*امریکاییان ابله نیستن ، هر حرکتی را با مهارت انجام میدهند*
میپرسید چرا ؟
*ظهور دوباره طالبان؛* چرا ؟
*سازی که آمریکا الان میزند و صدایش بعداً شنیده خواهد شد!؟*
از همه جا به امریکا ناسزا میگویند ،میگویند چقدر نادانی کرد ، چرا افغانستان را تحویل طالبان داد؟ و هزار فحش دیگر ...
اما اطاق فکر قدرتمندترین کشور جهان ، مثل اطاق فکر ما ، دورنشینی مشتی مداح نیست ، صاحب فکرند ، صاحب نظرند ، نیم قرن اینده را ترسیم میکنند
*آمریکاییها مدتهاست متوجه شدهاندکه مشکل و رقیب اصلی آنها چین است و باید برای آن تدبیری همه جانبه بیندیشند. *
*خاورمیانه دیگر اولویت اول آمریکا نیست چون دیگر به نفت آن وابستگی ندارد و خودش به مدد استخراج نفت «شیل» جزو صادرکننده های مهم است!*
*آنچه در خاورمیانه برای امریکا اهمیت دارد امنیت اسرائیل و در درجه بعدی امنیت دیگر متحدانش یعنی عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس است.*
*به مددسیاستهای تنشزای حکومت ایران و گسترش ایران هراسی، اعراب و اسرائیل بوسیله طرح «صلح ابراهیم» در دوره دونالد ترامپ با یکدیگر به توافق رسیده و درحال گسترش همکاری هستند.*
*غربی ها ضرب المثل جالبی دارند به این مضمون: *
«*اگر نمیتوانی با تجاوز مقابله کنی، آرام باش و سعی کن از آن لذت ببری!*» *معنی مؤدبانه این ضرب المثل اینست:*
«*تبدیل تهدیدها به فرصت*»!
*آمریکا اخیرا مذاکرات مهمی در قطر با طالبان داشت که پس از آن،امریکا شروع به خارج کردن نیرو و تهاجم طالبان به ولایتهای افغانستان شد و بطرز برق آسایی و بدون مواجه شدن با مقاومت چندانی موفق به تصرف افغانستان شد.* و جالبتر از همه ، به گفته کارشناسان بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار سلاح های جنگی پیشرفته تحویل ارتش افغانستان را به طالبان هبه کرد ، حالا امارت اسلامی افغانستان مسلط و سرتا پا مسلح است و آماده صدور پیشرفته ترین سلاح ها به هرجا ، طالب از هر وقت دیگری ترسناک تر است
طالبان بخاطر عقاید مذهبی در میان اهل سنت افغانستان پایگاه خوبی دارد و از طرف دیگر از قدیم همه پشتونها اعم از مذهبی و سکولار و کمونیستها معتقد بودند باید همیشه قدرت در کشور در دست پشتونها باشد. حالا طالبان با خیال راحت بدون هیچ واکنش بین المللی امارت اسلامی اعلام میکند ، همان چیزی که امریکا و متحدانش میخواهند
*دولتمردان ایران که تمام دنیا و حوادث را با عینک آمریکا ستیزی می بینند، فکر می کردند با حمایت از طالبان میتوانند به خروج آمریکا از افغانستان کمک نمایند و به اصطلاح تو دهنی بزرگی به امریکا بزنند*،
*اما ،اما آمریکا با مذاکرات اخیر با طالبان، رو دست بزرگی به ایرانیان زد*
*حالا امریکا با امارت اسلامی افغانستان ،با یک تیر «سه هدف» را تعقیب میکند:*
«*هدف اول*» *بسوی ایران*؛
پس از خروج *امریکا* از افغانستان، *طالبان* با ایدئولوژی افراطی ضد شیعه و پشت گرمی به بخشی از *جامعه اهل سنت ایران در سیستان و بلوچستان* که از بی توجهی مستمرِ مسئولین ایرانی به تنگ آمدهاند، به تهدیدی برای حکومت و امنیت ایران تبدیل خواهند شد.
«*هدف دوم*» *بسوی چین*؛
*طالبان* به خاطر ماهیت ایدئولوژیکی که دارد، پس از استقرار حکومت در *افغانستان*، بخاطر ریشه ها و پیوندهای ایدئولوژیکی که با مسلمانان استان *سین کیانگ چین* داردبه مشکلی برای *چین* تبدیل خواهد شد! ایغورها همین الان هم به تکاپو افتاده اند ، دولت چین از هراس ، اولین کشوری بود که خواهان روابط خوب با طالبان شد ، اما امارت اسلامی سین کیانگ مایه تشویش و روانپریشی پکن نشینان شده است ، چین خیلی زود متوجه خطر بزرگ شده است
«*هدف سوم*» *بسوی روسیه؛*
*طالبان* به همان دلایل ایدئولوژیکی که او را به حمایت از *مسلمانان چینی* وادار میکند، به حمایت از *مسلمانان چچن* که مدتهاست تحت ستم و سرکوب *روسیه* هستند، برخواهد خاست. چچنها بعد از جنگ افغانستان بیشترین کشتار را از ارتش روسیه گرفته است ، کوهستانهای سخت چچن و جنجگویان القاعده و داعش چچنی خواب را از کرملین نشینان خواهند ربود ، امارت اسلامی چچنستان
باید بیاد داشته باشیم که بسیاری از سربازان *طالبان*، *القاعده* و *داعش* از اهالی همین مناطق *سین کیانگ در چین* و *چچن در روسیه* هستند و طبیعتاً پس از امارت اسلامی افغانستان ، حالا فیل آنها به یاد هندوستان خودشان خواهد افتاد، امارت اسلامی رویای زیبایی برای آنهاست
*نتیجه؛*
*آمریکا* منطقه خاورمیانه را از «*لحاظ نظامی*» فعلاً (و تا حدودی) ترک میکند تا قدرتش را متوجه *چین* نماید، اما منطقه را دستخوش ناآرامی های مداومی خواهد نمود.
*حالا خاورمیانه برای مدتها خودش با خودش ور میرود*
۱۴۰۰ مرداد ۲۷, چهارشنبه
حس نسبت و توسعه
(بحثی در
باب بیماری حس نسبت ایرانیان از یزدگرد سوم تا احمدینژاد اول)
یکی از شاهکارهای معماری ایران در عصر صفوی، طراحی میدان نقش جهان است. از
دهها ویژگی منحصربهفرد این میدان به یکی اشاره میکنم. وقتی از دروازهٔ قیصریه
(ورودی شمالی میدان) وارد میدان نقش جهان میشوید میدان را خیلی بزرگتر از وقتی
میبینید که از مسیرهای دیگر وارد میدان شوید. چرا؟ برای این که معمار میدان، آن
را بهگونهای طراحی کرده است که وقتی کسی از دروازه قیصریه وارد میدان میشود «حس
نسبت» او بههم بریزد و دچار خطای ادراکی شود. دروازهٔ قیصریه مسیر رسمی ورود
میهمانان و مقامات خارجی به میدان نقش جهان برای رفتن به سمت عالیقاپو برای دیدار
شاه بوده است. به همین سبب میهمان تازهوارد، در هنگام ورود به میدان، با فریبخوردن
«حس نسبت»اش، گرفتار عظمت میدان میشد و با همین حس عظمت وارد عالیقاپو میشد و
به دیدار شاه یا مقامات میرفت. عالیقاپو و روبهروی آن مسجد شیخ لطف الله در
وسط ضلع غربی و ضلع شرقی میدان ساخته نشدهاند، بلکه تقریباً در یک سوم آخر میدان
ساخته شدهاند. اما کسی که از دروازه قیصریه وارد میدان میشود حس میکند عالیقاپو
و مسجد شیخ لطفاللّه در وسط میدان قرار دارند و بعد ذهن او شبیهسازی میکند و
فکر میکند همین فاصلهای که از دروازه شمالی تا عالیقاپو هست، بعد از عالیقاپو
تا آخر میدان هم هست و بنابراین میدان، به چشم او خیلی عظیمتر و پرافقتر از
واقع میآید. (تصویر بالا، چشمانداز میدان نقش جهان را از بالای سردر قیصریه نشان
میدهد).
در نقاشی اگر نقاش در ایجاد «حس واقعی نسبت» مهارت نداشته باشد، ذهن ما
نقاشی را طبیعی حس نمیکند. اصلیترین هنر نقاش، ایجاد حس واقعی نسبت است در آنچه
رسم میکند. حس نسبت (sense
of proportion) یکی از تواناییهای رشدی-شناختی است که در فرآیند زندگی و تربیت تکامل مییابد.
زمان میبرد تا کودک «حس نسبت»اش پرورش و تکامل یابد. به همین سبب گاهی ممکن است
کودک جرئت نکند از یک پله پنج سانتیمتری پایین بیاید و گاهی هم ممکن است با احساس
اعتماد از یک پله ۳۰ سانتیمتری پایین بیاید و نقش بر زمین
شود. به نقاشیهایی که کودکان میکشند نگاه کنید، عکس پدر و مادرشان بزرگتر از
خانه آنهاست، یا کلاغ روی درخت، به بزرگی خود درخت است.
حس نسبت یعنی توانایی فهم یا ارزیابی یا قضاوت درست در مورد میزان جدیبودن
و اهمیت نسبی امور و نیز درک اندازهٔ نسبی چیزها در موقعیتی که هستند. حس نسبت مانند
سایر تواناییهای رشدی و شناختی باید در کودکی و در فرآیند تربیت شکل بگیرد، سپس
در مدرسه تکامل یابد و بخشهای دیگر آن نیز در فرآیند زندگی طبیعی و اجتماعی کامل
شود. مادری که دائماً به دختربچهاش میگوید این کار تو نیست بگذار پدرت یا برادرت
آن را انجام بدهند، در یک فرآیند شرطیشدن، حس نسبت دخترش را آسیب میزند و
غیرطبیعی پرورش میدهد و باعث میشود او تا آخر عمر احساس کند مردها در بیشتر امور
نسبت به زنان تواناترند. در عین حال همین احساس «بیشبرآورد» توانایی، در پسران
ایجاد میشود. یکی از موارد خیلی شاخص، ترس خانمها از سوسک است، میزان ترس از
سوسک در خانمها، هیچ تناسبی با واقعیت سوسک ندارد. این همان حس نسبت معیوبی است
که در کودکی، در یک فرآیند شرطیشدن، به دختربچهها القاء میشود. یعنی کودک
بالاخره نمیداند از گربه بیشتر باید بترسد یا از سوسک یا از مار. مادرم چیزی از
حس نسبت نمیدانست ولی یادم نمیرود که برای اینکه ما از سوسک نترسیم، سوسک را میگرفت
و در دهان خود میگذاشت، چند ثانیه دهانش را میبست و سپس دهانش را باز میکرد تا
سوسک خارج شود و به ما نشان میٔداد که این حیوان نجیب و زیبا همانقدر که کوچک
است بیخطر نیز هست. اما قاعدهٔ کلی در خانوادهٔ ایرانی، تربیت معیوب حس نسبت است.
در
تربیت اخلاقی نیز خیلی وقتها حس نسبت معیوب تربیت میشود. مثلاً حساسیتی که
خانوادههای سنتی و مذهبی ایرانی نسبت به حجاب یا نسبت به جنس مخالف به فرزندانشان
القاء میکنند چندین برابر حساسیتی است که نسبت به رذایل اخلاقی مثل دروغ یا ریا و
نظایر آنها القاء میکنند. آبروداری هم یکی از سنتهایی است که با آن حس نسبت
کودکانمان را تخریب میکنیم. در آبروداری ما به کودکانمان القاء میکنیم که رضایت
یا برداشت خوب دیگران از اوضاع ما اهمیت بسیار بیشتری نسبت به رضایت خود ما دارد.
وقتی از میهمانی برمیگردیم و در خودرو دائماً دربارهٔ مبلمان و سرویس پذیرایی و
دکوراسیون و لباس میزبان سخن میگوییم و از آموزهها و نکاتی که در این میهمانی
یاد گرفتیم، یا ارزشهای رفتاری میزبان سخنی نمیگوییم، داریم حس نسبت کودکان را
دچار چولگی میکنیم.
بعد هم نظام آموزش این وضعیت معیوب را معیوبتر میکند. نظام ارزیابی نمرهای
در مدرسه کارش میعوبکردن حس نسبت است. وقتی در یک امتحان، دانشآموزی نمرهٔ ۱۰ میآورد و دانشآموز دیگری نمرهٔ ۲۰، به
این معنی نیست که دومی دو برابر اولی دانش دارد. اما این نظام القاء میکند که
دومی دو برابر اولی دانش دارد. درحالیکه فردی که ۲۰ آورده
تنها در یک لحظه از زمان و در مورد یک مسئله خاص دانشش اندکی، و فقط اندکی، بیش از
فرد اول بوده است. وقتی معلمی در کلاس، کسی را بهعنوان شاگرداول انتخاب میکند و
به او توجه ویژه میکند و به بقیه توجهی ندارد یک شکاف عمیق در بین بچهها و یک
انحراف شدید در حس نسبت آنها ایجاد میکند و به همه آسیب میزند. شاگرداول، دانش
و توانایی خودش را «بیشبرآورد» میکند و بقیه شاگردها دانش خودشان را «کمبرآورد»
میکنند و این احساس روزبهروز تقویت میشود.
پیام امروز نظام خانواده و نظام آموزشی به کودکان ما این است: کسب نمرهٔ
بالاتر نشانه موفقیت تحصیلی است؛ موفقیت تحصیلی منجر به داشتن شغل بهتر در آینده
می شود؛ و شغل بهتر هم شغلی است که پولسازتر است؛ و پزشکی هم پولسازترین شغل
است. تکرار این پیام کمکم منجر به انحراف در حس نسبت، در ارزشگذاری بین مشاغل و
رشتههای مختلف تحصیلی شده است و چنین میشود که الان بیشتر دانشآموزان تنها
آرمانشان قبولی در رشته پزشکی است. بچههای ما دیگر ارزیابی درستی از اهمیت و
ارزشمندی رشتهها و شغلها ندارند. و نهایتاً آرامش و خرسندی درونی در این هیاهو
از بین رفته است. و همین انحراف در حس نسبت است که باعث میشود بسیاری از دانشآموزان
المپیادی ما دچار افسردگی شوند. چون آنها خودشان را تافته جدابافته قلمداد میکنند
اما جامعه آن اندازه که آنها انتظار دارند، آنها را ارج نمیگذارد یا فرصتهای
انتخاب در برابرشان قرار نمیدهد. و باز همین ضعف در حس نسبت باعث میشود جوانان
پراستعداد و موفق ما احساس کنند اینجا جایشان نیست و فوجفوج باید از کشور بروند
(بیشبرآورد غرب و کمبرآورد کشور خودشان).
اما ضعف یا انحراف در حس نسبت، مختص اشیاء و امور نیست. برخی وقتها
اعتقادات یا هویتهای ما هم گرفتار این مشکل میشوند. همین نحوهٔ تربیت بوده است
که اکنون شیعه ایرانی گمان میکند تنها مذهب اصیل و رهیافته الهی، مذهب اوست و همه
پیروان مذاهب دیگر از حقیقت و از مسیر راستین الهی انحراف دارند. و باز همین حس
نسبت معیوب است که به ما ایرانیان القاء میکند که یکی از ملل خیلی باهوش دنیا
هستیم. درحالیکه طبق مطالعهای که دو محقق هوش
(Lynn and Vanhanen) در سال ۲۰۱۲ منتشر کردند، که با ترکیب متغیرهای
بهرهٔ هوشی و موفقیت تحصیلی، متوسط هوش نهایی هر کشور را محاسبه کردهاند، متوسط
«هوش نهایی» ایرانیان 85.6 است که در مقایسه با سایر کشورها، نسبتاً پایین محسوب
میشود. یعنی از نظر هوشی ما جزء ملل دارای هوش «نسبتاً پایین» هستیم.
حس نسبت با غرور متفاوت است. غرور یک رذیلت اخلاقی است که ریشه روانشناختی
دارد، حس نسبت یک وضعیت رشدی-شناختی است که البته گاهی در شرایط روانشناختی خاص
بههم میریزد. مثلاً کوهنوردی را در نظر بگیرید که میداند توان پریدن از یک
بلندی ده متری را ندارد. در دو حالت او به پایین میپرد و پایش میشکند. حالت اول
این است که حس نسبتش معیوب باشد یعنی محاسبهاش از مقدار بلندی اشتباه باشد، پس میپرد
و پایش میشکند. در حالت دوم، او حس نسبتش مشکلی ندارد و میداند نباید بپرد، اما
غرورش اجازه نمیدهد که در برابر دیگران اظهار ناتوانی کند؛ بنابراین از روی غرور
میپرد و پایش میشکند.
در روانشناسی فردی نشان داده میشود که با دستکاری محرکها، ذهن ما دچار
خطای ادراک میشود. مثالی که دربارهٔ میدان نقش جهان زدیم نمونه خطای ادراکی است.
در روانشناسی یادگیری، نیز بحث شرطیشدن مطرح است. یعنی یک محرک طبیعی در کنار یک
محرک شرطی عمل میکند و کمکم محرک شرطی جایگزین محرک طبیعی میشود. اینکه دختری
تواناییهای خودش را نسبت به پسران کمبرآورد کند، نمونه شرطیشدن است. تفکر
تونلی یا تحجر یا تعصب، یکی دیگر از فرآیندهای شناختی است که باعث میشود فرد به
جای رفتن بهسوی راهحلهای متعدد و گزینش از میان آنها، تنها بر یک راهحل که
ذهن او پیشاپیش طراحی کرده است تمرکز کند. اینکه جوانان یا خانوادههای آنها تنها
راه خوشبختی را در دانشگاهرفتن میبینند، نوعی تفکر تونلی است.
در روانشناسی
اجتماعی نیز موضوع تفکرات قالبی یا کلیشهای مطرح میشود. تفکرات قالبی، نگرشهای
ازپیششکلگرفته در ذهن جمعی گروههای اجتماعی هستند که در آنها معمولاً
واقعیت خیلی ساده و مبالغهآمیز مطرح شده است. «هنر نزد ایرانیان است و بس» یک
نمونه از تفکر قالبی است که در ذهن جمعی ایرانیان وجود دارد.
نتیجه همه این فرآیندهای شناختی یا روانشناختی، بههمریختگی در «حس نسبت»
فرد یا گروهی از اعضای جامعه است. بنابراین آنچه در اینجا تحت عنوان انحراف در حس
نسبت آوردهایم، منظور پیامدهای همه آن فرایندهایی است که نهایتاً در یک خطای دید
ظاهری یا خطای ادراکی یا خطای شناختی یا خطای رفتاری بروز پیدا میشود. در همه این
موارد، سازههای ذهنی که در فرد شکل میگیرد افکار، تصمیمات و اقدمات او را در
آینده شکل میدهد. «حس نسبت» عنوانی است که برای همه انواع این فرآیندها که
نهایتاً منجر به تغییر سازههای ذهنی میشود، برگزیدهایم.
شکلگیری معیوب حس نسبت، در سطح ملی، گاهی به فاجعههای عظیم انجامیده است.
در حمله اعراب به ایران، رستم فرخزاد که یکی از بزرگترین سرداران و نوابغ نظامی
روزگار خویش بود، با آنکه لشکری قویم و حشمتی عظیم داشت، چون حس نسبتش درست کار میکرد
از جنگ پرهیز میکرد و به یزدگرد سوم پیشنهاد پاسخ مثبت به درخواست مصالحه از طرف
اعراب را داد. اما یزدگرد که حس نسبتش معیوب بود و اعراب را خیلی دستکم گرفته
بود، به رستم گفت که اگر او به جنگ نرود، خودش فرماندهی سپاه ایران را بر عهده میگیرد
و به جنگ خواهد رفت. و چنین شد که رستم مجبور شد به جنگ با اعراب برود. جنگی که
نهایتاً به مرگ رستم فرخزاد و شکست ایرانیان انجامید و مسیر تاریخ ایران را تغییر
داد.
در حمله مغول، چنگیزخان پس از فتح چین به سلطان محمد خوارزمشاه نامه نوشت
و از در دوستی و همکاری درآمد و پیام فرستاد که «خان بزرگ سلام میرساند؛ بزرگی تو
بر من پوشیده نیست و بزرگی ممالک ترا میدانم و صلح با تو را واجب میشمارم، تو بهمثابه
عزیزترین فرزندان من هستی و میدانی کهچینوترکستانرا
گرفتهام...، اگر مصلحت بدانی راه را بر بازرگانان باز کنیم که سود آن به همه مردم
برسد». با آنکه خوارزمشاه به تشویق مشاوران به این نامه پاسخ مثبت داد و عهدنامهای
منعقد شد، اما چندی نگذشت که حاکم اترار، احتمالاً به دستور یا اشاره خوارزمشاه، ۵۰۰ بازرگان مغول را که در مسیر جاده ابریشم به ماوراءالنهر آمده بودند، به
جرم جاسوسی دستگیر و به قتل رساند. چنگیزخان باز از در مسالمت درآمد و از
خوارزمشاه درخواست مجازات حاکم اترار را کرد. اما خوارزمشاه، که حس نسبتش معیوب
بود و با آنکه دیده بود مغولان چین را تسخیر کردهاند، باز قدرت مغولان را دستکم
گرفته بود، یا قدرت خودش را بیشبرآورد کرده بود، فرستاده چنگیز را هم کشت. و چنین
شد که چنگیز عزم ایران کرد و نزدیک به یکونیم قرن، ایران زیر سم اسبان مغول قرار
گرفت و میلیونها ایرانی با خون خویش تاوان حس نسبت معیوب خوارزمشاه را دادند.
جنگ چالدران و شکست ایرانیان و انضمام بخشهای زیادی از غرب ایران به
امپراتوری عثمانی، نیز حاصل همین حس نسبت معیوب شاه اسماعیل صفوی بود. درحالیکه
ترکان عثمانی به ارتش عظیمی که دارای صدها توپ جنگی بود متکی بودند، و لازم بود
شاه اسماعیل در روابطش با عثمانیان جانب احتیاط را برمیگزید، برعکس، او به سلطان
سلیم عثمانی نامه نوشت و به رخ سلطان کشید که بخش زیادی از ساکنان سرزمین عثمانی،
شیعیان پیرو او هستند و با این کار، نگرانی از قدرتگرفتن صفویان را در دل سلطان
عثمانی کاشت و عزم او را برای محدودکردن قدرت صفویان جزم کرد. سلطان سلیم پیش از
جنگ با شاه اسماعیل، دست به قتل عام شیعیان ساکن در قلمرو عثمانی زد و بازماندگان
را نیز بر بدنشان داغ زد و به سرزمینهای اروپایی که تصرف کرده بود تبعید کرد. در
جنگ چالدران نیز شاه اسماعیل به جای آنکه لشکر عثمانی را که مجهز به توپخانه بود،
پیش از استقرار و گرفتن آرایش جنگی، با حملهای از پشت غافلگیر کند، صبر کرد تا
آنها مستقر شوند و آرایش دفاعی بگیرند، چون شاه و مشاورانش تصمیم گرفته بودند در
برابر لشگر عثمانی رجزخوانی کنند و دلیری خود را به رخ ترکان عثمانی بکشند. پس از
شکست سخت ایرانیان در این جنگ، ترکان عثمانی تبریز، که پایتخت صفویان بود، را هم
تصرف کردند؛ تنها کمبود آذوقه باعث شد تا آنان تبریز را تخلیه کنند، وگرنه امروز
برای دیدن تبریز، باید ویزای ترکیه را میگرفتیم. اما درهرصورت با این جنگ، قسمتهای
بزرگی از ایران به تصرف عثمانیها درآمد که بعدها بخشی از آن توسط شاه عباس بازپس
ستانده شد. اما نهایتاً کل کردستان غربی (که امروز شامل کردستان عراق، کردستان
ترکیه و کردستان سوریه میشود) از ایران جدا شد. و با قدرتی که عثمانیها پس از
پیروزی در جنگ چالدران پیدا کردند، دیری نگذشت که کل مناطق عربی خاورمیانه را
تسخیر کردند. بنابراین ساختار خاورمیانه امروز با شکست ایران در جنگ چالدران رقم
خورده است.
در عصر قاجاران نیز، جنگهای ایران و روس که نهایتاً به شکست ایران و پذیرش
عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و جداشدن بخشهای بزرگی از سرزمین ایران
انجامید، حاصل همین معیوبی حس نسبت ایرانیان بود. فرقی نمیکند خواه این جنگها با
حکم جهاد علما شروع شده باشد یا با فرمان پادشاه، هر دو گروه تصور درستی از قدرت
همسایه شمالی (روسیه تزاری) که جمعیتش بیش از ۵ برابر
ایران، وسعتش بیش از دوازده برابر ایران و بودجه دولتش دویست برابر بودجه دولت
ایران بود، نداشتند و با این حس نسبت معیوب، وارد جنگهایی شدند که سرزمین ما را
پارهپاره کرد.
نمیدانم چه بخشهایی از شاهنامه افسانه است و چه بخشهایی واقعیت، اما هرچه
هست این اثر باشکوه، با وجود خدمات عظیمی که به زبان فارسی کرده است، در شکلدهی
حس نسبت معیوب در ایرانیان بیتقصیر نبوده است. در دویست سال اخیر هم که تاریخنگاران
و باستانشناسان غربی تاریخ تخت جمشید را و کوروش را و آثار تاریخی پیش از اسلام
را به ما معرفی کردند، و یک تاریخ اندکی واقعیتر را به جای تاریخ افسانهای
شاهنامه برای ما طراحی کردند، این حس نسبت معیوب را در ما تشدید کردند. محمدرضاشاه
در دورهای بالید که رضاشاه بهدرستی برای ایجاد هویت ملی بر طبل باستانگرایی میکوبید
و در فرزندش حس نسبتی تشدیدیافته نسبت به دوران باستان ایران شکل گرفت. آنگاه،
محمدرضا سیاستهایش برای توسعه ایران را بر پایه این حس نسبت معیوب بنیاد نهاد. در
اواخر دهه ۴۰ شمسی هم به دستور اشرف پهلوی یک ترجمه
دستکاریشده و جعلی از منشور کوروش منتشر شد که همه ویژگیهای یک حکومت خوب را به
کوروش نسبت میداد و در تمامی این سالها ما ایرانیان با همان ترجمه جعلی آشناییم
و نسبت به آن احساس غرور میکنیم. در دهه ۵۰ هم
وقتی درآمدهای سرشار نفت آمد، اجازه داد تا حس نسبت معیوب، بهصورت باستانگرایی
افراطی در شاه سر باز کند و او را داعیهدار دروازههای تمدن بزرگ کند و به
سازمان برنامه دستور بدهد که سند توسعه بنویسد که ما باید دهساله به ژاپن برسیم.
و اکنون همه ما ایرانیان بخشی از آن حس نسبت معیوب شاه، نسبت به ایران باستان را،
در وجود خود داریم.
روحانیان که بر سرکار آمدند نیز گرفتار همین حس نسبت معیوب بودند. آنها هیچ
تصویری و تصوری از حکومت و بهطور خاص از حکومت اسلامی در دوران مدرن نداشتند.
آنان بیانات بلند امیرمؤمنان در نهجالبلاغه و اخباری چند از دوران کوتاه حکومت او
را شاقول حکومت اسلامی میگرفتند و گمان میکردند که همانها را میتوان در دوران
مدرن اجرایی کرد. متوجه نبودند که آن افکار بلند و ارزشهای متعالی را خود علی (ع)
هم، با همه بزرگی خودش و با همه سادگی و کوچکی جامعهاش، نتوانست اجرا کند. نمیدانستند
که اسطورههایی چون علی فقط پرچمی را گرفتهاند تا ما راه را گم نکنیم. قرار نیست
اگر اسطورهها بر ابرها حرکت میکردهاند ما هم بخواهیم بر ابرها حرکت کنیم.
اسطورهها فقط چراغ راهنما هستند، اما قابل تکرار نیستند. آنان متوجه نبودند که
ساختن حکومت بر پایه نهجالبلاغه، مانند ساختن حکومت بر پایه شاهنامه است. هر دوی
آنها در این زمانه شکست میخورند. آن متنهای عظیمالشأن مأموریتهای تاریخی و
اخلاقی دیگری دارند.
و داستان حس نسبت معیوب ایرانیان پیدرپی تکرار شد و همچنان ادامه دارد. بر
اساس محاسبه نقشه گوگل، مساحت خیابان آزادی، یعنی از ورودی میدان آزادی تا ورودی
میدان انقلاب، ۲۳۰ هزار متر مربع است. یعنی اگر در هر
متر مربع یک نفر بایستد، و هیچ فاصلهای بین افراد نباشد و در جوی کنار خیابان و
باغچهها و سقف کیوسکها و ایستگاههای اتوبوس هم پر از آدم باشد، جمعاً ۲۳۰ هزار نفر جا میگیرد. ولی چهل سال است اگر جمعیتی برای تظاهرات رسمی بیرون
بیاید که نسبتاً خیابان آزادی را پر کند، صداوسیما میگوید میلیونها نفر آمدند
و این حس نسبت خطا آنقدر عادی شده است که هیچکس متوجه یا متعرض آن نمیشود.
و آخرین بار آن در سند چشمانداز بیستساله بود که گفتند ما باید ظرف بیست
سال (از ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۴) در همه
شاخصهای مهم ملی، به «رتبه اول» منطقه برسیم؛ و بعد دقیقاً، بر اساس همین حس
نسبت معیوب، همین بیست سال را که باید تبدیل به بیست سال همبستگی و تلاش ملی برای
جهشهای اقتصادی و اجتماعی جدی اما آرام و بیتنش میشد، به یکی از پرتنشترین و
بیثباتترین دوران روابط خارجی ایران در صدساله اخیر، تبدیل کردند.
و البته پیشتر در جنگ تحمیلی هم رخ داده بود. اینکه ملتی باور کند راه قدس
از کربلا میگذرد، یعنی اول باید کربلا را بگیرد و بعد برود قدس را بگیرد؛ یا
بگوید «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» چه معنی میدهد جز آشفتگی در حس نسبت؟ انسان
وقتی خاطرات جنگ را میخواند حیرت میکند که حتی سیاستمدار واقعبینی مثل هاشمی
رفسنجانی چگونه با حس نسبتی معیوب فرماندهی جنگ را بر عهده داشته است و دنبال آن
بوده است که با تکیه بر نیروی انسانی ساده، جنگ را ببرد. در عملیات خیبر وقتی پس
از شهادت بسیاری از نیروهایش، به توصیه شهید همت، شهید دستواره به قرارگاه
فرماندهی میرود و برای هاشمی رفسنجانی توضیح میدهد که امکان پیشروی نیست، هاشمی
میگوید «حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت
نیندازید. بلند بشوید بروید، توکل کنید، انشاءاللّه راه باز میشود.« در همین
عملیات، شهید همت، که فرمانده لشکر است، سوار بر موتور است و از این سنگر به آن
سنگر دنبال جمعکردن نیروست، و بعد خمپارهای در مسیرش منفجر میشود و به شهادت میرسد.
انسان حیرت میکند که در مغز این بزرگان نظام چه میگذشته است؟ این واقعه در سال ۱۳۶۲ رخ داده است. با وجود این، پنج سال
دیگر طول کشید و دهها هزار جوان دیگر شهید شدند تا حس نسبت مقامات دوران جنگ
اصلاح شود و دریابند که دنیای مدرن حساب و کتابی دارد، و اینگونه نیست که تو
تصمیم بگیری که تا پایتخت دشمنت پیش بروی و رژیم او را سرنگون کنی و دنیا بنشیند
تماشا کند. آه آه که چقدر زمان و هزینه میبرد تا ملتی بالغ شود!
رهبران کاریزماتیک یکی از عواملی هستند که میتوانند حس نسبت یک جامعه را
تغییر دهند. وقتی در سال ۵۸ آیت الله خمینی در ارزیابی قدرت جوامع
اسلامی نسبت به اسرائیل گفت «اگر مسلمین مجتمع بودند هرکدام یک سطل آب به اسرائیل
میریختند او را سیل میبرد»، شخصیت کاریزما و تقدس کلام او چنان قدرتی داشت که
این باور را در جامعه ایران ایجاد کرد که محو اسرائیل از روی نقشه، مانند آبخوردن
است. منظور او از بیان چنین کلامی، نشاندادن قدرت مسلمانان بود، بیگمان منظور
این نبود که اگر همه مسلمانان یک سطل آب بریزند اسرائیل را آب میبرد، چون چنان
حجم آبی معادل یکبیستم آب سد کرج یا یک ششصدم آب سد کرخه است. اما همین کلام، چون
از زبان رهبری فَرَّهی و کاریزماتیک صادر میشد، برای چند دهه حس نسبت در جامعه ما
را بههم ریخت. در آن روزها کسی نبود یا بود ولی جرئت نمیکرد به مقامات و مردم
یادآور شود: ایران که هیچ، اگر ایران و روسیه و چین هم با یکدیگر همپیمان شوند،
توان حذف اسرائیل را ندارند.
و چنین می شود که وقتی حس نسبتمان ضعیف باشد، یک موشک آزمایشی که میسازیم،
شتابزده آن را هوا میکنیم و روی آن شعار «مرگ بر اسرائیل» را مینویسیم و بعد
بهانه میدهیم دست اسرائیل که مظلومنمایی کند و در سایه این مظلومنمایی بیسروصدا
و بدون جنجال ۹۰ بمب اتمی بسازد و ما بدون آنکه یک
کلاهک اتمی ساخته باشیم، تمام جهان را بر علیه خود بسیج کردهایم و خودمان را
گرفتار تحریم و هزار مشکل دیگر کردهایم. نام این را چه میتوان گذاشت؟ انحراف در
حس نسبت یا شاید همدستی نانوشته با اسرائیل؟
اینکه ما چهل سال است شعار مرگ بر آمریکا میدهیم؛ نیز همان حکایت ضعف در
حس نسبت است. کشوری که جمعیتش یکچهارم جمعیت آمریکا، مساحتش یکششم مساحت آمریکا،
اقتصادش یکچهلم اقتصاد آمریکا، ماهوارههای نظامیاش یکشصتم ماهوارههای نظامی
آمریکا، بودجه نظامیاش یکصدم بودجه نظامی آمریکا و تعداد هواپیماهای بدون
سرنشینش یکهشتصدم آمریکاست، با چه منطقی میخواهد در قدرت سیاسی و نظامی با
آمریکا هماوردی کند؟ میبینید؟ هنوز گرفتار همان خطای در حس نسبتی هستیم که در
زمان قاجاران داشتیم و وارد جنگهای ایران و روس شدیم. به گمان من قدرت اصلی و
مرکزی جامعه امریکا پویایی و توانایی این جامعه در اصلاح مستمر حس نسبت است. این
همان چیزی است که پایه قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا در قرن اخیر بوده است.
طبیعی است که در آمریکا نیز خطای حس نسبت شکل میگیرد اما کوتاهمدت است و بهسرعت
خودش را اصلاح میکند.
عقلانیت، علم، فلسفه، و مهمتر از همه، سنت گفتوگو و نقد، کارکرد اصلیشان
تصحیح حس نسبت جوامع است. روشنفکران، مهمترین درمانگران بیماری حس نسبت در جوامع
هستند. عصر روشنگری در اروپا کار اصلیاش اصلاح حس نسبت معیوبی بود که طی هفتصد
سال تسلط کلیسا، در اروپا شکل گرفته بود. اصولاً تفاوت عصر مدرن و اعصار ماقبل آن
همین است که در عصر مدرن، راه برای اصلاح مستمر حس نسبت باز میشود. اینکه ماکس
وبر میگوید کار مدرنیته افسونزدایی است، معنی افسونزدایی همین اصلاح حس نسبت
است.
شورای دوم واتیکان که در سال ۱۹۶۲ تشکیل
شد، و اصلاحات مهمی را در اعتقادات مسیحیت کاتولیک اعلام کرد، موجب اصلاح حس نسبت
کاتولیکهای جهان و سازگاری کاملتر آنها با دنیای مدرن شد. مکاتب فکری که پیدرپی
در غرب پدیدار شدهاند، هرکدام کارشان اصلاح حس نسبتی بوده است که در دورهٔ تسلط
مکتب پیشین شکل گرفته است. در قرن نوزدهم که پوزیتیویسم آمد برای اصلاح حس نسبت
شکلگرفته در عصر حاکمیت اندیشههای دینی و فلسفی پیشامدرن بود. و در قرن بیستم
که اگزیستانسیالیزم آمد برای اصلاح حس نسبتی بود که پوزیتیویسم علمی شکل داده بود.
مدرنیزم کارش اصلاح حس نسبت عصر پیشامدرن بود. رویکردهای پسامدرن که آمدند کارشان
اصلاح حس نسبت عصر مدرن بود. و توسعه یعنی همین اصلاح مستمر حس نسبت. در هر جامعهای
که راه بر اصلاح مستمر حس نسبت بسته شود، عقب خواهد ماند و توسعه یعنی شکلگیری
فرآیندهایی که کمک میکند تا جامعه بهطور مستمر حس نسبت خود را اصلاح کند.
در واقع، هم حس نسبت در فرآیند توسعه واقعی میشود و هم هرچه حس نسبت یک
جامعه اصلاح شده و دقیقتر شود، فرآیند توسعه تسریع میشود. بسیاری از تحولات فکری
و فرهنگی که در فرآیند توسعه رخ میدهد، مانند رواداری (پذیرش دگراندیشی) و مدارا
(پذیرش دگرباشی) و عقلانیت، و جدایی دین از سیاست، و مشارکت زنان و اصلاح سنتها،
و دموکراسی و... وقتی رخ میدهد که حس نسبت در یک جامعه، اصلاح شده و واقعی شده
باشد. یعنی نخست آنها با پیشرفت علم و فلسفه و گسترش گفتوگوهای روشنفکری در جامعهشان
و نیز گسترش ارتباطات با سایر ملل متوجه میشوند که فقط بخشی از حقیقت در اختیار
آنهاست و بقیه حقیقت نزد دیگران است؛ و پس از آن است که تن به تحولات عمیق و توسعهآفرین
میدهند. بنابراین بیماری حس نسبت را خیلی از ملتهای توسعهیافته هم داشتهاند،
اما در فرآیند توسعه از شدت آن کاسته شده است.
گاهی نیز حوادث و فجایع بزرگ موجب اصلاح حس نسبت در یک ملت میشود. ژاپنیها
ملتی پرتفاخر و خودویژهپندار بودند. سرزمینشان را سرزمین آفتاب و امپراتورشان را
فرزند آفتاب میدانستند. تا پیش از اصلاحات عصر میجی (در اواخر قرن ۱۹)، چنان غرق تفاخرهای ملی و نژادی خویش بودند که برای دویست سال ارتباط ژاپن
با بیرون و برعکس را ممنوع کرده بودند و بهسختی مجازات میکردند. بار اول وقتی در
۱۸۵۴ ناخدا پِری، با هشت کشتی جنگی
آمریکایی در بندر یوکوهاما پهلو گرفت ژاپنیها متوجه شدند که قدرت مقابله با او را
ندارند و تن به مصالحه دادند. مهمتر از آن اینکه متوجه شدند هیچ خبری از واقعیتهای
دنیای بیرون از کشورشان ندارند. پس از این دوره بود که زمینه برای اصلاحات میجی
آماده شد. بااینحال، هفتاد سال طول کشید تا حس نسبتشان کاملاً واقعی شود و
واقعیتهای دنیای مدرن را همانگونه که هست ببینند؛ و آن وقتی بود که بمبهای اتمی
آمریکا بر سر هیروشیما و ناکازاکی فروریخت. پس از این فاجعه بود که آنها کاملاً
بیدار شدند و حس نسبتشان کاملاً اصلاح شد و واقعیت را پذیرفتند. از آن پس بود که
سرشان را زیر انداختند و رفتند سراغ اینکه خودشان را در علم و فناوری قوی کنند و
آنگاه روزی رسید که جایگاه اقتصاد دوم دنیا را تسخیر کردند. بنابراین حس نسبت
معیوب ملتها را یا فرآیند توسعه، بهتدریج اصلاح میکند یا یک حادثه بزرگ و
پرهزینه. هیچ ملتی بدون آنکه حس نسبت خود را بهطور مستمر اصلاح کرده باشد
نتوانسته است قدرت پایداری در جهان کسب کند.
اصولاً همانگونه که حس نسبت در کودکان هنوز تکامل نیافته است، ملتهایی
که در دوران کودکی تاریخی خود بهسر میبرند نیز حس نسبتشان ضعیف است. در واقع
عصبیتهای فرهنگی و تعصبات فکری، قومی و قبیلگی میتواند ناشی از انحراف در حس
نسبت است.
در کشورهای توسعهیافته هم البته گاهی مردم یا سیاستمداران گرفتار انحراف
در حس نسبت میشوند اما چون سیستم عقلانی و تکاملیافته است بهمحض آنکه سیستم
متوجه شد، آن خطا را اصلاح میکند. در قرن بیستم هیتلر نمونه یک حس نسبت کاملاً
معیوب بود که به علت کاریزمای او، این حس به کل جامعه آلمان نیز منتقل شده بود. هم
ملت آلمان و هم جهان خیلی هزینه دادند تا این خطا اصلاح شد.
در سالهای اخیر، ترامپ و احمدینژاد نیز هر دو دچار مشکل در حس نسبت
بودند. اما آمریکاییان و بهطور کلی دنیای غرب به محض آنکه متوجه این انحراف و
خطرات آن شدند، کل سیستم، حتی خود همحزبیهای ترامپ، دستبهدست هم دادند تا این
خطا را اصلاح کنند. اما در کشور ما وقتی یک سیاستمدار با حس نسبت معیوب بر سرکار
میآید، و مثلاً قطعنامههای سازمان ملل را کاغذپاره میخواند، پاداش میگیرد و
برای او کف میزنند. تفاوت توسعهیافتگی و نیافتگی در همین بزنگاهها آشکار میشود.
خیلی هوش بالایی نمیخواهد که سیاستمداری بفهمد در این دنیای پیچیده و اقتصاد
جهانی یکپارچهشده و مناسبات سیاسی درهمتنیده، نباید قطعنامههای مهمترین نهاد
سیاسی و امنیتی جهانی را کاغذپاره بخواند، و نمیتوان در یک تریبون رسمی گفت فلان
کشور باید از نقشه زمین حذف شود، مگر اینکه او گرفتار بیماری حس نسبت باشد.
دوازده سال پیش یک کارشناس برجسته حوزه اطلاعات به من گفت شواهد زیادی
موجود است و تقریباً محرز است که اسرائیل سعی دارد در دفاتر و بیوت مقامات کشور و
مراجع تقلید نفوذ کند و ظاهراً این را مقامات اطلاعاتی کشور هم میدانند، فقط آنها
نمیتوانند مسیر نفوذ را کشف کنند. دستگیریهایی که بهعنوان جاسوس اسرائیل، در
سالهای اخیر در میان نزدیکان و اعضای دفتر تعدادی از مقامات کشوری و لشکری رخ
داده است، و نیز ترورهای ده سال اخیر، همگی مؤید این ادعای آن کارشناس است. اما
به گمان من مهمترین پیامد و خسارت این نفوذها، ترور شخصیتها یا انتقال اطلاعات
حساس نیست، بلکه این است که به احتمال زیاد اسرائيلیها از طریق این نفوذها، حس
نسبت مقامات ما را به انحراف میکشند که موجب اتخاذ مواضع یا جهتگیریهای سیاسی
میشود که در نهایت بهنفع اسرائيل تمام میشود. از نظر روانشناسی، بهانحرافکشاندن
حس نسبت، کار پیچیدهای نیست. میشود احتمال داد که آقای احمدینژاد یکی از سوژههایی
باشد که اسرائیل بر روی انحراف حس نسبت او از طریق نفوذیها سرمایهگذاری کرده
باشد. آخر برای من مفهوم نیست که چرا بیشتر مواضع ضد اسرائیلی آقای احمدینژاد
نهایتاً به نفع اسرائیل تمام شد.
در آذر ۱۳۸۸ وقتی برای نقد طرح هدفمندسازی یارانهها،
در دانشگاه اصفهان درمناظرهای
با مرحوم دکتر جمشید پژویان، مشاور اقتصادی دولت نهم، شرکت کردم،
پس از مناظره، با او در پارک سنگی دانشکده اقتصاد قدم زدیم. من هم در دهه شصت
دانشجوی دکتر پژویان بودهام و هم با او دوست بودم. گفتم دکتر جان، وضعیت آقای
احمدینژاد و گروهش از یکی از این سه حالت بیرون نیست. حالت اول این است که آقای
احمدینژاد و گروهش، آنگونه که برخی القاء میکنند، به باطن این عالم وصلند و
اطلاعات پشت پرده دارند و به اتکای آن اطلاعات این مواضع و رفتارها را اتخاذ میکنند.
اما به نظر نمیرسد چنین باشد. چون کسی که به چنان مقام معنوی رسیده است که به او
هدایت غیبی میرسد، باید در مدراج اخلاقی و عرفانی خیلی بالا باشد؛ یعنی هم تقوا و
کفّ نفس داشته باشد، هم طمأنینه قلبی داشته باشد و هم رفتارش بر مدار اخلاق بچرخد.
حالت دوم این است که بگوییم ایشان و گروهش خیلی سادهانگارند و بهره هوشی پایینی
دارند و این رفتارها و گفتارها و سیاستهایشان از سر کمفهمی و حماقت است. به
نظرم این هم نیست. چون هم سوابق تحصیلی آنها نشان میدهد که آیکیوی بالایی دارند
و هم زرنگیهایی که در مسائل مختلف دارند نشان میدهد که بسیار باهوشند. حالت سوم
این است که بگوییم آنها آگاهانه یا ناآگاهانه از جایی هدایت میشوند تا کشور را تخریب
کنند و من گمانم بر این است. و بعد اینجا دلایلم را در این مورد که چرا معتقدم
سیاستهای دولت نهم و بهویژه طرح هدفمندسازی آسیبها و تخریبهای جدی برای کشور
به همراه دارد (مطالبی که صلاح ندیده بودم در مناظره بگویم) را با ایشان مطرح
کردم. دکتر پژویان لبخندی زد و چیزی نگفت؛ و من چون احساس کردم دوست ندارد وارد
این گفتوگو شود، ادامه ندادم.
ایدئولوژیها نیز یکی از ابزارهایی هستند که حس نسبت را دچار انحراف میکنند.
ایدئولوژیها با تأکید افراطی و یکطرفه بر درستی برخی عقاید و انگارهها،
پیروانشان را گرفتار انحراف در حس نسبت میکنند. نژادپرستی هم بر همین انحراف حس
نسبت سوار میشود و سپس ظلمها میکند و خونها میریزد.
هم ایدئولوژیها و شخصیتهای اسطورهای (کاریزماتیک) میتوانند حس نسبت
جامعه خودشان را معیوب کنند، و معمولاً هم، این دو با هم رخ میدهند. اما متقابلاً
هم، کاریزماپرستی و تقدسبازی و دستبوسی در جامعهای رخ میدهد که حس نسبت
مردمانش معیوب شده باشد. اصولاً افراد و جوامعی که دنبال مرشد، پیر، مراد و انسان
کامل میگردند، حس نسبتشان معیوب شکل میگیرد. «انسان کامل» پدیدهای متعلق به عصر
توسعهنیافتگی است. در عصر توسعه شهروندانی لازم است که «کاملاً انسان» باشند.
در کلیپی دیدم وزیر اطلاعات در مصاحبهای میگفت وقتی آقای روحانی از من
برای وزارت اطلاعات دعوت کرد گفتم من هیچ سابقه اطلاعاتی ندارم، پذیرش چنین
مسئولیتی «آورده» میخواهد. آقای روحانی گفت «علوی تو آورده نداری؟ تو پسر فاطمه
زهرایی، از مادرت کمک بخواه». این همان حس نسبت آسیبدیده در مقامات ماست که در
این مورد، حاصلش میشود نفوذ عوامل اسرائیل در دستگاههای اطلاعاتی ما.
به گمان من نهی خداوند کریم از شرکورزی هم، همان نهی او از انحراف در حس
نسبت است. شرک یعنی انحراف در حس نسبت. فقط کسی که فهم درستی از قدرتها و فرصتها
و ثروتهای این عالم ندارد، دست به شرکورزی میزند. کسی که فهم درستی از قدرت و
حکمتهای آشکار و نهان این عالم دارد، هم ضعفهای خودش را میشناسد و هم ناتوانی
و ناچیزی قدرت دیگر مخلوقات را، گرفتار شرک نمیشود.
هیجان نیز حس نسبت را موقتاً تضعیف میکند. در هیجان و عصبانیت کارهایی میکنیم
که هیچ تناسبی با موقعیت ندارد و معمولاً پس از آرامشیافتن، از آن پشیمان میشویم.
بسیاری از دعواهای همسران از اینگونه است. مثلاً ممکن است بهسبب ریختن یک استکان
چای روی فرش، سه روز تنش را در خانه تجربه کنیم.
مغز انسان دارای سه سیستم تنظیم هیجان است: سیستم دفاع، سیستم امنیت و
سیستم انگیزش. بادامه مغزی (آمیگدال) از مهمترین بخشهای سیستم دفاعی مغز است.
وقتی سیستم دفاعی فعال میشود ما خطرات و مسائل منفی را بیشبرآورد میکنیم و
مسائل مثبت را کمبرآورد میکنیم. وقتی ما در شرایط هیجانی (نفرت، شادی، غم، خشم
و...) یا خطر قرار میگیریم بادامه مغزی فعال میشود، خطر را تشخیص میدهد و به
سیستم ترشح هورمون کورتیزول خبر میدهد. ترشح کورتیزول (یا هورمون استرس) بدن را
هشیار میکند و آمادگی دفاعی آن را بالا میبرد. این فرآیند به سلامت و بقای ما
کمک میکند.
اما
گاهی بهواسطه اینکه فرد در بلندمدت در معرض استرس زیاد و شرایط هیجانی مداوم بوده
است یا بهواسطه یک حادثه ناگوار، هستههای بادامه مغزی او بزرگ میشود و عملکرد
بادامه مغزی بهصورت مداوم بالا میماند یعنی بادامه مغزی بیشفعال میشود و موجب
ترشح بیش از اندازه کورتیزول میشود. در چنین شرایطی سیستم تنظیم هیجان فرد مختل
میشود و ما یا شاهد واکنشهای تند و پرخاشگرانه مداوم در فرد میشویم که هیچ
تناسبی با موقعیت ندارد، یا شاهد افسردگی او هستیم. درعینحال چنین شرایطی،
سیستم ایمنی بدن را نیز تضعیف میکند و فرد را مستعد بیماریهای جسمانی میکند.
احتمال دارد شرایط پراسترس بلندمدت در ایران، بادامه مغزی ایرانیان را بهتدریج
بزرگ کرده باشد. مثلاً سه سال پیش تهران جزء شش شهر پراسترس دنیا معرفی شد. به
همین علت ما سال به سال شاهد افزایش پرخاشگری ایرانیان از یک سو، و افزایش انواع
بیماریها مانند سرطان و اِماِس، از سوی دیگر هستیم. بنابراین شاید یکی از علل
تشدید درهمریزی حس نسبت ایرانیان در سالهای اخیر، بزرگشدن بادامه مغزی آنها
باشد.
این روزها پیدرپی شاهد پایینآمدن آستانه تحمل ایرانیان در کوچه و بازار
هستیم. وقتی هزاران ایرانی فقط به خاطر انتشار یک عکس از پیروزی در مقابل تیم
ایران، توسط لیونل مسی، به صفحه او در اینستاگرام حمله میبرند و سیلی از فحاشی را
نثار این بازیکن برجسته فوتبال میکنند؛ یا وقتی بهسبب یک اشتباه کوچک یک هنرمند
او را در شبکههای حقیقی و مجازی از هستی ساقط میکنند؛ یا وقتی سیاستمداری بهسبب
خستگی یا بیدقتی یک جمله نامناسب را بهکار میبرد، سیلی از تمسخر در شبکههای
مجازی راه میافتد، نشانههای ازکارافتادن سیستم تنظیم هیجان اجتماعی و بنابراین
بههمخوردن حس نسبت جمعی ایرانیان است. به گمانم سیستم تنظیم هیجان جامعه ما بههم
ریخته و حس نسبت آن بهصورت پایدار معیوب شده است.
پیاژه میگوید کودکان تا سن یازده سالگی توانایی درک نسبتهای روابط و
قدرت استدلال نسبی ندارند؛ یعنی روی یک بُعد متوقف میشوند و قدرت درک همزمان همه
ابعاد یک پدیده را ندارند. بدین معنی که در حوزهٔ مفاهیم، نه اشیاء، حس نسبت
کودکان تا یازده سالگی، تکامل نیافته است. شاید بتوان گفت جامعهای هم که حس نسبتش
از کار افتاده باشد، جامعهای است که در سنین کودکی فرومانده است.
بنابراین جوامعی هم که شرایط اجتماعی یا سیاسی آنها بهسادگی هیجانی میشود،
حس نسبتشان موقتاً تعطیل میشود. جنگها، شورشها و حتی گاهی یک خبر، میتواند فضا
را هیجانی کند و حس نسبت را موقتاً از کار بیندازد. وقتی یک مسلمان مهاجر در اروپا
یک جرمی مرتکب میشود، همه توجهها روی آن متمرکز میشود و حس نسبتها بههم میریزد
و بعد گروههای نژادی فرصت تحرک مییابند و درخواست اخراج مهاجران مسلمان را میکنند.
در چنین شرایطی کسی به میلیونها مهاجر مسلمان درستکاری که در اروپا دارای زندگی
قانونمند و اخلاقی هستند توجه نمیکند. شگرد سیاستمداران پوپولیست برای موجسواری
سیاسی نیز بهرهگرفتن از همین بههمریختگی حس نسبت است. آنان یا در کمین میمانند
تا یک واقعه رخ دهد یا خودشان دست به ایجاد حوادث ساختگی میزنند تا بتوانند حس
نسبت جامعه را بههم بریزند و سپس به سود اهداف مورد نظرشان، موج ایجاد کنند.
این روزها، که مناسبات سیاسی و امنیتی در منطقه آشفته شده است و ناامنیهایی
نظیر ترور اخیر در کشور رخ داده است، همه بهویژه مقامات کشور، باید مراقب باشند
که گروههای اندکی که در مقایسه میان تواناییها و امکانات ما با دنیا دچار ضعف و
انحراف جدی در حس نسبت هستند و بهواسطه کمیِ آگاهی یا منافع احتمالی بر طبل
تندروی و درخواست پاسخ قاطع میکوبند، فضا را به دست نگیرند و ما را بهسوی واکنشهای
هیجانی نبرند. شکست در یک نبرد، بهتر از آن است که جنگ را ببازیم. ما اکنون بیش از
هر زمان دیگر در کل تاریخ بعداز انقلاب، نیازمند عقلانیت در تصمیم و طمأنینه در
اقدام هستیم. سیاستمداران و نظامیان مراقب باشند که با گفتارشان در این واقعه
اخیر حس نسبت ایرانیان را به انحراف نبرند و شرایط را پیچیده نکنند، قولهای نابهجا
ندهند و تهدیدهای توخالی نکنند. فراموش نکنیم که در گذشته بابت انحراف در حس
نسبتمان خطاهای فراوانی در سیاستخارجی و داخلی کردهایم. دیگر فرصت چنین خطاهایی
را نداریم.
و نکته آخر: همین تخریب حس نسبت است که باعث شده است در ایران هیچکس در
جای خود نباشد. وقتی در جامعهای نسبتها بههم میریزد و حس نسبت تخریب میشود
دیگر هیچکس در جای خود نمیماند و همه میخواهند جای دیگری باشند. و این یک غصه
فرهنگی و یک قصه تاریخی است که گویا از خیلی دور در جامعه ما ریشه داشته است.
بشنوید از حکیم نظامی بزرگ:
خرابی درآمد به هر پیشهای بتر زین
کجا باشد اندیشهای؟
که پیشهور از پیشه بگریختست به کار
دگر کس درآویختست
بیابانیان
پهلوانی کنند ملکزادگان
دشتبانی کنند
کشاورز شغل سپه، ساز کرد سپاهی،
کشاورزی آغاز کرد
جهان را نماند عمارت بسی چو از
شغل خود بگذرد هر کسی
با
سلام. فرمایش شما متین. با این حساب بفرمایید « كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت
فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ» در منظومه فکری
جنابعالی و بحث «حس نسبت» کجا قرار میگیرد؟
ادامه کامنت قبلی من: .... می توانید تا ۴ همسر بگیرید اما در آیه ۱۲۹ همان سوره یک شرط میگذارد «این که
عدالت بورزید» و بعد بلافاصله می فرماید «و هرگز نمی توانید». می گوید « وَلَنْ
تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» (ترجمه
انصاریان: و شما هر چند حریص [بر عدالت] باشید، هرگز نمی توانید [از نظر علاقه و
میل قلبی] میان زن ها [یی که در عقد خود دارید] عدالت ورزید). یعنی خدا به صراحت
می گویم شما هرگز نمی توانید بین همسرانتان عدالت بورزید، این به این معنی است که
پس حق ندارید چهار همسر بگیرید. اما علمای ما این آیه را اصلا نادیده گرفته اند.
اما پیامبر حق دارد، چرا؟ چون پیامبر توان برقراری عدالت را دارد. پس مردان ما
اول باید بروند ویژگیهای اخلاقی پیامبر را کسب کنند بعد بگویند خوب حالا ما مجوز
چهار ازدواج همزمان را داریم. در آیه مورد اشاره شما نیز لطفا شما اول بروید رفتار
جامعه تان را مومنانه کنید بعدی ادعا کنید که خدا فرموده است چه بسا لشکر کمی که
در برابر لشکر زیادی پیروز می شود. دقیقا شما دوستانی که اینگونه می اندیشند
گرفتار خطای حس نسبت هستید.
عرض
سلام و احترام عدالت
در علاقه قلبی و محبت نیست. این موضوع عقلا معنی ندارد. عدالت در امور مادی و غیر
قلبی است.
الان که حضرت زینب سلام الله علیها و نه امام معصوم علیهم السلام بعد از
حضرت نتایج صحنه عاشورا را تبیین کرده و آبها از آسیاب افتاده ما به امام حسین
علیه السلام میگوییم ‹یا لیتنا کنا معک» ولی در آن لحظات حساس کسانی که معیارشان
الگوی حس نسبت شما بود صحنه را ترک کردند و حتی بعد از روز عاشورا هم خوشحال بودند
که پیش بینیهای شان درست از آب درآمد و حسین(ع) با درنظر نگرفتن واقعیت خود و
خانواده اش را به خطر انداخت.
پیروز صحنه عاشورا که بود؟
سپاه دشمن مجهز و از لحاظ نفرات و تجهیزات غیر قابل مقایسه بود با کاروان
امام حسین که همراه بود با شش ماهه و سه ساله و نوجوان و
...
و البته هرچند حس نسبت، معیار مناسبی برای برخی محاسبات و قضاوتهاست ولی
هر موضوعی را با این تک معیار نمیتوان جمع بندی کرد و نقدهای بسیاری بر این متن
وارد است...
سلام
دکتر، زحمت زیادی برای نوشتن این متن کشیده اید، اما به نظرم همه ی حقیقت را بیان
نکرده اید، علت نیز معلوم است چون از دریچه ی معلومات خود در برخی از مباحث سیاسی
و انسان شناسی به حس نسبت نگاه کرده اید و این هم امری طبیعی است، این مقاله ی شما
در زیباترین حالت مرا به یاد فرشتگانی می اندازد که سالها قبل از انسان آفریده شده
بودند و به مقتضای آفرینش تک ساحتی و نورانی خود نمی توانستند همه ی حقیقت انسان و
جهان را ببینند و زمانی که خدا فرمود من می خواهم در زمین جانشینی برای خود قرار
دهم، حس نسبتشان گل کرد و به خدای متعال اعتراض کردند که چگونه می تواند چنین
انسانی جانشین تو باشد، در حالی که ما سال هاست تسبیح و تقدیس تو می کنیم و وقتی
خدای متعال فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید، تعبدا پذیرفتند و زمانی
امر برای آنان واضح شد که محمد (ص) را دیدند که با رسیدن به مقام قاب قوسینی،
وجودش پر از خدا شده بود و به حق شایسته ی جانشینی او بود و وقتی نور وجودش به
کالبد جسمانی او، هزاران سال بعد تابید و در زمین قرار گرفت، حس نسبت انسان معنای
حقیقی خود را به همه نشان داد، حتی به کارشناسان اقتصادی و سیاسی به ظاهر عاقل
زمان همچون ابو سفیان و ولید بن مغیره مخزومی و ابو جهل که به خاطر اندیشیدن های
گاه و بیگاهش عده ای او را ابا الحکم می نامیدند.
هیتلر
و چنگیز و امثال اونها رو فراموش نکنید، به نظر میرسه حق با فرشته ها بوده.
آنان
و طرفدارانشان که محمد را یتیمی گوسفند چران می پنداشتند که کاری از پیش نخواهد
برد، حس نسبتشان نه از روی جهل که از روی تدبیر و تدبر بود و این حس به حس نسبت
محمد (ص) طعنه می زد و آن را کوچک و حقیر می شمرد. اما زمانی به حس نسبت خود شک
کردند که دیدند محمد (ص) با ده هزار لشکر به سمت آن ها می آید. لشکری که نه تنها
به فتح مکه، بلکه به شکست یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی آن زمان یعنی
امپراطوری ساسانی می اندیشد، گویی محمد (ص) حس نسبت آنان را به هم ریخته و آنچنان
باوری به آنان داده که هر نفر از آنان چهل نفر است... بگذریم، شاید محمد (ص) در
کتاب خدایی که بر بام هستی ایستاده است، خوانده بود که: «چه بسا گروه های اندک که
بر گروه های بسیار پیروز شده اند» (بقره/249).... شاید امام خمینی (ره) و یاران او
نیز در کتاب محمد (ص) همین را خوانده بودند...
در
جنگ ایران و روس و ایران و عراق و عملیات آخوندک هم همین رو خونده بودیم.
بسیار
از این نوشته متاثر شدم. در این بحث جایگاه امداد غیبی و دست خدا کجاست؟ داستان یک
به بیست مندرج در قرآن کجاست؟ مطلب شما را چند روز قبل خواندم و خواستم جوابی
بنویسیم. امشب یعنی 21 آبان ماه قبل از خبر 20 و 30 برنامه مکتب حاج قاسم را پخش
کرد توصیه میکنم از برنامه تلوبیون آن را ببینید و قرائت حاج قاسم را از رفتار حاج
همت را درک کنید. هر چند معتقدم همانطور که نوشته اید نمیدانیم در مغز آنها چه می
گذشت چون باور دارد توان درک آن را ندارید. باشد در عالم پس از دنیا
همین
نسبت یک به بیست باعث شد موقع جنگ با رپس ها فکر کنیم که خدا به ما قدرت ویژه میده
و محاله روس کافر بر ما پیروز بشه و شد آنچه نباید میشد.
۶/همین قطع نامه هایی که شما از کاغذ
پاره نامیدنش نگران هستید برای بعضی از کشور ها کاغذ پاره که هیچ…..پِهِن ، هم
نیست . ۷/ این
کاغذ پاره های حقوق بشری و سازمان ملل چرا هیچ.وقت به نفع مردم گرسنه وومظلوم دنیا
نیست …و فقط برای فروش اسلحه و ایجاد جنگ امضا می شود ؟؟؟ ابراهیم حسن زاده
شما
با مناسبات قدرت آشنا نیستین، انتظار دارین دیدگاههای شما در مناسبات قدرت پیاده
بشه که چنین چیزی ممکن نیست. کشوری که قطعنامه براش اهمیتی نداره دلیلش اینه که
مناسبات قدرت رو میشناسه و بر اون اساس کار میکنه و جزوی از بازیه. ضمنا قطعنامه
برای فروش سلاح نیست، برخی قطعنامه ها برای منع فروش سلاح بوده. قطعنامه های دیگه
ای هم وجود داشتن که با نظر شما سازگار باشن اما اونها هم ناقض قدرت نیستن.
برای
اینکار علاوه بر تکیه بر دریافتهای دانشمندان و متفکران و روشنفکران واقعی، بسیار
از علمی که کتاب خدا آنرا برای مردم فرستاده است استفاده کرد.جمعی که از کتاب خدا
دورند نمی توانند حس نسبت مناسبی در مواجهه با دنیایی که قوانینش را خدا مقرر کرده
پیدا کنند و همواره اشتباهاتی وجود خواهد داشت.امیدوارم در کنار مطالعات زیادی که
دارید کتاب قران را بیشتر از همه ارج دهید تا ان شاءالله مقالاتی به مراتب سازنده
تر از جانب شما شاهد باشیم. موفق و مؤید باشید.
اگر
این پیشنهاد شما ممکن م عملی باشه ابتدا باید اعراب که به عربی هم مسلط هستن به
دستورهای قرآن عمل کنن و از فواید اون بهره مند بشن. حالا یا اعراب دارن همین کار
رو میکنن و برای همین بهره مند شدن که در اینصورت باید ما هم همون کار رو بکنیم، و
یا اعراب این کار رو نمیکنن که لابد امکانش فراهم نبوده چون تعصب دینی اونها کم نیست
و مساجدشون همیشه پره و معتقد هم هستن.
بسیار جالب بود، در رمان برباد رفته
شخصیت رت باتلر که مورد غضب مردم هم هست به جنوبی ها میگه که در جنگ با شمالی ها
شکست می خوریم چون ما فقط پنبه و برده و غرور داریم اما شمالی ها کارخونه اسلحه
سازی و صنعت دارن، مردم از حرفش عصبانی میشن اما آخرش مشخص میشه که درست میگفته.
صدام هم در حمله به کویت و درگیر شدن با آمریکا و ۳۴ کشور
همراهش دچار همین اشتباه شد.
با سلام و تشکر بابت زحمت فراوانی که
برای این مغلطه گری ها کشیده اید. احتما سبک بی بی رو خوب یاد گرفتین. نمیدونم
شاید سبک جدیدی از خود شما باشه. درهر صورت ممنون. یاعلی.
با عرض سلام .بسیاری از فرمایشات شما
در ذهن بنده است .شما به زیباترین صورت وروش آن را بیان نموده اید بنده تحصیل کرده
رشته مهندسی هستم ولی مطالعه آثار شما بنده را به وجد می اورد از شما سپاسگزارم که
ما حصل تفکرات ومطالعتتان را رایگان در اختیار جامعه خودتان میگذارید .استاد
میدانم که قدر دانی شایسته از شما نمیشود .فراموش نفرمایید اینجا جهان سوم نام
دارد
سلام. كاملا درست وعالي نوشتيد تشكر و
قدر داني از اينكه تو همين شرايط اساتيدي چون شما داريم و قدر دان نداريم تا از
شما در مسئوليتهاي مختلف شخصا استفاده شود و حتما بايد در مراجع قدرت بالاترحضور
داشته باشيد ايا تلاشي ميكنيد و يا تلاشي جهت حضور شما ميشود ؟ به اميد حضور شما و
اجراي انديشه خاي شما در قدرت آمين
بازگو میکنید ، اما بعد در باره فردوسی
خود قبوقبول میکنید که درست نمی دانید پس بدانید فردوسی مانند برتولد برشت فاصله
گذاری میکند ، پس از سخن یک پهلوان با شاه سخن را قطع می کند پ خود سخنی میگوید که
خلاف آن است مثلنمثلن در مورد نظر مخالف دختر داشتن پس از سخن شاه کابل ، می گوید
دختر و پسر فرق می کند تنها باید به آیین باشند . خیلی ابرادت دیگر هست بخاطر
ریزی خط صرف نظر میکنم
۰دوم
منشور کوروش اگر فریب بود
در موزه ی کشوری بزرگ نگهداری نمی شد سوم ههوس ایرانی ها براساس چه معیاری ارزیابی
سده آیا نمونه آماری از همه مناطق گرفته شده یا همان حس نسبت معیوبی آن را گزارش
کردند و شما هم
استاد عزیز ،حرفی باقی نمانده تمام
آنچه موجب عقب ماندگی جوامع و کشورها بود را به شکلی گویا ، مستند و مستدل بیان
کردید. خداوند طول عمر باعزت به شما عنایت کند و مردم دنیا به ویژه ما مردم ایران
را هدایت کند. و آنهایی که قابل هدایت نیستند در جهل خود نگه میدارد تا به گورستان
تاریخ سرنگون کند. آمین.
۶/همین قطع نامه هایی که شما از کاغذ
پاره نامیدنش نگران هستید برای بعضی از کشور ها کاغذ پاره که هیچ…..پِهِن ، هم
نیست . ۷/ این
کاغذ پاره های حقوق بشری و سازمان ملل چرا هیچ.وقت به نفع مردم گرسنه وومظلوم دنیا
نیست …و فقط برای فروش اسلحه و ایجاد جنگ امضا می شود ؟؟؟ ابراهیم
حسن زاده
با تشکر از موارد مطرح شده خواستم
موردی رو مطرح کنم که شاید مهم هم نباشه برای این گفتگو ولی عمارت عالی قاپو و
مسجد شیخ لطف الله درست وسط میدان ساخته شدند . ولی پس از ان مسجد شاه در داخل
میدان ساخته شد و قرینه سازی را بر هم زد .چون دوستان زیادی حرف های شما را
میخوانند ، خواستم توضیح دهم تا برداشت غلط نداشته باشند.
مرحوم
دکتر داوود فیرحی یک یاد داشتی داشتند به عنوان "تحلیل داوود فیرحی دربارۀ
عاشورا/ جنگ و مبارزه نبود، فرار از بیعت بود" که در بیشتر سایت های خبری
منتشر شد. این عنوان رو گوگل بفرمایید به اون یاد داشت می رسید. فکر می کنم پاسخ
شما در همین یاد داشت به طور کامل داده شده باشه. و اگر به قول شما آنها اسطوره هستند و در ابرها حرکت میکنند وماموریت وجود
آنها و نهج البلاغه و...چیز دیگریست اگر در سال شصت و یک هجری در کربلا بودید چه
میکردید؟
و اساسا ما هزار و چهارصد سال است روضه برای چه میگیریم و خورشت قیمه چه
مصیبتی را میخوریم...
به
غیر از دو خط اول اول، الباقی این کامنت نقل قول از خواننده دیگری است که تلاش شده
در دو خط اول پاسخ اون داده بشه. برای اجتناب از سو تفاهم و نیز رعایت امانت لطفا
این اصلاح شود
سلام برای شما که خودتان رو مسلمان
(ولیبرال) می پندارید، مایه تأسف است که مخاطب شما شما رو رجوع می دهد به قرآن و
بسیاری آنرا رد می کنند . این نظرات حاصل نوشته های جانبدارانه ی لیبرالیستی شماست
که شما به طرف لیبرال قش کرده اید
سلام. ای کاش کسانی که رای منفی به شما
دادند یک بار متن رو دقیق بخوانند و تناقضات بی شمار رو با اندکی مطالعه متوجه و
یادآوری می کردند تا هر کسی هر حرفی رو نگوید نسبت ندهد
بنظرم منطق و واقع بینی حکم میکند،در
تحلیل و پیشبینی رفتار و کردار هر فرقه و مسلکی، با علم و روانکاوی شخصیت، خود را
در موقعیتشان قرار دهیم و از دریچه دید و جهانبینی شان فارغ از عاقلانه ، احمقانه،
درست یا نادرست و ... دنیا را ببینیم، در
اینصورت متوجه خواهید شد که حاکمان و سران حکومتی کاملا درست و حسابی شده و موفق
عمل کرده اند و ۴۲ سال است صاحب قدرت و ثروتند بر عکس
مخالفین.
با سلام و احترام خدمت استاد رنانی
عزیز. مقاله بسیار شیوا و آموزنده ای بود. با کمال تأسف، حکمرانان ما (که از همین
مردم هستند) علاوه بر آنکه حس نسبتشان معیوب است، دچار غرور و خودشیفتگی هم هستند
که در نتیجه آن اصلاح امور و کشور بسیار دور از ذهن و غیر عملی می شود.
ضمن سلام و ارادت.زنده باد جناب دکتر
مثل همیشه عالی.بنظرم شما خواستید کلام خدا را متذکر شوید که برای تغییر سرنوشت
جمعی باید آنچه در درون متن است را تغییر بدیم(ذهن و نرم افزار) واثبات این مطلب
حضرت علی(ع) که سودمندترین دانش ها شناخت نفس است.مرحبا.
خیلی خلاصه ما تحت تاثیر اسطوره ها و
افسانه های برآمده از ایدئولوژی و افسانه ها ی ملی خودمونو بزرگتر از واقع می
بینیم که نتیجه ش می شه این فلاکتی که امروز دچارشیم . متاسفانه آنطور که از کامنت
مخاطبانتان برمی آد این مرض هنوز کاملا درمان نشده و یا بقول شما ملت ما هنوز دوره
طفولیت را پشت سر نگذاشته
جناب رنانی درود مرا بپذیرید از
خاندن نوشته های شما حالتی وصف نا شدنی نصیبممگردد که ناشی از دانش وبینش انسانی
شماست حتا
زمانیکه از دردها میگوئید وجود انسان هائی چون شما،
حقارت زیستن در شرایط حال را برای ما کمی آسانتر
میکند احاطه شما بر مواردی که انگشت برآنها میگزارید
رشگ انگیز است خامه تان بر قرارباد.
با سلام و احترام تحلیل
بسیار زیبایی از حس نسبت ارایه شده که جای تشکر و قدردانی از جناب آقای دکتر رنانی
دارد. ای
کاش مسئولین کشور هم مطالب ارائه شده را مطالعه فرمایند.
با
درود و احترام، تجارب
تاریخی چندگانه نشان داده دشمن و توطئه پنداری عام،گسترده و در نادرست ترین شکل
آن: منحصر و ساده انگاری شده،به همراه "توهم استغنا" و "کمال
پنداری مطلق" ،بدترین "خطای حس نسبت " است که انزوای مطلق به بار
آورده است. یادمان
باشد : ... كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى ﴿۶﴾حقا
كه انسان سركشى مى كند (۶) أَنْ
رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾همين
كه خود را بى نياز پندارد (۷) و نیز
: "از محبت خارها گل می شود"
...
ممنون یادداشت
مرحوم دکتر داوود فیرحی رو مطالعه کردم فارغ
از میزان صحیح بودن تحلیل مرحوم از واقعه عاشورا و نقدهایی که به این یادداشت وارد
است:
پیرامون
کاربرد حس نسبت در مورد این واقعه باید عرض کنم که اگر حرکت امام حسین را طبق نظر
دکتر با عناوین خروج و اصلاح و نهضت بیان کنیم نه قیام، باز هم مسیله ای که مطرح
است عدم تناسب ظاهری است.
در
این یادداشت آمده است: «کوفیان به دلیل ترس از شام به امام حسین تمایل داشتند، اما
جرات میدانداری نداشتند و به همین دلیل فرزدق به امام میگوید: قلوب کوفیان با
توست اما شمشیرهایشان با امویان است. سیدالشهدا میفرماید: درست است و مردم بنده
اموال شان هستند و اگر تناقضی بین دنیا و دین باشد، بسوی دین نمیآیند.»
میگه
کوفیان جرات میانداری نداشتند! یعنی کسانی که معیار تصمیم گیری شان حس نسبت بود نه
رهنمود امامشان، با سبک و سنگین کردن بین حرکت امام حسین و تهدید حکومت و دین و
دنیایشان، عملکرد نهایی شان تنها گذاشتن امامشان شد!!!!
... در مورد اون مطالعه و آیکیوی ایرانیها هم وقتی دیدم نوشتید که در سال ۲۰۰۲ یک مطالعه بیرون اومده، اول ذوق کردم
که یک مطالعه بالاخره پیدا شد در این زمینه،
اصرار
ما بر دانستن و بزرگنمایی یا کوچک شمردن بهره هوشی متوسط ایرانیان برای چه منظوری
دنبال می شود؟! مگر همانطور که اشاره کردید حتی اگر مطالعه ای بر مبنای روش تحقیق
علمی، استاندارد و روز آمد از تمام ملتها در دست باشد دانستن تمام متوسط بهره های
هوشی و حتی تفاصیل جزیی تر چه مشکلی را حل می کند؟!! مگر
در دوران انتهایی جنگ جهانی دوم فرماندهان ژاپنی که اسکادران های کامیکازه ژاپنی
را برای نابودی پرل هاربر تهییج و به ماموریت با انتهای فنا شدن کامل آنها گسیل
کردند! آدم های کم هوش یا کودنی بودند؟ یا بالعکس نوابغ فرماندهی جنگی ژاپن بودند؟
که اغلب ناوگان دریایی موجود ایالات متحده و برخی سایر تاسیسات را در ان حملات انتحاری
نابود کردند؟! همراه با جند هزار نفر تلفات انسانی؟یا خلبانهای کامیکازه ژاپنی
خیلی کودن و با بهره هوشی کم بودند؟نتیجه نهایی اعمال مجموعه های هوشمند نظامی چه
شد؟ آیا
ما قادر به برآورد و اندازه گیری مطلوبیت و اثربخشی نهایی مدلهای طراحی شده خرد و
کلان پیشنهادی خود خاصه در موضوعات مرتبط با علوم انسانی و حتی شبیه سازی علمی
آنها پیش از پیاده سازی هستیم؟ مهمتر از آن : دانستن بهره هوشی حال حاضر مجریان و
نسبت متوسط آن در میان توده های عوام و با عرض معذرت، گله های انسانی در جوامع
مختلف کنونی آیا اصولا نقش و سهمی در شکل گیری جریانات شاخص در نظامات و وقایع مهم
و اثر گذار تاریخ سرزمین های خود دارد؟
سلام. ضمن تشکر از موشکافی دکتر رنانی
سوال من اینجاست اگر مثلا حس نسبت ما چیزی را درست برآورد کرد آنگاه با آن باید
چکار کرد. فرض کنید حس نسبت ما درست کار کرد و دریافتیم فلان قدرت خارجی از ما
بسیار قویتر است و زورمان به حریف نمی رسد. آیا باید در کمال واقع بینی ظلم را
بپذیریم و قبول کنیم متجاوز بر ما حکومت کند. گمان می کنم برخورد با حس نسبت خود
نسبی است. ای بسا برای جلوگیری از خفت و خواری و البته ترس بهتر باشد حس نسبت را
تغییر دهیم تا بتوانیم دفع شر کنیم. حالا این شر می خواهد یک قدرت قاهر خارجی باشد
نظیر روسیه در تاریخ یا آمریکا در حال و خواه می خواهد شدی نهان باشد نظیر دگرباشی
که آنرا آقای دکتر متاسفانه به نوعی مدارا تعبیر کرده اند و اصلا همین
. همین
است که می بینیم تحت عناوینی بسیار زیبا و فریبنده نظیر حس نسبت نه به آب و خاک
غرق می ماند و نه از اعتقاد و تفکر و همین می شود که هرکس مثال یک متفکر غربی فکر
نکند می شود عقب آمده و متحجر. خلاصه حس نسبت را هم نسبی باید گرفت.
بسیار از این نوشته متاثر شدم. در این
بحث جایگاه امداد غیبی و دست خدا کجاست؟ داستان یک به بیست مندرج در قرآن کجاست؟
مطلب شما را چند روز قبل خواندم و خواستم جوابی بنویسیم. امشب یعنی 21 آبان ماه
قبل از خبر 20 و 30 برنامه مکتب حاج قاسم را پخش کرد توصیه میکنم از برنامه
تلوبیون آن را ببینید و قرائت حاج قاسم را از رفتار حاج همت را درک کنید. هر چند
معتقدم همانطور که نوشته اید نمیدانیم در مغز آنها چه می گذشت چون باور دارد توان
درک آن را ندارید. باشد در عالم پس از دنیا
آنان و طرفدارانشان که محمد را یتیمی
گوسفند چران می پنداشتند که کاری از پیش نخواهد برد، حس نسبتشان نه از روی جهل که
از روی تدبیر و تدبر بود و این حس به حس نسبت محمد (ص) طعنه می زد و آن را کوچک و
حقیر می شمرد. اما زمانی به حس نسبت خود شک کردند که دیدند محمد (ص) با ده هزار
لشکر به سمت آن ها می آید. لشکری که نه تنها به فتح مکه، بلکه به شکست یکی از
بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی آن زمان یعنی امپراطوری ساسانی می اندیشد، گویی
محمد (ص) حس نسبت آنان را به هم ریخته و آنچنان باوری به آنان داده که هر نفر از
آنان چهل نفر است... بگذریم، شاید محمد (ص) در کتاب خدایی که بر بام هستی ایستاده
است، خوانده بود که: «چه بسا گروه های اندک که بر گروه های بسیار پیروز شده اند»
(بقره/249).... شاید امام خمینی (ره) و یاران او نیز در کتاب محمد (ص) همین را
خوانده بودند...
سلام دکتر، زحمت زیادی برای نوشتن این
متن کشیده اید، اما به نظرم همه ی حقیقت را بیان نکرده اید، علت نیز معلوم است چون
از دریچه ی معلومات خود در برخی از مباحث سیاسی و انسان شناسی به حس نسبت نگاه
کرده اید و این هم امری طبیعی است، این مقاله ی شما در زیباترین حالت مرا به یاد
فرشتگانی می اندازد که سالها قبل از انسان آفریده شده بودند و به مقتضای آفرینش تک
ساحتی و نورانی خود نمی توانستند همه ی حقیقت انسان و جهان را ببینند و زمانی که
خدا فرمود من می خواهم در زمین جانشینی برای خود قرار دهم، حس نسبتشان گل کرد و به
خدای متعال اعتراض کردند که چگونه می تواند چنین انسانی جانشین تو باشد، در حالی
که ما سال هاست تسبیح و تقدیس تو می کنیم و وقتی خدای متعال فرمود: من چیزهایی می
دانم که شما نمی دانید، تعبدا پذیرفتند و زمانی امر برای آنان واضح شد که محمد (ص)
را دیدند که با رسیدن به مقام قاب قوسینی، وجودش پر از خدا شده بود و به حق شایسته
ی جانشینی او بود و وقتی نور وجودش به کالبد جسمانی او، هزاران سال بعد تابید و در
زمین قرار گرفت، حس نسبت انسان معنای حقیقی خود را به همه نشان داد، حتی به
کارشناسان اقتصادی و سیاسی به ظاهر عاقل زمان همچون ابو سفیان و ولید بن مغیره
مخزومی و ابو جهل که به خاطر اندیشیدن های گاه و بیگاهش عده ای او را ابا الحکم می
نامیدند.
مرحوم دکتر داوود فیرحی یک یاد داشتی
داشتند به عنوان "تحلیل داوود فیرحی دربارۀ عاشورا/ جنگ و مبارزه نبود، فرار
از بیعت بود" که در بیشتر سایت های خبری منتشر شد. این عنوان رو گوگل
بفرمایید به اون یاد داشت می رسید. فکر می کنم پاسخ شما در همین یاد داشت به طور کامل
داده شده باشه. و اگر
به قول شما آنها اسطوره هستند و در ابرها حرکت میکنند وماموریت وجود آنها و نهج
البلاغه و...چیز دیگریست اگر در سال شصت و یک هجری در کربلا بودید چه میکردید؟
و
اساسا ما هزار و چهارصد سال است روضه برای چه میگیریم و خورشت قیمه چه مصیبتی را
میخوریم؟!!!
الان
که حضرت زینب سلام الله علیها و نه امام معصوم علیهم السلام بعد از حضرت نتایج
صحنه عاشورا را تبیین کرده و آبها از آسیاب افتاده ما به امام حسین علیه السلام
میگوییم ‹یا لیتنا کنا معک» ولی در آن لحظات حساس کسانی که معیارشان الگوی حس نسبت
شما بود صحنه را ترک کردند و حتی بعد از روز عاشورا هم خوشحال بودند که پیش بینیهای
شان درست از آب درآمد و حسین(ع) با درنظر نگرفتن واقعیت خود و خانواده اش را به
خطر انداخت.
پیروز
صحنه عاشورا که بود؟
سپاه
دشمن مجهز و از لحاظ نفرات و تجهیزات غیر قابل مقایسه بود با کاروان امام حسین که
همراه بود با شش ماهه و سه ساله و نوجوان و
...
و
البته هرچند حس نسبت، معیار مناسبی برای برخی محاسبات و قضاوتهاست ولی هر موضوعی
را با این تک معیار نمیتوان جمع بندی کرد و نقدهای بسیاری بر این متن وارد است...
به
غلط استناد به آیه249سوره بقره عده کمی یرعده زیادی پیروز میشوندمگر رهبرشان ازطرف
الله انتخاب شده باشدإِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا 2آیه
بالاتر ش رانخوانده ایدهمانا خدا برانگیخت برای شما طالوت را پادشاهی
درست
است که غیبت امام معصوم یا پیامبر الهی خسارت بزرگی است ولی تجربه ثابت میکنه که
با حفظ خلوص نیت و تشخیص مسیر مرضی الهی میتوان به تحقق آیه رسید. یعنی
در زمان غیبت نمیشه روی کمکی از جانب خدا حساب کرد؟ یعنی
فقط باید نسبت های مادی رو در نظر بگیریم؟ یعنی
همه پیروزی هایی که با حساب حس نسبت جور درنمیآید اتفاقی بوده؟ یعنی
یومنون بالغیب الان صادق نیست
تروریست های آمریکایی و اروپایی با کج
اندیشی یا حس نسبت غلط
635 هزار
تن بمب جهنمی را روی زن و بچه ی کره ای ریختند و
3 میلیون
کره ای را کشته و زخمی کردند تا ایدئولوژی مرگبار نظم نوین جهانی را به آنها دیکته
کنند. ملتهای مستضعف جهان قربانی ایدئولوژی فاشیستی و استعماری غرب هستند. مدعیان
روشنفکری جاده صاف کن بمب افکن های ناتو هستند. تمام دنیای به اصطلاح آزاد پشت
صدام بود تا ایران را اشغال کند و رژیم کودتایی پهلوی را با کمک بختیار و اویسی
دوباره باز گردانند
درود و عرض خسته نباشید شکل گیری
معیوب حس نسبت را در ابتدا بخوبی آغاز کردید، ولی شما با اطمینان از تاریخ دوران
حمله اعراب و مغول و چالدران و غیره نوشتید. آیا هرگز فکر کرده اید که اینها ممکن
است تاریخ واقعی نباشند، و در جهت شکل گیری معیوب حس نسبت باشند، یعنی جهت شکل گیری
معیوب حس نسبت، این تاریخها دستکاری شده و بخورد ملتها داده اند؟ پاینده
باشید. جهت
اطلاع به تارنمای ارگ ایران مراجعه نمایید.
http://arq.ir
با
سلام آقای دکتر به گمانم کشف شور انگیزی کرده اید و آنگاه با شیفتگی بسیار و در
شتابی بیشتر تلاش کرده اید این کشف را مستدل کنید.دانش آموخته ی زبان و ادبیات
فارسی و عربی و مدرس شاهنامه و مثنوی مخلصتان محسن یارمحمدی
... با
درود به جناب دکتر رنانی عزیز و جناب یارمحمدی.در این مورد تا حدودی هم نظر با
جناب یار محمدی هستم ولی توضیحی ضروری است: تارنما، امکانی مضیق سنتی و ایستا است
برای طرح مونولوگ وار محصولات نوین نظرگاه و شکوفه های اندیشه ورزی های ایشان،نه
صرفا" به عنوان استاد اقتصاد دان نهادگرا، بلکه ناظری فرهیخته و متفکری
دردمند که جهد و همت می کند تا موتور خاموش شده توسعه اقتصادی -و بلکه توسعه همه
جانبه --در کهن دیارمان را بار دیگر به راه اندازد. مشکل و بلکه معضل
مدارهای"توسعه نیافتگی" و یا "رکود تورمی دیرمان اقتصاد
کشورمان" چند بعدی است و همین خصیصه سبب شده جنبه های متفاوت و مرتبط در
بررسی موانع توسعه ای خاصه از دیدگاه روشنفکر نواندیش، نیاز به طرح مباحث فرعی
مختلفی داشته باشد که البته میان رشته ای هستند و نیاز به تخصص هایی غیر از اقتصاد
دارند. این
تمایل که در سایر فرهیختگان تاریخ معاصر ایران نیز به کرات یافت می شود، ناشی از
"تمایل به نگرش سیستمی و همه جانبه" در بررسی هر مسئله پیش روی
فرهیختگان است که مستلزم "نوعی اشراف نسبی" - و البته سطحی -- به نکاتی
از دانشها و علومی است که گوینده تخصص اصلی اش در آنها نیست. شاید نوعی حرکت به
سوی حکمت باشد از تخصص های جزئی و بخشی نگر...
"باز
طراحی نظامات و اصول تفکر منطقی در حوزه های خرد و کلان" مبحثی ضروری است
خاصه با اولویت در علومی همچون پزشکی اقتصاد و مدلهای مدیریت و رهبری ...
به غلط استناد به آیه249سوره بقره عده
کمی یرعده زیادی پیروز میشوندمگر رهبرشان ازطرف الله انتخاب شده باشدإِنَّ اللَّهَ
قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا 2آیه بالاتر ش رانخوانده ایدهمانا خدا
برانگیخت برای شما طالوت را پادشاهی
با سلام و درود بر استاد رنانی بسیار
عالی بود مقاله،انشاءالله در مقالات بعدی به ما بگویید نسل جدیدی که به دستان ما
در حال پرورش و تربیت هستند چگونه به آنها این حس نسبت را بیاموزیم.با تشکر
به نظر بنده بهتر است از آمریکا
بخواهیم یکی دیگر از آن بمبهای اتمیش را در میدان نقش جهان بیاندازد تا بلکه ما
هم سر عقل بیاییم و دست از این کج پنداریها برداریم.
از این مقاله بسیار آموختم. استاد
بزرگوار چشم امید ما ایرانیان شما هستید. دکتر عظیمی خیلی زود از دست رفت. استاد
عزیز بخاطر مردم مظلوم ایران مواظب خودتان باشید. از خدا میخواهم شما را سلامت
بدارد.
جناب دکتر رنانی...بواسطه این مطلب به
غایت مفید. یک ابزار تحلیلی کارآمدی رو معرفی کردند...دست نریزاد بزرگترين
مشكل ما در برخورد با توسعه همين خود بزرگ بيني هاست كه ميشود با زبان علم و از
مسيري بهتر به آن عمل نمود. يعني نبايد فقط قائل به دو مسير باشيم و شايد راه سومي
و جايگزيني بهتر هم باشد. متاسفانه ملتها بايد به تجربه هاي كشورهاي ديگر برسند تا
شايد درسي بگيرند. حس نسبت تمامي ما ايرانيان به خاطر نوسانات زياد سياسي و
اقتصادي به هم ريخته. تنها راه برون رفت تغيير خودمون از درون با مطالعه اي از كتب
مختلف از ديدگاه هاي مختلف و به چالش كشيدن اونهاست. اميد است در اين دوران پر
التهاب بهترين تصميم ها براي ملت ايران گرفته شود. در مورد حس نسب هم نكته اي رو
اضافه كنم كه بايد حواسمان در بازنگري وقايع گذشته باشد كه وقايع رو با چند
پارامتر شاخص به هم ربط ندهيم. وقايع در ظروف زماني مختلف و متناسب با شرايط زماني
و انساني و دروني و احساسي افراد و مجزا از هم شكل گرفته اند ولاغير. به
دوستاني كه اهل مطالعه براي رسيدن به شخصيتي توسعه مند متناسب با انسان امروزي
هستند كتاب اقتصاد رفتاري جنابعالي و كتاب هنر شفاف انديشيدن آقاي رولف دوبلي رو
مطالعه كنند. با
تشكر از صبر و توجه عزيزان
ضمنا پاسختان به یکی از منتقدین که شما
را به بی اطلاعی از اسطوره متهم کرده بود و البته مودبانه نیز نبود ... بسیار بی
ادبانه بود ... و از قضا نظر مرا در باره ی بی اطلاعی شما و اکثر مردم ایران از
شاهنامه و مثنوی را تایید کرد که از کل حدود ۴۵۰
داستان مثنوی لابد ده درصدش را به یاد ندارید و اغلب ان ده درصد هم معطوف به
بخشهایی است که پنج درصد مثنوی نیست یعنی حدود ۲۰
داستان هزل آنهم غالبا کوتاه داریم که مورد توجه خواص و عوام ماست
----------------------------------------------------------------------- پاسخ: با
سلام خدمت شما از
توجه شما سپاسگزاریم. آقای
دکتر رنانی در قسمت نظرات سایت پاسخی ارسال نکردهاند و در صورتی که مدیر تارنما
نیز بر برخی از کامنتها پاسخی درج کند حتماً با ذکر عبارت "مدیر تارنما"
آن پاسخ مشخص و متمایز خواهد شد. کامنت مورد اشاره شما از سوی یکی از مخاطبین درج
شده بود که به احترام سایر کاربران آن نظر به دلیل لحن غیرمودبانه از روی سایت حذف
گردید. با
احترام مدیر
تارنما
با سلام آقای دکتر به گمانم کشف شور
انگیزی کرده اید و آنگاه با شیفتگی بسیار و در شتابی بیشتر تلاش کرده اید این کشف
را مستدل کنید این است که هم سری به آموزش زده اید هم فرهنگ هم تاریخ هم سیاست هم
انچه ادبیات مینامندش هم از معماری گفته اید و هم.. ... تا #حس_نسبت را در همه ی
شئون زندگی ایرانیان نشان دهید و نوشته تان برخلاف اغلب نوشته هاتان مجموعه ای شده
ازرطب و یابس و غث و سمین و.. به گمان اگر این را کسی مینوشت که چهره ی پژوهشگر
ندلشت حرجی نبود اما فی المثل اعتراضتان به شاهنامهدکه اعتراف نمیدانم را چاشنی
دارد مثل اعتراض شاملو است به شاهنامه شما نیک میدانید کشف و درک منظومه ی پیچیده
ای چون شاهنامه یا متنوی مار هرکسی نیست چنانکه کشف منظومه یسگفت ایران نیز...
اتفاقا مشکل مردم ما شاهنامه نیست چون من میدانم که اگر هزار دکترای ادبیات
بیاورید ده تاشان تمام شاهنامه را نخوانده اند بنابراین مشکل ما ایرانیان نه
شاهنامه یا مثنوی یا میدان نقش جهان که عدم مطالعه ی ایشان است شما پرورده شدکان
راستین دامان شاهنامه یا مثنوی و نهایتا ایران را میشناسید ایشان چه نسبتی با حس
نسبت دارند!؟ ضمن اینکه مطلبتان گاه صد و نقیض نیز میشد مثلا آنجا که کودک را به
دبستان فرستادید و بعد سیستم الحق معیوب آموزش دولتی بویژه نوع جیم الفش را
نکوهیدید ..به گمانم این مطلب میتواند کتابی باشد گراسنگ به شرط اینکه حس نسبت
خودتان هنگام کشف این گفتار نغز دچار اختلال نشده باشد پاینده و پوینده باشید ...
دانش آموخته ی زبان و ادبیات فارسیو عربی و مدرس شاهنامه و مثنوی مخلصتان محسن
یارمحمدی
بفرمایید به نظر شما کجای حرکت امام
حسین علیه السلام عقلانیت داشت و از نظر حس نسبت در چه وضعیتی قرار داشتند؟ و اگر
به قول شما آنها اسطوره هستند و در ابرها حرکت میکنند وماموریت وجود آنها و نهج
البلاغه و...چیز دیگریست اگر در سال شصت و یک هجری در کربلا بودید چه میکردید؟
و
اساسا ما هزار و چهارصد سال است روضه برای چه میگیریم و خورشت قیمه چه مصیبتی را
میخوریم؟!!!
الان
که حضرت زینب سلام الله علیها و نه امام معصوم علیهم السلام بعد از حضرت نتایج
صحنه عاشورا را تبیین کرده و آبها از آسیاب افتاده ما به امام حسین علیه السلام
میگوییم ‹یا لیتنا کنا معک» ولی در آن لحظات حساس کسانی که معیارشان الگوی حس نسبت
شما بود صحنه را ترک کردند و حتی بعد از روز عاشورا هم خوشحال بودند که پیش بینیهای
شان درست از آب درآمد و حسین(ع) با درنظر نگرفتن واقعیت خود و خانواده اش را به
خطر انداخت.
پیروز
صحنه عاشورا که بود؟
سپاه
دشمن مجهز و از لحاظ نفرات و تجهیزات غیر قابل مقایسه بود با کاروان امام حسین که
همراه بود با شش ماهه و سه ساله و نوجوان و
...
و
البته هرچند حس نسبت، معیار مناسبی برای برخی محاسبات و قضاوتهاست ولی هر موضوعی
را با این تک معیار نمیتوان جمع بندی کرد و نقدهای بسیاری بر این متن وارد است...
سلام و درود، بی نظیر بود، دقیقا دغدغه
ی مردم ایران همینه، خیلی داشتم این روزها به این موضوع فکر میکردم که چرا هیچ چیز
جای خودش نیست. اگر
یک مقامی در جای خودش باشه (بصورت اتفاقی) ، قطعا دیگرون زبان او را نمیفهمند، و
با او به مخالفت میپردازند، همینگونه است که تمامی کارهای کشورمان در هر بعد و
اتندازه ای، در هر صنفی هیچ گونه موفقیتی دست نیافیتیم. امیدوارم با مطالعه و تفکر
بر روی این گونه مقالات حس نسبت همه ی ما یرانیها اندازه شده و بتوانیم هر کدام در
تخصص و توانایی خودمان غعالیت و موفق اشیم.
با نگاه مدیریت استراتژیک کلان که
بنگریم حس نسبت روبه تکامل بوده و فارغ از هرگونه تعصب مذهبی و سیاسی خدمت تمامی
فرهیختگان گرامی عرض می نمایم شاهد زنده این تکامل در واقعی انگاری نسبتها در
تاریخ صده اخیر ایران جنگ تحمیلی است چون تنها جنگی در قرن اخیر بوده که کشور به
خود دیده ولی حتی یک وجب از خاکش را بیگانگان نتوانستن تصاحب نمایند برعکس جنگ های
قبلی که در هریک قسمتی از کشوراز دست رفته و دلیل دوم مشارکت عموم مردم در دفاع از
کشور در سطح وسیع این دو نکته دلایل بلوغ و قنای فرهنگ ایرانی است که جا دارد از
شهیدان پر افتخار که در این تکامل نقش عمده داشته اند همیشه ودر همه حال به عنوان
قهرمانان ملی یاد شود
استاد گرانقدر جناب دکتر رنانی عزیز
تبریک میگم، فقط یک نابغه میتونه میتونه اینقدر دقیق واکاوی کنه و عیب کار رو
تشخیص بده، دقیقا به هدف زدید ، خواننده جز واقعیت در این متن و واکاوی و
روانشناسی دقیق چیزی نمیبینه، همه مطالبی که بیان شد را شاید همه میدانیم اما کشف
ارتباط بین اینها و گرفتن یک نتیجه واقعا احسنت داره، مقاله را خواندم و لذت بردم،
به شخصه اطمینان دارم که اگر در تمام تاریخ ادبیات، فلسفه، منطق، مدیریت و
سیاست این کشور یک حرف حساب مهم زده شده باشد، آن همین مقالهٔ ارزشمند شماست! عمق،
بلندا و گسترهٔ این کلام چنان وسیع است که با تمام وجود در مقابل عظمت آن سر تعظیم
فرو میآورم. افسوس که این نگاه و آگاهی را دستکم شخص خودم در دوران جوانی و زمانی
که فرصتهای فراوان مقابلم بود در نیافتم... امید بسیار دارم که روزی نه چندان دور، ملت ایران به اهمیت این دیدگاه پی
برده، آن را سرلوحهٔ تربیت کودک، آموزش اجتماع و مبنای سیاست کشور قرار دهند.
برای شما سلامتی و تداوم اعتبار در عرصهٔ علم و اجتماع را آرزومندم.
بااحترام فراوان، علی
دوست
گرامی، همین ابتدای نوشتۀ شما نشاندهندۀ این است که حس نسبتتان کارکرد درستی
ندارد.
بسیارها
درود واقعا عالی بود. فقط مثال ابتدای مقاله، لازمه عرض کنم مبلمان میدان به این
شکل در زمان پهلوی اول و نخبگان معماری اون دوره طراحی شد. میدان در زمان خود شاه
عبلس، مخوطه خاکی سنگفرش شده با شن نخودی بوده برای مسابقات چوگان و نیز باراندازی
کاروانها و چادر و محل نگهداری حیوانات
ممنون آقاي دكتر، تحليل خوبي بود. بزرگترين
مشكل ما در برخورد با توسعه همين خود بزرگ بيني هاست كه ميشود با زبان علم و از
مسيري بهتر به آن عمل نمود. يعني نبايد فقط قائل به دو مسير باشيم و شايد راه سومي
و جايگزيني بهتر هم باشد. متاسفانه ملتها بايد به تجربه هاي كشورهاي ديگر برسند تا
شايد درسي بگيرند. حس نسبت تمامي ما ايرانيان به خاطر نوسانات زياد سياسي و
اقتصادي به هم ريخته. تنها راه برون رفت تغيير خودمون از درون با مطالعه اي از كتب
مختلف از ديدگاه هاي مختلف و به چالش كشيدن اونهاست. اميد است در اين دوران پر
التهاب بهترين تصميم ها براي ملت ايران گرفته شود. در مورد حس نسب هم نكته اي رو
اضافه كنم كه بايد حواسمان در بازنگري وقايع گذشته باشد كه وقايع رو با چند
پارامتر شاخص به هم ربط ندهيم. وقايع در ظروف زماني مختلف و متناسب با شرايط زماني
و انساني و دروني و احساسي افراد و مجزا از هم شكل گرفته اند ولاغير. به
دوستاني كه اهل مطالعه براي رسيدن به شخصيتي توسعه مند متناسب با انسان امروزي
هستند كتاب اقتصاد رفتاري جنابعالي و كتاب هنر شفاف انديشيدن آقاي رولف دوبلي رو
مطالعه كنند. با
تشكر از صبر و توجه عزيزان
درود بر شما با این روشنگری ظریفی که
بیان میفرمایید ایکاش از بالاترین و کلانترین تا خردترین مقام کشورمان این بینش را
در سیاست داخلی و خصوصا خارجی اعمال کنند .ایکاش
!!!!
با
سلام و احترام. مقاله جناب عالی را مطالعه کردم.با وجود اینکه مطالب خوب زیادی در آن
بود،ولی مقبول نبود.دخول از منظر حس نسبت، به انبوهی از موضوعات مختلف اگر چه
ظاهرا درست به نظر میرسد اما اشتباهاتی را بدنبال دارد.از جمله حذف عوامل موثر و
مهم دیگر در رخدادها که هر یک جای بحث بسیار دارد.با وجود اطلاعات ارزشمنتان در
موضوعات مختلف و همصدایی با شما در بسیاری از تجربیات جامعه، اما شما را دچار
انحراف در تحلیل مسائل دیدم.که آنهم عمدتا بخاطر نادیده گرفتن همان عوامل دیگر
رخدادهاست.با این استدلالی که شما دارید میتوانید بسیاری از آیات قرآن را هم
نادرست جلوه دهید و یا بسیاری عملکردهای بزرگان را خطا بدانید.همانطور که گفتم
موضوعاتی که وارد کردید متعدد بود و عوامل موثر محذوف زیادی در هر مورد وجود داشت
که مورد بحث قرار نگرفت.بنظرم این نوع استدلال تنها برای مقبول جلوه دادن نظر خود
مفید است.در این میان ارزش گذاریهای شما را نیز بعضا دچار انحراف دیدم. شاید عده
ای از یک ارزش سوء استفاده کنند اما نباید در کلام بگونه ای سخن گفت که خود ارزش
بی مقدار شود.مخلص کلام؛ ایرانی را کلا زیر سوال بردید که برای ایرانی مفید
نیست.عین اینکار را غربزده ها در طول سالیان انجام داده و میدهند.و حلوای نقد آن
هم در ظرف ما توسط دولتمردانمان است که الان داریم می خوریم.برای دوری از انحراف
در حس نسبت، باید ابتدا حقایق را به درستی درک کرد و بهتر است برای
با سلام ؛ تا انسان مدعى علم با سه
مفهوم "افسانه" ، "واقعيت" و "حقيقت" گرفتار حس
نسبت معيوب باشد (همانطورى كه دكتر رنانى عزيز گرفتار آن است) قادر به تشخيص
افسانه از واقعيت و واقعيا از حقيقت نخواهد بود(همانطور كه جناب رنانى ، هنوز قادر
به درك حقيقتى كه فراتر از مفهوم واقعيت است نيست) ايشان در تشخيص جايگاه امروزين
انقلاب اسلامى در جهان بشدت دچار حس نسبت معيوب هستند علت آن نيز ترشح بيس از حد
هورمون آدرنالين در مغز ايشان است كه موجب معيوب شدن حس نسبت در عقل وى گرديده
است. ايشان بدون اينكه خود بدانند متدين به دين مدرنبته هستند كه در آن نبايد براى
خداوند در مديريت زمين جايگاهى قائل بود، كلام آخر اينكه آقاى دكتر رنانى افسانه
واقعيت و حقيقت را از هم تشخيص نداده و حقيقت را همان واقعيا مى پندارند. برادر من
اول بايد حس نسبت معيوب خودت را در عالم آفرينش اصلاح كنى و بعد نگران اين حس در
ديگران باشى
جناب دکتر در کل مقاله سعی دارد که به
بگوید در توهم زندگی نکنید و واقعیات کائنات و محیط پیرامون خودرا دریابید هیچ
مطلبی را بر کسی تکلیف نکرده اند همیشه اختیار به علاوه امکانات مساوی است با
پاسخگویی در مسئولیت ،حال در اختیار غلو شود که ما چون بیش از دیگران امکانات علمی
و مادی در اختیار داریم شاید در حیطه و مدت مسئولیت عده ای را بتوان فریفت اما
زمان پاسخگویی وزمانیکه کارنامه عملکرد دوره مسئولیت ارائه شود همه به وضوح خواهند
فهمید که بزرگ نمایی کجا بوده پس در نهایت معادل توانایی خود سنگ بر داریم که سنگ
بزرگ بر داشتن یعنی سقوط سنگ و شکستن انگشتان پا و توقف واصلا کاری ندارم به اینکه
سنگ بزرگ نشانه نزدن است ودرآخر متناسب با توانایی خود اموررا هدف گزاری ،برنامه
ریری واجرا وسپس بازخورد آن را با استاندارد مقابسه بکنیم سپس برای انحراف از
استانداردها، اقدام اصلاحی بزنیم که اگر در هر فعالیتی این فرآیند طی شود به طور
طبیعی و خود به خود نسبت ها حفظ می شود ولی به شرطی که به حداقل ها واقف باشیم
درود . چه تحلیل زیبایی .اگر چه واقعیت
تلخ است ولی چه شیرین این واقعیت تلخ تر از زهر را که در تک تک سلول های ایرانیان
رسووخ کرده بیان نمودید. چگونه میتوانم این مقاله را دانلود نمایم؟ تشکر
روز دانشجو، روزی که مردم ایران را به
پای نیکسون قربانی کردند، روزی که فرش قرمز به پای کودتاچیان انگلیس انداختند،
روزی که مهره های دست نشانده استعمار، ایران را به خون کشیدند، روز اعتراض به وطن
فروشی، روز اعتراض به خیانت، روز اعتراض به استعمار، روز مبارزه با اشغال ایران
مبارک باد
سلام. جناب رنانی ممنون از مطالبی که
ذهن هموطنان را باز می کند.اما اینکه در هر زمینه ای می توان نوشت، اما در زمینه
خاص مطلب بی نقص یا کم نقص خواهد بودو در هر زمینه نوشتن تهور می خواهد!!!برای
مواجهه با عواقب نوشته ها. اما تا امروز نمیدانستم که سوسک حیوانی *نجیب و
زیبا*!!!و کوچک و بی خطر(شاید درجائی که میکروسکوپ را نمی شناسند پذیرفته باشد)می
باشد.حداقل امروزه که خاستگاه آن به توالت و راه آب تقلیل یافته این امر پذیرفتنی
نیست، حتی برای ذهنی که از پیش داوری بدور است. موفق باشید.
آقای دکتر سلام مراقب باشید این به به
و چه چه های عده ای بی سواد درباره این مقاله نصفه نیمه شما را فریب ندهد. سعی
کنید کمی هم از خودتان حرف بزنید. اشتباه در محاسبه اصطلاح خوبی بود که رهبری
استعمال کرد و البته در مسیر زنده و مقتدر کردن ایران و ایرانی. شما با تکرار حرف
های بی سرو ته و طوطی وار غربی ها و بدون توجه به ابعاد دیگری که در فرهنگ و تاریخ
و اعتقادات جامعه ما مطرح است نامتناسب ترین سخنان را ارائه کرده اید درست مثل
همانها که می گفتند گوشت تن مردم در مقابل اسلحه شاه چه می تواند بکند الآن هم شما
عین همان حرف را می زنید. . نظر شما در مورد حس نسبت امام حسین (ع) در مقابل سپاه
یزید چیست؟ حس نسبت مردم ما را در نهضت مشروطیت چگونه توجیه می کنید؟ راستی راستی
حس نسبت ژاپنی ها را که خودشان از باختن شرف و عزت و فرهنگ جامعه خود ناراحتند
صحیح و درست می دانید؟ به نظر می آید این سخنان را حتی خودتان هم درست نمی دانید
فقط از روی عادت به تکرار دیدگاه های غربی ها پرداخته اید. برای این همه به به و
چه چه کننده متاسفم.
با سلام و تشکر ویژه ، عالی بود لذت
بردم و یکی از بهترین مطالب بود ، کاشکی می شد این رو اجبار کنن و هر ایرانی به
خصوص مسئولین ده ها بار بخونن و آویزه گوششون کنن و کل جامعه ایرانی اصلاح بشه،
سپاس بابت حضورتون دکتر رنانی عزیز سپاس بابت تفکر و درایتتون سپاس سالم باشید
انشالله
می شود بفرمایید در کجای شاهنامه در
شکل گیری حس نسبت معیوب در ایرانیان تقصیر داشته است؟ کتابی که به نام خداوند جان
و خرد شروع میشود کتابی که به قول ابن اثیر، قرآن عجم است
درود استاد آدمی مکانیسم بسیار پیچیده
ای دارد و فقط در یک نظام کاستی میشود یک تعریف منطبق با واقعیت از نسبت آدمها
داشته باشیم که جایگاه یک شاه با فره ایزدی فلان جاست و یک سپاهی فلان جا قرار
بگیرد. ضمن اینکه این خود فرصت سوزی میشود و استعدادها را هم منهدم و مثل الان
منهزم که همه ساله بخش عمده ای از جوانان رنج هجران و مشقات سفر به جان میخرند در
آرزو و سودای فردای بهتر..این خانه از پای بست ویرانست..باید که طرحی نو پی افکند.
با چشم اندازی زیبا دو پنجره رو به دریای شمال و جنوب
بسیار عالی .... در جواب یکی از
کامنتها که به این متن ایراد وارد کرده بود و چین را بزرگترین اقتصاد دنیا معرفی
کرده بود باید بگم در چین فقط یک حزب حاکم است و این وضعیتی که از چین نمایش داده
میشود از واقعیت چین دور است در واقع یک میلیارد مردم چین مثل مورچه کار میکنند
برای چند هزار نفر اعضای حزب کمونیست.. در چین هر تفکری غیر از تفکر کمونیست محکوم
به شکست است همه ادیان در چین سرکوب میشوند از جمله اسلام هیچ نوع آزادی بیان و
عقیده در چین وجود ندارد بنابراین اطلاعاتی که از چین به ما میرسد آن چیزی است که
حزب کمونیست دوست دارد دنیا بشنود نه واقعیت چین
با سلام خدمت استاد عزیز جناب آقای
دکتر رنانی در
ایده ها و نکات و مقالات قبلی، شما تاکید بسیار بر سرمایه های نمادین و نقش آنها
بر توسعه اشاره داشته اید. سرمایه ای که با بزرگنمایی در ارزش یک سرمایه میتواند
خودش سرمایه تولید کند و در خدمت توسعه قرار گیرد. با اینحال در سراسر این مقاله
شما از آثار مخرب این حس نسبت صحبت کرده اید در حالیکه انحراف در حس نسبت ممکن است
سرمایه نمادین تولید کند.
احسنت و درود . سخن چو از دل براید
لاجرم ب دل نشیند .کاش رهبران مملکت با تامل این نظریه و مثال ها سیاست های خود را
اصلاح تا بلکه قدری مملکت بسمت اصلاح بچرخد
.
با
سلام. فرمایش شما متین. با این حساب بفرمایید « كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت
فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ» در منظومه فکری
جنابعالی و بحث «حس نسبت» کجا قرار میگیرد؟
ادامه
کامنت قبلی من: .... می توانید تا ۴ همسر
بگیرید اما در آیه ۱۲۹ همان
سوره یک شرط میگذارد «این که عدالت بورزید» و بعد بلافاصله می فرماید «و هرگز نمی
توانید». می گوید « وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ
وَلَوْ حَرَصْتُمْ» (ترجمه انصاریان: و شما هر چند حریص [بر عدالت] باشید، هرگز
نمی توانید [از نظر علاقه و میل قلبی] میان زن ها [یی که در عقد خود دارید] عدالت
ورزید). یعنی خدا به صراحت می گویم شما هرگز نمی توانید بین همسرانتان عدالت
بورزید، این به این معنی است که پس حق ندارید چهار همسر بگیرید. اما علمای ما این
آیه را اصلا نادیده گرفته اند. اما پیامبر حق دارد، چرا؟ چون پیامبر توان برقراری
عدالت را دارد. پس مردان ما اول باید بروند ویژگیهای اخلاقی پیامبر را کسب کنند
بعد بگویند خوب حالا ما مجوز چهار ازدواج همزمان را داریم. در آیه مورد اشاره شما
نیز لطفا شما اول بروید رفتار جامعه تان را مومنانه کنید بعدی ادعا کنید که خدا
فرموده است چه بسا لشکر کمی که در برابر لشکر زیادی پیروز می شود. دقیقا شما
دوستانی که اینگونه می اندیشند گرفتار خطای حس نسبت هستید.
با
سلام. فرمایش شما متین. با این حساب بفرمایید « كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت
فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ» در منظومه فکری
جنابعالی و بحث «حس نسبت» کجا قرار میگیرد؟
در
پاسخ به اقای سید وحید عرض می کنم، این جمله حرفی است که خدا از یاران طالوت نقل
می کند. یعنی حرف خود خدا نیست، بلکه می گوید مومنان گفتند «چه بسیار شده که گروهی
اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده». اگر بخش قبل آیه را بخوانید می گوید
کسانی که باور داشتند که خدا را ملاقات می کنند. پس اولا این حرف را کسانی باید
بزنند که به قیامت باور دارند نه به زبان بلکه به قلب و عمل. شما کجای رفتار این
مقامات و مردم ایران را مومنانه می بینید؟ کجای این جامعه قیافه اش به جامعه
مومنانه می خورد؟ پس اول باید لوازم ایمان را اثبات کنیم بعد انتظار نصرت داشته
باشیم. و اولین لازمه ایمان صدق است و سپس عدم شرک. جامعه ما پر از دروغ است و پر
از شرک؛ فرقی نمی کند هم در مردم و هم در مقامات ما اثری و خبری از توحید نمیبینیم.
دقیقا حس نسبت معیوب همین است که کسی اصلا لوازم ایمان را رعایت نکند بعد انتظار
داشته باشد مستظهر به حمایت الهی باشد. مثل داستان ازدواج است. پیامبر چندین همسر
داشت اما هیچ مومنی حق ندارد چندین همسر داشته باشد چون به صراحت آیه ۳ سوره نساء می فرماید: ادامه در کامنت
بعدی....
بسیار عالی بود خیلی استفاده بردم امیدوارم
کسانی که حس نسبت آنها در زمینه های مختلف از وزن بسیاری در پیشبرد جامعه برخوردار
است این مطالب را بخوانند به هر حال از آقای دکتر خیلی ممنونم وکیف کردم و بهره
بردم
دهه هاست که استعمار غرب پشت نقاب
دموکراسی و حقوق بشر هولوکاست مرگباری را در اراضی اشغالی فلسطین به اجرا گذاشته
است. جهان به اصصلاح آزاد غرب بزرگترین حامی و پشتیبان تروریسم و هولوکاست جهنمی
بر علیه مردمان بی پناه فلسطین است. حس نسبت استعمار به پیروزی نهایی سنگ بر
هولوکاست جهنمی غرب درست نیست
درودبردكتر رنانى چه
نامگذارى زيبا وبجائى
( حس
نسبت) كيف
كردم ازاينهمه حرف حساب و متاثر شدم بسيار كه اين چه آفت است كه بر ايرانيان
وخصوصاً حاكمان مان افتاده است . استادارجمند
: دست مريزاد ازاينهمه ازاينهمه
دانش و به اشتراك گذاشتن آن ، دست
مريزاد!
با سلام نوشته
بسيار عالى بود و حقيقتا جاى تامل براى ما ايرانىها دارد. بنظر
با برخى از تعليمات دينى كه روحانيون عادى از معصومين براى ما بازگو ميكنند تعارض
دارد( مثلا قيام امام حسين عليه السلام). البته
بنده شايد علم كافى در اين زمينه نداشته با شم ولى فكر ميكنم كه تمامى بزرگان
راستين دين با تمام استوارى در اشاعه دين هرگز شروع كننده جنگ و در گيرى نبوده و
تلاش ايشان در وحله اول ساختن مدينه فاضله بوده است. متاسفانه
در مملكت ما بجاى ساختن مدينه فاضله و هزينه دادن براى ان با دشمن تراشى و شاخ و
شانه كشيدن سعى در توجيه بى كفايتى هايمان داريم.
تحلیل جالب و در خور تاملی بود و نیز
پاسخ افراد به تحلیل شما. این نوع گفتمانهای باعث می شود که جامعه در دوران کودکی
خود در جا تونرو پیش برود و این اتفاق فرخنده ای است.
هر چند نسبت به اغراق گویی های نویسنده
با شما هم نظر هستم اما تصور می کنم باید از اندیشمندانی که مفاهیم جدید را در
حوزه های مختلف دانشی مطرح می کنند استقبال کرد .شخصا از طرح مفهوم " حس نسبت
" آموختم و لذت بردم .هر چند در انطباق موضوعی این مفهوم به مصادیق دچار از
دست دادن " حس نسبت " شده بود نویسنده
. اما
نکته قابل ذکر اجازه دادن به طرح مفاهیم جدید در جامعه است تا از این طریق زبانمان
بازتر و غنی تر شود و خود این غنای زیاد به اندیشه نو راه می برد .بنابراین من
موافق نیستم علی رغم اغراق گوییهایی که در تطبیق مصادیق اینجا صورت گرفته ، مانع
طرح کلی این مفاهیم شویم .
با سلام. فرمایش شما متین. با این حساب
بفرمایید « كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ
وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ» در منظومه فکری جنابعالی و بحث «حس نسبت» کجا قرار
میگیرد؟
سلام و درود بر دکتر رنانی عزیز.مطلب
بسیار جالبی بود و واقعا استفاده کردم.ولی در اینکه بپذیره ما ایرانی ها نسبت به
خود دچار حس اغراق هستیم و بلند نظری هستیم و حس نسبت مان معیوب است موافق
نیستم.ما ایرانی ها نیز مثل بقیه مردم دنیا مردممان دو دسته اند.انانکه حس نسبت
معیوب و افراط گونه دارند و انان که حس نسبشان درست کار می کند.ولی مشکل از انجا
اغاز می شود ه معمولا دسته اول می توانند به قدرت برسند و سیاست ها را تنظیم کنند.
وگرنه در فرهنگمان مطالبی که موید رعایت حد و اندازه نگه داشتن باشد م نداریم.
سلام و عرض ادب جناب دکتر واقعیتی
بسیار تلخ است که بر ملت ما حاکم شده و جنابعالی بسیار خوب بیان و مطرح نمودید
هرچند من ریشه ان را در طول تاریخ بعد از اسلام در مذهب و
با درود فراوان.حرف حق وحساب را باید
پذیرفت.جامعه ما وکشورمان در شرایطی است که نیازمند عقلانیت ودرک درست می
باشد.مسئولین وتصمیم سازان جامعه باید متناسب با شرایط ایده پردازی وتصمیم گیری
نمایند.خواست مردم بر آورده شدن نیازهایی است که سر خورده گشته.نیازهایی که هم عقل
وهم شرع بدان توصیه می کند.کشور با شعار تنها بر قرار نمی شود.
کلام مفصل به آن پرداختهاند) و همچنین
اهانت به اقوام و همسایگان از جمله حس برتر بینی و توهین به مردم افغانستان و
همچنین حس منفی و اهانت به ترکیه و اعراب حاشیه خلیج فارس(که بنظر بنده ریشه این
مسائل جدای از مباحث تاریخی و نژاد پرستی، که درمورد ترکیه و اعراب خلیج فارس ریشه
در حسادت نیز دارد) رو هم باید اضافه کرد.
مردم
افغانستان مهربانترین مردمانند و حاکمان عرب از جمله عاقلترین و با تدبیرترین
حاکمان هستند که با سرعت در حال حرکت به سمت توسعه هستند.
متاسفانه
مردم ما این موارد را برنمیتابند و علاوه بر تشنج آفرینی حاکمیت با نظم جهانی و
کشورهای منطقه، مردم ما نیز با حاکمان و مردمان کشورهای همسایه خود مشکل دارند.
که
بنظر بنده لازم است جامعه شناسان و متخصصان مربوطه به این موارد هم بپردازند.
بادرود . اين مقاله و باز كردن نقطه
ضعف مللي كه بمرور حس نسبت خودشون رو ارتقا نميدهند و فجايعي كه ببار مياورند،
زباني بود كه بسيار اثر گذار است. يك نكته بذهنم امد اينكه حس نسبت مشكل دار در
واقع همان بيشعوري و بي خردي و خود بزرگ پنداري افراطي و عدم رواداري و كلا حاكميت
نابخردي ها و تعصبات بسيار بود .
عرض ادب جناب
رنانی عزیز ممنون بابت این مطلب بسیار بسیار کاربردی . بنده اصلا کاری به میزان
دقت مثال ها ندارم ولی شما خیلی خوب تونستید یکی از مشکلات اصلی ما ایرانی ها رو
عنوان کنید. ما ایرانی ها بواسطه توهماتی که داریم چنان بادی در غبغب داریم که
متاسفانه تا خالی نشود ما نمیتونیم بجایی برسیم
. اینکه
کا الان تو این وضعیت هستیم بواسطه همین خطای حس نسبت هست . ما ایرانی ها هنوز
جایگاه خودمون رو نمیدونیم و صرفا بر اساس توهمات و شعارها به خودمون جایگاه میدیم
که این باعث اشتباه و کجروی در سیاست . اقتصاد . وضعیت اجتماعی ، مذهبی و معیشت
شده است پایدار
باشید
جایی که تعداد پلیس ضد شورش آن زیاده یعنی
اینکه ادامه زیست باندهای مافیایی حاکمیت بدون سرکوب شدید دستگاه امنیتی آن امکانپذیر
نیست !
جایی
که مردمانش زیاد بیمار میشوند... یعنی
اینکه اخلاق در آن جامعه بواسطه حاکمیت سقوط کرده و پزشکانش نیز از سطح فاجعه بار
آن در امان نبوده و "همیاری انسانی" در مقابل کسب ثروت بیشتر شدیدن رنگ
می بازد
جایی
که چاپلوسی زیاده یعنی
اینکه احمق ها با تکیه زدن بر عدم مسئولیت پذیری افراد و بنیان فرو ریخته اخلاق
انسانی آن جامعه بر خر مراد سوارند !
جایی
که به مرده ها متوسل میشوند... یعنی
زنده ها برای هم کار نمیکنند...
جایی
که مردم فقیرند جلادان
غارتگر، بواسطه تن دادن همین توده محروم به اینچنین زیستی به حاکمیت ننگین شان
ادامه میدهند !
جایی
که ثروت وطنی را صرف کشور دیگه ای میکنند یعنی
حاکمین آن وطنی نیستند!
جایی
که رسانه ها تحت اختیار حکومتند... یعنی
اینکه مافیای تحمیلی رسانه ای آن رژیم در راستای منافع باندهای تبهکار حاکم دست
"گوبلز" را از پشت بسته اند
جایی
که پینه پیشانی نوعی ارزشه... یعنی
پینه دست بی ارزشه...
جایی
که کلاهبرداری زیاده... یعنی
اینکه حاکمیت مافیایی در شیادی بی نظیر است
!
قبل از هر چیز ریشه این دور و تسلسل
معیوب در ساختار سیاسی حاکمیتهای استبدادی نهفته است که ثروت جامعه را در جهت
ارتقاء فرهنگی مردم بکار نبرده اند .... خاتمی
شیاد: بایستی
مخالف را به "منتقد" رژیم تبدیل کرد!!!؟؟؟
مقالهٔ
اخیر جنابعالی فشردهای از تاریخ سراسر حزنی بود که بر مردمان ما رفت. فشردهای
از شداید استخوانسوز که بر تارک ایران خراشیده شده و حک گردیدهاست. از
اینکه اینقدر عمیق و بلیغ ما را از صغری به کبری هدایت کردید بسیارسپاسگزارم. کاش
تکلیفی هم بر عهدهٔ آحاد جامعه گذاشته بودید. وقتی کنترل همهچیز در دست بالادستیهاست
و ما منفعل هستیم، چگونه میتوانیم سرانگشت خود را در حفرهٔ سرنوشتساز این سد
فروبریم؟ کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...
------------------------------------------------------------------------ پاسخ: با
سلام. برای آگاهی از امکان یا نحوه ارتباط و رساندن پیام خود با مسئول دفتر ایشان
از طریق آدرس ایمیل زیر مکاتبه کنید:
RenaniAssistant@gmail.com با
احترام مدیر
تارنما
هانًا آرنت برای نوشتن کتاب
"ابتذال شر"، انتقادات و اعتراضات بسیاری از سوی هموطنان یهودی خود و
دیگر مجامع غیر یهودی روبرو گشت. اما هیچگاه باعث نشد که از گفتن حقایق شانه خالی
کند. ممنون
از شما آقای رنانی!
با درود من دانشجوی دکترای مدیریت هستم
و پاسخ همه پرسش های ذهنی ام در سخنرانی ها و مطالب دکتر رنانی کشف میکنم خیلی
دوست دارم ایشان را از نزدیک ببینم ۰۹۱۱۳۸۰۱۳۹۸. گاهی
دلم میخواد ایشان را بغل کرده و ببوسم
اسیب شناسیِ خوبی از ضعف ها و شکستهای
تاریخی ایرانیان در طول تاریخ بود،البته ایشان فقط ازیک بعد این اسیب شناسی رو به
پیش بردن یعنی همون خطا و تخریب حس نسبی نگری؛در صورتیکه عوامل مهم دیگری رو میشه
دخیل دونست در این شکست تارخی جامعۀ ایران در ازمنۀ تاریخ،مثل علاقۀ توجیه ناپذیر
ایرانیان به اعتقادات خرافی،تنبلی تاریخی ایرانیان،بی توجهی به نگاه عقلانی به
امور جاری زندگی و غیره،که خود این عوامل هم باید ریشه یابی روانشناختی و جامعه
شناختی بشن،ضمنن خوبه در یک تحلیل علمی اعتقادات دینی و شخصی رو وارد نکرد که بار
عقلانی بحث حقیقتن خدشه دار میشه،و در انتها بنظر میاد ایشون همچنان به اصلاح این
حکومت اصلاح ناپذیر امیدوارن،به مثابه یک اصلاح طلب(تو بگو استمرار طلب) که خود
این نگاه بسیار معیوب و تاسف باره!
دانشجویان آگاه ما گفتند: اصلاح
طلب ،اصولگرا ،دیگه تمومه ماجرا...!!!؟؟؟ درخانه
اگر کس است یک حرف بس است...اسلام و جمهوری !!!؟؟؟ اسلامی را با صد من عسل را
نمیتواند دوباره بخورد غیر عوام داد... نیروهای
سلام. دکتر! از
روشهای مهم شیطان این هست که حق و باطل رو درمیآمیزد و چنان تحویل میدهد که شخص
از تشخیص درست و غلط از هم عاجز بشه. در
اوایل متن به این نکته در نگارش پی بردم. اما
در ادامه غالبا لاطائلات بود که افاضه کردید. حیف
وقتی که گذاشتم برای خواندن این متن که از نیت درست نشأت نگرفته!
هدف استعمار غرب این بود که با تحریم
های گسترده زن و کودک ایران را هم مثل کودکان عراق و یمن و لیبی و غیره از گرسنگی
بکشند و به گفته جان بولتون پیش از سال 2019 ایران فرو بپاشد و زیر پای کفتارهای
آمریکا فرش قرمز بیاندازند و در تهران اشغال شده رژه بروند. آنها تصور
نمی کردند ایران علی رغم تحریم های ظالمانه و غیر انسانی به حیات اقتصادی خود بر
مبنای زیرساخت های تولید و سرمایه گذاری و صادرات غیر نفتی که به گفته ی بلومبرگ،
لایف لاین "خط حیات" ، ادامه دهد. پمپئو،
جان بولتون، ترامپ، مایک پنس، مک انانی... روزگاری تهدید می کردند که همه گزینه ها
روی میز است. اما حال همه آنها رفتند زیر میز و زباله دان تاریخ. حس نسبت آنها
درست نبود. توسعه و خودباوری و عقلانیت ایران، استعمار و تروریسم غرب را منکوب
خواهد کرد
بر اساس اسناد موجود، سازمان سیا تمام
عیار حامی صدام بود و اطلاعات و تجهیزات لازم را به منظور اشغال و کشتار مردم
ایران و باز گرداندن رژیم کودتایی و دیکتاتوری و نامشروع شاهنشاهی از طریق اویسی و
بختیار به صدام می داد ولی حس نسبت آنها درست نبود و مردم ایران توانستند صدام و
حامیان تروریست آنها در غرب را ناکام سازند. استعمار
آمریکا و انگلیس عروسک خیمه شب بازی و مهره دست نشانده خود را با کودتا بر مردم
ایران مسلط کردند اما حس نسبت آنها درست نبود. مردم ایران مهره های خائن و دست
نشانده ی استعمار را از کشور بیرون انداختند. استعمار
غزب تصور می کرد با تحریم و جنگ و شستشوی مغزی می تواند راه ملت ایران را در توسعه
و قطع پای استعمار از وطن سد کند، ولی حس نسبت او درست نبود. راه ملت ایران راه
عقلانیت و خودباوری و توسعه است و هرکس سد راه ملت ایران شود، با مقاومت سخت ایران
دست و پنجه نرم خواهد کرد. بنیادگرایی
و استعمار غرب بزرگترین سد آزادی و رهایی ملت هاست
با سلام و تشکر از مطلب ارزشمند
حضرتعالی. ذکرنکات تاریخی و مثال های به جا برغنای مطلب شما افزوده است. اما به
نظرمی رسددرقسمتی که متن نهج البلاغه رابرای امورکشورداری ناکافی دانسته اید به
نظرمی رسد هیچ یک از بخش های این اثرارزشمندبه درستی تفسیر کاملا نشده است. به قول
مرحوم فقیه عالیقدر اگر تنها نامه مهم آن حضرت به مالک اشتر در روش کشور داری مبنا
چارچوبی برای حکومت دینی ما قرارگرفته بود به یقین جامعه امروز ما وضع دیگری داشت
و ماشاهداین همه ضایعات نبودیم.
از تحلیل وتفسیر علمی بسیار ارزنده
واقعا لذت بردم فقطدرقسمتی که مربوط به احمدی نژاد بود بویژه سه موردی که با
پژویان مطرح کردین مورد اول منو شوکه کرد واقعا شما به هچین ارتباطهای معنوی
اعتقاد دارید واقعا جاخوردم .
سلام عرض احترام خدمت استاد گرامی دکتر
رنانی، مقاله دارای نکات مثبت ومنفی چندیست، مطالب با شرایط شکننده وبحرانی کشور
ما نسبتا همخوانست اما در کل خالی از نقص نیست حس نسبت همیشه وهمه جا بیماری نیست،
همانطور که یکی از دیدگاه ها ماذکر شده است در قرآن به آن اشاره شده البته به آثار
مثبت آن، آنجا که فرموده است صد مومن در چشم دشمن هزار جنگجو دیده میشود یا ده
برابر یا دو برابر متناسب با یکدست بودن و ایمان جهاد گران مسامان، همانطور که در
جنگ بدر واز جمله در حمله مسلمانان به کشور ایران اتفاق افتاد وشما به آن اشاره
کردید البه برای ایرانیان که وجه منفی آن بود اگرچه اینجا تعداد نفرات مطرح است
ولی در حقیقت قرآن به میزان باورها و اعتقاد مردم اشاره دارد، که متاسفانه با
اشتباهات این سالها در جامعه ما ضعیف شده است.شاید اگر ما دچار این شرایط نبودیم
به این میزان مطالب جنابعالی استقبال نمی شد، البته اشاره به ضریب هوشی پائین
ایرانیان وموارد دیگر نشانی از همین حس در خودمانست، بهر حال این هم یک اعتراضیست
به شرایط توام با ریسک وتنش در جامعه ما، باشد که به مصداق قرآن مطالب را بشنویم و
احسن آنها را بپذیریم(فبشر عبادی الذین یستمعون القول ویتبعون الحسنه)
سلام، مقاله دارای نکات مثبت و همچنین
منفی چندیست، جو غلب آن در شرایط فعلی حاکم بر کشور ومرحمی است بر زخم های روحی
ودلهای دردمند مردم در شرایط حاد اقتصادی و سیاسی اجتماعی فعلی ،در این برهه حس
نسبت برای کشور ومردم ما با مثالهای جنابعالی جلوه ای منفی و بازنده دارد ، اما
شاید اگر این مطالب در شرایطی متفاوت از وضعیت فعلی کشور گفته می شد مشابه اکنون
مورد استقبال قرار نمی گرفت ، بنده استاد محترم دکتر رئنانی و مقالات ایشان را
تخطئه نمی کنم جا برای توضیح روش کم است، همانطر که یکی از دیدگاه متذکر شده حس
نسبت در جنگ بدر و حتی سایر جنگ های مسلمانان مثل حمله به ایران باعث پیروزی آنها
شدو در قرآن به آن اشاره شده است، آنجا که می گوید صد نفر مومن در چشم دشمن دویست
نفر می نماید، اگرچه بنظر این مربوط به جنگیست که نفرات در آن موثرند ولی محتوی آن
به خود باوری، ایمان و عشق به اهداف متعالی را اشاره دارد بهرحال اگر مقاله شامل
بعضی نکات منفی مثل ضریب هوشی پائین ایرانیان نبود پسندیده تر بود، بهرحال به
مصداق مضمون آیه قران شنیدن مطالب و پذیرفتن نکات نیکو و حسنه برای بندگان بشارت
است.
خودت هم گرفتار حس نسبت شدی که ریشه
همه چیز را در حس نسبت میدانی،ضمنا ترجمه غیرجعلی منشور کوروش برای ما بزار تا از
جهل دربیاییم،امروزه هرکس میخاد ادعای دانایی و سواد کنه قبلش باید یه لگدی به
تاریخ کشورش ایران بزنه
متن
شما رو که میخوندم از تعدد مثالها و تنوع گفتارهاتون این برداشت رو داشتم که
نویسنده بسیار ذهن یکپارچهای در رشتهی توسعه برای خودش ساخته. امیدوارم
درصد علم و روش علمی در نوشتههاتون همچنان بالا باشه.
در
مورد اون مطالعه و آیکیوی ایرانیها هم وقتی دیدم نوشتید که در سال ۲۰۰۲ یک مطالعه بیرون اومده، اول ذوق کردم
که یک مطالعه بالاخره پیدا شد در این زمینه، چون میدونستم دههای پیش یک مطالعه
در زمینه اندازهگیری IQ ایرانیها
بیرون اومده ولی میدونستم که روش علمی اون مطالعه نامشخص بوده. دیتاهاش معلوم
نیست چیه و بلاخره اینکه اساسا اینکه روشهای سنجش
IQ موجود
نمیتونه همهی بخشهای مهم ذهن و توانمندیهای ذهنی رو بسنجه و بنابراین حتی اگر
چنین مطالعهای با روش و دیتاهای شفاف بیرون بیاد و ما مطالعه کنیم که اشکالی بهش
وارد نشده باشه، باز هم اون مطالعه نمیتونه قدرت شناختی ذهن انسان رو نشون بده،
چون روشهای رایج فعلی هم ناکافیاند در این مورد چه رسد به مطالعهای مربوط به ۶۰ سال پیش انجام شده باشد.
و بعد
که رفتم پیگیر این دو دانشمند و کارشون شدم متوجه شدم این مطالعه در سال ۲۰۰۲ در واقع کتابی هست به همون مطالعهی
قدیمی ارجاع داده و مطالعهی جدید با دیتا و روش مشخصی انجام نشده است.
از
اونجایی که من در جاهای دیگه هم دیدهام شما به
IQ ایرانیها
و احتمالا این تک مطالعه ارجاع دادید، برای نگه داشتن دقت علمی بحثهاتون میتونید
دیگه از این مثال استفاده نکنید، چون این مطالعه متقن و قابل اتکا نیست.
در
این مورد متن مقاله فکت نامه با عنوان «ضریب هوشی ایرانیان چقدر است؟» رو میتونید
دنبال کنید.
برای اینکار علاوه بر تکیه بر
دریافتهای دانشمندان و متفکران و روشنفکران واقعی، بسیار از علمی که کتاب خدا آنرا
برای مردم فرستاده است استفاده کرد.جمعی که از کتاب خدا دورند نمی توانند حس نسبت
مناسبی در مواجهه با دنیایی که قوانینش را خدا مقرر کرده پیدا کنند و همواره
اشتباهاتی وجود خواهد داشت.امیدوارم در کنار مطالعات زیادی که دارید کتاب قران را
بیشتر از همه ارج دهید تا ان شاءالله مقالاتی به مراتب سازنده تر از جانب شما شاهد
باشیم. موفق
و مؤید باشید.
با سلام و احترام. مقاله
جناب عالی را مطالعه کردم.با وجود اینکه مطالب خوب زیادی در آن بود،ولی مقبول
نبود.دخول از منظر حس نسبت، به انبوهی از موضوعات مختلف اگر چه ظاهرا درست به نظر
میرسد اما اشتباهاتی را بدنبال دارد.از جمله حذف عوامل موثر و مهم دیگر در رخدادها
که هر یک جای بحث بسیار دارد.با وجود اطلاعات ارزشمنتان در موضوعات مختلف و
همصدایی با شما در بسیاری از تجربیات جامعه، اما شما را دچار انحراف در تحلیل
مسائل دیدم.که آنهم عمدتا بخاطر نادیده گرفتن همان عوامل دیگر رخدادهاست.با این
استدلالی که شما دارید میتوانید بسیاری از آیات قرآن را هم نادرست جلوه دهید و یا
بسیاری عملکردهای بزرگان را خطا بدانید.همانطور که گفتم موضوعاتی که وارد کردید
متعدد بود و عوامل موثر محذوف زیادی در هر مورد وجود داشت که مورد بحث قرار
نگرفت.بنظرم این نوع استدلال تنها برای مقبول جلوه دادن نظر خود مفید است.در این
میان ارزش گذاریهای شما را نیز بعضا دچار انحراف دیدم. شاید عده ای از یک ارزش سوء
استفاده کنند اما نباید در کلام بگونه ای سخن گفت که خود ارزش بی مقدار شود.مخلص
کلام؛ ایرانی را کلا زیر سوال بردید که برای ایرانی مفید نیست.عین اینکار را
غربزده ها در طول سالیان انجام داده و میدهند.و حلوای نقد آن هم در ظرف ما توسط
دولتمردانمان است که الان داریم می خوریم.برای دوری از انحراف در حس نسبت، باید
ابتدا حقایق را به درستی درک کرد و بهتر است برای
همیشه مطالب ارزنده ای بیان می کنید که
ذهن یک فرد عادی از کشف آنها عاجز هست.این استعداد از مطالعات شما ناشی می شود یا
هوش بالای شما هرچه که هست کشف حقایقی هست که از نگاه بسیاری از اندیشمند نما که
می بینیم دور مانده.ای کاش قدر انسانهای به تخصص و مهارت شما دانسته میشد تا درد
کمتری بر مردم این سرزمین روا میشد.واقعا افسوس می خورم که انشانی مثل شما چرا در
کارهای اجرایی حساس این مملکت اجازه نشان دادن شایستگی رو نیافته است.شاید این
نکات از هر طریقی به افرادی که نگاه عمیقی مثل شما ندارن برسد و توان اجرایی دارن
بکار برند تا هزینه کمتری به این مردمان تحمیل گردد.شاید به تعادل برسیم اونوقت می
توانیم درمورد توسعه بیاندیشیم.بسیار قدردانم.پاینده باشید.
آنجایی که با مثال ژاپن، واقعی شدن حس
نسبت رو توضیح دادهاید، خلاصه مطلب شما این ضرب المثل است که «خواهی نشوی رسوا،
همرنگ جماعت شو». این ضرب المثل کاملا متضاد با اقدام امام حسن در کربلاست و بیشتر
برای انسانهای نون به نرخ روز خور و ذلت پذیر صدق میکند؛ چونان که ژاپن توسعه
یافتهی امروز! موفق باشید.
تشکر
فراوان از بابت تحلیل جامع و کاملتان که حاوی نکات فراونی جهت آگاهی جامعه و قشر
نخبگان و همچنین حاکمیت است.
علاوه
بر مواردی که ذکر کردید باید نژادپرستی ایرانیان(که دکتر زیبا کلام مفصل به آن
پرداختهاند) و همچنین اهانت به اقوام و همسایگان از جمله حس برتر بینی و توهین به
مردم افغانستان و همچنین حس منفی و اهانت به ترکیه و اعراب حاشیه خلیج فارس(که
بنظر بنده ریشه این مسائل جدای از مباحث تاریخی و نژاد پرستی، که درمورد ترکیه و
اعراب خلیج فارس ریشه در حسادت نیز دارد) رو هم باید اضافه کرد.
مردم
افغانستان مهربانترین مردمانند و حاکمان عرب از جمله عاقلترین و با تدبیرترین
حاکمان هستند که با سرعت در حال حرکت به سمت توسعه هستند.
متاسفانه
مردم ما این موارد را برنمیتابند و علاوه بر تشنج آفرینی حاکمیت با نظم جهانی و
کشورهای منطقه، مردم ما نیز با حاکمان و مردمان کشورهای همسایه خود مشکل دارند.
که
بنظر بنده لازم است جامعه شناسان و متخصصان مربوطه به این موارد هم بپردازند.
بسیار جالب و پر. محتوا و آموزنده بود
ایکاش در. دوران تحصلی کشورمان بجای آموزش مذهبی این فلسفه و واقعیت تاریخی تدریس
می شد که زودتر. بیدار می شدیم و نمی گذاشتیم وطنمان به ایجا کشیده بشود و ریشه
خرافات در کشور و خانواده رفته رفته خشک می شد و در واقع عقل های کوچ در. صندلی
های متفکرین نمی نشستند و ایران هم به این ویرانی کشیده نمشد و راهکارهای بهتری
انجام میشد اما این آگاهی میتواند پشت سرش آبادانی و ازادی به همراه داشته باشد
برای نسل های امروز و آینده کشورمان و پاینده باشید
طبق اين نظريه هر كشوري در هر سطحي است
بايد همانجا بماند و تلاشي براي رشد هم نكند و اين خيلي ساده لوحانه است رهبري در
يك كلمه اين متن طولاني را گفته بود كه ما نبايد دچار خطاي محاسباتي بشويم تا
اينجا درست ولي مصاديق و نتيجه گيري عالبا اشتباه و پوپوليستي
درود وعرض ادب از نظریات دلسوزانه
وعقلانی شما استاد گرانقدر سپاس گزارم خداوند به حاکمان ما توجه وعنایت لازم به
درک درست شرایط وعمل به توصیه های دانشمندان وکارشناسان فهیم وواقعی را عطا نماید
با تشکر از مقاله آموزشی ارائه شده در
مورد حس نسبت تبیین نسبتا خوبی داشتید اما چند نکته
: تصور
می کنم انتقال این نظریه به روانشناسی ما ایرانیان کمی خارج از همان حس نسبت گفته
شده بود .یعنی علی رغم اینکه مقاله توصیه اخلاقی مبنی بر در نظر داشتن واقعیت
نسبتها کرده اما خودش به آن وفادار نبوده .کمی بیشتر از انچه بوده به ایرانیان
نسبت داده .این دیدگاه تاریخی هم قابل نقد است گویی تاریخ اگر ما طور دیگری می
دیدیم جور دیگری جلو می رفت .گویی اگر فرستادگان چنگیز را تحویل می گرفتیم مغولان
به ایران حمله نمی کردند و از این قبیل .حوادث تاریخی خیلی پیچیده تر و مولتی
فاکتوریال تر هستند که صرفا با حس نسبت تبیین شوند
. اگر
در این مورد خیلی فاعل نگرانه به تاریخ نگاه شده در مقابل در قسمت بعد خیلی
تقدیرگرایانه و ضرورت محورانه دیده شده .یعنی گذشته را بر اساس حس نسبت تبیین کرده
اید اما آینده را بسیار محافظه کارانه .نوعی حسرت گذشته و ترس از آینده در نوشته
موج می زند .من کامنتها را دیدم مثلا کاربری بحث جنگ بدر را مطرح کرده بودند که یک
گروه کم توانسته بودند بر لشکری فائق بیایند .تصور نمی کنم رستم فرخ زاد حس نسبت
خود را از دست داده بوده که اعراب را
سلام در
پاسخ دوست عزیز در خصوص چین باید گفت چین زمانی گام در مسیر پیشرفت گذاشت که
تفکرات مائو را کنار گذاشته و اقتصاد بازار را انتخاب کرد و رویکرد اقتصاد دولتی و
کمونیستی را رها کرد و دیگر آنکه چین شاید از نظر اقتصادی رشدی خوب و چشمگیر داشته
اما مسائل و مشکلات اجتماعی فرهنگی و سرکوب و آزادی سیاسی مشکلات جدی دارد کاش
این خود بزرگ بینی را در بلند مدت حل کنیم ای
کاش حاکمان روی زمین راه بروند نه روی ابرها البته
از این دست نمونه ها زیاد است آنجا که علی لاریجانی بدون درک درست از مسائل سیاسی
دنیا گفت در و گوهر دادیم و آب نبات چوبی گرفتم پس از گفتگو های مفصل با آژانس
اتمی تازه واقعیت را فهمید دیگر حاکمان هم همینطور هستند و درک واقعیتی از مسائل
ندارند ممنون
بابت نوشته ی زیبایتان
موضوع ومطلب،میتواند منشأ وانگیزه
مطالعات فراوان باشد ودر مفیدیت آن شک وتردیدی نیست اما آنچه موجب اختلافات
احتمالی باشد مصادیق مورد بحث و بعضا نوع برداشتی میباشد که از آنها شده است اما
در مجموع دانستن وفهمیدن مسئله مهمی بنام حس نسبت. برای همگان واجب وضروریست واگر
حس نسبت شیطان دقیق وصحیح بود در مقابل خالق خویش نافرمانی نمی کرد و ...
با
درود شما یک چپگرا هستید و ضد ایران...اصلا هم جایگاه اسطوره ها در ذهن ناهشیار
جمعی و اهمیت اسطوره و تاریخ را نمی دانید. تمام متنتون زدید تو سر ایرانی ها به
شما می گویند چپول
ممنون بابت مطالب دلسوزانه و قلم
دلنشین تون . باید بگم اینمورد حمله به اعراب و یکشبه فرستادنشون به عصر حجر هم که
اولین بار توسط یک تحلیل گر عرب ارائه شد برای برهم زدن حس نسبت بود .. حتی تحلیل
های یاده انگارانه که برای بستن تنگه هرمز توسط ایران و سر به فلک کشیدن قیمت نفت
و برهم زدن اقتصاد جهان و نمونه های دیگه ای که گفته میشه همه برای برهم زدن حس
نسبت دولتمردان و تصمیم گیران هستش که اتفاقا توسط رسانه ها هم زیاد تو بوق و کرنا
میشه .. امیدوارم دولتمران مون عاقلانه تصمیم بگیرند
خیلی آرمانیه اما خوندن اندکی
کریشنامورتی و مثنوی روی من تاثیر داشته. همه چیز پیچیده است. اما ذهن بنده تا
آنجا میتواند برود که ما بهترین حالتمان قدم گذاشتن در راستای تکامل طبیعی است.
اما تناقض اینکه همین ذهن و کله ما خود جزیی است از طبیعت. اما اینکه اینچنین به
احزاب دچار شده این هم شاید آزمون و خطای طبیعت باشد برای حذف گونه ضعیف تر!
سلام و تشکر از زاویه تحلیلی ارائه
شده، به نظرم از لحاظ کبروی جان کلام این بود که هر جا و موجودیت باید حد خود را
بشناسد که این کلام بی بحث و غیرقابل انکار است اما از لحاظ مفهومی تعیبندحد هر
موجود تازه اول کلام است، دعواها همه بر سر تعیین این حد است، نا مثالها همگی بر
ابعاد منفی وقایع رویدادها در آن مثالها متمرکز بود اما می توان در همان مثالها
موارد نقض مطلب نگاشته شده هم داشت، به هر حال اختلاف اصلی در تعیین مصداق کبری
این مطلب استدلالی است نه اصل کبری این مطالب با تشکر
سلام و عرض ادب از
نوشته های شما همواره مشعوف میشدم ولی نمیدونم این مقاله یه دریچه دیگه ایی برایم
باز کرد که بهترین هدیه ایی بود دریافت کردم سپاس
استاد بس
با سلام. مطلب را خواندم بسیار زیبا
بود اگرچه کمی طولانی که در حوصله همه کس نیست. سوالی برایم پیش آمد ما در قران
داریم چه بسا گروهی اندک که بر گروهی کثیر غلبه کنند. نمونه جنگ بدر. در این موضوع
مسئله حس نسبت چه می شود؟
درود چند
سال پیش کتاب هنر شفاف اندیشیدن رو خوندم . اثر رولف دوبلی اونجا
در خصوص این خطای حسی صحبت شد و مثلاهایی هم بود
. ولی
تفصیل شما مطلب را زنده کرد و لذت بردم التماس
تفکر سپاس
از شما
خدای بی شریک خیرت دهد کە نیتی
خیرخواهانه برای کاهش تنش و حفظ آرامش و برگشت یکپارچگی و اصلاح اندیشه و رواداری
و مدارا در پس زمینه پندار و گفتار و کردارت جلوگری میکند.
به
شخصه اطمینان دارم که اگر در تمام تاریخ ادبیات، فلسفه، منطق، مدیریت و سیاست این
کشور یک حرف حساب مهم زده شده باشد، آن همین مقالهٔ ارزشمند شماست! عمق، بلندا و
گسترهٔ این کلام چنان وسیع است که با تمام وجود در مقابل عظمت آن سر تعظیم فرو میآورم.
افسوس که این نگاه و آگاهی را دستکم شخص خودم در دوران جوانی و زمانی که فرصتهای
فراوان مقابلم بود در نیافتم... امید
بسیار دارم که روزی نه چندان دور، ملت ایران به اهمیت این دیدگاه پی برده، آن را
سرلوحهٔ تربیت کودک، آموزش اجتماع و مبنای سیاست کشور قرار دهند.
برای
شما سلامتی و تداوم اعتبار در عرصهٔ علم و اجتماع را آرزومندم.
مقالهٔ
اخیر جنابعالی فشردهای از تاریخ سراسر حزنی بود که بر مردمان ما رفت. فشردهای
از شداید استخوانسوز که بر تارک ایران خراشیده شده و حک گردیدهاست. از
اینکه اینقدر عمیق و بلیغ ما را از صغری به کبری هدایت کردید بسیارسپاسگزارم. کاش
تکلیفی هم بر عهدهٔ آحاد جامعه گذاشته بودید. وقتی کنترل همهچیز در دست بالادستیهاست
و ما منفعل هستیم، چگونه میتوانیم سرانگشت خود را در حفرهٔ سرنوشتساز این سد
فروبریم؟ کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...
سلام جناب آقای دکتر رنانی عزیز، قلم
پرتوان چو با اندیشه ناب توأم شود، همان شود که "آنچه از دل برآید لاجرم بر
دل نشیند". امیدوارم روزی فرا رسد که در ایران اندیشه اندیشمندان حاکم شود بر
سبکسری چماقداران. خوب،
من مدت نسبتاً زیادیست که نوشته های شما را به دقت مطالعه می کنم، گاهی از
پیش¬بینی های شما که به واقعیت بدل می¬شوند، انگشت حیرت به دهان می¬گیرم. اینبار
نیز شاید چنین باشد. کوک شما بر ساز دل من چنین خنیاگری می¬کند که انتظار احمدی
نژاد دوم را از نیمه خرداد باید بکشم. وه که قصه پرغصه سرزمینم خیال به سر رسیدن
ندارد. شاید
امثال شما با دانش و گنجینه اطلاعاتتان بتوانید بیشتر از وضعیت موجود برای وطن
تلاش کنید. شاید شما دچار "حس نسبت عکس" شده اید. شاید وقت آن رسیده که
با ایجاد شبکه¬ ای از جنس انسان های شبیه به خود علاج وطن را در خیراندیشی خود و
دوستان بیابید. این کشتی سوراخ وطن، اگر نجنبید عاقلان را برای بارهای متوالی غرق
خواهد کرد. با
دکترای وطن در کشور نچندان دشمن کانادا مشغول تحقیق هستم و امید بهروزی برای وطن و
مردم سرزمینم در دلم همیشه سو سو می¬زند. همیشه به خودم می گویم، اینجا با این آب
و هوای سرد و نامتعادل، اگر مدیریت قوی نبود، انسان های انگشت شماری آن را برای
زندگی انتخاب می کردند. مدیران لایق کاری کرده¬اند که خیل عظیمی برای آمدن به
اینجا سر و دست می شکنند. کاش میشد همانند استفاده از مربیان خارجی در فوتبال، از
مدیران اینجا استفاده کرد برای آبادانی وطن. ما بدجوری بی مدیر هستیم. خدایا
چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار با
تقدیم احترام احد
شفیعی
با درود شما یک چپگرا هستید و ضد
ایران...اصلا هم جایگاه اسطوره ها در ذهن ناهشیار جمعی و اهمیت اسطوره و تاریخ را
نمی دانید. تمام متنتون زدید تو سر ایرانی ها به شما می گویند چپول
خداوند قلمت وروانت ودلسوزیت رابرای
این ملت دارای دنیای پراز آشوب ونقص وعیب محفوظ نگهداردچرا که احتیاج به روشنگری
دلسوز دارند.دکتر رنانی مسئله ای که برای من لاینحل است ،اینست که چگونه است از
جنگل نشینان آمازون گرفته تا هر ملت و کشوری که در نظر بگیرد روبه عقلانیت و مدنیت
می رون الا این سرزمین نگونبخت نباشد.لااقل در یک جمله داوای براین سردرد من تجویز
کنید.باسپاس
نوشتاری بسیار ارزشمند و مفید است. من
ریشه و پاسخ بسیاری از شبهات و چندگانگی های را که سالها گریبانگیر من بود را در
این نوشتار یافتم. خطای حس نسبت عاملی مشرک و در عین حال بسیار متفاوت در تمام
جنبه های تربیتی، شخصی و عام جامعه و ... است. بنظر شما راه حل اصلاح حس نسبت
چیست؟
باسلام خدمت شما استاد گرامی. واقعا چه
تحلیل ودیدگاه وبیان کامل وجامع وبسیار جدید ودرستی ارایه داده اید. واقعا به نظرم
علت العلل تمام مشکلات کشور است.با تشکز .ممنون
بسیار آموزنده، عالی ، کامل و روان
بود.ای کاش حاکمان ما بدون حب و بغض و تعصب به داستان تاریخ که دراینجا بسیار زیبا
نگاشته شده بود توجه کنند. البته اگر منافع گروهی اجازه بدهد. سپاس استاد خوشحالم
از بودن اساتید بزرگی همچون شما،، پاینده باشی برقرار
با سلام بی
نهایت استفاده کردم، دریچه جدیدی به ذهنم گشوده شد و حتما در تحلیلهای آینده شغلی
و اجتماعی استفاده خواهم کرد. دست
مریزاد پاینده
و سربلند باشید
به نظر می رسد شما یکی از نظریه
پردازان جناحی از جمهوری اسلامی هستید که به مهرت و زیرکی نکات خود را برای
خواننده جا می اندازید. شما ژاپن را آگاهانه "اقتصاد دوم " جا می
اندازید، اما اسمی از کشور پهناور چین که 800 میلیون نفر را از فقر نجات داده را
حتی به زبان هم نمی آورید. در صورتیکه صدوق بین المللی پول جهش چین را در زمینه
اقتصادی بزرگترین واقعه تاریخی شمورده. شما آمریکا را بزرگ کردید و به عنوان
بزرگترین اقتصاد معرفی می کنید دیگر نمیدانید که کشور چین بزرگترین اقتصاد دنیاست
و حزب کمونیست چین بود که این افتخار رو به آنها داد، اما مقامات رهبری از تعامل و
"حس نسبت" بزرگی برخوذدارند که توانستند کشور یک و نیم میلیار نفری چین
را به آن چنان عظمتی برسانند که در طول تاریخ بشریت بی سابقه بوده، تا چه حد باید
فرصت طلبی شما آدمهای ایده آلیست و با تفکر متافیزیکی تحمل کرد، افرادی مثل شما
هستید که این دنیا را به این روز انداختید باید از خود خجالت بکشید، بس است بس است
اوام فریبی و دروغ و ریا وتزویر.
سلام جناب
آقای محسن رنانی متاسفانه
خیلی وقت است که اسراییل دررده های بای قدرت سیاسی ,نظامی,اقتصادی واجتماعی
نفوذکرده وثمره آن اتحاد جهان اسلام دربرابر وهمدستی جهان عرب بااسراییل وعقد هم
پیمانی های اخیر است
جالبه که مقاله ای که اینهمه به ظاهر
علمی میخاد بحث کنه منابعی رو شاهد میاره که از صد تا حرفهای کوچه بازاری بی ارزش
تر هست.ظاهر مقاله علمی هست ولی مطالب انگار صحبت های راننده تاکسی ها هستن. مثال
ساده درباره ضریب هوش ایرانی هاست.اون تحقیق فقط و فقط میزان بازدهی اقتصادی و
یکسری فاکتورهای اقتصادی هر کشور رو ملاک قرار داده بود و هیچ منبع درستی
نداره.جالبه که اگه ملتی ضریب هوش 85 داشته باشه رسما نصف جمعیت کشور باید کودن
باشن تا همچین چیزی ممکن بشه.در حالی که اقتصاد ایران کلا شرایط سیاسی خاصی داره.
حالا همین شده مثال برای این مقاله کودکانه.
بسیار نغز و زیبا.امید است پس از خرابی
های به بار آمده در طول این چند دهه،بالمآل حس نسبت آقایان درست کار کند و فرایند
افق گشایی هرچه سریعتر منجر به گشوده شدن دروازه های پیشرفت به سوی ایرانمان گردد. با
سپاس فراوان از استاد ارجمند بابت اینگونه مقالات آموزنده