نكاتی
چند درباره زبان فوـ لینی
48. آنچه پیش از این درباره گیاهان فوـلین/شامات/سوریه
(Fu-lin)گفته شد آشكارا مؤید نظر هیرت درباره آرامی بودنِ این
زبان است. اكنون تنها یك نامگیاه به زبان فوـ لینی [سُریانی] باقی مانده كه باید
شناسایی شود. این نام در Yu yan tsa tsu نیز آمده است.1
در این متن چنین آمده است:
"زیستگاه درخت p‛an-nu-se در پوـ سه (پارسه/ایران)
و نیز فوـلین/شامات/سوریه
(Fu-lin) است. در فوـ لین k‛ün-han گویند. بلندای درخت به ده متر میرسد و دور تنه اش
بین نود تا سد وبیست سانتیمتر. برگهایش
به si žun (انجیر هندی، بانیان، فیکوس رِتوسا Banyan tree,
Ficus retusa) ماند. درختی است همیشه
سبز. گلهایش چون مرکبات
citrus ، Kü و
سفید است. دانهها سبز است و به اندازه عنابترش، سِوان تسائو swan tsao (Diospyros lotus) ]خرمندی[.
شیرین است و براق (چرب، روغنی).
دانهها خوراكی است. مردم سرزمین
های باختری افشره روغنی آنها را گرفته و برای پیشگیری از زخم به بدن مالند."
آوانگاشت
p‛an-nu-se همبرابر است با *bwan-du-sek كهن؛ و آوانگاشت k‛ün-han همبرابر است با *g´win-xan كهن. با همه جستجوی پیگیر و بسیار نتوانستهام هیچ
نامگیاه ایرانی از نوع bandusek یا wandusek یا واژهای آرامی شبیه
به ginxan بیابم. ویژگیهای گیاهشناختی برشمرده برای آن هم چنان
پیچیده اند كه نمیتوان با بی گمانی چیستی گیاه را تعیین كرد. با این حال، امیدوارم این معمّا نیز در آینده
حل شود.2
در نام فوـ لینی a-li-k‛ü-fa واژهای هندی شناسایی
كردیم كه از آرامی وام گرفته شده ب (ص ). این وسوسه هست که واژه فوـ لینی
برای فلفل، *a-li-xa-da (a-li-ho-t‛o) را كه می شود به شكل بازسازی *a-li-xa-da، arixada، arxad کرد نیز دارای همین سرگذشت دانست، اما هیچ واژهای
از این دست در هندی یا آرامی نیست. واژه
رایج برای فلفل در آرامی filfol (بر گرفته از واژه
سنسكریت پیپالا Pippala) است. دو
مورگان3 در برخی گویشهای كردی واژه alat را برای فلفل یافته است، اما بیگمان نیستم كه این واژه با واژه فوـ لینی ما كه به هر روی وام واژه است
ارتباطی داشته باشد.
واژه فوـ لینی دیگری هم هست كه هنوز به درستی بررسی
نشده است. در سالنامه دوره ت'انگ، در شرح فوـ لین/
شامات/سوریه (فصل 221)، از پستانداری بنام تِس'اون ts‛un یادشده با پیکری سگ وزن،
درنده و وحشی و زورمند.1 برتشنایدر،2 كه صورت
نادرستی از این نام آورده، به درستی آن را
كفتار (hyena) دانسته كه چون در خاورآسیا یافت نمیشود بر
چینیان ناشناخته مانده است. ما توانـ لین (Ma Twan-lin)[
Ma Duanlin] میافزاید بعضی از این
جانوران را پرورش میدهند؛3 در واقع هم كفتار را میتوان رام كرد. نویسه نام
این حیوان در فرهنگ كانـ هی (K‛an -hi) نیامده؛ اما
كان ـ هی آن را به صورت و با آوایش hien (fan-ts‛ie ، معادل آوایی)[1] ارائه كرده و شرحی بر فرهنگ Er ya [Erya or Erh-ya] را نقل كرده كه بی کم و کاست همان متن ما توان ـ لین
درباره حیوانِی بنام ts‛un است. این واژه hien (یا احتمالاً hüan) نمیتواند چیزی جز آوانگاشت واژه یونانی یاینا
[ὕαινα] ، hyaena، یا یاینی [ὕαινη] باشد. باید یادآور شد واژه یونانی به صورت وام واژه وارد
سریانی هم شده؛4 و بدین ترتیب دور نیست كه سوریان نام یونانی را به
چینیها منتقل كرده باشند. این مسئله
یكسره بیربط است، چرا كه باز هم به لطف تحقیقات هیرت میدانیم كه چینیها دو
سرزمین را به نام فوـ لین میشناختند:
فوـ لین کوچک/صغیر كه همان سوریه
باشد، و فوـ لین بزرگ/کبیر، امپراطوری
بیزانس[/بیزنطه/هروم/روم شرقی]، به پایتختی قسطنطنیه.5 پس باید یونانی بیزانسی را نیز
از جمله زبانهای رایج در فوـ لین شمرد.
در مورد
خاستگاه و نام فوـ لین دست بدامن
نظریه تازه پلیو شدم كه این نام را میتوان مُبتَنی بر رُم (Rōm) یا روم (Rūm) دانست.6 من هم بر همینم و با
اصولِ بنیادینِ الهامبخش این گمانه سراسر همداستان. راست اینکه در سرتاسر پژوهش پیشرو از همین
روش پیروی شده: با تكیه بر واجشناسی كهن زبان چینی میتوان به بازسازی درست
الگوهای اصلی آوانگاشتهای چینی امیدوار بود.
پلیو كار را با صورت ارمنی كهن هرُم (Hrom) یا هِروم* (Herōm) آغاز میكند،1 كه در آن h نمایانگر صوت دمشی خشنِ r آغازین در یونانی
است. در بعضی گویشهای ایرانی این صوت
دمشی خشن را با کارگیری واكه آغازیی نشان میدهند: ازیراست كه روم را در پهلوی/پارسک/پارسی
میانه اَروم (Arūm) و در كردی اوروم (Urum) گویند. واژههای ارمنی كهن با hr آغازین، همانطور كه آنتوان
مه یه (A. Meillet) توضیح داده، وام از گویشهای پارتیاند كه f آغازین ایرانی را مبدل
به h میكردند: برای مثال،
واژه فارسی كهنِ فرمانا framana ( فرمان امروزی به
معنای "دستور") به hraman ارمنی تبدیل شد كه باید برگرفته از *hraman پارتی باشد. بدینترتیب، *Frōm، كه احتمالاً سغدیان آن
را به چین آوردند، کهن الگوئی است كه واژه چینی فوـ لین، *Fu-lim از روی آن ساخته شده؛ به باور من صورت چینی نه بر
پایه *Frōm، كه بر پایه *Frim یا *Frīm ساخته شده. به احتمال زیاد، Rīm گونهای كهن از Rūm بوده است؛ هنوز هم روم را در روسی ریم
نامند.2 مهمتر آنكه، همانطور كه مودی3 [جیوانشی جِمشِجی
مودی/شمس العلما] نشان داده است،
نامی پهلوی، Sairima،
[«سائیریما»] داریم كه در فروردینیشت
آمده ، و در بندهشن با
روم یكی دانسته شده ؛ در شاهنامه
نیز این سرزمین روم نام گرفته. گویند نام از
شاهزاده سَلم
(Selam) [Salm] دارد كه این سرزمین بدو
واگذار شده بود؛ اما این عقیده بر پایه واگویه ها قانعكننده نیست. صورتی از ریما (Rima) یا ریم (Rim) هم پیشتر در فارسی میــــانه/پهلوی
بوده؛ و بر پایه آوانگاشت چینی *Fu-lim یا *Fu-rim این گمان درست است كه
نمونه نخستین ایرانی (شاید پارتی) *Frim بوده كه آوانگاشت چینی
را از روی آن ساختهاند.
از
نظر شیمیایی صمغ خوشبویی که از بنژوئن بدست آید و در طب بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ). صمغی است برنگ قهوه ای مایل به سرخی که از درخت
بنژوئن ترشح میشود و محتوی اسیدبنزوئیک است . جوهر حسن
لبه . بنژوئن را اگر بسوزانند بوی خوشی از آن
متصاعد میگردد. این
صمغ را بنامهای لبان جاوی، کندر جاوه ای
یا بخور جاوی یا جاوی نیز میخوانند. (از دائره المعارف
فارسی). حسن لبه . [ ح َ س َ ل َ ب َ / ب
ِ ] (اِ مرکب ) شلم .درخت ضرو. (منتهی الارب ). کمکامه . اسم فارسی حصی البان
. حلتیت الطیب . انگم . کنگام . درختش کلنگو نام است .
لغت نامه دهخدا.
**
ترنج [ ت ُ رُ / رَ ] (اِ) میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و بعربی تفاح
مائی خوانند) برهان ). میوه ای است معروف و مشهور. همانا که بواسطه کثرت چین و شکنج باشد که در پوست آن است که به
این اسم موسوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی .( میوه ای است معروف و مشهور از نارنج بزرگتر و همانا برای کثرت
چین و شکنجی که بر روی آن است بدین اسم موسوم شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). میوه
ای از جنس مرکبات و بسیار معطر که دبال و دباله و متک نیز گویند. (ناظم الاطباء).
میوه ای است معروف به تازیش متکاء خوانند. (شرفنامه
منیری ). میوه ای است از جنس لیمو و آنرا اُترج هم نامند و عامه آنرا
کباد خوانند. (از المنجد). ترش آن مسکن شهوت زنان و جالی لون و دافع کلف و داشتن
پوست آن در جامه ها مانع کرم است . (منتهی الارب ). در لغت فرس اسدی هورن ص 76 بادرنگ را ترنج معنی کرده ولی امروز بادرنگ جز ترنج
است . ترنج متک نیست . متک جنس سپرغمهای بریدنی است چون خربزه و امرود و سیب و جز
آن و ترنج نوعی از آن است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و از بلخ ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد. (حدود العالم ). لغت نامه دهخدا.
1. Ch. 18,
p. 10b.
2. همكارم، استاد/پروفسور ام. اسپرنگ لینگ
از دانشگاه شیكاگو از سر مهر اطلاعات زیر را برایم ارسال داشتند: ’’روغن زیتون
برای پیشگیری از زخم به كار میرفت؛ نک:
Winer,
Bibl. Realwortb:, Vol. II, p. 170; and
Krauss, Archaeologie des Talmud, Vol. I, pp. 229, 233, 683.
نه در كتاب كراوس و نه در جای دیگر نتوانستم نام درختی مولد روغن را
بیابم كه حتی شباهتی دور به ginxan
داشته باشد. ریشه qnx در
این زبان هست (به معنی ’پاك كردن، مالیدن، تدهین‘). از لحاظ نظری
محتمل است كه q به صورت واكدار تلفظ
و در نتیجه به g حلقی بدل شود، و از این
ریشه میتوان با پسوند -an اسمی ساخت
با تلفظ *qīnxan، *ginxan كه میتوان تقریباً همه معانی مشتق از ’مالیدن، تدهین‘، را به آن نسبت داد.
اما کوچكترین مدركی ندارم كه گواه وجود چنین اسم یا صفتی باشد.‘‘
3. J.
de Morgan, Mission scientifique en Perse, Vol. V, p. 132.
1. Hirth, China
and the Roman Orient, pp. 60, 107, 220.
3. هیرت (همان، ص 79) این جمله را چنین ترجمه کرده: ’’برخی را همچون
سگ اهلی كنند.‘‘ اما عبارت كه به دنبال
آمده بند مستقلی را تشكیل میدهد. در متنی كه
هیرت چاپ كرده است (p. 115, Q 22)
باید نویسهرا حذف كرد.
4. R. P. Smith, Thesaurus
syricacus, Vol. I, col. 338.
5. Cf. Hirth, Journal Am. Or. Soc., Vol. XXXIII,
1913, pp. 202-208.
6. الماس (در کتاب پیش رو، ص.8) [بخش مربوط به الماس در کتابی که مبنای ترجمه
حاضر قرار گرفت نیامده] جستار پلیو را در منبع زیر میتوان یافت:
Pelliot, Journal asiatique,
1914, I, pp. 498-500.
* "در جای دیگری از همان بندهشن ایرانی
آمده است که خشین
در هروم ( یعنی روم)
واقع شده است و مراد از روم در کتاب های پهلوی همیشه آسیای
صغیر و بیزانس بوده است". بهرام فره وشی، دکتر؛ ایرانویچ.
1. Cf. Hübschmann,
Armen. Gram., p. 362.
2. آنچه پلیو
درباره نامهای تبتی Ge-sar و P‛rom گفته یکسره ظّنی/گمانی است، و بهتر آنکه فعلا پاپیش
نشویم. دانسته هایمان درباره حماسه گسار، Ge-sar چنان اندك
است كه هیچ نتیجه تاریخی از آن نمیتوان گرفت. در مورد بقیه، نامهای تبتی راستینِ
بیزانس یا تركیه، همچون فارسی (نو)، همان روم است (T‛oung Pao, 1916,
p. 491)). در مورد سر برآوردن این
نام در آوانگاشتهای چینی سپسین تر، نک:
Bretschneider,
Mediaeval Researches, Vol. II, p. 306; and Hirth, Chau Ju-kua,
141.
3. J. J. Modi, Asiatic
Papers, p. 244 (Bombay, 1905).