۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه

آلبوم آلبا کانتیگا کانتیکا کانترا زجل آلفونسوی دهم ملقب به خردمند

ایران سرزمینی است با تنوع فرهنگی، قومی و موسیقایی شگفت‌آور که از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب را در بر گرفته است؛ - از نواهای دل‌انگیز ترکمنی که با موسیقی آسیای میانه وجوه مشترکی دارند، تا ضرب آهنگ‌های موسیقی ساکنان حاشیۀ خلیج فارس که با موسیقی آفریقایی اقترانی تنگاتنگ دارند و نیز از موسیقی مردم سیستان و بلوچستان که با موسیقی پاکستان و افغانستان مشابهت بسیاری دارد تا موسیقی صوفیانه کردی- جملگی در عین اصالت ذاتی خویش از یکپارچگی نسبی بهره‌ای دارند و آن پویایی موسیقی است که با تار و پود حیات اجتماعی مردمان عجین شده است.

موسیقی محلی، رقص، موسیقی جشن و عزا، موسیقی آیینی و سماع کرد، پژواکی از سنت‌های دیرین است که همچنان پویا و زنده است و در عرصه حیات به روش سینه به سینه انتقال یافته و حفظ شده است.

موسیقی سنتی ایرانی نیز مجموعه‌ای است سترگ و پیچیده شامل دستگاه‌ها، آوازها و گوشه‌های گوناگون که منابع الهام آن بیشتر مقام‌های موسیقی محلی و عامیانه نواحی مختلف ایران بوده است. بافت افقی، تحریرها، تزئینات ظریف در موسیقی سنتی، عصاره موسیقی مناطق گوناگون ایران است. ردیف موسیقی سنتی ایرانی، قواعد مشخصی دارند که حرکت سیال میان ملودی‌های گوناگون را امکان‌پذیر می‌کند. اصولاً موسیقی ایرانی به شیوه سینه به سینه از استاد به شاگرد منتقل می‌شود.

موسیقی اروپا در عهد قدیم
موسیقی اروپایی در قرون ۹ و ۱۵ میلادی به دوران پیش از انقلاب و تحول بزرگ در زمینه نت‌نویسی و موسیقی مکتوب باز می‌گردد. چه بسا موسیقی آن زمان نیز به روش سینه به سینه انتقال می‌یافته است و نکته مهم، «مُدال» بودن موسیقی در این دوره است. منابع الهام موسیقی باستان اروپا عموماً روایات مذهبی یا عامیانه بوده است.

از نظر تاریخی، تبادل میان فرهنگ‌های مناطق و اقوام گوناگون، توسط بازرگانان، هنرمندان و جهانگردان که از طریق مسیرهای مختلف (مانند جاده ابریشم)، از مغرب تا مشرق یا از مشرق به مغرب سفر می‌کردند، پدید آمد.
نمونه بارز این تبادل فرهنگی شاید ساز لوت باشد که به عبارتی همان عود مشرق زمین است یا تیمپانوم و پسالتریون که دو ساز قرون وسطایی برگرفته از سنتور و قانون هستند.
موسیقی گروه نور

گروه نور در سال ۱۳۷۹ به بهانۀ ساخت قطعۀ آلبا تاسیس شد که تجربه‌ای نو در زمینه به کارگیری موسیقی آوازهای ایرانی و اروپایی در کنار یکدیگر بود. گروه نور در ابتدا به اجرای موسیقی‌های چند آوایی (پلی فونیک) سده‌های ۱۵ الی ۱۷ میلادی اروپایی پرداخت و در ضمن، کاری مشترک با کانال تلوزیون آرته فرانسه را تجربه نمود و به اجرای قطعات در محراب کلیساهای آذربایجان غربی پرداخت که در سال ۱۳۸۳ پخش شد. گروه نور از اواخر سال ۱۳۸۱ فعالیت‌های خود را بیشتر در زمینه ریشه یابی موسیقایی شرق و غرب معطوف کرد و با اضافه شدن ترکیب‌بندی سازهای ایرانی به بخش آوازهای اروپایی و ایرانی، شکل امروزی خود را به دست آورد و در اولین تجربه جدی خود به اجرای کنسرت در پاریس (پاییز ۱۳۸۲) پرداخت.

همزمان با فاجعه زلزله بم و به منظور ابراز هم‌دردی با قربانیان این واقعه، گروه نور در تهران به اجرای کنسرت‌های خیریه پرداخت. ضبط اولین آلبوم گروه نور (آلبا) در شهریور ماه ۱۳۸۳ در قلعه تاریخی اردشیر بابکان در فیروزآباد استان فارس صورت پذیرفت.
گروه نور می‌کوشد تا با بازآفرینی سنت‌های دیرین موسیقایی که در بطن آن انگیزه و منابع الهام مشابهی وجود داشته است، خاستگاه مشترک موسیقی غرب و شرق را بیابد. در این راه، از اشتراک قالب «مدالیته» در ساختار موسیقایی ایرانی و اروپایی استفاده شده است. ریشه‌های میان کوندوکتوس مربوط به قرن ۱۳ میلادی و دستگاه نوا، مقام‌های آوازی گرگورین با مقام‌های آوازی اورامان کردستان، شباهت‌های موزیکال آوازهای کردی و آوازهای اسپانیایی کانتیگاس‌های آلفونسوال سابیو (آلفونسوی خردمند) را می‌خوانند، ... جملگی شاهدی بر این ادعا در این آلبوم می‌باشند.
کریستف رضاعی
________________________________________
منابع موسیقایی
•    آوازهای گرگورین: از مجموعه Graduale Romanum است که در قرون وسطی برای جشن‌ها و مراسم آیینی کاتولیک‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت. متون خوانده شده در این آوازها عموماً روایات مذهبی (عهد عتیق و عهد جدید یا انجیل) است. بخش دیگری از ملودی‌ها و متون از مکتوبات دیر Saint Martial de Limoges برگرفته شده که نقشی بسیار مهم در ادبیات و موسیقی مذهبی سده‌های ۹ الی ۱۳ میلادی داشته‌ است.

کانتیگاس‌های سانتا ماریا: متونی که در مدح حضرت مریم نوشته و خوانده می‌شد عموماً در دوران حکومت آلفونسوی خردمند (۱۲۸۴- ۱۲۲۱ میلادی) تدوین یافته‌اند. آلفونسوی خردمند که به فرهیختگی شهرت داشت، در ضمن پذیرا بودن مهاجران شرقی، همواره در صدد برقرار گفتگوی فرهنگی میان مسیحیان، مسلمانان و یهودیان بوده‌ است. متون به زبان پرتقالی-گالیسیایی است و محور همه آنها مدح حضرت مریم و معجزات اوست.

کتاب قرمز مونت سرات (Llibre Vernell de Montserrat): آخرین منبع، آوازهای مذهبی اسپانیانی مربوط به قرن ۱۴ میلادی است که برای زائران مونت سرات نوشته شده بود. این متون به زبان کاتولونیایی یا لاتین سروده شده‌اند.
متون آوازی
متون آوازی مذهبی انتخاب شده برای بخش اروپایی این اثر به زبان‌های لاتین و پرتغالی-گالیسیایی خوانده می‌شود. اشعار این مجموعه نیز به تروبادورهای قرن ۱۲ میلادی که به زبان اکسیتان سروده شده‌اند، تعلق دارند.

متون آوازی انتخاب شده برای بخش شرقی این آلبون از بابا طاهر (قرن ۱۱ میلادی)، مولانا (قرن ۱۳ میلادی) و حافظ (قرن ۱۴ میلادی) است و نیز اشعاری از شعرای به نام کردزبان از جمله نالی، مولوی کرد، وفایی، قاسم مؤیدزاده و اشعار کردی فولکلور است.
________________________________________

شرح و خلاصه‌ای از قطعات آلبوم
برای آشنایی با محتوای آلبوم شرحی و قطعاتی از آن تقدیم می‌گردد

(۱) ستایش - Alleluia



این قطعه ترکیبی است از آواز گرگورین (مجموعه Graduale Romanum) که در دستگاه شماره چهار (Deuterus Plagalis) اجرا می‌شود و آواز "حیران" که به منطقه کرد نشین ترکیه مربوط می‌شود. متن لاتین که از زبور ۲۱ از مزامیر حضرت داوود (روایت کتاب‌مقدس، عهد عتیق) استخراج شده است، احتمالاً برای مراسم تاج‌گذاری یا تولد نوشته شده است. در متن کردی نیز به رابطه میان انسان‌ها و تقابل خیر و شر و رستگاری در جهان فانی اشاره می‌شود. در این قطعه کوشش شده تا دو متن ذکرگونه به موازات یکدیگر و بی‌آنکه از آواز یاری جویند، بیان موسیقایی مشترکی را القاء کنند.
(۲) مریم مقدس - Santa Maria amar




این قطعه، کانیگاس شماره ۷ از نسخه خطی کانیگاس‌های سانتاماریا، به زبان پرتغالی-گالیسیایی است و اشاره به معجزات حضرت مریم و خصایص انسانی او دارد. متن روایت راهبه‌ای را می‌کند که توسط مردی بولونیایی فریب می‌خورد و مورد شماتت و نامهربانی سایر راهبه‌ها قرار گرفته و طرد می‌شود. حضرت مریم او را حمایت کرده، از گزند سایر راهبه‌ها در امان می‌دارد و راهبه را به توبه فرا می‌خواند. از پروردگار برای او طلب بخشش می‌کند و سرانجام بعد از بخشش گناهان از سوی حق، به خدمت پروردگار ادامه می‌دهد. متن کردی نیز (برگرفته از اشعار نالی، وفایی و فولکلور) روایت عالمی را دارد که اطرافیان، وی را از خویش می‌رانند و درباره تمنای مرید راه عشق شدن توسط عشق است. او که سرپناهی جز خدا ندارد، نزد او شکوه و طلب می‌کند تا اطرافیانش به راه خیر هدایت شوند.
(۳) پایکوبی - Villancico

Adobe Flash Player not installed or older than 9.0.115!

ویلانسیکو قالبی موسیقایی و نوشتاری است که مختص منطقه ایبریا (اسپانیای فعلی) است و در میانه سده ۱۵ میلادی شکل گرفت. این سبک تا قرن ۱۸ (به خصوص در دوره باروک) در اسپانیا و آمریکای لاتین تکامل یافت. متون ویلانسیکو غالباً از شیوه بیان ادبیات عرب تبعیت می‌کند و ضرب‌آهنگ تندی دارند. آوازهای چهارصدایی این قطعه که متن آن پیرامون تولد حضرت مسیح و رستگاری انسان‌ها است با یک تم لُری (کوچ) بر اساس رقص "سه پا" همراهی می‌شود.
(۴) سحر - Alba

Adobe Flash Player not installed or older than 9.0.115!

آلبا نام قالبی است به زبان اکسیتان که تروبادورها (شاعران و نوازندگان در جنوب فرانسه و شمال اسپانیا در سده‌های ۱۱ و ۱۳ میلادی) مُبدع آن بوده‌اند. آلبا به معنی سَحَر، زلالی، خلوص یا رنگ سفید نیز می‌باشد. این گونه از اشعار تروبادورها، سرودهایی عموماً عاشقانه و در توصیف فراق از معشوق یا تلاش برای رسیدن به یار و حقیقت است.
در این قطعه تلاش شده تا با بهره‌گیری از عناصر موسیقایی عهدقدیم، مضامین مشترک شعر Giraut de Bornelh (شاعر قرن ۱۲ میلادی فرانسوی که بین سال‌های ۱۱۹۰ و ۱۲۴۰ شعر می‌سروده است) {ای دوست خوابی یا بیدار، دگر مخواب و چشمهایت را باز کن، از مشرق طلوع ستاره‌ای را می‌بینم، او را می‌شناسم، روز را برخواهد گرداند، بزودی سپیده خواهد زد} و غزل حافظ شیرازی (قرن ۸ هجری- ۱۴ میلادی) {سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد ... } را به یکدیگر نزدیک شوند.
(۵) سماع - Cunctissimus concanentes
در نسخه اصلی «کتاب قرمز» دیر Montserrat به عبارت "a ball redon" اشاره شده است که به معنی رقص دوار است. متن این سروده، روایت ظهور روح‌القدس بر حضرت مریم است که بشارت تولد مسیح و نوید رستگاری مردم و رسیدن به حضرت حق را می‌دهد و به او مژده می‌دهد که مادر این فرزند خواهد شد.
اشعار مولانا نیز که در وصف معشوق و وصال یار می‌باشد {... دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم ...} از لحاظ مضمون با سروده‌های لاتین شباهت دارد. از شاخص‌های این قطعه، به کارگیری ضرب‌آهنگ و بستر موسیقایی دوار و سماع در کنار یکدیگر است.
(۶) تولد - Uterus

Adobe Flash Player not installed or older than 9.0.115!

«مشرق زمین» در آیین مذهبی مسیحیان همواره تقدس خاصی داشته است. روایات مذهبی مسیحیان که در آن سه مجوسی مشرق‌زمین، طلوع ستاره‌ای را در شرق نشانه تولد عیسی مسیح دانسته‌اند، دلیلی بر این مدعی است.
علمای دیر Saint Martial de Limoges، متونی را که پیرامون تولد مسیح می‌سرودند، در اختیار زائرانی که از شمال اروپا می‌آمدند، قرار می‌دادند. در این متون استعاراتی به کار می‌رفت که به ظهور معجزه پروردگار (تولد مسیح) در مشرق زمین مربوط بود.
در این قطعه، متن مذهبی لاتین با آوازی در دستگاه ماهور و دوبیتی‌های باباطاهر همراهی شده است که اشاره به معبود دارد {بود درد مو و درمونم از دوست بود وصل مو و هجرونم از دوست ...}.
(۷) لالایی - Lullaby

Adobe Flash Player not installed or older than 9.0.115!

این قطعه که برای شش صدا تنظیم شده است، بر اساس یک لالایی کهن کردی است که بستر آوازی اروپایی آن نیز، با استفاده از عبارات ساده‌ای همچون Soun، Dormir (هر دو به معنی بخواب!) آواز کردی را همراهی می‌کنند.
(۸) معجزه زیبا - Miragres fremosos


کانتیاگس شماره ۳۷ حضرت مریم با اشعار مولوی کرد (از شعرای کرد سده پیشین منطقه اورامان) تلفیق شده‌اند. بخش‌های اسپانیائی و کردی، هر کدام با یک تک‌خوان و دو هم‌خوان، به گفت و گویی هم‌ارز و موازی می‌نشینند. فضای ریتمیک یکسان این گفتگو توسط دف و دهل ایجاد شده است. بداهه نوازی کمانچه و عود در آواز بیات کرد و دستگاه نوا همراهی گروه را به عهده دارند.
متن عارفانه شعر کردی در مدح پیر مغان و بی‌قراری عاشق در وصال معشوق است و تأکیدی دوار بر عبات {... در یک دست دف و در دست دیگر جام می دارم ...} دارد. بخش اسپانیائی نیز روایتی مذهبی از معجزه حضرت مریم در شفا دادن مردی مستمند و مریض است که در آن نیز تأکید دوار عبارت {... بر ما معجزاتی را ارزانی داشتی یا مریم مقدس ...} می‌شود.
(۹) فصل نو - Novus annus



مضمون آواز این کوندوکتوس، سال نو است که به زبان لاتین خوانده می‌شود و در رثای تولد مسیح و نور ابدیتی که به بشریت ارزانی داشته، سروده شده است. بخش کردی در دستگاه شور با ترکیبی از شعرهای محلی کردی درباره بهار و سال نوی ایرانی و شعری از قاسم موید زاده (شاعر کرد) که در آن نسیم بهاری به نسیم عشق تشبیه شده، اجرا شده است.
سایت رسمی گروه نور

همچنین

          
طی دو یا سه دهه اخیر، تجربیات گسترده ای در زمینه موسیقی تلفیقی و ایجاد یک فیوژن فرهنگی در دنیا شده است که تاثیر آن با عبور از مرزهای کشورمان، آهنگسازان ایرانی را نیز دچار این شیوه نگرش به هنر موسیقی کرده است. طی سال های اخیر این تجربیات از قالب تمرین و مطالعه گذشته و حتی اساتیدی چون حسین علیزاده نیز آثاری در راستای چنین تفکر نوینی خلق کرده اند. گروه نور یکی از گروه های نوپای ایرانی و فرانسوی است که به سرپرست کریستف رضاعی، مدتی است که نخستین اثر خود را به نام آلبا روانه بازار کردند و حالا پس از گذشت یک سال از انتشار این آلبوم، دومین کنسرت رسمی گروه در تالار وحدت به روی صحنه می رود. در میان تمام تجربیاتی که تاکنون در زمینه موسیقی تلفیقی شده است، گروه نور حرف تازه ای در این تجربه جهانی زده است. این گروه با مطالعه روی ساختارهای موسیقی قرون وسطی و قابلیت های انعطاف پذیر ردیف و دستگاه موسیقی ایرانی، دست به تلفیق شگفت انگیزی در این زمینه زده اند. آلبا نخستین تجربه این گروه حاوی ۹ قطعه تلفیقی درباره موسیقی قرون وسطی و موسیقی دستگاهی ایران است که می تواند تحولی نو در نگاه به موسیقی ایرانی به شمار آید. گروه نور با حدود ۹ نوازنده ایرانی و فرانسوی (البته بیشترین اعضای گروه ایرانی هستند) مشکلات زیادی برای اجرای آثارشان از جمله تمرین اعضای گروه دارند، اما آنچه باورکردنی نیست، خروجی این گروه از قبل تمام مشکلات روبه رویشان است. در این مصاحبه با کریستف رضاعی سرپرست و آهنگساز گروه، علی بوستان نوازنده سه تار، عود و شورانگیز و رامین صدیقی مدیر هنری گروه و همچنین مدیر نشر هرمس گفت وگو کرده ایم، و هر کدام از این افراد، از نگاه خود درباره گروه نور صحبت کرده اند. آنچه در این مصاحبه جالب است، اصرار این افراد برای انتقال کلامی حسی است که هنگام ضبط آثار وجود داشته و علی بوستان آن را ذوقی کودکانه توصیف کرده است. این گروه از فردا پنجشنبه به مدت سه شب در تالار وحدت به روی صحنه می رود.
● چطور شد که گروه نور به وجود آمد و کلاً هدف از شکل گیری این گروه چه بود؟
کریستف رضاعی؛ هسته گروه در سال ۱۳۷۹ تشکیل شد. در آن زمان با چهار نفر از بچه های ایرانی یک کوینتت آوازی (متشکل از ۵ نفر خواننده) تشکیل دادیم و بیشتر موسیقی غربی از قرون وسطی گرفته تا دوره باروک را اجرا می کردیم. هدف مان دنبال کردن جریانی بود که در چند سال گذشته در اروپا شکل گرفته است و طی آن بازنگری مجددی از این دوره موسیقی اروپا می شود. گروه هایی که امروز در این حیطه فعالیت می کنند بیشتر دنبال آن هستند که بدانند موسیقی آن زمان با توجه به نوع ساخته شدن سازها و فضا و مکان خاصی که قطعه اجرا می شد، چه نوع صدادهی داشته است. در آن زمان سیم سازها با روده ساخته می شد و به این ترتیب نوع صدادهی نیز متفاوت بوده است. مثلاً نت «لا» در آن زمان با آن نت «لا»ی hertz ۴۴۰ که امروز می شناسیم، فرق داشته است. در گروه فعلی «نور» سه نفر از آن ۵ نفر سابق یعنی آقای خسروشاهی، عسگرزاده و خودم حضور دارند. به مرور زمان و این که این جا زندگی می کنیم و از آن جایی که موسیقی ایران بسیار غنی است، دوست داشتم ارتباطی میان موسیقی قرون وسطای اروپا و موسیقی ایرانی برقرار کنم. این موضوع به صورت تجربی آغاز شد و بعد از نظر تئوریک و فرم به آن نگاه شد.
● آیا نقاط مشترکی میان موسیقی قرون وسطی و موسیقی ایرانی که امروز به موسیقی سنتی شهرت دارد، می دیدید؟
کریستف رضاعی؛ میان موسیقی قرون وسطی و موسیقی ایرانی نقاط مشترک زیادی وجود دارد که سه نقطه مشترک اصلی مد نظر من بود. موسیقی قرون وسطی به دورانی از موسیقی اروپا بازمی گردد که هنوز مکتوب نبود و این موضوع در اروپا، از قرون ۹ و ۱۰ میلادی آغاز شد. البته در اروپا «پلان سانگ ها» که بین قرون ۴ تا ۶ میلادی نوشته شدند و با استفاده از شکل هایی که به «نوم» شهرت دارند نیز بودند که هدف از نوشته شدن آنها تعیین فاصله ها و انتقال حس متن به صورت خطوط به خواننده بود؛ اما هیچ انتقال ریتم یا بالا و پایین بودن صدای قطعه را وجود نداشت. در آن زمان موسیقی مثل موسیقی ایرانی به صورت سینه به سینه نقل می شد و شفاهی بود. این نخستین نقطه اشتراک میان موسیقی اروپایی قرون وسطی و ایرانی است. نکته دوم آنکه وقتی به موسیقی قرون وسطی نگاه می کنیم متوجه این موضوع می شویم که یک نوع موسیقی مدال است و به آن معنا تونالیته ندارد و بیشتر بر اساس تتراکوردها که در این جا دانگ گفته می شود، ساخته شده است. این می توانست نقطه دیگری از اشتراک را به وجود آورد. نکته سومی که این اشتراک را به وجود می آورد، مردمی بودن موسیقی قرون وسطی بود. برخلاف آنچه تصور می شود که موسیقی قرون وسطی یک موسیقی کلیسایی است، در آن زمان بخش زیادی از موسیقی اروپا توسط مردم نوشته می شد و چون کلیسا شروع به نوشتن موسیقی های آوازی کردند، ما فکر می کنیم که در آن زمان تنها این نوع موسیقی نوشته شده است. این اتفاق در موسیقی ایرانی نیز افتاده است و حتی با نگاه به نام گوشه ها می توان به این موضوع پی برد. نام گوشه ها به شکلی انتخاب شده است که به نظر می رسد با مناطق مختلف ایران و سنت های مردم این کشور بیگانه نیست. این مشترکات باعث شد به این فکر برسیم که این دو موسیقی را کنار هم بگذاریم و ببینیم چه اتفاقی می افتد. هدف مان در این تلفیق هم موسیقی دستگاهی ایرانی و هم موسیقی فولکلور بود اما به خاطر حضور مصطفی محمودی خواننده ایرانی گروه نور که بیشتر روی ملودی های «کردی» کار می کرد، در «آلبا» بیشتر موسیقی کردی می شنوید. البته در یکی از قطعات هم از موسیقی لری استفاده شده است.
● این بومی بودن برای شما اهمیت دارد؟
کریستف رضاعی؛ بله می تواند اهمیت داشته باشد زیرا موسیقی بومی و حالا موسیقی کردی الهامی مردمی دارند و به همین علت می توانند مورد توجه ما باشند.
برگردیم به گروه نور و به وجود آمدن آلبوم «آلبا»...
من با آقای محمودی سر کار دیگری همکاری مشترکی داشتیم که این همکاری منجر به ساخته شدن قطعه آلبا شد. آلبا اولین تجربه من در زمینه تلفیق موسیقی قرون وسطی و موسیقی ایرانی بود. در این قطعه الهام موسیقایی من از سنت موسیقی غرب بیشتر به گیوم دوماشو یا گیوم دوفای که دو آهنگساز اواخر قرون وسطی هستند مربوط می شود اما متن انتخابی به آثار حدود ۲۰۰ سال عقب تر و زمان تروبادورها برمی گردد. زبانی که به آن اکسیتان (Occitan) گفته می شود و محلی بین جنوب فرانسه و شمال اسپانیا بود. در این محل حدود قرن دهم تا دوازدهم اتفاقات فرهنگی جالبی افتاده است که تا پایان قرون ۱۳ و ۱۴ ادامه داشته و در این دوران شما نفوذ فرهنگ شرق به غرب و بالعکس را شاهد هستید. قبل از قرون ۱۳ و ۱۴ که پادشاهان کاتولیک به منظور سلطه و قدرت بیشتر مسلمانان و یهودیان را از فرانسه بیرون کردند و تمام این اقوام در کنار هم زندگی می کردند.
آن زمان وقتی کسی از شرق راهی غرب می شد، به علت سفر طول و درازی که داشت، حدود یک تا چند سال در مقصد می ماند و این فرصت خوبی را فراهم می کرد تا با فرهنگ آن سرزمین آشنا شود و حتی فرهنگی را که با خود آورده است با آن سرزمین مبادله کند. این درست همان زمانی است که فیوژن فرهنگی در اروپا بسیار زیاد بوده است. آلبا بر اساس این علایق به وجود آمد. زمانی که روی یکی از قطعات آلبا که آن را به صورت جداگانه ای نوشته بودم، تمرین می کردیم، آقای محمودی به صورت بداهه شعری کردی را روی آن خواند و ما متوجه شدیم که از نظر مدال، حس هر دو آهنگ با هم هماهنگ شده است و به همین شکل باقی قطعات این آلبوم نیز شکل گرفت. مثلاً در قطعات آوازی متن هایی را پیدا می کردیم که چه در زمینه موسیقی قرون وسطی و چه آوازی ایرانی با هم همخوانی داشته باشند. از طرف دیگر پیش از این من با علی بوستان همکاری متعددی داشتم و علی لطف می کرد و در برخی ساخته های من در زمینه موسیقی فیلم یا تئاتر بخش هایی از اجرا را بر عهده می گرفت. از سوی دیگر رضا عسگرزاده هم که بالابان می زد همیشه در کنار من بود و به این ترتیب سازها وارد گروه نور شدند.
● انتخاب سازها بر اساس دوستی ها بود یا نه، سازها انتخاب شدند؟
هر دو هست. ما در طول کار دو بار کمانچه نواز عوض کردیم تا به صبا رسیدیم و الان عضو دائم گروه است. در واقع برخلاف باقی نوازنده ها، صبا اول وارد کار شد و بعد دوستی شکل گرفت. علی هم شورانگیز می زند و هم سه تار و عود و این سازها خیلی کمک می کند. از طرف دیگر رضا عسگرزاده در کوارتت آوازی اولیه نیز بود و در کنار نقش آوازی که دارد بالابان هم می زند که البته الان در بخش آوازی کمتر فعالیت می کند و کار صدابرداری را هم انجام می دهد. در کنار سازهای ایرانی من دوست دارم که ساز اروپایی هم داشته باشیم که باعث افزایش افراد گروه می شود و ما سعی می کنیم با امکاناتی که داریم استفاده کنیم. به همین علت رضا این بخش را هم به عهده گرفته و مثلاً فلوت ریکوردر که یک ساز قدیمی است را در کنار بالابان می نوازد. من آواز می خوانم و ساز هامونیوم (harmonium) می زنم که یک ساز پاکستانی است. «پی یر ایو بینارد» آواز می خواند و ضمناً پرکاشن زن هم هست. پی یر برانزه استاد فلوت است و آواز هم می خواند. در حال حاضر چند سالی است که سراغ «تراورسو» که یک فلوت چوبی زمان باروک است رفته است. البته قصد داریم پس از آنکه در این دوره خوب جا افتادیم در زمان جلو برویم و موسیقی رنسانس و باروک هم اجرا کنیم.
● آقای بوستان، پیش از آنکه کریستف رضاعی به شما پیشنهاد شکل گیری گروه نور را بدهد تا چه اندازه با موسیقی قرون وسطی آشنایی داشتید و چطور از پیشنهاد کریستف رضاعی استقبال کردید؟
علی بوستان؛ اصل قضیه در این است که هنگام شروع این کار هیچ پیشینه ذهنی و شناختی از دو طرف نبود. شناخت من از موسیقی قرون وسطی و غربی یک رابطه حسی بود و بیشتر از طریق گوش کردن این نوع موسیقی را می شناختم و لذت می بردم. آقای رضاعی هم به خاطر دورگه بودنشان علاقه زیادی به موسیقی ایرانی داشتند اما اطلاعات زیادی راجع به تاریخچه و موازین ردیف در موسیقی ایرانی نداشتند. به همین علت می توانم بگویم که این ارتباط خیلی حسی برقرار شد و از پس آن اتفاقات جالبی می افتاد که یک تجانسی میان این دو موسیقی شنیده می شد که ایجاد ذوق می کرد. شاید اگر صادقانه گفته باشم یک نوع ذوق کودکانه به وجود می آمد. یادم هست که اولین بار وقتی آقای رضاعی قطعه سانتا ماریانا را می خواندند من با صوت دشتی زدم در حالی که باورم نمی شد که این دو ملودی به هم ربط داشته باشند. کریستف با تعریف کردن داستان بازرگانان تجاری که در آن زمان به غرب سفر می کردند در آنجا می ماندند، مرا متقاعد کرد که این موسیقی ها به هم ربط دارند. این کار به صورت بازی دنبال شد و بعد وقتی برای کریستف خیلی جدی شد، کلی وقت گذاشت و ما را نسبت به موسیقی قرون وسطی آگاه کرد و خود او نیز در این مدت با موسیقی ایرانی آشنا شد.
● قبلاً وقتی به موسیقی قرون وسطی گوش می کردید متوجه این شباهت ها شده بودید؟
علی بوستان؛ بله شده بودم ولی بعد فهمیدم که من به موسیقی قرون وسطای تعدیل شده گوش داده بودم که به سال های بعد از قرن ۱۵ مربوط می شود. اما کم کم با کمک کریستف به اصل ماجرا پی بردم. مثل آن است که شما با شنیدن یک تصنیف ساده با موسیقی ایرانی آشنا شوید و بعد ردیف را بشناسید.
● با توجه به شناختی که نسبت به دستگاه و ردیف موسیقی ایرانی دارید، تا چه اندازه باور داشتید که می توان این دو نوع موسیقی را با هم تلفیق کرد؟ منظورم این است که آیا تمام گوشه ها و ردیف موسیقی ایرانی می توانند در این تلفیق شریک باشند؟
علی بوستان؛ به نظر من بستگی به زاویه دید دارد. البته در کاری که ما می کنیم، تلفیق به این شکل نیست که سازها ادای موسیقی غربی را درآورند بلکه با حفظ اصالت خود در کنار این موسیقی قرار می گیرند.
● یعنی می گویید که هر دو گروه ایرانی و اروپایی با حفظ اصالت خود قطعه را اجرا کرده و پیش می برند و قرار نیست کسی کار دیگری را انجام دهد؟
کریستف رضاعی؛ ببخشید علی جان که میان حرفت می آیم؛ یکی از اهداف گروه نور این است که این اصالت حفظ شود و اصلاً به خاطر همین بخشی از اعضای گروه فرانسوی هستند. هر کدام از نوازنده ها با دیالوگ رابطه ایجاد می کنند ولی با حفظ اصالت و لهجه موسیقایی خودشان. اگر این اتفاق بیفتد، آن زمان است که این موسیقی ها با هم وصل می شوند شفاف اما جدا از هم.
علی بوستان؛ موازین این همنشینی خیلی همدلانه است. در زبان خیلی ساده با حرف آشنا شنیدیم. برای ما آن موسیقی خیلی غریبه و بیگانه نبود و اگر خیلی ساده نگاه کنیم، آن بی مرزی وجود دارد. کاملاً حسی برخورد کردیم و آن هم در کمال سادگی. تاکید می کنم سادگی برای آن است که ما قصد ایجاد تحول یا جنبشی در موسیقی را نداریم و خیلی حسی و دلی کارمان را انجام می دهیم. شما اگر به عنوان یک خبرنگار در تمرین های ما حضور داشتید شاید خنده های ما که از سر ذوق همنشینی این دو موسیقی به وجود می آمد، برایتان جالب تر از خود اجراها بود.
● برگردیم به سراغ قابلیت های دستگاه و ردیف موسیقی ایرانی و این که تا چه اندازه می تواند به قول شما این همنشینی را دنبال کند؟
علی بوستان؛ من آلبا را یک اثر موفق تلفیقی می دانم. اثری که در آن سازها با هم مخلوط نشده اند بلکه در هم حل شده اند اما این محلول در حالی اتفاق افتاده است که شما می توانید اجزای هر دو موسیقی را تشخیص دهید. ما سعی کردیم به سنت های موسیقی غرب و شرق پایبند باشیم و به همین علت این دیالوگ خیلی ساده برگزار شد. موسیقی دستگاهی ایرانی برخلاف موسیقی اروپایی که بر اساس مد شکل می گیرد، رپرتواری اجرایی دارد. در این میان ردیف دیکشنری آن است که در آن الگوهایی به نام گوشه شکل گرفته است. در یک تعریف کلی شاید بتوان گفت که از چند مد می تواند یک دستگاه شکل گیرد. در موسیقی ایرانی این امکان وجود دارد که زمانی که بخشی از قطعه را شروع می کنیم مدام تغییراتی را به وجود آوریم. موسیقی اروپایی بعد از دوره ای که ربع پرده ها نیز در آن وجود داشته تعدیل شده و ربع پرده ها کم کم به نیم پرده ها تبدیل شده است. به همین علت سعی کردیم در اجرای قطعات از اعمال نظرهای شخصی پرهیز کنیم و هر کسی با فرهنگ خودش در کار حضور داشته باشد و اگر قرار است در قطعه ای شور زده شود، واقعاً شور می زنیم و آن را تعدیل نکنیم. انتخاب موسیقی کردستان به خاطر اعتقاد به کهن بودن این موسیقی است. گاهی ملودی های برخی مقام های کردستان قدمتی ۴ یا ۵ هزار ساله دارند. موسیقی کردستان از بطن زندگی مردم برخاسته و به همین علت آهنگساز این نغمه ها شاید میلیون ها انسان باشند. آقای محمودی به خاطر تسلط بر این موسیقی، اشکال ارژینال آن را برای کار انتخاب می کرد. ما سعی می کردیم به علت ساده بودن موسیقی قرون وسطی و اروپا، در بداهه نوازی ها هم این سادگی را رعایت کنیم. از سوی دیگر ثلثی که در موسیقی ردیف ایرانی وجود دارد این امکان را ایجاد می کند که به راحتی به روز شود. در ضمن در کل کار و ساخته شدن قطعات هرگز فکر نمی کردیم که این قطعه فلان آوازی قرون وسطی به فلان بخش از شور یا دستگاه دیگری شباهت دارد؛ ما اجرا می کردیم و از قبل حسی که به وجود می آمد مکاشفه ای هم شکل می گرفت.
● برخی از علاقه مندان آلبا معتقدند که این اثر بیشتر صدای موسیقی مسیحی می دهد. تا چه اندازه با این نظر هم عقیده هستید؟
کریستف رضاعی؛ نه فکر نمی کنم. برداشتی که به نظر من حتی خیلی از خبرنگارها هم به اشتباه می کنند این است که وقتی گفته می شود موسیقی قرون وسطی فوراً فکر می کنند که منظور موسیقی مذهبی است... ما می دانیم که موسیقی قرون وسطی تنها مذهبی نبوده. بخش عظیمی از رپرتوار این دوره از اروپا به آوازهای مردمی مربوط می شود که حتی داستان هایی عاشقانه دارند و گاهی کلیسا با زمزمه شدن این آوازها مخالف بوده است...
علی بوستان؛ ببخشید کریستف؛ این درست اشتباهی است که در مورد موسیقی ایرانی هم می شود و آن را حزن انگیز می دانند، در حالی که موسیقی ایرانی در یک دوران سیاسی خاص برای این که زنده بماند از طریق تعزیه حفظ شد و امروز به دست ما رسیده است. این درحالی است که موسیقی ایرانی صرفاً موسیقی اسلامی نیست. در موسیقی غرب هم به همین شکل بوده و آنها هم مثل موسیقی ایرانی موسیقی کار، موسیقی رقص یا عروسی داشتند و در کنار آن موسیقی مذهبی هم داشتند.
کریستف رضاعی؛ رپرتوار شعری که ما برای ساختن آلبا از آن استفاده کردیم مثل قطعه سانتا ماریانا یا قطعه نیایش یا قطعاتی که الان روی آن کار می کنیم. داستان مفصل و جالبی دارد. این شعرها به مجموعه ای به نام آوازهای راجع به حضرت مریم مربوط می شود. در قرن ۱۳ پادشاهی به نام آلفونس دهم خردمند زندگی می کرد که هم شاعر و هم موزیسین بود و گفته می شود بعضی از موسیقی های آن دوران را خود او نوشته است. در این میان تعدادی موزیسین هم بودند که آوازها و موسیقی ها را می نوشتند یا برای او جمع آوری می کردند. حدود ۴۰۰ آواز مختلف جمع آوری شد که تم اصلی آنها درباره حضرت مریم است. مثلاً یکی از داستان ها به مردی مربوط می شود که پایش آسیب دیده و تب دارد، با خودش می گوید که من به حضرت مریم دعا می کنم تا پایم را شفا دهد و اگر شفا یافتم این شمع را در کلیسای Porto روشن می کنم. شب می خوابد و صبح که از خواب بیدار می شود، پایش خوب شده است. در واقع تمی در قالب حضرت مریم و مذهب و مسیحیت دارد اما از متن انجیل استفاده نشده است. برای مثال یکی دیگر از داستان هایی که ما الان روی آن کار می کنیم درباره ساخته شدن کلیسایی است که به علت توفانی شدن دریا و نرسیدن سنگ توسط کشتی، کار ساخت آن متوقف مانده است. در این میان یکی از کارگرها به استاد کار می گوید که در یک جا سنگ دیده است و وقتی آنها به محل سنگ ها می روند با سنگ مربع بزرگی مواجه می شوند و هرچقدر زمین را حفر می کنند به سنگ های بیشتری می رسند و این را به عنوان معجزه حضرت مریم عنوان می کنند. جالب است بدانید که این شعرها بر اساس یک نوع قافیه بندی به نام «زجل» نوشته شده است. برخی اتنوموزیکولوگ ها روی ملودی این شعرها و کانتیگاس ها کار کردند و متوجه شدند تعدادی از آنها بر اساس نوشته های فارابی و ریتم های شرقی ساخته شده اند. در این میان مجموعه دیگری به نام آوازهایی درباره حیوانات شهرت دارد. این دقیقاً ترجمه کلیله و دمنه است به زبان اسپانیایی و برای ایجاد یک سری ملودی به کار رفته است. جالب است بدانید که در این کانتیگاس ها درباره مسلمانان، یهودیان و مسیحیت صحبت می کنند، اما در یک همزیستی. گاهی در این کانتیگاس ها شعرهایی درباره زد و خوردها و حتی دوستی های این اقوام گفته شده است.
رامین صدیقی؛ قبل از این که کریستف یا علی به صحبت هایشان ادامه دهند من یک توضیحی بدهم؛ یک نوع سوء تفاهم هایی است که به نوع نگاه کردن ما به برخی مسائل مربوط می شود. علی توضیح داد که ما برای گروه نور چیزی را بسترسازی نکردیم و از انتها به ابتدا رسیدیم. به نظر من یک نوع سوءتفاهم در نگاه برخی منتقدان یا شنوندگان وجود دارد. مثلاً پیکاسو نیامد بگوید می خواهم سبک کوبیسم به وجود بیاورم، پیکاسو در ابتدا رئالیست بود. در دوره ای احساس کرد که ایده هایش دیگر در آن قالب نمی گنجد. یک سری نوآوری هایی در تبدیل سه بعد در دو بعد انجام داد ولی این دیگران بودند که برایش نام سبک کوبیسم را انتخاب کردند. وقتی از ابتدا به دنبال یک منطق برای به وجود آمدن یک کار هنری هستیم، در واقع ارزش کار هنری را از بین می بریم. می خواهم بگویم که در کار آلبا یک سنتز بین دو پدیده مختلف اتفاق افتاده و شاید دلیلی هم برای آن نبوده که این جذابیت را داشته است.
علی بوستان؛ من مطمئنم که آقای میرزا عبدالله نیامده تا یک سری ردیف را جمع آوری کند. پس از آن که ملودی ها و نغمه های ایرانی را جمع کرده متوجه این طبقه بندی شده و بعد ردیف موسیقی ایرانی را نوشته و مدون کرده است. می خواهم بگویم که یادمان نرود لذت از موسیقی آن ارتباط صادقانه با موسیقی است. در هنرهای دیگر هم به همین صورت است. یک بافنده گلیم عشایری هیچ گاه اطلاعات مربوط به فرم و رنگ را ندارد ولی تمام کسانی که دکترای این رشته را دارند همواره نسبت به این موضوع که چطور این هارمونی رنگ در فرش عشایر به وجود آمده متعجب هستند. جالب است که وقتی با آن ذهن منطقی می خواهی گلیم عشایر را ببافی دستت بسته است و نمی توانی. در شکل گیری گروه آلبا هم به همین صورت بود. اول قرار نبود که یک چنین گروهی شکل بگیرد و این که کریستف کسی را دعوت کند. شاید به صورت اتفاقی با این پروژه آشنا شدیم. در حال حاضر هم هدفمان این است که این اتفاق را زند نگه داریم. آلبا برای من یک تجربه شخصی بود.
بر اثر گذشت زمان و تغییراتی که در موسیقی اروپایی رخ داده است، امروزه نگاه به موسیقی قرون وسطی، یک نگاه تحقیقی و مطالعاتی در کنار اجرایی است. ما دیگر نوازنده ای را که درست به همان سبک و سیاق گذشته ساز بزند، امروز در اروپا نداریم. اما این تیپ از نوازنده در ایران وجود دارند. مثلاً چرا در آلبا برای حفظ بیشتر اصالت موسیقی کردی، از نوازندگان بومی این منطقه استفاده نکردید؟
علی بوستان؛ اگر این اتفاق می افتاد کار به شکل کولاژ در می آمد. داشتن این ذهنیت نزدیکی در نوازنده بومی و محلی نیست. ما در ساخت قطعات آلبا به یک تفاهم می رسیم.
رامین صدیقی؛ جمله علی را اشتباه برداشت نکنید. اگر بخواهید حساب کنید در حال حاضر مصطفی از بقیه بچه ها بومی تر است. مهم این بود که رابطه برقرار شود.
کریستف رضاعی؛ اگر بخواهیم برویم دنبال نوازنده بومی که بخواهد اصالتش را بیان کند ممکن است اشکالات فنی داشته باشیم که کار را سخت می کند. به هر شکل باید در گام نخست همدیگر را بفهمیم. این که ما یک باره قرون وسطی می خوانیم، امکان دارد یک فرد بومی به کلی گیج بشود.
علی بوستان؛ در واقع کار کردن در یک جمع برای فرد بومی باعث می شود که خود او را برای رسیدن به نقطه ای که در موسیقی می خواهد به دست بیاورد از بین ببرد. این تجربه را در آلبوم قشم داشتیم و زمانی که می خواستیم بر اساس این آلبوم کنسرت بدهیم دوباره سراغ همان نوازنده های محلی رفتیم اما نتوانستیم اجرا کنیم و نوازنده محلی تمرکز خودش را از دست می داد. امکان دارد ما بخواهیم به جای صدای آقای محمودی از یک پیرمرد کشاورز که هوره را با صدای خس داری می خواند و مو به تن آدم سیخ می کند استفاده کنیم، اما این کار باید قطعاً در استودیو انجام شود و این زنده بودن کار گروه نور را از بین می برد.
رامین صدیقی؛ حتی اگر در شکل شهری، یک سه تار نواز دیگری به جای علی با کریستف دوست می بود، سنتز ماجرا با آنچه در حال حاضر وجود دارد متفاوت می شد.
● در صحبت هایتان به گیوم دوماشو اشاره کردید؛ تا چه اندازه در ساخت آلبا، به مکتب نوتردام توجه داشتید؟
کریستف رضاعی؛ ما در آلبا اصلاً به مکتب نوتردام توجهی نداریم چون کار ما به خیلی قبل تر از این مکتب برمی گردد. زمانی که در اروپا موسیقی مکتوب شد، چیزی اضافه و چیزی کم شد. اما موسیقی ایرانی همیشه یک موسیقی شفاهی بوده و ظرافتی دارد که به طرف بداهه نوازی خاص می رود و این چیزی است که خیلی از موزیسین های اروپایی که نگاهی به موسیقی قرون وسطی می اندازند و روی آن مطالعه می کنند، به دنبالش هستند. من فکر می کنم از همین مقطع یعنی نوشته شدن موسیقی، بین موسیقی شرق و غرب فاصله افتاد. نمی شود یک موسیقی را از فضا و مکان زمان خودش جدا کرد. از آن مهمتر نمی شود آهنگسازی را از اجرا دور دانست، زیرا یک آهنگساز با توجه به شرایط آکوستیک زمان خودش قطعه اش را نوشته است. این چیزی است که ما سعی کردیم در گروه نور آن را رعایت کنیم. مثلاً یکی از دلایلی که ما رفتیم و آلبوم آلبا را در کاخ فیروزآباد فارس ضبط کردیم به دلیل آکوستیک محل بود. ما احتیاج به جایی داشتیم که با هم بنوازیم و صداهای همدیگر را بشنویم. در آن آکوستیک هم بالابان به اندازه صدای دف تقویت می شد، هم صدای خواننده را در مقابل عود تقویت می کرد و یک بالانس صدایی ایجاد می شد و در آن لحظه یک اتفاق اجرایی پیش می آید که آهنگسازی را کامل می کند. شاید این سوال پیش بیاید که فیروزآباد فارس یک اثر دوره ساسانی است و بی ربط به نظر می رسد با کاری که ما انجام دادیم. اما بعد ما خودمان متوجه شدیم که خیلی بی ربط نیست و در آن زمان نفوذ معماری و تفکر ادبی ساسانیان در غرب بسیار زیاد. در حال حاضر خیلی از گروه هایی که در اروپا موسیقی قرون وسطی کار می کنند در اجراهایشان از دف استفاده می کنند. این بر می گردد به مطالعاتی که انجام شده و مشخص شده که در آن زمان از نوازندگان شرقی هم استفاده می شده است. این از نظر سازها هم مشخص شده است. مثلاً در گروه ما، صبا کمانچه می نوازد و این از نظر صدادهی ما را به سازهای آن زمان نزدیک می کند. در حال حاضر صبا روی یک قیچک آلتو کار می کند که عجیب صدای سازهای کششی قرون وسطی را می دهد. همین طور در قرون وسطی سازهای بادی داشتند که خیلی صدایی شبیه سرنا دارد.
● صحبت از شعر کردید و این که بیشتر شعرهایی که در دوره قرون وسطی در باره حضرت مریم گفته می شده تمی اجتماعی داشته است. این نوع شعر در زبان فارسی کمتر یافت می شود اما شما اشاره کردید که همواره به دنبال یک همخوانی میان هر دو شعر بودید. از طرف دیگر ترجمه و ارتباط معنایی هم هست. این مشکلات را چگونه در ارائه اثر در ایران بر طرف کردید؟
رامین صدیقی؛ به نظر من در گروه نور آن حس خیلی اهمیت داشته و دوستی هایی که این گروه را شکل داده و این عیناً به مخاطب نیز منتقل شده است. به همین علت نوع درک شعری یا این که زبان شعر تعیین کننده نبوده، و آن حسی که ما قصد انتقال آن را داشتیم بدون ترجمه هم کفایت می کرده است. من به عنوان شنونده می گویم، که اگر در یکی از قطعات گروه نور از شعر باباطاهر استفاده نمی شد ولی همین حس منتقل می شد، شاید همان قدر لذت می بردم، یعنی معنی شعر باباطاهر در قدم دوم قرار می گیرد. مثلاً سانتا ماریانا درباره روایت هایی از حضرت مریم است که مکتوب شده است. سعی شده که شعری نزدیک به آن در فارسی پیدا کنیم ولی معنی در مرحله دوم ارتباط گروه با مخاطب خود قرار می گیرد.
کریستف رضاعی؛ همان طور که شما اشاره کردید با آن سبک و سیاق اجتماعی شعر در اروپا، در ایران به سختی می توان به شعر مشابه دست پیدا کرد. حتی دوست دارم که وقتی از کانتیگاس ها به عنوان شعر استفاده می کنیم لزوماً متنی از ایران پیدا کنم که به همان دوران، یعنی قرون ۱۳ و ۱۴ میلادی مربوط باشد. ولی این خیلی سخت است. این سختی باعث نشد که کار انجام نشود و ما به هر شکلی از شعرهایی که به فضای کار ما نزدیک بوده استفاده کردیم. مثلاً در قطعه اول آلبوم آلبا، یعنی قطعه «آله لویا» که به نظر مذهبی می رسد، نوعی ستایش است که ارتباطی به مسیح ندارد و فقط نام خدا در آن برده می شود. قطعاً موسیقی قرون وسطی در آن زمان یک فانکشنی برای انتقال حس مذهبی یا عبادت داشت. در کنار شعر آله لویا یک شعر اورامانی کردی شنیده می شود که به نوعی درباره ایمان به خداست. آنچه در این قطعه مدنظر است دو روش بیان داستانی به مردم است. یعنی در روش اورامانی تند داستان را با لحنی آوازی می گویند اما در آواز گرگوریان و قرون وسطی به شکلی دیگر بوده و قصه با لحن آوازی محکمتری گفته می شد. قطعه اول آلبا قصد دارد این دو شیوه را در کنار شباهت های به وجود آمده به لحاظ موسیقایی، در کنار هم نشان دهد.
● ما می دانیم که صدای زن در قرون وسطی حرام بوده اما نمی توانیم منکر لالایی ها و نغمه های مادرانه شویم. حتی بخشی از رپرتوار موسیقی مردمی قرون وسطی بر اساس صدای زن و مرد است. این که در گروه خواننده زن ندارید به محدودیت های موجود در ایران مربوط می شود یا این که فعلاً قصد ندارید از این رنگ صدایی در کار خود استفاده کنید؟
کریستف رضاعی؛ یکی از مشکلات این آنسامبل آن است که چهار نفر از آنها در فرانسه و ۶ نفر در ایران هستند و این خود مشکلاتی از نظر تمرین و ارتباط مداوم به وجود می آورد. هدف تمرین ها اجرا کردن است. زمانی که شما روی یک مشکل، مشکل دیگری ایجاد کنید کار خیلی سخت تر و کندتر انجام می شود. در کنار این انتخاب هم هست؛ مثلاً قسمت اروپایی با حضور حمید خسروشاهی که «باس» عمیقی هستند، به راحتی این امکان را می دهد که خیلی از رپرتوارهای اروپایی را اجرا کنیم، آن هم با یک تنوری که بالا می خواند و دیگر تکنیک هایی که رنگ های موسیقی قابل قبول را به وجود می آورند. در حال حاضر ۹ نفر بودن ، روند کار ما را کند کرده است و از سوی دیگر هنوز تعداد کنسرت هایی که از آن طرف ما را دعوت می کنند زیاد نیست.
با توجه به آنچه گفتید، به نظر شما موسیقی که امروز در گروه نور روی آن فعالیت می شود، یک موسیقی پست مدرن است. منظورم همان توجه به گذشته و امروز است...
من نمی دانم که اسمش را پست مدرن بگذاریم یا نه چون خیلی این مکتب را نمی شناسم. در این مدت خیلی از سبک های جدید که به وجود آمد، یک نوع قطع کردن با ریشه دیده می شد که خیلی اذیتم می کرد. ما نمی توانیم گذشته را کنار بگذاریم، ما نمی توانیم شعر گذشته را نادیده بگیریم یا موسیقی گذشتگان را؛ این چیزی است که در مشرق زمین بیشتر وجود دارد؛ پیوند به ریشه ها، به قبل در تمام زمینه ها از جمله شعر و موسیقی. این درحالی است که این ارتباط در غرب تا اندازه ای قطع شده است. اگر پست مدرن نگاهی به گذشته و امروز دارد، ما به نوعی یک گروه پست مدرن هستیم. موسیقی ما ریشه در گذشته دارد و ۹ شخصیت امروزی با اخلاق و رفتار امروزی این کار را انجام می دهند. این به ما آزادی می دهد که در عین پایبندی به سنت فرم را تغییر دهیم. مثلاً در قطعه «میراگرش» آن قسمتی را که به صورت کرال اجرا می شود خودم بر اساس ملودی های قدیمی، پلی فونی و متن آن زمان نوشتم. این معاصر بودن به ما این امکان می دهد که یک سری کارهایی را انجام دهیم. جالب است بدانید که از طریق کسی که به ایران آمده بود و آلبا را شنیده بود به میزگردی در فرانسه دعوت شدم که موضوع آن نفوذ موسیقی کهن در آهنگسازی معاصر بود. یعنی این تاثیر در موسیقی ما حس شده است.
● آقای رضاعی شما یک فرد دو رگه هستید. یعنی از پدر و مادر ایرانی و فرانسوی متولد شده اید. موسیقی شما هم به اروپا و ایران مربوط می شود. تا چه اندازه این دورگه بودن در شکل گیری اثرتان نقش دارد؟
کریستف رضاعی؛ حتماً اگر من جای دیگری و یا با نژاد دیگری زندگی می کردم جور دیگری کار می کردم و موسیقی من حتماً متفاوت بود... یعنی به نحوی پل میان اعضای خارجی و ایرانی گروه هستید و این پل بودن شما این رابطه را به وجود می آورد، این که به هر دو فرهنگ آشنایی دارید و دلبسته هستید...
کریستف رضاعی؛ من نقش سنتز را دارم. مثلاً اگر صبا و علی قطعه ای بزنند من می توانم آن را به موسیقی اروپایی ربط بدهم. فکر می کنم اگر نباشم سخت تر انجام می شود.
رامین صدیقی؛ کریستف درواقع کاتالیست فرهنگی این گروه است. از انضباط زندگی کردن بچه های فرانسوی و ایرانی گروه گرفته تا شیوه های هنری کار، کریستف کاتالیزور است
کریستف رضاعی؛ اگر طبق اهداف گروه قرار است که هر دو طیف موسیقی با فرهنگ خود حضور داشته باشند، این اتفاق باید در گروه هم بیفتد، پس من در این گروه رئیس نیستم که دستور بدهم چه کسی باید چه کاری انجام بدهد. همه می توانند پیشنهاد خود را داشته باشند و در نهایت من کار را جمع می کنم.
حسن ظهوری