40. گزارشهای چینیها درباره کرچک، رِکینوس کامیونیس Ricinus communis [در لاتین رِچینوس
کومونیس](از تیره یوفوربیاسه Euphorbiaceae ]فرفیونیان،
شیرسک، شیرشیرکان [در عربی خروع] [) سوای
کاستی بسیار ناپذرفتنی است و بی چون و چرا از خارج وارد چین شده، زیرا تنها بستانیش یافت شود و تا پیش از دوره ت'انگ (906ـ 618 ) كه آن را به مردمان هو بستند نامی از آن
نیست.1
سوكون در ت'ان پن تس'ائو T‛an pen ts‛ao گوید: "برگهای این گیاه كه به دست بشر كشت میشود چون کنب/کنف/شاهدانه
(Cannabis sativa)
است و بس بزرگ. دانهها به كنه گاوی cattle-tick (niu pei ) ماند.2 ساقه گونه ای كه امروزه
از سرزمین مردمان هو میآید سرخ است، با بلندائی بیش از سه
متر. ساقههایش به اندازه تس'ائو کیا tsao kia [zào jiá: 皂荚] گلدشیا
سِننسیس(Gleditschia
sinensis)
است. مغز دانه است كه کار آید و بسیار خوب
است." پس دو گونه كرچك در نگر بوده،
یكی ساقهسفید كه پیش از دوره سو كون شناخته بوده و دیگری ساقهسرخ كه در دوره
زندگی وی وارد چین شده. از بخت بد در مورد
محل و تاریخ درست ورود این گیاه به چین چیزی نمی دانیم.
نخست
هرودوت[2] نامش
برده و آنِ مصریان مرداب نشینی دانسته كه تن خویش با روغن فشرده دانه چرب/تدهین
کنند. او
این گیاه را sillikyprion نامیده5 و
نام مصریاش را kiki دانسته.6
|
در یونان Hellas خودروست () اما مصریان آن را در كناره رودخانهها و دریاچهها كشت میكنند كه پرمحصول هرچند بد بوی است. محصول را پس از گردآوری كوبیده و فشرده یا
تفت داده میجوشانند و روغنشگیرند. روغن
برای سوخت چراغ كم از روغن زیتون نیست، جز اینکه بوی ناخوشایندی بر آرد. دانههای كرچك در آرامگاههای مصر دیده شده و
هنوز در آن سرزمین كشت میشود. پلینی1
گوید دیری از ورودش به ایتالیا نمیگذرد.
دوكاندول2خاستگاهش را سرزمین های استوایی افریقا میداند و با او همداستانم. همچنین، بر این باورم كه از مصر به هند سر
کشیده هر چند هیچ مدركی موّید این مدّعا در دست نیست. كرچك جزو گیاهانی نیست كه ایرانیها و هندوآریاییها
به یك اندازه با آن آشنایی داشتند. از آن
در وداها یا قوانین مانو Manu
نامی نیست.3 نخستین اشارات تاریخ
پذیر به آن در دستنوشته باور (Bower Manuscript) دیده می شود و روغن و ریشه زیر نامهای eranda، gandharva، rubūgaka، و vaksana آمده.
نامهای دیگر اینهاست ruvu، ruvuka، یا vuvūka، citraka، gandharva-hastaka، vyāghrapuccha ("دم ببر"). چینیها با واژه eranda بـــــــه صورت ای-لان i-lan آشنا شدهاند، 4و
به صورت hiranda وارد زبان كوچایی/کوچه/کوچار (Kuča) (تخاری ب)
شده است.5 گویا این گیاه از
هند به مجمعالجزایرمالایا
و هندوچین رفته باشد (جَرَ jarak در زبانهای مالایایی، سوندایی و جاوهای؛ لوهان lohon در خمری؛du du tran، kai-dua،
یا kai-du-du-tia در آنامی؛ tamnön، lahaun، lahon
در چامی).6 گویا مردم/قوم میائو (Miao) و یی/ لوـ لو (Lo-lo) با این گیاه آشنا باشند؛ مردم/قوم میائو آن را zrwa-no، 7
و مردم/قوم لوـ لو آن را č‛e-tu-ma ("میوه مسموم
كردن سگ") نامند.8
در ایران كشت كرچك بسیار اهمیت یافته است، اما هیچ سندی
درباره روزگار انتقال كشت به ایران در دست نیست.
به هر روی میتوان پذیرفت پیش از روزگار ما در ایران دربست شناخته بوده*
است.1 نامهای فارسیش بیدانجیر،
bedānjir، [آرند در هند] پاندو
pandu، پونده punde یا پِندو pendu [کِندو؟]
است و در عربی خروع
xarva یا xirva گویند.
برتشنایدر
گوید
از كتابهای چینی بر نمی آید که كرچك بومی چین بوده یا نه، و پیش از دوره ت'انگ نامی از آن به میان نیامده. اشارهای كه در جستار كرچك به مردمان هو (Hu) شده از دید وی پنهان مانده.
2. از همینجاست نام پی ما یا pei ma
(تنها در نوشتار) برای این گیاه؛ (در زبان محاوره پكن آن را را ما ta ma’’شاهدانه
درشت/ "great hemp ‘‘ گویند). این ریشهیابی را پیشتر سو سون از دوره سونگ پیش گذارده و لی شن- چن/لی شیژن Li Shizhen تأیید كرده و حشره را ’’کنه/شپش
احشام‘‘ دانسته. این تفسیر درست به نظر میرسد، زیرا همـتای واژه لاتین
ریچینوس ricinus به معنــای ’’كنه‘‘
است به گفته پلینی: بخاطر شباهت دانه ها به کنه چنین نامند: Nostri eam
ricinum vocant a similitudine seminis (Pliny, xv, 7, B 25) . ممکن است چینیها خودشان
این شباهت را دریافته یا به احتمال بیشتر آن را همراه خود گیاه از سرزمین های باختری
گرفته باشند.
3. به نظر میرسد استوارات بر پایه همین متن در (Chinese Materia Medica, p. 378.4.
ii, 94.) می گوید گیاه از «تاتارستان» Tartary وارد چین شده است.
6. هنوز این واژه در متون هیروگلیفی
یافت نشده هرچند در متون قبطی آمده. در اسنادی به خط عامیانه (دِیموطیقی/هیروگلیفی
جدید) کرچک Ricinus را دِکَم deqam گفتهاند
2. Origin of
Cultivated Plants, p. 422.
3. Joret,
Plants dans L'antiquité, Vol. II, p. 270.
4. Fan yi min yi tsi, section 24.
5. S. Lévi, Journal
asiatique, 1911, II, p. 123.
6. در مورد كشت این گیاه در
هندوچین، نک :
در مورد مجمعالجزایر، نک :
A. de Candolle,
op. cit., p. 422; W. Marsden, History of Sumatra,
p. 92; J.
Crawfurd, History of the Indian Archipelago, Vol. I, p. 382.
گزارش شده كه این گیاه در سوماترا و فیلیپین خودروست، اما نام عام جَرَک
jarak در
مالایی حاكی از توزیع تاریخی آن است.
7. F. M. Savina,
Dictionaire miao-tseu-français, pp. 205, 235.
8. P. Vial, Dictionnaire
français-lolo, p. 290
تازیان نیز با كرچك سگ می کشتند:
Leclerc, Traité
des simples, Vol. II, p. 20.
1. Joret, op. cit., p. 72.