۱۳۹۸ خرداد ۱۶, پنجشنبه

اسفناج ویراست پنج


اسفناج
36.  برتشنایدر[1] درباره اسفناج اسپینیشیا آلِریسیا (Spinacia oleracea) تأکید می کند: "‌گویند از ایران آمده.  گیاهشناسان معتقدند زادبوم اسفناج باختر آسیاست و نام­های Spinacia، spinage، spinat، épinards را مشتق از تخم  خاردار/اِسپاینوز (spinous) آن می‌دانند؛ هرچند از آنجا که نام فارسی این گیاه esfinadsh [اسفناج] است، احتمال قوی‌تر آن است که نام­های گوناگونی که برای اسفناج داریم خاستگاه  فارسی داشته باشند."  اما قضیه چنین ساده نیست.  در هیچ منبع چینی تصریح نشده است که اسفناج از ایران به چین آمده؛ و نام سبزی ایرانی (پو-سی تس'ای (Po-se ts'ai)  خیلی کهن نیست و نخستین بار در بن تس'آئو کان مو Pen ts'ao kan mu  به آن برمی‌خوریم و در آنجا خود لی شی‌ـ‌چن/لی شیژن Li Shizhen آن را به فان شی‌ـ‌یین 2699  (Fan Ši-yin) نامی نسبت می‌دهد. 
شگفت تر اینکه اینجا نیزخردک مایه ای از افسانه چان‌ـ‌کی‌ین/ژانگ کیان/ Zhang Qian پدیدار می‌شود.  دست کم جالی[2] مـــدعی شـده: "در منـــابع چینی و ژاپنی (Chinese and Japanese Repository) گفته شده که چان‌ـ‌کی‌ین/ژانگ کیان/ Zhang Qianاسفناج را به چین آورده است.  " تنها منبع چینی که توانستم این روایت را در آن بیابم  2700 T'un či[3] نوشته چن تسیائو (Čen Tsiao) 2701 از دودمان سونگ است که در اوج بی پروائی می‌گوید چان‌ـ‌کی‌ین/ژانگ کیان/   Zhang Qianا این گیاه را به چین آورد.  حتی نویسنده  بن تس'آئو کان مو Pen ts'ao kan mu هم یارای واگوئی این خیالبافی را در خود ندیده.  این ادعا از آنرو یکسره بی‌ارزش است که اسفناج تا سده دوم پیش از میلاد در باختر شناخته نبود.  راست اینکه، سامیان/سامیه Semites و مردم باستان چیزی از آن نمی دانستند.  این گیاه تازه در  سده های میانه شناخته شد. 
اینکه در چین پیش از دوره تانگ نامی از اسفناج در میان نیست درست با این وضعیت می خواند.  اگر نوشته های  مربوط به کشاورزی را در نظر بگیریم، این گیاه نخستین بار در  2702 Čun šu šu[4] می آید که نزدیک پایان سده هشتم نوشته شده است.  در این کتاب گفته شده است که اسفناج،  2703 (*pwa-lin) po-lin از سرزمین پوـ‌لین 2704 Po-lin (*pwa-lin، پالینگا [نپال]، پالینگا/Palinga) آید.
 نخستین گیاهنامه‌ای که از اسفناج گوید چِن لی پن تس'آئو Čen lei pen ts'ao  نوشته ت'ان شن‌ـ‌وی (T'an Šen-wei) [T’Ang Shenwei]  به سال 1108 است.[5] در این مفردات دارویی [مواد طبية] روی‌هم‌ رفته 1746 قلم گیاه دارویی توصیف شده، حال آنکه در کتاب Kia yu pu ču pen ts'ao (که در دوره کیاـ‌یو، 64-1056 م.  منتشر شد) این رقم 1118 است و بدین ترتیب موارد افزوده به 628 قلم می‌رسد.  پیش از هر فصل فهرست مندرجات آمده که چیزهای نو را بروشنی مشخص می کند و اسفناج نیز از همین صنف است.  از توصیف اسفناج در این کتاب بر می آید از سبزی­های دلخواه دوره سونگ بوده است.  در آنجا گفته شده که اسفناج بویژه مردمان شمال چین را که خوراکشان گوشت و آرد (بیشتر  به صورت رشته فرنگی) است بس سود کند، حال آنکه مردمان جنوب چین که خوردشان ماهی و لاک‌پشت است زیاده اسفناج نتوانند خورد زیرا خوراک­های آبی شان موجب سردی ‌شود و طـبع اسفناج نیز سرد اسـت.[6]  در  2705 (  یا  2706 )   2707  lu (hwa یا) Kia yü نوشته لیو یوـ‌سی (Liu Yü-si) 2708    (842-772 م) آمده است که " پو-لین 2709  Po-lin ، (پالینگا [نپال]، پالینگا/Palinga) در اصل  از سرزمین­های باختری بود و تخم  آن را چان‌ـ‌کی‌ین/ژانگ کیان/ Zhang Qian همچون یونجه و انگور به چین آورد.[7] در آغاز منظور از این گفته  سرزمین پوـ‌لین  2710  Po-lin ، (پالینگا [نپال]، پالینگا/Palinga) بوده و در انتقال این واژه که در آن روزگار برای بسیاری ناشناخته بوده این خطا رخ داده است."
نخستین و تنها اشاره تاریخی موجود به این موضوع را در تان هوئی یائو T'an hui yao [Tang Huiyao] می‌یابیم که چنین آورده: "در دوره خاقان/فغفور تایی تسون (T'ai Tsun) (649-627 م) در بیست و یکمین سال از دوره چن‌ـ‌کوان (Čen-Kwan) (647 م)، نی‌ـ‌پوـ‌لو (ni-Po-lo) (نپال) سبزی 2711  po-lin  را به دربار فرستاد که شبیه گل هون-لان  2712 (Carthamus tinctorius) hun-lan [گلرنگ/کاجیره/کافشه/عصفر]  است، با میوه‌ای چون میوه تسی-لی 2713ترایبولوس تریستریس (Tribulus terrestris) tsi-li [خارخسک].  چنانچه درست پخته شود، خوراکی است خوب و خوشمزه."[8]
فزون بر این که این نوشته نخستین اشاره تاریخ پذیر به این سبزی در اسناد چینی است،  در جمع کهن ‌ترین اشاره به این گیاه است که تا کنون به ما رسیده است.  این سند نشان می‌دهد اسفناج در آن روزگار نه تنها برای چینی‌ها بلکه برای مردم نپال نیز تازگی داشته زیرا اگر چنین نبود در خور پیشکش به دربار چین نمی‌شمردند، آن هم در برآوردن این خواسته فغفور تایی تسون که خلق خراجگزار بهترین سبزی­های خود به دربار فرستند.  یوان ون (Yüan Wen) 2714،  از نویسندگان دوره سونگ، در کتاب خویش،  2715  Wen yu kien p'in[9]،  ‌گــــوید اسفناج (po-lin) از سرزمین نی‌ـ‌پوـ‌لو (نپال) در سرزمین های باختری ‌آید (یا از آنجا خیزد).[10]  کیا یو پن تسائوKia yu pen ts'ao، که در سال 1057 م گردآوری شد، نخستین گیاهنامه دارویی است که اسفناج را در دارونامه کشور گنجاند.[11]
در  محاوره آن را پو تس'ائی Po ts'ai  2718  ("سبزی Po") می‌گویند که در اینجا Po کوتاه شده po-lin است.  به گفته وان شی‌ـ مو (Wan Ši-mou) 2719  (که در سال 1591 در گذشت) در 2720 Kwa su su، نام رایج  اسفناج در شمال چین
چای کِن تسائی Či ken ts'ai   2721  ("سبزی سرخ‌بیخ") است.  در کِوان کون فان پو Kwan k'ün fan p'u نام ین-وو تسای yin-wu ts'ai ("سبزی طوطی") هم به کار رفته با این وجه تسمیه که بـرخی ریـشه سرخش را به طوطی مانند کرده‌اند.  پن تس'ائو کان مو شی یی   Pen ts'ao kan mu ši i[12] فــــــزون بر پو-سه تسائی Po-se ts'ai، معادل­های هون-تس'ائی  hun-ts'ai   2722  ("سبزی سرخ") و یان تس'ائی ts'ai   2723  yan ("سبزی بیگانه ") را هم آورده  است.  نام دیگری که بر اسفناج گذاشته‌اند شان-هو تس'ائی šan-hu ts'ai ("سبزی مرجانی") است. 
کتاب مین شو  2724 Min šu که در توصیف استان فوـ‌کی‌ین/فو-جیان (Fu-Kien) [Fujian ] و در انتهای سده شانزدهم یا آغاز سده هفدهم نوشته شده، شوخی کمابیش بی‌مزه‌ای آورده: نویسنده در توضیح نام پو-لبن po-lin آن را پو لن2725 po len ("موج­ها و لبه‌ها") ضبط کرده ، زیرا برگ­های اسفناج شبیه به موج‌اند و لبه دارند.  پُر پیداست واژه ای نیست که چینی‌ها نتوانند ریشه‌ای برایش تراشند.[13]
در روایات دوره‌های تانگ و سونگ هیچ گزارشی نیست که نشان دهد اسفناج از ایران آمده و با توجه به پیشینه کوتاه نام  "سبزی ایرانی" که توضیحی هم ندارد، از همان آغاز وسوسه می‌شویم که نظریه خاستگاه  ایرانی گیاه را ناپذیرفتنی بدانیم.  استوارت[14] پا آنجا گذارد که گوید "چون گرایش چینی‌هاست که هر چه را از جنوب باختری می‌آید به ایران نسبت دهند شگفت نیست که  این سبزی را پو-سی تس'ائو Po-se ts'ao، "سبزی ایرانی"، نامیده‌اند"[15] به هر روی  این قضیه جنبه دیگری نیز دارد.  به احتمال زیاد همانطور که دوکاندول[16] نشان داده اسفناج نخستین بار در ایران به عنوان سبزی کشت شد، اما نه به آن قدمت/ دیرینگی  ــ "از روزگار تمدن یونان‌ـ‌روم".[17]  پیشتر لوکلر گفته دوکاندول را که اعراب اسفناج را به اسپانیا نبرده‌اند اصلاح کرده است؛[18] از آنجا که کتاب لوکلر معمولاً در دسترس دانشجویان و گیاهشناسانی که آثار دوکاندول را کار می گیرند نیست بجاست که در اینجا بدان پردازیم . 
برپایه رساله‌ای در کشاورزی (کتاب الفلاحه) نوشته ابن‌العوّام اسپانیایی در اواخر سده یازدهم، اسفناج را در آن روزگار در اسپانیا می کاشتند.[19]  تا بدان جا که ابن‌حجّاج در آن روزگار رساله‌ای ویژه درباره کشت این سبزی نوشته و گفته بود در سویل/اشبیلیه هنگام کشتش ژانویه است.  این سبزی از اسپانیا به دیگر جاهای اروپا رفت.  خودِ نام گیاه گواه دیگری است بر راستی این سخن؛ این نام خاستگاه  ایرانی دارد و اعراب آن را به اروپا بردند.  نام فارسی آن aspanāh، aspanāj یا asfināj است و در عربی isfenāh یا isbenāh.  واژه‌های spinachium یا spinarium لاتین سده‌های میانه[20]، espinaca اسپانیولی، espinafre یا espinacio پرتغالی، spinace یا spinaccio ایتالیایی، espinarc پرووانسی، espinoche یا epinoche فرانسوی باستان و epinard فرانسوی امروز از همین جـــــا آمده‌اند.[21] در زبان­های دیگر هــــم این واژه فارســــــی کـــــار گرفته شده است: spanax یا asbanax ارمنی، spanák یا ispanák ترکی، yspanac  کومان/کومانی، spinakion یونانی میانه، spanaki(on) یا spanakio (جمع) یونانی جدید.  در انگلیسی کهن دست املاها/نوشت­های  گوناگون داشته است، همچون spynnage، spenege، spinnage، spinage و جز آن.  در متون انگلیسی پیش از سده شانزدهم نشانی از این واژه نمی‌یابیم.  ترنر در "گیاهنامه" خود که به سال 1568 نوشت از "spinage یا spinech، گیاهی که بتازگی یافت شده و مدت زیادی از خوردن آن نمی‌گذرد" گوید. 
به هر روی، در نیمه دوم سده شانزدهم، اسفناج در انگلستان بخوبی شناخته بود و خورد همگان.  هامبِر دو دوئن (در فرانسه)/رمبرت دودون (در هلندی)[22] در توصیف این گیاه آن را بسیار شناخته شده می‌داند، جان جرارد[23] نیز.  جرارد حتی نمی‌گوید که استفاده از آن به تازگی رایج  شده.  نام­هایی که اینها برای اسفناج به کار برده‌اند این­هاست: Spanachea، Spinachia، Spinacheum olus، Hispanicum olus، spinage و spinach انگلیسی.  جان پارکینسون[24] نیز این سبزی را بی کم و کاست توصیف کرده و دستورهای گوناگون پختش آورده. 
تا آنجا که می‌دانم، کهن ‌ترین کتاب فارسی که از اسفناج یاد کرده  دارونامه ابومنصور است[25].   کهن ترین مأخذی که ابن‌بیطار (1248-1197)[26] در این موضوع چیزی از آن آورده "کتاب زراعت نبطیه" (فلاحة نبطیه) است که گویا برگردانی است از منبع کهن نبطی  که گویا در سده دهم برساخته باشند.  در این کتاب اسفناج را سبزی‌ای شناخته ‌شده و کم‌ضررتر‌ین تمامی سبزی‌ها شمرده؛ اما جالبتر از همه اینکه می‌گوید گونه‌ای اسفناج خودروی شبیه به اسفناج بستانی هم هست با این تفاوت که ظریفتر و نازکتر است و شکاف­های برگ­ها عمیق‌تر و بلندای آن از سطح زمین کمتر است.[27] دو کاندول می‌گوید "اسفناج هنوز به صورت خودرو یافت نشده، مگر اینکه نوع تغییر یافته بستانی اسپیناچیا تتراندرا استیون Spinacia tetrandra Steven باشد که در جنوب قفقاز، در ترکستان، ایران و افغانستان به صورت خودرو یافت می‌شود و با نام شموم šamum چون سبزی خورده می‌شود."  گویا این واژه زاده ضبط نادرست و دُژخوانی واژه فارسی شُمین šomīn یا شومین šumīn (زُمینzomin و شُمین šomin ارمنی)، نام دیگر اسفناج، باشد. 
در هند اسفناج را جز اینکه بدست انگلیسیان وارد شده نمی شناسند.  کارشناسان کشاورزی هند اسفناج را درشمار سبزی­های انگلیسی می آورند.[28]  شاید گونه اسپینچیا تتراندرا راگسب. Spinacia tetrandra Roxb، که راکسبرگ[29] نام­های رایج اسفناج در زبانهای فارسی و عربی را برایش آورده و ‌گوید در بنگال و استان های همسایه فراوان کشت ‌شود و از سبزی­های خوراکی است که بومیان آن را بس ارج نهند، بدست مسلمانان وارد هند شده باشد.  روشن است که اسفناج از گیاهان سرزمین های معتدل است و با گرمسیر بیگانه.  از وجود نام سنسکریت اصیل برای اسفناج خبری نیست.[30] با این حال، نام چینی پو-لین po-lin، *Pwa-lin، باید آوانگاشت نامی در یکی از زبان­های محلی هند باشد.  در هندوستانی اسفناج پالک palak نامیده می‌شود و بتا ولگاریس Beta vulgaris [چغندر]، پالن palan یا پالک palak  [در چینی بو لانگ  [菠薐، در پشتو پالک  pālak،[31] که گویا بر پایه پالنکا  pālanka، پالنکیا pālankya، پالاکیو palakyū، پالاکیا pālakyā سنسکریت ساخته شده و در فرهنگ­های ما "نوعی سبزی، نوعی چغندر قرمز، بتا بنگالینسیسBeta bengalensis" تعریف شده؛ در بنگالی نیز پالون palun هست.[32]  برای تکمیل همخوانی این واژه با صورت چینی آن، ذکر این نکته هم ضرورت دارد که واژه سنسکریت پالکّه (Pālakka) یا پالکه (Pālaka)[33] را هم داریم که نام سرزمینی است  و گویا از همینرو راهبان بودایی مدعی شدند اسفناج باید محصول سرزمینی پالینگا [نپال]، پالینگا/Palinga) نام باشد.  بر این اساس نپالی­ها نام یکی از گیاهان بومی سرزمین خود را به اسفناج تازه‌وارد بخشیده و این نام را همراه با خود گیاه به چینی­ها سپردند.  تبتی­ها هیچ‌گاه با این گیاه آشنا نشدند؛ واژه اسپو تس'ود spo ts'od که فرهنگ چند زبانه آورده،[34] برساخته از روی نام چینی است و در آن اسپو spo (که آوایش po  دارد) آوانگاشت پو po چینی، و تس'ود ts'od به معنای "سبزی" است. 
با توجه بایسته به تمامی دانسته‌های گیاهشناختی و تاریخی، ناچاریم بپذیریم اسفناج از سرزمینی ایرانی وارد نپال شده و در سال 647 م از آنجا به چین رفته است.  این را نیز باید پذیرفت که نمی توان نام چینی "سبزی ایرانی" را با اینکه کمابیش نوست یکسره بی‌پایه دانست و باید ریشه‌ای در واقعیت هم داشته باشد.  گویا در دوره یوان یا در دوره مینگ (به احتمال بیشتر در اولی) چینی­ها این واقعیت را دریافتند که ایران سرزمین اسفناج است.  یقین دارم در آینده نوشته ای پشتیبان این گفته یافت خواهد شد.  تمامی اطلاعات تاریخی موجود ما را به این نتیجه‌ می‌رساند که کشت این گیاه در ایران چندان کهن نبوده و دیرینه ‌تر از سده ششم م، یا حدود آن نیست.  آن نوشته چینی که کشت اسفناج را از سده هفتم م. شمرده کهن ‌ترین نوشته موجود است.  در پی آن  کتاب فلاحت نبطیه  Nabataean Agriculture از سده دهم در دست است و در پی آن اعراب اسفناج را در سده یازدهم به اسپانیا بردند. 









2. H. L. Joly, Legend in Japanese art, p. 35.
3. Ch. 75, p. 32b.

4. Bretschneider, Bot. Sin., pt. I, p. 79.
1. Ch. 29, p. 14b (print of 1587).
2. جان جرارد
‌گوید: «اسفناج گویا سرد است، از درجه دوم و مرطوب، اما رطوبتش ملایم است. اسفناج یکی از دیگ افزارها/حوایج آبدار است."
3. بر پایه خوانشی دیگر، گفته‌اند راهبی بودایی (سن (sen تخم اسفناج را همراه خود آورده که کمابیش پذیرفتنی است. استوارت می‌گوید راهبان در چله‌نشینی‌های خود فراوان از این گیاه می خورند.

1. در Tai pin yü lan (Ch. 980, p. 7) این متن به سالنامه‌های ت'انگ نسبت داده شده.  در هر حال، نه در شرح مربوط به نپال در دو Tan šu و نه در یادداشت مربوط به نپال در T'an hui yao چنین چیزی نیست. در Pen ts'ao kan mu، T'u šu tsi č'en و Či wu min ši t'u k'ao (Ch. 5, p. 37) این متن به درستی به نقل از T'an hui yao آمده است، تنها با این تفاوت که گفته شده برگ­های po lin شبیه برگ­های hun-lan  اند. Fun ši wen kien ki (Ch. 7, p. 1b) نوشته فون ین (Fun Yen) از سده نهم (ص 232 کتاب پیش رو ) که به همین شرح ارجاع داده شده، نامی غریب برای اسفناج آورده،  به صورت   po-lo-pa-tsao، *Pa-la-bat-tsaw، یا اگر tsao، که بر چندین گیاه آبی گفته می شود  بخشی از آوانگاشت نباشد: *pa-la-bat (bar).
2. Ch. 4, p. 11b (ed. of Wu yin tien, 1775).
3.     می‌شود جمله را به این شکل هم بر گرداند: «در سرزمین های  باختری  و در سرزمین نی‌ـ‌پوـ‌لو.»
4. Či wu min ši t'u k'ao, Ch. 4, p. 38b.
5. Ch. 8, p. 87b.
1. جالب­تر حقیقت زیر است که در هـــــمان کتاب آمده است. در شمــــــال چین اسفناج را «po-lin خیزرانی ( ču) نامند که ساقه‌های بلند و تلخ‌ مزه دارد؛ اسفـــــناج فوـ‌کی‌ین را «po-lin سنگی (    ši)» نامند که دارای ساقه‌های کوتاه و شیرین است. کتاب مین شو Min šu در 154 دفتر را هو کیائوـ‌یوان (Ho K'iao-yüan)    اهل تسینک یان (Tsin-kian)  در فوـ‌کی‌ین نوشته است؛ او در سال 1586 مدرک تِسین شی tsin ši گرفت. نک :

2. Chinese Materia Medica, p. 417.
3. فریاد اعتراض واترز
به بی‌دروپیکر بودن مصداق نام پوـ‌سی و نپذیرفتن «سبزی ایرانی» با این دست آویز که «نمونه‌ای از استفاده بی‌دروپیکر از این واژه» است بهیچ روی وارد نیست. این گفته او هم که «آنها فزون برخود ایران، سوریه و ترکیه و امپراتوری روم را نیز مصداق این واژه دانسته‌اند و بعضی مواقع به نظر می‌رسد آن را همچون اسم عام زیستگاه همه مردمان بربر مستقر در جنوب باختری  پادشاهی میانی/مرکزی  ["Zhongguo/Middle Kingdom] به کار برند.» یکسره نادرست است  پوـ‌سی آوانگاشت درست پارسه یعنی همان نامی است که ساکنان ایران بدان داده‌اند و درست بر ایران دلالت دارد نه هیچ کجای دیگر. اسمیت با دادن نام پو-سی تس'ائی po-ts'ai  به کنوُولوس رَپتَنس/اسفناج آبی/اسفناج چینی Convolvulus reptans مرتکب یکی دیگر از خلط ها و لغزش­های پرشمارخود شده است. این ادعای واترز نیز که این نام حتی به چغندر و هویج و دیگر گیــاهان نا بومی ایران هم داه شده خطاست. این بار نیز، مثل بسیاری موارد دیگر، اطلاعات واترز درباره این موضوع نادرست بوده است.

1. این نتیجه‌گیری هم نتیجه مستقیم عارضه «چان‌ـ‌کی‌ین/ژانگ کیان/ Zhang Qian  بزرگ‌بینی» (Changkienomania) است که برتشنایدر دچار آن بود؛ به گفته دوکاندول: «برتشنایدر می‌گوید این نام چینی به معنای «گیاه ایرانی» است و گیاهان باختری  عموماً یک سده قبل از میلاد مسیح وارد چین شده‌اند.»
2. Traité des simples, Vol. I, p. 61.
3. L. Leclerc, Histoire de la médecine arabe, Vol. II, p. 112 اثر عربی [كتاب الزراعة] را کِلِمان‌ـ‌موله (Clément-Mullet)  از عربی به فرانسه برگردان و با عنوان زیر  منتشر کرده:
Ibn al Awwam, le livre de I' agriculture (2 vols. Paris, 1864-67).
نظریه نادرست و بی ارزش دو کاندول  مشعر بر اینکه « گیاه پرورش‌یافته در اروپا باید در سده پانزدهم از مشرق به اروپا آمده باشد» هنوز پابرجاست و برای مثال در آخرین ویرایش دانشنامه بریتانیکا تکرار شده است.
4. کهن ‌ترین  حدوث/نو آمد [occurrence] این نام که شارل دو کانج Du cange نقل کرده از سال 1351 است، که در Transactio inter Abbatem et Monachos Crassenses آمده.  راهبان مسیحی اروپا همچون راهبان بودایی چین اسفناج می خوردند. شرادر (O. Schrader, Reallexikon, p. 788) بی ذکر مأخذ مدعی است نخستین بار آلبرتوس ماگنوس (Albertus Magnus) (1289-1193) از این گیاه با نام spinachium یاد کرده. نظریه بی پایه  او این است که اسفناج را صلیبیون به اروپا آورده‌اند؛ ورود اسفناج به اسپانیا به دست اعراب یکسره از نظرش افتاده.
5. این که در گذشته واژه را مشتق از «اسپانیاSpain » یا spina («خار») ـ به دلیل بذر خاردار گیاه ـ می دا‌نستند، براستی همان مایه شگفت انگیز است که توصیف کتاب Min šu.  فرهنگ لیتره (Littre) به نقل از میناجی (Menagier) در سده شانزدهم گوید: 
Les espinars sont ainsi appelle's a' cause de leur graine que est espineuse, bien qu'ily en ait de ronde sans piqueron
لیتره در پیوست فرهنگ خود از ریشه شرقی واژه که دِویک Devic [لوئی مارسل] یافته یاد می‌کند.

4. آخوندوف، ابومنصور، ص 6. «اسفاناخ سرد و تر است اندر درجه‌ی اول و به اعتدال نزدیک است، سینه و حلق و جگر را منعفت کند و شکم نرم کند و تَف جگر بچیند و یرقان را سود کند» (الابنیه عن حقایق‌الادویه ص 8.)

1. شاید این توضیح به سلمکی [سلمک سا، علف شور، بوته شور، اسفناج باغی، آتریپلکس] .Atriplex L. [در عربی رُّغْل، قَطَف، قَطَفَة، قَطَاف، سَرْمَق (از سَرْمَهْ فارسی)، سَرْمَج، سَرْمَة، قَطَف سَرْمَة، بَقْل الذَهَبِي، حليم، اتريبلكس،اطريبلكس] اسفناج به اصطلاح خودرو مربوط باشد که بیشتر در فرانسه کشت و مثل اسفناج خورده می‌شود. پر پیداست که توضیح بالا را نباید بدین معنا گرفت که اسفناج بستانی از اسفناج به اصطلاح خودرو نبطی برخاسته. ای بسا این دو گیاه هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.


2. N. G. Mukerji, Handbook of Indian Agriculture, 2d ed., p. 300 (Calcutta, 1907);
اما درست نیست که گفته شود اسفناج اصلاً از شمال آسیا آمده است. دو کاندول (همان، ص 99) پیشتر گفته است: «در بعضی کتاب­های عامه‌پسند تکرار شده است که اسفناج بومی شمال آسیاست، اما هیچ قرینه‌ای در تأیید این نظر موجود نیست.»
4. بوروآ [آناندا رام بوروا] (A. Borooah) در فرهنگ انگلیسی‌ـ‌سنسکریت خود واژه گاکاپرهیدا çākaprabheda را با این معنا آورده  اما این واژه صرفاً به معنای «نوعی سبزی» است و در نتیجه حکم توضیح را دارد.

5. H. W. Bellew, Report on the Yosufzais, p. 255 (Lahore, 1864).
1. بسی چغندر Beta که مردمان بنگال کارند و برگش در کار خورش­ها ‌کنند (W. Roxburgh, Flora Indica, p. 260). گونه دیگر، بیتا مِریتایما Beta maritima  [چغندر دریا/بحری] نیز به نام «اسفناج خودرو» شناخته شده است. نباید از یاد برد که جنس­های Beta و Spinacia  هر دو از یک خانواده چینوپودیاسه ](Chenopodiaceae) [تیره اسفناجیان/سرمقیه در عربی] اند.
2. صورت دوم در فهرست ماهامایوری آمده است:
Catalogue of the Mahāmāyūrī, ed, by S. Lévi (Journal asiatique, 1915, 1, p. 42).
3. Polyglot Dictionary, Ch. 27, p. 19b.