۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

بلاد السودان و خوست نیمروز، عمان یا مزون ساسانیان:


خراسان
نام سرزمین ما از سده سوم تا نیمه سده 19م خراسان بود. خراسان در زبان پهلوی بمعنی برآمدن آفتاب را گویند، زیرا در پشته ایران همین سرزمین جای برآمدن آفتاب میباشد. فخرالدین گرگانی دفتر ویس ورامین در مثنوی دل انگیز پارسی دری سروده، زبان پهلوی را می دانسته درباره نام خراسان چنین میگوید:
خوشا جایا بروبوم خراسان
درو باش و جهان را می خور آسان
زبان پهلوی هر کاو شنا سد
خراسان آن بود کز وی خور آسد
خورآسد پهلوی باشد خور آید
عراق و پارس را خور زو برآید
خراسان را بود معنی خورآیان
کجا از وی خورآید سوی ایران
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمین و آب و خاکش هر سه پاک است
کتاب مختصری به زبان ارمنی هست که آنرا به موسی خورنی مورخ ارمنی سده پنجم میلادی نسبت داده اند، ولی از مطالب آن پیداست که در دوره های پسین نوشته شده و بنیاد آن بر جغرافیای بطلمیوس است که پشته ایران را به چهار کوست بخش کرده است: کوست خوروران در مغرب، کوست نیمروز در جنوب، کوست خراسان در مشرق، کوست کاپکو در شمال همین مولف کوست خراسان را از همدان و کومش تا مرو رود. و هرو و کاتاشان (هرات و پوشنگ) بژین (افشین و غرجستان) تالکان (تالقان) گوزگانان، اندراب، وست (خوست) هروم (سمنگان) زمب (زم) پیرو زنچیر (تخارستان) ورجان (ولوالج) بهلی بامیک (بلخ بامیک) شیری بامیکان (بامیان) میداند.
یک رساله کوچک جغرافیا به زبان پهلوی بنام شهرستانهای ایران است که در دوره عباسیان نوشته شده و در آن کوست خراسان را از کومش و گرگان و کاین (قاین) تا سمرکند (سمرقند) بلخ نسامیک امتداد میدهد. عبدالخی بن ضحاک گردیزی مورخ دوره غزنوی نام خراسان را تا زمان اردشیر بابکان پیش میبرد و میگوید: «و پیش ازوی اسبهبد، (اسپهبد) جهان یکی بودی، اوچهار اسبهبد کرد نخستین اسبهبد خراسان دودیگر خوربران اصبهبدسوی مغرب اورا داد. و سدیگر نیمروزان اصبهبد و ناحیت جنوب اورا داد و چهارم آذربایجان اصبهبد و ناحیت شمال او را داد» و پس از آن دربارة خراسان میگوید: «و اردشیر مر خراسان را چهار مرزبان کرد: یکی مرزبان و مروشایگان و دوم مرزبان بلخ و تخارستان، و سوم مرزبان ماوراءالنهر (فرارود)، و چهارم مرزبان هرات و پوشنگ و بادغیس».
درباره اینکه نام خراسان بر همین سرزمین امروزی ما گفته میشده و شامل تمام این سرزمین بوده است اسنادی است، که در مسکوکات هفتالیان این پادشاهان را خراسان خواتا و یعنی خراسان خدای نوشته اند، و باز هم در یکی از مسکوکات زبان پهلوی «تگین خراسان شاه» دیده میشود، که به رخ دیگر همین سکه هیکل نیم تنه مادینه ای است که دور رخش هاله نور نقش بسته است، و شاید که این نماد ویژه فرة خراسان باشد و عین همین شکل را خسرو دوم ساسانی به امید گرفتن خراسان از دست هفتالیان در حدود 613م ضرب کرده است. بر یکی از مسکوکات زبان پهلوی «خوره اپزوت» (فره افزود) و به رخ دیگران «هپتلف خواتا» و مرتان شاه که نام یکی از شاهان هفتلی است نقش شده است. و به قول اونوالا، در یک چهارم سده هفتم میلادی خویشتن را در زابلستان یفتل شاه خوانده بود، و ممکن است اندیشه کرد که هیکل نیم تنه مادینه و هاله نور نماد ویژه فرة خراسان باشد.
جغرافیانویسان عرب از قبیل ابن خردادیه و مسعودی و اصطخری و ابن حوقل و دیگران هر یکی درباره گسترده خراسان بر پایه اوضاع سیاسی و تشکیلات دولتی زمان سخن گفتند، ازآن جمله مطهر بن طاهر مقدسی حدود 355 هجری قمری میگوید: خراسان از اقلیم پنجم است که از شهرهای خراسان طراز، نویکث، خوارزم، اسبیجاب، شاش و طاربند و بخارا هم در آن داخل اند، و احمدبن عمر مشهور به ابن رسته نیز سرزمین خراسان را از طبسین و قهستان تا بلخ و تخارستان و شمال آن تا بخارا و سمرقند و فرغانه و شاش می شمارد، و احمدبن واضع الیعقوبی نیز سرزمین خراسان را از گرگان و نیشابور تا بلخ و تالقان و شمال آن را بخارا می نویسد، اما محمدبن احمدالبشاری مقدسی حدود 357 هجری میگوید: که ابو زید بلخی مولف صورت الارض که پیشرو این فن است، خراسان را بر دو جانب ماورا و مادون رود جیحون بخش نموده که در جانب بالای آن از فرغانه و بخارا تا سغد و شاش هم داخل بود. و به قول ابن طاهر طول خراسان از حدود دامغان تا مجاری رود جیحون و عرض آن از زرنج تا گرگان است، که به دو طرف جیحون تا حتل و شغنان و بدخشان و واخان و حدود هند میرسد. یاقوت حموی که روشن بین ترین جغرافیانویسان است، و سرزمین خراسان را پیش از یغمای مغل به چشم دیده میگوید: «خراسان از آزادرود عراق و جوین و بیهق آغاز شده و آخر حدود آن به تخارستان و غزنه و سیستان که متصل به هند است میرسد، و دارای چهار ارباع است: اول ربع ابرشهر مشتمل بر نیشاپور و قهستان و طبسین و هرات و فوشنج و بادغیس و طوس و طاسران، ربع دوم: مروشاهجان سرخس و نساوابیورد و مرورود و طالقان و خوارزم و آمل بالای جیحون، ربع سوم: فاریاب و جوزجان طخارستان و خوست و اندراب و بامیان و بغلان و ولوالج و رستاق و بدخشان. ربع چهارم: ماوراءالنهر از بخارا تا شاش و سغد و فرغانه و سمرقند»
مولف حدودالعالم که آنرا مربوط به سال 373 هـ . ق دانسته اند، حدود خراسان را از سوی شرق هندوستان و از سوی غرب نواحی گرگان و از سوی شمال رود جیحون و از سوی جنوب بعضی از حدود خراسان شمرده و چنین ادامه میدهد: «و پادشای خراسان اندر قدیم جدا بودی و پادشای ماوراءالنهر جدا و اکنون هر دو یکیست. و میر خراسان به بخارا نشیند و از آل سامان است» رودکی سمرقندی در دربار آل سامان میزیست و شهر بخارا که پایتخت آن بود، خود را شاعر خراسان نامیده و چنین میگوید:
شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت
شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود
همو در جای دیگر درباره خراسان میگوید:
مهــــــــــــــر دیدم بامدادان چون بتافت
از خراسان سوی خاور می شتافت
از خراسان سوی خاور بروزد طاووس وش
سوی خاور می شتابد شاد و خوش
و همچنان مولف حدودالعالم هری و فاریاب و گوز گانان و بلخ و تخارستان و بامیان و غرجستان و سیستان و غزنه و زابلستان و پنجهیر (پنجشیر) و... و تمام سرزمین کنون را در خراسان و یا اندر حدود ناحیتهای خراسان میشمارد، و به مفهوم گسترده حدود خراسان دوره ساسانیان را نشان میدهد که به قول اصطخری عرض آن از بدخشان تا خوارزم میرسد، و ابن فقیه اقصای خراسان را در شمال شرق راشت تعیین کرده بود که از ترمذ شصت فرسخ فاصله داشت، و فضل بن یحیا برمکی درین مفصل خراسان بابی را برای جلوگیری غارتهای ترکان ساخته بود.
و همچنان استاد عنصری بلخی ملک الشعرای سلطان محمود غزنوی را که پایتختش در غزنه بخش شرقی پشته ایران بود با عنوان های خدایگان خراسان و خسرومشرق یاد نموده میگوید:
خدایگان خراسان به دشت پشاور
به حمله ای بپراکند جمع آن لشک
و همو در جای دیگر میگوید:
بیاز خسرومشرق عیان ببین تو هنر
آید شنیده هنرهای خسروان به خبر

ایران پس از حمله اعراب دو بخش شده بود، بخش شرقی آن خراسان و بخش غربی آن عراق گفته میشد. ابوالفضل بیهقی مورخ پادشاهان غزنوی در تاریخ آن خاندان آورده است واضع میشود که جغرافیای ایران به دو بخش عمده خراسان در شرق و عراب در غرب رسمیت و عمومیت داشته است، وی میگوید: «در آن وقت که امیر محمود از گرگان قصد ری کرد، میان فرزندان و امیران مسعود و محمد را آنروز اسپ بر درگاه نبود، اسپ امیر خراسان خواستند و وی سوی نیشاپور بازگشت و امیران دیگر پدر و پسر سوی ری کشیدند. چون کارها به آن جانب قرار گرفت و امیرمحمود عزیمت راست کرد بازگشتن را، مر فرزند را خلعت داد و پیغام آمد نزدیک وی به زبان الوالحسن عقیلی که پسرم محمد را چنانچه شنودی بر درگاه اسپ امیرخراسان خواستند و تو امروز خلیفه مایی و فرمان ما بدین ولایت بی اندازه میدانی چه اختیار کنی که اسپ تو اسپ شاهنشاه خواهند یا اسپ امیرعراق امیر مسعود چون پیام پدر بشنود برپای خاست...»
بدین ترتیب ابوالفضل بیهقی قلمرو گسترده محمود غزنوی را به دو بخش عمده خراسان و عراق آشکار میسازد.
در دوره های پسین نیز این تقسیم بندی در آثار تاریخ نویسان و تذکره نویسان رواج داشته است. ما در اینجا به ذکر چند مثال از آنجمله بسنده میکنم.
نظامی عروضی مولف کتاب چهار مقاله که در دربار امیران آل شنسب در قلب خراسان میزیست، در حکایت مربوط به بدیهه گویی خودش از زبان مهترازده بلخ امیر عمید صفی الدین میگوید: «ای پادشاه نظامیان را بگذار از جمله از شعرای ماوراءالنهر خراسان و عراق هیچکس را نشناسم که بر ارتجال، چنین پنج بیت تواند گفت» و در جای دیگر در منجمی یقوب اسخاق کندی مینویسد که: »این سخن در بغداد فاش گشت و از بغداد به عراق و خراسان سرایت کرد».
در دوره حکومت مغولان هم ایران به دو بخش عمده خراسان و عراق رسمیت داشت. چنانچه در تاریخنامه هرات نوشته سیف بن محمد سیفی هروی از دو بخش عمده ایران یعنی خراسان و عراق سخن گفته شده... «در تاریخ غازانی چنین مذکور است که شاهزاده براق روزی شاهزادگان وامرا و عساکر خود را حاضر گردانید و گفت که درین اقلیم زمین علفخوار رو مواضع تفرجگاه و شکار ماتنگ است. اندیشه دارم که لشکری به ایران کشم و خراسان و عراق را در ضبط آرم...»
... «پادشاه ابقاد در جواب گفت که سلام من را به شاهزاده براق برسانید و بگویید که اگر از من به رای خویشاوندی و یکدلی تمام ممالک خراسان و عراق طلب داری، در اعطا و بذل آن هیچ تاخیر و تقصیری جایز نشمرم و اگر خواهی به زور و فریب بدین دیار لشکرکشی و خراسان را که سرحد ایران و توران و نزهتگان جهانیان است.»
استاد سعید نفیسی درباره گسترة خراسان در سده سوم هجری چنین میگوید: «استان خراسان بزرگترین و مهمترین استانهای ایران به شمار میرفت وش امل تمام قسمت شمال شرقی ایران تا مرز چین بود و آنرا باین نواحی تقسیم میکردند: رخج، کابل، زابلستان، طبس، قهستان، هرات، طالقان، بادغیس، فوشنگ، تخارستان، طارقان، بلخ، خلم، مرورود، چغانیان، واشگرد، بخارا، توس، فاریاب، ابرشهر، سمرقند، چاچ، فرغانه، اسروشنه، سغد، خوارزم، اسبیجاب، ترمذ، نسا، ابیورد، مرو، کش، نوشجان، بتم، اخرون، نجشب. جمع کل عایداتی که در سال 221 هـ . ق قرار دارند، عبدالله بن طاهر هر سال به دیوان فرستد چه نقد چه جنس و غلام کنیز و گوسفند و پارچه روی همرفته به 38 میلیون درهم میرسید».
در ادب پارسی دری مطالب کارآمدی درباره خراسان است. مثلاً ناصرخسرو بلخی قبادیانی (394-481هـ . ق) نشیمن خود را دریمگان بدخشان عین خراسان میداند.
مرا مکان به خراسان به یمگانست
کسی چرا طلبد در سفر خراسان را
و در جای دیگر درباره خراسان میگوید:
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مرا اهل فضل و ادب را نه عام و نادان را
منوچهری دامغان بلخ ورودک و سمرقند و بست را در خراسان می شمارد و میگوید:
از حکیمان خراسان کوشهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هــــکذی
میرزا مهدی استرآبادی مولف کتاب جهانگشای نادری که در سده هجدهم میزیست درباره اشرق هوتکی میگوید در ایام سلطنت خود کرمان ویزد و قم و تهران تا پل کرپی که دارالمرز خراسان و عراق بود در خیطه تصرف درآورد.» دولتی که احمد شاه دورانی در نیمه سده هجدهم پایه گزاری کرد قلمرو آن خراسان نامیده میشد، عبدالله خان دیوان بیگی ازارکان دولت احمد شاه دورانی که به مناسبت بنای شهر قندهار سرود میگوید:
جمال ملک خراسان شد این تازه بن
ز حـادثا زمـانــش خــدا نــگه دارد
از زبان صابرشاه کابلی پیر و مرشد احمدشاه دورانی روایت شده که درباره شاه مذکور به حکمران لاهور گفت: «او پادشاه ولایت خراسان است و توصوبه دار پادشاه هندوستان» نورمحمد قندهاری در سده نوزدهم، کتاب گلشن امارت را در تاریخ امیر شیر علیخان تألیف نموده است، در ذکر احوال امیر دوست محمد خان پدر امیر شیرعلیخان چنین می نگارد «در آن زمان که خاقان مغفرت نشان امیر بی نظیر علیین مکان امیر شیرعلیخان چنین می نگارد «در آن زمان که خاقان مغفرت نشان امیر بی نظیر علیین مکان امیر دوست محمدخان در ولایت خراسان در دارالسطنه کابل بر اورنگ امارت و جهانبانی نشسته بود...»
نخستین نویسنده ای که از نام افغانستان یاد میکند، سیفی هروی مولف تاریخ هرات در سدة سیزدهم میلادی میباشد و چنین میگوید: «اولجایتوخان، خط هرات را تا اقصای افغانستان ورود آمو به سلطان غیاث الدین کرت واگذار کرد.» در سده چهاردهم میلادی عبدالرزاق نویسنده مطلع السعدین چنین می نویسد: ذکر توجه صاحبقران امیر تیمور گورگان به سیستان و فراه و بست و قندهار و آنگاه از افغانستان و تخت سلیمان نام میبرد. در سده شانزدهم امین احمد رازی در جغرافیای هفت اقلیم خود حدود کابل را چنین معین میکند: شرق کابل پشاور و لغمانات و بعضی از ولایات هند است و غرب کابل کوهستان و قوم تکوردی و هزاره آنجا سکونت دارند، شمال آن قندزواندراب است و کوه هندوکش فاصل، جنوبش فرمل و بفرد افغانستان است. جغرافیانویس سده نوزدهم مرتضی حسین بلگرامی حدود سیستان را در حد یقته الاقالیم چنین تعریف میکنند: سیستان ولایت است که حدودش از خراسان و کرمان تا غزنین و اطراف افغانستان است از نوشته های جغرافیانگاران سده سیزدهم، چهاردهم، شانزدهم و نوزدهم پیداست که سیستان و قندهار و غزنین و کابل جز افغانستان نبوده و در همین سده نوزدهم بود که نامه جوابیه لارد الکند فرمانروای انگلیسی هندوستان مورخ 16 اگست 1838 میلادی به عنوان شاه شجاع الملک پادشاه فراری و غیرقانونی خراسان برای بار نخست نام افغانستان به جای خراسان به کار برده شده بدین ترتیب «اخلاص گزین را به خوشی و رغبت ماالاکلام، این معنی منظور است که در میان صاحبان (یعنی انگلیسیها) و مردم ولایت افغانستان چه از سپاه و چه از رعیت، بدون مرضی و صلاح انخلاصة خاندان عزوعلی امری بوقوع نیاید.» این جملات در جواب ماده سوم پیشنهاد دوگانه شاه شجاع شده بود در حالیکه شاه شجاع در مقدمه کتاب واقعیات خود به جای نام استعماری افغانستان همان نام تاریخی و همگانی خراسان را بکار برده بود. متعاقبا انگلیسیها که زیر نقاب شاه شجاع به قندهار مسلط شدند معاهده دیگری در 7 می 1839 میلادی بر شاه شجاع تحمیل کردند که در دو ماده آن نام افغانستان به جای نام تاریخی و همگانی خراسان بکار برده شد. ماده سوم چنین میگوید: «شاه محتشم الیه (شاه شجاع) گاهی احدی را از قوم و اهل فرنگ در زمره نوکران منتظم و منسلک نخواهند کرد و کسی را از اهل فرنگ اجازت استقامت به ملک افغانستان بدون اطلاع و استرضای سرکار انگلیسیها اعطا نخواهند فرمود.» و همچنان در ماده چهارم.. تا زمان امیر عبدالرحمان خان میان سالهای 1880-1901 میلادی هم مردم کشور با نام افغانستان خو نکرده بودند چنانچه «سایل» یکی از شاعران زمان امیر عبدالرحمان خان در یک قصیدة که به خاطر بازگشت امیر عبدالرحمان خان از هندوستان سروده بدینگونه آغاز نموده:
والی ملک خراسان به پشاور آمد
گویا مهر جهانتاب ز خاور آمد
فرهاد کوهستانی



زیرنویسها
1) تاریخ افغانستان پس از اسلام نویسنده عبدالحی حبیبی چاپ تهران از رویه 140 تا رویه 146
2) نامه شهرستانهای ایران به زبان پهلوی
3) حدودالعالم من المشرق الی المغرب چاپ تهران از رویه 88 تا رویه 89
4) دیوان ناصر خسرو بلخی
5) پیراسته تاریخنامه هرات نویسنده سیف بن محمد سیفی هروی چاپ تهران از رویه 72 تا 73
6) افغانستان در پنج قرن اخیر نویسنده میرمحمد صدیق فرهنگ جلد یکم چاپ تهران از رویه 18 تا رویه 20
7) دیوان رودکی سمرقندی
8) خراسان و ماوراءالنهر مترجم و پیشگفتار دکتر پرویز ورجاوند چاپ تهران
9) افغانستان در مسیر تاریخ نویسنده میرغلام محمد غبار جلد یکم چاپ تهران از رویه 309 تا رویه 310
10) هفته نامه امید چاپ امریکا شماره 67