كسنزانیه
كسنزانیه نام سومی است كه بعد از دو اسم علیه (علویه) و قادریه بر طریقت گذاشته شده است و یاران این طریقت به چنین نسبتی افتخارکرده گویند هرطریقتی كه دراین جهان وجود دارد درنهایت به دریای همه طریقت ها می ریزد و منظورشان از این دریا علی ابن ابیطالب (ع) است. ساده ترین تعریف طریقت این است كه همان مقام " احسان " است كه سومین پایه از سه پایه اساسی دین: اسلام و ایمان و احسان به حساب می آید، و پیامبر(ص) آنرا چنین گفته است: احسان یعنی این كه خدا را چنان عبادت كنی كه گویی او را می بینی و اگرتو او را نمی بینی او تو را می بیند. این كه مقامِ احسان را پایه دین شمرده اند به این معنا است كه اگر این پایه رها شود تمام ساختمان روحی رها شده است.سلسله طریقت علیه قادریه کسنزانیه
شیخ غوث حسین کسنزانی
سید شیخ محمد کسنزانی
رئیس حال طریقه علیه قادریه کسنزانی
طریقت علیه قادریه کسنزانیه از طریقت های تصوف بوده که سلسله پیران طریقت آن به حضرت محمد(ص) می رسند.
در این طریقت تمام دستورهای شریعت دین اسلام رعایت می گردد و شروع آن با توبه به درگاه خدا و بیعت مستقیم به دست پیر طریقت و یا بیعت با پیر طریقت توسط خلیفه هایی که پیر برگزیده است، آغاز شده و به گفته اهل طریقت با این بیعت، دانه نور معرفتی در دل مرید کاشته می شود که مرید با نگاه داشتن توبه خود و بیان اذکار طریقت می تواند دانه این نور معرفت را به درخت تنومندی تبدیل سازد.
در این طریقت به رسم سنت حضرت محمد(ص) بسیار یاد الله را بر دل داشته و دو روز دوشنبه و پنج شنبه را روزه مستحبی می گیرند. مریدان این طریقت همواره با وضو بوده و الله را حاضر بر تمام اعمال خود می دانند.
•
عرفان اسلامی و تصوف
سلسله طریقت علیه (علویه) قادریه کسنزانی
این سلسله به مشایخ و بزرگانی گفته می شود که هر یک در زمان خود پیر طریقت بوده و این طریقت را به پیر طریقت بعدی تحویل داده اند. این بزرگان دارای کرامات خاصی می باشند که آنها را از دیگر مریدان آن طریقت متمایز ساخته و قابلیت یاری رساندن به مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را دارند و در این جا به ذکر اسامی این بزرگان می پردازیم.
شروع سلسله:
ابتدا از خدای متعال به پیامبر اسلام محمد(ص) نازل شده و سپس از ایشان به دست امام علی ابن ابی طالب(ع) منتقل گشت و از ایشان به دو جناح تبدیل شده و جناح های یاد شده در شیخ معروف کرخی به هم پیوسته اند:
جناح ذهبی :
از دست امام علی ابن ابی طالب(ع) به دست امام حسین و از ایشان به دست امام زین العابدین و از ایشان به دست امام محمدباقر و از ایشان به دست امام جعفر صادق و از ایشان به دست امام موسی کاظم و از ایشان به دست امام علی الرضا و سپس به دست شیخ معروف کرخی علیهم السلام.
جناح دوم:
از دست امام علی ابن ابی طالب(ع) به دست شیخ حسن بصری و از او به دست شیخ حبیب عجمی و از او به دست شیخ داوود طایی و از او به دست شیخ معروف کرخی.
ادامه سلسله:
و از شیخ معروف کرخی به دست شیخ سری سقطی و از او به دست جنید بغدادی و از او به دست شیخ ابوبکر شبلی و از او بدست شیخ عبدالواحد یمانی و از او بدست شیخ ابو فرج طرطوسی و از او به دست شیخ علی هکاری واز او بدست شیخ ابوسعید مخزومی و از او به دست شیخ غوث الاعظم عبد القادر گیلانی (۴۷۱-۵۶۱ق) و از او به دست شیخ عبدالرزاق و از او بدست شیخ داوودثانی و از او بدست شیخ محمد غریب الله و از او به دست شیخ عبد الفتاح سیاح و از او بدست شیخ محمد قاسم و از او به دست شیخ محمد صادق و از او به دست شیخ حسین بصرایی، و از او به دست شیخ احمد احسایی، و از او بدست شیخ اسماعیل ولیانی و از او به دست شیخ محی الدین کرکوک و از او بدست شیخ عبد الصمد گله زرده، و از او بدست شیخ حسین قازان قایه و از او به دست شیخ عبد القادر قازان قایه و از او بدست شیخ غوث عبدالکریم شاه کسنزان و از او به دست شیخ غوث عبدالقادر کسنزان (۱۸۶۴-۱۹۱۹م) و از او به دست شیخ غوث حسین کسنزان (۱۸۸۲- ۱۹۳۸م) و از او بدست شیخ غوث عبدالکریم کسنزان (۱۹۱۵-۱۹۷۸م) و از او به دست حضرت سید شیخ محمد کسنزان، رئیس طریقه علیه قادریه کسنزانی در جهان..[۱]
علت نام گذاری طریقت علیه قادریه کسنزانی
از زمان حضرت علی بن ابی طالب (ع) تا زمان حضرت سید عبد القادر گیلانی(قدس الله سره) نام طریقت، علیه (علویه) بود، و در زمان حضرت سید عبدالقادر گیلانی بخاطر اینکه ایشان زنده کننده دین اسلام بودند، نام طریقت به طریقت علیه قادریه تبدیل شد. در زمان حضرت سید عبدالکریم کسنزان(شاه کسنزان)(قدس الله سره)، چون ایشان نیز زنده کننده دین اسلام بودند و مانند حضرت سید عبدالقادر گیلانی زحمات بسیار زیادی برای طریقت کشیدند، نام طریقت به، طریقت علیه قادریه کسنزانی تغییر یافت.
معنای تكیه نزد كسنزان [کَس نَزان] و مراحل تاریخی بوجود آمدن اصطلاحات مترادف
در كنار كلمه بیوت الذكر ( خانه های ذكر) ما در طول تاریخ كلمات دیگری نیز می یابیم كه در شكل و مضمون همان معنا را میداده است. كلماتی مثل زاویه ، رباط، و خانقاه و آخرین آنها كه همان تكیه است. پیش از آن كه این كلمه در قرآن یاد شود ( فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیه اسمه) برای نامیدن آن از كلمه( صفه مسجد ) استفاده میشد. ما در اینجا به كلمات یاد شده می پردازیم:
صفه مسجد
پیش از نزول آیه كریمه، نخستین اسم ( بیوت الذكر)، صفه بوده است و اهل آن نیز به خاطر ارتباطشان با این محل كه در زاویه مسجد شریف پیامبر (ص) با شاخ وبرگ نخل ساخته شده و شبیه خانه های تابستانی(صیفی) و كوخ بود اهل صفه نامیده شدند. در صفه گروهی از صحابه مومن و صادق زندگی می كردند كه در دنیا زهد را برگزیده بودند و در این خانه ها پیوسته به عبادت مشغول بودند. و در مورد آنان این آیه نازل شده است:( واصبر نفسك مع الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون و جهه) كهف28 یعنی خود را در كنار كسانی نگاه دار كه پروردگارشان را هر صبح و شب می خوانند و وجه او را میطلبند. پس صفه مسجد اولین جائی بود كه گروهی در آن وجه خدای تعالی را می جستند و از اینجا بود كه بعدها در اسلام خانه های مریدان بوجود آمد. این گروه علاوه بر اهل صفه، اهل زاویه نیز نامیده میشدند ، زیرا صفه ای كه در آن زندگی میكردند در زاویه ای از مسجد قرار داشت.
رباط
این كلمه در ابتدا بر نوعی از پایگاه های نظامی كه در حاشیه مرزهای سرزمین های اسلامی ساخته شده بود اطلاق میگردید و مرابطون در آنها كسانی بودند كه با هم پیوستگی و ارتباط و آمادگی داشتند تا با شمشیرهای خود از اسلام دفاع كنند. رباط ها در عصر اموی و عباسی گسترش یافت تا حد فاصل میان دیار اسلام و كشور دشمن را مشخص كند. در نتیجه تحولات اجتماعی واز اواسط قرن چهارم هجری وظایف نظامی رباط ها تغییر یافته و وبا دور شدنشان از جنگ و پیدایش آرامش مرابطون به مرور به قرائت قرآن و علوم دین رو آوردند تا آنجا كه این رباط ها تبدیل به خانه صوفیه گردید. و عده زیادی در آن ساكن شدند تا عبادت كنند ،درس بخوانند ، با نفس جهاد كنند و آن را از هرچه كه اعمال را فاسد میسازد دور سازند و به هرچه كه احوال را صحت و درستی میبخشد نزدیك كنند ، تا بركت به سرزمین ها و بندگان باز گردد و عمل كردن برای خلق جای خود را به كار برای خدا و اعتماد به او دهد.
رباط در اصطلاح كسنزانی ما
محل ربط روح مرید به روح استاد و شیخ اوست كه عارف به خدای تعالی است و از طریق او و از مسیر سلسله ی پیران طریقت(ق) به نور اعظم ، سید كائنات ،محمد(ص) می پیوندد تا مرید را براساس مسیر روحی طریق سیر دهد و مرید با آن از گذرگاه های سخت عبور كرده و از نردبان مراحل سلوك پله پله بالا رود.
زاویه
مثل رباط و خانقاه است ، اما اكثرا" از آنها كوچكتر بوده و در صحرا ها و جاهای خالی از سكنه قرار دارد. این كلمه گاه نیز برای نامیدن جائی خاص در درون یكی از مساجد بزرگ كه در آن حلقه های علمی بر قرار میگردد اطلاق میشود. معنی زاویه در مغرب اسلامی وسیع تر از مشرق اسلامی است. زیرا این كلمه در آنجا خانه هائی را توصیف می كند كه در آن زاهدان و عابدان عبادات و اذكار خویش را انجام می دهند.
زاویه در اصطلاح ما
مكان تجلی الهی است كه خدا در آن به چشم رحمت به ساكنینش كه سالكان طریق حق هستند نگاه می كند و از طریق آن روح اهلش با ارواح ( ملاء اعلی) یعنی عالم بالا پیوند می خورد. زیرا این دو گروه با هم قصد و هدف و عزم واحدی دارند و احوالشان با هم خویشاوند است. و همچنین به معنی آینه ای روحی است كه دنیا و هرچه در آن است و آخرت و هرچه در آن است درآن پدیدار می گردد.
خانقاه
خانقاه كلمه ای است كه اصل آن فارسی است و از كلمه (خان) به معنی خانه با پسوند گاه ساخته شده است. در مورد معنی آن گفته شده:(خانه دراویش و صوفیه وفقرا). خانقاه ها شبیه رباط هستند اما در قرن چهارم هجری در سرزمین های فارس و شام و مصر گسترش یافته و مخصوص اهل تصوف بوده اسكه در آن به عبادت میپرداختند. خانقاه ها بیشتر در شهر های بزرگ و كوچك به شكل مسجد ساخته میشد ، با این تفاوت كه در آن اطاق هائی برای دراویش و صوفیه و خانه ای برای انجام عبادت و اذكارشان وجود داشت. تمام. ا
تصوّف
تصوّف یک جریان فکری و عقیدتی است همراه با آداب و رسوم خاصی که در جامعهی اسلامی کم و بیش طرفدارانی داشته و دارد. تصوّف را خودِ صوفیّه وسیلهی مناسبی در خدمت به اسلام و مردم میدانند و معتقدند که مسلمان و مؤمن از این راه آسانتر به حق میرسد و حقیقت دین را خواهد شناخت. عدهای آن را خلاف اسلام میدانند، عدهای دیگر آن را از نظر سیاسی فرار از مسئولیت و گوشهگیری دانسته و بالاخره عدهای آن را مقاومت منفی در برابر فئودالیسم و ارباب زر و زور میدانند.
ممکن است کلمهی تصوّف از یکی از پنج اصل زیر مشتق شده باشد:
1ـ این کلمه ممکن است از موی پشت گردن گرفته شده باشد، بواسطه نرمی آن، زیرا صوفی دارای اخلاق نرم و ملایمی است.
2ـ شاید این کلمه از "صفت" مشتق شده باشد، زیرا صوفی همهی صفتهای پسندیده را کسب کرده و تمامی صفات و اخلاق نکوهیده را ترک گفته است.
3ـ احتمال دارد این کلمه از "صوفه" به معنای پشم گرفته شده باشد، زیرا که صوفی در ارتباط با پروردگار، مانند پشمِ دور افکندهای است که هیچ اراده و تدبیری ندارد.
4ـ یا این که از "صفه" نقل شده است که منظور صفهی مسجد شریف نبوی است.
5ـ ممکن است کلمهی تصوّف از لباس "صوف" به معنای لباس زبر و خشن گرفته شده باشد،که نشان کم توجهی به لباس نرم و راحت است. (کسنزانی، محمد؛ ص4).
اما صوفی چه کسی است؟ صوفی باید از رهگذر ریاضت به هدفش که رسیدن به وصال حق است، دست یابد. البته این کار مراتب و مراحل گوناگونی دارد که سالک باید آنها را بپیماید و شرط نخستیناش آن است که سالک زیر نظر مستقیم پیر خود باشد. پیر، سالک را بر حسب استعدادی که دارد به ریاضت و تفکر و سکوت ممتد و محاسبهی نفس راهنمائی میکند. در این میان، برای سالک در سیر و سلوک خود برای نیل به جمالِ مطلق، اگر راهی و طریقی وجود داشته باشد راه عشق است. بیشتر مراسم صوفیان در خانقاه انجام میشود و خانقاه مکان انجام بسیاری از اعمال درویشان از جمله شب زندهداری و چلهنشینی است که با نظارت مرشد به مریدان و سالکانِ طریقت آموزش داده میشود. در پایان چلهنشینی، پیرِ طریقتْ مرید را برای درآمدن به خلوت خود اجازه و رخصت میدهد. از دیدگاه صوفیان، پیروزی بر نفس و خواهشهای او نیازمند ریاضت است. دورهی ریاضت فرد سالک را پیر خانقاه مشخص میکند. آن گاه بر این سالکْ خرقهی درویشی را خواهند پوشانید. در هنگام خرقهپوشی در حالی که پیر خانقاه خرقه را بر دست گرفته و اهل خانقاه گرداگرد سالک جمع آمدهاند، خرقه بر تن او پوشیده میشود و حاضران با گفتن ذکر کار خرقهپوشی را به پایان میرسانند و همین که سالک خرقه را بر تن نمود به دور خود چرخی میزند تا از این رهگذر مرکز وجود خود را بیابد. یکی از کارهای سالک و درویش در مدت ریاضت، ذکر است. مراد از ذکر بر زبان آوردن یکی از اسمهای پروردگار است، مانند هو، حق و. .. که صوفی باید در خلوت خود انجام دهد. معنی واقعی و حقیقی ذکر آن است که آدمی هر چه غیر از خداستْ فراموش نماید و بر اثر تکرار، جز ذات حق چیز دیگری را نبیند. ذکر گویی ارزش و اهمیت فراوانی دارد و در روح و روان رهرو و صوفی بسیار مؤثر و پُر بهره است. فکر و اندیشه یکی از مراسم مهم صوفیان است. صوفیِ متفکر ممکن است از مرتبهای به مرتبهی دیگر راه پیدا کند تا جایی که عالم محسوس برای وی مظاهری از وجود حق گردد. یکی دیگر از مراسم سیر و سلوک در میان صوفیان، سیر و سفر است. اقدام به این کار سالک را آزموده و پخته میسازد و او را با افکار مردم هر سامان و دیار آشنا مینماید و از این رهگذر، صوفی پی به گنجینهی اسرار جهان و پدیده های آن می برد.
از مهمترین سلسلههای صوفیه، صوفیان حروفیه ، صوفیان نقشبندیه، صوفیان بکتاشیه، صوفیان قلندریه ، صوفیان محاسبیه ، صوفیان قادریه، صوفیان سیاریه، صوفیان سهلیه ، صوفیان طیفوریه، است.
طریقت
طریقت در ذات خود بر دو پایهی عمده استوار است:
1 - تجربهی معنوی و باطنی بین بنده و رب
2- فنا
اولی، جریان روحی و معنوی است که تحت فرمان عقل منطقی در نمیآید، اصل و موضوع آن یکی میشود و آثار و نشانهها و پرتوهایش جایگزین تصورات و احکام و قضایای منطق عقلی میگردد، زیرا معرفت در آنجا دریافت حضوری است نه فکری. اما پایهی دوم در طریقت بیشتر اهمیت دارد؛ فنا مرید را به حد فنای نهایی میرساند
ادات معرفت (وسیله شناخت) در طریقت، ملکهی خاصی است به نام ذوق و شهود، اما از نظر فلسفهی الهی عقل و برهان عقلی میباشد، به این دلیل اهل طریقت بین علم ظاهر و علم باطن تفاوت میگذارند، علم ظاهر را به علم شریعت که به اعمال ظاهری و جوارح مربوط میشوند اطلاق میکنند. احکام شریعت و عبادت از این قبیلاند اما علم باطن به درون انسان و اعمال باطنی و قلبی ارتباط پیدا میکند، این قبیل مقامات و احوال شامل این موارد میشود: تصدیق، ایمان، یقین، معرفت، توکل، محبت، رضا، ذکر، شکر، انابه، تقوی، مراقبت، خوف، رجا، تفویض، قرب، شوق، وجد، تعظیم، اجلال، هیبت.
طریقت، شناخت عملی و رفتاری است زیرا با مجاهده و ریاضت نفس و احوال و مقاماتْ مربوط میشود، در این روش مفاهیم فقهی با تحلیل جدید و معنویتی ناشی از عاطفهی دینی گسترش مییابد و حلال و حرامْ رفتاری و عاطفی شده و این نوع اعمالِ متکی بر اجرای دستورات شریعت، همراه خواهد شد با تصدیق، ایمان، یقین، صدق، اخلاص، معرفت، توکل، محبت، شوق، وجد و غیره و تخلص به هر یک ایجاد مقام خاص خود را خواهد داشت.
طریقت توجه دارد به درک مفهوم عبادت و اجرای احکام از جنبهی باطنی و معنوی، پس علم طریقت مبنی است بر همان کتاب خدا و سنت، اینجا باید گفت: شریعت چهارچوب و داربست طریقت است و طریقت هسته و مغز شریعت اسلام. لذا عامل ورود به جرگهی اهل طریق، همان شریعت اسلامی است و دری برای تصوّف و رسیدن به حقیقت.
اهل طریق معتقدند که، وقتی مریدی ناتوان و عاجز از آراستگی و ساختن وجود خود، به استاد و شیخاش پناه آورد، شیخ او را یاری میدهد و به عون و کمک الهی و همت و تواناش، راه را بر او آسان و روشن میکند و لحظه لحظه جلو میبرد تا به مقام امن و امان برساند.
در حال حاضر طریقت قادریه در کُردستان به دو شاخه تقسیم شده است. یکی شاخهی کسنزانی که بیشترین طرفداران خود را در کُردستان ایران دارد و دیگری شاخهی طالبانی وابسته به کرکوک است که اغلب پیروانشان در کُردستان عراق بسر میبرند.. جد شیوخ کرکوک شیخ احمد طالبانی است و هم اکنون شیخ یوسف طالبانی بر مسند طریقت قادریه در کُردستان عراق تکیه زده است. غیر از کُردستان، پیروان قادریه در پاکستان، هندوستان، عراق و پارهای کشورهای دیگر از جمله آفریقا و چچن پراکندهاند. قطب ارشاد حاضر در شاخهی کسنزانی "سید حاج شیخ محمد قادری کسنزانی" است که هم اکنون در بغداد به سر میبرد. نام قادریه از عبدالقادر گیلانی گرفته شده است؛ کُنیت وی ابومحمد است و ملقب به محیالدین. ایشان از اکابر علم کلام و از واعظان و زاهدان بنامِ سده 5 و 6 هجری قمری بودهاند. شیوخ این شاخه نسب خود را به حضرت علی بن ابیطالب (ع) میرسانند.
سلسله مراتب در طریقت قادریه
شیوخ طریقت قادریه که در حلقهی این طریقت قرار میگیرند، این عنوان را از اجداد خود به ارث میبرند. تحت نظارت و تعلیم پدر یا بزرگ خاندان این طریقت، در چهار مرتبه قرار میگیرند. نخستین آنها مرتبهی " مبتدی " است و او جویندهای است که پیوسته در دورهی آموزش و ریاضت کشیدن است. دومین مرتبه " مندرج " است، و او کسی است که ریاضت صوفیانه را تمرین میکند تا حدی که نفساش فرمان او را اجابت کند. سومین مرتبه " شیخ " است و او پرورش دهنده و آموزندهی رئیس طریقت و اداره کنندهی خانقاه است و چهارمین مرتبه " قطب " است که پیر مشایخ و نشان دهندهی راهها، مرجع برتر و عالیتر در نظام طریقت است.
سلسله مراتب طریقت قادریه برای مردان و زنان متفاوت است، بدین معنی که شیخی مقام و منزلت خود را به طور موروثی از خانواده به ارث میبرد، و در جوامع عرب و کُرد این فرزند مذکر است که اجاق خانه را روشن نگه میدارد. زنان نمیتوانند به مقام شیخیت برسند بلکه آن مختص مردان است؛ بعد از آن شیخ تعدادی از مریدان با سابقه و مؤمن و معروف را جهت بسط طریقت به نیابت خود خلیفه میکند. سرذاکر سومین مرتبه در نظام اجتماعی طریقت است که از جانب خلیفه تعیین میشود. چهارمین مرتبهی این نظام اجتماعیْ دراویش فعال و مخلص و جسور هستند که آنها را دیوانه مینامند. پنجمین مرتبهی اجتماعی درویش ساده است.
بیعت در طریقت کسنزانی:
دست گذاشتن شیخ یا خلیفهی او در دست مردان و برای زنان گرفتن تسبیح خلیفه به جای دست او کفایت میکند؛ در چنین حالتی مریدان یکییکی پس از خلیفه قرار میگیرند. برای بیعت و تجدید عهد باید دست در دست گذاشته شود. آنان اعتقاد دارند که با این دست در دست قرار دادن نوعی لمس روحی و تماس عاطفی پیدا میکنند. از طریق این ارتباط، مرید با روحانیت و معنویت استاد طریقت که او نیز با شیخ بزرگ و همان طور مشایخ و از همین طریق به رسول اعظم مرتبط میشود و یک نوع بیعت با رسول خدا خواهد بود.
کسی که میخواهد در سلک درویشان (پیروان طریقهی قادریه) قرار گیرد دو زانو در مقابل شیخ یا خلیفه (نمایندهی شیخ) مینشیند. سپس باید دست راست خود را در دست مرشد گذاشته و توبه کند و از تمام گناهان صغیره و کبیرهای که مرتکب شده اظهار ندامت نماید و متعهد شود که دیگر مرتکب گناه نشود. مرشد هم پس از به زبان راندن نام خدا و پیغمبر و سلسلهی مشایخ طریقت به درویش توصیه میکند که همهی آنها را شاهد گرفته تا دیگر از راه راست خداپرستی و انجام وظیفهی مذهبی و طریقت عدول ننماید.
بعد از بیعت اگر مرید (درویش) بخواهد مجاز است به کارهای خارق عادت از قبیل آتشخواری و تیغزنی و غیره بپردازد. چنان که بیعلاقگی و لاقیدی درویش به امور دنیوی کم باشد، لقب "دیوانه" به او اعطا میشود.
در طریقت هر مریدی که کوشا بوده و برای تبلیغ و ارشاد لیاقتی از خود نشان دهد توسط شیخ (مراد) به مقام خلافت نائل میشود و میتواند در محل خود نیابت شیخ را برای بسط طریقت داشته باشد و احیاناً مسافرتهایی هم برای پیشرفت طریقت بنماید. (توکلی، محمد رئوف؛ ص 197 ـ 198).
تکیه، خانهی درویشان
مجتمع تکیه، مجتمعی است که بین وارد شوندگان و کسانی که در آنجا اقامت دارند به سرعت ارتباط روحی برقرار میکند. دراویش معتقدند که مَثل ایشان پیکری است که اگر عضوی از پیکر را درد فرا گیرد دیگر اعضاء آن پیکر از درد مینالند و سرعت این ارتباط به جانب روح دینی که نمایندهی شخصیت شیخ است بر میگردد و این آن انقلاب روحی است که از طرف شیخ نصیب مجتمع تکیه میشود. در تمام شهرهای کُردستان ایران دراویش قادری برای برگزاری مراسمشان هفتهای دو بار، دوشنبه شبها و پنجشنبه شبها در محل تجمع خود (خانقاه یا تکیه) گرد هم میآیند.
درون تکیه یا خانقاه شبیه مسجد است؛ محرابی دارد، اما بر خلاف مساجد جامع منبر ندارد. بر دیوار محراب شمایل حضرت محمّد (ص) است، با تصاویر شیخ عبدالکریم و جدش و همین طور تصاویری از شیخ محمد کسنزانی رهبر کنونی طریقهی قادریهی کسنزانی.
پرچم سبزی هست که نامهای خدا و پیغمبر و خلفای راشدین بر آن خامهدوزی شده است. همهی خانقاههای دیگری که وجود دارند کم و بیش دارای این خصوصیات هستند. بعضیها شمایلهای بیشتری دارند با پرچمها و "سلسلهی شیوخشان" که به دیوار نوشته شدهاند. تصاویر شیوخ و پرچم و طبل و آلات برندهای که در طی انجام مناسک به کار میروند خانقاه را از مسجد معمولی متمایز میکند.
مجلس معمولاً بعد از ادای فریضهی نماز عشاء آغاز میشود. دراویش یک یک وارد میشوند. به سوی محراب میروند و بر دیوار محراب و پرچم بوسه میزنند و با احترام پیشانیشان را به آنها متبرک میکنند. بعضی از دراویش دیوار زیر شمایل حضرت محمّد (ص) و بعضی از شیوخ را میبوسند. سپس با دیگران مینشینند و در مورد مسائل روز حرف میزنند تا این که خلیفه وارد شود، همه بر میخیزند و تا موقعی که خلیفه ننشیند، آنها نیز نمینشینند. جای خلیفه جلوی محراب است و دیگران به دورش حلقه میزنند، خلیفه پس از چندی اشاره میکند که مایل است مراسم را آغاز کنند. او ذکر را با دعایی کوتاه (به عربی) میگشاید.
یکی از ادعیه مخصوص این اوقات در حق امّت حضرت محمد (ص) و تجلیل از او و صحابه و اولیاء اسلام است؛ بعد از این ادعیه همهی دراویش به ذکر میپردازند. ذکری دارند موسوم به ذکر حق که درویشان کلمهی (لا اله الا الله) را چند صد بار تکرار میکنند و همراه با کلمات ذکر، بخش بالای بدن را میجنبانند (با "لا اله" به طرف چپ و با "الا الله" به طرف راست). سپس طبلها هم به ذکر میپیوندند. حرکات بدن شدت بیشتری مییابد و دراویش زلفهای خود را باز میکنند. دراویش معمولاً زلف میگذارند و در حالت عادی آن را زیر دستار جمع میکنند اما به هنگام ذکر آن را رها کرده و همین خود قیافهای سهمناک به جریان میبخشد. در حین ذکر جیغهای وحشتناکی میکشند. تقریباً در تمام طول ذکر دراویش به حرکات آهنگین خود ادامه میدهند و تندتند نفس میکشند؛ وقتی سرانجام طبلها خاموش میشوند، همهی دراویش مینشینند و زلفها را جمع میکنند. چای میآورند و آرامش مجلس را فرا میگیرد. بعد از مدتی یکی از درویشان دفی به دست میگیرد و با همراهی آن اشعار مذهبی میخواند. بعد از خواندن قطعهایی، خلیفهْ مجلس را با دعایی کوتاه به پایان میبرد و همه به خانههایشان باز میگردند.
خواب داخل تکیه؛ دراویش در داخل تکیه کمتر میخوابند مگر کسی که بیمار باشد یا درویشی که ناتوان از بیدار ماندن باشد و یا کسی که خستگی بر او چیره شده باشد. این افراد سجادههایی را به روی خود میکشند و میخوابند. شب زندهداران اغلب چای مینوشند زیرا چای شب زندهداری آنها را تقویت و اعتبار میبخشد.
بیماران داخل تکیه؛ در طول سال صدها نفر از مبتلایان به بیماریهای جسمی و روحی به تکیه مراجعه میکنند. اگر بیماری جسمی آنان قابل سرایت به دیگران نباشد اقامت و رفت و آمد آنان و معاشرت با دیگران در داخل تکیه ایرادی ندارد و در غیر این صورت به راهنمایی شیخ جهت درمان به یکی از مکانهایی که برای این گونه موارد تدارک دیده شده است فرستاده میشوند تا شفای عاجل بیابند. تعداد بسیاری از بیماران به وسیله شیخ مراد در تکیه شفا مییابند که بیشتر آنان دارای بیماریهای خطرناکی از قبیل صرع، زخم، بیماری کلیه، آسم مزمن و دردهای ستون فقرات و مفاصل مانند آن هستند.
سلوک در طریقت کسنزانی
سلوک در طریقت دو قسم است: اولاً ریاضت ، ثانیاً خلوت
ریاضت (تربیت نفس)، مدت ریاضت چهل روز است و روش آن چنین است:
الف ـ مرید از خوردن فرآوردههای حیوانی در طول دوران ریاضت خودداری کند.
ب ـ خوردن نان را اندکاندک تقلیل دهد زیرا خوردن نان نیز همانند حالت خوردن گوشت، شهوات را تقویت میکند.
ج ـ از مسائل دنیایی کمتر حرف بزند و بیشتر در ذکر خدای سبحان بکوشد.
د ـ توجه داشته باشد که غذای حلال استفاده کند و در ترک و دوری از شبهه ولو اندک هم جدیت به خرج دهد.
ه ـ از نوشیدن زیاد آب خصوصاً سرد و خنک خودداری کند چون مایهی غفلت و خواب میشود.
ثانیاً خلوت: خلوت از کلمهی خلو (خالی بودن و تنهایی) است و به معنی فراغت و مکان خالی است که عموم مردم و دیگران در آنجا نباشند، اگر میگوییم مردی خلوت کرده یعنی تنها مانده و کسی از انسانها با او نیست.
خلوت این است که شخص از مردم دور شود و با پروردگار خود انس گیرد، با کسی ارتباط نداشته باشد، از صحبت و گفتگو با مردم و مشاغل دنیایی و آنچه او را به خود مشغول کند دوری کند، دلش را از فکر و یاد غیر خدا خالی گرداند و فکرش را صفای کامل دهد.
کسی که به خلوت میپردازد لازم است کمی قبل از آن به ریاضت و مجاهده مشغول شود تا خود را بر آن حالت عادت دهد و مسأله برایش عادی گردد، طوری نشود حالتی پیش آید که از ذکر خدا و مناجات دور بماند.
طعام درویشان در خلوت ؛ خوراک درویشان در خلوت بر حسب آماده بودن آنها به خلوت دارای چهار مرحله است:
الف ـ در ده روز اول خوراک درویش عبارت است از یک گرده نان خشک که آن را دو نیم میکند نیمی برای افطار و نیمی برای سحر همراه با کمی میوه و چای
ب ـ در دههی دوم به هر درویش روزی نصف گرده نان داده میشود که آن را برای صرف در افطار و سحر به دو نیم میکند و به همراه مقداری میوه و چای
ج ـ در دههی سوم یک چهارم گردهی نان به هر درویش داده میشود که آن را نیز به دو قسمت برای صرف در افطار و سحر تقسیم میکند و مقدار کمی میوه که تقریباً مساوی است با چهار حبه انگور (البته این امر کلیت ندارد)
د ـ در دههی آخر، شش روز اول مخیر است به انتخاب یک چهارم گردهی نان برای دو نوبت سحر و افطار یا فقط کمی میوه و در چهار روز آخر باید تا پایان یافتن خلوت در روز عید فطر به نوشیدن کفایت کند.
خواب در خلوت؛ خواب در خلوت بر درویشان منع شده است. بعد از طلوع صبح استراحتی که از یک ساعت تجاوز نمیکند به درویش داده میشود و بعد از آن شروع به مداومت در ذکر میکند تا طلوع صبحی دیگر.
نشستن داخل خلوت؛ نشستن در داخل خلوت مانند نشستن در نماز است و اگر خسته شد اجازه دارد در حالی که توجه به سوی قبله دارد چهار زانو بنشیدند. او در حال نشستن چشمانش را بر هم میگذارد و به خواندن ورد میپردازد. درویش در حال نشستن حق تکیه دادن را ندارد و اگر حالت جذبه یا بیخبری به وی دست دهد برای تنبه و آگاهی و دوری جستن از حالت رخوت لازم است که عملش را اعاده کند. درویش در داخل خلوت از حرف زدن منع شده است زیرا هم در دلش اثر میگذارد و هم این که در خلوت چیزی غیر ذکر صحیح نیست پس اگر نیازمند به چیزی شد باید یا بر ورقهای بنویسد و یا با اشاره نیاز خود را اعلام کند.
ذکرهای خلوت؛ عبارت از نه ورد است که درویش باید از اول تا پایان چهل روز آنها را تکرار کند و هم چنین در شمارش دقیق آنها دقت کند.
1ـ لا اله الا الله صد هزار بار 2 ـ یا الله 7884هزار بار 3ـ یا هو 44600 بار 4ـ یا حی 20592 بار 5 ـ یا واحد 92420 بار 6ـ یا عزیز 7464 بار 7ـ یا ودود 10100 بار 8 ـ یا رحمان صد هزار بار 9 ـیا رحیم صد هزار بار. صلی الله سبحانه و تعالی علیک و سلم یا رسول الله 100 بار. ضمناً روزی صد قدم گام بر میدارد و هر روز بعد از نماز مغرب و بعد از افطار در حالی که ایستاده است صد بار میگوید: "یا خبیر" سپس مینشیند و به ورد خواندن میپردازد.
خارج شدن درویش از خلوت برای وضو؛ برای این که نور آفتاب به درویش نرسد، سر و صورت خود را با پارچهای میپوشاند و از خلوت خارج میشود و به مکانی که از خلوتگاهش دور نباشد میرود و پس از قضای حاجت و گرفتن وضو به جای خود بر میگردد.
خوارق در طریقت کسنزانی
از جمله آنچه مریدان کسنزانی در امر خوارق عادات دارند و از طرف آنان اظهار شده موارد زیر است:
1ـ مرید، وسایل تیز از قبیل سرنیزه و شمشیر، در قسمتهایی از بدنش فرو میکند، در حالی که این ادوات و وسایل قبلاً ضدعفونی نشدهاند؛ این ابزار در نقاطی از بدن مانند گونهها، زبان، سقف دهان، نرمهی گوش، بازو، عضلات سینه، شکم و پشت فرو میرود.
2ـ مرید، خنجر را در اطراف جمجمه و یا در استخوان جناغ فرو میکند و حتی گاهی با چکش آن را میکوبد.
3ـ خوردن شیشه و بلعِ اشیایی از قبیل کاسه، لامپهای الکتریکی و تیغ سلمانی (آرایشگری)
4ـ مقاومت در برابر آتش؛ مثلاً آتش بر افروخته از وسیلهای را در دهان قرار میدهد و یا قطعه آهن گداختهای را با دست به دهان میبرد و سپس با دندان نگاه میدارد.
5ـ مقاومت در برابر سموم مار و عقرب؛ چنان که برخی از مریدان دست خود را در برابر گزش مار و نیش عقرب قرار میدهند، و یا زبان خود را مورد حملهی نیش کژدم و مار نگاه داشتهاند، حتی در حالت خلسه سر مار و دم عقرب را در دهان گذاشته و فرو میبرند.
6ـ مقاومت در برابر برق گرفتگی؛ که مرید بدن خود را در برابر جریانات الکتریکی قرار میدهد تا آنجا که بدن او نیز هادی الکتریسیته شده و با روشن کردن لامپها، دوام و جریان برق را به اثبات میرسانند.
علاوه بر آنچه که در تمرینهای مریدان یاد شد، اعمال خارقالعادهی دیگر از طرف مریدان کسنزانی مشاهده میشود مانند اینکه سنگ بزرگی را بر سر خود میکوبند و با سر خود با شدت تمام به در و دیوار میزنند و یا شمشیر تیز بر زبان خود فرو میآورند و زخمهای عمیقی را ایجاد میکنند که با برداشتن وسیله، زخم التیام میپذیرد؛ یا نیزه در گردن خود فرو کرده و یا وسایل آتشین بر بدن خود قرار میدهند بدون این که هیچ کدام از آنها موجب هلاک یا مرگ شود.
سماع
از دیدگاه عرفان سماع راه پیوند انسان به هیجان درون و رسیدن به حالی فراتر و توانایی و روشنایی بخشیدن به روح است. همچنین گفته شده است که سماعْ بارآور حالی در دل است که وجد نامیده میشود. وجد انسان را بر میانگیزد تا برخیزد و حرکت کند، بر زمین پای کوبد و بچرخد. هنگامی که این حرکات با هماهنگی اجرا شود، انگیزهی شادی و سرور در درون میگردد.
سماع از جمله مهمترین آداب رمزی در تصوّف است که هر جزء آن تعبیر و تفسیری رمزی به خود میگیرد. خود مراسم سماع تمثیل و رمزی است که در آن میتوان تمام مراحل سیر و سلوک را یافت. به عقیدهی خود دراویش، چرخ زدن در سماع اشارهای است به گردش اجرام سماوی و گردش روزگار، پای کوبیدن در سماع لگد مال شدن نفس توسط سالک و غلبهی او بر نفس و هر چیز غیر حق، دایرهی دف اشارت است به دایرهی اکوان، پوستی که بر دف مرکب است اشاره به وجود مطلق، ضربی که بر دف وارد میشود اشارت است به ورود واردات الهی که از باطن بطون بر وجود مطلق وارد میشود.
اما در جواب این که چرا در سماع درویشان هنگام ذکر صدای خود را بلند میکنند؟
پیروان طریقهی قادریه میگویند چون علی بن ابیطالب همیشه ذکر خدا را با صدای جلی و رسا بر زبان میرانده این است که درویشان هم هنگام ذکر، صدای خود را بلند میکنند و نیز به هنگام ذکر به جلو و طرفین متمایل شده به رقص و سماع میپردازند و مجوز خود را برای تحرک و جنب و جوش قرآن کریم میدانند که میفرماید:
فاذا قضیتم الصلوه فاذکرو الله قیاما و قعودا و علی جنوبکم (نساء / 103)
ذکر
ذکر درویشان قادریه بر دو نوع است: یکی در حال نشسته که به آن (تهلیل) میگویند و دیگری ایستاده که به آن (هره) یا (قیام) گفته میشود.
ذکر تهلیل؛ درویشها در مسجد، خانقاه یا منزل حلقهوار مینشینند. درویشان همگی لباس سفید بر تن میکنند. که لباس آنها یک پیراهن بلند و یک شلوار بزرگ سفید است. همگی آنها موهای خود را افشان میکنند. شیخ یا خلیفه و اگر آن دو حضور نداشته باشند شخص دیگری که او را سرذاکر مینامند و تقریباً اجازهی رهبری ذکر را دارد بعد از ادای فرضیهی نماز عشاء ذکر را شروع مینمایند.
در جمع درویشان 4 الی 5 نفر کار نوازندگی دف و طاس و بعضی وقتها شمشال را بر عهده دارند که دراویش حرکات خود را با ریتم این سازها هماهنگ میکنند. رهبر ذکر در وسط یا داخل حلقهی ذکر قرار میگیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد یک بار استغفرالله میگوید، بعد فاتحه میخواند و درویشان او را همراهی میکنند پس به این شرح ادامه میدهند:
"اللهم اعنا علی دوام ذکرک و شکرک و حسن عبادتک و توفیق طاعتک و اجتناب معصیتک و امتثال و امرک بتوفیق الله تعالی و باجازه انبیاء الله و اولیاء الله وشهاده خیر خلق الله. حبیب الله و رسول الله صلی الله و علیه و سلم". آنگاه صد بار (لا اله الا الله) را دسته جمعی میخوانند و سرذاکر در آخر (محمد رسول الله) میگوید و چنین ادامه میدهد: مدد یا الله، یا رسول اللهه، یا حبیب الله، یا خاتم الانبیاء و رسول الله صلی الله علیه و سلم، یا انبیاء الله، یا اولیاء الله یا استاذنا و یا پیر دستگیر، یا غوث الاعظم ، مدد هو... بعد کلمهی الله با صدای کشیده چهار فنری (الله، الله، الله، الله) صد بار و با آهنگ متوسط دو فنری (الله، الله) هم یک صد بار و در آخر با صدای کوتاه یک ضربی حدادی (آهنگری) (الله) صد بار بر زبان رانده میشود. و سرذاکر یا خلیفه به تنهایی چنین ادامه میدهد: الله اکبر من کل شیء، افضل الذکر لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت بیده الخیر و هم کل شیء قدیر و سه بار هم میگوید: "صلاة و سلام علیک و علی آلک و اصحابک یا رسول الله و صلی الله علیه و سلم" و بعد آیه شریفه "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا غذاب النار" را تلاوت میکند و آمین میگوید و مقداری دعا و استغفار میکنند و بعد از آن دسته جمعی سه بار این اشعار را با صدای رسا میخوانند. اللهم یا دائم الفضل علی البریه/ یا باسط الدین بالعطیه/ یا صاحب المواهب السنیه/ یا دافع البلایا و البلیه/ یا غافر الذنوب و الخطیه/ صل علی محمد خیر الوری سجیه/ و اغفرلنا یا ربنا فی الصبح و العشیه. بعد سه بار هم "سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم" را به زبان میرانند و سه مرتبه هم میگویند "جزی الله عنا سیدنا محمد صلی الله علیه و سلم بما هو اهله" یک بار نیز استغفرالله میگویند. بعد از قرائت فاتحه دسته جمعی سه بار آیهی "ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنو صلو علیه و سلمو تسلیما" تلاوت میشود و بعد صلوات "اللهم صلی علی سیدنا محمد و علی آل سیدنا محمد" و بعد از آن هم "کل داء و دواء و بارک و سلم علیه و علیهم " سه بار خوانده میشود و تهلیل پایان میپذیرد.
ذکر "هره" یا "قیام"؛ برای ذکر قیام (ایستاده) درویشان به پا میخیزند و حلقهای تشکیل می دهند. خلیفه یا سرذاکر در وسط ایستادهْ رهبری ذکر را به عهده میگیرد. در این ذکر هم مانند ذکر تهلیل آهنگ طبل و دف و شمشالْ حرکات درویشان را همراهی میکند. در حین ذکر درویشان سرها را برهنه کرده و موهای بلندشان را پریشان میکنند.
درویشان همگی دستهایشان را جلوی سینهشان حلقه میکنند. رهبر ذکر بعد از ستایش خدا و استمداد از او و پیغمبر و خلفای راشدین و پیران طریقت مخصوصاً عبدالقادر گیلانی، با عبارت حی الله (زنده است خدا) ذکر دسته جمعی را آغاز مینمایند. "حی الله" عدد معینی ندارد، تکرار آن بسته به طاقت درویشان و امکانات زمانی میباشد. ممکن است از نیم ساعت تا دو ساعت ادامه یابد. در مرحلهی دوم کلمهی حی در حلق به صورت گنگ ادا میشود و تنها الله به طور صریح و واضح بر زبان جاری میگردد. این ذکر را "غوثی" مینامند. در مرحلهی سوم میگویند "حی حی حی الله" یا این که "حی و قیوم حی الله" و نیز ممکن است "حی و موجود حی الله" گفته شود. که ادامه آن هم از حد توانایی درویشان نمیگذرد. در مرحلهی چهارم "دائم دائم" گفته میشود که آن نیز عدد معینی ندارد. البته در این حالت ذکر به آخرین درجهی شور و جذبه میرسد و صدای طبل و دف کاملاً باید با آن همراه باشد.
مراحل ذکر بسته به نظر خلیفه و سرذاکر، قابل تغییر است. بعد از پایان ذکر، خلیفه یا سرذاکر درویشها را به جلوس دعوت مینماید و بعد دعا و فاتحه خوانده میشود و به این ترتیب ذکر پایان مییابد. گاهی اشعار و نیایشهای مذهبی به زبان کُردی همراه با نواختن دف پیش از فاتحه یا بعد از آن با لحن سوزناکی توسط یک نفر خوش صدا خوانده میشود و نیز ممکن است شخص مزبور با لحن اندوهگینی به مناجات و مدح شیخ بپردازد. این گونه مدح و مناجات را "سوزه" میگویند که خواننده همراه با آن به آرامی گریه میکند. در پایان ذکر همهی درویشان دارای موهای آشفته و نگاههای غیر عادی هستند و دیگر از صدای طبل و دف خبری نیست. در این موقع یکی از حاضران با خواندن مناجات و نثار صلوات در قالب رباعی و دو بیتی به زبان کُردی سکوت را در هم میشکند.
طریقه نقشبندیه
موسس این طریقه خواجه بزرگ "مولانان بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی" است كه در محرم 717 هـ. ق در دیه "قصر عارفان یا قصر مندوان" در یك فرسنگی بخارا به دنیا آمد. برخی از منابع او را از سادات حسینی شمردهاند.
در وجه تسمیه نقشبند و معنی نقشبند ـ لقب خواجه بهاءالدین ـ نظرات مختلفی وجود دارد؛ گروهی نقشبند را در معنای مجازی گرفتهاند و برخی در معنی حقیقی. آنان كه معنی مجازی را در نظر داند چنین نوشتهاند كه بهاءالدین از كثرت ذكر به درجهای رسید كه لفظ جلاله (الله) در درونش نقش بسته است.
ای برادر در طریق نقشبند ذكر حق را در دل خود نقش بند
اما معنی حقیقی كلمه نقشبند صفت مركب فاعلی است از مصدر نقش بستن به معنی تصویر كردن، نقاشی كردن، صورتگری و نقشبند به معنی نقاشی و مصور صورتگر است. نقاشان برجستهای در این زمینه در قرون هشتم تا دهم وجود داشتند و احتمال نزدیك به یقین بهاءالدین قبل از ورود به طریق خواجگان، نقشبند بود. شاید این حرفه پدرانش هم بوده است.
مروج این طریقت در كردستان "مولانا خالد نقشبندی" است كه منسوب به تیره میكاییلی از طایفه "جاف" شهر زور است. مولانا خالد در اواخر قرن دوازدهم هـ. ق در قراداغ در ناحیه شهر زور متولد شد، پس از تعلیمات نزد پدر و استادانی چون "سیدعبدالكریم برزنجی" و… به سنندج رفت و نزد رییسالعلمای آنجا "شیخ محمد قسیم" مشغول تحصیل شد. بعد به سلیمانیه بازگشت و در آنجا به تدریس اشتغال ورزید.
پیروان این طریقت عرفان و وصول به حق را در تفكر و سكوت میدانند و برخلاف پیروان قادریه از "قیل و قال و سماع" پرهیز میكنند، در جمع برگرد مراد خویش حلقه میزنند و در حالی كه چشمها را بستهاند مدتی در خود فرو میروند تا بتوانند با مراد رابطه برقرار كنند. این حالت را "رابطه" گویند. سپس مراد، مرید نیازمند را ارشاد و انتخاب كرده، دو زانو در مقابلش مینشیند و با نگاه مستقیم به چشمان مرید تعلیمات روحی لازم را به او میدهد. این مرحله را "توجه" گویند. در این مرحله هرقدر مرید مستعدتر باشد توجه مراد موثرتر است تا به حدی كه منجر به نعره كشیدن او میشود. این وضع را "جذبه" خوانند، حالت جذبه آنقدر ادامه داده میشود تا مرید از توجه به نیاز گذشته و به صفای باطن برسد.
نعمتاللهی و خاكساری
دو طریقه دیگر نیز در كردستان رواج دارد كه بیشتر در منطقه كرمانشاه فعالیت میكنند: بنیانگذار طریقت نعمتاللهی كه "شاه نعمتالله ولی" است و مقبره او در ماهان كرمان قرار دارد، و بنیانگذار طریقه خاكساریه كه "سیدجلالالدین حیدر" به نام سلسله جلالی خاكسار و فرقهای منسوب به او هستند.
منبع: بر خط با کمی ویرایش