۱۳۹۸ تیر ۱, شنبه

بادام ویراست پنج 5


41‌.  ایران مركز گسترش بادام (آمیگدالوس کامانیس، یا پرونوس آمیگدالوس) (Amygdalus communis یاPrunus amygdalus ) به اروپا و نیز به چین، تبت و هند بود.  بادام در هند كشت می‌شود؛ در كشمیر و پنجاب هم اینجا و آنجا می کارند که خوب/مرغوب نیست.  روشن است که  بادام از ایران به هند دامن کشیده.  از درختش صمغی آید كه از ایران به بمبئی و از آنجا به اروپا برند.1 بادام در افغانستان و در جهت شمال‌خاوری در قسمت­های بالای دره زرافشان و در كوه­های چوتكال/چاتکال  در بلندی­های هزار تا هزار و سیسد ‌متری و نیز در آذربایجان، كردستان و میانرودان خودروست.  به گفته شلمیر،2 Amygdalus coparia  (بادام خودرو) در كوه­های بلند بسیار دیده و چوبش بهترین زغال شود.3
یونانی­ها بادام را از آسیای صغیر/آناطولی (از یونانی: ανατολή، «برآمدن خورشید»، «شرق») (أناضول/ آسيا صغرى) گرفتند و گویا از یونان به ایتالیا رسیده باشد.4 در بخش­های شمالی سرزمین ماد خوراک مردم میوه­های درختی بود، سیب­ را خرد و خشك كرده با آن كلوچه سیب، و با بادام تفت داده نان می‌پختند.5 فرمان بود همه روزه مقدار معینی بادام شیرین خشك بر خوان شاهان ایران گذارده شود.6 نامش در متون  پهلوی آمده (ص    کتاب پیش رو ). 
در (yin yai šen lan) [Yingya Shenglan written by Ma Huan] بادام میان گیاهان عدن نام برده شده.7 تازیش لوز، lewze یا lauz است.  در دارونامه ابو‌منصور كه هم بادام شیرین را می‌شناخت و هم بادام تلخ را، خواص دارویی بادام زیر نام لوز آمده.8  شگفتا كه در کشور مغولان بادام تلخ پول بود.  این بادام­ها را که در سرزمین های  خشك و بی آب و علف بین سنگ­ها می‌روید از ایران به استان گجرات می‌بردند؛ به تلخی حنظل است و هیچ نگرانی نیست كه تنقل/لب چرای كودكان شود1. 
 بیشتر گفته های واترز2 درباره بادام نا‌دقیق یا نادرست است.  "گویا نویسندگان چینی و دیگران برای نامیدن بادام كه در چین نمی‌روید تنها نام فارسی بادان (Bádán) را به كار می‌برند.  همین نام را چینی‌ها به صورت pa-tan 1277  یا 1278 و نیز، شاید چنان كه برتشنایدر عنوان كرده به صورت pa-lan 1279 آوانگاری كرده‌اند.  "  نخست نام فارسی bādām (بادام) است؛ دودیگر نویسه‌هایی كه واترز ارائه كرده آوانگاشت چینی این واژه نیستند، زیرا مجموعه نویسه‌های اولی همبرابر  اســـت بـــــــا *pat-dam باستانی، و دومی همبرابر  است با *pa-dan.  هم 1280 و هم 1281  تنها یك صوت لبی گنگ آغازین داشتند و هیچ‌گاه دارای واكه‌گون لبی نبودند و به همین دلیل نمی‌شده در دوره تانگ، یعنی دوره‌ای كه بادام نخستین‌بار وارد چین شد، آنها را برای آوانگاری ba در واژه ای بیگانه کار گرفته  باشند.  گذشته از این، نویسه 1282  كه خیشومی لبی پایانی ندارد، باز‌آفرینی چندان خوبِ جزء dam در چینی نیست.  در واقع، واترز نویسه‌هایی را كه به دست داده از پِن/بِن تس'ائو کان مو Pen ts‛ao kan mu گرفته است،3 و این نویسه‌ها تنها تصریفاتی کمابیش نو در صورت اولیه را در دوره‌ای نشان می‌دهند كه آواهای واكه‌گون به آواهای گنگ تبدیل شدند.  صورت اولی كه واترز ارائه كرده، چنان كه در خود Pen ts‛ao تصریح شده است، از Yin šan čen yao (نک : ص   ) نوشته هو سه‌ـهویی (Ho Se-hwi) در دوره یوآن گرفته شده است؛ اما صورت دوم، چــــنان كه لی شی چن/لی شیژن/ Li Shizhen (Li Ši-čen ) خود بروشنی گفته، كار اوست و از همین رو هیــــــچ ارزش آواشناختی ندارد.  اما آوانگاشت درستی از واژه ایرانی دردست است كه از دوره تانگ به جا مانده؛ دوره‌ای كه چینی‌ها هنوز از نعمت گوش­های ورزیده برخوردار بودند و با توجه به شمار بیشتر اصواتی كه در گفتارشان بود  این توانایی را داشتند كه آنها را با دقت در زبان خود بازآفرینی كنند.  این آوانگاشت به صورت 1283 p‛o-tan،  *bwa-dam، بادام (Amygdalus communis یا pr‘unus amygdalus ) است كه در واقع آوانگاری واژه vadam فارســــــــــــــــــــــــی میـــــــــــــــــــانه، bādām فارسی (نو) (badem،  beïv و baif "درخت بادام" در كردی) است.1 تا آنجا كه می‌دانم، این نام  نخستین بار در Yu yan  tsa tsu آمده،2 و گوید: "هلوی تخت 1284 در سرزمین پو‌ـ ‌سه (ایران) می‌روید و در آنجا p‛o-tan  گویند.  بلندای درخت به شانزده تا هجده متر و دور تنه آن به 120 تا 150 سانتی‌متر می‌رسد.  برگ­های آن به برگ هلو ماند، اما پهن‌تر و بزرگتر است.  در سومین ماه شكوفه‌های سفید آرد.  وقتی شكوفه‌ها می‌ریزد، میوه بظاهر چون هلو اما تخت است.  از این رو آن را ’هلوی تخت‘ نامند.  گوشتش تلخ و گزنده است و ناجویدنی؛ اما مغز هسته آن شیرین است و در سرزمین های  باختری و تمامی  سرزمین های دیگر برای آن ارزش فراوان قائل‌اند."  گرچه نویسنده،  توان چ'ن‌ـ شی (Twan Č‛en -ši)، بر ورود این گیاه به چین تأكید نكرده، توصیف وی که گوئی خود بچشم دیده گواهی است بر كشت بادام در آن خاك.  گواهی سلیمان، تاجر عرب در سال 851 میلادی كه بادام را در میان میوه‌هایی بر‌شمرده كه از چین خیزد، این برداشت را پشتیبانی می ‌كند.3  صورت تبتی ba-dam،  اویغوری و عثمانی badam،  و vātāma یا bādāma سنسكریت، بر گرفته از فارسی میانه،  درستی  آوانگاری چینی نام ایرانی بادام را تأیید می‌كنند.4
بدبختانه  كه لی شی چن/لی شیژن/ Li Shizhen (Li Ši-čen )، نویسنده  پن تس'ائو کان مو Pen ts‛ao kanmu  متنِ پایه‌ Yu yan tsa tsu را ندیده و ازیرا به این تعریف ناروشن رسیده كه بادام از قلمرو دیرین مسلمانان می‌آید و می‌افزاید در روزگار او درخت بادام در تمامی  سرزمین های باختر گذرگاه (كوان سی Kwan si ؛ یعنی كان‌سو/ Kan-su و شِن‌ـ ‌سی /Shaanxi /Šen-si ) بوده است.  برتشنایدر این جمله رادر برگردان متن انداخته،5 شاید از آنرو كه با این دیدگاه شتابزده و بی‌پایه اش كه درخت بادام در چین نمی‌روید نمی خوانده است.  او هم متن Yu yan tsa tsu را در نیافته و دوكاندول هم پذیرای داده های  گنگ او شده. 
لوریرو1 می‌گوید بادام در چین خودرو و بستانی است.  بانج می‌گوید كشت بادام در شمال چین رایج  است، اما گیاهشناسانِ متأخر آن را در جنوب چین نیافته اند و آن نوع كه نزدیك پكن می کارند پرونوس دِویدیانا  Prunus davidiana  [هلوی داوود، هلوی ایرانی، هلوی بَرّی چینی] است كه گونه‌ای اســــت از P.  persica ]هلو[.2 به هر روی، این داده ها با گزارش­های چینی كه در آنها كشت درخت بادام به چین نسبت داده شده نمی‌خواند و بسیاردور است كه چینی‌ها درخت بادام را با زرد‌آلو كه از گذشته بسیار دور بومی آن كشور بوده است جابجا گرفته باشند.  واترز مدعی است كه "چینی‌ها بادامِ بیگانه را با زردآلوی کشور خود در آمیخته‌اند.  نام درخت زردآلو   hin   1285 است و نام مغز میوه آن كه برای خوردن خشك می‌كنند hin-žen      1286.   این نام را از آنرو به مغز بادام وارداتی داده‌اند كه شكل و تا‌حدودی مزه آن شبیه مغز هسته زرد‌آلوست."  اینكه مغز بادام (almond-meat) را "مغز زردآلو" گفته‌اند گواه آن نیست كه hin و hin-žen،  یا بادام و زردآلو را با هم در آمیخته‌اند.  شاید کار بیگانگانی باشد كه مغز زردآلو را با بادام جابجا می‌گیرند.3
برتشنایدر4 ‌گوید واژه pa-lan  1287 (*pa-lam) كه جهانگردانی چون یه‌ـ لو چو‌ـ‌ تسای (Ye-lu Č‛u-ts‛ai) و چان چون (Č‛an Č‛un) به كار برده‌اند شاید آوانگاشت واژه فارسی bādām  باشد.  این صورت نخستین بار در(باب  490) sun ši در شرح  فو‌ـ‌لین/سوریه (Fu-lin) [سوریه امروز/شام دوره اسلامی] آمده و در آنجا جزء نخست  با آوای1288 آمده،5 طوری كه می‌توان کمابیش با بی گمانی نتیجه گرفت كه این واژه از زبانی كه در فو‌ـ ‌لین [سریانی] رایج بود منتقل شده است.  به احتمال قریب به یقین، پای واژه‌ای از زبان فو‌ـلین  در میان است از گونه Palam یا param (احتمالاً *faram، fram یا حتی *spram). 
بسا که میوه pa-lan در چین دوره سونگ شناخته بوده ، زیرا فان چن‌ـ‌تا (Fan Č‛en -ta) 1289 (93‌ـ‌1126) در کتابش ،  Kwei hai yü hen či،1 در تو صیف شی لی ši li 1290   (Aleurites triloba / تونگ سه ‌لُبی) كه گفته می‌شود شبیه به pa-la-tse است، آن را آورده است.  در فرهنگ جـــــــغرافیایی چـــن ـ ته فو (Čen-te-fu)،  pa-lan žen  1293 گونه‌ای زردآلو شمرده شده است.2
هو یی‌ـ ‌هین (Ho yi-hin) در کتابش ، Čen su wen،  كه به سال 1884 منتشر شد،3 می‌گوید "امروزه مردم پایتخت بادام را pa-ta  1294 نامند كه همان pa-tan 1295   است.  مردم تسی (Ts‛i) خاوری    1296 (شان ـ تون Šan-tun) بادام را اگر شیرین و نیک باشد čen hin 1296 (زردآلوی فندقی) نامند چرا كه مزه فندق دارد.4.  بر پایه آنچه در Hian tsu pi ki 1297 آمده، نوعی خاص از بادام بنام بادامِ  ای وو هوئی پاركِ I wu hui 1298 از هرات  1299 صادر می‌شود.  امروزه درخت بادام در شمال چین یافت می‌شود.  بادامی كه در پایتخت عرضه می‌شود درشت و شیرین است، اما محصول شان ‌ـ ‌تون ریز است با گوشتی اندك و نازك."
كهن داستان خاستگاه بادام در ایران هنوز در میان نویسندگان امروزی چین زنده است.  در فرهنگ جغرافیایی شان ‌ـ سه‌ چو (Šan -se čou) در شهرستان تای ‌ـ ‌‌پین (T‛ai-p‛in) در استان كوان ‌ـ سی (Kwan-si) [Guangxi] آمده است كه هلوی تخت از فرآورده های بســـــتانی سرزمین پو‌ـ ‌سه (ایران) است.5 درخت بادام در آن سرزمین كشت می‌شود (یا می‌شد).  در (p.  29b) Hwa mu siao či   1301 1300 6 آمده درخت بادام در نزدیكی جانب خاوری كوه­ها یافت می‌شود و به این ترتیب بر كشت آن در چین گواهی داده شده.  هرچند این احتمال هم هست  كه بادام به سرنوشت خرما دچار و كشت آن در چین منسوخ شده باشد.7








راكسبرگ (W. Roxburgh, Flora Indica, p. 403) نتیجه گرفت كه بادام بومی ایران و عربستان است، حال آنكه در هند خوب عمل نمی‌آید و به مراقبت زیادی نیاز دارد.
2. Terminologie, p. 33.
3. می‌گویند نوعی بادامِ براستی خودرو در فلسطین و سوریه می‌روید:
5. Strabo, XI, xiii, ii.
7. Rockhill, T‛oung Pao, 1915, p. 609
8.. آخوندف، ابومنصور، ص 128. ]«لوز تَر ّوَخمِ است و ثقیل خاصه كه پس از طعام خورند، و باید كه پیش از طعام خورند و پس از وی‌ مُر می‌خورند... و بادام تلخ با پیه بز چون بكوبند و پیش ددان افكنند، هرددی كه آن را بخورد بمیرد» الابینه، ص 298].
1. Tavernier, Travels in India, Vol. I, p. 27.
3. Ch. 29, p. 4.
گیاهشناسان ژاپنی نیز همین منبع را مأخذ قرار داده‌اند
)Matsumura, No. 2567)
  اما آن را amendo (به تقلید از واژه انگلیسی almond) خوانده‌اند.
4. او برای بادام نام hu-lu-ma   = xurmā (khurmā / خرما) فارسی را نیز می‌  آورد، اما این واژه بدرستی به خرما اشاره دارد.
(ص ؟). با توجه به (Ch. 89, p. 24) Ta Mih i t‛u či، كه از بادام هرات یاد کرده، معلوم می‌شود كه hu-lu-ma (xurmā) نام گونه خاصی از بادام بوده، ’’شبیه به عناب و شیرین. ‘‘
1. این ادعای استوارت (Chinese Materia Medica, p. 40) كه pa-tan ممكن است نام سرزمینی در هروم یا احتمالاً نام دیگر ایران (Persia) باشد، درست نیست.
2. Ch. 18, p. 10b.
4. بسنجید با وام واژه ها در زبان تبتی از نگارنده. باید همین جا یادآور شوم نام تبتی p‛a-tin، كه تنها به معنای ’’برگه زردآلو‘‘ است، بر‌خلاف ادعای واترز، هیچ ربطی به نام فارسی بادام ندارد ـ مردمان لو‌ـ ‌‌ایو (Lo-io) نیز بادام را می‌شناختند (ñi-ma در زبان نیی‌لو‌ـ ‌لو / Lo-Lo Nyi،  i-ni-zo، i-sa در زبان آهی لو‌‌ـ ‌لو / Lo-lo Ahi).
5. Chinese Recorder, 1870, p. 176.
6. Origin of Cultivated Plants, p. 219 ؛ و به خطا از انتشار این گیاهنامه در سده  دهم یا یازدهم سخن می‌گوید. پر پیداست که  مراد برتشنایدر گیاهنامه از سده شانزدهم بوده است.
پرو و اوریه
 از گونه‌ای بادام به نام Amygdalus cochinchinensis در آنام گفته‌اند.
بلزدیل از گونه خاصی از بادام نام می‌برد كه از چین به سن‌فرانسیسكو برند:
به گفته شرتزر، بادام در چین کشت می‌شود:
ریناش (L. de Reinach, Le Laos , p. 280) تصریح كرده كه در بخش شمالی لائوس درخت بادام می‌روید.
3. مه‌یر (F. N. Meyer, Agricultural Explorations in the Orchards of China, p. 53) بنادرست گمان كرده كه خوردن  مغز هسته زردآلو سبب شده ادعا شود كه بادام در چین می‌روید.
4. Mediaeval Researches, Vol. I, p. 20.
اینكه آن را همان باثانوس [ Φαρμακο-Βασανος;] یونانی دانسته، كه صرفاً بر میوه بلوط خودرو  دلالت دارد، به دلایل آواشناختی و تاریخی بهیچ روی قانع‌كننده نیست. در همان بند هرجا هیرت   را برگردان’’بادام‘‘ آورده  كرده بخوانید ’’زردآلو‘‘.
1. Ed. of Či pu tsu čai ts‛un šu, p. 24.
3. (نک  ص      کتاب پیش رو (.
4. كه لی شی چن/لی شیژن/ Li Shizhen (Li Ši-čen ) نیز به همین نكته اشاره كرده.
5. Šan -se čou či  , Ch. 14, p. 7b (published in 1835).
6. كه در Č‛un ts‛aon t‛an tsi    در دوره تائو‌ـ‌كوان (Tao-kwan) (50‌ ـ 1820) چاپ شده است.
7. هاوئر بادام درشت و شیرین را از محصولات سرزمین  می‌ـ‌یون (Mi-yün) در چی‌ـ‌ لی (ČI-li) شمرده و بادام تلخ و شیرین را محصول سرزمین  لوان‌ ـ ‌پین (Lwan-p‛in) در شهرستان چن‌‌ـ‌ته (Č‛en-te) جهول [چِنگده/شِنغِد]دانسته و میزان تولید آنها را در این محل صد هزار كَتی ]هر كتی 600 گرم[ ذكر كرده كه اگر منظور براستی بادام باشد، دشوار بتوان این رقم را باور كرد:
مقاله هاوئر بر  پایه گزارشهای رسمی نواحی به حاكمِ كل استان در سال 1904 است و در نسخه اصلی آنچه او ’’بادام‘‘ برگردانده  ta pien fen     و ظاهراً لفظی است محلی یا محاوره‌ای كه نتوانستم در هیچ فرهنگی بیابم. در هر حال، اینكه معنایش بادام باشد جای  چون و چرا  دارد.  فرانكه كه در توصیف خویش از سرزمین جهول [چِنگده/شِنغِد]، گیاهان و محصولات آن منطقه را با باریک­بینی شرح داده، یادی از بادام نكرده و در فرهنگ جغرافیایی چینی چن‌ـ‌ته فو (Č‛en-te fu) نیز نامی از بادام به میان نیامده است.