۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

شنتقی یا سانتافه سرانزا یا قشقائی یا لندکروزر... خود را بشناس نه ... را مغز را گذارده پوست را چسبیده ایم...



اگر اندلس «اسلامی» ‌بود... 

نقش تاریخی تفرقه امت‌های مسلمان در زوال تمدن اسلامی

  تاریخ حضور استعمار در جهان اسلام و توطئه‌های تفرقه‌آمیز آنان در میان امت‌های مسلمان، به قرنها پیش از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی بر می‌گردد؛ زمانی که مسیحیان شکست خورده از آخرین جنگ صلیبی در شام1 مغبون و محزون به اروپا بازگشتند و این بار تمام توان خود را در اسپانیا گذاشتند تا شاید دو قرن ناکامی‌خود در شام و مصر (از 1095 تا 1291 میلادی) را جبران کنند. هرچند آنان پیش از این هم - از زمانی که پلاویو فرمانده مسیحی اهل اشتوریاس جنبش بازپس گیری اسپانیا را از صخره‌ای که امروزه به نام او نامیده می‌شود، آغاز کرد - دستاوردهایی در اندلس داشته و توانسته بودند برخی مناطق را از مسلمین بازستانند. شاید همین سقوط طلیطله (که امروزی تولدو نامیده می‌شود) به‌دست آلفونسوی ششم پادشاه قشتاله و لیون (کاستیل و لئون) در سال 1085 میلادی بود که پاپ اوربان دوم را مغرور ساخت و گمان کرد که روزگار اوج مسلمین به پایان رسیده، و از آن رو بود که ده سال بعد فرمان بسیج عمومی‌مسیحیان را برای بازپس گیری ارض مقدس صادر و جنگ‌های صلیبی آغاز شد. به همین دلیل ابن اثیر معتقد است سقوط مسلمین در اندلس همچون حمله مسیحیان به شام در اواخر قرن پنجم هجری، یک نبرد صلیبی و از یک جنس و ماهیت برخوردار بوده است.2
چرا اندلس؟
مسلمین در بیست و یکم صفر سال 92 هجری، به رهبری طارق بن زیاد (گماشته موسی ابن نصیر سردار بنی امیه که برخی مورخان هر دو را ایرانی می‌دانند و تنگه مشهور جبل‌الطارق3 به نام وی ثبت شده است) پا به شبه‌جزیره ایبریا نهاده، بخش اعظم آن را فتح و شهر قرطبه (کوردوبا
Córdoba) را به پایتختی آن که از آن پس اندلس4 نامیده می‌شد، برگزیده و به مدت ۷۸۱ سال (از سال ۷۱۱ تا ۱۴۹۲) بر آن حکومت کردند. اما همان طور که مسلمین از تفرقه میان ساکنان اسپانیا و من جمله نارضایتی ویزیگوت‌ها از حاکمان اسپانیایی استفاده کرده5 و به سرعت تمام اسپانیا را تسخیر کردند و تا فرانسه هم پیش رفتند،6 چند قرن بعد مسیحیان نیز همان روند را در پیش گرفته با استفاده از تفرقه مسلمین، آنجا را در عرض چند قرن پس گرفتند.
دلایل متعددی بر سقوط اندلس ارائه شده. ابن خلدون، مورخ و جامعه‌شناس مسلمان  معتقد است، باید عقب ماندگی فرهنگی، علمی‌و صنعتی را عامل زوال دولت اسلامی‌در اندلس دانست.7 تا امروز مهمترین دلیل سقوط اندلس، انحطاط اخلاقی مسلمین که حاصل عملیات هدفمند مسیحیان ارزیابی شده، معرفی گردیده است. اما دکتر ناصری طاهری استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ، معتقد است در عین حال که نمی‌توان مشخصات فرهنگی و اخلاقی جامعه اسلامی‌اندلس در عصر ملوک الطوایف یا اواخر عصر اموی را نادیده گرفت، اما قدرت طلبی دو جریان تاریخی قیسی و یمانی و منازعات دیرینه آنها با یکدیگر در اندلس هم همانند مشرق اسلامی‌بروز پیدا کرده و در نتیجه علاوه بر آنکه مسیحیان با اتکا به حافظه تاریخی خود درباره مناسبات اسلام و مسیحیت و با انگیزه این هدف را دنبال کردند، محیط اجتماعی مسلمانان و درگیری‌های قبیلگی آنها از آغاز استقرار مسلمین، شدت‌بخش روند سقوط بود.8
جدال عرب و غیر عرب
کمی‌پس از تسخیر اندلس به‌دست مسلمین، دستگاه خلافت امویان به‌دست بنی‌العباس ساقط شد (132 هجری) و هرج و مرج در تمامی‌قلمرو ایشان حاکم گردید. اگر چه سفاح و منصور عباسی به سرعت بقایای بنی‌امیه را نابود و رقبای علوی خود را مغلوب ساختند، اما در آندلس به‌واسطه دوری از پایتخت، تسلط خلافت بغداد اندک بود. آنجا میان امیرنشین‌های متعددی که همچون دولت‌شهرهای یونان قبل از میلاد مسیح، با یکدیگر درگیر بودند و هر کدام منطقه کوچکی را در دست داشتند، تقسیم شد، درگیری میان مناطق مختلف و قومیت‌های متعدد ساکن در آنجا در گرفت و این روند تا ظهور امویان اندلس ادامه داشت. در این زمان، مصریان (قیسی‌ها)، اعراب شامی‌و غیر شامی، یمانیان و بربرها هر کدام امارت و قبیله‌ای به هم زدند و جدال همسایه‌های مسیحی و سپس مسیحیان مستعرب (عرب شده که در آستانه از دست دادن هویت اسپانیایی خود بودند) نیز بر این اختلافات می‌افزود. بدین ترتیب حکومت اندلس بواسطه دوری از دمشق (پایتخت امویان) از چنگ ایشان خارج شد و مرتب میان قبایل دست به دست می‌گردید.
عبدالملک بن قطن فهری والی یمانی اندلس (124- 121 ق) که شاهدی بازمانده از واقعه حره بود،9 با کینه کهنه‌ای که از شامیان و قیسیان داشت از ابن حبحاب والی قیسی قیروان جدا شده و اعلان استقلال کرد. لکن رفتار تند و خشن او با بربرها باعث شد بربرهای اندلس در سراسر اندلس قیام کنند. عبدالملک فهری برخلاف میلش مجبور شد برای فرو نشاندن قیام بربرها، از اعراب شامی‌صحرا، به رهبری بلج بن بشیر قشیری کمک بخواهد. وحدت مصلحتی اعراب قیسی و یمانی که برای برخورد با بربرهای قیامگر شکل گرفته بود، با کشتار بی‌رحمانه بربرها در سال 123 ق پایان گرفت. این کشتار بربرها، باعث شد بربرهای مناطق شمالی شبه جزیره، مقر خود را ترک کرده به سرزمین اصلی یعنی شمال آفریقا بازگردند.10 آلفونس اول پادشاه مسیحی از این فرصت استفاده کرده، این مناطق تخلیه شده را ضمیمه دولت خود در اشتوریاس کرد. این نخستین شکاف بین عرب و بربر اندلس را باید شکافی تاریخی قلمداد کرد و همین بود که سینه بربرهای بازمانده اندلس را در تمام دوران پس از آن از کینه نسبت به عرب پر کرد. البته نباید تاثیرپذیری بربرها از اندیشه خوارج را که منادی مساوات اجتماعی و عدالت بودند در روند مبارزات ضدعربی آنها نادیده گرفت.11
به سال 125 زمامدار «افریقیه»، ابوالخطار بن ضرار کلبی (یمانی) را حاکم اندلس ساخت. با حضور ابوالخطار چند ماهی آرامش و همزیستی قبایل عرب با یکدیگر و با بربرها هویدا بود، به طوری که او و نظامیانش به سپاه عافیت (عسکرالعافیه) معروف شدند. ابوالخطار، برای از بین بردن درگیریهای عربهای قحطانی و عدنانی بر سرِ حکومت، هر یک از قبیله‌ها را به یکی از شهرهای اندلس کوچ داد و اوضاع را آرام ساخت. علاقه وافر و گرایش ابوالخطار به قبیله‌های یمنی، سبب شد تا دوباره اوضاع اندلس ناآرام گردد و برخی قبیله‌ها آشوب به پا کنند. مسیحیان از این فرصت استفاده کرده و شهرهای شمالی اندلس را از مسلمانان پس گرفتند. سرانجام به سال 129 اهل اندلس بر یوسف بن عبدالرحمن فهری اتفاق کردند که مصری بود.12
در سال‌های پایانی عصر والیان و کمی‌پیش از شکل‌گیری امیرنشین اموی اندلس، گرسنگی و استمرار جنگ‌های داخلی موجب شد تا مسلمانان، مناطق شمالی از جمله اشتورقه را ترک کرده و تعداد زیادی از آنها به شمال آفریقا پناه بردند. در این روزگار از تمامی‌شهرهای شمال ایبری فقط اربونه در دست مسلمین مانده بود که آن هم در سال 142 ق سقوط کرد. حتی در دوران حکومت امویان اندلس که تا حدود زیادی وحدت سیاسی مشهود بود، خصومت قبیلگی اعراب با یکدیگر و آنها با بربرها، جنگ‌های امویان با دولت‌های مسیحی شمال را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و نتیجه مستقیم آن تضعیف مسلمین، کاهش قلمرو سیاسی آنها و تقویت مسیحیان اسپانیا بود.13
جدال اموی - عباسی
چون دولت اموی در سال 132 هجری سقوط کرد و عباسیان به تعقیب و کشتار ایشان برخاستند، یکی از بزرگان اموی به نام عبدالرحمن الداخل پسر معاویه بن هشام از چنگ بنی العباس گریخت و در سال 138 با کمک قبیله‌های بربر، از جبل‌الطارق عبور کرده، لشکر یوسف بن عبدالرحمن را شکست داد، قرطبه را فتح و دولت امویان اندلس را تأسیس کرد. جدایی اندلس از دولت عباسیان مایه ضعف ایشان بود، لذا آنان با دادن اختیارات به حکمرانان خود در شمال آفریقا کوشیدند با امویان مقابله کنند. اما این اقدام سرانجام موجب کاهش هر چه بیشتر تسلط آنان بر شمال آفریقا شد.
در آندلس نیز مثل بیشتر بلاد اختلاف مصری و یمانی در میان بود، لذا از همان آغاز عصر امویان در اندلس که عبدالرحمن الداخل، جبهه متحد قیسی یوسف فهری و صمیل بن حاتم را درهم شکست، یک یمانی مقیم باجه علیه دولت اموی در سال 143 ق / 763 م قیام کرد. وی که علاء بن مغیث یحصبی بود با همراهی یمانی‌ها خود را امیر خلافت عباسی خواند. شش سال بعد یمانی دیگری به نام سعید یحصبی معروف به مطری در لبله در غرب اشبیلیه (سویل و سویای امروزی) قیام کرد و کشته شد. مثلث متحد یمانی هم به رهبری عبدالغافر یحصبی، حیوه بن ملامس و عمربن‌طالوت که خیل عظیمی‌از بربرهای ضداموی را در غرب اندلس بسیج کرد، با قتل بسیاری از اعراب و بربرها فرو پاشید.
مهدی، سومین خلیفه عباسی که همچنان فروپاشی دولت اموی اندلس را تمایل داشت، عبدالرحمن بن حبیب فهری معروف به صقلبی (اسلاوی) را که یمانی بود در سال 158 ق/ 769 م به اندلس فرستاد تا به کمک دو یمانی دیگر یعنی سلیمان بن یقظان کلبی حاکم شهر برشلونه (بارسلونای امروزی) و حسین بن یحیی انصاری والی سرقسطه (ساراگوسا) آرزوی خلیفه عباسی را محقق کنند.14 ابن اثیر می‌گوید: «مهدی عبدالرحمن بن حبیب فهری را به اندلس فرستاد و او از آفریقا گذشت دریا را پیمود و به سلیمان بن یقطان که ولایت بارسلن داشت نامه نوشت و او را به اطاعت خلیفه بغداد خواند اما سلیمان دعوت وی را نپذیرفت و فهری خشمگین با گروهی از بربران به قلمرو او هجوم برد اما سلیمان وی را بشکست و عبدالرحمن باقیمانده نیروی وی را تار و مار کرد و کشتیهای او را بسوخت که فرار نتواند کرد. فهری در ناحیه والانس موضع گرفت و محصور شد اما مقاومتی سخت کرد و ترس وی به دلها افتاد و عبدالرحمن هزار دینار جایزه برای سرش معین کرد و یکی از بربران وی را بکشت و سرش را به نزد خلیفه اندلس برد.»15
پیوند عربی_فرنگی
پرده دیگر این ماجرای ننگین و تاسف بار، وحدت عمل خلفای عباسی با دولتهای اروپایی در مقابل دولت اموی اندلس بود، که منجر به تحت فشار قرار گرفتن مسلمان اندلس و سقوط نقاط گسترده‌تری از اندلس شد. وقتی منصور از مسالمت کاری نساخت به پپین پادشاه فرنگ16 متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن کمک گیرد و فرستادگان به دربار او روان کرد که سالی چند در آنجا مقیم بودند و با فرستادگان وی به نزد منصور بازآمدند و باز به دربار پپین رفتند و برای وی هدیه‏های گرانبها بردند اما این گفتگوها ثمری نداشت جز آنکه عبدالرحمن از هجوم فرنگیان به کشور خویش بیمناک شد و هرگز در صدد جنگ با عباسیان نیفتاد. بنابراین منصور در مانور سیاسی خویش به نسبت زیاد توفیق یافت و سیاست عباسیان را درباره اندلس پایه نهاد.17
آنان با تحریک یمانیان بر علیه اعراب شامی‌(که طرفدار بنی‌امیه بودند) و بربرها، می‌کوشیدند تا پایه‌های حکومت بنی‌امیه را سست کنند. در نتیجه عبدالرحمن فرزند منصور بن ابی عامر در عصر هشام دوم خلیفه اموی (399-366 هـ) با لقب مامون اعلان ولایتعهدی کرد. این اقدام او خشم خاندان اموی را برانگیخت و موجب شد محمدبن هشام بن عبدالجباربن عبدالرحمن سوم با همدستی اعراب قیسی و بربرها زمانی که عبدالرحمن به جنگ با مسیحیان رفته بود، واقعه بزرگی موسوم به الفتنه البربریه را در سال 399 ق خلق کند. این حادثه شورش‌ها و جنبش‌های دیگری را در پی داشت، ضمن آنکه قتل عبدالرحمن عامری در همان سال، مسیحیان را به سمت جنوب پیش برد و زمانی که هشام دوم برای دومین بار به خلافت رسید (403- 400 ق) بحران‌های پی در پی بربرها، او و مردم قرطبه را ناامید و مجبورشان کرد به مسیحیان پناه ببرند. مسیحیان نیز به ازای بازپس‌گیری بیش از 200 دژ از دژهای آزاد شده عصر عامری، به خلیفه اموی و مردم قرطبه کمک کردند.18
مسیحیان آگاهانه از این اختلافات در جهت اهداف خود استفاده می‌کردند، همان طور که سسنندو (ششنند) یکی از مستعربان معاهد و مشاور آلفونس ششم می‌گوید و عبدالله بن بلقین زیری امیر غرناطه آن را در خاطرات خود به نام التبیان برای ما بازگو کرده است؛ «مقصود- یعنی آزادسازی اسپانیا- وقتی حاصل می‌آید که مهاجمان (مسلمانان) ناتوان و ناتوان تر شوند و دیگر برای ایشان نه اموالی مانده باشد و نه مردان جنگجو. آنگاه ما آن سرزمین را بی هیچ رنجی بازپس خواهیم گرفت.» متاسفانه غیرت مسلمانی در دولتها و ملتهای مسلم وجود نداشت و نه تنها وحدت عمل میان آنان صورت نگرفت، بلکه تا توانستند با فرنگیان به تعامل پرداختند تا یکدیگر را تضعیف نمایند.
جدال اعراب و مستعربان
در کنار منازعات حکومت اموی اندلس با یمانی‌ها و قیسی‌ها، بربرها نیز حرکت‌هایی چند ضدحکومت اموی شکل دادند و از عصر حکم بن هشام سومین امیر اموی، مولدین یعنی نسل دوم اسلام آورندگان عصر فتوح (اسالمه) به جمع آنها پیوستند. قیام معروف آنها در 202 ق / 808 م در اطراف قرطبه که به نام «انقلاب ربض» در تاریخ ثبت است به مهاجرت برگشت ناپذیر گروهی بزرگ از مسلمانان قرطبه به شمال آفریقا و اسکندریه منجر شد. در عصر عبدالرحمن دوم که تا حدودی تسامح و مدارا با مسیحیان اندلس بیشتر بود پدیده استعراب یا عرب گرایی که مبین اقبال مسیحیان ذمی‌‌اندلس به زبان عربی و فرهنگ مسلمانان بود قابل توجه است، که در نهایت زمینه گرایش به اسلام را در میان آنها رواج می‌داد. این اقبال و رویکرد خشم مسیحیان متعصب را برانگیخت و جمع دیگری از همین مستعربین به تحریک کلیسا برخاسته، خواستار مقابله جدی با مسلمین و دولت اسلامی‌شدند. مولدین پیش گفته که در بسیاری از مناطق اکثریت داشتند با اصرار بر حفظ قومیت اسپانیایی خود، در صورت رفتار عرب‌گرایانه دولت‌های اسلامی‌اندلس، از خود گرایش‌های قومی‌شدید نشان داده و در حرکت‌های ضددولتی شرکت پیدا کرده یا خود بنیانگذار آن می‌شدند. طلیطله (تولدوی امروزی) بزرگ‌ترین مرکز تجمع مولدین و کانون حرکت‌های ضددولتی شاهد جنبش‌هایی بود که بعضاً با حمایت مسیحیان رخ می‌داد.
مهم‌ترین شورش مولدین در دوره اسلامی‌اندلس، جنبش عمر بن حفصون علیه دولت قرطبه (کوردوبا) بود. او توانست از جیان در شرق تا استجه در غرب را قلمرو خود کند. این شورشگر اندلسی در عصر عبدالله بن محمد امیر اموی (300- 275 هـ) تا نزدیک قرطبه آمد و بر دژ پولای در جنوب شرقی پایتخت مسلط شد و در سال 286 ق به مسیحیت گروید. همکاری مسیحیان معاهد یا مستعربان با این مولدین و دولت‌های مسیحی از نکات برجسته در مبارزه مسیحیان علیه مسلمین اندلس است. مولدین با حمایت و مساعدت آنها توانستند قلعه منت شاقر یا مندخار در شمال شرقی غرناطه را اشغال کرده و جمعی از اعراب را سر ببرند. آنها در محاصره و اشغال قلمریه (آلمریا) در سال 456 ق پادشاه قشتاله را یاری کردند.19 بدین ترتیب دولت بنی‌امیه در اندلس نیز منقرض شد و دولت‌های کوچکی در مناطق مختلف اندلس تشکیل شد.
احیای اندلس به‌دست بربرها
در دوره حکومت «عمر المتوکل»، «آلفونسو» پادشاه مسیحی «لیون» به سرزمینهای شمالی بطلیوس حمله و بخش وسیعی از آن را اشغال کرد. در سال 478 ه . ق «طلیطله» را تصرف کرد و پس از این پیروزی، نامه‌ای تهدیدآمیز به «معتمد بن عباد»، حاکم «اشبیلیه» نوشت و از وی خواست تسلیم شود. نیز نامه‌ای تهدیدآمیز به «متوکل بن افطس»، حاکم «بطلیوس» نوشت و از وی خواست شماری از قلعه‌هایش را به او بسپارد. خبر اشغال «طلیطله» و نامه‌های تهدیدآمیز «آلفونسو» به همه حاکمان مسلمان دولتهای مستقل رسید. آنان برای حفظ حکومت خود، برای اولین و آخرین بار، تصمیم گرفتند با یکدیگر متحد شوند. از این رو، 13 تن از حاکمان دولتهای مستقل جلسه‌ای تشکیل داده، نامه‌ای به «یوسف بن تاشفین»، حاکم «مرابطون»20 در «مغرب»(مراکش) نوشته و از وی خواستند به کمک آنان بشتابد. در سال 479 یوسف با مشورت فقهای مغرب با سپاهی عظیم به «بطلیوس» آمد و با لشکر آلفونسو به جنگ پرداخت و وی را در نبرد مشهور به «زلاقه» شکست داد. یوسف بن تاشفین پس از پیروزی به مغرب برگشت؛ اما در سال 483 به دنبال سقوط «شِلب» توسط مسیحیان، به اندلس برگشت و تمام شهرهای اندلس را تصرف و دولتهای مستقل را ساقط و دولت مرابطون اندلس را تأسیس کرد.
کمی‌بعد دولت مرابطون که دولت شهرها را تصرف و در تیول خود درآورده بود، موجب نارضایتی اندلسی‌ها شد و آنان برای احیای استقلال خود دست به شورش زدند، از سوی دیگر، رفاه طلبی مرابطون در سرزمین مستعد و زیبای جدید، روحیه جنگاوری و دینی آنان را که محصول حضور در صحرای بزرگ بود (مرابط به معنای جنگجوی صحرا نشین است)، از دست دادند و در جنگ با مسیحیان شکست خورده و مضمحل شدند. در نتیجه مسلمین مجدد از بربرهای افریقا استمداد طلبیدند و سپاهان الموحدون دولت جدید و متعصب که به تازگی از شمال آفریقا وارد اسپانیا شده بودند، در جنگ آلارکوس در سال 1195م مسیحیان را شکست داده و خود را حاکم مطلق اندلس کردند. اما پس از مدتی موحدون نیز به همان آفت مرابطون گرفتار آمدند و در اواخر دوران حکومت‌شان، پادشاهان مسیحی بارها به قلمرو سرزمینهای اسلامی‌تجاوز کردند. پادشاه پرتغال، «افونسو انریکش»، به شهرهای غربی اندلس حمله کرد و «کنت نونیو»، حاکم «طلیطله»، به شهرهای جنوبی طلیطله یورش برد. در سالهای 542 ـ 556 مسیحیان، بسیاری از شهرهای غربی اندلس را تصرف کردند. در سال 1212م در نبرد تعیین کننده «لاس ناواس دوتولوسا»، قوای مشترک مسیحیان، سپاهان مراکشی «الموحدون» را شکست دادند. بدین ترتیب، دروازه‌های سرزمین زیبا و آباد اندلس به روی مسیحیان گشوده و پادشاه پرتغال نیز شهر «شلب» را اشغال کرد. در سال 633 مسیحیان  «قرطبه» و در سال 646 نیز «اشبیلیه» را تصرف کردند و اندک اندک بر تمام شهرهای اندلس، جز غرناطه و چند شهر کوچک دیگر، تسلط یافتند.
عصر انحطاط و تفرقه
پس از سقوط موحدون، حکومت‌های کوچک محلی مجددا احیا شدند و دولت‌شهرهای بنی هود، بنی زیری، بنی عباد و بنی نصر و ... هر یک در منطقه‌ای کوچک حکومت را به‌دست گرفتند. با ظهور عصر ملوک الطوایف وحدت سرزمینی کاملاً آسیب دید و بحران‌های اجتماعی بربرها، متعالبه و حتی اعراب شدت گرفت و مسیحیان به راحتی پیش رفتند و در این مسیر از دشمنی ملوک الطوایف با یکدیگر بهره گرفتند. به عنوان مثال جنگ بنوعباد با بربرهای بنوزیری به خاطر غرناطه، با جانبداری آلفونس ششم از بنوعباد صورت گرفت و در نتیجه اراضی غرناطه و دژهایی در جنوب غربی جیان به مسیحیان واگذار شد. یا نبرد بنو هود با بنوذوالنون در سال 436 ق با حمایت دولت‌های مسیحی و جدال بنو تجیب امرای سرقسطه با بربرهای بنوزیری که با حمایت دولت‌های مسیحی شمال اسپانیا مثل برشلونه (بارسلونا) و لیون شکل گرفت و مردم سرقسطه (ساراگوسا) امیر دولت متبوع خود را به خیانت متهم کردند از آن نمونه است.
از سوی دیگر تصرف قسطنطنیه (پایتخت امپراطوری روم شرقی) به‌دست سلطان محمد فاتح عثمانی هم نگرش منفی حاکم بر غرب را تقویت کرد. در این شرایط حملات دول مسیحی شمال اسپانیا افزایش یافت و قرطبه درسال 634. ق و اشبیلیه در سال 645 ق به‌دست مسیحیان افتاد. در این ایام فردی به‌نام محمد بن یوسف ابن نصر حکومت نصریه را تاسیس کرد.21 در سال 645 شهر «جیّان» توسط «فردیناند سوم»، پادشاه لیون، اشغال شد و ابو عبدالله محمد به ناچار شهر «غرناطه» را مرکز حکومت خود قرار داد که وی و 20 جانشینش 268 سال در آن حکومت کردند.22 غرناطه در آن روزگار، مهمترین شهر اسلامی‌اندلس به شمار می‏آمد، زیرا شهر قرطبه پایتخت امویان اسپانیا به دست مسیحیان افتاده بود. بنی نصر مدتها در برابر مسیحیان ایستادگی كردند. لکن آسایش طلبی و اختلافات داخلی، مهمترین عامل ضعف آنان در برابر قدرت در حال افزایش مسیحیان بود. آن‌هم دولت بنی نصری که به تنهایی می‏بایست در برابر دو دولت قدرتمند مسیحی اسپانیا یعنی كاستیل و آراگون ایستادگی می‏كرد. با ازدواج فردیناند (1516 ـ 1451 م) پادشاه قشتاله (کاستیل) و ایزابل ملکه ارغون (آراگون) و اتحاد آنها به منظور تشكیل دولت واحد اسپانیا كار بر مسلمانان سخت‏تر شد. آن‌دو در دوازدهم جمادی الثانی سال 896 ق آهنگ غرناطه کرده و پس از محاصره این آخرین سنگر مسلمانان، با بنای پایگاهی برای نظامیانش به نام شنتفی که با نام سانتافه در تاریخ اسپانیا ماندگار است، در مدت هفت ماه جمع زیادی از مسلمانان را کشتند.23
دولت بنی نصر در آخرین روزهای حیات خود، دست كمك به سوی دولت عثمانی دراز كرد که در مشرق مدیترانه قدرت مسلمانان را احیا كرده بود، اما فاقد نیروی دریایی كافی برای رساندن كمك مؤثر به مسلمانان اندلس بود. دولتهای قبایلی بربر در شمال افریقا هم قدرت كافی نداشتند. لذا بنی نصر به امید حفظ حیات خود، درصدد مصالحه با دولت مسیحی اسپانیا بر آمد. برای این منظور معاهداتی میان طرفین‏ منعقد شد اما دولت اسپانیا به هیچیك از معاهدات خود وفادار نماند. در نتیجه بنی نصر بار دیگر با توسل به جنگ كوشیدند موقعیت خود را حفظ كنند. سرانجام شهر غرناطه در سال 897 ق / 1492 م سقوط كرد، بنی نصر به شمال افریقا عقب نشست و این به معنای پایان عمر آن بود. با شكست دولت بنی نصر مسلمانان اسپانیا سخت در فشار قرارگرفتند. بر اثر این اقدامات، حیات اسلام و مسلمانان پس از هشت قرن به طور كلی در اسپانیا به پایان رسید.24
اندلس عربی یا اسلامی؟
با تسلیم شهر غرناطه در اوایل سال 897 ق/ 1492 م معاهده‌ای در بیش از 60 بند میان دو طرف امضا شد. طبق این معاهده، مسلمانان ساکن در اسپانیا ضمن برخورداری از امنیت کامل جانی و مالی و آزادی در تجارت و داد و ستد، بر دین خود باقی مانده و مطابق با شریعت اسلامی‌زندگی می‌کردند. اما مسیحیان پس از چندی برخلاف تعهدات خود بر مسلمانان سخت گرفتند. آخرین پادشاه بنو احمر هم که از مسیحیان تعهد گرفته بود در پناه دولت قشتاله باشد، با امضای سند جدیدی خود را خادم پادشاه و ملکه مسیحی خوانده، در سال 898 ق با گریه‌ای زنانه آخرین فغان را برداشت. هرچند طبق معاهده‌ای که به امضا رسیده بود، به مسلمین آزادی در دین، سنن و زبان اعطا شده بود اما مسیحیان با ورود به غرناطه، میراث مکتوب مسلمین را سوزاندند. مالکان مسلمان تحت سلطه اشراف و نجبای مسیحی درآمدند و به مرور مسلمین در کمپ‌ها و مکان‌های مشخص سکونت داده شدند.25 ادامه این فشارها عکس‌العمل‌های شدیدی از جانب مسلمین در پی داشت.
مسلمانان اندلس پس از این سرکوب‌ها، از هم دینان خود در مشرق یعنی دو دولت ممالیک مصر و عثمانی مدد جستند، اما جوابی نیافتند. درد دل مردم مسلمان اندلس و مدد جستن آنها از سلطان بایزید عثمانی نیز سودی نبخشید زیرا در این ایام دو دولت عثمانی و ممالیک با یکدیگر درگیر بودند. به استناد سند دیگری 40 سال بعد مردم اندلس دوباره نامه‌ای به اسلامبول برای سلیمان قانونی فرستادند و از او همراهی خواستند که آن‌هم بی‌نتیجه بود چراکه او ترجیح می‌داد به محاصره وین (پایتخت امپراطوری اتریش) و جنگ با شاه طهماسب صفوی بپردازد که البته این جنگ دراز مدت، با شکست آنان نیز منجر شد. علیرغم سقوط اندلس در اثر اختلاف بین مسلمین و اتحاد آنان با بیگانگان، مسلمین درس عبرت نگرفته و همین ماجرا در چند قرن بعد میان دولتهای مسلمان صفوی و عثمانی تکرار شد، چنانچه صفویه شیعی مذهب در جدال با عثمانی سنی مذهب نیز، دست دوستی به سوی دولتهای انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ... دراز کرد و از طریق امتیازات سنگین به آنان، اسلحه مدرن وارد ایران ساخت. کما اینکه در جریان مقابله با پرتغالی‌های مستقر در خلیج فارس هم، شاه عباس اول دست به دامان بریتانیا شد و عملا تنگه هرمز را از پرتغالی‌ها گرفته به انگلیسی‌ها داد.
قیام پس از سقوط
بزرگ‌ترین قیام مسلمانان پس از سقوط اندلس در سال 976 ق و عصر فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا رخ نمود. او که برخلاف پدرش - شارل کن- بسیار متعصب و خشن بود، در سال 975ق قانون تحریم زبان و لباس عربی را که نیم قرن قبل وضع شده، ولی اجرای آن به تعویق افتاده بود مجدداً ابلاغ کرد. بر اساس این قانون آداب و سنن مسلمانان لغو شد. ابلاغ آن فرمان در اندلس در سالروز سقوط غرناطه بود، تا از آن پس به عنوان روز ملی و یکی از اعیاد مسیحی تکریم شود. این حادثه خشم مسلمین اندلس (موریسک‌ها) را برانگیخت. در بشرات فردی به نام فرج که ظاهراً از بازماندگان خاندان عرب‌نژاد بنوسراج در عصر بنو احمر بود قیام خود را در سال 976 ق آغاز کرد و از آنجا به غرناطه آمد. به علت همراهی نکردن مسلمانان غرناطه با او دوباره از شهر به منطقه البشرات رفت. این انقلاب بزرگ که پایان حرکت‌های فراگیر ضدحکومتی بود بیش از دو سال طول کشید و رهبر بعدی آن فرناندو قرطبی که به اعتبار اصالت عربی‌اش محمدبن امیه خوانده می‌شد فداکاری‌ها کرد و پس از او پسر عم و جانشینش «دیگولوپث» که «ابن عبو» خوانده می‌شد26 با نام «مولای عبدالله محمد» راه او را ادامه داد. اما پس از مقاومت‌های مردانه مخفی‌گاهش لو رفت و سر بریده‌اش در غرناطه بر فراز دکلی قرار گرفت. این قیام آنچنان برای اسپانیا گران آمد که فیلیپ دوم در سال 978 ق/ 1570 م فرمان اخراج همه مسلمانان از غرناطه و مصادره اموال‌شان را صادر کرد. پس آن و با احتساب اخراج مسلمین غرناطه توسط دن خوان اتریشی برادر غیرشرعی فیلیپ که مامور مقابله با قیام مسلمانان بود نزدیک به 50 هزار نفر از غرناطه به سایر نقاط کوچانده شدند. در سال 1018 ق/ 1609 م قانون تبعید نهایی مسلمانان موریسک توسط لرما نخست وزیر اسپانیا صادر شد. اخراجی که به قول یک کاردینال فرانسوی «از نظر جسارت و توحش سخت‌ترین حادثه‌ای است که تاریخ ضبط کرده است».
جالب آنجاست که می‌بینیم فرهنگ اسلامی‌تا بدانجا در اسپانیا حاکم شده بود، که حتی کسانی از بین اسپانیای‌های مسیحی آن‌زمان، مثل‌هاشم ضراب و عبدالرحمن جلیقی که به تحریک کلیسا علیه مسلمانان می‌جنگیدند، اسم و رسم عربی داشتند! اما پس از سقوط غرناطه کار به جایی رسید که شورشیان مسلمان اسم‌های اسپانیایی همچون لوپز بر خود داشتند. دکتر ناصری طاهری، استادیار گروه تاریخ تمدن و ملل اسلامی‌دانشگاه الزهرا در مقاله ای با عنوان “چگونه اندلس سقوط کرد” می‌نویسد:
مسلمین اندلس در فاصله سقوط غرناطه تا تبعید نهایی، وفاداری خود به اسلام و خویشتن عربی را مورد توجه داشتند. دکتر لویس کاردیاک در رساله دانشگاهی خود مصادیقی از این اهتمام را ذکر می‌کند. مثلاً آندره لوپز یک مسلمان موریسک که بعد از انقلاب بشرات تبعید شده بود، در برابر دادگاه تفتیش عقاید آرزو می‌کند قبل از مرگش به هویت عربی‌اش بازگردد. یا زنی عربی الاصل در مادرید وقتی مورد سرزنش قرار می‌گیرد به عربیت خود افتخار می‌کند. همچنین در سال 981 ق وقتی جوانی را که از اعراب طلیطله است سنگ باران می‌کنند می‌گوید «من تا نخاع استخوانم عربی ام.»27
آنچه که از این مقاله و از شواهد بر می‌آید، پایداری اعراب به سنت عربی است، نه اسلامی‌و تعصب آنان به ملیت است و نه مذهب. شاهد ماجرا می‌گوید: “تا مغز استخوان عربم” و نمی‌گوید مسلمان. این تعصبات نه تنها درمان درد ساکنان اندلس نبود، که ریشه درد همو بود، چراکه همین تعصبات جاهلی به قومیت عرب و یمنی و بربر و شامی‌و غیر شامی‌بود که اندلس را از درون مضمحل ساخت. که اگر اندلس، اسلامی‌می‌بود، هرگز چنین نمی‌شد.
1 _در سال ۱۲۹۱ میلادی، ممالیک مصر با تسخیر دژ عکا، که آخرین پناهگاه صلیبیون در سرزمینهای اسلامی‌بود، خط پایانی بر حضور مسیحیان در ارض مقدس کشیدند.
2 _ اندلس چگونه سقوط کرد، دکتر عبدالله ناصری طاهری، ضمیمه روزنامه اعتماد. مورخ 5 دی 1387.
3 _ البته امروز جبل الطارق در تصرف بریتانیا است.
4 _ اَندَلُس یا اَندَلوثیا در اواخر حضور مسلمین به منطقه کوچکی در جنوب اسپانیا محدود شده بود، امروزه به یکی از ۱۷ بخش خودمختار کشور اسپانیا اطلاق می‌شود که شامل 8 استان است و  پایتخت آن شهر سویل (اشبلیه) است.
5 _ البته عوامل دیگری نیز در این ماجرا موثر بود، من جمله اختلاف و نارضایتی یهودیان با مسیحیان، که به عنوان اقلیت مذهبی، بیشتر تحت فشار بودند و حکومت چنان بر آنها سخت گرفت که یهودیان با آغوش باز از مسلمانان استقبال کردند و در جریان فتح اسپانیا از هیچ کمکی برای پیروزی دریغ نکردند.
6 _ مسلمین در جنگ با شارلمانی شکست خورده و سرانجام در آنجا متوقف شدند. با تغییر سیاست دستگاه خلافت که از ترس تمرد سرداران خود در اروپا، حمایت از فتوحات اروپایی را متوقف نمودند، مسلمین کم‌کم از فرانسه (که مکان قوم گل و قلمرو امپراطوری مقدس روم محسوب می‌شد) به پشت کوه‌های پیرنه که مرز اسپانیا و فرانسه امروز است، بازگشتند.
7 _ چنین تحلیلهایی نقطه اتکای آثار دکتر صادق زیباکلام نیز هست. رک: ما چگونه ما شدیم، دکتر صادق زیباکلام، نشر روزنه و هم‌چنین سنت و مدرنیته، از همان نویسنده و همان انتشارات.
8 _ ناصری طاهری، همانجا.
9 _ کشتار و تجاوز لشگر یزید بن معاویه در شهر مدینه در اواخر ذیحجه سال 63 هجری.
10 _ همانجا.
11 _ همان.
12 _ تصرف اندلس به دست سپاه اسلام، جام جم آنلاین، مورخ دهم اسفند سال 1386.
13 _ ناصری طاهری، همانجا.
14 _ همان.
15 _ تاریخ اسلام و دولتهای مسلمان، رسول جعفریان، و عبدالرسول خیراندیش.
16 _ پپین‌ها خاندان قدیمی‌در فرانسه بودند که مدتها پیش از روی کار آمدن بوربن‌ها پادشاهی می‌کردند. جان اشتاین بک، رمان “سلطنت کوتاه پپین چهارم” را درباره یکی از بازماندگان خیالی این خاندان نوشته است.
17_ تصرف اندلس به دست سپاه اسلام، همانجا.
18_ ناصری طاهری، همانجا.
19_ همان.
20_ مرابطین متشکل از شعبه‌هایی از قبایل «صنهاجه» و از بزرگترین قبایل بربر آفریقا که به «ملثمین» یعنی نقابداران نیز معروف بودند.  “ابن خلدون” می‌گوید چون نقاب بر چهره می‌انداختند به ملثمین خوانده شدند. رک: تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا، عبدالله ناصری طاهری، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی.
21 _ تاریخ اندلس، سایت دانشنامه.
22 _ محمد‌رضا سمّاک امانی، اسلام در اسپانیا (آندلس).
23 _ جالب آنکه امروزه ما ایرانیان، خودرویی با همین نام (سانتافه) را که عملا توهینی آشکار به تاریخ مسلمین است را به عنوان هدیه دنیای مدرن می‌پذیریم و به داشتن آن افتخار هم می‌کنیم!
24 _ اوضاع اندلس پس از بنی‏امیه، تاریخ اسلام و دولتهای مسلمان، ص 149، رسول جعفریان و عبدالرسول خیراندیش.
25 _کاری که امریکاییها با ساکنان اصلی این سرزمین کردند و امروزه اسرائیل با ملت فلسطین می‌کند.
26 _ جالب است که الان نام دیه گو لوپز دروازه بان تیم ویارئال اسپانیا برای همه آشناست، اما دیه گو لوپز مسلمان نه!
27 _ ناصری طاهری، همانجا.

باغ عدن، نبش خیابان هفتم، نه بابا، سر کوچه ما...

 بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم

کدام ژرفا سنج کفاف کند عمق این حقیقت و معنا را؟

باغ عدن یا بهشت زمینی (به عبری: גַּן עֵדֶן)‏ طبق شرحی که در بخش پیدایش در کتاب مقدس آمده جایی است که اولین انسان یعنی آدم و همسرش حوا بعد از خلق شدن توسط خدا، آنجا زندگی می‌کردند. این باغ بخشی از داستان خلقت در ادیان ابراهیمی است. طبق داستان خلقت از کتاب عهد عتیق موقعیت جغرافیایی آن به رودی چهار شعبه شده (فیشون، جیحون، حدَّقل، فرات) و مناطق حویله، آشور و نود[۱](اغلب اتیوپی ترجمه شده) مربوط می‌شود.
محتویات  [نهفتن]
۱ موقعیت
۱.۱ در بابیلون و سومر
۱.۲ لبنان
۱.۳ دیگر فرضیه‌ها
۱.۳.۱ جکسون کانتی ، میسوری
۱.۳.۲ تبریز
۲ پانویس
۳ منابع
موقعیت [ویرایش]



نقشه اسپانیایی-عربی از سال 1109 پس از میلاد.باغ عدن در شرق مشخص است (در بالا)
محل دقیق بهشت عدن، هنوز موضوع جدل و اندیشه در میان مسیحیان است. نظریه‌های گوناگونی، موقعیت آن را سرچشمه‌های دجله و فرات، عراق (میانرودان)، آفریقا و یا خلیج فارس حدس می‌زند و یا میان دیگر مسیحیان یک استعاره شناخته می‌شود.
در بابیلون و سومر [ویرایش]
برپایه اساطیر سومریان باغ عدن در موازات دیلمون بوده‌است.جایی جاودانه که مرگ و بیماری در آن راهی ندارد. [۲]
لبنان [ویرایش]
از حزقیال 13 به نظر می‌رسد باغ عدن در لبنان باشد.[۳]در اسطوره‌های فینیقی به نظر می‌رسد لبنان جایگزین باغ عدن است [۴]و ارتباط میان بهشت، باغ عدن و جنگل‌های لبنان (احتمالا به صورت نمادین استفاده می‌شود) در نوشته پیشگویانه وجود دارد.[۵]ادوارد لیپینسکی و پیتر کایل پیشنهاد می‌دهند که باغ درختان (بهشت سومری) که قدیمی‌ترین نسخه اشاره به باغ عدن در سومری است ، به محدوده کوهستان‌های درون و بیرون لبنان ارتباط دارد.[۶]
دیگر فرضیه‌ها [ویرایش]
جکسون کانتی ، میسوری [ویرایش]
اعضای کلیسای عیسی مسیح از واپسین روز دوم (همچنین به عنوان مورمون‌ها یا واپسین روز دوم شناخته می‌شود)، باور دارند باغ عدن در جکسون کانتی، میسوری واقع شده‌است.[۷]
تبریز [ویرایش]
در یکی از این نظریه‌ها، دیوید رول ادعا کرده‌است که سرزمین عدن، در جلگه‌ای وسیع در شمال کوه آتشفشانی سهند و در نزدیکی تبریز قرار داشته‌است. رول به مناطق و مکان‌هایی استناد کرده‌است که به باور او نام آن‌ها با توصیفات کتاب مقدس، همخوانی دارد.
این تطابق‌ها شامل موارد زیرند:
سرچشمه‌های چهار رودخانه دجله، فرات، ارس و سفیدرود که در نزدیکی بهشت عدن قرار دارند.
محدوده کوه کوشه داغ (سرزمین کوش)
نوقدی بالا و پایین (سرزمین نود) [۸]
اریک کلاین استاد باستان شناسی و تاریخ باستان در دانشگاه جرج واشنگتن درباره فرضیه رول میگوید:فرضیه وی پایه علمی ندارد.فرضیه وی بر پایه گمانه زنی با توجه به انتقال جای نام‌ها برای رودخانه‌های گوناگون و مناطق نزدیک آن از دوره باستان به دوران کنونی است. احتمال فرضیه وی بیشتر از دیگر فرضیه‌ها نیست و احتمالش کمتر از فرضیه‌های اسپیسر ، زارین و ساور است.[۹]
پانویس [ویرایش]

↑ نود مکانی در شرق عدن (پیدایش ۴:۱۶) مطابق ترجمه کتاب مقدس چاپ انتشارات ایلام چاپ سوم ۲۰۰۲
↑ Cohen 2011, p. 229
↑ Stordalen 2000, p. 164
↑ Brown 2001, p. 138
↑ Swarup 2006, p. 185
↑ Smith 2009, p. 61
↑ Bruce A. Van Orden, “I Have a Question: What do we know about the location of the Garden of Eden?”, Ensign, Jan. 1994, 54–55
↑ Rohl, David (1998). Legend: The Genesis of Civilisation. London: Century. ISBN 0-7126-7747-X.
↑ Cline, Eric H. (2007). From Eden to Exile: Unraveling Mysteries of the Bible. National Geographic. p. 10. ISBN 978-1-4262-0084-7.
منابع [ویرایش]

    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ باغ عدن موجود است.
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Garden of Eden»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۳ ژوئن ۲۰۰۸).
    این یک نوشتار خُرد پیرامون دینی و آیینی است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ باغ عدن موجود است.
قع یک مکان
رده‌ها: باغ عدنآدم و حوا آرمان‌شهراساطیر ابراهیمی عبارت‌های کتاب مقدس عهد عتیق کتاب پیدایش هلال حاصلخیز

قس عربی

جنات عدن : "جنة" تعنی حدیقة غناء ومنها جنینة حیث أشجار الفاکهة والخضرة والماء العذب و"عدن" بمعنى الخلود, فجنات عدن تعنی جنات الخلود أو جنات الخـُـلـد.

ووفق الدیانتین الیهودیة والمسیحیة فالکتاب المقدس یشیر إلى أنها مکان الخلق الأول حیث خلق الله آدم وحواء. وأکثر التعابیر وضوحا موجودة فی العهد القدیم وکلمة عدن مأخوذة من اللغة الأکادیة فی العراق وتعنی الحلاوة.

المـوقـع : تمیل أغلب الآراء إلى ان مکان هذه الجنة هو عند التقاء نهری دجلة والفرات فی جنوب العراق فی منطقة القرنة فی محافظة البصرة. حیث توجد هناک شجرة قدیمة جدآ تدعى شجرة ادم.وهذة الشجرة معروفة عند اهالی مدینة القرنة منذ مئات السنین حیث یخبر الآباء ابنائهم ان ابائم واجدادهم قد وجدوها فی هذا المکان، ویزورها العدید من السواح الاجانب.

أیضا عند ذکر فیقصد بها الجنة فی الدار الاخرة (وهی اسم لمجموع الجنان) وتذکر هذه الجنة کونها للمؤمن الذی یکافؤه الرب على طاعاته وعمله الصالح والتزامه بتعالیم دینه بجنات تکثر فیها النعم والمسرات. ولهذه الجنان أنواع ودرجات فهناک الوسیلة والفضیلة والدرجة العالیة الرفیعة والفردوس

[عدل]فی البحث عن

- کان علماء الآثار قد حددوا مراکز تمارس فیها طقوس عبادة الثعبان فی العالم القدیم وهی أرض سومر Sumaria (تقع فی الجزء الجنوبی من العراق حالیاً)، کان الدارس الفیکتوری جورج سمیث أول من ترجم ملحمة جلجامش وفی عام 1875 أعلن عن أعظم اکتشافاته وهی إینوما أیلیش Enuma Elish أی قصة بدء الخلق بحسب معتقدات السومریین والتی ترجع کتابتها إلى 2000 عام قبل المیلاد، یتحدث النص المحفور أن العالم خلق فی 7 أیام وبأن العالم بدأ بحدیقة (جنة) کما فی النص التوراتی، وعلى عکس التوراة خلق العالم السومری بواسطة ربة لها شکل أفعى عملاقة تسمى تیامات Tiamat، فهل أخذ العبرانیون تلک الأسطورة السومریة جعلوها لهم ؟ وهل تحولت فکرة تلک الآلهة الأفعى لتصبح غاویاً شیطانیاً ؟، فی ذلک الخصوص یرى الدراسون للأدیان القدیمة أنه نسق مألوف فی علم الأساطیر (المیثولوجیا)، إذ غالباً ما تظهر عناصر مأخوذة عن أسطورة أقدم مجدداً فی دیانات لاحقة، تعود أقدم الأجزاء معروفة من النصوص التوراتیة التی أعیدت کتابتها إلى 1000 سنة قبل المیلاد وربما کانت تتضمن أساطیر قدیمة من الأرض التی أصبحت موطن إبراهیم الذی أتى منه نسل بنی إسرائیل، ولکن هل هی مجرد مصادفة أن یحدد النص التوراتی موقع عند ملتقى منابع نهر الفرات ونهر دجلة ونهرین آخرین هما فیشون Pison (سیحان) وجیحان Gihon ؟ فی یومنا هذا یجری نهری الفرات ودجلة عبر أراضی ترکیا وسوریا والعراق لکنهما لا ینبعان من نفس المکان کما أن نهرا سیحان وجیحان غیر متواجدان.

- ومع ذلک یعتقد جوریس زارین وهو عالم آثار أمریکی-لاتفی وبروفسور فی جامعة ولایة میسوری الأمریکیة ومتخصص فی الشرق الأوسط أنه توصل إلى حل اللغز، فقد کان سافر إلى شبه الجزیرة العربیة فی عام 1971 لإجراء بحث حول آثار الحضارات القدیمة هناک فاکتشف بأن شبه الجزیرة والعربیة لم تکن على الدوام صحراء قاحلة وإنما کانت تحوی على میاه وافرة جداً على عکس أیامنا هذه، وتشکلت الدلتا من نهری الفرات ودجلة بالقرب من مصبهما وتسمى دلتا وادی الباطن وهی نظام نهری مذهل وضخم یروی المنطقة الشمالیة الغربیة من شبه الجزیرة العربیة ویمضی تدریحیاً نحو المنطقة الشمالیة الشرقیة منها، وهذا أثار اهتمام الباحث زارین لدراسة المنطقة عن کثب.

- وأثناء البحث طلب زارین تزویده بصور جدیدة التقطت من قمر لاندسات الصنعی، ولم یستطع زراین أن یلتقط أنفاسه لدى رؤیته للصور، فقد کشفت الصور عن ما بدا أنه آثار مستحاثیة لنهرین أصبحا جافین الآن ویقعان فی وقتنا الحاضر فی کل من أراضی المملکة العربیة السعودیة وإیران، فهل هذا آثار ما ورد ذکره فی النص التوراتی ؟، یتحدث التوراة عن 4 أنهار تلتقی عند المنبع لکن زارین یعتقد أنها کانت تلتقی عند المصب فی منطقة قریبة من نهری دجلة والفرات اللذان یصبان الآن فی الخلیج العربی. یقول زارین :"مع أنهما لا یلتقیان الآن إلا أنهما ألتقیا مرة فی الماضی لما کان مستوى البحر منخفضاً وذلک فی 6000 إلى 7000 سنة قبل المیلاد. لذلک أقترح أن موقع کان فی المنطقة التی التقت بها الأنهار الأربعة".

- فی 600 قبل المیلاد کان مستوى البحر أقل بمقدار 500 قدم (145 متراً) من مستواه الحالی وکان الخلیج العربی وادیاً ضحلاً مع أربعة أنهار تجری باتجاه البحر وتشکل نهراً واحداً یجری فی هذا الوادی الخصیب الذی ربما کان الذی ورد فی النص التوراتی، یطلق علماء الآثار على تلک الفترة اسم العصر الحجری الجدید Neolithic والتی شهدت استخدام الإنسان القدیم للأدوات وهی تأتی فی أواخر العصر الحجری وکان البشر فی حینها یعتمدون على الصید بشکل جماعات لکن أمراً ما تغیر بشکل کبیر وهو بدایة معرفة الإنسان للزراعة التی تعود أول آثارها إلى 6000 سنة قبل المیلاد. وهو نفس الفترة التی کانت تحری فیها الأنهار الأربعة، وفقاً للنص التوراتی لم یکن بوسع آدم وحواء مجالاً للعودة إلى الجنة بسبب خطیئتهما، لکن العلم یقترح سبباً ملموساً أکثر وموجود أیضاً فی التوراة وهو حدوث فیضان کارثی فی المنطقة، ففی حوالی 7800 قبل المیلاد انتهى العصر الجلیدی وأصبح الجلید یتکسر ویبدأ بالذوبان بسبب حالة الدفء، ویتحول الجلید إلى ماء والماء یصب فی البحر، تدفق الماء یزید من مستوى البحر.

- یقول زارین :"فی معظم المناطق یستغرق ارتفاع منسوب البحر سنوات لکنه سیحدث فجأة فی واد محاط بالسلاسل الجبلیة کما هو الحال فی الخلیج العربی، ارتفاع منسوب المیاه سیؤدی إلى تدفقها من الممرات الجبلیة وتسقط کالشلال العظیم فی الوادی الخصیب مدمرة کل شیء فی طریقها، إن الأدلة الجیولوجیة على حدوث تلک الکارثة موجودة لیس فقط فی الخلیج العربی بل أیضاً فی البحر الأسود فی ترکیا فهناک أیضاً أخرى من حقبة العصر الحجری الجدید Neolithic کما حدث مع طوفان نوح، سجلت ذاکرة البشر ذلک الفیضان الکارثی من خلال التاریخ الشفوی لیصبح بعدها جزءاً من القصة السومریة عن الطوفان الکبیر فی ملحمة جلجامش الأسطوریة أو أسطورة أتلانتس المفقود (الأرض الغارقة) فی المیثولوجیا الإغریقیة".

==

تصنیفات: الهلال الخصیب أماکن توراتیة عبارات کتابیةأساطیر دینیة

قس ترکی آذری

Ədən bağı (İvritcə גַּן עֵדֶן, Gan ʿEdhen; Ərəbcə: جنة عدن, Jannat ʿAdn; İngiliscə:Garden of Eden)İncildə Adəm ilə Həvvanın yaşadığı cənnət bağıdır.
[redaktə]Mövqe

Harada olduğu tartışılsa də Orta Şərqdə bir yerdə olduğu düşünülməkdədir.
[redaktə]Təbriz
Deyvid Rol ıddia edibdir ki Ədən,Səhənd vulkanik dağının şimalında olan geniş düzənlikdə və Təbriz yaxınlığında yerləşir.."[1]
[redaktə]İstinadlar

↑ Cline, Eric H. (2007). From Eden to Exile: Unraveling Mysteries of the Bible. National Geographic, 10. ISBN 978-1426200847.
    Commonsda Ədən bağı ilə əlaqədar müxtəlif fayllar var.
Bu məqalənin azərbaycan dili əlifbasının ərəb qrafikası ilə qarşılığı vardır. Bax: عدن باغی
     Xristianlıq ilə əlaqədar bu məqalə qaralama halındadır. Məqaləni redaktə edərək Vikipediyanı zənginləşdirin.
Kateqoriya: Xristianlıq qaralamaları

قس ترکی استانبولی

Eden, (İbranice: גַּן עֵדֶן Gan Eden, Arapça: جنة عدن Jannat ‘Adn) İncil'de Adem ile Havva'nın yaşadığı cennet bahçesidir. Nerede olduğu tartışılsa da Orta Doğu'da bir yerde olduğu düşünülmektedir.
    Hristiyanlık ile ilgili bu madde bir taslaktır. Madde içeriğini genişleterek Vikipedi'ye katkıda bulunabilirsiniz.
Kategoriler: Hristiyanlık taslaklarıEden

قس انگلیسی

The mythical Garden of Eden (Hebrew גַּן עֵדֶן, Gan ʿEdhen) is the biblical "garden of God", described most notably in the Book of Genesis (Genesis 2-3), but also mentioned, directly or indirectly, in Ezekiel, Isaiah and elsewhere in the Old Testament.[1] In the past, the favoured derivation of the name "Eden" was from the Akkadian edinnu, itself derived from a Sumerian word meaning "plain" or "steppe", but it is now believed to be more closely related to an Aramaic root meaning "fruitful, well-watered."[1]
The Eden of Genesis has been variously located at the headwaters of the Tigris and Euphrates in northern Iraq, in Africa, and in the Persian Gulf. The Eden in Ezekiel, however, is unequivocally located in Lebanon. For many medieval writers, the image of the Garden of Eden also creates a location for human love and sexuality, often associated with the classic and medieval trope of the locus amoenus.[2]
Contents  [hide]
1 Summary
1.1 Genesis 2:4-3:24
1.2 Ezekiel and elsewhere
2 Babylonian and Sumerian parallels
3 Location
3.1 Lebanon
3.2 Iran (Tabriz)
3.3 Jackson County, Missouri, North America
3.4 Sri Lanka
4 From Eden to Paradise
5 Jewish eschatology
6 Art
7 See also
8 References
9 Bibliography
10 External links
[edit]Summary

[edit]Genesis 2:4-3:24


"Expulsion from Paradise", marble bas-relief by Lorenzo Maitani on the Orvieto Cathedral, Italy
The second part of the Genesis creation narrative opens with God creating the first human, whom he places in a garden "in the east, in Eden". God tasks the man to tend the garden, but forbids him to eat from the tree of knowledge of good and evil. God then forms a woman from a rib of the man to be a companion to the man. The first man and woman break God's command and eat the fruit of the forbidden tree, and God expels them from the garden to prevent them from eating of a second tree, the tree of life, and living forever. God then placed cherubim and a flaming sword flashing back and forth on the east side of the Garden of Eden to guard the way to the tree of life.
[edit]Ezekiel and elsewhere
Main article: Ezekiel's cherub in Eden
In Ezekiel 28:12-19 the prophet Ezekiel (the "son of man") sets down God's word against the king of Tyre: the king was the "seal of perfection", adorned with precious stones from the day of his creation, placed by God in the garden of Eden on the holy mountain as a guardian cherub. But the king sinned through wickedness and violence, and so he was driven out of the garden and thrown to the earth, where now he is consumed by God's fire: "All the nations who knew you are appalled at you, you have come to a horrible end and will be no more."
The "garden of God" is mentioned in Genesis 14, and the trees of the garden are mentioned in Ezekiel 31, and scattered passages from Ezekiel, Zechariah and the Psalms refer to trees and water in relation to the Temple without explicitly mentioning Eden.[3]
[edit]Babylonian and Sumerian parallels



Map showing the Tigris and Euphrates rivers
Sumerian mythology had a parallel to the Eden garden in Dilmun, the dwelling-place of the immortals where sickness and death were unknown.[4]
[edit]Location



Spanish-Arabic world map from 1109 AD with Eden in east (at top)
Genesis 2-3 locates the garden with reference to four rivers and the regions they flow through:
"Now a river flowed out of Eden to water the garden; and from there it divided and became four rivers. The name of the first is Pishon; it flows around the whole land of Havilah, where there is gold.[...] The name of the second river is Gihon; it flows around the whole land of Cush. The name of the third river is Tigris; it flows east of Assyria And the fourth river is the Euphrates."
"Kush" is often incorrectly translated as Ethiopia, which was also known as Cush, but in this case thought to be referring to Cossaea, a Greek name for Elam, immediately to the east of ancient Babylon, which, unlike Ethiopia, does lie within the region being described.[5]
[edit]Lebanon
Ezekiel 31 appears to identify Eden with Lebanon.[6] "[I]t appears that the Lebanon is an alternative placement in Phoenician myth (as in Ez 28,13, III.48) of the Garden of Eden",[7] and there are connections between paradise, the garden of Eden and the forests of Lebanon (possibly used symbolically) within prophetic writings.[8] Edward Lipinski and Peter Kyle McCarter have suggested that the Garden of the gods (Sumerian paradise), the oldest Sumerian version of the Garden of Eden, relates to a mountain sanctuary in the Lebanon and Anti-Lebanon ranges.[9]
[edit]Iran (Tabriz)
David M. Rohl (British Egyptologist and former director of the Institute for the Study of Interdisciplinary Sciences) posits a location for the legendary Garden of Eden in Iranian Azerbaijan, in the vicinity of Tabriz upon which the Genesis tradition was based. According to Rohl, the Garden of Eden was then located in a long valley to the north of Sahand volcano, near Tabriz. He cites several geographical similarities and toponyms which he believes match the biblical description. These similarities include the nearby headwaters of the four rivers of Edin, the Tigris (Heb. Hiddekel, Akk. Idiqlat), Euphrates (Heb. Perath, Akk. Purattu), Gaihun-Aras (Heb., Gihon), and Uizun (Heb. Pishon)[10]
[edit]Jackson County, Missouri, North America
See also: Adam and Eve (LDS Church)
Members of The Church of Jesus Christ of Latter-day Saints (also known as the Mormons or Latter-day Saints) believe that the Garden of Eden was located in present-day Jackson County, Missouri.[11]
[edit]Sri Lanka
Sri Pada is named after a footprint-like formation found near the summit of a conical mountain in Sri Lanka. The Buddhist tradition deems it to be the footprint of the Buddha, the Hindu tradition considers it that of Shiva, and in Muslim and Christian tradition the footprint is that of Adam. Moreover, there are four rivers starting from this mountain.
[edit]From Eden to Paradise



"The Garden of Eden" by Thomas Cole (c.1828)


The Expulsion illustrated in the English Caedmon manuscript, c. AD 1000


The Garden of Eden as depicted in the first or left panel of Bosch's The Garden of Earthly Delights Triptych. The panel includes many imagined and exotic African animals.[12]
After c.500 BC the Persian term "paradise" (Hebrew פרדס, pardes), meaning a royal garden or hunting-park, gradually became a synonym for Eden. The word "pardes" occurs three times in the Old Testament, but always in contexts other than a connection with Eden: in the Song of Solomon iv. 13: "Thy plants are an orchard (pardes) of pomegranates, with pleasant fruits; camphire, with spikenard"; Ecclesiastes 2. 5: "I made me gardens and orchards (pardes), and I planted trees in them of all kind of fruits"; and in Nehemiah ii. 8: "And a letter unto Asaph the keeper of the king's orchard (pardes), that he may give me timber to make beams for the gates of the palace which appertained to the house, and for the wall of the city." In these examples pardes clearly means "orchard" or "park", but in the apocalyptic literature and in the Talmud, "paradise" gains its associations with the Garden of Eden and its heavenly prototype, and in the New Testament "paradise" becomes the realm of the blessed (as opposed to the realm of the cursed) among those who have already died, with literary Hellenistic influences.
The Greek Garden of the Hesperides was somewhat similar to the Christian concept of the Garden of Eden, and by the 16th century a larger intellectual association was made in the Cranach painting (see illustration at top). In this painting, only the action that takes place there identifies the setting as distinct from the Garden of the Hesperides, with its golden fruit.
[edit]Jewish eschatology

In modern Jewish eschatology, it is believed that history will complete itself and the ultimate destination will be when all mankind returns to the Garden of Eden.[13]
In the Talmud and the Jewish Kabbalah,[14] the scholars agree that there are two types of spiritual places called "Garden in Eden". The first is rather terrestrial, of abundant fertility and luxuriant vegetation, known as the "lower Gan Eden". The second is envisioned as being celestial, the habitation of righteous, Jewish and non-Jewish, immortal souls, known as the "higher Gan Eden". The Rabbanim differentiate between Gan and Eden. Adam is said to have dwelt only in the Gan, whereas Eden is said never to be witnessed by any mortal eye.[15]
According to Jewish eschatology,[16][17] the higher Gan Eden is called the "Garden of Righteousness". It has been created since the beginning of the world, and will appear gloriously at the end of time. The righteous dwelling there will enjoy the sight of the heavenly chayot carrying the throne of God. Each of the righteous will walk with God, who will lead them in a dance. Its Jewish and non-Jewish inhabitants are "clothed with garments of light and eternal life, and eat of the tree of life" (Enoch 58,3) near to God and His anointed ones.[18] This Jewish rabbinical concept of a higher Gan Eden is opposed by the Hebrew terms gehinnom[19] and sheol, figurative names for the place of spiritual purification for the wicked dead in Judaism, a place envisioned as being at the greatest possible distance from heaven.[20]
[edit]Art

Garden of Eden motifs most frequently portrayed in illuminated manuscripts and paintings are the "Sleep of Adam" ("Creation of Eve"), the "Temptation of Eve" by the Serpent, the "Fall of Man" where Adam takes the fruit, and the "Expulsion". The idyll of "Naming Day in Eden" was less often depicted. Much of Milton's Paradise Lost occurs in the Garden of Eden. Michelangelo depicted a scene at the Garden of Eden in the Sistine Chapel ceiling.
[edit]See also

Antelapsarianism
Christian naturism
Fertile Crescent
Golden Age
Jannah
Persian gardens
Tamoanchan
The Summerland
Utopia
[edit]References

^ a b Cohen 2011, pp. 228–229
^ Curtius 1953, p. 200,n.31
^ Luttikhuizen 1999, p. 37
^ Cohen 2011, p. 229
^ Speiser, 1994.
^ Stordalen 2000, p. 164
^ Brown 2001, p. 138
^ Swarup 2006, p. 185
^ Smith 2009, p. 61
^ Cline, Eric H. (2007). From Eden to Exile: Unraveling Mysteries of the Bible. National Geographic. p. 10. ISBN 978-1-4262-0084-7.
^ Bruce A. Van Orden, “I Have a Question: What do we know about the location of the Garden of Eden?”, Ensign, Jan. 1994, 54–55
^ Gibson, Walter S. Hieronymus Bosch. New York: Thames and Hudson, 1973. p. 26. ISBN 0-500-20134-X
^ "End of Days". End of Days. Aish. Retrieved 1 May 2012.
^ Gan Eden - JewishEncyclopedia; 02-22-2010.
^ Gan Eden - JewishEncyclopedia; 02-22-2010.
^ Olam Ha-Ba - The Afterlife - JewFAQ.org; 02-22-2010.
^ Eshatology - JewishEncyclopedia; 02-22-2010.
^ Eshatology - JewishEncyclopedia; 02-22-2010.
^ "Gehinnom is the Hebrew name; Gehenna is Yiddish." Gehinnom - Judaism 101 websourced 02-10-2010.
^ "Gan Eden and Gehinnom". Jewfaq.org. Retrieved 2011-06-30.
[edit]Bibliography

Brown, John Pairman (2001). Israel and Hellas, Volume 3. Walter de Gruyter.
Carr, David M. (2011). "The Garden of Eden Story". An Introduction to the Old Testament. John Wiley & Sons.
Cline, Eric H. (2009). Biblical archaeology. Oxford University Press.
Cohen, Chaim (2011). "Eden". In Berlin, Adele; Grossman, Maxine. The Oxford Dictionary of the Jewish Religion. Oxford University Press.
Curtius, Ernst Robert; [trans. Willard R. Trask, 1990] (1953). European Literature and the Latin Middle Ages. Princeton UP. ISBN 978-0-691-01899-7.
Marlowe, W. Creighton (2000). "Eden". In Freedman, David Noel. Eerdmans Dictionary of the Bible. Amsterdam University Press.
Noort, Ed (1999). "Gan-Eden in the context of the mythology of the Hebrew bible". In Luttikhuizen, Gerard P.. Paradise interpreted: representations of biblical paradise in Judaism and Christianity. Brill.
Smith, Mark S. (2009). "Introduction". In Pitard, Wayne T.. The Ugaritic Baal Cycle, volume II. BRILL.
Speiser, E.A. (1994). "The Rivers of Paradise". In Tsumura, D.T.; Hess, R.S.. I Studied Inscriptions from Before the Flood. Eisenbrauns.
Stordalen, Terje (2000). Echoes of Eden. Peeters.
Swarup, Paul (2006). The self-understanding of the Dead Sea Scrolls Community. Continuum.
Tigghelaar, Eibert J.C. (1999). "Eden and Paradise". In Luttikhuizen, Gerard P.. Paradise interpreted: representations of biblical paradise in Judaism and Christianity. Brill.
Tsumura, D.T (1994). "Genesis and ancient near eastern stories of flood and creation". In Tsumura, D.T.; Hess, R.S.. I studied inscriptions from before the flood. Eisenbrauns.
Walton, John H.; Matthews, Victor H.; Chavalas, Mark W., eds. (2000). The IVP Bible background commentary: Old Testament. InterVarsity Press.
Walton, John H. (2006). Ancient Near Eastern Thought and the Old Testament: Introducing the Conceptual World of the Hebrew Bible. Baker Academic. ISBN 0-8010-2750-0.
Welch, John Woodland (2009). The Sermon on the Mount in the light of the Temple. Ashgate.
Wright, J. Edward (2002). The Early History of Heaven. Oxford University Press.
Wright, J. Edward (2004). "Whither Elijah?". In Chazon, Esther G.; Clements, Ruth. Things revealed: studies in early Jewish and Christian literature in honor of Michael E. Stone. Brill.
Wyatt, Nick (2001). Space and Time in the Religious Life of the Near East. Sheffield University Press.
[edit]External links

    Wikimedia Commons has media related to: Garden of Eden
    Look up Garden of Eden in Wiktionary, the free dictionary.
Smithsonian article on the geography of the Tigris-Euphrates region
Many translations of II Kings 19:12
[show] v t e
Afterlife locations
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)

Submit ratings
Categories: Torah placesChristian cosmologyBiblical phrasesAdam and EveConcepts of HeavenUtopiasFertile CrescentBook of GenesisAbrahamic mythologyGarden of Eden

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

وازه نامه 33 زبانه الحمرا Alhambra in 33 Languages


Alhambra n : a palace and fortress built in Granada by the Muslims in the Middle Ages
English
Proper noun
1.                  A palace in Granada, Spain; historically a royal palace.
This article is about the Alhambra in Granada, Spain. For other meanings, see:Alhambra (disambiguation).
The Alhambra (Arabic: الحمراء = Al-Ħamrā; literally "the red fortress") is a palace and fortress complex of the Moorish monarchs of Granada in southern Spain(known as Al-Andalus when the fortress was constructed), occupying a hilly terrace on the southeastern border of the city of Granada.
Once the residence of the Muslim kings of Granada and their court, the Alhambra is now one of Spain's major tourist attractions exhibiting the country's most famous Islamic architecture, together with Christian 16th century and later interventions in buildings and gardens that marked its image as it can be seen today. Within the Alhambra, the Palace of Charles V was erected by Charles V, Holy Roman Emperor in 1527.
Overview
The terrace or plateau where the Alhambra sits measures about 740 m (2430 ft) in length by 205 m (674 ft) at its greatest width. It extends from WNW to ESE and covers an area of about 142,000 m². Its most westerly feature is the alcazaba(citadel); a strongly fortified position. The rest of the plateau comprises a number of palaces, enclosed by a relatively weak fortified wall, with thirteen towers, some defensive and some providing vistas for the inhabitants. The river Darro passes through a ravine on the north and divides the plateau from the Albaicín district of Granada. Similarly, the Assabica valley, containing the Alhambra Park on the west and south, and, beyond this valley, the almost parallel ridge of Monte Mauror, separate it from the Antequeruela district.
History
Ibn Nasr, the founder of the Nasrid Dynasty, was forced to flee to Jaén in order to avoid persecution by King Ferdinand and his supporters during attempts to rid Spain of Moorish Dominion. After retreating to Granada, Ibn-Nasr took up residence at the Palace of Bādis in the Alhambra. A few months later, he embarked on the construction of a new Alhambra fit for the residence of a king. According to an Arab manuscript published as the Anónimo de Granada y Copenhague, "This year 1238 Abdallah ibn al-Ahmar climbed to the place called "the Alhambra" inspected it, laid out the foundations of a castle and left someone in charge of its construction…" The design included plans for six palaces, five of which were grouped in the northeast quadrant forming a royal quarter, two circuit towers, and numerous bathhouses. During the reign of the Nasrid Dynasty, the Alhambra was transformed into a palatine city complete with an irrigation system composed ofacequias for the gardens of the Generalife located outside the fortress. Previously, the old Alhambra structure had been dependent upon rainwater collected from a cistern and from what could be brought up from the Albaicín. The creation of the Sultan's Canal solidified the identity of the Alhambra as a palace-city rather than a defensive and ascetic structure.
The Muslim rulers lost Granada and Alhambra in 1492 without the fortress itself being attacked when King Ferdinand II of Aragon and Queen Isabella of Castiletook the surrounding region with overwhelming numbers.
Art of the Alhambra
The decorations within the palaces typified the remains of Moorish dominion within Spain and ushered in the last great period of Andalusian art in Granada. With little influence from the Islamic mainland, artists endlessly reproduced the same forms and trends, creating a new style that developed over the course of the Nasrid Dynasty. The Nasrids used freely all the display of stylistical resorts that had been created and developed during eight centuries of Muslim rule in the Peninsula as the Calliphal horse-shoe arch, the Almohad sebka or the Almoravid palm, and unused combinations of them, beside novelties as the stilted arches and the capitals of muqarnas, among others. The isolation with the rest of the Islam, and the commercial and political relationship with the Christian kingdoms also influenced in the space concepts. Columns, muqarnas and stalactite-like ceiling decorations, appear in several chambers, and the interiors of numerous palaces are decorated with arabesques and calligraphy. The arabesques of the interior are ascribed, among other kings, to Yusef I, Mohammed V, and Ismail I.
After the Christian conquest of the city in 1492, the conquerors began to alter the Alhambra. The open work was filled up with whitewash, the painting and gilding effaced, and the furniture soiled, torn, or removed. Charles V (1516–1556) rebuilt portions in the Renaissance style of the period and destroyed the greater part of the winter palace to make room for a Renaissance-style structure which has never been completed. Philip V (1700–1746) Italianised the rooms and completed his palace in the middle of what had been the Moorish building; he had partitions constructed which blocked up whole apartments.
In subsequent centuries, under Spanish authorities, Moorish art was further damaged, and, in 1812, some of the towers were destroyed by the French underCount Sebastiani, while the whole buildings narrowly escaped the same fate.Napoleon had tried to blow up the whole complex. Just before his plan was carried out, a soldier who secretly wanted the plan of Napoleon — his commander — to fail, defused the explosives and thus saved the Alhambra for posterity. In 1821, anearthquake caused further damage. The work of restoration undertaken in 1828 by the architect José Contreras was endowed in 1830 by Ferdinand VII; and after the death of Contreras in 1847, it was continued with fair success by his son Rafael (d. 1890) and his grandson.
Setting
Moorish poets described it as "a pearl set in emeralds," in allusion to the colour of its buildings and the woods around them. The palace complex was designed with the mountainous site in mind and many forms of technology were considered. The park (Alameda de la Alhambra), which is overgrown with wildflowers and grass in the spring, was planted by the Moors with roses, oranges and myrtles; its most characteristic feature, however, is the dense wood of English elms brought thither in 1812 by the Duke of Wellington. The park has a multitude nightingales and is usually filled with the sound of running water from several fountains and cascades. These are supplied through a conduit 8 km (5 miles) long, which is connected with the Darro at the monastery of Jesus del Valle, above Granada.
In spite of the long neglect, willful vandalism and sometimes ill-judged restoration which the Alhambra has endured, it remains an atypical example of Muslim art in its final European stages, relatively uninfluenced by the direct Byzantine influenceswhich can be found in the Mezquita of Córdoba. The majority of the palace buildings are, in ground-plan, quadrangular, with all the rooms opening on to a central court; and the whole reached its present size simply by the gradual addition of new quadrangles, designed on the same principle, though varying in dimensions, and connected with each other by smaller rooms and passages. Alhambra was added onto by the different Muslim rulers who lived in the complex. However, each new section that was added followed the consistent theme of "paradise on earth." Column arcades, fountains with running water, and reflecting pools were used to make add to the aesthetic and functional complexity. In every case, the exterior is left plain and austere. Sun and wind are freely admitted. Blue, red, and a golden yellow, all somewhat faded through lapse of time and exposure, are the colours chiefly employed.
The decoration consists, as a rule, of stiff, conventional foliage, Arabic inscriptions, and geometrical patterns are wrought into arabesques. Painted tiles are largely used as panelling for the walls. The palace complex is designed in theMudéjar style which is characteristic of western elements reinterpreted into Islamic forms and largely popular during the Reconquista, a period of history in which the Christian kings reconquered Spain from the Muslims.
A tour of the Alhambra
The Alhambra resembles many medieval Christian strongholds in its threefold arrangement as a castle, a palace and a residential annex for subordinates. Thealcazaba or citadel, its oldest part, is built on the isolated and precipitous foreland which terminates the plateau on the northwest. That is all massive outer walls, towers and ramparts are left. On its watch-tower, the Torre de la Vela, 25 m (85 ft) high, the flag of Ferdinand and Isabella was first raised, in token of the Spanish conquest of Granada on January 2, 1492. A turret containing a large bell was added in the 18th century and restored after being damaged by lightning in 1881. Beyond the Alcazaba is the palace of the Moorish kings, or Alhambra properly so-called; and beyond this, again, is the Alhambra Alta (Upper Alhambra), originally tenanted by officials and courtiers.
Access from the city to the Alhambra Park is afforded by the Puerta de las Granadas (Gate of Pomegranates), a triumphal arch dating from the 15th century. A steep ascent leads past the Pillar of Charles V, a fountain erected in 1554, to the main entrance of the Alhambra. This is the Puerta Judiciaria (Gate of Judgment), a massive horseshoe archway surmounted by a square tower and used by the Moors as an informal court of justice. The hand of Fatima, with fingers outstretched as a talisman against the evil eye, is carved above this gate on the exterior; a key, the symbol of authority, occupies the corresponding place on the interior. A narrow passage leads inward to the Plaza de los Aljibes (Place of the Cisterns), a broad open space which divides the Alcazaba from the Moorish palace. To the left of the passage rises the Torre del Vino (Wine Tower), built in 1345 and used in the 16th century as a cellar. On the right is the palace of Charles V, a smaller Renaissancebuilding.
The Royal Complex consists of three main parts: Mexuar, Serallo, and the Harem. The Mexuar is modest in decor and houses the functional areas for conducting business and administration. Strapwork is used to decorate the surfaces in Mexuar. The ceilings, floors, and trim are made of dark wood and are in sharp contrast to white, plaster walls. Serallo, built during the reign of Yusef I in the 14th century, contains the Patio de los Arrayanes. Brightly colored interiors featured dado panels, yesería, azulejo, cedar, and artesonado. Artesonado are highly decorative ceilings and other woodwork. Lastly, the Harem is also elaborately decorated and contains the living quarters for the wives and mistresses of the Arabic monarchs. This area contains a bathroom with running, hot and cold water, baths, and pressurized water for showering. The bathrooms were open to the elements in order to allow in light and air. The Harem also features representations of human forms, which is forbidden under Islamic law. The Christian artisans were most likely commissioned to design artwork that would be placed in the palace and the tolerant Muslim rulers allowed the work to stay.
The present entrance to the Palacio Árabe, or Casa Real (Moorish palace), is by a small door from which a corridor connects to the Patio de los Arrayanes (Court of the Myrtles), also called the Patio de la Alberca (Court of the Blessing or Court of the Pond), from the Arabic birka, "pool". The birka helped to cool the palace and acted as a symbol of power. Because water was usually in a shortage, the technology that was required to keep these pools full was expensive and difficult. The aim of the pools was to make the average person think that the pool had mystical powers because it never evaporated, making them form a good opinion of their leader. This court is 42 m (140 ft) long by 22 m (74 ft) broad; and in the centre, there is a large pond set in the marble pavement, full of goldfish, and with myrtles growing along its sides. There are galleries on the north and south sides; that on the south is 7 m (27 ft) high and supported by a marble colonnade. Underneath it, to the right, was the principal entrance, and over it are three windows with arches and miniature pillars. From this court, the walls of the Torre de Comares are seen rising over the roof to the north and reflected in the pond.
The Salón de los Embajadores (Hall of the Ambassadors) is the largest in the Alhambra and occupies all the Torre de Comares. It is a square room, the sides being 12 m (37 ft) in length, while the centre of the dome is 23 m (75 ft) high. This was the grand reception room, and the throne of the sultan was placed opposite the entrance. It was in this setting that Christopher Columbus received Isabel and Ferdinand's support to sail to the New World. The tiles are nearly 4 ft (1.2 m) high all round, and the colours vary at intervals. Over them is a series of oval medallions with inscriptions, interwoven with flowers and leaves. There are nine windows, three on each facade, and the ceiling is decorated with inlaid-work of white, blue and gold, in the shape of circles, crowns and stars. The walls are covered with varied stucco works, surrounding many ancient escutcheons.
The Patio de los Leones (Court of the Lions) is an oblong court, 116 ft (35 m) in length by 66 ft (20 m) in width, surrounded by a low gallery supported on 124 white marble columns. A pavilion projects into the court at each extremity, with filigree walls and light domed roof. The square is paved with coloured tiles, and the colonnade with white marble; while the walls are covered 5 ft (1.5 m) up from the ground with blue and yellow tiles, with a border above and below enamelled blue and gold. The columns supporting the roof and gallery are irregularly placed. They are adorned by varieties of foliage, etc.; about each arch there is a large square of arabesques; and over the pillars is another square of filigree work. In the centre of the court is the Fountain of Lions, an alabaster basin supported by the figures of twelve lions in white marble, not designed with sculptural accuracy, but as symbols of strength and courage.
The Sala de los Abencerrajes (Hall of the Abencerrages) derives its name from a legend according to which the father of Boabdil, last king of Granada, having invited the chiefs of that line to a banquet, massacred them here. This room is a perfect square, with a lofty dome and trellised windows at its base. The roof is decorated in blue, brown, red and gold, and the columns supporting it spring out into the arch form in a remarkably beautiful manner. Opposite to this hall is the Sala de las dos Hermanas (Hall of the two Sisters), so-called from two white marble slabs laid as part of the pavement. These slabs measure 50 by 22 cm (15 by 7½ in). There is a fountain in the middle of this hall, and the roof —a dome honeycombed with tiny cells, all different, and said to number 5000— is an example of the so-called "stalactite vaulting" of the Moors.
Among the other features of the Alhambra are the Sala de la Justicia (Hall of Justice), the Patio del Mexuar (Court of the Council Chamber), the Patio de Daraxa (Court of the Vestibule), and the Peinador de la Reina (Queen's Robing Room), in which there is similar architecture and decoration. The palace and the Upper Alhambra also contain baths, ranges of bedrooms and summer-rooms, a whispering gallery and labyrinth, and vaulted sepulchres.
The original furniture of the palace is represented by the vase of the Alhambra, a specimen of Moorish ceramic art, dating from 1320 and belonging to the first period of Moorish porcelain. It is 1.3 m (4 ft 3 in) high; the ground is white, and the enamelling is blue, white and gold.
Of the outlying buildings in connection with the Alhambra, the foremost in interest is the Palacio de Generalife or Gineralife (the Muslim Jennat al Arif, "Garden of Arif," or "Garden of the Architect"). This villa probably dates from the end of the 13th century but has been restored several times. Its gardens, however, with their clipped hedges, grottos, fountains, and cypress avenues, are said to retain their original Moorish character. The Villa de los Martires (Martyrs' Villa), on the summit of Monte Mauror, commemorates by its name the Christian slaves who were forced to build the Alhambra and confined here in subterranean cells. The Torres Bermejas (Vermilion Towers), also on Monte Mauror, are a well-preserved Moorish fortification, with underground cisterns, stables, and accommodation for a garrison of 200 men. Several Roman tombs were discovered in 1829 and 1857 at the base of Monte Mauror.
Miscellaneous
The Alhambra, Generalife and Albayzín of Granada are listed as World Heritage Sites by UNESCO.
Influence of the Alhambra
Alhambra in literature
Parts of the following novels are set in the Alhambra:
·                     Washington Irving's Tales of the Alhambra. It is a collection of essays, verbal sketches, and stories. Irving lived in the palace while writing the book and was instrumental in reintroducing the site to Western audiences.
·                     Salman Rushdie's The Moor's Last Sigh
·                     Amin Maalouf's Leon L'Africain, depicting the reconquest of Granada by the Catholic kings.
·                     Philippa Gregory's The Constant Princess.
·                     Langston Hughes' poem "Movies" in his collection Montage of a Dream Deferred (1951)
·                     Federico Garcia Lorca's play Dona Rosita the Spinster, mentioned by title character Dona Rosita in her song/speech to the Manola sisters.
·                     Paulo Coelho's novel The Alchemist
Alhambra in music
Alhambra has directly inspired musical compositions as Francisco Tárrega's famous tremolo study for guitar Recuerdos de la Alhambra (Memories of the Alhambra)http://guitarra.artelinkado.com/sonidos/midi/tarrega/alambra1.mid,Claude Debussy's piece for 2 pianos Lindaraja (composed in 1901) and the prelude La Puerta del Vino (in the 2nd book of preludes, composed 1912-13).http://www.kunstderfuge.com/_/preludes_2_3_%28c%29galimberti.mid.
"En los Jardines del Generalife", first movement of Manuel de Falla's Noches en los Jardines de España, and other pieces by composers such as Ruperto Chapí(Los Gnomos de la Alhambra,1891) Tomás Bretón and many others are included in a stream called by scholars "Alhambrismo".
In pop and folk music, Alhambra is the subject of the Ghymes song of the same name.
In September 2006, Canadian singer/composer Loreena McKennitt performed live at the Alhambra. The resulting footage premiered on PBS and was later released as a three-disc DVD/CD set entitled Nights from the Alhambra.
Alhambra is the title of an EP by Canadian rock band The Tea Party, containing acoustic versions of a few of their songs.
British composer Julian Anderson's Alhambra Fantasy (1999–2000), commissioned by the London Sinfonietta, was influenced by the architecture of the Alhambra Palace. In two sharply contrasting sections the work relates different facets of the Alhambra – the first, rough and energetic, is related to the building of the Palace itself, dominated by the sounds of hammering and banging on percussion. Short counterpointed and juxtaposed motifs create, for some, the impression of a mosaic. The second section evokes the beautiful landscape of the Vega. The composer is careful to point out that he has not written programmatic music, although his concern is with the splendour of the palace itself, its place in the landscape and its relevance to the complex and turbulent history of the region.
Influence in graphic art
M. C. Escher's visit in 1922 inspired his following work on regular divisions of the plane after studying the Moorish use of symmetry in the Alhambra tiles.
Influence in 19th- and 20th-century architecture
From 19th-century Romantic interpretations until the present day, many buildings and portions of buildings world-wide have been inspired by the Alhambra: there is a Moorish Revival house in Stillwater, Minnesota which was created and named after the Alhambra. Also, the main portion of the Irvine Spectrum Center in Irvine, California, is a postmodern version of the Court of the Lions.
One also recalls the Alhambra Theatre in central Bradford, Englandhttp://www.bradford-theatres.co.uk/alhambra_2.asp.
Gallery
Media
See also
·                     Alhambra decree: royal decree issued in 1492 ordering the expulsion of all the Jews in Spain.
·                     Islamic architecture
·                     Court of the Lions
External links
·                     www.AlhambraDeGranada.org
·                     www.alhambra.org
·                     www.AlhambraGranada.info
·                     www.alhambra.info
·                     http://video.google.co.uk/videoplay?docid=-5737979011492845533&hl=en-GB — BBC Four documentary on art in Islamic Spain
·                     Alhambra in turgranada.es Official site for tourism of the province of Granada
·                     Alhambra Official Guides
·                     Alhambra tickets
·                     Photos of Alhambra
·                     Alhambra Architectural Review
·                     Photos and text
·                     Alhambra - information on garden history and design
·                     Detailed study with photos of the Alhambra Granada
·                     Google maps satellite image
·                     Washington Irving's Tales of the Alhambra
·                     Information on the Alhambra tickets procedure
References
·                     Irwin, Robert. The Alhambra. Massachusetts: Harvard University Press, 2004.
·                     Grabar, Oleg. The Alhambra. Massachusetts: Harvard University Press, 1978.
·                     Jacobs, Michael and Francisco Fernandez. Alhambra. New York: Rizzoli International Publications, 2000.
·                     Lowney, Chris. A Vanished World: Medieval Spain’s Golden Age of Enlightenment. New York: Simon and Schuster, Inc., 2005.
·                     Menocal, Maria, Rosa. The Ornament of the World. Boston: Little, Brown and Company, 2002.
·                     Read, Jan. The Moors in Spain and Portugal. Great Britain: Faber and Faber Limited, 1974.
·                     Steves, Rick (2004). Spain and Portugal 2004, pp. 204–205. Avalon Travel Publishing. ISBN 1-56691-529-5.
·                     http://lexcorient.com/spain/alhambra
Alhambra in Arabic: قصر الحمراء
Alhambra in Bulgarian: Алхамбра
Alhambra in Catalan: Alhambra
Alhambra in Czech: Alhambra
Alhambra in Welsh: Alhambra
Alhambra in Danish: Alhambra
Alhambra in German: Alhambra
Alhambra in Modern Greek (1453-): Αλάμπρα
Alhambra in Spanish: Alhambra
Alhambra in Esperanto: Alhambro
Alhambra in Basque: Alhambra
Alhambra in Persian: الحمرا
Alhambra in French: Alhambra (Grenade)
Alhambra in Korean: 알람브라 궁전
Alhambra in Indonesian: Alhambra
Alhambra in Italian: Alhambra (palazzo)
Alhambra in Hebrew: אלהמברה
Alhambra in Hungarian: Alhambra
Alhambra in Malay (macrolanguage): Alhambra
Alhambra in Dutch: Alhambra
Alhambra in Japanese: アルハンブラ宮殿
Alhambra in Norwegian: Alhambra
Alhambra in Low German: Alhambra
Alhambra in Polish: Alhambra
Alhambra in Portuguese: Alhambra
Alhambra in Romanian: Alhambra
Alhambra in Russian: Альгамбра
Alhambra in Slovenian: Alhambra
Alhambra in Finnish: Alhambra
Alhambra in Swedish: Alhambra
Alhambra in Vietnamese: Pháo đài Alhambra
Alhambra in Turkish: El Hamra Sarayı
Alhambra in Ukrainian: Альгамбра
Alhambra in Chinese: 尔罕布拉