۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

ابن بیطار، هوشنگ اعلم

اِبْن‌ِ بِیْطار، ابومحمد ضیاءالدین‌ ( 2 EI: احمدالدین‌) عبدالله‌ بن‌ احمد مالقى‌ (د 646ق‌/1248م‌)، گیاه‌شناس‌ و داروشناس‌ اندلسى‌. وی‌ احتمالاً از خاندان‌ مشهور به‌ ابن‌ بیطار مالقه‌ بودکه‌ ابن‌ ابار (شم 35، 165، 241) از آنان‌ یاد کرده‌ است‌. تاریخ‌ ولادت‌ او به‌ طور دقیق‌ معلوم‌ نیست‌، اگر چه‌ برخى‌، بدون‌ اشاره‌ به‌ مآخذ، 593ق‌/1197م‌ را ذکر کرده‌اند (پالنسیا، 479). ابن‌ بیطار در اشبیلیه‌ که‌ در آن‌ روزگار پایتخت‌ موحدون‌، مرکز علم‌ و ادب‌ بود، دانش‌ آموخت‌ و با استادان‌ خود، عبدالله‌ بن‌ صالح‌، ابوالحجاج‌ یوسف‌ بن‌ موراطیر و به‌ ویژه‌ گیاه‌ شناس‌ نامى‌ اشبیلى‌، ابوالعباس‌ احمد بن‌ محمد مشهور به‌ ابن‌ الرومیة، در اطراف‌ آنجا به‌ بررسى‌ و گردآوری‌ گیاهان‌ دارویى‌ پرداخت‌. آشنایى‌ وی‌ با آثار پزشکان‌ و گیاه‌ - دارو شناسان‌ یونانى‌ به‌ ویژه‌ دیسقوریدس‌1 و جالینوس‌؛ اندلسى‌ مانند احمد بن‌ محمد غافقى‌ قرطبى‌ و ابوالقاسم‌ خلف‌ بن‌ العباس‌ زهراوی‌، و مغربى‌ چون‌ شریف‌ ادریسى‌، اسحاق‌ بن‌ عمران‌ و ابن‌ جزار در همین‌ دورة دانش‌آموزش‌ و در میهن‌ خود فراهم‌ شد (ورنت‌، 1/17، 18). ابن‌ بیطار در حدود 617ق‌/1220م‌ به‌ قصد تحقیق‌ در محتویات‌ گیاه‌شناختى‌ آثار پیشنیان‌ و معاینه‌ و گردآوری‌ عقاقیر، راهى‌ مشرق‌ یعنى‌ کشورهای‌ غربى‌ جهان‌ آن‌ روز اسلام‌ شد و از شمال‌ افریقا (مراکش‌، الجزایر و تونس‌) دیدن‌ کرد. به‌ گزارش‌ ابن‌ ابى‌ اصیبعه‌ در عیون‌ الانباء، که‌ یگانه‌ مأخذ معتبر شرقى‌ دربارة ابن‌ بیطار است‌ (3/220-222)، به‌ شهرهای‌ یونان‌ و دورترین‌ شهرهای‌ آسیای‌ صغیر سفر کرد.
در این‌ مسافرتها، بسیاری‌ از اهل‌ فن‌ را ملاقات‌ کرد و از آنان‌ اطلاعات‌ بسیار دربارة گیاهان‌ محلى‌ به‌ دست‌ آورد، به‌ ویژه‌ در بررسى‌ مندرجات‌ کتاب‌ الادویة المفردة دیسقوریدس‌، که‌ با نامهای‌ کتاب‌ الحشائش‌ و النباتات‌ یا المقالات‌ فى‌ الحشائش‌ نیز آمده‌ است‌، سعى‌ بلیغ‌ نمود. سپس‌ به‌ شام‌ رفت‌ و در 633ق‌ با ابن‌ ابى‌ اصیبعه‌ در دمشق‌ آشنا شد. در آنجا به‌ خدمت‌ سلطان‌ ایوبى‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر ملقب‌ به‌ الملک‌ الکامل‌ درآمد و در زمینة داروهای‌ مفرده‌ و گیاهان‌ پزشکى‌، معتمد وی‌ گشت‌ و سلطان‌ او را به‌ ریاست‌ عشابان‌ و «اصحاب‌ البسطات‌» (ظاهراً به‌ معنى‌ داروفروشان‌ یا عطاران‌) در قلمرو خود بگماشت‌. پس‌ از مرگ‌ این‌ سلطان‌ (635ق‌/1237م‌)، ابن‌ بیطار به‌ قاهره‌ رفت‌ و به‌ خدمت‌ پسر و جانشین‌ او، الملک‌ الصالح‌ نجم‌الدین‌ ایوب‌، پیوست‌. در آنجا نیز از اعتماد و اکرام‌ شاهانه‌ برخوردار شد و بر همگنان‌ برتری‌ یافت‌ و معروف‌ترین‌ آثار خود، یعنى‌ الجامع‌ و المغنى‌، را به‌ فرمان‌ این‌ پادشاه‌ (نک: ابن‌ بیطار، 1/2) و در روزگار اقامت‌ در قاهره‌ تألیف‌ کرد (نک: مقری‌، 2/691). با اینهمه‌ پس‌ از چندی‌ به‌ دمشق‌ بازگشت‌ و تا پایان‌ عمر در آنجا بود.
نامى‌ترین‌ شاگرد ابن‌ بیطار در گیاه‌ - داروشناسى‌، پزشک‌ و به‌ ویژه‌ تذکره‌نویس‌ معروف‌، ابن‌ ابى‌اصیبعه‌ بود که‌ با وی‌ به‌ مشاهده‌ و بررسى‌ گیاهان‌ دارویى‌ به‌ بیرون‌ دمشق‌ مى‌رفت‌ و تفسیری‌ را که‌ ابن‌ بیطار بر کتاب‌ دیسقوریدس‌ نوشته‌ بود، مى‌خواند و مشکلاتى‌ را که‌ در آثار دیسقوریدس‌ و جالینوس‌ و غافقى‌ و جز آنان‌ داشت‌، از وی‌ مى‌پرسید. ابن‌ ابى‌ اصیبعه‌ علم‌ و اخلاق‌ استاد خود را چنین‌ ستوده‌ است‌: «در گیاه‌شناسى‌، تحقیق‌ و گزینش‌ گیاهان‌ و شناسایى‌ رویشگاهها و نامهای‌ مختلف‌ و گوناگون‌ آنها یگانة روزگار و علامة زمان‌ خود بود و من‌ در او زیرکى‌ و نیزهوشى‌ و درایت‌ شگفت‌ انگیزی‌ در معرفت‌ گیاهان‌ و در نقل‌ گفته‌های‌ دیسقوریدس‌ و جالینوس‌ یافتم‌ همچنین‌ آنچه‌ از نیکى‌ رفتار، جوانمردی‌، خوش‌ طینتى‌، خوش‌ خلقى‌، خوش‌ فهمى‌ و کرامت‌ نفس‌ او دیدم‌ شگفت‌ آور بود که‌ به‌ وصف‌ نمى‌آید» (3/220- 221).
آثار: مهم‌ترین‌ومعروف‌ترین‌اثرابن‌بیطار الجامع‌لمفردات‌الادویة و الاغذیة، یا جامع‌ مفردات‌ الادویةوالاغذیة یا الجامع‌فى‌الطب‌ نام‌ دارد که‌ در واقع‌ بزرگ‌ترین‌ دائرة المعارف‌ داروشناسى‌ بازمانده‌ از قرون‌ وسطى‌ است‌. در این‌ تألیف‌ وی‌ به‌ ترتیب‌ الفبا، حدود 400 ،1دارو و خوراکى‌ مفرد گیاهى‌ و کانى‌ و جانوری‌ را با استناد به‌ بیش‌ از 150 مأخذ و با استفاده‌ از تجارب‌ و مشاهدات‌ شخصى‌ (حدود 40 مورد) وصف‌ کرده‌ است‌ که‌ با کتاب‌ دوم‌ قانون‌ ابن‌ سینا که‌ حاوی‌ تقریباً 800 ماده‌ است‌، مى‌توان‌ مقایسه‌ کرد. از 400 ،1دارو و خوراکى‌ مذکور، تقریباً 000 ،1دارو را مؤلفان‌ یونانى‌ پیشین‌ (به‌ ویژه‌ دیسقوریدس‌ و جالینوس‌) شناخته‌ بودند، ولى‌ 400 مادة دیگر را (که‌ تقریباً 200 مورد آنها گیاهى‌ است‌) دانشمندان‌ دورة اسلامى‌ (تا روزگار مؤلف‌) به‌ قرابادین‌ افزوده‌اند، که‌ سهم‌ بزرگى‌ در پزشکى‌ و داروشناسى‌ قدیم‌ داشته‌ است‌ (لکلرک‌، «تاریخ‌ طب‌ عرب‌2»، .(II/230 یکى‌ دیگر از فواید این‌ کتاب‌ تألیفاتى‌ است‌ که‌ ابن‌ بیطار از آنها نقل‌ کرده‌ (مثلاً آثار شریف‌ ادریسى‌، ماسرجویه‌، مسیح‌ بن‌ حکم‌، ابن‌ ماسه‌، اسحاق‌ بن‌ عمران‌، و حامد بن‌ سمجون‌) و ظاهراً از دست‌ رفته‌اند. از حدود 150 مؤلفى‌ که‌ ابن‌ بیطار ذکر کرده‌، تقریباً 20 تن‌ یونانى‌ و بقیه‌ عرب‌، عرب‌ اسپانیایى‌، ایرانى‌، سریانى‌، کلدانى‌، هندی‌ و جز آن‌ هستند. یکى‌ دیگر از محاسن‌ ابن‌ تألیف‌ احتواء بر نامهای‌ مترادف‌ غیرعربى‌ بسیاری‌ از گیاهان‌ است‌: یونانى‌، بربری‌، فارسى‌ (تقریباً 100 اصطلاح‌)، مترادفهایى‌ به‌ «عجمیّة اندلس‌» (= زبان‌ اسپانیایى‌ عامیانة قدیم‌ مسیحیان‌ اندلس‌، که‌ ابن‌ بیطار آن‌ را «لطینى‌» مى‌داند)، و جز اینها. الجامع‌ به‌ صورت‌ دست‌ نوشته‌ تأثیری‌ بزرگ‌ بر داروشناسى‌ مشرق‌ اسلامى‌ و غیراسلامى‌ داشته‌ است‌، و بسیاری‌ از مؤلفان‌ متأخر، با ذکر مأخذ یا بدون‌ آن‌، از آن‌ نقل‌ کرده‌اند. نخستین‌ چاپ‌ آن‌ (4 بخش‌ در 2 مجلد، قاهره‌، 1291ق‌/ 1874م‌) پر غلط و معیوب‌ است‌ و به‌ ویرایشى‌ دقیق‌ به‌ یاری‌ دیگر نسخه‌های‌ خطى‌ موجود آن‌ و با استفاده‌ از پژوهشهای‌ متأخر دربارة این‌ کتاب‌ نیاز دارد (نک: دوزی‌، «ذیل‌ قوامیس‌ عرب‌3»، ص‌ .(XIX
به‌ سبب‌ اهمیت‌ و سیاق‌ تألیف‌ الجامع‌، تلخیصها و یا تحریرهایى‌ نیز از آن‌ انجام‌ گرفته‌ است‌ (نک: حاجى‌ خلیفه‌، 2/1772؛ GAL,S, I/647-648 ) که‌ مهم‌ترین‌ آنها مالایسع‌ الطبیب‌ جهله‌ از ابن‌ کتبى‌ (یا ابن‌ الکبیر) است‌ (تألیف‌ در 711ق‌)، که‌ مؤلف‌ الجامع‌ را به‌ «تطویل‌ و تکرار و تقصیر و اشتباه‌ بى‌شمار» و عیبهای‌ دیگر متهم‌ کرده‌ (حاجى‌ خلیفه‌، همانجا)، ولى‌ خود مرتکب‌ اغلاط و اشتباهات‌ بسیاری‌ شده‌ است‌ (مایرهوف‌، .(XXXVI بر عکس‌، در مغرب‌ زمین‌، الجامع‌ تأثیری‌ چندان‌ نداشته‌ است‌، زیرا نهضت‌ ترجمه‌ از عربى‌ به‌ لاتینى‌ در اواسط سدة 13م‌ باز ایستاد. دانشمندان‌ اروپایى‌ در سدة 19م‌، در نتیجة کوششهای‌ ی‌.فن‌ زنتهایمر1 و به‌ ویژه‌ لکلرک‌، به‌ مقام‌ ابن‌ بیطار و ارزش‌ تألیف‌ او پى‌ بردند (نک: ووستنفلد، 130 ؛ لکلرک‌، همانجا؛ ورنت‌، 1/18). فن‌ زنتهایمر در 1840-1842م‌ ترجمه‌ای‌ آلمانى‌ در 2 مجلد از متن‌ کامل‌ الجامع‌ در اشتوتگارت‌ منتشر کرد، که‌ پر از غلط و اشتباه‌ است‌ (نک: دوزی‌، در باب‌ ترجمة زونتهایمر از الجامع‌ ابن‌ بیطار2»، و لکلرک‌ پس‌ از نشر مقاله‌ای‌ دربارة واژگان‌ یونانى‌ و لاتینى‌ و بربری‌ الجامع‌ («بررسى‌ تاریخى‌ و واژه‌شناسى‌ ابن‌ بیطار3»، 461 -433 )، ترجمة فرانسوی‌ نسبتاً خوبى‌ از این‌ کتاب‌4 همراه‌ با شرح‌ و بررسیهایى‌ بسیار سودمند (3 ج‌، پاریس‌، 83 -1877م‌) فراهم‌ آورد. این‌ ترجمه‌ سپس‌ خود مبنای‌ پژوهشهایى‌ دربارة داروشناسى‌ و گیاه‌شناسى‌ عرب‌ - اسلامى‌ واقع‌ شده‌ است‌. از میان‌ دانشمندان‌ غربى‌ تنها کسى‌ که‌ خواسته‌ ارزش‌ الجامع‌ را بکاهد، مایرهوف‌ است‌. او پس‌ از بررسى‌ بخش‌ موجود از کتاب‌ الادویة المفردة غافقى‌ و نیز با غور در شرح‌ اسماء العقار ابن‌ میمون‌ معتقد شده‌ است‌ که‌ ابن‌ بیطار نه‌ فقط مطالب‌ کتاب‌ خود را از غافقى‌ نقل‌ کرده‌، بلکه‌ همة محتویات‌ کتاب‌ او را در الجامع‌ گنجانیده‌ است‌.
در مورد مترادفات‌ هم‌، بیشتر آنها را از کتاب‌ غافقى‌ و واژه‌نامة ابن‌ میمون‌ گرفته‌ است‌ (ص‌ XXXV XXIX, XXIV, .(XI, در رفع‌ شبهات‌ مایرهوف‌ مى‌توان‌ چنین‌ گفت‌: حتى‌ اگر بپذیریم‌ که‌ ابن‌ بیطار همة محتویات‌ کتاب‌ غافقى‌ را عیناً در تألیف‌ خود آورده‌ باشد، کمترین‌ ستایشى‌ که‌ مى‌توان‌ از الجامع‌ کرد، این‌ است‌ که‌ این‌ کتاب‌ را مکمل‌ تألیف‌ غافقى‌ بدانیم‌، زیرا میان‌ این‌ دو تألیف‌ تقریباً 100 سال‌ فاصله‌ هست‌ و ابن‌ بیطار علاوه‌ بر اینکه‌ تقریباً 200 بار از غافقى‌ مستقیماً نقل‌ کرده‌ است‌، مطالب‌ بسیاری‌ نیز از مؤلفان‌ معاصر وی‌ و دیگر مؤلفان‌ پس‌ از وی‌ آورده‌ است‌ و نیز نتایج‌ مطالعات‌ و تجارب‌ شخصى‌ خود را هم‌ افزوده‌ است‌ (نک: ابن‌ بیطار، 1/2-3).
از چندین‌ اثر دیگر ابن‌ بیطار فقط عنوانى‌ در برخى‌ از فهرستها یا تذکره‌های‌ قدیم‌ دیده‌ مى‌شود، ولى‌ برای‌ بیشتر آنها به‌ یک‌ یا چند نسخة خطى‌ هم‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (نک: ووستنفلد، 131 -130 ؛ دیتریش‌، GAL, 174 ؛ I/897 GAL,S, :(I/648; 1. تفسیر کتاب‌ دیسقوریدس‌، در واقع‌ واژه‌نامه‌ای‌ یونانى‌ - عربى‌ است‌ که‌ در آن‌ ابن‌ بیطار برابرها و مترادفهای‌ عربى‌ یا معرب‌ تقریباً 550 نام‌ یونانى‌ را که‌ در 4 مقالة اول‌ (از 5 مقالة) کتاب‌ الادویة المفردة دیسقوریدس‌ به‌ کار رفته‌، به‌ علاوة برابرهای‌ لاتینى‌ بسیاری‌ از آنها و سریانى‌ برخى‌ از آنها را نیز ذکر کرده‌ است‌ (جامعه‌، 3(1)/105-112)؛ 2. رسالة فى‌ الاغذیة و الادویة؛ 3. رسالة فى‌ تداوی‌ السموم‌؛ 4. کاشف‌ الویل‌ فى‌ معرفة امراض‌ الخیل‌؛ 5. کتاب‌ الابانة و الاہعلام‌ بما فى‌ المنهاج‌ من‌ الخلل‌ و الاوهام‌، در بیان‌ بسیاری‌ از اشتباهات‌ ابن‌ جزله‌ در کتاب‌ منهاج‌ البیان‌ فى‌ ما یستعمله‌ الانسان‌ (دربارة داروها و خوراکیهای‌ بسیط و مرکب‌)؛ 6. کتاب‌ الافعال‌ الغریبة و الخواص‌ العجیبة؛ 7. المغنى‌ فى‌ الادویة المفردة یا المغنى‌ فى‌ العلاج‌ بالادویة المفردة، که‌ در آن‌ ابن‌ بیطار داروهای‌ مفردی‌ را که‌ برای‌ درمان‌ بیماریهای‌ مربوط به‌ یکایک‌ اعضای‌ بدن‌ سودمند است‌، برای‌ استفادة پزشکان‌ در 20 فصل‌ به‌ اختصار معرفى‌ کرده‌ است‌؛ 8. میزان‌ الطب‌ I/648) یا میزان‌ الطبیب‌ (ورنت‌، 1/17- 18)؛ 9. جزوه‌ای‌ نیز با نام‌ مقالة فى‌ اللیمون‌ به‌ ابن‌ بیطار و ابن‌ جمعه‌، هر دو، منسوب‌ است‌ که‌ به‌ گفتة ورنت‌ (1/18) فقط ترجمة لاتینى‌ آن‌ از آندره‌آ آلپاگو5 موجود است‌.
مآخذ: ابن‌ ابار، محمد، المعجم‌ فى‌ اصحاب‌ القاضى‌ االامام‌ ابى‌ على‌ الصدفى‌، به‌ کوشش‌ فرانسیسکو کودرا، مادرید، 1886م‌؛ ابن‌ ابى‌ اصیبعة، احمد، عیون‌ الانباء، بیروت‌، 1957م‌؛ ابن‌ بیطار، عبدالله‌، الجامع‌ المفردات‌ الادویة و الاغذیة، بولاق‌، 1391ق‌/1874م‌؛ پالنسیا، آنخل‌ گونزالس‌، تاریخ‌ الفکر الاندلسى‌، ترجمة حسین‌ مؤنس‌، قاهره‌، 1955م‌؛ جامعه‌، خطى‌؛ حاجى‌ خلیفه‌، کشف‌ الظنون‌، استانبول‌، 1941م‌؛ مقری‌، احمد، نفح‌ الطیب‌، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، 1968م‌؛ ورنت‌، خوان‌، «ابن‌ بیطار»، ترجمة بهاءالدین‌ خرمشاهى‌، زندگینامة علمى‌ دانشمندان‌ اسلامى‌، تهران‌، 1365ش‌؛ نیز:
Dietrich, Albert, Medicinalia Arabica, G N ttingen. 1966; Dozv, R., Suppl E ment aux dictionnaires arabes, Beyrouth, 1968; id, X Ueber Sonthemer's Uebersetzung des Ibn al Bait @ r n , ZDMG,1968,vol.23;EI 2 ; GAl, GAL,S; Leclerc, Lucien, X rudes historiques et philologiques sur Ebn Be ] th @ r n , JA, 1862, vol. 19; id, Histoire de la m E decine arabe, New York, 1971, 2, vols.; Meyerhof, M., Introduction H m arh asma'al-uppar de Ma monide, Le Caire, 1940; W O stenfeld, F., Geschichte der arabischen Arzte und Narurforscher, New York, 1978.
هوشنگ‌ اعلم‌


آغــــاز تماس با ما درباره مرکز


اطلاعات آورده شده در این وب سایت تنها برای به کارگیری پژوهشگران می باشد، استفاده بدون ذکر نام منبع یا تکثیر آنها، غیرقانونی می باشد
بخش کامپیوتر مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی