۱۳۹۹ دی ۱۰, چهارشنبه

چیز thing

چیز /čiz/(اسم) [پهلوی: čiš] ۱. [مقابلِ ناچیز] موجود؛ آنچه موجود باشد.. ۲. شیء؛ جسم.
۳. امر، پدید، حالت، موضوع، و مانند آن.
فرهنگ فارسی عمید
//////////
چیز. (اِ) شی ٔ. (منتهی الارب ) (دهار). پدیده .تعبیری عام هر موجود و موضوع و حال را :
نباید جز آن چیز کاندر خورد.
دقیقی .
ز پندت نبد هیچ مانیده چیز
ولیکن مرا خود پر آمد قفیز.
فردوسی .
خوبتر چیز در جهان سخن است
خلق آن خواجه خوبتر ز سخن .
فرخی .
از کمال هیچ چیزی نیست شادی عقل را
زآنکه کامل بهرآن شد چیز تا نقصان شود.
سنائی .
چه چیز بهتر ونیکوترست در دنیی
سپاه نه ملکی نه ضیاع نه رمه نی .
ناصرخسرو
هیچ چیز بتو نزدیکتر از تو نیست چون خود را نشناسی دیگری را چون شناسی . (کیمیای سعادت ). و از دو چیز نخست خود را مستظهر باید گردانید. (کلیله و دمنه ).
گرچه دارم هم از مکارم تو
همه چیز ای ستوده در همه چیز.
انوری .
این دو چیزم بر گناه انگیختند
بخت نافرجام و عقل ناتمام .سعدی (گلستان ).... دهخدا

////////

چیز

از ویکی‌واژه
پرش به ناوبریپرش به جستجو

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

چیز واژه است فارسی که می تواند به شمار همه واژه ها معنی داشته باشد. چیز در معنی اصلی معادل that , thing در انگلیسی است ولی بسی معانی دیگر که می رساند و توان گفت به بیشتر چیزها اطلاق می شود. به نوعی نکره ترین کلمه پارسی و معادل عربی آن شیء است. هرگاه بخواهند بخاطر نزاکت از نام پدیده ای بپرهیزند "چیز" کار گیرند که در این حالت معادل عربی آن "هن" است.

  1. شی ء.
  2. خواسته، دارایی. ؛~ خور کردن کسی مخفیانه دارو یا خوارکی را که خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین


برگردان‌ها[ویرایش]

ایتالیایی

اسم[ویرایش]

roba

cosa

اسم[ویرایش]

oggetto

انگلیسی
widget