۱۳۹۷ مهر ۹, دوشنبه

مقدمه بهشناخت/ساینو-ایرانیکا ویراست 5


یا

تأثیرپذیری چین از ایران و سهم چین در شناخت تاریخ تمدن ایران باستان


گر به همان اندازه از فرهنگ ایران باستان می­دانستیم که از فرهنگ های مصر، بابل و حتی هند یا چین، بسا که آراء درباره تحولات فرهنگی آسیا بس متفاوت می بود.  اندک آثار ادبی كه در سنگ‌نبشته‌های پارسی باستان ‌ و اوستا به دست ما رسیده، دستیابی به پرتوئی درست از زندگی ایرانیان و تمدن ایران را بس نیست و گرچه گزارش­های نویسندگان باستان اینجا و آنجا چیزی بر دانسته های پراكنده می‌افزایند، هر تلاش بازسازی این تصویر، حتی با کارگیری منابع پیشگفته، همچنان رضایت‌بخش نخواهد بود.  از بخت خوش، در کمابیش ده سالی که گذشت افق ایران بس باز‌تر شده: یافته های شگرف تركستان چین به پیدایی آثاری بسیار به دو زبان ایرانی پیش از این ناشناخته انجامیده: سُغدی و زبان موسوم به زبان ایرانی خاوری.[1]

  اكنون می‌دانیم روزگاری مردمان [شعوب] ایرانی در پهنه گسترده‌ای می زیستند كه سرتاسر تركستان چین را نیز در بر می‌گرفت و این اقوام به درون خاك چین رخت کشیده با مردم آن تماس یافته و بر مردمانی كه خاستگاه­هایی دیگر داشتند، بویژه تركان و چینیان تأثیری ژرف گذاردند.  ایرانیان میانجی مهمی میان خاور و باختر بودند و میراث اندیشه‌های یونان­گرا را به آسیای مركزی و خاوری و گیاهان و كالاهای گرانبهای چین را به منطقه مدیترانه بردند.  این كار را در تاریخ جهان اهمیتی بسزاست.  اما بی دستیابی [تَیَسُّر] به منابع چینی درك درست و بی کم وکاست وضعیت شدنی نیست.  چینیان عمل‌گرایانی بودند پای برجا که همیشه دلبسته واقعیت­ها بودند: بسیاری اطلاعات سودمند درباره گیای ایران، زیای ایران، محصولات/فرآورده­ها،  کانی ها، رسوم و نهادهای این کشور ارزانیمان داشته اند، كه بی شک خدمت بزرگی به علم است. 
صفحات پیش رو بیانگر کمک­های چینیان به تاریخ تمدن ایران است و کاستی های نبود روایتی ایرانی را بس جبران می کند.  اسناد چینی مرتبط با تاریخ اقوام ایرانی آوانگاشت/ترانوشت شمار بزرگی از واژه‌های باستانی ایران آمده كه بخشی از آنها گواه استادی شماری از چین‌شناسان و مورخان است؛ اما تنها  به معدوی از نام­های چینی- ایرانی با باریک بینی و چنان كه باید و شاید پرداخته شده.  هرچند روشی کارآمد برای مطالعات چینی­ـ­سنسكریت تدوین شده، بدبختانه از مطالعات چینی‌ـ‌‌ایرانی غفلت شده است.  افتخار پیشگامی در کارگیری قواعد واج‌شناسی [در عربی نُطقیات] چینی باستان در مطالعات چینی-‌‌‌ایرانی به روبر گوتیو می‌رسد.1 می خواهم در بزرگداشت این ایران‌پژوه سترگ، بزرگمرد و پهلوانی كه زندگی خود را فدای فرانسه كرد، این كتاب را پیشکش او كنم.2 گوتیو اَبَرمرد بود، به تعبیر كنفوسیوس یك کیون­تسه 2517 kiun-tse كه سطر سطرِ نوشته‌هایش بوی مردی اندیشمند و نابغه دارد.  مدت­ها با این  فكر و این امید به سر برده بودم كه شاید روزی از موهبت گفتگو با او درباره مسائلی که در این كتاب آمده برخوردار شوم، و بی‌شك خرد و تجربیات فراوان او یاری ها به این كار می‌رساند.  2518. 
تا امروز نام­های جغرافیایی و قبیله ای ایران، برخی درست و شماری هم نادرست بر پایه داده‌های تاریخی شناسایی شده‌اند، اما هیچ کوششی در  برگرداندن آوانگاشت واژه‌های چینی به صورت سرنمون­های صحیح ایرانی آنها نشده است.  هنوز به کوششهای جانانه بسیار در این زمینه نیاز است.  از دید من مهمترین آماج باید پیش از هرکار فرونگاری آوانگاشت‌های چینی با بیشترین باریک­بینی به شکل آوایی باستانی آنها و بر پایه  روشی باشد كه پلیو و ماسپرو با موفقیت فراوان آفریدند و کار بستند؛1 سپس می توان ‌بر پایه این شالوده استوار به سوی بازسازی الگوئی ایرانی پیش رفت.  نكته اساسی بازسازی دقیقِ صورتِ چینی واژه‌ها بر پایه  اصولِ دقیق آواشناسی موضوعی است و به مراتب فراتر از  حدسیات بی پایه بهر تشخیص است.  برابر  این روش مو-لو Mu-lu 2525 نام شهری در مرز خاوری An-si- سرزمین پارت[2]- معادل همان مورو/ Mouro، (Muru، Merw [مرو/ماری امروزی]) اوستا دانسته شده است.[3] نمی خواهم در اینجا به چون و چرا در درستی تاریخی این نگر پردازم؛ شاید این شناسایی از دید تاریخی درست  باشد، ولی از نظر آواشناسی پذیرفتنی نیست زیرا Mu-lu همبرابر  است با *Muk-luk، Mug-ruk، Bug-luk، Bug-rug باستانی كه زان پس احتمالاً به صورت  *Bux-ruxاحیا شد[4]. كمیابی مطالب زبان‌شناختی در جانب ایرانی برخی محدودیت­ها را برما تحمیل كرده است: نام گیاهان ایرانی، كه یكی از موضوعات اصلی این جستار است، بسیار کم به دست ما رسیده، تا جائی كه در بسیاری از موارد شناسایی آنها نشدنی است.  به هر روی،  امیدوارم ایران‌پژوهان اهمیت داده‌های چینی در ریشه‌شناسی واژه‌های ایرانی، به ویژه فرهنگ‌نویسی فارسی میانه/پهلوی را دریابند، زیرا کمابیش  در تمامی موارد می‌توان با بی­گمانی بسیار نخستین صورت­های ایرانی واژه‌ را كه آوانگاری چینیِ راست و درست آنها در دست است بازسازی كرد.  دانشمندان چینی روشی منطقی و نظامی ثابت برای بازسازی واژه‌های زبان­های بیگانه‌-كه میدانیم به پژوهیدنشان بس دلبستگی داشتند ‌ـ‌ آفریده بودند؛ هرچه با گذر زمان تجربه مان بیشتر می‌شود، بهتر می‌توانیم استحكام، انسجام و یكدستی این روش را دریابیم.  همان قواعد آوانگاری كه در مورد واژه‌های سنسكریت، مالایایی، تركی، مغولی و تبتی تدبیر کرده بودند در مورد واژه‌های ایرانی نیز به خوبی عمل می کند.  تنها  باید از ایران‌پژوهان درخواست کنم به روش ما كه از آزمون­های بسیار ســـربلند بیرون آمـــده است اعتماد كنند.  بر این باورم که نیازی به چنین درخواســـتی از دانشمندان فرانسوی كه در چین‌شناسی و تمامی شاخه‌های متنوع و گسترده  آن و نیز در دیگر پهنه­های پژوهش های خاور­‌شناسی پیشرفته‌ترین و كارآمدترین هستند نیست.  در برابر این وسوسه ایستادگی كرده‌ام كه فصلی ویژه را به روش چینی آوانگاری واژه‌های ایرانی داده درباره آواشناسی واژه‌های ایرانی به یاری کوشش­های چینیان سخن گویم.  اما از دید من هنوز زمان این كار نرسیده است: دانش ما درباره آوانگاری ایرانی به چینی تازه در مراحل آغازین است و بی گمان دیر یا زود گواه­های تازه بسیاری از دستنبشته‌های تركستان به دست خواهد آمد.  بی‌ چون و چرا سدها واژه نو از لهجه‌های گوناگون ایرانی زنده شده و دانسته های اندك امروزین از فرهنگ نام­های خاص و آواشناسی ایرانی غنای بسیار می یابد.  با توجه به ماهیت این کتاب، نیاز  بود چنان كه امروزه در مورد تمامی زبانهای خاوری رایج است، واژه‌های چینی باستان و چینی امروز/استانده/ماندریان را بر پایه ای همسان آوانگاری كنیم.  جاماندگی عرصه پژوهش درباره زبان چینی را از این واقعیت می‌توان دریافت كه هنوز خاکسارانه از روش كهنه و ناشیانه آوانگاری واژه‌ها با حروف لاتین پیروی می‌كنیم كه در آن، دو و حتی سه حرف در کار بیانِ تنها  یك صوت می‌شود.  روش حرف‌نویسی که من در  نظردارم با جدول تطبیقی زیر به آسانی درك می شود. 

    سبک آوایی                    سبک قدیم
     ن‌ ń                             ng               
    چ č                       ch           
    چُ č                    ch'         
    ژž                        j   (در حالی که j برای نمایش واکه‌گون کامی به کار رفته که به‌صورت هم نوشته می‌شود)
   ش š                       sh                     

 اندک تفاوتهای دیگر با سبك قدیم، برای مثال در مورد واكه/مصوت‌ها، نیازی به روشنگری ندارد.  به علت وجود مجموعه‌های تطبیقی متعدد شامل شمار  بزرگی از زبانهای گوناگون خاوری، بر آن بوده ام كه آوانگاری را تا سرحد امكان استانده  كنم، بجز سنسكریت كه روش همگان بجای خود باقی است.  مراد از حرف x در واژه‌های خاوری هرگز تركیب ks نیست بلكه برای ادای سایواج [خ] بکار می رود كه گاه به صورت kh نوشته می‌شود.  نام­های خاص را كه عموماً بنا به عادت در آنها kh کار رفته و شاید موارد دیگر kh را به همان شكل باقی گذاشته‌ام.  در موضوعات فنی محض به زیاده­روی در رعایت یكدستی اعتقادی ندارم. 
 ظواهر//پدیده‌های زبانی، با هر درجه از اهمیت، تنها موضوع فرعی این جستار به شمار  می‌روند.  كار اصلی من پی گرفتن تاریخ تمامی چیزهای فرهنگ مادی، بویژه گیاهان بستانی، داروها، فرآورده­ها، کانی­ها، فلزات، سنگ­های گرانبها و بافته­هائی است كه از ایران به چین رفته (Sino-Iranica) و آنهــــا كه از چـــــین به ایـــــران بــــرده شـــــده‌اند (Irano-Sinica).  گروه‌های دیگری از چیزها هم هستند كه از ایران به چین رفته‌اند اما در اینجا نیامده، به ویژه در رده‌ جانوران،  بازی­ها و سازها.1 دستنویس مطالب مربوط به "زیا"ی ایران آماده‌ است، اما در جستاری دیگر خواهد آمد كه مرادش پرداختن به تمامی  جانوران بیگانه­ی آشنای چینیان برپایه پهنه­های جغرافیایی و از دیدگاه جغرافیایِ جانوری دوران باستان و نو است.  یادداشت­هایم درباره بازی­ها (به ویژه چوگان) و ســــازهائی كه چینیان از ایران وام گرفتند، و بررسی نام­های جغرافیایی و نام­های قبیله ها كه از ایران به چین رفته است نیز باید چشم براه فرصتی دیگر ماند.  امیدوارم فصل مربوط به پیشنام­ها در دولت ساسانی پسند افتد، زیرا پیشنام­هائی كه در سالنامه‌های چینی حفظ شده برای نخستین بار در این جا شناسایی شده است.  همچنین در بررسی بافته های ایرانی نتایج تازه‌ای پیش گذارده ام. 
در مورد زیای ایران كه چینیان مطالبی را درباره آنها فرونگاشته اند باید گروه­های زیر را از یكدیگر جدا كرد: (1) گیاهان بستانی كه عملاً آنها را از ایران به چین برده و كاشته‌اند، (2) گیاهان بستانی و خودروی ایران كه نویسندگان چینی تنها آنها را دیده و توصیف کرده­اند، (3) داروها و عطرهای گیاهی كه از ایران به چین وارد شده‌اند.  مطالب كتاب تا جائی که شدنی بوده از این دیدگاه  و به ترتیب تاریخ آراسته شده است.  به هر جستار  شمار ه ای ویژه داده شده.  سوای پنج پیوست، یکسد وسی ‌و پنج موضـــوع را کاویده ام.  از همین آغاز باید به روشنی در نظر داشت این پژوهشها به هیچ روی نمی خواهد بگوید چینیان بخشی از فرهنگ مادی خود را وامدار  ایرانند؛ بلكه تنها  تأكید بر این است كه چینی‌ها مطالب  بسیار سودمندی برای تدوین تاریخچه گیاهان بستانی در دسترس گذارده‌اند.  تأثیری كه ورود این چیزها در بنیان تمدن چین با آن منابع بس بزرگ گذارده به همان اندازه ناچیز است كه تأثیر ورود گیاهان در تمــــــدن اروپا كه گیاهان متعددی را از خاور و بعدتر از امریكا وارد كرده‌است.  اگر چینیان را می ستائیم، به دلیل سیاست اقتصادی دوراندیشانه اشان است كه این همه گیاهان بیگانه را به بهترین شکل گرفته در برنامه كشاورزی جا افتاده خود در آمیختند.  چینیان مردمی اندیشور، پخته و روشنفکر بودند و هیچ‌گاه از پذیرش سپاسگزارانه  آنچه عرضه می داشتند روی بر نمی‌تافتند.  این مردم در اقتصاد گیاهی بزرگترین استادان جهان‌اند و چین عرصه ای است بی همتا است كه تمامی گیاهان سودمند عالم در آن كشت می‌شود.  روشن است که وامگیری و مال خود كردن این گیاهان گام به گام بوده است: چندین سده گذشت تا چینیان با "گیا"ی سرزمین خود آشنا شدند و گیاهنامه‌های متعدد چینی، پن تس'آئو (Pen ts'eao) نشان می‌دهد دانششان درباره انواع گیاهان چگونه از دوران "تانگ، T'ang " تا امروز افزایش یافته است؛ در هر یك از این گیاهنامه‌ها آمده كه چند گیاه به آنچه در گیاهنامه پیشین بود افزوده شده است.  ورود گیاهان بیگانه از نیمه دوم سده دوم پ. م.  آغاز شد و دو گیاه با خاستگاه  ایرانی یعنی اسپست [در عربی برسیم حجازی/فصفص/فصفصه،در پشتو رشقه، در گویش هراتی سِبِست، در ترکی یونجه] و مو  نخستین میهمانان بیگانه در سرزمین هان بودند.  در پی این دو، شمار بزرگی از دیگر گیاهان آسیای مركزی و ایران به چین در آمدند و این حركت بزرگ تا دوره یوآن  در سده چهاردهم م. به درازا کشید.  ورود انواع گیاهان امریكایی در سده های شانزدهم و هفدهم آخرین مرحله این تحول اقتصادی است كه امیدوارم آن را در تك‌نگاشتی ویژه‌ پیش گذارم.  سوای ایران، هندوچین، منطقه مالایا و هند سهم بزرگی در كشت گیاهان در چین داشته‌اند.  باید این نكته را دریافت كه انتقال گسترده گیاهان ایرانی در بازه ای هزاروپانسد ساله در کار بوده است، زیرا بر پایه یك افسانه علمی جا افتاده بیشتر این گیاهان در دوره هان با اقلیم چین خوگرفتند و حتی این كار را یك نفر یعنی سردار چان كی‌ین (ژانگ/شانگ/چانگ چیان) (Čan K'ien) [Zhang Qian] نامی در یك زمان انجام داده است.  یكی از آماجهایم براندازی همین افسانه است.  در واقع چان كی‌ین تنها دو گیاه به چین آوردـ اسپست/سبست و مو/تاک.  در سالنامه‌های دوره او، آوردن هیچ گیاه دیگری به وی نسبت داده نشده است.  تنها  نویسندگان متأخر و غیر موثق (بیشتر  تائوئیست) ورود دیگر انواع گیاهان ایرانی را هم به وی نسبت داده‌اند.  او در گذر روزگار كانون برساخته هائی بی‌ پایه شد و ورود کمابیش  هر گیاهی را كه از آسیای مركزی می آمد یا خاستگاه مشكوك یا ناشناخته داشــــت به وی بستند تا بدان پایه که سرانجام به جایگاه بزرگترین وارد كننده گیاهان رسید.  این گونه افسانه‌ها در شرایط مشابه همه جا چهره می‌كنند.  در بخش مربوط به هر گیاه كه نویسندگان چینی یا اروپایی از سر خیالبافی یا کژفهمی به چان كی‌ین نسبت داده‌اند، جستاری گسترده آورده ام.  برای نمونه، با دلیل  نشان داده ام امكان نداشته اسفناج پیش از سده ششم م. در ایران كشت شده باشد، پس چان كی‌ین نمی توانسته كمترین آگاهی از آن داشته باشد.  تمام گیاهانی كه ادعا شده چان كی‌ین به چین برده از سده سوم یا چهارم میلادی تا پایان دوره تانگ (906ـ618 میلادی) به آن کشور رسیده اند.  بیشتر این اِسناد­های نادرست کار امیل برتشنایدر و فردریش هیرت بوده است؛ و آگوستین پیرامو دوكاندول، پدر گیاه‌شناسی تاریخی، كه در مورد چین تنها به برتشنایدر تكیه كرده چون او لغزیده است. 
فردیناند فُن ریشتهوفن[5] با واگوئی  فهرست بالابلند گیاهانی كه برتشنایدر به چان كی‌ین بسته گوید: "نمی‌توان پذیرفت كه چان كی‌ین خود تمامی  این گیاهان و تخم ها را همراه آورده باشد، زیرا ناچار بود با احتیاط سفر كند و سالی را در بند قوم هیون‌ـ‌‌نو [ژونیو/ Xiongnu] (Hiun-nu) بود." به هر روی آنجا که گوید: "اما ارتباطاتی كه او آغاز كرده بود گیاهان بستانی را در  سال­های سپسین به چین آورد"  باز هم پی حدس و گمان می‌گیرد. 
هیرت در واپسین جستارش درباره چان كی‌ین[6] می‌پذیرد كه از گیاهان بستانی تنها اسپست/سبست و مو/تاک  در شی کی[ شیجی ]Ši ki آمده[7].  به هر روی افسوس که در تلاش پایبندی به دیدگاه پیشین خود گوید "با این همه، تنها قهرمانی كه باید پیشتاز هرآنچه از باختر وارد چین شده شمرد چان كی‌ین است".  این گفته در بهترین حالت نظری شخصی است، هرچند ناتاریخی و بدور از سره گزینی.  هیچ چیز اجازه نمی دهد از منابع خود چیزی را برداشت كنیم كه در آنها نیست.  كتاب کیمین یائوشو Ts'i min yao šu [Chʻi min yao shu/ /Qimin Yaoshu كه هیرت دست بدامنش می شود به هیچ روی یاریگر اثبات این دیدگاهش نیست كه انار، كنجد،‌ سیر[8] و گشنــــیز را چان كی‌ین وارد چین كرده است.  این كتاب دست کم پانسد سال پس از مرگ فرمـــــانده و چه بسا در سده ششم م، و نه بر پایه روایات معاصر با  دوره هان كه اكنون هیچ نشانی از آنها بجای نمانده، نوشته شده و تنها بر داستان­های عامیانه که مدتها پس از آن دوره ساخته و پرداخته شده‌ تكیه دارد.  حتی یك سند درست از دوره هان در دست نیست كه کوچکترین اشاره‌ای به یكی از این گیاهان کرده باشد.  افزون بر این، هیچ اطمینان/بی­گمانی به كتاب کیمین یائوشو Ts'i min yao šu به شكل کنونی نیست.  برتشنایدر[9] خردمندانه و آگاهانه گوید: "اصل كتاب 92 پاره بود.  برخی از آن مدتها پیش از بین رفت و نویسندگان سپسین چیزهای بسیاری را افزوده‌اند كه آن را به شكل 10 بخش امروزی در آورده است.  به گفته مولفی از سده دوازدهم م. كه نظرش در Wen hien t'un k'ao  نقل شده حتی به نسخه ی آن روزگار هم یادداشت­هایی افزوده بودند؛ و به گفته لی تائو (Li Tao)، كه او هم از نویسندگان دوره سونگ (Sung) بوده این ملاحظات/نکات را سون كون/ سون کوان (Sun Kun) [کذا در متن! [(Sun Quan) از دودمان سونگ به كتاب افزوده است[10]."  من یکی که درک نمی کنم چگونه می‌توان به یاری چنین كتابی اطلاعاتی درباره شرایط راستین دوره هان به دست آورد. 
کوشیده ام پیش از هرچیز بین داده‌های نوشته­های چینی با آنچه از منابع ایرانی می‌دانیم، و نیز روایات درست، سامی و هندی ارتباطی دوسویه ایجاد كنم.  بدبختانه  تنها پاره‌هایی از نوشته های ایرانی بدستمان رسیده است.  فصل بیست و هفتم بندهشن2 جستاری دارد درباره گیاهان كه چند وچون پرداختن به این موضوع در ایران باستان را به خوبی نشان می‌دهد.  چون اهمیت این فصل نه تنها از این دیدگاه بلكه به خاطر مطالب فراوانی است كه در جستار پیش رو  به آنها ارجاع می دهیم، خوب است بخشی از برگردان ادوارد ویلیام وست3 از آن را در اینجا بیاوریم:
"These are as many genera of plants as exist: trees and shrubs, fruit-trees, corn, flowers, aromatic herbs, salads, spices, grass, wild plants, medicinal plants, gum plants, and all producing oil, dyes, and clothing.  I will mention them also a second time: all whose fruit is not welcome as food of men, and are perennial, as the cypress, the plane, the white poplar, the box, and others of this genus, they call trees and shrubs (dar va diraxt).  The produce of everything welcome as food of men, that is perennial, as the date, the myrtle, and the lote-plum (kunar, a thorny tree, allied to the jujube, which bears a small plum- like fruit), the grape, the quince, the apple, the citron, the pomegranate, the peach, the fig, the walnut, the almond, and others in this genus, they call fruit (mivak).  Whatever requires labor with the spade, and is perennial, they call a shrub (diraxt).  Whatever requires that they take its crop through labor, and its root withers away, such as wheat, barley, grain, various kinds of pulse, vetches, and others of this genus, they call corn (jurdak).  Every plant with fragrant leaves, which is cultivated by the hand-labor of men, and is perennial, they call an aromatic herb (siparam).  Whatever sweet-scented blossom arises at various seasons through the hand-labor of men, or has a perennial root and blossoms in its season with new shoots and sweet-scented blossoms, as the rose, the narcissus, the jasmine, the dog-rose (nestarun), the tulip, the colocynth (kavastik) , the pandanus (kedi), the camba, the ox-eye (heri), the crocus, the swallow- wort (zarda), the violet, the karda, and others of this genus, they call a flower (gul).  Everything whose sweet-scented fruit, or sweet-scented blossom, arises in its season, without the hand-labor of men, they call a wild plant (vahar or nihal).  Whatever is welcome as food of cattle and beasts of burden they call grass (giyah).  Whatever enters into cakes (pes-parakiha) they call spices (avzariha).  Whatever is welcome in eating of bread, as torn shoots of the coriander, water-cress (kakij), the leek, and others of this genus, they call salad (terak or tarak, Persian tarah).  Whatever is like spinning cotton, and others of this genus, they call clothing plants (jamah).  Whatever lentil (macag) is greasy, as sesame, duŠdan, hemp, vandak (perhaps for zeto, 'olive,' as Anquetil supposes, and Justi assumes), and others of this genus, they call an oil-seed (rokano).  Whatever one can dye clothing with, as saffron, sapan-wood, zacava, vaha, and others of this genus, they call a dye-plant (rag) [rang!].  Whatever root, or gum (tuf) [!], or wood is scented, as frankincense (Pazand kendri for Pahlavi kundur), vardst (Persian barghast), kust, sandalwood, cardamom (Pazand kdkura, Persian qaqulah, ' cardamoms, or kãkul, kãkūl 'marjoram'), camphor, orange-scented mint, and others of this genus, they call a scent (bod).  Whatever stickiness comes out from plants they call gummy (vadak) [!].  The timber which proceeds from the trees, when it is either dry or wet, they call wood (ciba) [!].  Every one of all these plants which is so, they call medicinal (daruk) [!].  [One line missed in translation!]
 "The principal fruits are of thirty kinds, and there are ten species the inside and outside of which are fit to eat, as the fig, the apple, the quince, the citron, the grape, the mulberry, the pear, and others of this kind.  There are ten the outside of which is fit to eat, but not the inside, as the date, the peach, the white apricot, and others of this kind; those the inside of which is fit to eat, but not the outside, are the walnut, the almond, the pomegranate, the coco-nut[11], the filbert (funduk), the chestnut (Sahbalut), the pistachio nut, the vargan [!], and whatever else of this description are very remarkable.
 "This, too, it says, that every single flower is appropriate to an angel (amesospend)[12], as the white jasmine (saman) is for Vohuman, the myrtle and jasmine (yasmin) are Auharmazd's own, the mouse-ear (or sweet marjoram) is Aŝavahist's own, the basil-royal is ŝatviro's own, the musk flower is Spendarmad's, the lily is Horvadad's, the camba is Amerodad's, Din-pavan-Ataro has the orange-scented mint (vadrang-bod), Ataro has the marigold (adargun), the water-lily is Avãn's, the white marv is Xurŝed's, the ranges (probably rand, 'laurel') is Mash's, the violet is Tir's, the meren is Gos's, the karda is Din-pavan- Mitro's, all violets are Mitro's, the red chrysanthemum (xer) is Sroŝ's, the dog-rose (nestran) is Raŝnu's, the cockscomb is Fravardin's, the sisebar is Vahram's, the yellow chrysanthemum is Ram's, the orange- scented mint is Vãd's, the trigonella is Din-pavan-Din's, the hundred- Petalled rose is Din's, all kinds of wild flowers (vahar) are Ard's, Ãctad has all the white Horn, the bread-baker's basil is Ãsman's, Zamyãd has the crocus, Maraspend has the flower of Ardaŝir, Aniran has this Hom of the angel Hom, of three kinds."
[بهرمقایسه ذیلا عین برگردان مرحوم مهرداد بهار از بندهشن فرنبغ دادگی را هم می آوریم]:


همانطور که از این گزیده بر می‌آید ایرانیان باستان به گیاهان خود توجه داشتند، و به علت علاقه شان به سازماندهی گیاهان خود را رده بندی کرده بودند، هرچند اگر هم نوشته هایی در گیاه‌شناسی داشته‌‌اند یکسره از میان رفته است. 
مهمترین دارونامه ایران كتاب الابنیه عن الحقایق الادویه (كتاب مبانی خواص راستین داروها) است كه ابومنصور موفق بن‌علی هروی پیرامون سال 970 م.  نوشته است که در یكی از سفرهایش از هند نیز دیدن كرد.  او برای  منصوربن نوح دوم از دودمان سامانی می نوشت كه فرمانروائی اش از 961 تا 976 یا 977 م.  بود.  این متن نه تنها کهن ‌ترین نسخه ایرانی در این زمینه، که دیرینه ‌ترین نوشته از نثر فارسی [که فرنگان فارسی نو/جدید گویند] بجا مانده است.  متن را رومیو زلیگمان از روی نسخه بی­تائی که نگاشته­ی سال 1055م.  است و کهن ‌ترین  نسخه خطی فارسی موجود شمرده و در وین نگهداری می شود ویراسته است.1 برگردانی از این كتاب هم که کار پزشکی ایرانی به نام عبدالخالق آخوندف اهل باكوست موجود است.2 این برگردانی است روی‌هم‌ رفته خوب و با تعلیقات مفصل، اما با توجه به اهمیت این متن، نیاز به ویراست باریک­بینانه تازه ای هست.  باید منابع کتاب موشکافانه بررسی شود تا درست روشن کنیم تا چه پایه وامدار اعراب، سُریانی­ها و هندیان است و چه نکاتی زاده مشاهدات خود اوست.  روی‌هم‌رفته تأثیرگیری او از نوشته های عربی بیش از نوشته های دیگر است (نک: پیوست سوم). 
شمار  بزرگی از نام­های چینی گیاهان ایران­خاسته پیشوند هو (Hu) 2526 دارند.  هو یكی از پیشنام­های عام  چینی است كه بدون داشتن ارزشِ قومیِ خاص، به برخی قبایل بیگانه داده می‌شود.  گویا این پیشوند در دوره هان بیشتر بهر نامیدن قبایل ترك بکار می‌رفته و از همین جاست كه قوم هیون‌ـ‌ ‌نو در كتاب شی کی Ši ki،  هو (Hu) نام گرفته است.  از سده چهارم میلادی به این سو، این نام با ساكنان آسیای مركزی، به ویژه مردمان ایرانی تبار، پیوند یافته است.1 برتشنایدر2 در حاشیه می نویسد: "هرگاه نویسه هو در نام گیاهی بیاید می‌توان گمان برد خاستگاه بیگانه دارد و به ویژه از باختر آسیا می‌آید، زیرا در چین باستان مردمان باختر آسیا را هو ژن Hu žen می‌نامیدند." تنها بخشی از این دیدگاه درست است.  نشانه هو به هیچ روی سنجه/معیار قطعی بیگانه دانستن گیاهان نیست؛ همچنین وجود هو در نام گیاهانی كه خاستگاه  بیگانه دارند تنها در گیاهان ایرانی یا گیاهان باختر آسیا نیست. 
1.  واژه هو در نام شماری از گیاهان بومی و نیمه‌خودرو بکار رفته بی‌آنكه به دلالت هو بر قبیله­ای خاص یا برخاســــتن آنها از قوم هو ارتـــــباط روشنی داشته باشد.  در لی سائو Li Sao، مرثیه معروفی كه كو یوآن (K'ü Yüan) [Qu_Yuan] در سده چهارم ‌پ‌م.  سروده، زیر3 نام هو شِن 2530 hu šen  از گیاهی یاد شده كه گویا علفی خوشبو بوده و از آن رشته‌های بلند می ساخته اند.  این گیاه هنوز شناسایی نشده است. 
2.  نوع ترش یو 2531 yu سیتروس گراندس(Citrus grandis / دارابی، در عراق سندی، در هندی جاکوترا، در اردو و  پشتو چکوتره) را هو کان  hu kan  2532   نامیده اند1 كه گویا پیشنامی كنائی باشد و یك معنای آن "شیرین مثل قوم هو" است.  این درخت بومی خود چین است. 
3.  لفظ  هو هی­یِن hu hien 2533 تنها  در تئو کین بن­تسائو T'u kin pen ts'ao [Tujing bencao/ Wade Giles reference: T'u Ching Pen-Tsao] نوشته سو سون (Su Sun) [Su Song] در سده یازدهم برای گونه‌ای از هی­یِن hien آمارانتوس(Amarantus/ تاج­خروس، در عربی قطیفه/ سالف العروس، در ترکی قارا/قره تره) آمده؛ این گیاه بومی چین است.  اینجا نه یادی است از ورود گیاه از خارج و نه روشن است كه براستی چه بوده. 
 4.  هو می­یِن مانHu mien man 2534 گونه‌ای از رمانیا [اِلاتا] گل انگشتانه  (Rehmannia) 2 و بومی چین و ژاپن است.  شاید معنی این نام " مردی با چهره مردمان قبیله هو" باشد.3  چ'ن تس' آن-كی C'en Ts'an-k'i از دوره تانگ درباره این گیاه گوید  در لین‌ـ‌نان (Lin-nan) در (كوان‌ـ‌تون/ Kwan-tun) [Kwangtung Guangdong/ [کانتن/خانفو/ کونگ تنگ] می‌روید و به تی هوان  ti hwan 2535  رِمانیا/ریمونیا گلوتِنوزا (Rehmannia glutinosa) می­ماند. 
5.  گیاه معروف به کوسوئی­پو ku-sui-pu 2536با نام علمی پُلیپُدیوم فورتونی/دِرانِریا روسی Drynaria roosii Polypodium fortunei بومی چین است و به گفته چن تسانكی، مردم كیان‌ـ‌‌ سی Kian-si آن را هو-سون-کیان  s18 hu-sun-kian می‌نامیدند كه نامی دربست محلی است و هیچ ارتباطی با قوم هو را نشان نمی دهد. 
6.  گیاه­نام دیگر كه در آن واژه هو دیده می‌شود بدون آنكه ربطی به مردمان هو داشته باشد چ'­اوی-کو-کن Č'ui-hu-ken  s19  است كه هنوز شناسایی نشده، خودروست و پراکنده درسراسر چین و نخستین بار چن تسانكی از آن کرده كرده گوید در دره‌های رودخانه كیان‌ـ ‌نان (Kian-nan) [Jiangnan/Jiang Nan] می‌روید.4
8-7.  همینطور است تسه-هو ts'e-hu 25385 باپلِروم فالکیتوم   (Bupleurum Falcatum)[ چترگندمی داسی!؟ در عربی دبیق منجلی) ، گیاه خودرو تمامی استان های شمالی كه از این پیش در پی­لو Pie lu توصیف شده و در مورد تِس­ایِن-هو ts'ien-hu  25396 آنجلیکا دکورسیوا (Angelica decursiva) كه در خاك­های نمناک مركز و شمال چین می‌روید نیز صدق می‌كند. 
9.  شو-هو-لان(Šu-hu-lan)  2540 گیاهی است ناشناخته كه تنها و تنها  چن تسانكی1 از آن یاد كرده و تخم آن كه به رازیانه رومی پیمپینلا اَنایسوم/اَنیسوم Pimpinella anisum [انیسون، بادیان رومی ، در عربی حلوه، حب الحلوه] ماند خوراكی است، کاربرد دارویی دارد و در آنام ‌روید.  این وسوسه هست که آن را هو-لان hu-lan از شو Šu (سچوانSe-č'wan/) بدانیم، ولی بسا که شو-هو-لان  Šu-hu-lan آوانگاشت واژه ای بیگانه باشد. 
 10.  گیــــاه ما-ک'این ma-k'in 2541 یا  نیو niu  ک'این k'in  ویولا پیناتا(Viola pinnata) كه نوعی بنفشه خودروست در كتاب ت'­اون چی T'un či 2543  نوشته چن تسیائو (Čen Tsiao) 2544 (62-1108) و نیـــــــز در ت'او کین بن تسائو T'u kin pen ts'ao از سو سون هو­کی­یِن hu k'in s25  نام گرفته .2 هیچ توصیفی از معنی این هو در دست نیست. 
11.  hu-man (wan) 2545  گیاهی است زهری كه همان گلیسِنیوم اِلِگانس Gelsemium elegans* 3 دانسته شده.  در كتاب پی هو لو Pei hu lu4 از این گیاه بــــا معادل یه-کو   ye-ko 2546یاد5 و ســــبزی  yun (Ipomoea) aquatica) 2547 نوشداروی مســـــــمومیت از هو-مان hu-man دانسته شده و چن تسانـكی  (Č'en Ts'an-k'i) را مستند خود نام برده است.6 رساله لین پیائو لو ئی Lin piao lu i این نام را 2548 آورده و علفی زهری شمرده است؛ عوام معمولا علف هو-مان hu-man گویند.  همین رساله می افزاید: "وقتی كسی ناخواسته از این گیاه خورد تریاقش جوشانده/پُخته/طبیخ  broth خون گوسفند است.  برخی گویند رونده/ creeper است.  برگ­ها رخشان و ضخیم است چون لان هیان  lan hian 32.  سم گیاه بیشتر به برگ­ها فرو شود و کاربرد دارویی ندارد.  چنان کاری است که حتی با تریاق در نیم روزی مردم کُشَد.  بزهایی كه سرشاخه‌های این گیاه را چرند رشد کرده پروار مـی‌شوند. " فان چن‌ـ ‌تـــــــــــــــــا   (Fan Č'en-ta) 2549  (93-1126) در كتابش کِوی های یو هن چی Kwei hai yü hen či1 آنرا ذیل هو-مان ت'ان  2550 hu-man-t'en یا "hu-man رونده" آورده گوید گیاهی است زهری كه رسیدنِ خوب مالش و خیس خورده در آبش به دهان درجا می کشد.  بومی جنوب چین است و روشن نیست چرا پیشوند هو (hu)  بدان داده اند. 
 12.  هو تِ­اوی-تسه Hu t'ui-tse35 (به معنای تحت اللفظی"چانه هو") نام بوته یا درختی است همیشه­سبز كه بومی سراسر چین و حتی آنام  است.  این نام توضیحی ندارد و در منابع چینی یادی که نمایانگر بیگانگیش باشد نمی شود.2 چن تسانكی آن را درختی نامیده كه در پ'این‌ـ ‌لین  (P'in-lin) 2552 مــی‌روید و گوینـــــــــد در فصـــل وو هین چی   37     Wu hin či  كتابِ سون شو Sun šu   آمده است.  مرادفش، یعــــــــــنی کِ­ایو اِر-سو k'io'r-su38 ( "پنیر گنجشك"، زیرا این پرنده میوه آن را دوست دارد)، نخستین بار در پائو چی لون Pao či lun کــــار لئی‌هیائو (Lei Hiao) از سده پنجم آمده است.  مردم یوئـــه/بایوئه(yüe) آنـــــــــرا پ'­اوی-ت'­اوی-تسه   p'u-t'ui-tse 39  و مـــــــــــــــردم جنـــــــــــــــــــوب لو-تو-تسه   lu- tu-tse 39 مــــــی‌نامند كه به گفته لیو تسی (Liu Tsi) 40   از دوره مینگ در كتــــــابش فِئی سوئه لو    Fei süe lu 41  واژه‌ای از گویش‌ منچو [تنگوزی] (Man) است.  مردم وو (Wu) ایـن درخـت را پان-هان-چ'­اون  pan-han-č'un 42نامند، زیرا میوه اش زود می رسد.  مــردم شیان (Sian)   43 [Xi'an]  آن را هوان-پ'­او-نای              hwan- p' o-nai44"پستان زن زرد" گویند چون میوه اش نوك پستان را ماند. 
13.  در hu-lu 45 یـا 46 لاگِناریا وُلگاریس [کدوقلیانی](Lagenaria vulgaris)   نویسه نخست جانشین هو47 است.  این كدو بومی چین است. 
14.  هوئی-هوئی-تو(Hui-hui-tou) 48 (بـــه معنی  تحت اللفظی " لوبیای اسلامی/محمدی/مسلمین") گیاهی است خودروی کشتزارهای همه جا.3 همین نكـــته در مورد هو تاو   hu tou 49 رواست كه لوبیائی است كه برشته یا آرد می‌كنند و بنا بر پن تس­آئو شی ای Pen ts'ao ši i گیــــاهی اســــت كه در شالــــــیزارها می‌روید.  وو كـ'­ائی‌ـ ‌تِس­اون (Wu K'i-ts'ün)، نویسنده چی وو مین شی ت'­او ک'­آئو Či wu min ši t'u k'ao گوید: "آنچه امروز هو تاو   hu tou نامند خودروست و هو تاو hu tou  باستان نیست"4.
15.  ین هو سو Yen hu su50 نام گـــــــندهای کــــــوریدالـــــــــیس امبیگوا، Corydalis ambigua [در ترکی یالانچی ماهمیزلاله] است، برجستگی­های كوچك و سخت و قهوه‌ای كروی كمابیش تخت با میانگین قطر یك سانتی‌متر.  این گیاه بومی سیبری، كامچاتكا، و منطقه آمــــور است و با آب شدن برفها در ســــــرآغاز بهار گل می‌كند1.  برابر آنچه در پن تِس­آئو کان مو Pen ts'ao kan mu2 آمده نخستین بار چ'ن تسان-ك'ی Č'en ts'an-k'i از دوره تانگ از آن یاد كرده گوید در سرزمین هی  (Hi) 51  می‌روید و از نان‌ـ‌تون  (Nan-tun) 52 (در كُره) آمده است.  لی شی‌ـ‌چن (Li Ši-Čen) در شرحی بر این كتاب نوشته است كه مراد از هی قبایل وحشی  شمال خاوری است.  وان هائو‌ـ‌كو   (Wan Hao-Ku) 53، پزشک  سده سیزدهمی گوید نام این گیاه در اصل هوان هو-سو hu-su 2553 hüan  بوده ولی پیِ ممنوعیت، (پرهیز از بردن نام چن تسون [Čen-tsun]، فغفور/خاقان دودمان سونگ) به یِن-هو-سو yen-hu-su تغییر یافت؛ هرچند این توضیح نمی تواند درست باشد، زیرا نام دومی پیش­تر به فغفور چن تسان كی از دودمان تانگ داده شده بود.  روشن نیست آیا در اینجا هو اشاره‌ای است به خاستگاه این گیاه كره‌ای یا نه.  به هر روی در نمونه  زیر اشاره به كره روشن است. 
نعنا، پو-هو 54، po-ho،  *bak-xa مِنتا اَروِنسیس اَکوئتیکا(Mentha arvensis Aquatica) [پودینه/پونه نهری/ پودینه جویباری؛ در عربی نَّعْنَاع مَائِيّ/حَبَق مَاء/فُوذَنْج نَّهْرِيّ/فُوتَنْج نَّهْرِيّ/فُوتَنْج مَائِيّ/ضَّوْمَرَان/ضَّيْمُرَان] در چین خودروست و كشت هم می‌شود.  چینیان این گیاه را بومی می‌دانند، اما یك گونه بیگانه آن نیز به نام هو-پاهو hu pa-ho (*bwat-xa) 55 هست3.  چن شی‌ـ‌لــیان   (Č'en Ši-lian) 56 در كتــابش، شی سین پن تسائو  Ši sin  pen ts'ao 57،  كــــــــه در سده دهم منتشر شد نـــــام پو-هائو -وو  wu 2554  pu-hao  "نعنای Wu" (یعنی سو‌ـ‌چو [Su-čou] را كه بهترین نعنا در آنجا كشت می‌شد) از هو پوا-هو hu pa-ho "نعنای هو" دیگر دانسته است.  سو سون در كتاب خود، ت'­او کین پن تِس­'ائو T'u kin pen ts'ao كه در واپسین سال­های سده یازدهم نوشت روشن می‌كند این نعنای بیگانه مانند گونه‌های بومی است، جز اینکه اندكی شیرینتر است؛ در مرز كیان‌ـ‌سو (Kian-su) و چه‌ـ‌كیان (Če-kian) می‌روید و مردم  آنـــــجا جوشانده‌اش را چـــــای خود کرده آن را پو- هو 2555 po-ho  سین- لو sin-lo" نعنای سینرا/شینرا (Sinra)" (در كره) ‌نامند.  پس بسا که این گونه در دوره سونگ از كره وارد چین شده باشد و هو به سرزمین كره برگردد. 
 لـی شی‌ـ‌چــن (Li Ši-čen) گـــــــوید سان سه‌ـ ‌میــــائــو (Sun Se-miao) 60 [Sun Simiao]در كتابش تس­ایی'ن کین فان  Ts'ien kin fan611  ایــــــن واژه را فان-هو 62 fan-ho   آورده، هرچند خاستگاه این لغزش آوایش­ش در یكی از گویش­هاست.  به دیگر سخن، این گفته بدین معناست كه نویسه نخست، فان fan،  تنها گونه‌ای است از هو 63، 2 و مثل نویسه دوم برابر آوایی آن*bwat،  bat بوده3.
در نــــــمونه زیر هــــــیچ گواه روشنی برای معنا/دلالت هو نیست.  هو وان شی چه Hu wan ši če 64  ("فرستاده پادشاه مردم هو") معادل تو هُوو   tu hwo  65پوچدانوم دکورسیووم (Peucedanum decursivum) رازیانه کوهی/بخور الاکراد است4.  از آنجا كه همین گیاه ک'­ایان ت'س­این    K'ian ts'in 66، ک'­ایان هُوو k'ian hwo و هوکِ­ایان شی چه    hu k'ian ši če 67   نیز نامیده شده و نام ک'­ایان K'ian (*Gian) اشاره به قبایل تبتی دارد، می‌توان گفت در پیشنام  پادشاه مردم هو نیز مراد  تبتی‌هاست.  به هر روی،  واژه هو به طور كلی تبتی‌ها را در بر نمی گیرد و این یك مورد هم بطور قطع خلاف آن را ثابت نمی کند.  در فصل گردو خواهیم دید كه دو گونه آن وارد چــــــین شده است: گونـــــه ایرانی هو-ت'­آئو (hu t'ao) و گونه تبتی ک'­ایان ت'­آئو (K'ian t'ao). 
در هو ت'س­آئی (Brassica rapa)  hu ts'ai (براسیکا راپا/شلغم) بر پـــــایه روایات چـــــینی وند (element) هو به مغولستان مربوط بر می گردد، حال آنکه چه بسا خود این سبزی تنها از راه ایران وارد آنجا شده باشد1.
در نمونه­های دیگر، نام گیاهان ارتباطی با هو دارند، اما نمی دانیم این ارتباط چیست و معلوم نمی شود هو به كدام دسته از قبایل بر می گردد. 
گیاهی هست كه هو هوان-­لی­یِن hu hwan lien68 یعنی هوان-لی­یِن (Coptis teeta) hwan-lien (در عربی کوبتس تیتا/کوبتس مامیرا)قوم هو نـــــام گرفته ، زیرا، به گفته لی‌شی‌ـ‌چن ویژگــــی­های ظاهری، طعم، خواص و کاربردهایش مانند هوان-­لی­یِن  hwan-lien است.  این گیاه را همان بارکوسیا رِپِنس  Barkhausia repens] دانسته‌اند.  همان طور كه از صفت هو برمی‌آید، بسا که خاستگاه  بیگانه داشته و نام  آن هم کو-هو-لو-تِسه 70 69  (*kat-wu-lou-dzak) ko-hu-lu-tse باشد.  بدبختانه  لی‌شی چن نمی گوید كه این آوانگاشت کی پذیرفته شده و آن را از کجا برگرفته است.  سو كون، تنها نویسنده دوره تانگ كه از این گیاه یاد كرده، این نام بیگانه را نیاورده است.  به هرروی، برداشت نمی‌تواند این باشد كه این آوانگاشت از دوران تانگ است؛ برعكس، ویژگی­هایی دارد نمایانگر ساخت­ش در دوره یوآن.  سو‌ ‌كون (Su Kun) گوید،  "hu hwan-lien از سرزمین پو‌ـ‌سه [پارسه/پرشیا/ایران] (Po-se) خیزد  و در دریا­بارهای خشک می‌روید.  جوانه‌های آن چون   hia-ku ts'ao 71 برونلا ولگاریس  (Brunella vulgaris) (نعناع چمنی، در ترکی عادی بوغاز اوْتو ) است.  ریشه منقار پرنده و مقطع اش چشم مرغ مینا را ماند.  بهترینش را در دهه نخست ماه هشتم گرد می آورند".  سو سون كه در دوره سونگ می‌زیست، گفته است كه این گیاه اینک در نان-‌ هائی (Nan-hai) (كوان‌-‌تون/ Kwan-tun) [Guangdong]  و نیز در تسین‌ـ‌لون  (Ts'in-lun 72  (شن‌ـ‌سی/ Šen-si و كان‌ـ‌سو/قانسو/گانسو Kan-su) یافت می‌شود.  گویا تمامی دانسته­هامان همین است2.   هنوز بر من روشن نشده بارکوسیا Barkhausia [نامی برای نوعی کاسنی/هندبا/کاسنی تلخ/کاسنی وحشی/کاسنی صحرایی] در ایران می‌روید یا خیر؛ دست كم روشن است كه شلیمر (SCHLIMMER, JOHANNES LODEWIK) آنرا در فرهنگ جامع خود، گیاهی-داروئی ایران [Terminologie Medico-Pharmaceutique] نیاورده است. 
چن تسان‌كی شو-تی   Šou-ti 73  را (که هنوز شناخته نشده) گیاهی دانسته با دانه‌هایی تند شیرین و نا­زهری كه در سی‌ـ ‌فان (Si-fan) (منطقه بربرها در باختر یا تبت) و شمال چین 74 می‌روید و مانند هواوی هیان hwai hian 75 (رازیانه رومی/ (Pimpinella anisum است.  مردمان هو با این دانه‌ها شوربا گذارده می‌خورند1.  اینجا  هو (Hu) را می‌توان برابر باسی‌ـ‌فان گرفت، اما طبیعی‌دانان چینی آنرا چندان دقیق بکار نمی‌برند و روشن نیست که تبت را مراد می کرده اند یا خیر2.
هیون-ک'­ایون   Hiun-k'iun 76کونیوسلاینوم یونیویتاتوم (Conioselinum univittatum)  گیاهی است چتری و بومی چین.  در سده سوم میلادی در Wu ši pen ts'ao‌ آمده برخی از ارقام  این گیاه در سرزمین مردم هو می‌روید؛ و لی‌شی‌ـ‌چن شرح می دهد ارقامی که از سرزمین مردم هو و ژون (Žun) خیزد ارزشمند است و ازیراست که  هو ک'­ایون   hu k'iun 77 نام گرفته4.  گویند این جنس در كوهستان­های اروپای مركزی، سیبری و شمال باختر امریكا یافت ‌شود5. 
در هو تسیائو hu tsiao ("فلفل") صفت هو بروشنی هند را نماید6.  نمونه دیگری از اشاره این صفت به هند را می‌توان در نام هو کان کیان   hu kan kian 78 ("زنجبیل خشك سرزمین مردم هو") دید كه مراد کان کیان ت'­ای­یِن-چو  T'ien-ču 79 kan kian ("زنجبیل خشك هند") است، یعنی "در سرزمین برهمن‌ها می‌روید7."
در نام هو فِن  hu fen 80  (سفیداب سرب/سفیداب شیخ [در عربی أبيض الرصاص]) هو هیچ ارتباطی با مــــردمان هو ندارد، هر چند گفته می شود محصـــــول كوچا، کوچه/کوچار ا­ست8 (Kuča) و در پی آن محصول شهر ایلی (Ili) [قولجا، غولجا] (یی‌ـ‌لی‌ـ‌پا‌ـ‌لی)(Yi-li-pa-li) شمرده می شود9.  در واقع هیـــچ داستان چینی نیست که نشان دهد این مــاده از سرزمین هو وارد چین شده باشد1.  فردریک پورتر  اسمیت2 در  اشاره به این موضوع گوید: "نام  هو نشان نمی دهد که این ماده پیشتر از منبعی بیگانه تأمین می‌شده، بلكه زاده نویسه ای نادرست است." بی‌شك اشاره او به تعریفی است كه لیو هی از دوره هان در فرهنگ شی مین    Ši min 81  آورده و این hu  را  82  hu ("اُماج، حریره/فرنی") می شمارد كه آن را با روغن آمیخته به صورت ‌مالند.  فرایند ساخت این گَرد از سرب یکسره کار چینی‌هاست. 
در نام هو یِن    hu yen 83 ("نمك مردمان هو")  "مراد از واژه هو قبایل وحشی، بیشتر تبتی، ساکن در مرز باختری چین است  زیرا معادل­های ژون 84  žun یِن  yen و ک'­ایان ین  yen 85 k'ian نیز هست كه اولی پیشتر در پی لو Pie lu آمده است.  سو كون در سده هفتم دو نام ژون یِن و هو یِن  žun yen و hu yen را یكی می‌داند و گوید  واژه‌ای كه در شا- چو 87  Ša-čou بکار رفـــته، یِن ت'­اون-تِن   yen 86  t'u-ten اسـت.  تــا مــــین  (Ta min) 88 در سال 970 میلادی نوشته نمكی است كه مردم تبت (سی‌ـ‌ فان) خورند و از همین روست که ژون Žun یا ک'­ایان یِن k'ian yen نام گرفته.  به هر روی گویا در نوشته های دیگر هو یِن و ژون یِن hu yen و Žun yen متمایز شده‌اند.  ازیراست که در زندگی‌نامه لی هیائو‌ـ ‌پو   (Li Hiao-po) 89 در وی-شو Wei-šu آمده: "نمك مردمان هو درمان چشم درد و نمك مردمان ژون داروی زخم­هاست."
نمونه‌های بالا بروشنی نشان می دهد در تفسیر وند (element) هو در واژه‌های گیاه‌شناسی باید احتیاط و در هر مورد بر پایه  وضعیت خاص خودش داوری کرد.  نمی‌توان، چنان كه برتشنایدر نتیجه گرفته است، دستوری بی چون وچرا پیش گذارد؛ پیوند هو به یك نام به تنهائی دلیل بیگانه بودن گیاه یا تعلقش به آسیای باختری یا ایران نیست.  گیاهانی بومی داریم كه این صفت بخشی از نام آنها شده ؛ همینطور گیاهانی بیگانه كه چنین نامی گرفته اند ولی از كره، هند یا منطقه‌ای نه چندان معلوم در آسیای مركزی وارد چین شده‌اند.  به هر روی این نكته همچنان پابرجا می ماند كه شمار ی از گیاهان بستانی كه وند (element) هو دارند از سرزمین های ایرانی وارد شده‌اند، ‌اما کوشش مورد به موردم آن بوده تا شواهدی نمایانگر كشت آنها در ایران پیش گذارم.  به جز یك مورد یعنی گردو،‌ كه می‌توان سرگذشت آن را کمابیش بروشنی پی گرفت، مدارك مربوط به این گیاهان كه وند (element) هو در نامشان هست، كم و بیش پیچیده ‌اند و گزارش مشخصی از ورود هیچ یك از آنها به چین نیست.  بیشـــــــتر به دلایل گیاه‌شناختی و نه تاریـــــخی است كه می‌توان ورود این گیاهان به چین را اثبات كرد.  ابهام روایات است كه ایجاد هر نوع ارتباط میان این گیاهان و چان كی‌ین (Čan K'ien) را نشدنی می کند.  افزون براین، نمی‌توان با قطعیت اثبات كرد كه هر نوع گیاه یا محصول كه نامش با وند (element) هو ساخته شده در دوره هان در چین وجود داشته است.  تک استثناء، هو تِس­آی hu ts'ai است،1 اما قطعی نیست که در كتاب ت'­اون سو وِن T'un su wen دوره هان آمده باشد و برابر روایات چینی مراد از این هو مغولستان است نه ایران.  استثنای ظاهری دیگر را در واژه  هو ت'­اون-لی hu t'un-lei می‌توان یافت2، اما این درخت خودرو  است نه بستانی؛ و در این مورد هو بیشتر معنای جغرافیایی دارد تا قوم­نگارانه.  الواح چوبی که در تركستان یافت ‌شده  نمونه‌‌ای خوب و تاریخ­گذاردنی از یكی از فرآورده ‌های مردمان هو بدست داده‌اند و آن هو ت'­ائی hu t'ie ("آهن مردمان هو" و ابزارهای ساخته شده از این آهن) است.  این الواح از دوره تسین (Tsin) (265 تا 419 میلادی) است3، در حالی كه در هیچ یك از الواح چوبی دوره هان واژه مركبی كه در آن هو بکار رفته باشد یافت نشده.  در اینجا هم تمامی  گواه­های موجود نشان می‌دهد كه این گیاهان سرزمین هو(Hu) پیش از سلسله تسین یا به طور كلی دوره‌ای كه لیوچائو (Leu č'ao) [Liù Cháo]یا شش سلسله خُرد نامیده شده و از برافتادن دودمان هان تا برآمدن دودمان تانگ ادامه داشته وارد چین نشده است.  طُرفه آنكه نام ایرانی هیچ یك از این گیاهان نگاشته نشده است. 
وند (element) هو در چند مورد انگشت شمار بهر آوانگاری بکار رفته: پس احتمالا آمدنش در نام گشنیز، هو-سوئی hu-swi4، و در نام شنبلیله، هو-لو-پا hu-lu-pa'5، بروشنی از همین رو بوده است. 
بسیاری از کشورها، میوه‌ها و فرآورده های وارداتی را به نام كشورهائی که از آن برخاسته اند یا مردمانی كه آن را برای نخستین بار وارد كرده‌اند نامیده‌اند.  یونانی­ها "سیب ایرانی" (df μήλο v Περσlkóv ، "هلو")، "سیب مادی" (μήλoυМησlkóυ، "بالنگ/اُترُج/تُرَنج")، "علف مادی" (δlkήπóaηМ، "اسپست") و "سیب ارمنی" (μήλoυAρμευlakóυ، "زردآلو") داشتند.  رابله (1553-1483)6 پیشتر در این باره به درستی چنین آورده است:"دیگر [گیاهان] كه نام سرزمین هائی را دارند كه از آن آمده اند اینهاست: سیب مادی (pommes de medie)، برای نامیدن بالنگ/اُترُج/تُرَنج (pommes de Medi) كه نخستین بار در سرزمین ماد یافت شد؛ سیب فنیقی (pomme puniques) برای نامیدن اناری كه از فنیقیه كارتاژ آورده شده است.  لیقوستیکوم Ligusticum، انجدان رومی/کاشم،‌ آورده شده از لیگوری یعنی ساحل ژن: روبارب، برگرفته از نام رودخانه بربرهای را  [13]Rhaاست، چنان كه آمیانوس تصدیق می‌كند: شیح خراسانی/شیح ابن­سینا/شیح رومی/درمنه/افسنتین/افسنطین (santonique) [great wormwood , absinthe] ؛ شنبلیله (fenugrec)؛ (castanes)(کذا!) [Castanea] تیره شاه­بلوط [در عربی كَسْتَنَاء/قَسْطَل/أَبُو فَرْوَة/شَّاهِبَلُّوط (در گویش بحرینی حمبصيص) ، هلو (persiques)، مای مرز/ابهل  (sabine)؛ اسطوخودوس (stoecha) از جزایر ایل دییِر [Îles d'Hyères] (Hieres) با نام باستانی استوخادس (Stoechades)؛ اسپیكاسِلتیکا/ناردین قلیطی/سنبل رومی (spica celtica) و جز آن." همان طور كه پیشتر نشان داده‌ام1، تبتی‌ها بسیاری از نام­های گیاهان و فرآورده ها را با افزودن Bal (نپال)، Mon (منطقه هیمالیا)،rgya (چین)، و Li (ختن) می‌سازند. 
به همین ترتیب نام­های گیاهی بسیاری داریم كه صفت­های "امریكایی، هندی، تركی، تركیه، گینه" و جز آن پیش آنها آمده است. 
چینی‌ها، جز نام  استانده هو، گیاهان ایرانی را با صفت Po-se (پارسه، پرشیا) نیز می‌ نُمایند؛ بدین ترتیب در نامگذاری خرما پو-سه تِس­آئو Po-se tsao ("عناب پارسی") را کار گیرند.  در مورد  پو-سه  Po-se  باید بسیار محتاط بود زیرا به دو كشور برمی گردد: یکی ایـــــران و دیگری سرزمینی در مالایا.  این دوگانگی دانشمندان چینی و یونانی را چنان سردرگم کرده که بناچار  فصلی جدا به این مشكل اختصاص داده به بررسی تمامی  منابع موجود كه به پو-سه Po-se مالایا و فرآورده­های آن مربوط می‌شود پرداختم.  نام قبیله‌ای دیگری كه در نام گیاهان ایرانی بسیار بچشم می خورد،‌ سی‌ـ‌ژون  (Si-žun)  90 ("ژون باختری") است.  این قبایل در دوران شی كین (Ši kin) و شو كین (Šu kin) شكل گرفتند و گویا از تبار هیون‌ـ‌نو (Hiun-nu) [Xiongnu] باشند.  در دوره پسامسیحی، سی‌ـ‌ژون نامی شد کلی و بدون معنای قومی که با ابهام به سرزمین های  آسیای مركزی بر می گردد.  گویا معنی این نام در ترکیب با نام گیاهان مرادف هو باشد1.  روشن است كه تمامی  این اشارات جغرافیایی و قبیله‌ای در نام گیاهان ارزش نسبی و نه مطلق دارند؛ یعنی اگر برای نمونه  چینیان گیاهی را لقب ایرانی/پارسی (Po-se) یا هو دهند،‌ بدین معناست كه به چشم آنها آن گیاه از ایران آمده، یا به شکلی با ایرانیان پیوند دارد، اما نه به این معنی كه خود این گیاه یا كشت آن ویژه ایرانیان است یا تنها آنانند که چنین کنند.  می تواند چنین باشد یا نباشد، اما روشن شدنش نیازمند پژوهشی است ویژه برای هر مورد خاص.  گرچه، چنان كه خواهیم دید، چینیان بیش از هر ملت دیگر آسیا (و شاید بشود گفت، اروپا) درباره تاریخچه گیاهان مهم اطلاع دارند، ‌تدوین تاریخچه درست و باریک­بینانه كشت یك گیاه تنها با توجه به تمامی دانسته‌ها و سرکشیدن به همه  منابعی كه می‌توان از هرجا فراهم آورد شدنی است.  شواهد به دست آمده از منابع سامی، مصر، یونان و روم، اعراب، هند، كامبوج، آنام (تایلند)، مجمع‌الجزایر مالایا، ژاپن و مانند آنها را باید به یكسان فراهم آورد.  تنها با چنین هماهنگی‌ای است كه می‌توان امید به كسب نتیجه‌ای درست داشت. 
خواننده مشتاق آگاهی از نوشته های علمی چینیان كه در کار این كتاب کرده ام مـــی‌تواند به بـــــــــــــــــخش نخست  كتــاب  برتشــــــنایدر، "گیای چین" (Botanicum Sinicum)، نگاهی بیاندازد.2 افسوس كه هنوز هیچ پِن تِس­آئو Pen-ts'ao (گیاهنامه)ای از دوره تانگ به دست نیامده ‌و ناچاریم به قطعاتی از آنها كه در كتاب­های سپسین­تر آمده بسنده  كنیم.  از بین رفتن هو پِن تِس­آئو Hu pen ts'ao ("مفردات دارویی مردمان هو") و چ'­او هو کوو فان Č'u hu kwo fan ("دستورهای داروئی سرزمین های هو") بیش از آثار دیگر جای افسوس دارد.  به خود چِن لی پِن تِس­آئو Čen lei pen ts' ao نوشته ت'ان‌ـ‌شن‌ـ‌وی (Ta'n Šen-wei) به سال 1108 (نسخه های چاپ 1521 و 1587)، پِن ت'س­آئو یِن ئی  Pen ts' ao yen i نوشته كو تسون شی K'ou Tsun-Ši از سال 1116 در ویراست لو سین‌ـ‌یوآن  (Lu Sin-yüan)، و گیاهنامه نامی  و جاودانی پِن تِس­آئو کانگ مو Pen ts'ao kan mu نوشته لی شی‌ـ‌چن (Li Si-Sen) كه در سال 1578 كامل شد مراجعه كرده‌ام.  این گیاهنامه با همه لغزشها و نقل قول­های نادرست‌، همچنان کتابی است سترگ و بس دانشورانه، آکنده از اطـــلاعات درست.  از میــان گیـــــاهنامــــه‌های ژاپنی (Honzo) از یاماتو هونزو (Yamato honzo) نوشته كائی‌بارا اِكِن(Kaibara Ekken) به سال 1709 و هونزو کوموکو کایمو Honzō kōmoku keimō نوشته اونو رانزان (Ono Ranzan) بهره برده ام.  هرجا میسر شد به منابع اصلی این كتابـــــها آمده سرکشیدم.  منابع گیاه‌شناسی که کار گرفته ام Kwan k'ün fan p'u، Hwa p'u، Či, wu min ši t'u k'a  و چندین کتاب ژاپنی بوده است.  كتــــــاب Yu yan tsa tsu دانستنی های ارزنده بسیاری درباره گیاهان پو-سه/پارس/ایران Po-se و فو-لین Fu-lin آشور [سوریه امروز/شام دوره اسلامی]پیش گذارده است؛ توانستم نام چندین گیاه فو-لین Fu-lin آشور [سوریه امروز/شام دوره اسلامی] را كه پیش از این توضیح داده نشده بود بر پایه  معادل­های آرامی آنها شناسایی كنم.  گرچه این گیاهان در مبحث روابط چین و ایران نگنجیده و به روابط چین و اقوام سامی بر می گردد پرداختن به آنها از این لحاظ درست است كه نام­های فو-لین Fu-lin آشوری/سُریانی در كنار نام­های پو-سه Po-se ایران/پارس آمده‌اند.  ناگفته پیداست كه تمامی  گزارش­های راجع به ایران و مردمان ایرانی آسیای مركزی را در سالنامه‌های چینی با باریک­بینی خوانده‌ام و آنچه در آنها آمده پایه و استخوان­بندی پژوهش پیش رو بوده است1.
دسته‌ای از منابع هست  كه هنوز در پژوهش گیاهان بستانی بکار نرفته است: از جمله آثار کهن در پزشکی.  مهمترین­شان این­هاست:  كتـــابهای پزشك چان ‌چون‌ـ‌كین  (Čan Čun-kin) 91 یا چان كی  (Čan Ki) ویر5 كه گویند اواخر دوره هان در سده دوم میلادی می‌زیسته است.  نــام شمار بزرگی از گیاهان بسـتانی در كتابش کین کِوی ئیل هان یائو هو فایل لون     ویر7 ویر6  
Kin kwei yil han yao Ho fail lun یـا کــوتــاه شده اش، کین کِوی یائو لیو ، Kin  kwei yao lio، آمده است.2 این كتاب دستینه ای است بس گیرا درباره برنامه های خورد و خوراک (dietetics) كه در آن دستوراتی گسترده درباره پرهیز از برخی خوردنی ها در زمانهای معین یا در تركیبات خاص؛ اثر زهری برخــی مواد در برنامه خورد و خوراک و نســــخه‌هایی برای خنثی‌كردن این سموم آمده است.  نه این نویسنده و نه هیچ نویسنده دیگر مطالب پزشکی خود گیاهان را توصیف نکرده نكاتی درباره ورود آنها به چین بدست نداده و تنها در نسخه‌های داروئی درج شده اند.  اما روشن  است اگر بتوان تاریخ تدوین چنین کتاب­هائی را بدرستی تعیین كرد، از لحاظ زمانی كمك خواهد كرد، زیرا می‌توانیم دریابیم گیاهی در آن دوره شناخته شده بوده است یا نه.  چان كی (Čan Ki) هم از گیاهانی یاد كرده است كه در این پژوهش مورد توجه ماست: گردو، انار، گشنیز، و آلیوم اسکوردوپراسوم (Allium scorodoprasum) (هو سوان ] hu swan ثوم رملی/سیر شنزار[).  به هر روی بدبختانه بی­گمان نیستیم کتابی كه در دست ماست به همان شکل نخستین مانده باشد و دانشمندان چینی می پذیرند در این كتاب تصریف­هائی شده كه دیگر تشخیص پذیر نیست.  هر کجا تأکید بر تقدم و تأّخر زمانی باشد، در کارگیری اطلاعات چنین کتابی باید احتیاط کرد.  در واقع در دوره‌های بعد نویسندگان وسوسه می‌شدند كه به دستورهائی که چان كی داده بود چیزهایی بیفزایند و بی چون و چرا  نسخه‌هایِ بعدیِ متن نخستین با اظهار نظرهای بعدی درآمیخته است.  کهن ‌ترین  شرح بر این كتاب را وان شــو‌ـ‌هو (Wan Su-ho) 95 از دوره تسین نوشته است.  حال اگر بیاد داشته باشیم  كه از تمامی این گیاهان جز در شرح او هیچ ذكری در دوره هان به میان نیامده و نام آنها چندین سده بعد در كتاب­های دیگر فرونگاشته شده و بی‌شك نمی‌توانیم مانع پیدایش دودلی بسیار در مورد آشنایی چان كی با آنها شویم.  نیاز به بررسی كتابشنــــــاختی سخن سنجانه نوشته­های پزشكی کهنِ چین بسیار است. 
کتاب ماندگار آلفونس دوكاندول "خاستگاه  گیاهان بستانی" هنوز هم تنها كتاب جامع موجود درباره این موضوع است.  این كتاب در روزگار خود شاهكاری بود و هنوز هم شاید که پایه هرگونه پژوهش از این دست شود.  دو كاندول شیوه‌ای براستی سخن­سنجانه و تاریخی داشت اما در باره دیگر گیاه‌شناسانی كه کوشیده اند مسیر پژوهش تاریخی او را دنبال كنند نمی‌توان چنین گفت؛ او تاریخـــــــچه بسیاری از گیاهان بستانی را بخوبی و باریک­بینی تمام بدست داده است.  برداشت امروز ما درباره شمار بزرگی از گیاهان دیگر تا حدودی متفـــاوت است.  مهمتر از همه آنكه باید گفت از روزگار وی تا كنون مطالعــــات خاور ‌شناسی چنان به سرعت پیشرفت كرده كه یادداشت­هایش دربــــــاره هندوستان، چین وژاپن كاملاً كهنه شده‌اند.  اطلاعات او درباره چین از گفته های سطحی امیل برتشنایدر در "بررسی و ارزیابی آثار گیاه‌شناسی چین"1 كه آكـــــــنده از كژفهمی و خطاست فراتر نمی رود2.   نتیجه­گیری­های دوكاندول در مورد مطالب مربوط به چین دیگر پذیرفتنی نیست.  ایضأ در مورد هند و احتمالاً مصر و باختر آسیا.  از لحاظ روش کار نیز دوكاندول الگوی خطرناكی برای گیاه‌شناسان شده كه تأثیر آن هنوز در نوشته‌هاشان دیده می‌شود، و آن زیاده ارجی است كه داده‌های زبان‌شناختی را گزارده است.  یافت شدن نامی بومی برای یك گیاه چیز زیاد یا بهتر بگویم هیچ چیز درباره تاریخچه آن اثبات نمی‌كند؛ این تاریخچه باید بر پایه شواهد مستند و گیاه‌شناختی باشد.  بسا نام­ها که چنان كه همه می‌دانند گمراه كننده یا فریبنده‌اند؛ گرچه وجود سلسله شواهدی كه گرد می‌آوریم، کمک كار است درست نیست که تنها آنها را پشتیبان کار کنیم.  هرچند اگر چینی‌ها  نام گیاهانی را دردسترس بگذارند كه بتوان خاستگاه  ایرانی آنها را اثبات كرد، فرق می‌كند.  اگر در چندین مورد ناچار  شده‌ام نظر ویكتور هن  (V.  Hehn) را در بــــرابر خرده گیر گیاه­شناسش، آدولف انــگلر (A.  Engler) درست شمارم نباید به این برداشت رسید كه هن را دربست می ستایم؛ برعكس، بخوبی از ضعف­ها و كاستی­های روش او آگاهم، ولی هر كجا بر پایه ارزیابی ام حق با او باشد وظیفه دارم بگویم.  كتابی كه بسی اطلاعات را وامدار آنم نوشته شارل ژوره است3، حاوی گزارشی روشن و سنگین از گیاهان ایران باستان4. 
 کتابی که بسیار وامدار آنم، فرهنگ اصطلاحات پزشكی‌‌ـ‌دارویی و مردم شناسی فرانسه-فارسی:
نوشته یوهان لوئی شلیمر (J. L. Schlimmer) است كه به سال 1874 در تهران چاپ سنگی شده.  این كتاب جامع با بیش از 600 صفحه در قطع بزرگ عصاره عمری تکاپوی این مدرس دارالفنون تهران است و در آن نام جانوران، فرآورده ‌های گیاهی و حیوانی، داروها، مواد معدنی، آبهای معدنی، بیماری­ها و درمان­های بومی آنها، به ترتیب الفبایی همراه با  گنجینه‌ای از اطلاعات درست آمده؛ اطلاعاتی كه کمتر در مطالعات علمی ما بکار گرفته شده است. 
امید كه پژوهش­هایم بیش از همه گیاه‌شناسان و پژوهشگران تمـــدن بشری را سود آرد ؛ اما از آنجا كه نمی‌توان انتظار داشت فرد گیاه‌شناس به تاریخچه یكایك گیاهانی که در این كتاب آمده این به یك اندازه دلبسته باشد، موضوع ها یک به یک همچون جستارهائی جداگانه بررسی شده تا هركس، با گرایش و به­گزینی خود بتواند به فصل دلخواه رود.  از اینرو از واگوئی مطالب پرهیز نشده و هر كجا نیاز بوده به قسمت­های دیگر ارجاع داده شده است؛ به هر روی، باید به یاد داشت آماجم تنها بدست دادن خلاصه‌ای از تاریخچه این یا آن گیاه نبوده، و خواسته‌ام تصویری تركیبی و جامع از مهاجرت بزرگ و بی‌مانند  گیاهان به شكل یك حركت فرهنگی بدست  دهم و همزمان کوشیده ام رگه ایرانی ساختار تمدن چین را روشن كنم.  در آمیختن دانش گیاه‌شناسی، خاور‌شناسی، زبان‌شناسیِ تاریخی و تاریخ كار آسانی نیست، اما از هیچ کوششی برای ادای حق مطلب در مورد هر دو جنبه گیاه‌شناختی و تاریخی هر مسئله فروگذار نكرده‌ام.  تمامی  داده‌ها را چه از منابع چینی، ژاپنی، هندی، ایرانی، عربی آمده باشند، چه از منابع كلاسیك، سخن­سنجانه وارسی كرده‌ و در هیچ مورد به گفته‌ای دست دوم یا جزیی تكیه نكرده‌ام.  انتقادهای گوناگون از دو كاندول، انگلر، برتشنایدر و دیگر مراجع برجسته زاده نگرش سخن­سنجانه به موضوع و تنها برای پیشبرد هدف پژوهش بوده است. 
مایلم از دكتر تاناكا تیوزابورو در اداره صنایع گیاهی وزارت كشاورزی امریكا در واشنگتن سپاسگزاری کنم كه مهربانانه برگردان اظهار نظرهای مربوط به رُز و گردو در منابع ژاپنی را در اختیارم گذاشتند؛ این ترجمه‌ها به پیوست فصل­های تاریخچه این گیاهان آمده‌اند.  دستنویسی كتاب در آوریل 1918 به انجام رسید. 
از دهش خانم تیموتی بیچ بلکستون و آقای چارلز ریچارد كرین در کمک به چاپ این كتاب بسیار سپاسگزارم. 



[1] .  بعنوان مثال بسنجید با پُل پلیو، تأثیرات ایران در آسیای مرکزی و شرق دور (پاریس، 1911).
Extreme-Orient (Paris, 1911).
1. بسنجید با جستارش:
(به ویژه صفحات 59 به بعد) و كمك نامبرده به نوشته زیر:
2. گوتیو در 11 سپتامبر 1916 در چهل سالگی از زخمی كه در بهار 1915 برداشته بود درگذشت.  در زمان جنگ،‌ او كه سروان پیاده بود گرماگرم هدایت دلیرانه گروهان خود در حمله‌ای بزرگ در نخستین نبرد آرتوآ زخمی شده بود.  نک آگهی درگذشت او توسط آنتوان میِّه در خبرنامه انجمن زبانشناسی:
A. Meillet, Bull. de la Société de Linguistique, No. 65, pp. 127-132.
1. امیدوارم در جای دیگر به  این بحث  پردازم و از اینرو در اینجا به آوردن چند مثال بسنده  می‌كنم.   تا-هو شوئی   (Ta-ho šwi)  ‌رودخانه تا-هو  Ta-ho است كه شو-لی  Su-li‌‌‌،  پایتخت ایران، بر آن آرمیـده بود. (Sui šu, Ch. 83, p. 7b).  فردریش هیرت بر پایه تات-هات  Tat-hot كانتونی (Cantonese) آن را دجله دانسته است، و به دنبال آن دکلات Deklath [Deqlaṯ] ارمنی و دیگلیتو Diglito پلینی را هم می آورد:
Hirth, China and the Roman Orient, pp. 198, 313;
همچنین:
Journal Am. Or. Soc., Vol. XXXIII, 1913, p. 197.
ولی ta در چینی نه معادل  ti باستانی است  و نه de، بلكه تنها معادل *tat، dat، dad،dar، d'ar، است،‌ در حالی كه هو ho   نشاندهنده *hat، kat، kad، kar و kal است.  به همین ترتیب، *Dar-kat را داریم، یا، به گمان محتمل تصحیف Dak-rat را.  از این رو در این مورد هم مثل مورد یكی دانستن Ta-ho با دجله، ادای هجای اول مشکلاتی ایجاد می‌كند: این هجا هم در فارسی باستان هم در اَکَّدی i است. نام Tigram در پارسی باستان (همراه با تبدیل بر خاسته از ریشه‌شناسی عامیانه، بسنجید با tiγriš اوستایی و tir فارســــی «تیر») از Di-ik-lat اَکَّدی  (همان Dik-lat،  Dik-rat) وام گرفته شده و به صورت Tirpηs و Tiγpis یونانی و Ti-ig-ra عیلامی در آمده است (آنتوان میّه، دستور زبان فارسی باستان، ص. 72). بدین ترتیب روشن می‌شود آوانگاشت چینی *Dak-rat همتای Dik-rat اَکَّدی  است، منهای واكه جزء اول كه هنوز توضیح پذیر نیست ولی به طور قطع روزی خاستگاهش در یكی از گویش­های ایرانی پیدا خواهد شد. در تای پینگ هوان یو کی/چی T'ai p'in hwan yū ki (کذا در متن!)( Taiping Huanyu Ji (Chinese: 太平寰宇記)، (باب 185، ص 19) چهار نام جغرافیایی مربوط به ایران آمده كه هنوز شناسایی نشده‌اند. نخستین  آنها نام شهری است به صورت  (Ho-p'o-kie)، bwa-giat Hat (r.l) . دو جزء اولی *Har-bwa معادل Haraiva فارسی باستان است، Hariva اَکَّدی ، Harēva اوستایی، *Harēw پهلوی، Hrew ارمنی، همان شهر هرات امروزی.  به نظر می‌رسد جزء سوم شامل واژه‌ای به معنی ’’شهر‘‘ باشد. همین نویسه در    Kie-li-pie، *G'iat-li-b'iet، نام تنگه‌ای در شمال خاوری ایران به كار رفته است؛ ظاهراً در اینجا *g'iat، *g'iar نمایانگر، γr، *γara سغدی به معنی كوه است.  فان-تو Fan-tou     یا   (Ts'ien Han šu, Ch. 96 A) با تلفظ باستانی پَر-تاو، پَن-تاو  *Pan-tav، *Par-tav که درست برابر است با پَرثَوَ (Parθava) در فارسی باستان و Parθu فارسی میانه/پهلوی.
[2] . Hou Han šu,[  Hou Han Shu · Book of Later Han 《後漢書》] Ch. 116, p. 8b.
[3] Hirth, China and the Roman Orient, p. 143.
[4] نیز بسنجید با نظر ادوارد هارپر پاركر (E. H. Parker) در:
كه مشکل/صعوبت آوایشی در این شناسائی پیشنهادی ‌را دریافت.

1. جستار تأثیرات ایران بر چین در جنگ، زره و شیوه‌های جنگی در بخش نخست پیكره‌های گلی چین، در پاره نخست آمده است. [این بخش در کتابی که پایه برگردان پیش­رو شد نیامده. م.]
[5] . F. V. Richthofen, China, Vol. 1, p. 459.
[6] .. Journal Am. Or. Soc., Vol. XXXVII, 1917, p. 92
برگردان تازه این فصل از شیجی (Ši ki) [کذا در متن!] [Shiji] نماینگر پیشرفتی بزرگ و كاری است در خور تحسین.  همه باید این برگردان  را چون پیش درآمدی بر كتاب پیش رو  بخوانند.  تنها در برخی نكات تفسیرهای هیرت است كه ناچار با او اختلاف نظر پیدا می‌كنم.
.[7]  گویا نتیجه مستقیم گفتگویم با نویسنده در هفته كریسمس سال 1916 باشد که در آن این حقیقت را به وی گوشزد كرده گفتم نسبت دادن انتقال گیاهان دیگر به چان كی‌ین تنها برخاسته از واگویه­های  سپسین است.

1. این لغزشی است دوگانه  (نک: ص 302 کتاب پیش رو ).
2. Bretschneider, Bot. Sin., pt. I, p. 77.
3. نیز بسنجید با:
Pelliot (Bull. de l'Ecole française, Vol. IX, p. 434),
كه گفته است [نقل قول از فرانسه]: «این کتاب كهن ارزشمند در وضعیتی بسیار مخدوش به دست ما رسیده است.» 
"Ce vieil et precieux ouvrage nous est parvenu en assez mauvais etat."
[11] .  واژه انارسر andrsar قرائت نادرست انارجیل andrgil (نارجیل/نارگیل فارسی) بر گرفته از ناریکلا nãrikela سانسکریت است. 
[12] . اینان سی فرشته و فرشته مقرب اند که نامشان به ترتیبی که در اینجا آمده  به سی روز ماه­های پارسی داده می شود، جز اینکه اورمزد به نخستین  و بهمن/وهومن به دومین روز گفته می شود.
1. Codex Vindobonensis sive Medici Abu Mansur Muwaffak Bin Alī Heratensis liber Fundamentorum Pharmacologiae Pars I Prolegomena et textum continens (Vienna, 1859).
2. Die pharmakologischen Grundsätze des A. M. Muwaffak, in R. Kobert's Historische Studien aus dem Pharmakologischen Institute der Universität Dorpat, 1873.
در این منبع نویسنده «آخوندف، ابومنصور» شمرده شده است. در حالی كه شكل درست  آن عبدالخالق پسر آخوند (یا مُلای مكتب) است. نک :
«این نام را تا سال 800 بیشتر برای ایرانیان به ویژه سغدیان به كار می‌بردند» (شاوان و پلیو، خصوصیات مانویان، ص 231).
از دید كلی این نكته بی­گمان درست است اما نمونه‌های كاملاً موثق از گیاهانی در دست داریم كه به طور اخص ایرانی‌اند و خاستگاه  آنها را تا دست كم سده چهارم میلادی می‌توان ردیابی كرد و نام آنها با وند (element)  Hu تركیب شده كه تنها می‌تواند به  ایرانیان برگردد.
2. Chinese Recorder, 1871, p. 221.
3. Bretschneider, Bot. Sin, pt. II, No 420; and Li sao ts'ao mu su (Ch. 2, p. 16b, ed. of či pu tsu čait s'un šu) by Wu Žen-kie   (Sung period) T'ai p'in yü lan, Ch. 994, p. 6b.
نیز نك:
T'ai p'ift yu Ian, Ch. 994, p. 6 b.
2. Stuart, Chinese Materia Medica, p. 372.
3. بسنجید با نامگذاری مشابه برخی گیاهان ما مثل Jews-mallow [ملوخیای بستانی]، Jews-thorn،  Jews-ear [نوعی قارچ خوراكی كه روی چوب پوسیده می‌روید، jews-apple[بادنجان].
4. Pen ts'ao kan mu, Ch. 16, p. 7b.
5. Op. cit., Ch. 13, p. 6b.
6. Op. cit., Ch. 13, p. 7b.
1. Op. cit., Ch. 2b, p. 22b.
استوارت در صفحه 220 مفردات داروئی چین ( Chinese Materia Medica) می‌گوید این گیاه شناسایی نشده است، با این همه در صفحه 185 آن را باز می نماید.
5. به گفته ماتسومورا در (Shokubutsu mei-i, No. 2689)، Rhus toxicodendron [ در عربی لبلاب السام، سماق سام متجذر] (Tsuta-uruši ژاپنی).
6. Ch. B. p. 2 (ed. of Wu yin tien).
1. Ed. of Či pu tsu čai ts'un šu, p. 30.
2. استوارت آنجا كه می‌گوید نام­های پرشمار این گیاه ’’ شاید آوانگاشت نام­های تركی یا مغولی باشند‘‘ (Stuart, Chinese Materia Medica, p. 161) می لغزد. هیچ کجا چنین نام­هایی نیامده. این درخت را همان اِلیاگنوس لانگ آیپس Elæagnus longipes [سنجد]، یا pungens دانسته اند.
3. Či wu min ši t'u k'ao, Ch. 2, p. II b.
نخست در kiu hwan pen ts'ao آورده ‌شده است و نا-هو-تاو  na-ho-tou  نیز نامیده می‌شود.
4. همچنین، نك: ص 305 كتاب پیش رو .
3. واژه  پو-هو po-ho چینی است نه بیگانه. واژه فارسی برای «نعنای بری» "peppermint" pūdene، pudina، budenk (كردی punk) است؛ در هندی آن را pūdīnā یا pūdinēkā می‌نامند كه مشتق از فارسی است. در زبان تبتی لاداخ (Ladākh) آن را p'o-lo-lin می‌نامند؛ در زبان مكتوب تبتی این گیاه را byi-rug-pa می‌نامند، واژه مغولی جیرکبا (jirukba) از آن گرفته شده؛ این گیاه در زبان مانچویی فارسا farsa نامیده می‌شود.
2. از آنجا كه سون سه‌ـ‌میائو در سده هفتم می‌زیست و نعنای كره در آن روزگار هنوز وارد چین نشده بود، روشن است که  نمی‌توان مرادش از نام فان-هو  fan-ho  را كه خودش ساخته  «نعنای خارجی» شمرد.
3. پلیو در (T'oung Pao (1915, p. 18 کوشیده به استناد کِ­آن-هی K 'an-hi   نشان دهد نویسه فان   fanهیچگاه نمی توانسته پو  ‍‍po  تلفظ شده یا همخوان پایانی داشته باشد و اینكه، به همین ترتیب، در نام قبیله‌ای تِ­­او-فان T'u-fan (تبت) نویسه فان  fan، برخلاف آنچه پیشتر پنداشته اند، نمی‌تواند آوانگاشت واژه ‌تبتی بُد bod باشد.  درست است كه  در مورد نویسه مورد بحث كان‌ـ‌هی چیزی برای گفتند در مورد  پو po   ندارد،  اما  صرفاً نگارشی دیگر از   بوذه از لحاظ آوایی فرقی با آن ندارد.  ك'ان‌ـ‌هی درباره این نویسه بروشنی می‌گوید به استناد دو منبع Tsi yün و Čen yün، باید fan  را در نام­های جغرافیایی p'o (*bwa باستان)     (fan-ts'ie ) تلفظ كرد و اینكه بر پایه فرهنگ Ši wen همین نویسه (*bwa) p'o ،  p'u  و p'an  تلفظ می‌شده است.  (نیز بسنجید با:
در آوانــــگاشت باستانی   یا       fan-tou، par-tav، باز آفرینی parθava فارسی باستان (نك: ص 187 كتاب پیش رو ).  fan  دقیقا معادل par  یا  bar است؛ و اگر می‌شده صوت    (*bwat) pa، bwar، به جای آن بنشیند، شكی باقی نمی‌ماند كه برخلاف نظریه پلیو دست كم بعضی گویش­ها وجود داشته، كه در آنها    دارای یك صامت پایانی بوده و bwat یا bwar تلفظ می‌شده است.  در نتیجه چه بسا این نویسه  برای بازآفرینی bod تبتی بکار رفته باشد.  موردِ بالا از جنبه آوایی دیگری هم گیراست: *bak-xa، *bwat-xa را داریم كه نام­های باستانی نعنا بوده‌اند، و همین نشان می دهد صامت های پایانی جزء اول در گویش­های مختلف، دستخوش نوسان یا دگرگونی­هایی بوده است (بسنجید با: T'oung Pao, 1916, pp. 110-114).
4. T'un či (above, p. 196), Ch. 75, p. 12 b.
1. نك: ص 381 كتاب پیش رو . به نظر می‌رسد hu در hu yen (پرستوی قوم هو) همان‌طور كه از برگردان  مانچویی monggo čibin و معادل تركی آن qalmaq qarlogač (xatun xariyatsai مغولی)، gyi-gyi k'ug-rta تبتی؛ نیز بسنجید با (Ross, Polyglot List of Birds, No, 267) بر‌می‌آید، به مغولستان اشاره دارد.  این پرنده نه تنها در مغولستان بلكه در استان چه‌ـ‌کیان (Če-kian) چین نیز یافت می‌شود. (نك:
Kwei ki san fu ču   , 2 Ch. p. 8;  ed. of Si yin hüan ts'un šu).
2. آنچه استوارت (Chinesse Materia Medica, p. 65) درباره این گیاه می‌گوید بس نادقیق است. بی‌هیچ  استدلالی نام هو را با كوكونور (Kokunor) یكی می‌گیرد و بنادرست گفته سوكون را به تائو هونکین (T'ao Hun-kin) می بندد.  این ادعا كه «گویند این گیاه دارویی اكنون در نان‌ـ‌هایی (Nan-hai) و نیز در شن‌ـ‌سی و كان‌ـ‌سو می‌روید» گمراه كننده است، زیرا قید ’’اكنون‘‘ را نویسنده دوره تانگ به‌كار گرفته و روشن نیست امروز نیز درست باشد.

1. Pen Ts'ao Kan mu, Ch. 26, p. 22b.
4. همچنـین نــامی سنسكریترا از سِوارناپِراباترا سوترا Suvarnaprabhāsa-sūtra [سوترای راه زرین] بـــــرایـــــــــمان مــــــــی آورد:
  še-mo-k'ie، *ja-mak-gia. این جنس در فرهنگ وات نیامده است.
5. Treasury of Boany, Vol. I, p. 322.
7. Čen lei pen ts'ao, Ch. 6, p. 67b.
8. Čou šu, Ch. 50, p. 5; Sui šu, Ch. 83. p5b.
9. Ta Min i t'un či, Ch. 89, p. 22; Kwan yü ki, Ch. 24, p. 6b.
1. Pen ts'ao kan mu, Ch. 8, p. 6; Geerts (Produits, pp. 596-601),
كه برگردان او‌ـ‌ «poudre des pays barbares» ـ [گرد سرزمین های بربرها] نابجاست.
3. Chavannes, Documents chinois de'couverts Stein Par Aurel, pp. 168, 169.
5. صفحه 446 كتاب پیش رو . در نام­های جغرافیایی نیز به همین صورت آمده است، همچنین در هو‌ـ‌چا‌ـ‌لا (Hu-c'a-la) (گجرات)؛ نك:
[13] - روبارب  بَرِ رود "را" کشت می شد.  را نام باستانی رود ولگاست و رومیان باستان آن منطقه را بیگانه یا قلمرو بربرها می دانستند.  بدین ترتیب rhubarb انگلسیی دقیقا به معنای "برخاسته از بربرهایِ راست".  م. و. د.

http://www.plantea.com/rhubarb.htm


1. T'oung Pao, 1916, pp. 409, 448, 456.
1. برای نمونه‌هائی از آن نک. نمایه.
2. در هر حال به تاریخ به مراتب كاملتر و انتقادی‌تر آثار علمی چینیان نیاز داریم.
1. خواننده نا­متخصص در چین‌شناسی می‌تواند برای آگاهی از مطالب كلی اسناد مربوط به ایران به کتاب زیر نگاهی بیاندازند:
E. H. PARKER, Chinese Knowledge of Early Persia (Imp. and Asiatic Quarterly Review, Vol. XV, 1903, pp. 144-169).

در مقاله پاركر بیشتر نام-های گیاهان و محصولات دیگر افتاده است.
2. چاپ دیگردر:
Yü tswani tsun kin kien, 1739 (Wylie, Notes on Chinese Literature, p. 101).
چاپ خوبی از این كتاب و دیگر آثار همین نویسنده بر پایه نسخه ای از  دوران سونگ در Ts'un-Su پزشکی ،t'un čen mo ts'üan šu ، چاپ چ-كیان شوكو (Če-kian šu kü) آمده است.

Chinese Recorder, 1870 and 1871.
2. این خطاها زاده یك بارخوانی شتابزده و سرسری پِن تِس­آئو کان مو Pen ts'ao kan mu  بدون بدون سره گزینی است. در کار با منابع چینی تنها با دیدن  تمامی  مدارك مربوط به یك مسئله و سره و ناسره كر‌دن آنها می‌توان نتیجه‌گیری کرد.   گیای چین،  Botanicon Sinicum،  برتشنایدر، كه چین شناسان بارها از آن نقل‌ می کنند و كسانی كه توانائی وارسی اطلاعاتش را ندارند وحی مُنزَلَش می‌پندارند، اكنون تنها ارزشی نسبی دارد و هم از نظر گیاه‌شناسی و هم چین‌شناسی بدور از سخن­سنجی و نا­پسندیده است؛ این كتاب تنها برگردانی  است از بخش گیاه‌شناسی پِن تِس­آئو کان مو بری از سخن سنجی و آكنده از خطا، كه شگفت انگیز ترین گیاهان از آن حذف شده‌اند.
La Géographie, 1914, p.239.
1. كه در كتاب پیش­رو  از آن به نام «فرهنگ اصطلاحات، شلیمر»:
Terminologie médico-pharmaceutique et anthropologique française-persan.   
 نام برده­ام. در اینجا مایلم كتابخانه ریاست بهداری ارتش امریکا (سارجن جنرال) در واشنگتن را سپاس گویم كه كتابی را كه اینروزها بس كمیاب شده امانتم داد.