انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
آل، موجودی افسانهای که به یاور عوام در صحراها و چشمهها زندگی میکند و دشمن زنان تازه از است. آل را به شکلهای گوناگون وصف کردهاند: «زنی است که دستهای باریکِ بلند دارد، و پایش هم استخوان فقط است و و گوشت هیچ ندارد، ضعیفالبنیه است، رنگ چهرهاش قرمز میباشد و بینی او از گِل» (خوانساری، کلثوم ننه، 169) و یا از خمیر (اسدیان و دیگران، 166) است. چشمانی درشت، موهایی سفید (بلوکباشی، 590) و یا سرخ (اسدیان و دیگران، 166)، بینی قرمز رنگ، دو پستان بسیار بزرگ (ساعدی، 142) و بر دوش افکنده (آیلرس، 19)، گیسوان بلند طلائی (بهرامبیگی، 82) و تنی پشمالو (امینی، 26) دارد. در افغانستان آل به صورت زنی جوان، با دندانها و ناخنهای دراز، چشمانی اریب در امتداد دو سوی بینی و پاشنههای پا، برگشته به سوی جلو تصور میشود (هیستینگر، ذیل افغانستان).
نام این موجود خیالی در زبان امنی اَل و اَلک (صورت جمع) (آیلرس، 52؛ داویدیان و ساعدی، 23). در ترکی آذربایجانی، آل و ترکی آسیای مرکزی، اَل ـ بَستی (آیلرس، 48)، و در کردی، هال و آل است است (مردوخ). ظاهراً همة این نامها و جزء اول کلمة «اَلْ ـ بَستی»، از یک ریشة ایرانی و به معنی سرخ است. بنا به روایتهای عامه تا زمانی که زائو به حمام نرفته و ناپاک است، معمولاً تا شش روز یا ده روز پس از زاییدن، اگر تنها بماند آل از دیوار خانه یا راهِ پشت بام یا پنجره و روزن و درِ اتاق، به سراغش میآید و جگرش را میزند و میبرد. اگر آل بتواند جگر زن تازه از را به آب برساند و یا از آب بگذراند، سبب بیماری و حتی مرگ او میشود. زائویی که آل جگرش را زده و برده اصطلاحاَ «آل زده» و بیماری ناشی از آن را «آلزدگی» مینامند. گاهی نیز ممکن است آل «جفت بچه » را ببرد. اگر آل جفت بچه را هم ببرد و بخورد، میگویند که زائو به بیماری آلزدگی دچار میشود. اصل و منشأ پیدایی آل و پندارهای مربوط به آن دقیقاً روشن نیست. ظاهراً باید این پندار برخاسته از ذهن و اندیشة مردم جامعههای آغازین و مربوط به فرهنگ و زمانی باشد که در آن اعتقاد به آنیمیسم و چیرگی ارواح خبیثه در زندگی مردم جامعه رواج داشته است. برخی از مردم جامعههای باستانی به موجودات وهمی و خبیثة تقریباً شبیه آل، مانند «اَلو»، «لَمَشْتُو» و «لی لیث» اعتقاد میداشتند. «الو» دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که به عقیدة بابلیها با پرواز بر فراز بستر کودکان و ترساندن آنها و گاه مکیدن رایحة زندگیشان باعث مرگ آنها میشد (مکنزی، 69). «لمشتو» مادینه دیوی بود که مردم اَکَد و بینالنهرین اعتقاد داشتند که دشمن نوزادان و ربایندة آنها بوده است (آیلرس، 48). «لی لیث»، که در ادبیات تلمودی نخستین همسر آدم معرفی شده است، در اسطورهها و فرهنگ عامة یهودی، همچون ماده دیوی توصیف شده که دشمن کودکان نوزاد است و شبها به گشت و گذار و شکار میپردازد (جودائیکا). هرچند ممکن است که برخی از خصایل و اعمال این ماده دیوها و موجودات خیالی شبیه به آل باشند، لیکن شخصیت و خصوصیات آنها بیشتر با «اُمّالصِّبیان»، ماده دیوی که نوزادان و کودکان را میرباید، مطابقت دارد. بعضی آل را با بختک یا فرنجک یکی گرفته و بینی او را مانند بختگ، گِلی توصیف کردهاند. بَخْتَک، که آن را «بینی گِلی» هم مینامند، به صورت دیوی سهمناک در شبها بر خفتگان پدیدار میشود و چون کوهی روی سینة آنها میافتد. شخص خفته فقط با گرفتن بینی او میتواند از آزارش رهایی یابد. آقاجمال خوانساری در کتاب عقاید انساء، معروف به کلثوم ننه، بینی آل را مانند بختک گلی ذکر کرده و در وصف او از زبان کلثوم ننه چنین نوشته است:
«آل به شناختن بود مشکل،
گیس او سرخ و بینیاش از گِل»،
گر بینی بگیر بینی او،
تا ز زائو جگر ندزدد و دل» (ص 15.
آیلرس هم از دیوی به نام «ایسیچی» نام میبرد که به اعتقاد وایت مردم برخی از شهرهای تابع لصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان) مانند بختک، بینی گلی دارد و روی اشخاصِ خوابیده میافتد و وقتی که بینیاش را بگیرند آنها را رها میکند. این مردم آل و ایسیچی را یکی میدانند و میگویند که ایسیچی بچههای بد میآورد (ص 44, 45). برخی دیگر آل را با «امالصبیان» اشتباه گرفته و تصور کردهاند که آل نوزاد را هم میزند و میبرد یا به او آسیب میرساند؛ از اینرو برای حفظ نوزاد را هم میزند و میبرد یا به او آسیب میرساند؛ از اینرو برای حفظ نوزاد از آلزدگی نیز چارهاندیشی کردهاند. مثلاً همدانیها دو گهواره مانند هم درست میکنند و در اتاق زائو میگذارند تا آل از شناسایی نوزاد درماند و دچار اشتباه شود (ماسه، 1/44). خراسانیها هفت سوزن به لچک نوزاد و هفت سوزن به لچک زائو میزنند و به این وسیله از نزدیک شدن آل به زائو و نوزاد جلوگیری میکنند و در شبِ ششَ زائو صورت و بدن نوزاد را با سوختة باروت، سیاه میکنند تا آل از سیاهی و زشتی روی نوزاد بترسد و به او نزدیک نشود (شکورزاده، 115-116).
دفع آل: مردم برای دفع آل از زائو و پیشگیری از خطر بیماری آلزدگی و حفظ سلامت مادر نوزاد، آداب و کارهای مخصوص انجام میدادهاند. از جمله اداب و اعمال آلزدایی در فرهنگ عامة ایران، رعایت بعضی تابوها (محرمات)، استعمال نَفِرات (رَمانندهها)ی مخصوص و انجام اعمال و شعائر خاصِ دفع آل بوده است.
محرمات: پس از اینکه زنی میزایید، تا روز حمام زایمان که معمولاً 6 یا 10 روز به درازا میکشید، از انجام برخی اعمال در اتاق او خودداری میکردند تا آل به سراغ وی نیاید. مثلاً نام زائو را به زبان نمیآوردند و او را به نام مریم، مریم عذرا یا مادر حضرت مسیح(ع) صدا میزدند. یا نزد زائو نامی از جن و آل و ارواح خبیث نمیبردند، یا زنان را، به جز زنانی که به هنگام زایش در نزد زائو حضور داشتهاند، اجازه نمیدادند که وارد اتاق زائو شوند. زائو و نوزادش را لباسهای سرخ رنگ نمیپوشاندند و رختخوابهای آنان را از پارچههای سرخ نمیدوختند، چون باور داشتند که آل عاشق رنگ سرخ است و این رنگ او را به اتاق زائو جذب میکند. زائو را هیچ گاه، بهویژه شبها و در شبِ شش، در اتاق تنها نمیگذاشتند و 3 روز به زائو آب نمیدادند.
رمانندهها: مردم معتقد بودند که آل، مانند جنهای دیگر، از چیزهایی میترسد و میرمد. این چیزها عبارتند از بعضی اشیای آهنی مانند سوزن، قیچی، چاقو، سیخ، سنجاق و خنجر یا شمشیر و برخی چیزهای سیاه مانند زغال، دودهؤ سوختة باروت، نخ و ریسمان سیاه، و نیز قرآن، ذکر بسمالله، نام پاگ مریم و دعاها و اوراد مخصوص دفع جن و پری و آل.
مردم برای این رمانندهها یا نَفِرا، خاصیت شرزدایی و جادویی شدیدی تصور میکردند و آنها را دافع آل و باطل کنندة اثرات آلزدگی سوزن یا سنجاق به لباس او و یا همراه کردن دعا و تعویذ دفع آل با او، از نزدیک شدن شیاطین و اجنه، به خصوص آل، به زائو جلوگیری میکردند.
آداب دفع آل: آداب و اعمال خاصی برای دفع آل در فرهنگ عامة ایران در کار بوده و به صورتهای گوناگونی در میان مردم ایران معمول بوده است. در اینجا نمونههایی از این اعمال را که بعضی از آنها جنبة همگانی و بعضی دیگر جنبة محلی داشته است، یاد میکنیم:
ماما یا زنی با یک شیء آهنی، مانند سیخ یا کارد، که به آن پیاز کشیده شده بود، و یا با یک دانه زغال، چهار طرف بستر زائو و بچهاش را 3 یا 7 بار خط میکشید و به گمان خود بر گرد او خصار میبست و در هنگام خط کشیدن میگفت: «حصار میکشم». زنان دیگرِ داخل اتاق میپرسیدند: «برای کی؟». پاسخ میداد: «برای مریم و بچه اش». میگفتند: «پس بکش که مبارک است». بعد سیخ یا کارد را که به آن پیاز کشیده بودند، زیر بستر یا بالای سطح برش آنها صورت آدمی را با چشم و ابرو و دهان و بینی میکشیدند و به سیخ میکردند (آیلرس، 17). پیاز سیخ کشیده را در روز حمام زایمان زائو بر کف گرمخانة حمام میگذاشتند تا وقتی که زائو وارد گرمخانه میشود پا روی آن بگذارد و لِهَشْ کند. در خراسان رسم بود که بر مشتی برنج، 4 قُل (4 سورة کوچک قرآن که با کلمة «قل» شروع میشود»، میخواندند و فوت میکردند و بعد دانههای برنج را دورتادور اتاق یا بستر زائو میپاشیدند و به این ترتیب در مقابل آل، در گرداگرد زائو حصار میکشیدند. سوزن یا سنجاقی (در خراسان چهل سوزن و چهل سنجاق) در جفت بچه فرو میکردند و آن را در پارچهای سفید میپیچیدند و در کوزههای سفالینِ گشادِ آب ندیده میگذاشتند و یا آن را فقط با یک دانه زغال در باغچة خانه چال میکردند، یا در چاه فاضلاب خانه میانداختند. یک ریسمان پشمی سیاه به دور اتاق زانو میکشیدند، یا 12 فتیلة پنبهای که سر هر یک را با دودة پشتِ زائو میکشیدند، یا 12 فتیلة پنبهای که سر هریک را با دور اتاق پشتِ دیگ سیاه کرده بودند، به چهار سوی دیوار اتاق زائو میچسباندند (هدایت، 36). دستمالی سیاه به سر زائو میبستند (ماسه، 1/42)، چند تار، نخ سیاه و سفید به دور مچ دست او میپیچیدند (اسدیان و دیگران، 167)، یا النگویی آهنی به دستش میکردند. همدانیها دیگی دودزده و سیاه را واژگونه روی پشت بام اتاق قرار میدادند (ماسه، 1/43)، تشتی یا لگنی پر از آب را در استانة در ورودی اتاق زائو میگذاشتند، یا آدمکهایی با لباس سربازی درست میکردند و روی بام اتاق زائو در یک رج میچیدند و آنها را با نخهایی که از آنها آویزان بود، تکان میدادند (ماسه، 1/42، 43). در خراسان رسم بود که در آستانة در اتاق زائو باروت آتش میزدند تا صدای انفجار و دود و بوی باروت فضای اتاق را پر کند (شکورزاده، 112). اسب زردی را دور خانة زائو میتازاندند (امینی، 26). در برخی نقاط برای گمراه کردن آل و اغفال او، اعمال خاصی انجام میدادند. مثلاً خراسانیها روی نانی. روغن و شکر میمالیدند و آن را با یک کوزة پر از آب، بالای در ورودی اتاق زائو روی بام میگذاردند تا آل با دیدن نانِ روغنی و کوزة آب اغفال شود و زائو را از یاد ببرد. ارمنیان جگر سفید بزی را روی بام اتاق زائو میانداختند. بعضیها نیز دل و جگر گوسفند یا گاوی را از بالای در ورودی اتاق زائو میآویختند تا اگر آل بیاید، فریفتة دل و جگر بشود و به سوی آنها برود.
درمان آلزدگی: اگر آل زائویی را میزد و سبب بیماری او میشد، برای درمان او اعمال و آدابی انجام میدادند. این آداب و اعمال را بیدرنگ پس از بروز نخستین نشانههای آلزدگی و پیش از آنکه آل جگر زائو را به آب برساند و یا از آب بگذراند، به کار میبستند، زیرا معتقد بودند پس از اینکه آل جگر را به آب بزند، دیگر بیمارِ آلزده درمان نمیپذیرد. آقا جمال خوانساری مینویسد: «از آنجا که این ملعون میآید و جگر زائو را میدزدد و از آب میگذراند، اکثر علما گفتهاند مادام که از آب نگذشته باشد، علاج آن ممکن است و اگر به آب رسانیده باشد دیگر علاج پذیر نیست» (عقایدالنساء، 15). ازجمله اعمالی که برای درمان آلزدگی در فرهنگ عامة ایران متداول بوده اینهاست:
مردم خیاو، زائو را روی دو زانو مینشاندند و در بالای سر او سینی یا تشت میزدند. 4 زن، 2 بال و 2 پای یک مرغ سیاه را از 4 سمت در بالای سر زائو میگرفتند و سر میبریدند، به گونهای که خونش به سر و روی زائو میگرفتند و سر میبریدند، به گونهای که خونش به سر و روی زائو بپاشد. به صورت زائو آن قدر سیلی میزدند تا کبود شود و او را پیاپی وادار به گفتن «بسمالله» و «یا مریم» میکردند. سنگ اجاق خانة او را در آب روان میانداختند. دعانویسی را بالای سر زائو میآوردند. دعانویس دعا و اورادی برای دفع آلزدگی میخواند و تعویذی مینوشت و سنجاقهایی به متکای زائو فرو میکرد. گاهی بر سرِ آب میرفتند و آب را با داس مس زدند (ساعدی، 142).
در میان عشایرِ چادرنشینِ گِراش و لار رسم بود که مردی شمشیر کشیده بر اسبی سوار میشد و اسب را در اطراف چادر زن آل بوده میتازاند و با صدای بلند رجز میخواند. در همین هنگام زنی پی در ی به صورت زائوی بیمار سیلی میزد و زنانی هم دعا و وِرد میخواندند (اقتداری، 4):
در میان برخی دیگر از عشایر و روستاییان، بهویژه عشایر فارس، رسم بود که شخصی را که به اصطلاح محلی «اودومْدار» مینامیدند، بر سر زائوی آلزده میآوردند تا آل با دیدن او جگر زائو را بازگرداند. «اودومدار» به کسی گفته میشد که مدعی بود که آل را دیده و تار مویی یا زیوری یا چیز دیگری از او گرو گرفته است و با خود دارد. این دسته از عشایر و روستاییان معتقد بودند که آل به فرمان شخص «اودومدار» و 7 پشت از اولاد اوست و زائوهای آنها را نمیزند و زائوهای دیگر را هم به فرمان آنان آزار نمیرساند (بهمنبیگی، 81، 82؛ صفی نژاد، 430؛ باستانی پاریزی، 537). همچنین عشایر فارس برای درمان زائوی آلزده دستهای موی بز به او میدهند تا بپیچد، یا مادیانی را در برابر زائو میبندند و به او جو نشان میدهند و به این وسیله او را وادار به شیهه کشیدن میکنند. گاهی نیز با تفنگ چند تیر در آستانة اتاق زائو شلیک میکنند، یا دهان خود را از باروت پر میکنند و به صورت زائو فوت میکنند، یا با باروت سوخته و یا زغال، دایرهها و خالها و علاماتی روی تن او میکشند (بهمنبیگی، 82).
در میان مردم بیشتر نقاط ایران، رسم بود که مقداری جو در دامن زائوی آلزده میریختند و اسبی را میآوردند و او را وادار میکردند تا جوهای دامن زائو را بخورد. این رسم از قدیم در میان ایرانیان معمول بوده است. آقا جمال خوانساری به این رسم اشاره میکند. هنوز هم این رسم در میان بسیاری از مردمِ معتقد به آل، مانند لرهای ایلام و مردم برخی از روستاهای آذربایجان مانند خیاو و یا مشکین شهر، انجام میشود (ساعدی، 142؛ اسدیان و دیگران، 167).
در فرهنگ عامة ایران، شخصیت آل چنان شناخته شده و اثربخش بوده است که زنانی را که اندامی درشت و ترسناک و یا خوی و خصلتی بد و شوم دارند، به آن مانند میکنند و میگویند فلانی «مثل آل» است. به هنگام نفرین نیز اصطلاحهایی مانند: «آل زده» و «آل بُرده» را به کار میبرند. مادران نیز گاهی به وقت ابراز خشم و غضب خود به کودکان، آنها را با گفتن «انشاءالله آل ببردت»، نفرین میکنند.
مآخذ: اسدیان خرم ابادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، مرکز مردمشناسی ایران، 1358ش؛ اقتداری، احمد، فرهنگ لارستانی، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1343ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، دانشگاه اصفهان، 1350ش؛ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سنگ هفت قلم، تهران، 1358ش؛ بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، آموزش و پرورش، 1356ش؛ بهمنبیگی، محمد بهمن، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، آذر، 1324ش؛ جودائیکا، ذیل Folklore, Lilith؛ خوانساری آقا جمال، عقایدالنساء و مرآتالبلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری، 1349ش؛ همو، «کلثوم ننه ـ عقایدالنساء» (بخش دوم)، به کوشش علیبلوکباشی، کتاب هفته، شمـ 18 (22 بهمن 1340ش)؛ داویدیان، هـ، و ساعدی، غلامحسین، «تجزیه و تحلیلی از آل و امالصبیان بر مبنای روانشناسی»، سخن، س 16، شمـ 1، (بهمن 1344)؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین شهر، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1343ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامة مردم خراسان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش؛ صفی نژاد، جواد، طالب آباد، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1355ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1348ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمة مهدی روشن ضمیر، تبریز، مؤسسة تاریخ و فرهنگ ایران، 1355-1357ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، فرهنگ مردوخ، تهران؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334ش؛ هیستینگز؛ نیز:
Eilers, Wilhelm, Die Al, ein persisches Kindbettgespenst, München, 1979; Mackenzie, Donald A., Myths of Babylonia and Assyria, London, under "Alu".
علی بلوکباشی
آل، موجودی افسانهای که به یاور عوام در صحراها و چشمهها زندگی میکند و دشمن زنان تازه از است. آل را به شکلهای گوناگون وصف کردهاند: «زنی است که دستهای باریکِ بلند دارد، و پایش هم استخوان فقط است و و گوشت هیچ ندارد، ضعیفالبنیه است، رنگ چهرهاش قرمز میباشد و بینی او از گِل» (خوانساری، کلثوم ننه، 169) و یا از خمیر (اسدیان و دیگران، 166) است. چشمانی درشت، موهایی سفید (بلوکباشی، 590) و یا سرخ (اسدیان و دیگران، 166)، بینی قرمز رنگ، دو پستان بسیار بزرگ (ساعدی، 142) و بر دوش افکنده (آیلرس، 19)، گیسوان بلند طلائی (بهرامبیگی، 82) و تنی پشمالو (امینی، 26) دارد. در افغانستان آل به صورت زنی جوان، با دندانها و ناخنهای دراز، چشمانی اریب در امتداد دو سوی بینی و پاشنههای پا، برگشته به سوی جلو تصور میشود (هیستینگر، ذیل افغانستان).
نام این موجود خیالی در زبان امنی اَل و اَلک (صورت جمع) (آیلرس، 52؛ داویدیان و ساعدی، 23). در ترکی آذربایجانی، آل و ترکی آسیای مرکزی، اَل ـ بَستی (آیلرس، 48)، و در کردی، هال و آل است است (مردوخ). ظاهراً همة این نامها و جزء اول کلمة «اَلْ ـ بَستی»، از یک ریشة ایرانی و به معنی سرخ است. بنا به روایتهای عامه تا زمانی که زائو به حمام نرفته و ناپاک است، معمولاً تا شش روز یا ده روز پس از زاییدن، اگر تنها بماند آل از دیوار خانه یا راهِ پشت بام یا پنجره و روزن و درِ اتاق، به سراغش میآید و جگرش را میزند و میبرد. اگر آل بتواند جگر زن تازه از را به آب برساند و یا از آب بگذراند، سبب بیماری و حتی مرگ او میشود. زائویی که آل جگرش را زده و برده اصطلاحاَ «آل زده» و بیماری ناشی از آن را «آلزدگی» مینامند. گاهی نیز ممکن است آل «جفت بچه » را ببرد. اگر آل جفت بچه را هم ببرد و بخورد، میگویند که زائو به بیماری آلزدگی دچار میشود. اصل و منشأ پیدایی آل و پندارهای مربوط به آن دقیقاً روشن نیست. ظاهراً باید این پندار برخاسته از ذهن و اندیشة مردم جامعههای آغازین و مربوط به فرهنگ و زمانی باشد که در آن اعتقاد به آنیمیسم و چیرگی ارواح خبیثه در زندگی مردم جامعه رواج داشته است. برخی از مردم جامعههای باستانی به موجودات وهمی و خبیثة تقریباً شبیه آل، مانند «اَلو»، «لَمَشْتُو» و «لی لیث» اعتقاد میداشتند. «الو» دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که به عقیدة بابلیها با پرواز بر فراز بستر کودکان و ترساندن آنها و گاه مکیدن رایحة زندگیشان باعث مرگ آنها میشد (مکنزی، 69). «لمشتو» مادینه دیوی بود که مردم اَکَد و بینالنهرین اعتقاد داشتند که دشمن نوزادان و ربایندة آنها بوده است (آیلرس، 48). «لی لیث»، که در ادبیات تلمودی نخستین همسر آدم معرفی شده است، در اسطورهها و فرهنگ عامة یهودی، همچون ماده دیوی توصیف شده که دشمن کودکان نوزاد است و شبها به گشت و گذار و شکار میپردازد (جودائیکا). هرچند ممکن است که برخی از خصایل و اعمال این ماده دیوها و موجودات خیالی شبیه به آل باشند، لیکن شخصیت و خصوصیات آنها بیشتر با «اُمّالصِّبیان»، ماده دیوی که نوزادان و کودکان را میرباید، مطابقت دارد. بعضی آل را با بختک یا فرنجک یکی گرفته و بینی او را مانند بختگ، گِلی توصیف کردهاند. بَخْتَک، که آن را «بینی گِلی» هم مینامند، به صورت دیوی سهمناک در شبها بر خفتگان پدیدار میشود و چون کوهی روی سینة آنها میافتد. شخص خفته فقط با گرفتن بینی او میتواند از آزارش رهایی یابد. آقاجمال خوانساری در کتاب عقاید انساء، معروف به کلثوم ننه، بینی آل را مانند بختک گلی ذکر کرده و در وصف او از زبان کلثوم ننه چنین نوشته است:
«آل به شناختن بود مشکل،
گیس او سرخ و بینیاش از گِل»،
گر بینی بگیر بینی او،
تا ز زائو جگر ندزدد و دل» (ص 15.
آیلرس هم از دیوی به نام «ایسیچی» نام میبرد که به اعتقاد وایت مردم برخی از شهرهای تابع لصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان) مانند بختک، بینی گلی دارد و روی اشخاصِ خوابیده میافتد و وقتی که بینیاش را بگیرند آنها را رها میکند. این مردم آل و ایسیچی را یکی میدانند و میگویند که ایسیچی بچههای بد میآورد (ص 44, 45). برخی دیگر آل را با «امالصبیان» اشتباه گرفته و تصور کردهاند که آل نوزاد را هم میزند و میبرد یا به او آسیب میرساند؛ از اینرو برای حفظ نوزاد را هم میزند و میبرد یا به او آسیب میرساند؛ از اینرو برای حفظ نوزاد از آلزدگی نیز چارهاندیشی کردهاند. مثلاً همدانیها دو گهواره مانند هم درست میکنند و در اتاق زائو میگذارند تا آل از شناسایی نوزاد درماند و دچار اشتباه شود (ماسه، 1/44). خراسانیها هفت سوزن به لچک نوزاد و هفت سوزن به لچک زائو میزنند و به این وسیله از نزدیک شدن آل به زائو و نوزاد جلوگیری میکنند و در شبِ ششَ زائو صورت و بدن نوزاد را با سوختة باروت، سیاه میکنند تا آل از سیاهی و زشتی روی نوزاد بترسد و به او نزدیک نشود (شکورزاده، 115-116).
دفع آل: مردم برای دفع آل از زائو و پیشگیری از خطر بیماری آلزدگی و حفظ سلامت مادر نوزاد، آداب و کارهای مخصوص انجام میدادهاند. از جمله اداب و اعمال آلزدایی در فرهنگ عامة ایران، رعایت بعضی تابوها (محرمات)، استعمال نَفِرات (رَمانندهها)ی مخصوص و انجام اعمال و شعائر خاصِ دفع آل بوده است.
محرمات: پس از اینکه زنی میزایید، تا روز حمام زایمان که معمولاً 6 یا 10 روز به درازا میکشید، از انجام برخی اعمال در اتاق او خودداری میکردند تا آل به سراغ وی نیاید. مثلاً نام زائو را به زبان نمیآوردند و او را به نام مریم، مریم عذرا یا مادر حضرت مسیح(ع) صدا میزدند. یا نزد زائو نامی از جن و آل و ارواح خبیث نمیبردند، یا زنان را، به جز زنانی که به هنگام زایش در نزد زائو حضور داشتهاند، اجازه نمیدادند که وارد اتاق زائو شوند. زائو و نوزادش را لباسهای سرخ رنگ نمیپوشاندند و رختخوابهای آنان را از پارچههای سرخ نمیدوختند، چون باور داشتند که آل عاشق رنگ سرخ است و این رنگ او را به اتاق زائو جذب میکند. زائو را هیچ گاه، بهویژه شبها و در شبِ شش، در اتاق تنها نمیگذاشتند و 3 روز به زائو آب نمیدادند.
رمانندهها: مردم معتقد بودند که آل، مانند جنهای دیگر، از چیزهایی میترسد و میرمد. این چیزها عبارتند از بعضی اشیای آهنی مانند سوزن، قیچی، چاقو، سیخ، سنجاق و خنجر یا شمشیر و برخی چیزهای سیاه مانند زغال، دودهؤ سوختة باروت، نخ و ریسمان سیاه، و نیز قرآن، ذکر بسمالله، نام پاگ مریم و دعاها و اوراد مخصوص دفع جن و پری و آل.
مردم برای این رمانندهها یا نَفِرا، خاصیت شرزدایی و جادویی شدیدی تصور میکردند و آنها را دافع آل و باطل کنندة اثرات آلزدگی سوزن یا سنجاق به لباس او و یا همراه کردن دعا و تعویذ دفع آل با او، از نزدیک شدن شیاطین و اجنه، به خصوص آل، به زائو جلوگیری میکردند.
آداب دفع آل: آداب و اعمال خاصی برای دفع آل در فرهنگ عامة ایران در کار بوده و به صورتهای گوناگونی در میان مردم ایران معمول بوده است. در اینجا نمونههایی از این اعمال را که بعضی از آنها جنبة همگانی و بعضی دیگر جنبة محلی داشته است، یاد میکنیم:
ماما یا زنی با یک شیء آهنی، مانند سیخ یا کارد، که به آن پیاز کشیده شده بود، و یا با یک دانه زغال، چهار طرف بستر زائو و بچهاش را 3 یا 7 بار خط میکشید و به گمان خود بر گرد او خصار میبست و در هنگام خط کشیدن میگفت: «حصار میکشم». زنان دیگرِ داخل اتاق میپرسیدند: «برای کی؟». پاسخ میداد: «برای مریم و بچه اش». میگفتند: «پس بکش که مبارک است». بعد سیخ یا کارد را که به آن پیاز کشیده بودند، زیر بستر یا بالای سطح برش آنها صورت آدمی را با چشم و ابرو و دهان و بینی میکشیدند و به سیخ میکردند (آیلرس، 17). پیاز سیخ کشیده را در روز حمام زایمان زائو بر کف گرمخانة حمام میگذاشتند تا وقتی که زائو وارد گرمخانه میشود پا روی آن بگذارد و لِهَشْ کند. در خراسان رسم بود که بر مشتی برنج، 4 قُل (4 سورة کوچک قرآن که با کلمة «قل» شروع میشود»، میخواندند و فوت میکردند و بعد دانههای برنج را دورتادور اتاق یا بستر زائو میپاشیدند و به این ترتیب در مقابل آل، در گرداگرد زائو حصار میکشیدند. سوزن یا سنجاقی (در خراسان چهل سوزن و چهل سنجاق) در جفت بچه فرو میکردند و آن را در پارچهای سفید میپیچیدند و در کوزههای سفالینِ گشادِ آب ندیده میگذاشتند و یا آن را فقط با یک دانه زغال در باغچة خانه چال میکردند، یا در چاه فاضلاب خانه میانداختند. یک ریسمان پشمی سیاه به دور اتاق زانو میکشیدند، یا 12 فتیلة پنبهای که سر هر یک را با دودة پشتِ زائو میکشیدند، یا 12 فتیلة پنبهای که سر هریک را با دور اتاق پشتِ دیگ سیاه کرده بودند، به چهار سوی دیوار اتاق زائو میچسباندند (هدایت، 36). دستمالی سیاه به سر زائو میبستند (ماسه، 1/42)، چند تار، نخ سیاه و سفید به دور مچ دست او میپیچیدند (اسدیان و دیگران، 167)، یا النگویی آهنی به دستش میکردند. همدانیها دیگی دودزده و سیاه را واژگونه روی پشت بام اتاق قرار میدادند (ماسه، 1/43)، تشتی یا لگنی پر از آب را در استانة در ورودی اتاق زائو میگذاشتند، یا آدمکهایی با لباس سربازی درست میکردند و روی بام اتاق زائو در یک رج میچیدند و آنها را با نخهایی که از آنها آویزان بود، تکان میدادند (ماسه، 1/42، 43). در خراسان رسم بود که در آستانة در اتاق زائو باروت آتش میزدند تا صدای انفجار و دود و بوی باروت فضای اتاق را پر کند (شکورزاده، 112). اسب زردی را دور خانة زائو میتازاندند (امینی، 26). در برخی نقاط برای گمراه کردن آل و اغفال او، اعمال خاصی انجام میدادند. مثلاً خراسانیها روی نانی. روغن و شکر میمالیدند و آن را با یک کوزة پر از آب، بالای در ورودی اتاق زائو روی بام میگذاردند تا آل با دیدن نانِ روغنی و کوزة آب اغفال شود و زائو را از یاد ببرد. ارمنیان جگر سفید بزی را روی بام اتاق زائو میانداختند. بعضیها نیز دل و جگر گوسفند یا گاوی را از بالای در ورودی اتاق زائو میآویختند تا اگر آل بیاید، فریفتة دل و جگر بشود و به سوی آنها برود.
درمان آلزدگی: اگر آل زائویی را میزد و سبب بیماری او میشد، برای درمان او اعمال و آدابی انجام میدادند. این آداب و اعمال را بیدرنگ پس از بروز نخستین نشانههای آلزدگی و پیش از آنکه آل جگر زائو را به آب برساند و یا از آب بگذراند، به کار میبستند، زیرا معتقد بودند پس از اینکه آل جگر را به آب بزند، دیگر بیمارِ آلزده درمان نمیپذیرد. آقا جمال خوانساری مینویسد: «از آنجا که این ملعون میآید و جگر زائو را میدزدد و از آب میگذراند، اکثر علما گفتهاند مادام که از آب نگذشته باشد، علاج آن ممکن است و اگر به آب رسانیده باشد دیگر علاج پذیر نیست» (عقایدالنساء، 15). ازجمله اعمالی که برای درمان آلزدگی در فرهنگ عامة ایران متداول بوده اینهاست:
مردم خیاو، زائو را روی دو زانو مینشاندند و در بالای سر او سینی یا تشت میزدند. 4 زن، 2 بال و 2 پای یک مرغ سیاه را از 4 سمت در بالای سر زائو میگرفتند و سر میبریدند، به گونهای که خونش به سر و روی زائو میگرفتند و سر میبریدند، به گونهای که خونش به سر و روی زائو بپاشد. به صورت زائو آن قدر سیلی میزدند تا کبود شود و او را پیاپی وادار به گفتن «بسمالله» و «یا مریم» میکردند. سنگ اجاق خانة او را در آب روان میانداختند. دعانویسی را بالای سر زائو میآوردند. دعانویس دعا و اورادی برای دفع آلزدگی میخواند و تعویذی مینوشت و سنجاقهایی به متکای زائو فرو میکرد. گاهی بر سرِ آب میرفتند و آب را با داس مس زدند (ساعدی، 142).
در میان عشایرِ چادرنشینِ گِراش و لار رسم بود که مردی شمشیر کشیده بر اسبی سوار میشد و اسب را در اطراف چادر زن آل بوده میتازاند و با صدای بلند رجز میخواند. در همین هنگام زنی پی در ی به صورت زائوی بیمار سیلی میزد و زنانی هم دعا و وِرد میخواندند (اقتداری، 4):
در میان برخی دیگر از عشایر و روستاییان، بهویژه عشایر فارس، رسم بود که شخصی را که به اصطلاح محلی «اودومْدار» مینامیدند، بر سر زائوی آلزده میآوردند تا آل با دیدن او جگر زائو را بازگرداند. «اودومدار» به کسی گفته میشد که مدعی بود که آل را دیده و تار مویی یا زیوری یا چیز دیگری از او گرو گرفته است و با خود دارد. این دسته از عشایر و روستاییان معتقد بودند که آل به فرمان شخص «اودومدار» و 7 پشت از اولاد اوست و زائوهای آنها را نمیزند و زائوهای دیگر را هم به فرمان آنان آزار نمیرساند (بهمنبیگی، 81، 82؛ صفی نژاد، 430؛ باستانی پاریزی، 537). همچنین عشایر فارس برای درمان زائوی آلزده دستهای موی بز به او میدهند تا بپیچد، یا مادیانی را در برابر زائو میبندند و به او جو نشان میدهند و به این وسیله او را وادار به شیهه کشیدن میکنند. گاهی نیز با تفنگ چند تیر در آستانة اتاق زائو شلیک میکنند، یا دهان خود را از باروت پر میکنند و به صورت زائو فوت میکنند، یا با باروت سوخته و یا زغال، دایرهها و خالها و علاماتی روی تن او میکشند (بهمنبیگی، 82).
در میان مردم بیشتر نقاط ایران، رسم بود که مقداری جو در دامن زائوی آلزده میریختند و اسبی را میآوردند و او را وادار میکردند تا جوهای دامن زائو را بخورد. این رسم از قدیم در میان ایرانیان معمول بوده است. آقا جمال خوانساری به این رسم اشاره میکند. هنوز هم این رسم در میان بسیاری از مردمِ معتقد به آل، مانند لرهای ایلام و مردم برخی از روستاهای آذربایجان مانند خیاو و یا مشکین شهر، انجام میشود (ساعدی، 142؛ اسدیان و دیگران، 167).
در فرهنگ عامة ایران، شخصیت آل چنان شناخته شده و اثربخش بوده است که زنانی را که اندامی درشت و ترسناک و یا خوی و خصلتی بد و شوم دارند، به آن مانند میکنند و میگویند فلانی «مثل آل» است. به هنگام نفرین نیز اصطلاحهایی مانند: «آل زده» و «آل بُرده» را به کار میبرند. مادران نیز گاهی به وقت ابراز خشم و غضب خود به کودکان، آنها را با گفتن «انشاءالله آل ببردت»، نفرین میکنند.
مآخذ: اسدیان خرم ابادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، مرکز مردمشناسی ایران، 1358ش؛ اقتداری، احمد، فرهنگ لارستانی، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1343ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، دانشگاه اصفهان، 1350ش؛ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سنگ هفت قلم، تهران، 1358ش؛ بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، آموزش و پرورش، 1356ش؛ بهمنبیگی، محمد بهمن، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، آذر، 1324ش؛ جودائیکا، ذیل Folklore, Lilith؛ خوانساری آقا جمال، عقایدالنساء و مرآتالبلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری، 1349ش؛ همو، «کلثوم ننه ـ عقایدالنساء» (بخش دوم)، به کوشش علیبلوکباشی، کتاب هفته، شمـ 18 (22 بهمن 1340ش)؛ داویدیان، هـ، و ساعدی، غلامحسین، «تجزیه و تحلیلی از آل و امالصبیان بر مبنای روانشناسی»، سخن، س 16، شمـ 1، (بهمن 1344)؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین شهر، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1343ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامة مردم خراسان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش؛ صفی نژاد، جواد، طالب آباد، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1355ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1348ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمة مهدی روشن ضمیر، تبریز، مؤسسة تاریخ و فرهنگ ایران، 1355-1357ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، فرهنگ مردوخ، تهران؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334ش؛ هیستینگز؛ نیز:
Eilers, Wilhelm, Die Al, ein persisches Kindbettgespenst, München, 1979; Mackenzie, Donald A., Myths of Babylonia and Assyria, London, under "Alu".
علی بلوکباشی
آل یا زائوترسان موجودی خیالی-افسانهای است. در باور عامه، موجودی است که اگر زن تازهزا را تنها بگذارند، سراغش میآید و بدو آزار یا آسیب میرساند.
آل یک گونه از موجودات اهریمنی در باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخشهایی از جنوب روسیه است. در باورهای سنتی، نقش آلها در تولید مثل انسانهاست بهین دلیل آنها را اهریمن وضع حمل یا زایمان میدانند.
آلها در مناطق گوناگون دارای نامهای مختلفی هستند مثلا در ارمنستان به «آلک»، در میان کردها به «اُل»، در افغانستان و تاجیکستان به «هال» یا «خال»، در کشورهای ترکزبان آسیای میانه به «آلباستی» یا «آلماستی» و در میان مردم کشمیر و بدخشان به «هالماستی» معروفند.
در روایات ارمنی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زنی تازه زایمان کرده (زائو) را میدزدند وسبب مرگ او میشوند. آنها همچنین با آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر سبب سقط جنین میشوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جنمیکنند. (مانند الفها در باورهای ژرمنی). آلها نیز مانند انسانها داری دو جنس زن و مرد هستند.
اجزای بدن و صورت آلها [ویرایش]
اجزای بدن وصورت آلها بدین سان توصیف شدهاست: بینی گِلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندانهایی آهنین با نیشهایی به جلو آمده مانند گراز وحشی و پستانهایی آویزان مانند پیرزنها. بنابر باورهای کهن، آلها پس از دزدیدن قلب و شش زن و زمانی که دیگر زن زنده نماندهاست، اقدام به فرار و عبور از اولین آب جمع شده در یک جا یا اولین منبع آب میکنند. طلسمهای مانع آل، مانند دیگر طلسمها برای دیگر شیاطین است. این طلسمها شامل افسون، دعا، اشیای فلزی، سیر و پیاز و جلوگیری کردن از رسیدن آل به آب است. در ایران آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی حصیری برا ی شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شدهاست. در آسیای میانه، آلها چنین روایت شدهاند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستانهای آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و ششهای قربانیان را درون آن قرار میدهند. برطبق بسیاری از روایات خاور نزدیک، خدا یک آل را برای همسری آدم یا اولین بشر آفرید امّا آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتش است، ناسازگار بود. این آغاز و ریشهٔ دشمنی آلها با حوا وهمه دختران اوست.
فیلمها و بازیها با موضوع آل [ویرایش]
در سال ۱۳۸۸ فیلمی به نام آل به کارگردانی بهرام بهرامیان بر پایه همین موضوع، ساخته شد. این فیلم در ژانر وحشت و محصول ایران است و بیش از هشتاد درصد آن در ارمنستان فیلمبرداری شدهاست.[۱] همچنین قرار است بازی ویدیویی آل نیز بر پایه داستان فیلم در سال ۱۳۸۹ ساخته شود.[۲]
پانویسها و منابع [ویرایش]
- Wikipedia contributors, «Al (folklore),» Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Al_(folklore)&oldid=303104784 (accessed July 20, 2009).
- ↑ «بهرام بهرامیان: «آل» فیلم هراس و دلهره است» (فارسی). سینمای ما، ۹ بهمن ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۴ بهمن ۱۳۸۸.
- ↑ «بازی رایانهای «آل» بهار ۸۹ و با حضور بازیگران اصلی کلید میخورد» (فارسی). فارس، ۳۰ دی ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۴ بهمن ۱۳۸۸.
|