۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

شنتقی یا سانتافه سرانزا یا قشقائی یا لندکروزر... خود را بشناس نه ... را مغز را گذارده پوست را چسبیده ایم...



اگر اندلس «اسلامی» ‌بود... 

نقش تاریخی تفرقه امت‌های مسلمان در زوال تمدن اسلامی

  تاریخ حضور استعمار در جهان اسلام و توطئه‌های تفرقه‌آمیز آنان در میان امت‌های مسلمان، به قرنها پیش از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی بر می‌گردد؛ زمانی که مسیحیان شکست خورده از آخرین جنگ صلیبی در شام1 مغبون و محزون به اروپا بازگشتند و این بار تمام توان خود را در اسپانیا گذاشتند تا شاید دو قرن ناکامی‌خود در شام و مصر (از 1095 تا 1291 میلادی) را جبران کنند. هرچند آنان پیش از این هم - از زمانی که پلاویو فرمانده مسیحی اهل اشتوریاس جنبش بازپس گیری اسپانیا را از صخره‌ای که امروزه به نام او نامیده می‌شود، آغاز کرد - دستاوردهایی در اندلس داشته و توانسته بودند برخی مناطق را از مسلمین بازستانند. شاید همین سقوط طلیطله (که امروزی تولدو نامیده می‌شود) به‌دست آلفونسوی ششم پادشاه قشتاله و لیون (کاستیل و لئون) در سال 1085 میلادی بود که پاپ اوربان دوم را مغرور ساخت و گمان کرد که روزگار اوج مسلمین به پایان رسیده، و از آن رو بود که ده سال بعد فرمان بسیج عمومی‌مسیحیان را برای بازپس گیری ارض مقدس صادر و جنگ‌های صلیبی آغاز شد. به همین دلیل ابن اثیر معتقد است سقوط مسلمین در اندلس همچون حمله مسیحیان به شام در اواخر قرن پنجم هجری، یک نبرد صلیبی و از یک جنس و ماهیت برخوردار بوده است.2
چرا اندلس؟
مسلمین در بیست و یکم صفر سال 92 هجری، به رهبری طارق بن زیاد (گماشته موسی ابن نصیر سردار بنی امیه که برخی مورخان هر دو را ایرانی می‌دانند و تنگه مشهور جبل‌الطارق3 به نام وی ثبت شده است) پا به شبه‌جزیره ایبریا نهاده، بخش اعظم آن را فتح و شهر قرطبه (کوردوبا
Córdoba) را به پایتختی آن که از آن پس اندلس4 نامیده می‌شد، برگزیده و به مدت ۷۸۱ سال (از سال ۷۱۱ تا ۱۴۹۲) بر آن حکومت کردند. اما همان طور که مسلمین از تفرقه میان ساکنان اسپانیا و من جمله نارضایتی ویزیگوت‌ها از حاکمان اسپانیایی استفاده کرده5 و به سرعت تمام اسپانیا را تسخیر کردند و تا فرانسه هم پیش رفتند،6 چند قرن بعد مسیحیان نیز همان روند را در پیش گرفته با استفاده از تفرقه مسلمین، آنجا را در عرض چند قرن پس گرفتند.
دلایل متعددی بر سقوط اندلس ارائه شده. ابن خلدون، مورخ و جامعه‌شناس مسلمان  معتقد است، باید عقب ماندگی فرهنگی، علمی‌و صنعتی را عامل زوال دولت اسلامی‌در اندلس دانست.7 تا امروز مهمترین دلیل سقوط اندلس، انحطاط اخلاقی مسلمین که حاصل عملیات هدفمند مسیحیان ارزیابی شده، معرفی گردیده است. اما دکتر ناصری طاهری استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ، معتقد است در عین حال که نمی‌توان مشخصات فرهنگی و اخلاقی جامعه اسلامی‌اندلس در عصر ملوک الطوایف یا اواخر عصر اموی را نادیده گرفت، اما قدرت طلبی دو جریان تاریخی قیسی و یمانی و منازعات دیرینه آنها با یکدیگر در اندلس هم همانند مشرق اسلامی‌بروز پیدا کرده و در نتیجه علاوه بر آنکه مسیحیان با اتکا به حافظه تاریخی خود درباره مناسبات اسلام و مسیحیت و با انگیزه این هدف را دنبال کردند، محیط اجتماعی مسلمانان و درگیری‌های قبیلگی آنها از آغاز استقرار مسلمین، شدت‌بخش روند سقوط بود.8
جدال عرب و غیر عرب
کمی‌پس از تسخیر اندلس به‌دست مسلمین، دستگاه خلافت امویان به‌دست بنی‌العباس ساقط شد (132 هجری) و هرج و مرج در تمامی‌قلمرو ایشان حاکم گردید. اگر چه سفاح و منصور عباسی به سرعت بقایای بنی‌امیه را نابود و رقبای علوی خود را مغلوب ساختند، اما در آندلس به‌واسطه دوری از پایتخت، تسلط خلافت بغداد اندک بود. آنجا میان امیرنشین‌های متعددی که همچون دولت‌شهرهای یونان قبل از میلاد مسیح، با یکدیگر درگیر بودند و هر کدام منطقه کوچکی را در دست داشتند، تقسیم شد، درگیری میان مناطق مختلف و قومیت‌های متعدد ساکن در آنجا در گرفت و این روند تا ظهور امویان اندلس ادامه داشت. در این زمان، مصریان (قیسی‌ها)، اعراب شامی‌و غیر شامی، یمانیان و بربرها هر کدام امارت و قبیله‌ای به هم زدند و جدال همسایه‌های مسیحی و سپس مسیحیان مستعرب (عرب شده که در آستانه از دست دادن هویت اسپانیایی خود بودند) نیز بر این اختلافات می‌افزود. بدین ترتیب حکومت اندلس بواسطه دوری از دمشق (پایتخت امویان) از چنگ ایشان خارج شد و مرتب میان قبایل دست به دست می‌گردید.
عبدالملک بن قطن فهری والی یمانی اندلس (124- 121 ق) که شاهدی بازمانده از واقعه حره بود،9 با کینه کهنه‌ای که از شامیان و قیسیان داشت از ابن حبحاب والی قیسی قیروان جدا شده و اعلان استقلال کرد. لکن رفتار تند و خشن او با بربرها باعث شد بربرهای اندلس در سراسر اندلس قیام کنند. عبدالملک فهری برخلاف میلش مجبور شد برای فرو نشاندن قیام بربرها، از اعراب شامی‌صحرا، به رهبری بلج بن بشیر قشیری کمک بخواهد. وحدت مصلحتی اعراب قیسی و یمانی که برای برخورد با بربرهای قیامگر شکل گرفته بود، با کشتار بی‌رحمانه بربرها در سال 123 ق پایان گرفت. این کشتار بربرها، باعث شد بربرهای مناطق شمالی شبه جزیره، مقر خود را ترک کرده به سرزمین اصلی یعنی شمال آفریقا بازگردند.10 آلفونس اول پادشاه مسیحی از این فرصت استفاده کرده، این مناطق تخلیه شده را ضمیمه دولت خود در اشتوریاس کرد. این نخستین شکاف بین عرب و بربر اندلس را باید شکافی تاریخی قلمداد کرد و همین بود که سینه بربرهای بازمانده اندلس را در تمام دوران پس از آن از کینه نسبت به عرب پر کرد. البته نباید تاثیرپذیری بربرها از اندیشه خوارج را که منادی مساوات اجتماعی و عدالت بودند در روند مبارزات ضدعربی آنها نادیده گرفت.11
به سال 125 زمامدار «افریقیه»، ابوالخطار بن ضرار کلبی (یمانی) را حاکم اندلس ساخت. با حضور ابوالخطار چند ماهی آرامش و همزیستی قبایل عرب با یکدیگر و با بربرها هویدا بود، به طوری که او و نظامیانش به سپاه عافیت (عسکرالعافیه) معروف شدند. ابوالخطار، برای از بین بردن درگیریهای عربهای قحطانی و عدنانی بر سرِ حکومت، هر یک از قبیله‌ها را به یکی از شهرهای اندلس کوچ داد و اوضاع را آرام ساخت. علاقه وافر و گرایش ابوالخطار به قبیله‌های یمنی، سبب شد تا دوباره اوضاع اندلس ناآرام گردد و برخی قبیله‌ها آشوب به پا کنند. مسیحیان از این فرصت استفاده کرده و شهرهای شمالی اندلس را از مسلمانان پس گرفتند. سرانجام به سال 129 اهل اندلس بر یوسف بن عبدالرحمن فهری اتفاق کردند که مصری بود.12
در سال‌های پایانی عصر والیان و کمی‌پیش از شکل‌گیری امیرنشین اموی اندلس، گرسنگی و استمرار جنگ‌های داخلی موجب شد تا مسلمانان، مناطق شمالی از جمله اشتورقه را ترک کرده و تعداد زیادی از آنها به شمال آفریقا پناه بردند. در این روزگار از تمامی‌شهرهای شمال ایبری فقط اربونه در دست مسلمین مانده بود که آن هم در سال 142 ق سقوط کرد. حتی در دوران حکومت امویان اندلس که تا حدود زیادی وحدت سیاسی مشهود بود، خصومت قبیلگی اعراب با یکدیگر و آنها با بربرها، جنگ‌های امویان با دولت‌های مسیحی شمال را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و نتیجه مستقیم آن تضعیف مسلمین، کاهش قلمرو سیاسی آنها و تقویت مسیحیان اسپانیا بود.13
جدال اموی - عباسی
چون دولت اموی در سال 132 هجری سقوط کرد و عباسیان به تعقیب و کشتار ایشان برخاستند، یکی از بزرگان اموی به نام عبدالرحمن الداخل پسر معاویه بن هشام از چنگ بنی العباس گریخت و در سال 138 با کمک قبیله‌های بربر، از جبل‌الطارق عبور کرده، لشکر یوسف بن عبدالرحمن را شکست داد، قرطبه را فتح و دولت امویان اندلس را تأسیس کرد. جدایی اندلس از دولت عباسیان مایه ضعف ایشان بود، لذا آنان با دادن اختیارات به حکمرانان خود در شمال آفریقا کوشیدند با امویان مقابله کنند. اما این اقدام سرانجام موجب کاهش هر چه بیشتر تسلط آنان بر شمال آفریقا شد.
در آندلس نیز مثل بیشتر بلاد اختلاف مصری و یمانی در میان بود، لذا از همان آغاز عصر امویان در اندلس که عبدالرحمن الداخل، جبهه متحد قیسی یوسف فهری و صمیل بن حاتم را درهم شکست، یک یمانی مقیم باجه علیه دولت اموی در سال 143 ق / 763 م قیام کرد. وی که علاء بن مغیث یحصبی بود با همراهی یمانی‌ها خود را امیر خلافت عباسی خواند. شش سال بعد یمانی دیگری به نام سعید یحصبی معروف به مطری در لبله در غرب اشبیلیه (سویل و سویای امروزی) قیام کرد و کشته شد. مثلث متحد یمانی هم به رهبری عبدالغافر یحصبی، حیوه بن ملامس و عمربن‌طالوت که خیل عظیمی‌از بربرهای ضداموی را در غرب اندلس بسیج کرد، با قتل بسیاری از اعراب و بربرها فرو پاشید.
مهدی، سومین خلیفه عباسی که همچنان فروپاشی دولت اموی اندلس را تمایل داشت، عبدالرحمن بن حبیب فهری معروف به صقلبی (اسلاوی) را که یمانی بود در سال 158 ق/ 769 م به اندلس فرستاد تا به کمک دو یمانی دیگر یعنی سلیمان بن یقظان کلبی حاکم شهر برشلونه (بارسلونای امروزی) و حسین بن یحیی انصاری والی سرقسطه (ساراگوسا) آرزوی خلیفه عباسی را محقق کنند.14 ابن اثیر می‌گوید: «مهدی عبدالرحمن بن حبیب فهری را به اندلس فرستاد و او از آفریقا گذشت دریا را پیمود و به سلیمان بن یقطان که ولایت بارسلن داشت نامه نوشت و او را به اطاعت خلیفه بغداد خواند اما سلیمان دعوت وی را نپذیرفت و فهری خشمگین با گروهی از بربران به قلمرو او هجوم برد اما سلیمان وی را بشکست و عبدالرحمن باقیمانده نیروی وی را تار و مار کرد و کشتیهای او را بسوخت که فرار نتواند کرد. فهری در ناحیه والانس موضع گرفت و محصور شد اما مقاومتی سخت کرد و ترس وی به دلها افتاد و عبدالرحمن هزار دینار جایزه برای سرش معین کرد و یکی از بربران وی را بکشت و سرش را به نزد خلیفه اندلس برد.»15
پیوند عربی_فرنگی
پرده دیگر این ماجرای ننگین و تاسف بار، وحدت عمل خلفای عباسی با دولتهای اروپایی در مقابل دولت اموی اندلس بود، که منجر به تحت فشار قرار گرفتن مسلمان اندلس و سقوط نقاط گسترده‌تری از اندلس شد. وقتی منصور از مسالمت کاری نساخت به پپین پادشاه فرنگ16 متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن کمک گیرد و فرستادگان به دربار او روان کرد که سالی چند در آنجا مقیم بودند و با فرستادگان وی به نزد منصور بازآمدند و باز به دربار پپین رفتند و برای وی هدیه‏های گرانبها بردند اما این گفتگوها ثمری نداشت جز آنکه عبدالرحمن از هجوم فرنگیان به کشور خویش بیمناک شد و هرگز در صدد جنگ با عباسیان نیفتاد. بنابراین منصور در مانور سیاسی خویش به نسبت زیاد توفیق یافت و سیاست عباسیان را درباره اندلس پایه نهاد.17
آنان با تحریک یمانیان بر علیه اعراب شامی‌(که طرفدار بنی‌امیه بودند) و بربرها، می‌کوشیدند تا پایه‌های حکومت بنی‌امیه را سست کنند. در نتیجه عبدالرحمن فرزند منصور بن ابی عامر در عصر هشام دوم خلیفه اموی (399-366 هـ) با لقب مامون اعلان ولایتعهدی کرد. این اقدام او خشم خاندان اموی را برانگیخت و موجب شد محمدبن هشام بن عبدالجباربن عبدالرحمن سوم با همدستی اعراب قیسی و بربرها زمانی که عبدالرحمن به جنگ با مسیحیان رفته بود، واقعه بزرگی موسوم به الفتنه البربریه را در سال 399 ق خلق کند. این حادثه شورش‌ها و جنبش‌های دیگری را در پی داشت، ضمن آنکه قتل عبدالرحمن عامری در همان سال، مسیحیان را به سمت جنوب پیش برد و زمانی که هشام دوم برای دومین بار به خلافت رسید (403- 400 ق) بحران‌های پی در پی بربرها، او و مردم قرطبه را ناامید و مجبورشان کرد به مسیحیان پناه ببرند. مسیحیان نیز به ازای بازپس‌گیری بیش از 200 دژ از دژهای آزاد شده عصر عامری، به خلیفه اموی و مردم قرطبه کمک کردند.18
مسیحیان آگاهانه از این اختلافات در جهت اهداف خود استفاده می‌کردند، همان طور که سسنندو (ششنند) یکی از مستعربان معاهد و مشاور آلفونس ششم می‌گوید و عبدالله بن بلقین زیری امیر غرناطه آن را در خاطرات خود به نام التبیان برای ما بازگو کرده است؛ «مقصود- یعنی آزادسازی اسپانیا- وقتی حاصل می‌آید که مهاجمان (مسلمانان) ناتوان و ناتوان تر شوند و دیگر برای ایشان نه اموالی مانده باشد و نه مردان جنگجو. آنگاه ما آن سرزمین را بی هیچ رنجی بازپس خواهیم گرفت.» متاسفانه غیرت مسلمانی در دولتها و ملتهای مسلم وجود نداشت و نه تنها وحدت عمل میان آنان صورت نگرفت، بلکه تا توانستند با فرنگیان به تعامل پرداختند تا یکدیگر را تضعیف نمایند.
جدال اعراب و مستعربان
در کنار منازعات حکومت اموی اندلس با یمانی‌ها و قیسی‌ها، بربرها نیز حرکت‌هایی چند ضدحکومت اموی شکل دادند و از عصر حکم بن هشام سومین امیر اموی، مولدین یعنی نسل دوم اسلام آورندگان عصر فتوح (اسالمه) به جمع آنها پیوستند. قیام معروف آنها در 202 ق / 808 م در اطراف قرطبه که به نام «انقلاب ربض» در تاریخ ثبت است به مهاجرت برگشت ناپذیر گروهی بزرگ از مسلمانان قرطبه به شمال آفریقا و اسکندریه منجر شد. در عصر عبدالرحمن دوم که تا حدودی تسامح و مدارا با مسیحیان اندلس بیشتر بود پدیده استعراب یا عرب گرایی که مبین اقبال مسیحیان ذمی‌‌اندلس به زبان عربی و فرهنگ مسلمانان بود قابل توجه است، که در نهایت زمینه گرایش به اسلام را در میان آنها رواج می‌داد. این اقبال و رویکرد خشم مسیحیان متعصب را برانگیخت و جمع دیگری از همین مستعربین به تحریک کلیسا برخاسته، خواستار مقابله جدی با مسلمین و دولت اسلامی‌شدند. مولدین پیش گفته که در بسیاری از مناطق اکثریت داشتند با اصرار بر حفظ قومیت اسپانیایی خود، در صورت رفتار عرب‌گرایانه دولت‌های اسلامی‌اندلس، از خود گرایش‌های قومی‌شدید نشان داده و در حرکت‌های ضددولتی شرکت پیدا کرده یا خود بنیانگذار آن می‌شدند. طلیطله (تولدوی امروزی) بزرگ‌ترین مرکز تجمع مولدین و کانون حرکت‌های ضددولتی شاهد جنبش‌هایی بود که بعضاً با حمایت مسیحیان رخ می‌داد.
مهم‌ترین شورش مولدین در دوره اسلامی‌اندلس، جنبش عمر بن حفصون علیه دولت قرطبه (کوردوبا) بود. او توانست از جیان در شرق تا استجه در غرب را قلمرو خود کند. این شورشگر اندلسی در عصر عبدالله بن محمد امیر اموی (300- 275 هـ) تا نزدیک قرطبه آمد و بر دژ پولای در جنوب شرقی پایتخت مسلط شد و در سال 286 ق به مسیحیت گروید. همکاری مسیحیان معاهد یا مستعربان با این مولدین و دولت‌های مسیحی از نکات برجسته در مبارزه مسیحیان علیه مسلمین اندلس است. مولدین با حمایت و مساعدت آنها توانستند قلعه منت شاقر یا مندخار در شمال شرقی غرناطه را اشغال کرده و جمعی از اعراب را سر ببرند. آنها در محاصره و اشغال قلمریه (آلمریا) در سال 456 ق پادشاه قشتاله را یاری کردند.19 بدین ترتیب دولت بنی‌امیه در اندلس نیز منقرض شد و دولت‌های کوچکی در مناطق مختلف اندلس تشکیل شد.
احیای اندلس به‌دست بربرها
در دوره حکومت «عمر المتوکل»، «آلفونسو» پادشاه مسیحی «لیون» به سرزمینهای شمالی بطلیوس حمله و بخش وسیعی از آن را اشغال کرد. در سال 478 ه . ق «طلیطله» را تصرف کرد و پس از این پیروزی، نامه‌ای تهدیدآمیز به «معتمد بن عباد»، حاکم «اشبیلیه» نوشت و از وی خواست تسلیم شود. نیز نامه‌ای تهدیدآمیز به «متوکل بن افطس»، حاکم «بطلیوس» نوشت و از وی خواست شماری از قلعه‌هایش را به او بسپارد. خبر اشغال «طلیطله» و نامه‌های تهدیدآمیز «آلفونسو» به همه حاکمان مسلمان دولتهای مستقل رسید. آنان برای حفظ حکومت خود، برای اولین و آخرین بار، تصمیم گرفتند با یکدیگر متحد شوند. از این رو، 13 تن از حاکمان دولتهای مستقل جلسه‌ای تشکیل داده، نامه‌ای به «یوسف بن تاشفین»، حاکم «مرابطون»20 در «مغرب»(مراکش) نوشته و از وی خواستند به کمک آنان بشتابد. در سال 479 یوسف با مشورت فقهای مغرب با سپاهی عظیم به «بطلیوس» آمد و با لشکر آلفونسو به جنگ پرداخت و وی را در نبرد مشهور به «زلاقه» شکست داد. یوسف بن تاشفین پس از پیروزی به مغرب برگشت؛ اما در سال 483 به دنبال سقوط «شِلب» توسط مسیحیان، به اندلس برگشت و تمام شهرهای اندلس را تصرف و دولتهای مستقل را ساقط و دولت مرابطون اندلس را تأسیس کرد.
کمی‌بعد دولت مرابطون که دولت شهرها را تصرف و در تیول خود درآورده بود، موجب نارضایتی اندلسی‌ها شد و آنان برای احیای استقلال خود دست به شورش زدند، از سوی دیگر، رفاه طلبی مرابطون در سرزمین مستعد و زیبای جدید، روحیه جنگاوری و دینی آنان را که محصول حضور در صحرای بزرگ بود (مرابط به معنای جنگجوی صحرا نشین است)، از دست دادند و در جنگ با مسیحیان شکست خورده و مضمحل شدند. در نتیجه مسلمین مجدد از بربرهای افریقا استمداد طلبیدند و سپاهان الموحدون دولت جدید و متعصب که به تازگی از شمال آفریقا وارد اسپانیا شده بودند، در جنگ آلارکوس در سال 1195م مسیحیان را شکست داده و خود را حاکم مطلق اندلس کردند. اما پس از مدتی موحدون نیز به همان آفت مرابطون گرفتار آمدند و در اواخر دوران حکومت‌شان، پادشاهان مسیحی بارها به قلمرو سرزمینهای اسلامی‌تجاوز کردند. پادشاه پرتغال، «افونسو انریکش»، به شهرهای غربی اندلس حمله کرد و «کنت نونیو»، حاکم «طلیطله»، به شهرهای جنوبی طلیطله یورش برد. در سالهای 542 ـ 556 مسیحیان، بسیاری از شهرهای غربی اندلس را تصرف کردند. در سال 1212م در نبرد تعیین کننده «لاس ناواس دوتولوسا»، قوای مشترک مسیحیان، سپاهان مراکشی «الموحدون» را شکست دادند. بدین ترتیب، دروازه‌های سرزمین زیبا و آباد اندلس به روی مسیحیان گشوده و پادشاه پرتغال نیز شهر «شلب» را اشغال کرد. در سال 633 مسیحیان  «قرطبه» و در سال 646 نیز «اشبیلیه» را تصرف کردند و اندک اندک بر تمام شهرهای اندلس، جز غرناطه و چند شهر کوچک دیگر، تسلط یافتند.
عصر انحطاط و تفرقه
پس از سقوط موحدون، حکومت‌های کوچک محلی مجددا احیا شدند و دولت‌شهرهای بنی هود، بنی زیری، بنی عباد و بنی نصر و ... هر یک در منطقه‌ای کوچک حکومت را به‌دست گرفتند. با ظهور عصر ملوک الطوایف وحدت سرزمینی کاملاً آسیب دید و بحران‌های اجتماعی بربرها، متعالبه و حتی اعراب شدت گرفت و مسیحیان به راحتی پیش رفتند و در این مسیر از دشمنی ملوک الطوایف با یکدیگر بهره گرفتند. به عنوان مثال جنگ بنوعباد با بربرهای بنوزیری به خاطر غرناطه، با جانبداری آلفونس ششم از بنوعباد صورت گرفت و در نتیجه اراضی غرناطه و دژهایی در جنوب غربی جیان به مسیحیان واگذار شد. یا نبرد بنو هود با بنوذوالنون در سال 436 ق با حمایت دولت‌های مسیحی و جدال بنو تجیب امرای سرقسطه با بربرهای بنوزیری که با حمایت دولت‌های مسیحی شمال اسپانیا مثل برشلونه (بارسلونا) و لیون شکل گرفت و مردم سرقسطه (ساراگوسا) امیر دولت متبوع خود را به خیانت متهم کردند از آن نمونه است.
از سوی دیگر تصرف قسطنطنیه (پایتخت امپراطوری روم شرقی) به‌دست سلطان محمد فاتح عثمانی هم نگرش منفی حاکم بر غرب را تقویت کرد. در این شرایط حملات دول مسیحی شمال اسپانیا افزایش یافت و قرطبه درسال 634. ق و اشبیلیه در سال 645 ق به‌دست مسیحیان افتاد. در این ایام فردی به‌نام محمد بن یوسف ابن نصر حکومت نصریه را تاسیس کرد.21 در سال 645 شهر «جیّان» توسط «فردیناند سوم»، پادشاه لیون، اشغال شد و ابو عبدالله محمد به ناچار شهر «غرناطه» را مرکز حکومت خود قرار داد که وی و 20 جانشینش 268 سال در آن حکومت کردند.22 غرناطه در آن روزگار، مهمترین شهر اسلامی‌اندلس به شمار می‏آمد، زیرا شهر قرطبه پایتخت امویان اسپانیا به دست مسیحیان افتاده بود. بنی نصر مدتها در برابر مسیحیان ایستادگی كردند. لکن آسایش طلبی و اختلافات داخلی، مهمترین عامل ضعف آنان در برابر قدرت در حال افزایش مسیحیان بود. آن‌هم دولت بنی نصری که به تنهایی می‏بایست در برابر دو دولت قدرتمند مسیحی اسپانیا یعنی كاستیل و آراگون ایستادگی می‏كرد. با ازدواج فردیناند (1516 ـ 1451 م) پادشاه قشتاله (کاستیل) و ایزابل ملکه ارغون (آراگون) و اتحاد آنها به منظور تشكیل دولت واحد اسپانیا كار بر مسلمانان سخت‏تر شد. آن‌دو در دوازدهم جمادی الثانی سال 896 ق آهنگ غرناطه کرده و پس از محاصره این آخرین سنگر مسلمانان، با بنای پایگاهی برای نظامیانش به نام شنتفی که با نام سانتافه در تاریخ اسپانیا ماندگار است، در مدت هفت ماه جمع زیادی از مسلمانان را کشتند.23
دولت بنی نصر در آخرین روزهای حیات خود، دست كمك به سوی دولت عثمانی دراز كرد که در مشرق مدیترانه قدرت مسلمانان را احیا كرده بود، اما فاقد نیروی دریایی كافی برای رساندن كمك مؤثر به مسلمانان اندلس بود. دولتهای قبایلی بربر در شمال افریقا هم قدرت كافی نداشتند. لذا بنی نصر به امید حفظ حیات خود، درصدد مصالحه با دولت مسیحی اسپانیا بر آمد. برای این منظور معاهداتی میان طرفین‏ منعقد شد اما دولت اسپانیا به هیچیك از معاهدات خود وفادار نماند. در نتیجه بنی نصر بار دیگر با توسل به جنگ كوشیدند موقعیت خود را حفظ كنند. سرانجام شهر غرناطه در سال 897 ق / 1492 م سقوط كرد، بنی نصر به شمال افریقا عقب نشست و این به معنای پایان عمر آن بود. با شكست دولت بنی نصر مسلمانان اسپانیا سخت در فشار قرارگرفتند. بر اثر این اقدامات، حیات اسلام و مسلمانان پس از هشت قرن به طور كلی در اسپانیا به پایان رسید.24
اندلس عربی یا اسلامی؟
با تسلیم شهر غرناطه در اوایل سال 897 ق/ 1492 م معاهده‌ای در بیش از 60 بند میان دو طرف امضا شد. طبق این معاهده، مسلمانان ساکن در اسپانیا ضمن برخورداری از امنیت کامل جانی و مالی و آزادی در تجارت و داد و ستد، بر دین خود باقی مانده و مطابق با شریعت اسلامی‌زندگی می‌کردند. اما مسیحیان پس از چندی برخلاف تعهدات خود بر مسلمانان سخت گرفتند. آخرین پادشاه بنو احمر هم که از مسیحیان تعهد گرفته بود در پناه دولت قشتاله باشد، با امضای سند جدیدی خود را خادم پادشاه و ملکه مسیحی خوانده، در سال 898 ق با گریه‌ای زنانه آخرین فغان را برداشت. هرچند طبق معاهده‌ای که به امضا رسیده بود، به مسلمین آزادی در دین، سنن و زبان اعطا شده بود اما مسیحیان با ورود به غرناطه، میراث مکتوب مسلمین را سوزاندند. مالکان مسلمان تحت سلطه اشراف و نجبای مسیحی درآمدند و به مرور مسلمین در کمپ‌ها و مکان‌های مشخص سکونت داده شدند.25 ادامه این فشارها عکس‌العمل‌های شدیدی از جانب مسلمین در پی داشت.
مسلمانان اندلس پس از این سرکوب‌ها، از هم دینان خود در مشرق یعنی دو دولت ممالیک مصر و عثمانی مدد جستند، اما جوابی نیافتند. درد دل مردم مسلمان اندلس و مدد جستن آنها از سلطان بایزید عثمانی نیز سودی نبخشید زیرا در این ایام دو دولت عثمانی و ممالیک با یکدیگر درگیر بودند. به استناد سند دیگری 40 سال بعد مردم اندلس دوباره نامه‌ای به اسلامبول برای سلیمان قانونی فرستادند و از او همراهی خواستند که آن‌هم بی‌نتیجه بود چراکه او ترجیح می‌داد به محاصره وین (پایتخت امپراطوری اتریش) و جنگ با شاه طهماسب صفوی بپردازد که البته این جنگ دراز مدت، با شکست آنان نیز منجر شد. علیرغم سقوط اندلس در اثر اختلاف بین مسلمین و اتحاد آنان با بیگانگان، مسلمین درس عبرت نگرفته و همین ماجرا در چند قرن بعد میان دولتهای مسلمان صفوی و عثمانی تکرار شد، چنانچه صفویه شیعی مذهب در جدال با عثمانی سنی مذهب نیز، دست دوستی به سوی دولتهای انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ... دراز کرد و از طریق امتیازات سنگین به آنان، اسلحه مدرن وارد ایران ساخت. کما اینکه در جریان مقابله با پرتغالی‌های مستقر در خلیج فارس هم، شاه عباس اول دست به دامان بریتانیا شد و عملا تنگه هرمز را از پرتغالی‌ها گرفته به انگلیسی‌ها داد.
قیام پس از سقوط
بزرگ‌ترین قیام مسلمانان پس از سقوط اندلس در سال 976 ق و عصر فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا رخ نمود. او که برخلاف پدرش - شارل کن- بسیار متعصب و خشن بود، در سال 975ق قانون تحریم زبان و لباس عربی را که نیم قرن قبل وضع شده، ولی اجرای آن به تعویق افتاده بود مجدداً ابلاغ کرد. بر اساس این قانون آداب و سنن مسلمانان لغو شد. ابلاغ آن فرمان در اندلس در سالروز سقوط غرناطه بود، تا از آن پس به عنوان روز ملی و یکی از اعیاد مسیحی تکریم شود. این حادثه خشم مسلمین اندلس (موریسک‌ها) را برانگیخت. در بشرات فردی به نام فرج که ظاهراً از بازماندگان خاندان عرب‌نژاد بنوسراج در عصر بنو احمر بود قیام خود را در سال 976 ق آغاز کرد و از آنجا به غرناطه آمد. به علت همراهی نکردن مسلمانان غرناطه با او دوباره از شهر به منطقه البشرات رفت. این انقلاب بزرگ که پایان حرکت‌های فراگیر ضدحکومتی بود بیش از دو سال طول کشید و رهبر بعدی آن فرناندو قرطبی که به اعتبار اصالت عربی‌اش محمدبن امیه خوانده می‌شد فداکاری‌ها کرد و پس از او پسر عم و جانشینش «دیگولوپث» که «ابن عبو» خوانده می‌شد26 با نام «مولای عبدالله محمد» راه او را ادامه داد. اما پس از مقاومت‌های مردانه مخفی‌گاهش لو رفت و سر بریده‌اش در غرناطه بر فراز دکلی قرار گرفت. این قیام آنچنان برای اسپانیا گران آمد که فیلیپ دوم در سال 978 ق/ 1570 م فرمان اخراج همه مسلمانان از غرناطه و مصادره اموال‌شان را صادر کرد. پس آن و با احتساب اخراج مسلمین غرناطه توسط دن خوان اتریشی برادر غیرشرعی فیلیپ که مامور مقابله با قیام مسلمانان بود نزدیک به 50 هزار نفر از غرناطه به سایر نقاط کوچانده شدند. در سال 1018 ق/ 1609 م قانون تبعید نهایی مسلمانان موریسک توسط لرما نخست وزیر اسپانیا صادر شد. اخراجی که به قول یک کاردینال فرانسوی «از نظر جسارت و توحش سخت‌ترین حادثه‌ای است که تاریخ ضبط کرده است».
جالب آنجاست که می‌بینیم فرهنگ اسلامی‌تا بدانجا در اسپانیا حاکم شده بود، که حتی کسانی از بین اسپانیای‌های مسیحی آن‌زمان، مثل‌هاشم ضراب و عبدالرحمن جلیقی که به تحریک کلیسا علیه مسلمانان می‌جنگیدند، اسم و رسم عربی داشتند! اما پس از سقوط غرناطه کار به جایی رسید که شورشیان مسلمان اسم‌های اسپانیایی همچون لوپز بر خود داشتند. دکتر ناصری طاهری، استادیار گروه تاریخ تمدن و ملل اسلامی‌دانشگاه الزهرا در مقاله ای با عنوان “چگونه اندلس سقوط کرد” می‌نویسد:
مسلمین اندلس در فاصله سقوط غرناطه تا تبعید نهایی، وفاداری خود به اسلام و خویشتن عربی را مورد توجه داشتند. دکتر لویس کاردیاک در رساله دانشگاهی خود مصادیقی از این اهتمام را ذکر می‌کند. مثلاً آندره لوپز یک مسلمان موریسک که بعد از انقلاب بشرات تبعید شده بود، در برابر دادگاه تفتیش عقاید آرزو می‌کند قبل از مرگش به هویت عربی‌اش بازگردد. یا زنی عربی الاصل در مادرید وقتی مورد سرزنش قرار می‌گیرد به عربیت خود افتخار می‌کند. همچنین در سال 981 ق وقتی جوانی را که از اعراب طلیطله است سنگ باران می‌کنند می‌گوید «من تا نخاع استخوانم عربی ام.»27
آنچه که از این مقاله و از شواهد بر می‌آید، پایداری اعراب به سنت عربی است، نه اسلامی‌و تعصب آنان به ملیت است و نه مذهب. شاهد ماجرا می‌گوید: “تا مغز استخوان عربم” و نمی‌گوید مسلمان. این تعصبات نه تنها درمان درد ساکنان اندلس نبود، که ریشه درد همو بود، چراکه همین تعصبات جاهلی به قومیت عرب و یمنی و بربر و شامی‌و غیر شامی‌بود که اندلس را از درون مضمحل ساخت. که اگر اندلس، اسلامی‌می‌بود، هرگز چنین نمی‌شد.
1 _در سال ۱۲۹۱ میلادی، ممالیک مصر با تسخیر دژ عکا، که آخرین پناهگاه صلیبیون در سرزمینهای اسلامی‌بود، خط پایانی بر حضور مسیحیان در ارض مقدس کشیدند.
2 _ اندلس چگونه سقوط کرد، دکتر عبدالله ناصری طاهری، ضمیمه روزنامه اعتماد. مورخ 5 دی 1387.
3 _ البته امروز جبل الطارق در تصرف بریتانیا است.
4 _ اَندَلُس یا اَندَلوثیا در اواخر حضور مسلمین به منطقه کوچکی در جنوب اسپانیا محدود شده بود، امروزه به یکی از ۱۷ بخش خودمختار کشور اسپانیا اطلاق می‌شود که شامل 8 استان است و  پایتخت آن شهر سویل (اشبلیه) است.
5 _ البته عوامل دیگری نیز در این ماجرا موثر بود، من جمله اختلاف و نارضایتی یهودیان با مسیحیان، که به عنوان اقلیت مذهبی، بیشتر تحت فشار بودند و حکومت چنان بر آنها سخت گرفت که یهودیان با آغوش باز از مسلمانان استقبال کردند و در جریان فتح اسپانیا از هیچ کمکی برای پیروزی دریغ نکردند.
6 _ مسلمین در جنگ با شارلمانی شکست خورده و سرانجام در آنجا متوقف شدند. با تغییر سیاست دستگاه خلافت که از ترس تمرد سرداران خود در اروپا، حمایت از فتوحات اروپایی را متوقف نمودند، مسلمین کم‌کم از فرانسه (که مکان قوم گل و قلمرو امپراطوری مقدس روم محسوب می‌شد) به پشت کوه‌های پیرنه که مرز اسپانیا و فرانسه امروز است، بازگشتند.
7 _ چنین تحلیلهایی نقطه اتکای آثار دکتر صادق زیباکلام نیز هست. رک: ما چگونه ما شدیم، دکتر صادق زیباکلام، نشر روزنه و هم‌چنین سنت و مدرنیته، از همان نویسنده و همان انتشارات.
8 _ ناصری طاهری، همانجا.
9 _ کشتار و تجاوز لشگر یزید بن معاویه در شهر مدینه در اواخر ذیحجه سال 63 هجری.
10 _ همانجا.
11 _ همان.
12 _ تصرف اندلس به دست سپاه اسلام، جام جم آنلاین، مورخ دهم اسفند سال 1386.
13 _ ناصری طاهری، همانجا.
14 _ همان.
15 _ تاریخ اسلام و دولتهای مسلمان، رسول جعفریان، و عبدالرسول خیراندیش.
16 _ پپین‌ها خاندان قدیمی‌در فرانسه بودند که مدتها پیش از روی کار آمدن بوربن‌ها پادشاهی می‌کردند. جان اشتاین بک، رمان “سلطنت کوتاه پپین چهارم” را درباره یکی از بازماندگان خیالی این خاندان نوشته است.
17_ تصرف اندلس به دست سپاه اسلام، همانجا.
18_ ناصری طاهری، همانجا.
19_ همان.
20_ مرابطین متشکل از شعبه‌هایی از قبایل «صنهاجه» و از بزرگترین قبایل بربر آفریقا که به «ملثمین» یعنی نقابداران نیز معروف بودند.  “ابن خلدون” می‌گوید چون نقاب بر چهره می‌انداختند به ملثمین خوانده شدند. رک: تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا، عبدالله ناصری طاهری، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی.
21 _ تاریخ اندلس، سایت دانشنامه.
22 _ محمد‌رضا سمّاک امانی، اسلام در اسپانیا (آندلس).
23 _ جالب آنکه امروزه ما ایرانیان، خودرویی با همین نام (سانتافه) را که عملا توهینی آشکار به تاریخ مسلمین است را به عنوان هدیه دنیای مدرن می‌پذیریم و به داشتن آن افتخار هم می‌کنیم!
24 _ اوضاع اندلس پس از بنی‏امیه، تاریخ اسلام و دولتهای مسلمان، ص 149، رسول جعفریان و عبدالرسول خیراندیش.
25 _کاری که امریکاییها با ساکنان اصلی این سرزمین کردند و امروزه اسرائیل با ملت فلسطین می‌کند.
26 _ جالب است که الان نام دیه گو لوپز دروازه بان تیم ویارئال اسپانیا برای همه آشناست، اما دیه گو لوپز مسلمان نه!
27 _ ناصری طاهری، همانجا.