مو
2- مو* وایتِس واینِفرا (Vitis
vinifera) از کهن گیاهان بستانی باختر آسیا و مصر است. گرچه مو در شمار باستانیترین گیاهان بستانی
نیست چون غلات و بسیاری از انواع بقولات به مراتب پیشتر از آن كشت میشدهاند،
چنان كهن هست كه بتوان سرآغاز كشت آن را در سپیدهدم تاریخ پی گرفت.
تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی
نمایانگر چنان ایدههای پیچیدهای در سراسر جهان باستان است و چنان یكدست و پایدار
دیده میشود كه نمی تواند جز از یک مركز در جهان پراکنده شده باشد. پرپیداست که
نظرها درباره جای این كانون نخستین
متفاوتاند و دانسته های امروزی ما
در این باره نمی گذارد از حد نظریههای
كمابیش محتمل فراتر رویم. اما روشن است كه
خاستگاه نخستین كشت مو را باید در خاورزمین
جُست و دیگر آنكه كشت این گیاه از آنجا به یونان باستان و ایتالیا کشیده
شده، در حالی كه رومیها (به گفته دیگران، یونانیها) مو را به سرزمین گُل [در عربی بلاد
الغال] و کرانههای راین بردند.1 دو كاندول،2
بر پایه دلایل گیاهشناختی، محتمل میدانست كه منطقه جنوب قفقاز "مركز و شاید
كهنترین خاستگاه این گونه" بوده باشد.
با توجه به حدیث کتاب مقدس
از کشت مو به دستِ نوحِ نبی
نزدیك كوه آرارات3،
می توان این گمانه کمابیش گیرا را پیش گذارد كه ارمنستان خاستگاه شناخت تاک
بوده است4. با این همه نباید از یاد برد رَز
و دخت او (شراب) * ، هردو، دست كم سه
یا چهار هزارسال پیش از میلاد در مصر5،
و از روزگاران بسیار دور نزد مردم میانرودان نیز شناخته شده
بودهاند. بررسی عقیده شرادر6
كه نام و کشت مو را وامدار هند و اروپاییان
آسیای پیشین/متقدم/anterior Asia/ Asia
Previous/ Asia Anterior هستیم محلی از اِعراب ندارد؛ شاید واژه
"شراب، wine"
ریشهای هند و اروپایی یا به طور اخص ارمنی داشته باشد، هرچند این به خودی خود
اثبات نمیكند كه خاستگاه تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی
را میتوان در نزد هند و اروپاییان یافت1. از دید من سامی بودن خاستگاه مو محتملتر مینماید. چینیها، در دورههای تاریخی متأخرتر، مو را كه از آن پیش کشتش را بهیچ روی نمی شناختند، از فِرغانه،
سرزمینی ایرانی، گرفتند؛ پس برای رسیدن به مقصود این كتاب برجسته سازی همین واقعیت
روشن بس كه در آن روزگار كشت مو در تمامی ابعاد آن در باختر آسیا، از جمله ایران، بخوبی
جا افتاده بود.
چینیان نخســـــتین بار به واسطه سردار چان كیین/Can
K'ien / Zhang Qian از وجــــود مـــــو
بستانی وایتِس واینِفِرا (Vitis vinifera)
و شرابی كه از انگور اندازند خبردار شدند؛ سردار در مأموریت به یادماندنی خود، در
سال 128پ م در سر راه به یوئهـچی/یوئه-ژی
Yuezhi/(Yüe-či) از فِرغانه و سغد [در عربی
سوقديانا/بلاد
الصغد/صغد] گدشت
و سالی را هم در باكتریا بسر
برد. درباره مردم فرغانه/دا-یوان (Ta-yüan) [Dayuan (大宛) (Ferghana)] چنین گوید:
" شرابی دارند كه از انگور گیرند." همــین نکته را درباره پارتیان (An-si) [Anxi (安息) (Parthia))] نیز
دریافت. در همین فصل از کتاب شی-کی Ši-ki/ Shiji می آورد توانگران
فرغانه شراب انگور فراوان، تا ده هزار من را مدتی دراز انبار میكنند و گاه آن را
دهها سال نگاه میدارند بی بیم تباهی؛ همان اندازه شیفته میگساری بودند که
اسبانشان کشته اسپست. فرستادگان چینی تخم
هر دو گیاه را به كشور خویش بردند و پسر خدا [ تیان ژی (Son
of Heaven/Tian Zi)]
نخستین كسی بود كه اسپست و مو را در خاك پربار كاشت و
وقتی فرستادگان بیگانه به دربار چین رسیدند چشمشان به اسپستزارها و تاکستانهای
دَراَندشت نزدیك كاخ شاهی افتاد. ورود
اسپست به چین همچون ورود مو به این كشور در اسناد معتبر آمده است. نكته مهمی كه باید بدان پرداخت این است كه چینیها
با انگور- همچون اسپست-و فن شرابسازی درست در میان مردمان آریاییتبار، بیشتر تیره ایرانی،
روبرو شدند و در میان هیچ یك از قبایلِ ترك چنین چیزهایی ندیدند.
بر پایه سالنامههای دودمان هان، در پادشاهی لیـیی (Li-yi) ، متکی بر سغد انگوری می کاشتند که گوارائی آب
شرابش را بلند آوازه کرده بود2.
در سالنامههای دودمان تسین/چین/چهاین/کین
(چینی:秦朝) از انگور كِآن (K'an) (سغد) اشاره یاد است1. همچنین شراب انگور فراوان بود و توانگران تا
هزار من از آن نگاه میداشتند2.
سغدیان از شراب لذت میبردند و شیفته رقص و آواز بودند3. به همین ترتیب، در شی (Ši)
(تاشكند) نیز نوشابهای
دلخواه بود4. وقتی ك'آن ینـتییِن
K'an yen-tien [حكمران] سغد در
نیمه نخست سده هفتم میلادی ماندگاهی سغدی در جنوب [دریاچه] لوب نور [Lob Nor]
پی افکند، چهار شهرتازه ساخت كه یـــكی از آنها "تاک شهر" (پ'او-ت'آئو
چ'اِن(P'u-t'ao č'en) نام گرفت زیرا در
میان شهر تاک نشانده بودند5.
به احتمال زیاد مردمان تا یوئهـچی (Ta Yüe-či) Greater (or Great) Yuezhi (Da Yuezhi)
ایرانی یا هند و سكوتیایی/هند و سکائیها نیز تاک داشتهاند
و این را از متنی غریب/curious در كین لو تسه Kin
lou tse 6
نوشته فغفور/خاقان
یوآن (Yüan) (555-552 م.
) از دودمان لیانگ
میدانیم. "مردم سرزمین یوئهـچی بزرگ در شراب
اندازی از انگور، گل و برگ گیاهان چیره دستند.
گاه از تخمیر ریشهها و شیره سبزیها نیز شراب گیرند7. این گلها مانند گلهای درخت میخك [در عربی قرنفل]، تین
هیان (tin-hian، ، کارایوفایِلوس
اِرومَتیکِسCaryophyllus aromaticus) اند اما به رنگ
سبز یا آبی روشن. در بهار و تابستان،
پرچمهای گلها همچون پرٍ پرنده لوان (lwan) با باد به اطراف پراكنده میشود. در ماه هشتم سال، وقتی طوفان بر برگها میوزد،
چنان آسیب دیده پاره میشوند كه به ژنده پارههای ابریشم مانند و از این روی مردم
از آمدن طوفان انگور (پِاو-تِآئو فان (P'u-t'ao fun) یا "طوفـانٍ برگـ در" ( لی یه
فان) (lie
ye fun) گویند."
و سرآخر این که میدانیم مردم آریایی كوچا/کوچه/کوچار
(Kuča) [Kucha
or Kuche (also: Kuçar, Kuchar; Uyghur: كۇچار,
Куча, simplified Chinese: 龟兹;
traditional Chinese: 龜茲;
pinyin: Qiūcí; Sanskrit: Kucina]، كه به چیرهدستی در نوازندگی، رقص و آواز
شناخته بودند، شرابٍ انگور را میستودند و برخی خانوادهها نزدیک یك هزار هو
(hu) از این نوشابه را در خانه انبار میكردند. گویا در گزارش سردار لو كوان (Lü Kwan ) كه در سال 384 م. راهی گشودن كوچا شد نیز از
شراب انگوری یاد شده است1.
چینیان همچنان كه اسپست را در كی -پین (Ki-pin) (كشمیر) یافتند همانجا به مو نیز برخوردند2. سپستر تاک را در سرزمین های تسیو-مو (Tsiü-mo) 3 و نان تو (Nan-tou) نیز یافتند.
در دوره تانگ چینیان این را هم دریافتند كه مردم فو-لین، آشور، [سوریه امروز/شام
دوره اسلامی] نوشیدن شراب انگور را خوش دارند،4 و از سرزمین عربان (تاـشی/
Ta-ši) انگورهایی خیزد، درشت ترینشان به درشتی مُرغانه5. در نوشتههای دیگر ایران را نیز دارای چنین
انگورهایی دانستهاند6.
در آن دوره تركستان به دست قبایل ترك افتاده بود كه فرهنگ نیاکان ایرانی خود را گزیده بودند و چینیان
دریافتند كه اویغورها مو و شراب دارند.
تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی در ایران باستان پیشرفتهائی
شایان كرده بود. استرابو موهایی را به مرغیانه
(نام مرو
در استان خراسان
آن روزگار) نسبت میدهد كه گرد ساقه شان بهاندازه آغوش گشوده دو مرد و
درازای خوشههاشان دو ارش می شد. می افزاید هرات، هریوا (Aria) نیز همین مایه پربار است، با شرابی بهتر که در چلیكهای
ایستاده
تا سه نسل بی خلل می ماند. باختریان( باکتریا یا بلخ)، در همسایگی هرات،
همین فرآورده ها را فراوان دارد، بجز زیتون.
ایرانیان باستان بسیارشراب دوست بودند.
بهترین شرابهای انگور بر خوان شاهانه نوشیده میشد1. بر فراز تخت داریوش تاکی
زرین که پیتیوس
لیدیائی پیشکش کرده بود سایه افكن بود2. سنگنبشتههای تخت جمشید گوید روزانه پنجاه كانجیوس3
شراب شیرین و پنجهزار كانجیوس
شراب رسمی تحویل دربار میشد4.
شرابداری در کاخ جایگاهی بس بزرگ بود5. كوروش صغیر/جوان [در عربی قورش الأصغر پسر
داریوش دوم و شهبانو پروشات که جان و نبرد تاج و تخت (کوناکسا بَرِ فُرات)
را به برادرِ ارشد، اردشیر دوم باخت] هرگاه شرابی بس گوارا مییافت ابریق/تنگ/آوند شراب/قرابه/صراحیهای
نیمه پر را همراه این پیام برای برخی از دوستان میفرستاد: "مدتی كوروش
شرابی گواراتر از این نیافته بود؛ پس بهره ای برای شما میفرستد تا امروز با گرامی
ترینانتان بنوشید6."
استرابو7
گوید شراب كارمانیا[3]
آنِ فارس را ماند و یكی از فرآورده های آنجاست." آن مو كه كارمانیایی گوئیم بیشتر خوشههایی به
درازای دو ارش با دانههای درشت و فراوان آرد؛
بسا که این گیاه در زادگاه خود بسیار تناورتر شود." با این همه شاهان ایران به شراب های سرزمین
خویش بسنده نمیكردند وپس از انضمام آشور به شاهنشاهی پارسی ، شراب چلیبونی/هلبونی سوریه نوشیدنی ویژه
آنها شد8. به گفته پوسیدونیوس، این شراب در دمشق سوریه و از تاکهایی كه ایرانیان نشانده
بودند دست میآمد9.
هرودوت1
گوید ایرانیان بس شراب دوستاند و زیاده پیما.
همچنین رسم دارند كه در امور مهم بهنگام مستی رای زنند و بامداد صاحب خانه
تصمیمهای دوشین را پیششان میگذارد. اگر
در هشیاری نیز تصمیها را درست دانند بر
آن روند، ورنه در می گذرند. اگر بهنگام
بررسیهای نخستین هشیار باشند، همیشه موضوع را باری دیگر، این بار مستانه سر بر می
رسند. استرابو2هم همین گوید:
رایزنیهای پارسیان بر سر مهمترین امور بهنگام بادهگساری است و تصمیمهائی را كه
مستانه سر گرفتهاند بس درستتر از تصمیمات خود در هشیاری دانند. در حماسه شاهنامه، رایزنی
بهنگام بادهگساری است هرچند تصمیمگیری
به فردا می ماند3. باده پرستی كمبوجیه رسوای خاص و عامش
کرده بود4. گزنفون5 با ملامت فساد
و تباهی پارسیان گوید: خوردن و آشامیدن را تا آنجا پی می گیرند كه آن کسان که بیش
از همه تاب آوردهاند برای خواب می روند.
ایرانیان رسم داشتند جامهای گران به بزم
نیارند، با این باور كه پرهیز از زیاده روی در بادهپیمایی كمتر به جسم و جان آسیب
میزند. رسمِ نیاوردنِ چنین جامها بزم
هنوز برجاست، اما چنان زیاده روی می کنند كه بجای آوردن ساغر به درون
خودشان را برون برند، زیرا دیگر یارای رفتنشان نیست." پروكوپیوس، مورخ بزرگ بیزانسی سده ششم،6
گوید همه مردم قبیله ماساژت[4]
(قبیلهای ایرانی) در بادهگساری زیاده روی کنند.
همینطور سکاها كه از شدت
مستی خرد فرو گذارده از كوروش شكست خوردند1. استرابو در همین بخش از كتاب خود از جشن
باده گساری پارسیان یاد کند كه در آن زنان و مردان پارسی، در جامه سکاها، شب و
روز را به بادهپیمایی و شادکامی می سپردند.
با این همه نباید از یاد برد بیشترِ این دست داوری های ملتها درباره
یکدیگر آکنده از زیاده روی و جانبداری است و باید همیشه بخش بزرگی از آن را نادیده
گرفت؛ این را هم باید افزود كه در ایران باستان میانه روی در بادهگساری سفارش میشد
و زیاده روی مجازاتی سنگین داشت2.
باوجود همه زیانهای زیاده روی در
بادهگساری و مخاطرات اجتماعی الكل، مورخ، كه وظیفه دارد پدیدهها را به همان شكلی
كه هستند پیش گذارد و تفسیر كند، نباید این حقیقت نادیده گذارد كه شراب عاملی است
دارای ارزش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
این عامل نقش بزرگی در پالایش و تحكیم رسوم اجتماعی و بالابردن آمیزش
اجتماعی و نیز پیشبرد شعر و موسیقی و رقص داشته است. شراب یكی از عناصر تمدن بشری شده كه نباید دستكم
گرفته شود. نوشته هائی که اندرز میانه روی
می دهد بسیار خوب است، اما كیست كه از چامه
های آناکرئون، هوراس یا حافظ دست كشد؟*
واژهای كه چان كیین/ژانگ
کیان [Zhang Qian] برای نامیدن انگور با خود به چین آورد و
هنوز در چین و ژاپن بکار میرود؛ (budō) آوانگاشت باستانی سالــــــــنامههای دوران هان
كه بعدها شــــد3، p‛u-t‛ao،
bu-daw، "انگور، مو" است.
چون چانكیین/ژانگ کیان [Zhang Qian] در تا-یوآن (فرغانه) [Dayuan (大宛) (Ferghana)] با تاک آشنا شده تخمش را از آنجا به چین برد، روشن است که این نـــــام
را نیز از همان جـــا گرفته است؛ از اینرو، ناگزیر باید پذیرفـــت bu-daw
ریشه فرغانهای دارد و با واژه ایرانی budāwā یا buδawa همبرابر است که با
کارگیری پسوند wa یا awa
و بن buda ساخته شده و
به باور من میتوان آن را با باده فارسی نو واژه فارسی باستان باتکان
βaτiákη
(به معنی "ساغر شراب") و واژه فارسی میانه/پهلوی باتک، bātāk،
و واژه فارسیِ بادیه، bādye مرتبط دانست1. میتوان این واژه ایرانیـچینی را صورتِ
گویشی واژه اوستایی maδav (به معنای"
شراب انگور") نیز دانست.
می دانیم کوششهایی شده تا این واژه چینی را مشتق از
وُتریس βóτρυs
یونانی (به معنی "خوشه انگور") بدانند.
توماشك [Wilhelm
Tomaschek, or Vilém Tomášek]2 نخستین كسی بود كه
چنین پیشنهادی کرد؛ كینگزمیل
Kingsmill, T. W. (Thomas William)] 1837-1910]3
هم در سال1879 همین پیش گرفت و هیرت4
نیز گفته كینگزمیل را درست شمرد. هیچكس
چنین چیزی را بدرستی اثبات نكرده است.
توماشك استدلال میكرد كه رواج كشت مو در آسیای مركزی با فرمانروائی
مقدونیـیونانی و نفوذ
فرهنگ یونانی ارتباط داشته است. نادرستی
این گفته پرپیداست، زیرا تاک در تمامی سرزمین های شمالی ایران خودروست و میتوان
آغاز كشتش در ایران را در روزگاران بسیار دور پی جست و بیگمان پیشینه آن در ایران
کهن تر از یونان است. یونانیان انگور و
شراب را از آسیای باختری گرفتند5. چه
بسا وُتریس βóτρυs یونانی وامواژهای
سامی باشد6.. آسان نتوان پذیرفت كه مردم فرغانه در نامیدن
گیاهی كه سدها سال در سرزمین خودشان کشت می شده واژهای یونانی کار گرفته باشند؛
هیچ مدركی هم در اثبات این تأییدِ ضمنی نیست که اصلاً در روزگار سفرهای چان كیین/Can K'ien / Zhang Qian كسی در فرغانه
یونانی میدانسته یا به آن زبان سخن میگفته است.
نفوذ زبان یونانی در قلمرو ایران بسیار ناچیز است: تاكنون هیچ واژه یونانی
در کهن دستنوشتههای
تركستان دیده نشده است. از دید من،
هیچ رابطهای میان p‘u-t‘ao و βóτρυs، یا بین βóτρυs و budawa ایرانی نیست.
خوب می دانیم چندین گونه تاک خودرو در چین، در منطقه آمور، و در
ژاپن هست1. در کهن كتاب پی
لو Pie lu آمده تاک p‘u-t‘ao
در لــــــون- سی (Lun -si)(كان سو/ Kan-su)
[ گانسو، در عربی قانسو] ، ووـیوآن (Wu-yüan) (شمال اوردوس/ Ordos)[5]
و در تون هوان (Ton-hwan) [دان هوانگDunhuang]
(در كانـسو Kan-su)
[ گانسو، در عربی قانسو] میروید.2 لی شیـچِن بر این پایه نتیجه می
گیرد مو از دیرباز، پیش از دوران هان، در لونـ سی (Lu -si)
وجود داشته اما هنوز وارد شنـ سی
(Šen-si) [شاآنشی یا کنجانفو، در عربی شنشي Shaanxi/Shensi]
نشده بوده است. نمیتوان دریافت چگونه
برتشنایدر3 میتواند بگوید ورود مو به چین به دست چان كیین/ژانگ کیان
[Zhang Qian] با ذکر انگور درکهن ترین نوشته های پزشکی و
گیاهان دارویی چین ناساز است. در واقع موجبی
برای نگرانی نیست: سخن از دو گیاه متفاوت است؛ تاک خودرو بومی شمالِ چـــــین است که هرگز به كشت آن نپرداختهاند؛
گونـــــه بســــــتانی مو، وایتیس واینِفِرا (Vitis
vinifera) از ایران وارد چین شده و هیچگاه هیچ ارتباطی با گونه خودرو چینی،
وایتِس برایونیااِفولیا (Vitis bryoniaefolia) نداشته است. در کتابی امروزی، مون تس'اوان تِسا یِن Mun ts‛üan tsa yen 4 كه جستاری هوشمندانه درباره این مسئله
پیش می گذارد، چنین نتیجهگیری میشود كه گونه فرغانه ای بی گمان با گونه بومی چین
متفاوت است. تنها نكته نابهنجار این است
كه در Pie lu واژه فرغانهای p‘u-t‘ao
در نامگذاری گونه ای بومی بکار رفته؛ اما این نشانه ناهمزمانی تاریخی نیست، زیرا Pie
lu پس از میلاد مسیح و سد ها سال پس از چان كیین/ژانگ کیان [Zhang
Qian] نوشته شده و احتمال قریب به یقین این است كه همین گونه وارداتی
بوده كه زمینه ساز یافت گونه خودرو شده و از همینرو گونه بومی هم نامِ گونه
وارداتی را به خود گرفته.5
مو خودروی دیگری هست كه yin -yü وایتِس برایونیااِفولیا Vitis bryoniaefolia یــــا V.labrusca)
نامیده شده و در آثار تائوهون-كین
(T‘ao Hun -kin) [Tao Hongjing]
(536 ـ 451 میلادی) و در T‘an pen ts‘ao نوشته سوكون (Su
Kun ) آمده است، اما اشاره این نام تنها به نوعی مو خودرو سرزمین های
میانی و شمالی چین است. ین شیـكو (Yen
Ši-ku) (645 ـ 579 مــــــیلادی) در کتـــــابش، K‛an
miu čen su 1 به طعنه گوید انگور
دانستن یِن-یوyn -yü به
ایـــن میماند كــــــه či پونکریوس
ترایفولیاتا (Poncirus
trifoliata)[پرتقال سه برگ، پرتغال تلخ چینی، پرتقال سفت] را كه از شمال چین
خیزد با پرتقال (kϋ ) مقایسه كنیم؛ و
گرچه yin-yü نوعی p‘u-t‘ao اســـــت، تفاوتهای
فراوان با آن دارد؛ و یِن-یو yin-yü کیان- نان هم با yin-yü شمال چین تفاوت دارد. نظر هیرت2 که شاید این واژه
آوانگاشت "انگور" فارسی است پذیرفتنی نیست. نمی توان واژههای چینی را دارای خاستگاه
بیگانه دانست، مگر اینكه ریشهشناسان چینی كه ممكن نیست وامگیری واژه ای را نادیده بگذارند بروشنی آن را تأیید
كرده باشند. ورنه نیاز است دلایل روشن و
قانعكننده در تأیید گمان چینی نبودن واژه آورده شود. هیچ داستانی در دست نیست که نشان دهد yin-yϋ واژهای ایرانی یا بیگانه است. اثبات عكس این قضیه هم پایه درستی ندارد: زبان فارسی،
كه از پایان سده دهم رواج یافت نمیتواند در این قضیه جایگاهی داشته باشد؛ بیشتر
میتوان پای فارسی میانه/پهلوی را به میان كشید، در حالیكه انگور بیگمان واژهای
است از نوع واژههای فارسی. اگر چینیها
واژهای چون انگور را وام میگرفتند، آن را به صورت آن + گوت ( an + gut)(گور)
تقطیع میكردند نه به صورت آنـاوك (an+uk)؛
بعلاوه این گمان كه k پایانی را میتوان
به صورت r پایانی آوانگاری كرد نیز خطاست؛3
در آوانگاشتهای ایرانی، k پایانی واژههای
چینی همبرابر است با k ]ك[،
g ]گ[،
یا سایواج x ]خ[
فارسی. از این گذشته پذیرفتنی نیست که كه
چینیها نام فارسی انگور بستانی را برای نامیدن تاک خودرو بومی سرزمین خود کار گرفته باشند، آن هم تاکی
كه بویژه در دو استان كیان در خاور چین میروید.
در فرهنگ جغرافیایی سوـچو (Su-čou)4 بروشنی
گفته شده كه نام انگور خودرو، šan p‛u-t‛ao،
در استان های كیان [شرق چین] yin-yü است.
پس شاید این نام از نامهای باستانی زبان وو باشد. در Pen ts'ao kan mu،1
جداگانه به yin-yü پرداخته شده، و لی شیـچن
در حاشیه مینویسد معنی این نام توضیح داده نشده است. از دید من گویا اکنون چاره ای نیست جز پذیرش این رأی. نامبرده yen-yü و yin-še را هم برپایه Mao ši و Kwan ya چون نامهای
همبرابر/مرادف می آورد، در حالیكه ye p̀ u-t̀
ao ("انگور خودرو
") نامی است که در محاوره بکار رود t‛en mi) یا mu lun هم همینطور).
توجه بدین نکته هم گیراست كه نخستین اشاره ها به این گیاه تنها از جانب سو
كون (Su Kun) و چ'ن تس'ان-ك'ی(C'en Ts'an-k'i)
از دودمان تانگ بوده است. به دیگر سخن،
این گیاه بیش از هفت سده پس از ورود مو بستانی به چین توجه طبیعیدانان این كشور
را بر انگیخت ـ و همین اثبات بی ارتباطی دربست این دو به یکدیگر را بس.
نباید پنداشت كه با کار چان كیین/ژانگ کیان [Zhang
Qian] در آوردن مو به چین قضیه
یك بار برای همیشه تمام شد؛ وارد كردن انواع تخم
پی گرفته شد و كانـهی (K‛an -hi)
انواع تازه ای از مو را از تركستان آورد.
ارقام انگور در چین چنان پرشمار
است كه دشوار بتوان پذیرفت تمامی آنها را یك تن یكباره وارد چین كرده
باشد. در سالنـــــــامههای هان آمده است
لی كوان-لی (Li Kwan -li) یكی از سرداران اِرـشی (Er-ši)
(نیـشی/ Ni-š’i)
پس از شكستن تاـیوآن (Ta-yüan)
[(Dayuan (大宛)
(Ferghana] انگورهایی بدست آورد كه
همراه خود به چین برد.
در کِوان چی Kwan či2، که پیش از
سال 527 نوشته شده، از سه رقم انگور زرد،
سیاه و سفید یاد شده است. یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu نیز همین اصناف را
بر شمرده، هرچند لی شیـچن (Li Ši-čen) از چهار رقم یاد
کـــرده: حـــــــــبه گرد، بنــــــام ts‛ao lun ču (" اژدر مروارید گیاهــــــــی")؛ حبه
دراز، ma žu p‛u-t‛ao (نک: صفحات پیش
رو )؛ حبـــــــــــه سفید، بنام
"انگور بلـــــــوری" (šwi tsin p‛u-t‛ao)؛ و حــــبه
ســـــــــــــیاه، بنام "انگور ارغوانی" (p‛u-t‛ao tse)ـ
و نوعی انگور حبه سبز () را به سه-چوان [Sichuan]
و انگور با حبه به اندازه عناب را به یونـ نان نسبت می دهد3. سو سون (su sun)از
دوره سونگ انواع انگورهای بیدانه را نام میبرد.
در هانـچو (Han-čou)
انگورهای زرد و سفید درخشان را ču-tse ("منجوق، مروارید") نام نهادند؛ نوعی
دیگر را "دُرّ كوهی" (šwi-tsin) مینامیدند كه بس شیرین بود؛ انگورهای ارغوانی و عقیقی اندكی دیرتر میرسیدند[6].
گونهای خاص از انگور به نام انگور سو سو so-so را كه به درشتی wu-wei-tse ("پنج مزه " شیسانسدرا چینِیس
Schizandra chinensis) و بی دانه است به تركستان نسبت
میدهند. درPen ts‛ao
kan mu ši i رسالهای مفصل
درباره این میوه آمده است2.
نكات اصلیاش اینهاست: از تورفان
خیزد و به پكن فرستند؛ حبههایش
دانه فلفل را ماند و خود یكی از انواع انگور است.
رنگش ارغوانی است. برپایه وو
تِسا تِسو Wu tsa tsu از سال 1610، خوراندنش به نوزاد سمّ آبله را دور
کند. واژه سو سو نه بازسازی واژه ای
بیگانه بلکه تنها به معنای "كوچك" است.
این نكته بروشنی درPen
kin fu yüan آمده، با این شرح كه انگور سوسو مانند
انگور رسمی است، ریزتر و لطیف تر، و از همین روست که () نام گرفته. اما در Pi č‛en از یوـ ون تین (Yü-wen Tin)
آمـــده كه so-so
فـــرونگاشت نا درست sa-so است، هرچند دلیلی بر این مدعای خود نمی
آورد. sa-so
نام یكی از كاخهای فغفورانِ هان بود و بی گمان این جابجایی نمایانگر خیالپردازی
است. اینكه so-so
براستی انگور مو باشد جای چون و چرا
دارد. گفته شده so-so
را همه جای چین کاشته خشك كرده می فروشند
و در كیانـنان Kian-nan [Jiangnan] fan p‛u-t‛ao ("انگور بیگانه ") نام دارد.3
فغفور/خاقان كانـ هی (kan-hi)(1722ـ1662)
كه خوب میدانست انگور از باختر وارد چین شده می گوید خود وارد کننده سه رقم انگور
تازه از هامی، Hami [در اویغوری قومول شهری/قامل، در اردو هامی
شهر) و سرزمینهای همسایه اش به چین بوده است: یكی قرمز یا سبزفام و كشیده چون
نوك پستان مادیان؛ یكی نه چندان درشت ولی با بو و طعمی دلپذیر؛ و دیگری نخودسان كه
ظریفتر و خوشبوتر و شیرینتر از همه بود.
این سه گونه انگور وقتی در ولایات جنوبی كشت میشوند پس رفته بوی فروگذارند. در شمال، چنانچه در خاك خشك سنگلاخ كاشته شوند
پایداری کمابیش خوبی دارند. فغفور در
پایان مینویسد: "بیشتر دوست دارم گونه تازه ای از میوه یا غله برای مردم خـــود
فراهم آورم تا ســــد داش/کوره سازم1."
چینیان نیك می دانند ارقام پر شمار انگور از تركستان
خیزد. بر پایه كتاب هوئی کیان چی Hui k‛ian
či
(گزارشهای
تركستان) نوشته فوسامبو (Fusambo) و سورده (Surde)،
دو سرکرده منچو [در
عربی مانشو]، در سال 1772، "ارقام ارغوانی، سفید، آبی و سیاه هست ؛ انواع گرد
و دراز، كوچك و بزرگ، ترش و شیرین نیز دارند.
نوعی انگور سبز و بیدانه هم هست مانند دانه لوبیای روغنی اما کمابیش
بزرگتر که بسیار شیرین و خوشمزه است ] سپس از so-so
یاد میشود[.
نوع دیگر سیاه است و بیش از 5/2 سانتیمتر درازا دارد؛ گونهای دیگر سفید و
درشت است. همه این ارقام در ماه هفتم یا
هشتم سال میرسند. در آن هنگام است كه میتوان
خشك كرد و به دوردست فرستاد". بر
پایه Wu tsa tsu،
كه پیشتر از آن آوردیم، از تركســــــــــــتان گونهای انـــــــــــگور بیدانه
خیزد بنام p‛u-t‛ao tu
yen ("انگور چشم خرگوشی").
آلبرت فُن لیكوك2
ذیل سوزوک سایویsōzuq saivī از یک رقم انگور استوانهای زرد سفید فام یاد میكند
كه بهترینش از تویوق (Toyoq) و بولاییق
(Bulayiq) [هر دو در تورفان]،
خیزد و انگوری با همین شكل اما به رنگ قرمز هم از ماناس (Manas) و
شیچو (Shichō).
سر اورل استـــــاین3 گوید
در سرتاسر تركستانِ
چـــــین [ترکستان شرقیف در اویغوری شِرِقِتی
تورکیستان] موها را روی رده های هم پهلوی چفتههائی كوتاه می دارند، و كشمش و مویز
اوجات
(Ujat) تا بازارهای آقسو
(Aksu)،
كاشغر و تورفان
می رود.
هرکه در پكن زندگی كرده باشد میداند كه در فصل تابستان
میتوان انگورهایی به ظاهرتازه یافت كه از برداشت پاییز گذشته نگهداری شدهاند و
چینیها روشی ویژه اینکاردارند. زنده یاد فرانکلین هایرِم كینگ،1
كه پژوهشهایش در كشاورزی چین از شمار
بهترینهایی است كه دردسترس داریم، در این باره گوید: "این ملت كهن
هنر و شیوه انبار كردن و نگهداری میوههای تباه شدنی چون گلابی و انگور را فرا
گرفته اند، طوری كه این میوهها کمابیش همواره در بازار یافت میشوند. گلابی تا نیمه دوم ماه ژوئن فراوان است و سركنسول ویلیامز
به من گفت انگور را معمولاً تا ماه ژوئیه میتوان در بازار یافت. در صحبت با ترزبان خود درباره شیوههای کار، تنها همین دستگیرم شد که مو كاران تنها سردابهای
خشك خاكی را کار گیرند كه میتوان دمایشان را پیوسته كمابیش یكسان نگاه داشت و
میوهها را یک به یک در كاغذ میپیچند.
هیچیك از بیگانگانی كه با آنها صحبت كردیم شیوه کارشان را نمی
دانستند." توصیف این شیوه را در تس'ی مین یائو شو Ts'i min yao šu میتوان
یافت؛ کاری كهن در کشت و برز، شاید از آغاز سده ششم2، كه بروشنی آكنده
از تصریفات بعدی است. در یكی از اتاقهای
خانه ی كشاورز برای انبار كردن انگور گودالی بزرگ می کنند و در دیوارههایش، نزدیك
سطح زمین سوراخهایی در آورده با شاخ و برگ پر میكنند. بعضی از این سوراخها را گِل اندود میكنند تا
كف اتاق فرو نریزد. سر گودالی را كه
انگورها در آن نگهداری میشود، با خاك برگ میپوشانند و از این راه در سرتاسر
زمستان دما یكنواخت میماند3.
مبلغان یسوعی/عیسوی سده هیجدهم
درشتی كشمشهای هوائیـلائیـهیین4 (Hoai-lai-hien) را ستودهاند: " بر پایه آنچه به چشم دیدهایم سخن میگوییم: حبّههای
این انگور مانند آلوهای سیاه دمشقی درشتاند با خوشههائی به همان نسبت بلند و
بزرگ. شاید از آب و هوا باشد؛ امّا اگر
آنچه را در کتابها آمده بپذیریم، بیشتراز آن روست كه مو ها راپیوند عناب کرده اند
و ضخامت پوست این انگورها ما را به این باور می کشاند."
نخستین بار در
یون-نان کی Yün-nan ki1 ("روزنامه یونـنان")، كتابی كه در آغاز سده نهم
نوشته شده، از فراوانی كشمش در یونـنان یاد شده است. لی شیـچن گوید كشمش را هم مردم باختر و هم مردمان تائیـیوآن (T‘ai-yüan) و پینـیان (p‘in-yan)
در استان شنـسی (Šan-si) ساخته از آنجا به سراسر چین برند. از هامی در تركستان كشمش فراوان به پكن می
فرستند2. در برخی بخشهای شمال چین واژه تركی كشمش (kišmiš)
را برای یک رقم كشمش ریز بکار میبرند. این كشمش را از گونهای انگور سبز و بیدانه
سازند كه خاستگاهش را بُخارا دانند و مدتها پیش برای كشت از آنجا به یارقند
برده شده است. پس از چیرگی بر تركستان در
دوره كیینـلون (K‛ien-lun)، این مو به جهول [چِنگده/شِنغِد]
برده شد و هنوز در آنجا كشت میشود3.
گرچه چینیها در نخستین
فرصت انگور را با آغوش باز پذیرا شدند، در پذیرش رسم ایرانی شراباندازی و بادهپیمائی
شتابی نكردند4. سلیمان، تاجر عرب
(کذا!) (یا
هر كس دیگر كه این گزارش را نوشته)، در سال 851 میلادی گوید: "شرابی كه
چینیها پیمایند از برنج است؛ شراب انگوری نمی اندازند، از خارج نیز شراب انگوری
نیارند؛ پس شراب انگوری ندانند و ننوشند5."
بی چون و چرا این گفته در مورد
جنوب چین درست است كه دریانوردان
عرب اطلاعات خود را آنجا می
گرفتند. به هر روی، انگور بیشتر در شمال
چین یافت میشود1، و در روزگار سلیمان در شمال چین فن شراب
اندازی با انگور را میشناختند. مهمترین
سندش هم در تاریخ دودمان تانگ موجود است.
سرزمین (تٌرك) یبغو/یاقبو [خَلُّخ/قارلوق (Khallokh) ] در سال 647 میلادی انگوری شگفت انگیز برای
فغفور تایی تسون
(T‛ai Tsun) فرستاد که ma žu p‛u
t‛ao ("انگور نوك پستان مادیانی") نام
گرفت. درازای خوشه این انگور دو پا بود،
برنگ ارغوانی2. همین جا
آمده: " در كشورهای باختری شراب
خورند، و در فرمانروایی دودمانهای پیشین، البته پس از
نابودی قره
خواجه/قوچو/قاراغوجا/ گائوـچانگ
(Kao-č‛an) [7] (تورفان)،
به جای خراج شراب به چین میفرستادند.
آنگاه كه "انگور نوك پستان مادیانی" بستانی به چین رسید، فن شراباندازی
نیز همراهش بود (640 میلادی). تایی تسون
هم مضار شراب را دریافت و هم خواص سودمندش را.
شراب انگوری وقتی برسد، در الوان گوناگون میدرخشد، خوشبوست و بس آتشین با طعم بهترین روغنها. فغفور به مقامات شراب می بخشید و در آن روزگار
بود كه برای نخستین بار مزه آن را در
پایتخت چشیدند3."
لی بو/لی
بای (Li po)، شاعر سده هشتم،
در یكی از اشعار خود از فرستادن شراب به جای خراج در روزگاران پیشین یاد كرده
است. "مردمان هو همه ساله شراب پیشكش
میكردند4. بر پایه آنچه در هان وو تی نی چوان Han
Wu ti nei čwan از سده سوم یا پس از آن آمده است، سی وان مو
(Si Wan Mu) شراب انگور به وو، فغفور هان، پیشکش كرده است، اما این داستان بروشنی ناتاریخی و
گذشته نگر است.
گویند شخصی چان
هونـمائو (Čan Hu-mao) نام، از
مردم دون-هوانگ [در عربی دونهوانغ]
(Tun-hwan) در استان گانـسو/قانسو
(Kan-su) شعری بس نیكو در توصیف شراب انگور سروده است1. موقعیت دون-هوانگ از آنجا اهمیت می یافت
که سر راه تركستان و مركزی بود كه از آنجا ایدههای ایرانی به سرتاسر چین میتافت.
طرفه اینکه گرچه چینیهای دوره هان انگور را از مردمی
ایرانی دریافته و رسم باده گساری را بیشتر در میان ایرانیان دیدند، فن شرابسازی
را تازه در دوره تانگ، آنهم از یكی از قبایل تركِ تركستان آموختند. پرپیداست که تركان دوره هان چیزی از انگور یا
شراب نمیدانستند، زیرا در آن روزگار زیستگاهشان از آنچه مغولستان امروزی است
فراتر نمی رفت و وضع خاك و اقلیم آن اجازه كشت این گیاه را نمیدهد. روشن است كه تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی تنها با
زندگی یكجانشینی شدنی است و تركان تازه پس از استقرار در تركستان و چنگ اندازی بر
میراث اسلاف/پیشینیان ایرانی خود،2 با انگور و شراب كه رهاورد ایرانیان
بود آشنا شدند. واژه تركی برای انگور،
اوزوم، özüm اویغوری (در گویشهای دیگر، üzüm)،
برخلاف گمان زنی وامبری، هیچ چیزی را بر پایه
حقایق تاریخی اثبات نمیكند3.
حتی روشن نیست كه این واژه در اصل به معنای "انگور" بوده باشد؛
بر عكس، گویا به هر گونه میوه حبهای اشاره داشته، همانطور كه امروز هم در نامیدن
میوههای حبهای و هسته گیاهان گوناگون بکار رود.
تركان تنها مقلّد و غاصب بودند و هیچ چیز تازهای به تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی
نیفزودند.
منطبق با ورود فن شرابسازی به چین، میبینیم كه در pen
ts‛ao دوره ی تانگ4 كه در میانه های سده هفتم انتشار یافت
بدرستی از این فرآورده یاد شـده است؛ در شی
لیائو پن تسائو Ši liao pen ts‛ao
نوشـته مـون شن (Mon Šen)) نیمه دوم سده هفتم)،
و در پن تسائو شی یی pen ts‛ao ši i
نوشته چن تسانـكی (Čen Ts‘an-k’i) نویسنده دوره كاییـیوآن (K‛ai-yüan) از این فرآورده یاد شده است. در T‛an pen ts‛ao سركه اندازی از
انگور نیز آمده است.5 در Pen ts‛ao
yen i نیز كه در سال 1116 منتشر شده، شراب میان گونههای پر شمار نوشابه های الكلی آمده است.
لیان سه کون تسه کی Lian se kun
tse ki نوشته چان یوئه (Čan-Yüe)
(730ـ667)1 قصه/حکایتی
دارد بدین شرح كه كائوـچان (Kao-č‛an) شرابی فسرده/غلیظ
كشمشی پیشكش دربار كرد و آقای كیئه (Kie) گفت: "طعم
انگورهای پوست نازك نیکوست، در حالی كه انگورهای پوستكلفت تلخ مزهاند. آنها را در دره
هشت باد (Valley of Eight Winds)(پا فون كو Pa
fun ku ) قوام آرند.
این شراب گذر سالها را هم تاب آرد".2
یک دستور تهیه شراب انگوری را میتوان درPei
šan tsiu kin یافت3 كه كتابی است درباره
گونه های شراب، نوشتـــه چــــو ییـچـون (Ču Yi-čun) معـروف بـه تاـیـین
ون (Ta-yin Wen) در آغاز سده دوازدهم. برنج ترش را در ظرفی گلی ریخته بُخار میدهند. پنج مثقال مغز هسته زردآلو و دو كتی* انگور را (پس از
شستن و خشك كردن و جدا كردن هسته و پوست) بــا هم در تغــار گِلی نــــازك (ša p‛en ) ریخته4، كوبیده و
صاف میكنند. سه پك** آبگوشت روی برنج كه روی میزی گذاشته اند ریخته به آن مخمر می زنند. به گمانم این مواد را بهر تخمیر آب انگور می
افزایند. اما این توضیح زیاده كوتاه است و
بس نارسا. روشن است كه این فرایندی
آغازین برای تخمیر بوده است و نه تقطیر (نک:
صفحات پیش رو).
سوتین (Sü T‛in ) ، كه در دوره
فرمانروایی فغفور/خاقان لی تسون (Li Tsun) (63ـ1224)، از دودمان
سونگ جنوبی، می زیست، در جایگاه ایلچی به دربار اوگتای/ اوگتای
قاآن، خان مغول (45ـ1229) رفت. روزنامه
اش را، كه کهن ترین گزارش موجود درباره آداب و رسوم مغولهاست، پن تاـیا (P‘en
Ta-ya) از دوره سونگ با عنوان هی تا شی لیو Hei
Ta ši lio ("گزیده کار و بار تاتارهای سیاه") (Outline
of the Affairs of the Black Tatars) ویراست، و لی ونـتیین (Li
Wen-t‛ien) و هو سه (Hu Se) آن را در سال
1908 در Wen yin lou
yü ti ts‛un šu منتشر كردند1. سو تین گوید كشورهای اسلامی خراج را کراوه های
شراب انگوری به دربار خان مغول فرستند؛ هر کراوه/قرابه نزدیک ده پیاله كوچك می
گنجید؛ این شراب به رنگ افشره دایوسپایروس کاکی Diospyros
kaki جنوب چین بود ]كه در این كشور خرمالوی ژاپنی شناسند[. بر این پایه توان گفت
گونه ای شراب قرمز بوده است. به فرستاده
چینی هم گفتند زیادهروی در خوردنش تواند مستی آرد.
پلیو در مقاله جالب" نام ترکی شراب در اودوریک پوردنونی"
خواستار توجه به بور bor نام تركی شراب انگوری شده و می افزاید در نامه ای ترکی که در تورفان یافت شده و تاریخ 1398 دارد
بکار رفته است.. میتوانم دلایلی بیشتر
برای اثبات این حقیقت ارائه كنم كه bor
واژه مغولی باستان
است به معنای شراب، هر چند روشن است كه می
توانسته از تركی نیز وام گرفته شده باشد.
در روایت مغولی حماسه گسرخان (Geser)
یا گسارخان (Gesar) هشت نام برای مشروب (liquor)
مییابیم كه گمان میرود همه به شیوه ای شگفت انگیز از تقطیر araki
("عرق، براندی") به دست میآیند.
این نامها چنین اند: aradsa (araja)،
xoradsa یا xuradsa، širadsa، boradsa،
takpa، tikpa، marba، mirba.4
این نامها هیچگاه بررسی نشدهاند و به استثنای اولی و ســــومی حـــــتی در فرهنگهای
مـــــغولی كـــــــــووالفسكی (Kovalevsky)
و گُلستونتكی (Golstuntki) هم نیامدهاند. پسوند تبتی pa
یا ba در چهار واژه آخر نشان از تبتی بودنشان دارد. marwa (كه در معنی معادل است با /č‛an Chhaangتبتی) واژهای است كه می دانیم در
سرتاسر سیكیم (Sikkim)
و دیگر سرزمین های هیمالیا برای گونه ای نوشیدنی الكلی بکار میرود.1 و
اما tikpa، گویا از روی الگوی تبتی tig-č‛an
ساخته شده باشد كه نوشابه ای است الكلی كه داماد به پدر و مادر همسر آینده خود میدهد
و نشانه سازش بر سر پیوند زناشویی است2.
واژههای aradsa،
xoradsa یا xuradsa، širadsa
و boradsa همه یك پایانه adsa
دارند. كووالفسكی3 این معنی را
برای واژه نخســـــت داده است: "کومیس (koumiss)
[Kumis] بسیارقوی، زاده تقطیر شراب." همبرابرش در منچویی arčan
("نوشابه ای ساخت شده از شیر") است، و arjan
در منچویی به معنای هر نوشابه الكلی است.
واژه xoradsa یا xuradsa می تواند از xuru-t مغولی مشتق شده
باشد (پسوند -t نشانه جمع است) كه
معادل kuru در منچویی است، و "نوعی پنیر شیر تخمیر شده مادیان یا پنیر گاوی یا مادیانی
شكر افزوده است كه گاه آن را فشرده به شكلهای گوناگون درآرند." اشمیت و كووالفسكی در فرهنگهای لغت خود širadsa
را "شرابِ چهار بار تقطیر شده" یا "عرق چهارآتشه شراب" دانستهاند،
اما این توضیحات تنها بر پایه همان نوشته راجع به گسر است كه پیشتر آوردیم و در
آنجا گمان رفته خود از نوشیدنی دیگر به دست میآید. پر پیداست که
چنین فرایندی یکسره خیالپردازانه است وشاهکاری جادویی شمرده شده که پایه در
هیچ واقعیتی ندارد.
به باور من، boradsa
بر گرفته از واژه تركی bor است که پلیو بحث
کرده؛ هیچ واژه مغولی نیست كه این واژه از آن گرفته شده باشد. با توجه به همین مسئله، داستان کهن چینی درباره
شراب انگور بیگانه در بین مغولان كه پیش از این سخنش رفت اهمیتی دوچندان مییابد.
روشن است که شراب انگوری در مغولستان كالایی كمیاب بود، و از همین روست که
چندان نوشته ای درباره آن در دست نیست. در
تبّت هم خیلی کم شراب انگوری خورند و تنها کاربردش پیشكش دینی به نیایشگاههاست1.
متنِ
حماسه گسر
نیز، كه از آن یاد شد، از دیدگاهی دیگر اهمیت مییابد. در این متن وام واژه ariki
برگرفته از عرق (’araq)عربی بکار رفته كه
نشان میدهد حتی تا دوره
مغول در خاور آسیا وجود داشته است (ص 237 کتاب پیش رو ). در نتیجه این دوره در كارِ ما نیز تأثیر داشته همانطور
که تأثیرش در موارد دیگر نیز روشن است2. پایه ویراست تجدید نظر شده امروزی این حماسه را،
كه نخستین بار در سال 1716 در پكن چاپ شد، میتوان در سده های سیزدهم و چهاردهم
یافت؛ پر پیداست که بسیاری از افسانهها و
بنمایههای آنها بس کهن ترند.
ماركو
پولو درباره تاییـیوآن فو (T‛ai-yüan fu) مركز
استان شان-شیـ كه تائیانفو (Taianfu) نامیده ـ گوید: "از اینجا بسی تاک نیکو
خیزد كه شراب فراوان به دست دهد؛ و شانشی [Shanxi]
در سرتاسر ختای/کاثای تنها جایی است كه در آن
شراب سازند. شرابش را به سراسر كشور برند3."
نویسندگان چینی معاصر/همروزگار ماركو
پولو این گفته او را تأیید كردهاند. در قوانین
مدون دودمان یوآن نام شراب انگوری
آمده است4. در yin šan čen yao كه هو سهـهوئی (Ho Se-hwi)
در سال 1331 (در سه فصل) نوشته، این گزارش آمده
است5:
شراب چندین صنف است : شرابی كه از قره خوجه/قاراغوجا (Qarā-khoja)
(هاـلاـهوئو Ha-la-hwo ) ["Halahezhuo" (哈拉和卓) (Qara-khoja) and
Huozhou] آرند6 بسیار گیراست و آن كه از تبت است در
جای دوم نشیند. شرابهای پینـیان (p‛in
-yan) و تاییـیوآن (در شان-شی) نیز در جایگاه دوم اند. برخی گویند چنانچه انگور دیرگاهی انبار شود،
از راه فرایندی طبیعی شراب شود. این شراب خوشبو، شیرین و بس مردافکن است: شراب
انگوری راستین همین است."1 در Ts‛ao mu
tse
، نوشته یه تسهـكی
(Ye Tse-k‛i) به سال 1378 چنین آمده است: "در دوره یوآن
در كیـنین (Ki-nin ) و دیگر سرزمین های استان شانـ شی شراب انگوری ساخته میشد. در ماه هشتم به كوه تاییـهان (T‛ai-han) 2 میرفتند
تا شرابهای ناب و نبهره را بیازمایند: شراب ناب با ریختن آب شناور شود؛ اگر با
شراب نبهره همین کنند می بندد3.
در شرابی كه مدتها
انبار شده بهره ای هست كه هرگز، حتی در سرمای سخت هم نمی بندد در حالی كه باقی آن
می بندد: این همان عرق شراب است4.
اگر آن را بنوشند، زیر
بغل نفوذ کرده مردم را
می کشد. شراب دو سه ساله زهری پرزور
آرد."
نخستین نویسندهای كه گزارشی بسامان و جستاری هوشمندانه
درباره موضوع شراب انگوری آورده لی-شیچن/لی-شیزن Li Shizhen است كه در
پایان سده شانزدهم مینوشت5.
خوب می دانست كه این
نوع شراب در روزگار باستان تنها در سرزمین
های باختری ساخته میشد، و شیوه کار تازه در دوره
فرمانروایی تانگ، پس از مطیع ساختن قوچو/كائوـچ'ان (kao-č'an
) وارد چین شده است. دو
گونه شراب انگوری را از یکدیگر جدا کرده است ـ نوع تخمیری ، با طعم نیکو، که
با آب انگور و افزودن مخمر همچون شراب برنج بومی ساخته میشود (در نبود آب انگور
كشمش خشك کار گیرند)، و نوع تقطیری . در روش دوم: "ده کتی انگور را با همان مقدار مخمر
پرزور (دانهها/حبوب
عرقكشان)( Distillers grains) آمیخته میگذارند
تخمیر شود. سپس در كتری سفالی ریخته می
جوشانند. مایع زاده تقطیر را که قرمز است
و طعمی بس خوشایند دارد در ظرفی جمع میكنند." به هر روی لی-شیچن/لی-شیزن Li
Shizhen
یک مسئله را بی پاسخ می گذارد.
در یادداشت پیشین درباره تقطیر می گوید این روش
باستانی نبوده و تازه از دوره یوآن به آن عمل میكردهاند؛ سپس گوید در ساخت شراب
برنج هم مثل شراب انگور بکار میرفته است.
روشن است كه تقطیر نوآوری باخترزمین است، و چینیهای باستان چیزی از آن نمی دانستند1. لی شیـچن نمی گوید تقطیر شراب انگور از کی
آغاز شده است. اگر این روش در دوره
فرمانروایی دودمان تانگ شناخته شده بوده و برای شراب انگور بکار میرفته، شگفت می
نماید كه چینیها آن را در دیگر نوشیدنیهای الكلی بومی خود کار نگرفته و تا دوره
چیرگی مغول چشم براه یك محرك بیگانه دیگر مانده باشند. از سوی دیگر، اگر روشی که از اویغورها گرفته
بودند در دوره تانگ تنها در مورد شراب انگور تخمیری بکار میرفته، بدرستی میتوان
از خود پرسید چرا باید چینیها چنین فرایند سادهای را از اویغورها فرا گرفته
باشند، در حالیكه سده ها پیش می توانستند آن را در میان بسیاری از ملل ایرانی
بیابند. ازاینرو بسیار خوب میشد اگر سندی
به دست میآوردیم كه با تفصیل بیشتر به ما میگفت این شیوه ساخت كه تاریخ دوره
تانگ آشکارا چنین مهمش می شمرده، چه بوده است.
احتمال کارگیری تقطیر در این روش اندک است، زیرا اكنون همگان دراین که عرب
هیچ چیز از الكل نمی دانست همداستاناند و در هیچ یك از منابع عرب و ایرانی از سده
دهم تا سیزدهم نامی از تقطیر نیست.[8] این گفته لی شیـچن، كه تقطیر
نخستین بار در دوره فرمانروایی مغولان انجام شد، از دید تاریخ منطقی است و با
اطلاعات امروزی ما از این موضوع
همساز. پس بیراه نیست اگر (دست كم موقتا)
بپذیریم كه شراب انگور تقطیری پیش از دوره فرامانروایی دودمان یوآن در چین ساخته
نمیشده است. مون شن (Mon
Šen)، از فرمانروایان تانگ، بدرستی گوید میتوان با تخمیر انگور شراب كرد و در دستورکار
دوره سونگ نامی از تقطیر نیامده.
در سده هجدهـــم
شراب اروپایی نیز بــــه چین رسید. در
میان پیشکشهائی كه چند یسوعی، برنارد
كیلیان اشتومف[9]،
جوزف سوارز[10]،
یواخیم بووت[11]
و دومینیكوس پارنین[12]
در سال 1715 در شصتمین زاد روز فغفور كِآنـهی
(k‛an-hi) در آستان وی گذاردند صندوقی شراب انگوری هم بود1.
پِر
آزبك[13]،
شاگرد لینه (Linné)،
درباره ورود شراب اروپایی به چین گوید: "شراب چینی، كه
بازرگانانمان كه با هند خاوری داد و ستد دارند شراب مِندارین نامند، از
افشره میوهای ساخته میشود كه در اینجا پوسیو3 نامیده همان
انگورِ ما دانند. این شراب چنان برای ما
ناخوشایند بود كه هیچیك حاضر به نوشیدنش نشدیم.
كشتیهایی كه به هند خاوری میروند همیشه شراب به چین میکشند و با سود سرشار
فروشند. شراب اسپانیائی، شری (خِرِز/شریش) در اردو شیری] را كه
برای هر اَنكُرش
در قادس/غادِش سیزده پیاستر پرداخته بودیم، در چین
به هر انكر سیوسه پیاستر فروختیم. اما
بیم آن می رود که گرما در سفر دور و دراز محموله را به نیم کاهش دهد. بعد از آن شنیدم در سال 1754 بهای شراب در كانتون/خانفو/گوانگژو چنان کاهش یافت كه هم میهنانمان به سختی توانستند مایه
به مایه كنند. اسپانیاییها به مانیل و ماكائو شراب فرستند و چینیها از
آنجا شراب بسیار، بویژه برای دربار پكن آرند. در اینجا شراب شریش [شری] به خاطر گیرائی و ماندگاری
در گرما از هر نوع شراب دیگر دلنشینتر است.
چینیها در باده گساری بس میانه رواند و بسیاری دل آن ندارند پیکی از آن را
(دست کم یکجا/لاجرعه ) بالا روند/سرکشند. به هر روی، بعضی از آنها گذر از میانه روی را
از بیگانگان یاد گرفتهاند، بویژه وقتی میهمان بیگانگان باشند."
چینیها شراب
انگور را به اعراب می بندند1.
اعراب پیشا اسلامی موکار بودند و شراب می انداختند. گِئورگ یاكوب در این باره
اطلاعاتی ارزشمندی آورده است2.
تئوفراستوس3
گوید درهند تنها از سرزمین های كوهستانی مو و زیتون خیزد. شاید گونه ای مو خودرو را در نگر داشته است؛
همانطور كه استرابو4 با استناد به گفته آریستوبولوس گوید در سرزمینِ موزیكانوس/موشیکا شاه (سند) غلاتی چون گندم و مو خودروست
كه از میوه آن شراب اندازند، در حالیكه دیگر نویسندگان تأكید میكنند هند را شراب
نیست. در جایی دیگر گوید5، از كوه مِرون نزدیك شهر نسا، كه باكوس
بنیاد نهاده بود، تاکی خیزد كه میوه اش نمیرسد، زیرا بارانهای شدید انگورها
را پیش از رسیدن میریزد. همچنین میگویند
مردم سیدراكائی
(Sydracae) یا اُكسیدراكائی
(Oxydracae) [اوچ]
نوادگان باكوس اند، زیرا در سرزمین آنها انگور میروید. شاید ریشه (drakai)-dracae
را به واژه سنسكریت drāksā
("انگور") بسته باشند. این
اطلاعات نویسندگان باستان گنگ است، و برخلاف برداشت ژوره، به هیچ روی اثبات
نمیكند كه مو از ازل در هند كشت میشده است6. از دید جغرافیایی مراد تنها سرزمینهای همسایه
ایران است. چینیهای باستان تنها از وجود
انگور در كشمیر (ص 222 کتاب پیش رو ) اطلاع داشتند. در وی شو Wei
šu7 آمده است انگور از پالا/پالایی/کیرلا/کرالا (Pa-lai) (*Bwat-lai) در جنوب هند صادر میشده است. هوان تسان/هوانگ تسانگ [Xuanzang]8
(Hüan Tsan) انگور، گلابی، سیبترش
هلو و زردآلو9 را میوههایی می شمارد كه فراسوی كشمیر در جای جای هند
كشت میشده. پس كشت انگور در روزگار او
(سده هفتم) به هیچ روی در هند رایج نبوده است.
در متون ودایی
نامی از انگور نیست و همچون اشپیگل1
واژه سنسكریت drāksā را وامواژه میدانم. تاک نشانی/ موکاری/رَزبانی هیچگاه در كشاورزی
هند گسترده نبود و وزنی نداشت. از تاک نشانی
پیش از چیرگی مسلمانان در هند و حمایت فراوان اكبرشاه از آن چندان اطلاعات دقیق
در دست نیست. در عصر جدید/دوران متأخر از
کشت مو تنها در كشمیر کمابیش استقبال شده است.
هوان تسان/هوانگ تسانگ2 گوید در هند چندین
گونه نوشابه الكلی و غیر الكلی هست كه بسته به
كاست
اجتماعی مردم تفاوت میكند. اشراف/ كشاتریا (Ksatriya) شراب انگور و نیشكر مینوشند و ویشها/ویشیاها (Vaiçya) [Vaishya][کشاورزان
و بازرگانان] شرابهای قوی تخمیر شده با مخمر.
بودائیان و برهمنها شربت انگور یا نیشكر مینوشند كه طبیعت هیچ شرابی را
ندارد.3 در جاتاكا/جاکاته (Jātaka) 183از آب
انگوری (مادی کاپانام) (muddikāpānam) مُکسَریاد شده است.
(2) mi-li-ye،
*mei-li(ri)-ya، برابر با مِرِیا maireya در سنسكریت، كه در توضیح آن آمده است: شرابی
است از آمیزه ای از ریشه و ساقه و برگ و گل گیاهان6.
(3) mo-t'o،
*mwaδ-do، مَدهو madhu در سنسكریت، كه
"شراب انگور" (p'u-t'ao tsiu) توصیف شده
است. میدانیم که این واژه با واژه اوستایی
maδa
( mai فارسی میانه/پهلوی، mei
[می] فارسی)، متو μέθυ [μέθυ (méthu), “wine”]یونانی و تِمِتوم
temetum لاتین
مرتبط است. دانش شراب انگور، بر پایه رهنامه/پریپلوس
(Periplus) و اشعار تامیلی كه
در آنها از وارد شدن شرابهای پادشاهی یاوانا (Yavana) (یونانی)یاد شده، از باختر به هند انتقال
یافت1. روشن است که مدهو madhu در راغووانشام Raghuvamça
(iv, 65)، نمایانگر شراب انگوراست؛ چرا كه راگو شاه پادشاهی یاوانا/یونانی را شكست داد و سربازان او
با نوشیدن مدهو madhu در مناطق مو خیز
سرزمین یاوانا خستگی از تن زدودند.
به گفته آینسلی2، با وجود گرمای شدید ناحیه كارناتیك
فرانسویان در پوندیچری
در كشت انگور بسیار موفقاند؛ اما هیچ شرابی در هند نمی سازند و برخلاف اروپا و
ایران انگور را كشمش نسازند. اعراب و
ایرانیان "به ویژه ایرانیان" با وجود حرمت شراب در قرآن، در کشت انگور رنج
بسیار برده بر این باورند كه انواع انگور را خواص دارویی متفاوت است. شراب را از ایران به هند می آورند ؛ به گفته تاورنیه
(89-1605) در ایران سه رقم شراب سازند: شراب یزد كه بسیار گواراست؛ شراب اصفهان،
كه چندان خوب نیست؛ و شراب شیراز، كه بهترین است، دلپذیر و شیرین و گیرا و از ریز
انگوری كشمش نام (کشمشی)
اندازند كه پس از خشك و كشمش شدن برای فروش به هند فرستند3. شراب شیراز دوتاست، سفید و قرمز، كه هردو
نیکوست، با بازار خوبی در هندوستان. گویند
سالی چهار هزار بشكه شراب شیراز به جای جای جهان رود4. بیشترین شراب شیراز را در [ولایت] كُربال
نزدیك دهستان بند
امیر میسازند5.
تاورنیه6 گوید گرچه در آسام مو و انگور خوب فراوان است
اما شرابی در كار نیست و تنها انگورها را خشك میكنند تا عرق گیرند. مو خودرو در بخش بالای سیام و در شبهجزیره مالایا میروید
و گویند شراب کمابیش خوبی دهد1.
تسوئی پائو (Ts'ui Pao) از سده چهارم در Ku kin ču 2 گیاهی را در آسیای مركزی توصیف میكند
كه از آن شراب گیرند. "tsiu-pei-t'en (پیچك ساغری) در سرزمین های باختری (سیـیو Si-yü)
میروید. درازای این پیچك یك رَش است و برگهایش چون ko تیریشه/کودزو(Pachyrhizus
thunbergianus، گونه ای پیچك خودروست)؛ گل و میوه اش به wu-t'un
(سیدالاشجار/Sterculi platanifolia)
می ماند وسخت است. از افشرهاش شراب
گیرند. میوهها به درشتی یك انگشتاند با طعمی
نزدیک به tou-k'ou (Alpinia
globosum) و بوئی خوش و یاریگر گوارش شراب.
بومیان زیر پیچكها رفته گلها را میكنند؛ از فشردنشان شراب آید و میوه
را میخورند تا مست میشوند. مردم آن
سرزمینها این شراب را ارج می نهند ولی به چین نمیفرستند. چان كیین/چانگ چیان [Zhang Qian]
هنگام ترك تاـیوآن (فرغانه) [Dayuan
(大宛)
(Ferghana)] آن را به دست آورد. این
ماجرا در Čan K'ien č'u kwan či (’روزنامه سفر چان كی ین‘) آمده است."3 تنها Ku Klin ču
این داستان را آورده و در هیچ كتاب دیگری تأیید نشده است. کتاب لی شیـچن تنها گیاهنامهای است كه کوتاه
شده این نوشته را آورده است4.
پس خود این گیاه هیچگاه وارد چین نشده است و همین نپذیرفتن احتمال ورودش
به چین بدست چان كیین/چانگ چیان را بس.
اگر چان كیین این گیاه را وارد چین كرده بود، در سرتاسر چین پراكنده می شد
و نامش در گیاهنامه (Pen ts'ao) پرشمار اولیه میآمد
و گیاهشناسان ما نیز آن را ردیابی و شناسایی میكردند. شاید گیاه گونه ای مو خودرو و از جنسی دیگر
بوده است. با این همه گرچه این توصیف به
هیچ روی درجزئیات روشن نیست، آن مایه درست هست كه نتوان خیالبافیاش شمرد.
بیگمان تاریخچه مو در چین از دید روششناسی ارزشمند
است. تاریخ دقیق ورود تاک به چین و اوضاع
و شرایطی را که این رویداد مهم در آن صورت گرفت میدانیم. نیز روشن است كه چینیها فن شرابسازی را تا
سال 640 میلادی فرا نگرفته بودند. در چین
چندین گونه مو خودرو هست كه هیچ ربطی به گونههای بستانی وارداتی ندارند. اگر اسناد مدون چینیها نبود، گیاهشناسی چون انگلر انواع بستانی مو را
به گونه های خودروی آن می بست و دلگرممان می کرد كه چینیها تاکنشانانی اصیل و
مستقل بودهاند. در واقع همو گوید1
گویا وایتیس
تانبرگی Vitis thunbergii، تاکی خودرو كه در
ژاپن، كره و چین میروید، در فرگشت/تکامل گونههای ژاپنی مو دخیل/در کار بوده است
و می افزاید چنین می نماید که وایتیس فیلیِفولیا Vitis
filifolia از شمال
چین بر تاکهای چینی و ژاپنی تأثیر گذاشته است.
چنین چیزی را نه میتوان از سالنامههای چینیها برداشت نه مشاهدات مستقیم
آن را اثبات كرده است. انگلر یکسره از
ورود انگور بستانی به چین بی خبر است. افزوده
های گیاهشناسی او به تاریخچه
انگور هن2 هیچ
ربطی به تاریخچه گونههای بستانی مو ندارد و تنها
به انواع خودرویش مربوط میشود. نه
با گیاهشناسی كه با پژوهش تاریخی است که میتوان مسائل مربوط به تاریخچه گیاهان
بستانیمان را حل كرد.
دكتر
تاناكا [تیوزابورو
تاناکا] از اداره
صنایع گیاهی وزارت كشاورزی ایالات متحده در واشنگتن از سر لطف یادداشتهای زیر
را در مورد تاریخچه مو در ژاپن پیش گذاشته است:
تاریخ اولیه كشت تاک وایتیس واینیفِرا (Vitis vinifera) در ژاپن بس غامض
است. در بیشتر كتابهای پزشكی و گیاهشناسی
کهن ژاپن budō (p'u-t'ao
چینی) به شكل ebi [yebi] آمده است؛ این نام
در کوجیکی Kojiki (از سال 712م، چاپ نخست در 1644م) انگور
وحشی یبیکادزورا yebikadzura نگاشته شده كه ماتسومورا2
آنرا همان وایتِس واینیفرا Vitis vinifera
دانسته است. بسیار دور است كه انگور، كه
اكنون تنها به شكل بستانی یافت میشود، در دوران اساطیری و در سال 660 پ م موجود
بوده باشد. در هونزو-وامیو
Honzō-wamyō (تألیف بین سالهای 897 تا 930م، چـــاپ نخست در
1796م) ō-ebi-kadzura تاک انگور آمده و از ebi-kadzura
رسمی دیگر شمرده شده است، اما نام نخست دیگر به صورت متمایز از دومی رایج
نیست. ebi-dzuru،
كه به نظر اونو رانزان3، بهتر است inu-ebi
(گیاه ebi دروغین) گوئیم، در ژاپن همه جا در نامیدن (yin-yü
چینی) بکار میرود، و معمولاً آن را همان وایتِس
تانبرگی Vitis thunbergii میدانند؛ اما
گیاهی یکسره متفاوت است، با برگهای كوچك با لُبهای گودنشسته و كــــــرك فــــــــراوان
در بـــــخش زیرین. در وامیو رویجوشو Wamyō-ruijušō (از سالهای 923 تا 931م، که نخستین بار به سال
1617م ویرایش شد) نیز ebi-kadzura
آمده و در آنــــــجا گفته شده budō میوه sikwatsu
یا وایتِس کویننِنی
Vitis coignetiae است4 و خودروی شمال ژاپن
است.
"گویا چنان که كیمییوشی5 نشان داده،
نوشته های کهن ژاپن این سه گیاه را درآشفته اند.
در هونچو شوکوگان Hončō šokukan 6 budō
گیاهی خوراكی شمرده و گفته شده كه میوهاش در آن روزگار چندان ارجی نداشته است و
ازیراست که در تاریخچهها/سِجِلّات
فغفوران نشانی از آن نیست و هیچ واژه ژاپنی درخوری بهر خواندنِ تاک رَز
نساخته اند.
"در یاماناشیـكن (Yamanaši-ken) (ولایت كای پیشین)، که در تاک پروری ژاپن سرآمد است، اندک اسنادی کهن
پیدا شد كه داستانشان در رساله بلند وایکانت وای. فوكوبا در علم میوه
پروری (Pomology) آمده است7. دوترومه نیز جستاری در
میوه پروری منتشر کرده است8 که بر میگردد به داستان یافتن تصادفی
مو انگور به سال 1186 (دوترومه تاریخ را به خطا 1195 نگاشته) بدست یك روستایی به
نام آمنومیا كاگهیو (نه دو نفر) در كوه كامیواساكی (Kamiiwasaki) در نزدیكی كوفو (Kōfu) . بسا که كشتش اندک زمانی پس از این ماجرا بوده ، زیرا در سال 1197 چند میوه ممتاز به شوگون/اسپهبد/سالار
یوریتومو (Šōgun Yoritomo)
(99-1147) پیشكش شد. در روزگار تاکدا
هارونوبو (Takeda Harunobu) [تاكدا
شینگن] (73-1521) در سپاسداری میوههای نیکوئی که به ارباب پیشكش شده بود
شمشیری به خانواده آمنومیا بخشیده شد.
فوكوبا سند اصلی بخشیدن رسمی شمشیر بتاریخ 1549 را دیده است1. اعقاب این مو تاریخی هنوز در همان محل گرداگرد
باغ اولیه میرویند و کارشناسان باغداری آن را وایتیس واینیفرا Vitis
vinifera راستین دانند. بر پایه
یك تألیف متأخر تر فوكوبا،2 تنها یك صنف/رقم از این گیاه هست. در سرآغازهای دوره فرمانروایی میجی (شروع از
سال 1868)، چندین بار وایتیس واینیفرا Vitis vinifera
از اروپا و امریكا وارد ژاپن شد.
کتـاب Inošokukwai-no-šokubutsu-ši نوشته اومهمورا3 (Umemura) گونه های خوراكی مو Vitis را چنین آورده است:
یاما- بودو (Vitis coignetiac)
yama-budō: میوه اش را خام خورند و در کار شراب کنند؛ برگها جایگزین توتون
شود.
ابی-دزورو"(V.Thunbergii)
ebi-dzuru [انگور برگ انجیری، در عربی كرمة تينية الأوراق] : میوه اش را خام خورند،
برگها را پاک کرده میپزند؛ كرمهای درون ساقه را پخته درمان تشنج را به بچهها
میخورانند.
4.
بسنجید با:
R. Billiard, La
Vigne dans L'antiquité, p. 31 (Lyon, 1913).
کتابی
هنرمندانه با تصاویر زیبا در 560 صفحه که یکی از بهترین تکنگاشت ها در این مبحث
است. از آنجا که فرانسویان استاد تاکنشانی/رَزبانی
اند بهترین متون و منابع در مورد مو و شراب را نگاشته اند. از میان گیاهنامه ها می توان خواندن کتاب پژوهش جامع تاک
اثر ژان میشل گیون:
JM.
GUILLON, Etude generale de la vigne (Paris, 1905)
را توصیه کرد.
5. V. Loret, Flore
Pharaonique, p. 99.
(همان: ص 6: شراب انگور در تاـیوان
[Ta-yüan] [Dayuan (大宛) (Ferghana)] یا فرغانه).
7. استرابو
(XI. XIII, II) گوید
ساكنان منطقه كوهستانی شمالٍ سرزمین ماد از نوعی ریشه شراب میانداختند.
این واقعیت برگرفته از هو لیان لو Hou lian lu تِآی پِاین یو لان
T'ai
p'in yü lan (فصل 972
ص.3) گنجانده شده است؛ همچنین نك: تِآن شو T'an šu.
Ch
(فصل 221 آ، ص.8)
اثبات این حقیقت را
که مردم کوچا از تیره هند و اروپاییاند و زبانشان درست همان زبانی است كه تا آن روز بر پایه دستنوشتههای
یافت شده در تركستان طخاریِ ب دانسته میشد. وامدار سیلویان لِوی هستیم.
كشمیر
در دوران اكبرشاه نیز به سبب
انگور خود بلند آوازه بود: (اچ. بلوخمان، آیین
اکبری، ج. ا ص. 65 ) اما امروزه پرورش
مو در آنجا روی در نشیب گذراده است. (وات، محصولات تجاری هند، صص 1112،1114).
Pen ts'ao yen i, Ch. 18, p.1 (ed.: Lu
Sin-yüan).
1. استر (Esther) فصل اول، ص. 7 ("و به آنها در جامهای طلا نوشابه
دادند، جامهایی كه هر یك به شكلی بود و شراب شاهوار فراوان، بسته به کَرَم شاه").
("And they gave them drink in vessels of gold, the vessels
being diverse one from another, and royal wine in abundance, according to the
state of the king").
بر پایه:
بسا که خاستگاه اصلی این نقش برجسته آشوری باشد.
8. Strabo,
XV, iii, 22.
همچنین نک گفته جان فرایر درباره
ایرانیان امروزی:
وی میگوید: «نمیتوان باور كرد كه ایرانیان در جشنهای خود چه مایه
شراب خورند و روز بعد چناناند كه گویی چنین شبی را پشتسر نگذاشتهاند و با
چالاكی به كسب و كار خود میپردازند، و می توانند یك هفته تمام جام در پی جام را
یکجا سر كشند.»
*جای افسوس است که گرانسنگ پژوهشگری چنین، تا
بدین پایه از معانی و مضامین عرفانی غزلیات حافظ بیخبر باشد. ـ م.
پیام
مهر و مدارای حافظ:
روحیه
مدارا و سعه صدر حافظ تا حدود زیادی از انسان دوستی او که از هرگونه وابستگی قومی،
ملی، مذهبی، نژادی و... فارغ است نشأت گرفته و متقابلا در آن تجلی یافته است. چنین
به نظر می رسد که در زمان حافظ تفکیک افراد جامعه به "خودی" و "غیر
خودی" و قائل شدن و تبعیض بین آنها مطرح و مشکل آفرین بوده است و از همه اینها
شگفت انگیز تر توجه و اقبال باورنکردنی فریدریش انگلس نسبت به حافظ است، که همانند
گوته، فراگیری زبان فارسی را برای درک شایسته تر اشعار حافظ ضروری می داند. وی ضمن
نامه ای به مارکس می نویسد: «تا زمانی که اندیشه حافظ را درک نکنیم، نمی توانیم افکار
و آرای خود را در جهان پیدا کنیم. به همین سبب من از همین امروز به آموختن زبان فارسی
پرداخته ام تا افکار حافظ را بهتر بفهمم. آموختن این زبان را به تو نیز توصیه می کنم.»
ناگفته
نماند که حافظ در مقام انتقاد از خود، تجاهر به فسق می کند و جسورانه به گناهان کرده
و ناکرده، تظاهر و در مواردی تفاخر می کند!
بی گمان نفرت عمیق او از زهد ریایی، در این
تجاهرها و اعتراف های نا متعارف تاثیر اساسی داشته است.
پیاله بر کفنم بند تا سحر گه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز.
روزنامه
اطلاعات
چینیها
شیفته ریشهیابیاند و لی شیـچن واژه p'u-t'ao را این گونه توضیح
میدهد: «وقتی مردم آن را مینوشند ( p'u )، مســـــــــت (t'ao ) میشوند.» شوخی بیمزهای
نیست، اما تنها شوخی است و بس.
4.
Hirth, Fremde Einflüsse in der Chin. Kunst, p. 28; Journal Am. Or. Soc., Vol. XXXVII, 1917, p. 146.
پایه استدلالهای هیرت گمانه هائی است اثبات نشده. هیچ
بستگی میان طرح انگور روی آینههای موسوم به آینه انگوری و هنر یونانی یا
باكتریایی نبوده بلكه برگرفته از هنر
ایرانیـساسانی است. هیچ آینه انگوری در
دوران هان ساخته نشد. پیدایش آنها در دوره موسوم به لیو چائو (Leo-č‘ao) در فاصله سدههای چهارم تا هفتم بود. تنها پایه ی بستن صفت ’’هان‘‘ بدانها گمانه كودكانهای است كه در پو کو تو لو Po
ku tou lu آمده و گوید چون چان کی ین
انگور را به چین آورده، طرحهای هنری انگور هم باید در همین انتقال وارد چین شده
باشند.
5. تنها ازیك به اصطلاح ’’چینشناس‘‘ بر می آید که بگوید انگور
«در اصل از یونان و از راه باكتریا در
حدود 130 سال پیش از میلاد» وارد چین شد:
دیگر
نگارشهای این واژه به صورت βóστρυτos و βóτρχos به روشنی وام واژه بودن آن را مینماید. این واژه در دیوسکوریدس (ج 3،
120) گیاهی یکسره متفاوت به نام Chenopodium botrys (درمنه
ترکی) را می نماید.
1.
مردم لوـ لو (Lo-lo) در یونـ نان (Yun-nan) انگوری خودرو میشناسند
به نام ko-p‛i-ma با حبههای
درشت و سیاه و دراز:
(P.
VIAL, Dictionnaire
français-lolo, p276).
در لولویی نیی (Nyi Lo-lo) این انگور se-mu-se-ma
و در لولویی آهی (Ahi Lo-lo) نیز sa-lu-zo یا sa-žo-zo نامیده میشود.
2. Pen ts‘ao kan mu, Ch. 33. p.3.
3. Bot. Sin.,
pt. III, p. 438.
4. T‘u šu tsi
č‘en, XX, Ch. 113.
5. بسنجید با مورد همسان گردو.
2. Fremde Einflusse in der
chinesischen Kunst, p. 17.
3. بسنجید با ص 214 كتاب پیش
رو .
4. Su čou fu či, Ch. 20, p. 7 b.
2. T‛ai p‛in yü
lan, Ch. 972, p. 3.
Tien hai yϋ he či, 1799, Ch 10, p.2, (ed. of Wen yin lou yü ti ts'un šu).
گوید انگورهای جنوب یون- نان نیک است، اما نمیتوان
خشك كرد یا به دوردست فرستاد.
2. Ch.7, p.
69.
نخستین بار چائو هیوـ مین (Čao Hio-min) (hao Šu-hien) از هانـچو (Han -čou) این تكمله بر Pen ts ao kan mu را در سال 1650 چاپ كرد (كه در سال 1765 دوباره چاپ
شد و در چندین ویراست نو این Pen t̀s ao نیز به متن پیوست شده است).
3. Mun ts‛üan tsa yen , cited in T‛u šu tsi č‛en, XX,
Ch. 130.
3. Sir Aurel Stein, Sand-Buried
Ruins of Khotan, p. 228.
Bretschneider, Bot.
Sin., pt. I, p. 77; Hirth, T'oung Pao, 1895, p. 436. Pelliot, Bulletin
de l'Ecole française, Vol. IX, p. 434.
3. نو آوری چون این برای انبار كردن پرتقال
در:
آمده
است.
4. از دید من مراد هوایی (یا هوئو Hwo)ـلو هیین
در حوزه چن تین (Čen-tin)، استان چی
لی (Či-li) ،
است.
2. در منبع زیر جستاری درباره كشمشهای هامی
گنجانده شده است:
در آمد این جستار كمابیش شگفت انگیز است چرا كه نویسنده کوشیده اثبات كند
انگور از دیر باز در چین شناخته شده بوده است؛ این ادعا زاده در آشفتن مو بستانی
با مو خودرو است. در جلد دوم، ص 423 همین مجموعه، به درستی
گفته شده است مو و شراب در فرمانروائی فغفور وو در چین شناخته شد.
(Giles, Biographical
Dictionary, p. 12)
و ویگه
(L.
Wieger, Textes historiques, p. 499).
كه چان كیین فنشرابسازی را به هموطنان خود
آموخت درست نیست. نه در شی کی Ši ki و نه در سالنامههای
هان چنین چیزی نیامده.
1. برداشت من این است كه در جنوب كشت
انگور بسیار
پراکنده در اینجا و آنجا صورت می گرفته. برای نمونه، در شنـسه چو (Šan-se čou) در ولایت تاییـپین (T'ai-p'in)، استان كوانـسی (Kwan-si) فزون بر انگور خودرو که خوراكی نیست سه گونه انگور یافت میشودـسبز،
ارغوانی، و بلوری (Šan se čou či, Ch. 14, p. 8,
ed. of 1835). «كشت انگور در جوار كانتون اغلب ناموفق میماند،
این گیاه تاب تناوب گرمای خشك و باران شدید را ندارد، فزون بر این توفانهای دریایی
این منطقه مو ها را در هم میشكند.» (J. F. Davis, China, Vol. II, p. 305). انگور در برخی نقاط فوجان/ فوـكی ین (Fu-kien) و جزایرجواشان/زهوشان/ جوسان/چوسان *(Chusan)
یافت میشود (نک: T'u šu tsi č'en, VI, Ch.
1041).
2. T'an hui yao, Ch. 200, p. 14; also Fun ši
wen kien ki 2, Ch. 7, p. 1 b (ed. of
Ki fu ts'un šu), by Fun Yen
of the T'ang.
Gaochang[1] (Chinese: 高昌; pinyin: Gāochāng; Old Uyghur: قۇچۇ, Qocho), also
called Karakhoja, Qara-hoja, Kara-Khoja,
or Karahoja(قاراغوجا in Uyghur), is the site of a ruined, ancient oasis city on the northern rim of the inhospitable Taklamakan Desert in present-day Xinjiang, China. The site is
also known in published reports as Chotscho, Khocho, Qocho,
or Qočo. During the Yuan and Ming dynasties, Gaochang was referred to as
"Halahezhuo" (哈拉和卓) (Qara-khoja) and Huozhou.
1. این نكته از Ts'ien
lian lu ، یكی از کتابهای دودمان تسین،
در Ši leu kwo č'un ts'iu (T'ai p'in yü lan, Ch. 972,
p. 1b) نقل شده است.
منبع
زیر گویه دیگری از این داستان را آورده است:
T'ai p'in yü lan (Ch. 845, p. 6 b).
3. Ch. c, p. 19 b (ed. of Či pu tsu čai
ts'un šu).
وایلی
از این کتاب یاد كرده است:
4. به معنای تحت اللفظی «دیگ ماسهای» است؛
نوعی سفال نازك (كه در محاورهša kwo نامیده میشود) و خاص چین است و در هواییـلو (Hwai-lu) (چیـلی/ Či-li)، پینـتین چو (P'in-tin
čou) و لوـنان (Lu-nan) (سنـسی/San-si) و یائوـچو (Yao-čou)(شنـ سی/ Šen-si) سازند. این سفالینه را ازآمیزه گل رس، ماسه و برخی گرد زغال سازند،
برای همین سیاه براق میشود و بسیار سبك و شكننده است؛ اما نازکی دیواره آب را با سوختی ناچیز بجوشاند. با این ظروف در وقت و پول صرفهجویی میشود، و به
همین علت تهیدستان بسیار خواستار آنهایند،
زیرا آتش پخت و پز خود را بیشتر از سوزاندن كاه و علف خشگ گیرند. گر احتیاط شود این دیگها و تابهها مدتها دوام میآورند. ضربالمثلی
میگوید: «دیگ ماسهای یك نسل می ماند اگر به آن ضربه نزنی»؛ و مثلی عامیانه هم
هست كه میگوید: ’’میشود سیر را در دیگ ماسهای كوبید، اما تنها یك بار‘‘
نمونههایی
از این ظروف، ساخت یائوـچو، را میتوان در موزه فیلد
تماشا كرد؛ نمونههای دیگر را كه در هواییـلو ساخته شدهاند میتوان در موزه
امریكن نیویورك یافت (كه آنها را هم نویسنده جمعآوری كرده است). متن بالا از
دوره سونگ نخستین متن حاوی اشاره به این سفالینه است که تاکنون یافته ام.
1. این کتاب پراهمیت [Hei Ta ši lio (Outline of the Affairs of the Black Tatars)] هنوز توجه چینشناسان ما را بر
نیانگیخته است. امیدوارم در آینده برگردان کامل آن را منتشر كنم.
در
آوانگاری اشمیت، arasa، chorasa و جز آن ثبت شدهاند، اما آوای صفیری كامی بهتر است.
2. Jäschke, Tibetan
Dictionary, p. 364.
T‛oung Pao, 1914, p. 412.
2. نك
همان، 1908، ص. 436.
3. Yule and Cordier,
The Book of Ser Marco Polo, Vol. II, p. 13.
كلاپراث (Klaproth)
(نك: Yüle´s notes, ibid., p. 16) درست می گوید که شراب آن سرزمین در دوره فرمانروایی دودمان تانگ نامدار
بود و جایگزین خراج فغفوران میشد. در فرمانروائی مغولان خوردن این شراب رواج بسیار
یافت. بنیانگذار دودمان مینگ شرابی را كه
در سال 1373 بجای خراج از تاییـیوآن فرستاده شده بود پذیرفت، اما دستور داد دیگر
چنین نکنند. این رخداد در سالنامههای
دودمان مینگ آمده است. نك:
در
مورد آن کتاب، نك:
. قره خوجه درفراوانی انگور زبانزد بود.
. داجن
نام هاـسوـهوئو (Ha-so-hwo)
را نادرست خوانده و پنداشته نام نوعی شراب
است. استوارت
(Stuart,
Chinese Materia Medica, p.459)
آن را با آوانگاشت «هلندز» [Jenever] [جین هلندی] یا احتمالاً «الكل» جابجا گرفته است.
این واژه هیچگاه به هیچ صورتی وارد چین نشده است. واژه چینی a-la-kai، برخلاف گمان برخی نویسندگان، همچون مك گاون
به معنای ’’الكل‘‘ نیست.
1. همچنین
نخستین كتابی است كه واژه a-la-ki از عرق عربی در آن به كار رفته است. (نک:
T'oung Pao 1916, p. 483).
3. شاید خیالپردازی باشد. این گفته بهیچ روی نشان نمی
دهد شراب ناسره را چگونه می ساختند.
4. شاید کهن ترین اشاره چینیها به الكل همین باشد.
Bretschneider, Bot. Sin., pt II, p. 155; J. Dudgeon, The Beverages
of the Chinese, pp. 19-20; Edkins,
China Review,
Vol. VI, p. 211.
توصیف
فرایند تقطیر را در منبع زیر میتوان یافت:
H.
B. Gruppy, Samshu-Brewing in North China (Journal China Branch Roy. As. Soc.,
Vol XVIII, 1884, pp. 163-164).
[8] . E. O. v. LIPPMANN, Abhandlungen,
Vol. II, pp. 206-209; cf. also my remarks in American Anthropologist, 1917,
p. 75.
Wan šou šen tien , Ch. 56, p. 12.
1. Hirth, Chao Ju-Kua,
pp. 115, 121.
3. Theophrastus,
Hist. Plant., IV, iv, 11.
1. Spiegel, Arische
Periode, p. 41.
در
مورد هلو و زردآلو، نک: ص 539 كتاب پیش رو .
«qui diffèrent toutá fait du vin distille».
شراب تقطیری در چین و هند ناشناخته بود و این واژه در متن
نیست. در سوكرانیتی، برپایه نسخه سركار
B. K. Sarkar, (The
Sukraniti, p. 157; and Hindu Sociology, p. 166.)
سخنی از ’’تقطیر شرابها‘‘بمیان نیامده است.
5. این تعریف
مهم است، زیرا فرهنگ
سنسكریت بوتلینگ (Böhtlingk) چنینن آورده: ’’نوعی آبجو در ادوار باستان، هر چند
بعدها در بیشتر موارد نام برندی شده ‘‘، كه بروشنی نادرست است. همینطور است گمان شرادر:
(O.
Schrader, Sprachverg leichung, Vol. II, p. 256).
كه sara، sur و جز آن (’’آبجو‘‘) در زبان فینو اوگری
را با این واژه ارتباط میدهد و بناگزیر
بی پایه است. مكدانل و كیت
می پذیرند كه ’’ماهیت درست واژه surā روشن نیست؛ شاید، همچنان كه اگلینگ (Eggeling) میپنداشته، عرقی مردافكن بوده که از تخمیر غلات و گیاهان بهدست
میآمده، و یا برپایه نظر ویتنی (Whitney) نوعی
آبجو/جعه یا مرز (ale) بوده است»، همچنین، برپایه جاتكا 512 ، معلوم میشود
كه سورا surā
از برنج ساخت میشده است. در "نقشه برداری یک مسیحی" کومانس :
Cosmas,
Christian Topography (p. 362, ed. of Hakluyt Society).
روکو دورا ρουχο
δωρα؟! (’’شراب نارگیل‘‘)
آمده است؛ در اینجا sura یعنی ’’شراب‘‘، در حالی كه جزء اول می تواند به ranej یا ranj عربی (’’نارجیل‘‘) ربط پیدا
كند.
6. بسنجید باشراب
یوئهـچی Yue-ci. [Yuezhi] (ص 222 كتاب پیش رو ). به گفته بوتلینگ، maireya مشروبی است مسکركه از شكر و مواد دیگر سازند.
1. V. A.
Smith, Early History of India, p. 444 (3d ed.).
4. «شرابهای رنگارنگ از همه سرزمینها،
با تلآلؤ سیال خود میدرخشیدند؛
روزولی كهربایی، شبنم رخشان،
تاکستانهای بحراخضر در جوش؛
و شراب شیراز، پرمایه،
چنان كه گویی آن گوهر درشت نادره؛
یاقوتی كه قوبلای قاآن،
خزائن شهری را به پای آن میداد،
رخ
برافروخته در ساغرها روان بود!»
6. Tavernier, Travels
in India, Vol. II, p. 282.
اقتباس از این متن در Sü po wu či
(Ch. 5, p. 2 b) آمده و
بسیار کوتاه شده اش هم در منبع زیر درج شده : Yu yan tsa
tsu (Ch, 18, p. 6 b)). در Pen
ts'ao kan mu نیامده، اما در Pen
ts'ao kan mu ši i(Ch. 8, p. 27)
هست.
3. هیرت (Journal
Am. Or. Soc., Vol XXXVII, 1917, p. 91) میگوید این
کتاب در فهرست كتابخانه دودمان
سویی آمده اما در فهرستهای دودمانهای
بعدی نیست. نمیدانیم این كتاب ادعایی چه موقع و به دست چه كسی نوشته شده است؛
ممكن است داستانی تاریخی بوده باشد. روشن است که خود چان كیین/چانگ چیان آن را
ننوشته است.
4. Matsumura, Shokubutsu
Mei-i, p. 380.
5. Arai Kimiyoši, Tōga (completed in
1719), ed. 1906, p. 272.
6. Ch. 4, p. 50
(ed. of 1698).
7. Viscount Y.
Fukuba; Kwaju
engei-ron, , privately
published in 1892.