۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

زبان و ادبیات فارسی( آریا ادیب )
ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

شماره ی نوشته : ۷ / ١٨
اخسان طبری
ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها
از زمانی که نویسنده و پژوهنده ی معاصر ایران صادق هدایت به جمع آوری مصالح فرهنگی و فولکوریک پرداخت و « متل» ها و « اوسانه»ها و آداب و رسوم مردم ( « نیرنگستان» ) و غیره (١) را گردآورد، تا امروز، در این زمینه کار زیادی انجام گرفته است. این کار هنوز به اندازه ی کافی طبقه بندی نشده و به ویژه افکار تحلیلی و تعمیمی درباره ی فرهنگ عامیانه، با آن که این جا و آن جا ذکر گردیده، ولی هنوز نضج کافی نیافته است زیرا به طور اساسی، ما در مرحله ی تدوین و گردآوری مصالح هستیم.
یکی از رشته های مهم فرهنگ عامیانه، ترانه های عامیانه است که هدایت آن ها را با نام خود برگزیده ی « اوسانه» توصیف کرده است. واژه ی ترانه (در پهلوی: « ترنگه» ) واژه ی بسیار کهنه و شاید یک واژه صوتی است و پژوهش هایی که انجام گرفته نشان می دهد که از دیرباز تصنیف های عامیانه را « ترانه » می خوانده اند . این ترانه های عامیانه که نام مصنف آن ها روشن نیست، دارای منشاء های پیدایش به کلی متفاوتی هستند و مضمون آن ها نیز سخت متنوع است؛ مثلن: برای ابراز عشق، برای دست انداختن کسی، برای لالایی یا نوازش کودک، برای قصه گویی یا برای آغاز کردن و یا پایان دادن به قصه ها، برای بازی و سرانجام به عنوان شعر و تصنیف که به شکل فردی یا با «دم گرفتن » خوانده می شود و هدقش بیان احساسات فردی یا اجتماعی است.
بررسی وزن، قافیه و مضمون و سبک هنری این ترانه های عامیانه، بررسی پاداش بخش سودمندی است. زیرا به احتمال قوی این ترانه ها، از این جهات یادآور کهن ترین اشکال شعر فارسی هستند. در این بررسی من نظریات خود را بر اساس ٨۷ ترانه ی عامیانه ی متداول در تهران (که نگارنده از روی نوشته ها یا از دهن ها گردآورده ام) می نویسم. انتشار مجموعه ای از این ترانه ها نه میسر است نه سودمند، زیرا بسیاری از آن ها ولو با تغییراتی، در «اوسانه» هدایت به دست داده شده است. وانگهی، در جریان یررسی، از این ترانه ها از جهات مختلف صحبت به میان خواهد آمد و نگارنده حدس می زند که میزان ترانه های گردآمده در نزد پژوهندگان اکنون از این ٨۷ ترانه بسی بیش تر است ولی همین قدر مصالح برای کار ما کافی است.

بخش اول : وزن
درباره ی وزن آن شعرهای ایرانی که از تأثیر عروض عرب آزاد است مانند شعرهای کهن اوستایی و پهلوی اشکانی و ساسانی و حراره ها و ترانه های عامیانه ی کهن به زبان پارسی دری و ترانه های عامیانه به زبان معاصر فارسی تحقیقات فراوانی انجام گرفته است. در میان این تحقیقات، نظریات پژوهندگان اروپایی مانند بنونیست، هنینگ و مار و نظریاتِ پژوهندگان ایرانی مانند بهار، هدایت و خانلری، دارای ارزش انکارناپذیری است. نگارنده این نظر پروفسور مار را که برای وزن در ترانه های عامیانه ی معاصر، ارزش کلیدی به منظور درک وزن در شعر کهن اوستایـی و پهلوی قایل است بـه نوبة خـود می پذیرم و نیـز بـا این تعریف خانلری که وزن ترانه های عامیانه هجایی یا عروضی صرف نیست بلکه کوتاهی و بلندی هجاها (که خانلری آن را «کمیت هجاها» ) می نامد و تکیه ها ی صوتی(٢) (که نقش آن ها در ترانه های عامیانه بیش از نقش آن در شعر عروضی فارسی است ) دو عنصر اساسی وزن در ترانه های عامیانه است نظر درستی است. شکل وزن ‹‹ هجائی - کمی ›› هم اکنون در ادبیات فارسی و از آن جمله در ادبیات روسی بسیار متداول است که با توجه به خویشاوندی زبان ها خود قرینه ی دیگری بر صحت این مدعاست.
خانلری به درستی یادآور می شود که کمیت هجاها در ترانه های عامیانه قطعی نیست و به مناسبت وزن می تواند هجای بلندی را کوتاه یا هجای کوتاهی را بلند کرد.
ما وارد این مباحث که پژوهندگان درباره ی آن سخنان گفتنیِ بسیار گفته اند، نمی شویم و منظور ما از یک بحث علمی در عروض، محدود تر و تنها به دست دادن نمونه هایی از وزن شعر عامیانه است.(۳)
ما برای سهولت، این دو وزن را بر اساس شمارش هجاها عرضه می داریم، زیرا بحور عروضی بر آنها قابل انطباق نیست و یا با تسامح بسیار قابل انطباق است. چنان که ویژگی این نوع ترانه های عامیانه است. مراعات اکید تعداد هجاها در یک مصرع ضرور نیست و هجاها، البته بر اساس نوعی تناسب وزن و هماهنگی موسیقی، زیادتر یا کم تر می شوند ولی این کاست و افزود شماره ی هجاها بر گِردِ محور ثابتی است که آهنگ آن ترانه را به وجود می آورد و به طور عمده در ترانه ی مورد بحث تکرار می شود.
به طور قراردادی و با اندکی ساده کردن مطلب، ما وزن های ترانه های عامیانه در فارسی (لهجه ی تهران) را به وزن های کوتاه و بلند تقسیم می کنیم :

الف) وزن های کوتاه
تحت این عنوان وزن های دارای حداقل سه تا شش هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود:
چهار هجایی:
سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل ور و ور و ور
الله و هُپ، سنگ تُرُب، پشکل بز، بخور و بلُپ!
الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.
سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میاد.
پنچ هجایی:
این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.
تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟
یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !
شش هجایی (همراه با مصراع های هفت و هشت هجایی):
هم گل مگلونه، هم سفرة نونه، هم لنگ حمومه، هم حسنی به سر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هست، هم لحاف دوشش هست.
سه شکل نمونه وارِ وزن های کوتاهِ ترانه های عامیانه را، صرف نظر از شکل های گوناگون آن، می توان با علامت گذاریِ مورد قبولِ بین المللی (o برای هجای کوتاه و - برای هجای بلند) به شکل زیر معین کرد:
١- چهار هجایی:
سیزده بدر - o o -
سال دیگر - - o -
٢- پنچ هجایی:
ای داد و بی داد o o - - -
تخمه بو می داد - - - o o
۳- شش هجایی :
هم گل مگنونه o-o o o o
هم سفرة نونه o-o o o o
اگر بخواهیم از افاعیل عروض عربی برای این چهار شکل زحافاتی بیاوریم، وزن اول با ‹‹فع فعلن››، وزن دومی با ‹‹فعلن فعولن››، و وزن سومی با ‹‹ فعلن فعلاتن›› قابل تقطیع است.

ب) وزن های بلند
تحت این عنوان وزن های دارای حداقل هفت تا یازده هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود.
هفت هجایی:
جمجمک برگ خزون، مادرش زینب خاتون، گیس داره قد کمون، از کمون بلند ترک، از شبق مشکی ترک، ننه جون شونه میخاد، شونة فیروزه میخاد، حموم سی روزه میخاد، ها جستم و واجسم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد، خانمی به قربونم شد.
چه دختری چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخودارو جاش میزاره، دهن آقاش میزاره، دیزی که در نداره، خاله خبر نداره.
هشت هجایی:
به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شا بیاد با لشگرش، خدم و حشم پشت سرش، شاه زاده ها دور و ورش، واسة پسر بزرگ ترش، آیا بدم، آیا ندم.
وزن های هفت و هشت هجایی از متداول ترین وزن ها در ترانه های عامیانه است و اگر بخواهیم نمونه های آن را بیاوریم، امثله به درازا می کشد. اگر این دو وزن را با علامت گذاری از جهت هجاهای بلند و کوتاه (به شکل تعمیمی آن) نشان دهیم، این دو شکل به دست می آید.
١- هفت هجایی:
جمجمک برگ خزون - o o o o o o
مادرم زینب خانون - - o o o o –
٢- هشت هجایی:
به کس کسانش نمیدم o - o o - o o o
به همه کسانش نمیدم o - o o - o o o
وزن هفت هجایی را می توان بر اساس افاعیل عروضی با ‹‹ فاعلاتن فعلن››‌ و وزن هشت هجایی را با ‹‹ مفتعلاتن فعلن››‌ نشان داد. چون آن که یادآور شدیم، این وزن های عروضی با تمام نرمش ها و شکل هایی که وزن هجایی ضربی در ترانه عامیانه، طی گسترش شعر، به خود می گیرد تطبیق نمی کند ولی از آنجا که این اوزان عروضی به گوش آشناتر است ذکر آن را با همة تقریب و نسبیتی که در این امر وجود دارد، بی فایده نشمردیم. اگر می خواستیم دقت بیش تری به کار بریم، می بایست هر یک از این ورن ها را با چند قالب عروضی نشان می دادیم.
اینک در زمینه ی همین وزن های طولانی از وزن یازده تا دوازده هجایی که اغلب به صورت ترکیبی وجود دارد، نمونه ای بیاوریم.
یازده تا دوازده هجایی:
تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم و دورت می گردم، تو که ستاره میشی و دورم می گردی، منم ابری میشم تند تند می بارم ... الخ
درباره ی این ترانه ی مهم در بخش «مضمون»‌جداگانه سخن خواهیم گفت. وزن این ترانه به فهلویات و دو بیتی ها (مانند دو بیتی های باباطاهـر) نزدیک است و حتـا شایـد یکی است؛ جـز آن کـه دو بیتی های باباطاهر در اثر دخالت های «عالمانه» دستکاری شده و در قالب بحور عروضی قرار گرفته و قابل تقطیع عروضی است و حال آن که شاید از آغاز چون این نبوده است. به هر صورت این وزن ده هجایی نیز از مهم ترین وزن های عامیانه است و آن را می توان به «مفاعلین مفاعیل مفاعیل» تقطیع کرد و یا بدین شکل نشان داد: - - o - o o o o - o o
ما از برخی شکل های وزن های نه هجایی و ده هجایی (که به شکل مستقل وجود ندارد یا نگارنده به آن برخورد نکرده و آن ها را نمونه وار نیافته است) صرف نظر می کنیم و در پایان بحث غیر فنی و مجملی که درباره ی وزن شعرهای عامیانه ی معاصر متداول در تهران کرده ایم، می گوییم که وزن های اصلی عبارت است از شش وزن مختلف که تنوع و گسترش خاصی دارد و هجاهای آن ها بسیار قابل انعطاف است (یعنی می توان آن را در هم فشرد یا طولانی ساخت) و تابع فونتیک عامیانه است و تکیه ی ضربی آن صریح تر از تکیه در شعرهای عروضی است یعنی اغلب وزن ضربی دارد، زیرا برای خواندن و نواختن ساخته شده است.
این سخنان تقریبی را باید تحقیقات آوانگاری، آواشناسی و صوت شناسی (فونتیک، فونولوژیک و آکوستیک) همراه بـا مطالعه ی مصالح انبوهی از شعرهای عامیانه دقیق تـر سازند. آن چه که در این جا گفته ایم شاید برای آغاز کار و نیز برای آن شاعرانی که مایلند با توجه به وزن های عامیانه و با مراعات ذوق و زبان عامیانه قطعاتی بسرایند، می تواند مفید باشد تا ادراک « غریزی» ‌خود را از وزن این شعرها به یک درک کمابیش عقلی و منطقی مبدل کنند و به تر بتوانند به فنون ترانه سازی عامیانه دست یابند. اینک پس از این بحث درباره ی وزن، به بحثی درباره ی قافیه در ترانه های عامیانه بپردازیم.

بخش دوم: قافیه
قاعده ی عروضی قافیه به معنای همانند بودن آخرین جزء کلمات پایان یک بیت و یکسان بودن حرف رَوی و حرکت ماقبل رَوی در شعر عامیانه مراعات نمی شود. ولی اگر قافیه را به معنای اصلی در یـونان Rythmos)) بـه معنای تناسب و توافق بگیـریم، آن گاه با اطمینان می توان از وجـود قافیه در ترانه های عامیانه سخن گفت.
تعریف عام و علمی قافیه این است: « پایان متوافق یا هماهنگ دو یا چند مصرع که وزن آن ها را برجسته می کند». این تعریف بر قافیه و شعر عامیانه قابل انطباق است، ولی اگر تعریف را، چنان که متداول است، از این جلوتر ببریم. آن گاه، دچار اشکال می شویم. در یک کلمه باید گفت که قافیه در شعرهای عامیانه با شعرهای فصیح فرق بنیادی دارد . قاعده های قافیه در شعر عامیانه را شاید بتوان در پنج نکته ی زیرین تعمیم داد :
١- قافیه به معنایی که در شعر عروضی متداول است یعنی تطابق حرف روی (حرف آخر قافیه) و حرکت ماقبل رَوی:
جمجمک برگ خزون
مادرش زینب خاتون
یا: دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
یا : اشتر به چراست در بلندی
کله اش به مثال کله قندی

٢- قافیه به معنای آن چه که در شعر عروضی « ردیف» نام دارد، بدون مراعات قافیه به معنای اخص کلمه:
از کمون بلند ترک
از شبق مشکی ترک
ننه جون شونه میخاد
شونۀ فیروزه میخاد
موافق قافیه های قافیه بندی کلاسیک باید « ترک » در بیت اول و « میخاد» در بیت دوم « ردیف» ‌حساب شود و به ترتیب « بلند » و « مشکی » و « شونه » و « فیروزه » هم قافیه باشند، ولی همان گونه که مشاهده می شود، چون این نیست و در ترانه به وجود « ترک » و «‌ میخاد » اکتفا شده است.

۳- قافیه به معنای هماهنگی صوتی:
در این زمینه غناء و تحویل شکل زیاد است. این نوع هماهنگی صوتی (به فرانسه Asso manceو به روسی Sozwucie در بسیاری اشعار اروپایی مراعات می شود. در شعر روسی سنت دارد و مایا کوسکی از این سنت استفاده ی وسیعی کرده است.
موشه ماسوره می کرد
مادر موشه ناله می کرد
یا : روزی بود روزگاری بود
پشت حموم گودالی بود
یا : قصه ! قصه !
نون و پنیر و پسته
یا : سیزده بدر
بقچه به سر
بچه به بغل
یا : یدکش یرقه میره
در خونه داروغه میره
یا : پسر شما شرابیه
روز که میشه به بازیه
شب که میشه به قاضیه
در این مثال ها « ماسوره » با « ناله » و « روزگار» با « گودال» و « قصه ›› با « پسته» و « بدر» با « بغل» و « یرقه» با « داروغه›› و « شرابیه» با « به بازیه» قافیه شده است، امری که به لحاظ قاعده های کلاسیک قافیه غلط و محال است. از این نمونه ها فراوان است.

٤- گاه اصولن به وزن اکتفا می شود و قافیه ای مراعات نمی گردد.‌
تو که ماه بلند در آسمونی، منم ابری میشم دورت می گردم، تو که ابر میشی دورم می گردی، منم بارون میشم تند تند می بارم ... الخ
که اگر قافیه ای در آن باشد اتفاقی است و وزن و انعکاس تکرر بیان (٤) جبران قافیه را می کند.

۵- گاه ردیف و تکرار آن جای قافیه را پر می کند و نیازی به قافیه احساس نمی شود و جالب است که در نمونه های کهن شعر پارسی (در پهلوی) این جانشین شدن ردیف به جای قافیه وجود داشته است.
دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دوتا خاتونی دیدم، یکی به من آب داد، یکی به من نون داد، نونو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف رو دادم به بزی، بزی به من پشکل داد، پشکل رو دادم به نونوا، نونوا به من آتیش داد.
که تا آخر داستان ردیف « داد» جبران گر قافیه است.
کسی که باز هم در این مساله دقت کند، می تواند قانونمندی های تازه ای در باره ی قافیه در ترانه های عامیانه بیابد، ولی آن چه که گفته ایم، نمونه ای از ویژگی های قافیه در این ترانه ها به دست می دهد و چون منظور طرح مساله است نه حل قطعی و جامع آن، به این اندازه بسنده می کنیم.

بخش سوم: مضمون (و نیز اندکی درباره ی سبک هنریِ ترانه ها)
دربـاره ی تنوع مضمون های ترانـه های عامیانه در آغاز این بـررسـی اشـاره ای رفتـه است. در مجـموع ٨۷ ترانه ای که نگارنده گردآورده است، می توان مضمون های زیر را از هم تشخیص داد:
١- ترانه ی ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی؛
٢- ترانه های مخصوص لالایی و نوازش از مادر به فرزند، از فرزند به مادر و یا برای نوازش جانور یا چیزی دوست داشته ؛
۳- ترانه های مربوط به قصه ها مانند ترانه ای که در آغاز قصه است یا در انجام آن قصه است یا در مسیر ترانه قصه ای گفته می شود و یا ترانه هایی که به طور مستقل قصه ای را بیان می دارد؛
٤- ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز و متضمن طعنه، کنایه، استهزاء کسی را یا چیزی را؛
۵- ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگر بیان شده است؛
٦- ترانه هایی برای رقص و ترانه هایی که به شکل تصنیف خوانده می شود.
در زیر درباره ی هر یک از این مقوله ها نمونه هایی ذکر می کنیم:

١- ترانه های ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی
• لی لی لی لی حوضک، گنجشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک، این کُشت، این بُرد، این پخت، این خورد. این گفت قسمت من کله گنده بود کو؟
درباره ی این ترانه باید دو نکته را متذکر شویم:
نخست این که این ترانه مختصات شعری (وزن، قافیه) را حتا در آن چهار چوب وسیع و پر انعطافی که پیش از این از آن یاد کردیم ندارد و نوعی نثر موزون است که حرکات بازی به جملات و کلمات آن آهنگ و ضرب معینی می بخشد.
دوم این که از این ترانه نسخه بدل ها (یا واریانت های) متعددی در زبان عامیانه موجود است و این خصیصه ی همة ترانه های عامیانه است که صورت ضیط شده و بی تعییری ندارند. مثلن مصرع دوم « گنجشکه اومد آب بخوره» ، به صورت « موشه اومد آب بخوره» یا « خروسه اومد آب بخوره»‌ نیز گفته می شود. در مورد بقیه ی ترانه، شکل های زیر نیز شنیده شده است :
• این دوید و درش کرد، این ماچی بر سرش کرد، این نازی بر پرش کرد.
• یا: این گفت: بریم دزدی، این گفت: چی چی بدزدیم، این گفت: تشت طلای خونة پادشاه را (بدزدیم)، این گفت: جواب پادشاه را کی میده، این گفت: من سر گنده میدم.
در مورد بخش آخر، نسخه بدل زیر شنیده شده است:
• این کله گنده ام گفتش بده ببینم، همین که دادن ببینه، گنجشک پرید رو چینه.
در مورد تمام ترانه نسخه بدل دیگری وجود دارد به شکل زیر:
• این کوچول کوچوله، این ننۀ کوچوله، این عبا بلنده، این قبا بلنده، اینم کفش دوز گنده، این گفت: ‹‹ بریم به صحرا››، این گفت: ‹‹چی چی بیاریم؟››، این گفت:‹‹گَوَن بیاریم››، این گفت که:‹‹ گرگه اون جاس››، این کله گنده گفت:‹‹ هستم شما رو همرا، از کی دیگه می ترسین؟››
ترانه ی معروف دیگر ویژه ی بازی این است:
• تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، توتک فطیر، دست کی بالاس؟
• ترانه ی دیگر: حمومک مورچه داره، بشین و پاشو، خنده داره.
• ترانه ی معروف دیگر: اتل متل توتوله، گاب حسن چه جوره، نه شیر داره نه پستون، شیرش بردن هندستون، هندستونم خراب شد، بند دلم کباب شد، چکمة دونه صناری، افتاده توی بخاری، اسب سیاه رو زین کن، خانم کوچیک سوار سوارکن!)، هاچین و واچین، یه پات و ورچین!
نسخه بدل های این ترانه نیز متنوع است. یکی از شکل های مشهور آن از مصرع سوم به بعد این است:
• شیرش رو ببر هندستون (هندسون)، یک زن کردی بستون (بسون)، اسمش و بذار عم غزی، دور کلاش قرمزی، هاچین و واچین ....
یا این مصرع ها را نیز علاوه دارد: یه چوپ زدم به بلبل، صداش رفته استنبل، استنبلم خراب شد، بند دلم کباب شد.
این ترانه ی معروف از لحاظ وزن و قافیه یک ترانه ی نمونه وار عامیانه است. شیوه ی بسط فکر و کلام که درآن ، قافیه گاه تعیین کننده ی مضمون است، یعنی به اقتضای قافیه کاملن مطلب تازه ای که ارتباط منطقی با مطلب مصرع قبل ندارد، نیز در این ترانه نمونه وار است مثلن در شکل آخری که از این ترانه ذکر شد، ‹‹ استنبل›› و ‹‹ بلبل›› و ‹‹ خراب››‌ و ‹‹کباب›› تعیین کننده ی مطالبی هستند که در مصرع آمده و ما بین آن ها پیوند و گسترش منطقی فکری دیده نمی شود.
برای همین بازی ‹‹ برچیدن پا››. ترانه های دیگری نیز وجود دارد، مثلن :
• خانمی کجاست؟ تو باغچه، چی چی می چینه؟ آلوچه، آلوچة سه گردو (؟)، خبر بردن به اردو، اردو قلندر شده (؟)، کفش بگُم تر شده، بگم بگم حیا کن!، از سوراخ در نیگا کن!، کوچة ما مستانه، مستانة چندانه، سیب و سه بر چوقنده (۵)، آجیل و نبات و قنده، هاچین و واچین!، یه پات و ورچین!
• ترانه دیگر برای بازی ‹‹قایم باشک››: موش موشک، آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه، سر به سوراخت نزنه، قایم باش! قایم باش!
• ترانه ی دیگر برای بازی: آتش دارین؟ بالاترک، سگ ندارین؟ نه که نداریم، گربه ندارین؟ نه که نداریم، چی چی می پزین؟ آش می پزیم، یه کوفته شو به من میدین؟
• ترانه ی دیگر برای بازی: گرگم و گله می برم، چوپون دارم نمیذارم، من می برم خوب خوبشو، من نمیدم پشگلشو، گزلیک من تیزتره، دنبة من لذیذتره، خونة خاله از این وره، از اون وره.
ما در این جا نمونه هایی آوردیم و این بدان معنی نیست که ترانه های عامیانه متداول در تهران برای بازی به همین نمونه ها ختم می شود. درباره ی بازی های مربوط به این ترانه ها نیز توضیحی نمی دهیم، زیرا گردآوری بازی ها (که خود از وظایف پژوهندگان فرهنگ عامیانه است) مبحث مستقل دیگری است و در کشور ما در این زمینه نیز کارهای بسیاری شده است.

٢- ترانه های لالایی و نوازش مادر
مضمون این ترانه ها چنان که گفته شد لالایی مادرانه، نوازش نوزاد، نوازش دختر یا پسر کوچک، نوازش فرد نسبت به مادر یا نوازش جانور (سگ، گربه و غیره) یا فردی دوست داشته است. در این مورد نیز نمونه هایی ذکر می کنیم:
• نوازش دختر: به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شاه بیاد با لشکرش، قشون و حشم (یا خدم و حشم) پشت سرش، شاه زاده ها دور و ورش، واسۀ پسر بزرگترش، آیا بدم ، آیا ندم.
• نوازش کودک: دس دسی باباش میاد، صدای کفش پاش میاد، دس دسی ننه اش میاد، با هر دو تا ممه اش میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد، ( دس دسی خالش میاد، با دهن گاله ش میاد)، دس دسی،دس دسی دس، گربه مندیلشو می بس، خونه قاضی ور می جس ، قاضی خنده ش می گرف (می گرفت). باد زیر دنده ش (می گرفت ).
• باز هم نوازش دختر: چه دختری، چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخود رو جاش میزاره، دهن آقاش میذاره ، دیزی که در نداره،خاله خبر نداره.
• نوازش کودک گندمگون: سفید سفیدش صد تومن، سرخ و سفیدش سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.
• لالایی برای کودک: این لالایی دارای شکل های فراوانی است و با آن که نگارنده یک شکل کامل تر آن را عرضه خواهد داشت، با این حال می توان باز مصرع های دیگری بر آن افزود. در این جا مانند ترانه های دیگر عامیانه - عامل ارتجال و بدیهه گویی و(Improvisation) در مضمون، وزن، قافیه و الفاظ نقش مهمی دارد.
لا لا لا لا گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم خوشش اومد، خودش رفت و سگش اومد، چخش کردیم بدش اومد، لا لا لا لا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لا لا لا لا گل فندوق، ننه ت رفته سر صندوق، لا لا لا لا گل گردو، بابات رفته توی اردو، لا لا لا لا گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لا لا لا لا گل سوسن، بابات اومد چشت روشن!، لا لا لا لا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره، که مادر قربونت میره، برو لولوی صحرایی، تو از بچم چه میخایی، که این بچه پدر داره، و قرآن زیر سر داره، دو شمشیر بر کمر داره.
• نوازش پسر: پسر زاییدم و من سرفرازم، سر سفره باباش دستم درازه، لقمه می زنم قد کله قاضی.
(در این ترانه قافیه های مبتنی بر هماهنگی مانند « سرفرازم» ، « درازه»‌ و « قاضی» برای اشعار عامیانه، چنان که در بخش قافیه گفته شد، بسیار نمونه وار است.)

۳- ترانه های قصه یا مربوط به قصه
تعداد این ترانه ها نیز متعدد است. معمولن برای سر آغاز قصه ها ، ترانه ی زیرین را می خوانند:
• یکی بـود، یکی نبـود، سر گنبد کبود، پیرزنی نشسته بـود، اسبـه عصاری می کـرد، گربـه بقالی می کرد، شتر نمدمالی می کرد، پشه رقاصی می کرد، عنکبوته بنبازی می کرد (بند بازی)، موشه ماسوره می کرد، مادر موش ناله می کرد ، فیل اومد به تماشا، پاش سرید به حوض شا (شاه)، افتاد و دندونش شیکس، گفت: « چه کنم، چاره کنم، روم و به دروازه کنم، صدا بزغاله کنم: ئوم! ئوم! بع (واژه های صرفن صوتی)، دنبه داری؟ نع، پس چرا میگی بع؟ (ظاهرن این سرآغاز برای جلب کودک به شنیدن قصه است. در پایان قصه ها نیز معمولن‌ این ترانه خوانده می شود:
بالا رفتیم ماس بود، پایین اومدیم ماس بود، قصة ما راس بود، بالا رفتیم، دوغ بود، پایین اومدیم دوغ بود ، قصة ما دروغ بود، قصة ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید. (یا « غلاغه»)
اینک برخی ترانه ها را که قصه یا قصه گونه است ذکر می کنیم:
• رفتیم بـه سوی صحـرا، دیدم سواری تنها، گفتم: « سوار کیستـی؟»، گفتـا: « سوار یلیلی»، گفتم: « چه داری در بغل؟»، گفتا: « کتاب پر غزل » ، گفتم: « بخوان تا گوش کنم!» ، گفت: « آسمان آراسته . (مهمانان برخاسته) آفتاب خوش است، مهتاب خوش است، می زنیم طبل علا، می رویم پیش خدا، ای خدا خوشنام، صد هزارت یک نام، کاشکی من مرغی بودم، مرغ سیمرغ بودم، در هوا پر می زدم، بر زمین سر می زدم، (این در رو واکن آش می یاد، آن در رو واکن آش می یاد، مرد قزلباش می یاد) ».
در باره ی قصه گونه ای که یاد شده نکات زیر در خورد ذکر است:
الف- چهار مصراع اخیر که با سبک رمانتیک تمام قصه جور نیست یا انتقالی است از ترانه ای دیگر به این ترانه، و با نوعی گذارِ تند به بیان مضحک از بیان فلسفی- احساساتی شعر زدوده (٦) است و نشانه ی آن که قصه گو نمی خواهد دامنه ی رویا بافی خود را ادامه دهد.
ب- قصه پر از یک نغمه ی شاعرانه ی آرزومندی انسانی است و به تمام معنی یک بالادِ لطیف درباره ی مقابله ی انسان با خدا و درباره ی تنگ میدانی و باژگونی سرنوشت اوست. گسترش مصرع ها نیز با افسانه گون بودن ترانه جور است. به هر جهت این یکی از نمونه های نادر در ترانه عامیانه است که فانتزی هنری با شیوه ی غنایی ِ گیرایی همراه شده است.
• ترانه ی دیگر قصه آمیز: مرغ زرد پا کوتا، گل باقلا، سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون، می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود، سگ اومد. کدوم سگ؟ همون که مرغ و بردش، کدوم مرغ؟ مرغ زرد پاکوتا.... الخ .
سپس همین بند با تغییراتی بدین شکل تکرار می شود:
چوب اومد. - کدوم چوب،- همون که سگ را کشتش،- کدوم سگ ....
و نیز « آب اومد- همون که چوب را بردش» و « گاب اومد- همون که آب رو خوردش» و نیز « شیر اومد- همون که گاب رو کشتش»‌ و نیز « شاه اومد – همون که شیر روکشتش» بدین ترتیب آخرین بند که همة قهرمانان داستان را در بر می گیرد چون این است:
شاه اومد، - کدوم شاه؟ - همون که شیر رو کشتش. - کدوم شیر ؟ - همون که گاب را کشتش . – کدوم گاب ؟ - همون که آب را خوردش.- کدوم آب؟ - همون که چوب رو بردش. - کدوم چوب؟ - همون که سگ را کشتش. - کدوم سگ؟ - همون که مرغ و بردش. - کدوم مرغ؟ - مرغ زرد پا کوتا - گل باقلا. سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود ...
این تسلسل پرسش ها و پاسخ ها که برای ترانه ها و قصه های عامیانه بسیاری از ملل نمونه وار است، در این قصه دیده می شود. این قصه نیز از لطافت شاعرانه تهی نیست و برای تمرین کودکان در مورد حافظه، طلاقت کلام و حفظ ترتیب در بیان مطلب مفید بوده است.
• یک قصه ی دیگر: یه مرغ زردی داشتیم، تخمشو نیگر می داشتیم (نگه میداشتیم)، شغاله اومد و بردش، سر پا نشست و خوردش.
• نیز: پادشاهی بود در یمن، دختری داشت داد به من، من شدم داماد او، او شد پدر زن من.
• قصه ی دیگر برای کودکان: رفتم به صحرا، دیدم قورباغه، گفتم: قورباغه، دماغت چاقه! رفتم به صحرا دیدم خرخاکی، گفتم : خرخاکی، چه قدر نا پاکی! رفتم به صحرا دیدم لاک پشت (لاک را باید با کاف مکسور تلفظ کرد ) ، گفتم : لاک پشت قرت ما را کشت، رفتم به صحرا دیدم مارمولک، گفتم: مارمولک، عیدت مبارک!
• و نیز از قصه های معروف: دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دو تا خاتونو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد، نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد، پشگل رو دادم به نونوا،‌ نونوا به من آتیش داد، آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد، قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد، قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد، قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد، یکیش رو خودم خوردم ، یکیش افتاد به زمین، گفتم: بابا ، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه، رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد.
در این شعر چرخش جاوید مواد و مبادله ی اشیا و عناصر که در بسیاری از ترانه های عامیانه دیده می شود و توصیف شده است. پایان ترانه باز به صورت خنده آوری هجوآمیز در می آید که با سیر خود متن ترانه تناقض دارد.
• ترانه ی قصه آمیز دیگر وصف شتر است که دارای مختصات شعری ویژه ای است. متن آن چون این است:
اُشتر به چراست در بلندی، کله ش به مثال کله قندی – در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، چشماش به مثال آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، گوشاش به مثال بادبزندی- آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، دُمبش به مثال جاروبندی- کله قندی- آینه بندی- بادبزنی- در بلندی.
و سپس به همین ترتیب می توان مصرع های زیرین را افزود:
چشماش به مثال دوربینندی (دوربین)، دهن به مثال غار غلندی، سینه به مثال سخت سنگی، شکم به مثال طبل جنگی (باید تلفظ کرد: شه- کم)، پاها به مثال چارپایندی (چهارپایه)
قافیه های مصنوعی « بادبزند» و «دور بینند» و «چارپایند» به جای بادبزن و دوربین و چهارپایه نشان می دهدکه در ترانه ی عامیانه هرگونه تصرف آزادانه ای برای فیصله دادن به امر قافیه، آزاد است. به قول مولوی: هیچ آدابی و تربیتی مجوی- هر چه می خواهد دل تنگت، بگوی! – بگذریم از این که « سخت سنگی» و « طبل جنگی»‌ در عین حال با « بلندی» و غیره قافیه شده است.
در این ترانه نیز تمرین حافظه و یادداشت سلسله مراتب کلمات همراه با توصیف شتر برای کودکان جالب است.
برخی از ترانه های عامیانه به خودی خود قصه نیست ولی در نسج قصه می آید. برخی از آن ها را برای نمونه ذکر می کنیم :
• منم منم بلبل سرگشته، از کوه و کمر برگشته، مادر نابکار مرا کشته، پدر نامرد مرا خورده، خواهر دلسوز استخوان هایم را با هفتا گلاب شسته، زیر درخت گل چال کرده، منم شدم یک بلبل، پر... پر...
نظیر این ترانه گاه با عین همین معنا، در افسانه های اروپایی نیز وجود دارد. ترانۀ دیگر مربوط است به قصة ‹‹ خاله سوسکه›› .
• - خاله سوسکه کجا میری؟ - خاله سوسکه و درد پدرم! - من که از گل بهترم، بگو خاله غزی، چادر یزی (یزدی)، کفش قرمزی، دست بلوری، پا بلوری، کجا میری؟ میخام برم بر همدون، شوور کنم بر رمضون « یا: شوکنم ...» ، قلیون بلور بکشم (باید تلفظ کرد «بلور» با تشدیدِ ل )، نون گندم بخورم، منت مردم (یا منت خارشو) نکشم .
• ترانه ای دیگر مربوط به قصه ی « بزک زنگوله به پا» :
- این کیه تاپ تاپ میکنه؟ آش منو پره خاک میکنه؟ - منم منم بزبز قندی (یا : بزک زنگوله به پا)، ورمی جم دو پا دوپا (یا روی هر دو پا)، دو شاخ دارم در هوا، دو پای دارم بر زمین، کی خورده « شنگول » مرا؟ (یا : من)، کی خورده « منگول» مرا؟ کی خورده « حبه انگور» مرا؟ کی می یاد به جنگ من؟ - من می یام به جنگ تو.
این قصه نیز دارای گسترش در نزد اقوام مختلف آریایی است و همانند آن در زبان های اروپایی وجـود دارد.
و سرانجـام ایـن ترانه را کـه بـه قصه ی « نمکی» مربوط است بـه عنوان مثال ذکر می کنیم:
• نمکی نم نمکی! خیر نبینی نمکی! هفت در رو بستی نمکی! یه در رو نبستی نمکی!

٤- ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز، متضمن کنایه، طعنه، استهزاء به کسی یا چیزی
لحن مطایبه آمیز در همه ی ترانه های عامیانه دیده می شود ولی برخی از آن ها به ویژه به انتقاد، مطایبه، استهزاء و متلک گویی اختصاص دارد.
شاید کشف تم های اجتماعی متضمن انتقاد نسبت به قشرهایی که مورد محبت عامه نبوده اند در ترانه های عامیانه در وهله ی اول غیر مترقب به نظر برسد، ولی اولن این واقعیتی است که چنین تم هایی در ترانه ها منعکس است، دوم‌ آین که هیچ چیز از این طبیعی تر نیست. ترانه هایی که بیان گر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محرومیت آن ها را نیز بیان کند.
ما در زیر ترانه هایی را که در انتقاد از مالک، از روحانیون تابع فئودال ها و طفیلی منش، یا در بیان فقر توده هاست ذکر می کنیم.
ترانه زیرین علیه ارباب ده است (بمبولی در این ترانه واژه ی بی معنایی است برای ضرب دار کردن مصرع ها).
• رفتم بالا ده – بمبولی، پیش ارباب ده - بمبولی، اربابش غزه (۷) بمبولی، بندش قرمزه - بمبولی، یک دوری پلو- بمبولی، صد چماق به دس- بمبولی زد سرم شیکس- بمبولی.
برخی ترانه ها در مذمت از صنف روحانی نماست . از آن جمله :
• تبت یدا الیله (یا: ابیله)، آخوند و بردن طویله، کاهش دادن، جو اِش دادن، نمیره.
الیه و یا ابیله در این جا مسخ شده واژۀ ابولهب است. ترانه با آیة قرآن که در ذم ابولهب است آغاز می شود و از سودجویی و پر خوری شکایت می کند.
• و نیز در همین مضمون: گنجشکک اشی مشی، لب بوم ما نشین، بارون میاد تر میشی، برف میاد گوله میشی، می افتی تو حوض نقاشی، کی درمیاره؟ فراش باشی. کی میکشه؟ قصاب باشی. کی می پزه؟ آشپزباشی. کی میخوره؟ ملاباشی.
برخی ترانه های عامیانه بیانگر فقر و ناداری مطلق توده هاست. از آن جمله:
• الله کریم ، هفت نفریم ، نون نداریم ، شب می خوریم ، صبح نداریم ، صبح می خوریم ، شب نداریم .
و نیز ترانه ی زیرین حاکی از آن که خاله است و یک بزغاله و همه چیز خاله را بزغاله می دهد .
• فرش اتاق خاله: پشم تن بزغاله. شمع اتاق خاله: از پی های بزغاله. مرواریای خاله: دندونای بزغاله. جاروی اتاق خاله: از ریشای بزغاله. مهمونی های خاله: از دولت بزغاله.
در ترانه زیرین یک « لنگ حمام» تنها ثروت دارنده ی آن است و حسنی همه ی نیازهای خود را با آن رفع می کند.
• هم گل منگوله، هم سفرة نونـه، هم لنگ حمـومه، هم حسنـی بـه سـر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هس (یعنی بساط فروش خود را روی لنگ پهن می کند)، هم لحاف دوشش هس.
تم های اجتماعی درترانه های عامیانه چندان زیاد نیست ولی طعنه ها و متلک های روزمره علیه کچل، پیرزن، شوهر، هوو، عمه،آدم های سبزه رو، فکلی و غیره متعدد است. برخی نمونه ها را ذکر می کنیم:
• علیه پیرزن:
امون! امون! زمونه! یک پیره زن نمونه، مگه پیره زن چی کرده؟ زلفارو قیچی کرده. پیرزنیکه دو گاب داش، سوراخ خونش راهاب داش (راه آب)
• و نیز: - تخمه می شکنی پیرزن؟ - دندون ندارم، فرزند! جارو می کنی پیره زن؟- قوت ندارم ( یا کمر ندارم) فرزتد ! شوهر می کنی پیره زن ؟ - اختیار دارین! فرزند!
چند نمونه ی دیگر از این نوع ترانه ها را می آوریم:
• شکایت از شوهر: این دختر بوره بوره، لب میزنه به آبغوره، آبغوراش نمک داره، حاج علی خان یدک داره، یدکش یرقه میره، در خونه داروغه میره: « - داروغه جون! عرضی دارم، دل پر دردی دارم، شوهرم زن کرده، پشتش و بر من کرده، دو نون از من کم کرده.»
• علیه زنی رقیه نام: سگه واق واق میکنه، گربه پیاز داغ میکنه، خره عرعر میکنه، دنبش یکور میکنه، رقیه رق میزنه(واژة « رق» من درآوردی است تا با « صندون» قافیه شود) سرشو به صندوق میزنه (کونشو... )، صندوق ما خراب شد، دل رقیه کباب شد.
• علیه خاله: هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد.
علیه آدم گندومگون: سیا سیا، خونة ما نیا، عروس داریم، بدش می یاد (می آید).
نیز در همین مضمون : قوری لب طلایی، نه قند داره نه چایی، عروس به این کوتایی، داماد به این سیایی، هر دو به هم میایی.
• دعوای خانوادگی:
اقوام عروس می گویند:
پسر شما شرابیه، روز که میشه به بازیه، شب که میشه به قاضیه.
اقوام داماد می گویند:
دختر شمارو شا میبره (٨) ، سیر و تماشا میبره، ریسمون به حلقش میکنه، رسوای خلقش میکنه.
• علیه کچل: کچل کچل کلاچه، روغن کله پاچه، کچل رفته به اردو، برای نصفه گردو، گردو رو آب برده، کچله رو خواب برده.

۵- ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگری بیان شده
عنصر غنایی (لیریک) که بیانگر احساسات و عواطف انسانی در قبال حوادث زندگی است در ترانه های عامیانه فارسی همه جا دیده می شود و مانند عنصر طنزآمیز که رابطه ی خشم یا استهزا گوینده را به پدیده های زندگی فردی و اجتماعی نشان می دهد. دو پایه ی مهم آفرینش هنری در این ترانه هاست. لذا اگر بخواهیم در این زمینه ها نمونه های متعدد بیاوریم، باید برخی از ترانه ای یاد شده را مکرر کنیم. (مانندترانه ی: « رفتم به سوی صحرا، دیدم سواری تنها» که در بند ۳ ذکر گردیده و درباره ی آن بحثی نیز شده است) ولی جهت غنایی در دو قطعه زیرین به اوج ویژه ای می رسد.
• - تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم دورت می گردم، - تو که ستاره میشی دورم میگردی، منم ابری میشم روت رو می گیرم،- تو که ابری میشی روم رو می گیری، منم بارون میشم تُن تُن می بارم (یعنی تند تند)، - توکه بارون میشی تن تن می باری، منم سبزه میشم سر درمیارم، - توکه سبزه میشی سر در می آری ، منم گل می شم و پلوت می شینم – تو که گل میشی و پلوم میشینی ، منم بلبل میشم چه چه می زنم (واست می خونم) .
• و نیز: دیشب که بارون اومد، یارم لب بوم اومد، رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد، خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل دراومد، رفتم گلش بچینم، پرپر شد و ور اومد، رفتم پرش بگیرم، کفتر شد و هوا رفت، رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و صحرا رفت، رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت.
این استحاله و تبادل دایمی، این پی گرد جاویدان در درون عناصر، این سیر و سفر بی سرانجام عشاق در ژرفای طبیعت، نکته ی دل انگیزی است که در این دو قطعه ی غزل وار آمده و در قطعات دیگر نیز چون آن که دیدیم همانند داشته است. در قصه ی « دویدم و دویدم » ما با نمونه ای از این استحاله ها آشنا شدیم . در قصه ی « منم منم بلبل سرگشته» نیز تبدیل شدن به پرنده دیده می شود. در قصه ی « رفتم به سوی صحرا » نیز آرزوی تبدیل شدن به مرغ ذکر شده است. تصور می رود می توان این نکته را یک ویژگی مضمونی در ترانه های عامیانه فارسی دانست. به هر جهت بسیار زیباست. این ترانه ها را می توان در گنجینه ی ادبیات فارسی وارد ساخت.

٦- ترانه های رقص و تصنیف های عامیانه
ترانه ی عامیانه ی چندی بـرای کف زدن، دم گرفتن و بـرای رقـص است. از آن ها نمونه ای چنـد ذکـر می کنیم:
• این جا تهرونه - بشکن! قر فراوونه - بشکن! من نمی شکنم - بشکن! برای تاجرا - بشکن! روی آجرا -بشکن! زیر درخت یاس - بشکن! کردم التماس - بشکن! زیر درخت توت - بشکن! افتادم به روت - بشکن!‌ (توسل به رکاکت به قصد خنداندن شنوندگان معمول است)، این جا بشکنم یار گله داره، اون جا بشکنم یار گله داره.
یا این ترانه که برای کف زدن و رقص است:
• البته، البته، البته، البته هونگ دسته داره، آلبالو گیلاس هسته داره، آفتابه پسر عموی فیله، این ریش برادر سیبیله، آفتابه سوار بر لگن شد، گنجشک رفیق کرگدن شد، دیشب که به دست ما چپق بود، حموم نظامیه قُرُق بود.
بنای این شعر ربط مسایل بی ربط برای ایجاد خنده است. از ترانه های معروف عامیانه برای رقص، ترانه ی زیر است:
• عمو سبزی فروش! - بله، قرمساق کم فروش! - بله، سبزی هم داری؟ - بله، سبزیت باریکه؟ - بله، دالون تاریکه؟ - بله، سبزیت گل داره؟ - بله، درد دل داره؟ - بله، ابروم رو دیدی؟ - بله، خوب پسندیدی؟ - بله، وسمه خریدی ؟ - بله ، به ریشت خندیدی ؟ - بله ، ترتیزک داری ؟ - بله ، پاچه خیزک داری؟ - بله.
همراه کردن رقص با تصنیف که « دکلامه» می شود و انتخاب « پرسوناژ» معینی از عامه ی مردم در فولکلور ما امر رایجی است.
ترانه های زیر که ما بخشی از آن را ذکر می کنیم، گویا برای رقص هایی است که با مضمون معین و ژست هایی که کار دارنده مشاغل را نشان می دهد، اجرا می شود.
• مرد غریبم زی پنبه، تازه رسیدم زی پنبه، از نجار است اره، از بناهاست ماله، از علافاست گاله، از حلاجاست پنبه - اره و ماله و گاله و پنبه- مرد غریبم زی پنبه... الخ.
• یا : عمواغلی کی خر می کشی؟ فردا
چیشو به من میدی؟ دنبشو
دنب خرتو جاروی مادر زن تو ... الخ
آن بخشی از ترانه های عامیانه که ویژه ی تصنیف (به منظور خواندن با آلات موسیقی است) اغلب از تضنیف هایی کـه در دوران سلسله ی قاجـار در تهران مرسوم بوده، گرفته شده است. تعداد این تصنیف ها زیاد است. چند نمونه ذکر می کنیم:
ترانه ی معروفی که هنوز در مجالس عروسی خوانده می شود:
• بیا برویم از این ولایت من و تو، تو دست مرا بگیر و من دامن تو - ای یار مبارک بادا – ایشالا مبارک بادا ! قربان بروم روشت مرغابی را (٩) ، آن حوض بلور و گردش ماهی را، این حیاط و اون حیاط، بپاشین نقل و نبات، به سر عروس و داماد، پنچ دری رو به قبله، شروشر آبش میاد، عروس ما بچه ساله، سر شب خوابش میاد، کوچه تنگه؟ بله. عروس بلنده؟ بله. دست به زلفاش نزنین، مرواوری بنده، بله. گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از حموم، شاه دوماد رو بگین، عروس دراومد ازحموم. عروسه شاهانه، ایشالا مبارکش باد! عیش بزرگانه، ایشالا مبارکش باد!
• تصنیف دیگر: دختر شیرازی دختر شیرازی، ابروتو به ما بنما تا بشم راضی، ابرومو میخای چه کنی ای بی حیا پسر، کمون به بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه،
(در بندهای بعد به جای ابرو اعضای دیگر مانند « چشما»، « سینه» مطرح است و به بادام و لیمو تشبیه می گردد و بقیه الفاظ ثابت می ماند.)
• تصنیف دیگر: رفتم بازار زرگرا (رزگرها)، دیدم خانم چادرسرا (الف زائد است برای قافیه)، گفتم: خانم خونت کجاس، گفت: خونمون خیابونه، پشت خونمون آب روونه، به وقت بیا که وقت باشه (که وخ باشه)، آفتاب سر درخت باشه (درخ باشه)، بچه ام توی مطبخ باشه.
• تصنیف معروف دیگر: سر دست یارم مخمل آبی - جونم، عقلت و نده به آدم بابی - جونم، سر دست یارم مخمل طوسی – جونم، مالت و نده به آدم روسی – جونم، سر دست یارم مخمل کاشی - جونم، عقلت و نده به آدم ناشی - جونم، سر شو شد (شو: شب)، نصفه شو شد، وقت خو شد (خو: خواب)، دلم ئو شد (ئو: آب) نیومد یارم، گل بی خارم، تاج قاجارم.
چون آن که گفتیم تعداد این تصنیف ها زیاد است و تفاوت اساسی آن ها با تصنیف های بعدی که شیدا و عارف برجسته ترین نماینده ی آن بودند، در خصلت قوی فولکلوریک آن است. این تصنیف ها با صمیمیت خودمانی بیش تری از تصنیف های ادبی دوران بعد که مطالب را در عبارات مدمغ تر و احساسات را در چارچوب یکنواخت تر بیان می داشتند، رنگ زمان و روان را منعکس می کنند.
ما در این جا به بررسی طبقه بندی شده ی ترانه ها خاتمه می دهیم. این طبقه بندی البته ناتمام است، زیرا بسیاری نکات دیگر در ترانه های عامیانه منعکس است که در این طبقه بندی نمی گنجیده است. برای بسیاری از حوادث روزمره ، پدیده های طبیعی و اجتماعی روزمره، ترانه ی کوچکی هست که ورد آسا خوانده می شد. مثلن:
• برای موقعی که هوا سرد است: یخ کردم و یخ کردم، گربه رو تو مطبخ کردم، گربه زن عموم شد، دمپختکا تموم شد.
• برای تمام کردن کاری: تموم شد کار پوستین، فقط مونده سر آستین، ننه م رفته عروسی.
• در آرزوی دمیدن خورشید: خورشید خانم آفتاب کن، یک مشت برنج تو آب کن (یه مش)، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بمردیم.
• هنگام آمدن باران: بارون میاد غلغله چی، تو جیب بابام پر نخودچی (نخوچی)، بارون میاد ریزه ریزه، تو جیب بابام پر فیروزه.
• برای عبور عروس: عروس میبرن کوچه به کوچه، براش میپزن آش آلوچه.
• ترانه های کودکان دبستان: یک، دو، سه، زنگ مدرسه، چار، پنچ، شش، ناظم بیا پیش، (نخودچی کیشمیش)، هفت، هشت، نه، یک قدم جلو!
و نیز: عدسی فردا مرخصی. فیتیله ! فردا تعطیله. لوبیا ! فردا زود بیا !
• در استهزای حاجی آقا : حاجی آقا زن گرفته، خرجیش و از من گرفته، حاج آقا موش گرفته، عبارو به دوش گرفته.
• در وصف ماست: عجب ماس، عجب ماس، کل عباس، دومن نون و یه من ماس، از این ماس کل عباس، چشَم دید و دلم خواس.
• به هنگام بازی برای خاموش شدن (دم فروبستن): الله و هُپ، سنگ ترب، پشگل بز، بخور و بلُپ ! (لپیدن گویا یعنی با لُپ ها و پرخوردن).
• در استهزای فکلی ها: آقای فکل،چه چه! ته سیگار داری چه چه !، .......
و از این قبیل فراوان است.
تمام این ترانه ها با آن که ممکن است در وهله ی اول بی بها و مبتذل و گاه رکیک به نظر رسند، از جهات اشکال وزن، اشکال قافیه، جسارت مضمون و ویژگی های لفظ بسیار جالب و قابل بررسی هستند. شعر فارسی می تواند از این ها در موارد یاد شده الهام گیرد و خود را غنی تر کند.
به ترانه های عامیانه باید « کوچه باغی» را نیز افزود. کوچه باغی غزل وارهای عامیانه برای خواندن در پرده های دستگاه های موسیقی ایرانی است.
این اشعار یا ساخته خود مردم یا مسخ شده ی اشعار ادبی است که رنگ عامیانه به خود گرفته است. تعداد آن ها نیز زیاد است و با آن که از جهت آن که وزن عروضی در این جا مراعات می شود، آن را باید از مقولۀ « اوسانه» خارج کرد. برای داشتن تصوری از آن ها، چند نمونه ذکر می کنیم:
• شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد
خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم
• شبی رفتم به گل چیدن ، گرفت از دامنم خاری
صدا از باغبون اومد که این دزد است و نگذارین
• پیرهن از برگ گل، از بهرِ یارم دوختم
پیرهن خش خش نکن شاید که بیدارش کنی
بلبل آوازه خوان آوازه می خواند به باغ
بلبلا کم خوان که می ترسم که بیدارش کنی.

بخش چهارم: نتیجه گیری
ما در این بررسی، ترانه های عامیانه ی فارسی متداول در تهران را از جهت وزن، قافیه، مضمون و سبک هنری مورد تحلیل قرار داده و این ترانه ها را از جهت مضمونی آن به چند گروه تقسیم کرده و از هر گروه نمونه هایی ارایه داشته ایم. خواننده می تواند اکنون خود را در این زمینه دارای تصور روشنی بداند. کاری که باید انجام گیرد و تا کنون نیز از طرف برخی از گردآورندگان معاصر ایرانی انجام گرفته، بررسی منظم و علمی این ترانه ها نه فقط در تهران بلکه درسراسر کشور است.
از شاعران معاصر احمد شاملو (ا.بامداد) موفق شده است در وزن، شکل و روح و مضمون ترانه های عامیانه آثار ادبی به وجود آورد (مانند ترانه ی «پریا»). این کوشش احمد شاملو نشانه ی ثمر بخشی کوشش هایی در این جهت و از این قبیل است. بررسی فولکلور ایرانی و فرا زاندن این فولکلور (که به طور عمده خلاقیت ناخودآگاه خلقی است) تا سطح فعالیت خودآگاه هنری، کاری است که نه تنها در زمینه ی شعر، بلکه در همه ی زمینه ها می تواند به رشد هنر ایران کمک جدی کند.

از : « یادداشت های فلسفی»
۩ ۩ ۩

پی نوشت ها :
١- نام گذاری ‹‹متل››، ‹‹اوسانه›› و ‹‹نیرنگستان›› به ترتیب برای قصه ها و ترانه های عامیانه و آداب و رسوم خاص هدایت است.
٢- ‌Accent tonique
۳- اگر مساله ی فونتیک و وزن برخی شعرهای کهن اوستایی و پهلوی به طور قطع روشن بود، ما سودمند می شمردیم که در مقابل وزن های موجود ترانه های عامیانه، برخی وزن های کهن را بیاوریم. ولی این عمل ما را وارد مقایسه های مشکوک می سازد. همان طور که هنینگ به درستی در بررسی انتقادی نظریات دیگران یادآور شده است، در این زمینه نمی توان حکم قطعی داد. یعنی نمی توان درباره ی فونتیک زبان های مرده اظهار نظر کرد. شاید وسایل معاصر زبان شناسی و فونولوژی ما را زمانی به حل این مشکل نایل گرداند، ولی اکنون جز حدسیات نمی توان تکیه گاه دیگری جست.
٤- Reverbation
۵- در زبان تاچیکی ‹‹ چار بر›› یعنی گردو.
٦- Depoetise
۷- غز در ترکی یعنی دختر که با واژه ی کیژا، کیجا (در مازندرانی به معنای دختر) هم ریشه است. یعنی ارباب آن ده بانویی بود.
٨- همیشه شاهان شهوت ران در شکار دختران زیبای ‹‹رعایای›› خود بودند!
٩- روشت (یعنی روش) مانند خورشت (خورش) بُرشت (برش) و غیره.


________________________________________
+ نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات
________________________________________

پست الکترونیکی: aryaadib@gmx.net

تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) به زبان و ادبیات مدرن، نیرومند و پیشرو هر سرزمین به مثابه یکی از ابزارهای تحقق آرزوهای والا و انسانی مردم آن می نگرد و با ارایه ی مجموعه ها و رساله های پژوهشی خود و نیز بازتاب اندیشه های دانشمندان بنام و صاحبنظران قلمرو زبان و ادبیات فارسی، در کنار نمایاندن توانایی های زبان فارسی و ادبیات پیشرو آن، در راه طرح مسایل مهم و گرهی این زبان و ادبیات، یافتن راه حل های عملی برای از میان برداشتن سدهای پدید آمده بر سر راه رشد آن و جبران کوتاهی هایی که (به ویژه در دبیرستان ها و دانشگاه های ایران) در آموزش درست این زبان و بررسی درست و شایسته ی بخش مترقی و پیشرو ادبیات آن وجود دارد، گام بر می دارد.
________________________________________
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ

نوشته های پیشین
________________________________________
فروردین 1388
اسفند 1387
بهمن 1387
دی 1387
آذر 1387
آبان 1387
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
تیر 1387
خرداد 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1387
اسفند 1386
بهمن 1386
دی 1386
آذر 1386
آبان 1386
مهر 1386
شهریور 1386
مرداد 1386
تیر 1386
خرداد 1386
مهر 1383

آرشیو موضوعی
________________________________________
1– تاریخ و سرگذشت زبان فارسی
2 - دگرگونی های تاریخی در زبان فارسی
3 - مسایل امروز زبان فارسی
4- ادبیات فارسی
5 - دستور زبان و آیین درست نویسی
6 - خط فارسی
7 - زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
8 - کالبد شکافی واژه های فارسی
9 - ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
10 - واژه نامه ی بیگانه - فارسی
11 - هنر ترجمه و مسایل آن
12 - گفتارها و دیدگاه ها
13 - آیا می دانستید که . . . . . . ؟
14- ابزار کار ادبی
فراخواندن مستقیم نوشته ها
15- بررسی ها و پژوهش های ادبی
16- تاریخ ادبیات کلاسیک
17- تاریخ ادبیات معاصر
18- فولکلور ایران، توده شناسی
19- ادبیات کودکان و نوجوانان
20- اصطلاحات عامیانه و ضرب المثل های امروزی فارسی
21- تریبون ادبی
22- جامعه شناسی ادبیات
RSS
POWERED BY
BLOGFA.COM

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

عاشقان خجسته باد این جشن و هر جشن

کوچه های شسته از باران
سلام ای سال نو
ای وامدار لحظه های روشن فردا
خداحافظ تو را ای کهنه سال ای خاطرات شاد ونازیبا
سلام ای سبزی واب زلال وسایه های بید
هلا ای افتاب پاک پر امید
خداحافظ تو را یلداوشب های زمستانی
سلامم بر تو ای سالی که می ایی
طراوت پیشه پاک اهورایی بهار سبزورویایی
چه سر مستم که می ایی
درودم بر تو ای فصل شکفتن
اشنای باطراوت
مهربان میلاد باریدن
خداوندا بگردان چون بهاران
حال من را سوی ان حالی که میدانی
به جان سرو زیبا سبز خواهم شد
بسان قاصدک ها من رها ازغصه خواهم شد
شمارا حوض ابی
ابر بغض الوده
ای زیبا کلام ناودان قصه گو
من دوست میدارم
سلام ای کوچه های شسته از باران
کنون ای مهربانان یاد یاران یاد یاران
خداحافظ ذغال روسیاه
افکار سرماخورده محبوس
گذر کردم سیاووش گونه پروازی فراز اتش وخرسند از پاکی
خدایا کاسه تقدیر اوردم
ونجوا گونه قاشق میزنم تا صبح
عطا کن قسمت ن را تو بهروزی
به قدر ظرف من نه
قدر مهر چون تو معبودی
کریما ,روزی ام را عاشقی فرما
خدایا قطره اشکی عطایم کن
ببارم گاه گاهی رو به درگاهی
خدایا سال ها ولحظه های رفته ام رفتند
مرا اینک تو سال ولحظه های باسعادت هدیه ام فرما
به من ارامشی مهری عنایت کن
یقینی مرحمت فرما
بفهمم تا خدا
یک یا خدا باقی ست
وروحی تا به پرواز اورد این جسم خاکی را
خدایا باور افسردگان را چون بهاران زندگانی ده
وروح خستگان را هم خروشی
جاودانی ده
کویری قلب تنهایان به مهری ابیاری کن
به کوی بی کسان یک مهربانی اشنایی ارتو راهی کن
به یاد خاطراتش عاشقانه زندگی کردن تلافی کن
بکوبان با سر انگشتان مهری , کوبه درهای غربت را
بسوزان ریشه ای سرد نفرت را
حبیبا ,سال نو را
سال نورو عاشقی فرما
بزرگا , رسم زندگی کردن نشانم ده
وراه ورسم دل دادن , ستاندن پیش پایم نه
به کامم لذت باهم نشستن, مهر ورزیدن عنایت کن
فهیم ارزش هر لحظه ام گردان
بدانم خنده در ایینه بس زیباست
بفهمم بغض در ادینه , دست ماست
بخوانم با قناری ها , خدا اینجاست
بجویم من خدایم چون که حق زیباست
عزیزا هفت سین عیدمان را
سایه سار سبز سیمای سحرخیزان سرو اندیش ساعی مرحمت فرما
خدایا باور تغییر را
این کیمیا درس بهاران را
در اعماق قلوب یخ زده
گرم وشکوفا کن
تو خار هر کدورت را
به گلبرگ گذشتی بی اثر گردان
چکاوک را تو یاری کن
به اوازی دل همسایه مان را شاد گرداند
شقایق را
که دشت لخت وعریان پوشاند
به خوشبختی نشان کوچه بن بست مارا ده
نشان مردم این شهر را یاد بهار اور
خدایا
در طلوع سال نو
اغاز راه سبز فرداها
تو قلب هر مسافر را
به نور معرفت
اگه به رمز وراز زیبای سفر فرما
بفهمان زندگی بی عشق نازیباست
که قدر لحظه ها
در لحظه ناپیداست
(شعر از کیوان شاه بداغی)

---------------
ساقیا آمدن عید مبارک بادت

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

بلخ زیبا را با جهان بدویان چه کار؟ همه کار!...واین داستان ادامه دارد

به مناسبت نوروز

بلخ و بنا های تاریخ آن
پژوهشی از شفیق پیام

سه شنبه 25 مارس 2008



می گویند بنیانگذار بلخ جمشید (یما) بوده است. در زمان های پیش از اسلام بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زردشتی بوده و در دوره های فرمانروایی موریای هند و کوشانیان از مراکز دین بودایی و محل معبد معروف نو بهار بود.

اولین حمله مسلمانان به بلخ در سال 652 م (32 ه ق) به سرکردگی احنف بن قیس بود.
در سال 43 ه ق دوباره به تصرف مسلمانان در آمد، ولی در زمان قتیبه بن مسلم (متوفی به سال 69 ه ق) بود که کاملا مغلوب آنان شد.
در دوره اعراب یعنی در قرون وسطی بلخ همراه با هرات نیشاپور و مرو یکی از چهار قسمت ( چهار ربع) خراسان بود.
در سال 118 ه ق اسد بن عبدالله قیسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت.
در سال 256 ه ق این شهر به تصرف یعقوب لیث صفاری در آمد.
در سال 287 ه ق عمر بن لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و به قتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی در آمد.
در سال 451 ه ق سلجوقیان تصرفش کردند.
در سال 550 ه ق به دست ترکان غز ویران شد.
در سال 617 ه ق با و جود این که بلخ تسلیم چنگیز مغول شد.

مغولان آن را ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دوره تیموریان تا اندازه شکوه گذشته را باز یافت ولی پس از بنای شهرمزارشریف در بیست کیلومتری آن بلخ رو به انحطاط گذاشت. در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدن بلخ از آن به نامهای مختلف مانند بلخ گزین، بلخ الحسنا، ام البلاد، ام القرا، بلخ بامی، قبه الاسلام ، دارا الفقاهه، داراالاجتهاد و ... یاد شده است. بلخ همواره کانون علم و فرهنگ بوده، و فضلای بزرگ را در دامان خویش پرورانیده است. از شمار مشاهیره و فرهیخته گان آن می تواند از مولانا جلال الدین محمد بلخی ، رابعه بلخی، ابن سینای بلخی ، امیر خسرو بلخی(مشهور به دهلوی)، ابولموید بلخی، حکیم خسرو بلخی، عنصری بلخی، ابو شکور بلخی، شهید بلخی، دقیقی بلخی، مولانا خال محمد خسته، واصف باختری، علامه سید اسماعیل بلخی، محمد عمر فرزاد، محمد حنیف حنیف بلخی، عبدالصمد جاهد و .... نام برد.

علل پیدایش شهر مزارشریف

شکل گیری مزارشریف به حیث یک شهر در سال 855 خورشیدی آغاز گردید. در آن سال که سلطان حسین میرزا پادشاه تیموری هرات به استقبال از کشف آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه خلیفه چهارم اسلام با وزیر دانشمندان خود امیر علی شیر نوایی و یک عده از علما و فضلا مهندسین و معماران وارد این منطقه شد اساس یک شهر پیرامون روضه شریف گذاشته شد.

قبل بر آن موقعیت فعلی مزارشریف دهکده کوچکی بود که به علت نبود آب و امکانات زراعتی، زندگی در آن میسر نبود. سلطان حسین روی این ضرورت از دریای بلخ یک نهر آب کشید و آن را به نام نهر شاهی مسمی و جاری ساخت. با گذشت هر سال آبادی و اعمار منازل و امور باغداری وغیره در اطراف شهر وسعت پیدا کرد.

شهر مزارشریف در آن زمان دارای شش دروازه بود که به نام های دروازه شادیان، تاشقرغان، سیاه گرد، یخدان، قوادیان، چغدک یاد می شد. تا سال 1336 تقریباً شکل شهر به همان ساختار قبلی با کمی تحول و انکشاف باقی مانده بود و در همین سال به منظور انکشاف شهر و احداث امکانات عصری تقریباً 80 در صد آبادی های شهر تخریب و نقشه موجوده که در آن روضه شریف به حیث مرکز و در آطراف آن پارک ها و خیابان های وسیع در نظر گرفته شده بود، احداث گردیده و جاده ها به هر جانب شهر امتداد یافت.

در تخریبات آن سال یک تعداد آبده های تاریخی و آثار گذشته هم تخریب و از بین رفت.

ماستر پلان موجوده ی شهر مزارشریف تا کنون نیز روی همان نقشه سال 1336 طرح شده و ساحه آبادانی و تکاثف نفوس بیشتر در قسمت های شرق و جنوب شهر در نظر گرفته شده است. شهر مزارشریف به 10 ناحیه مسکونی تقسیم شده. بازار ها و مارکیت ها تجارتی بیشتر در جاده های اطراف روضه ی شریف موقعیت دارند.

در ولایت بلخ اماکن تاریخی و مقدس فراوانی وجود دارد که همهء آن بازتابگر قدامت تاریخی و فرهنگی این خطه می باشد، اینک به گونهء مختصر می پردازیم به معرفی برخی از این اماکن:

آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه:

آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه در بلخ طی هجوم مغول در سال 619 قمری و 601 خورشیدی تخریب گردیده بود، بار دیگر در سال 855 خورشیدی در زمان سلطنت حسین میرزا پادشاه تیموری هرات، کشف گردید. پادشاه مذکور گنبد حرم موصوف را بالای گنبد زیرین که حضیرهء مبارک در آن واقع است بنا کرد. عبد المومن خان ازبک یازدهمین پادشاه از امرای شیبانی وقتی که نایب السلطنهء بلخ بود، خانقاه اول را به حیث مسجد در مجاورت حرم اعمار نمود و دیگ هفت جوش را از بخارا به بلخ انتقال داد.

دروازه های چهارگانه حریم روضهء مبارک را نایب محمد علی که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان رئیس تنظیمیهء صفحات شمال بود طی سال های 1280-1288 بنا کرد و همچنین نایب موصوف یک دستگاه کاشی سازی را در جوار روشه شریف تاسیس و قسمت های خارجی عمارت روضه را با انواع مختلف کاشی تزئین بخشید.

مسجد جامع روضهء شریف با گنجایش حدود سه هزار نماز گزار در سال 1336 تهداب گذاری گردیده است.

منار زادیان

قدیمی ترین منارهء اسلامی باقی مانده در افغانتسان است، ارتفاع فعلی آن 1774 سانتی متر و محیط آن 16 متر و قطر آن 470 سانتی متر است. برای بالا رفتن از آن باید 64 پله را طی کرد. این مناره شبیه مناره ارسلان جذاب است و در وسط کتیبه ی به خط ثلث برجسته دارد که می گوید: "امر کرد به بنای این مناره بزرگ معتمد الدوله و فخرالامه ابو جعفر محمد بن علی، معمار آن عبدالرحمن ابن عبدالرحیم است"

که نام وی در بالای مناره به خط کوفی آمده است. این مناره احتمالاً از دوره ی سلجوقی ها است. با توجه به موقعیت منار زادیان به باور سید رضا حسینی باستان شناس معاصر بلخ، در قرن چهارم ه ق این مناره در مسجدی بزرگ قرار داشته که امروزه اثر از آن مسجد نیست. تزئینات هنری برجسته با گج-بری ظریف آن شبیه تزئینات مسجدی در بست است. البته خشت چینی های آن شبیه خشت چینی مقبره حاتم اصم است. البته هر دو از نظر معیاری شبیه به هم ولی از نظر قدامت متفاوت اند.

خانقاه مولانا

در نزدیکی دیوار های بیرونی سمت شرقی بلاحصار بلخ، در میان کوچه های تنگ و باریک، ساختمان قدیمی و نمیه مخروبه ی وجود دارد که روزگاری عارف و شاعر نامی قرن هفتم حضرت خداونگار بلخ، مولانا جلال الدین محمد بلخی در آن به سر می برد. وی در سنین نو جوانی به همراه خانوداه از بلخ به سوی قلمرو روم (ترکیه امروزی) هجرت نمود و در آنجا ماندگار شد. اصل بنا محیط مجموعه ی بزرگی بوده که در مکتب خاندان حسینی خطیبی بود. این مجموعه به جز خانقاه از بین رفته تصور می شود که خانقاه کنونی نیز بعد ها در قرن 10 ه ق ترمیم شده است.

آتشکده نوبهار

قدیمی ترین آبده ی باستانی در بلخ استوچه ی نوبهار است که در متون تاریخی به نام نواویهارا از آن یاد شده و یکی از معابد رزدشتی است که در حدود 2800 سلال قبل اـش فروزان آن از آن ططرف دریا آمو نیز دیده می شد و فعلاً بخسی از این معبد در مجاورت شاهراه مزار-شبرعان دیده می سود

مسجد خواجه پارسا

تنها مسجد باقی مانده از دوره ی تمیوری با مشخصات کاملی معماری آن دروه با سردر گنبد دندانه دار به سبک بناهای ریگستان و شاه زنده سمرقند در افغانستان می باشد. این مسجد به یاد بود خواجه ابو نثر محمد ابن محمد ابن محمود الحافظی البخارانی در سال 856 ه ق توسط حاکم بلخ میر فرید ارغوان ساخته شده است.

در سال 995 ه ق توسط نواده ی خواجه به نام عبدالهادی ترمیم شده و سپس در سال 1080 ه ق مجدداً ترمیم گردیده است. در قرن 11 هجری مسجد در محیط مدرسه ی که سبحان قلی خان حاکم بلخ ساخت، قرار گرفت که سردر آن در سمت شرقی چار باع فعلی موجود است. سالها بعد در اثر زلزله ی نیمی از گنبد فرو ریخته بود که در سال 1352 ه ش توسط کمک مالی دولت هند مجدداً احیا گردید.

مسجد نه گنبد

طبق نظر گروهی از باستانشناسان این مسجد قبلاً معبد بودایی بوده که در دوره ی اسلامی با اندک تعدیل به مسجد تبدیل گردید، اما نظر اغلب بر این است، مسجد نه گنبد حج پیاده بنایی است که از قرن 8 ام که مانند مساجد اولیه طرح ساده ی اسلامی با ستون های چوبی و پوشش گلی مسطح داشت و در 9 ام در دوران حکومت سامانی احتمالاً این مسجد توسط حاکمی ثروتمند احیا گردیده که با حفظ دیوار های اصلی مسجدی نو در داخل محیط قبلی ساخته شد، تذئینات و طح آن برگرفته از معماری گریک، بودایی و سامانی است که گچبری های آن یاد آور شکو معابد بودایی در بلخ را در خود دارد. اکنون این بنا قدیمی ترین مسجد اسلامی در افغانستان است. این بنا هنوز در قسمت مطالعه و تحقیق است که نمونه آن د رحاقری تحقیقی استاد شهریار عدل می توان دید. در کنار مسجد مقبرهء عالم بزرگ دورهء غزنوی نصیرالدین ابولقاسم یونس ابن طاهر ابن محمد ابن یونس النصیری نویسندهء کتاب الهجه قرار دارد که در سال 411 ه ق وفات کرد.

میرروزه دار

در سمت راست جادهء مزارشریف به بلخ بنا با رنگ سفید دیده می شود که در سمت شمال آن بقایای برج آسیاب بادی که آخرین نقطهء دیوار های شرقی بلخ است، به چشم می خورد. این مقبره میر روزه دار نام دارد و د رکنار آن دخمه های خشتی با تزئینات زیبا قرار دارد. اصل بنا از دورهء سامانی است. که بعد ها ویرانه شده و در دوره تیمورد که توجه خاصی به سخات مقابر سادات و علما بوده مجدداً ساخته شد. احتمالاً این مقبره بربوط به میر نعمت الله باشد که از سلسله سادات بلخ است.

بالاحصار بلخ

کهن دژ یا شهر درون قلعه بزرگ دایره مانند است که شش باروی بلند را در بر می گیرد. دورادور آن چشمه های طبیعی است که باعث به وجود آمدن باتلاق و نیزار شده که کمربند محافظت خوبی برای قلعه بوده است. دیوار های بزرگ اطراف آن قسمت دوم و سوم بلخ را تشکیل می دهند، بلندی دیوار های آن در ابتدا حدوداً 20 متر بوده و دروازه های مختلف داشته با توجه به حفاری های مختلف در آن قدامت آن به دور هخامنشی ساخته شده و همان باکتریس مرکز هزار شهر باتریا باشد.

مدرسهء سبحانقلی

سر دروازه مدرسه بزرگ سبحانقلی خان حاکم بلخ که در قرن 17 ام ساخته شده سردر این مدرسه موازای رواق مسجد خواجه پارسا است. با آن تشکیل مدرسه ای دوایوانی با حجره های متعدد که در بیرون آن بازار داشته می داد. به گفته بار تولد (مدرسه 150 حجره داشته و افراد زیادی در آن درس می خواندند – وقف نامه های آن بنام سبحانقلی خان (1684- 1694 م) هنوز موجود است. این مدرسه مانند مدارس بخارا بوده که در جنگهای پی در پی حفظ و ترمیم نشده، مجدداً از بین رفته است.

پل مامکری

در جنوب غرب مزارشریف در نزدیکی کارخانه جات کود و برق بر روی رودخانهء بلخآب پلی خشتی با 3 دهانه بزرگ و دهانهء کوچک از دورهء تیموری باقی مانده است که روزگاری درازی محل آمد و رفت افراد و کاروان ها بود. افسانه کمپیرک (پیر زن) تخم مرغ فروش و این پل در بین مردم معروف است، فعلاً این پل به نام کمپیرک یا امام بکری یا ماموکری یاد می شود.
جان و روح و همه چیز من فارسی دری


زبان فارسی دری درعصر سامانیان وغزنویان

نذیراحمد صوفی زاده تلاشجو
مقدمه:
طوریکه به همه هویداست سرزمین آریانا و خراسان دیروزی وافغانستان امروزی مهد تمدن ومعرفت بوده که شهرت عرفانی ام البلاد (بلخ) این خطه خود شاهداین مدعا است.
این سرزمین علما، ادبا، شعرا ودانشمندان زیادی را در خود پروریده است، نظیرشیخ الرییس ابوعلی سینای بلخی ،سنایی غزنوی، فرخی سیستانی، دقیقی بلخی، ظهیرالدین فاریابی، عنصری بلخی، صدها وحتی هزارهای چهره شناخته شده وگمنام ایکه قلم از نام تمام آنها عاجزاست
گرچه با گذشت زمان زبان فارسی دری پیشرفت چشمگیری داشته وتعداد بی نهایت زیادی علما، شعرا، ادبا، فضلا، نویسنده گان ودانشمندان درین کشور ظهورنموده اند، ولی بنده تنها ازپیشرفت زبان دری وذکرتعداد ازشعرا و ادبای نامداریکه درعصرسامانیان وغزنویان میزیستند میپردازم.
یکباردیگر لازم به تذکر میدانم که زبان وادببات دری به این چند صفحه چه که به چندین کتاب هم خلاصه شده نمی تواند، اما لازم دانستم تا آنچه دراختیار دارم بمثابه معلومات به دسترس خواننده گان محترم قرار دهم
نگاهی مختصری به تاریخچه زبان فارسی دری
درمعنی این کلمه اختلاف نظرموجود بوده ولی اکثریت علما زبان معتقدند درزمان بهمن ابن اسفندیار که مردم ازاطراف عالم به درگای اومیامدند وزبان همدیگر را نمی فهمیدند، بهمن فرمود تا دانشمندان ماهر زبان فارسی را وضع کرده وآن را دری نام نهادند، ازهمین سبب است که زبان دری را زبان دربار گویند، اما بعضی دیگربه این عقیده اند که زبان دری منسوب به دره را نیز گویند مانند کبک دری که با این عبارت زبان دری را بمثابه زبان شرین نیز تلقی کرده اند، به همین ترتیب در دربار بزرگان ورجال مداین یعنی تیسفون پایتخت ساسانی به زبان دری سخن میگفته اند، زبان دری زبان مردم خراسان ومشرق زمین، بلخ وبخارا ومرو نیزبوده است بطورمثال روایت ابن الندیم از ابن مقفع که گوید، زبان دری لغت شهر مداین است که در دربار پادشاهان بدان سخن میگفتند ولغات مشرق و بلخ درآن زیادتر وجود دارد، همچنان اکثریت عبارات فارسی که درکتب عربی ازقول شهنشاهان ساسانی ورجال آن عصر نقل شده است همه به زبان فارسی دری بوده که آثار رودکی سمرقندی، شهید بلخی، فردوسی، بلعمی و ابوالموید بلخی نمونه ای زیبای آن است.
بنآ واضع میشودکه زبان فارسی دری لهجه خاصی مردم خراسان، ماورالنهر، نیمروز وزابلستان بوده چون به دربار پادشاهان تکلم داشته ازهمین سبب موسوم به زبان دربار شده است.
چگونگی استعمال زبان فارسی دری:
زبان فارسی دری یکی از السنه های مهم جهان وشاخه های قدیم زبان اصلی هند و اروپایی است، گرچه زبان دری ازنگاه تاریخی به بیش از 2500 سال قدامت میرسد ولی از نقطه نظرتحولات به مرورزمان ازحیث قواعد وتلفظ ساده گردیده است.
زبان فارسی دری درعصر ساسانیان معمول گشت وزبان پهلوی نامیده شد ولی ازاواخر عصر ساسانیان واوایل اسلام تا به امروز به مارسیده است. زبان فارسی دری از حیث نظم ونثر بعدازاسلام دردوره ای سامانیان وسعت یافت ودرعصر غزنویان وسلجوقیان به اوج ترقی وپیشرفت خود رسید، صدها وهزارها شعرا، ادبا، نویسنده گان ودانشمندان بزرگ ظهورکردند مانند رودکی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری، دقیقی بلخی، فردوسی، ناصرخسرو، قطران، سنایی غزنوی، انوری، امیرمعزی، خیام، خاقانی ادیب، صابر، نظامی ... وغیره، ازاواخر عصر سلجوقیان به اینطرف سبک سخن فارسی تغیر کرده استعمال الفاط ولغات عربی درنظم ونثر زبان فارسی دری کم کم معمول گردید که آثار آن درنظم شعرای معروف قرن ششم مانند انوری وخاقانی بشماهده رسیده است، به همین شکل شعر عرفانی نیز ترقی وپیشرفت نمود که بهترین گوینده گان آن حافظ وجامی بودند.
قدیم ترین آثاربه زبان فارسی دری:
قدیم ترین آثاریکه از زبان فارسی دری بدست آمده بنابرروایتی اشعاریست که ازشعرای مانند حنظله بادغیسی، محمد ابن وصیف (دبیر یعقوب لیث صفاری) و محمد مخلد بوده، حنظله بادغیسی گوینده معاصرطاهریان، محمد ابن وصیف گوینده معاصر صفاریان بودند، بدین لحاظ زبان فارسی دری ازنگاه موجودیت اثر یا یاداشت به اواخر قرن سوم هجری مطابقت میکند وقدیم ترین کتب ایکه دردست قرا ر دارد ازقرن چهارم هجری است بنابر تحقیقات انجام شده قدیم ترین نثر فارسی چهارکتاب است که هریک.
1. مقدمه ای شهنامه ابومنصوری که از طرف ابومنصورالمعمری بنام ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق نوشته شده که فردوسی آن را به نظم آورده است.
2. ترجمه تفسیر طبری که علما ماورالنهر به امرپادشاه ابوصالح منصورابن نوح سامانی انجام داده اند.
3. ترجمه تاریخ طبری که به امر امیر صالح منصوربن نوح سامانی ترجمه شده است.
4. حدودالعالم من المشرق الی المغرب، کتابیست که درکیهان شناسی (جغرافیه) به زبان فارسی نوشته شده است.
نخستین شاعریا شعرای زبان فارسی دری:
درکتاب تاریخ سیستان آمده است که هنگام فتوحات یعقوب لیث صفاری درخراسان، گشودن هرات وپوشنگ، گرفتن منشورسیستان، کرمان وفارس ازدست محمد بن طاهر، شعرای آن عصر به زبان تازی برای یعقوب لیث صفاری چنین شعر گفتند:
قداکرم الله اهل المصر والبلد به ملک یعقوب ذی الفضال والعدد
چون یعقوب لیث صفاری ازین شعرچیزی ندانست گفت، چیزیکه من اندرنیایم چرا باید گفت، محمد بن وصیف که دبیر رسایل او (یعقوب لیث صفاری) بود شعری به زبان فارسی گفت، که بنابر بعضی روایات محمد بن وصیف اولین کسی است که درعجم شعر گفته است که آن هم به زبان فارسی، ولی نورالدین محمد بن محمد عوفی البخاری صاحب کتاب مشهور لباب الالباب مینویسد، اولین شاعریکه شعر فارسی سروده بهرام گوربود، به روایت دیگری ابونصر فارابی درکتاب خویش مینویسد اولین شاعریکه شعر فارسی گفته است ابوحفص حکیم بن احوص سغدی که ازسغد سمرقند بود میباشد.
ازمجموع این روایات معلوم میشود که اولین گوینده گان شعرفارسی عبارت بودند از محمد بن وصیف، بهرام گور، ابوالعباس مروزی پسر یعقوب لیث صفار، ابوحفص سغدی سمرقندی و چندین تن دیگر، البته طوریکه دربالا ذکرکردیم بنابر روایتی حنظله بادغیسی نیز ازجمله اولین شعرای زبان فارسی دری دانسته شده است.
پیشرفت زبان فارسی دری درعهد سامانیان وغزنویان
عهد سامانیان:
سامانیان ازسرزمین ام البلاد (بلخ) بودند این دوره از روشن ترین دوره ای سلطنت بشمار میرود، عصر سامانیان برای مدت 128 سال برتمام محدوده ای افغانستان امروزی، ماورالنهر وقسمتی از کشورهای فارس حکمروایی داشتند ودرتمام طول حکمروایی شان تمدن اسلامی و زبان فارسی را درتمام قلمروخویش انکشاف وتوسعه دادند. درعصرسامانیان بازارعلم ودانش رونق خوبی داشت هرکس متاع ارزنده فرهنگی خویش را به اهل سامان عرضه میکرد وبه قیمت گزاف گرفته میشد که خود نمایانگربلند بودن مقام علم وفرهنگ وفضل را نشان میداد، طوریکه قدیم ترین کتب تاریخ، جغرافیه، طب و نجوم در همین عصر (سامانیان) به فارسی تالیف وترجمه شده است.
دردوره ای سامانیان پیشرفت وترقی زبان فارسی دری بیشتر بود درواقع این عصر را اولین عصر ترقی وپیشرفت زبان وادبیات دری میتوان شمرد زیرا درین دوره تعداد سخن سرایان روبه ازدیاد بود، طوریکه درکتاب لباب الالباب از 27 شاعر دری زبان نام برده شده است که همه شان درآن عصر میزیستند، مانند ابوشکور بلخی، ابوالموید بلخی، شهید بلخی، معروفی، رابعه بلخی وغیره… بزرگترین شاعر عصر سامانیان عبارت بوداز رودکی سمرقندی که ازسبب کثرت شعر، پخته گی کلام ولطافت غزل مورد احترام شعرای مابعد خود قرار داشت.
عهد غزنویان:
بعد ازینکه عهد سامانیان توسط سبکتگین موسس عصر غزنویان به شکست مواجع شد، وهنگامیکه سلطان محمود غزنوی پسرسبکتگین به هند لشکرکشی نمود دین اسلام وزبان فارسی را درآنجا مروج ساخت، گرچه دولتها ومدنیت های دیگری از قبیل صفاری ها، سامانی ها وغیره که هرکدام بنوبه خود ازافتخارات بزرگ تاریخی ما بشمار میروند ولی دولت غزنوی سرآمد مدنیت های چندین قرن آسیا وافغاستان محسوب میگردد، عصر غزنوی در ادوار تاریخ بعدازاسلام این مملکت درخشان ترین وباعظمت ترین دوره ای آریانا یا افغانستان امروزی محسوب میشود. درعصر غزنویان نیز تعداد شعرا، ادبا و فضلا میزیستند که به روایتی تعداد شان به 400 شاعر میرسید. عصر غزنویان از نقطه نظرکثرت فضلا، شعرا وفلاسفه از درخشنده ترین عصر های علمی وادبی کشورما بحساب میرود که حتی دربار عصر غزنویان را میتوان ازبزرگترین دربارهای علمی جهان بحساب آورد، علما، شعرا وفضلا ایکه درین عصر میزیستند بطورخلاصه میتوان ازتعدادی ایشان نام برد نظیر، ابوریحان بیرونی، ابوالفضل بیهقی، خواجه احمد بن حسن میوندی، ابوسعید گردیزی، ابونصر مشکان، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، عسجدی، فردوسی طوسی، منوچهری دامغانی، سید حسن غزنوی، زینتی علوی، مسعود سعد، مسعودی ابوحنیفه اسکافی، راشدی، ابوالفرج رونی، شاه ابورجا، احمد خلف، عثمان مختاری، سنایی غزنوی، مسرور تالقانی، ابوسعیدابوالخیر، ناصرخسروعمادی، بزرجمهر، غضایری رازی، عبدالواسع جبلی، عمرمختاری ، ابوعلی سینا بلخی، قاضی حمید حسن، کمال الدین بندار، امام غزالی، کیکاوس ابن اسکندر، ابوالفتح بستی، بدیع الزمان، صدها وهزارها شخصیت علمی وفرهنگی دیگرکه ذکر نام تمام شان وقت وفرصت بیشتری می طلبد.
نگاهی مختصری به معرفی شعرا وادبای نامدارعهد سامانیان وغزنویان
درنخست لازم به تذکر میدانم که زنده گینامه این شعرا وادبا وقت وفرصت بیشتری می طلبد که به کمک خداوند و یاری وقت به زنده گینامه آنها بطور انفرادی اقدام خواهم نمود. ولی درینجا فقط به معرفی مختصرآنها پرداخته میشود.
عهد سامانیان:
ابوشکوربلخی:
ابوشکوربلخی دراواسط سلطنت سامانی میزیست، این شخصیت فرهنگی اولین کسی بود که مثنوی ساخت، همچنان منظومه دیگری را نیز به ابوشکوربلخی منسوب میدانند که نام آن را آفرین نامه نوشته اند. اشعاریکه به ابوشکوربلخی نسبت داده شده بیتی نیزازموصوف است که مضمون آنرا حکمای یونان مانند سقراط نیزگفته اند آن بیت به چنین است.
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
ابوالموید بلخی:
ابوالموید بلخی قبل از فردوسی به تصنیف شاهنامه پرداخته، قصیده ای یوسف و ذلیخا را به فارسی نظم کرده است، به همین ترتیب کتاب دیگری بنام عجایب بروبحر ویا عجایب البلدان نیز به اومنسوب است.
ابوالحسن شهید بلخی:
ابوالحسن شهید بلخی ازفضلای عصر خود بشمار میرفت به زبان فارسی دری وعربی تسلط کامل داشت، همچنان این شاعر نامدار گذشته از شاعری درفلسفه نیز مهارت داشت.
رودکی سمرقندی:
ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی ذریعه ای تعداد زیادی ازشعرای عصر خویش به ستایش گرفته شده خصوصآ ذریعه شهید بلخی، معروفی بلخی، عنصری بلخی… رودکی سمرقندی درفنون سخن وانواع شعر مانند قصیده، رباعی، مثنوی، قطعه و غزل مهارت داشت ودرهر طرز بخوبی شعر میگفت.
نظربه بعضی روایات رودکی سمرقندی نخستین شاعربعد ازاسلام است ولی متاسفانه که ازاو جز دیوانی باقی نمانده است.
ابوطیب مصعبی:
ابوطیب مصعبی برعلاوه ای شعر وادب مرد سیاست نیز بوده وازشاعران ماهرزبان فارسی دری و عربی بشمارمیرفت.
ابونصر فارابی:
ابونصر فارابی بعد از غضایری رازی ازبزرگترین فیلسوف های مسلمین بشمارمیرفت، فارابی از ماورالنهربه قصد تحصیل علوم به بغداد رفت، اما حینیکه باردوم به بغداد عزیمت نمود علوم فلسفه را درآنجا فراگرفته و کتب ارسطو را مطالعه کرد. فارابی ازجهت تفسیر وتوضیح قسمت اعظم آثارارسطو درمنطق وفلسفه او(ارسطو) را به نهایت سیطره درمیدان فلسفه رسانید ونزد مسلمین بزرگترین استاد این فن معرفی گردید این دانشمند درتمدن اسلامی مانند سایردانشمندان عنوان فیلسوف، درریاضیات وموسیقی عنوان خوب ودرعلم طب عنوان متوسط را کسب نموده است. از فارابی کتب متعددی به یادگارمانده است.
§ ابوزید بلخی:
ابوزید بلخی دراوایل جوانی جهت فراگرفتن علم به سیروسفر رفت، درنجوم وفلسفه تسلط پیدا کرد، درطب وعلوم دینی مهارت کامل یافت که آوازه دانش وفضل او درسراسر خراسان پیچید. ابوزید بلخی کتب زیادی درعلوم فلسفه به رشته تحریرآورده است.
§ کسایی مروزی:
کسایی مروزی یکی ازمشهورترین سخنگویان اواخر قرن چهارم بشمارمیرفت، موصوف ازجمله نخستین شاعران زبان فارسی دری است که حقایق دینی، مطالب حکمی، وپند های اخلاقی ساخته است.
§ رابعه بلخی:
رابعه بلخی ازجمله شاعره های قرن چهارم بحساب میرود، سخن او درلطافت واشتمال برهانی دل انگیزبود، این شاعره توانا برنظم تازی قادر ودر شعر دری ماهر بود.
§ دقیقی بلخی:
ابومنصورمحمد بن احمد دقیقی بلخی آخرین شاعربزرگ عصر سامانیان بود، درمیان سخنگویان عصر سامانی بعد از رودکی مقام دوم را داشت. شهرت عمده این شاعر به سبب شهنامه اوست ولی متاسفانه قسمت از شهنامه خویش را به پایان نرسانیده بود که درسن سی سالگی توسط غلام اش کشته شد.
دقیقی بلخی برعلاوه ای شهنامه، قصاید وقطعات دلپسندی دیگری نیز دارد که ازجواهر زبان وادب فارسی دری به شمار میرود طوریکه فردوسی روانی طبع و گشاد گی زبان وی را می ستاید واورا رهبر ورهنمای خودمیخواند.
عهد غزنویان:
§ ابوالفضل بیهقی:
نام موصوف محمد ونام پدرش حسین بود دربیهقی نیشاپورتولدشده ودرغزنی درگذشته است، بیهقی یکی از مورخان ونویسنده گان معروف قرن پنجم بشمار میرود، موصوف برای مدت 19 سال منشی دیوان رسایل دربارغزنویان بود، تاریخ بزرگ دراحوال سلاطین سلسله ای غزنویان که به 30 سی جلد میرسد وموسوم به تاریخ آل ناصر است به فارسی بلیغ وشرین تالیف کرده اما افسوس که به جز چند جلد آن باقی نمانده است.
تاریخ بیهقی درهندوستان وایران مکررآ طبع شده و درمصر نیز ترجمه وطبع گردیده است.
§ ابوریحان بیرونی:
ابوریحان بیرونی ازمفاخر بزرگ شرق وعلمای معروف دوره ای غزنویان بود، این دانشمند بزرگ درخوارزم بدنیا آمد و درغزنی درگذشت. ابوریحان اثر خود را زیرنام علم نجوم به زبان فارسی دری تالیف نموده وبسا کتب دیگر نیز به زبان عربی دارد، این دانشمند نابغه بیش از 113 کتب تالیف نموده و مانند ابوعلی سینا بلخی و ابونصر فارابی درردیف بزرگترین نوابغ جهان بشمارمیرود.
§ ملک الشعرا عنصری بلخی:
دراوایل این شاعرقوی سخن پیشه ای تجارت داشت ولی بعدازینکه درسفری دچار رهزنان گردید وسرمایه اش از دست رفت درصدد تحصیل ودانش برآمد. عنصری بلخی از نظر مراتب فضل وتفوق در ادب توانست به دربار سلطان غزنه برسد ولقب ملک الشعرا را کسب نماید.
عنصری بلخی درعلوم مختلف مانند فلسفه وریاضی توانا بود واز ادبیات عربی اطلاع کافی داشت، گاهی بعضی ازمضامین شعرای عرب را به نهایت زبردستی به زبان فارسی دری نقل وترجمه می نمود، این شاعر توانا ازجمله بزرگترین قصیده سرایان زبان فارسی دری بشمارمیرود.
§ فرخی سیستانی:
فرخی سیستانی از شعرای بزرگ عهد غزنویان بود، وازجمله بهترین شعرای قصیده سرای زبان فارسی دری نیزمحسوب میشد ، دراشعاری فرخی دوحالت کاملآ مجسم بود یکی روانی وسادگی دیگربرجستگی وقدرت، این دوخاصیت که درلغت عجم به نظر میخورد درشعر فرخی با استادی بهم آمیخته است.
دیوان فرخی مشتمل برحدود 10000 بیت است، موصوف قریب به 25 تن ازسلاطین، امرا، شهزاده گان وبزرگان عصر خود را مدح گفته است.
§ منوچهری دامغانی:
احمد بن منوچهری ازشعرای قرن ششم هجری بوده شاعری قوی دست، لطیف وصاحب ذوق سرشار بود این خصوصیت ها ازدل بستن آن به طبیعت سرچشمه میگرفت زیرا هیچ شاعری نیست که به این اندازه غرق درطبیعت بوده باشد، ازمختصات سبک منوچهری رسوم اطلال ودمن است که مخصوص زبان وادبیات عرب میباشد واین تاثیراز اطلاع اوازاخبارواشعارعرب ناشی شده است، منوچهری نخستین کسی است که این معانی را درزبان فارسی دری وارد کرده است.
§ شیخ الرییس ابوعلی سینا بلخی:
ابوعلی سینا بلخی جدش سینا، پدرش عبدالله وخودش حسین نام دارد، موصوف درفلسفه و طب سرآمد روزگاربوده وکتب متعددی درین باره به زبان فارسی دری وعربی تالیف نموده است، ابوعلی سینا بلخی علم طب را جنبه ای علمی داده وآن را به کمال رسانید، شخصیت این دانشمند بزرگ دراروپا معروف بود وآثارش سالها دردانشگاه های آنجا تدریس میشد. ابوعلی سینا بلخی علاوه ازعلم طب، درعلوم دیگر نظیر ریاضی، موسیقی، روانشناسی وسایر علوم نیز آثارگرانبها دارد، اکثرآثار این نابغه شرق چاپ ونشر شده است.
این دانشمند گران مایه نه تنها ازاکابر مفاخر افغانستان بود بلکه درردیف بزرگترین نوابغ جهان قرارداشت ونام وی مانند ارسطو وپاسطور باخط زرین ودرشت درصفحه ای روزگار ثبت است. تالیفات ابوعلی سینا بلخی بیشتراز 100 کتب بوده معروف ترین آنها کتاب شفا است که شامل منطق، طبیعیات، الهیات، وریاضیات میباشد، کتاب دیگرآن بنام قانون درطب است که دارای 5 بخش است.
1. کلیات.
2. ادویه مفر.
3. امراض مخصوص اعضا.
4. امراض مخصوص بدن.
5. ادویه مرکبه.
به همین ترتیب کتاب دیگر موصوف بنام اشارت است که درمنطق وحکمت میباشد، کتاب متذکره نماینده آخرین نظریات شیخ الرییس ابوعلی سینا بلخی میباشد، هرسه کتب فوق ازامهات کتب علمی عالم بوده ومدت ها دربلاد شرق وغرب ازطرف استادان بزرگ تدریس شده است، این دانشمند کشور ازلحاط ادب نیز مقام بلندی داشت ودرزبان فارسی دری هم تالیفات دارد که ازجمله میتوان از کتب فلسفی او موسوم به دانشنامه علایی نام برد درین کتاب این دانشمند معلومات خود را به زبان مادری اش یعنی زبان دری کاملآ نشان داده که حتی اصطلاحات علمی را به فارسی بکار برده است. قابل تذکر است که این دانشمند همیشه یاد به زبان فارسی دری نیز شعر گفته است.
§ ابوالمعانی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید غزنوی:
ابوالمعانی نصرالله غزنوی ازجمه بزرگان وفضلای دوره ای بهرام شاهی بود، بزرگترین اثر این شاعر بزرگ کتاب کلیله ودمنه است که به تشویق سلطان بهرام شاه از عربی به فارسی ترجمه شده ودرآن کمال، مهارت واستادی خود را ثابت نموده است، این کتاب به کلیله ودمنه بهرام شاهی مشهورمیباشد که یکی از متون برگزیده وشیوای زبان فارسی دری است، کتاب کلیله ودمنه درهندوستان وایران نیزبه طبع رسیده است.
§ حکیم سنایی غزنوی:
ابومجدود بن آدم سنایی مولدش شهر غزنی بود، دیوان قصاید وغزلیات سنایی بیشتر از12000 دوازده هزار بیت میباشد، نخستین مثنوی مهم عرفانی واخلاقی اوکه به زبان فارسی دری است مثنوی حدیقه الحقیقت نام دارد، همچنان موصوف دیوان مسعود سعد را نیزجمع آوری نمود است.
یاداشت: طوریکه معلوم است شعرا، ادبا، فضلا ودانشمندان زبان فارسی دری در ادوار تاریخ نهایت زیاد بودند، بنآ با تحریرنام تعدادی شان که درعهد سامانیان وغزنویان میزیستند اکتفی می کنیم.
• عماره مروزی که ازجمله شعرای قرن چهارم بحساب میاید.
• خسروی سرخسی که برعلاوه ای شاعری درعلم فلسفه نیز دسترسی داشت.
• ابوعبدالله محمد بن صالح ولوالجی که علامه قزوینی درحواشی چهار مقاله اورا رستاقی شمرده است.
• خبازی نیشاپوری ازجمله شعرای عصر سامانی بوده ولی متاسفانه که اشعارش یکسره مفقود شده است.
• منجیک ابوالحسن علی بن محمد ترمذی.
• ابوطاهربن محمد خسروانی.
• ابوعبدالله محمد بن حسن معروفی بلخی.
• فرالاوی که بعضی ها ایشان را برابروهم پایه به شهید بلخی میدانند.
• ابوشعیب هروی که ازشعرای متقدم سامانی بشمار میرفت.
• ابوزراعه معمری ازجمله شعرایست که بعد از رودکی به میدان آمده است.
• آغجی، اسم موصوف علی بن الیاس بوده که برعلاوه ای شاعری یکی از امرای دربارسامانی نیز بود، شهرت وی ازلحاظ وظیفوی به آغاچی یا آغجی صاحب بود.
• طاهرچغانی، ازجمله امرای چغانیان بود برعلاوه ای شاعری گوینده ای چیره دستی نیز بوده.
• ابواسحق ابراهیم جویباری، این شاعر شغل زرگری نیزداشته.
• شاکر جلاب ازجمله شعرایست که دراواسط قرن چهارم میزیست.
• ابوالفضل بلعمی، بعد ازینکه درس مصنفات را فراگرفت درآموختن علم حدیث کوشید، کفایت وفضل کمال علمی اش او را به مرتبه وزارت درعهد سامانیان رسانید.
• ابوالعباس فضل ابن عباس ربنجنی ازجمله شعرای قرن چهارم بشمارمیرود.
• ابوالحسن علی بن محمد غزوانی.
• ابوالعباس فضل بن احمد اسفرایینی که یکی از نویسنده گان وهمچنان وزرای دربارغزنویان بود.
• حسنک میکال.
ماخذ:
یاداشت های شخصی
تاریخ ادبیات دری افغانستان دوره ای سامانیان وغزنویان جلد اول (محمد محسن طیبی)
نذیراحمد صوفی زاده تلاشجو
28 حمل سال 1385
17 اپریل 2006
nazirahmad_sofizada@yahoo.com






استفاده از مطالب سرنوشت با ذکر ماخذ آزاد است