۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

پسته، بگشا پسته خندان و ...

بگشا پسته خندان و شکرریزی کن خلق را از دهن خویش مینداز به شک

پسته Pistacia پسته جنسی است از درخت یا درختچه‌های تیره Anacardiaceae (تیره پسته) شامل شش گونه و بومی ایران و باختر آسیا که به سرزمینهای مدیترانه ای نیز برده اند. دست کم سه گونه آن Pistacia Vera(پسته خودرو /بنه) P. terebinthus (چاتلانقوش‌/سقز/بنه) و P. acuminata (خُنجک/بنه) بومی ایران‌اند که از دوران باستان جایگاه مهمی در زندگی ایرانیان داشته‌اند. هنوز هم پسته فراوان از افغانستان به هند صادر می‌شود و یکی از خوردهای توانگران ‏آن دیاراست. گونه‌هایی که از بلوچستان و افغانستان خیزد به هند نمی رود.1 پسته خودرو (Pistacia vera) بومی سغد و خراسان باستان است،2 و هنوز در ترکستان روسیه اهمیت فراوان دارد.3
وقتی اسکندر با گذر از کوهها وارد باکتریا شد، جاده تهی از هر گیاهی بود و جز تک افتاده درختچه‌های مصطکی یا بنه (terminthus یا terebinthus) چیزی به چشم نمی‌خورد.4 بر پایه آنچه دانشمندان همراه اسکندر پیش گذارده اند، ‌تئوفراستوس5 گوید این گیاه در سرزمین مردم باکتریا می‌روید؛ دانه‌های آن درشکل و اندازه بادام را ماند، اما از نظر مزه و شیرینی بهتر از آنست و از همین رو مردم آن سرزمین آن را به ز بادام شمرند. نیکاندروس اهل کولوفون6 (سده سوم پ م ) که این میوه را βιστáκloυ یا Φιττáκloυ می‌نامد،‌ واژه‌ای که از یکی از زبانهای ایرانی مشتق شده (نک: صفحات پیش رو )، می‌گوید در دره خوآسپس (Xoaspes) در سوزیانا (Susiana) می‌روید. پوزیدونیوس (Posidonius)، دیوسکوریدس (Dioscorides)، پلینی (Pliny) و جالینوس (Galenus) از یافت شدنش در سوریه نیز گفته اند. ویته‌لیوس (Vitellius) درخت پسته را به ایتالیا و همکارش، فلاکوس پومپیوس (Flaccus Pompeius) در همان زمان آن را به اسپانیا برد.7
به جوانان پارسی پایمردی در برابر گرما، سرما و باران را می‌آموختند؛ اینکه چطور از رودخانه بگذرند و زره و لباسشان خشک بماند؛ چگونه حیوانات را به چرا برند، سراسر شب در هوای آزاد پاسدار گله باشند، و با میوه‌های خودرو ، همچون بنه (Pistacia terebinthus)، بلوط و گلابی خودرو سر کنند.1
باستانیان ایرانیان را بنه‌خوار می گفتند و گویا پیشنامشان شده باشد: وقتی پادشاه مادها، ایشتو ویگو (آستواگس یونانیان) ، نشسته بر تخت شاهی، شکست سپاهیان خود از ارتش کورش را می دید چنین گفت: وه که چه دلیرند این پارسیان بنه‌خوار!2 به گفته پولیانوس3، روغن بنه از چیزهائی بود که می‌بایست همه روزه سرمیز شاهان پارسی باشد. در بندهشن، پسته همراه دیگر میوه‌هایی آمده که مغزشان خوراکی است و نه پوستشان.4 "میوه‌های این کشور عبارت‌اند از خرما،‌ پسته و سیب پردیس، و امثال آنها که در آب و هوای سرد ما یافت نشود."5
تــــــوان چــــــــن‌ـ‌شـــــی (Twan Č'en-ši) در کتــــــاب خود، (Yu yan tsa tsu)، که آن را پیرامون 860 م نوشته و اطلاعات سودمند بسیار درباره گیاهان ایران و فو‌ـ‌لین دارد، ‌این میوه‌ها را نام می برد:
’’فندق (Corylus heterophylla)، مردم هو (ایرانیان) که a-yüe نامند، در سرزمینهای باختری می‌روید.6 بر پایه گفته های بربرها، ‌a-yüe همان فندق مردمان هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم ‌a-yüe می‌آورد.‘‘7
چن تسانکی که در دوره کایی‌ـ‌یوآن (741-713 م ) گیاهنامه دارویی Pen ts'ao ši i را نوشت، می‌گوید: ’’میوه‌های گیاه a-yüe-hun گرم و گس است؛ سمی نیست، التهاب روده را درمان و رفع سردی را سودمند است؛ مردم را نیرومند و درشــــــــــــــــــــت انــــــــــــــــــــدام می‌سازد و در ســــــــرزمینهای غــــــــــــــرب ‌روید و اقوام وحشی می‌گویند مانند فندق
مردم هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a-yüe-hun می‌آورد.‘‘
لی سون (Li Sün) در کتـــــــــــــــــــــــــاب خود، Hai yao pen ts'ao (نیمه دوم سده هشتــــــــم) مـــــــــــی‌گوید: ’’بر پایه Nan čou ki نوشته سو پیائو ( (Sü Piao 1 گیاه بی‌نام (wu min mu ) در دره‌های کوهستانی لین‌ـ‌نان (Lin-nan) (کوان‌ـ‌تون Kwan-tun) می‌روید. میوه‌ آن بظاهر فندق را ماند و میوه بی‌نامش (wu min tse ) گفته اند. پارسیان آن را میوه a-yüe-hun خوانند.‘‘ 2 در مورد همین دوره، گواهی سلیمان، تاجر عرب، را داریم که در سال 851 م نوشت پسته در چین می‌روید.3
همان‌طور که از دو صورت a-yüe در Yu yan tsa tsu و a-yüe-hun در Pen ts'ao ši i و Hai yao pen ts'ao بر می آید، صورت کاملتر باید نشان دهنده ترکیبی از اجزاء a-yüe و hun باشد. برای درک آوانگاشت a-yüe، در نظر گرفتن دانسته‌های زیر بایسته است.
کهن واژه ایرانی گردو به دست ما نرسیده است، اما شواهد کافی برای تأیید این نتیجه‌گیری هست که این واژه چیزی مانند به*agōza (آغوزه) یا *angōza (آنغوزه) بوده است. از یک طرف، ‌واژه ارمنی engoiz، آسی ängozä یا ängūz، و عبری egōz را داریم؛4 و از طرف دیگر در یدغائی، ‌که زبانی هندوکشی است، صورت ogūzo را می‌بینیم که با kōz و gōz فارسی جدید است مقایسه پذیر است.5 معنای این واژه "میوه آجیلی" (nut) به طور اعم و گردو به طور اخص است. از این گذشته، در سنسکریت واژه ākhöta، aksōta، یا aksōda هست که به ظن قوی در گذشته دور از زبان فارسی وام گرفته شده، زیرا این صورت آخری دوبار در نسخه خطی باور (Bower) آمده است.6 این واژه در زبان هندوستانی به صورت axrōt یا ākrōt به زندگی ادامه داده است. اینکه صورت ایرانی خاور ی آن با a- آغازین باستانی واقعاً وجود داشته، با آوانگاشت چینی a-yüe مسجل ثابت، زیرا a-yüe برابر است با (nw'eδ) *a-nwieδ یا *a-gwieδ، a-gwüδ کهن؛1 و به نظر من،‌ مراد از آن، واژه ایرانی برای "میوه آجیلی" بوده است، با a- آغازین که از این پیش شرح آن رفت؛ یعنی همان *angwīz، angwōz، agōz.
واژه چینی hun برابر است با *Γwun یا wun کهن. شاید اطلاعات زیر در مورد این واژه ایرانی، سودمند باشد. کمپفر2 از Terebinthus (بنه) یا Pistacea sylvestris (پسته خودرو ) در ایران چنین ‌گوید:
"Ea Pistaceae hortensi, quam Theophrastus Therebinthum Indicam vocat, turn magnitudine, turn totius ac partium figura persimilis est, nisi quod flosculos ferat fragrantiores, nuces vero praeparvas, insipidas; unde a descriptione botanica abstinemus. Copiosa crescit in recessibus montium brumalis genii, petrosis ac desertis, circa Schamachiam Mediae, Schirasum Persidis, in Luristano et Larensi territoriis. Mihi nullibi conspecta est copiosior quam in petroso monte circa Majin, pagum celebrem, una diaeta dissitum Sjirasd: in quo mihi duplicis varietatis indicarunt arborem; unam vulgariorem, quae generis sui retineat appellationem Diracht l tree ' Ben seu Wen; alteram rariorem, in specie Kasudaan , vel, ut rustici pronunciant, Kasuden dictam, quae a priori fructuum rubedine differat."

رودیگر و پات3 به این ben یا wen صورت فارسی میانه ven (’’پسته خودرو ‘‘) را افزوده‌اند. فرهنگ فارسی استینگاس (ص 200) این واژه را بَن (ban) یا وَن (wan) (نیز بَنَک / banak) به معنای "دانه بنه ایرانی" شمرده است.4 فولرز5 آن را بَن (ban) نگاشته است. شلیمر6 این واژه را به شکل بنه (beneh) آوانگاری کرده است. وی این درخت را همان Pistacia acuminata (خنجک‌/‌بنه) می‌داند و می‌گوید:
"C'est 1'arbre qui fournit en Perse un produit assez semblable
a la trmentine, mais plutôt mou que liquide, vu qu'on 1'obtient par des découpures, dont le produit se rassemble durant les grandes chaleurs dans un creux fait en terre glaise au pied de 1'arbre, de façon a ce que la matière secrétée perd une grande partie de son huile essentielle avant d'être enlevée. Le rne'me produit, obtenu a Kerman dans un outre, fixe a l'arbre et enlève aussit6t plein, e*tait a peu près aussi liquide que la térébenthine de Venise. ... La Pistacia acuminata est sauvage auKordesthan persan et, d'âpres Buhse, aussi a Reshm,Damghan et Dereghum (province de Yezd) ; Haussknecht la vit aussi a Kuh Kiluye et dans le Luristan."

همین واژه‌ را در دار بن dariben، dar-i-ben (’’درخت بن‘‘) کردی و به احتمال فراوان در τερέβlυθos یونانی و صورتهای کهن ‌تر τέρμlNθos و τρέμlθos می‌بینیم.7 سرانجام وات8 واژه بلوچی ban، wan، wana، gwa، gwan، gwana را برای Pistacia mutica (یا P. terebinthus، گونه mutica) می آورد ؛ این صورت بیش از همه به آوانگاشت چینی نزدیک است.
هرچند تا آنجا که می دانم، اثری از واژه مرکب *agoz-van (vun) یعنی ’’دانه پسته‘‘ مستقیماً در زبان فارسی یافت نشده است، وجود آن را می‌توان بر پایه نگارش چینی این واژه برداشت کرد. مشابه این واژه مرکب را در واژه‌های کردی kizvan، kezvān، kazu-van، kasu-van (’’پسته‘‘ یا ’’درخت بنه‘‘) می‌توان یافت.1
در Honzō kōmoku keimō (Ch. 25, fol. 24)، نوشته اونو رانزان (Ono Ranzan) ، که نخستین بار در سال 1804، منتشر شد و ایگوچی بوشی (Iguči Bōši) ، نوه او، در سال 1847 با تجدید نظر آن را چاپ کرد، همین گیاه آمده و گفته شده که در ژاپنی agetsu-konši خوانده می‌شود. در کانا (Kana) نیز نامهای fusudasiu یا fusudasu آمده است.2 او می‌گوید: " چیزی از خودروئی این گیاه در ژاپن نمی دانیم. در گذشته‌ آن را از کشورهای بیگانه می آوردند، نه امروز. نامش در کتابی Zōkyōhi furoku نام آمده و تصریح شده که agetsu-konši میوه درخت č'a mu است (در ژاپنی: sakuboku)3.
استوارت1 a-yüe hun-tse‌2 را همان Pistacia vera خودرو ، بنه دانسته و ماتسومورا هم این را تأیید کرده است.
نام ژاپنی fusudasiu یا fusudasu بی‌تردید با پسته فارسی ارتباط دارد که از فارسی باستان *pistaka، فارسی میانه *pistak،3 آمده و βlστakloυ، Φlττkloυ، πlστakloυ یا ψlστakloυ یونانی، psittacium لاتینی و pistacia یا pistachio انگلیسی از آن گرفته شده است. به هر روی ، نمی‌دانم دیرینگی واژه ژاپنی تا کجاست یا از چه مجراهایی دریافت شده است. چه بسا این واژه خاستگاه امروزی داشته و ورود آن به ژاپن بدست اروپاییان انجام شده باشد.
در میان نوشته های چینی، این واژه ایرانی در جغرافیای دودمان مینگ آمده،4 در آوانـــــگاشت pi-se-tan که گفته شده محصول سمرقند است، برگهای این درخت مانند برگهای šan č'a ، (Camellia oleifera) و میوه آن مانند میوه yin hin (Salisburia adiantifolia) معبد، جنکو است.
این واژه‌ فارسی در ویــــــــــــــــــــراست جـــــــــــــدید Kwan yü ki با عنوان Tsen tin kwan yü ki نیز آمده است. نسخه اصلی، Kwan yü ki نوشته لو یین‌ـ‌یان (Lu Yin-yan) بود،5 و در دوره وان‌ـ‌لی (Wan-li) در سال 1600 انتشار یافت. نسخه تجدید نظر شده همراه با اضافات آن را تسایی فن‌ـ‌پین (Ts'ai Fan-pin) ( hao Kiu-hia) در سال 1686 آماده کرد؛ انتشارات سه‌ـ‌می تان (Se-mei t'an) در سال 1744 چاپ دیگری از این نسخه را در آورد. هم این نسخه و هم نسخه اصلی پیش روی من‌اند. در نسخه اصلی6 زیر عنوان "سمرقند" تنها نام سه فرآورده آمده است: مرجان،‌ کهربا و پارچه‌های آراسته ( hwa žui pu). اما در نسخه تجدید نظر شده، پانزده چیز افزوده شده که نخستین آنها pi-se-t'an است که املای آن پیشتر آمده،1 و گفته شده درختی است که در منطقه سمرقند می‌روید. در این نسخه می‌خوانیم: "برگهای این درخت مانند برگهای درخت (Camellia oleifera) šan č'a است؛ میوه آن مانند دانه‌های آجیل چون (Salisburia adiantifolia) yin hin معبد، اما کوچکتر است." واژه pi-se-t'an بی‌تردید نمایانگر آوانگاشت واژه فارسی pistān (’’محل پسته خیز‘‘) است.2 این واژه پارسی با آوانگاشت pi-se-ta در Pen ts'ao kan mu ši i‌3 نوشته چائو هیو‌ـ‌مین (Čao Hio-min) نیز به چشم می‌خورد. وی می‌گوید زیستگاه این گیاه سرزمین مسلمانان است و از کتاب Yin šan čen yao،‌4 از سال 1331 یاد می‌کند، و آن را به هو‌ـ‌پی‌ـ‌لی (Hu-pi-lie) یعنی فغفور قوبیلای از دودمان یوآن نسبت می‌دهد. اما می‌دانیم که این کتاب را هو سه‌ـ‌هوئی (Ho Se-hwi) در سال 1331 نوشته است.5 چون این کتاب در دســــترس نیست، نمی‌توانم بگویم که آیـــا در آن نامی از pi-se-ta آمده است یا نه، و نمی‌دانم متن چائو هیوـمین، به صورتی که در ویرایش دوم درسال 1765 چاپ شده، در ویرایش نخست اثر او که در سال 1650 چاپ شد بوده است یا نه. دور نیست که آوانگاری pi-se-ta که درست همبرابر پسته (pista) فارسی است، در دوره مغول ساخته شده باشد؛ زیرا ویژگیهای آوانگاری به سبک دوره یوآن در آن نمایان است.
واژه فارسی پسته، pista (و نیز پاسته، pasta) بس پراکنده شده است: آن را در fystiq کردی، fesdux و fstoül ارمنی، fistaq یا fustaq عربی، fistiq عثمانلی،6 و fistaška روسی نیز می‌یابیم.
در دوره یوآن چینی‌ها با ماستیک ، صمغی که از Pistacia lentiscus مصطکی به دست می‌آید، آشنا شدند.7 این ماده در Yin šan čen yao، که در سال 1331 نوشته شده،زیر نام عربی آن، مصطکی (mastaki)، و با آوانگاشت ma-se-ta-ki آمده است.1 لی شی‌ـ‌چن تنها خواص درمانی این محصول را می دانست، اما ناآگاهی خود از چیستی این گیاه را پذیرا بود و ازهمینروست که یادداشت خود را درباره آن پیوست مطلع زیره (ži-lo) کرده است. در کـــــــتاب Wu tsa tsu از سال 1610 داریم که مصطکی از ترکستان خیزد و مانند tsiao (Žanthoxylum) است و میوه آن ادویه‌ای فلفل سان آرد، با بویی بس تند که می‌تواند جایگزین فلفل شود‌ و گوارش خوراک را سودمند است.2 واژه فارسی کندرک (kundurak) (بر گرفته از کندر ) هم فزون بر واژه عربی مصطکی (mastakī یا mästäkī) برای ’’ماستیک‘‘ به کار می‌رود.3 فارسی شده این واژه masdax و در کردی mstekki است. "از درختان Mastich این کوهها صمغ فراوان گیرند و سودی سرشار روستاییان راست.... اما درختان ماستیک میوه‌های ریز سرخرنگ می‌آورند و با زخمی کردن شاخه‌های درخت صمغ بیرون تراود ؛ بلندای این درخت چندان نیست و بزرگیش چون درخت بولی خود مان: در این فصل سال نمی شود گفت این درختها صمغ می‌دهند یا نه واین را هم نمی‌توانم بگویم که این درخت در همه چیز با درخت لنتیسک کلوسیوس همخوان است یا خیر."4 صمغ این درخت (ماستیک) چون اشک کوچک و نامنظم و شکننده زرد رنگ و دارای مقطع شفاف است،‌ اما هنگام جویدن نرم و خم پذیر شود. بلند پایگان هند برای بهداشت دندانها و خوشبو کردن نفس چون سقز می‌جوند و همچنین در ساخت نوعی عطر کار گیرند.1 هنوز هم آن را در هند’’صمغ مصطکی روم‘‘ می‌شناسند.2
مورد پسته (و چندین مورد دیگر) از آنرو جالب است که نشان می‌دهد چینیها تحولات زبان فارسی را مو بمو دنبال و با گذر زمان واژه‌های فارسی امروز را جایگزین واژه‌های فارسی میانه کرده‌اند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، برگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

فردا میرم بازار، بازار میری؟ بریم بازار: بازار بازار چه اسم آشنائی صدات میاد امّا خودت کجائی

بازار (بخش اول) 1) واژه 2) شهر و بازار در دوره اسلامی بازار بزرگ شهری جایگاه بازار در شهر اسلامی 3) مهمترین خصوصیات بازارهای م ، قیصریه ، بدستان )؛ میدان ؛ دالان ؛ چهارسو

پیوستگی میان اجزای مختلف بازار با قدمتهای متفاوت

جدا بودن محل کار (بازار) از محل سکونت

تجمع پیشه وران مختلف در راسته ها

بخشبندی بازار و اصول اساسی آن

مهمترین گونه های بازار از لحاظ شکل و کارکرد: بازار خطی ؛ بازار چندمحوری ؛ بازار مرکزی با خانهای پیرامونی ؛ بازار صلیبی ؛ بازار محله ؛ بازار بیرون شهری ؛ بازار صحرایی ؛ بازار زیارتی ؛ بازار صنایع دستی

4) کلیاتی در معماری و مصالح ساختمانی بازار

5) نظام درونی بازار

اصناف بازار

تشکیلات صنفی

بازارهای صنفی

احتساب و نظارت

بازار، در حدیث و فقه

6) بازارهای شهری قبل از اسلام و در دوره اسلامی

دوره جاهلیت و صدر اسلام (عکاظ ؛ مربد)

دوره اسلامی (قلمرو مرکزی ؛ مناطق پیرامونی )

7) نقش بازار شهری در زندگی اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی

و دینی

اشارات و سوابق تاریخی

ــ در ایران دو قرن اخیر:

مجلس وکلای تجار (1301)

قیام تنباکو (1309)

انقلاب مشروطیت (1324-1329)

نهضت ضدجمهوری (1302)

نهضت ملی شدن صنعت نفت (1329-1332)

قیام 15 خرداد 1342

انقلاب اسلامی (1356-1357)

8) پیشینه و خاستگاه بازار بزرگ شهری

یافته های باستانشناسی ، داده ها، و شواهد کهن تاریخی

پیدایش راسته های خرده فروشی

پیدایش سراهای سرپوشیده برای کالاهای گرانبها

پیدایش خانها برای تجارتهای عمده و خارجی

9) بازارهای موقت

بازارهای روستایی در ایران و افغانستان

بازارهای موسمی در جهان اسلام

10) بازار در ایران

بازارهای روستایی

بازارهای شهری

بازارهای ایران : اراک ؛ اصفهان ؛ تبریز؛ تهران ؛ رضا (مشهد)؛ قزوین ؛ قیصریه لار؛ کاشان ؛ کرمان ؛ وکیل (شیراز)؛ یزد

1) واژه . بازار، در فارسی میانه وازار r ¦ za ¦ wa ] w'c'l ؛ در فارسی میانه مانوی w'c'r [ با ترکیبهایی چون وازارگ (بازاری )، وازارگان (بازرگان )، وازارگانیه (بازرگانی )، وازاربَدْ (رییس بازار، ملک التجّار رجوع کنید به کتیبه سه زبانه شاپور اول در کعبه زردشت ، س 35؛ ماریک ، ص 330، 331؛ باک ، ص 265؛ ژینیو، ص 35)؛ و نیز رَسْتَگ ـ یـ ـ وازار r ¦ za ¦ rastag-i-wa (راسته یا رسته بازار رجوع کنید به دینکرد مَدَن ، ص 757). در پارتی واژار r ¦ a § z ¦ wa (درخت آسوریگ ، ص 76 ـ 77، س ، 104؛ ژینیو، ص 66)، در پازند r ¦ za ¦ va ؛ در ارمنی ar § vac و از آن akan ar § vac (بازرگان رجوع کنید به هوبشمان ، 1895، ص 242)؛ در سغدی مانوی rn § n/w'c § w'c با گونه های مختلف در گویشهای محلی ایران (رجوع کنید به هُرن و هوبشمان ، ج 1، ص 219). این واژه احتمالاً از صورت مفروض ایرانی باستان rana- ¦ a § -c ¦ vaha * گرفته شده ، که ترکیبی است از > g ¦ waha ¦ - vaha * در فارسی میانه < «بها» در فارسی دری ، از ماده wah- ، از ریشه هند و اروپایی wes- * (خریدن )، بازمانده در صورتهای : vasnؤ- هندی باستان ؛ nos ¦ o یونانی ؛ num ¦ num/ue ¦ ve لاتینی (بسنجید با vendre و vend در زبانهای فرانسه و انگلیسی ) و جزء دوم آن rana- ¦ a § c (بارتولومه ، ستون 581) از ریشه > ar- § c < پسوند r ¦ -za در فارسی میانه و ـ زار در فارسی دری ؛ مجموعاً به معنی جایگاه دادوستد (هنینگ ، ذیل w'c'rg'n ؛ گرشویچ ، ذیل شماره های 356، 392، 399، 1028، 1220؛ بِیْلی ، ذیل "bahoysana" ؛ بنونیست ، ص 125 و 126؛ باک ، ص 265، 266؛ هُرن و هوبشمان ، ص 219، 302، 558).

نظریه ها و پیشنهادهای دیگر درباره پیشینه این واژه ، مانند نسبت آن با § aris § abic فارسی باستان (کتیبه بیستون ، س 64)، نظر دارمِسْتِتِر (ج 2، ص 129-131) و دیگران که بارتولومه ، هُرن و هوبشمان آن را نپذیرفته اند و آبایف (ش 1، ص 3-7) آن را مردود شناخته است ؛ و نیز با واژه «با» به معنی آش و خوراک پخته ، و نیز با فعل «باز آوردن » بکلی بی پایه است . این واژه ایرانی ، از راه بازرگانی ، از یک سو به عربی ، ترکی عثمانی ، و زبانهای اروپایی ، و از سوی دیگر به زبان سرزمینهای هند و سیلان راه یافته است ( بریتانیکا، ذیل "bazzar" ). گفته اند که اشتهار جهانی بازارهای قسطنطنیه (استانبول ) در اشاعه این واژه میان زبانهای اروپایی سهمی داشته است (رجوع کنید به بلوخ و وارتبورک ، ذیل "bazar" ). این واژه در عربی به صورت بازار؛ در ترکی به صورتهای بازار/ پازار؛ در فرانسه bazar و چند گونه دیگر؛ در اسپانیایی و پرتغالی bazar ؛ در ایتالیایی bazzar (مایرلوپکه ، ذیل همین واژه )؛ در انگلیسی از طریق ایتالیایی bazaar و چندین گونه دیگر؛ در زبان آلمانی basar ؛ در زبان روسی bazar ؛ در زبانهای صربی و مجاری از 447/1055 vؤsؤr, pؤzؤr ( r ¦ ىa ¦ va رجوع کنید به سکوک )؛ در هندی r ¦ za ¦ ba و در لحن عامیانه آن بَزار/ بَژار r ¦ a § r/baz ¦ baza ( > فرهنگ اردو، هندی و انگلیسی < )؛ ترنر، ( > فرهنگ نپالی - انگلیسی < )؛ در زبان مالایایی pazar ( بریتانیکا، همانجا) دیده می شود.

از آنجا که نخستین شواهد این واژه در زبانهای اروپای شرقی از قرن پنجم / یازدهم و در زبان فرانسه از 836/1432، یعنی قبل از زبان پرتغالی 951/1544 دیده شده است ، ( > گنجینه زبان فرانسه < ، ذیل "bazar" )، این تصور که پرتغالیها اولین بار این واژه را از هند به اروپا برده باشند بی پایه است . این شواهد نشان می دهد که بازار ایرانی با ویژگیهای خود زبانزد جهانیان بوده و واژه ایرانی بازار به بسیاری از زبانهای جهان درآمده است . امّا در کشورهای اسلامیِ عرب زبان تقریباً همه جا واژه عربی سوق و مصغّر آن سُوَیقه (بازارچه ) به کار برده می شود. این واژه که در نام کویها، روستاها، و دیگر مکانهای جغرافیایی بوفور به کار رفته است به عقیده فرنکل (ص 187از زبان آرامی اخذ شده است . در پاپیروسهای آرامی به صورت ¦ uqa § uq/s § s و در فارسی میانه ، به صورت هُزوارش WQ' § S با تلفظ r ¦ za ¦ wa برجای مانده است (مشکور، 1346 ش ، ص 51 درِدوّم ؛ 1357 ش ، ج 1، ص 421).

در ترکیه از روزگار عثمانیان به بازار سرپوشیده اصلی و بزرگ ، چارشی i í µar یا چارشو گفته می شود که برگرفته از چارسو/ چهارسو/ چهارسوق فارسی دری و چهار سوگ g ¦ r-so ¦ aha § c فارسی میانه است ، مانند علی پاشا چارشی سی در ادرنه ، قَطرانچیلر چارشی سی در شهر قیصری ، و اوزون چارشی سی در استانبول . در علت این نامگذاری گفته اند که چون در امتداد هر یک از چهار در بزرگ بنای بدستان عتیق (اَسکی بدستان ، که در مرکز مجموعه بازار استانبول واقع است ) بازاری سرپوشیده پدید آمده ، این اصطلاح ابتدا برای دکانهای چهارسوی این بدستان به کار رفته و سپس به معنی بازار سرپوشیده تعمیم یافته است ؛ چنانکه در وقفنامه سلطان محمد فاتح به جای i í µar ترکیب عربی الجوانب الاربعه آمده است ( د.ا. ترک ، ذیل «چارشی سی »). الفاظ بازار و پازار امروزه در ترکیه بیشتر به بازارهای سیّار و بازارهای روزهای تعطیل (معمولاً یکشنبه بازار) و به خود روزیکشنبه نیز اطلاق می شود؛ با این حال ، در نام بعضی از بازارهای این کشور برجای مانده است ، مانند بیت پازاری (بازار کهنه فروشان ) و سلطان پازاری .

تعریف بازار در واژگان نوین اقتصادی . بازار، اصطلاحاً عبارت است از منطقه ای معین ، در دست مجموع افرادی خاص که به تناسب حرفه خویش و عرضه و تقاضایی که در جامعه وجود دارد ـ بتنهایی یا گروهی ـ داد و ستد می کنند. در دانش اقتصاد سیاسی لفظ بازار به تناسبِ مورد استفاده و موضوع و مقصود گوینده ، معنا و مفهوم پیدا می کند. برای نمونه در اصطلاح «بازار نفت » اگر گوینده به همه کشورهای نفت خیز یا دارای صنعت نفت نظر داشته باشد، مقصود وی از قراین موجود در سخن او فهمیده می شود. در جغرافیای اقتصادی اصطلاحاتی مانند «بازار جهانی »، «بازار مشترک »، «بازار آتلانتا»، توجه به منطقه یا محدوده جغرافیایی را به ذهن می آورد. اصطلاح «بازار سیاه » نیز به مجموعه مبادلاتی گفته می شود که در آن ، کالا و خدمات ، به قیمت غیررسمی و به صورت نیمه مخفی ، خرید و فروش شوند.

«بازار رسمی » در برابر «بازار آزاد» به بخشی گفته می شود که در آن قیمتها از طرف دولت یا سازمانهای وابسته هدایت و نظارت می شود.

اصطلاحاتی مانند «بازار سهام »، «بازار پولی »، «بازار مالی »، «بازار نقـد»، «بازار نسیه »، «بازار پایدار»، «بازار بی ثبات »، «بازار رو به تنزل » و مانند آنها بیشتر درباره معاملات اوراق بهادار به کار می روند.

منابع : درخت آسوریگ : متن پهلوی ، آوانوشت ، ترجمه فارسی ، فهرست واژه ها و یادداشتها از ماهیار نوابی ، تهران 1346 ش ؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی ، تهران 1357 ش ؛ همو، فرهنگ هزوارشهای پهلوی ، تهران 1346 ش ؛ پاول هرن ، هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمه جلال خالقی مطلق ، تهران 1356 ش ؛

V.I. Abaev, "Old Persian § s i r a § c i b a , in Behistun inscription", Vestink Drevnej Istorii, Moscou 1985, I; M. Back, Die Sassanidischen Staatsinschriften Etymologischer, Acta Iranica,VIII, 18, Leiden 1978; Harold Walter Bailey, Dictionary of Khotan Saka, Cambridge 1979; Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Berlin 1961;Emile Benveniste, Le Vocabulaire des institutions indo- europإennes, Paris 1969; Oscar Bloch, Walther Von Wartburg, Dictionnaire إtymologique de la langue franµaise, Paris1968; Encyclopaedia Britannica Ghicago 1985, s.v. "bazar"; S. Fraenkles, Die Aramجischen fremdwخrter in Arabischen, Leiden 1886; Ilya Gershevitch, A grammar of Manichean Sogdian, Oxford 1961; Philippe Gignoux, Glossaire des inscriptions Pehlevies et Parthes, London 1972; W. B. Henning, "Ein manichaفsches Betund Beichtbuch", APAW, 1936= selected papers, Acta Iranica, v, 14, Leiden 1977; H. Hubschmann, Armenische Grammatik, Leipzig 1895; IA, s.v. " µ ar í i" (by Osman Ergin); D. M. Madan, The complete text of the Pahlavi Dinkard, Bombay 1911; A. Maricq, Res Gestae Divi Saporis, Syria, 35, 1958; W. Meyer Lدbke, Romanisches etymologisches Wخrterbuch, 3rd ed., 1935; Petar Skok, Dictionnaire إtymologique de la langue croate ou serbe, zagreb 1973; Trإsor de la langue Franµaise: Dictionnaire de la langue du 19e et du 20e Siهcle, Paris 1971-1979.

/ ایرج پروشانی /

2) شهر و بازار در دوره اسلامی . بررسی نهاد اقتصادی ـاجتماعی بازار، پیش از هر چیز، باید در زمینه اصلی آن یعنی شهر صورت گیرد. زمینه تحقیق برای بازاراسلامی ، شهرهای منطقه تاریخی و مرکزی جهان اسلام ، یعنی شهرهای خاورمیانه است . محققان بیگانه ،اسلام را بیشترآیینی خاصِ شهرنشینان دانسته و برخی ازآنان دراین معنی چندان تأکید و مبالغه کرده اند که گویی مسلمانان جز در شهر نمی توانند زندگی واقعاً مذهبی داشته باشند (از جمله رجوع کنید به و. مارسه ، ص 86 به بعد؛ ژ. مارسه (از جمله مارسه ، ص 517-533؛ ویرت ، 1982، ص 194). آن دسته از خاورشناسان که در جستجوی ویژگیهای شهرهای دوره اسلامی و ارائه صورت نوعی و نمادی برای آنها، به مقایسه این شهرها با دیگر تمدنهای پیش از اسلام یا معاصر ظهور آن پرداخته اند، خصوصیات مشترکی میان آنها یافته اند که شخصیّت ، هویّت ، و وحدت این شهرها را نشان می دهد. در این تحقیق ، برای جغرافیدانان ، شهرسازان ، و معماران بیشتر جنبه های صوری و مدنی مانند طرح شهر، سازماندهی فضا و عناصر اصلی آن مثل ارگ ، مسجد جامع ، بازار به عنوان مرکز اقتصادی ، هسته محلات مسکونی ، بخشبندی این محلات برحسب نژاد و مذهب و زبان و عوامل دیگر، کویهای بن بست ، خانه های درونگرا به صورت محوطه بسته و مشرف به حیاط میانی ، مطرح و حایز اهمیت بوده است . جامعه شناسان و اقتصاددانان بیشتر به بنیادهای اسلامی جامعه شهری مانند خصوصیات اجتماعی و قضایی اسلام ، سیطره اقتصادی شهر بر حومه آن ، نحوه بهره برداری خاص اسلامی از سرمایه و زمین (مضاربه ، مزارعه ، مساقات )، اهمیت بسیارِ نهاد وقف در اقتصاد و معماری و آبادانی شهر و جز اینها توجه داشته اند. اما از این میان برخی از جغرافیدانان که بر جنبه های مادّی تمدن ، کاوشهای باستانشناسی ، و پژوهشهای صرفاً تجربی و عینی تکیه دارند، آن جنبه های صوری را وجه تمایز و رکن اساسی شهر در دوره اسلامی نمی دانند و معتقدند که کاوشهای انجام گرفته نشان داده است که خصوصیاتی مانند کویهای بن بست و خانه های درونگرا با حیاط میانی ، خاص تمدن دوره اسلامی نیست و از روزگاران کهن در شهرهای باستانی مشرق زمین وجود داشته است . ارگ و دیوار و بارو و پرستشگاه نیز وجه مشترک همه شهرهای قدیم است . امّا مجموعه بازار یا سوق ، که یکی از بزرگترین دستاوردهای تمدن دوره اسلامی است ، نه در مشرق زمین باستان نظیری داشته است ، نه در یونان و روم قدیم و نه در اروپای قرون وسطا (ویرت ، 1982، ص 198). زمانی که اسلام بر بخش بزرگی از جهان حاکم شد، بازار نیز به صورت یکی از وجوه اشتراک شهرهای تحت قلمرو آن درآمد. بنابراین ، یکی از ویژگیهای اصلی شهر در دوره اسلامی در ساختارهای بازرگانی آن است که به صورت مجموعه ای یکدست و به هم پیوسته ، در فضایی فشرده ، درمیان شهر جای دارد و هنوز هم با وجود دگرگونیهای ظاهری ، آن ویژگی اصلی شهر اسلامی را تداعی می کند.

بازار بزرگ شهری . منظور از این بازار محله مرکزی و اصلی معاملات و پیشه وری شهر در دوره اسلامی ـ پیش از نفوذ گرایشهای غربی ـ است که در هسته مرکزی شهر و در درون مجموعه ای از ساختمانهای ثابت و همگن و با شکل و معماری خاص جای دارد؛ محدوده جغرافیایی مورد مطالعه در این تحقیق نیز شهرهای خاورمیانه و مغرب زمین اسلامی (شمال افریقا و اندلس ) و بخشی از آسیای مرکزی (افغانستان و ترکستان روس ) است و شبه قاره هند و آسیای جنوب شرقی را به دلیل فرقهای اساسی در بر نمی گیرد (ویرت ، 1973، ص 323-333؛ 1974، ص 207-208). با بررسیهای محلی و مبتنی بر روشهای علمی در وضع بازارهای کنونی شهرهایی از این مناطق که کمتر از غرب اثرپذیری داشته و شیوه زندگی گذشته و شکل اقتصادی سنتی خود را حفظ کرده اند به احتمال زیاد می توان وضع بازارها را پس از نیمه قرن سیزدهم استنتاج کرد. سابقه وضع معماری و شکل ساختمانی امروزی این مجموعه ها بندرت به قرن دهم می رسد، با این حال مسلّم است که صورتهای کمال یافته بازارها در قرن سیزدهم نتیجه تحول و تکامل تدریجی و طولانی است که دامنه آن به چندین قرن قبل از این تاریخ می رسد. به هر حال ، اطلاع از خصوصیات کالبدی و کارکردی بازارها قبل از این قرون بسیار کم است و اندکی بر شواهد باستانشناسی و بیشتر بر اشارات تاریخی ، جغرافیایی ، و متون ادبی تکیه دارد (ویرت ، 1974، همانجا).

جایگاه بازار در شهر اسلامی . ارائه طرحی شامل و تعریفی جامع از شهر اسلامی ، محل توجه و موضوع تفحّص و تحقیق بسیاری از جغرافیدانان ، خاورشناسان و مخصوصاً اسلامشناسان قرن بیستم بوده است . بعضی از آنان بازار را بخش اساسی و هسته مرکزی «شهر اسلامی » خوانده اند (ماسینیون ، ص 474)، بعضی دیگر مسجد جامع را (پلانول ، 1968، ص 49) و برخی هر دو را (گرونه باؤم ، ص 145). گروهی دیگر با استناد به متنهای کهن تاریخی و جغرافیایی شهر را متشکل از سه رکن اصلی ارگ ، مسجد جامع ، و بازار دانسته اند (اشرف ، ص 23) و سرانجام برخی نیز عناصر مهم ساختی این شهرها را مسجد، بازار، ارگ حکومتی ، و هسته محله های مسکونی و دیوار و بارو و دروازه شهر برشمرده اند (توسلی ، ص 364). به هر حال ، همبستگی مسجد جامع و بازار و اهمیت این دو در ساختار بنیادی شهر اسلامی امری مشهود و عینی است ؛ اینکه ، تا روزگاری دراز زندگی و فعالیت اقتصادی ـ اجتماعی و تا حدودی مذهبی و سیاسی این شهرها در بازار ظهور و بروز داشته است ، قطعی است . هنوز هم در ذهن بسیاری از مردم ، بازار مرکز همه فعالیتهای شهری است (سان لیور، ص 27).در شهر اسلامی بازارها به مسجد جامع وابستگی کالبدی و کارکردی نزدیکی داشته اند. مسجد جامع به سبب تقدّم وظایف مذهبی در جای مناسبی در هسته مرکزی و محور اصلی شهر ساخته می شد و بازار به عنوان مرکز معیشت مردمی و فعالیتهای صنفی معمولاً در جوار مسجد جامع قرار داشت . محله حکومتی و ساختمانهای عمومی و دولتی از این هسته مرکزی دور نبودند، گرچه حکّام و دیوانیان برای برکنار ماندن از هیاهوی مردم به گریز از این مرکز بی میل نبودند. پیرامون این مجموعه ، محله های مسکونی و پس از اینها محله های نیمه روستایی جای گرفته بودند که کم و بیش نما و منظری شهری داشتند؛ محلهای سکونت کشاورزان و مهاجران در مساکن بسیار ساده یا در کلبه های پوشالی بود؛ و گورستانها در دورترین نقاط شهر یا بیرون از حصار قرار داشت (پلانول ، 1968، ص 49). در شهرهای نوبنیاد اسلامی ، نخست مسجد جامع را در محلی مناسب بنا می کردند و سپس بازارها را در نزدیکی آن می ساختند، ولی در شهرهایی که پیش از اسلام پدید آمده بودند جامع را معمولاً در محل مناسبی در کنار یا نزدیک به بازار احداث می کردند. بدین سان شهر به طور کلی نظامی متحدالمرکز داشت . دتمان (ص 183-311)، مستشرق غربی ، با درآمیختن و بهره گیری از همه مطالعاتی که در باره شهر اسلامی انجام شده بود و با تکیه بر ترکیب صوری شهر طرحی ساده و نمادین از شهر اسلامی خاورمیانه منتشر کرده است (شکل 1). در این طرح که ظاهراً شناخته ترین و مقبولترین طرح شهر اسلامی است ، جای بازار در هسته مرکزی شهر و محله های کوچک بروشنی نشان داده شده است (اهلرز، ص 68).

شهرهای اسلامی خاورمیانه و شمال افریقا از لحاظ جغرافیایی و طبیعت پیرامونشان گوناگون اند. بعضی مانند اسکندریه و استانبول و بصره در کنار دریا، بعضی دیگر مانند قیروان و مراکش در صحرا، برخی دیگر مانند بغداد و قاهره در کنار رودخانه های بزرگ و سرانجام بعضی نیز مانند ارزروم و شیراز در فلاتها پدید آمده اند. اما، با وجود این تفاوتها، در همه این شهرها بازارها مرکزیت دارند و داخل حصار شهر بنا شده اند. در بررسی جایگاه بازارها چهار وضع متفاوت تشخیص داده می شود: 1) بازار در محور میان دو دروازه شهر، مانند الجزیره ، قاهره ، قیروان ، مکناس ، و رباط ؛ 2) بازار در محور میان یک دروازه و مسجد جامع شهر یا قصر حاکم ، مانند فاس قدیم ، مدینه ، تازه در مراکش ، تهران ، و تونس ؛ 3) بازار در راه میان دو مسجد بزرگ و ارگ مانند اصفهان ، استانبول ، و مکه ؛ 4) بازار میان مسجد جامع و ارگ یا میان ارگ و یکی دیگر از استحکامات شهری ، یا میان یک بندر و مرکز شهر، مانند حلب ، بغداد، دمشق ، کویت ، مهدیه ، و تطوان (شرابی ، ص 52).

منابع : احمد اشرف ، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه ، تهران 1359 ش ؛ محمود توسلی ، «شهر در سرزمینهای دوره اسلامی »، در هفتاد مقاله : ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی ، چاپ یحیی مهدوی و ایرج افشار، تهران 1369-1371 ش ؛

Pierre Centlivres, Un bazar d'Asie Centrale. Forme et organisation du bazar de Ta ¦ shqurgha ¦ n (Afghanistan), Wiesbaden 1972; Klaus Dettmann, Damaskus: eine orientalische Stadt zwischen Tradition und Moderne,

Erlangen 1969; Eckart Ehlers, "The city of the Islamic Middle East: a German geographer's perspective", in Papers in honor of Professor Ehsan Yarshater, Acta Iranica, XVI, 30, Leiden 1990; Gustave Edmund Von Grunebaum, Islam: essays in the nature and growth of a cultural tradition, London 1961; G. Marµais, "La conception des villes dans l'Islam", in Revue d'Alger, II (1945); William Marµais, "L'islamisme et la vie urbaine", Acadإmie des inscriptions et belles-lettres, Paris, Comptes rendus des sإances, Paris 1929, 86-100; Louis Massignon, "Le corps de mإtier et la citإ islamique", in Revue internationale de sociologie, (1920); Xavier de Planhol, Les fondaments gإographiques de l'histoire de l'Islam, Paris 1968; idem, "Forces إconomiques et composantes culturelles dans les structures commerciales des villes islamiques", in La ville arabe dans l'Islam, eds. A. Bouhdiba and D. Chevallier, Tunis 1982; M.Scharab ¦ â , Der bazar , Tدbingen 1985; E.Wirth, "Die Beziehungen der orientalisch-islamischen Stadt zum umgebenden Lande. Ein Beitrag zur Theorie des Rentenkapitalismus", in Geographie heute , Einheit und Vielfalt. Ernst Plewe zu seinem 65. Geburtstag,ed. Emil Meynen, Wiesbaden 1973; idem, "Zum Problem des Bazars (su ¦ q, µar í i), in Der Islam . LI(1974),203-260,LII(1975),6-46; idem."Villes islamiques, Villes arabes, Villes orientales? Une problإmatique face au changement." in La ville arabe dans l'Islam , eds. A.Bouhdiba and D. Chevallier, Tunis 1982.

/ ایرج پروشانی /

3) مهمترین خصوصیات بازارهای مرکزی شهرهای اسلامی . محققان از بررسی و مشاهده دقیق صدها بازار شهرهای اسلامی به خصوصیات و معیارهایی دست یافته اند که این نهاد اسلامی را بخوبی مشخص و از نهادهای مشابه در دیگر تمدنها متمایز می سازد (ویرت ، 1974، ص 212).

نقش سازماندهی بازار در امور اقتصادی و مالی . بازارِ مرکزی شهرهای خاورمیانه اسلامی ، مرکز ثقل اقتصادی و نظام بهره وری از سرمایه است . این نهاد با خرید و فروش و تولید و پیشه وری گسترده به صورت مرکز رهبری امور اقتصادی و مالی شهر درآمده و با این اعتبار به عنوان جایگاه محوری سیاست و مذهب نیز محسوب می شود. با این برداشت ، بازار نهادی معادل محله مرکزی معاملات شهرهای بزرگ امروز است ، امّا از دو جهت با آن تفاوت دارد. نخست اینکه جنبه مالی و اعتباری بازار خاورمیانه برخلاف محله مرکزی معاملات ، برملا و عیان نیست . در محله تجاری شهرهای بزرگ ، دفاتر و تأسیسات گوناگون مانند بانکها، بیمه ها، امور صنایع ، حمل و نقل ، شرکتهای تجارت خارجی و جز آن ، در ساختمانهای مجلل و عمارتهای بلند جای دارند، حال آنکه در بازار، از ترس فشارهای حکومتی ، همه چیز پنهان است ؛ حتی امروز، دارایی و نفوذ مالی در معرض دید قرار نمی گیرد. دفاتر سرمایه داران و تاجران و وام دهندگان بزرگ تنها حجره هایی زیر سقفِ خانها یا سراهاست که در آنها معمولاً یک میز کوچک ، یک تلفن ، یک دفتر کل ، و چند صندلی وجود دارد و در پستوی آن یک گاوصندوق .

دوم اینکه روش رهبری اقتصادی و مالی بازار نیز با آنچه در غرب به صورت سرمایه گذاری تولیدی مرسوم است تفاوتهایی دارد. از آن جمله مسئله استفاده از سرمایه با بهره مالکانه و تفوق اقتصادی شهر بر حومه های روستایی آن است که بعضی از محققان غربی در مورد شهر اسلامی در خاورمیانه بر آن پافشاری کرده اند (بوبک ، ص 259-298) و گفته اند که این ویژگی در هیچ یک از مراحل پیشین تکامل بشر از جمله در مرحله نظام ارباب و رعیتی دیده نمی شود. در این نظام ، سرمایه دار شهری و بازاری بعضاً بی آنکه خود دستی در تولید داشته باشد بسیاری از ابزارها و مواد اولیه و گاه کارگاه را در اختیار می گیرد و به پیشه ورانِ اندک مایه اجاره می دهد. در پرتو این نوع سرمایه داری ، بخش عمده دستاوردهای کشاورزی که مازاد مصرف روستا بود، معدن داری و سایر رشته های اصلی تولید در شهر جمع می شد و در دسترس قشر نسبتاً وسیع و متمایزی قرار می گرفت . از این رهگذر برای این شهرها نه تنها از نظر تعداد ساکنان بلکه از لحاظ مادی و فرهنگی فرصت تفوق حاصل می شد (بوبک به نقل از اهلرز، 1990، ص 70). امروز نیز آمار و ارقام نشان داده اند که شهرهای محصور در خاورمیانه اسلامی سازمان دهنده کار و به کار گیرنده نتیجه فعالیتهای اقتصادی حومه های خویش هستند. مالکیت اراضی روستایی ، آب ، بازاریابی فرآورده های کشاورزی ، تولید و بازاریابی فرش ، و خدمات عمومی و خصوصی در مناطق روستایی در بسیاری موارد در تصرّف شهریان است که با مهارت خاص خود بهره ها و مزایای فراوانی از روستاها می برند (اهلرز، 1977، ص 86-96؛ 1982، ص 223-253). برخلاف این نظر، برخی از محققان نشان داده اند که صاحبان حرفه های دستی کوچک شهری و کاسبان خرده فروش کوچک بازار، بندرت وابسته به وام دهندگان و عمده فروشان بزرگ بوده و هستند. همین سرمایه داران بازاری تا قرن حاضر در سازماندهی مالی بازار مشارکت مؤثّر داشته و نه تنها در تجارت و پیشه وری شهری بلکه در سازماندهی و تأمین مالی بعضی بخشهای کشاورزی ، صنایع محلی و روستایی و بومی ، سرمایه گذاری کلان کرده و با این اعمال مثبت و سازنده بازار شهری را به صورت سازمانی جدّی ، پرتحرّک و ثمربخش درآورده اند. بنابراین تصویری که از نقش انگلی شهر شرقی به دست داده اند غیرمنصفانه است و باید اصلاح شود (ویرت ، 1973 الف ، 323-333؛ 1974، ص 217).

بازار، علاوه بر این که واسطه ضروری و حلقه اصلی زنجیره تولید، توزیع و مصرف است ، موضوعی برای بهره برداری از سرمایه هم محسوب می شود. ساختمانهای آن ملک خانواده ها یا افراد غنی است که از آن در کارهای عام المنفعه یا برای تأمین مالی آینده افراد خانواده خود استفاده می کنند (بِکِر، 1910، ص 93-100؛ لاپیدوس ، 1967، ص 59، 119، 193 به بعد). اغلب منافع ساختمانهای بازار به صندوق مساجد، مدارس ، و بنیادهای خیریه سرازیر می شود. به طور مثال از منافع یک خان در ازمیر برای تأمین هزینه های یک مدرسه در استانبول استفاده می شود. همین طور از منافع ساختمانها، کارگاه ، و انباری که در کنار مسجد عثمانی ساخته شده برای تأمین هزینه های مالی همین مسجد استفاده می شود (گراف ، به نقل ویرت ، 1974، ص 218). حکام ، اشراف ، و ثروتمندان نیز با ساختن و خریدن کاروانسرا و دکان یا مشارکت در معاملات بازرگانی مبالغ هنگفتی سرمایه گذاری می کردند. بسیاری از آنان پنهانی با تجار بزرگ شریک می شدند و نفوذ زیادی در بخش تجارت کسب می کردند. این نفوذ معلول قدرت اقتصادی و مناسبات سیاسی آنها با تجار بزرگ بود. آنها خود هر گاه به پول نیازمند می شدند بیدرنگ از بازرگانان و صرّافان وام می گرفتند. نقش صرافان و تجّار ثروتمند بازار دارای اهمیتی خاص بود، زیرا تقریباً تمام معاملات پولی از طریق آنها انجام می شد. سلف خری منبع مهم دیگر بهره برداری از سرمایه را تشکیل می داد. سازماندهی و سرمایه گذاری در تولید منسوجات و سپس در فرشبافی ـ در نواحی روستایی ـ از دیگر فعالیتهای مهم مالی بازار بود ( ایرانیکا، ج 4، ص 28). موضوع وقف ، و اهمیت عظیم معماری و اقتصادی موقوفات مذهبی ، در توسعه و تفکیک فضایی شهرهای بزرگ اسلامی چون استانبول ، حلب ، دمشق ، و در نتیجه تأثیر آن در اداره نهادهای مذهبی و رفاهی بازار و ایجاد اشتغال و برگزاری اعیاد مذهبی اهمیت بسیاری دارد (اهلرز، 1990، ص 73). موقوفات مذهبی در قوام شهر اسلامی و توسعه آن نقشی حیاتی داشته و دارد (در مورد ملایر رجوع کنید به مؤمنی ، ص 40-48؛ برای تفت رجوع کنید به اهلرز و مؤمنی ، ص 16-26؛ و برای حبوس العام در شمال افریقا رجوع کنید به استوبر، 1985، 1986). در بازارهای ایران املاک وقفی فراوانی وجود دارد که هزینه بناهایی را که بیشتر در خود بازار قرار دارد تأمین می کند ( ایرانیکا، ج 4، ص 21).

فعالیتهای گوناگون اقتصادی بازار و نظام همبستگی آنها. در بازار مرکزی شهرهای بزرگ خاورمیانه اسلامی ، بخشهای خرده فروشی ثابت و سیّار، عمده فروشی و بنکداری ، واسطه گری ، تجارت خارجی ، خدمات خصوصی و عمومی ، امور اعتباری و مالی ، تولید و پیشه وری و دستورزی در یک بافت سازمانی و مالی گرد هم جمع و به هم وابسته اند و بر هم تأثیر متقابل دارند. این درهم تنیدگی و گوناگونی رشته های اقتصادی که خاستگاه بخش اعظم آن تجارت خارجی و به دنبال آن توسعه پیشه وری است تنها در بازارهای بزرگ مراکز استان و شهرهای پایتخت وجود دارد. در شهرهای کوچک ، بازارهای ساده ای می توان یافت که شعاع عملشان تنها یک منطقه کشاورزی یا روستاهای اطراف است . کار آنها محدود به جزئی فروشی و انجام دادن خدمات ساده و کارهای دستی در حدود سفارش گرفتن از مشتریان محلی و فروش مستقیم به آنهاست ، مانند بازار معرّه النعمان در سوریه ؛ سوق العماره در عراق ؛ سَفاقُس ، سوسه ، و قیروان در تونس ؛ تازه و تِطوان در مراکش ؛ آمل و ساری در شمال ایران ، بم و زابل در مشرق ایران ؛ مزارشریف در افغانستان ؛ صَعدَه در یمن . در روستاها غیر از فروشندگان دوره گرد، تجمع کوچکی شبیه به بازار خرده فروشی و صنایع دستی دیده می شود (ویرت ، 1974، ص 219؛ لاپیدوس ، 1969، ص 72). همین که در شهر فعالیت تجارت خارجی پیدا شد ساختار بازار گسترده تر و پیچیده تر می شود. به راسته های سنتیِ خرده فروشی و پیشه وری ، عنصر «خان »، به عنوان محل دفتر و انبار بازرگانی خارجی ، افزوده می شود. دستورزی و فعالیتهای تجاری افزایش و بالش می یابد تا اضافه بر نیازهای مستقیم شهر و توابع آن ، خواستهای تجارت خارجی هم برآورده شود. وجود خان در بازار درجه دوّمی مانند بابل ، در شمال ایران ، گواه نقش گذشته این شهر در بازرگانی با روسیه مثلاً در آغاز قرن سیزدهم است . همین خصوصیت برای خانهای شهر کوچک تاشقُرغان ، در شمال افغانستان ، که از 1267 نقش مهمی در بازرگانی عبوری (ترانزیتی ) بین روسیه و هندوستان ایفا کرده است نیز صادق است ، همین طور برای خانهای شهر انطاکیه (ولرس ، ص 27-79). در روزگار صلاح الدین ایوبی در مصر، بازرگانی با هندوستان پردرآمدترین سرمایه گذاری آزاد محسوب می شد (بِکِر، 1909، ص 206-219؛ ویرت ، 1974، ص 220). بازرگانانی که از این راه ثروت اندوختند منبعی شدند برای دادن وام و تأمین مالی سایر فعالیتهای تجاری . در گذشته نیز تأمین اعتبار برای فعالیتهای تجاری ، وظیفه بازرگانان بود. اکنون نیز بازرگانان و وام دهندگان بزرگ ، کسانی را که برای ذخیره بازرگانی و صادرات تولید می کنند، به هنگام نیاز مالی و بدهکاری حمایت می کنند. گوناگونی کارها و پیچیدگی آنها در بازارهای شهرهای بزرگ تجاری قدیم خاورمیانه به گونه ای حیرت آور به مجموعه های نوین تجاری شهرهای امریکای شمالی ، در عمارات بلندی که طبقات زیرین آنها به مراکز تجاری و خرید اختصاص یافته اند، سرایت کرده است . در این مراکز، با وجود اختلاف شدید با بازار سنتی ، دفاتر، واحدهای خرده فروشی ، خدمات ، حرفه های تعمیراتی ، بانکها، و رستورانها در فضایی محدود و بسته گرد هم جمع اند و مانند بازارهای خاورمیانه فاقد محل سکونت هستند و در زمان معینی کاملاً از مردم تخلیه و بسته می شوند. امّا در روزگاری که بازار مرکزی شهرهایی مانند حلب ، اصفهان ، بصره ، و کاشان علاوه بر مجموعه های بزرگ ساختمانی با معماری خاص ، بخشهای تجاری مرکزی با فضای کافی و کارکردهای در هم تنیده داشتند در اروپا و امریکای شمالی چیزی قابل قیاس با این تشکیلات وجود نداشت (ویرت ، 1974، ص 221).

ساختار پیکر بازار. میان بخشهای مختلف اقتصادی و مالی بازار و نوع ساختار بنا و معماری آن بتدریج و با گذشت زمان هماهنگی معقولی برقرار شده است . در بازارهای بزرگ شهرهای اسلامی که پیکر آنها از اجزاء و تکه های درهم جفت شده و به هم چسبیده شکل گرفته اند، از کویها و گذرگاههای اصلی و فرعی (راسته ها) برای خرده فروشی و پیشه وری ، از خانها برای تجارت عمده و مبادلات خارجی (صادرات و واردات )، و از فضاها و مجموعه های سرپوشیده (قیصریه ، تیمچه ، بدستان ) برای تجارت کالاهای گرانبهاتر استفاده شده است . راسته ها و خانها در همه بازارها عنصر اصلی هستند و تالارهای سرپوشیده ، دالانها، و میدانها تنها در بعضی از شهرهای نواحی مشرق زمین جزء بازار شمرده می شوند. سایر بناهای مذهبی ، آموزشی ، و رفاهی مانند مساجد، تکایا، مدارس ، دارالشفا، قهوه خانه ، خوراک پزی ، آب انبار، و سقاخانه که در عمل کامل کننده محلّه تجاری ـ اجتماعی بازار هستند به تناسب نیاز در محلهای خاصی جای گرفته اند. در این میان محل مسجد به دلیل مقدّم بودن وظایف مذهبی مسلمانان از اهمیّت خاصی برخوردار بوده است . از این رو می توان گفت که از آغاز قرن سیزدهم ساختار معماری بازار در شهرهای گوناگون خاورمیانه از الگو و طرحی عمومی و پذیرفته همگان پیروی کرده است ، چنانکه نقشه بازار حلب در قرن سیزدهم ، بازار تهران در دوره قاجار، بازار تبریز بعد از زلزله و تجدید بنای آن در حوالی سال 1256، و بازار اراک که در قرن سیزدهم بنا شده شباهت زیادی به هم دارند.

در بنای بازارهای اسلامی ، با معماری سنّتی ، سه بخش اصلی را می توان از هم تمیز داد: الف ) کویها یا گذرگاههای اصلی و فرعی (راسته ها)؛ ب ) مجتمعهای تجاری دارای انبارها و محلهایی برای سکونت موقت بازرگانان (خان ، سرا یا کاروانسرا، فُندُق ، وَکاله ، رَباع )؛ ج ) مجتمعهای تجاری بی امکان سکونت (قیصریه ، تیمچه ، بدستان ).

الف ) راسته یا گذرگاه اصلی و فرعی بازار، مسیری نسبتاً طولانی است که در دو طرف آن دکانها و فروشگاههای به هم پیوسته ، در یک ردیف رو به سوی گذرگاهها دارند. این گذرگاهها معمولاً محور اتصال مرکز شهر به خیابانهای اطراف و جاده های خارج از شهر است . ضمناً در ورودی تأسیسات و سایر بخشهای خصوصیتر تجاری و رفاهی بازار نیز غالباً در طول یکی از همین راسته ها قرار دارد. طول راسته ها متفاوت بوده و به شهادت متون تاریخی گاه به یک یا دو فرسخ می رسیده است ، امّا بخش مسقّف و پر جنب و جوش بازارها معمولاً بین دویست تا پانصد متر بوده است ـ به استثنای بعضی بازارهای بزرگ مانند بازار اصفهان و تهران . عرض محورهای اصلی راسته ها چهار تا هشت متر، و برخی محورهای فرعی ( مانند بازارهای اسکندریه و بیروت ) 5ر1 متر بوده است . کوچه های تنگ بیشتر محصول قرن سیزدهم هستند و احتمالاً قبلاً مسکونی بوده و بعداً به بازار پیوسته اند. بنای راسته ها، برخلاف خیابانهای تجاری اروپا و هند، به استثنای بازارهای جدیدتر مانند قیصریه اصفهان ، بازار نو شیراز، بازارچه بلند اصفهان (شکل 2)، سوق الحمیدیه (شکل 3)، سوق الخُجا در دمشق ، و سوق سُرسُق بیروت ، معمولاً یک طبقه هستند.

در این بازارها روی حجره ها، نیم طبقه ای تعبیه شده که از آن به عنوان انبار یا کارگاه یا دفتر استفاده می شود. از خصوصیات مهم راسته ها، به عنوان عنصر بنیادی بازار، نبودن خانه های مسکونی در میان آنهاست ، مگر در انتهای راسته که بازار به کوچه های خانه دار معمولی می پیوندد. در موارد استثنایی و ویژه ای مانند قصبه قاهره ، محور اصلی بازارهای مکه ، مدینه ، طایف ، و صنعا ترکیب تجاری ـ مسکونی هم دیده می شود. در بسیاری از شهرهای خاورمیانه و افریقای شمالی ، بخش مرکزی راسته ها سرپوشیده هستند، امّا در بعضی دیگر مانند بازارهای شهرهای کرانه خزر، یمن ، افغانستان ، و مراکش راسته ها سقف ثابتی ندارند. در برخی دیگر به تبعیّت از شرایط جوّی از پوشاندن بازارها گزیری نیست ، چنانکه در یزد حتی بر کوچه های معمولی نیز تکه تکه سقف بسته اند تا رهگذران از تابش بی امان آفتاب آسوده باشند. ارتفاع سقف بازارها در نواحی سردسیر (بازار تبریز) کمتر است و حدوداً به شش متر و در مناطق گرمسیر (بازار قیصریه لار) بیشتر است و حدوداً به هجده متر می رسد. بخشهای مهمتر بازار نیز به دلیل اهمیّت و اعتباری که دارند با سقفهای گنبدی پوشش یافته اند. بخشهایی دیگر به هنگام مرمت یا بازسازی پوشانده شده اند، و برخی از کوچه های حاشیه بازار را نیز به هنگام پیوستن به پیکر بازار طاق بندی کرده اند. شکل سقفها تابع سنّت معماری محل و مصالح ساختمانی در دسترس است ، چنانکه در ایران و عراق بیشتر از خشت و آجر استفاده شده و شکل سقفها به صورت ردیف گنبدهایی بر چهار پایه لچکی یا چند گوشه یا طرح گهواره ای (آهُنگ ) یا قوسهای دوپوشه است . نمونه های این گونه سقفها در تبریز، اصفهان ، شیراز، و بغداد دیده می شود.

در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و بخصوص در بازارهای ایران رسم بوده است که در محل تقاطع دو راسته اصلی یا در برابر مسجد یا مدرسه ، یا قیصریه ، گنبد را بلندتر بنا کنند. در ایران و افغانستان تقاطع دو راسته را «چهارسو» می گویند که نمونه های عالی گنبددار آن چهار سوی قیصریه اصفهان و چهارسوی خان یزد است . مواردی از چهار سوی گنبددار در بازارهای بدون سقف گنبدی نیز دیده می شود که نمونه های آن در قاهره مقابل خان القُطْن یا در مِکْناس روبروی مسجد جامع شهر واقع است .

در کشورهای ترکیه ، سوریه ، لبنان ، لیبی ، و تونس برای سقف بازارها از طرح گهواره ای و نیز از طاق و تویزه و برای مصالح بنّایی از سنگ و آجر استفاده می شده است . امّا در بازارهای مصر ظاهراً هیچگاه طاق گنبدی یا سقف طویل ، به سبک بازارهای ایرانی و ترکی و عربی ، وجود نداشته است و در متون تاریخی و معماری هم اشاره ای به ساخت آن نشده است . سرپوشیده بودن بخشهایی از بازار مانند شارع الخیّامیه (شکل 4 ـ الف ) یا حاره الجمالون (شکل 4 ـ ب ) در قاهره یادآور سقفهای چوبی سنتی غوریه یا خان الخلیلی است که دیوید رابرتس در 1254 از آنها طرحی قلمی کشیده است (شکل 4 ـ ج ). بازارهای مراکش نیز غالباً پوشیده از تیر چوبی و حصیر است . با این روش کم خرج ، دالانهای عریض شش متری و حتی هفت متری را در فاس نو (شکل 5) پوشانده اند. در بنغازی و قاهره نیز این روش معمول است . قدیمترین نمونه سقف تیرآهنی متعلّق به سوق الحمیدیه (شکل 3) در دمشق است که به سال 1296 بنا شده و پانصد متر طول و هشت متر عرض دارد و از تیرآهنهای قوسی شکلی درست شده که در دو طرف به هم متصل و با ورقه آهن پوشیده شده اند. از این پس سقف بسیاری از بازارها مانند بورسه ، تهران ، حلب ، بغداد، و جدّه با تیرآهن و ورقه آهن سفید پوشیده شده است . بخشی از تهویه و نوررسانی بازارهای سرپوشیده از طریق روزنه های تعبیه شده در وسط گنبدها، یا دریچه ها و شبکه های احداث شده در پایه گنبدها یا پنجره های دیواره های جانبی تأمین می شود (شکل 6).

در غالب بازارهای شرقی ، بخشهای مرکزی و پر رفت و آمد راسته ها به دکانهای خرده فروشی و بخشهای کناری و پیرامونی به کارگاه پیشه وران و دستورزان اختصاص داشته است . سَبُک شمردن صنایع دستی باعث انحلال کارگاههای آن در برخی از بازارها شده و گهگاه بعضی از حجره ها از صورت سنتی خود خارج و به مغازه های شیشه (ویترین )دار جدید مبدل شده اند، مانند بعضی از راسته ها و دکانها در بازار مصری استانبول ، سوق الحمیدیه دمشق ، سوق البِرکه تونس ، بازار جدّه ، بازار تهران ، و بازار زرگرهای کرمان (شکل 7).

شکل سنّتی مغازه های بازار (دکّان ، حجره ، حانوت ، محلّ) هنوز هم در بعضی از بازارها مانند حلب ، شیراز، و فاس حفظ شده است . از خصوصیّات ویژه این دکانها کوچکی ابعاد آنهاست ، مثلاً در سوق العطّارین تونس سطح مغازه ها 5ر2 متر مربع است و حتی در مواردی مانند سوق باب مصر در مدینه یا سوقُالسّتّات (بازار بانوان ) در اسکندریه از این هم کوچکتر است . در بازارهای ایران دکانها نسبتاً بزرگترند، مثلاً در بازار نو شیراز مساحت آنها به حدود پانزده متر مربع می رسد. بسیاری از مغازه ها پستویی دارند که از آن به عنوان انبار یا کارگاه ، یا دفتر استفاده می شود. ترکیب مغازه و محل مسکونی بسیار کم و تنها در قاهره ، طایف ، و صَعْده یمن دیده می شود. کف دکانها از سطح زمین بلندتر است و درِ آنها به سوی راسته باز می شود. این اختلاف سطح ، خود به خود سکویی را جلوی مغازه تشکیل می دهد که محلی برای نشستن و استراحت مشتری است ؛ این سکوها هنوز هم در بازارهای فاس و اصفهان دیده می شود و وسیله خوبی برای عرضه کالا و قرار دادن آن در دسترس مشتری است . شیوه عرضه کردن کالاها به صورت انبوه در کیسه ها یا جعبه های سرگشاده ، روی پیشخان یا روی زمین در دهانه مغازه ها امروز هم در بسیاری از بازارهای شرقی ، رایج است (شکل 8). مغازه ها گهگاه با نوشته های خوش خط ، قالیچه های زیبا، شمشیر، یا چراغهای زینتی تزیین می شده است . تزیینات ویژه ای در سوق القماش و بازار شهر حومه السّوق تونس دیده می شود. در دو سوی گذرگاه اصلی بازار شهر حومه السّوق پیاده روهای رواق مانندی وجود دارند که با معبر اصلی اختلاف ارتفاع دارند و بیننده را به یاد خیابانهای سرپوشیده روم قدیم می اندازند. کالاها در همین پیاده رو، مقابل هر مغازه ، عرضه می شود. این شیوه معماری در بدستان عتیق (اَسکی بدستان ) استانبول هم دیده می شود. درِ دکانها دو لته یا چند لته است که به هنگام شب بسته یا به اصطلاح معمول تخته می شده و در روز، به هنگام غیبت صاحب دکان ، فقط پارچه ای روی اجناس می کشیدند. این رسم هنوز هم در اغلب بازارها، بخصوص در عربستان و کویت معمول است .

ب ) خان ، واژه ای فارسی ، کهنسال ، و با معانی گوناگون و از آن جمله «سرای و کاروانسرای »، در واژگان بازار در ایران بیشتر کاربرد تاریخی دارد و در متون جغرافی نویسان اسلامی قرنهای چهارم و پنجم ، برای بازار شهرهایی مانند ری ، نیشابور، اهواز، و کازرون به کار رفته است . امّا برای خانهای موجود در حوزه فرهنگ ایرانی که در سه قرن اخیر بنا شده اند از واژه «سرای » و «کاروانسرای » استفاده می شود و البته «خان مادرشاه » (= مهمانسرای عباسی ؛ رجوع کنید به شکل 9) منحصر به فرد است . در جهان اسلام غلبه با استعمال اصطلاح خان است که در بسیاری از کشورهای عرب زبان و ترک زبان (مصر، سوریه ، لبنان ، فلسطین ، عراق ، عربستان ، کویت ، یمن ، و ترکیه ) به کار رفته است . در کشورهای شمال غربی افریقا (لیبی ، تونس ، الجزایر، و مراکش ) بنگاههای تجاری مشابه خان را با امکان اقامت موقت برای بازرگانان خارجی «فُنْدُق » می نامند که برگرفته از واژه یونانی o n p a n d o c e i است ( د. اسلام ، ذیل «فندق »، بند 2؛ تیرش ، ص 230؛ شرابی ، ص 27). امروزه این واژه در مصر و دیگر ممالک غربی جهان اسلام به معنی مهمانسرا به کار برده می شود. برابری عمل خان و فُنْدُق را یاقوت در مُعجم البلدان (ج 3، ص 918) و ابن بطوطه در رحله (ص 72) متذکر شده اند (همچنین رجوع کنید به د. اسلام ، ذیل فُندُق ). ساختمان بعضی از فندقها مانند، فُنْدُق النجّارین و فُنْدُق التطوانیین در فاس دارای ارزش هنری معماری هستند. اصطلاح دیگری که از آغاز قرن دهم برای جانشین کردن واژه خان ـ که به نظرِ عرب زبانان بیگانه می آمد ـ در مصر معمـول گردیـد و بعـدها در ترکیه ، لبنان ، و تونس برای مراکز تجاری به کار گرفته شد «وَکاله » بود که واژه ای است عربی و به احتمال زیاد صورت کوتاه شده دارالوکاله است (دُزی ، ج 2، ص 846). در قرنهای پنجم و ششم در بغداد و دمشق به خانبارهای بزرگ «دار» و به کاروانسراهای شهری «دارالوکاله » گفته می شد که بعدها مترادف «فُندُق » گردید. این عنوان در پایان قرن هفتم هجری جای خود را به خان داد که قبلاً به مسافرخانه های بیرون شهری و حومه اطلاق می شد. سپس در قرن یازدهم خان بتنهایی و بتدریج همه وظایف و کارکردهای دارالوکاله ، فُندُق و قیصریه را در داخل حصارهای شهر بر عهده گرفت و فندق دیگر کارش منحصر به پذیرایی از زایران و مسافران شد. در پایان قرن دوازدهم زمانی که کاملاً واژه وَکاله عربی بر خان فارسی غلبه کرده بود، هنوز در مصر، چهارده خان در برابر 206 وکاله ایستادگی می کردند ( د.اسلام ، ذیل «خان »). شمار خانها و وسعت آنها در میان بازار یا در وسط شهر دلالت بر اهمیت اقتصادی و داد و ستد بین المللی شهر داشته است . همان گونه که خانها یا کاروانسراهای بیرون شهری محل توقف و و انبارکردن کالاها و اقامت کوتاه مدت بازرگانان برای فروختن آنها بوده است ، امروزه نیز خانها یا سراهای تجاری بیشتر محل عمده فروشی کالاهای واردشده یا آماده صدور است که به صورت عدلها و لنگه بارهای بسته بندی شده در حیاط یا انبارهای خان انباشته شده اند. علاوه بر این دفتر نمایندگی تجارتخانه های خارجی ، دفتر دلاّ لان بزرگ ، دفتر و انبار بازرگانان بزرگ محلّی ، و بعضاً کارگاههای دستورزی و پیشه وری محلی نیز در خانها جای دارند. از نیمه دوم قرن سیزدهم به بعد، یعنی بعد از سپری شدن روزگار عظمت و رونق بازارها، در خانها ـ که پیش از این مهمترین مراکز تجاری و مالی شهرهای اسلامی بودند ـ بتدریج تغییراتی راه یافته است . خانهایی که در عصر حاضر از لحاظ ساختمانی و طرق دستیابی و رفت و آمد موضعی نامساعد دارند یا در حاشیه بازارها و دور از حوزه فعالیّت مرکزی قرار گرفته اند وظیفه و اهمیّت اصلی خود را از دست داده و محلی برای تولید انبوه و عرضه کالاهای ارزان قیمت شده اند (ویرت ، 1968، 101-128؛ 1974، ص 226). خانها از لحاظ وسعت و خصوصیّات معماری درجات گوناگون دارند، بعضی از آنها بسیار ساده (خانه ای خشتی با حجره های یک طبقه گرد یک حیاط کوچک ) و برخی مانند خانهای بزرگ در قرنهای دوازدهم و سیزدهم در حلب و اصفهان و تهران و قزوین و اراک به صورت مجموعه های زیبا با معماری یکدست و منسجم ، حجره های متعدد، حیاطهای ایوان دار، دالانها، راهروها، و طاقنماهای مجلل اند، و بعضی دیگر مانند خان الخلیلی قاهره بمرور صورت یک شهرک تجاری ، با چندین بازار تخصصی ، به خود گرفته اند.

نام خانها، اغلب ، از نام کالاهای عمده ای که در آنها معامله می شده یا از نام بنیانگذار آنها گرفته شده است . از این رو در بیشتر شهرهای عرب زبان مرکز جهان اسلام یک «خان الصّابون » یا یک «خان الزّیت » وجود دارد. مجتمعهای تجاری با امکان سکونت (سرای ، خان ، فُندُق ، وکاله ) در شهرهای دوره اسلامی از لحاظ طرح و ترکیب ساختمانی تفاوت چندانی با هم ندارند و با گذشت قرنها تغییر زیادی نکرده اند. خان به طور کلی شامل یک حیاط میانی است که حجره های به هم پیوسته گرد آن را گرفته است . تفاوت خانها بیشتر در شکل زمین ، تعداد طبقات ، و نوع ایوان و رواق و راهروهاست . معمولترین نوع خان دو طبقه است . در بیروت ، استانبول ، و تبریز (شکل 10) چندین خان سه طبقه هم دیده می شود. وَکاله ها و فُندُقها در قاهره و فاس و دیگر شهرها غالباً بیش از دو طبقه دارند. با ملاحظه این تفاوتها می توان به هشت طرح اصلی خان اشاره کرد (شرابی ، ص 70):

1. خان با رواق و ایوان سراسری در همه طبقات . در این نوع که در خاورمیانه عمومیّت دارد حجره ها از طریق ایوان به حیاط راه دارند. حجره ها شبیه به هم و دارای ابعاد متفاوت اند؛ مساحت برخی از آنها به پنج متر مربع (خان البُرود در بیروت ؛ رجوع کنید به شکل 22ـ 8) و برخی دیگر به پنجاه متر مربع هم می رسد (بویوک ینی خان در استانبول ).

2. خان با ایوان سراسری در سه طرف . طرح این نوع خان برای صرفه جویی در زمین است و اختصاص به خانهای کوچکتر دارد، مانند خان الصّابون (شکل 22-13) طرابلس لبنان یا خان الحبال حلب .

3. خان با رواق و ایوان سراسری و راهروی داخلی . این نوعِ ویژه خان نادر است و برای زمینهای قناس طرحریزی شده است مانند خان حسن پاشا در استانبول . ابعاد حجره ها در این خانها متفاوت و حیاط آنها کوچکتر است . در خان آنطون بک (شکل 22-7) بیروت که از خانهای جدید (قرنهای سیزدهم و چهاردهم ) است از این طرح استفاده شده است .

4. خان با رواق و ایوان سراسری در یک طبقه . مانند سراهای بازمانده از عهد صفوی در ایران که حجره ها در طبقه همکف مستقیماً یا از طریق هشتی کوچکی به حیاط راه دارند. در طبقه بالا، این هشتیها به هم متصل اند و تشکیل راهرویی را می دهند، مانند خان مادرشاه (شکل 9) و سرای تالار در اصفهان .

5. خان با رواق و ایوان سراسری در دو طبقه . در این نوع خان که خاص کشور مصر است طبقات همکف و اوّل از طریق ایوان و رواق به حیاط راه دارند، مانند وکاله قایِتبای و وکالهالغوری (شکل 11) در قاهره . راهروهای طبقات بالاتر در درون ساختمان جای دارند.

6. خان با مهتابیهای دورتادور. در این نوع خان که بیشتر خاص سراهای قرن سیزدهم در ایران است ، برخلاف خانهای عصر صفوی که در طبقات بالا، راهروهای سرپوشیده به شکل رواق و ایوان دورتادور داشت ، طبقه اوّل (بالای همکف ) عقب نشسته و تشکیل مهتابی داده است ، مانند سرای حاجی کریم در اصفهان و سرای احمدی در شیراز و فُندُق سوق التطاوین در شهر تازه و فُندُق الطَرّافه در رباط مراکش .

7. خان با ایوان و گوشه های پخ . این نوع خان عمدتاً در ایران (شکلهای 9، 10، 12) یا در مناطق متأثّر از معماری ایرانی دیده می شود، مانند دیار بکر و اورفا در ترکیه . خان قوردبک در حلب استثنای این قاعده در کشورهای عربی است .

8. خان با صحن سرپوشیده . در این نوع ، صحن میان خان با یک یا چند گنبد پوشیده شده است . حجره ها گرداگرد صحن قرار دارند و طبقه فوقانی دارای ایوانی سراسری و مشرف به صحن است . بدین ترتیب این خانها شباهت زیادی به تیمچه های ایرانی دارند و احتمالاً از معماری آنها متأثّراند. خانهای دمشق بجز خان الحریر و خان الزّیت کلاً از این گونه اند. از این میان خان اسعدپاشا، خان سلیمان پاشا (شکل 13) و خان العمود متعلّق به دوره عثمانی است . خان یا مجتمع تجاری رستم پاشا در ارزروم و خان مرجان (خان اورتمه ) در بغداد گونه هایی خاص و منحصر به فرد هستند. در اولی از طبقه همکف به صورت مهمانسرا استفاده می شود و حجره های تجاری ، گرداگرد

طبقه اوّل قرار دارند. خان مرجان صحنی سرپوشیده است که در گرداگرد آن ، دو طبقه حجره ساخته شده است . ظاهراً این خان در اصل «یام »، یعنی چاپارخانه ای به سبک مغولی بوده است .

بررسیهای انجام شده نشان داده اند که طرز قرار گرفتن خانها نسبت به راسته ها قاعده معیّنی ندارد ولی خود خانها معمولاً در بخشهایی از شهر گرد هم جمع شده اند که اجتماع آنها را می توان به سه گونه متفاوت مشخّص کرد:

الف . اجتماع خانها در اطراف معبر اصلی بازار، که بیشتر خـاص ایـران است و در شهرهای مهمّی مانند اصفهان ، شیراز، و تبریز (شکل 14) دیده می شود ـ در سایر شهرهای کوچک مانند شهر تازه مراکش هم بندرت وجود دارد. خانها در بازارهای ایران یا در دو سوی راسته ، ردیف یا در یک مجموعه مرکزی گرد هم یا در فضای میان بازارهای متقاطع قرار گرفته اند. اصولاً نزدیکی و پیوستگی مکانی راسته و خان یکی از شاخصهای اصلی بازارهای شرقی و بخصوص بازارهای ایرانی است ، و این نزدیکی عملاً پیوستگی عمده فروشی و خرده فروشی را آسان و سریع می کند.

ب . اجتماع خانها در مرکز شهر یا در نزدیکی بازار. در این گونه که بیشتر در ترکیه و کشورهای عربی دیده می شود خانها در داخل شهر، در چند هسته مرکزی ، جمع هستند و بندرت دیده می شود که به معبر اصلی بازار راه مستقیم داشته باشند. نمونه های آن در استانبول ، قیصریه ، قاهره ، حلب ، تونس ، مراکش ، و فاس دیده می شود. برای نمونه در قاهره چهار دسته خان گرد هم جمع اند که یکی در ناحیه جمالیه بین مسجد حاکم والاقمر، دومی در شرق مسجد الازهر، بخصوص شارع الصّنادیقیه ، سومی در غرب مسجد بَرقوق ، به استثنای وکاله تُغری بردی که از دوره ممالیک است ؛ و چهارمی در بولاق (بندری در غرب قاهره ) واقع است ؛ همگی آنها در دوران عثمانی بناشده اند.

ج . اجتماع خانها در کنار دروازه های شهر که بیشتر در شهرهای غرب دنیای اسلام ، مانند تونس ، الجزیره ، فاس ، و قاهره دیده می شود و معمولاً در کنار معابر عمومی و بخصوص بین بازار و دروازه های شهر قرار دارند.

قدیمترین خانهای درون شهری در حلب ، از روزگار ممالیک و از اوایل قرن نهم بر جا مانده اند و در وسط شهر جای دارند. خان بیراق دین را دو تن از امیران به سال 827 ساخته اند. ابن الشّحنه (805-890) که کتاب الدُّرّالمنتخب فی تاریخ مملکه حلب به او منسوب است تعداد خانهای درون شهری حلب را 25 و بیرون شهری را 13 ذکر می کند ( د.اسلام ، ذیل «خان »). خان الزّیت (شکل 22-3) را امیر خایربک به سال 920 و خان القصّابیّه را امیر اَبرَک در 916 و خان الصّابون حلب (شکلهای 15،22-5) را که نمایی مجلل دارد امیر اُزدمرالظّاهری (ح 899) ساخته است . نمای بیرونی خان الجُمْرُک ، که به سال 982 به فرمان محمدپاشا بنا شده و در نوع خود ممتاز است ، به صورت دکان و بازار ساخته شده دو بازار آن از سنگ حجاری شده ، دارای 344 دکان ، دو آب نما، یک مسجد، و یک سردر ورودی مجلل است (شرابی ، ص 170 رجوع کنید به شکلهای 16، 22ـ2). از پایان قرن یازدهم فقط بخش ورودی و سردر تاریخی و مجلل خان الوزیر (شکلهای 17، 22-6) به یادگار مانده است . دارویو کنسول فرانسه در حلب (سالهای 1679- 1684) تعداد خانهای این شهر را در قرن یازدهم ، 68 ذکر کرده است . ژان سواژه ، در قرن چهاردهم ، 38 خان در شهر حلب برشمرده است . خان میسّر (رجوع کنید به همان ، ص 172) در قرن حاضر بنا شده است .

در دمشق خانهای واقع در درون حصار شهر در جنوب شهر کهنه جای دارند. ابن صَصْری ' در آخر قرن هشتم از پنج خان و از جمله خان الحبّالین و خانی منسوب به امیر مُنجک الیوسفی نام برده است (ص 338). در قرن دهم خان در شهر جای بعضی از فُندُقها و قیصریه ها را گرفته است ، مانند خان الزّیت در سوق مدحت پاشا و خان الحریر ـ ساختمان پر عرض و طولی که درویش پاشا در سال 981 ساخته است . خان الجُمرُک (شکل 16) نیز در اوایل قرن یازدهم بنا شده است . دو خان سرپوشیده دیگر که از همه بزرگترند عبارتند از خان سلیمان پاشا به سال 1145 (شکل 13) با دو سقف گنبدی ، و خان اسعدپاشا به سال 1165 با نُه گنبد که میانی آنها فروریخته است . خان جَقْمَقِ (شکل 19) دمشق مانند خان مرجان بغداد از جمله استثناها به شمار می آید (شرابی ، ص 233). خان بنایه العبد در کنار میدان مرجان در خارج از محوطه بازار دمشق که بنایی پنج اشکوبه و ساخته سال 1325 است شباهت به مهمانسراهای امروزی دارد. در طرابلس لبنان از روزگار ممالیک خان الخیّاطین (شکل 20)، خان الصّابون (شکل 22-13)، خان المصریّین (همان ، ص 202؛ شکل 22-12)، خان المهندس ، خان المنزل (همان ، ص 203)، و یک دارالوکاله که قبل از سال 736 به صورت خان درآمده بود برجای مانده است . بیروت در 766 خانی داشته است ( د.اسلام ، ذیل «خان » همانجا). خان آنطون بک (شرابی ، ص 176؛ رجوع کنید به شکل 22-7) در قرن سیزدهم و وکاله خلیل البدوی در آغاز قرن چهاردهم در بیروت بنا شده اند (همان ، ص 176).

همه بنادر بزرگ سواحل سوریه ، لبنان و فلسطین خانهای پرفعّالیتی داشته اند. خان الافرنج در صیدا (همان ، ص 198) یکی از کاروانسراهایی است که به فرمان امیر فخرالدین در آغاز قرن یازدهم ساخته شده است ؛ در عَکّای فلسطین ، خان الافرنج دیگری نیز وجود دارد. در مصر حوالی سال 730 نخستین بار لفظ خان برای خان امیر قوصون به کار رفته است ( د.اسلام ، همانجا) که امروزه تنها بقایای ویرانه آن باقی است . مشهورترین خان مصر در قاهره خان الخلیلی است که در پایان قرن هشتم به فرمان امیر جرکس الخلیلی ساخته شده و بتدریج به صورت مجتمعی عظیم درآمده است ؛ زمانی که سلطان قانصوه الغوری برای آن ، دو سردر ساخت ، خان به صورت شهرکی تجاری درآمد و مرکزی برای فروش منسوجات گرانبها، پارچه های ابریشمی ، گلدوزی ، قلابدوزی ، و فرش شده بود.

عصر طلایی خان در مصر، روزگار مقریزی (قرن نهم ) است . در این عصر خانهایی ، مانند خان مسرور و خان الخُجار (سال 827) ساخته شده اند. سه وکاله به نامهای القُطْن ، سلیمان پاشا، و حسن پاشا الوزیر از قرن دهم در قاهره باقی است ولی اکثر خانها و وکاله های برجای مانده یادگار دوران عثمانی و قرنهای یازدهم و دوازدهم ، یعنی دوره رشد سریع شهرسازی در قاهره بوده است . خان الحمزاوی و خان الباشا در قرن یازدهم به صورت بزرگترین خانبارهای شهر درآمدند و در بولاق نیز خانی به فرمان علی بی ، شیخ البلد معروف ، ساخته شده است . سه وکاله محسن رمضان (سال 1233) و سلیمان آغا السّلاحدار (سال 1253) و الحرمین (سال 1273) یادگار قرن سیزدهم اند.

قدیمترین خان بغداد از آن ابوزیاد است که خطیب بغدادی در پایان قرن پنجم از آن نام می برد. بیشتر خانهای قدیم این شهر بخصوص در نوشته های یاقوت حموی «دار» نامیده شده اند که به معنی قصر است ، مانند دارالقُطْن و دارالقَزّ که مراکز تجاری تخصصی و نزدیک به معنای قیساریه بوده اند. در قرن ششم خانی به نام خان السَفَطیین (زنبیل بافان ) و در میانه قرن هشتم خان مشهور مرجان به نام خان اورتمه (شرابی ، ص 173) در ساحل چپ دجله بنا شده است . در قرن دهم ، بغداد میعادگاه مهم کاروانهای تجاری می شود و در 1089 احمد بُشناق ، خان معروف بنی سعد را بنا می کند.

خانهای عثمانی بیشتر در شهرهای بورسه و استانبول جمع اند. خانهای بورسه ، نخستین پایتخت عثمانی ، به شکل مستطیل با حیاط مرکزی و رواق سرتاسری از نوع سنتی حوزه مدیترانه هستند. قدیمترین خان شناسایی شده در بورسه بِیْخان (بگ خان ) (سال 740) یادگار روزگار عثمانی است که امروزه شکل اصلی خود را از دست داده و به امیرخان شهرت یافته است .

از قرن نهم و دهم در این شهر ایپک خان (خان ابریشم )، فیدان خان (= محمودخان ؛ رجوع کنید به شکل 23-1)، گیوه خان (شکل 23-2)، قوزه خان (شکل 23-3)، و پرنج خان (شکل 23-4) را می شناسیم . دو خان ایپک و گیوه موقوفه مسجد جامع سبز (یِشِیل جامی )اند. سابقه قدیمترین خانهای استانبول خُرمالی خان و بالکاپان خان (بالقپان خان ) به دوره امپراتوری روم شرقی می رسد و ویرانه هایشان در کنار مسجد رستم پاشا قرار دارد. از میان شانزده خانی که در بازار بزرگ جای دارند قدیمترین آنها چوخاجی خان و بزرگترین آنها کورَکجی لَرخان است که به فرمان وزیر بزرگ محمودپاشا ساخته شده اند و ابعاد عظیمی دارند. طبقه همکف کورکجی لرخان 167 حجره ، رو به رواقهای سراسری ، و طبقه بالای آن حجره هایی با سقف گهواره ای مشرف به دالان دارد. این بنا از نو چنان مرمت شده که از صورت گذشته اش باز شناخته نمی شود. در میانه قرن دهم ، خواجه معمارسِنان در سواحل شاخ زرّین دوخان به فرمان رستم پاشا (سال 906-969) بنا می کند؛ یکی چُقورخان در استانبول و دیگری قورشونلوخان در محلّه غَلَطِه ؛ از این پس خانها و ابعادشان دچار تحول می شوند و در میانه قرن یازدهم دیگر از عظمت گذشته خبری نیست . به گزارش «اولیاچلبی » استانبول در این دوره 556 خان داشته است . دو نمونه زیباتر قرن یازدهم یکی والده خان با حیاط دراز سه تکه متصل به هم که محلِّ همه گونه دادوستد است و دیگری بویوک ینی خان (شکل 21) با بنایی از سنگ و حیاطی راستگوشه و دراز که در سال 1178 تغییراتی در آن داده شده است . خانی به نام صرمه کش نیز به سال 1128 در محلی که پیشتر ضرابخانه بوده با نمایی از سنگ و آجر ساخته شده است ؛ با این خصوصیّت که حجره های طبقه فوقانی آن در دو سوی راهرویی وسیع واقع اند و به طرف حیاط باز نیستند. قرنهای یازدهم و دوازدهم شاهد وجود خانهای گوناگونی بوده است ؛ برخی خانها بزرگ ، با حجره ها و اصطبلهای فراوان ، مانند خانهای مَحْرمه سلطان و اورتاوالده و خان پرتجمل کوسَم والده خان ، و برخی با ابعاد کوچکتر، و نیز خانهایی رایگان مخصوص زایران . زایران مسلمان شهرها بیشتر در مدارس و خانقاهها، و زایران مسیحی در دیرها و صومعه ها اقامت می کردند. در قرنهای یازدهم و دوازدهم که دوره شکوفایی اقتصادی استانبول است بویوک ییلدیزخان (1233) را باید به عنوان یکی از برجسته ترین خانها نام برد. وقف خان (1337) مرکزی تجاری ـ مسکونی به سبک جدید بوده که دفاتر بنگاههای تجاری آن نشانه تحوّل در کاربرد خانهای معاصر است .

به دلالت گزارشهای تاریخی ، احداث فُندُق از عصر مرابطون (قرنهای پنجم و ششم ) در کشورهای شمال غربی افریقا باب بوده است . در دوره موّحدون (قرنهای ششم و هفتم ) نیز تعداد زیادی فُنْدُق بنا شده است ، امّا قدیمترین فُندُقهای برجای مانده متعلّق به دوره بنومَرْیَن (قرنهای هفتم تا نهم ) هستند، مانند فُندُق تِطْوانیّین (شرابی ، ص 182) و فُندُق اللَبّاده (همانجا). در قرنهای دوازدهم و سیزدهم نیز ساختن فُندُق ادامه داشته و از آن پس منسوخ شده است . در ایران ، مجتمعهای تجاری به نام سرا، کاروانسرا، یا خان در همه بازارهای مرکزی شهرهایی که دارای تجارت عمده و خارجی هستند یافت می شوند؛ آنها مانند راسته از اجزای اصلی بازار شمرده می شوند و دارای همان طرح مشترک خان در دیگر شهرهای اسلامی هستند، یعنی به صورت حیاطی که گرداگرد آن حجره های تجاری ایوان دار ساخته شده است . در ایران بندرت سرای یک طبقه ، مانند سرای گلشن اصفهان (شکل 24)، و سرای سه طبقه ، مانند سرای درعبّاسی (دار عبّاس ؛ شکل 10) و سرای حاجی رسول در تبریز (شکل 25)، دیده می شود؛ بیشتر سراها دو طبقه (شکلهای 12، 26، 27) و برخی دیگر چند تکّه یا متصل به هم هستند (شکل 28). از حیاط سراها که معمولاً در میان آن حوضی بزرگ قرار داشته ، در فصولی که بارندگی کمتر بوده است ، به عنوان انبار موقت استفاده می شده ؛ برخی سراها نیز مانند سرای امیر و سرای گرجی لر در تبریز سرپوشیده است . نزدیکی و پیوستگی فضایی سرا به راسته یکی از شاخصهای بازارهای ایران است ؛ در دوره اخیر سراهایی به طور مستقل و جدا از پیکر بازار، امّا بیشتر نزدیک به آن در خیابانها ساخته شده اند، مانند سرای امید و سرای محمّدی در تهران با اینکه در ایران به سراهای تجاری شهری ، بخصوص در دوره قاجار، کاروانسرا نیز گفته شده است ولی این مجتمعها هم از لحاظ نوع استفاده و هم از لحاظ معماری شباهت چندانی به کاروانسرا ندارند. بیشتر سراهای امروز ایران از قرنهای یازدهم و دوازدهم باقی است که قدیمترین آنها در اصفهان است ، و از آن میان سرای فخر، سرای جارچی باشی ، سرای خوانساریها، سرای میراسماعیل ، سرای منجم باشی ، سرای نومنجم باشی ، سرای سفید، سرای شاه ، سرای تالار، سرای ساروتقی ، سرای گلشن متعلق به قرن یازدهم ، خان مادرشاه (1118-1126)، سرای پای درخت سوخته ، سرای شمّاعیّها متعلق به قرن دوازدهم ، و سرای دالان دراز، سرای حاجی کریم ، سرای حاجی علینقی ، سرای محمّد صادق خان ، سرای مخلص متعلق به قرن سیزدهم هستند. بیشتر سراهای شیراز، مانند سرای احمدی ، سرای گمرک ، سرای مُشیر متعلق به قرنهای دوازدهم و سیزدهم ، و سراهای تبریز، مانند سرای امیر، سرای در عبّاسی ، و سه سرایِ حاجی سید محسن (کهنه و جدید و میانه )، سرای خان ، سرای میرزا اسماعیل ، سرای میرزا مهدی قاسم ، سرای شاهزاده بزرگ ، سرای میرمحمّد حسین ناظم التجّار، و سرای گرجی لر متعلق به قرن سیزدهم ، و سرای حاجی رسول متعلّق به آغاز قرن چهاردهم است . بعضی از سراهای تهران ، مانند سرای دلکش ، سرای حاجی رحیم خان متعلق به نیمه دوم قرن سیزدهم ، و بعضی دیگر مانند سرای میرعلی ناجی متعلق به آغاز قرن چهاردهم است . از میان سراهای بزرگ و مشهور ایران سرای گنجعلیخان کرمان (شکل 27) و سرای وزیر قزوین در حد نفاست است (پیرنیا، 1371 ش ، ص 124؛ همچنین رجوع کنید به طرح سراها شکل 29).

ج ) مجموعه های سرپوشیده (تیمچه ، قیصریه ، بدستان ). این مجموعه ها برخلاف راسته ها و خانها جزء لاینفک و ضروری ساختار بازار نیستند. بازار خرده فروشی حلب تنها سه تالار سرپوشیده کوچک از این نوع ساختمان دارد. بازار تونس فاقد این گونه مجموعه هاست . در بازار طرابلس لبنان و کرکوک عراق هرکدام یک نمونه کوچک از این گونه ساختمانها یافت می شود. در مناطق کوهستانی آناطولی و ایران به سبب زمستانهای سخت و طولانی ، و در مراکش به دلیل نزول باران فراوان ، وجود این گونه مجموعه های سرپوشیده یک ضرورت اقلیمی است . ساختمان باعظمت و قدیم خان اورتمه در بغداد که در قرن هشتم به فرمان خان مرجان ـ والی شهر ـ و با اسلوب معماری ایرانی بنا شده دارای خصوصیات مشترکی از خان و این گونه مجموعه های سرپوشیده است (عزّاوی ، ج 2، ص 94، 100، 336؛ ج 3 و 4، ص 267؛ همچنین رجوع کنید به دیولافوآ، ص 626-627؛ ویرت ، 1974، ص 228). تیمچه ، اصطلاحی ایرانی است که در تهران و اصفهان به فضای سرپوشیده وسیعی با حجره های دو یا سه طبقه دورتا دور، و در تبریز و چندین شهر دیگر به راسته بازار کوتاه و پهن و مسقّفی گفته می شود که از دو سو می توان آن را بست (شوایتسر، ص 38)، مانند تیمچه مظفّریه (شکل 30)، تیمچه گرجی لر، تیمچه امیر. در تهران و اصفهان به ساختاری که نقش راسته فرعی یا بن بست را دارد، قیصریه می گویند؛ پیداست که این تعریف تا چه اندازه با قیساریه های بازارهای مراکش که مجموعه ای از راهروهای سرپوشیده است تفاوت دارد. همین تنوّع و اختلاف بخوبی نشان می دهد که استفاده از اصطلاحات عام برای اجزاء بازار تا چه پایه اشکال دارد. در معماری تیمچه ها که متأثّر از معماری دوران بعد از صفوی است سه نوع رایجتر را می توان تشخیص داد: 1. معمولترین شکل آن ، دو طبقه مسقّف ، و به شکل مربع یا مستطیل است ، مانند تیمچه عتیقه فروشها در اصفهان (شکل 36 ـ ج )، تیمچه مظفّریه تبریز (شکل 31)، و تیمچه حاجب الدوله تهران (شکل 30)؛ 2. دو طبقه ، بی سقف ، شبیه به معماری سرای با راهروهای دورتادور سرپوشیده یا بی سقف ، مانند تیمچه نبی (شکل 36 ـ د) و تیمچه ملک در اصفهان (شکلهای 32، 36 ـ الف )؛ 3. یک طبقه ، با سقف یا بی سقف ، مانند تیمچه سعادت (شکل 36 ـ ب ) و تیمچه حاجی کریم پوستی در اصفهان (شرابی ، ص 65، 162). یکی از مهمترین خصوصیات تیمچه های ایرانی ، کمال و زیبایی معماری آنهاست ؛ بخصوص در طاقهای آجری آراسته و هنرمندانه ای که بر روی پایه های چهارگوش ، بیضی ، یا مدوّر بنا شده است . بزرگترین و زیباترین نمونه های این تیمچه ها، تیمچه بزرگ قم (شکلهای 33، 34) و تیمچه امین کاشان (شکل 35) است (پیرنیا، 1371 ش ، ص 125). تیمچه های امیر و مظفّریه در تبریز و حاجب الدوله و تیمچه بزرگ تهران ، و تیمچه های قزوین و اراک نیز در نوع خود نمونه های جالبی هستند (ویرت ، 1974، ص 229؛ پیرنیا، همانجا). زیباترین و مجللترین تیمچه بازار تهران ، تیمچه صدراعظم (آقاخان نوری ) بوده که شاهکاری از معماری شمرده می شده است (شهری باف ، ج 1، ص 2 33). تیمچه ها معمولاً جایگاه تجّار طراز اوّل و بنکدارهای بزرگی بوده است که فقط به تجارت یک نوع کالا می پرداخته اند. بنابراین چند خصوصیّت ، این نوع بنا را از تیم ، خان ، و کاروانسرا متمایز می سازد: نوع معماری زیباتر و مجلّلتر، سرپوشیدگی فضای آن ، تجارت تک کالایی ، و بعضاً فقدان انبار و بارانداز و در نتیجه بهره مندی از سکوت و آرامش بیشتر (همان ، ج 1، ص 371). تیمچه های بدون سقف را که تعدادشان کم است شکل تکامل یافته کاروانسراهای دوره صفویه دانسته اند (ادیب صابری ، ص 24). برخلاف بدستانهای دوره عثمانی ـ به استثنای بازار استانبول ـ که در هر بازار یکی از آنها دیده می شود، بعضی از بازارهای بزرگ ایران ، و بخصوص بازار تهران ، دارای تیمچه های متعددند (مصطفوی ، ج 1، ص 440ـ441؛ ویرت ، 1974، ص 230).

قیصریه (قیصاریه / قیساریه ) مأخوذ از واژه لاتینی کایسارئا (= بازار شاهی ) است ؛ و به دلیل نمونه های گوناگونی که از آن در شهرهای قاهره قدیم ، مراکش ، فاس ، رِباط ، سلا، مِکناس ، تازه ، جدیده ، طَنجه ، غَرناطه (شکل 37)، حَلَب ، بیروت ، موصِل ، کربلا، کویت ، اردبیل ، اصفهان ، تبریز، یزد، تهران ، و اورگنج (خوارزم ) دیده شده و بعضاً امروز هم وجود دارند. در سراسر کشورهای اسلامی خاورمیانه و شمال غربی افریقا به مجموعه های تجاری یا فروشگاههای سرپوشیده با شکلها و معماریهای متفاوت اطلاق شده است که معمولاً اختصاص به داد و ستد یک نوع کالا دارند و فاقد محل اقامت هستند (شرابی ، ص 26 و 64). برای نمونه ، قیصریه فاس در مراکش (شکل 38) مجموعه وسیعی به شکل دالانهای سرپوشیده با حجره های یک طبقه است که در کنار هم قرار گرفته اند؛ بعضی از قیصریه های بازار مراکش بی سقف ولی از هر دو سوی قابل بستن هستند، بعضی اصولاً به شکل حیاط و بی سقف ساخته شده اند، مانند قیصریه الحبُوس در سلّه و بعضی دیگر مانندقیصریه طازی (شکل 39) در شهر جدیده و قیصریه الحبوس در شهر مراکش ترکیبی از گذر و حیاط هستند. به دلیل آتش سوزیهای متعدد، ساختمان هیچ یک از قیصریه های کنونی مراکش به پیش از قرن دوازدهم نمی رسد. قیصریه ها دو خصوصیت مشترک دارند اول در و دربند، و دوم فروش منسوجات . شمار قیصریه ها در بازار قاعده و نسبت معینی ندارد، تعداد آنها بین یک تا شش در تغییر است ( د. فارسی ، ذیل «قیصریه »؛ د. اسلام ، ذیل «قیصریه »؛ ویرت ، 1974، ص 230). بعضی از قیصریه های مراکش ، مانند طازی و الحبوس در قرن چهاردهم بنا شده اند. در ایران ، قیصریه ، شکل راسته فرعی عریضتری را دارد که کاملاً بسته است و فقط با دو در به راسته های اصلی یا فرعی بازار راه پیدا می کند، امّا معماری آن معمولاً از راسته ها ظریفتر و مجلّلتر است و پوشش درونی گنبدهای آن ، تزیینات و ریزه کاریهای بیشتری دارد (بیرشک ، به نقل ادیب صابری ، ص 19). قیصریه اصفهان ، راسته کوتاه دو طبقه مسقّفی است به طول 150 متر و عرض 6 متر که نور و هوای آن توسط دریچه هایی که روی پایه گنبدها تعبیه شده تأمین می شود. این قیصریه تا قرن دوازدهم میان دو خان یا سرای شاهی ، یک ضرابخانه شاهی ، یک بیمارستان (دارالشفا) و چهارسوی بزرگ قرار داشت (گوبه و ویرت ، ص 57؛ شرابی ، ص 64 و 162).

قیصریه ها درایران بیشتر محل کار صنعتگران و پیشه وران ظریف کار،ماننددرزیان ،علاقه بندان ،زرگران ،گوهریان ،سوزن دوزان ، و بزّازان بوده است . از میان قیصریه های ایران ، قیصریه ابراهیم خان در کرمان (شکل 7)، قیصریه و بازارچه بلند اصفهان (شکل 2)، قیصریه خان یزد، قیصریه وکیل شیراز و قیصریه قزوین (که خیابان سازی آن را خراب کرده است )، از دیگران زیباتر و آراسته ترند (پیرنیا، 1348 ش ، ص 60؛ 1371 ش ، ص 125).

بدستان های ترکیه به عنوان قسمی مجموعه تجاری سرپوشیده بازار، پدیده ای است خاصّ دوره عثمانی ؛ دارای معماری خاص به شکل چهارگوش ، یک طبقه ، تماماً از سنگ و پوشیده از دو ، سه ، یا چهار ردیف گنبدهای ضخیمِ یک شکل و یک اندازه ، حجره های منظّم درونی و بیرونی ، و دروازه های محکم آهنین از چهارسو، واقع در امتداد خیابانها. نور و تهویه این مجموعه ها معمولاً از دریچه های تعبیه شده در سقف تأمین می شود. دیوارهای داخلی و خارجی آنها نیز ساده و بی آرایش است . خیابانهای اطراف بدستانها معمولاً مسقّف اند و سطح مغازه ها پایینتر از کف حیاط است . این ویژگی مانع از برجستگی و نمایان شدن بدستانها شده است (شکل 40). تعداد بدستانهای ترکیه زیاد است امّا در هر شهر ـ جز استانبول ـ بیش از یکی نیست . تاریخ ساختمان همه بدستانهای ترکیه معلوم و روشن است . در مناطق قدیم و تاریخی دولت عثمانی ، هریک از بازارهای بزرگ بدستانی داشته است ، بزرگترین آنها عبارتند از دو بدستان در استانبول به نامهای عتیق (اسکی ؛ رجوع کنید به شکل 41 ـ د) و صندل (شکل 41 ـ ج )، و بدستان شهرهای ادرنه (شکل 41 ـ ب )، غَلَطه ، قَسْطَمونی ، طرابزون ، آنکارا (شکل 41 ـ الف )، قیصریه ، توقاد (شکل 41 ـ ط ؛ رجوع کنید به اییجه ، ص 113-117). شهرهای بِی شهر، درگلی ، گلیبولی (شکل 41 ـ ح )، تیر، وزیر کوپرو (شکل 41 ـ ز)، ارزروم (شکل 41 ـ و)، و بورسه (شکل 41 ـ ه ) نیز هریک بدستانی دارد. اکثر این بدستانها از قرون هشتم و نهم بر جای مانده اند (شرابی ، ص 61-64، 159، 160، 164، 165؛ ویرت ، 1974، ص 228- 229). واژه بدستان را صورتی از بزستان ، مأخوذ از واژه بِزَّه عربی به معنی جامه یا پارچه کتانی یا پنبه ای ، دانسته اند. بدستانها ظاهراً در اصل مجتمع تجارتخانه های پارچه فروشی بوده اند و بعدها به صورت فروشگاههایی برای کالاهای تجمّلی و کم مصرف طبقات مرفّه درآمده اند. بدستانها به صندوقهای امانات برای نگهداری پول و اسناد و اشیای گرانبها مجهّز بوده اند (شرابی ، ص 26).

با وجود همه تفاوتهای ظاهری و بعضی خصوصیات محلّی ، مجموعه های سرپوشیده در بازارهای ترکیه ، ایران ، و مراکش وجوه اصلی مشترکی دارند که سبب یگانگی آنها می شود. این خصوصیات عبارتند از: فضای داخلی مسقّف ، ردیف دکانهای مجهّز در اطراف صحن و داشتن درهای محکم . کاربرد و نحوه استفاده از این بناهای تجاری ، صرف نظر از جزئیات و استثناها، یکسان بوده است (ویرت ، 1974، ص 230).

د) میدان . در داخل و گاهی در حاشیه و کنار بعضی از بازارها فضای بازی به نام میدان دیده می شود که در آن بازارهای روز یا ادواری برپا می شود. این میدانها جزء جدانشدنی و ضروری بازار به معنای متداول آن نیستند، بجز چند استثنای مهم ، مانند سلا، تطوان ، مراکش ، یزد، نطنز، کرمان ، قندهار، تاشقُرغان ، و از جهتی میدان نقش جهان اصفهان که با بازار اصلی وحدت و پیوستگی تمام عیاری دارد. اگر سفرنامه های قدیم را مبنای داوری قرار دهیم باید بپذیریم که در ایران وجود فضایی به نام میدان در کنار بازار مرسوم بوده است (شهری باف ، ج 1، ص 344ـ346). نمونه های بسیار زیبای این گونه میدانها را می توان در میدان امام خمینی اصفهان (نقش جهان ) (شکل 43، 44)، میدان گنجعلیخان کرمان (شکل 42)، و میدان خان یزد که خوشبختانه هنوز برجا هستند، دید (پیرنیا، 1348 ش ، ص 58). امّا بیشتر این میدانها در برابر نیاز فزاینده بازار به زمین ، در مراکز شهرهایی مانند تبریز، قزوین ، همدان ، و شیراز جای خود را به تأسیسات بازار داده اند (ویرت ، 1974، ص 231)، یا مانند سبزه میدان تهران و میدان بزرگ کاشان از بین رفته اند (پیرنیا، همانجا) و یا مانند سمنان مسقّف شده اند (ویرت ، 1974، ص 231). بازارهای کرمان ، کرج ، زرند، نیشابور، بخارا، و سمرقند نیز در مجاورت میدانهای وسیعی قرار داشته اند ( ایرانیکا، ذیل «بازار»، ج 4، ص 26). میدانهای داخل یا در کنار بازار گهگاه کاربرد مذهبی ، سیاسی ، و نمایشی نیز داشته اند (ویرت ، همانجا)؛ از لحاظ اقتصادی ، این میدانها محل مناسبی برای دستفروشی به حساب می آمدند. در میدانهایِ بازار مراکش ، محصولات صنایع دستی توسط دلاّ لان و از طریق مزایده به فروش می رسید (لوتورنو، به نقل ویرت ، 1974،ص 231).

ه ) دالان ، یا بند در ایران به راسته فرعی بازار که به وسیله دو در از دیگر راسته ها جدا می شود و بیشتر در مدخل سراها یا کاروانسراها قرار دارد گفته می شود. حجره های درون دالان معمولاً سکودار و از دید تجار نسبت به راسته اصلی ، جایگاهی دست دوم است . از دید معماران ، فضای بند یا دالان ، مانند راسته های بازار است با این تفاوت که دالان ، خلوت تر است و هیاهوی راسته اصلی را ندارد. این ویژگی ، دالان را محل مناسبی برای فعّالیّت صنعتگران و پیشه وران ساخته است (ادیب صابری ، ص 19). دالانهای معروف بازار تهران عبارتند از دالان توتون فروشها، دالان امین الملک ، دالان گبرها (شمال تیمچه حاجب الدوله )، و دالان قزوینیها. درهای این دالانها نزدیک غروب بسته می شد (شهری باف ، ج 1، ص 341).

و) چهارسو ، یا چهارسوق یا چارسو؛ محل برخورد دو راسته اصلی ، مرکز تجاری ممتازی بخصوص در بازارهای ایران و افغانستان پدید می آورد که معمولاً چهار بازار از آن منشعب می شود و معماری آن از سایر قسمتهای راسته متمایز و دارای ظرافت و تزیینات داخلی بیشتری است . در بعضی شهرها چهارسو به صورت هسته مرکزی اقتصاد شهر در می آید (برای هرات رجوع کنید به انگلیش ؛ برای لار رجوع کنید به ویرت ، 1974، ص 255؛ برای اردبیل رجوع کنید به لسترنج ، ص 168). از کاربرد مکرر واژه چهارسو در نام اکثر مکانها در ایران برمی آید که تعداد این قبیل بازارها زیاد بوده است . تنها در اصفهان چندین نمونه از آن را می شناسیم (ارباب ، ص 52 ـ53؛ هنرفر، ص 998؛ گوبه و ویرت ، ص 295).

چهارسوها معمولاً هشت گوش هستند و کار کنج سازی در آنها با ظرافت و دقّت خاص صورت گرفته و در هر کنج یک تا سه حجره و یک راه پله بنا شده است ؛ سقف همه آنها گنبدی شکل است ؛ ارتفاع بعضی از آنها به پنجاه متر می رسیده است (مظاهری ، ص 296)؛ کاربندی زیر این گنبدهای بلند و تزیینات گچبری در قوسهای آن جلوه چشمگیری به چهارسوها می بخشید. در گذشته چهارسوها محل استقرار داروغه و محتسب بوده است که به امور انتظامی بازار و نظارت بر اوزان و مقادیر و قیمتها می پرداخته اند. در هنگام برپایی جشنهای ملی و مذهبی بازاریان نیز در آراستن چهارسوها هنرنمایی می کرده اند (ادیب صابری ، ص 20). به گفته سفرنامه نویسان ، برخی از شاهان ایران بویژه شاه عباس صفوی از میهمانان خارجی در داخل بازار و در محل چهارسو پذیرایی می کردند. از میان معروفترین چهارسوها می توان از چهارسوی (تیم ) بازار بُخارا (شکل 45)، چهارسوی بزرگ بازار تهران ، چهارسوی بازار وکیل شیراز، و بخصوص از چهارسوی معروف بازار شاهی اصفهان یاد کرد که از جنبه معماری و نوع تزیینات و نقوش نه تنها در اصفهان بلکه در ایران بی نظیر است (رجوع کنید به شکل 46).

پیوستگی میان اجزای مختلف بازار با قدمتهای متفاوت . در شهرهای اسلامی بیشتر بازارهای بزرگ که به صورت مجموعه های به هم پیوسته با معماری و مصالح کم و بیش یکسان دیده می شوند از گسترش یک هسته اصلی در محله های مجاور پدید آمده اند. در این روند، راسته ها و مجموعه های بسته جدیدتر با معماری یکدست و مصالح مشابه به مجموعه پیشین افزوده شده اند. تعداد بازارهایی نظیر بازار وکیل شیراز که اجزای اصلی آن (راسته ها و سراها) همزمان ساخته شده باشند بسیار کم است . بدین ترتیب یک بازار بزرگ ، یک مجموعه ساختمانی متراکم و همگن است که اجزای آن قدمتهای متفاوت دارند. این یکدستی ساختمانی از وجوهی است که بازار شرقی اسلامی را از کویهای تجاری اروپا و هند که در آنها ساختمانها، طرح معماری و مصالح یکسان ندارند، متمایز می کند. گفته شده که آثار این شیوه معماری ، یعنی ترکیب وتراکم تدریجی ساختمانها را می توان در معماری آسیای باختری ، از سه هزار سال پیش از میلاد، یافت (هاینریش ، به نقل ویرت ، 1974، ص 234).

درست است که در اروپا و هند، کویهای تجاری سنتی و کهن از دو سوی دارای مغازه های بظاهر همگن و به هم پیوسته هستند، اما در بیشتر موارد هر ساختمان ، جداگانه ، برای خود شکل معماری خاص دارد، چنانکه خانه ها و ساختمانهای دو طرف کوی نیز از هم متمایزند. هر خانه سازنده ای جداگانه دارد که در قدیم معمولاً مالک دکان یا کارگاه نیز بوده است . در عوض ، راسته بازار شرقی ساختاری طرحدار، یکدست و طویل را نشان می دهد که ساختمانها در هر دو طرف آن یکسان است ؛ علت این یکدستی پوشش مشترک سقف ساختمانهاست . حتی در مورد بازارهای بی سقف نیز این یکدستی به گونه ای دیگر دیده می شود.

مجموعه های یک شکل و دارای وحدت معماری بازار نتیجه فعالیتهای عمرانی حکومتهای بزرگ ، امرای علاقه مند به آبادانی ، بازرگانان ثروتمند، یا بنیادهای خیریه بوده است که غالباً خود اداره امور آن را در دست داشتند. این امر تقریباً همیشه سبب یکدست شدن معماری بازار بوده است (ویرت ، 1974، ص 236). چنانکه گفته اند سلطان محمود غزنوی بازار بزرگ و پردرآمدی به نام «بازار عاشقان » در بلخ ساخت (بیهقی ، ص 551؛ بازورث ، ج 1، ص 140) یا عضدالدوله ، در کازرون برای تجّار، سرایی بزرگ ساخته بود که سالی ده هزار درهم درآمد داشت (لسترنج ، ص 288؛ مقدسی ، ج 2، ص 646). گاه نیز اتفاق افتاده که ساختمان مسجد یا مدرسه یا خان در بازار، با نوسازی کویهای مجاور همراه شده و در نتیجه دامنه بازار وسعت پیداکرده است . در بسیاری از بازارها، مانند بازارهای حلب ، استانبول ، تهران ، رشت ، بورسه ، کابل ، فاس ، ومِکناس گذرهای نو (پاساژ)، حیاطهای داخلی ، یا مجموعه های سرپوشیده ای دیده می شود که کاملاً به یکدیگر چسبیده اند.

ژان سواژه به طورنمونه در مورد شهر حلب به شیوه متعارف و سنتی نشان داده است که چگونه یک بازار از طریق افزایش ساختمانهای جدید در طی قرون رشد می کند، تغییر شکل می دهد وکارکردهای نوین پیدا می کند (سواژه ، به نقل ویرت ، 1974، ص 236). نظیر همین تحقیق در مورد بازار تهران و اصفهان نیز انجام شده است (ویرت ، همانجا).

گرچه تاریخ تأسیس بنای اولیه بازارهای بزرگ مشرق زمین و تاریخ تحولات و تغییرات بعدی در آنها تقریباً ناشناخته است و نمی توان بسهولت پی به اختلاف بنای آنها برد، ولی ساختار کویهای تجاری غربی و هندی از یک سو (که در آن هر ساختمان مستقل ومجزا از سایر ساختمانهاست ) و بازارهای شرقی از سوی دیگر (که مجموعه هایی یک شکل اند)، که بازتابی از اختلاف مالکیت است ، کاملاً به چشم می آید. تنها در گذرهای نوین ومراکز خرید جدید است که شباهتهایی با بازار سنتی شرقی از لحاظ ساختمانی و نوع مالکیت دیده می شود.

مسائل شهرسازی از این پس احتمالاً توسعه بازارها را با مشکلاتی روبرو خواهد کرد. احتمال انتقال یا جابه جایی بازارهای چندین شهر بزرگ نیز، به سبب انباشتگی و تراکم این مجموعه ها، وجود دارد. چنانکه بخشهایی از بازار تهران که در قرن سیزدهم مرکزیت داشت اینک در پیرامون قرار گرفته و در حال ویرانی و فروپاشی است . روندهای مشابهی نیز در بازارهای دمشق ، اصفهان ، کرمان ، و شیراز دیده می شود (ویرت ، 1974، ص 236).

جدابودن محل کار (بازار) از محل سکونت . در بازار شرقی که در درجه اول یک مرکز اقتصادی است ، اصولاً مسکن و منزلی وجود ندارد، از این رو روزهای جمعه و تعطیلات و شبها خالی از مردم است . نبود مسکن در بازار از جمله ویژگیهایی است که این نهاد شرقی و اسلامی را در خاورمیانه از مراکز سنتی دادوستد شهرهای کهن غربی و هندی متمایز می کند. همین امر یکی از موجبات پیدایش ساختمانهای یک طبقه در بازار بوده است که غالب جهانگردان متذکر آن شده اند (شاردن ، ج 7، ص 65). هر چند که برای نبودن مسکن در بازار دلیل قاطعی نمی توان آورد ولی امنیتی را، که خودبخود با نبودن مسکن در بازار ایجاد می شود، نباید از نظر دور داشت (بوتو، ص 256-269). به هر حال نبودن مسکن در بازار جزئی از الگوی رسمی آن شده است (ویرت ، 1974، ص 237). تعبیر دیگری که برای جدابودن محل سکونت از محل کار ذکر کرده اند این است که تمایز میان محله های مسکونی و کار و کسب در سرزمینهای اسلامی کاملاً مشهود و جزئی از اندیشه اسلامی مسلمانان است ؛ پوشیدگی و محرمیّتی که یک فرد مسلمان برای زندگی خصوصی و خانوادگی خود لازم دارد او را وامی دارد که خانه اش را به دلخواه خود در محله ای که در آن این محرمیّت به طور کامل مراعات می شود، بنا کند تا ضمن آن خانواده از هیاهوی بازار و ناآرامیهای جهان خارج آسوده باشد (مارسه ، 1954، ص 254).

تجمع پیشه وران مختلف در بازار. بخشبندی ساحَتِ بازارهای شرقی میان گروههای مختلف تجاری و پیشه وری دقیق و مشخص است . این بخشبندی گاه مجموعه ای دقیق و تفصیلی را از شاخه های اصلی و فرعی و جانبی یک تجارت یا پیشه دربر می گیرد. برای نمونه دکانهای فروش کفش ، کارگاه تولید، قالبسازی ، فروش چرم ، نخ ، میخ ، چسب و سایر لوازم دوخت و تعمیر کفش ، یا تجارت عمده قالی ، خرده فروشی ، پشم فروشی ، رنگ فروشی ، نقشه و طرح قالی ، و رفوگری با همه افراد مورد نیاز هر حرفه ، درکنار هم جمع می شدند. برخی از محققان ندانسته پدیده جدایی میان رشته های مختلف کسب و پیشه وری را از ویژگیهای شهر شرقی تلقی کرده اند، اما خطای این نظریه را می توان در بررسی شهرهای اروپایی قرون وسطا نشان داد. در شهرهای رومی ، هندی و گاه شهرهای نوین غربی مانند نیویورک ، رشته های مشابه و وابسته گهگاه در کنار هم دیده می شوند. ولی این را نباید نادیده انگاشت که قطعیت این نظام بیش از هر جای دیگر در شهر و بازار خاورمیانه مشهود است . دسته ای دیگر از اروپاییان برای توجیه این به هم پیوستگی دلایل گوناگونی آورده اند. بعضی آن را نتیجه ساختار صنفی بازار دانسته اند (ماسینیون ، تمام مقاله ؛ الیسیف ، ص 61-79)، و بعضی دیگر تصوّر کرده اند که دلیل مضاعف برای گردآمدن گروههای یک رشته در فضای معین و محدود، یعنی تجمع همپیشگان ، برای آسانترکردن کار برداشت مالیات و نظارت حکومتی بوده است (لاپیدوس ، 1967، ص 100؛ ویرت ، 1974، ص 239). در خصوص تأثیر سازمان صنفی در شکل گیری تجمعات بازار، بعضی از کارشناسان معتقدند که در جهان اسلام قبل از عصر عثمانی سازمان صنفی به معنی واقعی کلمه وجود نداشته است (بیر، ص 11-30؛ کاهن ، ص 51-63؛ پلانول ، ص 236-237). در شهرهای اروپایی نیز که اصناف در آنها زودتر پیدا شده بودند تفکیک محل مشاغل از هم احتمالاً شدت کمتری داشته است ، زیرا اداره و سازماندهی و نظارت بر کارها به عهده خود کسبه بوده است و در نظر آنها این تفکیک عملی ضروری به نظر نمی آمد. این مطلب از این جهت قابل قبول به نظر نمی رسد که مسئله تفکیک در شهرهای شرقی ، تلویحاً تحمیلی تلقی شده است . پژوهشهای انجام شده روشن کرده است که تفکیک حرفه ای و تجمع همپیشگان که از نو رواج یافته است ، انعکاس خواست آگاهانه بازرگانان بوده که آن را از لحاظ اقتصادی به سود و مصلحت همه می دانستند، زیرا فضای کوچک دکانها، اجازه تجمع فراوان به مشتریان نمی داد. بنابراین مصلحت در این بود که در همسایگی بلافصل ، دکانهای خالی پذیرای سایر مشتریان باشند. محققان به این نتیجه رسیده اند که پدیده هایی نظیر گروهبندی صنفی و بخشبندی فضای بازار تنها زمانی در سازمان بازار به شکل منطقی و عملی پدیدار می شود که کمیّت اقتصادی ـ اجتماعی شهر و بازار و بخصوص جمعیت شهر به میزان لازم رسیده باشد. البته بخشبندی فضایی ، که بر حسب حجم کالا و نیاز گروه مشتریان صورت می گیرد، بر گروهبندی صنفی ، که نیازمند ارقام جمعیتی بزرگتری است ، مقدم است (پلانول ، ص 236ـ237).

بخشبندی بازار و اصول اساسی آن . ارزش هر محلی در بازار تابع موضع آن است . از قرن چهاردهم ، این ارزش تا حدودی در مبلغ اجاره بهای دکانها و سرقفلی آنها منعکس است (ایرانیکا، ج 4، ص 27). آیا بیشترین ارزش موضعی بازار در مرکز بازار و کمترین آن در پیرامون آن است ؟ آیا ارزش بیشتر در نزدیکی به مسجد جامع است ؟ آیا جهت رفت و آمد اکثریت مردم ، شاخص و تعیین کننده است یا نتیجه برآیند نیروهای اقتصادی ـ اجتماعی ؟ در هر حال ترتیب قرار گرفتن مشاغل کنار هم در بسیاری موارد تابع عواملی برخاسته از جبر طبیعی ، اجتماعی ، و یا اقتصادی است . برای نمونه ، پیشه هایی که با سر و صدای بسیار ناراحت کننده یا بوی ناخوشایند یا خطر آتش سوزی ، یا ضرورت وجود آبِ روان همراه است ، عامل تعیین کننده ای برای قرار گرفتن آنها در حاشیه بازار معیّن خواهد بود. اصنافی هم که به فضای بیشتر نیاز دارند مانند کوزه گران و رنگرزان و دبّاغان و سفالگران و طناب بافان ، یا کسانی که تهیه کننده و یا عرضه کننده کالاهای موردنیاز روستا هستند مانند علوفه فروشان و پالان دوزها باید در نزدیکی دروازه شهر یا بیرون از آن باشند. همچنین مشاغل کم اهمیت تر و پست تر، نه به دلیل دور بودن از مسجد، که به دلایل عملی باید دور از مرکز قرار گیرند. بنابراین ، نظریه متداولِ آن دسته از محققانی که برای جایگاههای نزدیک به مسجدجامع ارزش خاصی قائل هستند (گرونه باؤم ، ص 138ـ 153؛ مارسه ، 1939، ص 13-34؛ 1954، ص 249-262) به تجربه و استقصا درست نمی آید، زیرا به همان اندازه که شواهدی در اثبات آن می توان آورد، مواردی هم در نفی آن می توان جستجو کرد. همین طور برخی از پژوهشگران (ویرت ، 1974، ص 242-243) گمان برده اند که این نظریه (ارزش دادن به جایگاههای نزدیک مسجد جامع ) بازتاب اندیشه مقدسی است که از متون مذهبی سرچشمه گرفته است ، که البته با واقعیت تطبیق نمی کند و یک قاعده متّبع نیست . به احتمال زیاد دادوستد بسیاری از کالاها به نوعی وابسته به مسجد جامع یا زیارتگاههای اسلامی بوده است . برای مثال عرضه کتب دینی ، شمع ، مهر و تسبیح ، عطریات ، و بخور در نزدیکی مساجد دلیلی روشن دارد ـ شاید به ممتاز بودن محل بستگی نداشته باشد ـ چنانکه امروزه در دمشق ، تونس ، و فاس هنوز هم این کالاها در نزدیکی مساجد بزرگ و اصلی عرضه می شود (ویرت ، همانجا). ولی در قم دکانهای سوهان پزی ، ظروف سفالی و لعابی ، مهر و تسبیح فروشی ، مهمانخانه های ارزان قیمت ، اقامتگاههای شبانه ، و ضروریات و خدمات زیارتی ـ مسافرتی در نزدیکی مکانهای مقدس این شهر واقع اند. به طور کلی خرده فروشیها در راسته ها و کوچه های پر رفت وآمد؛ کارگاهها در راسته ها و کوچه های فرعیتر؛ و عمده فروشیها در خانهای دور از رفت و آمد و ازدحام جای دارند. ضمناً بیشتر بازارها دارای یک دهانه یا ورودی اصلی ، و بعضی دارای یک شبکه ورودی هستند که به سبب تراکم بیشتر رفت وآمد در آنها اهمیّت یافته اند. این درها در گذشته به نقاط مهم شهر مانند قلعه گشوده می شدند و امروز رو به سوی خیابانهای جدید پرمغازه شهر (مانند تهران ، کرمان ، کابل ، و تونس ) یا در کنار میدان شهر (مانند دمشق و اصفهان ) قرار دارند. اصولاً پیش از پدید آمدن مراکز خرید به سبک غربی در بازارهای شهرهایی مانند فاس ، تونس ، حلب ، سفاقس ، و یزد، که تراکم رفت وآمد نبود، مدخل بزرگ و اصلی هم وجود نداشت . در بازار این شهرها بیشترین تراکم جمعیت در مرکز و گرداگرد مسجد جامع بود. در بعضی از شهرها مانند تونس ، بخش معتبرتر بازار در جوار بلافصل مسجد جامع یا در کوچه های متصل به آن است ؛ فراوانی جهانگردان و زایران هنوز هم به سود این بخش است . تغییر محل تجارت عمده از نقاط مرکزی و پرازدحام بازار به نقاط خلوت با حمل ونقل آسان ، نتیجه چاره جویی صحیح اقتصادی است . ولی در عوض می بینیم که خانهای مرکزی بازارها را صنایع دستی سطح پایین و نازل اشغال کرده اند. در این مورد، استثنایی هم وجود دارد و آن افغانستان است که در آنجا خانهای مرکزی بازار که «سرای » خوانده می شوند نوسازی شده و دوباره اعتبار و اهمیت یافته اند. پس از این نوسازی تعداد حجره های سرا چند برابر شد، حیاط آن که نزدیک به مدخل سرای جای داشت ، توسعه یافت و بر تعداد حجره های طبقه فوقانی سرای هم اضافه شد. دلیل این روند بی قاعده ، تجارت پیشگی سنتی مردم افغانستان است . در صورتی که این کشور می توانست از همان سراهای قدیمی به نفع صنایع دستی خویش استفاده کند (پلانول ، ص 232).

خلاصه باید گفت که پدیده بخشبندی فضای بازار گاه ممکن است به یک معنا، نتیجه ای صرفاً اقتصادی داشته باشد، زیرا بخشهای جدید پیشه وری و معاملاتی که پهلو به پهلوی بازارِ سنتی به جانب محله های نوساز و مرفه نشین رو می آورند، نمایش بسیار روشنی از عامل جبری قدرت خرید طبقات بالای اجتماع است .

اما اینکه کدامیک از رشته های کسب در بازارِ سنتی دارای اهمیت بیشتر بوده که منجر به اشغال بهترین محل در بازار شده ، به شهادت سوابق تاریخی باید گفت همان طور که صنعت استخراج و استعمال فلزات در اقتصاد عصر جدید مقام اول را داشت ، در گذشته این مزیت خاصِ منسوجات گرانبها و بعضاً فرشهای قیمتی بوده است (ویرت ، 1974، ص 250؛ مظاهری ، ص 286؛ مارسه ، 1954، ص 256). در کنار منسوجات گرانبها، به بازرگانی ادویه (دارو، دیگ افزار، عطر، و بخور) و سپس صرّافی توجه بیشتر بوده است (ویرت ، 1974، ص 250).

مهمترین گونه های بازار از لحاظ شکل و کارکرد. با بررسی و مقایسه بازارهای کشورهای اسلامی می توان طرحی از گونه های مختلف بازار را از لحاظ شکل ساختمانی و کارکرد رسم کرد که صرف نظر از بعضی استثناهای منطقه ای همه انواع مهم را دربرگیرد. در این گونه شناسی برحسب ترتیب قرار گرفتن راسته ها و خانها نسبت به هم ، چهار نوع اصلی و از لحاظ عمل و وظیفه دو نوع اصلی و بعضی انواع فرعی را می توان بازشناسی کرد.

1. بازارخطی (طولی )، راسته ای است که در جهت طولی رشد کرده است و خانها در دو سوی آن جای دارند؛ مانند بازار تهران در سال 1267 (شکل 47)؛ سوق بنقوسا در شمال شرقی دروازه شهر حلب ؛ بازار «میدان » در جنوب دمشق ؛ بازار بابل و بخش بزرگی از بازار قم ، شیراز، کاشان ، کرمانشاه ، و بخش شمالی بازار اصفهان . بازار خطی در بیشتر موارد بدون طرح و نقشه قبلی و از برآیند نیروهای اقتصادی در مدتی طولانی پدید آمده است .

2. بازار چند محوری ، شبکه ای است گسترده از راسته های متوازی یا متقاطع که مجموعه های خانها و سراها را در میان می گیرد؛ مانند بازار تبریز، بخشهای جدیدتر شمال بازار تهران (شکل 48)، بازار صنعا، و بخشهای مرکزی بازارهای حلب و اصفهان . این گونه بازارها که هم در جهت طولی و هم در جهت عرضی توسعه یافته اند معمولاً با برنامه ریزی و طرح قبلی و توسط کارفرمایان سرمایه دار در مجموعه زمینهای شخصی یا دولتی احداث شده اند؛ و گاه بدون برنامه قبلی و تحت ثأثیر شرایط اقتصادی پدید آمده اند. مقایسه نشان می دهد که تحرک و جاذبه این بازارها از سایر انواع بازار بیشتر است . در حلب ، دمشق ، تهران ، اصفهان ، شیراز، بصره ، کرمان ، و کابل بخش مرکزی بازارها بیشتر به صورت چند محوری توسعه پیدا کرده اند. چنین گرایشی در مراکز خرید نوین شهرهای غربی نیز مشهود است . خیابانهای طویل پرمغازه در برابر مجموعه های چند محوری جذابیت خود را روزبروز بیشتر از دست می دهند.

3. بازار مرکزی خرده فروشی با خانهای پیرامونی (منظومه ای )، مجموعه بزرگی از راسته ها و دالانهای سرپوشیده است که بی فاصله در مجاورت یکدیگر قرار گرفته اند و خانها به شکل کمربندی آنها را احاطه کرده اند. نمونه عالی و طراز اول این نوع ، بازار قدیم استانبول است (شکل 49) که در آن خانهای کم اهمیتی به دور بازار خرده فروشیِ مرکزی جمع شده اند؛ بزرگترین و شاید قدیمترین آن در محوطه ای میان بازار مرکزی و شاخ زرین واقع شده است . نمونه های دیگر آن ، مجموعه نوین بازار خرده فروشی در محوطه ورودی اصلی بازار تهران است که از چند طرف با خان احاطه شده است ، و نیز بازار رشت و قزوین و تاشقرغان و سلا و فاس و مراکش . ترتیب تشکیل این بازارها امروز به طور دقیق معلوم نیست و بسادگی نمی توان نشان داد که ابتدا راسته خرده فروشی وجود داشته است و در محیط آن خانها پدید آمده اند یا بالعکس ؛ در نتیجه یک مجموعه سه بخشی پدید آمده است : الف . دالانهای مرکزی ؛ ب . راسته های خرده فروشی و صنایع دستی ؛ ج . خانها. در بخش پیرامونی ، در استانبول ، قسمت مرکزی از دو بدستان ، در فاس از قیصریه ها و در تاشقرغان از تیمچه ها تشکیل شده است . هر یک از مجموعه های بزرگ و بلند بازارِ شهرهای مهم تجارتی ممکن است ترکیبی از سه گونه یاد شده باشد. البته قسمت مرکزی بازارها را باید از نوع «بازار چندمحوری » و «بازار مرکزی » و کوچه های اتصال به محوطه مرکزی را از نوع «بازار خطی » محسوب کرد. این ترتیب مثلاً، برای بازارهای تبریز، حلب ، اصفهان ، تهران ، تونس ، استانبول ، فاس ، مراکش ، تا حدودی صَنعا، اورمیه ، همدان ، قیروان ، و سلا صدق می کند.

4. بازار صلیبی (با دو محور اصلی متقاطع )، مرکّب از دو بازار خطی متقاطع عمود برهم است که در محل تقاطع به صورت چند محوری تراکم یافته است . برجسته ترین نمونه این نوع ، بازار وکیل شیراز است که همزمان با پنج خان ساخته شده اسـت (شکل 50). بازار وکیل کرمان نیز که مجموعه ای از وحدت معماری و زیبایی است به همین نسبت نمونه جالبی است . نمونه های دیگری در هرات و قندهار، اراک و محله مرکزی بازار کرمان ، بازار سفاقُس و حومه السوق دیده می شود. شاردن (1811، ج 8، ص 481) وصفی روشن از یک بازار متقاطع و صلیبی شکل به نام بازار شاه عباس کبیر در لار به دست می دهد که باید همان بازار قیصریه کنونی باشد (شکل 51). این گونه بازارها معمولاً با طرح و برنامه قبلی ساخته شده اند.

درخصوص کارکرد بازار،گونه های زیر رامی توان تشخیص داد:

5. بازار محله (بازارچه ) که نیازهای ساده و روزانه ساکنان محل را اعم از خوراک و پوشاک و دیگر کالاها فراهم می آورد و معمولاً از یک بازار مرکزی تغذیه می شود. این بازارها از جهاتی مانندمسقف نبودن ، داشتن ترکیب مسکونی ـ تجاری ،نداشتن خان و تجمع صنفی با بازار بزرگ فرق دارند (ویرت ، 1974، ص 258).

بعضی از این بازارچه ها به مرور رشد یافته و به ابعاد بازارهای بزرگ نزدیک شده اند؛ مانند بازارچه چارسوی شیرازیها، و بازارچه بیدآباد در اصفهان (ارباب ، ص 49). هر یک از محله های بغداد در اواسط قرن دوم دارای بازارچه ای مخصوص به خود بوده است (یعقوبی ، ص 13ـ14). مقریزی در خطط (ج 2، ص 94-97) بازارچه های قاهره را بتفصیل تشریح کرده و تاریخچه هر یک را نیز آورده است . بعضی محله های بزرگ شهرهای مهم ، مانند بسیاری از محله های اصفهانِ دوره صفوی ، دارای چندین بازارچه بوده اند؛ در قرن سیزدهم تهران دارای 38 بازارچه بود که غالباً به وسیله ثروتمندان شهر ساخته شده بود (شهری باف ، ج 1، ص 323). بازارچه های کهنسال معمولاً طاقهای بلند گنبدی شکل داشته اند.

در بعضی بازارهای بزرگ نیز که بتدریج به درون محله های اطراف خود نفوذ کرده و امتداد یافته اند بازارچه هایی دیده می شود، چنانکه در بازار تهران بازارچه های متعددی وجود دارد که از دوره های قدیمتر برجای مانده اند؛ مانند بازارچه بین الحرمین ، بین مسجد امام و مسجدجمعه . در بعضی از کاروانسراهای بزرگ و قلاع بین راهها نیز برای رفع نیازمندیهای کاروانیان بازارچه هایی پدید می آمده است . کاروانسرای زعفرانیه در نزدیکی سبزوار متعلق به زمان سلجوقیان و بازارچه کاروانسرای مهیار در چهل کیلومتری اصفهان و متعلق به زمان شاه اسماعیل اول است (سیرو، ذیل نامهای مذکور).

6. بازار بیرون شهری (حومه ). این بازارها در حاشیه شهر و اغلب به صورت بازار خطی در طول راههای منشعب از دروازه شهر واقع است و محل اتصال شهر به روستاست . نمونه های خوب برای این گونه بازارها: «میدان » در دمشق ؛ سوق خرق در بغداد؛ سوق بنقوسا در حلب ؛ دروازه تونس در قیروان ؛ دروازه شرقی در قندهار؛ و بازار دروازه جنوب غربی در شیراز است . این بازارها دارای خانهای ساده ای هستند که از آنها برای نگهداری محصولات کشاورزی ، حیوانات بارکش ، وسایل حمل و نقل و پرورش دامها به طور موقت استفاده می شود. کشاورزان و روستاییان اغلب برای تهیه نیازمندیهای خود به این بازارها ـ که هنوز هم معامله در آنها ساده تر است ـ یا سایر بازارهای حاشیه ای که برای تأمین نیازهای ضروری روستاییان مجهز شده اند، مراجعه می کنند. نمونه های خوب این بازارها در تبریز، در حِمص (سوریه )، تِطوان (مراکش )، هرات ، کاظمین ، سَفاقُس ، صنعا، و تَعِز (یمن ) دیده می شود. مهمترین رشته های کسب در این بازارها: فرآورده های کشاورزی و دامی (غلات ، میوه و تره بار، دام و طیور، لبنیات ، تخم مرغ ، پشم ، زغال چوب و هیزم ) ابزار کشاورزی ، کالاهای نجاری ، آهنگری ، طناب بافی ، سراجی ، سفال سازی ، سبدبافی ، کالاهای ارزان نساجی ، و پشم رنگ شده برای قالیبافی و گلیم بافی ، و... است .

7. بازار صحرایی . در برابر بازارهای بیرون شهری خاص روستاییان ، بازارهایی خاصّ کوچروان و چادرنشینان نیز تشکیل می شود که کالاهای آن با نیاز این گروه از مردم تطبیق می کند. مثال خوب این نوع ، بازار بیرون شهری دروازه جنوب شرقی حلب است . این بازار در طول جاده ای قرار دارد که از مرکز شهر به سوی مناطق چراگاهی شمال غربی صحرای سوریه کشیده شده است (برای وصف جالبی از این بازار رجوع کنید به بوشمان ).

8. بازار زیارتی . در این بازارها که معمولاً در همسایگی مکانهای مقدس و زیارتگاههای اسلامی جای دارند بیشتر کالاهای اماکن زیارتی در معرض فروش قرار می گیرند؛ کالاهایی مانند شمع ، مواد نذری ، زیورآلات طلا و نقره ، انواع منسوجات برای بانوان ، کالاهای سوغاتی ، اشیای کوچک بهادار، و خدماتی نظیر صرافی ، عکاسی ، مسافرخانه ، حمله داری ، غذاخوری ، مسافربری و حمل و نقل شهری عرضه می شود. نمونه های واقعی این بازارها در مشهد، قم ، سامره ، و کاظمین است .

9. بازار صنایع دستی . در مراکش و ترکیه به نوعی بازار یا بخشی از بازار برمی خوریم که در آنها رشته های گوناگون صنایعِ دستی و تعمیراتی یکجا جمع شده اند. کار این نوع پیشه وران محدود به ساخت و تولید است ، و برای عرضه و فروش محصولات خویش ترجیح می دهند از طریق واسطه و دلال عمل کنند. این گونه بازارها از قدیم در بازارهای مرکزی مراکش وجود داشته اند، اما در ترکیه با نام «صنایع چارشی سی » بتازگی تشکیل شده اند (اشتویک ، ص 161؛ ریتر، ص 93-101) و اغلب در کنار بازارهای قدیم یا خیابانهای اطراف شهر قرار دارند. محله های صنایع دستی نوین با طرح شطرنجی و از حجره های بتونی یک طبقه تشکیل شده اند ـ در آنها محل سکونتی وجود ندارد. مجموعه ای شبیه به این گونه بازارها چند سال پیش در کنار شهر حِمص سوریه ایجاد شد.

منابع : ابن بطوطه ، رحله ابن بطوطه ، بیروت 1407/1987؛ ابن حوقل ، سفرنامه ابن حوقل ، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران 1366 ش ؛ ابن صصری ، کتاب الدّره المضیئه فی الدوله الظاهریه ؛ فروغ ادیب صابری ، تاریخچه بازار تهران ، تهران 1364 ش ؛ محمدمهدی بن محمدرضا ارباب ، نصف جهان فی تعریف الاصفهان ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1368 ش ؛ اولیا چلبی ، اولیا چلبی سیاحتنامه سی ، چاپ احمد جودت ، استانبول 1314؛ کلیفورد ادموند بازورث ، تاریخ غزنویان ، ترجمه حسن انوشه ، تهران 1362 ش ؛ ثریا بیرشک ، «شناخت و بررسی بازارهای سنتی ایران »، پایان نامه فوق لیسانس معماری ، دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران ، 1357 ش ؛ محمدبن حسین بیهقی ، تاریخ بیهقی ، چاپ علی اکبر فیاض ، مشهد 1356 ش ؛ محمدکریم پیرنیا، آشنایی با معماری اسلامی ایران ، چاپ غلامحسین معماریان ، تهران 1371 ش ؛ همو، «بازار ایران »، باستانشناسی و هنر ایران ، ش 3 (1348 ش )؛ دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران 1345 ش ؛ ژان دیولافوآ، ایران ، کلده و شوش ، ترجمه علی محمد فره وشی ، تهران 1364 ش ؛ حسین سلطانزاده ، «بازارها در شهرهای ایران »، در شهرهای ایران ، چاپ محمدیوسف کیانی ، تهران 1366 ش ؛ ماکسیم سیرو، کاروانسراهای ایران ، ترجمه عیسی بهنام ، تهران ] بی تا. [ ؛ جان شاردن ، سیاحتنامه شاردن ، ترجمه محمد عباسی ، تهران 1336 ش ؛ جعفر شهری باف ، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم ، تهران 1367-1368 ش ؛ عباس عزّاوی ، تاریخ العراق بین الاحتلالین ، بغداد 1353-1376/1935-1956؛ گای لسترنج ، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان ، تهران 1364 ش ؛ سیدمحمدتقی مصطفوی ، آثار تاریخی طهران ، ج 1، چاپ میرهاشم محدث ، تهران 1361 ش ؛ علی اکبر مظاهری ، زندگی مسلمانان در قرون وسطا، ترجمه مرتضی راوندی ، تهران 1348 ش ؛ محمدبن احمد مقدسی ، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ، ترجمه علینقی منزوی ، تهران 1361 ش ؛ احمدبن علی مقریزی ، الخطط ، بولاق 1270/1853؛ لطف الله هنرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان ، تهران 1350ش ؛ یاقوت حموی ، معجم البلدان ، بیروت 1955-1957؛ احمدبن اسحاق یعقوبی ، البلدان ، ترجمه محمدابراهیم آیتی ، تهران 1356 ش ؛

Gabriel Baer, "Guilds in Middle Eastern history", in M.A. Cook, ed., Studies in the economic history of the Middle East, London 1970; C.H. Becker, "Grundlinien der Wirtschaftlichen Entwicklung طgyptens in den ersten Jahrhunderten des Islam", Klio, 9 (1909); idem, "Zur



Kulturgeschichte Nordsyriens im Zeitalter der Mamluken", Der Islam , 1 (1910); H. Bobek, "Die Hauptstufen der Gesellschafts-und Wirtschaftsentfal-tung in geographischer Sicht.", Die Erde, 90 (1959); A. de Boucheman, Une petite citإ caravaniهre: Suhnإ, Damaskus [1939]; E. Buthaud, "Le gardiennage des souks de Tunis", IBLA, 5 (1942); C.Cahen, "Ya-t-il eu des corporations professionnelles dans le monde musulman classique?", in A.H.Hourani and S.M.Stern, eds; The Islamic city: A colloquium, Oxford 1970; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin, en Perse et autres lieux de l'Orient, Paris 1811;R. Dozy, Supplإment aux dictionnaires Arabes, Beirut 1981; E. Ehlers, "City and hinterland in Iran:

the example of Tabas/Khorassan", Tijdschriftvoor Economische en Sociale Geographie, 68 (1977); idem, "The city of the Islamic Middle East. A German geographer's perspective", in papers in honor of professor Ehsan Yarshater (= Acta Iranica, 30) Leiden 1990; idem, "Rentenkapitalismus und Stadtentwicklung im islamischen Orient. "Beispiel: Iran", Erdkunde, 32 (1978); idem, "Teppichmanufaktur und Teppichhandel in Arak/Farahan -Iran", Der Islam, 59, 1982; E. Ehlers, M.Momeni, "Religiخse Stiftungen und Stadtentwicklung. Das Beispiel Taft/zentraliran", Erdkunde, 43 (1989); E I, s.vv. "Funduh ¤ "(by R.Le Tourneau), "k ¤ aysa ¦ riyya" (by M. Streck), "Khan" (by N. Elissإeff);(N. Elissإeff, "Corporations de Damas sous Nur al-Din. Matإriaux pour une topographie إconomique de Damas au XII e siهcle", Arabica, 3 (1956); Encyclopaedia Iranica, s.v. Ba ¦ za ¦ r (by W. Floor); P. English, "The traditional city of Herat, Afghanistan", in L.C. Brown, ed., From Madina to Metropolis, Princeton 1973; Semari Eyice, les "bedestens dans l'architecture Turque", in Atti del 2. Congresso Internazionale di Arte Turca (Venezia 1963) , Neapel 1965; H. Gaube, E. Wirth, Der Bazar Von Isfahan, Wiesbaden 1978; G.E.von Grunebaum,"Die Islamische Stadt", Saeculum, 6(1955); Ira Marvin Lapidus, "Muslim cities and Islamic societies", in I. M. Lapidus ed., Middle Eastern cities: A Symposium on Ancient, Islamic, and Contemporary Middle Eastern Urbanism, Berkeley 1969; idem, Muslim cities in the later Middle Ages , Cambridge/ Mass. 1967; G. Marµais, "considإrations sur les villes musulmanes et notamment sur le rآle du Mohtasib", in La ville , Sociإtإ Jean Bodin pour l'histoire comparative des institutions, Brussels. Recueils de la Sociإtإ Jean Bondin,VI,Bruxelles 1954;idem,"L'urbanisme Musulman", Revue Africaine, (1939- 1940); L.Massignon, "Enquهte sur les corporations d'artisans et de commer-µants au Maroc (1923-1924)", RMM , 58 (1924); M. Momeni, Maloyer und sein Umland , Marburg 1976; Xavier de Planhol, "Forces إconomiques et composantes culturelles dans les structures des villes islamiques", in La ville arabe dans l'Islam, Tunis 1982; G. Ritter' "Moderne Entwicklungstendenzen tدrkischer Stجdte am Beispiel der Stadt Kayseri", Geographische Rundschau, 24 (1972); M. Scharabi, Der Bazar , Tدbingen 1985; G.Schweizer, "Tabriz (Nordwest-Iran) und der Tabrizer Bazar", Erdkunde , 26 (1972); M. Siroux, Caravansإrails d'Iran et petites constructions routiهres , Kairo 1949; R.Stewig, Bursa, Nordwestanatolien.Strukturwandel einer orientalischen Stadt unter dem Einflu Þ der Industrialisierung, Kiel 1970; G.Stخber,"Habous Public in Chaouen.Zur wirtschaftlichen Bedeutung religiخser Stiftungen in Nordmarokko", Die Welt des Islam, 25 (1985); idem, "Habous Public", in Marokko.Zur wirtschaftlichen Bedeutung religiخser Stiftungen im 20. Jahrhundert, Marburger Geographische Schriften , 104, Marburg 1986; H.Thiersch, Pharos. Antike, Islam und Occident , Leipzig/Berlin 1909; Jacques Weulersse, "Antioche: essai de gإographie urbaine", BEO , 4 (1934); Eugen Wirth, "Die Beziehungen der orientalisch- islamischen Stadt zum umgobenden Lande. Ein Beitrag zur Theorie des Rentenkapitalismus", in E. Meynen, ed., Geographie heute . Einheit und Vielfalt. Ernst Plewe zu seinem, 65. Geburtstag. Wiesbaden 1973 a; idem, "Einlei tung: Der Orient-Versuch einer Definition und Abgrenzung", in H. Mensching and E. Wirth, ed.: Nordafrika und Vorderasien , Frankfurt 1973 b; idem,"Strukturwandlungen und Entwicklungstendenzen der orientalischen Stadt. Versuch eines غberblicks". Erdkunde , 22 (1968); idem, "Zum problem des Bazars i í r a ´ , q ¦ u S ), in Der Islam, LI (1974); LII (1975).

/ ایرج پروشانی /