اسفناج
36. برتشنایدر[1] درباره اسفناج اسپینیشیا آلِریسیا (Spinacia
oleracea) تأکید می
کند: "گویند از ایران آمده.
گیاهشناسان معتقدند زادبوم اسفناج باختر آسیاست و نامهای Spinacia، spinage، spinat، épinards را مشتق از تخم خاردار/اِسپاینوز (spinous) آن میدانند؛ هرچند از آنجا که نام فارسی
این گیاه esfinadsh [اسفناج] است، احتمال
قویتر آن است که نامهای گوناگونی که برای اسفناج داریم خاستگاه فارسی داشته باشند." اما قضیه چنین ساده نیست. در هیچ منبع چینی تصریح نشده است که اسفناج از
ایران به چین آمده؛ و نام سبزی ایرانی (پو-سی تس'ای (Po-se
ts'ai) خیلی کهن نیست و نخستین بار در بن تس'آئو کان مو Pen ts'ao kan mu
به آن برمیخوریم و در آنجا خود لی شیـچن/لی شیژن Li Shizhen آن
را به فان شیـیین (Fan Ši-yin) نامی نسبت میدهد.
شگفت تر
اینکه اینجا نیزخردک مایه ای از افسانه چانـکیین/ژانگ کیان/ Zhang Qian پدیدار
میشود. دست کم جالی[2] مـــدعی شـده: "در منـــابع
چینی و ژاپنی (Chinese
and Japanese Repository) گفته شده که چانـکیین/ژانگ کیان/ Zhang Qianاسفناج
را به چین آورده است. " تنها منبع
چینی که توانستم این روایت را در آن بیابم
T'un či[3] نوشته چن تسیائو (Čen Tsiao) از دودمان سونگ است که در
اوج بی پروائی میگوید چانـکیین/ژانگ
کیان/ Zhang Qianا این گیاه را به
چین آورد. حتی نویسنده بن تس'آئو کان
مو Pen ts'ao kan mu
هم یارای واگوئی این
خیالبافی را در خود ندیده. این ادعا از آنرو
یکسره بیارزش است که اسفناج تا سده دوم پیش از میلاد در باختر شناخته نبود. راست اینکه، سامیان/سامیه Semites
و مردم باستان چیزی از آن نمی دانستند.
این گیاه تازه در سده های میانه
شناخته شد.
اینکه در
چین پیش از دوره تانگ
نامی از اسفناج در میان نیست درست با این وضعیت می خواند. اگر نوشته های
مربوط به کشاورزی را در نظر بگیریم، این گیاه نخستین بار در Čun šu šu[4] می آید که نزدیک پایان سده هشتم نوشته شده است. در این کتاب گفته شده است که اسفناج، (*pwa-lin) po-lin از سرزمین پوـلین Po-lin (*pwa-lin، پالینگا
[نپال]، پالینگا/Palinga) آید.
نخستین
گیاهنامهای که از اسفناج گوید چِن لی پن تس'آئو Čen lei pen ts'ao نوشته ت'ان شنـوی (T'an
Šen-wei) [T’Ang Shenwei] به سال 1108 است.[5] در این مفردات
دارویی [مواد طبية] رویهم رفته 1746 قلم گیاه دارویی توصیف شده، حال آنکه در
کتاب Kia yu pu ču pen
ts'ao (که در دوره کیاـیو، 64-1056 م.
منتشر شد) این رقم 1118 است و بدین ترتیب موارد افزوده به 628 قلم میرسد. پیش از هر فصل فهرست مندرجات آمده که چیزهای نو
را بروشنی مشخص می کند و اسفناج نیز از همین صنف است. از توصیف اسفناج در این کتاب بر می آید از سبزیهای
دلخواه دوره سونگ بوده است. در آنجا گفته
شده که اسفناج بویژه مردمان شمال چین را که خوراکشان گوشت و آرد (بیشتر به صورت رشته فرنگی) است بس سود کند، حال آنکه
مردمان جنوب چین که خوردشان ماهی و لاکپشت است زیاده اسفناج نتوانند خورد زیرا
خوراکهای آبی شان موجب سردی شود و طـبع اسفناج نیز سرد اسـت.[6] در ( یا ) lu (hwa یا) Kia yü نوشته لیو یوـسی
(Liu
Yü-si) (842-772 م) آمده است که " پو-لین
Po-lin ، (پالینگا
[نپال]، پالینگا/Palinga)
در
اصل از سرزمینهای باختری بود و تخم آن را چانـکیین/ژانگ
کیان/ Zhang Qian همچون
یونجه و انگور به چین آورد.[7] در آغاز
منظور از این گفته سرزمین پوـلین Po-lin ، (پالینگا
[نپال]، پالینگا/Palinga)
بوده و
در انتقال این واژه که در آن روزگار برای بسیاری ناشناخته بوده این خطا رخ داده
است."
نخستین و تنها اشاره تاریخی
موجود به این موضوع را در تان هوئی یائو T'an hui yao [Tang Huiyao] مییابیم که چنین آورده: "در دوره خاقان/فغفور
تایی تسون (T'ai Tsun) (649-627 م) در بیست و
یکمین سال از دوره چنـکوان (Čen-Kwan) (647 م)، نیـپوـلو (ni-Po-lo) (نپال) سبزی po-lin را
به دربار فرستاد که شبیه گل هون-لان
(Carthamus tinctorius) hun-lan [گلرنگ/کاجیره/کافشه/عصفر]
است، با میوهای چون میوه تسی-لی ترایبولوس تریستریس (Tribulus terrestris)
tsi-li [خارخسک]. چنانچه درست پخته شود، خوراکی است خوب و
خوشمزه."[8]
فزون بر این
که این نوشته نخستین اشاره تاریخ پذیر به این سبزی در اسناد چینی است، در جمع کهن ترین اشاره به این گیاه است که تا کنون
به ما رسیده است. این سند نشان میدهد
اسفناج در آن روزگار نه تنها برای چینیها بلکه برای مردم نپال نیز تازگی داشته
زیرا اگر چنین نبود در خور پیشکش به دربار چین نمیشمردند، آن هم در برآوردن این
خواسته فغفور تایی تسون که خلق خراجگزار بهترین سبزیهای خود به دربار
فرستند. یوان ون (Yüan Wen) ، از نویسندگان دوره سونگ،
در کتاب خویش، Wen yu kien p'in[9]، گــــوید اسفناج (po-lin) از سرزمین نیـپوـلو
(نپال) در سرزمین های باختری آید (یا از آنجا خیزد).[10] کیا یو پن تسائوKia yu pen ts'ao،
که در سال 1057 م گردآوری شد، نخستین گیاهنامه دارویی است که اسفناج را در دارونامه
کشور گنجاند.[11]
در محاوره آن را پو تس'ائی Po ts'ai ("سبزی Po") میگویند که در
اینجا Po کوتاه شده po-lin است. به گفته وان شیـ مو (Wan Ši-mou) (که در سال 1591 در گذشت)
در Kwa su su، نام رایج اسفناج در شمال
چین
چای کِن تسائی Či ken ts'ai ("سبزی سرخبیخ")
است. در کِوان کون فان پو Kwan k'ün fan p'u نام ین-وو تسای yin-wu ts'ai ("سبزی طوطی")
هم به کار رفته با این وجه تسمیه که
بـرخی ریـشه سرخش را به طوطی مانند
کردهاند. پن تس'ائو کان مو شی یی Pen ts'ao kan mu ši i[12] فــــــزون بر پو-سه تسائی Po-se ts'ai، معادلهای هون-تس'ائی hun-ts'ai ("سبزی سرخ") و
یان تس'ائی ts'ai yan ("سبزی بیگانه ") را هم آورده است.
نام دیگری که بر اسفناج گذاشتهاند شان-هو تس'ائی šan-hu ts'ai ("سبزی مرجانی") است.
کتاب مین
شو Min šu که در توصیف استان فوـکیین/فو-جیان (Fu-Kien) [Fujian ] و در انتهای سده
شانزدهم یا آغاز سده هفدهم نوشته شده، شوخی کمابیش بیمزهای آورده: نویسنده در
توضیح نام پو-لبن po-lin آن را پو لن po len ("موجها و لبهها")
ضبط کرده ، زیرا برگهای اسفناج شبیه به موجاند و لبه دارند. پُر پیداست واژه ای نیست که چینیها نتوانند
ریشهای برایش تراشند.[13]
در
روایات دورههای تانگ و سونگ هیچ گزارشی نیست که نشان دهد اسفناج از ایران آمده و
با توجه به پیشینه کوتاه نام "سبزی
ایرانی" که توضیحی هم ندارد، از همان آغاز وسوسه میشویم که نظریه
خاستگاه ایرانی گیاه را ناپذیرفتنی
بدانیم. استوارت[14] پا آنجا گذارد که گوید
"چون گرایش چینیهاست که هر چه را از جنوب باختری میآید به ایران نسبت دهند
شگفت نیست که این سبزی را پو-سی تس'ائو Po-se ts'ao، "سبزی ایرانی"، نامیدهاند"[15] به هر روی این قضیه جنبه دیگری نیز دارد. به احتمال زیاد همانطور که دوکاندول[16] نشان داده اسفناج نخستین بار در
ایران به عنوان سبزی کشت شد، اما نه به آن قدمت/ دیرینگی ــ "از روزگار تمدن یونانـروم".[17] پیشتر لوکلر گفته دوکاندول را که اعراب اسفناج
را به اسپانیا نبردهاند اصلاح کرده است؛[18]
از آنجا که کتاب لوکلر معمولاً در دسترس دانشجویان و گیاهشناسانی که آثار دوکاندول
را کار می گیرند نیست بجاست که در اینجا بدان پردازیم .
برپایه رسالهای در کشاورزی
(کتاب الفلاحه)
نوشته ابنالعوّام
اسپانیایی در اواخر سده یازدهم، اسفناج را در آن روزگار در اسپانیا می کاشتند.[19] تا بدان جا که ابنحجّاج
در آن روزگار رسالهای
ویژه درباره کشت این سبزی نوشته و گفته بود در سویل/اشبیلیه هنگام کشتش ژانویه
است. این سبزی از اسپانیا به دیگر جاهای
اروپا رفت. خودِ نام گیاه گواه دیگری است
بر راستی این سخن؛ این نام خاستگاه ایرانی
دارد و اعراب آن را به اروپا بردند. نام
فارسی آن aspanāh، aspanāj یا asfināj است و در عربی isfenāh یا isbenāh. واژههای spinachium یا spinarium لاتین سدههای میانه[20]، espinaca اسپانیولی، espinafre یا espinacio پرتغالی، spinace یا spinaccio ایتالیایی، espinarc پرووانسی، espinoche یا epinoche فرانسوی باستان و epinard فرانسوی امروز از همین جـــــا آمدهاند.[21] در زبانهای دیگر هــــم این
واژه فارســــــی کـــــار گرفته شده است: spanax یا asbanax ارمنی، spanák یا ispanák ترکی، yspanac کومان/کومانی، spinakion یونانی میانه، spanaki(on) یا spanakio (جمع) یونانی جدید. در انگلیسی کهن دست املاها/نوشتهای گوناگون داشته است، همچون spynnage، spenege، spinnage، spinage و جز آن. در متون انگلیسی پیش از سده شانزدهم نشانی از
این واژه نمییابیم. ترنر در
"گیاهنامه" خود که به
سال 1568 نوشت از "spinage یا spinech، گیاهی که بتازگی یافت
شده و مدت زیادی از خوردن آن نمیگذرد" گوید.
به هر
روی، در نیمه دوم سده شانزدهم، اسفناج در انگلستان بخوبی شناخته بود و خورد همگان. هامبِر دو دوئن (در
فرانسه)/رمبرت دودون (در هلندی)[22]
در توصیف این گیاه آن را بسیار شناخته شده میداند، جان جرارد[23] نیز. جرارد حتی نمیگوید که استفاده از آن به تازگی
رایج شده. نامهایی که اینها برای اسفناج به کار بردهاند
اینهاست: Spanachea، Spinachia، Spinacheum olus، Hispanicum olus، spinage و spinach انگلیسی. جان پارکینسون[24]
نیز این سبزی را بی کم و کاست توصیف کرده و دستورهای گوناگون پختش آورده.
تا آنجا که میدانم، کهن ترین
کتاب فارسی که از اسفناج یاد کرده دارونامه
ابومنصور است[25]. کهن ترین مأخذی که ابنبیطار (1248-1197)[26] در این موضوع چیزی از آن آورده "کتاب زراعت نبطیه" (فلاحة
نبطیه) است که گویا
برگردانی است از منبع کهن نبطی که
گویا در سده دهم برساخته باشند. در این
کتاب اسفناج را سبزیای شناخته شده و کمضررترین تمامی سبزیها شمرده؛ اما
جالبتر از همه اینکه میگوید گونهای اسفناج خودروی شبیه به اسفناج بستانی هم هست
با این تفاوت که ظریفتر و نازکتر است و شکافهای برگها عمیقتر و بلندای آن از
سطح زمین کمتر است.[27] دو کاندول میگوید "اسفناج
هنوز به صورت خودرو یافت نشده، مگر اینکه نوع تغییر یافته بستانی اسپیناچیا
تتراندرا استیون Spinacia tetrandra Steven باشد که در جنوب قفقاز، در ترکستان، ایران و
افغانستان به صورت خودرو یافت میشود و با نام شموم
šamum چون سبزی
خورده میشود." گویا این واژه زاده ضبط
نادرست و دُژخوانی واژه فارسی شُمین
šomīn یا شومین
šumīn (زُمینzomin و شُمین šomin ارمنی)، نام دیگر
اسفناج، باشد.
در هند اسفناج را جز اینکه بدست انگلیسیان وارد شده نمی شناسند. کارشناسان کشاورزی هند اسفناج را درشمار سبزیهای
انگلیسی می آورند.[28] شاید گونه اسپینچیا تتراندرا راگسب. Spinacia tetrandra Roxb، که راکسبرگ[29] نامهای رایج اسفناج در زبانهای
فارسی و عربی را برایش آورده و گوید در بنگال و استان های همسایه فراوان کشت شود
و از سبزیهای خوراکی است که بومیان آن را بس ارج نهند، بدست مسلمانان وارد هند
شده باشد. روشن است که اسفناج از گیاهان
سرزمین های معتدل است و با گرمسیر بیگانه.
از وجود نام سنسکریت اصیل برای اسفناج خبری نیست.[30] با این حال، نام چینی پو-لین po-lin، *Pwa-lin، باید آوانگاشت نامی در یکی از زبانهای محلی
هند باشد. در هندوستانی اسفناج پالک
palak نامیده میشود و بتا ولگاریس Beta vulgaris [چغندر]، پالن palan یا پالک palak [در چینی بو لانگ [菠薐، در پشتو
پالک pālak،[31]
که گویا بر پایه پالنکا pālanka، پالنکیا pālankya، پالاکیو palakyū، پالاکیا pālakyā سنسکریت ساخته شده و در
فرهنگهای ما "نوعی سبزی، نوعی چغندر قرمز، بتا بنگالینسیسBeta bengalensis" تعریف شده؛ در
بنگالی نیز پالون palun هست.[32] برای تکمیل همخوانی این واژه با صورت چینی آن،
ذکر این نکته هم ضرورت دارد که واژه سنسکریت پالکّه (Pālakka) یا پالکه (Pālaka)[33] را هم داریم که نام سرزمینی است و گویا از همینرو راهبان بودایی مدعی شدند
اسفناج باید محصول سرزمینی پالینگا
[نپال]، پالینگا/Palinga) نام باشد.
بر این اساس نپالیها نام یکی از گیاهان بومی سرزمین خود را به اسفناج تازهوارد
بخشیده و این نام را همراه با خود گیاه به چینیها سپردند. تبتیها هیچگاه با این گیاه آشنا نشدند؛ واژه اسپو
تس'ود spo ts'od که فرهنگ چند زبانه آورده،[34] برساخته از روی نام چینی است و
در آن اسپو spo (که آوایش po دارد) آوانگاشت پو po چینی، و تس'ود ts'od به معنای "سبزی" است.
با توجه بایسته
به تمامی دانستههای گیاهشناختی و تاریخی، ناچاریم بپذیریم اسفناج از سرزمینی
ایرانی وارد نپال شده و در سال 647 م از آنجا به چین رفته است. این را نیز باید پذیرفت که نمی توان نام چینی
"سبزی ایرانی" را با اینکه کمابیش نوست یکسره بیپایه دانست و باید ریشهای
در واقعیت هم داشته باشد. گویا در دوره
یوان یا در دوره مینگ (به احتمال بیشتر در اولی) چینیها این واقعیت را دریافتند
که ایران سرزمین اسفناج است. یقین دارم در
آینده نوشته ای پشتیبان این گفته یافت خواهد شد.
تمامی اطلاعات تاریخی موجود ما را به این نتیجه میرساند که کشت این گیاه
در ایران چندان کهن نبوده و دیرینه تر از سده ششم م، یا حدود آن نیست. آن نوشته چینی که کشت اسفناج را از سده هفتم م.
شمرده کهن ترین نوشته موجود است. در پی
آن کتاب فلاحت نبطیه Nabataean
Agriculture از سده
دهم در دست است و در پی آن اعراب اسفناج را در سده یازدهم به اسپانیا بردند.
4. Bretschneider, Bot.
Sin., pt. I, p. 79.
گوید: «اسفناج گویا سرد است، از درجه دوم و مرطوب، اما رطوبتش ملایم
است. اسفناج یکی از دیگ افزارها/حوایج آبدار است."
3. بر پایه خوانشی
دیگر، گفتهاند راهبی بودایی (سن (sen تخم اسفناج را همراه خود آورده که کمابیش پذیرفتنی است.
استوارت
میگوید راهبان در چلهنشینیهای خود فراوان از این گیاه می خورند.
1. در Tai pin
yü lan (Ch. 980, p. 7)
این متن به سالنامههای
ت'انگ نسبت داده
شده. در هر حال، نه در شرح مربوط به نپال
در دو Tan šu و
نه در یادداشت مربوط به نپال در T'an hui yao
چنین چیزی نیست. در Pen ts'ao kan mu،
T'u šu tsi č'en و Či wu
min ši t'u k'ao (Ch. 5, p. 37)
این متن به درستی به نقل از T'an hui yao
آمده است، تنها با این تفاوت که گفته شده برگهای po lin شبیه برگهای hun-lan اند. Fun ši
wen kien ki (Ch. 7, p. 1b)
نوشته فون ین (Fun Yen) از سده نهم (ص 232 کتاب پیش رو ) که به همین
شرح ارجاع داده شده، نامی غریب برای اسفناج آورده، به صورت po-lo-pa-tsao، *Pa-la-bat-tsaw، یا اگر tsao، که بر چندین گیاه آبی گفته می شود بخشی از آوانگاشت نباشد: *pa-la-bat (bar).
1. جالبتر حقیقت زیر
است که در هـــــمان کتاب آمده است. در شمــــــال چین اسفناج را «po-lin خیزرانی ( ču) نامند که ساقههای بلند و تلخ مزه دارد؛ اسفـــــناج
فوـکیین را «po-lin
سنگی ( ši)»
نامند که دارای ساقههای کوتاه و شیرین است. کتاب مین شو Min šu در 154 دفتر را هو کیائوـیوان (Ho K'iao-yüan) اهل تسینک یان (Tsin-kian) در فوـکیین نوشته است؛ او در سال 1586 مدرک تِسین
شی tsin ši
گرفت. نک :
3. فریاد اعتراض واترز
به بیدروپیکر بودن مصداق نام پوـسی و نپذیرفتن «سبزی ایرانی» با
این دست آویز که «نمونهای از استفاده بیدروپیکر از این واژه» است بهیچ روی وارد
نیست. این گفته او هم که «آنها فزون برخود ایران، سوریه و ترکیه و امپراتوری روم
را نیز مصداق این واژه دانستهاند و بعضی مواقع به نظر میرسد آن را همچون اسم عام
زیستگاه همه مردمان بربر مستقر در جنوب باختری
پادشاهی میانی/مرکزی
["Zhongguo/Middle Kingdom" ] به کار برند.» یکسره نادرست است
پوـسی آوانگاشت درست پارسه یعنی همان
نامی است که ساکنان ایران بدان دادهاند و درست بر ایران دلالت دارد نه هیچ کجای
دیگر. اسمیت با دادن نام پو-سی تس'ائی po-ts'ai به
کنوُولوس رَپتَنس/اسفناج آبی/اسفناج چینی Convolvulus
reptans مرتکب یکی دیگر
از خلط ها و لغزشهای پرشمارخود شده است. این ادعای واترز نیز که این نام حتی به
چغندر و هویج و دیگر گیــاهان نا بومی ایران هم داه شده خطاست. این بار نیز، مثل
بسیاری موارد دیگر، اطلاعات واترز درباره این موضوع نادرست بوده است.
4. Alphonse de Candolle, Origin of
Cultivated Plants, pp. 98-100.
1. این نتیجهگیری هم
نتیجه مستقیم عارضه «چانـکیین/ژانگ
کیان/ Zhang Qian بزرگبینی» (Changkienomania) است که برتشنایدر دچار آن بود؛ به گفته دوکاندول: «برتشنایدر
میگوید این نام چینی به معنای «گیاه ایرانی» است و گیاهان باختری عموماً یک سده قبل از میلاد مسیح وارد چین شدهاند.»
3. L.
Leclerc, Histoire de la médecine arabe, Vol. II, p. 112
اثر عربی [كتاب الزراعة] را کِلِمانـموله (Clément-Mullet) از
عربی به فرانسه برگردان و با عنوان زیر منتشر کرده:
Ibn al Awwam,
le livre de I' agriculture (2 vols. Paris, 1864-67).
نظریه نادرست و بی ارزش دو کاندول مشعر بر اینکه « گیاه پرورشیافته در
اروپا باید در سده پانزدهم از مشرق به اروپا آمده باشد» هنوز پابرجاست و برای مثال
در آخرین ویرایش دانشنامه بریتانیکا تکرار شده است.
4. کهن ترین حدوث/نو آمد [occurrence] این نام که شارل دو
کانج Du cange نقل
کرده از سال 1351 است، که در Transactio inter Abbatem et Monachos Crassenses آمده. راهبان مسیحی اروپا همچون راهبان بودایی چین
اسفناج می خوردند. شرادر (O. Schrader, Reallexikon,
p. 788) بی ذکر مأخذ مدعی است
نخستین بار آلبرتوس
ماگنوس (Albertus
Magnus) (1289-1193) از این گیاه با
نام spinachium یاد کرده. نظریه بی پایه او این
است که اسفناج را صلیبیون به اروپا آوردهاند؛ ورود اسفناج به اسپانیا به دست
اعراب یکسره از نظرش افتاده.
5. این که در گذشته
واژه را مشتق از «اسپانیاSpain » یا spina
(«خار») ـ به دلیل بذر خاردار گیاه ـ می دانستند، براستی همان مایه شگفت انگیز
است که توصیف کتاب Min šu. فرهنگ
لیتره (Littre) به نقل از میناجی (Menagier) در سده شانزدهم گوید:
Les espinars sont ainsi appelle's a' cause de leur graine que est
espineuse, bien qu'ily en ait de ronde sans piqueron
1. D. Rembert Dodoens, A Nievve Herball, or
Historie of Plantes, translated by H. Lyte,
p. 556 (London, 1578).
3. John Parkinson,
Paradisus
in sole Paradisus terrestris, p. 496 (London, 1629).
4. آخوندوف،
ابومنصور، ص 6. «اسفاناخ سرد و تر است اندر درجهی اول و به اعتدال نزدیک است،
سینه و حلق و جگر را منعفت کند و شکم نرم کند و تَف جگر بچیند و یرقان را سود کند»
(الابنیه عن حقایقالادویه ص 8.)
1. شاید این توضیح به
سلمکی
[سلمک سا، علف شور، بوته شور، اسفناج
باغی، آتریپلکس] .Atriplex L. [در عربی رُّغْل، قَطَف، قَطَفَة، قَطَاف، سَرْمَق
(از سَرْمَهْ فارسی)، سَرْمَج، سَرْمَة، قَطَف سَرْمَة، بَقْل الذَهَبِي، حليم، اتريبلكس،اطريبلكس]
اسفناج به اصطلاح خودرو مربوط باشد که بیشتر در فرانسه کشت و مثل اسفناج خورده میشود.
پر پیداست که توضیح بالا را نباید بدین معنا گرفت که اسفناج بستانی از اسفناج به
اصطلاح خودرو نبطی برخاسته. ای بسا این دو گیاه هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته
باشند.
2. N.
G. Mukerji, Handbook of Indian Agriculture, 2d ed., p. 300
(Calcutta, 1907);
اما درست نیست که گفته شود اسفناج اصلاً از شمال آسیا آمده است. دو
کاندول (همان، ص 99) پیشتر گفته است: «در بعضی کتابهای عامهپسند تکرار
شده است که اسفناج بومی شمال آسیاست، اما هیچ قرینهای در تأیید این نظر موجود
نیست.»
3. Roxburgh, Flora Indica,
p. 718.
4. بوروآ [آناندا رام
بوروا] (A. Borooah) در فرهنگ انگلیسیـسنسکریت
خود واژه گاکاپرهیدا çākaprabheda
را با این معنا آورده اما این واژه صرفاً
به معنای «نوعی سبزی» است و در نتیجه حکم توضیح را دارد.
1. بسی چغندر Beta که مردمان
بنگال کارند و برگش در کار خورشها کنند (W. Roxburgh, Flora
Indica, p. 260).
گونه دیگر، بیتا مِریتایما
Beta maritima [چغندر دریا/بحری] نیز به نام
«اسفناج خودرو» شناخته شده است. نباید از یاد برد که جنسهای Beta و Spinacia هر دو از
یک خانواده چینوپودیاسه
](Chenopodiaceae) [تیره اسفناجیان/سرمقیه در عربی] اند.
Catalogue
of the Mahāmāyūrī, ed, by S. Lévi (Journal
asiatique, 1915, 1, p. 42).
3. Polyglot Dictionary,
Ch. 27, p. 19b.