آنجـــــا که الســــت آمد ارواح بلی گفتند
این مذهب و ملتها می دان که نبود آنجا
مردی كه نمی خواست نادان بمیرد
حکمتو فلسفه- محمدرضا ارشاد:
ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی (442-362 هـ . ق) در شهر كاث، پایتخت خوارزم آنزمان بهدنیا آمد.
او 25 سال از عمر خود را در آن شهر گذراند و در این مدت علومی چون فقه، كلام، معدنشناسی، ریاضیات، ستارهشناسی و پزشكی را آموخت. پژوهشهای او در زمینههای گوناگون بهنگارش حدود 180 كتاب انجامید. بیرونی سفرهایی به ری و بخارا كرد و آخر عمر خود را در دربار غزنویان گذرانید.
ازجمله آثار وی میتوان به «آثار الباقیه عنالقرون الخالیه»، «التفهیم» (تنها اثر فارسی او)، «كتاب الصیدنه»، «قانون مسعودی»، «الجماهر فی معرفه الجوهر»، «المسامره فی اخبار الخوارزم» و «تحقیق ماللهند» اشاره كرد. بیرونی دانشمندی آزاداندیش و جامعنگر بود. او همواره در برخورد با نوشتهها و آثار دیگران نگاه انتقادی داشت و میكوشید تا براساس آن، منظری متفاوت از موضوع مورد بحث بهدست دهد.
در آستانه روز بزرگداشت این دانشمند بزرگ جهان اسلام با دكتر پرویز اذكایی، پژوهشگر تاریخ و اندیشه، گفتوگویی درباره ابعاد علمی شخصیت وی صورت گرفته كه از پی میخوانید. لازم به یادآوری است كه از دكتر اذكایی در زمینه بیرونیپژوهی، آثاری چون «زندگینامه ابوریحان بیرونی»، «كارنامه بیرونی»، «ابوریحان بیرونی، آرا و افكار» و تصحیح كتاب «آثارالباقیه» بیرونی بهچاپ رسیده است.
• جورج سارتون در كتاب «درآمدی بر تاریخ علم»، بیرونی را یكی از بزرگترین دانشمندان همه دورانها میداند. بیرونی بهمانند دیگر دانشمندان همروزگار خویش، ازقبیل ابنسینا جامع علوم گوناگون بود اما جالب اینجاست كه این بیان از مورخ علمی چون سارتون، تنها در مورد بیرونی ابراز شده است. اكنون مناسب است كه نخست از همین منظر، به تبیین نقش و جایگاه ابوریحان بیرونی در علم بهویژه تاریخ علم ایران اشاره كنید و اینكه او چه نوآوریهایی در این قلمرو داشته است؟
درست نمیدانم، با این همه ابعاد معرفت و اعماق اندیشه ابوریحان بیرونی، در این چند دقیقه چگونه میتوان حق مطلب را درباره وی ادا كرد. پیش از هر چیز، اشارهای میكنم به جملهای كه از جورج سارتون نقل كردید. سارتون نهتنها او را یکی از بزرگترین دانشمند همهدورانها میداند بلكه حتی او را یك سروگردن از افرادی چون ابنسینا، بزرگتر به شمار آورده است. ابوریحان، خود علم واقعی بود. ابنسینا بیشتر یك دایرهالمعارفنویس بوده است. من در اینجا میكوشم تا براساس 2 واقعه از زندگی ابوریحان جایگاه علمی او را تحلیل كنم.
او در مقدمه «قانون مسعودی» میگوید: من از دوره كودكی سعادت آن را یافتم تا خادم علم شوم. در زندگی بیرونی میخوانیم كه وقتی او 14-13سال بیش نداشت، از یك فرد یونانی كه به شهركاث خوارزم آمده بود، اسامی یونانی گیاهان را میپرسید. این خبر حاكی از مصداق واقعی «ز گهواره تا گور دانش بجوی» است.
این مهم وقتی آشكارتر میشود كه ابوریحان واپسین نفسهای زندگیاش را میكشید و قاضی ولوالجی به عیادت وی رفته بود. ابوریحان در آن حال خاص، مسئلهای را در حساب «جداتثمانیه» از وی میپرسد. قاضی با تعجب میگوید: اكنون چه جای این سؤال است؟ ابوریحان میگوید: كدامیك از این دو بهتر است؛ بدانم و بمیرم یا ندانم و نادان درگذرم؟ قاضی مسئله را میگوید و از حضور وی مرخص میشود اما چند قدمی از خانه ابوریحان دور نشده بود كه صدای شیون و زاری را از خانه وی میشنود. این دو واقعهای كه نقل شد، جدیت و پشتكار بیرونی را در كسب علوم نشان میدهد.
• گفتید كه بیرونی اسامی گیاهان را از آن فرد یونانی، به یونانی میپرسید. این نشان میدهد كه وی به یونانی تسلط داشته و با منابع یونانی درباره تاریخ و فلسفه مستقیماً درگیر بوده است.
در این زمینه نكته مهمی وجود دارد كه تاكنون كسی به آن توجه نكرده است. شرقشناسان، درباره چگونگی انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، عمدتاً بر نقش مترجمان مسیحی دربار مأمون مثل حنینبن اسحاق یا پسرش اسحاقبن حنین تأكید داشتهاند اما این همه مطلب را دربرندارد. مقصودم این است كه علوم یونانی تنها ازطریق دستگاه خلافت بغداد به عالم اسلام انتقال نیافت. یكی دیگر از راههای انتقال این علوم، از طریق خوارزم و ماوراءالنهر بود. با این توضیح كه پس از حمله اسكندر به شرق ایران و نواحی بلخ (باكتریا)، جانشینان اسكندردر آن سامان، حكومتی یونانی را تشكیل دادند.
از این سبب بود كه مانگاه (كلونی)های یونانی در آن نواحی ایجاد شد. این مانگاهها كه در خوارزم، بلخ، مرو و كلاً ماوراءالنهر ساخته شده بودند، یكی از راههای انتقال فرهنگ و زبان یونانی بودند. اصلاً خود مأمون عباسی از مرو خلافت خود را اعلان كرد. در زمان بیرونی، خاندان شاهیه كه نسب خود را به كیخسرو میرساندند، بر خوارزم فرمان میراندند. در دربار این پادشاهان، كتابهای یونانی مطالعه میشد. یكی از این پادشاهان ابونصر عراق، فرمانروای كاث، از ریاضیدانان برجسته جهان است. ابوریحان شاگرد او بود و هموست كه بیرونی را برمیكشد و به او ریاضی و نجوم میآموزد و جالب اینجاست كه 12رسالهاش را به اسم این شاگرد برجسته خود میكند. به هر روی، در این منطقه بیرونی و دانشمندان دیگری چون موسی خوارزمی و عبدالله خوارزمی مستقیماً به منابع علمی یونانی دسترسی داشتند.
• یكی از ویژگیهایی كه برای بیرونی برمیشمارند، دیدگاه انتقادی وی نسبت به آرای دانشمندان و اندیشمندان و تاریخنگاران دیگر بوده است. مواجهه انتقادی وی با ابنسینا زبانزد است. این ویژگی (انتقادی) كه او را از دیگران متمایز كرده، حاصل چه عواملی بود؟
بیرونی دانشمند انتقادی بینظیری بود. او نوشتههای پیشینیان خود را با رعایت احترام نقد كرد. همانگونه كه اشاره كردید، انتقاد او از ابنسینا معروف است. اما برای روشنشدن این مسئله، باید به این نكته اشاره شود كه پس از تحولات سیاسی در حوزه خوارزم، بیرونی به ری، نزد خاندان دیلمیان میرود. او در آن یك سالی كه در آنجا رحل اقامت افكند، از محضر استادان بزرگ نجوم بهرهها گرفت و همچنین از طریق كتابخانه دیلمیان با آثار محمدبن زكریای رازی آشنا شد. درواقع حكمت طبیعی رازی اثر ژرفی بر او میگذارد.
او بعدها، فهرست كتابهای رازی را به دست داد كه از مهمترین منابع در رازیشناسی است. این تأثیر فلسفی، از او یك متفكر فلسفهدان ارسطوستیز میسازد. اصلاً بیرونی، دید انتقادی خود را بیشتر از زكریای رازی برمیگیرد. رازی پیرو حكمت طبیعی مغان ایران باستان و فلاسفه ماقبل سقراط بود. فلاسفه ماقبل سقراط تماماً از مكتب حكمی مغان ایرانباستان سیراب میشدند. اینگونه بود كه بیرونی در مواجهه با ابنسینا، به نقد آرای مشایی (ارسطویی) وی میپردازد.
• در راستای این نگاه انتقادی، توجه ابوریحان به تاریخ مطرح میشود. اگر او به منابع یونانی دسترسی داشته، بنابراین در حوزه تاریخ بهویژه در آثاری چون «آثار الباقیه» باید مواجهه انتقادی و دقیقتری با تاریخ ایران و دیگر تمدنها داشته باشد. چنانچه بهنظر میرسد، او تنها تاریخنگاری است كه از دوران هخامنشیان آگاهیهای دقیقی داشته و حتی به نقد تاریخنگاران دیگر درباره تاریخ اشكانیان روی میآورد. از سویی این نگاه انتقادی ابوریحان به تاریخ را عدهای نگاه ریاضیوار به تاریخ دانستهاند. ضرورتهای چنین نگاهی به تاریخ از دید وی چه بوده؟
دیدگاه ریاضیوار بیرونی به تاریخ، به امر تقویم و دقتهای ریاضی او در این حوزه برمیگردد چرا كه تاریخ 2معنا دارد؛ تاریخ رویدادها و تاریخ سالیان (تقویم). با اینحال، اطلاعات تاریخی بیرونی در دنیای اسلام بینظیر است. بهنظرم علت این امر به زباندانی بیرونی مربوط است. او 7 زبان را میدانست. در این میان، آنچه به كمك وی بیشتر میآمد، تسلط وی بر زبانهای یونانی، سریانی و عبری بود. تسلط وی به یونانی علاوه بر دسترسی به متون اصلی فلسفه یونان، او را با منابع تاریخی و تاریخنگاری دست اول یونان آشنا كرد. برای مثال اُسیبیوس در قرن سوم میلادی كه یك كاهن بابلی یونانیتبار بوده، بخشی از تاریخ بابل قدیم را كه «بروسوس» در قرن چهارم قبل از میلاد نوشته بود، در كتاب خود نقل كرده است. در كتاب بروسوس است كه نخستینبار به تاریخ هخامنشیان برمیخوریم. بروسوس در این كتاب از سلاطین هخامنشی نام میبرد. آن اندازه از تاریخ بروسوس كه بهدست اسیبیوس رسیده، به بیرونی هم رسیده است. هیچكس در عالم اسلام این منبع را در دست نداشته است.
افزون بر این، بیرونی بهدلیل دانستن زبان سریانی، با آثار پدران كلیسا آشنا بود. گزارش چند تا از كنگرههای كلیسایی كه در دوران اولیه مسیحی برگزار شده بود، در آثار بیرونی یافت میشود. قسمتی كه بیرونی از این كنگرهها نقل كرده، به اصطلاح جزو خبر واحد است. جالب اینجاست كه اروپاییانی كه بعدها آثار بیرونی را خواندند، تاریخ كلیساهای خود را از آثار وی بیرون كشیدند. به هر روی، بیرونی تاریخنگاری دقیق و منتقد و از همه مهمتر عاشق حقیقت بوده است.
• همین عشق به حقیقت بوده كه او را به جستوجو در فرهنگها و تمدنهای دیگر وامیداشته است، بهطوری كه كتاب «تحقیق ماللهند» وی را میتوان آغازگر مطالعات هندشناسی دانست. او در بخشی از مقدمه این كتاب، شرحی در اهمیت درستی اخبار رسیده درباره فرهنگ هند و علل پیدایی روایات نادرست و نقد آرای مسلمانان درباره ادیان دیگر دارد. آیا براین اساس میتوان او را بنیانگذار دینشناسی تطبیقی بهشمار آورد؟
فرهنگشناسی بیرونی، نخست از كتاب «آثارالباقیه» وی آشكار میشود. درست است كه این كتاب، تاریخ و تقاویم ملل است اما آنجایی كه از جشنها و اعیاد ملتهای گوناگون سخن میگوید، در نقش یك فرهنگشناس ظاهر میشود. او حین پژوهش درباره فرهنگها و تمدنهای مختلف به یك دیدگاه تطبیقی هم رسیده بود، بهطوری كه در كتاب «تحقیق ماللهند» كاملاً یك دینشناس تطبیقی است. او وقتی در كتاب «تحقیق ماللهند» ادیان هند را بررسی میكند، ناگزیر از این است كه آنها را با ادیان رایج آن روزگار مقایسه كند.
از اینرو، او را میتوان بنیانگذار دینشناسی تطبیقی دانست. البته پیش از وی ملل و نحلنویسی داشتهایم اما بیرونی در ملل و نحلنویسی شیوه تطبیقی خاصی داشته است. اصولاً نگاه وی به فرهنگ مسامحهآمیز بود و اصل همه ادیان را یكی میدانست. او معتقد بود كه همه مردم در آغاز، خدای واحدی را میستودند و سپس بر اثر سیاستها و هواهای نفسانی انسانها اختلاف عقاید حاصل شد.