در منابع فارسی ضبط
لامار نیست اما لِما و لِمار به معنای عنب الثعلب یا سگ انگور (در اصل به معنی انگور روباه) داریم که نامی است
دیگر برای تاجریزی. بنگرید:
لما. [ ل َ ] (اِ) دوائی است که آن را عنب الثعلب گویند. خوردن آن قطع احتلام کند.
(برهان ). سگ انگور. تاج ریزی .
بنگرید:
تاجریزی . (اِ مرکب ) گیاهی است که ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب
است . (فرهنگ نظام ). گیاهی است که بته ٔ آن تاذرعی باشد و میوه ٔ آن خوشه هایی
است . هر حبه ٔ آن به اندازه ٔ نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد
در درون آن و مزه ٔ آن بگوجه فرنگی شبیه باشد و آن را چون ملینی در دواها بکار
برند. سگنگور، سگ انگور. (برهان ) (انجمن آرا). قوش اوزومی ، اورنج ، روبا، روباه
تربک ، حب الفنا، روسنکرده ، روس انگرده ، طولیدون ، ثلثان ، رزه . اولنج ، ابرق ،
فنا، بارج . خرزهره . (برهان ) (مؤید الفضلا). عنب الثعلب ، بفارسی سگ انگور و
بترکی قوش ازومی (انگور مرغان ) می نامند و در اصفهان تاج ریزی گویند و دارای
انواع می باشد برّی و بستانی و هر یک از آن انواع نر و ماده می باشد و قسم نر او
کاکنج است و نر بستانی مسمی به کاکنج بستانی و قسم نرجبلی مسمی به کاکنج منوم است
و قسم ماده ٔ بری را عنب الثعلب مجنن نامند و قسم ماده بستانی بلغت مغربی فنا
نامند. عنب الثعلب معروفست و از مطلق او مراد همین نوع است نبات او مابین شجر و
گیاه و پر شاخ ، و برگش مایل بسیاهی و عریضتر از برگ ریحان و دانه ٔ او زردمایل به
سرخی و از نخود کوچکتر و با اندک شیرینی و لزوجه و تخم او سفید و بقدر خشخاش و قسم
سیاه او غیرمستعمل است در دوم سرد و مایل بخشکی و نزد بعضی در اول سرد و تر و
مستعمل دانه ٔ او است رادع و مبرد و ملطف و باقوه ٔ قابضه و مسکن تشنگی و رافع
اورام حاره و چهار و قیه آب او با شکر محلل اورام باطنی و امراض احشا مسهل خلط
مراری و رافع مغص و زحیر و ورم مقعد و استسقای حار و حقنه ٔ او جهت جنون و شری و
تنقیه ٔ امعا و ضماد او جهت ورم معده و التهاب آن و سایر اعضاء و اورام حاره و باد
سرخ و سوختگی آتش و زخم آبله وقروح ساعیه و سرطان متقرح و درد سر و عصاره ٔ او جهت
تقویت باصره و فرزجه ٔ او جهت رفع سیلان حیض و رطوبات و طلای او با نمک جهت جرب و
حکه و با نان جهت عزب و با روغن گل سرخ و سفیداب جهت جمیع اورام حاره و غرغره ٔ او
جهت ورم حلق و درد دندان بغایت مؤثر و بخور ونطول او جهت نزلات و قطور او جهت
امراض گوش و بینی نافع و گویند مضر مثانه است و مصلحش قند و بدلش کاکنج و نزد بعضی
بطباط و قدر شربتش تاپنج مثقال و در مطبوخات تاده مثقال و از آب او تا بیست مثقال
و آب غیر مطبوخ او بغایت مُقَیِّی ٔ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عنب الثعلب بپارسی سگ انگور گویند و هندویی کیواپی گویند. ارجانی گوید عنب الثعلب سرد و خشک و جگر را سود دارد و آماسها که بر ماده ٔ او از گرمی باشد منفعت کند و سیلان خون از رحم زنان دفع کند و آب او سده های جگر را بگشاید و آماسهای او را بنشاند و خوردن میوه ٔ او معتاد نیست بدان سبب که چون خورده شود از او اخلاط بد متولد شود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی در معرفت ادویه مفرده ) تاجریزی یا عنب الثعلب نباتی است از خانوادة سلانه که در مزارع می روید برگهای آن بیضی شکل و سبز و تیره است ماده ٔ عامله ٔ آن سولانین است که در ساقه و برگ یاسمن بری و جوانه های سیب زمینی نیز وجود دارد، سولانین خیلی کم در آب حل می شود طعم آن گس و مقدار استعمال آن دو سانتی گرم تا بیست سانتی گرم است . تاجریزی مناطق حاره مخدر قوی است ولی در نواحی معتدله از اثر تخدیرکننده ٔ آن خیلی کم می شود. استعمال این دارو از راه معدی متروک شده ، جوشانده تاجریزی (50 گرم در هزار گرم ) بعنوان مسکن موضعی بصورت کمپرس بکار رفته و تنقیه ٔ جوشانیده ٔ آن مورد استعمال زیاد دارد. برگ تاجریزی از اجزای بم ترانکیل و پوپولئوم است . (کتاب درمانشناسی ج اول ) تاجریزی تیره ٔسولاناسه قسمت قابل مصرف :ساق (در ایران میوه ٔ آن مصرف می شود) ماده ٔ مؤثر: سولانین (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 186). بیشتر نباتات این تیره (تیره ٔ سولانه یا سولاناسه ) علفی و بیش از1300 جنس دارند که در حدود 900 جنس آنها از نوع تاجریزی است . گل تاجریزی دارای پنج کاسبرگ بهم چسبیده و جام رنگین آن دارای پنج گلبرگ است که بهم بپوسته و در لبه ٔ آن پنج دندانه دیده می شود که نمایش گلبرگهاست شماره ٔ پرچم های آن نیز پنج است که میله های آن از یکدیگر جدا ولی بساکها بسیار بهم نزدیک شده و لوله ای می سازند که کلاله مادگی ازوسط آن لوله بیرون آمده است و تخمدان آن مرکب از دوخانه است که بهم چسبیده و در هر یک از آنها تخمکهای بسیار است و پس از رسیدن میوه ای می سازد که ممکن است آبدار باشد ولی در داخل آن دانه های بسیار است و کاسه ٔ گل سبز رنگ همیشه در پایین میوه باقی مانده و ضخیم می شود یا کپسولی تشکیل دهد که برون بر آن خشک باشد.اغلب گیاهان این تیره دارای الکالوئیدهای سمی هستندکه در ساقه و برگ یا ریشه های آنها پراکنده است ولی ممکن است میوه های درشت آنها غیر سمی و خوراکی شوند وساقه های زیرزمینی آنها تکمه های پر از نشاسته بسازندکه خوراکی است . جنس های دسته ٔ اول که دارای هسته هستند از اینقرارند:
1- تاجریزی سرخ دارای گلهای بنفش و میوه های قرمز که ملین است و تاجریزی سیاه که میوه های آن سیاه و سمی است . (گیاه شناسی گل گلاب صص 237 - 238).
عنب الثعلب بپارسی سگ انگور گویند و هندویی کیواپی گویند. ارجانی گوید عنب الثعلب سرد و خشک و جگر را سود دارد و آماسها که بر ماده ٔ او از گرمی باشد منفعت کند و سیلان خون از رحم زنان دفع کند و آب او سده های جگر را بگشاید و آماسهای او را بنشاند و خوردن میوه ٔ او معتاد نیست بدان سبب که چون خورده شود از او اخلاط بد متولد شود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی در معرفت ادویه مفرده ) تاجریزی یا عنب الثعلب نباتی است از خانوادة سلانه که در مزارع می روید برگهای آن بیضی شکل و سبز و تیره است ماده ٔ عامله ٔ آن سولانین است که در ساقه و برگ یاسمن بری و جوانه های سیب زمینی نیز وجود دارد، سولانین خیلی کم در آب حل می شود طعم آن گس و مقدار استعمال آن دو سانتی گرم تا بیست سانتی گرم است . تاجریزی مناطق حاره مخدر قوی است ولی در نواحی معتدله از اثر تخدیرکننده ٔ آن خیلی کم می شود. استعمال این دارو از راه معدی متروک شده ، جوشانده تاجریزی (50 گرم در هزار گرم ) بعنوان مسکن موضعی بصورت کمپرس بکار رفته و تنقیه ٔ جوشانیده ٔ آن مورد استعمال زیاد دارد. برگ تاجریزی از اجزای بم ترانکیل و پوپولئوم است . (کتاب درمانشناسی ج اول ) تاجریزی تیره ٔسولاناسه قسمت قابل مصرف :ساق (در ایران میوه ٔ آن مصرف می شود) ماده ٔ مؤثر: سولانین (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 186). بیشتر نباتات این تیره (تیره ٔ سولانه یا سولاناسه ) علفی و بیش از1300 جنس دارند که در حدود 900 جنس آنها از نوع تاجریزی است . گل تاجریزی دارای پنج کاسبرگ بهم چسبیده و جام رنگین آن دارای پنج گلبرگ است که بهم بپوسته و در لبه ٔ آن پنج دندانه دیده می شود که نمایش گلبرگهاست شماره ٔ پرچم های آن نیز پنج است که میله های آن از یکدیگر جدا ولی بساکها بسیار بهم نزدیک شده و لوله ای می سازند که کلاله مادگی ازوسط آن لوله بیرون آمده است و تخمدان آن مرکب از دوخانه است که بهم چسبیده و در هر یک از آنها تخمکهای بسیار است و پس از رسیدن میوه ای می سازد که ممکن است آبدار باشد ولی در داخل آن دانه های بسیار است و کاسه ٔ گل سبز رنگ همیشه در پایین میوه باقی مانده و ضخیم می شود یا کپسولی تشکیل دهد که برون بر آن خشک باشد.اغلب گیاهان این تیره دارای الکالوئیدهای سمی هستندکه در ساقه و برگ یا ریشه های آنها پراکنده است ولی ممکن است میوه های درشت آنها غیر سمی و خوراکی شوند وساقه های زیرزمینی آنها تکمه های پر از نشاسته بسازندکه خوراکی است . جنس های دسته ٔ اول که دارای هسته هستند از اینقرارند:
1- تاجریزی سرخ دارای گلهای بنفش و میوه های قرمز که ملین است و تاجریزی سیاه که میوه های آن سیاه و سمی است . (گیاه شناسی گل گلاب صص 237 - 238).
سگ انگور. [ س َ اَ
] (اِ مرکب ) سگنگور. گیاهی است ۞ علفی و یکساله از تیره ٔ بادنجانیان که در حقیقت
یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر است و در کنار گردابها
و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراسان ) میروید.
ریشه اش مایل بسفیدی وساقه اش راست و برگهایش بیضوی و کامل و کم و بیش دندانه دار و
سبز تیره است گلهای آن کوچک و سفید است . میوه ٔ سگ انگور کروی شکل است و پس از رسیدن
بنفش تیره میشود، عنب الثعلب ، تاجریزی سیاه . (فرهنگ فارسی معین ). دارویی است که
آن را بتازی عنب الثعلب گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به عنب الثعلب و سگنگور شود.
ایضا از استاد هوشنگ
اعلم
تاجریزی ، نامی
که در فارسی به چندین نوع /گونه از جنس . L Solanum ( سُلانُم ) به سبب بعض شباهتهای ریخت شناختی و شاید بعض خواص
دارویی مشترک آنها داده شده است ، بویژه . L S. nigrum و «جور» هایی (؟) از آن ، Willd. S. persicum ، Moench S. alatum و . L S. dulcamara ، که گیاهانی علفی یکساله یا پایا از تیرة بادنجانیان اند.
گونه ها.
الف ) S. nigrum (لفظاً، «سلانم /تاجریزیِ سیاه » )، گیاهی یکساله ، به بلندی حدود 15ـ50 سانتیمتر یا بیشتر؛ دارای ساقه ای پُرشاخه ، برگهای سبز تیرة بیضوی و دندانه دار، تلخ مزه ؛ گُلهای آن کوچک و سفید (یا اندکی بنفش )، و میوه های آن سِتِة گِرد، به قطر 8 ـ10 میلیمتر، سبز، که پس از رسیدن سیاهِ برّاق می شوند. همة گیاه ، به سبب وجودِ اندکی قلیاسانِ سلانین در آن ، دارای کُنشِ ضعیفِ تنویم ، تخدیر و تسکین درد، که در رویشگاههای گرم بیشتر است و، هرچه بیشتر به سوی شمال می رویم ، کاهش می یابد، چندان که گیاهْ خوراکی می گردد (دوبوئینی ، ص 168؛ برای ریخت شناسی مفصّل آن به فارسی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، ص 610ـ612 ؛ و بسی دقیقتر به لاتینی رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 7 ).
گسترش جغرافیایی آن در همة جهان بجز مناطق قطبی و استوایی است . در منطقة گیاهْ جغرافیاییِ ایران (به معنای وسیعتر این جاینام ) : ایران (نواحی گرگان ، بندر گَز، مازندران ، گیلان ، آذربایجان غربی ، فارس )، کردستان عراق ، ترکمنستان ، افغانستان و غربِ پاکستان (برای تفصیل این پراکنش در نواحی مزبور رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 7 8).
ب ) S. dulcamara ( لفظاً، «سلانمِ تلخ و شیرین » ؛ نام علمی جدیدتر آن : Pojark. S. Asiae-mediae ، لفظاً ، «تاجریزی آسیای میانه ») ، «تاجریزی پیچ ». گیاه پایا، بالارونده (قس نام فرانسوی آن )، به درازای 1ـ2 متر، دارای گلهای کبود ـ بنفش و سته هایی به قطر 5ـ 8 میلیمتر، که پس از رسیدن ، سرخ می شوند. پراکنش : شرق ایران (خراسان )، افغانستان (نواحی مختلف )، آسیای مرکزی (ازبکستان ، قرقیزستان ، پامیر ـ آلاج ، تی ین شان ؛ شونبک ـ تمسی ، ص 16). گذشته از اینها، صَفی زاده (ص 67) آن را با نام رزله پیچ از کردستان و پارسا (ج 8، ص 181ـ 182) با نام علمیِ persicum var. S. dulcamara ] کذا [ و نام محلی تَلخِه از ناحیه ای در لاهیجان (گیلان ) گزارش کرده اند.
ج ) S. persicum (لفظاً، «تاجریزی ایرانی »؛ از مترادفهای آن : O. Kuntze persicum L. var. S. dulcamara ). گیاه پایا، بالارونده ، بسیار پرشاخه ، هر شاخه به درازای حدود 2 متر؛ گُل آذین دیهیمی شکلِ آن متشکل از 12ـ16 گل ، هریک به درازای 7ـ15 میلیمتر؛ دارای سته های سرخ به قطر 6ـ10 میلیمتر (برای ریخت شناسی کامل آن رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 13ـ14). پراکنش عمومی این نوع : آناطولی ، تالش ، عراق ، ایران ، ترکمنستان ، قفقاز.
د) S. alatum (لفظاً، «سلانم /تاجریزیِ بالدار»؛ مترادف قدیمتر این نام علمی ، که شلیمّر ] 1874 میلادی [ برای
«عِنَب الثعلب = تاجریزی » به کار برده ] ص 511 [ : Willd. ex miniatum Bernh. S. ، لفظاً، «تاجریزی شَنْجَرفی »). گیاه یکساله ، به بلندی 10ـ60 سانتیمتر، دارای ساقه ای پرشاخه ، گل آذینِ دیهیمی شکل و سته های گِرد یا تخم مرغی شکل شنجرفی رنگ . پراکنش : اروپای مرکزی ، شبه جزیرة بالکان ، آناطولی ، عراق (کردستان ، کرکوک ، دربندی خان و جز اینها)، ایران (مازندران ، همدان ، لرستان ، اراک ، فارس ، کاشان ، مکران )، ترکمنستان (عشق آباد و جز آن )، افغانستان (کابل ، پَغمان ، سالَنگ ، بامیان و غیره )، پاکستان (کویته ، مکران ؛ برای تفصیل این پراکنش رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 11).
واژگان . تاجریزی ظاهراً واژة فارسی نسبتاً متأخّری است (به نوشتة عقیلی علوی شیرازی ] ح . 1185 [ ، ص 620، به گویش اصفهانی ). در منابع پزشکی ـ داروشناسی قدیم دورة اسلامی ، این گیاه (یا انواع مشابه آن ) را با نامِ عِنَب الثَعْلَب (لفظاً، «انگور روباه »)، رایجترین نام عربی آن ، ذکر کرده اند ــ نامی که شاید نخست اصطفن بن بَسیل و حُنَین بن اسحاق (194ـ260) فقط برای نخستین نوع از سه چهار نوع سطریخنس مذکور در تألیف دیوسکوریدس (یعنی «سطریخنس البُستانی ») به کار برده اند و محتملاً ترجمة لفظی واژه ای فارسی / ایرانی ، مانند روباهْ رَزَک یا روسْ انگرده ، بوده است (رجوع کنید به ادامة مقاله ).
دیگر نامهای فارسی یا گویشی آن ، که همگی بالضروره راجع به S. nigrum نیستند: روبا رَزَک (لفظاً، «رَزِ ] = تاکِ [ کوچک روباه » ؛ ماسَرجویه ، پزشک کلیمی ایرانی ] اواخر سدة دوم و اوایل سدة سوم [ ، به نقل ابوریحان بیرونی ] 362ـ440 [ ، 1370ش ، ص 298، ش 474) ؛ روبا رَزَج (معرّب همان ؛ به نقل همو از بِشْر بن عبد الوهّاب فَزاری ، ش 735، ص 439 ؛ کَلَنگُر به «فارسی »، سَگْ انگور به «زابُلی »، کنکر رَزی ] ؟ [ به «سِجْزی » (این هر سه به نوشتة ابوریحان بیرونی ، 1370ش ، ص 440، ش 735) ؛ روباهْ تُربَک ] تُربَک = «نام نوعی از انگور» ؛ برهان قاطع ، ذیل همین واژه [ (انصاری شیرازی ] 729ـ806 [ ، ص 308 ؛ به گزارش پسرِ او ] همانجا [ ، «روستائیان شیراز آن را رَزِ ] = بوتة [ روباه تربک و سگ انگور خوانند») ؛ روسْ اَنگُرده ( روس = روباه ، اَنگُردَه = دانة انگور؛ کاسانی در ترجمه و تحریر صَیدنة بیرونی ] نیمة نخست سدة هشتم [ ، ج 1، ص 496)؛ قوش اوزومی (لفظاً، «انگورِ پرندگان ») به ترکی (عقیلی علوی شیرازی ، همانجا). در زبانها و گویشهای کنونی ایران (به ضبط پارسا، همانجا): اَنگورَک (در تربت حیدریّه )، انگورْ رَجَب ] ؟ [ (در اراک ، تفرش )، انگورْ ریزه (در گلپایگان )، سَگ انگور (در آبکوهِ مشهد؛ نیز رجوع کنید به شکورزاده ، ص 251: در خراسان «دانه های سرخ تاجریزی » را، که مصرف درمانی دارد، سِکَنگور ] ؟ [ و سِرْکِه انگور ] ؟ [ » می نامند)، کِرِزْگی (در بلوچستان ؛ کَرِزْگی به ضبط هوپر ، ص 172)، سَرْ زَبانِه و سوتِه واش و تَلْخِه (در نقاطی در لاهیجان )، سیا (ه ) تَل و وِلْگِه (در رانکوه ، گیلان ؛ قس مرعشی ، ص 270: سیا تال ، همچون نامی عامّ در گیلان )، سِزِراه و سُنْ چِنار (در شمال ] کذا [ )، قوش اوزومی ، مذکور در بالا (در ساوه ) ؛ رَزْلَه در کُردی (صفی زاده ، ص 65).
نامهای عربی گویشی : رَبْرَق / رِبْرِق ، ثِلْثان /ثُلُثان و ثُعالَه (دینوَری ] سدة سوم [ ، ج 1، ص 199، ش 453، به گویش یمنی )، فَنا (به گزارش همو، ج 2، ص 193، ش 839)، عِنَب الذِّیب (لفظاً، «انگورِ گُرگ » ؛ به نوشتة ابن میمون * ، ش 297؛ نیز رجوع کنید به عیسی ، ص 171، ش 17؛ نیز رجوع کنید به عِنَب الدیب در مصر کنونی ، در ادامة مقاله ).
پیشینة شناخت . حکیم یونانی ، تئوفراستوس (ح 371ـ 287 پیش از میلاد)، قدیمترین گیاه شناس غرب ، سه گیاه مختلف (ولی همه از تیرة بادنجانیان ) را که ظاهراً، به نظر او، شباهتهایی ریخت شناختی و کاربردی باهم داشتند، با نام عمومی strychnos ( ستریخنس = solanum لاتینی ) ذکر کرده است (ج 2، ص 138ـ139): «یکی ، گیاهی است مزروع ، دارای میوه های سته مانند، که خوراکی است ؛ دیگری گویا خواب آور است ، و سومی مورثِ دیوانگی و، در صورت افراط در خوردن آن ، مرگ می شود» (وصف مشروحتر دو گونة دوم و سوم در همان ، ج 2، ص 270ـ273 آمده است ). پزشک و گیاه شناس یونانی نامدار سپسین ، دیوسکوریدس (سدة اول میلادی )، در کوششی برای تفکیک و تسمیة دقیقتر این سه گونه ، آنها را چنین نامیده و جداگانه وصف کرده است : اولی که خوراکی است ، strychnos kepaios (لفظاً، «ستریخنسِ بُستانی ») ؛ دومی ، S. upnotikon (لفظاً، «ستریخنسِ خواب آور») ؛ و سومی ، S. manikon (لفظاً، «ستریخنسِ دیوانه کننده ») (در ترجمة قدیم انگلیسی ] 1655 میلادی [ ، بترتیب ، ش 71، ص 467ـ 468، ش 73 و 74، ص 470 ؛ در ترجمة قدیم عربی اصطفن و حنین ، بترتیب ، «سطروخنن البستانی = عنب الثعلب » ] کذا [ ، ش 62 ، ص 336ـ337، «سطروخنن المُنوِّم »، ش 63، ص 337، و «سطروخنن المُجَنِّن »، ش 64، ص 337ـ 338). دانشمندان جدید این سه گونه را، بترتیب . & var. L S. nigrum (مذکور در بالا)، Dunal Whitania somnifera و L. Datura stramonium (= تاتوره * ) دانسته اند. ضمناً، دیوسکوریدس در مقالة «سطروخنن البستانی » ، سطروخنن دیگری را هم ذکر کرده که ، به نوشتة او، «نام درستش halikakabon است » (ترجمة قدیم انگلیسی ، ش 72، ص 469 ؛ در ترجمة عربی مذکور، همانجا : «صنفٌ آخَر من عنب الثعلب یُسمّی ' اَلیقَقابُن و هو الکاکَنْج »). کاکَنْج / کاکْنَج ، که در اصطلاح معمول فارسی «عَروسکِ پشتِ پرده » نام دارد، . L Physalis alkekengi است ، و ربطی به «تاجریزی » ندارد.
دیوسکوریدس در وصف نوع اول (یعنی گونه ای «تاجریزیِ» خوراکی ) می گوید: «بوته ای است ... نه چندان بلند، پُرساقه ، دارای برگهایی مایل به سیاهی ... و میوه های گِرد، سبز یا سیاه و، پس از رسیدن ، سرخ ] کذا ؛ در ترجمة انگلیسی : «میوه های گِرد، سبز، که ، پس از رسیدن ، سیاه یا زرد می شوند» [ . خوردن این گیاه زیانی ندارد.» مع ذلک ، همنامی این سه چهار گیاه در ترجمة قدیم عربی کتاب دیوسکوریدس (بجز نوع اول که اصطفن و حنین معادلِ «عنب الثعلب » نیز برای آن ذکر کرده اند) ، که نخستین و مهمترین منبع اطلاعات پزشکان و گیاهداروشناسان دورة اسلامی بود، منشأ اغتشاش و اختلاط شدیدی در شناسایی و تفکیک آنها گردید. این نابسامانی در الجامع ابن بیطار (متوفی 644) تحت عنوان واحدِ «عنب الثعلب » (ج 3، ص 135) بخوبی دیده می شود (تصحیح نامها از روی منابع دیگر): «نوعی بُستانی ] = مزروع [ از عنب الثعلب هست که در عربی فَنا ، رَبرَق و ثلثان نام دارد، و عامّة مردم ما ] در اندلس [ به آن عنب الذِّئب ] لفظاً، «انگور گُرگ » [ می گویند. جنس نَری ] ! [ از آن ... کاکنج است ، که خود دو نوع است : بستانی ، که عامّة اندلس و مغرب آن را به نام حَبّ اللَّهْو می شناسند ؛ و نوعی خودرو و کوهی ، که به عُبَب و نزد مردم اندلس به غالِبَة معروف است . نوعی ] دیگر [ مُنوّم و نوعی ] دیگر [ مُجَنِّن است .» برای نمونه های دیگری از آشفتگی و خلط در مصادیق نامربوط «عنب الثعلب »، مثلاً رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، 1370ش ، ص 439ـ441 ، ش 735؛ ابن سینا، ج 1، کتاب دوم ، ص 663ـ665)، که بی هیچ فَحصی ، نوشته های دیوسکوریدس در بارة چهار گیاه منظور را تکرار کرده است ؛ انصاری شیرازی ] 729ـ806 [ ، ص 308، که می گوید «پنج نوع بُوَد» ، ولی وصف او از خواص دارویی عنب الثعلب ] کدام نوع ؟ [ تلخیص بسیار آشفته ای از بعض منقولات ابن بیطار است ؛ انطاکی ( ] متوفی 1008 [ ، ص 344) ؛ حسینی تنکابنی (حکیم مؤمن ) در تحفة المؤمنین (تألیف در 1080 ؛ ص 611ـ612) ، که می گوید عنب الثعلب دارای «انواع » و هر نوعْ «برّی و بستانی » و هریک از این « انواع نر و ماده می باشد ] ! [ ... قسم نرِ (بستانیِ) او کاکنج است ... و قسمِ نرِ جَبَلی ] = برّی [ مسمّی ' به کاکنج منوّم ... و قسمِ مادة برّی ] مسمی به [ عنب الثعلب مُجنِّن ] است [ . قسم مادة بستانی که به لغت مغربی فَنا نامند، عنب الثعلبِ معروف ... و از مُطلق او مراد همین است ... ] که میوة [ او زرد مایل به سرخی و از نخود کوچکتر، با اندک شیرینی و لزوجت ] است [ »؛ عقیلی علوی شیرازی (ص 621ـ622)، که جامع تقریباً همة مطالب آشفتة پیشینیان اوست . این خَلط و آشفتگی بخوبی می نماید که مؤلفان مذکور علم و اطلاع شخصی درستی از گیاهان منظور نداشته و عمدتاً به تقلید و اقتباس از نوشته های مغشوش دیگران بسنده کرده اند.
از کوششهایی برای تفسیر و تبیین مبهمات کتاب دیوسکوریدس یکی از آنِ مؤلفی ناشناخته است (اواخر سدة ششم ) که ، افزون بر اظهار نظر شخصی ، نظرات دیوسکوریدس ، جالینوس (سدة دوم میلادی ) و، بویژه ، دو گیاهداروشناس نامدار اندلسی ، یکی ابن جُلجُل (سدة چهارم ؛ متوفی ? 380) و دیگری عبد اللّه بن صالح کُتامی حَریری (یکی از استادان ابن بیطار) را تحت عنوان واحدِ «سطروخنس المُستَکّ» (= البستانی ) گرد آورده است ( شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب ، ج 1، ش 63 ، ص 136ـ 138). از جمله ،
در حالی که ابن جلجل بسادگی معتقد بود که «سطروخنس المستک همان عنب الثعلب است »، عبد اللّه بن صالح می گوید که سطروخنس المستک سه صنف است ... هر سه معروف به یوبَقَنِنَة ] در اندلس ؛ این واژه محرّفِ uva canina ، لفظاً «انگورِ سَگی »، در لاتینی یا اسپانیایی کاستیلی قدیم است [ .
از سه «صنفِ» او، فقط «صنف » نخست منطبق با (گونه ای ) تاجریزی است : «به درازای یک اَرَش و بیشتر؛ برگهای آن سبزِ تیره مایل به سیاهی ؛ گلهای آن سفید مایل به زردی ؛ سته های سبز آن ، که پس از رسیدن ، سیاه می شوند، مانند حَبّ المُلوک ] = آلوبالو، در عربی مغربی [ ، سه چهار میوه با هم از یک جا می آویزند» (همان ، ج 1، ش 63، ص 136؛ نیز رجوع کنید به نگاره ).
خواص دارویی . آشفتگی در تشخیص انواع «عنب الثعلب » ناگزیر به اشتباه و اختلاط در وصف خواص درمانی
آن انجامیده است . در اینجا این خواص را به اختصار (و البته با احتیاط ) ذکر می کنیم . قدیمترین وصف خواص S. nigrum (؟) از آنِ دیوسکوریدس است ، که مبدأ و مبنای تعبیرها و تفصیلهای سپسین شده است (ترجمة قدیم انگلیسی و ترجمة قدیم عربی ، همانجاها): «قوّت تبرید (سردکنندگی ) دارد. لذا ضماد برگهای ] کوبیدة [ آن با سَویق ] = خمیر آرد خالص گندم یا جو [ برای درمان حُمْرَة ] باد سرخ [ و نَمْلَة ] اگزما [ و، آمیخته با نمک ،
بر آماسهای بُنِ گوشها ] ظاهراً منظور آماس غدّة پاروتید است [ ، این آماسها را تحلیل می کند. ضماد عصارة آن آمیخته با ' سفیداب شیخ ` و مُردارْسنگ و روغن گل سرخ ] نیز [ برای حُمره و نمله ، و ضماد مکرّر آن فقط آمیخته با روغن گل سرخ ، بر سرِ کودکانی که آماسهایی در دماغ آنها پدید آمده است ] ظاهراً منظور مننژیت یا آنسفالیت است [ ، سود دارد. چکاندن عصارة آن در گوش برای گوشْ درد خوب است . اکتحال با عصارة آن ، به جای آب یا (سفیدة ) تخم مرغ ، برای ] بند آوردن [ سَیَلانِ رطوبات گرم از چشم سودمند است . فَرزَجة پشمی با عصارة آن سیلان رطوبات مزمن از زهدان را بند می آورد...». جالینوس (به نقل محمد بن زکریای رازی ، ج 21، قسم 1، ص 196) در بارة طبع و قوّت آن چنین توضیح داده است : «هرجا که نیاز به تبرید و قبض باشد به کارمی رود زیرا این هر دو کار را در درجة دوم می کند.» برای نمودن آشفتگی و اختلاط در وصف خواص عنب الثعلب (بستانی ، مأکول ؟) در اینجا به ذکر نظر فقط دو تن از قدیمترین حکیمان ایرانی بسنده می کنیم . به نوشتة علی بن سَهل طبری در فِردوس الحِکْمَة (تألیف در 236 ؛ ص 381، 401)، «عنب الثعلب ] کدام نوع ؟ [ سرد، لطیف و خشک است و ] لذا [ سودمند برای آماس کبد و معده ، و گشایندة سُدّه های ناشی از گرمی ؛... ریشه های آن ، مانند گَزَر و شلغم و کُرّاث شامی ، به سبب گرد آمدن رطوبات در آنها، دیرگوارند ؛ لذا آنها ] = ریشه های عنب الثعلب [ را با نمک می پزند و با نعناع و کَراویا ] = زیرة سیاه / کرمانی [ و مانند اینها می خورند» ] ! [ . و ابومنصور موفق هروی ، مؤلف قدیمترین دارونامة بازمانده به فارسی (سدة چهارم )، چنین می گوید (ص 234) : «عنب الثعلب سرد است و خشک در درجة دوم . بَدَلش ] رجوع کنید به بَدَل * [ کاکنج است ] ! [ . در وی اندکی قبض است . عُصارتش چون بر آماسهای گرم ] ضماد [ کنند، سود کُند و افزارهای شکم ] = اَحشاء [ را نیز، خاصّه جگر و معده را چون با خیار چنبر ] = فُلوس [ خورند، و وَجَع المفاصل را که از گرمی بُوَد منفعت کند. و اسهالِ ] = روان ساختنِ [ صفرا کند به رِفق ] = به طور ملایم [ . و استسقای گرم را سود کند اگر با خیار چنبر خوری ...».
کاربرد تاجریزی در روزگار ما. چنین می نماید که استعمال درمانیِ (انواعِ) تاجریزی بتدریج کاهش یافته است . در ارتباط با ایران این اطلاعات را یافته ایم : «خیساندة سگ انگور را در آبکوهِ مشهد مبرّد و ملیّن می دانند» (پارسا، همانجا). محتملاً «سگ انگور» مذکور راجع به «تاجریزی پیچ » است ، زیرا، به گفتة هوپر (همانجا)، «میوه های S. dulcamara ، با نامِ سگ انگور از داروهایی است که ] از خراسان [ به هند صادر می شود؛ این میوه ها را ملیّن می دانند و در ] درمانِ [ عِظَم مزمنِ جگر نیز به کار می برند». مصارف درمانی ای هم که شکورزاده در پزشکی عامیانة خراسان گزارش کرده است محتملاً راجع به همین «تاجریزی پیچ » یا سگْانگور است ، و نه تاجریزی «سیاه »: ریختن دَمکردة «مقداری تاج خروس و تاجریزی و عُنّاب و سکنگور و سپستان با اندکی عَنبرِ نَصارا ] = تپالة ماده خر [ در حلق بچه » برای درمان آبلة کودکان (ص 232)؛ ضماد ریشة
خطمی و سکنگورِ کوبیده ، آمیخته با شیرگاو، بر گلوی بیمار، برای گلودرد (ص 251)؛ برای تسکین دندان درد، تاجریزی و پوست کوکنار و تخم گشنیز را (مانند تنباکو) در سرْ قلیان می گذارند و پُک می زنند و دود حاصل را در دهان می چرخانند (ص 249)؛ برای تسکین درد ناشی از «کِرم خوردگی دندان »، «یک شاخة کوچک تاجریزی به نوک سوزن می زنند و روی آتش می گیرند، و همینکه شروع به سوختن ] و دود کردن [ کرد، آن ] دود [ را چند ثانیه در دهان نگاه می دارند...» (ص 265)؛ برای درمان گریة کودک خردسال (در صورتی که آن گریه به سبب دلْدرد نباشد)، خوراندن محلول خاکشیر و سرکه انگور کوبیده با اندکی شکرِ سرخ در آب گرم ، به کودک (ص 267). هوپر تنها مؤلفی است که خوراکی بودن S. nigrum در ایران را گزارش کرده است (همانجا): «... در ایران ... برگهای آن را مانند اسفناج ... و روستاییان سته های آن را می خورند. بعض زنان ] روستایی [ سته های تازه آن را برای رفع کَکمَک و برای بهسازی رنگ
رخساره ، بر چهرة خود می چسبانند.» به گزارش صفی زاده ، در «طبّ سنّتی ... کُردان »، رَزْلَه (= تاجریزی ) را «می کوبند و روی جایی که درد می کند می گذارند تا شفا یابند» (ص 65) و برگهای رزله پیچ (= «تاجریزی پیچ ») را برای درمان «اگزما، سودا، و زخمهایِ... کهنه می گذارند والتیام می یابند» (ص 67). عثمان غَنی و همکاران عنب الثعلب را با نامِ هندی مَکو (ه ) جزو داروهای گیاهی موجود در بازار کراچی (پاکستان ؛ ص 8 ، 12) ، و صلاح احمد و همکاران آن را جزو مواد موجود در یکی از عطاریهای بزرگ تهران (ص 1) و، با نام عنب الدیب (به گویش عربی مصر؛ ظاهراً محرّف عامیانة عنب الذئب ، مذکور در بالا) ، جزو داروهای یک داروفروشی سنّتی قاهره (ص 14) گزارش کرده اند، بدون ذکر مصارف آن در کشورهای مزبور. در بارة ترکیبات شیمیایی ، موارد و مقادیر استعمال تاجریزی «پیچ » و «سیاه » در داروشناسی و پزشکی نوین غربی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، به ترتیب ، ص 606 ـ 609 ، و 612 ـ613.
منابع : ابن بیطار؛ ابن سینا، القانون فی الطّب ، چاپ ادوار قش ، بیروت 1408/1987؛ ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنة فی الطب ، چاپ عباس زریاب ، تهران 1370ش ؛ همان ، ترجمة فارسی نیمه اول قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی ، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1358ش ؛ علی بن حسین انصاری شیرازی ، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات )، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش ؛ انطاکی ؛ محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361ش ؛ حکیم مؤمن ؛ احمد بن داوود دینوری ، کتاب النّبات ، ج 1: حروف ا ـ ز، چاپ ب . لوین ، اوپسالا 1953، ج 2 : حروف س ـ ی ، گردآوردة محمد حمید اللّه ، قاهره 1973 ؛ دیوسکوریدس ، هیولی الطّب فی الحشائش والسموم ، ترجمة اصطفن بن بسیل و اصلاح حنین بن اسحاق ، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس ترس ، تطوان 1952؛ محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/ 1955ـ 1971 ؛ علی زرگری ، گیاهان داروئی ، ج 3، تهران 1368ش ؛ شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب ، وضعه مؤلف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری ، حققه و نقله الی اللغة الالمانیّة و علق علیه آلبرت دیتریش ، گوتینگن 1408/1988 ؛ ابراهیم شکورزاده ، عقاید و رسوم مردم خراسان ، تهران 1363ش ؛ صدیق صفی زاده ، طبّ سنتی در میان کردان ، تهران 1361ش ؛ علی بن سهل طبری ، فردوس الحکمة فی الطب ، چاپ محمد زبیر صدّیقی ، برلین 1928 ؛ محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی ، مخزن الادویة ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش ؛ احمد مرعشی ، واژه نامة گویش گیلکی ، به انضمام اصطلاحات و ضرب المثل های گیلکی ، رشت 1363ش ؛ موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی ، تهران 1346ش ؛
Gإrard Debuigne, Larousse des plantes qui guإrissent , Paris 1974; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R.T. Gunther, Oxford 1934; David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq , with notes by Henry Field, ed. B.E. Dahlgren, Chicago 1937; Ahmed Issa, Dictionnaire des noms des plantes en latin, franµais, anglais et arabe , Cairo 1930 ; Maفmonide, S §arh ¤asma ¦ Ýal- ـ uqqa ¦r شرح أسماء العّار ) L'explication des noms de drogues ), un glossaire de matiةre mإdicale..., tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940 ; Ahmad Parsa, Flore de l'Iran , vol. 8, Tehran 1960 ; M. Salah Ahmed , Gisho Honda , and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in the Middle East , Tokyo 1979 ; J.L . Schlimmer, Terminologie mإdico-pharmaceutique et anthropologique franµaise-persane , litho. ed . , Tehran 1874, typo. repr. , Tehran 1970 ; E . Schخnbeck-Temesy, Solanaceae (= K . H . Rechinger, Flora Iranica , no. 100), Graz 1972 ; Theophrastus, Peri phyt ) ik ) o ªn historصa , ed. & tr. Arthur Hort, Enquiry into plants , London 1916, repr. 1948-1949 ; Khan Usmanghani, Gisho Honda, and Wataru Miki , Herb drugs and herbalists in Pakistan , Tokyo 1986.
/ هوشنگ اعلم /
گونه ها.
الف ) S. nigrum (لفظاً، «سلانم /تاجریزیِ سیاه » )، گیاهی یکساله ، به بلندی حدود 15ـ50 سانتیمتر یا بیشتر؛ دارای ساقه ای پُرشاخه ، برگهای سبز تیرة بیضوی و دندانه دار، تلخ مزه ؛ گُلهای آن کوچک و سفید (یا اندکی بنفش )، و میوه های آن سِتِة گِرد، به قطر 8 ـ10 میلیمتر، سبز، که پس از رسیدن سیاهِ برّاق می شوند. همة گیاه ، به سبب وجودِ اندکی قلیاسانِ سلانین در آن ، دارای کُنشِ ضعیفِ تنویم ، تخدیر و تسکین درد، که در رویشگاههای گرم بیشتر است و، هرچه بیشتر به سوی شمال می رویم ، کاهش می یابد، چندان که گیاهْ خوراکی می گردد (دوبوئینی ، ص 168؛ برای ریخت شناسی مفصّل آن به فارسی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، ص 610ـ612 ؛ و بسی دقیقتر به لاتینی رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 7 ).
گسترش جغرافیایی آن در همة جهان بجز مناطق قطبی و استوایی است . در منطقة گیاهْ جغرافیاییِ ایران (به معنای وسیعتر این جاینام ) : ایران (نواحی گرگان ، بندر گَز، مازندران ، گیلان ، آذربایجان غربی ، فارس )، کردستان عراق ، ترکمنستان ، افغانستان و غربِ پاکستان (برای تفصیل این پراکنش در نواحی مزبور رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 7 8).
ب ) S. dulcamara ( لفظاً، «سلانمِ تلخ و شیرین » ؛ نام علمی جدیدتر آن : Pojark. S. Asiae-mediae ، لفظاً ، «تاجریزی آسیای میانه ») ، «تاجریزی پیچ ». گیاه پایا، بالارونده (قس نام فرانسوی آن )، به درازای 1ـ2 متر، دارای گلهای کبود ـ بنفش و سته هایی به قطر 5ـ 8 میلیمتر، که پس از رسیدن ، سرخ می شوند. پراکنش : شرق ایران (خراسان )، افغانستان (نواحی مختلف )، آسیای مرکزی (ازبکستان ، قرقیزستان ، پامیر ـ آلاج ، تی ین شان ؛ شونبک ـ تمسی ، ص 16). گذشته از اینها، صَفی زاده (ص 67) آن را با نام رزله پیچ از کردستان و پارسا (ج 8، ص 181ـ 182) با نام علمیِ persicum var. S. dulcamara ] کذا [ و نام محلی تَلخِه از ناحیه ای در لاهیجان (گیلان ) گزارش کرده اند.
ج ) S. persicum (لفظاً، «تاجریزی ایرانی »؛ از مترادفهای آن : O. Kuntze persicum L. var. S. dulcamara ). گیاه پایا، بالارونده ، بسیار پرشاخه ، هر شاخه به درازای حدود 2 متر؛ گُل آذین دیهیمی شکلِ آن متشکل از 12ـ16 گل ، هریک به درازای 7ـ15 میلیمتر؛ دارای سته های سرخ به قطر 6ـ10 میلیمتر (برای ریخت شناسی کامل آن رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 13ـ14). پراکنش عمومی این نوع : آناطولی ، تالش ، عراق ، ایران ، ترکمنستان ، قفقاز.
د) S. alatum (لفظاً، «سلانم /تاجریزیِ بالدار»؛ مترادف قدیمتر این نام علمی ، که شلیمّر ] 1874 میلادی [ برای
«عِنَب الثعلب = تاجریزی » به کار برده ] ص 511 [ : Willd. ex miniatum Bernh. S. ، لفظاً، «تاجریزی شَنْجَرفی »). گیاه یکساله ، به بلندی 10ـ60 سانتیمتر، دارای ساقه ای پرشاخه ، گل آذینِ دیهیمی شکل و سته های گِرد یا تخم مرغی شکل شنجرفی رنگ . پراکنش : اروپای مرکزی ، شبه جزیرة بالکان ، آناطولی ، عراق (کردستان ، کرکوک ، دربندی خان و جز اینها)، ایران (مازندران ، همدان ، لرستان ، اراک ، فارس ، کاشان ، مکران )، ترکمنستان (عشق آباد و جز آن )، افغانستان (کابل ، پَغمان ، سالَنگ ، بامیان و غیره )، پاکستان (کویته ، مکران ؛ برای تفصیل این پراکنش رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، ص 11).
واژگان . تاجریزی ظاهراً واژة فارسی نسبتاً متأخّری است (به نوشتة عقیلی علوی شیرازی ] ح . 1185 [ ، ص 620، به گویش اصفهانی ). در منابع پزشکی ـ داروشناسی قدیم دورة اسلامی ، این گیاه (یا انواع مشابه آن ) را با نامِ عِنَب الثَعْلَب (لفظاً، «انگور روباه »)، رایجترین نام عربی آن ، ذکر کرده اند ــ نامی که شاید نخست اصطفن بن بَسیل و حُنَین بن اسحاق (194ـ260) فقط برای نخستین نوع از سه چهار نوع سطریخنس مذکور در تألیف دیوسکوریدس (یعنی «سطریخنس البُستانی ») به کار برده اند و محتملاً ترجمة لفظی واژه ای فارسی / ایرانی ، مانند روباهْ رَزَک یا روسْ انگرده ، بوده است (رجوع کنید به ادامة مقاله ).
دیگر نامهای فارسی یا گویشی آن ، که همگی بالضروره راجع به S. nigrum نیستند: روبا رَزَک (لفظاً، «رَزِ ] = تاکِ [ کوچک روباه » ؛ ماسَرجویه ، پزشک کلیمی ایرانی ] اواخر سدة دوم و اوایل سدة سوم [ ، به نقل ابوریحان بیرونی ] 362ـ440 [ ، 1370ش ، ص 298، ش 474) ؛ روبا رَزَج (معرّب همان ؛ به نقل همو از بِشْر بن عبد الوهّاب فَزاری ، ش 735، ص 439 ؛ کَلَنگُر به «فارسی »، سَگْ انگور به «زابُلی »، کنکر رَزی ] ؟ [ به «سِجْزی » (این هر سه به نوشتة ابوریحان بیرونی ، 1370ش ، ص 440، ش 735) ؛ روباهْ تُربَک ] تُربَک = «نام نوعی از انگور» ؛ برهان قاطع ، ذیل همین واژه [ (انصاری شیرازی ] 729ـ806 [ ، ص 308 ؛ به گزارش پسرِ او ] همانجا [ ، «روستائیان شیراز آن را رَزِ ] = بوتة [ روباه تربک و سگ انگور خوانند») ؛ روسْ اَنگُرده ( روس = روباه ، اَنگُردَه = دانة انگور؛ کاسانی در ترجمه و تحریر صَیدنة بیرونی ] نیمة نخست سدة هشتم [ ، ج 1، ص 496)؛ قوش اوزومی (لفظاً، «انگورِ پرندگان ») به ترکی (عقیلی علوی شیرازی ، همانجا). در زبانها و گویشهای کنونی ایران (به ضبط پارسا، همانجا): اَنگورَک (در تربت حیدریّه )، انگورْ رَجَب ] ؟ [ (در اراک ، تفرش )، انگورْ ریزه (در گلپایگان )، سَگ انگور (در آبکوهِ مشهد؛ نیز رجوع کنید به شکورزاده ، ص 251: در خراسان «دانه های سرخ تاجریزی » را، که مصرف درمانی دارد، سِکَنگور ] ؟ [ و سِرْکِه انگور ] ؟ [ » می نامند)، کِرِزْگی (در بلوچستان ؛ کَرِزْگی به ضبط هوپر ، ص 172)، سَرْ زَبانِه و سوتِه واش و تَلْخِه (در نقاطی در لاهیجان )، سیا (ه ) تَل و وِلْگِه (در رانکوه ، گیلان ؛ قس مرعشی ، ص 270: سیا تال ، همچون نامی عامّ در گیلان )، سِزِراه و سُنْ چِنار (در شمال ] کذا [ )، قوش اوزومی ، مذکور در بالا (در ساوه ) ؛ رَزْلَه در کُردی (صفی زاده ، ص 65).
نامهای عربی گویشی : رَبْرَق / رِبْرِق ، ثِلْثان /ثُلُثان و ثُعالَه (دینوَری ] سدة سوم [ ، ج 1، ص 199، ش 453، به گویش یمنی )، فَنا (به گزارش همو، ج 2، ص 193، ش 839)، عِنَب الذِّیب (لفظاً، «انگورِ گُرگ » ؛ به نوشتة ابن میمون * ، ش 297؛ نیز رجوع کنید به عیسی ، ص 171، ش 17؛ نیز رجوع کنید به عِنَب الدیب در مصر کنونی ، در ادامة مقاله ).
پیشینة شناخت . حکیم یونانی ، تئوفراستوس (ح 371ـ 287 پیش از میلاد)، قدیمترین گیاه شناس غرب ، سه گیاه مختلف (ولی همه از تیرة بادنجانیان ) را که ظاهراً، به نظر او، شباهتهایی ریخت شناختی و کاربردی باهم داشتند، با نام عمومی strychnos ( ستریخنس = solanum لاتینی ) ذکر کرده است (ج 2، ص 138ـ139): «یکی ، گیاهی است مزروع ، دارای میوه های سته مانند، که خوراکی است ؛ دیگری گویا خواب آور است ، و سومی مورثِ دیوانگی و، در صورت افراط در خوردن آن ، مرگ می شود» (وصف مشروحتر دو گونة دوم و سوم در همان ، ج 2، ص 270ـ273 آمده است ). پزشک و گیاه شناس یونانی نامدار سپسین ، دیوسکوریدس (سدة اول میلادی )، در کوششی برای تفکیک و تسمیة دقیقتر این سه گونه ، آنها را چنین نامیده و جداگانه وصف کرده است : اولی که خوراکی است ، strychnos kepaios (لفظاً، «ستریخنسِ بُستانی ») ؛ دومی ، S. upnotikon (لفظاً، «ستریخنسِ خواب آور») ؛ و سومی ، S. manikon (لفظاً، «ستریخنسِ دیوانه کننده ») (در ترجمة قدیم انگلیسی ] 1655 میلادی [ ، بترتیب ، ش 71، ص 467ـ 468، ش 73 و 74، ص 470 ؛ در ترجمة قدیم عربی اصطفن و حنین ، بترتیب ، «سطروخنن البستانی = عنب الثعلب » ] کذا [ ، ش 62 ، ص 336ـ337، «سطروخنن المُنوِّم »، ش 63، ص 337، و «سطروخنن المُجَنِّن »، ش 64، ص 337ـ 338). دانشمندان جدید این سه گونه را، بترتیب . & var. L S. nigrum (مذکور در بالا)، Dunal Whitania somnifera و L. Datura stramonium (= تاتوره * ) دانسته اند. ضمناً، دیوسکوریدس در مقالة «سطروخنن البستانی » ، سطروخنن دیگری را هم ذکر کرده که ، به نوشتة او، «نام درستش halikakabon است » (ترجمة قدیم انگلیسی ، ش 72، ص 469 ؛ در ترجمة عربی مذکور، همانجا : «صنفٌ آخَر من عنب الثعلب یُسمّی ' اَلیقَقابُن و هو الکاکَنْج »). کاکَنْج / کاکْنَج ، که در اصطلاح معمول فارسی «عَروسکِ پشتِ پرده » نام دارد، . L Physalis alkekengi است ، و ربطی به «تاجریزی » ندارد.
دیوسکوریدس در وصف نوع اول (یعنی گونه ای «تاجریزیِ» خوراکی ) می گوید: «بوته ای است ... نه چندان بلند، پُرساقه ، دارای برگهایی مایل به سیاهی ... و میوه های گِرد، سبز یا سیاه و، پس از رسیدن ، سرخ ] کذا ؛ در ترجمة انگلیسی : «میوه های گِرد، سبز، که ، پس از رسیدن ، سیاه یا زرد می شوند» [ . خوردن این گیاه زیانی ندارد.» مع ذلک ، همنامی این سه چهار گیاه در ترجمة قدیم عربی کتاب دیوسکوریدس (بجز نوع اول که اصطفن و حنین معادلِ «عنب الثعلب » نیز برای آن ذکر کرده اند) ، که نخستین و مهمترین منبع اطلاعات پزشکان و گیاهداروشناسان دورة اسلامی بود، منشأ اغتشاش و اختلاط شدیدی در شناسایی و تفکیک آنها گردید. این نابسامانی در الجامع ابن بیطار (متوفی 644) تحت عنوان واحدِ «عنب الثعلب » (ج 3، ص 135) بخوبی دیده می شود (تصحیح نامها از روی منابع دیگر): «نوعی بُستانی ] = مزروع [ از عنب الثعلب هست که در عربی فَنا ، رَبرَق و ثلثان نام دارد، و عامّة مردم ما ] در اندلس [ به آن عنب الذِّئب ] لفظاً، «انگور گُرگ » [ می گویند. جنس نَری ] ! [ از آن ... کاکنج است ، که خود دو نوع است : بستانی ، که عامّة اندلس و مغرب آن را به نام حَبّ اللَّهْو می شناسند ؛ و نوعی خودرو و کوهی ، که به عُبَب و نزد مردم اندلس به غالِبَة معروف است . نوعی ] دیگر [ مُنوّم و نوعی ] دیگر [ مُجَنِّن است .» برای نمونه های دیگری از آشفتگی و خلط در مصادیق نامربوط «عنب الثعلب »، مثلاً رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، 1370ش ، ص 439ـ441 ، ش 735؛ ابن سینا، ج 1، کتاب دوم ، ص 663ـ665)، که بی هیچ فَحصی ، نوشته های دیوسکوریدس در بارة چهار گیاه منظور را تکرار کرده است ؛ انصاری شیرازی ] 729ـ806 [ ، ص 308، که می گوید «پنج نوع بُوَد» ، ولی وصف او از خواص دارویی عنب الثعلب ] کدام نوع ؟ [ تلخیص بسیار آشفته ای از بعض منقولات ابن بیطار است ؛ انطاکی ( ] متوفی 1008 [ ، ص 344) ؛ حسینی تنکابنی (حکیم مؤمن ) در تحفة المؤمنین (تألیف در 1080 ؛ ص 611ـ612) ، که می گوید عنب الثعلب دارای «انواع » و هر نوعْ «برّی و بستانی » و هریک از این « انواع نر و ماده می باشد ] ! [ ... قسم نرِ (بستانیِ) او کاکنج است ... و قسمِ نرِ جَبَلی ] = برّی [ مسمّی ' به کاکنج منوّم ... و قسمِ مادة برّی ] مسمی به [ عنب الثعلب مُجنِّن ] است [ . قسم مادة بستانی که به لغت مغربی فَنا نامند، عنب الثعلبِ معروف ... و از مُطلق او مراد همین است ... ] که میوة [ او زرد مایل به سرخی و از نخود کوچکتر، با اندک شیرینی و لزوجت ] است [ »؛ عقیلی علوی شیرازی (ص 621ـ622)، که جامع تقریباً همة مطالب آشفتة پیشینیان اوست . این خَلط و آشفتگی بخوبی می نماید که مؤلفان مذکور علم و اطلاع شخصی درستی از گیاهان منظور نداشته و عمدتاً به تقلید و اقتباس از نوشته های مغشوش دیگران بسنده کرده اند.
از کوششهایی برای تفسیر و تبیین مبهمات کتاب دیوسکوریدس یکی از آنِ مؤلفی ناشناخته است (اواخر سدة ششم ) که ، افزون بر اظهار نظر شخصی ، نظرات دیوسکوریدس ، جالینوس (سدة دوم میلادی ) و، بویژه ، دو گیاهداروشناس نامدار اندلسی ، یکی ابن جُلجُل (سدة چهارم ؛ متوفی ? 380) و دیگری عبد اللّه بن صالح کُتامی حَریری (یکی از استادان ابن بیطار) را تحت عنوان واحدِ «سطروخنس المُستَکّ» (= البستانی ) گرد آورده است ( شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب ، ج 1، ش 63 ، ص 136ـ 138). از جمله ،
در حالی که ابن جلجل بسادگی معتقد بود که «سطروخنس المستک همان عنب الثعلب است »، عبد اللّه بن صالح می گوید که سطروخنس المستک سه صنف است ... هر سه معروف به یوبَقَنِنَة ] در اندلس ؛ این واژه محرّفِ uva canina ، لفظاً «انگورِ سَگی »، در لاتینی یا اسپانیایی کاستیلی قدیم است [ .
از سه «صنفِ» او، فقط «صنف » نخست منطبق با (گونه ای ) تاجریزی است : «به درازای یک اَرَش و بیشتر؛ برگهای آن سبزِ تیره مایل به سیاهی ؛ گلهای آن سفید مایل به زردی ؛ سته های سبز آن ، که پس از رسیدن ، سیاه می شوند، مانند حَبّ المُلوک ] = آلوبالو، در عربی مغربی [ ، سه چهار میوه با هم از یک جا می آویزند» (همان ، ج 1، ش 63، ص 136؛ نیز رجوع کنید به نگاره ).
خواص دارویی . آشفتگی در تشخیص انواع «عنب الثعلب » ناگزیر به اشتباه و اختلاط در وصف خواص درمانی
آن انجامیده است . در اینجا این خواص را به اختصار (و البته با احتیاط ) ذکر می کنیم . قدیمترین وصف خواص S. nigrum (؟) از آنِ دیوسکوریدس است ، که مبدأ و مبنای تعبیرها و تفصیلهای سپسین شده است (ترجمة قدیم انگلیسی و ترجمة قدیم عربی ، همانجاها): «قوّت تبرید (سردکنندگی ) دارد. لذا ضماد برگهای ] کوبیدة [ آن با سَویق ] = خمیر آرد خالص گندم یا جو [ برای درمان حُمْرَة ] باد سرخ [ و نَمْلَة ] اگزما [ و، آمیخته با نمک ،
بر آماسهای بُنِ گوشها ] ظاهراً منظور آماس غدّة پاروتید است [ ، این آماسها را تحلیل می کند. ضماد عصارة آن آمیخته با ' سفیداب شیخ ` و مُردارْسنگ و روغن گل سرخ ] نیز [ برای حُمره و نمله ، و ضماد مکرّر آن فقط آمیخته با روغن گل سرخ ، بر سرِ کودکانی که آماسهایی در دماغ آنها پدید آمده است ] ظاهراً منظور مننژیت یا آنسفالیت است [ ، سود دارد. چکاندن عصارة آن در گوش برای گوشْ درد خوب است . اکتحال با عصارة آن ، به جای آب یا (سفیدة ) تخم مرغ ، برای ] بند آوردن [ سَیَلانِ رطوبات گرم از چشم سودمند است . فَرزَجة پشمی با عصارة آن سیلان رطوبات مزمن از زهدان را بند می آورد...». جالینوس (به نقل محمد بن زکریای رازی ، ج 21، قسم 1، ص 196) در بارة طبع و قوّت آن چنین توضیح داده است : «هرجا که نیاز به تبرید و قبض باشد به کارمی رود زیرا این هر دو کار را در درجة دوم می کند.» برای نمودن آشفتگی و اختلاط در وصف خواص عنب الثعلب (بستانی ، مأکول ؟) در اینجا به ذکر نظر فقط دو تن از قدیمترین حکیمان ایرانی بسنده می کنیم . به نوشتة علی بن سَهل طبری در فِردوس الحِکْمَة (تألیف در 236 ؛ ص 381، 401)، «عنب الثعلب ] کدام نوع ؟ [ سرد، لطیف و خشک است و ] لذا [ سودمند برای آماس کبد و معده ، و گشایندة سُدّه های ناشی از گرمی ؛... ریشه های آن ، مانند گَزَر و شلغم و کُرّاث شامی ، به سبب گرد آمدن رطوبات در آنها، دیرگوارند ؛ لذا آنها ] = ریشه های عنب الثعلب [ را با نمک می پزند و با نعناع و کَراویا ] = زیرة سیاه / کرمانی [ و مانند اینها می خورند» ] ! [ . و ابومنصور موفق هروی ، مؤلف قدیمترین دارونامة بازمانده به فارسی (سدة چهارم )، چنین می گوید (ص 234) : «عنب الثعلب سرد است و خشک در درجة دوم . بَدَلش ] رجوع کنید به بَدَل * [ کاکنج است ] ! [ . در وی اندکی قبض است . عُصارتش چون بر آماسهای گرم ] ضماد [ کنند، سود کُند و افزارهای شکم ] = اَحشاء [ را نیز، خاصّه جگر و معده را چون با خیار چنبر ] = فُلوس [ خورند، و وَجَع المفاصل را که از گرمی بُوَد منفعت کند. و اسهالِ ] = روان ساختنِ [ صفرا کند به رِفق ] = به طور ملایم [ . و استسقای گرم را سود کند اگر با خیار چنبر خوری ...».
کاربرد تاجریزی در روزگار ما. چنین می نماید که استعمال درمانیِ (انواعِ) تاجریزی بتدریج کاهش یافته است . در ارتباط با ایران این اطلاعات را یافته ایم : «خیساندة سگ انگور را در آبکوهِ مشهد مبرّد و ملیّن می دانند» (پارسا، همانجا). محتملاً «سگ انگور» مذکور راجع به «تاجریزی پیچ » است ، زیرا، به گفتة هوپر (همانجا)، «میوه های S. dulcamara ، با نامِ سگ انگور از داروهایی است که ] از خراسان [ به هند صادر می شود؛ این میوه ها را ملیّن می دانند و در ] درمانِ [ عِظَم مزمنِ جگر نیز به کار می برند». مصارف درمانی ای هم که شکورزاده در پزشکی عامیانة خراسان گزارش کرده است محتملاً راجع به همین «تاجریزی پیچ » یا سگْانگور است ، و نه تاجریزی «سیاه »: ریختن دَمکردة «مقداری تاج خروس و تاجریزی و عُنّاب و سکنگور و سپستان با اندکی عَنبرِ نَصارا ] = تپالة ماده خر [ در حلق بچه » برای درمان آبلة کودکان (ص 232)؛ ضماد ریشة
خطمی و سکنگورِ کوبیده ، آمیخته با شیرگاو، بر گلوی بیمار، برای گلودرد (ص 251)؛ برای تسکین دندان درد، تاجریزی و پوست کوکنار و تخم گشنیز را (مانند تنباکو) در سرْ قلیان می گذارند و پُک می زنند و دود حاصل را در دهان می چرخانند (ص 249)؛ برای تسکین درد ناشی از «کِرم خوردگی دندان »، «یک شاخة کوچک تاجریزی به نوک سوزن می زنند و روی آتش می گیرند، و همینکه شروع به سوختن ] و دود کردن [ کرد، آن ] دود [ را چند ثانیه در دهان نگاه می دارند...» (ص 265)؛ برای درمان گریة کودک خردسال (در صورتی که آن گریه به سبب دلْدرد نباشد)، خوراندن محلول خاکشیر و سرکه انگور کوبیده با اندکی شکرِ سرخ در آب گرم ، به کودک (ص 267). هوپر تنها مؤلفی است که خوراکی بودن S. nigrum در ایران را گزارش کرده است (همانجا): «... در ایران ... برگهای آن را مانند اسفناج ... و روستاییان سته های آن را می خورند. بعض زنان ] روستایی [ سته های تازه آن را برای رفع کَکمَک و برای بهسازی رنگ
رخساره ، بر چهرة خود می چسبانند.» به گزارش صفی زاده ، در «طبّ سنّتی ... کُردان »، رَزْلَه (= تاجریزی ) را «می کوبند و روی جایی که درد می کند می گذارند تا شفا یابند» (ص 65) و برگهای رزله پیچ (= «تاجریزی پیچ ») را برای درمان «اگزما، سودا، و زخمهایِ... کهنه می گذارند والتیام می یابند» (ص 67). عثمان غَنی و همکاران عنب الثعلب را با نامِ هندی مَکو (ه ) جزو داروهای گیاهی موجود در بازار کراچی (پاکستان ؛ ص 8 ، 12) ، و صلاح احمد و همکاران آن را جزو مواد موجود در یکی از عطاریهای بزرگ تهران (ص 1) و، با نام عنب الدیب (به گویش عربی مصر؛ ظاهراً محرّف عامیانة عنب الذئب ، مذکور در بالا) ، جزو داروهای یک داروفروشی سنّتی قاهره (ص 14) گزارش کرده اند، بدون ذکر مصارف آن در کشورهای مزبور. در بارة ترکیبات شیمیایی ، موارد و مقادیر استعمال تاجریزی «پیچ » و «سیاه » در داروشناسی و پزشکی نوین غربی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، به ترتیب ، ص 606 ـ 609 ، و 612 ـ613.
منابع : ابن بیطار؛ ابن سینا، القانون فی الطّب ، چاپ ادوار قش ، بیروت 1408/1987؛ ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنة فی الطب ، چاپ عباس زریاب ، تهران 1370ش ؛ همان ، ترجمة فارسی نیمه اول قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی ، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1358ش ؛ علی بن حسین انصاری شیرازی ، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات )، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش ؛ انطاکی ؛ محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361ش ؛ حکیم مؤمن ؛ احمد بن داوود دینوری ، کتاب النّبات ، ج 1: حروف ا ـ ز، چاپ ب . لوین ، اوپسالا 1953، ج 2 : حروف س ـ ی ، گردآوردة محمد حمید اللّه ، قاهره 1973 ؛ دیوسکوریدس ، هیولی الطّب فی الحشائش والسموم ، ترجمة اصطفن بن بسیل و اصلاح حنین بن اسحاق ، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس ترس ، تطوان 1952؛ محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/ 1955ـ 1971 ؛ علی زرگری ، گیاهان داروئی ، ج 3، تهران 1368ش ؛ شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب ، وضعه مؤلف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری ، حققه و نقله الی اللغة الالمانیّة و علق علیه آلبرت دیتریش ، گوتینگن 1408/1988 ؛ ابراهیم شکورزاده ، عقاید و رسوم مردم خراسان ، تهران 1363ش ؛ صدیق صفی زاده ، طبّ سنتی در میان کردان ، تهران 1361ش ؛ علی بن سهل طبری ، فردوس الحکمة فی الطب ، چاپ محمد زبیر صدّیقی ، برلین 1928 ؛ محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی ، مخزن الادویة ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش ؛ احمد مرعشی ، واژه نامة گویش گیلکی ، به انضمام اصطلاحات و ضرب المثل های گیلکی ، رشت 1363ش ؛ موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی ، تهران 1346ش ؛
Gإrard Debuigne, Larousse des plantes qui guإrissent , Paris 1974; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R.T. Gunther, Oxford 1934; David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq , with notes by Henry Field, ed. B.E. Dahlgren, Chicago 1937; Ahmed Issa, Dictionnaire des noms des plantes en latin, franµais, anglais et arabe , Cairo 1930 ; Maفmonide, S §arh ¤asma ¦ Ýal- ـ uqqa ¦r شرح أسماء العّار ) L'explication des noms de drogues ), un glossaire de matiةre mإdicale..., tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940 ; Ahmad Parsa, Flore de l'Iran , vol. 8, Tehran 1960 ; M. Salah Ahmed , Gisho Honda , and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in the Middle East , Tokyo 1979 ; J.L . Schlimmer, Terminologie mإdico-pharmaceutique et anthropologique franµaise-persane , litho. ed . , Tehran 1874, typo. repr. , Tehran 1970 ; E . Schخnbeck-Temesy, Solanaceae (= K . H . Rechinger, Flora Iranica , no. 100), Graz 1972 ; Theophrastus, Peri phyt ) ik ) o ªn historصa , ed. & tr. Arthur Hort, Enquiry into plants , London 1916, repr. 1948-1949 ; Khan Usmanghani, Gisho Honda, and Wataru Miki , Herb drugs and herbalists in Pakistan , Tokyo 1986.
/ هوشنگ اعلم /
Best AnswerVoter's
Choice
·
tb1379 answered 2 years ago
Lamar or لمار is a kind of plant also
called sag angoor(سگ انگور) or tajrizi(تاج ريزي) in Farsi as well.
Its English name is black nightshade and its Latin name is Solanum nigrum
You can find some expanded information here:
http://en.wikipedia.org/wiki/Solanum_nig...
Its English name is black nightshade and its Latin name is Solanum nigrum
You can find some expanded information here:
http://en.wikipedia.org/wiki/Solanum_nig...
Source:
I am Persian
اما لامار، نه لِما و لِمار، اسپانیولی/فرانسه/نروژی
است برای پسر بکار رود و دریائی و دریا داد و دریا خاست و پور دریا معنی می دهد. به شهادت منابع زیر:
What does the word "Lamar/Lemar" mean in Farsi?
Best AnswerAsker's
Choice
·
Melody answered 4 years ago
I'm Native ,it's not
Persian.maybe you meant this:
The word "Lamar" is a name for boys which is derived from the Old French and the Old German., and its meaning is "the water; land famous"
The word "Lamar" is a name for boys which is derived from the Old French and the Old German., and its meaning is "the water; land famous"
Lamar
Login to
add this name to your list!
|
The
meaning of the name Lamar is From The Sea
The
origin of the name Lamar is Spanish
People
who like the name Lamar also like:
Xavier, Gabriel, Noah, Aaron, Elijah, Gianni, Jayden
Genevieve, Leila, Jaliyah, Makayla, Jenaya, Mya, Alana
Xavier, Gabriel, Noah, Aaron, Elijah, Gianni, Jayden
Genevieve, Leila, Jaliyah, Makayla, Jenaya, Mya, Alana
·
Current rating.
·
1
·
2
·
3
·
4
·
5
Click stars to rate this name
The name Lamar...
·
is on 271
name lists
name lists
·
has been rated
3720 times
3720 times
·
is currently ranked # 782 in U.S. births
Lamar was most popular
in the year 1980(#312)
faces
of Lamar
Here are pictures of people with the nameLamar. Help us put a face to the name by uploading your pictures to
BabyNames.com!
|
LAMAR
|
LAMAR
|
LAMAR
|
|||
LAMAR
|
LAMAR
|
|||||
songs about Lamar
این هم منبعی دیگر
advertisement
Our sponsors
What celebrities name
their kids
Lamar
Gender: Boy; Origin: Latin; Meaning: Of The
Sea
|
Ranking
Related
More info
The popularity ranking
of Lamar from both the BabyCenter database and the US Government Social
Security Administration.
BabyCenter Population
U.S. Population
Lamar's Popularity
& Rank
BabyCenter US
Viewing: Population | Rank
Learn more about a name
Go
Or find names by
Gender
Origin
See results
روایتی عالمانه تر
و مفصل تر
Lamar - Meaning of Lamar
|
What
does Lamar mean?
[ 2 syll. la-mar, lam-ar ]
The baby boy name Lamar is pronounced Laa-MAAR †. Lamar has its
origins in the Old French language and it is used largely in
English.The first name could be derived from the surname, which is from
a place called 'La Mare'
in Normandy; the place name is from the Old
French mare (meaning 'pool, pond'). The first name
could also be from theSpanish place name Mar in Asturias, which
is of theelement mar. Variant forms of Lamar
include the EnglishLaMar, the English LaMarr,
the English Lamair, the English Lamario,
the name Lamaris, the name Larmar,
the name Lemar, and the name Lemarr.
The spelling variants Lamarr (English)
and Lamarre (English) are other forms of the
name. See also the related form, the English Jamar.
Lamar is an all-time
favorite. At present it is still somewhat popular as a baby name for boys,
though it was in more widespread use before. At the modest peak of its usage in
1989, 0.035% of baby boys were named Lamar. Its ranking then was #325. The baby
name has since dropped out of favor, and is in recent times of only irregular
use. In 2012, it ranked at #782 with a usage of 0.014%, but it was nevertheless
the most popular out of all boy names in its group. Lamar was used 17% more
than the next ranked name,Jamar, in 2012.
Baby names that sound
like Lamar include LaMar, LaMarr, Lamarr, Lamair, Lanier, Lanir, Lemar, Lemarr,Lennor, Lenor, Lomar, Lomarr, Lamarre, and Lamario.
† Pronunciation for
Lamar: L as in "lay (L.EY)" ; AA as in "odd (AA.D)" ; M as
in "me (M.IY)" ; R as in "race (R.EY.S)"
A famous person named
Lamar is Politician Lamar Alexander, born Andrew Lamar Alexander, 3 July 1940,
Maryville, Tennessee.
Lamar
Baby Name Explorer
Lamar
Popularity Charts
Text Legendblue:boy name red:girl
name italics:unisex name bold:primary
name
Share or Bookmark this
page