۱۳۹۸ شهریور ۱۴, پنجشنبه

شنبلیله ویراست پنج، 5




50‌.  در مورد شنبلیله/ترایگونلا فونِم گریکوم Trigonella foenum-graecum)، در فرانسه فنوگِرِگ (fenugrec، در چینی [胡芦巴
] هولوبا hu-lu-pa (در ژاپنی کوروها koroha [コロハ]) 2845، استوارت1 تنها گوید تخم  این گیاهِ تیره پروانه‌واران از كشوری بیگانه وارد جنوب چین شد.  اما برتشنایدر2 نام چینی را بدرستی همان حلبه (xulba) hulba عرب دانسته: نخستین بار در گیاهنامه دوره كیا‌ـ‌یو (Kia-yu) (64‌ـ‌1056م.) از دودمان سونگ از این گیاه نام برده شده و در آنجا نویسنده كتاب،  چان‌ یو‌ـ‌ سی (Čan Yü-si)  2846گوید این گیاه در استان های كوان ‌ـ ‌تون (Kwan-tun) و كوِی‌ـ‌چو (Kwei-čou) ‌روید و عده‌ای بر آنند گونه ای که از لین‌ـ ‌نان (Lin-nan) خیزد محصول تخم  lo-po [萝卜] (Raphanus sativus) ]تربچه[ بیگانه است، هرچند هنوز در این مورد پژوهش­های بایسته نشده است.  سو سون (Su sun) در كتابش، T‛u kin pen ts‛ao، گوید: " زیستگاه امروزیش كوان‌ـ‌تون  Kwangtung است و برخی بر آنند كه تخمش از هایی‌ـ نان (Hai-nan) و اقوام بربر دیگر گرفته شده؛ مسافرانی كه با كشتی می آمدند در كوان ‌ـ ‌تون (لین ‌ـ ‌وایی Lin-wai) كاشتند و این گیاه از همانجا خیزد،  اما كیفیت تخمی كه از آن گیرند یارای برابری با تخم  بیگانه ندارد؛ تخم هایی كه از خارج به چین آرند براستی خوب‌اند."  سپس به کاربرد آن در قرابادین پرداخته است.3 نام دارو در Pen ts‛ao yen i نیز آمده است.4
آوانگاشتِ hu-lu-pa بسیار جالب است، زیرا جزء hu بخشی از این آوانگاشت را می سازد اما همزمان اشاره‌ای به نام مردمان هو (Hu) هم می تواند در آن نهفته  باشد.  صورتش می نماید كه سپسِ دوره ت'انگ ساخته شده  زیرا در آن دوره معادل آوایی نویسه 2847   هنوز صوت پسكامی آغازین را نگاه داشته بود و باید  جزء بیگانه xu را با نویسه‌ای كاملاً متفاوت نشان می‌دادند. 
ویژگی­های پزشکی این گیاه را ابو‌منصور در دارونامه فارسی خود ذیل حلبة، hulbat  آورده.5 فارسیش شنبلید، šanbalīd،  در اصفهان شنبلیله، šanbalīle و در شیراز شملیز، šamlīz است كه در هندوستان شملی،  šamli شده.  گویند در كشمیر، پنجاب و دربخش بالا/علیای دشت گَنگ خودروست و در بسیاری نقاط هند، بویژه استان های كوهستانی دور از  دریا كشت می‌شود.  سنسكریتش میتهی، methī،  متهیکه، methika،  یا متهینی،  methinī  [मेथिका]است.1 در یونانی   وُدی کراس βόδι Κέρας (شاخ ورزاو،  ox-horn2 در یونانی میانه حولیبه  χουλπευ  (بر گرفته از عربی)، و در یونانی امروز  تیلی ،  τηλυ  گویند؛ لاتینی اش foenum graecum است.3 دوكاندول4 گوید، این‌ گونه در دشت­های میانرودان  و ایران، و در آسیای صغیر/آناطولی/هرُم (فزون بر پنجاب و كشمیر) خودروست.  جان فرایر5 از فرآورده های ایرانش ‌شمرده.6
گیاه دیگرِ باختر آسیا كه اعراب در دوره سونگ وارد چین كردند یا-پو-لو 2851  ya-pu-lu است كه نخستین بار  چو می (Čou Mi) 2852 (1320‌ـ‌1230) گیاهی زهری شمرده كه در فاصله چند هزار لی از باختر سرزمین­های مسلمانان می‌روید:
Kwei sin tsa ši, sü tsi A, p.  38, ed.  of Pai hai; Či ya t‛an tsa č‛ao, ch.  A, p.  40b, ed.  of Yüe ya t‛an ts‛un šu. 
این نام بر پایه نام عربی [از سریانی] یبروح yabruh یا ابروک abruk (jabrūh یبروح فارسیمهرگیاه mandrake) یا (mandragōra است.  در تك‌نگاشت خـود، "La Mandragore" (به فرانسه) در این باره بسیار گفته ام:

2. Bot. Sin., pt. I, p. 65.
3.استوارت (همانجا) به خطا  از کاربرد داروئی تخم شنبلیله از روزگار  دودمان ت'انگ گوید، حال آنكه تنها از دوره سونگ چنین بوده. هیچ‌ کجا اشاره‌ای به وجود این گیاه در چین دوره ت'انگ ندیده‌ام. گواه این فقدان آوانگاشت این نام در زبان چینی است که نمی تواند ساخته دوره ت'انگ باشد.
4. Ch. 12, p. 4b (ed. of Lu Sin-yüan).
5 . آخوندف، ابو‌منصور، ص 47. نام فارسی دیگر آن حلیه، hulya است.  در زبان ارمنی حلبه
hulbā  یا  hulbe  گویند:
نیز، نك:
Leclerc, Traité des simples, Vol. I. p. 443 .
"خوراندن تخمش از روش­های گزیده پزشکان محلی در درمان سوزاک مزمن مجاری ادرار است."
"L'infusion de la semence est un remède favori des médecins indigènes dans les blennorragies urethriques chroniques."


1. برای مثال در یكی ازداستان های هندی شاه ویكرمادیتیه (Vikramāditya) چاشـــنی شمرده شده است (A. Weber, Abh. Berl. Akad., 1877, p. 67).
2. Hippocrates; Theophrastus, Hist. plant., IV, iv, 10;       یا :ibid., III, xvi, 2; Dioscorides, II, 124.
3. Pliny, xxiv, 120.
4. Origin of Cultivated Plants, p. 112.
5. John Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. I, p. 311.
6. برای اطلاعات بیشتر، نک :