پسته
3-
پسته، پِستِشیا Pistacia، جنسی است از درخت یا درختچههای آناکاردیاسه Anacardiaceae (تیره پستهایان)
شامل شش گونه و بومی ایران و باختر آسیا که به سرزمین های مدیترانه ای نیز برده
اند. دست کم سه گونه آن پِستِشیا وِرا Pistacia Vera(پسته، در عربی فستق، فُستُق حَلبَي) پِستِشیاتِرِبینتوس
P.terebinthus (بُن/بَنه/پسته
کوهی/چاتلانقوش/درخت سقز، در عربی بُطُم تربنتيني) و پِستِشیا
اَکومیناتا P.acuminata (خُنجك/بَنه)
بومی ایراناند كه از دوران باستان جایگاه مهمی در زندگی ایرانیان داشتهاند. هنوز هم پسته فراوان از افغانستان به هند صادر
میشود و یكی از خوردهای توانگرانآن دیار است.
گونههایی كه از بلوچستان و افغانستان خیزد به هند نمی رود1
[این دو جمله متناقض است یا تناقض در چشم نگارنده؟] پسته، پِستِشیا وِرا (Pistacia vera) بومی سغد/سغدیا/سغدیانا و خراسان است2،
و هنوز در تركستان روسیه اهمیت
فراوان دارد3.
وقتی اسكندر با گذر از
كوهها وارد باختر/بلخ/تخارستان
شد، جاده تهی از هر گیاهی بود و جز تك درختچههای پسته کوهی
(در عربی بطم تربنتيني) (terminthus یا terebinthus) چیزی به چشم
نمیخورد4. بر پایه
آنچه دانشمندان همراه اسكندر پیش گذارده اند تئوفراستوس5
گوید این گیاه در باختر/باکتریان
میروید؛ دانههای آن در شكل
و اندازه بادام را ماند، اما در طعم و
شیرینی بِه از آن و از همین رو مردم آن سرزمین آن را بِه ز بادام شمرند. نیکاندر/نیكاندروس كُلفُنی/Colophon 6 (سده سوم پ م ) كه این میوه را ویستاکلوی βιστáκloυ یا فیستاکلوی Φιττáκloυ مینامد،
که واژهای است مشتق از یكی از زبانهای ایرانی (نک: صفحات پیش رو )، گوید
در دره رود خوآسپس/کرخه
(Xoaspes)[ Choaspes] در سوزیانا/ایلام/شوش/شوشا/شوشن/خوزستان (Susiana) میروید. پوزیدونیوس (Posidonius)، دیوسكوریدس (Dioscorides)، پلینی (Pliny) و جالینوس (Galenus) از یافت
شدنش در سوریه [حَلَب] نیز گفته اند. ویتهلیوس (Vitellius)
درخت پسته را به ایتالیا و همکارش، فلاكوس پومپیوس
(Flaccus Pompeius) در همان روزگار به اسپانیا برد7.
به جوانان پارسی تاب و پایداری برابر گرما، سرما و باران را
میآموختند؛ چگونه از رودخانه بگذرند با زره و لباسی خشك مانده؛ چگونه گله به چرا
برند، سراسر شب در هوای آزاد پاسدارش باشند، و با میوههای خودرو، چون بنه (Pistacia
terebinthus)،
بلوط/بلوط فندقی [در عربی سنديان، بلوط] و گلابی خودرو [خوج]
سر كنند1.
باستانیان ایرانیان را بنهخوار میگفتند و گویا پیشنامشان
شده باشد: وقتی پادشاه
مادها، ایشتو ویگو (آستواگس
یونانیان)، نشسته بر اورنگ، شكست سپاهیان
خود از مردان كورش را می دید چنین گفت: وه كه چه دلیرند این پارسیان بنهخوار!2
به گفته پولیانوس3،
روغن بنه از چیزهائی بود كه میبایست همه روزه سرمیز شاهان پارسی باشد. در بُنْدَهِشْن، پسته
همراه دیگر میوههایی آمده كه مغزشان خوراكی است و نه پوستشان4. "میوههای این كشور اینهاست: خرما، پسته و سیبِ
بهشتی/apples of Paradise [کُنار
یا نوعی از مرکبات]
و جز آنها كه در آب و هوای سردِ ما یافت نشود5."
تـوان چـنـشی (Twan Č'en-ši) در
کتابش، (Yu yan tsa tsu)، كه
پیرامون 860 م نوشته و اطلاعات سودمند
بسیار درباره گیاهان ایران و فوـلین [سوریه! روم شرقی!] دارد، این میوهها را
نام می برد:
"فندق
(کورلوس هِتِروفیلا) (Corylus heterophylla) (فندق آسیائی)، هو (سغدیان-ایرانیان)
كه a-yüe نامند، در سرزمین های
باختری میروید6. بربرها گویند ، a-yüe همان فندق هو [سغدیان]
است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a-yüe میآورد7."
چ'ن تس'ان-ک'ی C'en Ts'an-k'i كه
در دوره
ك'اییـیوآن K'ai-yuan (741-713 م ) گیاهنامه دارویی پن تس'آئو ش ای Pen ts'ao ši i را نوشت، میگوید:
"میوههای گیاه a-yüe-hun گرم و گس است؛ زهری نیست؛ التهاب روده را درمان و رفع سردی را سود کند؛
مردم را نیرومند و درشــت اندام سازد و در سرزمین های باختر روید و اقوام
وحشی گویند مانند فنــــــــــدق هو [سغدیان] است. این درخت
در سال نخست فندق و در سال دوم a-yüe-hun میآورد."
لی سون (Li
Sün) در كتاب خود، Hai
yao pen ts'ao (نیمه دوم سده هشتـم) میگوید: "بر پایه Nan čou ki نوشته سو پیائو
( (Sü
Piao 1 گیاه
بینام (wu min mu ) در درههای
كوهستانی لینـنان (Lin-nan) (كوانـتون Kwan-tun) [کون سان] میروید. میوه آن بظاهر فندق را ماند و میوه بینامش (wu min tse ) گفته اند. پارسیان آن را میوه a-yüe-hun خوانند." 2 در مورد همین دوره، گواهی سلیمان، تاجر عرب، را
داریم كه در سال 851 م نوشت پسته در چین
میروید3.
همانطور كه از دو صورت a-yüe در Yu yan tsa tsu و a-yüe-hun در Pen ts'ao ši i و Hai yao pen ts'ao برمی آید، صورت كاملتر باید نشان دهنده
تركیبی از اجزاء a-yüe و hun باشد. برای درك آوانگاشت a-yüe، در نظر گرفتن
دانستههای زیر بایسته است.
گرچه كهن واژه ایرانی گردو به دست ما نرسیده شواهد كافی
برای تأیید این نتیجهگیری هست كه این
واژه چیزی چون آغوزه، *agōza یا آنغوزه، *angōza بوده است. در یک سو، واژه ارمنی engoiz، آسی (Ossetian ) Ossete/Ossetic) ängozä یا ängūz، و عبری egōz را داریم؛4 و در دیگر سو، در یدغه/ییدغا، كه
زبانی هندوكشی [پامیری]
است، صورت ogūzo را میبینیم كه با kōz و gōz فارسی است مقایسه پذیر است5.
معنای این واژه "میوه آجیلی" (nut) به
طور اعم و گردو به طور اخص است. از این
گذشته، در سنسكریت واژه ākhöta، aksōta، یا aksōda هست كه چه بسا
در گذشته دور از زبان فارسی وام گرفته شده باشد، زیرا این صورت آخری دوبار در نسخه باور (Bower) آمده
است6. این واژه
در هندوستانی به صورت axrōt یا ākrōt به زندگی ادامه داده
است. اینكه براستی صورت ایرانی خاوری آن
با a- آغازین باستانی وجود
داشته، با آوانگاشت چینی a-yüe روشن می شود، زیرا a-yüe برابر است با (nw'eδ)
*a-nwieδ یا *a-gwieδ، a-gwüδ كهن1؛ و از نگاه من،
مراد از آن، واژه ایرانی برای "میوه آجیلی" بوده است، با a- آغازین كه از این پیش
شرحش رفت؛ یعنی همان *angwīz، angwōz، agōz.
واژه
چینی hun برابر است با *ywun یا wun كهن. شاید اطلاعات زیر در
مورد این واژه ایرانی، سودمند باشد. كمپفر2
در مورد تِرِبینتوس
Terebinthus (بَنِه /پسته کوهی/ حبة الخضراء)یا پیستَشیا
سیلوستریس Pistacea sylvestris ( ) در ایران چنین گوید:
"Ea Pistaceae hortensi, quam Theophrastus Therebinthum
Indicam vocat, turn magnitudine, turn totius ac partium figura persimilis est,
nisi quod flosculos ferat fragrantiores, nuces vero praeparvas, insipidas; unde a
descriptione botanica abstinemus.
Copiosa crescit in recessibus montium brumalis genii, petrosis ac
desertis, circa Schamachiam Mediae, Schirasum Persidis, in Luristano et Larensi
territoriis. Mihi nullibi conspecta est
copiosior quam in petroso monte circa Majin, pagum celebrem, una diaeta
dissitum Sjirasd: in quo mihi duplicis varietatis indicarunt arborem; unam
vulgariorem, quae generis sui retineat appellationem Diracht [diraxt, l tree ']
Ben seu Wen; alteram rariorem, in specie Kasudaan [kasu-dan], vel, ut rustici
pronunciant, Kasuden dictam, quae a priori fructuum rubedine differat."
رودیگر و پات3
به این ben یا wen صورت فارسی میانه/پهلوی ven ("پسته
خودرو") را افزودهاند. فرهنگ فارسی
استینگاس (ص 200) این واژه را بَن (ban) یا وَن (wan) (نیز بَنَك / banak) به معنای "دانه بنه ایرانی"
شمرده است4. فولرز5
آن را بَن (ban) نگاشته است. شلیمر6 این واژه را به شكل
بنه (beneh) آوانگاری كرده است. وی این درخت را همان Pistacia acuminata (خنجك/بن/ بوکلک/چتلانغوش)
دانسته گوید:
"C'est 1'arbre qui fournit en Perse un
produit assez semblable
a la trmentine, mais plutôt mou que
liquide, vu qu'on 1'obtient par des découpures, dont le produit se rassemble
durant les grandes chaleurs dans un creux fait en terre glaise au pied de
1'arbre, de façon a ce que la matière secrétée perd une grande partie de son
huile essentielle avant d'être enlevée.
Le rne'me produit, obtenu a Kerman dans un outre, fixe a l'arbre et
enlève aussit6t plein, e*tait a peu près aussi liquide que la térébenthine de
Venise.. .. La Pistacia acuminata est sauvage
auKordesthan persan et, d'âpres Buhse, aussi a Reshm,Damghan et Dereghum
(province de Yezd) ; Haussknecht la vit aussi a Kuh Kiluye et dans le
Luristan."
همین
واژه را در دارِ بِن dariben، dar-i-ben ("درخت بن") كردی و به
احتمال فراوان در تِرِویدوس τέρέβιυδos یونانی و صورتهای
کهن تر تِرمینتوس τέρμινθος و تِرِمیتوس τρέμιθος میبینیم7. سرانجام وات8 واژه بلوچی ban، wan، wana، gwa، gwan، gwana را برای Pistacia mutica (یا P.terebinthus، گونه mutica)
می آورد؛ این صورت بیش از همه به آوانگاشت چینی نزدیک است.
هرچند تا
آنجا كه می دانم، نشانه ای از واژه مركب *agoz-van (vun) یعنی "دانه پسته"یکراست در فارسی
یافت نشده است، وجود آن را میتوان بر
پایه نگارش چینی این واژه برداشت كرد. مشابه
این واژه مركب را در واژههای كردی قزوان kizvan، kezvān، kazu-van، kasu-van ("پسته" یا
"درخت بنه") [در کردی نام میوه
دین درخت] میتوان یافت1.
در Honzō kōmoku keimō (Ch.25, fol.24) ، نوشـــــــــــته اونــــــــو رانزان (Ono Ranzan) ، كه نخستین بار در سال 1804، منتشر شد و نوه
اش ایگوچی بوشی (Iguči Bōši)
، آن
را در سال 1847 با بازنگری/تجدید نظر چاپ كرد، همین گیاه شمرده و
گفته شده كه در ژاپنی agetsu-konši خوانده میشود. همچنین نامهای fusudasiu یا fusudasu را در
هجانگاری کانا (Kana) بدست می دهد.2 به گفته او: " چیزی از خودروئی این گیاه در
ژاپن نمی دانیم در گذشته آن را از كشورهای بیگانه می آوردند، نه امروز. نامش در
كتابی Zōkyōhi furoku نام
آمده و تصریح شده كه agetsu-konši میوه درخت č'a
mu است
(در ژاپنی: شاکوبوکو sakuboku)3.
نام
ژاپنی fusudasiu یا fusudasu بروشنی با پسته فارسی ارتباط دارد كه از
فارسی باستان *pistaka، فارسی میانه *pistak3، آمده و βlστakloυ، Φlττkloυ، πlστakloυ یا ψlστakloυ یونانی، psittacium لاتینی و pistacia یا pistachio انگلیسی از آن گرفته شده
است. به هر روی، نمیدانم دیرینگی واژه ژاپنی تا كجاست یا از چه
راههایی دریافت شده است. چه بسا این واژه
خاستگاه جدید داشته و ورود آن به ژاپن
بدست اروپاییان انجام شده باشد.
در متون و منابع چینی، این واژه ایرانی در جغرافیای دودمان
مینگ4
در آوانـــــگاشت [ki-]
pi-se-tan آمده و گفته شده محصول سمرقند
است، برگهای درخت چون برگهای šan č'a ، کامیلیا اولیِفِرا(Camellia
oleifera) و میوه اش مانند میوه yin
hin سالزبوریا آدیانتیفولیا (Salisburia adiantifolia) [درخت معبد،
جنكو] است.
ایـــن
واژه فارسی در ویـراست جدید کوان یو کی Kwan yü ki با نام Tsen tin kwan yü ki نیز آمده است. نسخه اصلی، Kwan yü ki کار لو یینـیان (Lu Yin-yan) بود5، و در دوره وانـلی
(Wan-li) در سال 1600 انتشار
یافت. نسخه بازنگری شده همراه با اضافات
آن را تسایی فنـپین (Ts'ai Fan-pin) ( hao Kiu-hia) در سال 1686 آماده كرد؛
انتشارات سهـمی تان (Se-mei t'an) در سال 1744 چاپ دیگری از
این نسخه را در آورد. هم این نسخه و هم
نسخه اصلی پیش روی مناند. در نسخه اصلی6
ذیل "سمرقند" تنها نام سه فرآورده آمــــــده است: مرجان، كهربا و پارچـــــههای
آراســــته ( hwa žui pu). اما در نسخه بازنگری شده، پانزده ماده افزوده
شده كه نخستین آنها [ki-] pi-se-t'an است كه به شکل بالا نوشته می شود،1
و گفته شده درختی است كه در منطقه سمرقند میروید. در این نسخه میخوانیم: "برگهای این درخت
مانند برگهای درخت سان ک'آ šan č'a کاملیا
اُلیفرِا (Camellia oleifera) است؛ میوه اش چون دانههای آجیل گونه (Salisburia adiantifolia)
yin hin [جنکو/درخت معبد]، اما
كوچكتر است. " واژه pi-se-t'an بروشنی نمایانگر آوانگاشت واژه فارسی pistān ("محل پسته
خیز") است2. این واژه
پارسی با آوانگاشت pi-se-ta در Pen ts'ao kan mu ši i3 نوشته چائو هیوـمین (Čao Hio-min) نیز به چشم میخورد. وی میگوید زیستگاه این گیاه سرزمین محمدان/محمدیان [مسلمانان/مسلمین]
است و از كتاب Yin šan čen yao4، از سال 1331 یاد میكند، و آن را به هوـپیـلی (Hu-pi-lie) یعنی قوبیلای [قاآن/خاقان]
از دودمان یوآن نسبت میدهد. اما میدانیم كه این كتاب را هو سهـهوئی (Ho
Se-hwi) در سال 1331 نوشته است5. چون
كتاب در دســــترس نیست، نمیتوانم بگویم كه آیـــا در آن نامی از پی-سه-تا
pi-se-ta آمده است یا خیر، و نمیدانم متن چائو هیوـمین، به صورتی كه در ویرایش
دوم درسال 1765 چاپ شده، در ویرایش نخست
کتاب او كه در سال 1650 چاپ شد بوده است یا نه. دور نیست که آوانگاری pi-se-ta كه درست معادل پسته (pista) فارسی است، در دوره مغول ساخته شده باشد؛
زیرا ویژگیهای آوانگاری به سبك دوره یوآن در آن نمایان است.
واژه فارسی پِسته، pista (و نیز پَسته، pasta) بس پراكنده شده است: آن را در فستق، fystiq كردی، fesdux و fstoül ارمنی، fistaq یا fustaq عربی، fistiq عثمانلی،6
و fistaška روسی
نیز مییابیم.
در دوره یوآن چینیها با ماستیك [كندر]،
صمغی كه از Pistacia
lentiscus [درخت مصطكی] گیرند آشنا شدند7. این ماده در Yin šan čen yao، كه در سال 1331 نوشته شده، زیر نام عربی
آن، مصطكی (mastaki)، و با آوانگاشت ma-se-ta-ki آمده است1. لی شیـچن [Li Shizhen] تنها خواص درمانی این
محصول را می دانست، اما ناآگاهی خود از ماهیت گیاه را پذیرا بود و ازهمینروست که
یادداشت خود درباره آن را پیوست مطلع زیره (ژی-لو) (ži-lo) کرده است.
در كـــــــتاب وو تسا تسو Wu tsa tsu از سال 1610 آمده مصطكی از تركستان خیزد و
مانند tsiao (Žanthoxylum) است و میوه اش بوزاری
فلفل سان آرد، با بویی بس تند که میتواند جایگزین فلفل شود و گوارش خوراک را سود
کند2. واژه فارسی كُندُرَك
(kundurak) (بر گرفته از كُندُر
[kundur]) هم فزون بر واژه عربی
مصطكی (mastakī یا mästäkī) برای"ماستیك/مصطکی"
به كار میرود3. فارسی شده
این واژه مزدکی
masdax و در كردی mstekki است." از درختان
ماستیخ Mastich این كوهها صمغ فراوان گیرند و سودی سرشار است روستاییان را. اما درختان ماستیك [Mastick] [کذا! Mastic tree?] میوههای ریز سرخرنگ میآورند و صمغ با زخمی کردن شاخههای درخت
بیرون تراود؛ بلندای این درخت چندان نیست و بزرگیش چون درخت بولی خودمان: در این
فصل سال نمی شود گفت این درختها صمغ میدهند
یا نه واین را هم نمیتوانم بگویم كه این درخت در همه چیز با درخت لنتیسك
كَرولیوس کلوزیوس
همخوان است یا خیر4." صمغ این
درخت (ماستیك) چون اشک كوچك و نامنظم و شكننده زرد رنگ و دارای مقطع شفاف است،
اما هنگام جویدن نرم و شکل پذیر [ductile] شود.
بلندپایگان هند بهر بهداشت دندان و خوشبوئی نفس چون سقز میجوند و در ساخت گونه
ای عطر کنند1. هنوز هم آن را
در هند" صمغ مصطكی رومی"
شناسند2.
قضیه
پسته (و چندین نمونه دیگر) از آنرو گیراست كه نشان میدهد چینیها تحولات زبان
فارسی را مو بمو پیگیری و با گذر زمان واژههای فارسی [امروزی] را جایگزین واژههای
فارسی میانه/پهلوی كردهاند.
4. Strabo,
XV. ii, 10.
5. Hist.
plant., IV, iv, 7.
6. Nicandrus of Colophon Theriaka, 890.
7. Pliny,
XV, 22; §, I.
A. de Candolle (Origin of Coltivated Plants, p. 316)
در
این منبع تنها از وجود پسته در سوریه [حلب] یاد شده و از بودنش در ایران سخنی نیست.
1.
Strabo, XV, iii, 18.
3. Polyaenus, Strategica,
IV, III, 32.
4. این میوهها اینهاست: گردو، بادام، انار،
نارگیل، فندق و بلوط. نک:
West,
Pahlavi Texts, Vol. I, p. 103.
6. در ویراستهای Yu yan tsa tsu آمده است: ، ’’در باغهای باختر ‘‘؛ اما در نقل این متن در T'u šu tsi č'en (بخش گیاهشناسی، فصل
311) و Či wu min ši te'u k'ao، در
بازآوری این نوشته آمده كه آنرا بهتر می دانم.
1. از این کتاب
در Ts'i min yao šu، نوشته كیا سهـنیو (Kia Se-niu)
كه در دوره فرمانروایی دودمان هو وی (Hou Wei)
(534-386 میلادی) میزیست نقل شده است.
2. اگر درست باشد كه آوانگاشت a-yüe-hun پیشتر در Nan čou ki آمده بوده (هرچند اثبات آن در نبود متن این کتاب شدنی
نیست)، این آوانگاشت باید بر پایه سرنمونی از آغاز دوره ساسانی یا صورتی نخستین در
فارسی میانه بوده باشد. در واقع، حالت چینیـایرانی واژه كه a- اول را حفظ كرده، در حالی كه این a- در فارسی نو
از بین رفته، خود این گفته را تأیید میكند. از این رو میتوان برداشت كرد كه اطلاعات لیسین درست است و آوانگاشت a-yüe-hun براستی در Nan čou ki بوده و از همین رو از پیش از تان (Tean) بوده است.
ربطی به اینها دارد، بر من روشن نیست. بسنجید با:
Hübschmann, Armenische Grammatik,
p. 393
6. Hornle's
edition, pp. 32, 90, 121. August
Friedrich Rudolph
Hörnle (1841-1918)
Hehn, Kulturpflanzen,
8th. ed., p. 221.
گفته
است؛ n به بن میچسبد: tere-bin-θos.
بسنجید
باkasu-dān كِمپفر كه پیشتر یاد شد.
2. ماتسومورا، گیاه شناس
برجسته ژاپنی، نیز در Shokubutsu
mei-i (شماره2386) خود این نامها را آورده و Pistacia vera دانسته است.
3. راست اینکه
خاستگاه این داستان سَنَدی است
چینی كه در
Čen lei pen ts'ao, 1108 (Ch.
12, p. 55, ed. 1583)
آمده و در آنجا سخن از پوست درخت san یا č'a
است كه در سده ششم در Kwan či نوشته كوئو
ییـكون Kwo yi-kun
آمده و در وصفش گفته میشود در سرزمین وحشی كوانـنان (Kwan-nan)
(استان امروزی
كوانـتون [Kwan-tun] و بخشی از كوانـسی [Kwan-si]) خودروست، و
در تفسیری بر Er ya [اریا
(به انگلیسی: Erya) یا جیکا (به ژاپنی: 爾雅 じが, jika)] مانند درخت توت شمرده شده است. پر پیداست این درخت خودرو بومی جائی است در جنوب چین و تا آنجا كه میدانم
هنوز شناسایی نــــشده است، شـــــاید ازیرا كه نام باســــتانی آن برافتاده است.
در Nan čou ki
نوشـــته سو پیائو (Sü Piao)
(نک: صفحات پیش) آمده است میوههای این درخت wu min tse (’’میوههای بینام‘‘) نامیده میشود و از
همین جاست كه تان شنـوی (T'an Šen-wei)،
نویسنده Čen lei pen ts'ao نتیجه گیری میكند كه ایرانیان این درخت را a-yüe-hun (یعنی پسته بستانی ) مینامیدند. روشن است كه این
برداشت درست نیست، زیرا پسته بستانی یا در دوره تانگ یا چند سده پیش از آن وارد چین شد، در حالی كه درخت san یا č'a پیش از آن در گیای چین خورو بود. تنها پایه این نامگذاری نابجا صفت ’’بینام‘‘
است. شاید راه حل این مشكل این باشد كه از
یاد نبریم نوعی پسته خودرو Pistacia
chinensis، بومی چین هست که اگر همان san یا č'a بدانیم، میتوان تصور كرد كه گونههای خودرو و بستانی وارداتی به یكدیگر پیوسته و هر دو زیر نام عام wu
min كنار هم جـــــای گرفته اند.
ماتسومورا (نک: همان، شماره 2382) پسته چینی P.
chinensis
را در ژاپنی ōrenju مینامد و نویسههای را به آن می افزاید . مراد از واژه lien در چین Melia
azedarach
[شال پُستانه، شال زیتون، شال سنجد، زیتون تلخ، سنجد تلخ. در عربی: أزدرخت شائع/لزنزلخت/ليلك هندي/ليلك الفارسي/تمر
الأخرس] است. معادل امروزی P. chinensis
را در زبان چینی
امروز نمیدانم. زیبایی خاص این درخت و
عمر دراز آن توجه كاركنان خستگیناپذیر وزارت كشاورزی را جلب كرده و تا به امروز
هزاران اصله نهال آن را در پاركهای سراسر كشور پراكنده اند. (نک سالنامه وزارت
كشاورزی امریكا، 1916، ص 140، واشنـــــــــگتن،1917). در فرهـــگ انگـــلیسی و چیــــنی استانده (English and
Chinese Standard Dictionary) در برابر واژه ”pistachio“، fei آمده كه گیاهی است یکسره متفاوتـ Torreya
nucifera
[در عربی تورية جوزة الطيب].
اگر چینیها کهن نامهای ارزشمند زبان خود
را احیا كنند، نه تنها در این مورد، بلكه در بسیاری موارد مشابه بسیار مطلوب خواهد
بود.
3. این بازسازیها منطقاً از سرگذشت آواها در زبان فارسی
ناشی میشود و وجود وام واژه یونانی آنها را ضروری میسازد. گذشته از این، بسنجید
باpustux و fustox بیزانیسی، pistac كومانی/قبچاق (Cuman language/ (Kuman) و صورتهایی كه در زیر (ص 252) ارائه شده است. شلیمر (Terminologie, p. 465) پستهفارسی را همان Pistacia vera دانسته است.
1. ki بروشنی زاده لغزش است (شات هم pi-se-t'an
خوانده است و شایدً آن را
در متنی كه در دسترس داشته یافته باشد: نک پانوشت سپسین).
2. پیشتر [ویلهلم] شات هم كه تنها از نسخه ویرایش
شده بهره گرفته این نکته را دریافته بود:
6. و به همین ترتیب، فیستوکی fistuchi که به
نقل از پگولتی(Pegolotti) در ص. 167 ج. ختای/کاثای اثر هنری یول(سِر) آمده:
Yule, Cathay, new ed. by Cordier, Vol. III, p.
167.
1. این واژه عربی خود از ماسکیتی μaστlχη یونانی (از
ماستاکسی μaστáξεlυ ’’جویدن‘‘)[مضغ] مشتق شده، زیرا این صمغ را چون سقز نیز کار می
گرفتند. مازتَک Maztak'ē ارمنی هم از همین جا
آمده است. الماسیگا almáciga اسپانیولی نیز چنان كه از حرف تعریف عربی ال پیداست از
زبان عربی مشتق شده، در حالی كه ماستیسیس másticis اسپانیولی برپایه ماستیکس mastix زبان لاتین
ساخته شده است.
2. نقل شده در Pen ts'ao kan mu ši i, Ch. 6, p. 12 b.
دیوسكوریدس
(I, 90) پیشتر خاصیت گوارشی اش را برجسته كرده بود.
3. آخوندف،
ابومنصور، صص 137، 267.
4. John Fryer, New
Account of East India and Persia, Vol. II, p. 202 (Hakluyt Soc., 1912).