78. hu-lo ، *xu-lak، و نیز احتمالاً *fu-lak، *fu-rak، یكی از محصولات ایران است1 كه هنوز توضیح داده نشده است. از دید من شاید همبرابر باشد با صورتی چون پورک، *purakدر فارسی میانه، برابر با بورک، būrak ، بوره، būra در فارسی امروزی، و پورگ، porag (’’بُراگس‘‘) در ارمنی. گرچه در مورد این شناسائی دربست مطمئن نیستم، امیدوارم نكات زیر درباره بوره سودمند افتد. همه میدانند كه ایران و تبّت دو تأمینكننده عمده بوره* در بازار جهانی اند. چینیهای باستان این را خوب می دانستند، زیرا در T‛ai p‛in hwan yü ki2 در مقالهای دربـــاره پو-ســــــــه (ایران) آمـده: ’’خاكش دریاچههای شـــــــور دارد كه مردم جایگزین نمـــــــــک كنند‘‘ ( ). خود واژه انگلیسی بوراگس، ’’borax‘‘ (كه x پایانی از زبان اسپانیولی آمده و اكنون آن را borraj مینویسند) بر گرفته از فارسی است و پیرامون سده نهم اعراب آن را وارد زبانهای رومیایی كردند. واژه روسی burá یکراست از فارسی وارد آن زبان شده است. واژه انگلیسی ’’tincal، tincar‘‘ (بوره خام كه در رسوبات دریاچههای ایران و تبّت یافت میشود) از واژه فارسی تنکار**، tinkār ، تنکال، tinkāl3 یا تنگار، tangār مشتق و در سنسكریت takana ، tanka ، tanga ، tagara شده است؛4 این واژه در مالایایی tingkal ، در قرقیزی dänäkär و در تركی عثمانی tängar است. 5 واژه فارسی دیگری از همین دست، یعنی شوره***، šora (نیترات سدیم، نیترات پتاسیم) را تبتیها به همان صورت شوره، šo-ra وام گرفته اند، هر چند در زبان خودشان نیز نامهایی برای آن دارنــــــــد: ze-ts’wa ، ba-ts‛wo (’’نمکِ گاو‘‘) و ts‛a-la . این واژه فارسی را به شکل شورکه، sorāka سنسكریتی شده و در هند برای نامیدن شوره، نیترات سدیم، یا نیترات پتاسیم به كار میرود. 6
79. رابطه واژه چینی نو-شا، nao-ša (كلرور آمونیوم، كلرور سدیم)7 با نشادر، nušādir یا نوشادر****، naušādir فارسی كمابیش روشن است؛ با اینهمه این را هم گفتهاند كه واژه فارسی خود بر گرفته از چینی است. استدلال مِلی1 چنین است كه nao-ša به شیوه معنانگاری نوشته شده و در متن Pen ts‛ao kan mu این هم افزوده شده است :
"II vient de la province de Chen-si; on le tire d'une montagne d'ou il sort continuellement des vapeurs rouges et dangereuses et très difficile aborder par rapport a ces mêmes vapeurs. II en vient aussi de la Tartarie, on le tire des plaines ou il y a beaucoup de troupeaux, de la même façon que le salpêtre de houssage; les Tartares et gens d'au d'e au de la Chine salent les viandes avec ce sel."
ملی بر این پایه بدین برداشت می رسد كه ایرانیها خود واژه nao-ša را از چینیها وام گرفته و پایانه dzer را به آن افزوده اند، همانطور كه زهرمهره bezoar ] سنگ پادزهر[ را در فارسی، پادزهر، badzeher میگویند. 2
با این همه ماجرا یکسره دیگر است. نخست اینکه واژه nao-ša به شیوه آوایی نوشته شده نه معنانگاری و این را از آوانگاشت باستانی در سالنامه سویی (نک صفحات پیش رو ) و گونه دیگر آن یعنی (كه درستش نو-شا، nun-ša است اما آن را با آوایش nao-ša نشان میدهند) در می یابیم؛3 همارش های دیگر، یعــــــنی ti yen (’’نمك اقوام بربر‘‘) و Pei-t‛in ša (’’سنگ معدن پیـتین‘‘ در تركستان) كه پیش از این در دوره سونگ در T‛u ki pen ts‛ao متعلق به سوسون آمده، نیز نمایانگر خاستگاه بیگانـــه این فرآورده است. ازیراست که در Pen ts‛ao kan mu بروشنی وامگرفته از زبان بیگانه دانسته شده است. تاریخچه این موضوع نیز همین گوید. این نام در هیچ یك از اسناد باستانی چین نیامده. نخستین بار چینیها در سده ششم میلادی در سغد و كوچه (Kuča) از وجود nao-ša آگاه شدند. گیاهنامه ای از دوره تانگ کهن ترین فرهنگ دارویی است كه از آن نام برده است. سو كون (Su Kun) كه در این کتاب بازنگری كرده و خود نویسنده Čen lei pen ts‛ao است، از وجود این ماده بطور عمده تنها در یك نقطه خبر میدهد: سرزمین ژون باختری (همان ’’تاتارستان‘‘ Tartary كه دو مِلی گفته است). تنها سو سون از دوره سونگ است كه در كتاب خود، T‛u kin pen ts‛ao میگوید: ’’ این ماده اینــــــــــــک در سیـ لیان (Si-lian) و سرزمیـــــن هیا (Hia) ] كان ـ سو/ [Kan-su و نیز در هوـ تون (Ho-tun) ]شان ـ سی[ ، شِنـ سی و در بخشهایی از سرزمین های همسایه یافت میشود."
" "
] به افزودن قید های ’’اینک‘‘ و ’’نیز‘‘، توجه كنید[. وی در جا می افزاید "به هر روی ( ) قطعاتی كه از سرزمین ژون باختری میآید شفاف و رخشان است و بزرگترین این قطعهها به اندازه یك مشت مردم میرسد، با وزنی بین نود تا سد و پنجاه گرم، و كوچكترین آنها به اندازه یك انگشت است و کاربردهای درمانی دارد."1 این را هم باید افزود که دیرباز چینیها بر این بوده اند كه به محض آشنایی با یك فرآورده بیگانه ، در سرزمین خود به جستجوی آن میپرداختند؛ یا آن را در خاك خود پیدا میكردند یا جانشینی مناسب برایش مییافتند. سو سون در این مورد بروشنی گفته جایگزین داخلی كیفیتی پست دارد؛ و روشن است كه این ماده نشادر كه در چین یافت نمیشود نبوده، بلكه همانطور كه هانبری نشان داده، كلرور2 سدیم بوده است. كولا3 در همان سده هجدهم گوید هیچیک از فرآورده هائی كه در پكن nao-ša نامیده میشوند شباهتی به نشادر ما ندارد.
نویسنده استیپلتن4،که تحقیقی بسیار گیرا درباره کارگیری نشادر در شیمی عهد باستان دارد در مورد ریشه نام nao-ša فرضی بی باکانه را پیش گذارده است. به نظر وی، nūšādur فارسی همان nau-ša چینی است كه پسوند dārū (’’دارو‘‘) فارسی بدان افزوده شده است5 و navasāra سنسكریت نیز به نظر وی همان نام چینی با اندكی تغییر است. استیپلتن شیمیدان است نه لغتشناس؛ پس همین بس كه بگوییم این گمانهزنیها، و نیز این باور او كه ’’هجاهای nau-ša را میتوان تا به آخر تجزیه كرد و به ریشههای چینی آنها رسید‘‘6 بهیچ روی پذیرفتنی نیست.
نام هندوستانی نشادر را بهیچ روی نمیتوان آن طور كه اسمیت7 و واترز8 پیشنهاد كردهاند سرنمون نام چینی به حساب آورد، چرا كه آوانگاشت چینی در سده ششم میلادی شكل گرفته، یعنی در روزگاری كه زبان هندوستانی هنوز به وجود نیامده بود. واژه هندوستانی تنها واژهای است كه در دورههای اخیر از فارسی وام گرفته شده است، مثل واژه naiçadala در سنسكریت جدید؛ در حالیكه خاستگاه واژه سنسكریت navasāra ، navasādara یا narasāra را، كه دست نوشتهای گونه گون آن وامواژه بودنش را آشـــــــکار میكند، مــــــیتوان در صورتی كهنتر در زبــــــــــــان ایرانی یافـــــــت (نک. صفحات پیش رو).
در Sui šu1 این نام را بهصورت nao-ša مییابیم، و همانجا گفته شده از كان (K‛an) (سغد) و كوچه خیزد. 2 با توجه به مطلبی مشابه در Pei ši3 كه این آوانگاشت در آن به كار رفته، در می یابیم كه بی کم و کاست همان است. در متن سالنامه سویی در اشاره به سرزمین های ایرانی چندین فرونگاشت نابهنجار از این واژه به دست داده شده، درحالیكه در Pei ši گونه های سادهای كه بعدها به عنوان فرونگاشت استانده گزیده شد به دست داده شده است. به هر روی فرونگاشت های متفاوت در سالنامه سویی نشان میدهد كه پای بازسازی واژهای بیگانه در میان است؛ و چون خاستگاه واژه سغد است، روشن است كه این واژه از زبان سغدی و از گونه *navša یا *nafša بوده است (بسنجید با navasāra سنسكریت، navt‛ ارمنی، یونانی)؛ واژههای فارسی našādir ، و nušādir ، naušādir ، naušādur ، nōšādur بعداً شكل گرفتهاند. همین واژه خاستگاه واژه روسی nušatyr نیز بوده است. از دید من واژه سغدی با واژه فارسی نفت، neft (’’نفتا‘‘) ارتباط دارد كه چه بسا با napta اوستایی (’’نم‘‘) مربوط باشد. 4
در سالنامههای چینی بارها از فرستادن nao-ša به چین به رسم پیشكش و خراج یاد شده است. از جمله چیزهائی كه ون ژن ـ می (Wan Žen-mei) ، خان اویغورها، در سال 932 میلادی به چین فرستاد، ta-p‛en ša (’’بوره‘‘) و نشادر (kan ša)2 بود. در سال 938 میلادی، لی شنـ ون (Li Šen-wen) ، شاه ختن، nao-ša و ta-p‛en ša (’’بوره‘‘) به دربار پیشكش كرد؛ و در سال 959 میلادی نیز اویغورها یشم و nao-ša به دربار فرستادند. 3 این رخداد در Kiu Wu Tai ši4 نیز آمده است و در آنجا این واژه به صورت ، با آوایش kan-ša فرونگاشته شده ولی گویا تنها گونه نگارشی دیگری از nao-ša در نگر بوده است. 5 در همـــــــین كتاب نشادر (با همین دست نوشت ) به توـ فان (T‛u-fan) (تبتیها) و تانـ هیان (Tan-hian) (قبیلهای تبّتی در منطقه كوكونور / Kukunōr) نسبت داده شده است. 6 در دوره تانگ این ماده را بهخوبی میشناختند. Ši yao er ya7 چند همارش با خاستگاه چینی آورده، همـــــچون kin tsei ، č‛i ša (’’ریــــــــــگ ســــــــرخ‘‘)، pai hai tsin (’’جوهر دریای سفید‘‘).
نشادر در دمندان استان كرمان یافت میشود. یاقوت (1229ـ 1179) در پیروی از ابن فقیه (سده دهم) شرحی در چگونگی بدست آوردن نشادر در آنجا به دست داده كه در برگردان باربیه دومنار8 به شكل زیر آمده است:
"Cette substance se trouve principalement dans une montagne
nommée Donbawend, dont la hauteur est évaluée a 3 farsakhs. Cette
montagne est à 7 farsakhs de la ville de Guwasir. On y voit une caverne profonde d'oti. S'chappent des mugissements semblables a ceux des vagues et une fumée épaisse. Lorsque cette vapeur, qui est le principe du sel ammoniac, s'est attachée aux parois de 1'orifice, et qu'une certaine quantité s'est solidifiee, les habitants de la ville et des environs viennent la recueillir, une fois par mois ou tous les deux mois. Le sultan y envoie des agents qui, la récolte faite, en perl évent le cinquième pour le trésor; les habitants se partagent le reste par la voie du sort. Ce sel est celui qu'on expédie dans tous les pays."
ابنحوقل معادن ستروشته* (Setrušteh)[چنین در متن!] را چنین بازنموده است9: ’’معادن نشادر در كوهها واقعاند، در آنجا مُغارهای هست كه بخاری از آن برخیزد كه روزها دود را ماند و شبها آتش. برفراز خاستگاه بخار خانهای ساخته اند با در و پنجرههایی بسته و گِلگرفته چنان كه بخار بهیچ روی از آن در نرود. در بخش بالائی این خانه زاج سبز میگذارند. گاه باز كردن درها که می رسد تیزتك مردی گزیده با تنی گِل اندود در را باز میكند؛ هرقدر كه بتواند زاج سبز برمیدارد و با شتاب بیرون میشود؛ گر درنگد دچار سوختگی میشود. این بخار گهگاه در جاهای متفاوت از زمین برون آید؛ وقتی خروج بخار می ایستد، سوراخی دیگر میكنند تا بخار از آن بیرون شود؛ سپس خانهای همسان بر فرازش سازند؛ جز این باشد بخار میسوزد یا به هوا میرود."
هنوز هم در این منطقه به جای مالیات نشادر می دهند. ابومنصور خواص دارویی آن را بر شمرده است. 1
گویا نشادر از هندیان به تبتیها رسیده باشد و این دستكم از روی نام تبّتی نشادر، rgya ts‛wa (’’نمك هندی‘‘) بر می آید كه در زبان مغولی هم نام به نام برگردان شده است Änätkäk dabusu . Änätkäk مغولی، بازسازی *In-duk-kwok چینی (’’سرزمین هند‘‘) است. منابع اطلاعاتی كولا2 گفته بودند nao-ša ای كه در فروشگاههای پكن به فروش میرسد از تبّت یا سرزمین های همسایه آن آورده میشود. لاكهارت در پكن اطلاعاتی بدست آورد که نشان می دهد نشادر را از برخی چشمههای آتشفشانی در سه ـ چوان و تبّت به دست میآورند. 3 از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر