پایبند
یا رها
یکی از کتابهائی که دوست می دارم موبی دیک هرمان ملویل است و متاسفانه خیلی
پیش نمی آید با کسی به بحث آن نشینم. امروزه
کمتر خواننده ای پیدا می شود که صبر داشته رنج خواندن برخی فصول نه خیلی جالب این
کتاب را بخود هموار کند، با اینکه بقیه کتاب ارزش مطالعه را دارد.
در دوره متوسطه موبی دیک را با هم کلاسی ها می خواندیم. تمرکزمان بر بهترین فصول بود، آنها که در کنار
مزایای دیگر به ما اجازه می داد در اشارات و کنایات مطایبه آمیزی که تنها خودمان سر
در می آوردیم شریک شویم، کمی افاده فروشی از ادبائی نوجوان.
یک اشاره خاص در فصل 89 کتاب، "ماهی بسته، ماهی رها" هست. عنوان این فصل به یکی از قوانین قرن نوزدهمی
والگیری در ارتباط با حقوق مالکیت اشاره دارد.
گاه کشتی ها با والی، زنده یا مرده، روبرو می شدند که بسته به اموال کشتی
دیگری بود. وقتی نیزه کشتی ای در پهلوی
چنین والی فرو رفته بود یا قطعه طنابی گره خورده به پیکرش گیر کرده بود چنین وال جزو
اموال کشتی صاحب نیزه یا طناب شمرده می شد.
ماهی رها، بر عکس، نهنگی بود که هر کس می توانست روی آن دست بگذارد و هر
کشتی مطلقا آزاد بود زوبین زده به تصرف در آرد.
از آنجا که در سراسر موبی دیک، والگیری استعاره ای است برای اموری مهم تر
این فصل چنین به پایان می رسد: "حقوق بشر و آزادی های جهان چه چیز جز ماهی
رها تواند بود... و تو ای خواننده چه ای جز
ماهی رها و در عین حال بسته؟"[1]
از اینرو در کلاس درس به این بحث می نشستیم که معنای ماهی رها- بدون
مدعی، بدون تعهد و آزاد بودن- و ماهی بسته بودن-مدعی داشتن، متعهد بودن، نه چندان
آزاد بودن- در جنبه های گوناگون زندگی ما به چه معناست.
برخی از دانش آموزان در بحث خانواده و اعتقادات، خود را ماهی بسته می
دانستند و ادعا می کردند در مورد برنامه کالج رفتن در آینده ماهی رهایند. گروهی ادعا می کردند در اموری چون فعالیت های
مدرسه، کُشتی، محاکمات صوری مدرسه و دیگر تیم ها و باشگاهها که مستلزم تعهد شخصی
زیاد است ماهی بسته اند اما از نظر سلیقه موسیقی و وابستگی های سیاسی ماهی رها
محسوب می شوند.
گروه سومی هم بودند که اصولا هرگونه فکر ماهی بسته بودن را منکر می شدند،
با این همه می گویم پایبند بودن می تواند بسیار خوب باشد منوط و مشروط به اینکه محتاطانه
و با چشمانی کاملا باز خود را وقف کارها، افکار و ارزش های والا کرده باشید.
اما مشکل وقتی پیش می آید که پایبندِ منطقی نادرست، آنچه حقیقت ندارد، و
افکار و روایاتی می شویم که منطبق بر حقیقت نیست.
با این کار زندانی روایتی دروغ شده بنوعی خود را اسیر دام گمانها و باورهای
مبتنی بر روایت هائی میکنیم که درست شمرده ایم و در واقع غلط اند.
برخی روایاتِ غلط از روی بد خواهی درست نشده اند و شماری از گزارشگران و
گویندگان نقل می کنند. اما هستند روایات
نادرستی که به عمد تولید و منتشر می شوند، مثل سنت رایج قرن نوزدهمی نمایش نوازنده
های دوره گردی که [حاجی فیروز وار] چهره سیاه کرده موسیقی و طرح های مضحکشان به
رواج روایتی نادرست پرداخته امریکائیانِ افریقایی را موجوداتی نادان، تنبل و کودک
وار می نمود که اغلب حسرت روزهای نیک بردگی و "قوم نیک وطن" را می
خورند.
در سطحی شخصی تر
روایاتی را در باره دیگران می شنویم و می پذیریم و حتی برخی روایات نادرست درباره
خود و دیگران ساخته گزینه ها، چشم اندازها، و بینش ها در مورد هویت خود و دیگران را،
و این معنا را که چه می توانیم بشویم محدود می کنیم. در این موارد پایبند چنین روایاتی می شویم،
ماهی بسته ی دروغ/نادرست ها.
بعنوان مثال ممکن
است شاگرد جوانی که با ریاضیات کلنجار می رود این روایت نادرست را خلق کند که به هیچ
وجه ریاضی را نمی فهمد که نمی فهمد، هیچوقت نفهمیده و هیچوقت نخواهد فهمید، در
حالی که ممکن است واقعیت این باشد که احتمالا به شیوه درست به ریاضی نپرداخته یا باندازه
کافی وقت صرفش نکرده باشد. او مبدل به
ماهی بسته، زندانی این باور خود می شود که هیچگاه ریاضیات را نخواهد فهمید.
سالهای انتخابات می تواند آکنده از روایات نادرست باشد. یکی از آنها که اخیرا بدون هیچ اعتذار و با
اندکی تلطیف شکل اولیه اش توسط میت رامنی تکرار شده این است که 47 در صد ما
آمریکائیان متکی به دولتیم و خود را قربانی می دانیم. این دیوارِ زندان ِخاص آقای رامنی-که سراپا
سوراخ است- فرو نمی ریزد و از میان نمی رود.
چرا؟ چون میت رامنی و امثال وی واقعاً
بدان اعتقاد دارند، با اینکه بی شمار شواهد بر خلاف این روایت، حکایت از آن دارد که
اکثریت ما که در مقاطعی مالیات در آمد نپرداخته یا کم پرداخته یا از دولت فدرال
کمک مالی گرفته ایم نه گدا/سائل و نه قربانی بوده ایم. در واقع ما مردمانی هستیم که زندگی و امکاناتی
به نسبت قلیل داشته ایم و مستحق دریافت کمک دولت فدرال برای پرداخت مخارج کالج بوده
ایم، کسانی که بر آن شدند تا یکی از زن یا شوهر در مدت خردسالی بچه ها در خانه
بماند و همین باعث شد چند سالی کمتر مالیات بر در آمد پرداخته یا اصلا از این بابت
مالیاتی به دولت فدرال نپردازند، در حالی که مالیات حقوق، مالیات اموال و دیگر
مالیاتهای محلی و ایالتی را می پرداختند.
ما مردمی هستیم که بیمار شده، دوره های بی کاری را تجربه کرده، در ارتش
خدمت کرده، معلول شده، بازنشسته شده، حتی بعضا کودکانمان مستحق دریافت غذای مجانی
یا با تخفیف شده اند، با این که سخت کار می کنیم و بر سر کمک به جوامع خود
هستیم.
اینهاست روایات راستین ما، کسانی که آن 47 در صد آقای رامنی را تشکیل می
دهیم. ماهی هائی در بند و پایبند رویای
امریکائی که گول/احمق و خود فریبیم اگر از نامزدهای انتخاباتی میت رامنی و دیگر
شرکای این تمسخر خود حمایت کنیم.
جرمی کوری-گروئنز معلم دبیرستان در آلبرت لی است و همانجا با همسر و دو
دختر کوچکش زندگی می کند. دسترسی به او از
طرق زیر ممکن است:
jcorey2@gmail.com and Twitter @jemcorey.
Are you a fast-fish or
are you a loose-fish?
Published 9:56am Friday,
September 28, 2012
Email Comments
Tweet
Column: Jeremy
Corey-Gruenes, Paths to Peace
One of my favorite books
is “Moby Dick” by Herman Melville, which is unfortunate because I rarely get to
discuss it with anyone. Fewer readers seem to have the patience today to suffer
through some of the less-engaging chapters, even though the rest of the book is
so worth it.
Jeremy Corey-Gruenes
I used to read “Moby
Dick” with high school juniors. We focused on the best chapters, the ones which
— among other things — allowed us to share lots of references and witty
allusions that only we’d appreciate, a little harmless snobbery for the
adolescent literati.
One favorite MD
reference comes from Chapter 89, “Fast-Fish and Loose-Fish.” The title refers
to a rule in 19th century whaling regarding property rights. It wasn’t uncommon
for a ship to encounter a whale, live or dead, that was attached or fastened
(“fast”) to the property of another whaling ship. A ship’s harpoon stuck in the
side of a whale, or a tangled length of rope wrapped around it made that whale
a “fast-fish” and the property of the ship that owned the harpoon or rope. A
loose-fish, conversely, was up for grabs, absolutely free for any other ship to
harpoon and claim.
As whaling is a metaphor
for bigger things throughout the book, the chapter concludes with the
following: “What are the Rights of Man and the Liberties of the World but
Loose-Fish? What are all men’s minds and opinions but Loose-Fish . . . And what
are you, reader, but a Loose-Fish and a Fast-Fish, too?”
So in class we’d discuss
what it means to be a loose-fish — to be unclaimed, uncommitted, free — and
what it means to be a fast-fish — claimed, committed, not so free — in
different aspects of our lives.
Some students would talk
about being fast-fish when it came to their faiths or their families, while
claiming to be loose-fish regarding future college plans. Some would claim to
be fast-fish in terms of school activities, such as wrestling, mock trial or
other teams and clubs requiring great personal commitment, but loose-fish
regarding their tastes in music and political affiliations.
Still others would
bristle at the very idea of being a “fast-fish” at all, even though I’d argue
that being a fast-fish can be great, provided you have consciously chosen to be
bound, eyes wide-open, to honorable tasks, ideas and values.
Problems can arise,
however, when we fasten ourselves to bad logic, to untruths, to ideas and
stories that sometimes just don’t match with reality. When we do this we create
a “prison of the false narrative,” a way of trapping ourselves in assumptions
and beliefs based on the stories we’ve come to accept as true, when they are in
fact false.
Some false narratives
are created without malice, passed on by careless reporters or storytellers.
Other false narratives are more intentionally created and shared, as with the
popular tradition of black-faced minstrel shows in 19th century America, whose
music and comedy sketches spread a false narrative about African-Americans
being ignorant, lazy, childlike creatures often longing for the good ole days
of slavery and “the old folks at home.”
More personally we hear,
accept and even unwittingly construct false narratives about others, about
ourselves, limiting our options, our perspectives, our visions of who we are,
who they are and who we all might become. We’re tied to these narratives,
fast-fish to falsities.
A young student
struggling in math, for example, may create the false narrative that he just
doesn’t get math, that he’s never gotten math and that he never will get math,
when the reality may be he hasn’t yet worked on math in the right way or for
the right amount of time. He becomes a fast-fish, a prisoner, to his belief
that he will never understand math.
Election years are full
of false narratives. One has recently been unapologetically repeated with a
slightly more elegant spin on the original by Mitt Romney, that 47 percent of
us are dependent upon the government and view ourselves as victims. This
particular prison wall — as full of holes as it is — just won’t crumble and
disappear. Why? Because Mitt Romney and others like him actually believe it,
even though there is boundless evidence to the contrary that the majority of us
who have at some point paid little to no federal income tax or received
financial help from our government are neither moochers nor victims.
We are, in fact, people
from modest backgrounds, who qualified for federal financial aid in college,
who chose to have one partner stay at home when our children were young, thus
earning less and perhaps paying no federal income tax for few years, despite
paying payroll taxes, property taxes and other state and local taxes.
We are people who have
been sick, who have experienced periods of unemployment, who have served in the
military, who are disabled, who are retired, whose kids may qualify for free or
reduced school lunches even though we’re working hard and contributing to our
communities.
These are our true
narratives, members of that 47 percent, fast-fish to the American Dream —
self-deluded and foolish only if we support the candidacies of Mitt Romney and
those sharing his disdain for us.
Jeremy Corey-Gruenes is
a high school English teacher In Albert Lea where he lives with his wife and
two young daughters. You can reach him at jcorey2@gmail.com and follow him on
Twitter @jemcorey.