۱۳۹۸ آبان ۲۴, جمعه

پو-سه مالایا و محصولاتش، ویراست پنج 5



 

در صفحات پیش چند‌بار از این واقعیت یاد شد كه فزون بر پو-سه  2921   ایران كه آوانگاشت نام باستانی پارسَه (Parsa) است، چینی‌ها با کشور و مردمی دیگر آشنا بودند كه همیشه نامش به همین شكل نوشته می‌شد.  آن کشور را در دریای جنوب چین می‌دانستند و همان‌طور كه نشان خواهیم داد از گروه کشورهایی است كه مالایا/ /Malayan group[ Malay Archipelago]گویند.   در چندین مورد یاد آور شدیم كه نویسندگان چینی این دو پو-سه را با یكدیگر درآشفته اند و از همین رو شگفت نیست كه این آشفتگی در میان چین‌شناسان اروپایی گسترده‌تر باشد و بیشتر  آنها هر جا در مدارك مربوط به چین نامی از پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]   بوده به یکسان و بنادرست ایرانش گرفته‌اند.  پس  جا دارد به بررسی دقیق دانسته‌های راستین  خود در مورد این پو-سه مرموز دریای جنوب [چین] بپردازیم.  بدبختانه  چینی‌ها هیچگاه اطلاعات پراكنده درباره پو-سه جنوبی را هماهنگ نكرده‌اند؛ و تا آنجا كه من می‌دانم، هیچ‌یك از دانشنامه­های آنها شرحی بسامان  از این موضوع پیش نمی گذارد.  تا بدان پایه که گوئی حقیقت وجود دو کشور پو-سه نام هیچگاه  به ذهن نویسندگان چینی نرسیده؛ دست كم من تاكنون نتوانسته‌ام متنی بیابم كه بر وجود دو پو-سه پافشاری كرده یا به مقایسه آنها پرداخته باشد.  ضمن آنكه سعی خواهم كرد تا كورمال کورمال راه را پیدا كنم، بهیچ روی امید ندارم پژوهشم در منابع موضوع كامل باشد و بی­گمان بسیاری نوشته های دیگر در این باره هست كه یا در دسترس نبوده یا پنهان مانده. 
از پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  در (p.  43b) Man šu 2922 [Manshu (蠻書)]1  نوشته فان چو (Fan Čo)  [Fan Chuo] پیرامون سال 860 میلادی نام برده شده.  ‌گوید: "اما کشور پیائو 2923 (P‛iao) (برمه) در فاصله هفتادوپنج روز راه (یا دو هزار لی Li) در جنوب شهر یون ‌ـ‌ چان(Yun-čan)[ Yún Xiàn] است2... این کشور هم‌مرز با پو-سه 2921 و کشور پ'و‌ـ ‌لو‌ـ‌ من   (P‛o-lo-men) 婆羅門]/ [Póluómén (برامنه) (Brāhmana) است؛3 اما در جانب باختری مجاور است با شهر شه‌ـ ‌لی (Še-li) 2925." در این سند بروشنی شرح داده شده آن پو-سه[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] كه در دوره ت'انگ می‌شناختند کشوری بود همسایه برمه و در خاک آسیا. 
در جایی دیگر از  مان شو Man šu [Manshu] (p.  29) سخن از جائی اســـــــــت تا ‌ـ‌ یین‌ـ‌ك'ون (Ta-yin-k‛un) 2996 نام كه جایش درست روشن نشده، و شاید در خلیج سیام/تایلند Gulf of Siam باشد و در جنوب آن مردمان کشور پ'و‌ـ ‌لو‌ـ‌ من  (برامنه) ، پو-سه (Po-se) ، شه ‌ـ‌ پ'و (Še-p‛o) (جاوه) ، پ'و‌‌ـ ‌نی (P‛o-ni)‌‌ (بورنئو)، و ك'ون‌ ـ ‌لون (K‛un-lun) بهر تهاتر/تجارت گرد‌آیند.  آنجا را گوهرهای بسیار است و مشك و طلا از جمله كالاهای ارزشمندش.1  چون و چرا ندارد كه برخلاف نظر پلیو در اینجا مراد پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] است نه ایران2.  مطلبی مشابه در نان یی چی Nan i či  2927  ("شرح احوال بربرهای جنوب") آمده كه در p‛in yü lan T‛ai3 نیز نقل شده: "در نان ‌ـ‌ چائو (Nan-čao) مردمانی از پ'و‌ـ ‌لو‌ـ‌ من   ، پو-سه، شه‌ـ ‌پو (جاوه)، پو‌ـ ‌نی (بورنئو)، كون‌ ـ ‌لون و بسیاری از دیگر قبایل مرتد در بازار مكاره گرد آمده به تهاتر مروارید و گوهرهای بسیار با مشك و طلا4 پردازند."  این نوشته درست برابر نوشته ای است که در   مان شو Man šu [Manshu] آمده، جز اینكه مركز داد و ستدِ این پنج قبیله را درپادشاهی نان‌ـ‌چائو (در استان یون‌ـ ‌نان امروزی ) شمرده.  پاركر5از آمدن نام پو-سه در سالنامه ت'انگ یاد كرده، هر چند درباره معنای آن خاموشی گزیده.  در فصل راجع به پیائو (برمه) گوید در نزدیكی پایتخت آن کشور تپه‌های ماسه‌ای و دشتی است برهوت، هم مرزبا پو-سه و پ'و‌ـ ‌لو‌ـ‌ من،  ‌درست مانند آنچه از  مان شو Man šu [Manshu] آوردیم.6
در سال 742 م، كاهنی بودایی كی‌ین‌ـ‌چن (Kien-čen) 2928 نام   اهل یان‌ـ‌چو Yan-čou بَرِ یانگ‌تسه عازم ژاپن شد و به سال 748 سری هم به كانتون کشید. 
 در چكیده یادداشت­های روزانه او كه تاكاكوسو به دست داده،7 چنین آمده:
"Dans la rivière de Canton, il y avait d'innombrables vaisseaux appartenant aux brahmanes, aux Persans, aux gens de Koun-loun (tribu malaise)."
"در رودخانه کانتون بی شمار کشتی­های برهمن ها، ایرانیان و قوم کان-لون (قبیله مالایی) بود."
متن كتاب در دسترس نیست، اما بی‌ چون و چرا این متن هم همان  سه‌گانه پو‌ـ لو‌ـ من، پو-سه، و ك'ون ‌ـ ‌لون را دارد  كه در  مان شو Man šu [Manshu] آمده،  و منظور سه کشور پو ‌ـ ‌لو‌‌ـ ‌من، پو-سه و كون ‌ـ ‌لون مالایاست نه اشاره به برهمنان، بلکه سه گانه مذکور ناظر است به کشور و مردم پ'و-لو-من در مرز برمه، پو-سه، آن هم واقع در مرز برمه،  و ک'ون-لومن مالایا.   در نیمه نخست سده هشتم نیز مردمان پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] را مردمانی دریا‌نورد می‌یابیم كه در كانتون به تجارت با چینی‌ها می‌پردازند.  نتیجه اینكه ماندگاه "ایرانی" ادعائی وی در دربابار  جنوبی هاینان (Hainan) در واقع از آن مردم  پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]   بوده.  بدین‌ترتیب، پرسش دیگری که می‌توان پیش گذارد این است که آیا یی تسین  (Yi Tsin)[ Yijing (635–713 CE] زائر در سال 671م می خواسته در كانتون بر كشتی ای ایرانی نشیند یا خیر.1 مقصد این كشتی پالمبانگ در سوماترا بود و در آب­های مالایا سفر می كرد.  از دید من در اینجا نیزاشاره به  پو-سه مالایاست نه ایرانیان. 
شاید آشنائی با مردم  پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] بسیار پیشتر از دوره ت'انگ بوده  زیرا گویا در كتاب Kwan či كه پیش از سال 527م نوشته شده از آنها نام برده شده.  در هیان پ'و Hian p‛u   2932 کار هون چ'و (Hun č‛u)   2933 از دوره سونگ،2 به نقل از این کتاب گفته شده žu hian  2934  (نوعی بخور)،3 شیره گونه ای كاج است كه در کشور  پو-سه در دریای جنوب [چین] [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  می‌روید.  توصیف این پو-سه چنان دقیق است كه نمی‌توان ایرانش شمرد؛ از این گذشته از ایران هیچ صنف بخور نخیزد.4
همین عبارت در Hai yao pen ts‛ao نوشته لی سون از سده هشتم،5 با عباراتی اندك متفاوت اما در اصل مشابه آمده: "žu hian از نان‌ ـ ‌هایی (Nan-hai) ] کشور  های دریای جنوبی[ خیزد : این ماده شیره نوعی كاج در کشور  پو-سه است.  نوع سرخِ گیلاس‌وار و شفافش از همه خوبتر است." كو تسون‌ ـ ‌شی (K‛ou Tsun-ši) نویسنده پِن تس'آئو یِن ای Pen ts‛ao yen i  در 1116 م.، ‌گوید بخور بربرهای جنوب [ژیرونگ"Southern Barbarians", Xīróng 西戎 ] (نان‌فان) از بخور جنوب هند نیز بهتر است.  پو-سه مالایا کشور  بر‌بر‌های جنوب [ژیرونگ] بود.  اینكه در این شرح گونه های بخور مراد از مردمان پو-سه مالایا‌ست نه ایرانیان، بوضوح از نوشته چن چن (Čen Čen)  2935  در Pen ts‛ao pie šwo  2936  به سال 1090 م.  برمی آید، آنجا که ‌گوید: "و اما در باختر، بخور  از هند (تی'ین‌ـ‌چو T‛ien-ču) خیزد؛ و در جنوب، در پو-سه و کشورهای دیگر.   بخور باختر زرد و سفید‌رنگ است، بخور جنوب ارغوانی یا سرخ." از این متن بر‌می‌آید كه از پو-سه جنوب نوعی بخور خاص همان‌جا تولید می خاسته؛ و همان‌طور كه در Kwan či آمده بسا که از گونه ای كاج می گرفته اند. 
در Kwan či  اشاره جالب دیگری به پو ـ سه شده.  در آنجا آمده درختِ   2937  ko، *ka کورپِس کاسپِداتا  (Quercus cuspidata) [شاه بلوط ژاپنی] در كوه­ها و دره‌های كوان‌ـ‌تون/گوانگدونگ/کانتُن/ (Kwan-tun) خانفو و كوان ‌ـ ‌سی (Kwan-si) می‌روید و مردمان پو ‌ـ ‌سه از چوبش کشتی سازند.1 در اینجا نیز مراد مردمان پو-سه مالایاست.  دور نیست که كتاب Kwan či در فرمانروائی دودمان تسین (420‌ـ‌265 م) نوشته شده باشد2 و در آن روزگار پو-سه ایرانی بر چینی‌ها ناشناخته بود.  این نام نخستین بار  به سال 461 م هنگامی كه هیئتی از ایران پای به در‌بار وی (Wei) گذارد، به گوش چینی‌ها خورد.3 همچنین نباید فراموش كرد ارتباطات ایران با چین همواره از راه زمین و آسیای مركزی بود، در حالی كه برای رفتن از پو‌ـ‌سه مالایا به چین دو راه داشتند: از راه  خشكی به یون ‌ـ ‌نان و از راه  دریا به كانتون.  ناشدنی نیست كه خاستگاه  واژه *ka برای این گونه از  بلوط، و همچنین همبرابرش،   2938   mu-nu، *muk-nu پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  بوده باشد. 
کیو یو چی Kiu yü či   2939  اثر سال 1080 وان تسون (Wan Ts‛un)  2940   گوید، ساكنان پو-سه دستمالی نخی به سر ‌بندند و سارونگ/فوطه  (  2941  tu-man) ابریشم زرد تن ‌كنند.4
در سال 1103 م، سه کشور  برمه، پو-سه و ك'ون‌ ‌ـ ‌لونK'un-lun  فیل سفید و عطر پیشکش شاهِ تا‌ـ ‌لی (Ta-li) Dali Kingdom, (simplified Chinese大理国traditional Chinese大理國pinyin: Dàlǐ Guó; Bai:   Dablit Guaif) در یون‌ـ ‌نان  كردند.  در اینجا نیز، برخلاف ترجمه کامیل سنِسون، منظور ایران نیست.5 ایران هیچ‌گاه رابطه‌ای با یون‌‌ـ‌ نان نداشت و دشوار توان دریافت چگونه فیلها را از ایران به یون ‌ـ ‌نان برده‌اند.  نشانه هائی هست كه روابط بازرگانی مردمان پو-سه با یون ‌ـ ‌نان كه در اواخر سده نهم، در دوره ت'انگ ، كاملاً تثبیت شده بود، در سده دوازدهم در دوره سونگ ادامه یافته است. 
در تاریخ دودمان سونگ اشاره‌ای گذرا به پو-سه شده.1 در سال 992 م هیئتی از جاوه وارد چین شد و گفته شده كه فرستادگان تن پوشی شبیه پوشاک مردمان پو-سه به تن داشتند كه پیشتر هدایایی پیشكش دربار كرده بودند.  برخلاف گفته نسنجیده گرونه‌فلت2 بسیار دور  است كه مردم  جاوه به شیوه ایرانیان لباس پوشیده باشند و بی گمان لباسی شبیه به همالان خود یعنی مردمان پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  به تن داشته‌اند. 
چو‌ ك'و‌ـ فی (Čou k‛ü-fei) [Zhao Rukuo[1][2] (simplified Chinese赵汝适]  در لین وای تای تا Lingwai Daida /Lin wai tai ta3 1178 کشور  پو-سه را چنین باز نموده: " در اقیانوس جنوب‌باختری کشور  پو-سه قرار دارد.  مردمانش پوستی سیاه و موی بُشک دارند.  هر دو بازوی خود را با بازوبندهای فلزی آراسته پارچه‌ای پنبه‌ای با نقش های آبی رنگ دور تن ‌پیچند.  شهرها بارو ندارد.  شاه در آغاز هر بامداد بار می‌دهد، در حالی که چهار زانو بر دیوانی نشسته كه پوست ببری بر آن انداخته اند، و مردمش ایستاده در پایین پا بزرگش دارند.  هرگاه بیرون ‌رود، بر تخت روان (2942  žwan tou) نشیند یا بر فیل.  بیش از سد مرد در ركاب و نگهبان اویند و شمشیر به دست بانگ کورباش دورباش در دهند.  خوراكشان آرد، گوشت و برنج است كه در ظرف­های چینی ‌كشیده با دست ‌خورند." همین متن را چائو ژو‌ـ‌كوا Cao Zu-kwa [Zhao Rukuo/ Chau Ju-Kua/Chou Ju-kua/Zhao Rugua/Zhao Rushi] با چند تغییر کوچک واگفته است.  این برداشت/استنباط او كه کشور  پو-سه "بالای کشور­های جنوب‌باختری " واقع شده بهیچ روی درست  نیست.4 هرچه هست توضیحات جغرافیایی نویسندگان سونگ گنگ تر از آن است كه بتوان در نتیجه گیری از بی گمان  بود.  نمی‌شود نامی را که در لین وای تای تا Lingwai Daida /Lin wai tai ta آمده بی برو برگرد به این معنی گرفت كه پو-سه در جزیره‌ای بوده، و برداشت هیرت این است كه می‌تواند در شبه‌جزیره مالایا یا نزدیك آن باشد.  توصیف بالا با هر مایه پیچیدگی، روشن می کند این قبیله از تبار مالایایی یا نگریتو/ Negrito  بوده. 
تا آنجا كه می‌دانم، در نوشته های  تاریخی و جغرافیایی دوره مینگ هیچ اشاره‌ای به پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  نشده، اما داستان راجع به آن کشور  همچنان زنده ماند.  همان‌طور كه پیشتر یادآوری شد (ص 480)، لی‌ شی‌ـ ‌چن/لی شیژن در جستار آ-لو-پ'او a-lo-p‛o ] (Cassia fistula) فلوس/خیار شنبر/خرنوب هندی [ مورد‌‌نظر چ'ن تس'ان ‌‌ـ ‌ك'ی ، C'en Ts'an-k'i, در حاشیه توضیح داده پو-سه نام کشور  بربرهای جنوب‌باختری است  2943. 
شواهدی هست نمایانگر اینكه زبان مردمان پو-سه از خانواده زبان­های مالایایی است.  تسوبویی ‌‌كومِزاو坪井 九馬三1 توجه را به اعداد این زبان در Kōdanšō (روزنامه خاطرات اویه/ Oye)، کتابی ژاپنی  از سر آغازهای سده دوازدهم جلب کرده.  این اعداد با آوانگاشت ژاپنی به شكل زیر آمده:
 toaro20
namu 6
sasaa, sasaka 1
 akaro, akafuro30
toku, tomu 7
toa 2
 hiha-furo40
gemmiria یا jembira, 8
naka, maka 3
 sasarato, sasaratu100
sa-i-mi-ra یا sa-i-bira, 9
namuha (nampa) 4
sasaho, sasahu 1000
šararo یا  sararo,10
rima (lima) 5
فلورنز (Florenz) بحق این رشته اعداد را از یكی از زبان­های مالایایی دانسته  هر چند نمی‌توان آنها را به تمامی در هیچ یك از گویش­های شناخته‌ شده زبان­های مالایایی یافت (و چنین انتظاری هم نمی‌توان داشت).   برای شناسایی گویش مورد‌‌نظر باید از زبان­های مالایایی گوناگون كمك گرفت و حتی در آن صورت نیز بعضی از صورت­ها همچنان  تیره خواهند ماند.  عدد 1 همبرابر  است با sa و satu ؛ 2 با  dua؛ 4 با  ampat؛ 5 با  lima؛ 6 با namu ؛ 7 با tujoh ؛ 9 با sembilan ؛ 10 با sa-puloh در مالایایی.  عدد 20 برساخته از toa 2 و ro 10 (puloh در مالایایی)است ؛ 30 aka، (naka =،  3) و ro یا furo 10.  عدد سد  مركب است از sasa 1 و rato = -ratus در مالایایی. 
در  یو یان/یانگ تسا تسو  Yu yan tsa tsu2 دو واژه پو-سه‌ای نقل شده كه پیشترگفتم دور است فارسی باشند، و در واقع می‌توان ریشه مالایایی آنها را دریافت.3 در آنجا گفته شده مردمان پو-سه عاج را  2944  pai-nan  و شاخ كرگدن را 2945  hei-nan نامند.  اولی با *bak-am و دومی با *hak-am یا *het-am كهن همبرابرند.  دومی درست برابر است با hötam در جارایی (Jarai)،  itom در بیسایا/چیوبانو (Bisaya)، Ttim در تاگالوگی (Tagalogitem در جاوه‌ای/جاوی (Javaneseetan در ماكاساری((Makasar ، hatam) hutam یا (hutum در چامی ((Cam، hītam در مالایایی/بهاسای مالایائی (Malayan)  همه به معنای "سیاه"‌.1 واژه نخست، نه چنان که در آغاز بر داشت کرده بودم، از  مجموعه putih،  pūteh،  نبوده بلکه از گروه زیر است: baun،  bon، یا bhun در چامی؛ biūg در سِنوئیایی (Senoi)،  و صورت­های دیگر در زبان­های ساكی/کرینچی (sakei/ Karinchi/Kincai) و سمانگ (Semang) مالاكا شاملِ biok،  biäk،  biēg،  begiäk،  bekun،  bekog2؛ bok در زبان­های آلفور/آلفوری (Alfur)،  بولوون/جِرو  (Boloven/ Jru'/ "Loven"/ "Laven"/ "Boloven" from the Laotian exonym Laven/ Loven)، كون تو/لاواتبورا-لاواسونگ (Kon tu/ Lavatbura-Lamusong)،  كاسنگ/تاریانگ (Kaseng/ Tariang/ Talieng/Trieng)،  لِیو/برائو (Lave/Brao) و نیاهی/نیشی (Niahi/ Nishi)، röbon  در سِدِنگی (Sedeng)،  bōk ("سفید") در استی‌ینگی (Stieng) ؛ bak در باهنار/باهناری (Bahnar) باک bak  (bu در مون/مونیMon/).3 بدین‌ترتیب كم و بیش روشن است كه گفتار مردمان پو-سه با زبان­های قبایل مالاكا ارتباطی دارد.  مردمان پو-سه شاخ كرگدن و عاج را با  کارگیری واژه‌‌های "سیاه" و "سفید" از یكدیگر متمایز می‌كردند.  شواهد زبان‌شناختی، هراندازه اندک، باز خویشی مردمان پو-سه با مالایا را آشكار و این نظریه برتشنایدر4 را که مردمان پو-سه ی مجمع‌الجزایرکه ادعا می شود در سوماترا می‌زیسته‌اند بخاطر "فراوانی تجارت ایرانیان با سوماترا و وجود محتمل ماندگاهشان در آنجا"، اصلیتی ایرانی داشته اند ویران می کند.  این گمان بی‌پایه است و گرینی نیز بدرستی آن را نپذیرفتنی دانسته:5 این پو-سه ای ها نه ایرانی بلكه مالایایی بودند. 
گرینی درباره مسئله پو-سه تحقیقاتی كرده6 گوید احتمالاً همان کشور واسو (Vasu) بوده که بر پایه آنچه در بهاگَوَته پورانه (Bhāgavata Purāna) آمده در پادشاهی كوچادویپه (Kuçadvīpa/kingdom of Kugadvipa) جای داشته، و به گمان او شاید لامبسی (Lambesi) بوده؛ یعنی بِسی (Besi) یا بَسی (Basi) (lam به معنای "دهكده")؛کشوری بسیار كوچك در دربابار  باختری سوماترا درست به پایین آچه (Acheh) چسبیده.  پذیرش اینتشخیص/ارتباط/این­همانی( identification) ناشدنی است؛ پیش از هر چیز به دلایل آواشناختی: po   2946   چینی هیچ‌گاه در دوران باستان واكه‌گونِ لبی نداشته بلكه تنها دارای یك صامت لبی (* pwa) بوده.7
تسو‌بویی كومازو (TSUBOI KuMAZo)1 پو-سه (po-se) را آوانگاشت Pasi،  Pasei،  Pasay،  Pazze،  یا Pacem می‌داند كه بندری است واقع در شمال سوماترا نزدیك دماغه الماس، كه بعدها در ثروت به [امپراتوری/شاهنشاهی] ماجاپاهیت (Majapahit) و مالاكا/ملاکا/ملاخ پهلو می‌زد و ماركوپولو باسما (Basma) خوانده 2. 
بلگدن3 درباره این پو-سه می‌گوید: "برابر گرفتن  این نام با پوسه (Pose) (یا پاسای Pasai) در شمال‌خاوری سوماترا بسیار وسوسه‌كننده است، اما هیچ گواهی  نمایانگر اینكه چنین محلی در سال 1178 بوده ندارم."  اگر چنین باشد پذیرش شناسائی پیشنهادی دشوارتر می‌شود، زیرا چنانکه دیدیم، پو-سه در فاصله سده هفتم تا نهم در دوره ت'انگ و احتمالاً حتی پیش از آن در افق چینی‌ها پدیدار شده بود.  تنها متنی كه سر‌نخی درباره محل تقریبی پو-سه پیش می‌گذارد، كتاب  مان شو Man šu [Manshu] است، و بناچار فكر می‌كنم دراین شرایط یا تا روزی‌ كه منابع تازه ای یافت نشده، تنها كاری كه می‌توانیم بكنیم پذیرش همین تعریف است: منظور تا آنجایی است كه به دوره ت'انگ مربوط می‌شود. 
با پیش چشم داشتن جابه‌جایی‌های قبایل مالایایی، ناشدنی  نیست كه در دوره سونگ مردمان پو-سه جایگاه خود را از خشكی به مجمع‌الجزایر گسترش داده باشند، اما فعلا  نظریه استقرار آنها در سوماترا  در دوره سونگ را نه می‌توانم بپذیرم نه رد كنم. 
گذشته از ارجاع­های نوشته های  تاریخی، دسته دیگری از اسناد در دسترس است كه در آنها پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] حضوری چشمگیر دارد: آنچه در گیاهنامه ها ودیگر کتاب­ها با موضوع گیاهان و فرآورده ها آمده.  پیشنهادم ژرفکاوی این ارجاع هاست است. 
60‌.  سخن اسمیت4 درباره زاج سفید/آلوم [در عربی شب/شبة] این است كه ‌گویند این ماده، جز آنكه در جاهائی در خود چین به دست می‌آمده، از ایران، ک'ون-لون یا کوئن‌لون (K‛un-lun) و خاور هلنی دا-قین/تا-چین/فو-لین (تا‌ـ‌تس'ین/Ta-Ts‛in)، نیز به چین می‌رسیده.  سوبران5 ‌گوید:
"L'alun, qui était tire primitive- ment de la Perse, est aujourd'hui importe de Occident."

"آلوم/زاج سفید/شب که در اصل از ایران می آمد، امروز از غرب وارد می شود."
دو ‌ملی1 پو-سه تسه فان Po-se ts‛e fan را "fan بنفش ایران" برگردانده.  سراپا نادرست.  هیرت‌2 مشكل قضیه را دریافت چرا كه زاج‌ سفید نه در ایران (کذا در متن!) که بیشتر از هُرم/آناطولیا [در عربی اناضول/آسيا الصغرى]  خیزد.  پلینی3 اسپانیا، مصر، ارمنستان، مقدونیه،  پونتوس و افریقا را کشور های پدید آرنده زاج سفید می‌نامد.  هیرت در P‛ei wen yün fu متنی منقول از Hai yao pen ts‛ao را یافت كه برپایه آن Po-se fan  2947  (در برگردان  او "زاج سفید ایرانی") از خاور هلنی دا-قین/تا-چین/فو-لین (تا‌ـ‌تس'ین/Ta-Ts‛in) می‌آید.  به نظر او، "زاج سفید ایرانی" بی ‌مسماست چرا‌‌كه در این مورد ایران تنها آن مركز تجاری بوده كه زاج سفید از آنجا به چین برده می‌شده. [کذا!  که البته خطاست.  محل­های زاج خیز ایران را از اینجا و اینجا و اینجا ببینید!].  این متن تنها در Hai yao pen ts‛ao از سده هشتم نیامده، بلكه می‌توان آن را سالها پیش تر در کوان چو کی Kwan čou ki  2948  یافت كه موضوعش كوان‌ـ‌تون/گوانگدونگ/کانتُن/ (Kwan-tun) است و در فرمانروائی دودمان تسین (419‌ـ‌265 م) نوشته شده، یعنی در روزگاری كه دور است نام ایران به گوش چینی‌ها خورده باشد.  بر پایه آنچه Čen lei pen ts‛ao4 از این منبع آورده، در آن گفته شده  fan   2949 kin sien ("زاج سفید با رگه‌های طلایی") از کشور  پو-سه  2950 خیزد، و در بندی دیگر آمده زاج سفید پو-سه (Po-se pai fan) از خاور هلنی دا-قین/تا-چین/فو-لین (تا‌ـ‌تس'ین/Ta-Ts‛in) ‌آید.5 گفته نخست بروشنی اشاره به زاج سفیدی است كه در نتیجه ناخالصی تغییر رنگ داده و هنوز هم در چندین جا در هند و برمه علیا/بالا/ Upper Burmaیافت ‌شود.6 بدین‌ترتیب، پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] (زیرا تنها این پو-سه است كه در اینجا جایگاهی می یابد) (کذا!) نوعی زاج سفید ناخالص پدید می آورد و همزمان بازاری گذری/عبوری برای زاج سفید خالص بود كه از باختر آسیا از راه هند به چین آورده می‌شد.  روشن است كه چون زاج ‌سفیدِ بومی پو-سه را پیشتر می‌شناخته‌اند، نوعی را كه از باختر آسیا می‌آمد نیز پو-سه‌ای نامیدند.  نام مشابه  Po-se fan، K‛un- lun fan است كه به گِل ِسیاه ‌ماند7. 
61.  در Wu lu   2951  نوشته چان‌ پو (Čan Po)    2952 در سر آغازهای سده چهارم، متن زیر درباره موضوع ""ant-lac، "لاک/لک، مورچه لاك/لاک مورچه/لاک حشره/لاک شپشک" )  2953  (yi tsi آمده:8 "در کشور كو‌ـ ‌فون (Kü-fun)  2954  (در كیو‌ـ‌چن Kiu-čen،  تون ‌ـ ‌كینگ / Ton-king) 1 مورچه‌هایی هست كه روی گیاهان خزنده زمخت می زیند.  مردم با کاوش داخل خاك و رویت خاك نو شكافت به وجود این مورچه‌ها پی‌می‌برند؛ شاخه‌های درخت را در این نقاط فرو می‌كنند و مورچه‌ها از روی آنها بالا می‌آیند و لاكی پدید آرند كه به توده‌ای جامد بدل می‌شود." از یادداشت­های واهی و خیالپردازانه آئلیان،2 که بگذریم این کهن ‌ترین اشاره به حشره مولد لاك است كه آن را در آنامی  con môi، در خمری  kandîer، در چامی  ، mur،  یا muor نامند.3 گفته  نیمه‌افسانه‌ای چینی‌ها4 با آنچه گارسیا از دانسته‌های تجربی خاورزمینیان درباره این شگفتی طبیعت گزارش كرده سخت همخوانی دارد: "مدتها  بر خطا  بودم.  آخر به من گفته بودند در پگو (Pegu) [Bago] رودها رسوباتی از گل‌ولای بر جای می‌گذارند و مردم تركه‌ها را در این گِل فرو می‌كنند.  روی این تركه‌ها مورچه‌های بالدار بسیار بزرگ به وجود می‌آیند و آن طور كه می‌گویند این مورچه‌ها مقادیر فراوانی لاك (Lacre)5 روی شاخه‌ها به جای می‌گذارند.  از كسانی كه این اطلاعات را در دسترس من گذاشتند پرسیدم آیا به چشم خود دیده‌اند.  از آنجا كه درآمدشان از خرید یاقوت و فروش پارچه‌های پَلیم (Paleam) و بنگال بود، پاسخ  این بود آنقدر بیكار نیستند كه وقت خود را صرف چنین اموری كنند؛ وانگهی همه می‌گویند چنین است.  بعدتر با مردی محترم كه ذهنی جستجو‌گر داشت صحبت كردم و گفت درخت مولد لاك درختی است بزرگ با برگ­هایی شبیه به آلو که موران بزرگ بر شاخه‌های كوچك آن لاك باقی گذارند.  این موران از گل و لای و جز آن خیزند.  صمغ بر شاخسار گذارند تو گوئی زنبور شاخه ها عسل­آجین کرده و این عین حقیقت است.  شاخه‌ها را از درخت کنده در سایه می‌گذارند تا خشك شود، سپس صمغ  را از شاخه گرفته در جوف/شکم بندهای خیزران ‌گذارند؛ بعضی مواقع ساقه همراه با لاک کار گیرند."6
یو یانگ تسا تسو  Yu yan tsa tsu7 چنین آورده:"زیستگاه درخـت tse-kun    2958 (2) 8 2957 كامبوج (چن‌ـ‌لا/ Čen-la) [Chenla/ Zhenla/真腊真臘] است و آن را2959   lo-k‛ia،  *lak-ka (یعنی لَکه lakka،  لاک lac) نامند.1 این مـــاده از پو-سه    2960  هم خیزد.  بلندای درخت به بیش از سه متر می‌رسد، و شاخه‌های آن انبوه و پربار است.  برگ­هایش به برگ مركبات ‌ماند و در زمستان می‌ریزد.  در ماه سوم سال گل می‌آورد شكوفه‌ها سفید‌ رنگ‌اند میوه نمی‌آورد.  وقتی مه غلیظ، شبنم، و باران شاخه‌ها را مرطوب می‌كند، tse-kun پدید آید: گفته‌های فرستادگان کشور  پو-سه، به نام­های وو‌ـ‌ هایی (Wu-hai)   2961  و شا‌ـ ‌لی‌ـ شن (Ša-li-šen)  2962  با روایت فرستادگان کشور  كامبوج، یك چی چ'اون تو وی če č‛un tu wei    2963 2 و چــــــــــــرامانا (çramana)    2964     شی ‌ـ‌ شا‌ ـ‌ نی‌ ـ‌ پا ‌ـ ‌ت'و (Ši-ša-ni-pa-t‛o) (چیچانی‌بادرا Çiçanibhadra?) منطبق است.  اینان گفتند: ’مورچه‌ها خاك را به پای این درخت کشیده در آن برای خود لانه می‌سازند؛ وقتی این تپه‌ مورچه‌ها از باران و ژاله نم گیرد سخت و  tse-kun  ‌شود.3 tse-kun کشور  كون‌ـ ‌لون برترین كیفیت را دارد و tse-kun کشور  پو-سه در جایگاه دوم قرار می‌گیرد. "4
در اینجا سخن از لاكِ رزینی یا لاك باتومی/لاک مُهر/شاخه لاک Gummi lacca) ؛ در فرانسه، (laque en bâtons است كه آن را كینو (kino) نیز می‌گویند و حشره‌ای بنام كوكوس (Coccus) یا Tachardia lacca  [قرمز/قرمزدانه/کرمین/کِرمِس/کارمن] سازد كه بر درختان گوناگون می­زید و در چینی 2965     یا   2966   tse-kun یا  tse-ken ‌گویند.  چو تا‌ـ‌كوان/Cou Ta-kwan/ Zhou Daguan[Zhou Daguan (Wade–Giles: Chou Ta-kuan; French: Tcheou Ta-Kouan; c. 1270–?)] در رسوم كامبوج (Customs of Cambodia (Chinese真臘風土記)  این لاك را  با نام دوم آورده؛2 و در Pen ts‛ao yen i از آن با نام نخست یاد شده.3 در روزگاری پیشتر از این، در T‛an hui yao در گزارشی مربوط به پ'یائو (P‛iao) (برمه)، از لاك با نام   2967  یاد و گفته شده در آن کشور تالار نیایش بدان ‌پوشانند.  بسا که این واژه آوانگاشت واژه‌ای بیگانه باشد؛ لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژنLi Shizhen آن را به بربرهای جنوب/  Southern Barbarians", Xīróng 西戎می بندد. 
نمی‌توان گفت پو-سه‌ای كه در متن یو یان/یانگ تسا تسو  Yu yan tsa tsu آمده ایران است؛ گواه این مدعا همین بس كه فرستادگان کشور  های پو-سه و كامبوج با هم بار می یابند و ناسازی پو-سه [ایران] با ك'ون‌ـ‌لون (K‛un-lun) مالایا.  بس روشن است كه در اینجا مراد  پو-سه مالایاست.  خود محصول نیز از ایران نیست و حشره لاك را در ایران نمی شناسند.4  این را هم باید افزود كه در یو یان/یانگ تسا تسو  Yu yan tsa tsu این فرآورده  پو-سه همراه گیاهان پو-سه ایرانی كه در صفحات پیش  آمد شرح داده شده؛ و هیچ نشانه ای نیست که نویسنده، كوان چن‌ـ ‌شی، تمایزی میان این دو نام هماوا می گذارده.1
62‌.  كافور/کبور، درایوبالوناپس ارومتیکا (Dryobalanops aromatica) نیز، چنان كه در یو یان/یانگ تسا تسو  Yu yan tsa tsu2 می‌خوانیم، از  پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] می خاسته و می افزاید این درخت در بالی   'و‌ـ ‌لی/ P‘o-li، *Bwa-li)3 و پو-سه یافت شود.  كافور از ایران نخیزد؛4 و هیرت5 نمی بایست در برگردان  خود پو-سه را ایران دانسته بگوید كافور را با كشتی‌های ایرانی به چین می‌آوردند. 
63‌.  از درآشفتگی/خلط  دو پو-سه است که توان چ'ن‌ـ ‌شی (Twan Č‛en-ši)6 درخت نان آرتوکارپِس اینتگروفولیا (Artocarpus integrifolia) (خبزیه در عربی) را به ایران نسبت دهد و در پیش بی درنگ از فو‌ـ‌ لین/[دا-قین] هم نام می برد؛ اما این درخت نه در ایران و نه در باختر آسیا نمی‌روید. درخت نان بومی هند، برمه و مجمع الجزایر  [مالایا] است.  به هر روی این معما كه نویسنده نام ‌فو‌ـ ‌لین را از كجا آورده همچنان سر بمهر می‌ماند.7
فلفل/پایپِر لانگوم/دارفلفل (Piper longum) به گفته سو كون از دوره ت'انگ از فرآورده های پو-سه است.  نمی شود این پو-سه ایران باشد كه فلفلی [از این صنف/دست!] پدید نارد8. 
در فصل گردو دیدیم كه در پی هو لو Pei hu lu نگاشته حدود  سال 875 م توان كون ـ لو (Twan Kun-lu) از نوعی گردوی خودرو  یاد شده كه در کشور/اقلیم  چان‌ـ ‌پی (Čan-pei)  Jambi)، (*Čambi می‌روید و مردمان پو-سه می خورند.  در Lin piao lu i كه كمی دیر تر نوشته شده (بین سال­های 889 و 904) همین میوه توصیف و گفته شده كه از چان‌ـ‌پی (Čan-pi)  Jambir)، (*Cambir خیزد  و خورد مردمان هو (Hu) است.  این متن بروشنی بر پایه  نوشته ای کهن ‌تر یعنی Pei hu lu نگاشته شده؛ و لیو ‌سون، نویسنده   Lin piao lu i با این برداشت/استنباط  كه مراد از پو-سه Po-se  ایران است ظاهراً هو Hu را جایگزین پو-سه كرده.  به هر روی اینجا پو-سه ایران جایگاهی ندارد: ایرانیان گردوی خودرو نمی خوردند و بر پایه دانسته های ما از چان ‌ـ‌ پی، روشن است كه منطقه‌ای در مالایا بوده.1 فعلاً تشخیصم این است كه این گیاه همان جوگلانس کَتییِنسیس/[جوز منشوری در عربی] Juglans cathayensis یا محتملتر، کِنِریوم کامیون  Canarium commune [Canarium indicum L] است؛ شاید هم منظور جنس دیگری بوده.  اما تعین موقعیت جغرافیایی چان ‌ـ ‌پی (یا -Pie) و پو-سه در دوره ت'انگ تا حدود زیاد بستگی به شواهد گیاه‌شناختی دارد.  گمان نبرم در سوماترا هیچ‌گونه گردوی وحشی wild walnut یافت شود. 
در هائی یائو پِن تِس'ائو  Hai yao pen ts‛ao  اثر لی سون Li Sun  در نیمه دوم سده هشتم که عنوانش هم نشان می دهد در توصیف مواد دارویی کشور ­های بیگانه و جنوب چین است، چندین محصول پو-سه ثبت شده كه نشان دادیم باید منطقه‌ای با این نام در مالایا شمرده شود.  در مورد حسن‌لبه/حصی لینا/لبان جاوی  كتاب پیش رو ) و زیره (ص  كتاب پیش رو ) نیز همچنین. 
پیشتر (ص 460 متن اصلی ) گفتیم كه در Nan čou ki و سه کتاب پس از آن مُرّ مكّی به پو-سه نسبت داده شده، اما دور است كه مراد از  این پو-سه ایران باشد، زیرا مُرّ مكّی در ایران به هم نرسد.  در اینجا پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  به ذهن می‌آید، زیرا مُرّ مكّی از خاور افریقا وکرانه حضر‌موت شبه جزیره عربستان/جزیرة العرب، از راه مجمع‌الجزایر مالایا، به چین برده می‌شد و همین بود كه چینی‌ها (به خطا) پنداشتند كه خود درخت در مالزی می‌روید. 
64‌.  گیاه صبر (آلوئه ولگاریسAloe vulgaris و گونه‌های دیگر) شباهتی جالب با مرّ مكّی دارد، چرا كه این گیاه افریقایی نیز به پو-سه نسبت داده شده و پس از آن در مجمع‌الجزایر جانشینی برایش پیدا شد.  این بار هم لی سون Li Sun از دوره ت'انگ است كه برای نخستین بار محصول این درخت را به نام لو-وی lu-wei   2969 آورده می‌گوید در کشور  پو-سه ‌روید، ظاهری چون آب‌نبات سیاه‌رنگ دارد و شیره درختی است.2 سوسون از دودمان سونگ می‌گوید:"اینک  تنها  به كانتون صادر می‌شود.  این درخت در زمین­های  بایر كوهستانی می‌روید، شیره اش بصورت قطعات اشك جاری شده زان پس می بندد.  آنرا در همه فصل ها و ماه­های  سال گرد‌آورند."  لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژن/ Li Shizhen  بی گمان  نیست فرآورده ای است كه از درخت گیرند یا گیاهی علفی  2970: یاد آور می شود مندرجات  Ta Min i t‛un či صبر زردی كه از رده گیاهان علفی به دست می‌آید محصول جاوه، سوماترا (سان ـ فو‌ـ ‌تسی / San-fu-ts‛i) و کشورهای دیگر است و می‌گوید كه این گفته با آنچه در گیاهنامه‌های دوره ت'انگ و سونگ آمده نمی خواند.  به هر روی نمی‌دانست نخستین  نویسنده ای كه این محصول را چنین باز نموده چائو ژو‌ـ‌كوا Cao Zu-kwa [Zhao Rukuo/ Chau Ju-Kua/Chou Ju-kua/Zhao Rugua/Zhao Rushi] 1 است كه Aloe را در شمار  گیاهان علفی قرار داده و آن را محصول کشور  نو‌ـ‌فا (Nu-fa) از توابع اعراب و جایی دیگر  محصول جزیره‌ای نزدیك دربابار  سومالی دانسته كه گویا مرادش سقوطر/سوكوترا (Socotra) است.  این جزیره زیستگاه صبر سقوطری/آلوئه پری Aloe perryi است كه هنوز هم به بمبئی صادر می‌شود.2
هیرت ریشه واژه لو-وی lu-wei   را در واژه فارسی آلوا/علوا [ از ایلوا هندی]، alwā یافته.  به چند دلیل پذیرش این نظریه دشوار است.   هیچ‌جا گفته نشده لو-وی lu-wei   واژه‌ای ایرانی است.  لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژن/ Li Shizhen  توانا در شناخت واژه های بیگانه توانا گوید توصیفی برای لو-وی lu-wei   یافت نشده.  در نوشته های  تاریخی چینی در باره پو-سه ایرانی، این محصول به این  کشور نسبت داده نشده، ضمن اینكه صبر زرد نه از راه زمین به چین، بلكه تنها  از راه  دریا به كانتون آورده می‌شد.  ایران هم صبر زرد را وارد می‌كرد،3 اما ابو‌منصور پروای آن نکرده.  دو نام صبر زرد  sebr zerd و صبر سقوطری، sebr sugutri  كه شلیمر به دست داده،4 ریشه عربی داشته کمابیش تازه اند؛ واژه ی علوا/آلوا alwā [سگل/صبر/آلوئه] [در عربی صَبِر/أَلُوَّة /أُلُوَّة/سَوْلَع] نیز كه ادعا شده فارسی است به همچنین.  ایرانیان این نام را از اعراب گرفتند و اعراب نیز خود می پذیرند كه أَلُوَّة عربی آوانگاشت واژه آلیوی αλόη یونانی  است.5 هرچند نباید بر این رفت که وقتی چینی‌ها این محصول را نخستین بار در دوره ت'انگ دریافت كردند خود یکراست از دربابار  افریقا یا عربستان وارد كرده بودند.  صبر زرد به هند صادر و از آنجا به مجمع‌الجزایر مالایا برده می‌شد؛ و همانطور كه لی‌سون گفته مردمان پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] آن را به كانتون می‌بردند.  نکته دیگری كه هیرت نادیده گذارده این كه دیر گاهی است صبر زرد طبی/[در عربی صبر حقیقی] آلوئه ورا/علوا راستین، Aloe vera بومی هند شده، هر چند از آغاز چنین نبوده.6 گــــارسیا دا اورتا حتی از فراهم آوری صبر زرد در كامبی/خامبات [ایالت گجرات] و بنگال یاد می‌كند.7 ازیراست كه برای این ماده دارویی در هند نام­های محاوره‌ای چون  alia،  ilva، eilya،   elio، yalva می‌یابیم، همینطور aliva در مالایایی كه ریشه جملگی را می‌توان در واژه عربی ‌‌ـ‌ یونانی alva، أَلُوَّة alwā یافت.  مردمان پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  این نام را اختیار و آن را همراه خودِ محصول به چینی‌ها سپردند و آنها نیز تنها a آغازین را از aluwa یا aluwe انداخته و luwe را نگاه داشتند.1 افزون بر  lu-wei، آوانــــــگاشت­های       یا   2972  nu  یا no nwi نیز هست  كه اولی در K‛ai-pao pen ts‛ao از دوره سونگ آمده و شاید بر گرفته  از نام  کشور نو‌‌ـ‌فا (Nu-fa) [ظُفار] یا زاده تبدیل آوای l به n است.  نمی‌دانم هیرت بر چه پایه ‌گوید در دوره مینگ lu-wei " همانند امروز، كاچو (catechu) [کاد هندی/سنط کادی] بوده كه از Acacia catechu (khadira (खदिर) سنسكریت) گیرند." هیچ سندی در اثبات این نظریه نیاورده هرچند به هر روی از بیخ ناشدنی است، زیرا چینی‌ها کاچو catechu/cutch را با نام­های er-č‛a یا hai‛r-č‛a بخوبی می‌شناختند.2
65‌.  لی سون نخستین  كسی است كه از گیاهی به نام  2973 ،    so-ša-mi، *suk-ša-m it(m ir)، شوکامیتسو šukušamitsu [Shukusha] ژاپنی Amomum villosum) یا (A.  xanthioides [حماما/آمومن/هیل/قاقله/خیر بوا] نام برده گوید: " در کشورهای دریای باختری (سی‌ـ ‌هایی / Si-hai) و نیز در سی‌ـ‌ ژون Si-Žun  2974 و پو-سه می‌روید و بیشتر آن از حوزه نان‌ ‌ـ‌‌ تون (Nan-tun)  2975  می‌آید."3 به گفته ما چی / Ma Ci/[Ma Chi]  این گیاه در جنوب چین می‌روید و به گفته سو سون در باتلاق­های لین‌ ‌ـ‌ نان؛ پس  باید  در فاصله دو دوره ت'انگ و سونگ وارد چین شده باشد.  لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژنLi Shizhen درباره نام این گیاه، كه بی گمان ریشه بیگانه دارد، می‌گوید كه هنوز معنای آن توضیح داده نشده.  روشن است که این نام ایرانی نیست و نمی‌دانم كه آمومن [قاقله] Amomum در ایران می‌روید یا نه.  از آن‌سو، این گیاه در برمه‌، سیام، كامبوج و لائوس یافت شده.4 پس،  یك بار دیگر آشكار می‌شود که پو-سه ای که لی سون در نگر داشته  پو-سه مالایا [Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi] است؛ با این همه چون سی‌‌ـ ‌هایی و سی‌ـ‌ ژون Si-Žun را هم افزوده این گمان قوی را بر‌می‌انگیزد كه او نیز دو پو-سه را با هم درآشفته و در این مورد خاص پو-سه ایران را در نگر داشته است.  هنوز نتوانسته‌ام آن واژه بیگانه را كه در چینی آوانگاری شده بیابم هرچند بیگمان ایرانی نیست.  نام محاوره‌ای امروزینش  ts‛ao ša žen  2976 است.1
66‌.  گیاهی هـــــم هست  بـــــنام 2977  p‛o-lo-te، *bwa-ra-tïk، یــــــــا    2979 2978   p‛o-lo-lo، *bwa-ra-lak (lok, lek) كه هنوز شناسایی نشده.  باز هم کهن ‌ترین منبع اطلاعات ما لی سون است كه ‌گوید "p‛o-lo-te در کشور های دریای باختری (سی‌‌ـ ‌هایی) و در پو-سه ‌روید.  این درخت شبیه است به بید چینی و دانه‌هایش به كرچك  pei-ma tse)،  Ricinus communis، ص كتاب پیش رو ) ماند؛ و داروسازان آن را فراوان کار گیرند.2" لی ‌شی ‌چن/لی شیژن/ Li Shizhen این واژه را سنسكریت می‌داند و عناصر آوانگاشت هم براستی از واژه‌ای سنسكریت حكایت دارند.  در اینجا مراد  بروشنی بالاتکا bhallātaka سنسكریت است كه pālāla در نِواری (Newārī)،  belatak یا bhelā  [ بهلاوه ] در هندوستانی، بلادر، balādur فارسی و بلاذور، belādur عربی (گارسیا: balador) از آن همانند.  نام­های سنسكریت دیگر برای این گیاه اینهاست:  aruska،  bījapādapa، virawksa ،  و visāsyā و dahana.  نامش در چندین جای نسخه باور آمده. 
این همان درخت بادامِ رنگ/ marking nut tree /بلادر [شرقی] (Semecarpus anacardium،  تیره سماقیان)، گونه‌ای از درختان هندی است كه در جاهای گرمتر آن کشور در جهت خاور تا آسام ‌روید و در مجمع‌الجزایر نیز تا فیلیپین3 و شمال استرالیا پراكنده است.  این گیاه نه در برمه یا سیلان، ونه در ایران یا باختر آسیا نمی‌روید.  محفظه گوشتی حاوی میوه ماده‌ای تلخ و قابض دارد كه در سر‌تا‌سر هند به جای جوهر مُهر كار ‌رود.  چینی‌ها تصریح دارند این ماده مو و سبیل مشكی ‌كند.4 پارچه‌های نخی را هم با آن مشكی ‌كنند و ‌گویند در آب نامحلول و در الكل محلول است.  شیره پوشینه میوه را پیش از نقش زدن بر پارچه آب‌آهك زنند تا رنگ تثبیت شود.  در بعضی کشور های  بنگال کارگیری این میوه در رنگ آمیزی پارچه‌های نخی رایج  است.5 كاسه‌های گوشتی را كه میوه روی آن قرار دارد در خاكستر بو داده خورند؛ مغز دانه را هم خورد خود سازند.  بر این باورند كه خوردنش قوای ذهنی بخصوص حافظه را نیرو بخشد [از همین جاست حب الفهم ].  شیره تلخ پوشینه میوه ماده محرق/سوزان/تاول‌زای قوی است و خود میوه هم کاربرد پزشكی دارد. 
ابن‌بیطار درباره بلادر فارسی‌ ـ عربی بروشنی گوید واژه‌ای است هندی،1 و بی‌ چون و چرا مشتق  از بالاتِکا bhallātaka سنسكریت.  ابو‌منصور نیز همین نام را بکار برده و كاربرد دارویی­اش را تشریح كرده.2 نكته اصلی این است كه p‛o-lo-te نوعاً گیاهی است هندی، و مراد از پو-سه در متن چینی بالا نمی تواند ایران باشد.  به هر روی از آنجا كه در منطقه مالایا می‌روید، منطقی است كه یك بار دیگر نتیجه بگیریم كه در اینجا نیز پو‌ـ‌سه مالایا در نگر بوده.   این مورد شبیه به مورد پیش است كه در آن مردمان پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  نقش رابط را داشتند.  به هر روی،  انتقال فرآورده ای هندی همراه با نام سنسكریت آن از راه  پو-سه مالایا به چین به مراتب محتمل‌تر از آن است كه این انتقال از راه  ایران انجام شده باشد.   همچنین به این نتیجه كلی رسید‌ه‌ام كه کمابیش  تمامی فرآورده های پو-سه كه در Hai yao pen ts‛ao نوشته لی سون ذكر شده‌اند تنها  از پو-سه مالایا[Sanfotsi (Chinese: 三佛齊; pinyin: Sānfóqí/Sanfoqi]  برخاسته اند. 
67‌.  نخستین بار ما چی / Ma Ci/[Ma Chi] 2981،  نویسنده همکار ک'آی پائو پِن تس'آئو K‛ai pao pen ts‛ao (968 تا 976 م) از دوره سونگ بروشنی از دارویی با نام   2980  pu-ku-či (*bu-kut-tši) نام برده كه آنرا همان پِسورالیا کورلیفولیا/ بابچی یا باکوچی Psoralea corylifolia دانسته و گفته در تمامی کشور های  لین‌ـ‌ نان (كوان ‌ـ ‌تون) و كوان ‌ـ ‌سی، و در کشور پو-سه می‌روید.  به گفــــــته تا مین (Ta Min)   2982،   نویسنده   Ži hwa ču kia pen ts‛ao  2983  كه پیرامون 970 م منتشر شده گویا نام این دارو در Nan čou ki نوشته سو پیائو (Sü Piao) (پیش ازسده پنجم م)3 آمده و این نویسنده آن را   2984   hu kiu-tse، آلیوم اُدوروم/سیر خوشبو/پیاز کوهی چینی "Allium odorum مردمان هو" دانسته است.  هرچند نابهنگامی تاریخی این گفته خود روشن است، زیرا هیچیك از نویسندگان دوره ت'انگ نه از این گیاه و نه دارویی كه از آن به دست می‌آید یادی نمی کنند و نخستین بار  در دارونامه  دوره سونگ به آن بر‌می‌خوریم.  سو سون در كتاب ت'اون کین پِن تسائو  T‛u kin pen ts‛ao ‌گوید اینك این گیاه  فراوان در دامنه كوههای جنوب چین و نیز در هو‌ ـ ‌چو  2985   در سه ‌ـ ‌چوان می‌روید، اما محصول محلی به پای آنچه با كشتی‌های بیگانه آرند نمی‌رسد.4 تا مین (Ta Min) درباره تفاوت این دو می نویسد داروی بربرهای جنوب آتشی است و داروی کوان‌ ‌ـ‌ ‌تون زنگاری.  لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژنLi Shizhen در حاشیه می نویسد نام این گیاه در زبان مردمان هو (Hu)   2986   p‛o-ku-či (*bwa-ku-či, bakuči) است كه عوام بخاطر شباهت ظاهری دانه های دو گیاه بنادرست  2987  p‛o-ku-či (*pa-ku-či) یعنی "Allium odorum  آلیوم اُدوروم مردمان هو" ‌نویسند، اما در واقع این گیاه آن آلیومی كه در کشور مردمان هو (Hu) می‌روید نیست.  این است همه مدارك تاریخی كه در دسترس داریم.  استوارت1 نتیجه می گیرد این دارو از ایران می‌آید؛ اما نه واژه فارسی باکوچی bakuči داریم و نه خبری ازیافت شدن گیاه (Psoralea corylifolia) در ایران.  شواهد منابع چینی نیز موید این نتیجه‌گیری نیست، زیرا آن اطلاعات به کشور هایی واقع در جنوب چین اشاره دارند كه با كوان‌ـ‌تون رابطه تجاری داشتند.  تک مورد وجود این گیاه را در جائی از سه‌ ـ ‌چوان/سیچوان می‌توان به آسانی توضیح داد، زیرا شمار بزرگی از ساكنان سیچوان از كوان‌ ـ ‌تون آمدند.  در واقع واژه *bakuči زاده آوانگاشت چینی خاستگاهی هندی دارد و همبرابر است با vākucī बकुची در سنسكریت  كه در واقع نام همان گیاه یعنی Psoralea corylifolia است.2
در بنگالی و هندوستانی آن را hākuč3 و bāuacī،  در اوریایی bākucī،  در پنجابی bābcī،  در بمبئی bawacī،  در ماراتی bavacya یا bavacī مگویند و...  به گفته وات، گیاهی است علفی که در زمین­های پست از هیمالیا تا هند و سیلان یافت ‌شود.  به گفته اینزلی، نام دانه‌های قهوه‌ای تیره به اندازه ته سنجاق بزرگ و کمی خاگی است.  خوشبوست و چرب، با طعمی کمابیش تلخ.  این گونه گیاهی است یكساله كه بلندایش کمتر فراتر از گزی رود و در جنوب هند فراوان است.  در هر بند برگی دارد به درازای تقریبی دو بهر و پهنای یک؛ گلهای گلناری روی پایه‌های دراز و باریك و جانبی پدیدار می‌شوند.  در آنام آن را hot-bo-kot-či و p‛a-ko-či نامند.4 پس  پر پیداست که" آلیومِ مردمان هو" نادرست است و این گیاه به مردمان هو (Hu) به معنای ایرانیان یا کشور ایران هیچ ربطی ندارد.  پو-سه مورد نظر ما چی / Ma Ci/[Ma Chi]  كه پیشتر از آن یاد شد، در واقع مالایا است. 
68‌‌‌.  پن تس'آئو کان مو Pen ts‛ao kan mu مطلبی از کو کین چو Ku kin ču  آورده كه در نسخه‌های امروزی این کتاب نیست.  در پن تس'آئو کان مو با اشاره به کو کین چو ادعا شده  آبنوس 2989     را با كِشتی‌های پو-سه‌ای به چین آرند.  بر‌خلاف برداشت نادرست استوارت،1 نمی شود كه مراد از این پو ـ سه ایران باشد، چراكه در سده چهارم كه تسویی پائو (Ts‛ui Pao) Ku kin ču را می‌نوشته یا با این گمان كه نوشته باشد، ایران بهیچ روی با این نام بر چینی‌ها شناخته نبود،2 گذشته از این آبنوس هرگز از محصولات ایران نبوده.3 از آنجا كه در همین كتاب آبنوس از محصولات كیائو‌ـ‌چو (Kiao-čou) (تونكین/تونکن Tonking) دانسته شده، گمان می رود مراد پو‌ـ‌سه مالایا باشد؛ اما حتی این مورد را هم می‌توان در شمار  تصحیفات/تصریفات متعدد در Ku kin ču شمرد. 
بر‌خلاف گفته هیرت، وو-مِن wu-men   2990  (*u-mon)،"آبنوس" )چوب درخت دیوسپایروس اِبِنوم Diospyros ebenum و دیوسپایروس ملانوگسیلون  D.  melanoxylon) [آبنوس هندی، در عربی خرمال اسود] آوانگاشت آبنوس، ābnūs فارسی نیست4.   هیچ‌‌گونه همخوانی آوایی میان این دو نیست.  بهیچ روی در هیچ‌ کجا گفته نشـــده این واژه چینی فارسی یا بیگانه است.  از این گذشته، هیچ گواهی نیست که نشان دهد آبنوس/ساج روزگاری از ایران به چین می‌رفته؛ برعكس، بر پایه شواهد چینی، از هندوچین، مجمع‌الجزایر، و هندوستان به چین می رفته؛ به گفته لی‌شی‌ـ ‌چن/لی شیژنLi Shizhen آن را از هایی‌ـ ‌نان، یون‌ـ ‌نان و کشور بربر‌های جنوب می‌آوردند.5 این گمان هم که واژه با خود كالا از "یكی از کشور های  هندوچین" به خاور و باختر رفته باشد پذیرفتنی نیست، زیرا آبنوس باخترآسیا و یون-نان را نه از هندوچین كه از افریقا و هند می‌آوردند.  نام چینی که آوردیم بهیچ روی آوانگاشت نیست: نویسه دوم یعنی men تنها نویسه‌ای است كه بعدها در دوره سونگ جانشین نویسه کهن ‌تر   2991   شد كه در Ku kin ču  هم در نام  wu wen به معنای "چوب رگه سیاه" به کار رفته است.  در Pen ts‛ao kan mu6 گفته شده نویسه men در این مورد  2993  آوایش man دارد  و نام درخت 2994   است (در Nan fan ts‛ao mu čwan  [Nanfang caomu zhuang] به همین شکل آمده)، و از آنجا كه جنوبیها 2995 را چون    2996  تلفظ  می‌كنند، دومی را به‌جای آن نشانده‌اند.  این توضیح دربست قانع‌كننده است.  به هر روی،  در Ku kin ču1 آوانگاشتی به صورت 2997 *i-muk-i یا    2998 *bu(wu) حفظ شده كه باید از زبان كیائو‌ـ‌چو 2999  (تونكین/تونکن) [ Đông Kinh (東京)] باشد زیرا این محصول از آنجا می‌آمده.  بسنجید با mak pen در خمری و mökiā در چامی ("آبنوسDiospyros ebenaster)2. 
آبنوس در بابل ‌شناخته بود و از آن شانه سر می‌ساختند.3 بنا بر کتیبه های کهن مصر آن را از کشور زنگیان در نیل بالا/علیا می‌آوردند.  در واقع، در دوران باستان، افریقا مركز عمده عرضه این چوب ارزشمند بود.4 هر سه سال یك‌ بار صد کنده/ billet آبنوس به رسم خراج از حبشه به دربار داریوش، شاه ایران، فرستاده می‌شد.  حزقیل5 از آبنوس صور یاد كرده.  در پری‌‌پلوس ]رهنامه دریای اریتره[ (36) از حمل آبنوس از بهاروچ [باریگزا] در هند به عمان/ Ommanaدر خلیج فارس یاد شده.  تئوفراستوس6 که نخستین  کسی است که از درخت آبنوس نام برده، از دو نوع آبنوس هندی یاد كرده: یكی نوع كمیاب و نابتر و دیگری گونه معمول با چوب پست تر.   به گفته پلینی،7 پمپی بود كه بمناسبت چیرگی بر مهرداد آبنوس را در رم به نمایش گذاشت و سولینوس، كه درست همین نکته را واگوئی  كرده، می افزاید آبنوس از هند آمده بود و نخستین بار به مناسبت آن کشورگشائی به نمایش گذاشته شد.  همین نویسنده می‌گوید آبنوس تنها  از هند فرستاده می‌شد و برخی از پیكره‌های خدایان هندی، و نیز ساغرها را سراپا از این چوب می‌تراشیدند.8 بدین‌ترتیب مردمان دوران باستان در دورانی كه هندوچین بر آنها ناشناخته بود آبنوس را محصول افریقا و هند می‌دانسته و می‌شناختند و در هیچ‌یك از شرح­هایی كه باختر زمینی های باستان در این باره نوشته‌اند نامی از  خاور دور نیست.  خود این واژه خاستگاه  مصری دارد: آبنوس در مصر heben [from the Ancient Egyptian hbny،  Ancient Greek ἔβενος (ébenos)] نامیده می‌شد و از كالاهای پر‌اهمیت کشور پُنت (Punt) [Pontus] بود.  واژه عبری hobnīm با این واژه مرتبط است یا یکراست  از آن وام گرفته شده، و واژه یونانی  ἔβενος  از زبان سامی مشتق شده.  واژه عربی ‌‌ـ‌ فارسی abnus وام از یونانی است و خاستگاه / ābanūsa در هندی نیز همین abnūs است. 
بدین‌ترتیب روشن است كه در برخورد با نام  پو-سه در اسناد چینی باید بسیار دقت كرد و كوركورانه "پرشیا" نشمرد.  هر‌کجا این واژه در اشاره به مجمع‌الجزایر به كار گرفته شده، نباید پای ایران در میان باشد.  اینك پو-سه مالایایی به واقعیتی با اهمیت تاریخی تبدیل شده.  هر كه قصد شناسایی این محل و مردم دارد نباید از گیاهان و فرآورده هائی كه بدان بسته اند غافل شود.  با این نتیجه‌گیری هیرت و راك‌هیل1 كاملاً مخالفم كه از پایان سده چهارم تا آغاز سده هفتم چینی­ها تمامی  فرآورده های هندوچین، سیلان، هند و دریابار خاوری افریقا را جزو "فرآورده های ایران (پو-سه)" می‌دانستند که خاستگاه بیشتر بازرگانانی بود كه این كالاها را به چین‌ می‌آوردند.  این تعمیم بسیار خنده آور و زاده كژ‌فهمی نام  پو‌ـ‌سه و مطالب مربوط به آن در Wei šu [کتاب وی] و Sui šu [کتاب سوئی] است.  همان‌طور كه پیشتر تأكید شد، در كتاب دوم بهیچ روی از ورود كالاهای ایرانی به چین سخن نرفته بلكه تنها سیاهه‌ای باز نمودی از كالاهایی آمده كه در ایران یافت می‌شود.  هر جا نام  پو-سه پیشوند نام گیاه یا فرآورده ای شده، دو معنی بیشتر ندارد‌ ـ‌ ایران یا پو-سه مالایا‌ــ ‌اما این اطلاق/بربستن به‌هیچ‌روی خیال/جعلی/واهی نیست.  حتی یك مورد سراغ ندارم كه فرآورده ای مختص به هند یا سیلان را با افزودن پیشوند پو‌‌ـ‌سه نامگذاری كرده باشند. 












1. درباره این کتاب، نك:
2. واقع در یون ‌ـ ‌نان (Yün-nan). فاصله پیائو P'iaoاز این سرزمین  در
 T‛ai p‛i hwan yü ki [Tai ping hwan yu ki]3000  لی آمده (بسنجید با:
Pelliot, Bull. de l’Ecole française, Vol. IV, p. 172). متن  مان شو Man šu [Manshu] به همین شكل در (Ch. 10, p. 10b) و Šu kien نوشته كوئو یون ‌ـ‌ تائو (Kwo Yün-t‛ao) به سال 1236واگوئی شده.

3. گمان نمی‌كنم این نام اشاره به  تمام هندوستان باشد، بلكه به نظرم نام سرزمینی مشخص نزدیك مرز برمه است.
1. فان چو (Fan Čo)  [Fan Chuo] در جای دیگر (p.34b) می‌گوید مشک در همه کوه­های یون ‌ـ ‌چ'ان (Yun-č‛an)  و نان ـ چائو (Nan-čao) دست ‌آید و مردم محل در مبادلات خود کار گیرند.
3.Ch. 981,p. 5b.
4. در متن     آمده. نمی‌دانم uč (”جوشاندن“) در این میان چه معنایی می تواند داشته باشد. شاید زاده بد خواندن    باشد که در متن  مان شو Man šu [Manshu] هم آمده.
6. در شرح پیائو  (P‛iao) (برمه) در (Ch. 197, p. 7b) Kiu T‛an šu این فقره نیامده.
2. Ed. of T‛an Sun ts‛un šu, p. 5.
2. مقصود ضرورتاً شیره باسولیا/کندر/لبان Boswellia نیست شباهتی هم به  صمغ كندر ندارد. متن بالا  گوید žu hian نوعی hün-lu است. hün-lu صرفاً نامی است عام برای بخور بی‌آنكه هیچ‌گونه خاصی در نظر باشد. دربست با پلیو همداستانم كه آن را واژه ای چینی دانسته و نه آن طور كه برخی پیشنهاد كرده‌اند آوانگاشت یك واژه بیگانه (T‛ung Pao, 1912, p. 477).
4. اگر hün-lu در Sui ši جزو محصولات ایران نام برده شده، به این معنی است كه در شمار کالاهای وارداتی به ایران بوده، اما نمی‌توان نتیجه گرفت كه «با كشتی­های ایرانی به چین آورده می‌شده» (Hirth, Chau Ju-kua, p. 196). گویا باید ’’كشتی­های ایرانی‘‘ را در اینجا زاده خیال پردازی دانست. تازه در دوره پس از اسلام بود که کشتی­های ایرانی در خاور دور پدیدار شدند. (کذا!)  بهترین نمونه اش را می‌توان در یادداشتهای هوئی چائو (Hwi Čao) از سده هشتم یافت:
5. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 34, p. 16.
1. این فقره را لی سون از سده هشتم در کتابش آورده كه، چنان كه خواهیم دید، در آن نام گیاهان و محصولات پرشمار پو‌ـ ‌سه مالایا را آورده:
Hai yao pen ts‛ao (Pen ts‛ao kan mu, Ch. 35B, p. 14).
2. Pelliot, Bull. de l’Ecole française, Vol. IV, p. 412.
3. Cf. Devéria in Centenaire de l’Ecole des Langues Orientales, p. 306.
4. پاركر كه این متن را توصیف کرده (E. H. Parker, China Review, Vol. XIX, 1890, p. 191)، چنین گفته: ’’شاید مراد  استان بورنئو یا مالاكا باشد، مثلاً پو‌ـ ‌لی (P‛o-li) یا پو ‌ـ ‌لو (P‛o-lo) و نه ایران.‘‘
5. C. Sainson, Histoire du Nan-tchao, p. 101 ؛ این متن برگردان  Nan čao ye ši است كه یان ‌شن (Yan Šen) به سال 1550 نوشته است.
1. Sun ši, Ch. 489.
3. Ch. 3, p. 6b.
4. Ch. A, p. 33 b؛ در برگردان  هیرت، ص 152.
1. Cf. Cabaton and Aymonier, Dictionnaire čam-français, p. 503.
2. P. Schmidt, Bijdragen tot de Taal-, Land-en Volkenkunde, Vol. VIII, 1901. p. 420.
3. Ibid., p. 344.
4. Knowledge possessed by the Chinese of the Arabs, p. 16.
6. Ibid, p. 682.
7. گرینی در صفحه 471 كتاب خود پو‌ـ ‌سه را همان قبیله باسیسی (Basisi) سرزمین های  جنوبی‌تر شبه‌جزیره مالایا دانسته است. ازسو ی دیگردشوار توان فهمید چرا گرینی در سوماترا به دنبال پو‌ـ ‌سه می‌گشته، زیرا در پیروی از پاركر از منبعی چینی منتسب به سال 802 م نقل می کند در نزدیكی پایتخت برمه تپه‌های ماسه‌ای و بیابانی است خشگ هم‌مرز با پو‌ـ‌ سه و پ'و‌ـ ‌لو‌ـ‌ من   (P‛o-lo-men) 婆羅門]/ [Póluómén (برامنه) (Brāhmana) (نک ص 469 کتاب پیش رو ).
3. xxxv, 52.
4. Ch. 3, p. 40b.
5 . در متن هائی یائو بن چائو.پن تس'ائو Hai yao pen ts‛ao كه در (Ch. 11, p. 15b) Pen ts‛ao kan mu نقل شده دو نوع زاج سفید پو‌ـ ‌سه مشخص شده.
6. Watt, Commercial Products of India, p. 61.
8. T‛ai p‛in hwan yü ki, Ch. 171. p. 5.
1. درباره این محل، نك: 
2. . Aelian, Nat. Anim., iv, 46 در نوشته های یونانی یا لاتین هیچ اشاره دیگری به این موضوع نمی‌توان یافت.
3. بسنجید با



كه در ترجمه این نام آورده: "موریانه، شپشک چوب، مورچه سفید: termite, pou de bois, fourmi blanche"
4. كه باز از داستان آئلیان بسیار معقولتر است.
5. ’’لاك‘‘ lac)، (lacquer در زبان پرتغالی كه ریشه lacquer را می‌توان در lacre یافت. پایانه -re توضیح داده نشده.
7. Ch. 18, p. 9.
8. در چاپ Pai-hai نویسه    نادرست آمده.
1. از lākhā در زبان پالی (Pāli) lāksā)، laktaka در سنسكریت(؛ lak در چامی، lãk در خمری؛ rak در سیامی، نك:
پس  حق داریم پیشینه این واژه هندی را در زبا­ن­های هند‌و‌چینی دوره ت'انگ بجوئیم. کهن ‌ترین و تنها مورد کارگیری این واژه را در رهنامه/پری‌پلوس [دریای اریتره] لاکوس λακκος (Periplus, Ch. 6)  ‌توان یافت. نیز بسنجید باlakkā در زبان پراكریتی (Prākrit)؛ lākā در كاوی (Kawi)  [جاوی باستان] و جاوی؛ lakha در تاگالوگی.
2. عنوان صاحب­منصب نظام.
3. آن صمغ‌ـ ‌لاكی كه از پگو (Pegu) [Bago] ‌آید ارزانترین است، هر چند در مرغوبیت كم از محصول كشورهای دیگر نیست ؛ ارزانی‌اش از این كه مورچه‌هایی كه آن را به‌صورت پشته‌هایی از خاك، گاه به بزرگی یك چلیك، تولید می‌كنند، به خاك در آمیزند
 (Tavernier, Travels in India,Vol. II, p. 22).
4. انگلیسیان در انتهای سده شانزدهم از ماجرای لاك و مورچه­اش آگاه  شدند. جان جرارد در:
 این ماجرا را به شرح زیر آورده:’’درخت سازنده این ماده مترشحه که در فروشگاه­های اروپا و جاهای دیگر Lacca نامند نزد اعراب، ایرانیان و تركها لاک سوموتری Loc Sumutri نام دارد كه به معنی ‌ لاکی است كه از سوماترا آمده: كسانی كه آن را چنین نامیده‌اند بر این باور بوده‌اند كه اول‌بار مقادیر فراوان آن را از سوماترا آورده‌اند، اما از این لحاظ لغزیده‌اند؛ کان سرشارش پگو (Pegu) [Bago] است و بومیان لاک Lac گویند و دیگر مردمان همین استان تِرِک، Trec. تاریخچه این درخت، به گفته كلوسیوس (Clusius)، گیاه‌شناس نامی، چنین است : در اقلیم/کشورپگو (Pegu) [Bago]  و مالابار درختی است تنومند با برگهایی چون آلو و شاخه‌های نازك و كوچك فراوان؛ وقتی تنه یا بدنه درخت پیر می‌شود، جاهائی از آن می  پوسد كه در همین ها گونه ای مورچه بزرگ یا مور/پیسمایِر (Pismire) زاد‌و‌ولد می‌كند كه در فصل برداشت محصول و تابستان پیوسته كار می‌كند و رنج می‌كشد تا در زمستان به تنگدستی دچار نیاید: سختكوشی این مورچه‌ها یا طبیعت درختی كه درونش لانه کنند، یا هر دو، چنان است كه برای خورد زمستان خود کلوخه یا توده‌ای از نوعی ماده فراهم آرند به رنگ سرخ آتشین و چنان زیبا و خواستنی كه نظیر آن در پهنه گیتی نتوان یافت؛ فزون بر کاربردهای پزشکی، رنگی بی‌نقص و گرانبها برای نقاشان است كه لاك هندی ‌نامیم. مورچه‌ها(همان‌طور كه گفتیم) این رنگ را با مكیدن ماده یا مایه لاك از درخت تولید می‌كنند، همان‌طور كه زنبور‌ها با مكیدن شیره از تمام علفها، درختان، و گل­ها عسل و موم می‌سازند، و اهل آن سرزمین با همان سختكوشی به جستجوی این لاك ‌روند كه ما در انگلستان در جنگل­ها به دنبال عسل ‌گردیم؛ مردم پس از یافتن لاك آن را از درخت بر‌داشته بصورت كلوخه‌هایی خشك ‌كنند؛ گاه در لاک تكه‌های چوب و خرده‌هایی از درخت و بال مورچه های بدام افتاده دید؛ همان‌طور كه همه روزه می بینیم. درختی كه این لاك از آن خیزد در سیلان/سری لانکا [Zeilan] و مالابار [Malavar]   و دیگر سرزمین های  هند ‌شرقی می‌روید. ویراست جدید کتاب چاپ سال 1633 نوشته زیر را افزوده: «Lacke یا Lake هندی كه رنگ مرغوب آن  نقاشان را بکار است آن ماده‌ای نیست كه در مغازه‌ها به فروش می‌رسد، و كلوسیوس نه به آن پرداخته و نه توصیف  كرده؛  نویسنده سخت لغزیده كه این دو ماده یکسره متفاوت را [احتمالا با قرمزدانه/کروبه عربی/کوکوس انگلیسی ] خلط کرده، زیرا این لاك ماده‌ای رزینی سرخ روشن است و به هیچ‌ روی به كار نقاشان نمی‌آید، اما به تنهایی یا در تركیب با مواد دیگر بهترین لاك مهر و موم به دست دهد. آن دیگری گویا ماده‌ای است مصنوعی برنگ سرخ ناب؛ اما درباره چند و چون یا چگونگی بدست آوردنش چیزی كه احتمال حقیقتی در آن باشد نیافته‌ام.‘‘  اطلاعات جرارد بر گرفته از گارسیاست كه کتاب بنیادی وی در آن روزگار تنها مرجع درباره گیاهان و مواد دارویی هند بوده.
بر خلاف گفته استوارت (Chinese Materia Medica, p. 489) ضرورتا فردوسی/حمریه/اریترینا Erythrina  نیست.  سِر ماركهام (Coloquies, p. 241) در توصیف چشم نواز خود گوید این ترشحات رزینی را حشرات لاك ماده می سازند و این ماده بستر زفاف و زایمان مشترك آنان می‌شود: حرمسرای ارباب كثیر‌العیال و شهوتران آنها یعنی كوكوس لاكاهای نر؛ هم حشرات نر و هم كلنی حشرات ماده آنها تا زمانی كه بی‌وقفه به تولید مثل مشغول‌اند زنده می ‌مانند، گویی کاری ندارند جز آنكه یكی از سودمند ‌ترین رزین‌های جهان، و با‌ شكوه‌ترین رنگمایه‌ها، رنگ ’’قرمز لاكی‘‘، را ارزانی جهان دارند.
3. Ch. 14, p. 4b (ed. of Lu Sin-yüan).
4. واژه لاک، lak (عربی) یا رنگ لاک، rvänglāk (فارسی) وام از هندی است و به معنای محصول هند یا صمغ کُنار کازرونی/زیزیفوس لوتوس/نوعی عناب Zizyphus lotus و گیاهان دیگر است (آخوندف، ابومنصور، ص 265). در سده هفدهم هلندی‌ها لاك صمغ را در هند می خریدند تا به ایران فرستند (تاورنیه، همان) . نیز، نك:


1. درباره لاكِ رزینی یا لاك باتومی/لاک مُهر/شاخه لاک Gummi lacca در تبت، نك:
2. Ch. 18, p. 8b.
3. نامش در زبان پالی    ku-pu-p‘o-lü، *ku-put-bwa-lwut ضبط  شده كه به نظر می‌رسد بر پایه صورتی مرتبط با گونه مالایایی kāpor-bārus باشد. نیز، نك اظهار‌نظرهای پلیو در:
 T‛oung Pao, 1912. pp. 474-475.
4. شلیمر (Terminologie, p. 98) می نویسد:
"Les auteurs indigenes persans recommendent le camphre de Borneo comme le meilleur. Camphre de menthe, provenant de la Chine, se trouve depuis peu dans le commerce en Perse." Camphorwas imported into Slraf.  "
"مولفان ایرانی کافور بورنئو را بهترین دانند.  اخیراً کافورِ نعنا/مانتول [الکل مانتولیک/کامفر دومانت] چینی در ایران فروخته می شود. کافور را به سیراف وارد می کنند."
5. Chau Ju-kua, p. 194.
6. Yu ya  tsa tsu, Ch. 18, p. 10.
7. Cf. Hirth, Chau Ju-kua, p. 213.
8. نك: صفحات 374، 375 کتاب پیش رو .
1. نک ارجاعات آمده در ص  کتاب پیش رو .
2.. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 34, p. 21b
 شیره صبر سینوی/علوا سینائی/آلوئه ابیسینیکا Aloe abyssinica را به صورت قرص‌های تخت مستدیری که به سیاهی می زند می‌فروشند.
1. چائو ژو‌ـ‌كوا [Chau Jukua/ Zhao Rukuo] (Čao žu-kwa), Ču fan či, Ch. B, p. 11 (نك: برگردان  هیرت، ص 225).
2. درباره تاریخچه انواع صبر زرد، بویژه نك:
1. واترز (Essays on the Chinese Language, p. 332) كه این واژه را بنادرست به صورت lu -hui آوانگاری كرده، تمایل داشته كه آوانگاشت چینی را  یکراست  به aloe یونانی برساند؛ پرپیداست که به دلایل تاریخی این گمان بهیچ روی درست نیست.
1. Či wu min ši t‛u k‛ao, Ch. 25, p. 72.
2. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 35, p. 7 ؛ . Čen lei pen ts‛ao, Ch. 5, p. 14b در کتاب دومی لی سون تعریف ’’دریای‌باختری و پو‌ـ ‌سه‘‘را به سو‌ پیائو (Sü Piao)، مؤلف Nan čou ki نسبت می‌دهد.

4. Čen lei pen ts‛ao, Ch. 5, p. 14b.
5. Cf. Watt, Dictionary, Vol. VI, pt. 2, p. 498.
1. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, pp. 162, 265.
3. نک: ص 247 کتاب پیش رو .
4. بر پایه فرهنگ جغرافیایی استان شن ‌ـ ‌سی (Šen-si t‛un či, ch. 43, p. 31)،  این گیاه در سرزمین  شی ‌ـ‌ تسوان (Ši-ts‛üan)   در بخش هین ‌ـ ‌نان (Hin-nan) می‌روید.
همچنین:
2. W. Ainslie, Materia Indica, Vol. II, p. 147.
3. این نام را راكسبرگ هم آورده:
  (W. Roxburgh, Flora Indica, p. 588).                                        
 نیز، نك:

به گفته این نویسندگان، این گیاه در جنوب و باختر چین و نیز در سیام یافت می‌شود. وو كی‌ـ‌تسون می‌گوید امروزه پزشكان آن را فراوان جایگزین دارچین ‌كنند:

Wu K‛i- tsün, Či wu min ši t‛u‛k‛ao, Ch. 25, p. 65.
2. اول‌بار به مناسبت فرستادن هیئتی از ایران به دربار وی در سال 461 م بود كه از ایران با نام پو‌ـ‌ سه یاد شد (بسنجید باص 471 کتاب پیش رو )
3. آبنوس را به ایران وارد می‌كردند:
4. Chau Ju-kua, p. 216.
5. در
 Ko ku yao lun (Ch. 8, p. 5b; ed. of Si yin hüan ts‛un šu)
 آمده آبنوس در سرزمین هایی‌ـ‌ نان، نان‌ـ ‌فان (’’بربرهای جنوبی‘‘) و یون ‌ـ ‌نان به وفور یافت می‌شود و می افزاید آبنوس تقلبی هم که دستی رنگ شده بسیار است.  تیرك­های خیمه شاه كامبوج از آبنوس ساخته شده بود (Sui šu, Ch. 82. p. 3).
1. Ch. c. p. 1b. در آنجا گفته شده كه این محصول از كیائو‌ـ‌چو (Kiao-čou) می‌آید، سیاه‌رنگ ورگه‌دار است و ’’چوب با رگه‌های سیاه‘‘ (wu wen mu) نیز نامیده می‌شود.

8. Solinus, ed. Mommsen, pp.193,221.
1. Chau Ju-kua [Zhao Rukuo, also written as Chau Ju-Kua/Chou Ju-kua/Zhao Rugua], p. 7.