۱۳۹۹ مرداد ۲۶, یکشنبه

فصل سی و سوم موبی دیک هرمان ملویل

 

سرزوبین انداز

بنظر می رسد اینجا محل مقتضیِ پرداختن به یکی از جزئی غرائب درون کشتی وال­شکار در مورد وجود رده­ ای از افسران کشتی زوبین انداز باشد؛ رده ­ای که البته جز ناوگان وال­شکار در دیگر انواع کشتیرانی شناخته نیست.

اهمیت زیاد پیشه زوبین اندازی از این حقیقت روشن می شود که بیش از دو قرن پیش در کهن شیلات هلند فرماندهی کشتی وال­شکار یکسره به کسی که امروز ناخدا نامند داده نمی شد بلکه میان او و افسری موسوم به سر زوبین انداز تقسیم می­گردید.  معنای تحت اللفظی اِسپِک­سیندِر، پیه­بُر است که در گذر ایام معادل سرزوبین انداز شد.  در آن روزگار اقتدار ناخدا به راندن کشتی و مدیریت کلی آن محدود می شد؛ در حالی که فرمانروای شاخه شکارِ وال و هرآنچه بدان مربوط می شد با اِسپِک­سیندِر یا سرزوبین انداز بود.  هنوز در شیلات انگلیسیان در گرین لند این سِمَت قدیم هلندی به صورت مُحَرَّف اِسپِک­شِنیِر به معنای وال­شکار حفظ شده، دریغا که شأن پیشین را بس فروگذارده.  امروزه تنها سرزوبین انداز را گویند و در این جایگاه صرفا یکی از افسران دون پایه تر ناخداست.   با این حال از آنجا که موفقیت سفر والگیری تا حدود زیاد بستگی به حُسن رهبری سرزوبین انداز دارد در شیلات امریکا صرفا از افسران ارشد کشتی نبوده بلکه تحت شرایطی خاص (پاس شب در میدان وال­گیری) فرماندهی عرشه را هم دارد؛ از این­رو  قاعده کلی  مصلحت والای دریا ایجاب می­کند بعنوان افسر اسمأ جدا از افراد جلوی دکل اصلی بِسر بَرَد و و از نظر حرفه به طریقی برتر از آنان شمرده شود هرچند همیشه با آنان است و از نظر اجتماعی همبرابر آنها شمرده می شود.   

بدین لحاظ تمایز بزرگی که در دریا میان افسر و نفر وجود دارد این است که اولی سمت پاشنه و دومی جانب سینه کشتی روزگار گذارند.   از اینرو در کشتی های وال­شکار همچون ناو­های تجاری نایبان در کنار ناخدا نزدیک کابین وی به سر می برند و به همین نحو در بیشتر کشتی­های وا­ل­شکار امریکائی زوبین اندازان ساکن عقب کشتی اند.  بدین معنا که خوردشان در کابین ناخدا و خابگاهشان جائی است که غیر مستقیم به کابین راه دارد.        

گرچه سفرهای دور و دراز صید وال در دریاهای جنوب (که بس درازدامن تر از هر سفر طویل انسان است)، با خطرات عجیب و غریبش و اشتراک منافع جاری و ساری میان خدمه که منافع جملگی، اعم از زبردست یا زیردست، نه به دستمزد ثابت بل به اقبال مشترک همراه با هشیاری، شیردلی و سختکوشی همگانی وابسته است و همه این ها باعث می شود در برخی موارد انظباط بدان شدت که در شناورهای تجاری بچشم می خورد نباشد؛ با این حال، صرفنظر ازاین که این والگیران تا چه پایه چون نظام پدرسالار بین النهرینی در برخی موارد بدوی در کنار هم زندگی کنند؛ با همه این­ها، به ندرت پیش می آید که، دست کم در عرشه ناخدا، شدت رعایت آداب مرسوم کاستی گیرد و هیچگاه از آنها تَخَطّی شود.  در واقع در بسیاری کشتی های نانتوکتی ناخدا را بینید که با چنان عظمت در عرشه فرماندهی خویش جِلوه فروشد که در هیچ نیروی دریایی دیده نشود و طلب چنان ادای احترام ظاهری کند که گوئی نه پَست ترین اُرمک آبی دریانوردان که ارغوانی ردای شاهانه به بر دارد.

این را هم باید گفت که گرچه ملول ناخدای پکود در میان همه همگِنان کمترین اعتنا را بدین خودبینی­های جاهلانه داشت و تنها ادای احترامی که می طلبید اطاعت مطلقِ فوری بود؛ گرچه از هیچ کس نمی خواست پیش از گام نهادن بر عرشه فرماندهی موزه از پای کِشَد؛ و هرچند در برخی موارد بعلت شرایط خاص رویدادهائی که جزئیاتش زین پس خواهد آمد افراد خود را به تفقد، تخویف یا ملاحظات دیگر به اسامی غریب می خواند، با این همه حتی ناخدا آخاب نیز به هیچ روی از آداب و رسوم حاکم بر دریا سر نمی تافت.   

احتمالا در نهایت این هم از پرده برون افتد که گاه پشت آن روش­ها و کاربردها نهان می شد و آن ها را حسب رویداد ها برای مقاصدی شخصی تر از غایات مشروع اولیه­شان کار می گرفت.  نوعی خودکامگی در مغزش بود که در غیر این موارد تا حدود زیاد مکتوم می ماند؛ از طریق همان روش­ها که همین خودکامگی در استبدادی مقاومت ناپذیر تجسم می­یافت.   زیرا صرفنظر از این که برتری فکری شخص بر دیگران چه باشد بی مدد نوعی نیرنگ­ها و تَعَّدی­های نمایان که همواره بخودی خود کمابیش پَست و فرومایه اند نمی تواند بدل به سروری میسور بر آنان گردد.  همین است که شاهان راستین مُلک پروردگار را از سکوهای دنیوی محفوظ داشته بالاترین افتخارات ممکن را ارزانی کسانی دارد که بیشتر بخاطر کِهتَری سَرمَدی نسبت به اندک گزیدگان مخفی الهی نام آورند تا سروری بلامنازع بر آحاد مدهوش خلق.  حُسن این امور جزئی چنان عظیم است که وقتی اوج موهومات سیاسی در وجود کسی ودیعه گُذارَد حتی برخی شاهان سفیه با همه خرفتی توانائی یابند.  هرچند آنگاه که چون سزار نیکلای اول تاج مستدیر شهنشاهی زمینی ذهنی شاهوار را در میان گیرد توده­های عوام الناس در برابر تمرکز مهیب خاکسارانه تعظیم کنند.  آن تراژدی نگار هم که گرایش به توصیف جامع و مستقیم شکست­ناپذیری اش دارد هیچگاه اشاره­ای از قضا چنین مهم به استادی یاد شده را از قلم نیندازد

اما ناخدایم، آخاب هنوز با همان مهابت و ژولیدگی نانتوکتی برابر دیدگانم روان است؛ و در این فصل راجع به شاهان و شهنشاهان نباید کِتمان کرد که ناچارم تنها به وال­شکارِ بی­برگ پیری چون او پردازم و زینرو از تمامی تَجَمُلات و غاشیه شکوهمند محرومم.   ای، آخاب!  بزرگیت را باید از افلاک چید و در ژرف دریا کاوید و در هوای اثیری نِمود!      

حلوا

  

حلوا 


 راضيه خزاعي 


 


حلوا، خوراکي سنتي و آييني است که از بههمآميختن آرد سرخشده، روغن، با يک ماده شيرين نظير شکر، 

قند، عسل، شيره انگور و مواد طعمدهنده افزودني مانند زعفران، گلاب، هل، وانيل و .... تهيه ميشود. 


 


88 ؛ فرهنگ / ساير نامها: حلوا به نامهاي افروشه، )برهان...، ذيل افروشه؛ انجمن آراي ناصري؛ آنندراج: 1 

؛88/ شعوري؛ فرهنگ نفيسي، ذيل افروشه؛ شهزادي، 44 (، افروشک )فرهوشي، 6( نيز آفروشه )آنندراج، 1 

؛ 88 ( گوزينک )برهان؛ فرهوشي، 228 / 88 (، آفروشه شاه )جرجاني، 3 / 141 ؛ جرجاني، 3 / فرهنگ جهانگيري، 1 

جهت توضيحات بيشتر درباره واژه رک: همانجا( خبيص )منتهي الارب؛ زمخشري؛ لغتنامه ...؛ فرهنگ 

88 ( نام برده شدهاست )نيز نک: لغتنامه...؛ / 88 ( شکرينه )جرجاني، 3 / نفيسي، ذيل خبيص؛ جرجاني، 3 

برهان قاطع(. 


 


ساختار واژه: حلوا از ريشه عربي حلاوه به معني شيريني گرفته شده و در تحول حرفي در زبان فارسي به 

صورت حلوا درآمده است. در زبان عربي بهصورت حلواء نوشته ميشود و به انواع شيرينيگفته ميشود و 

وارد Helva و ،Halwa ،Halveh ،Halva 1841 به شکل - جمع آن حلويات است. حلوا بين سالهاي 01 

زبان انگليسي شده است. 


 


مفاهيم مرتبط: عمل و شغل پختن حلوا را حلواپزي، حلواسازي يا حلواگري ميگفتند )نظامي، دفتر هفتم، 

و کسي را که حلوا درست ميکرد )Iranica ؛30/ 13 ؛ معين، ذيل حلوا گري؛ لغتنامه...؛ برهان...؛ شعار، 1 

6؛ مويد -636/ 2081 ؛ معين، ذيل حلواپز؛ شهري، 3 / حلواپز، يا حلوايي ميناميدند )لغتنامه...؛ انوري، 3 

محسني، 60 (. همچنين افرادي را که در مجالس درباري عهدهدار توزيع و جمعآوري پيشغذاها و شيرينيها 

) بودند حلواچي ميگفتند )کمپفر، 263 


 


مصارف داروئي: در طب قديم حلوا را يکي از غذاهاي "گرم" و "تر" )جرجاني، 42 ( و در اصلاح سردي 

مفيد ميدانستند )جرجاني، 08 (. جرجاني حلوا را براي بهبود زخم روده، مثانه و گُرده، دفع مضرات نمک، 

68 (. وي دفع مضرات / 08 ؛ همو، 3 / 01 ؛ همو: 3 / اصلاح ]سرديِ[ گوشت بز، مفيد دانسته است )جرجاني، 3 


88 (. بعضي جاها در ده روز اول زايمان به / حلوا را به استفاده از ميوه ترش توصيه کرده است )جرجاني، 3 

زائويي که پسر زاييده باشد حلواي گل زرد )جهت توضيحات بيشتر انواع( که آن را غذايي سرد ميدانند و به 

زائويي که دختر زاييده باشد ترحلوا يا حلواي آرد برنج که آن را غذاي گرم ميدانند ميدهند )مويد محسني، 

431 ؛ جانباللهي، 68 (. حلواي سوهان را نيز که از سمنو تهيه ميشود براي اعصاب مفيد دانستهاند )نيکزاد 

اميرحسيني، 38 (. حلواي گردو را غذايي نيروبخش و گرم ميدانند و از آن براي دفع سردي استفاده ميکنند 

)61/ )انجويشيرازي، 2 


 


پيشينه: حلوا در دورانهاي مختلف تاريخي وجود داشته و به مناسبتهاي مختلف تهيه و مصرف ميشده 

و (Britanica, 318 (. خاستگاه حلوا را مديترانه مي دانند ( 651 / است )ابونصري هروي، 264 ؛ شهري، 3 

برخي معتقدند حلوا را حضرت جبرئيل از بهشت نزد حضرت آدم آورده )ميرعابديني و ديگران، رساله 

اول/ 141 (. تاريخچه حلوا در ايران به دوران قبل از اسلام بر ميگردد. قديمي ترين اثري که در آن از ماده اي 

نام pest شبيه حلوا نام برده شده، منظومه درخت آسوريک است که در آن از يک ماده غذايي بهنام پِست 

بردهشده )نوابي، 68 ( که گفته ميشود آرد سرخشده است )نوابي، همو؛ فرهوشي، 460 (. پِست را آرد گندم، 

جو و نخود آسيابکرده نيز گفتهاند )نفيسي، ذيل پِست؛ حسندوست، 263 ؛ همو، 41 ؛ شهزادي، 116 (. در 

بند 38 و 41 از متن پهلوي گفتگو بين خسرو قبادان و ريدگي، نيز از خوراکياي بهنام جوزافروشه يا 

گوزافروشگ نام برده شده که احتمالا نوعي حلواي گردويي است )دستور جاماسب منوچهر جي جاماسب، 

60 ، حسنزاده، 61 ؛ جهت توضيحات بيشتر نک: برهان...، ذيل افروشه؛ فرهوشي، 6(. در فصل سوم 

ارداويرافنامه هم از خوردنياي روغني شبيه حلوا نام برده شده است )حسن زاده، 48 (. در کتاب حمزهنامه 

حکاياتي درباره اميرحمزه داماد انوشيروان ساساني نقل شده که در آنها به حلوا اشاره شده است. )نک: شعار، 

22/1 ، همو، 30 (. برخي نقل مي کنند پس از بستن عهده اخوت پيامبر)ص( با حضرت علي)ع(، ميان مردم 

حلوا تقسيم کردند و از آن حلوا پارهاي را براي فاطمه زهرا و امام حسين به مدينه فرستادند )ميرعابديني و 

.) ديگران، رساله اول/ 132 


در سده هاي نخست پس از اسلام تا سده هاي 11 و 11 ، آثار محدودي به صورت سفرنامه يا تاريخ نگاري 

وجود دارد. لذا سابقه حلوا در اين دوران بيشتر در قالب ادبيات مکتوب و منثور قابل بررسي است. حلوا در 

بيشتر دورانها يکي از خوراکيهاي باارزش بوده است. کيکاووس عنصرالمعالي از اميران آل زيار در قرن 

چهارم در قابوسنامه از حلوا به عنوان غذاي توانگران ياد مي کند )عنصرالمعالي کيکاووس، 166 (. در دوران 

سلجوقيان در قرن هاي پنجم و ششم نيز حلوا يکي از خوراکي هاي رايج است. ناصرخسرو شاعر اين دوره در 

ديوانش اشعاري درباره حلوا دارد. )ناصرخسرو، 181 (. اسماعيل جرجاني پزشک قرن ششم نيز در کتابش 

ذخيره خوارزمشاهي از آفروشه نام برده و آن را حلوايي معرفي کرده که از آرد و روغن و عسل تهيه ميکنند 

88 (. در اشعار مولانا سيف الدين ابوالمحامد محمد فرغاني شاعر دوره سلطه ايلخانان و مغولان / )جرجاني، 3 

هم اشعاري درباره حلوا وجود دارد )فرغاني، 112 ؛ همو، 312 ؛ همو، 660 (. شاه نعمت الله ولي شاعر و عارف 

ايراني قون هشتم و نهماشعاري درباره حلوا دارد )شاه نعمت الله ولي، 30 ؛ همو، 236 ؛ همو، 283 ؛ همو، 


330 (. در دوره ايلخانان مغول، در قرن هفتم و هشتم نيز حلوا يکي از خوراکي هاي متداول بوده است و 

اوحدي مراغه اي اشعاري در اين باره سروده است )اوحدي مراغه اي، 116 ؛ همو، 042 ؛ همو، 616 (. در ديوان 

.) خواجوي کرماني شاعر قرن هشتم بخش هايي به موضوع حلوا اختصاص دارد )خواجوي کرماني، 461 

بخشي از اشعار شيخ ابواسحاق حلاج اطعمه شاعر نيمه دوم سده هشتم هجري قمري در دوره گورکانيان، که 

اشعار زيادي درباره انواع اغذيه وخوراکي ها سروده، به حلوا اختصاص دارد و نشان مي دهد که انواع حلوا در 

12 (. در اسناد دوران عباسيان در قرن يازدهم قمري نيز از حلوا نام - اين دوران معمول بوده است )حلاج، 62 

.) برده شده است. )صائب تبريزي، 368 


در دوران صفويه حلوا رايج و يکي از خوراکي هاي اصلي مهمانيها بود. محمدمومن حسيني تنکابني معروف 

به حکيم معين، پزشک دربار شاه سليمان صفوي در کتابش تحفه المعين از انواع مختلف حلوا نام مي برد 

1111 (. علي باورچي بغدادي در رساله اي تحت عنوان "کارنامه در باب طباخي و - )حسيني تنکابني، 3 

صنعت" از انواع حلوا نام مي برد. قاسم بن يوسف ابونصري هروي هم در ارشاد الزراعه از بيش از ده نوع حلوا 

نام برده است. 


328 ( و مسيو / در دوران قاجاريه مردم علاقه زيادي به خوردن حلوا داشتند )ويلس، 221 ؛ دالماني، 1 

- ريچاردخان در کتاب اطعمه ايراني و فرنگي، از 21 نوع حلوا در دوران قاجاريه نام مي برد )ريچاردخان، 61 

63 ( اما ميرزا علي اکبر خان آشپزباشي سرآشپز نصرالدين شاه در کتابش سفره اطعمه به 12 نوع حلوا اشاره 

46 (. معمولا حلوا را در ظرفهاي لب تخت ميکشيدند و کنار - مي کند )ميرزا علي اکبرخان آشپز باشي، 48 

غذاهاي اصلي مصرف ميکردند )مستور، 168 ؛ همو، 181 ( و يکي از خوراکي هاي ضيافت هاي درباري بود. 


ادوارد پولاک پزشک مخصوص ناصرالدين شاه، در توضيح طرز تهيه حلوا از محلول شکر قوام يافته، و مواد 

معطر به عنوان مواد اصلي نام مي برد و اشاره مي کند براي تهيه حلوا مواد مختلفي اضافه و نام آن مواد را به 

دنبال نام حلوا مي افزايند )پولاک، 81 (. ژوبر هم در شرح سفر خود به ايران از حلوا به عنوان يکي از 

خوراکيهاي اصلي سفره غذا در ميهمانيهاي باشکوه فتحعليشاه نام ميبرد )ژوبر، 161 (. تانکواني حلوا را 

يکي از خوراکيهاي باارزش ضيافتهاي باشکوه شاهانه معرفي کردهاست )تانکواني، 218 (. ديولافوا نيز که در 

قرن نوزدهم ميلادي به ايران سفر کرده، در توصيف يکي از مهمانيهاي حاکم بوشهر از حلوا به عنوان يکي از 

خوراکيهاي اصلي ميهماني نام ميبرد. )ديولافوا، 111 (. در اين دوره حلوا به عنوان يکي از شيرينيهاي 

مخصوص ماه رمضان و نيز يکي از خوراکيهاي مراسم سوگواري هم مصرف ميشد و پس از خاتمه سوگواري 

383 (. ويليام فرانکلين -4/ معمولا بين فقيراني که بر سر گور آمده بودند توزيع ميگرديد )دالماني، 1 

سفرنامهنويس قرن هجدهم ميلادي نيز در مشاهدات خود از غذايي نام ميبرد که زنان پس از به خاک 

سپردن متوفي از آرد، عسل و ادويه تهيه ميکنند و آن را به ياد متوفي مي خورند )فرانکلين، 38 (. در دوران 

قاجار حلوا به عنوان يک غذاي آييني در برخي از مراسم عزاداري ماه محرم نظير اربعين نيز بين مردم توزيع 

) ميشد ) مستور، 280 


 


طرز تهيه: طرز تهيه حلوا در هرجاي ايران بنابر سنتهاي فرهنگي مردم آنجا فرق ميکند. حلوا معمولا از 

بههمآميختن آرد سرخشده، روغن، شکر )يا قند، عسل، و شيره انگور( و مواد ديگر مانند زعفران، هل و ... 

تهيه ميشود )لغتنامه...؛ نفيسي، 1266 ؛ معين، ذيل حلوا؛ ستوده و ديگران، 1143 ( و پس از سرخ کردن 

آرد، ماده شيرين )شکر، قند يا عسل، شيره انگور(، ه آن اضافه ميکنند. نوعي از حلوا با آرد برنج تهيه مي 

شود که به آن ترحلوا ميگويند. حلوا را معمولا در بشقاب پهن کرده و روي آن را با پشت قاشق صاف مي- 

؛863/ کنند )مصاحب، 863 ؛ جهت آگاهي بيشتر از طرز تهيه حلوا نک: فرهنگ معين ذيل حلوا؛ مصاحب، 1 

306 (، يا اينکه به وسيله قالبهاي مخصوص آن را به شکلهاي مختلف درآورده و در / شهري، تهران قديم، 3 

ظرف ميچينند. 


 


انواع: 


حلواها براساس مواد تشکيلدهنده با هم متفاوتند و کاربردهاي مختفي دارند. بيشتر انواع حلوا با آرد گندم 

تهيه ميشود. بعضي جاها با آرد برنج حلوا تهيه ميکنند. مثلا در گيلان حلوا را از آرد برنج و کره تهيه کرده، 

به آن عسل اضافه ميکنند و به آن حلوا عسلي ميگويند )حسنزاده، 124 (. بعضي جاها به حلواي آرد برنج 

ترحلوا گفته ميشود و آن را حلواي مخصوص زائو ميدانند )جانباللهي، 68 (. برخي از حلواها از آرد جو تهيه 

مي شوند. يکي ديگر از مواد اصلي که با آن حلوا تهيه ميکنند کنجد است، که به آن حلوا ارده ميگويند 

)80- )جانب اللهي، 6 


 


ساير مواد: با استفاده از مواد ديگر نظير خرما، کنجد، نخود و .. نيز حلوا تهيه ميکنند و در نقاط مختلف به 

آن اسامي مختلفي ميدهند. يکي از انواع حلوا، حلواي خرماست که با آرد و خرما درست ميشود. خرما بريزو 

.) از خرماهاي مخصوص کرمان است که با استفاده از خرما، آرد و گشنيز تهيه ميشود. )مويد محسني، 431 

در بلوچستان با خرماي نرسيده و شيره خرما نوعي حلوا به نام کُنک درست ميکنند. همچنين با استفاده از 

388 (. حلواي گل زرد يکي از انواع - آرد ذرت بينمک و خرما هم نوعي حلوا تهيه ميکنند. )افشار، 411 

، حلواست که از ترکيب آرد برنج يا آرد گندم يا هردو با گلزرد، تهيه ميشود )انصافجويي و ديگران، 62 

8(. در اصطهبانات به اين حلوا حلواي بکري هم ميگويند و از غذاهاي - مويد حسيني، 431 ؛ وکيليان، 186 

.)88- 8؛ جهت اطلاعات بيشتر از طرز تهيه نک: وکيليان، 186 - مخصوص ماه رمضان است )وکيليان، 186 

حلوا شکر نوعي حلواست که با آرد و پودر شکر تهيه ميشود و پودرمانند است. برشتوقند هم شبيه حلوا شکر 

و با روغن بيشتر تهيه ميشود. برشتو آرد نخود يکي از حلواهاي کرمان است که آنرا مانند برشتو قند تهيه 

کرده و آرد نخودچي به آن اضافه ميکنند. )مويد محسني، 431 (. در تهيه برخي از انواع حلوا به جاي شکر 

يا قند از شيره انگور يا دوشاب استفاده ميشود و به آن حلوا شيره ميگويند )مويد محسني، 432 (. حلواي 

.) خامک هم از حلواهاي مخصوص فردوس است که با شيره انگور درست ميشود )وکيليان، 188 


در جاهاي مختلف در تهيه حلوا از مواد مختلفي استفاده ميشود. در خراسان در ماه رمضان نوعي حلوا با 

شيره انگور و آرد درست ميکنند که شبيه حلواشيره است )وکيليان، 188 (. حلواي گردو يکي از خوراکيهاي 


اروميه است که از دوشاب و مغز گردو تهيه ميشود. حلواي هويج هم يکي ديگر از انواع حلواست که با هويج 

61 (. حلوا تقتقک يکي از حلواهاي / و شيره انگور و گردو تهيه ميشود و ويژه اروميه است )انجويشيرازي، 2 

61 (. از ديگر از - مخصوص شهر ميبد است که شبيه سوهان و پوشيده از کنجد است )جانب اللهي، 1 

حلواهاي مخصوص ميبد حلوا تنتروني است که با کنجاله کنجد، شيره، رازيانه و هل تهيه ميشود )جانب- 

اللهي، 62 (. در ميبد به شله زرد حلوابرنج هم گفته ميشود که آن را با نرمه برنج و زعفران و شکر تهيه مي- 

80 (. در بوشهر حلواي انگشتپيچ، و در فارس و خوزستان حلوا خرمايي، حلواي آردي، - کنند )جانباللهي، 6 

1006 و 1008 و / 318 ؛ دريابندري و ديگران، 2 / حلواي تخممرغ، حلواي هويج، حلواي دارچيني )شهري، 3 

1063 و 1066 ( متداول است. 


حلواي نشاسته، حلواي سرد و حلواي شاطهاي يا حلواي سوان از حلواهاي ويژه تويسرکان هستند که با جوانه 

گندم تهيه شده و بر خلاف سوهان کاملا نرم است )گلمحمدي، 413 (. حلواي کاسه يکي از حلواهاي 

مخصوص شيراز است که در جشنها و عزاداريها مصرف ميشود و با آرد و تخم مرغ و روغن تهيه ميشود 

.) )خديش، 288 


يکي ديگر از انواع حلوا، حلوا سنگ شکن، از حلواهاي مخصوص آشتيان است که شبيه گز اردي است و روي 

آن کنجد يا شاهدانه ميپاشند و در زبان محلي به آن جلوا ماماجيمجيم هم ميگويند )نجفي آشتياني، 

201 (. حلواي شير که اغلب براي افطار ماه رمضان استفاده ميشود، حلواي نشاسته، حلواي آرد، و حلواي 

روغني، حلواي زيره و زنجفيل، حلواي اوشني، حلواي تخم ريحون و گردو از حلواهاي مخصوص فساست. 

حلواي تختخک يا تقتقک هم نوعي حلواي يزدي است. در بوشهر حلواي ارده يا حلوا شکري يا حلوا راشي، 

حلوا آردي )حلواي انگشتپيچ(، حلواي زرد يا حلوا برنجي، حلواي پشمک، حلواي خرمايي انواع حلواهايي 

است که به مناسبتهاي مختلف طبخ و تهيه ميشود )جهت آگاهي بيشتر از طرز تهيه و کاربرد نک: 

حميدي: 268 (. حلوا رنگينک، حلوا زرد، حلوا خرمايي، حلوا گووک، حلواي آردي، حلواي ارده، حلواي تخم 

مرغي، حلواي حب، حلواي زيرتو، حلواي سرگودک، حلواي قرصک، زبانگُش، از حلواهاي مخصوص کازرون 

213 ؛ طرز تهيه: همانجا(. حلواي نان هم - هستند که هرکدام به شيوه خاصي تهيه ميشود )مظلومزاده، 12 

.)188- يکي از غذاهاي مخصوص افطار در درگز است )وکيليان، 8 


 


حلواي آردي، حلواي برنج، حلواي اماج، حلواي پاشان، حلواي صابوني، حلواي کدو، حلواي شکرپاره، حلواي 

سوهاني از حلواهايي است که در جاهاي مختلف تهيه ميشود و در متون مختلف از آن نام برده شدهاست 

60 ؛ هاشمنيا و ديگران، 210 ؛ طرز تهيه: همانجا(. از ديگر انواع حلوا، حلواي سوهان - )ابونصري هروي، 263 

است که از سمنو پخته ميشود )کتيرائي، 20 (. حلواي نشاسته، حلواي گلزرد، و حلواي سرد، حلواي 

کنجتي، حلواي نقره، حلواي شهدي، حلواي پشمي يا حلواي پشمک، حلوا اماجي، حلواي سنگشکن، 

.)111- قوزترحلواسو )نوعي حلواي گردويي( هم از ديگر انواع حلوا هستند )ح– حجازي و ديگران، 13 


 


کاربردها: 


در بين کوچنشينان تالش حلوا مصرف فراوان دارد )شکوري، 166 (. بختياريها هنگام اطراق در محل، آن را 

تهيه کرده و بين افراد ايل تقسيم ميکنند. )سفياني و ديگران، 141 (. بين کومولههاي شرق گيلان رسم 

است که سر سفره هفتسين قدري حلواي خانگي قرار ميدهند )کوملهاي، 34 (. در گذشته در تاکستان 

10 (. در تنکابن اگر عزيزي را از دست داده / قزوين حلوا ناهار برزگران )برفروبها( بود. )انجويشيرازي، 1 

باشند روز اول عيد با حلوا از مهمانان پذيرايي ميکنند )خلعتبري ليماکي، 131 (. در تفرش هم حلوايي به 

نام حلواي سنگشکن رايج است که آن را به صورت لوزلوز ميبرند و در مهمانيها استفاده ميشود )-- (. در 

تويسرکان هم معمولا سر سفره غذا حلوا گذاشته مي شود )گل محمدي، 413 (. در محلات شب اول اسفند 

)که تقريبا روز 20 بهمنماه است( رسم است حلوا ميپزند. در قمصر کاشان هم همين شب حلوا ميپزند و 

سر مزار رفتگان خود بين مستحقان و کساني که براي فاتحه اهل قبور آمده اند پخش ميکنند )انجوي- 

شيرازي، 1/ (. کساني که نامزد دارند شب يا روز اسفند همراه با اسفندي که براي نامزدشان ميفرستند حتما 

101 (. مردم اروميه رسم دارند که شب چله کوچک حلوا، و / قدري حلوا هم قرار ميدهند )انجويشيرازي، 1 

61 ؛ جهت اطلاع بيشتر از طرز تهيه نک: / 41 ؛ همو، 2 / شب چله حتما حلواگردويي بخورند )انجوي شيرازي، 2 

انجوي شيرازي، همانجا(. در بسياري از مناطق منجمله اسکوي اردبيل، اروميه و خوي حتما بين خوردني- 

62 ، و 66 و 62 (. در خوي به مناسبت / هاي شب چله يک بشقاب حلوا هم قرار ميدهند )انجوي شيرازي، 2 

.)68/ شب يلدا حلواي کنجد، حلواي گردو، و حلواي هويج به خانه عروس ميفرستند )انجوي شيرازي، 2 


حلوا يکي از غذاهاي ويژه سوگواري نيز هست که براي خيرات مرده تهيه ميکنند )ماسه، 106 ؛ دالماني، 

384/1 ؛ جهانيبرزکي، 80 ؛ اخوان، 136 (. برخيجاها پس از فوت متوفي بالاي سر مرده چند بشقاب حلوا 

ميگذارند و کساني که براي عزاداري ميآيند تکهاي حلوا به دهان ميگذارند. معمولا در روز هفتم و چهلم 

بين کساني که به فاتحهخواني آمدهاند حلواي نذري توزيع ميکنند )احمدپناهي سمناني، 261 ؛ قاسمي، 

124/1 (. در اصفهان در مراسم شام هفته همراه با غذاهاي معمول، معمولا حلوا هم تهيه ميشود )انصاري، 

226 (. در سروستان مرسوم است که تا سه روز پس از درگذشت متوفي، غروب حلوا درست ميکنند، و سه 

شب جمعه متوالي هم مقداري حلوا سر مزار مرده ميبرند )همايوني، 022 (. در بروجرد در اولين شب جمعه 

پس از فوت فرد، در مراسم شوجمه بازماندگان ترحلوا ميپختند )کرزبر ياراحمدي، 323 (. يکي از شرينيهاي 

مراسم ختم در سيرجان حلواشکر است )مويد محسني، 216 ؛ طرز تهيه نک: مويد محسني، 432 (. در 

)8- اصطهبانات فارس براي خيرات مرده حلواي شير ميپزند )وکيليان، 186 


حلوا يک خوراک آييني نيز هست و در ايام محرم و به ويژه تاسوعا و عاشورا و در روز اربعين حسيني مردم 

عزادار با آن پذيرايي ميشوند )سالاري، 283 ؛ ح – حجازي و ديگران، 103 (. در گيل و ديلم صبح روز يازدهم 

که نوعي حلوا است تهيه ميکنند و آن را لاي 62 نان ميپيچند و بعد از tarak halva ماه محرم ترکحلوه 

ميگويند، پيچيدند، بين عزاداران kulus اينکه دور آن را با ساقه برنج که در زبان محلي به آن کاه يا کولوش 

توزيع ميکنند )پاينده، 182 (. زرتشتيان در تمام مراسم مذهبي و غيرمذهبي خود حلوا تهيه ميکنند و براي 

فرورهاي گرسنه )ارواح درگذشتگان( حلوايي به نام حلواي شکر که مسلمانان به آن ترحلوا ميگويند، ميپزند 

.)281- )رمضانخاني، 281 


حلوا جزو خوراکيهاي سفره افطار در جاهاي مختلف ايران است و علت افطارکردن با حلوا را رعايت وجه 

قدسي روزه ميدانند. )حسنزاده، 128 و 146 ؛ همايوني، 111 ؛ ح – حجازي و ديگران، 100 ؛ جهت آگاهي 

863 (. در کازرون شب بيستويک ماه رمضان علاوه بر / بيشتر از مصارف و دلايل استفاده نک: مصاحب، 1 

خيرات حلوا براي مردگان و کساني که نذر دارند، زبانگُش )نوعي حلوا( تهيه کرده و خيرات ميکنند 

)مظلومزاده، 262 ؛ طرز تهيه: همانجا(. 


حلوا جزو غذاهاي نذري هم هست و براي برآمدن حاجات و رفع بلا و خطر از زندگي جزو غذاهاي نذري در 

سفره حضرت ابوالفضل، سفره امالبنين، سفره امام زمان، سفره فاطمه بيمار، سفره حضرت فاطمه و همچنين 

، سفره امامحسن سر سفره قرار داده ميشود )ميرنيا، 216 ؛ مويد حسيني، 321 ؛ ح– حجازي و ديگران، 161 

اسديان خرمآبادي و ديگران، 211 ، همايوني، 181 ؛ طرز تهيه: همانجا(. يکي از خوراکيهاي سفره بيبي سه- 

شنبه است که معمولا سهشنبه آخر ماه شعبان پهن ميشود )علمداري، 48 (. بعضيجاها شب تولد امام زمان 

هم حلوا تهيه کرده و بين مردم توزيع ميکنند )ماسه، 161 (. بعضي جاها روز وفات حضرت زهرا)س( حلوا 

381 (. در بوشهر براي سلامتي و ماندگاري نوزاد / درست ميکنند و بين زنان توزيع ميکنند )شريعتزاده، 2 

در يکي از زيارتگاههاي بوشهر براي امامزاده حلوا نذر کرده و پس از تهيه، آن را همراه با نان زير سر نوزاد 

ميگذارند و خوردن آن فقط براي پدر و مادر نوزاد مجاز است )حسنزاده، 182 (. در سروستان به نيت 

سلامت ماندن کودک حلوا نذر مي کنند و تا زمان بزرگي او ادامه ميدهند )همايوني، 360 ( و براي عقيقه- 

کردن کودک هم سهشب حلوا درست ميکنند )همايوني، 022 (. در کرمان و سيرجان براي رفع مشکلات و 

آسانشدن زايمان، نوعي حلوا به نام حلواي زايمان حضرت نرجسخاتون )ع( درست ميکنند )مويد حسيني، 

328 (. در خراسان براي آسان شدن زايمان و تسکين درد زائو حلوايي به نام حلواي دوازده امام ميپزند و آن 

را خيرات ميکنند و بعد از متولد شدن نوزاد صاحب نذر حلوا را از روي آتش بر ميدارد و بين حاضران توزيع 

) 0(. در ميبد هم براي زائو ترحلوا ميپزند )جانباللهي، 68 - ميکند )شکورزاده، 24 


 


حلوا در فرهنگ مردم: در باورها: در گذشته به حلواي ارزان حلواجوزي و حلواي مرغوب را حلواي تن- 

تناني و ماماجيمجيم )آشتيان: حلوا سنگشکن؛ جهت توضيحات بيشتر رک: نجفيآشتياني، 201 ( ميگفتند. 

41 (. در گذشته حلوا غذاي توانگران بوده و آن را يک خوراکي باارزش ميدانستند -638/ )شهري، 3 

-641/ 328 ( و آن را با ساير کالاها مبادله ميکردند )شهري، 3 / )عنصرالمعالي کيکاووس، 166 ؛ رنه دالماني، 1 

30 ( اما از نظر عامه مردم حلواپزي و حلوافروشي حرفهاي کمارزش بود و اجازه نميدادند / 2؛ شعار، 1 

.)641/ فرزندانشان به حلوافروشها نزديک شوند و آنها را ناپاک ميدانستند. )شهري، 3 


 


همانندها: بعضي جاها سمنو را يکي از انواع حلوا ميدانند که با آرد گندم جوانهزده درست ميشود. 

)دريابندري، 1063 ؛ مويد محسني، 241 ؛ رک: سمنو(. حلواي مقراضي يا حلواي لاري يا مسقطي که از 

نشاسته درست ميشود يکي ديگر از خوراکيهايي است که بعضي جاها جزو حلواها دستهبندي ميشود 

)آنندراج؛ لغتنامه...؛ مويدمحسني، 241 (. رنگينک نيز يکي از خوراکيهايي است که در برخي جاها از آن به 


 عنوان يکي از انواع حلوا نام برده ميشود و با خرماي هسته گرفته و مغز گردو خردشده و هل و دارچين تهيه 

213 ؛ مويد محسني، 433 ؛ دريابندري، 1006 ؛ جهت آشنايي با طرز تهيه نک: - ميشود )مظلومزاده، 4 

مظلومزاده، همو، دريابندري، همو؛ نيز نک: رنگينک(. 


کاچي را نيز بعضي جاها نوعي حلوا ميدانند و از آن رقيقتر است. در برخي جاها با شير تهيه ميشود و در 

شيراز آن را با بابونه درست ميکنند )شهري، 318 ؛ مويدمحسني، 433 ؛ همايوني، 181 ؛ رک: کاچي(. در 

نمين اردبيل براي شب چله خوراکي به نام خشيل تهيه مي کنند که شبيه حلوا و مخلوطي است از آرد 

وشکر و مقدار کمي نمک که آن را با آب ميپزند و مقدار زيادي روغن حيواني روي آن ميريزند و همراه با 

)61/ ادويه ميخورند )انجوي شيرازي، 2 


 


در باورها: 


در فرهنگ عامه معتقدند که هرکس که از حلواي آدم پير بخورد عمرش دراز ميشود، ولي از حلواي آدم 

جوان نبايد خورد )هدايت، 61 ( و هنگام شب نبايد اسم حلوا را آورد )هدايت، 84 ( همچنين اعتقاد دارند که 

اگر زن آبستن تا چهل روز بميرد جايش در بهشت است و بايد مقداري از حلواي او را به اطرافيان بدهند 

)فقيري، 131 (. همچنين معتقدند هرکس که خانه جديدي بخرد بايد شب اول شمع روشن کند و حلوا بدهد 

.) )فقيري، 134 


در فرهنگ مردم حلوا را براي گشايش کار مفيد ميدانند )هدايت، فرهنگ عاميانه مردم ايران، 202 ( و 

معتقدند که نبايد نام حلوا را بر زبان آورد زيرا شوم و مايه بدبختي است )ماسه، 161 ؛ اسديان خرمآبادي و 

ديگران، 314 (. در گذشته هروقت کسي از دنيا ميرفت ميگفتند براي شب اول بو راه بيندازيد. يعني حلوا 

بپزيد )جهانيبرزکي، 82 ؛ مواد تشکيلدهنده رک: همانجا( و اعتقاد داشتند که مرده بوي حلوا را ميفهمد 

)جهاني برزکي، 82 ( و معتقدند که هرکس که روز اول حلواي مرده را درست کند بايد روز سوم هم حلوا را 

خود او درست کند )شکورزاده، 182 (. اعتقاد دارند که اگر مرده در خواب ملول باشد بايد شب جمعه براي او 

) حلوا خيرات کرد وگرنه مرده او را نفرين خواهد کرد )اسديان خرمآبادي و ديگران، 184 


در کرمان و سيرجان به حلوا خرما بريزو، که مانند حلوا خرما تهيه مي شود مقداري دانه گشنيز به آن اضافه 

.) ميکنند و معتقدند دانههاي گشنيز تبديل به کاسه ميشوند و بهدست اموات ميرسند )مويد حسيني، 432 


در نياسر کاشان هم اعتقاد دارند حتما بايد سر سفره شبِ اسفند حلوا در خانه داشتهباشند و قدري از آن 

148 (. در ميبد رسم / بخورند چرا که مايه برکت و رونق خانه در سال آينده خواهد بود )انجويشيرازي، 1 

) داشتند که شب اسفند حتما حلواارده بخورند )جانباللهي، 62 


در ادبيات مکتوب: منظور از حلوا در شعر کنايه از شيريني و شيرين سخني است. )صائب، 368 ؛ سيف- 

فرغاني، 112 ( حلوا در ادبيات براي بيان غايت پاکيزگي و شيريني در گفتار، کردار و بيان غايت زيبايي و 

12 ؛ سنائي غزنوي، 408 ؛ سلمانساوجي، 611 ؛ سعدي، 300 ؛ همو، - خوبي بهکار ميرود )حلاج شيرازي، 62 

468 ؛ همو، 123 ( همچنين کنايه از مطلوب بودن و خواستني بودن معشوق هم هست )سعدي، 616 (. در 

ادبيات حلوا به معني شيريني و طعام خوش آمده و مصداق طعام خوب و مطلوب معرفي شدهاست 


)ناصرخسرو، 181 ؛ ايرج ميرزا، 30 ؛ پروين اعتصامي، 31 ؛ اوحديمراغهاي، 616 ؛ سيففرغاني، 660 ، سعدي، 

412 ؛ همو، 334 (. معشوق و شيريني وصال او به حلوا تشبيه شده و شريني حلوا در مقابل شيريني وصال 

معشوق کماهميت و ناچيز تلقي شده است )خواجوکرماني، 461 ؛ شاهنعمتاللهولي، 236 ، همو، 266 ، همو، 

؛ 268 ؛ اوحديمراغهاي، 116 ، همو، 181 ، همو، 246 ، همو، 336 ؛ سيففرغاني، 312 ؛ همو، 016 ؛ همو، 034 

سعدي، 424 ؛ همو، 403 ؛ همو، 488 ؛ همو، 633 (. همچنين حل مشکلات و موفقيت و کامراني به حلوا 

تشبيه شده است )سنائي غزنوي، 416 ؛ شاهنعمتاللهولي، 30 و 283 و 330 (. و برخي روزگار و فريبکاري دنيا 

نيز به حلوا تشبيه کرده اند )پروين اعتصامي، 113 (. عدم وصال به معشوق و بوسه به حلواي بيدود تشبيه 

شده است )اوحديمراغهاي، 042 ؛ سلمان ساوجي؛ لغتنامه...( 


 


در ادبيات شفاهي )عاميانه(: حلواي کسي را خوردن، کنايه از در عزاي کسي شرکت کردن است )براي 

2081 ؛ به آدمي، 113 (. بوي / 011 ؛ انوري، 3 / مطالعه بيشتر درباره مصاديق نک: پابرهنه ها، 388 ؛ نجفي، 1 

011 ( و -1/ حلواي کسي بلندشدن و حلوايي شدن کنايه از نشانههاي مرگ قريبالوقوع فرد است. )نجفي، 1 

.) وقتي ميگويند فلاني بوي حلوا ميدهد يعني پير شده و مردني است. )هدايت، 18 


 ؛011/ حلواحلواکردن کنايه از کسي را بسيار عزيزداشتن و نزد ديگران به او مباهات کردن است )نجفي، 1 

2081 ، جهت آگاهي بيشتر از مصاديق نک: حاجي دوباره، 261 ؛ پابرهنهها، 481 (، حلواي عزا هم- ؛/ انوري، 3 

زدن کنايه از کار بيمزد و بيهوده کردن )شهري، 311 ( است. در ادبيات عاميانه به کساني که همواره در 

ختمها و عزاها حاضر ميشوند اصطلاحا حلواخور ميگويند )لغتنامه(. 


اصطلاح حلوا حلوا دهن کسي را شيرين نمي کند، تو دعوا حلوا خيرات نمي کنند، حلوا حلوا دوهون شيرين 

نمباشه کنايه از اينکه بايد عمل باشد نه حرف، چونش بو حلوا مِدِه کنايه از اينکه مردني است، مين دعوا نون 

2(، گر صبر کني ز غوره حلوا سازم - و حلوا تقسيم نمنن يعني دعوا باعث زيان ميشود )علمداري، 211 

)اخوان، 143 (، سيلي نقد بهتر از حلواي نسيه است )کاربخش راوري، 133 (، چو يکبار گفتي مگو باز پس، که 

601 (، خر چه داند قدر حلوا و نبات )ضرب المثل هزاره جات / حلوا چو يکبار خوردند بس )شهري، 3 

)عليدادالعلي، 026 ( از ديگر ضربالمثلهايي است که در مورد حلوا در زبان عاميانه وجود دارند. 


مثل ترکمنيِ حلواني حکيم ايير، شلاقي يتيم يعني حلوا را حکيم ميخورد و شلاق را يتيم )معطوفي، 

1866/3 (، و ضربالمثلِ اوليسه اولن اوندي حلوايين اوقون ماده، يعني صاحب عزا ساکت شده، کسي که 

آمده حلوا بخورد شيون ميکند. )ح– حجازي، 168 ( از ديگر ضربالمثلها درباره حلواست )جهت اطلاعات 

بيشتر رک: امثال و حکم؛ لغتنامه ...؛ فرهنگ بزرگ ضربالمثلها، ذيل حلوا(. حلواي تنتناني در ادبيات 

عاميانه کنايه از کالاها و اشياي باارزش )جناب، 141 ( و حلوا جوزي کنايه از هر کالاي کمارزش و ناچيز 

است. 


در ساير کشورها: در کشورهاي ترکيه، سومالي، هند، پاکستان و افغانستان حلوا يک خوراکي محبوب است. 

در ساير کشورها به حلوا کاکائو و وانيل نيز اضافه ميکنند و به عنوان دسر پس از غذا صرف ميکنند. در 

سومالي حلوا در مراسم خاص مانند جشن عيد يا عروسي ها کاربرد دارد. جهت اطلاعات بيشتر از نحوه تهيه 


رک: ( در ترکيه هم حلوا يک غذاي آييني است و در مراسم عزاداري کاربرد دارد. در افغانستان و ترکيه 

همانند ايران پس از خاکسپاري در روز هفتم و چهلم فوت فرد، و در مراسم سالگرد حلوا تهيه و بين شرکت- 

حلواي سفيد که با آرد و روغن و آب تهيه .(Wikipedia, Halva) کنندگان در مراسم ختم توزيع ميشود 

ميکنند، حلواي سرخ که با آرد و روغن و آب و سمنک تهيه ميکنند، و حلواي سوجي که با آرد سوجي و 

روغن و آب تهيه ميشود از حلواهاي محلي مردم هزاره مناطق مرکزي افغانستان است )عليدادالعلي، 221 ( و 

کودکان نمايشي به نام حلواحلوا انجام ميدهند که اداي پختن غذا توسط بزرگترها را درميآورند )همو، 

316 (. ضربالمثل خر چه داند قدر حلوا و نبات هم يکي از ضرب المثل هاي افغاني در رابطه با حلواست. 


 


مآخذ: آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبيرسياقي، تهران، 1330 ش، ج 1؛ ابونصري هروي، يوسف، 

ارشادالزراعه، به اهتمام محمد شيري، تهران، 1346 ش؛ احمدپناهي سمناني، محمد، آداب و رسوم مردم 

سمنان، تهران، 1364 ش؛ اخوان، مرتضي، اداب و سنن اجتماعي فين کاشان، تهران، 1363 ش؛ اسديان خرم- 

آبادي، محمد و ديگران، باورها ودانستهها در لرستان و ايلام، تهران، 1308 ش؛ اعتصامي، پروين، ديوان، به 

کوشش منوچهر مظفريان، تهران، 1364 ش؛ افشار، ايرج، واژهنامه يزدي، به کوشش محمدرضا محمدي، 

تهران، 1382 ش؛ افشار، ايرج، بلوچستان و تمدن ديرينه آن، تهران، 1361 ش؛ امثال و حکم، ج 2؛ انجوي 

شيرازي، سيد ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1368 ش، ج 2؛ انصاري، هرمز، مقدمه- 

اي بر جامعهشناسي اصفهان، به کوشش احمد جواهري، اصفهان، 1368 ش؛ اوحديمراغهاي، ديوان، تهران، 

1362 ش؛ ايرج ميرزا، ديوان، به کوشش حبيب الماسي، تهران، 1362 ش؛ برهان قاطع، محمد حسين بن 

خلف تبريزي، به کوشش محمد معين، تهران، 1331 ش؛ پولاک، ياکوب ادوارد، سفرنامه پولاک، مترجم: 

کيکاووس جهانداري، تهران، 1361 ش؛ تانکواني، ژي. ام، نامه هايي درباره ايران و ترکيه، مترجم: علي اصغر 

سعيدي، تهران، 1383 ش؛ جانباللهي، محمدسعيد، چهل گفتار در مردمشناسي ميبد، تهران، 1380 ش؛ 

جناب، ميرسيدعلي، فرهنگ مردم اصفهان، تصحيح رضوان پورعصار، اصفهان، 1380 ش؛ جهاني برزکي، برزک 

نگين کوهستان، کاشان، 1380 ش؛ جوادي، غلامرضا، دليجان در آيينه ايران، مشهد، 1366 ش؛ ح-حجازي، 

شبنم و ديگران، غذاهاي محلي وسنتي استان مرکزي تغييرات و پيامدهاي فرهنگي آن، تهران، 1383 ش؛ 

حسندوست، محمدحسن، فرهنگ ريشهشناختي زبان فارسي، تهران، 1383 ش؛ حلاج شيرازي، ديوان، 

تهران، 1361 ش؛ خديش، حسين، فرهنگ مردم شيراز، تهران، 1368 ش؛ خلعتبري ليماکي، مصطفي، 

فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1386 ش؛ خواجوکرماني، ديوان، تهران، 1364 ش؛ دايرهالمعارف بزرگ سبزوار، 

بيهقي، محمود، مشهد، 1383 ش، ج 1؛ دايرهالمعارف فارسي، به سرپرستي غلامحسن مصاحب، 1383 ش، 

ج 1؛ دريابندري، نجف و ديگران، آشپزي از سير تا پياز، تهران، 1384 ش، ج 2؛ ذوالفقاري، حسن، فرهنگ 

بزرگ ضربالمثلها، تهران، 1388 ، ج 1؛ ديولافوا، ژان، سفرنامه مادام ژان ديولافوا-ايران و کلده، مترجم: 

؛ همايون سابق، تهران، 1322 ش؛ رزمجو، قادر، فرهنگ اصطلاحات عاميانه فارسي به انگليسي، تبريز، 1383 

رضايي، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهي ديگر، شيراز، 1386 ش؛ رمضانخاني، صديقه، فرهنگ زرتشتيان يزد، 

؛ تهران، 1386 ش؛ رنه دالماني، هانري، از خراسان تا بختياري، ترجمه غلامرضا سميعي، تهران، 1368 ش، ج 1 

ژوبر، پ، آمده، مسافرت به ارمنستان و ايران، مترجم: عليقلي اعتماد مقدم، تهران، 1346 ش؛ سالاري، 


 عبدالله، فرهنگ مردم کوهپايه ساوه، تهران، 1368 ش؛ ساوجي، سلمان، ديوان، به تصحيح عباسعلي وفائي، 

تهران، 1366 ؛سعدي، کليات، به اهتمام محمدعلي فروغي، تهران، 1383 ش؛ سنائي غزنوي، ديوان، به کوشش 

مدرس رضوي، تهران، 1380 ش؛ شاملو، احمد، کوچه، تهران، 1361 ش، ج 3؛ شاهنعمتاللهولي، کليات اشعار، 

به کوشش جواد نوربخش، تهران، 2030 ش؛ شريعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1361 ش؛ شکورزاده 

ابراهيم، عقايد و رسوم مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شکوري، چنگيز، سيري در کوچنشينان تالش، 

رضوانشهر، 1382 ش؛ شهري، جعفر، طهران قديم، تهران، 1361 ش، ج 3؛ همو، تاريخ اجتماعي تهران در قرن 

سيزدهم، تهران، 1386 ش، ج 3؛ همو، قند و نمک، تهران، 1366 ش؛ صائب تبريزي، ديوان، تهران، 1363 ش؛ 

عظيمي، صادق، فرهنگ مثلها و اصطلاحات متداول در زبان فارسي، تهران، 1362 ش، ج 1؛ عقايدالنساء و 

مرآت البلهاء، به کوشش محمد کتيرائي، تهران، بيتا؛ علمداري، مهدي، فرهنگ عاميانه دماوند، تهران، 

1368 ش؛ عليداد لعلي، انجنير، سيري در هزارهجات، قم، 1362 ش؛ عنصرالمعالي کيکاووس، قابوسنامه؛ 

1686 ميلادي، مترجم: محسن - فرانکلين، ويليام، مشاهدات سفر از بنگال به ايران در سالهاي 1686 

جاويدان، تهران، 1381 ش؛ فرغاني، سيف، ديوان، با تصحيح ذبيحالله صفا، تهران، 1364 ش؛ فرهنگ بزرگ 

سخن، به سرپرستي دکتر حسن انوري، تهران، 1381 ش، ج 3؛ فرهنگ جهانگيري، ميرجمال الدين حسين بن 

فخرالدين حسن انجو شيرازي، ويراسته دکتر رحيم عفيفي، 1301 ش؛ فرهنگ کنايات سخن، به سرپرستي 

دکتر حسن انوري، تهران، ج 1؛ فرهنگ متوسط دهخدا، به کوشش دکتر غلامرضا ستوده و ديگران، تهران، 

1380 ش، ج 1؛ فرهنگنامه بوشهر، دکتر سيد جعفر شهيدي، تهران، 1381 ش؛ فرهنگنامه فارسي؛ فرهوشي، 

ابراهيم، فرهنگ زبان پهلوي، تهران، 1381 ش؛ فقيري، ابوالقاسم، ترانههاي محلي، شيراز، 1342 ش؛ قاسمي، 

احد، مغان نگين آذربايجان، تهران، 1366 ش، ج 1 و 2؛ قصه حمزه )حمزهنامه(، به کوشش جعفر شعار، تهران، 

1346 ش؛ کاربخش راوري، ماشاءالله، راور شهري در حاشيه کوير، کرمان، 1360 ش؛ کرزبر ياراحمدي، 

غلامحسين، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علي آني زاده، تهران، 1388 ش؛ کمپفر، انگبرت، در دربار 

شاهنشاه ايران، ترجمه کيکاووس جهانداري، تهران، 1301 ش؛ لغتنامه دهخدا؛ ماسه، هانري، معتقدات و اداب 

ايراني، مترجم: مهدي روشنضمير، تهران، 1386 ش؛ متحدين، ژاله، دانشنامه کوچک ايران، ويراستار: 

محمدجعفر محجوب، تهران، 1381 ش؛ مرادي، عيسي، ترانهها زبانزدها و فرهنگ عامه مردم کرمان، کرمان، 

1386 ش؛ مسيو ريچاردخان مهدل الملک، طبخ ايراني و فرنگي، تهران، 1311 ش؛ مظلومزاده، مهدي، 

آشپزي در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ معطوفي، اسدالله، تاريخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 

1383 ش، ج 3؛ معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، 1382 ش، ج 1؛ مقدم، محمد، تويسرکان، تهران، 

1368 ش، ج 1؛ مويد محسني، مهري، فرهنگ عاميانه سيرجان، کرمان، 1381 ش؛ ميرعابديني، سيد ابوطالب 

و ديگران، آيين قلندري، تهران، 1364 ش؛ ميرنيا، سيدعلي، فرهنگ مردم، تهران، 1368 ش؛ ناصح، ذبيحالله، 

بلوچستان، تهران، 1343 ش؛ ناصرخسرو، ديوان، به تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق، تهران، 1368 ش؛ 

نجفي، ابوالحسن، فرهنگ فارسي عاميانه، تهران، 1368 ش؛ نجفي آشتياني، ابوالقاسم، نيمنگاهي به آشتيان، 

تهران، 1380 ش؛ نفيسي، علي اکبر، فرهنگ نفيسي، تهران، 1343 ش، ج 2؛ نيکزاد اميرحسيني، کريم، 

شناخت سرزمين چهارمحال، اصفهان، 1306 ش؛ وکيليان، سيد احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 

1366 ش؛ ويلس، چارلز جيمز، تاريخ اجتماعي ايران در عهد قاجاريه، به کوشش جمشيد دورگه و ديگران، 


مترجم، سيد عبدالله، تهران، 1363 ش؛ هاشمنيا و ديگران، فرهنگ مردم گروس )بيجار و حومه(، بيجا، 

1381 ش؛ هدايت، صادق، نيرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همو، فرهنگ عاميانه مردم ايران، تهران، 1381 ش؛ 

همايوني، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، آداب و رسوم مردم شيراز، شيراز، 

1303 ش؛ نيز 


Britannic; Iranica;