۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

عروس بخت در آن حجله با هزاران نازشكسته كسمه و بر برگ گل گلاب زده

خانه » دیوان حافظ » غزلیات » غزل ۴۲۱- در سرای مغان رفته بود و آب زده

غزل ۴۲۱- در سرای مغان رفته بود و آب زده

در سرای مغان رفته بود و آب زدهنشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیدهعذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمتز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربده شاهدان شیرین کارشکر شکسته سمن ریخته رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفتکه ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رایز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهندکه خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنمهزار صف ز دعاهای مستجاب زده
فلک جنیبه کش شاه نصره الدین استبیا ببین ملکش دست در رکاب زده
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرفز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده



  1. معانی لغات غزل (۴۲۱)
    سرای مغان: خانه مُغ ها، جایگاه موبدان دین زرتشت،‌ کنایه از خانقاه شیخ تقی الدین محمد دادا در یزد.
    پیر: پیر مغان، کنایه از شیخ دادا فرزند شیخ تقی الدین محمد دادا که به هنگام ورود حافظ به یزد صاحب خانقاه پدر و میزبان حافظ بود.
    صلا: دعوت.
    شیخ و شاب: پیر و جوان.
    سبوکشان: خدمه میخانه که کارشان آوردن سبوی شراب از زیرزمین میخانه پس از صاف کردن شراب خُم و ریختن آن در سبو بوده و به ساقی جهت توزیع تحویل می داده اند. کنایه از صوفیان و مریدان حاضر در خانقاه شیخ دادا در یزد.
    تَرکِ کله: ترک کلاه، یا یا قسمت کلاه درویشان که به هم دوخته و تَرک تَرک است.
    چتر: سایبان.
    سحاب: ابر.
    شعاع: اشعه، پرتو، فروغ.
    پوشیده: پنهان کرده، تحت الشعاع خود قرار داده.
    عذار: چهره.
    مُغ بچگان: بچه مغ ها، کنایه از خدمه میخانه و در اینجا کنایه از خدمتگزاران خانقاه دادا.
    راه آفتاب زده: راه را بر آفتاب سدّ کرده.
    عروس بخت: (اضافه تشبیهی) بخت به عروس تشبیه شده.
    حجله: (استعاره) منظور خانقاه شیخ دادا.
    کَسْمه: قسمتی از موی زلف که سر آن را مقراض کنند و خم داده بر رخسار گذارند و آن را پیچه نیز گویند (یادداشت علامه قزوینی).
    برگ گل: (استعاره) منظور گونه و چهره مانند برگ گل.
    شور و عربده: جوش و خروش و داد و فریاد.
    شاهدان شیرین کار: زیبارویان شیرین حرکات، خدمه با سلیقه و هنرمند.
    شکر شکسته: بازار شیرینی شکر شکسته شده و از رونق افتاده.
    سمن ریخته: گلبرگهای یاسمن بر زمین ریخته، آبروی یاسمن ریخته.
    رباب زده: رباب که نوعی از آلت موسیقی است در اثر شور و عربده شاهدان شیرین کار، با پا زده و به گوشه یی افتاده بود، کنایه از حالت وجد و سماع صوفیان در خانقاه.
    سلام کردم: به پیر و مرشد خانقاه سلام کردم.
    خمارکَش: خمار آلوده، کسی که رنج و دردسر بعد از پریدن کیف شراب از سر را تحمل می کند.
    مفلس: تهیدست، بی چیز.
    شراب زده: می زده، معتاد به شراب.
    که این کند که تو کردی: چه کسی و کدام عاقلی این کاری را که تو کرده یی مرتکب می شود؟
    به ضعف همت و رأی: بر اثر سستی همت و فکر و اراده.
    گنج خانه: مخزن و جایگاه گنج، کنایه از شیراز مرکز قدرت و امکانات است.
    خیمه بر خراب زده: در خرابه سکنی کرده، کنایه از آمدن به یزد.
    وصال دولت بیدار ترسمت ندهند: از آن می ترسم که دولت بیدار اجازه ملاقات و وصال به تو ندهند.
    بخت خواب زده: بختی که به خواب فرو رفته، بخت نامساعد.
    بیا به میکده حافظ: حافظ به این خانقاه بیا.
    بر تو عرضه کنم: به تو نشان دهم.
    هزار صف: صف هزاران نفر.
    دعاهای مستجاب زده: دعاها و درخواستهای مستجاب شده و به اجابت رسیده.
    جبینه کش: یدک کش، کسی که اسب یدک را می کشد.
    شاه نصرت الدین: شاه یحیی حاکم وقت یزد و داماد و برادر زاده شاه شجاع.
    ملکش: فرشته اش.
    دست در رکاب زده: رکاب او را گرفته که سوار شود.
    مُلهِم: الهام شده، در دل افکنده شده، اسم مفعول الهام.
    جناب: درگاه.
    معانی ابیات غزل (۴۲۱)
    (۱) محوطه جلوی خانه پیر مغان جارو زده و آب پاشی شده بود و پیر مغان در آن نشسته و پیران و جوانان را به آنجا دعوت می کرد.
    (۲) خدمتگزارانی که گوشه کلاهشان بر، ابر سایه می افکند همگی در برابر او کمر خدمت بسته بودند.
    (۳) فروغ جام و قدح باده، نور ماه را تحت الشعاع خود قرار داده و چهره خدمه، راه را بر آفتاب بسته بود.
    (۴) در آن جایگاه، بخت و اقبال، مانند عروسی طره خود را بر روی پیشانی شکسته و بر چهره چون برگ گل خود گلاب زده و با ناز فراوان نشسته بود.
    (۵) از جوش و خروش و فریاد خدمه زیبا‌ روی شیرین حرکات، بازار شیرینی شکر شکسته و گلبرگهای یاسمن بر زمین ریخته و رباب به گوشه یی افتاده بود.
    (۶) (وارد شده) سلام کردم و پیر خانقاه با رویی خندان به من گفت: ای خمارآلوده تهیدست می پرست‌…
    (۷) … چه کسی این کاری را که تو از سستی همت و اراده کرده یی انجام می دهد که از خزانه گنج (شیراز) خود را درافکنده و به این خرابه (یزد) بیفکند؟
    (۸) از آن بیم دارم که دولت بیدار (شاه یحیی) اجازه ملاقات به تو ندهد زیرا در حال حاضر بخت تو به خواب رفته و تو در آغوش این بخت خفته خوابیده یی.
    (۹) حافظ (از من بشنو و) به این خانقاه بیا تا صف های زیادی از آنها که درخواستهایشان به اجابت رسیده به تو نشان بدهم.
    (۱۰) سپهر گردون اسب یدکِ شاه نصره الدین را می کشد (و) بیا و ببین که فرشته رکاب اسب او را نگهداشته است.
    (۱۱) خرد که برای به دست آوردن شرف از عالم غیب الهام گرفت، از بالای عرش برین آستانه بوس درگاه اوست.
    شرح ابیات غزل (۴۲۱)
    وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
    بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون محذوف
    ٭
    امیر خسرو دهلوی: شراب خورده و ناشسته روی و خواب زده، هزار طعنه خوبی بر آفتاب زده
    ٭
    حافظ این غزل را در سفر تبعید به یزد سروده و این اولین سروده وی در شهر یزد است که در تعریف خانقاه شیخ دادا سروده شده نه در مدح شیخ یحیی.
    شرح این غزل در مبحث (چرا حافظ به یزد تبعید شد) و در صفحات ۴-۸۱ این دفتر مفصلاً آمده و به خوانندگان محترم توصیه می شود این مبحث و شرح این غزل را در آنجا مطالعه فرمایند.
    مختصر کلام آنکه حافظ به محض رسیدن به یزد در خانقاه شیخ دادا نزول و مأوی می کند و این غزل که یکی از غزل های ناب این شاعر عارف است در وصف خانقاه شیخ دادا سروده شده که در آن زمان توسط یکی از فرزندان شیخ تقی الدین محمد دادا بانی این خانقاه اداره می شده است.
    همان طور که در شرح این غزل در صفحه ۴-۸۱ آمده حافظ پس از شرح مشخصات خانقاه و مذاکره با شیخ دادا توصیه آن عارف بزرگ را نپذیرفته و علی رغم نظر او تصمیم به ملاقات با شاه یحیی برادرزاده و داماد شاه شجاع و حاکم یزد می گیرد. برای این کار غزل بالا را که در مدح و تعریف خانقاه شیخ دادا و عارف نامی آن شیخ دادا سروده بوده و با اضافه کردن دو بیت آن ، برای شاه یحیی می فرستد لیکن همان طور که شیخ دادا پیش بینی کرده بود شاه یحیی از ملاقات و تفقد در حق شاعر اجتناب می ورزد.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی