۱۳۹۸ تیر ۲۶, چهارشنبه

فلوس و خرنوب ویراست پنج 5



 

44.  چ'ن تس'ان ‌ـ‌ ك'ی در پن تس'ائو شی یی Pen ts‛ao ši i كه در نیمه نخست سده هشتم نگاشته، اطلاعات زیر را دربــاره گیاهی بیگانه به آورده:" a-lo-p‛o  1337  (*a-lak-bwut) در سـرزمــین فو‌ـ ‌لین (سوریه) می‌روید، میـــــــــــــوه آن به tsao kia 1338  (گِلادیچیا Gleditschia ]لیلكی[ یا Gymnocladus sinensis) ماند هرچند گردتر و درازتر؛ شیرین است و خوشمزه1."
در Čen lei pen ts‛ao2 آمده: "a-lo-p‛o در سرزمین فو‌ـ ‌شی (Fu-ši)  1339   می‌روید"؛ یعنی بو‌جا (Bhoja)، سوماترا.  سپس همان توصیف بالا را بر پایه  نوشته چن تسان ‌ـ ‌كی، و p‛o-lo-men tsao kia 1340 هم همبرابرش آورده.  به گفته لی شی ‌ـ‌ چن/لی شیژن  [Li Shizhen (July 3, 1518 – 1593)]  در اینجا پو‌ـ ‌لو من (P‛o-lo-men) نام سرزمینی در ســی ‌‌ـ ‌یو (Si-yü) 1341 ("سرزمین های  باختری ") و پو‌ـ‌ سه نام سرزمین بربرهای جنوب‌باختری، یعنی پو‌ـ‌سه مالایاست.  وی نام p‛o-lo-men tsao kia را كه بدین ترتیب به معنای "Gleditschia گِلادیچیای سرزمین پو‌‌ـ‌لو‌ـ‌من" [برمه/بورما/ Burma] است به چ'ن تس'ان ‌ـ‌ ك'ی نسبت داده، اما در متنی كه از او آورده چنین نامی نیست.  این سرزمین پو‌ـ‌لو‌ـ مِن [برمه/بورما/میانمار] همان است كه در Man šu آمده است.4
تعریفی کمابیش كاملتر از این درخت بیگانه در Yu yan tsa tsu5 آمده: "زیستگاه tsao kia (Gleditschia) گِلادیچیایایرانی در سرزمین پو‌ـ ‌سه (ایران) است و در آنجا hu-ye-yen-mo  1342 نامند، حال آنكه در فو‌ـ ‌لین a-li-k‛ü-fa 1343  گویند.6  بلندای  درخت بین ده تا دوازده متر است و دور تنه­اش یك تا یك‌و‌نیم متر با برگ­های چـــــون سیتروس مِدیکا Citrus medica ]بالنگ، در عربی اتُرُج/کباد[ (kou yüan  1344 ) اما كوچكتر و كوتاهتر.  در فصل سرد خزان نمی‌كند7.   گل نمی دهد، اما میوه می‌آورد8.   درازای نیام آن حدود شصت سانتی‌متر است.  درون نیام پوسته‌هایی (ko ko  1445 ) است.  درون هر یك از این پوسته‌ها دانه ای است سرخ و بسیار سخت به اندازه یك انگشت.  مغز ]گوشت آن[ به سیاهی مركب ]چین[ و به شیرینی نبات است.  خوردنی است و در قرابادین نیز کنند."
این درخت، دست‌كم از نظر چین‌شناسی، هنوز شناسایی نشده.1 نام a-lo-p‛o سنسكریت است؛ و صورت باستـــــــــــانی (bud)-bwut (rak , rag) *a-lakآوانگاشت درست و منطقی aragbadha،  aragvadha،  āragvadha یا ārgvadha، سانسکریت است؛ همان فلوس/کاسیا Cassia یا Cathartocarpus fistula (Leguminosae) كه پیشتر كركه (Caraka) حكیم از آن نام برده و آن را سوارناکه suvarnaka ("زرین") و راجاتارو rājataru ("درخت شاه") نیز نامیده‌اند.2 این درخت كه بخاطر ماده‌ای كه از غلاف­های خاص آن (در فرانسه کَنِفیسیه canéficier) به دست می‌آید آبنوس دروغین هند (Indian laburnum) یا فلوس مسهل purging cassia یا درخت نای شیرین: pudding pipe tree نامند بومی هند، سیلان و مجمع‌الجزایر3 (سوماترا و پوـ سه مالایا در نزد چینی‌ها) است كه "وقتی به گل می‌نشیند زیبایی شگفت انگیزی دارد و اندك‌اند درختانی كه در زیبایی به پای انبوه خوشه‌های بلند و آویخته گل­های زرد روشن میان شاخ و برگ­های نورسیده سبز شاداب آن برسند."4 میوه، كه در بیشتر بازارهای هند یافت می‌شود، نیامی است قهوه‌ای‌ به درازای نزدیک به شصت و قطر دو سانتی‌متر.  این نیام به شمار ی بیش از چهل  خانه بخش شده و در هر یك از آنها یك دانه خاگی براق و صیقلی جای دارد.  ازیراست که چینی‌ها آن را چون نیام گِلادیچیا Gleditschia دانسته‌اند كه كاملاً بجاست.  این نیامها را غلاف فلوس می‌شناسند.  در كــــــــــــتاب "گنجیـــــــــــنه گیاه‌شناسی" [Treasury of Botany] غلاف فلوس را چنین خوانده: "استوانه‌ای، سیاه‌رنگ، چوبی، به درازای سی تا شصت سانتی‌متر، بی چاك اما دارای سه چین دراز که درونه با تیغه‌هایی عرضی بیرون زده‌ از نهنج به چندین خانه تقسیم شده است.  هر خانه میوه دانه ای دارد كه در گوشت میوه جای گرفته و به عنوان مسهل/کارکنی ملایم بکار رود." از كشت این درخت در آسیا اطلاعی ندارم؛ گارسیا دا اورتا تأكید كرده تنها خودرویش را دیده.1 توصیف  درخت و میوه آن در Yu yan tsa tsu کمابیش درست است.  بلندای  Cassia fistula ]فلوس[ براستی بین شش تا نه متر است (در جامائیكا بلندای آن حتی به پانزده متر می‌رسد).  همانطور كه در این کتاب گفته شده، دانه آن قهوه‌ای سرخ فام و گوشتش سیاه‌رنگ و لزج است. 
وقتی صحت تشخیص نام سنسكریت بالا برایم قطعی شد، كاملاً طبیعی بود نگاهی به "Shokubutsu mei-i" نوشته ماتسومورا اندازم و در مطلع شمار ه 754 پی Cassia fistula 1345 بگردم: با شگفتی و خشنودی دیدم كه همانجا آمده: "Cassia fistula نابانسایکاچی nambakn-saikachi" [ナンバンサイカチ].  معنای تحت اللفظی  این نام ژاپنی"گلدیستیا جاپونیکا Gleditschia japonica (سایکاچی saikači = tsao kia-tse چینی) بربرهای جنوب" (نان فان/Nan Fan چینی)است.  بدین ترتیب گیاهشناسان ژاپنی توانسته بودند از روی توصیف این گیاه به تشخیصی مشابه برسند، هر چند همانگونه که از پیروی آنها از صورت نادرست a-p‛o-lo كه در pen ts‛ao kan mu تأیید شده بر می آید برابری لغت‌شناختی این نام با نام سنسكریت درخت را ندیده‌اند.  این مورد از نظر روش‌شناسی جالب است، زیرا نشان می‌دهد كه پژوهش­های گیاه‌شناختی و زبان‌شناختی چگونه  مكمل و موید یكدیگر توانند بود: پس نتیجه این شناسایی چون و چرا نمی پذیرد؛ فرایند ردّ a-p‛o-lo كامل می‌شود، و نشاندن a-lo-p‛o به جای آن، چنان كه در Čen lei pen ts‛ao آمده، دیگر تنها حدس یا تصحیح لغت‌شناسی نیست بلكه قطعیت یك حقیقت مسلم را می‌یابد. 
اعراب میوه این درخت را xarnub hindi ]خرنوب هندی[ ("indian carob")2 و xiyār šanbār ]خیار شنبر[ ("خیار گردنبند ‌دار" به دلیل رشته‌های دراز گلهای طلایی آن) نامند.3 ابوالعباس ملقب به النّباتی ("گیاهشناس")، كه به سال 1239 در اشبیلیه (سِویل) در گذشت، معلم ابن‌بیطاری كه قسمت­هایی از كتاب از دست رفته وی ]استاد خود[ به نام رحله ("سفر") را حفظ كرده گفته است Cassia fistula در مصر، بویژه در اسكندریه و اطراف آن بسیار یافت می‌شود و میوه­اش از آنجا به سوریه صادر؛4 این درخت در بصره نیز بسیار ‌روید و از آنجا به  بلاد شام/شامات (Levant)  و عراق صادر می‌شود.  وی شكل درخت فلوس را به گردو و میوه آن را به خرنوب مانند كرده است.  اسحاق‌بن‌عمران* نیز همین شباهت­ها را یافته و در برگردان  لوكلر از قول او می‌خوانیم: "در هر یک از این لوله ها مغزی سیاه، شیرین و ملین است. در هر محفظه هسته ای است به حجم و شکل دانه های خرنوب. بخش مورد استفاده، مغز است هسته ها و لوله."** ایرانیان این میوه را از اعراب  و نیز صفحات شمال باختری هند دریافت كردند.  آنها نام عربی xiyār-šanbār ]خیار شنبر[1 را اختیار و آن را به صورت xiyār-čambar ]خیار چمبر[ وارد زبان خود كردند (بسنجید با xiar-šamb ارمنی و 1346،    1347  یونانی بیزانسی)؛ و گونه فارسی میانه این الگو را می‌توان در این آوانگاری"فارسی" مندرج در Yu yan tsa tsu یافت: hu-ye-yen-mo  1348  كه در دوران باستان آوایش (bäk, bäx) -m'wäk (dzem) -ya-džem (xur) *xut داشت.  سرنمونی  كه می‌توان بازسازی كرد احتمالاً *xaryadžambax بوده است.  برای همین درخت و میوه واژه فارسی (نو) بکبر bakbar نیز هست.  همچنین آن را کابلی kābuli[از کابل آمده!]  نیز ‌ گویند. 
نام فو‌ـ ‌لینی این گیاه  1349 a-li-k‛ü-fa،  -go-vaδ (ri) *a-li است.  لوو2 نام آرامی Cassia fistula را نیاورده و اشاره‌ای هم به این درخت نكرده و من هم نتوانستم در فرهنگ­های آرامی بیابم.  باید توجه داشت كه این درخت بومی سرزمین های  باختر آسیا و مصر نیست و اعراب آن را از هند بدان‌جا بردند.  (نک نام­های عربی پیشگفته، "خروب هندی" و "خیار هندی").  واژه فو‌ـ ‌لینی (سُریانی] گویا وام‌ واژه‌ای از زبان هندی است، زیرا آوانگاشت *a-ri-go-vaδ درست با واژه سنسكریت ārgvadha همخوانی دارد كه خود با صورت آرامی گمانه ای/فرضی/افتراضی  *arigbada یا *arigfada همبرابر است.  در بعضی نسخه‌های Yu yan tsa tsu،  واژه فو ـ ‌لینی به صورت a-li یا a-li-fa، *a-ri-vaδ ضبط  شده.  این­ها نیز صورت­هایی است محتمل، زیرا گونه سنسكریت ārevata و صورتی در زبان­های بومی هند (زبان پنجابی) یعنی واژه ali نیز هست. 
 مطالب بالا از چ'ن تس'انک'ی C'en Ts'an-k'i و توان چ'ن‌ـ‌ شی [Duan Chengshi] نویسنده  Yu yan tsa tsu پیش گفته، فرصتی برای اظهار‌نظر بیشتر پیش می‌گذارند.  پلیو3 عقیده داشت بیشتر اطلاعات نویسنده اخیر كه در اواخر سده نهم می‌زیست برگرفته از نویسنده نخست است كه در نیمه اول سده هشتم می‌نوشت1 و از آنجا که چن در بسیاری موارد نام بیگانه گیاهان غریب را می آورد، به این برداشت  می رسد كه توان نام فو‌ـ ‌لینی گیاهان را نیز از وی گرفته.  این برداشت بهیچ‌ روی درست نیست.  کمابیش تمامی آنچه را ذیل نام چن حفظ شده (یا كتاب وی، پن تس'ائو شی یی Pen ts‛ao ši i)، در چن لی پن تس'آئو  Čen lei pen ts‛ao و پن تس'ائو کان مو  Pen ts‛ao kan mu و همه مطالب توان درباره گیاهان را به دقت خوانده‌ و به این نتیجه رسیده‌ام كه توان چ'ن‌ـ‌ شی [Duan Chengshi]، بجز چند استثنای انگشت‌شمار،  مستقل از چن نوشته است.  در مورد نام­های فو‌ـ‌لینی [سُریانی] باید گفت، چن هیچ نام فو‌ـ ‌لینی را ثبت نكرده و متن بالا  تنها متنی است كه نام سرزمین فو‌ـ‌لین را آورده، ضمن این که تنها  صورت سنسكریت نام این گیاه را آورده است.  در واقع، تمامی  نامهای بیگانه كه چن ضبط کرده  از منطقه هند و مالایا است.  این مورد بروشنی نشان می‌دهد اطلاعات توان بهیچ روی بر پایه آنچه در  كتاب چن آمده نیست: دو متن هم از نظر توصیف و هم از نظر نامگذاری­ها متفاوت‌اند.  در مورد اطلاعات  توان چ'ن‌ـ‌ شی [Duan Chengshi] از سرزمین فو‌ـ ‌لین، عقیده هیرت2 یکسره درست است: این اطلاعات را راهب وان كه  یکراست از فو‌ـ ‌لین آمده بود در دسترس وی [توان]  گذاشته بود.3 روشن نیست كه این راهب کی می‌زیسته اما به احتمال زیاد هم روزگار  توان چ'ن‌ـ‌ شی [Duan Chengshi] بوده است.  بدین ترتیب، نام­های فو‌ـ ‌لینی مورد بحث نه از سده هشتم بلكه از نیمه دوم سده نهم اند. 
در این قضیه نكته جالب این است كه هم پو‌ـ ‌سه ایران و هم پو‌ـ ‌سه مالایا در مورد این  درخت و میوه نقشی بازی كرده‌اند.  تا آنجا كه من می‌دانم، این تنها مورد از این دست است.  خوشبختانه وضعیت در هر دو سوی قضیه كاملاً روشن است.  این حقیقت كه مراد  توان چن‌ـ ‌شی پو‌ـ ‌سه ایرانی (ایران) است به روشنی پیداست، زیرا نام ایرانی را اضافه كرده است؛ در حالی كه خود درخت در ایران یافت نمی‌شد وتنها میوه آن را از سوریه یا هند به ایران می‌آوردند.  مراد از پو‌ـ ‌سه‌ای كه در Čen lei pen ts‛ao بدان اشاره و گمان شده كه خاستگاه آن كتاب چن تسان‌ـ كی بوده است، بروشنی پو‌ـ ‌سه مالایا است: این نام در كنار نام سوماترا و پ'و‌ـ ‌لو‌ـ ‌من (P‛o-lo-men)[براهمنه/بورما/برمه]  آمده و گفته شده كه Cassia fistula در آنجا می‌روید.  و در واقع هم این درخت درمنطقه مالایا می‌روید.  از این گذشته، لی شی ‌ـ‌ چن/لی شیژن  [Li Shizhen (July 3, 1518 – 1593)]تعریفی چنان روشن از موقعیت این پو‌ـ ‌سه به دست داده كه هیچ شك و شبهه‌ای در مورد ماهیت/چیستی آن بر جای نمی‌ماند. 
45‌.  از شباهت غلاف سنا به غلاف خرنوب یاد شده و دور نیست که چینی‌ها نام "لیلكی ایرانی"/گلادیچیای ایرانی  Persian Gleditschia
را شامل خرنوب نیز دانسته باشند.
 درخت خرنوب/خروب/لالکی/لیلکی، سراتونیا سِلیکوا  Ceratonia siliqua، به بلندای نه متر، نیز جنسی از تیره لگومیناسه Leguminósae ]پروانه‌واران[ است و نوعاً درمنطقه مدیترانه كشت می‌شود.  در غلاف­های آن، كه غلاف خرنوب یا لوبیای خرنوب یا گاه غلاف شكر نامیده می‌شوند، مقدار زیادی ماده قندی چسبناك هست كه معمولاً در جنوب اروپا خوراک چهار پایان میشود و گاه در كمبود خوراک، مردم را نیـــز آن کار آید.  نام­هـــــای عامــــــــــــــیانه locust-pods ]غلاف­های اقاقیا/ ملخ[ یا "نانِ قدیس جانِ " بر این برداشت استوار است كه غلاف­ها در بادیه خوراك جانِ قدیس بوده است (لوقا، باب پانزدهم، آیه شانزدهم)؛ اما  به دلایلی قانع‌كننده‌تر  لوکاست­های قدیس جان ملخ بوده و نه گیاه، و هنوز هم در خاور زمین این ملخ­ها خوراك شوند.  نام سامی رایج  برای این درخت و میوه آن xarūbu آشوری، xārūbā آرامی، xarrūb و xarnub عربی است1 واژه xurnūb یا xarnūb،  و نیز xarrūb فارسی (نو) كه واژه تركی استانبولی  xarúp،2 واژه  1350  یونانی نو، carrobo یا carrubo ایتالیایی، algarrobo اسپانیایی، caroube یا carouge فرانسوی از آن گرفته شده‌اند) بر پایه نام سامی است.  به گفته شلمیر،3 Leleki ]للكی[ نام فارسی دیگر این درخت تنها در خطه گیلان است. 
عرب سه نوع خرنوب ‌شناسد (کذا!)  كه دو تای آنها صیدلانی saidalāni [نام دیگر خرنوب شامی که بهترین شمرده می شود] و شابونی  šābuni اند.4 روشن است اعرابی كه در انتقال این درخت به باختر دست داشتند آن را به ایران نیز منتقل كرده‌اند.  دوكاندول از وجود خرنوب در ایران چیزی نمی گوید.  به هر روی نویسندگان مسلمان كه در مورد ایران نوشته‌اند از آن یاد كرده‌اند.  مقدسی5 و یاقوت6 به كشت آن در ولایت Sābūr ]سابور] اشاره كرده‌اند.  ابو‌منصور موفق هروی[1] در دارونامه خویش از خواص دارویی میوه درخت گفته از خرنوب سوری و نبطی سخن راند.7 شلیمر (Johan Louis Schlimmer)8 گوید این درخت در جنگل گیلان فراوان است؛ غلاف آن خوراك گاو‌هاست و نیز شربتی شیرین و دلچسب از آن سازند.  هیچ نام سنسكریتی نداشه و در در هند باستان نبوده.1
از نظر گیاهشناسی مسئله ای در مورد Cassia fistula حل‌ناشده ‌مانده.  دوهالد2 از وجود درختان كاسیا (Cassia fistula) در استان/ولایت یون‌ـ ‌نان در جانب قلمرو/پادشاهی آوا (Ava) یاد می‌كند: این درختان کمابیش بلندند و غلاف­های دراز آرند و از همین رو چینی‌ها Chang-ko-tse-shu،  درختِ میوه دراز ش(1352 ) خوانند؛ غلاف­ها از آنچه در اروپا می‌بینیم درازتر است و همچون حبوبات/بقولات  رسمی/عادی/معمول از دو پوسته کوژ/محدب/گرده ماهی تشکیل نشده بلكه به شکل چند لوله‌ میان‌تهی است كه تیغه‌هایی آنها را به خانه‌هایی تقسیم/بخش كرده و داخل/درونشان ماده‌ای چون مغز میوه كه از هر لحاظ شبیه به فلوسی است كه کار گیریم.  ویلیامز3 نویسد:" Cassia fistula  1353 hwai hwa ts‛in، نام غلاف­های دراز و استوانه‌ای درخت سنا (Cathartocarpus) است كه چینی‌ها با نام  č‛an kwo- tse šu، یا درخت میوه دراز، ‌شناسند.  در كوان‌ـ ‌سی/گوانگشی (Kwan-si) Guangxi   میوه‌ را برای گوشت و دانه‌ كه خواص دارویی دارد گرد آرند.  گوشت میوه سرخ‌ و شیرین است اما نه به تأثیر نوع امریكایی ؛ چنانچه پیش از رسیدن دانه‌ها چینند کمابیش تُند است.  صادراتش در باختر دماغه [؟!] [Cape D'Aguilar, or Hok Tsui?!] چندان زیاد نیست."  اسمیت4 در برابر این گفته ویلیامز تصریح می‌كند كه این دارو را در صفحات مركزی چین نمی‌شناسند و در گیاهنامه‌ها یافت نشده.  استوارت5 نیز درباره گفته های دوهالد و ویلیامز ‌گوید: "هیچ منبع دیگری به‌وجود این گیاه در چین اشاره نكرده و در گیاهنامه‌ها هم نیامده.  در سیاهه گمركات نیز؛ پس،  چنانچه برپایه ادعای ویلیامز صادر می‌شده از راه زمین بوده است.  موضوع شایان تحقیق است." در كتاب فوربز و همزلی نامی از Cassia fistula برده نشده. 
بی گُمان درختانی كه دوهالد و ویلیامز دیده‌اند وجود دارند، اما باید روشن شود درست  شناسائی كرده‌اند یا نه.  نام hwai كه ویلیامز به كار برده بیشتر به نوعی Sophora ]تلخ بیان[ بر می گردد که آن هم غلافی دراز دارد پذیرای یك تا پنج دانه و اینكه گوشت میوه را سرخ‌ خوانده با Cassia fistula نمی‌خواند.  بر‌خلاف نظر اسمیت و استوارت، در پن تس'ائو کان مو Pen ts‛ao kan mu گونه ای که ویلیامز نام برده  هست1.   لی شی ‌ـ‌ چن/لی شیژن  [Li Shizhen (July 3, 1518 – 1593)]در تكمله بر مطلع a-p‛o-lo (به جای a-lo-p‛o) به دانـــه‌های گـــــــــــــــیاهی بنام lo-wan-tse   13551354 پرداخته و به نقل از Kwei hai yü henči اثر فان چن‌ـ‌تا (Fan č‛en-ta) (93‌ـ1126) گوید: "زیستگاهش كوان‌ـ ‌سی/گوانگشی (Kwan-si) Guangxi است.  درازای غلاف­هایش به چندین سانتی‌متر می‌رسد و به غلاف­های fei tsao  1356   (Gleditschia یا Gymnocladus sinensis) و tao tou 1357  (Canavallia ensiformis) میماند.  رنگ ]گوشت میوه[ سرخ استانده  2769 است.  درونش دو یا سه دانه دارد كه وقتی بو/تفت دهنــــد خوردنی ‌شوند، شیرین وخوشمزه."2 این lo-wan را Tamarindus indica ]تمر‌ هندی[ دانسته‌اند،3 و به نظر م، گیاهی که ویلیامز یاد کرده نیز باید همین باشد، و جدای از Cassia fistula ؛ زیرا لی شی ‌ـ‌ چن/لی شیژن  [Li Shizhen (July 3, 1518 – 1593)]گیاه دومی را گیاهی كاملاً بیگانه می نماید اما نمی‌گوید كه در چین هست ؛ او lo-wan را هم بابت غلاف­های خاص آن تنها گیاه خویشاوند می‌داند: هرچند نه بدین معنی  كه درختانی كه چنین غلاف­هایی آرند گونه‌های هم خانواده اند.  میوه تاماریندوس ایندیکا Tamarindus indica ]تمر هندی[ غلافی است بزرگ و بر آمده/آماسیده/متورم به درازای ده تا دوازده سانتی‌متر و آکنده از گوشتی ترش‌ در درون.  در هند عمدتا خوراکی است و چاشنی خوراك­های كاری و آچارها و ترشی ماهی کنند.  با تمر ‌هندی نوشیدنی یا شربتی خنک نیز سازند.4











1. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 31, p. 9b كه در آن نام این درخت به غلط a-p‛o-lo ضبط شده. صورت درست  a-lo-p‛o درCen lei pen ts‛ao  ضبط  شده.
2. Ch. 12, p. 56 (ed. of 1587).
3. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 31, p. 9b.
4. ص        کتاب پیش رو .
5. Ch. 18, p. 12 لی شی ‌ـ‌ چن/لی شیژن  [Li Shizhen (July 3, 1518 – 1593)]نیز این متن را با متن پیشین در آمیخته زیر a-p‛o-lo (به جای a-lo-p‛o) آورده است.
6. در (Ch. 31, p. 9b) Pen ts‛ao kan mu در نقل این متن نام این درخت در پو‌ـ‌ سه hu-ye-yen و نامش در فو‌ـ ‌لین a-li آمده است.
7. این سخن بدان معناست كه از درختان همیشه سبز است.
8 . این گفته زاده خطای دید است.
1. استوارت (Chinese Materia Medica, p. 496) نام a-p‛o-lo (بجای a-lo-p‛o) را جزو ’’داروهای ناشناس‘‘بر شمرده و برتشنایدر هیچ اشاره ای بدان نكرده است.
2. رودیگر و پات چندین نام مترادف دیگر این درخت را در زبان سنسكریت بر‌شمرده‌اند:
Rödiger and Pott, Zeitschrift f. d. K. Morg., Vol. VII, p. 154;
چندین مترادف دیگر را نیز می‌توان از نسخه خطی باور (Bower Manuscript) به این سیاهه افزود.
3. گارسیا دا اورتا (Markham, Colloquies, p. 114) مالاكا (Malacca) و سوفالا (Sofala) را هم به این سرزمین­ها می‌افزاید. در زبان جاوه‌ای آن را tenguli یا trenguli نامند.
4. W.Roxburgh, Flora Indica, p. 349.
1. پیرارد (François. Pyrard, Vol. II, p. 367, ed. of Hakluyt Society) نیز گوید:’’خود به خود، بی ‌بذرافشانی یا مراقبت می‌رویند‘‘.
2. Leclerc, Traité des simples, Vol. II, p. 17.
3. همان، ص 64، و نیز qitta hindi (’’ قثاء/خیار هندی‘‘)، همان (Vol. III, p. 62).
4. گارسیا دا اورتا گوید این درخت در قاهره می‌روید، و پیر بلون (Pierre Belon) نیز همین گوید. اما در روزگاران كهن این درخت در مصر یافت نمی‌شد: لوره (Loret) در كتاب خود، Flore pharaonique، در این‌باره خاموش است. روشن است که اعراب آن را از هند آوردند.
** "Dans chacun de ces tube sest renferme'e une pulpe noire, sucree et laxative. Dans chaque compartiment est un noyau qui a le volume et la forme de la graine de caroubier. La partie employee est la pulpe, a l'exclusion du noyau et du tube."
1. گارسیا دا اورتا hiar-xamber ضبط کرده.
1. نمونه‌ای كه برای اثبات این گفته می‌آورد (Bul de l'Ecole française, Vol. IV, p. 1130) نمونه خوبی نیست زیرا دو متن براستی مستقل از یکدیگر ‌اند.
2. Journal Am. Or. Soc., Vol. XXX, 1910, p. 18.
3. نک: ص  کتاب پیش رو .
1. džarudž،  garuta،  darruga، مصری؛ garate قبطی، واژه‌‌های وام‌گرفته از واژه یونانی   اند. (این درخت چنانکه پلینی‌ هم پیشتر تصریح كرده [xlll, 16] ،  هرگز در مصر نبوده است).
2. نیز کِتزیبوزنوجو  ketšibujnuzu (’’شاخ بز،goat's horn ‘‘).
3. Terminologie, p. 120. غلاف­ها را نیز tarmiš نامند .
5. P. Schwarz, Iran, p. 32.
1 . واژه ادعایی كه در فرهنگ انگلیسی‌ـ ‌سنسكریت بوروا (A.Borooah) برابر خرنوب ارائه شده، یعنی çimbibheda، در  دوران  مدرن از روی سیمبی çimbi یا سیمبا çimba (’’غلاف‘‘) جعل شده. به گفته وات، این درخت در حال حاضر در منطقه رشته كوه نمك Salt Range و دیگربخش­های پنجاب تقریباً بومی شده.
2. DuHalde, Description of the Empire of China, Vol. I, p. 14 (or French ed., Vol. I, p. 26).
2. متن درست  نقل شده (نک به نسخه مندرج در p.24 Či. pu tsu čai ts‛un šu).
3. ) Matsumura, No. 3076در ژاپنی چوسِن-موداما-روبوشی: (čōsen-modoma-rabōši . [/チョウセンモダマ چوسِن موداما].