۱۳۹۷ آبان ۱۷, پنجشنبه

مو، رز تاک ویراست پنج


مو
2- مو*  وایتِس واینِفرا (Vitis vinifera) از کهن گیاهان بستانی باختر آسیا و مصر است.  گرچه مو در شمار باستانی­ترین گیاهان بستانی نیست چون غلات و بسیاری از انواع بقولات به ‌مراتب پیشتر از آن كشت می‌شده‌اند، چنان كهن هست كه بتوان سرآغاز كشت آن را در سپیده­دم تاریخ  پی گرفت.  تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی نمایانگر چنان ایده‌های پیچیده‌ای در سراسر جهان باستان است و چنان یكدست و پایدار دیده می‌شود كه نمی تواند جز از یک مركز در جهان پراکنده شده باشد.  پر­پیداست که  نظرها درباره جای این كانون نخستین  متفاوت‌اند و دانسته های امروزی  ما در این باره نمی گذارد  از حد نظریه‌های كمابیش محتمل فراتر رویم.  اما روشن است كه خاستگاه نخستین كشت مو را باید در خاور­زمین  جُست و دیگر آنكه كشت این گیاه از آنجا به یونان باستان و ایتالیا کشیده شده، در حالی كه رومی­ها (به گفته دیگران، یونانی­ها) مو را به سرزمین گُل [در عربی بلاد الغال] و کرانه­های  راین بردند.1 دو كاندول،2 بر پایه دلایل گیاه‌شناختی، محتمل می‌دانست كه منطقه جنوب قفقاز "مركز و شاید كهن­ترین خاستگاه این گونه" بوده باشد.  با توجه به حدیث کتاب مقدس از کشت مو به دستِ نوحِ نبی نزدیك كوه آرارات3، می توان این گمانه کمابیش گیرا را پیش گذارد كه ارمنستان خاستگاه شناخت تاک­ بوده است4.  با این همه نباید از یاد برد رَز و دخت او   (شراب) * ، هردو، دست كم سه یا چهار هزارسال  پیش از میلاد در مصر5، و از روزگاران بسیار دور نزد مردم میانرودان نیز شناخته شده بوده‌اند.  بررسی عقیده شرادر6 كه نام و کشت مو را وامدار هند­ و ­اروپاییان آسیای پیشین/متقدم/anterior Asia/ Asia Previous/ Asia Anterior  هستیم محلی از اِعراب ندارد؛ شاید واژه "شراب، wine" ریشه‌ای هند و اروپایی یا به طور اخص ارمنی داشته باشد، هرچند این به ‌خودی خود اثبات نمی‌كند كه خاستگاه  تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی را می‌توان در نزد هند و اروپاییان یافت1.   از دید من سامی بودن خاستگاه  مو محتمل­تر می‌نماید.  چینی­ها، در دوره‌های تاریخی متأخرتر، مو را كه  از آن پیش کشتش را بهیچ روی نمی شناختند، از فِرغانه، سرزمینی ایرانی، گرفتند؛ پس برای رسیدن به مقصود این كتاب برجسته سازی همین واقعیت روشن بس كه در آن روزگار كشت مو در تمامی ابعاد آن در باختر آسیا، از جمله ایران، بخوبی جا افتاده بود. 
چینیان نخســـــتین بار به واسطه سردار چان‌ كی‌ین/Can K'ien / Zhang Qian از وجــــود مـــــو بستانی وایتِس واینِفِرا (Vitis vinifera) و شرابی كه از انگور اندازند خبردار شدند؛ سردار در مأموریت به یادماندنی خود، در سال 128پ م در سر راه به یوئه‌ـ‌چی/یوئه-ژی Yuezhi/(Yüe-či) از فِرغانه و سغد [در عربی
سوقديانا/بلاد الصغد/صغد] گدشت و سالی را هم در باكتریا بسر برد.  درباره مردم فرغانه/دا-یوان (Ta-yüan) [Dayuan (大宛) (Ferghana)] چنین گوید: " شرابی دارند كه از انگور ‌گیرند." همــین نکته را درباره پارتیان (An-si) [Anxi (安息) (Parthia))] نیز دریافت.  در همین فصل از کتاب شی-کی Ši-ki/ Shiji می آورد توانگران فرغانه شراب انگور فراوان، تا ده هزار من را مدتی دراز انبار می‌كنند و گاه آن را ده­ها سال نگاه می‌دارند بی بیم تباهی؛ همان اندازه شیفته میگساری بودند که اسبانشان کشته اسپست.  فرستادگان چینی تخم هر دو گیاه را به كشور خویش بردند و پسر خدا [ تیان ژی (Son of Heaven/Tian Zi)] 
نخستین كسی بود كه اسپست و مو را در خاك پربار كاشت و وقتی فرستادگان بیگانه به دربار چین رسیدند چشمشان به‌ اسپست‌زارها و تاکستان­های دَراَندشت نزدیك كاخ شاهی افتاد.  ورود اسپست به چین همچون ورود مو به این كشور در اسناد معتبر آمده است.  نكته مهمی كه باید بدان پرداخت این است كه چینی­ها با انگور- همچون اسپست-و فن شراب‌سازی درست در میان مردمان آریایی‌تبار، بیشتر تیره ایرانی، روبرو شدند و در میان هیچ یك از قبایلِ ترك چنین چیزهایی ندیدند. 
بر پایه سالنامه‌های دودمان هان، در پادشاهی لی‌ـ‌یی (Li-yi) 145،  متکی بر سغد انگوری می کاشتند که گوارائی آب شرابش را بلند آوازه کرده بود2.   
در سالنامه‌های دودمان تسین/چین/چه­این/کین (چینی:秦朝) از انگور كِ­آن (K'an) (سغد) اشاره یاد است1.   همچنین شراب انگور فراوان بود و توانگران تا هزار من از آن نگاه‌ می‌داشتند2.   سغدیان از شراب لذت می‌بردند و شیفته رقص و آواز بودند3.   به همین ترتیب، در شی (Ši) (تاشكند) نیز نوشابه­ای دلخواه بود4.  وقتی ك'آن ‌ین‌ـ‌تی­یِن K'an yen-tien [حكمران] سغد در نیمه نخست سده هفتم میلادی ماندگاهی سغدی در جنوب [دریاچه] لوب نور [Lob Nor] پی افکند، چهار شهرتازه ساخت كه یـــكی از آنها "تاک شهر" (پ'­او-ت'­آئو چ'­اِن(P'u-t'ao č'en) نام گرفت زیرا در میان شهر تاک نشانده بودند5. 
به احتمال زیاد مردمان تا یوئه‌ـ‌چی (Ta Yüe-či) Greater (or Great) Yuezhi (Da Yuezhi) ایرانی یا هند و سكوتیایی/هند و سکائی‌ها نیز تاک داشته‌اند و این را از متنی غریب/curious در كین لو تسه Kin lou tse 2568 6  نوشته فغفور/خاقان یوآن  (Yüan) 147 (555-552 م.  ) از دودمان لیانگ می‌دانیم.  "مردم سرزمین یوئه‌ـ‌چی بزرگ  در  شراب اندازی از انگور، گل و برگ گیاهان چیره دستند.  گاه از تخمیر ریشه‌ها و شیره سبزی­ها نیز شراب ‌گیرند7.  این گل­ها مانند گل­های درخت میخك [در عربی قرنفل]، تین هیان (tin-hian، 148، کارایوفایِلوس اِرومَتیکِسCaryophyllus aromaticus) اند اما به رنگ سبز یا آبی روشن‌.  در بهار و تابستان، پرچم­های گل­ها همچون پرٍ پرنده لوان (lwan) 149 با باد به اطراف پراكنده می‌شود.  در ماه هشتم سال، وقتی طوفان بر برگ­ها می‌وزد، چنان آسیب دیده پاره می‌شوند كه به ژنده پاره‌های ابریشم ‌مانند و از این روی مردم از آمدن  طوفان انگور (پِ­او-تِ­آئو فان (P'u-t'ao fun) یا "طوفـانٍ برگ‌ـ ‌در" ( لی یه فان)  149   (lie  ye  fun) گویند."
و سر­آخر این که می‌دانیم مردم آریایی كوچا/کوچه/کوچار (Kuča) [Kucha or Kuche (also: Kuçar, Kuchar; Uyghur: كۇچار, Куча, simplified Chinese: 龟兹; traditional Chinese: 龜茲; pinyin: Qiūcí; Sanskrit: Kucina]، كه به چیره‌دستی در نوازندگی، رقص و آواز شناخته بودند، شرابٍ انگور را می‌ستودند و برخی خانواده‌ها نزدیک یك هزار هو (hu) 151 از این نوشابه را در خانه انبار می‌كردند.  گویا در گزارش سردار لو كوان (Lü Kwan ) 152 كه در سال 384 م. راهی گشودن كوچا شد نیز از شراب انگوری یاد شده است1. 
چینیان همچنان كه اسپست را در كی -پین (Ki-pin) (كشمیر) یافتند همانجا به مو نیز برخوردند2.  سپس­تر تاک را در سرزمین های تسیو-مو (Tsiü-mo) 1533  و نان تو (Nan-tou) 154  نیز یافتند. 
در دوره تانگ چینیان این را هم دریافتند كه مردم فو-لین، آشور، [سوریه امروز/شام دوره اسلامی] نوشیدن شراب انگور را خوش دارند،4 و از سرزمین عربان (تا‌ـ‌شی/ Ta-ši) انگورهایی خیزد، درشت ‌ترینشان به درشتی مُرغانه5.   در نوشته­های دیگر ایران را نیز دارای چنین انگورهایی دانسته‌اند6.   در آن دوره تركستان به دست قبایل ترك افتاده بود كه فرهنگ  نیاکان ایرانی خود را گزیده بودند و چینیان دریافتند كه اویغورها مو و شراب دارند. 
تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی در ایران باستان پیشرفت­هائی شایان كرده بود.  استرابو موهایی را به مرغیانه (نام مرو در استان خراسان آن روزگار) نسبت می‌دهد كه گرد ساقه شان به‌اندازه آغوش گشوده دو مرد و درازای  خوشه‌هاشان دو ارش می‌ شد.  می افزاید هرات، هریوا   (Aria) نیز همین مایه پربار است، با شرابی بهتر که در چلیك‌های ایستاده  تا سه نسل بی خلل می ماند.  باختریان( باکتریا یا بلخ)، در همسایگی هرات، همین فرآورده ها را فراوان دارد، بجز زیتون.  ایرانیان باستان بسیارشراب دوست بودند.  بهترین شراب­های انگور بر خوان شاهانه نوشیده می‌شد1.   بر فراز تخت داریوش تاکی زرین که پیتیوس لیدیائی پیشکش کرده بود سایه ‌افكن بود2.  سنگ‌نبشته‌های تخت جمشید گوید روزانه پنجاه كانجیوس3 شراب شیرین و پنج‌هزار كانجیوس شراب رسمی تحویل دربار می‌شد4.   شرابداری در کاخ جایگاهی بس بزرگ بود5.  كوروش صغیر/جوان [در عربی قورش الأصغر پسر داریوش دوم و شهبانو پروشات که جان و نبرد تاج و تخت (کوناکسا بَرِ فُرات) را به برادرِ ارشد، اردشیر دوم باخت] هر­گاه شرابی بس گوارا می­یافت ابریق‌/تنگ/آوند شراب/قرابه/صراحی­های نیمه ‌پر را همراه این پیام برای برخی از دوستان می‌فرستاد: "مدتی كوروش شرابی گواراتر از این نیافته بود؛ پس بهره ای برای شما می‌فرستد تا امروز با گرامی ترینان­تان بنوشید6."
استرابو7 گوید شراب كارمانیا[3] آنِ فارس را ماند و یكی از فرآورده های آنجاست."  آن مو كه كارمانیایی گوئیم بیشتر خوشه‌هایی به درازای دو ارش  با دانه‌های درشت و فراوان ‌آرد؛ بسا که این گیاه در زادگاه خود بسیار تناورتر ‌شود."  با این همه شاهان ایران به شراب های سرزمین خویش بسنده نمی‌كردند وپس از انضمام آشور به شاهنشاهی پارسی ، شراب چلیبونی/هلبونی  سوریه نوشیدنی ویژه آنها شد8.   به گفته پوسیدونیوس، این شراب در دمشق سوریه و از تاک­هایی كه ایرانیان نشانده بودند دست می‌آمد9. 
 هرودوت1 ‌گوید ایرانیان بس شراب دوست­اند و زیاده پیما.  همچنین رسم دارند كه در امور مهم بهنگام مستی رای زنند و بامداد صاحب خانه تصمیم­های دوشین را پیششان می‌گذارد.  اگر در هشیاری نیز تصمی­ها را درست دانند  بر آن روند، ورنه در می گذرند.  اگر بهنگام بررسی­های نخستین هشیار باشند، همیشه موضوع را باری دیگر، این بار مستانه سر بر می رسند.  استرابو2هم همین گوید: رایزنی­های پارسیان بر سر مهمترین امور بهنگام باده‌گساری است و تصمیم­هائی را كه مستانه سر گرفته‌اند بس درست‌تر از تصمیمات خود در هشیاری ‌دانند.  در حماسه شاهنامه، رایزنی بهنگام باده‌گساری است هرچند  تصمیم‌گیری به فردا می ماند3.   باده پرستی كمبوجیه رسوای خاص و عامش کرده بود4.  گزنفون5 با ملامت فساد و تباهی پارسیان گوید: خوردن و آشامیدن را تا آنجا پی می گیرند كه آن کسان که بیش از همه تاب آورده‌اند برای خواب می روند.  ایرانیان رسم داشتند جام­های گران به بزم نیارند، با این باور كه پرهیز از زیاده روی در باده‌پیمایی كمتر به جسم و جان آسیب می‌زند.  رسمِ نیاوردنِ چنین جام­ها بزم هنوز برجاست، اما چنان زیاده روی می‌ کنند كه بجای آوردن ساغر به درون خودشان را برون برند، زیرا دیگر یارای رفتنشان نیست."  پروكوپیوس، مورخ بزرگ بیزانسی سده ششم،6 گوید همه مردم قبیله ماساژت[4] (قبیله‌ای ایرانی) در باده‌گساری زیاده روی کنند.  همینطور سکاها كه از شدت مستی خرد فرو گذارده از كوروش شكست خوردند1.  استرابو در همین بخش از كتاب خود از جشن باده گساری پارسیان یاد کند كه در آن زنان و مردان پارسی، در جامه سکاها، شب و روز را به باده‌پیمایی و شادکامی می سپردند.  با این همه نباید از یاد برد بیشترِ این دست داوری های ملت­ها درباره یکدیگر آکنده از زیاده روی و جانبداری است و باید همیشه بخش بزرگی از آن را نادیده گرفت؛ این را هم باید افزود كه در ایران باستان میانه روی در باده‌گساری سفارش می‌شد و زیاده روی مجازاتی سنگین داشت2.   باوجود همه  زیان­های زیاده روی در باده‌گساری و مخاطرات اجتماعی الكل، مورخ، كه وظیفه دارد پدیده‌ها را به همان شكلی كه هستند پیش گذارد و تفسیر كند، نباید این حقیقت نادیده گذارد كه شراب عاملی است دارای ارزش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.  این عامل نقش بزرگی در پالایش و تحكیم رسوم اجتماعی و بالابردن آمیزش اجتماعی و نیز پیشبرد شعر و موسیقی و رقص داشته است.  شراب یكی از عناصر تمدن بشری شده كه نباید دست‌كم گرفته شود.  نوشته هائی که اندرز میانه روی می دهد  بسیار خوب است، اما كیست كه از چامه های آناکرئون، هوراس یا حافظ دست كشد؟*
  واژه‌ای كه چان ‌كی‌ین/ژانگ کیان [Zhang Qian] برای نامیدن انگور با خود به چین آورد و هنوز در چین و ژاپن بکار می‌رود؛ (budō) 155 آوانگاشت باستانی سالــــــــنامه‌های دوران هان كه بعدها 156 شــــد3، p‛u-t‛ao، bu-daw، "انگور، مو" است.  چون چان‌كی‌ین/ژانگ کیان [Zhang Qian] در تا-یوآن  (فرغانه) [Dayuan (大宛) (Ferghana)] با تاک آشنا شده  تخمش را از آنجا به چین برد، روشن است که این نـــــام را نیز از همان جـــا گرفته است؛ از اینرو، ناگزیر باید پذیرفـــت bu-daw ریشه فرغانه‌ای دارد و با واژه ایرانی budāwā  یا buδawa همبرابر است که با کارگیری پسوند wa یا awa و بن buda  ساخته شده و به باور من می‌توان آن را با باده فارسی نو واژه فارسی باستان باتکان βaτiákη (به معنی "ساغر شراب") و واژه فارسی میانه/پهلوی باتک، bātāk، و واژه فارسیِ بادیه، bādye مرتبط دانست1.   می‌توان این واژه ایرانی‌ـ‌چینی را صورتِ گویشی واژه اوستایی maδav (به معنای" شراب انگور") نیز دانست. 
می دانیم کوشش­هایی شده تا این واژه چینی را مشتق از وُتریس βóτρυs یونانی (به معنی "خوشه انگور") بدانند.  توماشك [Wilhelm Tomaschek, or Vilém Tomášek]2 نخستین كسی بود كه چنین پیشنهادی کرد؛ كینگزمیل Kingsmill, T. W. (Thomas William)] 1837-1910]3 هم در سال1879 همین پیش گرفت و هیرت4 نیز گفته كینگزمیل را درست شمرد.  هیچ‌كس چنین چیزی را بدرستی اثبات نكرده است.  توماشك استدلال می‌كرد كه رواج كشت مو در آسیای مركزی با فرمانروائی مقدونی‌ـ‌یونانی و نفوذ فرهنگ یونانی ارتباط داشته است.  نادرستی این گفته پرپیداست، زیرا تاک در تمامی سرزمین های شمالی ایران خودروست و می‌توان آغاز كشتش در ایران را در روزگاران بسیار دور پی جست و بی­گمان پیشینه آن در ایران کهن تر از یونان است.  یونانیان انگور و شراب را از آسیای‌ باختری گرفتند5.   چه بسا وُتریس βóτρυs یونانی وام­واژه‌ای سامی باشد6.. آسان نتوان پذیرفت كه مردم فرغانه در نامیدن گیاهی كه سد­ها سال در سرزمین خودشان کشت می شده واژه‌ای یونانی کار گرفته باشند؛ هیچ مدركی هم در اثبات این تأییدِ ضمنی نیست که اصلاً در روزگار سفرهای چان‌ كی‌ین/Can K'ien / Zhang Qian كسی در فرغانه یونانی می‌دانسته یا به آن زبان سخن می‌گفته است.  نفوذ زبان یونانی در قلمرو ایران بسیار ناچیز است: تاكنون هیچ واژه یونانی در کهن دست‌نوشته‌های تركستان دیده نشده است.  از دید من، هیچ رابطه‌ای میان  p‘u-t‘ao و βóτρυs، یا بین βóτρυs و budawa ایرانی نیست. 
خوب می دانیم چندین گونه تاک خودرو در چین، در منطقه آمور، و در ژاپن هست1. در کهن كتاب پی لو Pie lu آمده تاک  p‘u-t‘ao در لــــــون-‌ ‌سی (Lun -si)(كان سو/ Kan-su) [ گانسو، در عربی قانسو] ، وو‌ـ‌یوآن  (Wu-yüan) 157 (شمال اوردوس/ Ordos)[5] و در تون هوان (Ton-hwan) [دان هوانگDunhuang]  (در كان‌ـ‌‌سو Kan-su) [ گانسو، در عربی قانسو] می‌روید.2 لی ‌شی‌ـ‌چِن بر این پایه نتیجه می گیرد مو از دیرباز، پیش از دوران ‌هان، در لون‌ـ ‌سی (Lu -si) وجود داشته اما هنوز وارد شن‌ـ سی (Šen-si) [شاآنشی یا کنجانفو، در عربی شنشي Shaanxi/Shensi] نشده بوده است.  نمی‌توان دریافت چگونه برتشنایدر3 می‌تواند بگوید ورود مو به چین به دست چان ‌كی‌ین/ژانگ کیان [Zhang Qian] با ذکر انگور درکهن ترین نوشته های پزشکی و گیاهان دارویی چین ناساز است.  در واقع موجبی برای نگرانی نیست: سخن از دو گیاه متفاوت است؛ تاک خودرو  بومی شمالِ چـــــین است که هرگز به كشت آن نپرداخته‌اند؛ گونـــــه بســــــتانی مو، وایتیس واینِفِرا (Vitis vinifera) از ایران وارد چین شده و هیچ‌گاه هیچ ارتباطی با گونه خودرو چینی، وایتِس برایونیااِفولیا (Vitis bryoniaefolia) نداشته است.  در کتابی امروزی، مون تس'اوان تِسا یِن  Mun ts‛üan tsa yen  158 4  كه جستاری هوشمندانه درباره این مسئله پیش می گذارد، چنین نتیجه‌گیری می‌شود كه گونه فرغانه ای بی گمان با گونه بومی چین متفاوت است.  تنها نكته نابهنجار این است كه در Pie lu واژه فرغانه‌ای p‘u-t‘ao در نامگذاری گونه ای بومی بکار رفته؛ اما این نشانه ناهمزمانی تاریخی نیست، زیرا Pie lu پس از میلاد مسیح و سد ها سال پس از چان ‌كی‌ین/ژانگ کیان [Zhang Qian] نوشته شده و احتمال قریب به یقین این است كه همین گونه وارداتی بوده كه زمینه ساز یافت گونه خودرو شده و از همینرو گونه بومی هم نامِ گونه وارداتی را به خود گرفته.5
 مو  خودروی دیگری هست كه yin -yü 159 وایتِس برایونیااِفولیا Vitis  bryoniaefolia یــــا V.labrusca) نامیده شده و در آثار تائو‌هون‌-كین (T‘ao Hun -kin) [Tao Hongjing] (536‌ ـ 451 میلادی) و در T‘an  pen ts‘ao نوشته سوكون (Su Kun ) آمده است، اما اشاره این نام تنها به نوعی مو خودرو سرزمین های میانی و شمالی چین است.  ین ‌شی‌ـ‌كو (Yen Ši-ku) (645 ـ 579 مــــــیلادی) در کتـــــابش، K‛an miu čen  su  1601  به طعنه گوید انگور دانستن یِن-یوyn -yü   به ایـــن می‌ماند كــــــه či 161 پونکریوس ترایفولیاتا (Poncirus trifoliata)[پرتقال سه برگ، پرتغال تلخ چینی، پرتقال سفت] را كه از شمال چین خیزد  با پرتقال (kϋ 162) مقایسه كنیم؛ و گرچه yin-yü نوعی p‘u-t‘ao اســـــت، تفاوت­های فراوان با آن دارد؛ و یِن-یو yin-yü کیان- نان هم با yin-yü شمال چین تفاوت دارد.  نظر هیرت2 که شاید این واژه آوانگاشت "انگور" فارسی است پذیرفتنی نیست.  نمی توان واژه‌های چینی را دارای خاستگاه بیگانه دانست، مگر اینكه ریشه‌شناسان چینی كه ممكن نیست وامگیری  واژه ای را نادیده بگذارند بروشنی آن را تأیید كرده باشند.  ورنه نیاز است دلایل روشن و قانع‌كننده در تأیید گمان  چینی نبودن  واژه آورده شود.  هیچ داستانی در دست نیست که نشان دهد ‎yin-yϋ واژه‌ای ایرانی یا بیگانه است.  اثبات عكس این قضیه هم پایه درستی ندارد: زبان فارسی، كه از پایان سده دهم رواج یافت نمی‌تواند در این قضیه جایگاهی داشته باشد؛ بیشتر می‌توان پای فارسی میانه/پهلوی را به میان كشید، در حالی‌كه انگور بی­گمان واژه‌ای است از نوع واژه‌های فارسی.  اگر چینی‌ها واژه‌ای چون انگور را وام می‌گرفتند، آن را به صورت آن + گوت ( an + gut)(گور) تقطیع می‌كردند نه به صورت آن‌ـ‌اوك (an+uk)؛ بعلاوه این گمان كه k پایانی را می‌توان به صورت r پایانی آوانگاری كرد نیز خطاست؛3 در آوانگاشت‌های ایرانی، k پایانی واژه‌های چینی همبرابر است با k ]ك[، g ]گ[، یا سایواج x ]خ[ فارسی.  از این گذشته پذیرفتنی نیست که كه چینی‌ها نام فارسی انگور بستانی را برای نامیدن تاک خودرو  بومی سرزمین خود کار گرفته باشند، آن هم تاکی كه بویژه در دو استان كیان در خاور چین می‌روید.  در فرهنگ جغرافیایی سو‌ـ‌چو (Su-čou)4 بروشنی گفته شده كه نام انگور خودرو، šan p‛u-t‛ao، در استان های كیان [شرق چین] yin-yü است.  پس شاید این نام از نام­های باستانی زبان وو باشد.  در Pen ts'ao kan mu،1 جداگانه به yin-yü  پرداخته شده، و لی شی‌ـ‌چن در حاشیه می‌نویسد معنی این نام توضیح داده نشده است.  از دید من گویا اکنون چاره ای نیست جز  پذیرش این رأی.  نامبرده yen-yü 163 و yin-še 164 را هم برپایه Mao ši 165 و Kwan  ya چون نام­های همبرابر/مرادف  می آورد،  در حالی‌كه ye p̀ u-t̀ ao  ("انگور خودرو ") نامی است که در محاوره بکار رود t‛en  mi)  یا mu lun  166 هم همینطور).  توجه بدین نکته هم گیراست كه نخستین اشاره ها به این گیاه تنها از جانب سو كون (Su Kun) و چ'ن تس'ان-ك'ی(C'en Ts'an-k'i) از دودمان تانگ بوده است.  به دیگر سخن، این گیاه بیش از هفت سده پس از ورود مو بستانی به چین توجه طبیعی‌دانان این كشور را بر انگیخت ‌‌ـ‌ و همین اثبات بی ارتباطی دربست این دو به یکدیگر را بس. 
نباید پنداشت كه با کار چان ‌كی‌ین/ژانگ کیان [Zhang Qian] در آوردن مو  به چین قضیه یك‌ بار برای همیشه تمام شد؛ وارد كردن انواع تخم  پی گرفته شد و كان‌ـ‌هی (K‛an -hi) انواع تازه ای از مو را از تركستان آورد.  ارقام انگور در چین چنان پر‌شمار  است كه دشوار بتوان پذیرفت تمامی آنها را یك تن یكباره وارد چین كرده باشد.  در سالنـــــــامه‌های هان آمده است لی‌ كوان-لی (Li Kwan -li) ویر11 یكی از سرداران اِر‌ـ‌شی (Er-ši) 168 (نی‌ـ‌شی/ Ni-š’i) پس از شكستن تا‌ـ‌یوآن  (Ta-yüan) [(Dayuan (大宛) (Ferghana] انگورهایی  بدست آورد كه همراه خود به چین برد. 
در کِوان چی Kwan  či2، که پیش از سال 527 نوشته شده، از سه رقم  انگور زرد، سیاه و سفید یاد شده است.  یو یان تسا تسو  Yu yan  tsa tsu نیز همین اصناف را بر شمرده‌، هرچند لی‌ شی‌ـ‌چن (Li Ši-čen) از چهار رقم یاد کـــرده: حـــــــــبه گرد، بنــــــام ts‛ao lun  ču 169 (" اژدر مروارید گیاهــــــــی")؛ حبه دراز، ma žu p‛u-t‛ao (نک: صفحات پیش رو  )؛ حبـــــــــــه سفید، بنام "انگور بلـــــــوری" (šwi tsin  p‛u-t‛ao)؛ و حــــبه ســـــــــــــیاه، بنام "انگور ارغوانی" (p‛u-t‛ao 170 tse)‌ـ ‌‌و نوعی انگور حبه سبز (171) را به سه-چوان [Sichuan] و انگور با حبه به اندازه عناب را به یون‌ـ ‌‌نان نسبت می ‌دهد3.   سو سون (su sun)از دوره سونگ انواع انگورهای بی‌دانه را نام می‌برد. 
 در هان‌ـ‌چو (Han-čou) انگورهای زرد و سفید درخشان را ču-tse 172 ("منجوق، مروارید") نام نهادند؛ نوعی دیگر را "دُرّ كوهی" (šwi-tsin)  می‌نامیدند كه بس شیرین بود؛ انگورهای  ارغوانی و عقیقی اندكی دیرتر می‌رسیدند[6]. 
گونه‌ای خاص از انگور به نام انگور سو سو so-so 173را كه به درشتی wu-wei-tse 174 ("پنج مزه " شیسانسدرا چینِیس Schizandra chinensis) و بی دانه 175است به تركستان نسبت می‌دهند.  درPen ts‛ao kan  mu ši i رساله‌ای مفصل درباره این میوه آمده است2.  نكات اصلی­اش اینهاست: از تورفان خیزد و به پكن فرستند؛ حبه‌هایش دانه فلفل را ماند و خود یكی از انواع انگور است.  رنگش ارغوانی است.  برپایه وو تِسا تِسو  Wu tsa tsu 176 از سال 1610، خوراندنش به نوزاد سمّ آبله را دور کند.  واژه سو سو نه بازسازی واژه ای بیگانه بلکه تنها به معنای "كوچك" است.  این نكته بروشنی  درPen kin fu  yüan 177  آمده، با این شرح كه انگور سوسو مانند انگور رسمی است، ریزتر و لطیف تر، و از همین روست که (179178) نام گرفته.  اما در Pi č‛en 180   از یو‌ـ ‌ون تین (Yü-wen Tin) 181 آمـــده كه so-so فـــرونگاشت نا درست sa-so 182 است، هرچند دلیلی بر این مدعای خود نمی آورد.  sa-so نام یكی از كاخ‌های فغفورانِ‌ هان بود و بی گمان این جا‌بجایی نمایانگر خیالپردازی است.  اینكه so-so براستی  انگور مو باشد جای چون و چرا دارد.  گفته شده so-so را همه جای چین کاشته خشك ‌كرده می فروشند  و در كیان‌ـ‌نان Kian-nan [Jiangnan] fan p‛u-t‛ao  ("انگور بیگانه ") نام دارد.3  
فغفور/خاقان كان‌ـ ‌هی (kan-hi)(1722‌ـ‌1662) كه خوب می‌دانست انگور از باختر وارد چین شده می گوید خود وارد کننده سه رقم انگور تازه از هامی، Hami [در اویغوری قومول شهری/قامل، در اردو هامی شهر) و سرزمین­های همسایه اش به چین بوده است: یكی قرمز یا سبزفام و كشیده چون نوك پستان مادیان؛ یكی نه چندان درشت ولی با بو و طعمی دلپذیر؛ و دیگری نخودسان كه ظریف‌تر و خوشبوتر و شیرین‌تر از همه بود.  این سه گونه انگور وقتی در ولایات جنوبی كشت می‌شوند پس رفته بوی فروگذارند.  در شمال، چنانچه در خاك خشك سنگلاخ كاشته شوند پایداری کمابیش خوبی دارند.  فغفور در پایان می‌نویسد: "بیشتر دوست دارم گونه تازه ای از میوه یا غله برای مردم خـــود فراهم آورم تا ســــد داش/کوره سازم1." 
چینیان نیك می دانند ارقام پر شمار انگور از تركستان خیزد.  بر پایه  كتاب هوئی کیان چی Hui k‛ian či 2571 (گزارش­های تركستان) نوشته فوسامبو (Fusambo) و سورده (Surde)، دو سرکرده منچو [در عربی مانشو]، در سال 1772، "ارقام ارغوانی، سفید، آبی و سیاه هست ؛ انواع گرد و دراز، كوچك و بزرگ، ترش و شیرین نیز دارند.  نوعی انگور سبز و بی‌دانه هم هست مانند دانه لوبیای روغنی اما کمابیش بزرگتر که بسیار شیرین و خوش­مزه است ] سپس از so-so یاد می‌شود[.  نوع دیگر سیاه است و بیش از 5/2 سانتیمتر درازا دارد؛ گونه‌ای دیگر سفید و درشت است.  همه این ارقام در ماه هفتم یا هشتم سال می‌رسند.  در آن هنگام است كه می‌توان خشك كرد و به دوردست فرستاد".  بر پایه  Wu tsa tsu، كه پیشتر از آن آوردیم، از تركســــــــــــتان گونه‌ای انـــــــــــگور بی‌دانه خیزد  بنام p‛u-t‛ao 184 tu yen ("انگور چشم خرگوشی"). 
آلبرت فُن لیكوك2 ذیل سوزوک سایویsōzuq saivī   از یک رقم انگور استوانه‌ای زرد سفید فام یاد می‌كند كه بهترینش از تویوق (‏Toyoq) و بولاییق (Bulayiq) [هر دو در تورفان]، خیزد و انگوری با همین شكل اما به رنگ قرمز هم از ماناس (Manas) و  شیچو (Shichō).  سر اورل استـــــاین3 گوید  در سرتاسر تركستانِ چـــــین [ترکستان شرقیف در اویغوری  شِرِقِتی تورکیستان] موها را روی رده های هم پهلوی چفته‌هائی كوتاه می دارند، و كشمش و مویز اوجات (Ujat) تا بازارهای آق‌سو (Aksuكاشغر و تورفان می رود. 
هرکه در پكن زندگی كرده باشد می‌داند كه در فصل تابستان می‌توان انگورهایی به ظاهرتازه یافت كه از برداشت پاییز گذشته نگهداری شده‌اند و چینی‌ها روشی ویژه اینکاردارند.  زنده یاد فرانکلین هایرِم كینگ،1 كه پژوهش­هایش در كشاورزی چین از شمار  بهترین­هایی است كه دردسترس داریم، در این باره گوید: "این ملت كهن هنر و شیوه انبار كردن و نگهداری میوه‌های تباه ‌شدنی چون گلابی و انگور را فرا گرفته اند، ‌طوری‌ كه این میوه‌ها کمابیش همواره در بازار یافت می‌شوند.  گلابی تا نیمه دوم ماه ژوئن فراوان است و سركنسول ویلیامز به من گفت انگور را معمولاً تا ماه ژوئیه می‌توان در بازار یافت.  در صحبت با ترزبان خود درباره شیوه‌های کار، تنها  همین دستگیرم شد که مو كاران تنها سرداب­های خشك خاكی را کار گیرند كه می‌توان دمایشان را پیوسته كمابیش یكسان نگاه داشت و میوه‌ها را یک به یک در كاغذ می‌پیچند.  هیچ­یك از بیگانگانی كه با آنها صحبت كردیم شیوه کارشان را نمی دانستند." توصیف این شیوه را در تس'ی مین یائو شو Ts'i min yao šu می‌توان یافت؛ کاری كهن در کشت و برز، شاید از آ‎غاز سده ششم2، كه بروشنی آكنده از تصریفات بعدی است.  در یكی از اتاق­های خانه ی كشاورز برای انبار كردن انگور گودالی بزرگ می کنند و در دیواره‌هایش، نزدیك سطح زمین سوراخ­هایی در ‌آورده با شاخ و برگ پر می‌كنند.  بعضی از این سوراخ­ها را گِل اندود می‌كنند تا كف اتاق فرو نریزد.  سر گودالی را كه انگورها در آن نگهداری می‌شود، با خاك برگ می‌پوشانند و از این راه در سرتاسر زمستان دما یكنواخت می‌ماند3. 
مبلغان یسوعی/عیسوی سده هیجدهم درشتی كشمش­های هوائی‌ـ‌لائی‌ـ‌هی‌ین4 (Hoai-lai-hien) را ستوده‌اند: " بر پایه  آنچه به چشم دیده‌ایم سخن می‌گوییم: حبّه‌های این انگور مانند آلوهای سیاه دمشقی درشت‌اند با خوشه­هائی به همان نسبت بلند و بزرگ.  شاید از آب و هوا باشد؛ امّا اگر آنچه را در کتاب­ها آمده بپذیریم، بیشتراز آن روست كه مو ها راپیوند عناب کرده اند و ضخامت پوست این انگورها ما را به این باور می کشاند."
 نخستین بار در یون-نان کی Yün-nan ki1 ("روزنامه  یون‌ـ‌نان")، كتابی كه در آغاز سده نهم نوشته شده، از فراوانی كشمش در یون‌ـ‌نان یاد شده است.  لی شی‌ـ‌چن گوید  كشمش را هم مردم باختر و هم مردمان تائی‌ـ‌یوآن  (T‘ai-yüan) و پین‌ـ‌یان (p‘in-yan) در استان  شن‌ـ‌سی (Šan-si) ساخته از آنجا به سراسر چین برند.  از هامی در تركستان كشمش فراوان به پكن می فرستند2.   در برخی بخش­های شمال چین واژه تركی كشمش (kišmiš) را برای  یک رقم  كشمش ریز بکار می‌برند.  این كشمش را از گونه‌ای انگور سبز و بی‌دانه سازند كه خاستگاهش را بُخارا دانند و مدتها پیش برای كشت از آنجا به یارقند برده شده است.  پس از چیرگی بر تركستان در دوره كی‌ین‌ـ‌لون (K‛ien-lun)، این مو به جهول [چِنگده/شِنغِد] برده شد و هنوز در آنجا كشت می‌شود3. 
گرچه چینی­ها در نخستین  فرصت انگور را با آغوش باز پذیرا شدند، در پذیرش رسم ایرانی شراب‌اندازی و باده­پیمائی شتابی نكردند4.   سلیمان، تاجر عرب (کذا!) (یا هر كس دیگر كه این گزارش را نوشته)، در سال 851 میلادی گوید: "شرابی كه چینی­ها پیمایند از برنج است؛ شراب انگوری نمی‌ اندازند، از خارج نیز شراب انگوری نیارند؛ پس شراب انگوری  ندانند و ننوشند5."   بی چون و چرا این گفته در مورد جنوب چین درست است كه  دریانوردان عرب اطلاعات خود را  آنجا می گرفتند.  به هر روی، انگور بیشتر در شمال چین یافت می‌شود1، و در روزگار سلیمان در شمال چین فن شراب اندازی با انگور را می‌شناختند.  مهمترین سندش هم در تاریخ دودمان تانگ موجود است. 
سرزمین (تٌرك) یبغو/یاقبو [خَلُّخ/قارلوق (Khallokh) ] 185  در سال 647 میلادی انگوری شگفت انگیز برای فغفور تایی تسون (T‛ai Tsun) 188 فرستاد که ma žu p‛u t‛ao  187    186 ("انگور نوك پستان مادیانی") نام گرفت.  درازای خوشه این انگور دو پا بود، برنگ ارغوانی2.   همین جا آمده: " در كشورهای باختری شراب
خورند، و در فرمانروایی دودمان­های پیشین، البته پس از نابودی قره خواجه/قوچو/قاراغوجا/ گائو‌ـ‌چانگ (Kao-č‛an) [7]189 (تورفان)، به جای خراج شراب به چین می‌فرستادند.  آنگاه كه "انگور نوك پستان مادیانی" بستانی به چین رسید، فن شراب‌اندازی نیز همراهش بود (640 میلادی).  تایی تسون هم مضار شراب را دریافت و هم‌ خواص سودمندش را.  شراب انگوری وقتی برسد، در الوان گوناگون می‌درخشد، خوشبوست و بس آتشین با طعم  بهترین روغن­ها.  فغفور به مقامات شراب می‌ بخشید و در آن روزگار بود كه برای نخستین ‌بار مزه  آن را در پایتخت چشیدند3."
لی بو/لی بای (Li po)، شاعر سده هشتم، در یكی از اشعار خود از فرستادن شراب به جای خراج در روزگاران پیشین یاد كرده است.  "مردمان هو همه ساله شراب پیشكش می‌كردند4.   بر پایه آنچه در هان وو تی نی چوان Han Wu ti nei čwan از سده سوم یا پس از آن آمده است، سی وان مو (Si Wan Mu) شراب انگور به وو، فغفور هان، پیشکش  كرده است، اما این داستان بروشنی ناتاریخی و گذشته نگر است. 
 گویند شخصی چان هون‌ـ‌مائو (Čan Hu-mao) 191 نام،  از مردم دون-هوانگ [در عربی دونهوانغ] (Tun-hwan) در استان گان‌ـ‌سو/قانسو (Kan-su) شعری بس نیكو در توصیف شراب انگور سروده است1.   موقعیت دون-هوانگ از آنجا اهمیت می یافت که سر راه تركستان و مركزی بود كه از آنجا ایده­های ایرانی به سر‌تا‌سر چین می‌تافت. 
طرفه اینکه گرچه چینی‌های دوره هان انگور را از مردمی ایرانی دریافته و رسم باده ‌گساری را بیشتر در میان ایرانیان دیدند، فن شراب‌سازی را تازه در دوره تانگ، آنهم از یكی از قبایل تركِ تركستان آموختند.  پرپیداست که تركان دوره هان چیزی از انگور یا شراب نمی‌دانستند، زیرا در آن روزگار زیستگاه­شان از آنچه مغولستان امروزی است فراتر نمی رفت و وضع خاك و اقلیم آن اجازه كشت این گیاه را نمی‌دهد.  روشن است كه تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی تنها با زندگی یكجانشینی شدنی است و تركان تازه پس از استقرار در تركستان و چنگ اندازی بر میراث اسلاف/پیشینیان ایرانی خود،2 با انگور و شراب كه رهاورد ایرانیان بود آشنا شدند.  واژه تركی برای انگور، اوزوم، özüm اویغوری (در گویش­های دیگر، üzüm)، برخلاف گمان زنی وامبری، هیچ چیزی را بر پایه  حقایق تاریخی اثبات نمی‌كند3.  حتی روشن نیست كه این واژه در اصل به معنای "انگور" بوده باشد؛ بر عكس، گویا به هر گونه میوه حبه‌ای اشاره داشته، همانطور كه امروز هم در نامیدن میوه‌های حبه‌ای و هسته گیاهان گوناگون بکار رود.  تركان تنها مقلّد و غاصب بودند و هیچ چیز تازه‌ای به تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی نیفزودند. 
منطبق با ورود فن شراب‌سازی به چین، می‌بینیم كه در pen ts‛ao دوره ی تانگ4 كه در میانه های سده هفتم انتشار یافت بدرستی از این فرآورده یاد شـده است؛ در شی لیائو پن تسائو Ši liao pen ts‛ao نوشـته مـون شن (Mon Šen)) 192نیمه دوم سده هفتم)، و در پن تسائو شی یی pen ts‛ao ši i نوشته چن تسان‌ـ‌كی (Čen Ts‘an-k’i) 193   نویسنده دوره كایی‌ـ‌یوآن  (K‛ai-yüan) از این فرآورده یاد شده است.  در T‛an  pen ts‛ao سركه اندازی از انگور نیز آمده است.5 در Pen ts‛ao yen i نیز كه در سال 1116 منتشر شده، شراب میان گونه­های پر شمار  نوشابه های الكلی آمده است. 
لیان سه کون تسه کی Lian  se kun  tse ki نوشته چان یوئه (Čan-Yüe) (730‌ـ‌667)1  قصه/حکایتی دارد بدین شرح كه كائو‌ـ‌چان (Kao-č‛an) شرابی فسرده/غلیظ كشمشی پیشكش دربار كرد و آقای كی‌ئه (Kie) گفت: "طعم انگورهای پوست ‌نازك نیکوست، در حالی كه انگورهای پوست‌كلفت تلخ ‌مزه‌اند.  آنها را در دره هشت باد (Valley of Eight Winds)(پا فون كو Pa fun  ku ) 194   قوام آرند.  این شراب گذر سالها  را هم تاب آرد".2 
یک دستور تهیه شراب انگوری را می‌توان درPei šan tsiu kin  195 یافت3 كه كتابی است درباره گونه های شراب، نوشتـــه چــــو یی‌ـ‌چـون (Ču Yi-čun) 196معـروف بـه تا‌ـ‌یـین ون (Ta-yin Wen)    197در آغاز سده دوازدهم.  برنج ترش را در ظرفی گلی ‌ریخته  بُخار می‌دهند.  پنج مثقال مغز هسته زرد‌آلو و دو كتی* انگور را (پس از شستن و خشك كردن و جدا كردن هسته و پوست) بــا هم در تغــار گِلی نــــازك (198ša p‛en  ) ریخته4، ‌كوبیده و صاف می‌كنند.  سه پك**  آبگوشت روی برنج كه روی میزی گذاشته اند ‌ریخته  به آن مخمر می‌ زنند.  به گمانم این مواد را بهر تخمیر آب انگور می افزایند.  اما این توضیح زیاده كوتاه است و بس نارسا.  روشن است كه این فرایند‌ی آغازین برای تخمیر بوده است و نه تقطیر (نک:  صفحات پیش رو). 
سوتین (Sü T‛in )  199، كه در دوره فرمانروایی فغفور/خاقان لی تسون (Li Tsun) (63‌ـ‌1224)، از دودمان سونگ جنوبی، می زیست، در جایگاه ایلچی به دربار اوگتای/ اوگتای قاآن، خان مغول (45‌ـ‌1229) رفت.  روزنامه اش را، كه کهن ترین گزارش موجود درباره آداب و رسوم مغول­هاست، پن تا‌ـ‌یا (P‘en Ta-ya)    200 از دوره سونگ با عنوان هی تا شی لیو Hei Ta ši lio 201  ("گزیده کار و بار تاتارهای سیاه") (Outline of the Affairs of the Black Tatars) ویراست، و لی ون‌ـ‌تی‌ین (Li Wen-t‛ien) و هو سه (Hu Se) آن را در سال 1908 در Wen yin  lou yü ti ts‛un šu منتشر كردند1.   سو تین گوید كشورهای اسلامی خراج را کراوه های شراب انگوری به دربار خان مغول فرستند؛ هر کراوه/قرابه نزدیک ده پیاله كوچك می گنجید؛ این شراب به رنگ افشره دایوسپایروس کاکی Diospyros kaki جنوب چین بود ]كه در این كشور خرمالوی ژاپنی شناسند[.  بر این پایه توان گفت گونه ای شراب قرمز بوده است.  به فرستاده چینی هم گفتند زیاده‌روی در خوردنش تواند مستی آرد. 
پلیو در مقاله جالب" نام ترکی شراب در اودوریک پوردنونی" خواستار توجه به بور bor نام تركی شراب انگوری شده و  می افزاید در نامه ای ترکی که در تورفان یافت شده و تاریخ 1398 دارد بکار رفته است..   می‌توانم دلایلی بیشتر برای اثبات این حقیقت ارائه كنم كه bor واژه مغولی باستان است به معنای شراب، هر چند روشن است  كه می توانسته از تركی نیز وام گرفته شده باشد.  در روایت مغولی حماسه گسرخان (Geser) یا گسارخان (Gesar) هشت نام برای مشروب (liquor) می‌یابیم كه گمان می‌رود همه به شیوه ای شگفت انگیز از تقطیر araki ("عرق، براندی") به دست می‌آیند.  این نام­ها چنین اند: aradsa (arajaxoradsa یا xuradsa،  širadsa،  boradsa، takpa،  tikpa،  marba،  mirba.4 این نام­ها هیچ‌گاه بررسی نشده‌اند و به استثنای اولی و ســــومی حـــــتی در فرهنگ­های مـــــغولی كـــــــــووالفسكی (Kovalevsky) و گُلستونتكی (Golstuntki) هم نیامده‌اند.  پسوند تبتی pa یا ba در چهار واژه آخر نشان از تبتی بودن­شان دارد.  marwa (كه در معنی معادل است با /č‛an   Chhaangتبتی) واژه‌ای است كه می دانیم در سرتاسر سیكیم (Sikkim) و دیگر سرزمین های هیمالیا برای گونه ای نوشیدنی الكلی بکار می‌رود.1 و اما tikpa، گویا از روی الگوی تبتی tig-č‛an ساخته شده باشد كه نوشابه ای است الكلی كه داماد به پدر و مادر همسر آینده خود می‌دهد و نشانه سازش بر سر پیوند زناشویی است2.
واژه‌‌های aradsa، xoradsa یا xuradsa،  širadsa و boradsa همه یك پایانه adsa دارند.  كووالفسكی3 این معنی را برای واژه نخســـــت داده است: "کومیس (koumiss) [Kumis] بسیارقوی، زاده تقطیر شراب." همبرابرش در منچویی arčan ("نوشابه ای ساخت شده از شیر") است، و arjan در منچویی به معنای هر نوشابه الكلی است.  واژه xoradsa یا xuradsa می تواند از xuru-t مغولی مشتق شده باشد (پسوند -t نشانه جمع است) كه معادل kuru در منچویی است، و "نوعی پنیر  شیر تخمیر شده مادیان یا پنیر گاوی یا مادیانی شكر افزوده است كه گاه آن را فشرده به شكلهای گوناگون در‌آرند."  اشمیت و كووالفسكی در فرهنگ­های لغت خود širadsa را "شرابِ چهار بار تقطیر شده" یا "عرق چهارآتشه شراب" دانسته‌اند، اما این توضیحات تنها بر پایه همان نوشته راجع به گسر است كه پیشتر آوردیم و در آنجا گمان رفته خود از نوشیدنی دیگر به دست می‌آید.  پر پیداست که  چنین فرایندی یکسره خیالپردازانه است وشاهکاری جادویی شمرده شده که پایه در هیچ واقعیتی ندارد. 
به باور من، boradsa بر گرفته از واژه تركی bor است که پلیو بحث کرده؛ هیچ واژه مغولی نیست كه این واژه از آن گرفته شده باشد.  با توجه به همین مسئله، داستان کهن چینی درباره شراب انگور بیگانه در بین مغولان كه پیش از این سخنش رفت اهمیتی دوچندان  می‌یابد.  روشن است که شراب انگوری در مغولستان كالایی كمیاب بود، و از همین روست که چندان نوشته ای درباره آن در دست نیست.  در تبّت هم خیلی کم شراب انگوری خورند و تنها کاربردش پیشكش دینی به نیایشگاه­هاست1. 
 متنِ حماسه گسر نیز، كه از آن یاد شد، از دیدگاهی دیگر اهمیت می‌یابد.  در این متن وام واژه ariki برگرفته از عرق (’araq)عربی بکار رفته كه نشان می‌دهد حتی تا دوره مغول در خاور آسیا وجود داشته است (ص 237 کتاب پیش رو ).  در نتیجه این دوره در كارِ ما نیز تأثیر داشته همانطور که تأثیرش در موارد دیگر نیز روشن است2.   پایه ویراست تجدید نظر شده امروزی این حماسه را، كه نخستین بار در سال 1716 در پكن چاپ شد، می‌توان در سده های سیزدهم و چهاردهم یافت؛ پر پیداست که  بسیاری از افسانه‌ها و بن‌مایه‌های آنها بس کهن ترند. 
ماركو پولو درباره تایی‌ـ‌یوآن فو (T‛ai-yüan fu)‌ ‌مركز استان  شان-‌شی‌ـ‌ كه تائیانفو (Taianfu) ‌نامیده ـ گوید: "از اینجا بسی تاک نیکو خیزد كه شراب فراوان به دست ‌دهد؛ و شان­شی [Shanxi] در سرتاسر ختای/کاثای تنها جایی است كه در آن شراب سازند.  شرابش را به سراسر كشور ‌برند3."  نویسندگان چینی معاصر/هم­روزگار ماركو پولو این گفته او را تأیید كرده‌اند.  در قوانین مدون دودمان یوآن  نام شراب انگوری آمده است4.   در yin šan čen  yao  202  كه هو سه‌ـ‌هوئی (Ho Se-hwi) 203 در سال 1331 (در سه فصل) نوشته، این گزارش آمده است5: شراب چندین صنف است : شرابی كه از قره خوجه/قاراغوجا (Qarā-khoja) (ها‌ـ‌لا‌ـ‌هوئو Ha-la-hwo  204) ["Halahezhuo" (哈拉和卓) (Qara-khoja) and Huozhou] آرند6 بسیار گیراست و آن كه از تبت است در جای دوم نشیند.  شراب­های پین‌ـ‌یان (p‛in -yan) و تایی‌ـ‌یوآن (در شان-شی) نیز در جایگاه دوم اند.  ‌برخی گویند چنانچه انگور دیرگاهی انبار شود، از راه  فرایندی طبیعی شراب شود.  این شراب خوشبو، شیرین و بس مردافکن است: شراب انگوری راستین همین است."1 در Ts‛ao mu tse 205، نوشته یه تسه‌ـ‌كی (Ye Tse-k‛i) 206 به سال 1378 چنین آمده است: "در دوره یوآن در كی‌ـ‌نین (Ki-nin ) 207 و دیگر سرزمین های  208 استان شان‌ـ شی شراب انگوری ساخته می‌شد.  در ماه هشتم به كوه تایی‌ـ‌هان (T‛ai-han)   2092 می‌رفتند تا شراب­های ناب و نبهره را بیازمایند: شراب ناب با ریختن آب شناور شود؛ اگر با شراب نبهره همین کنند می بندد3.   در شرابی كه مدت­ها انبار شده بهره ای هست كه هرگز، حتی در سرمای سخت هم نمی بندد در حالی كه باقی آن می بندد: این همان عرق شراب است4.    اگر آن را بنوشند، زیر بغل 300نفوذ کرده مردم را می کشد.  شراب دو سه ساله زهری پرزور آرد."
نخستین نویسنده‌ای كه گزارشی بسامان و جستاری هوشمندانه درباره موضوع شراب انگوری آورده لی-شی‌‌چن/لی-شیزن Li Shizhen  است كه در پایان سده شانزدهم می‌نوشت5.   خوب می دانست كه این نوع شراب در روزگار باستان تنها  در سرزمین های باختری ساخته می‌شد، و شیوه کار تازه در دوره  فرمانروایی تانگ، پس از مطیع ساختن قوچو/كائو‌ـ‌چ'ان (kao-č'an ) وارد چین شده است.  دو گونه شراب انگوری را از یکدیگر جدا کرده است ـ نوع تخمیری 301، با طعم نیکو، که با آب انگور و افزودن مخمر‌ همچون شراب برنج بومی ساخته می‌شود (در نبود آب انگور كشمش خشك کار گیرند)، و نوع تقطیری 302.  در روش دوم: "ده کتی انگور را با همان مقدار مخمر پرزور (دانه­ها/حبوب عرق‌كشان)( Distillers grains) آمیخته می‌گذارند تخمیر شود.  سپس در كتری سفالی ریخته می جوشانند.  مایع زاده تقطیر را که قرمز است و طعمی بس خوشایند دارد در ظرفی جمع می‌كنند." به هر روی لی-شی‌‌چن/لی-شیزن Li Shizhen یک مسئله را بی پاسخ می گذارد.  در یادداشت پیشین درباره تقطیر303 می گوید این روش باستانی نبوده و تازه از دوره یوآن به آن عمل می‌كرده‌اند؛ سپس گوید در ساخت شراب برنج هم مثل شراب انگور بکار می‌رفته است.  روشن است كه تقطیر نوآوری باخترزمین است، و چینی‌های باستان چیزی از  آن نمی دانستند1.  لی شی‌ـ‌چن نمی گوید تقطیر شراب انگور از کی آغاز شده است.  اگر این روش در دوره فرمانروایی دودمان تانگ شناخته شده بوده و برای شراب انگور بکار می‌رفته، شگفت می نماید كه چینی‌ها آن را در دیگر نوشیدنی­های الكلی بومی خود کار نگرفته و تا دوره چیرگی مغول چشم براه یك محرك بیگانه دیگر مانده باشند.  از سوی دیگر، اگر روشی که از اویغورها گرفته بودند در دوره تانگ تنها در مورد شراب انگور تخمیری بکار می‌رفته، بدرستی می‌توان از خود پرسید چرا باید چینی­ها چنین فرایند ساده‌ای را از اویغورها فرا گرفته‌ باشند، در حالی‌كه سده ها پیش می توانستند آن را در میان بسیاری از ملل ایرانی بیابند.  ازاینرو بسیار خوب می‌شد اگر سندی به دست می‌آوردیم كه با تفصیل بیشتر به ما می‌گفت این شیوه ساخت كه تاریخ دوره تانگ آشکارا چنین مهمش می شمرده، چه بوده است.  احتمال کارگیری تقطیر در این روش اندک است، زیرا اكنون همگان دراین که عرب هیچ چیز از الكل نمی دانست همداستان­اند و در هیچ یك از منابع عرب و ایرانی از سده دهم تا سیزدهم نامی از تقطیر نیست.[8] این گفته لی شی‌ـ‌چن، كه تقطیر نخستین بار در دوره فرمانروایی مغولان انجام شد، از دید تاریخ منطقی است و با اطلاعات امروزی  ما از این موضوع همساز.  پس بیراه نیست اگر (دست كم موقتا) بپذیریم كه شراب انگور تقطیری پیش از دوره فرامانروایی دودمان یوآن در چین ساخته نمی‌شده است.  مون شن (Mon Šen)، از فرمانروایان تانگ، بدرستی گوید  می‌توان با تخمیر انگور شراب كرد و در دستور‌کار دوره سونگ نامی از تقطیر نیامده. 
 در سده هجدهـــم شراب اروپایی نیز بــــه چین رسید.  در میان پیشکش­هائی كه چند یسوعی،  برنارد كیلیان اشتومف[9]، جوزف سوارز[10]، یواخیم بووت[11] و دومینیكوس پارنین[12] در سال 1715  در شصتمین زاد روز فغفور كِ­آن‌ـ‌هی (k‛an-hi) در آستان وی گذاردند صندوقی شراب انگوری هم بود1. 
پِر آزبك[13]، شاگرد لینه (Linné)، درباره ورود شراب اروپایی به چین گوید: "شراب چینی، كه بازرگانانمان كه با هند ‌خاوری داد و ستد دارند شراب مِندارین ‌نامند، از افشره میوه‌ای ساخته می‌شود كه در اینجا پوسیو3 ‌نامیده ‌همان انگورِ ما دانند.  این شراب چنان برای ما ناخوشایند بود كه هیچ­یك حاضر به نوشیدنش نشدیم.  كشتی‌هایی كه به هند ‌خاوری می‌روند همیشه شراب به چین می‌کشند و با سود سرشار ‌فروشند.  شراب اسپانیائی، شری (خِرِز/شریش) در اردو شیری] را كه برای هر اَنكُرش در قادس/غادِش سیزده پیاستر پرداخته بودیم، در چین به هر انكر سی‌و‌سه پیاستر فروختیم.  اما بیم آن می رود که گرما در سفر دور و دراز محموله را به نیم کاهش دهد.  بعد از آن شنیدم در سال 1754 بهای شراب در كانتون/خانفو/گوانگژو چنان کاهش  یافت كه هم میهنان­مان به سختی توانستند مایه به مایه كنند.  اسپانیایی­ها به مانیل و ماكائو شراب ‌فرستند و چینی‌ها از آنجا شراب بسیار، بویژه برای دربار پكن آرند.  در اینجا  شراب شریش [شری] به خاطر گیرائی و ماندگاری در گرما از هر نوع شراب دیگر دلنشین‌تر است.  چینی‌ها در باده گساری بس میانه رواند و بسیاری دل آن ندارند پیکی از آن را (دست کم  یکجا/لاجرعه ) بالا روند/سرکشند.  به هر روی، بعضی از آنها گذر از میانه روی را از بیگانگان یاد گرفته‌اند، بویژه وقتی میهمان بیگانگان باشند."
 چینی‌ها شراب انگور را به اعراب می بندند1.   اعراب پیشا اسلامی موکار بودند و شراب می‌ انداختند.  گِئورگ یاكوب در این باره اطلاعاتی ارزشمندی آورده است2. 
 تئوفراستوس3 گوید درهند تنها از سرزمین های كوهستانی مو و زیتون خیزد.  شاید گونه ای مو خودرو را در نگر داشته است؛ همان‌­طور كه استرابو4  با استناد به گفته آریستوبولوس گوید در سرزمینِ موزیكانوس/موشیکا شاه (سند) غلاتی چون گندم و مو خودروست كه از میوه آن شراب اندازند، در حالی‌كه دیگر نویسندگان تأكید می‌كنند هند را شراب نیست.  در جایی دیگر گوید5،  از كوه مِرون نزدیك شهر نسا، كه باكوس بنیاد نهاده بود، تاکی خیزد كه میوه اش نمی‌رسد، زیرا باران­های شدید انگورها را پیش از رسیدن می‌ریزد.  همچنین می‌گویند مردم سیدراكائی (Sydracae) یا اُكسیدراكائی (Oxydracae) [اوچ] نوادگان باكوس اند، زیرا در سرزمین آنها انگور می‌روید.  شاید ریشه (drakai)-dracae را به واژه سنسكریت drāksā ("انگور") بسته باشند.  این اطلاعات نویسندگان باستان گنگ است، و برخلاف برداشت ژوره، به هیچ روی اثبات نمی‌كند كه مو از ازل در هند كشت می‌شده است6.  از دید جغرافیایی مراد تنها سرزمین­های همسایه ایران است.  چینی‌های باستان تنها از وجود انگور در كشمیر (ص 222 کتاب پیش رو ) اطلاع داشتند.  در وی شو Wei šu7 آمده است انگور از پالا/پا‌لایی/کیرلا/کرالا (Pa-lai) (*Bwat-lai) 304 در جنوب هند صادر می‌شده است.  هوان تسان/هوانگ تسانگ [Xuanzang]8 (Hüan Tsan) انگور، گلابی، سیب‌ترش هلو و زردآلو9 را میوه‌هایی می‌ شمارد كه فراسوی كشمیر در جای جای هند كشت می‌شده.  پس كشت انگور در روزگار او (سده هفتم) به هیچ روی در هند رایج نبوده است. 
 در متون ودایی نامی از انگور نیست و همچون اشپیگل1 واژه سنسكریت drāksā را وام­واژه می‌دانم.  تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی هیچ‌گاه در كشاورزی هند گسترده نبود و وزنی نداشت.  از تاک نشانی پیش از چیرگی مسلمانان در هند و حمایت فراوان اكبرشاه از آن چندان اطلاعات دقیق در دست نیست.  در عصر جدید/دوران متأخر از کشت مو تنها در كشمیر کمابیش استقبال شده است. 
هوان تسان/هوانگ تسانگ2 گوید در هند چندین گونه نوشابه الكلی و غیر الكلی هست كه بسته به  كاست اجتماعی مردم تفاوت می‌كند.   اشراف/ كشاتریا (Ksatriya) شراب انگور و نیشكر می‌نوشند و ویش­ها/ویشیاها  (Vaiçya) [Vaishya][کشاورزان و بازرگانان] شراب­های قوی تخمیر شده با مخمر.  بودائیان و برهمن‌ها شربت انگور یا نیشكر می‌نوشند كه طبیعت هیچ شرابی را ندارد.3 در  جاتاكا/جاکاته (Jātaka) 183از آب انگوری (مادی کاپانام) (muddikāpānam) مُکسَریاد شده است. 
هوان یین4 (Hüan Yin) سه واژه سنسكریت متفاوت برای انواع شراب می آورد :
(1) 305 su-lo، *suδ-la، به سنسكریت شورا  surā[15]، كه آن را شراب برنج 306 شمرده است5.  
(2) 307 mi-li-ye، *mei-li(ri)-ya، برابر با مِرِیا maireya در سنسكریت، كه در توضیح آن آمده است: شرابی است از آمیزه ای از ریشه و ساقه و برگ و گل گیاهان6.  
 (3) 308 mo-t'o، *mwaδ-do، مَدهو  madhu در سنسكریت، كه "شراب انگور" (p'u-t'ao tsiu) توصیف شده است.  میدانیم که این واژه با واژه اوستایی maδa ( mai فارسی میانه/پهلوی، mei [می] فارسی)، متو μέθυ [μέθυ (méthu), “wine”]یونانی و تِمِتوم temetum  لاتین مرتبط است.  دانش شراب انگور، بر پایه رهنامه/پری‌پلوس (Periplus) و اشعار تامیلی كه در آنها از وارد شدن شراب‌های  پادشاهی یاوانا (Yavana) (یونانی)یاد شده، از باختر به هند انتقال یافت1.   روشن است که مدهو madhu در راغووانشام Raghuvamça (iv, 65)، نمایانگر شراب انگوراست؛ چرا كه راگو شاه  پادشاهی یاوانا/یونانی را شكست داد و سربازان او با نوشیدن مدهو madhu در مناطق مو ‌خیز سرزمین یاوانا خستگی از تن زدودند. 
به گفته آینسلی2،  با وجود گرمای شدید ناحیه كارناتیك فرانسویان در پوندیچری در كشت انگور بسیار موفق‌اند؛ اما هیچ شرابی در هند نمی سازند و برخلاف اروپا و ایران انگور را كشمش نسازند.  اعراب و ایرانیان "به ویژه ایرانیان" با وجود حرمت شراب در قرآن، در کشت انگور رنج بسیار برده بر این باورند كه انواع انگور را خواص دارویی متفاوت است.  شراب را از ایران به هند می آورند ؛ به گفته تاورنیه (89-1605) در ایران سه رقم شراب سازند: شراب یزد كه بسیار گواراست؛ شراب اصفهان، كه چندان خوب نیست؛ و شراب شیراز، كه بهترین است، دلپذیر و شیرین و گیرا و از ریز انگوری  كشمش نام (کشمشی) اندازند كه پس از خشك و كشمش شدن برای فروش به هند ‌فرستند3.   شراب شیراز دوتاست، سفید و قرمز، كه هردو نیکوست، با بازار خوبی در هندوستان.  ‌گویند سالی چهار هزار بشكه شراب شیراز به جای جای  جهان ‌رود4.   بیشترین شراب شیراز را در [ولایت] كُربال نزدیك دهستان بند امیر می‌سازند5.   تاورنیه6 گوید گرچه در آسام مو و انگور خوب فراوان است اما شرابی در كار نیست و تنها انگورها را خشك می‌كنند تا عرق گیرند.  مو خودرو در بخش بالای سیام و در شبه‌جزیره مالایا می‌روید و ‌گویند شراب کمابیش خوبی دهد1.  
 تسوئی پائو (Ts'ui Pao) 309پ از سده چهارم در Ku kin ču 310 2 گیاهی را در آسیای مركزی توصیف می‌كند كه از آن شراب ‌گیرند.  "tsiu-pei-t'en 311 (پیچك ساغری) در سرزمین های باختری (سی‌ـ‌یو Si-yü) می‌روید.  درازای  این پیچك یك رَش است و برگ­هایش چون ko 312 تیریشه/کودزو(Pachyrhizus thunbergianus، گونه ای پیچك خودروست)؛ گل و میوه‌ اش به wu-t'un (سیدالاشجار/Sterculi platanifolia) می ماند وسخت است.  از افشره­اش شراب گیرند.  میوه‌ها به درشتی یك انگشت‌اند با طعمی نزدیک به  tou-k'ou 313 (Alpinia globosum) و بوئی خوش و یاریگر گوارش  شراب.  بومیان زیر پیچك­ها ‌رفته گل­ها را می‌كنند؛ از فشردن­شان شراب آید و میوه را می‌خورند تا مست می‌شوند.  مردم آن سرزمین­ها این شراب را ارج می نهند ولی به چین نمی‌فرستند.  چان كی‌ین/چانگ چیان [Zhang Qian] هنگام ترك ‌‌تا‌ـ‌یوآن  (فرغانه) [Dayuan (大宛) (Ferghana)] آن را به دست آورد.  این ماجرا در Čan K'ien č'u kwan či  (’روزنامه سفر چان كی ین‘) آمده است."3  تنها Ku Klin ču این داستان را آورده و در هیچ كتاب دیگری تأیید نشده است.  کتاب لی شی‌ـ‌چن تنها گیاهنامه‌ای است كه کوتاه شده این نوشته را آورده است4.   پس ‌خود این گیاه هیچگاه وارد چین نشده است و همین نپذیرفتن احتمال ورودش به چین بدست چان كی‌ین/چانگ چیان را بس.  اگر چان كی‌ین این گیاه را وارد چین كرده بود، در سرتاسر چین پراكنده می شد و نامش در گیاهنامه‌ (Pen ts'ao) پرشمار اولیه می‌آمد و گیاه‌شناسان ما نیز آن را ردیابی و شناسایی می‌كردند.  شاید گیاه گونه ای مو خودرو و از جنسی دیگر بوده است.  با این همه گرچه این توصیف به هیچ روی درجزئیات روشن نیست، آن مایه درست هست كه نتوان خیالبافی­اش شمرد. 
بی­گمان تاریخچه مو در چین از دید روش‌شناسی ارزشمند است.  تاریخ دقیق ورود تاک به چین و اوضاع و شرایطی را که این رویداد مهم در آن صورت گرفت می‌دانیم.  نیز روشن است كه چینی­ها فن شراب‌سازی را تا سال 640 میلادی فرا نگرفته بودند.  در چین چندین گونه مو خودرو هست كه هیچ ربطی به گونه‌های بستانی وارداتی ندارند.  اگر اسناد مدون چینی­ها نبود، گیاه‌شناسی چون انگلر انواع بستانی مو را به گونه های خودروی آن می بست و دلگرممان می کرد كه چینی‌ها تاک­نشانانی اصیل و مستقل بوده‌اند.  در واقع همو گوید1 گویا وایتیس تانبرگی Vitis thunbergii، تاکی خودرو كه در ژاپن، كره و چین می‌روید، در فرگشت/تکامل گونه‌های ژاپنی مو دخیل/در کار بوده است و می افزاید چنین می نماید که وایتیس فیلیِفولیا Vitis filifolia  از شمال چین بر تاک­های چینی و ژاپنی تأثیر گذاشته است.  چنین چیزی را نه می‌توان از سالنامه­های چینی­ها برداشت نه مشاهدات مستقیم آن را اثبات كرده است.  انگلر یکسره از ورود انگور بستانی به چین بی خبر است.  افزوده های گیاه‌شناسی او به تاریخچه انگور هن2 هیچ ربطی به تاریخچه گونه‌های بستانی مو ندارد و تنها  به انواع خودرویش مربوط می‌شود.  نه با گیاه‌شناسی كه با پژوهش تاریخی است که می‌توان مسائل مربوط به تاریخچه گیاهان بستانی‌مان را حل كرد. 
دكتر تاناكا [تیوزابورو تاناکا] از اداره صنایع گیاهی وزارت كشاورزی ایالات متحده در واشنگتن از سر لطف یادداشت­های زیر را در مورد تاریخچه مو در ژاپن پیش گذاشته است:
تاریخ اولیه كشت تاک وایتیس واینیفِرا (Vitis vinifera) در ژاپن بس غامض است.  در بیشتر كتاب­های پزشكی و گیاه‌شناسی کهن  ژاپن budō 314 (p'u-t'ao چینی) به شكل ebi [yebi] آمده است؛ این نام در کوجیکی Kojiki (از سال 712م، چاپ نخست در 1644م) انگور وحشی یبیکادزورا yebikadzura نگاشته شده كه ماتسومورا2 آنرا همان وایتِس واینیفرا Vitis vinifera دانسته است.  بسیار دور است كه انگور،‌ كه اكنون تنها به شكل بستانی یافت می‌شود، در دوران اساطیری و در سال 660 پ م موجود بوده باشد.  در هونزو-وامیو Honzō-wamyō   316 315 (تألیف بین سال­های 897 تا 930م، چـــاپ نخست در 1796م) ō-ebi-kadzura  تاک انگور آمده و از ebi-kadzura رسمی دیگر شمرده شده است، اما نام نخست دیگر به صورت متمایز از دومی رایج نیست.  ebi-dzuru، كه به نظر اونو رانزان3، بهتر است inu-ebi (گیاه ebi دروغین) گوئیم، در ژاپن همه جا در نامیدن 317 (yin-yü چینی) بکار می‌رود، و معمولاً آن را همان وایتِس تانبرگی Vitis thunbergii می‌دانند؛ اما گیاهی یکسره متفاوت است، با برگ­های كوچك با لُب‌های گودنشسته و كــــــرك فــــــــراوان در بـــــخش زیرین.  در وامیو رویجوشو  Wamyō-ruijušō 318 (از سال­های 923 تا 931م، که نخستین بار به سال 1617م ویرایش شد) نیز ebi-kadzura آمده و در آنــــــجا گفته شده budō میوه sikwatsu یا وایتِس کویننِنی Vitis coignetiae است4 و خودروی شمال ژاپن است. 
"گویا چنان که كیمی‌یوشی5 نشان داده، نوشته های کهن ژاپن این سه گیاه را درآشفته اند.  در هونچو شوکوگان Hončō šokukan 319 6 budō گیاهی خوراكی شمرده و گفته شده كه میوه­اش در آن روزگار چندان ارجی نداشته است و ازیراست که در تاریخچه­ها/سِجِلّات  فغفوران نشانی از آن نیست و هیچ واژه ژاپنی درخوری بهر خواندنِ تاک رَز نساخته اند. 
"در یاماناشی‌ـ‌كن (Yamanaši-ken) (ولایت كای پیشین)، که  در تاک پروری ژاپن سرآمد است، اندک اسنادی کهن پیدا شد كه داستانشان در رساله بلند وایکانت وای. فوكوبا در علم میوه پروری (Pomology) آمده است7.   دوترومه نیز جستاری در میوه پروری منتشر کرده است8 که بر می‌گردد به داستان یافتن تصادفی مو انگور به سال 1186 (دوترومه تاریخ را به خطا 1195 نگاشته) بدست یك روستایی به نام آمنومیا كاگه‌یو (نه دو نفر) در كوه كامی‌واساكی (Kamiiwasaki) 320 در نزدیكی كوفو (Kōfu) 321.  بسا که كشتش اندک زمانی پس از این ماجرا بوده  ، زیرا در سال 1197 چند میوه ممتاز به شوگون/اسپهبد/سالار یوریتومو (Šōgun Yoritomo) (99-1147) پیشكش شد.  در روزگار تاکدا هارونوبو  (Takeda Harunobu) [تاكدا شینگن] (73-1521) در سپاسداری میوه‌های نیکوئی که به ارباب پیشكش شده بود شمشیری به خانواده آمنومیا بخشیده شد.  فوكوبا سند اصلی بخشیدن رسمی شمشیر بتاریخ 1549 را  دیده است1.   اعقاب این مو تاریخی هنوز در همان محل گرداگرد باغ اولیه می‌رویند و کارشناسان باغداری آن را وایتیس واینیفرا Vitis vinifera راستین ‌دانند.  بر پایه یك تألیف متأخر تر فوكوبا،2 تنها یك صنف/رقم از این گیاه هست.  در سرآغازهای دوره فرمانروایی میجی (شروع از سال 1868)، چندین بار وایتیس واینیفرا  Vitis vinifera از اروپا و امریكا وارد ژاپن شد. 
کتـاب Inošokukwai-no-šokubutsu-ši 322 نوشته اومه‌مورا3 (Umemura) گونه های خوراكی مو Vitis را چنین آورده است:
یاما- بودو  (Vitis coignetiac) yama-budō: میوه اش را خام خورند و در کار شراب کنند؛ برگ­ها جایگزین توتون شود. 
ابی-دزورو"(V.Thunbergii) ebi-dzuru [انگور برگ انجیری، در عربی كرمة تينية الأوراق] : میوه اش را خام خورند، برگ­ها را پاک کرده می‌پزند؛ كرم­های درون ساقه را پخته درمان تشنج را به بچه‌ها می‌خورانند. 
سانکاکو-دزورو"(V.Flexuosa) sankaku-dzuru [در عربی كرمة متعرجة] : میوه اش را خام خورند. 
آما-دزورو "
 (V.Saccharifera) ama-dzuru: میوه اش را خام خورند، كودكان برگ شکرینش را بس دوست دارند."









[1][1]* تاک، رز، انگور.
1. بسنجید با جستار ارزشمند:
نیز نك:
4. بسنجید با:
کتابی هنرمندانه با تصاویر زیبا در 560 صفحه که یکی از بهترین تک­نگاشت ها در این مبحث است.  از آنجا که فرانسویان استاد تاک­نشانی/رَزبانی اند بهترین متون و منابع در مورد مو و شراب را نگاشته اند.  از میان گیاهنامه ها می توان خواندن  کتاب پژوهش جامع تاک اثر ژان میشل گیون:
 را توصیه کرد.
2. Hou Han šu, Ch. 118, p. 6.
(بسنجید با:
 Chavannes, T'oung Pao, 1907, p. 195)
1. Tsin šu, Ch. 97, p. 6 b.
(همان: ص 6: شراب انگور در تا‌ـ‌یوان [Ta-yüan] [Dayuan (大宛) (Ferghana)] یا فرغانه).
2. Sui šu, Ch. 83, p. 4 b.
3. T'an šu, Ch. 221 B, p. 1.
[2]4. T'ai p'in hwan yü ki, Ch. 186, p. 7 b;
همچنین در:
Yen-k'i (Karašar): Čou šu, Ch. 50, p. 4 b.
5. Pelliot, Journal asiatique, 1916, I, p. 122.
7. استرابو (XI. XIII, II)  ‌گوید ساكنان منطقه كوهستانی شمالٍ سرزمین ماد از نوعی ریشه شراب می‌انداختند.
این واقعیت برگرفته از هو لیان لو Hou lian lu   تِ­آی پِ­این یو لان
 T'ai p'in yü lan (فصل 972 ص.3) گنجانده شده است؛ همچنین نك: تِ­آن شو T'an šu. Ch
 (فصل 221 آ،  ص.8)
اثبات  این حقیقت را که مردم کوچا از تیره هند و اروپایی‌اند و زبانشان درست  همان زبانی است كه تا آن روز بر پایه دست‌نوشته‌های یافت شده در تركستان طخاریِ ب دانسته می‌شد. وامدار سیلویان لِوی هستیم.
2. Ts'ien Han šu, Ch. 96A, p. 5.
كشمیر در دوران اكبرشاه نیز به سبب انگور خود بلند آوازه بود:  (اچ. بلوخمان، آیین اکبری، ج. ا ص. 65 ) اما امروزه  پرورش مو در آنجا روی در نشیب گذراده است. (وات، محصولات تجاری هند، صص 1112،1114).
5. T'ai p'in hwan yü ki, Ch. 186, p. 15 b.
Pen ts'ao yen i, Ch. 18, p.1 (ed.: Lu Sin-yüan).
1. استر (Esther) فصل اول، ص. 7 ("و به آنها در جام­های طلا نوشابه دادند، جام­هایی كه هر یك به شكلی بود و شراب شاهوار فراوان، بسته به کَرَم شاه").
("And they gave them drink in vessels of gold, the vessels being diverse one from another, and royal wine in abundance, according to the state of the king").
بر پایه:
 بسا که خاستگاه اصلی این نقش برجسته آشوری باشد.
همچنین نک گفته جان فرایر درباره ایرانیان امروزی:
وی می‌گوید: «نمی‌توان باور كرد كه ایرانیان در جشن­های خود چه مایه شراب خورند و روز بعد چنان‌اند كه گویی چنین شبی را پشت‌سر نگذاشته‌اند و با چالاكی به كسب و كار خود می‌پردازند، و می توانند یك هفته تمام جام در پی جام را یکجا سر كشند.»
  *جای افسوس است که گرانسنگ پژوهشگری چنین، تا بدین پایه از معانی و مضامین عرفانی غزلیات حافظ بی‌خبر باشد.‌ ـ ‌م.
پیام مهر و مدارای حافظ:
روحیه مدارا و سعه صدر حافظ تا حدود زیادی از انسان دوستی او که از هرگونه وابستگی قومی، ملی، مذهبی، نژادی و... فارغ است نشأت گرفته و متقابلا در آن تجلی یافته است. چنین به نظر می رسد که در زمان حافظ تفکیک افراد جامعه به "خودی" و "غیر خودی" و قائل شدن و تبعیض بین آنها مطرح و مشکل آفرین بوده است و از همه اینها شگفت انگیز تر توجه و اقبال باورنکردنی فریدریش انگلس نسبت به حافظ است، که همانند گوته، فراگیری زبان فارسی را برای درک شایسته تر اشعار حافظ ضروری می داند. وی ضمن نامه ای به مارکس می نویسد: «تا زمانی که اندیشه حافظ را درک نکنیم، نمی توانیم افکار و آرای خود را در جهان پیدا کنیم. به همین سبب من از همین امروز به آموختن زبان فارسی پرداخته ام تا افکار حافظ را بهتر بفهمم. آموختن این زبان را به تو نیز توصیه می کنم.»
ناگفته نماند که حافظ در مقام انتقاد از خود، تجاهر به فسق می کند و جسورانه به گناهان کرده و ناکرده، تظاهر و در مواردی تفاخر می کند!
بی گمان نفرت عمیق او از زهد ریایی، در این تجاهرها و اعتراف های نا متعارف تاثیر اساسی داشته است.
پیاله بر کفنم بند تا سحر گه حشر  به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز.
روزنامه اطلاعات

3. سیر تطّور نگارش این واژه با مو-سو mu-su یكسان است نک: (صفحه 212 كتاب پیش رو ).
چینی­ها شیفته ریشه‌یابی‌اند و لی شی‌ـ‌چن واژه p'u-t'ao را این گونه توضیح می‌دهد: «وقتی مردم آن را می‌نوشند ( p'u   مســـــــــت (t'ao ) می‌شوند.» شوخی بی‌مزه‌ای نیست، اما تنها شوخی است و بس.
پایه استدلال­های هیرت گمانه هائی است اثبات ‌نشده. هیچ بستگی میان طرح انگور روی آینه‌های موسوم به آینه انگوری و هنر یونانی یا باكتریایی نبوده  بلكه بر‌گرفته از هنر ایرانی‌ـ‌ساسانی است.  هیچ آینه انگوری در دوران هان ساخته نشد. پیدایش آنها در دوره موسوم به لیو چائو (Leo-č‘ao) در فاصله سده‌های چهارم تا هفتم بود.  تنها پایه ی بستن صفت ’’هان‘‘ بدانها  گمانه كودكانه‌ای است كه در پو کو تو لو Po ku  tou lu آمده  و گوید چون چان کی ‌ین انگور را به چین آورده، طرح­های هنری انگور هم باید در همین انتقال وارد چین شده باشند.
5. تنها ازیك به اصطلاح ’’چین‌شناس‘‘ بر می آید که بگوید انگور «در اصل از یونان و از راه  باكتریا در حدود 130 سال پیش از میلاد» وارد چین شد:
دیگر نگارش­های این واژه به صورت βóστρυτos و βóτρχos به روشنی وام واژه بودن آن را می‌نماید. این واژه در دیوسکوریدس (ج 3، 120) گیاهی یکسره متفاوت به نام Chenopodium botrys (درمنه ترکی) را می نماید.
1. مردم لو‌ـ ‌لو (Lo-lo) در یون‌ـ‌ نان (Yun-nan) انگوری خودرو می‌شناسند به نام ko-p‛i-ma  با حبه‌های درشت و سیاه و دراز:
در  لولویی نیی (Nyi Lo-lo) این انگور se-mu-se-ma و در لولویی آهی (Ahi Lo-lo) نیز sa-lu-zo یا sa-žo-zo نامیده می‌شود.
2. Pen ts‘ao kan mu, Ch. 33. p.3.
3. Bot. Sin., pt. III, p. 438.
4. T‘u šu tsi č‘en, XX, Ch. 113.
5.  بسنجید با مورد همسان گردو.

1. Ch. 8, p. 8 b (ed. of Hu pei ts‛un  šu).
3. بسنجید با ص 214 كتاب پیش رو .
4. Su čou fu či, Ch. 20, p. 7 b.
2. T‛ai p‛in yü lan, Ch. 972, p. 3.
3. ت'ان تس'ویی (T‛an Ts‛ui(در توصیف ارزشمند خود از یون‌ـ‌نان:
 Tien hai yϋ he  či, 1799, Ch 10, p.2, (ed. of Wen yin lou yü ti ts'un šu).
‌گوید انگورهای جنوب یون- نان نیک است، اما نمی‌توان خشك كرد یا به دوردست فرستاد.
1. Mon lia lu , by Wu Tse-mu of the Sung (Ch. 18, p. 5 b; ed. of Či pu tsu čai ts‘un šu).
2. Ch.7, p. 69.
نخستین بار چائو هیو‌ـ مین (Čao Hio-min)  (hao Šu-hien) از هان‌ـ‌چو (Han -čou) این تكمله بر Pen ts ao kan mu را در سال 1650 چاپ كرد (كه در سال 1765 دوباره چاپ شد و در چندین ویراست نو این Pen t̀s ao نیز به متن پیوست شده است).
3. Mun ts‛üan tsa yen , cited in T‛u šu tsi č‛en, XX, Ch. 130.
1. F. H. King, Farmers of Forty Centuries, p. 343 (Madison, Wis., 1911).
Bretschneider, Bot. Sin., pt. I, p. 77; Hirth, T'oung Pao, 1895, p. 436. Pelliot, Bulletin de l'Ecole française, Vol. IX, p. 434.
3. نو آوری چون این برای انبار كردن پرتقال‌ در:
آمده است.
4. از دید من مراد هوایی (یا هوئو Hwo)‌ـ‌لو هی‌ین در حوزه چن تین (Čen-tin)، استان چی لی (Či-li) ، است.
1. T'ai p'in yü lan, Ch. 972, p.3.
2. در منبع زیر جستاری درباره كشمش­های هامی گنجانده شده است:
Mémoires concernant les Chinois (Vol. V, 1780. pp. 481-486).
 در آمد این جستار كمابیش شگفت انگیز است چرا كه نویسنده کوشیده اثبات كند انگور از دیر باز در چین شناخته شده بوده است؛ این ادعا زاده در آشفتن  مو  بستانی  با مو  خودرو  است. در جلد دوم، ص 423 همین مجموعه، به درستی گفته شده است مو و شراب در فرمانروائی فغفور وو در چین شناخته شد.
 و ویگه
 كه چان كی‌ین فن‌شراب‌سازی را به هموطنان خود آموخت درست نیست. نه در شی کی Ši ki و نه در سالنامه‌های هان چنین چیزی نیامده.
1. برداشت من این است كه در جنوب كشت انگور بسیار پراکنده در اینجا و آنجا صورت می گرفته. برای نمونه، در شن‌ـ‌سه چو (Šan-se čou)  در ولایت تایی‌ـ‌پین (T'ai-p'in)، استان كوان‌ـ‌سی (Kwan-si) فزون بر انگور خودرو که خوراكی نیست سه گونه انگور یافت می‌شود‌ـ‌سبز، ارغوانی، و بلوری (Šan se čou či, Ch. 14, p. 8, ed. of 1835). «كشت انگور در جوار كانتون اغلب ناموفق می‌ماند، این گیاه تاب تناوب گرمای خشك و باران شدید را ندارد،  فزون بر این توفان­های دریایی این منطقه مو ها را در هم می‌شكند.» (J. F. Davis, China, Vol. II, p. 305). انگور در برخی نقاط فوجان/ فو‌ـ‌كی ین (Fu-kien) و ‌جزایرجواشان/زهوشان/ جوسان/چوسان *(Chusan) یافت می‌شود (نک: T'u šu tsi č'en, VI, Ch. 1041).
2. T'an hui yao, Ch. 200, p. 14; also Fun ši wen kien ki 2, Ch. 7, p. 1 b (ed. of  Ki fu ts'un šu), by Fun Yen  of  the T'ang.
1.
Gaochang[1] (ChinesepinyinGāochāngOld Uyghur: قۇچۇQocho), also called KarakhojaQara-hojaKara-Khoja, or Karahoja(قاراغوجا in Uyghur), is the site of a ruined, ancient oasis city on the northern rim of the inhospitable Taklamakan Desert in present-day XinjiangChina. The site is also known in published reports as ChotschoKhochoQocho, or Qočo. During the Yuan and Ming dynasties, Gaochang was referred to as "Halahezhuo" () (Qara-khoja) and Huozhou.
3. Ibid., p. 15.
4. Pen ts'ao yen i, Ch. 18, p. 1.
1. این نكته از Ts'ien lian lu  ، یكی از کتاب­های دودمان تسین، در Ši leu kwo č'un ts'iu (T'ai p'in yü lan, Ch. 972, p. 1b)  نقل شده است.
5. Ibid., Ch. 26, p. 1b.
1. نك: الماس در همین مجلد، ص 6 [این بخش در منبع برگردان پیش رو نیامده است].
2. Pen ts'ao kan mu, Ch. 25, p. 14 b.
منبع زیر گویه دیگری از این داستان را آورده است:
 T'ai p'in yü lan (Ch. 845, p. 6 b).
3. Ch. c, p. 19 b (ed. of Či pu tsu čai ts'un šu).
وایلی از این کتاب یاد كرده است:
* کتی (catty) مقیاس وزن در چین و جنوب شرق آسیا، تقریباً معادل 680 گرم. م.
4. به معنای تحت اللفظی «دیگ ماسه‌ای» است؛ نوعی سفال نازك (كه در محاورهša kwo  نامیده می‌شود) و خاص چین است و در هوایی‌ـ‌لو (Hwai-lu) (چی‌ـ‌لی/ Či-li)، پین‌ـ‌تین چو (P'in-tin čou) و لو‌ـ‌نان (Lu-nan) (سن‌ـ‌سی/San-si) و یائو‌ـ‌‌چو (Yao-čou)(شن‌ـ سی/ Šen-si) سازند. این سفالینه را ازآمیزه گل رس، ماسه و برخی گرد زغال سازند، برای همین سیاه براق می‌شود و بسیار سبك و شكننده است؛ اما نازکی دیواره آب را با سوختی ناچیز بجوشاند. با این ظروف در وقت و پول صرفه‌جویی می‌شود، و به همین علت تهیدستان بسیار خواستار آنهایند، زیرا آتش پخت و پز خود را بیشتر از سوزاندن كاه و علف خشگ گیرند. گر احتیاط شود  این دیگ­ها و تابه‌ها مدت­ها دوام می‌آورند. ضرب‌المثلی می‌گوید: «دیگ ماسه‌ای یك نسل می ماند اگر به آن ضربه نزنی»؛ و مثلی عامیانه هم هست كه می‌گوید: ’’می‌شود سیر را در دیگ ماسه‌ای كوبید، اما تنها یك ‌بار‘‘
نمونه‌هایی از این ظروف، ساخت یائو‌ـ‌چو، را می‌توان در موزه فیلد تماشا كرد؛ نمونه‌های دیگر را كه در هوایی‌ـ‌لو ساخته شده‌اند می‌توان در موزه امریكن نیویورك یافت (كه آنها را هم نویسنده جمع‌آوری كرده است). متن بالا از دوره سونگ نخستین متن حاوی اشاره به این سفالینه است که تاکنون یافته ام. 
** پِک (Peck)؛ پیمانه برابر با 81،8 لیتر.
1. این کتاب پراهمیت [Hei Ta ši lio    (Outline of the Affairs of the Black Tatars)] هنوز توجه چین‌شناسان ما را بر نیانگیخته است. امیدوارم در آینده برگردان کامل آن را منتشر كنم.
در آوانگاری اشمیت، arasa، chorasa و جز آن ثبت شده‌اند، اما آوای صفیری كامی بهتر است.
 كه در آن شیوه ساخت را نیز توصیف کرده  است.
 T‛oung Pao, 1914, p. 412.
2. نك همان، 1908، ص. 436.  
كلاپراث (Klaproth) (نك: Yüle´s notes, ibid., p. 16) درست می گوید که شراب آن سرزمین در دوره فرمانروایی دودمان تانگ نامدار  بود و جایگزین خراج فغفوران می‌شد.  در فرمانروائی مغولان خوردن این شراب رواج بسیار یافت.  بنیانگذار دودمان مینگ شرابی را كه در سال 1373 بجای خراج از تایی‌ـ‌یوآن فرستاده شده بود پذیرفت، اما دستور داد دیگر چنین نکنند. این رخداد در سالنامه‌های دودمان مینگ آمده  است.  نك:
5. Pen ts'ao kan mu, Ch., 25, p. 14 b.
در مورد آن کتاب، نك:
6. درباره این نام و تاریخچه آن، رك:
. قره خوجه  درفراوانی انگور زبانزد بود.
. داجن

 نام ها‌ـ‌سو‌ـ‌هوئو (Ha-so-hwo) را نادرست  خوانده و پنداشته نام نوعی شراب است. استوارت
 آن را با آوانگاشت «هلندز» [Jenever] [جین هلندی] یا احتمالاً «الكل» جابجا گرفته است. این واژه هیچ‌گاه به هیچ صورتی وارد چین نشده است. واژه‌ چینی a-la-kai، برخلاف گمان برخی نویسندگان، همچون مك گاون
 به معنای ’’الكل‘‘ نیست.
1. همچنین نخستین  كتابی است كه واژه a-la-ki  از عرق عربی در آن به كار رفته است. (نک: T'oung Pao 1916, p. 483).
2. رشته‌كوهی كه شان‌ـ‌شی را از چی‌ـ‌لی (Či-li) و هو‌ـ‌نان (Ho-nan) جدا می‌كند.
3. شاید خیال‌پردازی باشد. این گفته بهیچ روی نشان نمی دهد شراب ناسره را چگونه می ساختند.
4. شاید کهن ترین اشاره چینی­ها به الكل همین باشد.
5. Pen ts'ao kan mu, Ch. 25, p. 14 b.
Bretschneider, Bot. Sin., pt II, p. 155; J. Dudgeon, The Beverages of the Chinese, pp. 19-20; Edkins, China Review, Vol. VI, p. 211.
توصیف فرایند تقطیر را در منبع زیر می‌توان یافت:
[8] . E. O. v. LIPPMANN, Abhandlungen, Vol. II, pp. 206-209; cf. also my remarks in American Anthropologist, 1917, p. 75.
[9] . Bernard Kilian Stumpf.
[10] . Joseph Suarez.
[11].  Joachim Bouvet.
[12]. Dorninicus Parrenin.
 Wan šou šen tien , Ch. 56, p. 12.
[13]. A Voyage to China and the East Indies, Vol. I, p. 315 (London, 1771).

[14]3. گویا  Pausio همان p'u-t'ao  است كه تصحیف در بازنویسی یا غلط چاپی است.
1. Hirth, Chao Ju-Kua, pp. 115, 121.
8. Ta T'an si yü ki, Ch. 2, p. 8.
در مورد هلو و زردآلو، نک: ص 539 كتاب پیش رو .
2. Ta T'an si yü ki, Ch. 2, p. 8 b.
3. ژولین (Memoires, Vol. I, p.93) این جمله را نادرست برگردانده است: که کلا از عرق دیگر است:
 «qui diffèrent toutá fait du vin distille».
شراب تقطیری در چین و هند ناشناخته بود و این واژه در متن نیست. در سوكرانیتی، برپایه  نسخه سركار
 B. K. Sarkar, (The Sukraniti, p. 157; and Hindu Sociology, p. 166.) سخنی از ’’تقطیر شراب­ها‘‘بمیان نیامده است.
4. Yi ts'ie kin yin i, Ch. 24, p. 8 b.
5. این تعریف مهم است، زیرا  فرهنگ سنسكریت بوتلینگ (Böhtlingk) چنینن آورده: ’’نوعی آبجو در ادوار باستان، هر چند بعدها در بیشتر موارد نام برندی شده ‘‘، كه بروشنی نادرست است. همینطور است گمان شرادر:
 (O. Schrader, Sprachverg leichung, Vol. II, p. 256).

كه sara،  sur و جز آن (’’آبجو‘‘) در زبان فین­و اوگری را با این واژه ارتباط می‌دهد و  بناگزیر بی پایه است.   مك‌دانل و كیت
 (MacDonell and Keith, Vedic Index, Vol. II, p. 458).
می پذیرند كه ’’ماهیت درست واژه surā روشن نیست؛ شاید، همچنان كه اگلینگ (Eggeling) می‌پنداشته، عرقی مردافكن بوده که از تخمیر غلات و گیاهان به‌دست می‌آمده، و یا برپایه نظر ویتنی (Whitney) نوعی آبجو/جعه یا  مرز (ale) بوده است»، هم‌چنین، برپایه جاتكا 512 ، معلوم می‌شود كه سورا surā از برنج ساخت می‌شده است. در "نقشه برداری یک مسیحی" کومانس :
Cosmas, Christian Topography (p. 362, ed. of Hakluyt Society).
روکو دورا ρουχο δωρα؟! (’’شراب نارگیل‘‘) آمده است؛ در اینجا sura یعنی ’’شراب‘‘، در حالی كه جزء اول می تواند به ranej یا ranj عربی (’’نارجیل‘‘) ربط  پیدا كند.
6. بسنجید باشراب یوئه‌ـ‌چی Yue-ci. [Yuezhi] (ص 222 كتاب پیش رو ). به گفته بوتلینگ، maireya مشروبی‌ است مسکركه از شكر و مواد دیگر سازند.
4. «شرا­ب­های رنگارنگ از همه سرزمین­ها،
 با تلآلؤ سیال خود می‌درخشیدند؛
 روزولی كهربایی، شبنم رخشان،
 تاکستان­های بحراخضر در جوش؛
 و شراب شیراز، پرمایه،
 چنان كه گویی آن گوهر درشت نادره؛
 یاقوتی كه قوبلای قاآن،
 خزائن شهری را به پای آن می‌داد،
‌رخ برافروخته در ساغرها روان بود!»
                           تامس مور،‌ لاله رخ. THOMAS MOORE, Lalla Rookh 

اقتباس از این متن در Sü po wu či (Ch. 5, p. 2 b) آمده و بسیار کوتاه شده اش هم در منبع زیر درج شده : Yu yan tsa tsu (Ch, 18, p. 6 b)).  در Pen ts'ao kan mu نیامده، اما در Pen ts'ao kan mu ši i(Ch. 8, p. 27) هست.
3. هیرت (Journal Am. Or. Soc., Vol XXXVII, 1917, p. 91) می‌گوید این کتاب در فهرست كتابخانه دودمان سویی آمده  اما در فهرست­های دودمان­های بعدی نیست. نمی‌دانیم این كتاب ادعایی چه موقع و به دست چه كسی نوشته شده است؛ ممكن است داستانی تاریخی بوده باشد. روشن است که خود چان كی‌ین/چانگ چیان آن را ننوشته است.
4. نیز نك: T'u šu tsi č'en, XX, Ch. 112، كه در آن هیچ متن دیگری دراین باره نیامده است.
2. J. Matsumura, Botanical Magazine, Tōkyō, Vol. VII, 1893, p. 139.
3. Ono Ranzan, Honzō kōmoku keimō, ed. 1847, Ch. 29, p. 3.
5. Arai Kimiyoši, Tōga  (completed in 1719), ed. 1906, p. 272.
7. Viscount Y. Fukuba; Kwaju engei-ron, ,  privately published in 1892.
1. Fukuba, op. cit., pp. 461-462.
2. Kwaju saibai jenšo , Vol. IV, 1896, pp. 119-120.