاً با قلم مو معمولاً تابع قانون كاهش تصاعدي مقادير وارد شده در هر دست است، به ويژه اگر واكنشهايي صورت گيرد كه به شكلي فزاينده مجاري متصل كننده منافذ را پركرده آنها را نفوذ ناپذير سازد. نتايج بلند مدت در عملكرد ماده نشان داده خواهد شد. دوبرابر كردن هزينه‌ها در مرحله زدن مواد به كار مي‌تواند با چهار برابر كردن فاصله زماني دفعات نياز به عمليات نگهداري جبران شود. با اين همه قانون كاهش بازگشت سرمايه نيز مي‌تواند صادق باشد و حتي تاثير معكوس بگذارد: زدن بيش از حد ماده و صرف هزينه گزاف مي‌تواند به نتايجي نازل‌تر از حد بهينه منتهي گردد. اطلاع از اين احتمالات حفاظت‌گر را ناچار مي‌سازد چند آزمايش ترتيب داده نتايج حاصل را با ديگر نمونه‌هاي شناخته شده يا مشابه مقايسه كند قبل از اينكه درباره برنامه زدن ماده روي كار به تصميم نهايي برسد. اگر حفاظت‌گر فاقد دانش تخصصي در رشته شيمي آلي باشد بايد بر نظرات مشورتي متخصصان و گزارش تحقيقات ديگر تكيه كند. فرمولهاي شيميايي توصيفگر اجزاء اتمي متشكله ملكولهاي پيچيده آلي رضايت‌بخش نيست، صرفاً بدين دليل كه شمار بزرگي از مولكولهاي مشابه يا راديكالها را گردهم مي‌آورند بدون اينكه ساختمان ملكولي را توضيح دهند. يك فرمول از اين دست مي‌تواند نمايانگر موادي متفاوت با ويژگيهايي بسيار متفاوت باشد. حتي يك مولكول واحد(تك پار) مي‌تواند رفتاري بسيار متفاوت با ملكول ديگري كه دقيقاً از همان نوع است داشته باشد چرا كه تركيبات آلي بسيار متعدد مي‌تواننددنبال يكديگر قطار شوند.

8-7، اسامي
گرچه توصيف آب به شكل H2O يا بهتر از آن به صورت HOH معني‌دار است، استفاده از فرمول جمعي مشابه براي متيل متاكريلت براي توصيف ويژگي‌هاي اين ماده ناكارآمد است چرا كه انواع همپار و بسپارها را متمايز نمي‌كند. حتي يك برساخت مشهود ساختارهاي ملكولي بزرگتر چنان پيچيده مي‌گردد كه به عنوان يك تصوير چندان فايده آني ندارد در حاليكه توصيفات كلي كلامي تنها با استفاده از اسامي قلمبه سلمبه كه به هيچ روي در منابع وماخذ اين موضوع يكسان نيست مي‌تواند دقيق شود. به هر روي اينگونه توصيفات دشوار براي منظورهاي حفاظت‌گران بهتر از بسياري ديگر از توصيفات است و اجازه مي‌دهد مواد به خانواده‌هايي تقسيم شده وضعيت قطبيدگي آنها در آن حد از كفايت توصيف شود كه بتواند توافقي ميان توليد كننده و استفاده كننده ايجاد كند. اسامي كالاهاي داراي پروانه انحصار توليد، آغازه‌ها، ياد افزاها نيز نمي‌توانند اين مشكل را حل كنند. بسياري از نامها با هدف فروش انتخاب مي‌شوند و برحسب توليد كننده و كشور نامهاي متفاوت دارند. افزوني براين فرمول شيميايي ثابتي ندارند: آفريننده محصولات خود را از بازار خارج نخواهد ساخت!

7-9، توصيف

حتي توصيف شيميايي ساده‌ترين رسها، كائولينيت در برابر يك نام ساده زمين شناسي كه مي‌توان توصيف وضعيت بلورهاي كائولين را هم بدان افزود از نظر سودمندي رنگ مي‌بازد. بدين جهت است كه در توصيف‌ها، واژگان زمين شناسي معمولاً بيشتر از واژگان شيميايي براي حفاظت‌گر فايده دارد. از اين رو محلول 40% بوتيل اكريلت در نفت آروماتيك را كه توليد كننده آنرا به اختصار اكري لويد ناميده مي‌توان به صورت محلول 10% گزيلن تعريف كرد كه توصيف‌گر آن بسته به روش استفاده ، دما، بازي/قليايي بودن و رشهاي مخلوط كردن كه همه آنها ديگر بخشهاي اساسي توصيف را تشكيل مي‌دهند تفاوت مي‌كند. سپس مي‌توان نيازهاي عملكرد چون ميزان گسترده شدن ماده، اجتناب از تجمع‌هاي تشكيل دهنده لايه‌هاي نفوذناپذير و حداكثر تراكم تقويت كننده‌ها را تعيين كرد. آماده‌سازي سطوح، زدن چسب‌هاي سازگار و دسترس به مواد از عوامل كليدي تنظيم خصوصيات است. قاعده كلي اين است كه جامدات آلي با حداقل وزن موثر رسوب كند. وقتي ميزان رسوب از يك درصد وزن خشك خاك را تشكيل مي‌دهد حفاظت‌گر بايد جداً در مورد درستي كار چون و چرا كند. بهترين حالت اين است كه مقدار مواد تقويت كننده كه وارد مي‌شود كمتر از 1% باشد. تقويت تثبيت و محفوظ‌سازي در برابر آب مي‌بايد بر مبناي اصلاح خصوصيات نامناسب خاك صورت گيرد نه تغيير ساختار آن. تنها در مورد اشيا خاص در زمينه‌اي شبيه به موزه است كه موزه‌دار احتمالاً فراتر از قاعده كلي مي‌رود.
استفاده از مقادير زياد رزين نتايج رضايت‌بخشي ندانسته خواه به صورت مواد اساسي به كار رفته باشد خواه به شكل اندود . از و فرمالدئيدهاي فنل اوره به شكل آزمايشي در محصولاتي كه براي ايجاد يك لايه خارجي نفوذ ناپذير و با دوام ساخته شده استفاده كرده‌اند. به نظر نمي‌رسد در استفاده از اين مواد هر چقدر هم نرم و داراي تركيب بادوام باشند امكان موفقيت وجود داشته باشد. تغيير رنگ، تغيير بافت سطح و اندود پرداخت‌كاري و نيز جلوگيري از تبخير مغاير هرگونه چشم‌انداز موفقيت سودمند است، استفاده از رزين اپوكسي نيز ماده‌اي ايجاد مي‌كند كه اتصال آن با خاك طبيعي چنان محكم است كه تركيب حاصل به كلي با بقيه سازه فرق مي‌كند.
خصوصيات كلي مواد رزيني مصنوعي تفاوتهايي مهم با خصوصيات خاكها دارد. درمان با استفاده از رزين از نظر عملكرد گرمايي باعث تفاوت شديد خصوصيات نقاط درمان شده با نقاط درمان نشده مي گردد- اين تغيير مي‌تواند به ميزان صدرصد ضريب بنيادي باشد و در مواقعي كه مقدار رزين تا آستانه 5% افزايش يابد در صورت وجود مرزي مشخص ميان ماده درمان شده با ماده درمان نشده اثرات تفاوت زيانبار خواهد بود. هرچه غلظت رزين بالاتر رود اين اثرات زيانبار بيشتر خواهد شد.

10-7 ، تقويت با استفاده از مواد مصنوعي

تقويت سنتي با استفاده از الياف آلي و الوار و ني جاي خود را به ديگر مواد موجود چون فلز، شيشه‌ها و پلاستيكهاي تقويت شده با رزين داده است. تمامي اين مواد را مي‌توان به شكل بافته، الياف نازك، ميله يا تيرچه‌هاي سخت مورد استفاده قرار داد در حاليكه تفاوت اساسي دو دو مقوله اخير تفاوت آنها از نظر طراحي است كه به صورت عضوي توحلقي يا عضوي كشتي طراحي مي شود. تقويت كننده ها به صورت عامل تسهيل لغزش در سطوح تماس نيز عمل مي‌كند.
در سازه‌هاي گلي اتصال ميان يك ماده تقويت كننده قوي و سازه گلي اصلي بايد اساساً همفشارنده باشد- يعني انتقال فشار از يك ماده به ماده ديگر از طريق همفشاري صورت گيرد نه كشش. در ديگر مواد محكم‌تر تقويت تنها در صورتي موثر خواهد بود كه در محل چسبانده شود يا حتي جوش بخورد. در اينصورت فشار كششي اتصال در ملتقاي مواد انتقال خواهد يافت. اين خاصيت در خاكها در حداقل است. بنابراين نتيجه اين وضع اين است كه قدرت همفشاري خاك عاملي حياتي، در انتقال بار است و روش استفاده از مواد تقويت كننده بايد از اتكا برهركونه وضعيتي كه در آن قدرت يا كشش خاك عاملي حياتي باشد اجتناب كند. بدين ترتيب در استفاده از تيرچه ساده كه در يك سازه گلي نشانده شده مقابله با دانشي كه بر طول آن اعمال مي‌گردد توسط مساحت مقطع تيرچه ضربدر قدرت همفشاري خاك صورت مي‌گيرد. اين نهايت قدرت همفشاري مواد كاملاً همفشرده نيست بلكه نهايت قدرت همفشاري ماده درست پيش از به هم خوردن ساختار دروني آن است. پس از اينگونه تغيير شكل، هنگامي كه ذرات جابه‌جا شده كاواكها را پركرده و اتصالات جانبي خود را افزايش مي‌دهند، قدرت همفشاري به مراتب بيشتر خواهد بود اما در آن زمان جا به جايي اجباري امكان حركت تيرچه را فراهم آورده و احتمالاً باعث مي‌شود تقويت بي تاثير باشد. چنانچه نيروي لغزش به تيرچه وارد آيد مقاومت در برابر نيروي لغزش توسط همفشاري خاك از يكسو و مقدار كمي قدرت كشش يا هم چسبي روي سطوح جانبي صورت مي‌گيرد ؛ مقدار اين مقاومت محدود مي‌شود به طول تيرچه ضربدر قطر تيرچه و قدرت همفشاري خاك چسبيده به آن.
در هرگونه محاسبه كه متضمن سازه‌هاي گلي اصلاح نشده باشد بايد قدرت هم چسبي خاك به عنوان يك لگام را ناديده گرفت. اما در خاك اصلاح شده چسب مي‌تواند اتصالهاي مهمي ميان عضو تقويت كننده و خود خاك، هم در ملتقاي ايندو و هم در انتقال اينگونه فشارها به كل سازه گلين ايفا نمايد. در اين مورد نيز با اين همه در گل‌هاي اصلاح نشده تعامل ميان گل و تيرچه بستگي به همفشاري گل دارد و به همين علت مثل بتون هر چند به مقداري به مراتب بيشتر. بستگي به شكل تيرچه دارد كه در انتها حالتي برگشته يا قلاب مانند داشته باشد و زخمي كردن سطح تيرچه، هرچند به مقداري بسيار كمتر، موجب بهبود فراوان انتقال فشار از عوامل تقويتي به خاك پايه مي‌شود چرا كه در اين صورت عامل تقويتي زخمي شده سطحي به مراتب بيشتر خواهد داشت و قدرت همفشاري خاك مي‌تواند در سطحي گسترده‌تر عمل كند. بحث فوق كه صرفاً به شكل تفاوت تيرچه سركج و تيرچه ساده كارگذاشته شده در گل بيان شد بيش از حد ساده شده است. اما وقتي همين بحث در مورد بافته‌هايي از هر جنس كه در گل نشانده شود به كار رود تاثير چندين برابر افزايش مي‌يابد و بحث ما اهميتي ساختاري پيدا مي‌كند. چنانچه عامل اتصال به جاي تيرچه يك ورق فلزي پهن باشد قدرت اتصال حاصل مهم خواهد بود و بحث را مي‌توان به استفاده از موادي چون بافته‌هاي مناسب استفاده در گل كه در تقويت اضافي برخي سازه‌هاي گلي موثرند بسط داد.
بحث را مي‌توان يك گام ديگر گسترش داد و به توصيف اثرات تعاملي تقويت‌هاي تصادفي پرداخت. چفت كردن عضوهاي نرم به تعداد كافي به منظور برقراري ارتباط تنگاتنگ قدرت نهايي سازه را تعيين مي‌كند. اين پديده از حالت قدرت كشش الياف به تنهايي خارج شده از نوع هم چسبي ميان اجزاء دانه‌اي و رشته‌اي سازه كه به شكل واحد عمل مي‌كنند مي‌شود. اين روش از نظر كارآيي پشت سر تقويت با استفاده از كاه قرار مي‌گيرد كه به شكل تصادفي در مصالح گلين توزيع مي‌شود يااتحادي كلي مي‌يابد. اين روش مدتها به شكل داخل كردن كاه درخشت خام و مو در گچ انجام مي‌شد و اينك مي‌توان آنرا به استفاده از مواد مصنوعي بسط داد.
7-11، مصالح آرماني
هميشه سازه‌هاي گلي را با اين پيش فرض ساخته‌اند كه عمري كوتاه دارند يا اينكه مي‌بايست مرتباً تعمير و نگهداري شوند. روياي شيرين حفاظت‌گران يافتن ماده‌اي ارزان است كه بتواند به سهولت مورد استفاده قرار گيرد و بتواند بناها را يكبار براي هميشه محكم ساخته ضمن رفع نياز به تعمير و نگهداري در آينده، توانايي برگشت‌پذيري كامل در صورت نياز را داشته باشد. گرچه همه حفاظت‌گران تصديق مي‌كنند تحقق چنين رويايي عملي نيست همچنان مثل جام مقدس ذهن آنها را به خود مشغول كرده آنان را به سمت انجام تجربه‌هاي بيشتر مي‌كشاند. بسياري از اين تجربه‌ها به افتخار موفقيتهاي نسبي نائل آمده‌اند و چشم‌اندازهاي واقعي موفقيتهايي محدود وجود دارد كه مي‌تواند عمر مفيد‌سازه‌هاي گلين را از طريق مقاوم‌سازي بيشتر در برابر هوازدگي، افزايش استحكام فيزيكي و دوام كلي و كاهش زحمت تعمير و نگهداري و افزايش كارايي، افزايش دهد.
ماده آرماني آن است كه برگشت‌پذير بوده، حمل و كار با آن آسان باشد، دلمه نشود، دافع آب باشد و موجب هيچگونه تغيير رنگ، براق شدن سطح يا تغيير شكلهاي ديگر نگردد. كمال مطلوب آن است كه در عين حال دافع حشرات و حمله عوامل بيولوژيك باشد. اين ماده خواهد توانست به صورت چسب عمل كند، پركننده اي خنثي براي شكافها باشد به صورت تحكيم كننده ملكولي عمل كند. اين ماده در عين حال دائمي خواهد بود، ضمن اينكه به سهولت در بازار يافت مي‌شود خرابي‌ناپذير خواهد بود و با قيمت نازلي كه دارد استفاده از آن مقرون به صرفه خواهد بود.
با توجه به پژوهشهاي فعلي مي‌توان گفت چنين ماده آرماني وجود ندارد. با اين وجود تعدادي تركيبات يافت شده كه به نحوي سودمند واجد برخي از اين معيارها بوده، دردست تكميل و آزمايش‌اند و همراه با اطلاعات در مورد چگونگي مصرف صحيح در دسترس مصرف كنندگان قرار خواهند گرفت. اين مواد به طور كلي به دودسته آلي و غيرآلي تقسيم مي‌شوند و يك گونه متوسط ميان ايندو قرار مي‌گيرد. به استثناي برخي از اشكال كربناتها همه آنها عملاً مصنوعي (ساخت بشر) هستند. حتي آنهايي كه منشاء طبيعي دارند فرآوري مي‌شوند و با مهارتي حساب شده به كار مي‌روند. مواد غيرآلي متكي بر تشكيل بلور در خاكها به ويژه رسها هستند. مواد آلي عموماً ساختارهايي متشكل از ملكولهاي بزرگ دارند و بعضي از آنها در محل بسپار مي‌شوند. كارآنها وصل كردن است. اگر در مقايسه اي ساده عمل مواد غيرآلي را همچون گوه، ستون و تيرچه بدانيم، بسپارها معمولاً به شكل زنجير يا طناب عمل مي‌كنند. ديگر محصولات آلي بر خصيصه آب‌گريزي خاكها تاثير مي‌گذارند و سودمندي بعضي از آنها بستگي به آب‌گريزي‌شان دارد. وارد كردن موفقيت آميز بسياري از مواد آلي وابسته به حاملها و كاتاليزورهاست و تنها تحت شرايط به دقت كنترل شده نتايج مطلوب را به دست مي‌دهند. برخي از آنها را مي‌توان به شكل همزمان در تركيب با مواد ديگر بكاربرد؛ استفاده از تعدادي از اين مواد بايد به شكلي ترتيبي باشد و تعدادي ديگر با يكديگر نمي‌سازند. طبيعت و اوضاع و احوال درمان خاكها مي‌تواند تاثيري چشم‌گير بر عملكرد آنها داشته باشد. خاكي كه در محل استقرار خود در اثر تاريخي پاسخي مناسب به درمان ندهد مي‌تواند در صورت برداشته شدن و استفاده مجدد همراه با ماده تقويت كننده واكنشي آرماني داشته باشد. شوري خاك و اثرات هوازدگي مي‌تواند بر درمانهايي مشابه اثرات شديداً متفاوتي بگذارد.
نوع رسهاي درگير در فعل و انفعال نيز بر واكنش موثر است. مهم‌تر از همه اينكه وضعيت فعلي دانش عمدتاً فاقد قطعيت است چرا كه بيشتر تجربه‌ها و آزمايشها همين اواخر انجام شده است و با وجود تعدادي آزمايشهاي هوازدگي تسريع شده هنوز نمي‌توان قطعيت و دوام آنها را تاييد كرد.