۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

مجله ای که بود

http://www.iup.ir/index.aspx?pid=426&ProductID=22532

سیر ویکی نویسی ما

استات مس(II) (به انگلیسی: Copper(II) acetate) با فرمول شیمیایی
Cu(CH۳COO)۲ یک [کذا!] ترکیب شیمیایی با شناسه پاب‌کم ۸۸۹۵ است؛ که جرم مولی آن 181.63 g/mol (anhydrous)
199.65 g/mol (monohydrate) می‌باشد. شکل ظاهری این ترکیب، بلورهای جامد سبز تیره است.

جستارهای وابسته[ویرایش]
ترکیب شیمیایی
نام‌گذاری اتحادیه بین‌المللی شیمی محض و کاربردی
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ http://www.sargentwelch.com/pdf/msds/Copper_II_Acetate_212.00.pdf
«IUPAC GOLD BOOK». بازبینی‌شده در ۱۸ مارس ۲۰۱۲.

از: پارسی ویکی بدون اشاره به نام پارسی سره آن، زنگار و معربش زنجار، بدون یادکرد شیوه دیرین تهیه آن از مس و سرکه [با این خیال خام و خوشباوری که مثلا لغتنامه دهخدا علمی نیست ولی ویکی پدیا هست و حذف کنندگان تلاش های مردم عالِم اند و خدای کار و فعال ما یشاء! کلاغ و راه رفتن کبک!] به کجا چنین شتابان! کی بیدار می شویم؟!

||ویکی عربی هم از همین بلیه در رنج است، بنگرید:
خلات النحاس الثنائي
[عدل]

خلات النحاس الثنائي
خلات النحاس الثنائي
الاسم النظامي (IUPAC)
أسيتات النحاس الثنائي
أسماء أخرى
خلات النحاس الثنائي
المعرفات
رقم CAS 142-71-2?

6046-93-1 (أحادي هيدرات)
رقم المفوضية الأوروبية 205-553-3[1] تعديل قيمة خاصية EC no. (P232) في ويكي بيانات
المعرف الكيميائي الدولي◄
الخواص
صيغة جزيئية C₄H₆CuO₄[2] تعديل قيمة خاصية الصيغة الكيميائية (P274) في ويكي بيانات
الكتلة المولية 199.65 غ/مول
المظهر بلورات خضراء
الكثافة 1,88 غ/سم3
نقطة الانصهار 115 °س (أحادي هيدرات)
نقطة الغليان يتفكك
الذوبانية في الماء 7 غ/100 مل ماء بارد
الذوبانية منحل في الإيثانول، غير منحل في ثنائي إيثيل الإيثر
المخاطر
ترميز المخاطر
مادة مؤذية Xn
توصيف المخاطر
R22
تحذيرات وقائية
S36
في حال عدم ورود غير ذلك فإن البيانات الواردة أعلاه معطاة بالحالة القياسية (عند 25 °س و 100 كيلوباسكال)
تعديل طالع توثيق القالب
خلات النحاس الثنائي مركب كيميائي له الصيغة Cu2(CH3COO)4 ، ويكون على شكل بلورات خضراء. يوجد على شكل أحادي هيدرات.
محتويات [أظهر]
الخواص[عدل]
حالة أكسدة النحاس في هذا المركب 2+ كما يشير الاسم.
ينحل مركب خلات النحاس الثنائي في كل من الماء والإيثانول، لكنه لا ينحل في ثنائي إيثيل الإيثر.
يتلوح مركب خلات النحاس الثنائي بتأثير الهواء (يبهت لونه)، وبتسخين البلورات فوق 100°س يفقد المركب ماءه البلوري ويصبح ذو لون أبيض.
التحضير[عدل]
يحضر مركب خلات النحاس الثنائي من أثر حمض الخليك على أكسيد النحاس الثنائي أو كربونات النحاس الثنائي
CuO + 2CH3COOH → Cu2+(CH3COO-)2 + H2O
أو من تفاعل برادة النحاس مع حمض الخليك بوجود أكسجين الهواء.
Cu + 2CH3COOH + 1/2O2→ Cu2+(CH3COO-)2 + H2O
خلات النحاس القاعدية[عدل]
حسب اختلاف شروط طريقة التحضير يمكن لمركب خلات النحاس الثنائي أن يوجد على شكل مزيج مع هيدروكسيد النحاس الثنائي يسمى خلات النحاس القاعدية، والذي يشكل بلورات خضراء مزرقة لها الصيغة:
2Cu2+(CH3COO-)2 . Cu(OH)2 . 5H2O أو Cu2+(CH3COO-)2 . 3Cu(OH)2 . 2H2O
تنحل الخلات القاعدية في كل من الماء والإيثانول والأحماض الممددة.
الاستخدامات[عدل]
يستخدم مركب خلات النحاس الثنائي وخلات النحاس الثنائي القاعدية في الألوان الزيتية وفي صناعة الخضاب. كما يستعمل أيضاً في تحضير مضادات الفطريات، بالإضافة إلى استعماله كحفاز في بعض الاصطناعات العضوية.
المصادر[عدل]
^ مذكور في : معرف المكون الفريد — معرف المكون الفريد: http://fdasis.nlm.nih.gov/srs/srsdirect.jsp?regno=39M11XPH03 — تاريخ الاطلاع: 17 نوفمبر 2016 — المحرر: إدارة الأغذية والأدوية — عنوان : cupric acetate
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : بوب كيم — https://pubchem.ncbi.nlm.nih.gov/compound/8895 — تاريخ الاطلاع: 17 نوفمبر 2016 — عنوان : Copper(II) acetate — رخصة: محتوى حر
Taschenbuch chemische Substanzen, Willmes, Verlag Harri Deutsch, ISBN 3-8171-1662-4
حالا لغت نامه صد ساله دهخدا

||زنجار.[ زِ / زَ ] (معرب ، اِ) زنگار، معرب است . (منتهی الارب ). معرب زنگار است و آن دو نوع می باشد معدنی و عملی و بهترین آن معدنی است از کان مس آورند. (برهان ). بالفتح ۞ زنگار معرب است چرا که فعلان به فتح اول مختص به رباعی مضاعف است در غیر آن جائز نیست ، چنانکه خلخال و سلسال . (آنندراج ). مأخوذ از فارسی زنگ و زنگار: و زنگارالحدید؛ زنگ آهن . (ناظم الاطباء). معرب زنگار. (فرهنگ فارسی معین ). بفارسی زنگار گویند و معدنی او از کان مس بهم می رسد ودهنه ٔ مسی عبارت از اوست و مصنوع او را اقسام است یکی را زنجار مجرود ۞ نامند و آن زنگ مس است که سرپوش مس را بر ظرف سرکه ٔ کهنه به نهجی منطبق سازند که مانع از صعود بخار سرکه گردد و بعد از هر ده روز از آن سرپوش زنگ را بتراشند و جمع کنند و یکی را زنجار دودی نامند و او را صفایح مس که هر روز سرکه بر آن پاشیده در سرداب بگذارند تا زنگ گرفته هر پنج مثقال زنگ او را با سرکه ٔ کهنه در همان مس بسایند تا غلیظ گردد و شب یمانی و ملح اندرانی و بوره ٔ سرخ از هر یک چهار مثقال اضافه نموده در آفتاب خشک کرده به هیئت فتیله بسازند... و بهترین او معدنی و دودی است ... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ترجمه ٔ صیدنه ، کتاب المفردات قانون ابوعلی سینا، الجماهر بیرونی و اختیارات بدیعی شود.
////////////////
حال این پرسش پیش می آید که آیا ویکی پدیائی که این همه حلوا حلوا و در راهش تلاش می کنیم و بعضا گهگاه عانه هم می پردازیم و برایش برایگان ترجمه می کنیم با برنامه ای از مرکز به بهانه علمیت و سندیت و مدرن گرائی به قطع ارتباط با مواریث و پیشینه علمی مطلع های دیگر زبان ها میپردازد یا ما جهان سومی ها سوراخ دعا را گم کرده ایم؟ احتمالا حدس دوم بیشتر قرین به صحت است چرا که ویکی نویسان زبان های کشورهای پیشرفته درجه یک ،در صورت احاطه و اطلاع، تمام اسامی و مرادف ها و وجوه مربوط به هر مطلع را در مقاله های خود می گنجانند تا بدانجا که مقالات جامع ستاره شاخص می گیرند! این هم از ویکی نویسی ما! " اسفناج یک نوع گیاه یک ساله با ساق و برگ لطیف که می‌توان..."! کمی تفکر به حال و روز و روزگار خویش پر بیراه نیست...

بازتاب هنر و اندیشه ساسانیان در هنر عهد آل بویه: هنر معماری و فلزکاری


بازتاب هنر و اندیشه ساسانیان در هنر عهد آل بویه: هنر معماری و فلزکاری

مقاله 2، دوره 3، شماره 5، تابستان و پاییز 1393، صفحه 21-53  XMLاصل مقاله (6992 K)
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
چکیده
چکیده
هنر و معماری یکی از مهم‌ترین عناصر فرهنگ مادی هر سرزمین است که از عوامل گوناگونی چون: احکام دینی، سنت‌های قومی و ملی، محیط جغرافیایی و ورود فرهنگ‌های ملت‌های دیگر تأثیر می‌پذیرد. به دنبال گشوده شدن ایران توسط مسلمانان و گرویدن اکثریت ایرانیان به دین اسلام، فرهنگ و هنر ایرانی دچار تغییر و دگرگونی گردید. اما از سده چهارم ق. بر اثر تلاش‌های ایرانیان به ویژه حکام آل بویه سرزمین‌های ایرانی در مرکز، جنوب و غرب ایران استقلال سیاسی و فرهنگی خود را از دستگاه خلافت به دست‌ آوردند و جنبه‌هایی از تمدن ایرانی دوباره احیا شد و فنون و صنایع ایرانی فرصت تداوم، پیشرفت و توسعه یافت. هنر در این زمان هر چند تا حدی تحت تأثیر اسلام قرار گرفت، اما نیاز به تداوم هنر و صنایع و نیز کوششی که در حفظ و احیای آثار ملی و سنت‌های باستانی در میان ایرانیان تا سده‌های چهارم و پنجم وجود داشت، به ویژه هنرهایی نظیرمعماری و فلزکاری را بشدت متأثر از هنر باستان و به ویژه دوره ساسانی ساخت. در این پژوهش تلاش شده تا با استفاده از رویکرد تاریخی و روش تحلیلی و توصیفی به بازتاب هنر دوره ساسانی در هنر معماری و فلز کاری عهد آل بویه پرداخته شود و میزان و زمینه‌های تأثیرپذیری آن از هنر و اندیشه باستانی ایران تعیین گردد.
کلیدواژه ها
کلید واژه‌ها: آل بویه؛ ساسانیان؛ هنر؛ اندیشه ایرانی؛ معماری؛ فلزکاری
مراجع
منابع
-     آزاد، میترا، (1381)، معماری ایران در قلمرو آل بویه، کلیدر: تهران.
- ابن‌البلخی، (1363ش.)، فارس‌نامه، باهتمام گای لسترانج و آلن نیکلسون، تهران، دنیای کتاب.
- ابن زرکوب شیرازی، ابوالعباس معین الدین احمدبن شهاب الدین ابی الخیر، (1350ش)، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
-  ابودلف، مسعربن مهلهل، (1354)، سفرنامه ابودلف در ایران، با تحقیقات و تعلیقات مینورسکی، ترجمه سید ابوالفضل طباطبایی، زوار، تهران.
- ارفعی، عبدالمجید، (1370)، «جاده شاهی شوش- تخت جمشید» در قافله سالار سخن خانلری، تهران: 29-45.
- اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، (1340)، مسالک و الممالک، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب: تهران.
- ایمان پور، محمد تقی، (1388)، «تخت رستم و مقبره کمبوجیه؛ آیا بنای ناتمام تخت رستم در پارس می‌تواند مقبره کمبوجیه دوم باشد؟»،فصلنامه پژوهش های علوم تاریخی، دوره 6، شماره 190، 1-16.
- براند، ربرت هین، (1386)، مقابر در معماری ایران دوره اسلامی، گردآورنده محمد یوسف کیانی، سمت: تهران.
- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، (1346)، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، بنیاد فرهنگ ایران: تهران.
- بوسایلی و شواتو،ماریو و امبرتو، (1389)، تاریخ هنر ایران (هنر پارتی و ساسانی)، جلد دو، ترجمه یعقوب آژند، مولی: تهران.
-     بیرونی، ابوریحان محمدبن احمد، (1374)، الجماهر فی الجواهر، تحقیق یوسف الهادی، علمی و فرهنگی، تهران.
- بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین، (1382)، تاریخ بیهقی، بازگردان و تعلیقات شاهرخ موسویان، دستان: تهران.
- پرایس، کریستین، (1347)، تاریخ هنر اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب: تهران.
- پوپ، آرتور، (1338)، شاهکارهای هنر ایران، ترجمه پرویز خانلری، بنگاه مطبوعاتی سیف علی شاه: تهران.
-  ترکمنی‌آذر، پروین، (1384)، دیلمیان در گسترة تاریخ ایران (حکومت‌های محلی آل‌زیار و آل‌بویه)، سمت: تهران.
- ترمذی، أبی عیسی محمدبن عیسی، (1384سنن ترمذی، حَقّقَه و صَحّحَه عبدالرحمان محمد عثمان، الجزء الثانی، الناشر  محمدعبدالمحسن الکتبی: مدینه المنوره.
- جوان، موسی (مترجم)، ( 1342)، مجموعه قوانین اوستا یا وندیداد اوستا، چاپخانه رنگین: تهران
-  چوکسی، جمشید کرشاسپ، (1387)، ستیز و سازش (زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعة ایرانِ نخستین سده‌های اسلامی)، ترجمه نادر میرسعیدی، تهران: ققنوس.
- حاتمی، زهرا، (1389)، راه‌های ارتباطی در دوره هخامنشیان، (پایان‌نامه کارشناسی ارشد)، دانشگاه فردوسی مشهد.
- حسن، ابراهیم حسن، (1366)، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد 2، جاویدان: بیجا
- دریایی، تورج، (1387)، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ترجمه مهرداد قدرت دیزجی، ققنوس، تهران.
- دوری، کارل. جی، (1368)، هنر اسلامی، ترجمه رضا بصیری، انتشارات یساولی فرهنگسرا، بی‌جا.
- دیماند، س.م.، (1365)، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمه عبدالله فریار، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
-     رویگر، محمد، (1388)، فارس در دوره آل بویه، آوند اندیشه: شیراز.
-     زرین کوب، عبدالحسین، (1348)، کارنامة اسلام، شرکت سهامی انتشار: تهران.
-     زمانی، عباس، (2535)، تأثیر هنر ساسانی در هنر اسلامی، وزارت فرهنگ و هنر: تهران.
- فرای، ریچارد. ن، (1358)، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، سروش: تهران.
-  ـــــــــــــــ ، (1363)، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه (از سلسله تحقیقات گروه تاریخ ایران دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، جلد 4، امیرکبیر: تهران.
- فرید نژاد، شروین، ( 1384 )، «اسب و سوار در هنر ساسانی» در کتاب ماه هنر، بهمن و اسفند، 148-153.
-  فقیهی، علی اصغر، ( 1347 )، شاهنشاهی عضدالدوله(چگونگی فرمانروائی عضدالدوله دیلمی و بررسی اوضاع ایران در زمان آل بویه)، مطبوعاتی اسماعیلیان: تهران.
-  ــــــــــــــــ ، ( 1357 )، آل بویه و اوضاع زمان ایشان (با نموداری از زندگی مردم در آن عصر )، صبا: گیلان.
-     قوچانی، عبدالله، (1368)، «شناسایی بشقابی از قرن چهارم ﻫ. ق» در مجله باستان‌شناسی و تاریخ، شماره دوم، بهار و تابستان، 35 – 388.
-     کریمان، حسن، (1345)، ری باستان، جلد 1 و 2، انجمن آثار ملی: تهران.
- کیانی، محمد یوسف، (1386)، «کاروان سراها» در معماری ایران دوره اسلامی، گردآورنده محمد یوسف کیانی، سمت: تهران.
- گالدیری، اوژن، (1370)، مسجد جامع اصفهان، ترجمه عبدالله جبل عاملی، مرکز میراث فرهنگی اصفهان.
- گدار، آندره، (1365)، آثار ایران، جلد یک، ترجمه ابوالحسین سروقد مقدم، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی: مشهد.
- ــــــــــــ ، (1367)، آثار ایران، جلد سه، ترجمه ابوالحسین سروقد مقدم، ج 4، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی: مشهد.
- ــــــــــــ ، (1368)، آثار ایران، جلد چهار، ترجمه ابوالحسین سروقد مقدم، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی: مشهد.
- گرابار، اولگ، (1379)، شکل‌گیری هنر اسلامی، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
-     گشایش، فرهاد، (1378)، تاریخ هنر ایران و جهان، عفاف: تهران.
- گیرشمن، رمان، (1370)، هنر ایرانی در دوره پارتی و ساسانی، ترجمه بهرام فره‌وشی، علمی و فرهنگی: تهران.
- مافروخی اصفهان، مفضل بن سعد، (1385)، محاسن اصفهان، ترجمه حسین بن محمد آوی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان: اصفهان.
- مسلم، أبی الحسین‌ مسلم بن الجاح، (1392)، مختصر صحیح مسلم، تحقیق ناصرالدین الدلبانی، المکتب الاسلامی- دارالعربیه: بیروت.
- محمد حسن، زکی، (1363)، تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمد علی خلیلی، اقبال: تهران.
- مخلصی، محمد علی، (1386)، «ناره‌ها»، در معماری ایران دوره اسلامی، گردآورنده محمد یوسف کیانی، سمت: تهران.
-     مسکویه رازی، (1376)، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، ج 6، توس، تهران.
-  مشکوتی، نصرالله، (1349)، فهرست بناهای تاریخی و اماکن باستانی ایران سازمان حفاظت آثار باستانی ایران، تهران.
-     مصطفوی، محمد تقی، (1375)، اقلیم پارس، اشاره: تهران.
- مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، جلد 2، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران: تهران. منزوی، علی‌نقی، (1363)، تاریخ عمومی هنرهای مصور قبل از تاریخ تا اسلام، جلد 2،
- ناصر خسرو، (1354)، سفرنامه ناصر خسرو، به کوشش محمد دبیر سیاقی، انجمن آثار ملی: بی‌جا.
-     هرودت، (1380)، تواریخ، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات افراسیاب: تهران.
- همایون، ناصر، (1369)، «کاروان سرا در فرهنگ ایران» در مجلة تحقیقات تاریخی، سال اول و دوم، شماره 4 و 5، 201 – 227.
- یحیایی، علی، (1389)، بررسی تحلیلی اقتصاد آل بویه (پایان‌نامه دکترا)، دانشگاه اصفهان.
-      Bivar, A.D.H, (1975), "Mithraic symbols on a Medallion of Buyid Iran? " Journal of Mithraic Studies, Volume I No.I:20 – 25.
-      Busse, Herbert, (1973), The Revival of Persian Kingship under the Buids, University library of Manchester: 47-69.
-      Craf, David, (1994), "The Persian Royal Road System", in Sancisi – Weerdenburg, A kuhrt and M. C. Root (eds), Achaemenid History VIII: Continuity and Change, Leiden: 197 – 189.
-      Imanpour, Mohammad T., (2010),"The Communication Roads in Parsa during the Achaemenid" Acta Iran, No.19: 87-99.
-      Imanpour, Mohammad T, (1998), The Land of Parsa: The first Persian Homeland, A PhD, thesis submitted to university of Manchester.
-      Kuhnel, E. (1956), Die Kunst Persiens Unter den Buyiden, ZDMG, 106.
-      Mostafavi, M.T., (1967)," The Achaemenid Royal Road: Post stations between Susa and Persepolis", in A. Upham Pope (ed.), A Survey of Persian Art: from Prehistoric Times to the Present, 14, Oxford: 3008-3010.
-      Mostafavi, Mostafavi, M.T., (1978), The Land of Párs: The Historical Monuments and the Archaeological Sites of the Province of Fárs, R. N. Sharp (trans.), Tehran.
-      Nylander, C., (1970), Ionians in Pasargadae: Studies in Old Persian Architecture, Uppsala.
-      Stronach, David,( 1978)Pasargadae: A Report on the Excavation Conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961 to 1963Oxford.
آمار
تعداد مشاهده مقاله: 3,009
تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,225


http://tuhistory.tabrizu.ac.ir/article_1052.html

از یاد نباید برد هرگز و هیچگاه، در خواب و بیداری


 هنوز هم که هنوز است با نشان های ملی خود که متأثر از پیروزی اسکندر بر آخرین شاه هخامنشی است به تلویح به خود می بالند و امثال پور پارسال! مزدور از وجود خارجی نداشتن هخامنشیان یافه می بافت:
شاهین زرین ؛ علامت و نشانی بود علم ایران را، در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده در سر نیزه ٔ بلندی برافراشته بهمه نمودار بود. پس از سپری شدن شاهنشاهی و دست یافتن اسکندر  در پایان سده ٔ چهارم پیش از میلاد به ایران عقاب (شاهین ) نشان اقتدار ایرانیان رفته رفته در اروپا رواج یافت و در بسیاری از کشورها چون روسیه ، آلمان ، اتریش ، لهستان و غیره عقاب نقش علم آن سرزمینها گردید و برخی از آنها هنوز برقرار است . و اسکندر آن را نقش سکه ٔ پادشاهی خود قرار داد نشان شاهین (عقاب ) پس از سیصد سال پایداری در مصر با اکتاویوس به روم رفت و علامت اقتدار آن امپراتور گردید. (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد).
و برخی در این خوش خیالی که نبرد سر آمد...
برنامه طوری چیده شده که دلار می خریم یعنی بی مزد و منت به تقویت ابزار تسلط بیگانه بر خود می پردازیم... رولکس و پورشه و فراری و هر تجمل دیگر را با به باد دادن ذخائر و سرمایه های ملی بخود می آویزیم یا آویزانشان می شویم بلکه گمان رود کسی شده ایم و سری در میان سرها در آورده ایم...آخرالزمانیان هشت ساله چنان انگولکی کردند که شاید نرخ کتابخوانی تنها در نقاطی چون بیافرا و میان آدمخوارهای آمازون از ما مردم پر مدعا پائین تر باشد. در سلطنت سلطان صاحبقران که نفتی نبود و همه منابع مملکت صادر نمی شد بنا به نرخ روز اسعار در روزنامه وقایع اتفاقیه ارزش هر تومان برابر با دو پوند انگلستان در اوج انقلاب صنعتی بود و حالا هر دلار بیش از چهار هزار تومان! به این کار می گویند کارستان... هر چه فریا دارید بکشید تا فریاد دان! عوامفریبان بی وطن پاره بشه

از برق این زمرد هی دفع اژدها کن.

زمرد
بضم زای و میم و راء مهمله مشدده و دال و بذال معجمه نیز آمده بهندی پنا نامند
ماهیت آن
از جملۀ احجار نفیسه است و کفته اند که در معدن ذهب بهم می رسد و مادۀ آن ذهبی است که بران یبس و انجماد غالب کشته و بدان سبب سبز شده و در مدت بیست و یک سال در معدن تکون می یابد و بعضی این را و زبرجد را از یک جنس می دانند که بسبب اختلاف ماده هریک بنوعی تکون می یابد و صلابت آن از احجار دیکر کمتر است و سوهان در ان اثر می کند و اقسام و الوان می باشد قسمی ذبابی است یعنی رنک آن شبیه بذباب اخضر است نه آنکه بر حامل آن ذباب نمی نشیند چنانچه بعضی کمان کرده اند و این قسم بهترین اقسام و صاف و شفاف و آب آن متموج و رقصان می باشد و صورت چشم مخفی در ان مرئی می کردد و این را صعیدی نامند که از صعید مصر آورند و قسمی ریحانی است یعنی رنک آن شبیه برنک برک ریحان و این را زمرد نو نامند و قسمی فستقی است یعنی سبز مائل بسیاهی و این را زمرد کهنه نامند و قسمی سلقی یعنی شبیه برنک برک سلق و قسمی زنجاری شبیه برنک زنجار و قسمی کراثی شبیه برنک برک کراث و قسمی دیکر صابونی یعنی برنک صابون سبز مائل بسفیدی است و این بدترین اقسام است و بهترین همه سبز پر آب شفاف صلب آنست که آمیخته بسنک ریزه و طلقی نباشد یعنی در جرم آن ریزهای سنک نباشد و نیز بعضی مواضع آن براق مانند طلق نباشد
طبیعت اقسام آن
در دوم سرد و در سوم خشک و قوت آن مدتی مدید می ماند
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی حرارت غریزی و ارواح و دل و دماغ و کبد و معده و رافع صرع و هم و غم و حزن و خفقان و ذات الجنب و ذات الرئه و نزف الدم و اسهال دموی و سموم قتاله و نهش هوام و استسقا و یرقان و حبس البول و تفتیت سنک کرده و مثانه و جذام هرچند که متقرح و اطراف ریخته باشد شربا و تعلیقا و چون شخصی که زهر خورده و یا جانوری سمی او را کزیده باشد قبل از سرایت بجمیع اعضا مقدار هشت شعیر آن را نرم سوده بخورد زهر بران کارکر نشود و امان یابد از افتادن مو و جدا شدن پوست بدن و اکتحال آن جهت تقویت بصر و رفع سبل و مداومت نظر کردن بران رافع کلال بصر و تعلیق آن و پوشیدن انکشتری آن جهت منع صرع در مصروع و لهذا ملوک آن را علاقۀ کردن بند اطفال می نمایند از حین ولادت و چون انکشتری از طلا باشد جهت رفع طاعون مؤثر و طلای آن جهت سعفه و قروح خبیثه مفید و چون یک مثقال آن را در انکشتری ممزوج از طلا و نقره که بالمناصفه دو مثقال باشد در طالع میزان که آفتاب در برج هوائی باشد نصب کنند و بپوشند باعث قبول دلها و هیبت در نظرها و قضای حوائج مجرب دانسته اند و خواص و منافع بسیار دیکر بدان منسوب می دارند مانند آنکه می کویند چون بطعام زهردار رسد عرق کند و حامل آن تنکی معیشت نیابد و چون افعی را نظر بران افتد کور شود و بعضی کویند آب از چشم افعی جاری کردد و کور نشود و غیر اینها از خواص و منافع و حال آنکه هیچ یک اینها اصلی ندارد زیرا که در هنکام تونکری اکثری مردم بقیمت بسیار اعلی خریده اند و بعد آنکه فقیر و دست تنک شده همان را بقیمت بسیار نازل فروختند و مجربین آن را بر چشم افعی مالیدند مکر کور نشد مقدار شربت آن در رفع سموم یک دانک و در نزف الدم یک قیراط بدل آن در دفع سموم زبرجد و در رفع اسهال مرجان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
ز مرد. [ زُ م ُرْ رُ ] (معرب ، اِ) ۞ معرب «سماراگدوس » ۞ یونانی .محمدمعین آرد: یکی از سنگهای قیمتی به رنگ سبز و آن هرچه بزرگتر باشد گرانبهاتر است . قدما می پنداشتند که نظر بر زمرد چشم افعی را کور کند. (فرهنگ فارسی معین ). از سنگهای قیمتی و با رنگی سبز و زیبا است این سنگ که از سیلیکات آلومینیوم ۞ و بریلیوم ۞ می باشد در سنگهای پگماتیت ۞ یافت میشود. (از لاروس ). جوهری است معروف ۞ و آن انواع است . ذبابی و ریحانی و فستقی و صابونی . انگشتری او منع صرع شخصی که مصروع نباشد مؤثر و گویند که چون افعی را نظر بر وی افتد کور شود. (منتهی الارب ). گوهری قیمتی و گرانبها که رنگ سبز خوشی دارد و به فارسی دوال و یا دوبال گویند. (ناظم الاطباء). زمرد را زبرجد خوانند، در معدن زر می باشد و بهترینش سبز شفاف است ... در قیمت فروتر از لعل است . (از نزهة القلوب ). جوهری است سبز رنگ و به فتح رای مهمله زُمُرَّد نیز آمده . (غیاث ). جوهری ۞ سبز معروف که به دیدن آن مار کور شود. (آنندراج ). بیرونی گوید: زمرد و زبرجد دو اسم مترادف باشند یک معنی را، و زبرجد عام است یعنی نوع جید و ردی هر دو را شامل است ، لکن زمرد تنها اطلاق بر نوع جید شود. و آنرا بر حسب رتبه ٔ جودت و ردائت نامهای ذیل دهند: ظلمانی ، پس ریحانی ، پس سلقی و پس از سلقی انواع ردیه است با دال و ذال معجمه و فتح راء و ضم آن تشدیدراء و تخفیف آن با همه ٔ این صور صحیح است . رجوع به الجماهر فی الجواهر بیرونی چ حیدرآباد دکن ص 160 شود.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از کان طلا و غیر او نیزبهمرسد و اقسام می باشد یکی ذبابی است یعنی در رنگ شبیه به ذباب سبز، نه آنکه بر حامل او مگس ننشیند و آن به غایت صاف و آبدار می باشد و آبش متموج و رقصان ویکی را ریحانی نامند که در رنگ شبیه به ریحان است ومشهور به زمرد نو است و یکی را فستقی گویند که در سبزی به سیاهی زند و زمرد کهنه نامند و یکی را صابونی گویند و آن سبزیست که به سفیدی زند و بعضی این قسم را از جنس زبرجد دانسته اند... نگاه کردن او رافع کلال بسر و انگشتری او جهت منع حدوث صرع در شخصی که مصروع نباشد مؤثر و چون خاتم طلا باشد، جهت رفع طاعون و تعلیق او مبطل سحر است و چون یک مثقال او را انگشتری ممزوج از طلا و نقره که دو مثقال باشد نصب نمایند، در طالع میزان و آفتاب در برج هوائی باشد جهت قبول دلها و هیبت در نظرها و قضای حاجت مجرب دانسته اند و گویند حامل او تنگی روزی نمی کشد و گویند چون افعی را نظر بر او افتد کور شود. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )... یکی از سنگهای گرانبهاست که رنگش قرمز ۞ می باشد و چون آفتاب بدان تابد چون شعله ٔ آتش بنظر آید، لکن محققاً معلوم که زمردی که در کتاب مقدس وارد است همین زمرد معروف حالیه باشد؛ اما ترجمه ٔ هفتاد و یوسیفس و ولگیت در عوض لفظ زمرد بهرمان ۞ ترجمه نموده اند. سفر خروج 28، 17 و 39، 10. (از قاموس کتاب مقدس)
////////////////
86 . 4062 se-se ، *sit-sit (در ژاپنی، šitsu-šitsu)، كه آن را با گمانه زنی به شكل *sirsir بازسازی كرده‌اند، یكی از گوهرهای ایران ساسانی است كه پیشتر در ’’نكاتی درباره فیروزه در خاور ‘‘*به تفصیل درباره آن گفته ام.  از اینرو در اینجا تنها خلاصه‌ای كوتاه همراه با اطلاعات بیشتر و اصلاحاتی چند می آورم.  دیگر بر این باورنیستم كه می‌توان se-se را با شیگنان (Shignan) یا jaza عربی مرتبط دانست، و اینک دیگر شك ندارم كه se-se آوانگاشت واژه‌ای است ایرانی (به احتمال قریب به یقین سغدی) كه در هر صورت هنوز صورت اصلی آن یافت نشده است. از منابع چینی چیزی درباره چیستی   se-se ایرانی به دست نمی‌آید.  در این منابع se-se را تنها در شمار  گوهرهای ایرانی و سغدی (كان/K‛an) آورده ‌اند. 1 در سالنامه تانگ کانهای  se-se در جنوب‌ خاوری رود سیحون (Yaxartes) در سغدیانه آمده است؛2 و این سنگها را از راه  ختن برای فروش به چین می‌بردند. 3 بسا که دست نسطوریان كه این سنگ ها را در آراستن كلیسای خود کار می گرفتند در آوردنش به چین  در کار بوده است.  در همین تاریخچه از ستونهای se-se در كاخهای فو‌ـ‌ لین (سوریه) سخن رفته است؛4 اما اینجا سخن از گونه ای سنگ ساختمانی است. در تبت باستان، se-se بخشی از لباس رسمی بود و بلند پایگان این سنگ را به رشته ‌كشیده از شانه می‌آویختند.  چیزهائی كه از نظر ارزش پس از این سنگ قرمی آمد اینها بود: زر،  سیم زراندود،  سیم  و مس5 ــ همین بروشنی نشان می‌دهد se-se در تبت گوهری گرانبها و بر تر از زر به شمار  می‌رفته.  رسم بود زنان تبتی منجوقهایی از این سنگ را در گیسوان خود ببافند، و می‌گویند منجوقی آن هم‌ارز اسبی نژاده بود. 6 وجه تسمیه ma kia ču  4063    ("مروارید یا منجوق هم‌ارز اسب") همـــین است. در Ko ku yao lun7 این منجوقها در بخشی جداگانه و متفاوت با فیروزه بررسی شده‌اند. 8
در دوره تانگ، زنان نان ‌مان (Nan Man) (قبایل بومی جنوب چین) نیز سنگ se-se را زیور موهای خود می‌کردند؛1 و در سرزمین نان‌ـ‌چائو (Nan-čao) نیز آن را می‌شناختند. 2 زنان وی‌ـ‌چو (Wei-čou)   4064 در سه‌ـ ‌چوان رشته‌های se-se را به موهای خود می‌زدند. 3 افزون بر این، می‌شنویم كه چینی‌ها نیز در همین روزگار se-se را کار گرفته حتی آن را در خاك خود استخراج می‌كردند.  برخی موارد چنین می نماید که پای سنگی ساختمانی در میان است؛ در موارد دیگر گویا اشاره به سنگی شفاف و گرانبهاست كه به نخ کشیده با آن پرده و پاراوان می ساختند و ارزشی فراوان، همسنگ مروارید سره و فلزات گرانبها بدان می دادند. 4 در سالنامه تانگ زیر وقایع سال 786 چنین آمده است:’’كوان‌ ـ چا‌ـ ‌شی (Kwan-c’a-ši) 4065  5 شان‌چو (Šan-čou)   4066  (در هو‌ـ ‌نان Ho-nan)، كه نام او لی پی (Li pi) 4067  بود، به فغفور گزارش داد كه در كارگاههای ریخته‌گری كوه لو‌ـ ‌شی (Lu-ši) 4068  se-se تولید می‌شود و درخواست  كرد پذیرش این سنگها به جای مالیات ممنوع شود و فغفور ) ته‌تسون/ Te Tsun) در پاسخ این درخواست  گفت اگر se-se از خود خاك به دست نمی‌آید، باید آن را به مردم واگذار كرد و آنان مجازند آن را برای خود جمع ‌آورند." گویا در اینجا پای یكی از فرآورده های جانبی دارای خاستگاه  فلزی در میان باشد؛ و این مطلب با گفته‌های كائو سه‌ـ ‌سون (Kao Se-sun) در كتابش، Wei lio، سازگار است كه می‌گوید در روزگار وی (دوره ســــونگ) se-se را از سنگ گداخته به دست‌ می‌آوردند.
 از دو نمونه کارگیری se-se در کارهای هنری که در K‛ao ku t‛u و Ku yü t‛u p‛u 31) آمده یاد كرده‌ام.  از آن روزگار دو مورد كاربــــــرد واژه se-se را در Po ku t‛u lu یافته‌ام كه وان‌ فو (Wan Fu) در سال 11‌ـ‌1107 منتشر كرده است. در یك بخش از این كتاب6 زنگارِ یك tin   4069 منسوب به دوره چو (Čou) با رنگ se-se مقایسه شده است: از آنجا كه زنگار به رنگهای سبز، آبی و بسیاری فامهای دیگر یافت می‌شود، این اشاره مدرك قطعی در مورد رنگ se-se پیش نمی‌گذارد.  در مورد دیگر،7 در بازنمائی یك tin كوچك كه دیرینگیش  به دوره هان می رسد گفته شده است كه در آن زر و  سیم  كار گذاشته‌اند و با هفت گوهر (saptaratna) و se-se ای بس رخشان تزئین شده است.  این بسیار شگفت‌آور است، زیرا در اسناد دوره هان اشاره‌ای به وجود se-se نشده و نخستین بار در گزارشهای مربوط به ایران ساسانی است که نامش آمده؛ یا این ظرف مفرغی نه از دوره هان بلکه از دوره تانگ بوده؛ یا اگر هم  از دوره هان بوده، سنگی كه نویسنده  دوره سونگ se-se تشخیص داده همان سنگی نیست كه در دوره تانگ به این نام شناخته می‌شده است.  پیش از این به مناسبتی گفته‌ام كه نویسندگان دوره سونگ دیگر نمی‌دانستند se-se دوره تانگ براستی  چه بوده و گویا se-se تانگ در دوران سونگ از دست رفته بوده و در آن دوره تنها  جایگزینهای آن كه se-se نامیده می‌شدند رایج  بوده‌اند.
در فرمانروائی دودمـــــــان یوان (Yüan) یا مغول واژه se-se زندگی از سر گرفت. چان ته (Čan Te) ، فرستاده‌ای که در سال 1259 از بغداد دیدن کرد، se-se را در كنار مروارید، سنگ لاجورد و الماس جزو گوهرهای خلیفه بر‌شمرده است. سنگی كوچك و بی‌ارزش كه در كین‌ ـ ‌چو (Kin-čou) (در شِن‌ـ‌كین /Šen-Kin/ منچوری) یافت شده بود، se-se نام گرفت؛1 و از دوره فغفور چن‌ـ‌تسون (Č‛en-tsun) (1307‌ـ‌1295) می شنویم كه دوهزار‌و‌پانسد  كتی se-se را به جای پول به مأموران دولتی دادند، اما دیری نگذشت كه به فرمان فغفور این رَویه برافتاد. 2 در دوره مینگ، se-se تنها واژه‌ای بود كه به ابهام بر سنگی گرانبها مربوط به گذشته اشاره داشت و سپس برای نامیدن مصنوعاتی چون مهره‌های ساخت شده از گِل یا شیشه رنگی به كار رفت.
یادداشتهای چینی‌ها درباره se-se شباهتی چشمگیر با داستان باستانیان از زمرد (smaragdos) دارد كه هم آن را سنگی گرانبها خوانده اند كه بیشتر نگین انگشتری ‌سازند و هم سنگ ساختمانش شمرده‌اند.  تئوفراستوس3 گوید: "زمرد چشم را نیک افتد و نگین انگشتریش ‌كنند نگریستن را.  اما سنگی است كمیاب در تکه های نه‌چندان بزرگ.  با این همه در تاریخ شاهان مصر آمده است كه یك بار یكی از شاهان بابل تکه زمردی به درازای چهار و پهنای سه ارش  ]هر ارش  45 تا 56 سانتی‌متر[  به رسم پیشکش  به دربار فرستاد؛ در معبد ژوپیتر ستونی هرمی هست برساخته از چهار قطعه زمرد با بلندای چهل‌، پهنای چهار و ضخامت دو ارش .  سنگ زمرد‌نما در محلهای پرآوازه یافت می‌شود، بویژه در کانهای  مس قبرس به صورت رگه‌هایی كه یكدیگر را در جهات متفاوت  قطع كرده‌اند هست، اما کمتر به آن بزرگی كه بتوان نگین انگشتری ساخت. " لنتس4 این سنگ را مالاکیت دانسته است.  شاید se-se ایران و تبت زمرد بوده است، و se-se به کار رفته در ستونها در فو ـ لین مالاکیت بوده است، هنوز در منابع چینی چیزی در تعریف چیستی se-se یافت نشده و بهتر است تا اطلاعات بیشتری نیافته ایم شناسائی دقیق و قطعی نکنیم.
در نوشته های  بودایی، زمرد با آوانگاشت mo-lo-k‛ie-t‛o   4070  آمده است،1 كه همبرابر  است با مرکته،  marakata سنسكریت.  گویا زمرد، با آوانگاشت     4071ču-mu-la ، كه در سده هفدهم   4072  tsu-mu- نوشته شده، نخستین بار در Čo ken lu آمده باشد كه در سال 1366 نوشته شده است. 2 در فرهنگ چهار زبانه3 این واژه tsie-mu-lu  4073 فرونگاشته  شده است؛ این واژه آوانگاشت زمرد، zumurrud فارسی است.
خود این واژه خاستگاه  سامی دارد. در زبان آشوری آن را به صورت barraktu در یك متن بابلی از سی‌و‌پنجمین سال شاهی اردشیریکم (442‌ـ‌464 پ م) یافته‌اند. 4 در عبری این واژه bāreket یا bārkat ، در سریانی borko ، در عربی Zummurud ، در ارمنی zemruxt ، در روسی izumrud است.  واژه یونانی maragdos یا smaragdos وام‌گرفته از زبانهای سامی است، و marakata سنسكریت بر گرفته از یونانی، و mar-gad تبّتی بر گرفته از سنسكریت است. 5 گویا زمرد،  zummurud عربی‌ـ ‌ایرانی  یکراست  بر پایه صورت یونانی واژه با صوت صفیری آغازین باشد.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
//////////////
زُمُرد
ارسطاطالیس گوید زبرجد و زمرد هر دو یک جنس بود و در معدن زر از مغرب خیزد و طبیعت وی سرد و خشک بود چون بیاشامند بوزن هشت جو از گزندگی جانوران زهردار ایمن باشند و خلاص یابند از سمهای کشنده و باید پیش از آنکه زهر عمل کند بیاشامند تا از مرگ خلاص یابند موی بریزاند و پوست رها نکند و ابن مولف گوید در کتاب احجار آورده‌اند که زمرد جوهری است شریف نفیس حجری معدنی بلون سبز شفاف با طراوت و معدن او در حدود مصر بود در شرقی بلاد صعید در زمین سودان میان رود نیل بود و زمرد انواع است بیرنگ و تمام‌رنگ و کم‌رنگ کم‌قیمت و بدترین اجناس زمرد را صابونی گویند و بتدریج و ترتیب بالا می‌رود تا بتمام‌رنگ رسد که آن را ذبابی خوانند و ریحانی گویند بعد از او سلقی و زنجاری و صیقلی و ظلمانی و اسی و اصم و کرانی و نیکوترین انواع زمرد ذبابی که مثل جناح مکس سبز و بغایت صاف و آبدار می‌باشد و آبش متموج رقصان و بلون در جمله اطراف شعاع می‌زند و ریحانی آنست که در طراوت و روشنی برنگ ریحان ماننده بود و سلقی آنکه برنگ به چغندر تازه می‌ماند و زنجاری بزنجار ماننده بود و صیقلی و آنکه مصقول بود و ظلمانی آنکه تیره‌رنگ بود و صابونی آنکه از نرمی در دست بصابون ماند و آسی آنکه مورد رنگ بود و کراتی آنکه برنگ برگ کرات بود و اصم سفیدی تیره که آن دون انواع زمرد بود و عزت و قیمت زمرد در هند بیشتر بود و ریحانی و ذبابی متاع بلاد فرنگ بود و زمرد بسوهان سوده شد و زود شکسته گردد و طاقت آتش ندارد و اگر از وی گردن‌بندی بسازند یا نگینی و بر خود نگاهدارند دفع صرع بکند چون پیش از آن زحمت نگاه دارند و چون بر کودکان خرد بیاویزند خاصه در زمانی که بزایند از صرع ایمن باشند و ابن ماسویه گوید نافع بود جهت خون رفتن و اسهال چون بیاشامند یا بیاویزند و مجهول گوید زبرجد چون حل کرده بیاشامند جذام را نافع بود و در خواص آورده‌اند که چون افعی نظر بزمرد اندازد و آب از چشم وی روانه گردد و آنکه گفته‌اند کور شود خلاف است و چون سحق کرده با ادویه جهت سعفه استعمال کنند بغایت نافع بود و ادمان نظر بدان کردن کندی چشم زایل کند
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: بعضی از خواص که برای زمرد برشمرده‌اند از قبیل آب از چشم افعی فروریزاند یا او را کور کند اصلی ندارد
فرانسه ‌EMERAUDE انگلیسی ‌EMERALD
- زبرجد
نوعی از زمرد است و طبیعت آن سرد بود در دویم و خشک است در اول باصره را قوت دهد و دیگر منافع وی در زمرد گفته شود[25]
اختیارات بدیعی
//////////////
زُمُرُّد گونه‌ای بریل و از سنگ‌های گران‌بها است. این سنگ که از سیلیکات آلومینیوم و بریلیوم تشکیل شده در سنگهای پگماتیت یافت می‌شود.[۲]

واژهٔ زمرد عربی‌شدهٔ «اسماراگدوس» یونانی است.[۲] که خود گویا از واژه‌ای سانسکریت به معنی سبز گرفته شده.[۳] نام اصلی فارسی آن دوال یا دوبال است.[۴] از نظر ترکیب شیمیایی و کانی شناسی، زمرد با فرمول Be3Al2(SiO3)6 از بریلیوم، آلومینیوم و سیلیکات تشکیل شده است که به همراه آکوامارین آبی، مورگانیت صورتی، هلیودور طلایی و بریل با رنگ پریده سبز به خانواده بریل تعلق دارد. بریل خالص بی‌رنگ است. اضافه شدن مقادیر ناچیزی کروم و وانادیوم، رنگ سبز زیبای زمرد را پدید می‌آورد...
///////////
عربی زمرد:
الزُّمُـرُّد[2] نوع من معدن البريل والمكون من سيليكات البيريليوم والألومنيوم, يتم العثور عليه في مناجم بين الصخور الصلدة والرخام بخلاف معظم الأحجار الكريمة, لونه أخضر غامق عميق وشفاف, ويحتل المرتبة الثالثة من حيث الأهمية. يكتسب لونه الأخضر لوجود كميات ضئيلة من الكروم أو الحديد, يعتبر الزمرد من الأحجار الكريمة, وبالمقارنة بالأوزان يعتبر الأعلى قيمة بين الأحجار الكريمة, خاصة عندما يتخلله عروق من أملاح معدنية أخرى, ولأملاح البريل قساوة بين 8 و10 على مقياس موس لقساوة المواد.[3] تحتوي معظم بلورات الزُّمرُّد على قشور دقيقة يطلق عليها أحيانا اسم سُتُر. كما تحتوي على جسيمات دخيلة متعدّدة. إن أحجار الزُّمُرُّد الكاملة لنادرة جدا، وإذا وُجدت تكون أغلى من الماس. والزُّمُرُّد الأزرق أغلى من الزُّمُرَّد ذي اللون الأصفر.
////////////
به آذری زمزد:
Zümrüd (köhnə adı: smaraqd - lat. smaragdus sözündən (yun. σμάραγδος, smáragdos)) — 1-ci sinfə aid olan bahalı daş. Böyük saf tərkibə malik olan bu daş 5 karat ölçüsündə almazdan bahadır.

Ən böyük zümrüd yataqları Muso (Kolumbiya), Tranavaale (CAR) və Uralda (Rusiya) yerləşir.
///////////
به باسای اندونزی و جاوی زمرد:
Zamrud (Be3Al2SiO6) adalah batu permata atau batu mulia yang berwarna hijau sampai hijau tua. Zamrud termasuk mineral silikat beril (mengandung beryllium) dan warna hijaunya disebabkan oleh kelumit kromium. Adanya vanadium dan besi yang menyertai kelumit kromium akan menyebabkan ragam zona pada warna hijau tersebut. Kekerasan zamrud termasuk tinggi (7,5 dalam skala Mohs)
////////////
به عبری باغِکیت؟
בָּרֶקֶת היא אבן חן מהמעלה הראשונה, תצורה של המינרל בריל (Beryl) הצבועה ירוק כתוצאה מחדירת כרום וונדיום לתוך הגביש. ברקת קרויה גם אִזמרגד ואמרלד (Emerald), שמות שניתנו גם לגוון הירוק האופייני לברקת איכותית.
////////////
به سواحلی زُماریدی:
Zumaridi (kutoka neno la Kiajemi) ni kito adimu chenye rangi ya kijani kilichokoza na thamani kubwa. Inatumiwa kwa mapambo ya kila aina.
Kikemia ni umbo la fuwele la madini ya berili.
///////////
به ازبکی زُمراد:
Zumrad (yun. smaradgos) — mineral, bershintg toʻq yashil turi. Tarkibida oz miqdorda (2% cha) xrom oksidi boʻladi. Chiroyli tovlanishi, yaxshi jilo-lanishi, shaffofligi, kristall shaklining chiroyliligi bilan qimmatbaho toshlar ichida birinchi darajali hisoblanadi. 3. ning darz ketmagan shaf-fof, massasi 5 karatdan ortiq boʻlgan xili, shunga teng boʻlgan olmosdan qimmatroq turadi. 3. ning yirik konlari granitli pegmatitlarning magnezial slanetslar, amfibolitlar va zmeyeviklarga taʼsir etilishidan hosil boʻladi. Shuningdek, 3. kvarsdala shpatli tomirlarda va oʻzgargan slanets karbonatli jinslarda ham uchraydi. 3. ning konlari kam. Asosiy konlari Rossiya (Ural), JAR (Transvaal), Kolumbiya (Muso) da bor. 3. dan qimmatbaho taqinchoqlar va bezaklar tayyorlanadi. Sunʼiy 3. kvant mexanikasida ishlatiladi.[1]
///////////
به پشتو زمرد:
زمرد (په انگرېزيEmerald) د بريل یو ډول قیمتی ډبره ده چی د سیلیکات آلومینیوم او بریلیوم څخه جوړ شوي ده. د زمرد نوم د عربي څخه او Smaragd د يوناني ژبې څخه اخیستل شوي دي چی په پښتو کی زرغون معنی لري. زمرد په ځانگړي ډول په اتريش، روسیه، کلمبيا، مصر، برازیل، موزمبيق او افغانستان کی استخراج کېږي.
//////////
به سندی زمرد:
زمرد
سانچو:Infobox mineral هڪ سائي رنگ جو چمڪدار ۽ شفاف پٿر جيڪو نگيني کان علاوه دوائن ۾ به استعمال ٿيندو آهي۔ افغانستان ، ڪشمير ، پاڪستان ، هندستان ، ۽ ، آسٽريليا ، ۽ آفريڪا ۾ ملندو آهي ۔ دوا جي طور تي دل، مافي ۽ دماغ کي طاقت ڏيڻ لاء خاص طور تي فائديمند آهي۔
////////////////
به تاجیکی:
Зумуррад (юнонӣ: σμάραγδος, smáragdos) навъи санги қиматбаҳои сабзранг, ки аз он нигини ангуштарин, гӯшвора ва ғ. месозанд; фарши зумуррад маҷ. сабзазор.[1]
///////////
به ترکی استانبولی زمرت:
Zümrüt (Be3Al2SiO6beril mineralinin bir türü. Yeşil renkli, saydam değerli bir taş.Berilin Mohs skalasında sertliği yedi veya yedi buçuktur..
/////////////
به اردو زمرد:
زمرد
آزاد دائرۃ المعارف، ویکیپیڈیا سے
Emerald

Emerald crystal from Muzo, Colombia
General
Category     Beryl variety
Chemical formula  Beryllium aluminium silicate with chromium, Be3Al2(SiO3)6::Cr
Identification
Color Green
Crystal habit          Hexagonal Crystals
Crystal system       Hexagonal
Cleavage      Poor Basal Cleavage (Seldom Visible)
Fracture      Conchoidal
Mohs scale hardness       7.5 - 8.0
Luster          Vitreous
Streak         White
Specific gravity      2.70 - 2.78
Refractive index    1.576 - 1.582
Pleochroism Distinct, Blue-Green/Yellow-Green
ایک سبز رنگ کا چمک دار اور شفاف پتھر جو نگینے کے علاوہ ادویات میں بھی استعمال ہوتا ہے۔ افغانستان ، کشمیر ، پاکستان ، ہندوستان ، کینیڈا ، آسٹریلیا ، اور افریقا میں پایا جاتا ہے ۔ دوا کے طور پر تقویتِ قلب و معدہ و دماغ کے لیے خاص طور پر مفید ہے۔ ماہرین اسے سلیکا کی بدلی ہوئی شکل بتاتے ہیں۔
/////////////
به اویغوری: ياقۇت رەڭلىك بولسا مىنېرال



1. Pei ši, Ch. 97, pp. 7b, 12; Čou šu, Ch. 50, p. 6; Sui šu, Ch. 83, p. 7b., Wei šu, Ch. 102, pp. 5a, 9b.
2. T‛an šu, Ch. 221B, p. 2b.
3. T‛an šu, Ch. 221A, p. 10b.
4. Kiu T‛an šu, Ch. 198, p. 11b; T‛an šu, Ch. 221B, p. 7b.
5. T‛an šu, Ch. 216A, p. 1b (اما در  Kiu T‛an šuنیامده است).
6. Sin Wu Tai ši, Ch. 74, p. 4b.
7. Ch.6, p. 5b.
8 . همان‌طور كه گرتس (Geerts, Produits de la nature japonaise et chinoise, p. 481) به درستی گفته شاید ma kia ču (در ژاپنی، bakašu) تنها همارشی باشد زمرد را. همچنین در (Ch. 8, p. 17b) Pen ts‛ao kan mu این دو کالا متمایز از هم دانسته شده اند و    tien-tse همان     pi  و ma kia ču همان ts‛ui   شمرده شده است.
1. T‛an šu, Ch. 222A, p. 2.
2. Man šu, p. 48.
3. T‛ai p‛in hwan yü ki, ch. 78, p. 9b.
4. Min hwan tsa lu, ch.B, p.4; Wei lio, Ch. 5, p. 3; Tu yan tsa pien, Ch. A, pp. 3, 8; Ch. c, pp. 5, 9b, 14b.
5. پیشنام رسمی یك تائو‌ـ ‌تایی (Tao-t‛ai).
6. Ch. 3, p. 15b.
7. Ch. 5, p. 46b.
1. Yüan ši, Ch. 24, p. 2b.
2. Ibid., Ch. 21, p. 7b.
3. De lapidibus, 42.
4. H. O. Lenz, Mineralogie der Griechen und Römer, p. 20.
1. Fan yi min yi tsi, ch. 8, p. 14b.
2. Ch. 7, p. 5b; Wu li siao ši, Ch. 7, p. 14 نویسنده این كتاب مطالبی را که در کتاب  دوره یوان آمده درست دانسته و افزوده  است  tsu-mu-lü كه در روزگار وی کار می برند صورت درست  این نام نیست. علتش تغییری است كه از ریشه‌شناسی عامیانه برخاسته است: نویسه (’’سبز‘‘) اشاره به رنگ سبز این سنگ دارد، كه نام رایجش lü pao ši      (’’سنگ گرانبهای  سبز‘‘) است؛ نك: Geerts, Produits, p. 481
3. Ch. 22, p. 66.
4. C. Fossey, Etudes assyriennes (Journal asiatiques, 1917, I , p. 473).
5. نک: T‛oung Pao, 1916, p. 465.  ماس‌ ـ ‌آرنولتMuss-Arnolt, Transactions Am. Phil. Assoc., Vol. XXIII, 1892, p. ) (139 بنادرست  می‌گوید هر دو واژه سامی و یونانی مستقلاً از سنسكریت گرفته شده‌اند. در تلاش به منظور یافتن خاستگاه وام‌ واژه‌ها، پیش ازهر چیز باید تاریخچه خود آن چیزها روشن شود.
6. این را در American Anthropologist, 1916, p. 589 گفته‌ام. وان تا ـ یوان (Wan Ta-yüan) در سال 1349 درTao i či lio از tien-tse به عنوان یكی از محصولات پان‌ ‌ـ ‌تا ‌ـ ‌لی (Pan-ta-li) نام برده است (Rockhill, T‛oung Pao, 1915, p. 464).
7. Essays on the Chinese Language, p. 352.