۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

تورفان قره خوجه اویغورستان س. سوچک

تورفان (یا طُرفان ) ، شهر و واحه ای حاصلخیز در منطقة خودمختار سین کیانگ اویغور (ترکستان شرقی یا ترکستان چین ) واقع در جمهوری خلق چین و مرکز شیان یا استانی به همین نام . ترکهای اویغور بومی آن را تورپان و چینیها آن را تو ـ لو ـ فن تلفظ می کنند. بیشتر جمعیت تورفان را ترکها تشکیل می دهند که از آغاز عصر جدید مسلمان بوده اند و الفبای امروزة آنان الفبای عربی ، با اندکی تغییر، است . چینیها نیز جزء درخور توجهی را تشکیل می دهند. ترکی اویغوری و چینی دو زبان رسمی به حساب می آیند. اصطلاح تاریخی اویغور، که به ساکنان ترک زبان سین کیانگ و زبان رایجِ امروزی آنان اطلاق می شود، در دهة 1300 ش / 1920 و به دنبال ملی گرایی جدید به وجود آمد. پیش از آن ، اصطلاح «ترکی » متداول بود که نزدیکی این زبان را با ازبکی بهتر بیان می کرد. ازبکی نیز نوظهور است و امروزه جای اصطلاح ترکی را در ازبکستان گرفته است .

اهمیت تاریخی تورفان ، اساساً، به دورة پیش از اسلامی آن باز می گردد. موقعیت تورفان وامدار قرار گرفتنش در مسیر جادة ابریشم است که از زمان باستان تا پایان سده های میانی ، میان چین و غرب و هند، مبادلة تجاری و فرهنگی برقرار می کرد. اسلامی شدن جمعیت این شهر و منطقه ، بر خلاف بیشتر بخشهای دیگر دارالاسلام ، بعدها و بتدریج ، از پایان سدة هشتم / چهاردهم تا اوایل سدة دهم / شانزدهم صورت گرفت . بعلاوه جز در دورة کوتاهی از سدة دهم / شانزدهم و اوایل سدة یازدهم / هفدهم و دورة کوتاهتری در سدة سیزدهم / نوزدهم ، تورفان اسلامی زیر سیطرة غیرمسلمانها، نخست جونگار (زونگار) های بودایی و پس از آن چینیها، بود. تفاوت دیگر، این واقعیت است که تمدن اسلامی ــ که در بخشهای دیگر دارالاسلام ، از جمله ترکستان غربی ، شکوفا بود ــ در این بخش از جهان به آن سطح نرسیده بود. این منطقه برای متن شناسان اهمیت ویژه ای دارد، زیرا باستان شناسان کشورهای گوناگون ، بخصوص آلمان (گروههای اکتشافی به سرپرستی آ. گرونودل و آ. فون لوکوک در سالهای آغازین سدة چهاردهم / بیستم ) متنهای «تخاری » و ترکی اویغوری را در آنجا یافتند. اغلب متنهای اویغوری متعلق به اواخر دورة پیش از اسلامی شدن تورفان (سده های سوم تا هشتم / نهم تا چهاردهم ) است که امروزه در موزة برلن ، همچون گنجینه ای برای مطالعة تاریخی زبانهای ترکی نگه داری می شود.

شهر جدید و نام آن ، که نخستین بار در 779/ 1377 ذکر شده است ( رجوع کنید به برتشنایدر ، ج 2، ص 189ـ202)، هویت اسلامی اش با تورفان پیشین ، یعنی خرابه های شهرهای چیائو ـ هو در بیست کیلومتری غرب ، و قوچو در چهل کیلومتری شرق متفاوت است . این دو محل باستانی و چند محل مجاور به رغم ناسازگاری زمانی و نادرستی جایگاه طبیعیِ آنها، در متون تحقیقی تحت نام تورفان یکی شدند. چیائوـ هو به یار ـ خوتو (صخره ـ شهر، در ترکی مغولی ) و کائو ـ چانگ به هوئو ـ چو و «ایدیقوت ـ شهری » نیز نامیده می شوند. در منابع اسلامی ، قوچو را معمولاً قره خوجه یا قره خوجو می نامند که به شهر مجاور اما جدا از ویرانه های شمال شرقی محدود می شود. در متون تحقیقاتی ، منطقه ای باستانی و بسیار بزرگتر از قره خوجه ، به نام کائو ـ چانگ یا قوچو شناخته شده است .

چیائو ـ هو (به چینی : «شهر میان دو رود») پایتخت سرزمینی بود که در سدة دوم قبل از میلاد به چو ـ شی معروف بود. چیائو ـ هو تا سدة ششم میلادی که قوچو مرکز قلمرو سلطنتی محلی شد، اهمیت خود را حفظ کرد. در آن سده ها بیشتر جمعیت آن به یکی از زبانهای هند و اروپایی سخن می گفتند که زبان شناسان آن را تخاری ( رجوع کنید بهتخاری * ، زبان ) نامیده اند. گرایش به دین بودا ــ که از هند به این منطقه رسوخ کرده بود ــ سبب شد که انبوه متنهای مکتوب به این زبان ، اسناد گرانبهایی برای زبان شناسان جدید و مورخان فرهنگی گردد. همچنین ، نزدیکی نسبی چین ] به این منطقه [ سبب شد که امپراتوری چین به آسانی آنجا را فتح کند (سدة اول پیش از میلاد)، از آن پس فتح این منطقه و دیگر مناطق سینک یانگ ، در طول تاریخ آنجا متناوباً و به صورت رسم و عادت تکرار شد.

علاوه بر نفوذ چین و هند، منطقة تورفان ، از جانب استپهای اوراسیا تا شمال سلسله جبال تین شان دستخوش هجوم اقوام کوچ نشین ترک و مغول نیز بود. خاندانی که در زمان پیشرفت قوچو بر این شهر حکومت می کرد، بخشی از نخبگان ترک بودند که توانستند سلطة خود را بر این ناحیه بگسترانند. این ترکان به پیروی از جمعیت بومی به دین بودا گرویدند و به این ترتیب این دین تا اسلامی شدن تورفان ، یعنی هزار سال بعد، در آنجا رواج داشت . با اینهمه ، چندان روشن نیست که حضور فرمانروایان ترک زبان در این زمان ، از نظر زبانی چه تأثیری بر جمعیت آن داشته است .

در اواخر دورة پیش از اسلامی شدن تورفان ، یعنی در دورة فرمانروایی اویغورها بر قوچو (سده های سوم ـ هفتم / نهم ـ سیزدهم )، جمعیت آن به اجبار ترک زبان شدند. این ناحیه ، پیش از آنکه قوم قرقیز * نظام خاقانها را در 225/840 براندازند، تحت نفوذ خاقانهای اویغوری مغولستان بود. از آن پس ، شاخه ای از اویغورها در قوچو استقرار یافتند و تمدنی را پی ریزی کردند که به سبب طبیعت مختلط ، صلح دوستی و مستعد بقا بودن ، چشمگیر بود. بیشتر طبقة حاکمة اویغور، مانویت را حفظ کردند. آنان زمانی به این دین گرویدند که هنوز در مغولستان تحت رهبری قاغان بوگو (حک : 142ـ163/ 759ـ780)، بخش عمدة جمعیت بومی بودایی یا، به تعداد کمتر، مسیحی نسطوری باقی مانده بودند. پیروان این سه دین همزیستی صلح آمیزی داشتند و در همین دوره بیشترین متون به ترکی اویغوری نوشته شد. حاکم اویغور که در مغولستان با عنوان قاغان معروف بود، در اینجا، عنوان ترکی ایدوق قوت (فرخنده و صاحب سعادت ) را نیز اتخاذ کرد که بعداً به ایدیقوت ملخص شد و نام پایتخت ، ایدیقوت ـ شهری (شهر ایدیقوت ) نیز از همین عنوان است . مردم این سرزمین به رغم تفاوتهای خاستگاهی ، زبانی و شیوه های زندگی ، با بردباری مذهبی در کنار هم زیسته اند. فرمانروا و طبقة ممتاز اویغور در تابستانهای داغ منطقة تورفان به «بشبالق * » (شهرهای پنج گانه ؛ در چینی : بی ـ تینگ = قصر شمالی )، پایتخت دیگر پادشاهی ، در دامنه های شمالی رشته کوه تین شان در صد کیلومتری تورفان می رفتند.

در نیمة دوم سدة ششم / دوازدهم ، فرمانروای اویغوری قوچو دست نشاندة قراختائیان * شد که فرمانروایی مقتدرانة خود را بر بخش بزرگ ترکستان غربی و شرقی تثبیت کرده بودند. پس از آن ، گام مهم دیگری نیز برداشته شد و آن هنگامی بود که بَرچوق ، خاقان اویغوری ، در 605/ 1209 اتحاد خود را با چنگیزخان اعلام کرد. وی دو سال بعد برای اعلام وفاداری به فاتح ، شخصاً در دربار مغول حاضر شد. مصلحت جویی برچوق نه تنها پادشاهی او را از انهدام ناشی از فتوحات مغولان نجات داد، بلکه زمینه را برای جذب نیروی جدید طبقة منشیان اویغوری ( رجوع کنید به بخشی * ) در ساختار اداری امپراتوری مغول فراهم ساخت . در این فرآیند،الفبای اویغوری ــ که ریشة سغدی و در نهایت سریانی دارد ــ برای خط مغول پذیرفته شد.

پس از افول دولت اویغور در اواخر سدة هفتم / سیزدهم ، منطقة تورفان هویتِ متمایز خود را از دست داد. پادشاهی قبلی که در میان سرزمینهای شرقی (چینی ) و غربی (آسیای مرکزی ) قلمرو مغول قرار داشت ، برای استفادة سیاسی از دو پارگی سرزمین تحت سیطرة مغول ، مبارزه می کرد. شواهد حاکی از اینکه تورفان از چه زمانی به معنای واقعی کلمه قوچو را از حیث وسعت و اهمیت تحت الشعاع قرار داد و نیز شواهد مربوط به نضج اسلام در آنجا، بسیار اندک است .

نخستین مرجع در بارة اسلامی شدن تورفان کتاب تاریخ رشیدی اثر میرزا حیدر دوغلات است . در این کتاب می خوانیم که خضر خواجه ، خان مغولستان * (حک : 794ـ801/ 1392ـ 1399) به جنگ با قره خوجه و تورفان ، دو شهر بسیار مهم در چین (ختای )، پرداخت و ساکنان آنجا را واداشت تا مسلمان شوند (ص 32). با اینهمه ، این تغییر کیش ناتمام ماند، چرا که وقتی در 825/ 1422، هیئت نمایندگیِ شاهرخ تیموری ، فرمانروای هرات ، بر سر راه خود به چین از تورفان می گذشت ، شمار زیادی از جمعیت آن هنوز بودایی بودند (حافظ ابرو، ج 4، ص 821). بعلاوه ، هنگامی که این هیئت ، چند روز بعد در قره خوجه توقف کرد، چندین مقام چینی ، از سلسلة پادشاهی مینگ ، نام اعضای هیئت و هدف مأموریت را ثبت کردند. این موضوع نفوذ شدید چین را نشان می دهد، در حالی که فتح کامل شهر سه قرن بعد روی داد و هنوز پیوندهای سیاسی و مذهبی بین این منطقه و مناطق شمالی و غربی وجود داشت . عجیب اینکه این پیوندها در این زمان در مناطق شرقیتر محسوستر بود، زیرا هیئت یاد شده در توقفگاه بعدی خود در «قامول » (بیشتر به «هامی » معروف شده است ) نشانه های حضور اسلام را مشاهده کرد: مسجدی که حاکمی به نام امیرفخرالدین در برابر یک معبد بزرگ بودایی احداث کرده بود.

با اینهمه ، نمی توان هویت اویغوریِ پادشاهی قوچو را که دیگر در آن زمان از میان رفته بود نادیده گرفت ، چرا که منابع اسلامی سدة دهم / شانزدهم ، منطقة تورفان را «اویغورستان » می نامند. هجومهای مغول خان منصور (909ـ 952/ 1503ـ 1545) به سرحدات شرقی ترکستان ، با عنوان «غزا»، نه تنها به استقرار جدّیتر اسلام در منطقة تورفان انجامید، بلکه به امحای دین بودا در این منطقه نیز انجامید. اندکی بعد، بخش بزرگی از ترکستان شرقی ، دستخوش هجومهای جدید مغولهای اویرات قرار گرفت . اینان نیز پس از برپایی حکومت خود ــ که منطقة تورفان را نیز در بر می گرفت ــ به دین بودا در آمدند. امرای این حکومت با نام مغولی جونگار معروف اند، اما مسلمانان برای نامیدن آنان و دیگر مغولان غربی از نام ترکی قالماق ( رجوع کنید بهقلموق * ) استفاده می کنند. از آن پس ، ترکهای منطقة تورفان به اسلام گرویدند و اسلام مانند این شهر نشانة اصلی هویت آنان شد: آنان مسلمان و «تورپان لق » بودند، همة رویدادهای گذشتة خود را از یاد بردند و اعتقاد به دین بودا و دیگر آثار گذشته را به «قلموقهای بی دین » نسبت دادند.

جونگارها و جانشینان آنان یعنی چینیهای سلسلة چینگ (منچو) ــ که در 1172/ 1758 جونگارها را سرنگون کردند ــ در تورفان و دیگر بخشهای «نان لو»، واقع در جنوب سین کیانگ ، با مدارا حکومت کردند. این نرمش در حکومت خودمختار محلی درجات مختلفی داشته است . منطقة تورفان تحت فرمانروایی قدرت سلطنتی کوچکی با عنوان چینیِ وانگ(شاه ) در آمد که نزدیک لوک چون سکونت داشتند. به نظر می رسد که امین خواجه خانلق (حک : ح 1143ـ1173/ 1730ـ1760)، نخستین عضو این دست نشاندگان وفادار منچوها، از اعقاب خواجه های ترکستان شرقی بوده است . آنان خانواده ای از درویشان نقشبندی بودند که در جاهایی مانند کاشغر، یارکند و خُتن حکومت موقت تشکیل داده بودند (در نهایت دست نشاندگان اربابان بزرگ جونگار به حساب می آمدند). چینیها آنان را در پی اضمحلال جونگارها سرکوب کردند، اما شاخة خواجه های تورفان استثنای مهمی بود که توانست تا سقوط سلطنت منچوها در 1329/ 1911 بقای خود را حفظ کند.

شورش یعقوب بیگ * علیه حکومت منچو، به استقلال کوتاه مدتِ سین کیانگ انجامید و منطقة تورفان شرقیترین بخش بود که به تصرف او در آمد. ارتش چین نخستین بار در 1294/ 1877، پیش از انهدام قطعی قوای یعقوب بیگ ، در نزدیک قره خوجه او را شکست داد. این فتح مجدد به تقویت حضور چینیها در تورفان نیز منجر شد که در نتیجة آن در شرقِ شهر مسلمان تورفان ، شهری چینی برپا گردید.

] در تورفان دستنوشته های بسیاری ، بیشتر در بارة دین مانی ، به زبانهای ایرانی (فارسی میانه ، پارتی ، سُغدی ، فارسی نو و یک قطعه به زبان بلخی ) و زبانهای غیر ایرانی (مانند: ترکی اویغوری ، چینی و تُخاری ب ) یافت شده که متعلق به فاصلة میان سده های سوم تا دهم میلادی است ( رجوع کنید بهگزارش تفصیلی تفضلی ، ص 333ـ351) [ .

منابع : ] احمد تفضلی ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام به کوشش ژاله آموزگار، تهران 1378 ش ؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، زبدة التواریخ ، چاپ کمال حاج سیدجوادی ، تهران 1380 ش ؛ محمدحیدر دوغلات ، تاریخ رشیدی ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة انستیتو ابوریحان بیرونی (تاشکند)، ش 1430، تهران 1378 ش [ ؛

T. T. Allsen, "The Yuan dynasty and the Uighurs of Turfan in the 13th century", in China among equals: theMiddle Kingdom and its neighbors, 10th-14th centuries , Berkeley, 1983, 243-280; E. Bretschneider, Mediaeval researches from Eastern Asiatic sources , London 1910; W. Fuchs, "Das Turfangebiet. Seine جussere Geschichte bis





in die T'angzeit", Ostasiatische Zeitschrift , III (1926), 124- 166; Annemarie von Gabain, Das Leben im uigurischen Kخnigreich von Qoc §o ) 850-1250 ), Wiesbaden1973 (and bibl. at 233-251); J. Hamilton and Sh. Cheng, "L'inscription ouigoure de la stةle commemorative des iduq qut de Qoc §o", Turcica , XIII (1981), 10-54; I A , s.v. "Turfan" (by Emel Esin); P. Pelliot, "Kao tch'ang, Qoc §o, Houo- tcheou et Qarakhodja", JA (1912), 579-603; M. Rossabi, "Ming China and Turfan, 1406-1517", CAJ , XVI (1912): M. Yaldiz, Archجeologie und Kunstgeschichte Chinesisch- Zentralasiens ) Xinjiang ), Leiden 1987, 118-142.

/ س . سوچک ( د. اسلام ) /

۱۳۹۶ اسفند ۷, دوشنبه

یاسمن، ویراست پنج 5

یاسمن
18.  ر نان فان تسائو مو چوان   Nan fan ts‛ao mu čwan، کهن ‌ترین کتاب چینی پیرامون گیاهان جنوب چــــــــین، نــــگاشته كــــــــــی هان (Ki Han) ، یكی از وزیران فغفور/بغپور هوی (Hwei)   (290 تا 309 ترسائی )،  آمده است:1
گـــــلِ یه-سی-مین ye-si-min   و گـــــــــلِ مو-لی mo-li (Jasminum officinale [یاسمن سفید]) از تیره زیتونیان را مردمان هو  از سرزمین های باختری به چین آورده در كوان‌ـ‌تون (Kwan-tun) [کون سان]  (نان هایی/ Nan hai  )[1] كاشتند.  مردم  جنوب بوی خوشش را دوست می‌دارند و به همین دلیل می کارند...  گل مو-لی mo-li به گونه سفیدِ   تسیان-می ts‛ian-mi  سنیدیوم مونیِری(Cnidium monnieri) ماند و خوشبوتر از ye-si-min است."
در بخشی دیگر از همین كتاب2 آمده است گلِ چی-کیا či-kia    (لاواسونیا آلبا Lawsonia alba [حنا])،3 یه-سه-مین ye-si-min و مو-لی mo-li را مردمان هو از سرزمین تا‌ـ‌تسین (Ta Ts‛in)، خاورِیونان گرای، [یا رُم باستان؟][2]  به چین آوردند. 
گیاه یه-سه-مین ye-si-min را همان جاسمینوم اُفیسنالِ Jasminum officinale [یاسمن سفید] دانسته‌اند و گیاه مو-لی mo-li را جاسمینوم سامباک Jasminum sambac [رازقی].  امروزه روز در چین، هر دو گونه را بهرِ بوی خوش گلها و روغنی كه از آنها گیرند  کشت می کنند4
این نوشته بر گرفته از نان فان تسائو مو چوان   Nan fan ts‛ao mu čwan، كه نخــــستین بـــــــار برتشنایدر5 یافت و پیش نهاد، کژ فهمی های گوناگونی در پی داشته است.  هیرت6 گفته است: "می‌گویند این نام بیگانه كه اینك در تمام زبانهای اروپایی هست از واژه عربی‌ـ ‌فارسی ژاسَمین jāsamīn  [بخوانید yāsmīn/یاسمین ] آمده و وجود آن در نوشته ای چینی كه دور و بر  سال 300 ترسائی  نوشته شده گواهی است بردیرینگی كاربردش." واترز1 یاسمن را "یكی از کهن ترین  واژه‌های عربی كه در زبان چینی یافت می‌شود" دانسته است.  گوئی این نویسندگان هیچگاه در این اندیشه نشده اند که در باره زبان عربی یا فارسی آن روزگار چیزی نمی دانیم و این  شناسائی، حتی با آنچه در خود این کتاب چینی آمده، نادرست است؛ در آنجا بروشنی گفته شده یه-سی-مین ye-si-min  و مو-لی mo-li هر دو از تا تسین  (Ta Ts‛in)، خاورِ یونان گرای [یا رُم] وارد چین شده‌اند.  پلیو2 خاطرنشان كرده كه هیچ گاه در اصالت این كتاب چینی  چون و چرا  نشده، هرچند  از اینكه در آنجا یاسمن زیر نام عربی اش آمده  درشگفت شده است.  به هر روی روشن است که زبان عربی از زبانهای تا تسین، خاور یونان¬گرای/رُم به شمار نمی‌آید.  افزون بر این، اینک، و در پی پژوهشهای ال. آروسو (L. Aurousseau)3 روشن  شده كتاب نان فان تسائو مو چوان  Nan fan ts‛ao mu čwan از تصریفات بعدی آسیب دیده.  پس، بسا که این نوشته را بعدها به كتاب افزوده باشند، و به هر روی نمی‌توان با بکار گیری آن اثبات كرد پیش از سال 300 ترسائی مردمانی از باختر آسیا در كانتون بوده‌اند4.   آنچه دودلی فزاید این که بدان صورت که در كتاب چینی ادعا شده  درکتاب نان یو کین هی   Nan yüe hin ki  منسوب به لو كیا (Lu Kia) که در قرون دوم و سوم پیش از میلاد می زیست به دو گونه جاسمینوم اشاره شده.  در واقع آنچه به این نویسنده بسته اند تنها این است كه در سرزمین نان یوئه (Nan Yüe) [نام کهن استان کانتون امروزی][3]  پنج دانه هیچ طعمی ندارند و گل­ها بی بویند و تنها  این گل­ها  بوئی خوش دارند.  او نام این گلها را نـــــــــیاورده و كـــی هان (Ki Han) است كه آنها را یه-سه-مین  ye-si-min و مو-لی mo-li دانسته.  به هیچ روی امكان ندارد این دو گیاه بیگانه در زندگی لو كیا (Lu Kia) از راه  دریا به جنوب چین رسیده باشند و ای بسا مراد  لو كیا، چنانچه این نوشته از او باشد، گل­هایی دیگر بوده. 
این واقعیت را هم  نباید از یاد برد كه ادعای ورود این گل­ها از تا تسین (خاور یونان­گرای/رُم) در تاریخچه­های آن کشور نیامده و هیچ منبع از آن روزگار یا دوره های بعدی آن را تأیید نكرده است. 
كتاب پی هو لو Pei hu lu2‌ این گل را با نام­های ye-si-mi    mo-li, سفید   آورده می افزاید ایرانیان این گل را نیز چون پی-شی شا p‛i-ši-ša یا گل اشرفی [به عربی زباد بحری][4] به چین برده‌اند2.   در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu شرحی كوتاه از این گیاه آمده،3 و گفته شده زیستگاهش فو‌ـ‌لین/آشور/سوریه (Fu-lin) و پو‌ـ‌سه (Po-se) (ایران) است.  كتاب­های پن تسائو کان مو  Pen ts‛ao kan mu، کوان کون فان پو  Kwan k‛ün fan p‛u4، و هوا کین Hwa kin چنین آورده اند كه نخستین زیستگاه یاسمن (mo-li) ایران بوده و از آن مرز به كوان‌ـ ‌تون (Kwan-tun) [نام چینی جزیره کون سان در جنوب ویتنام][5] برده شده است.  كتاب نخست  این را هم می افزاید كه امروزه (سده شانزدهم م.) این گیاه در یون‌ـ‌ نان[6] و كوان‌ـ ‌تون می کارند هرچند تاب سرما ندارد و آب و هوای چین فراخورآن  نیست.  از كتاب تان کین تسون لو       Tan k‛ien tsun lu نوشته یـــــان شن (Yan Šen)   (1559ـ1488) آورده كـــه: " نای nai   كه در شمال چین به كار می‌رود همان است كه در سالنامه‌های تسین تسان نای هوا     tsan nai hwa  ("سنجاق سر")   نام گرفته5.   این گیاه از دیر و دور به چین رسیده است."
بدین ترتیب در منابع چینی نام­های زیر را برای یاسمن می‌یابیم:6
(1) یا-سیت (سید) مین   ye-si-min.  *ya-sit (sid)-min، برابر با yāsmīn پهلوی، yāsamīn، yāsmīn، yāsmūn فارسی جدید، yasmin عربی یا    ye-si-mi، *ya-sit-mit در (یو یان تسا تسو) (Yu yan tsa tsu) برابر با *yāsmīr (؟) فارسی میانه7.  برپایه این شواهد زبان ‌شناسی تاریخی و  نـــــــوشته یو یان تسا تسو  Yu yan tsa tsu، بهتر است بپذیریم این گیاه براستی از ایران به چین رفته است.  اطلاعاتی که در كتاب نان فان تسائو مو چوان Nan fan ts‛ao mu čwan  آمده جای  چون و چرای  بسیار دارد؛ هرچند اگر كسی بخواهد آن را بپذیرد به ناچار باید این را هم اثبات كند که این واژه  فارسی دست کم  در سده سوم ترسائی در باختر آسیا بوده است و اینكه واژه هندی مَلیکا mallikā (نک شمار ه 2) حدود همان روزگار به تا  تسین، خاور یونان¬گرای/رُم،  رسیده است.  هر دو گمان محتمل ‌است، هرچند هیچ یك از منابع باختر آسیا آنها را تأیید نمی‌كند1.   واگفت شواهد این كتاب چینی در  هیچ جای دیگر نیست؛ نه این کتاب چنان مرجعیتی دارد و نه ارتباط نوشته امروزی با نوشته اولیه از حدود سال سیصد ترسائی  آن چنان روشن است كه بتوان چنین نتیجه گیری كرد.  این واژه­ی فارسی‌ـ ‌عربی آنِ همه جهان شده: تمام زبانهای اروپایی آن را پذیرفته و اعراب آن را در كرانه  خاوری افریقا پراكنده‌اند (یاسمینیyasmini در زبان سواحلی، و ژاسیمینی dzasimini در زبان ماداگاسكاری). 
(2)  یا  [hs  mo-li2، *mwat (mwal)-li=malli، آوانگاشت واژه  سنسكریت مَلیکا (Jasminum sambac) mallikā [رازقی]، mal-li-ka تبتی، ma-li سیامی،3 mãly یا mlih خمری، molih چامی.  واژه  مالایایی melati از واژه  سنسكریتِ mālatī مشتق شده و نام جاسمینوم گراندیفلوروم Jasminum grandiflorum  [یاسمن چمپا] است.  نام ملیارژه  melirge  برای یاسمن در زبان مغولی مستقل است.  هـــــیرت آن را همان مو-لو mo-lo در زبان سُریانی4 دانسته كه پذیرفتنی نیست. 
(3)   san-mo، *san-mwat (mwak در زبــان فوكی‌ینی/فوجیانی/Fukien)[7] ایــن نام در Nan fan ts‛ao mu čwan2 معادل Lawsonia alba [حنا][8] شمرده شده كه از آن حنا ‌گیرند؛ هرچند در اینجا هم آشفتگی روی ‌داده،  زیرا این آوانگاشت برابر هیچ یک از نام­های بیگانه لاوسونیا/حنا Lawsonia نیست بلكه گویا برابر است با  zanbaq [زنبق] عربی ("یاسمن ") كه نام گیاه sambac [جاسمینوم سمبک، یاس رازقی، به عربی فل Jasminum sambac][9] از آن گرفته شده است.  كی ‌هان  نمی توانسته با این واژه آشنا بوده باشد: بی چون و چرا این واژه را بعدها به نوشته او افزوده‌اند. 
(4)  چنین می نماید که  man hwa ("گُلِ man") که در نوشته های بودایی آمده كوتاه شده  واژه  سنسكریت سومَنا sumanā (Jasminum grandiflorum) [یاسمن چمپا] است كه به صورت سُمَن یا سُمَن suman یا saman فارسی شده است. 
Jasminum officinale  [یاسمن سفید] در كشمیر، كابل، افغانستان و ایران یافت می‌شود؛ در ایران نیز خودروست. 
یاسمن در نوشته های پهلوی (ص 192 كتاب پیش رو) و در مفردات داروئی  ابومنصور* به زبان فارسی آمده است1.   چان ته (Č‛an Te) یاسمن را در سمرقند دیده است2.   این گل در استان فارس در ایران فراوان می‌روید3
روغن یاسمن در میان ایرانیان و اعراب بس بلند آوازه است و در عربی آن را دُهن‌ـ‌الزَنبَق [روغن زنبق] می‌نامند.  ابن‌بیطار در جامعش به کوتاهی از شیوه ساخت آن گفته است4.   اصطخری گوید از ولایت دارابجرد ایران گونه ای روغن یاسمن خیزد كه در هیچ جای دیگر یافت نمی‌شود.  روغن یاسمن شابور (شاهپور امروزی نزدیك كازرون) و شیراز نیز آوازه ای ویژه دارد5
در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu می خوانیم روغن یاسمنِ باختر شربــــــــتی است نیروبخش.  آنچه در وی لیو  Wei lio6 نوشــــــــــــــته كائو سه ‌ـ ‌سون (Kao Se-sun) ،  كه در واپسین سال­های  سده دوازدهم و نخســــتین سال­های  سده سیزدهم می‌زیست، آمده نشان می دهد این روغن در دوره  سونگ به چین رسیده است.  در این كتاب می خوانیم: "گل یه-سی-مین ye-si-min گلی است از سرزمین های باختری به رنگ سفید برفی.  مردمان هو  (ایرانیان یا بیگانگان) آن را به كیائو چو و كانتون مـــــــی‌آورند و همـگان بوی خوشش را دوست داشته می کارند. کوان چو تو کین  Kwan čou t‛u kin ("فرهنگ گیتا شناسی استان كوان‌ـ ‌تون")،  چنین آورده که روغن یاسمن را با كشتی به چین آرند؛ زیرا مردمان هو گلهای آن را ‌چیده روغنش را می‌گیرند كه درمان خوره   را نیک باشد1.   وقتی این چربی را كف دست مالند، بوی خوشش به پشت دست ‌رسد."




1. Ch. A, p. 2 (ed. of Han Wei ts‛un šu).
[1] . Nan-hai, the Indian Ocean. The gulf of Tonquin, or any part of the sea off the coast of the S. of China may be understood by this term, according to the context. One of Tsin Chi-hwang's provinces in the present Kwangtung was known by this name, still
perpetuated in the Nan-hai hien.
4. رازقی گل دلخواه چینی‌هاست. پكن باغبان­هایی دارد استاد کشتِ  همین گل‌. تابستان­ها، هر بامداد  پیش ازسرزدن خورشید گلها را (بدون شاخه یا برگ) ‌چیده
برای خوشبو  كردن چای و انفیه و آراستن كلاه بانوان چین به فروش می‌رسانند.
Jasminum officinale  [یاسمن سفید] را در پکن نمی‌ کارند.
(Bretschneider, Chinese Recorder, Vol. III, 1871, p. 225)
5. Chinese Recorder, Vol. III, p. 225.
6. Hirth, China and the Roman Orient, p. 270.
1. Watters, Essays on the Chinese Language, p. 354.
2. Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. II, p. 146.
3. نک: ص 144 كتاب پیش رو.
4. Hirth, Chau Ju-kua, p. 6, note 1.
[3] . Nan-yueh, an old name of Canton province, sometimes applied to Annam or Tonquin.
See Yueh-nan

1. Ch. 3, p. 16 نک: ص 268 كتاب پیش رو.
 Hirth, Journal Am. Or. Soc., Vol XXX, 1910, p. 22.
5. سخن از یاسمنی است كه شب­ها باز می‌شود، یاسمن شب گُل (Nyctanthes arbor-tristis)، همان گلِ مُشكِ هند [پاریجات در زبان هندی] (Stuart, Chinese Materia Medica, p. 287).
6. جاسمینوم Jasminum  را گونه­های بسیار است ‌دور و بر 49 تا 70 گونه در هند، ‌دور و بر 39 گونه در مجمع‌الجزایر و ‌دور و بر 15 گونه در چین و ژاپن.
7. هوبشمان (دستور زبان ارمنی، ص. 198) (Armen. Gram., p. 198) به درستی از وام واژه فارسی یاسمیک yasmik در زبان ارمنی، علاوه بر یاسمین  yāsmīn، واژه یاسمیک *yāsmīk پهلوی را نیز استناج می‌كند. بدین ترتیب گویا صورت­های یاسمیت *yāsmīt یا یاسمیر *yāsmīr نیز در زبان پهلوی وجود داشته‌اند.
1. شگفتا كه نه دیوسكوریدس و نه جالینوس با یاسمین آشنا نبودند.
2. برای بیان جزء لی li نویسه‌های متنوع دیگری به كار می‌رود كه می‌توان آنها را در Kwan k‛ün fan p‛u (Ch. 22, p. 8b) یافت؛ در بحث آوائی این نویسه‌ها اهمیتی ندارند.
3. Pallegoix, Description du royaume Thai, Vol. I, p. 147.
4. Journal Am. Or. Soc., Vol. XXX, 1910, p. 23.
* ’’یاسمین گرم است و خشك ‌اندر آخر درجه دوم دردسر را كه از سردی بود نیك باشد و از بادهای غلیظ و مغز را قوی گرداند و تحلیل دهد ولقوه و فالج را نیكو بود و هر كه را مغزش سرد و تر است منفعت كندش و كلف ببرد، چون خشك كرده بسایند و بر او طلا كنند به آب، و روغنش گرم است و لطیف، سردشدن راحم را و بیماریهای سرد را سود دارد و نسیان‌افتاده را همچنین‘‘(ابومنصور، دانشگاه تهران، 1346، ص 346).
1. Achundow, Abu Mansur, p. 147.
2. Bretschneider, Mediæval Researches, Vol. I, p. 131.
3. G. Le Strange, Description of the Province of Fars, p. 51.
4. L. Leclerc, Traite' des simples, Vol. II, p. 111.
5. P. Schwarz, Iran, pp. 52, 94, 97, 165.