52. حویج1
(Daucus
carota)، هو
لو-پو胡萝卜 hu lo-po (ninjinニンジン ژاپنی) [این نام ژاپنی در اشاره به (Daucus carota subsp. sativus) بکار می
رود نه حویج وحشی!] ("شلغم ایرانی")، از گیاهان بومی شمال اروپا، نخستین
بار در فرمانروائی دودمان
یوآن (مغول) (1367ـ1260 م) به چین رسید.
این نظر لیشی ـ چن/لی-شیژن
Li Shizhen است
كه گوید این گیاه نخستین بار در دوره
یوان (مغول) و از سرزمین مردمان هو (Hu) وارد چین شد؛ در Kwan
k‛ün fan p‛u2 نیز گفته شده حویج نخستین بار از ورا مرز به چین
رسید. نوشته ای ندانم كه بیش از این
درباره ورود این گیاه به چین سخن گفته یا از خاستگاه آن یاد کرده باشد. با این همه چه بسا خاستگاهش یكی از سرزمین های
ایرانی باشد. لیشی ـ چن/لی-شیژن
Li Shizhen گوید در
روزگار او بسا حویج که در شمال چین و شان ـ تون (Šan-tun) [Shandong ] و نیز در بخشهای میانی چین میكاشتند.3
تاریخچه حویج كه وات4
به پیروی از بردوود (G. Birdwood) پیش گذارده مغلوط است. در این سخن
که: "در واقع از شواهد موجود در مورد كشت حویج چنین بر می آید كه از آسیای مركزی به اروپا دامن کشیده و در این
صورت میتوان ریشه نامهای اروپایی آن را در نامهای هندی و فارسی یافت"
خطائی بنیادی هست. برعكس، حویج از گیاهان
بومی بسیار كهن اروپاست كه به هیچ روی از خاور نیامده.
در ماندگاههای
کومهای روبِنهاوزن حویج یافت شده است5. این گفته وات و بردوود نیز نابجاست كه:
"در واقع گویا حویج در هند کشت و خورده میشده، در حالی كه در اروپا عموماً
آن را گیاهی خودرو میدانستند." آنگلوساكسونها
حویج را روزگاری در
ماندگاه اولیه خویش در شلزویگـ هولشتاین كشت میكردند كه از دید من
هنوز حویج در هند كشت نمیشد؛ و در انگلستان
هم به كشت آن ادامه دادند.6 افزون بر این، حویج در بریتانیا وبطور كلی
در منطقه معتدل شمالی اروپا و آسیا خودروست و بی چون و چرا همان
نیای حویج بستانی است كه میتوان آن را پس از چند پشت از حویج خودرو به دست آورد.7
بهیچ روی نمیتوان واژه آنگلوساكسون moru را (و نه mora كه وات گفته است) با mūla یا mūlaka سنسكریت مرتبط
دانست. [گویا حق با وات بوده است!]
او هیچ سندی در اثبات این ادعای
جسورانه خود كه "گویا حویج از دورانهای کمابیش دور پیوسته در هند خورده میشده."
نیاورده است.
تنها
منابعی كه در این كتاب از آنها نقل شده اینهاست: روزنامه
خاطرات بابور1 و آیین
اكبری، هر دو از سده شانزدهم م.
هیچ دلیلی درتأیید ادعای دیرپائی كشت حویج در هند نمیبینم. هیچ نام سنسكریت اصیل برای این سبزی نیست. این سخن كه "واژه سنسكریت garjaru پایه
زردک، zardak فارسی و jegar ]كذا، به جای جزر، [Jezer عربی بوده درست نیست." بوتلینگ
برای garjara गर्जर تنها تعریف "نوعی علف" را آورده. همانطور كه ذیلا نشان خواهیم داد، اعراب بودند
كه حویج را در سده دهم به ایران بردند و گمان نمیكنم پیش از این تاریخ در هند
شناخته شده بوده باشد. به گفته وات، داکِس
کوروتا Daucus carota بومی كشمیر و بخشهای
باختری هیمالیا در بلندای بین 1500 تا
2700 متری است؛ و اروپاییان در سرتاسر هند عمدتا/بیشتر با بذری كه سالانه وارد
میشود كشت میكنند؛ مردم محلی هم آن را با کارگیری بذر بومی، و گرنه با بذری سازگار
شده با محیط می کارند. نیتیا
گوپال موكرجی2 Nitya Gopal Mukerji نیز گوید: "ریشه
خوراكی انگلیسی كه در مواقع قحطی ارزش خوراکی خاصی برای مردم و دام دارد حویج
است. حویج
یا gajra كه از سرزمینهای شمال كشور
خیزد در مزه و ارزش خوراکی به پای حویج
اروپایی نمیرسد و گویا حویج سرخ مدیترانهای كه در مزرعه آزمایشی كاونپور
میروید بهتر از همه انواعی است كه در هند بهطور آزمایشی کشت شده."
راكسبرگ3
درباره داکِس کوروتا Daucus carota گوید "گویند بومی
ایران است؛ در هند تنها به شكل بستانی یافت میشود. دو نام سنسكریت grinjana و gargara برایش آورده، اما ویراستار كتابش در توضیح گوید هیچ مأخذی
برای این دو نام پیدا نكرده. در واقع این دو
و نامهایی كه وات ادعای سنسكریت بودنشان کرده بهیچ روی نه سنسکریت كه صرفا هندیاند
(در هندی، gārjara) [کذا!، [गाजरو این واژه بر گرفته از فارسی است (نه اینكه طبق ادعای وات بر گرفته از سنسكریت باشد).
تنها نامهای سنسكریت برای حویج
كه من دانم اینهاست: yavana ("سبزی
یونانی یا بیگانه") [यवन m. yavana carrot] و Putakanda (با معنای واژه به
واژه "ریشه زرد") كه تنها در Rājanighantu، کتابی از سرآغازهای سده
پانزدهم، آمده است. این ترکیب توصیفی
بخوبی نشان میدهد هندوان حویج بستانی را نمیشناختند. اینزلی1 نیز
به درستی به این سخن رسیده كه "گویا حویج نخستین بار از ایران به هند رفته."
از گفته
های شواینفورت2
بر میآید كه Daucus carota در مصر شكلی بسیار شگفت
داشته كه نشانه دیرندگی فراوان كشت آن بوده است.
این مدعا نیازمند اثبات است، هر
چند بهیچ روی نمایانگر كشت حویج در مصر باستان نیست. نه لوره (Loret) و نه وونیگ (Woenig) یادی از وجود حویج در مصر باستان نكردهاند.
حویج را
در یونانی اصطفیلناس
گویند (و اصطفلین،
istaflīn سریانی هم از همینجاست). تئوفراستوس3 و پلینی4
واژه سانکوس Σανκός یا سانکون Σανκόν را بکار برده اند؛ نوعی حویج
شقاقل كه در كرت میرویید و کاربرد دارویی داشت. واژه ("حویج") در یونانی
امروزی و لفظ داکو dauco اسپانیولی از همین جاست.
دوكاندول5 بدرستی گوید یونانیها
و رومیها كمتر این سبزی را میكاشتند، اما با پیشرفت فنون كشاورزی جایگاه مهمتری
پیدا كرد.
اعراب حویج
های برّی و حویج بستانی میشناختند. حویج برّی
را نهشل
nehšel یا nehsel6، می گفتند و اطلاعات مربوط
به آن را دیوسكوریدس7 در دسترس گذاشته بود و نوع بستانی را jezer ]جزر [، sefanariya (در گویش مغربی، zorudiya) و sabāhīa ]صباحیه (؟)[ مینامیدند8.
واژههای عربی داقو dauku یا دوقو
dūqū، بر گرفته از سانکوس Σανκός یونانی، اسم خاص تخم حویج
خودروست9.
ژوره10
بر آنست که كه ایرانیان باستان حویج را میشناختند. به هر روی با گواهی نه چندان پذیرفتنی: داکوس
ماکسیموسDaucus maximus ]پنیرواش/ panīr-vāš (lit. “cheese wort”) [ كه
در باختر ایران میروید صرفا گونهای خودروست.
این واقعیت گیاهشناختی اثبات نمیكند كه ایرانیان باستان با داکوس کروتا
[حویج وحشی] داکوس کروتا Daucus carota بستانی (کذا!)
آشنا بودهاند. از وجود نامی ایرانی برای
این گونه چیزی نمی دانیم. تازه در دوره
اسلامی بود كه ایرانیان درباره آن اطلاعاتی به دست آوردند؛ و بعد آن را با نام
عربی jazar ]جَزَر[ یا jezer ]جِزِر[ شناختند كه به
هر حال احتمال دارد خود این نامها بر گرفته از گزر gazar (gezer) فارسی بوده
باشند. در دارونامه
ابومنصور، كه گویا گرته از منابع عربی است (!)زیرنام عربیش آمده است1. همچنین از گونهای
خودرو به نام šašqāqul ] ششقاقل/ شقاقل[ نام میبرد كه
به نظر ابومنصور همان اِرینجیوم
کَمپَستِزه /قرصعنه/ششاک
Eryngium
campestre
است. پس چه بسا اعراب حویج را در سده دهم
(م.) به ایران برده باشند. نامهای فارسی حویج،
فزون برگزر،
(gezer) gazar، زردک، zardak 2 و šawandar ]شوندر/ چغندر[ است كه دومی
برای نامیدن "چغندرِ
لبو" و "حویج"
به كار میرود.
جانفرایر،
كه از سال 1672 تا 1681 در هند و ایران سفر كرد، حویج را در شمار ریشههای خوراكی ایران آورده است.3
داستان چینی راجع به ورود حویج به چین در دوره مغولان آشكارا ورود دیرهنگام این سبزی را به ایران تأیید میكند. چنین است سیر منطقی رویدادها در مورد حویج.4
شلیمر5
مطلب زیر را در این باره آورده است:
"Ce
légume, forme en compote, est considère' par les Persans comme un excellent
aphrodisiaque, augmentant la quantité et améliorant la qualité du sperme. L'alimentation journalière avec des carottes
est fortement prônée dans les hydropisies; les carottes cuites, conserves au
vin aigre, dissiperaient l'engorgement de la rate."
" ایرانیان
خوشاب حویج را مبهی عالی و فزاینده کمیت و بهبود کیفیت اسپرم دانند. خوردن روزانه حویج
در درمان آب
آوردگی انساج، (هیدروپسی)/ استسقاء/ورم/ادم (Edema) قویا
توصیه می شود. حویج پخته که در شراب نگه داشته می شود صفرا فرونشاند."
از فرغانه تنها حویج زرد با
ریشهای كوتاه و دوك مانند خیزد.6
1. بر گرفته از carote فرانسه، caotte كنونی، carota ایتالیایی، carōta لاتین؛ یونانی (در دیفیلوس). این واژه جانشین واژه
آنگلوساكسون moru، بر گرفته از *morhu
(در آلمانی علیای باستان moraha، morha ؛ در روسی morkou’ و در زبان اسلونیایی mrkva) شد. در مورد خاستگاه واژه lo-po، نک.:
T‛oung Pao, 1916, pp. 83-86.
2. Ch. 4, p. 24.
3. یكی
از نامهای هویج كه هنوز بدان اشاره نشده lo-po fu است كه از سه فو fu
یعنی سه دهه تابستان گرفته
شده كه تقریباً از میانه تیر آغاز میشود و تا میانه مرداد می پاید: در نخستین فو بذر را میكارند، در فو دوم حویجها به
رنگ قرمز كمرنگ در میآیند و در فو سوم زرد میشوند:,Ch. 16, p. 14b, ed. 1877 Šan hwa hien či .
5. J.
Hoops, Waldbäume und Kulturpflanzen, p. 297; G. Buschan,
Vorgeschichtliche Botanik, p. 148.
6. Hoops, op. cit., p.
600.
7. A. de Candolle, Géographie
botanique, p. 827.
1. در شبی كه با مسموم كردن
بابور قصد جانش را كردند (21 دسامبر 1526)، هویج زیادی خورد.
نیز، نک :
H.
Beveridge, The Attempt to Poison Babur Padshah (Asiatic Review, Vol. XII,
1917, pp. 301-304).
2. N. G. Mukerji, Handbook
of Indian Agriculture, 2nd ed., p. 304.
3. W. Roxburgh, Flora
Indica, p. 270.
3. Hist.
plant., IX, xv, 5.
4. xx, 15.
5. Géographie
botanique, p. 827.
6. L. Leclerc, Traité
des simples, Vol. III, p. 380.
7. Leclerc, op.
cit., Vol. I, p. 353.
8. Leclerc, ibid., and p. 367.
9. Leclerc, ibid.,
p. 138.
10. Joret,
Pĺantes dans l'antiquité, Vol. II, p. 66.
2. احتمالاً بر گرفته از ’’زرد‘‘. گویند مورامون
mūrāmūn
فارسی نام نوعی هویج خودرو ]گزر دشتی[ است. هویج را درتركی
عثمانی هاوج hawuj
نامند .
3. John
Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. II, p. 310
(Hakluyt Soc., 1912).
5. Schlimmer, Terminologie,
p. 176.
6. S. Karžinski, Vegetation
of Turkistan (in Russian), p. 51.