۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

آغاز، کیومرث، کیومرث


كيومرث ، نخستين بشر آريائي؟

زادگاه اين انديشه كه نخستين بشر آريائي كيومرث بود، كجاست؟

جليل ضياءپور             بنياد شاهنامه فردوسي
چه بسا كه شخصيت هاي داستاني ما، برحسب گزارشها بايد در مكاني باشند كه نيستند، و بايد در زماني زيسته باشند كه مي بايد، اين زمان محدود بمرور، كِش آمده است و شخصيت ها در زمان و مكان گسترده اي زيسته اند و زمان بسياري را دريافته اند (بويژه، از دورة پيشداديان ببعد از منابع اوستائي و ديگر منابع دورة اسلامي، اين استنباط دست ميدهد).
برمبناي مدارك مزبور، و باتوجه به سياق فكري انسان در چگونگي خلق بشر، كه همة آدميان و اديان به آن توجه خاص داشته اند، نخستين جاندار آريائي، كيومرث بوده است «كه هم اصل و نطفة افراد آريائي است1 و هم به صورت آدمي راهنماي آريائيان بوده و به كوه اندرون ميزيسته است2 ».
اگر اين اصل را در نظر داشته باشيم:« كه داستانهاي اساطيري اقوام، نمايشگر شيوة زندگيشان و معرف زيربناي انديشه هاي جمعي آنان در گذشته هاي بسيار دور است» پس، چگونگي آفرينش كيومرث و برداشتهاي منتسب به او را ميبايد نمايشگر شيوة زندگي نخستين آريائيان دانست كه در خاستگاه خود، آنچنان مي زيسته، و درنتيجه،    مي انديشيده اند.
از انديشة آنان چنين برمي آيد : كه پيش از كيومرث، جانداري برزمين نبوده است، مگر اهريمن و تابعانش كه ديرتر با هرمزد و آفريدگانش از در مخالفت در آمده بودند:
«اندر دين گويد كه بدي را اهريمن بر آفرينش هرمزد پديد آورد؛ و چنين گويد از آن زمان كه آفرينش را پديد آوردم نه من كه هرمزدم براي نگاهباني آفريدگان خويش به آسودگي نشسته ام، ونه نيز او كه اهريمن است براي بدكردن برآفرينش3 »
اندر هزارة هفتم، نخستين جانداري كه خدا آفريد مردي بود گاوي4 . نام مرد «كهومرث» بود5 ، و بالايش برابر پهنايش بود. نام گاو «ايَوْد آد» بود6 ، و بالايش بمانند كيومرث بود . كيومرث، نطفة همة آدميان بود، و زمين و گاو و گياه را همي داشت7 .
«اهريمن به نيمروز به مرز آسمان فراز آمد. آسمان، زره برتن با اهريمن همي جنگيد8 . آسمان، آنگونه بترسيد كه ميش از ديدن گرگ بخود لرزيد. اهريمن، تازان و سوزان برآمد. برآب، برآمد. تلخي و بدمزگي را بر آن فراز برد. به ميان زمين برآمد. مارگونه از اين و از آن سوراخ برآمد و پهنة زمين را بستافت و بسُفت ، تا اندر ايستاد. برگياه برآمد كه تك بن بود، كه بالايش برابر پهنايش بود، و همه گونه زور گياهان را اندر سرشت داشت، آنرا در زمان بخشكانيد. به گاو برآمد كه يكتا آفريده بود، و ماده گاوي سپيد و روشن چون ماه بود. هرمزد، پيش از فراز آمدن اهريمن بر كيومرث، خواب را بر كيومرث فراز برد، و از پيش، او را پاسباني كرد. اهريمن به خود بباليد كه همه جاي آسمان و زمين را بي روشني كردم. آب را آلودم . زمين را سُفتم. گياه را خشكاندم. گاو را ميراندم؛ و نيز كس فرستاد تا كيومرث را با يكهزار بيماري گونه گون بيمار سازند و بميرانند. اما، زروان بخت آفرين، تا سي زمستان ديگر (گفت) جان كيومرث نيك را رهائي بخشم.
چون كيومرث از خواب فراز آمد، آنگاه جهان را ديد كه چون شب تاريك بود. برهمة زمين، مار وكژدم و پس گونه خرفستران و ديگر آئين اندروائيان، ايستاده ديد9 .»
اين آگاهي از جنگ و جدال (ميان اهريمن و هرمزد)، ما را واميدارد بخاطر دستيابي به علل و مباني تعارض دائمي بين دو نيروي خير و شّر، به محيط زندگي نخستين آريائيان، بر اساس بازتابي انديشه هاي آنان، توجه خاص كنيم، تا دريابيم كه اين اوضاع و احوال در چگونه محيطي ميتوانسته است پيش آيد، و به اصطلاح ، اين انديشه هاي نخستين آريائيان درچه نوع محيطي نضج گرفته است.
باستانشانسي و مردم شناسي، توجيه ميكنند كه آريائيان از شمال آسيا، بهمراه دستة بزرگ آريائي، آسياي ميانه را طي كرده، و به سوي نواحي جنوب پراكنده شده اند؛ و خاستگاه نخستين هند و اروپائيان را (كه آريائيان از آن ميان به سوي آسياي ميانه و جنوب سرازير شده اند) از نواحي بالاي رود «يني سئي» در سيبري ميدانند كه از شرق تا غرب را فرا گرفته بوده اند.
اگر اين  خاستگاه را جاي واقعي نخستين مهاجران هند و اروپائيان و آريائيان بدانيم، بايد به طور قطع، بدانيم كه اين سرزمين نزديك به قطب، زمينة پيش آمدهاي طبيعي بسياري را براي ايجاد انديشه هاي تضاد و معارض، فراهم ميداشته است. زيرا، ما از وضع شمال و طبيعيت يخبنداني و بازيهاي شفق قطبي و تاريكي نيمسالة آن سامان، خبر داريم، و ميدانيم كه نيز سكاها كه خود تيره اي از آريائيانند از سرزميني سخن گفته اند كه از آسمانش پر مي ريخته است »و در شمال سرزمين اقوامي از آنها، بر اثر ريزش اين پرها چشم جائي را نمي ديده ، و همه جاي را اين پرها پوشانده و فضا از آنها آكنده بوده است10 ».
در «ونديداد» از يخبنداني و مشكلات زندگاني سامان شمال گزارش روشن در دست است؛ و جمشيد كه خود چهارمين شخصيت آريا ئي است، سه بار از آن نواحي تاريك شمالي ويخبنداني كوچيده ، خود را به سوي جنوب روشن و آرياوج رسانده است.
اگر اين وقايع را با بررسي هاي طبيعت شناسان، مطالعه و مقايسه كنيم، درمي يابيم كه با پيدايش يخچالها در دوران چهارم زمين شناسي و گسترش آنها كه توده هاي بهم بر انباشتة يخها، چون عرقچين تمام شمال قاره هاي آسيا، اروپا و آمريكا را پوشانده بوده، و از سمت مشرق، آسيا را از «ينا» تا «دني يپر» (در روسيه) در نورديده ، و بموازات كوههاي «اورال» به سمت شمال متمايل شده اند11 ، اين عوامل مي توانند پاسخگوي پاره اي مجهولات از انعكاس انديشه هاي محيط زيست آريائيان نخستين باشند و بنمايند «كه از بزرگترين عوامل ايجاد داستان (كه در ميان آنها واقياتي نيز نهفته است) محيط زيست و مؤثرات موجود در آن است» .
در آسيا كه يخچار هاي «اورال، هيماليا، پامير، آلتائي و كوههاي سيبري شمالي كه بينابين خود حوزه هاي محصور و محدود ايجاد كرده بودند، و باعث شدند كه در اين حوزه ها تكامل انسان عملي گردد12 ، عوامل محيطي اين نواحي، خوب ميتوانند خاطره هائي نظير آنچه ، باز تابش را در انديشة كيومرث بشري، و جنگ اهريمن و هرمزد مي بينيم، پاسخگو باشد؛ و چه بسا كه نفرين «اي باد شمال* بگريز، اي باد سوي شمال نابود شو13 » كه آريائيان با وحشت و خشم ادا ميكرده اند، خاطرة سينه بسينه ماندة بسيار دوري از بادهاي وحشتزاي به اصطلاح اهريمني يخبندانها و طوفانهاي بين دوره اي سرزمين شمال بوده باشد؛ و اگر، انعكاس شيوة زندگي مردم هر محيطي را در انديشه هاي اساطيري آنها مي توان جست، بعيد نمي نمايد كه اعمال اهريمني سرزمين شمال، همان مشكلاتي باشد كه در ونديداد آمده و طبيعت آن سامان بوجود مي آورده است و به صورت اعمال اهريمني در اذهان باقي مانده بوده باشد:
«اهريمن به نيمروز به مرز آسمان فراز آمد. آسمان كه زره برتن با او مبارزه ميكرد، آنگونه بترسيد كه ميش از گرگ لرزد. اهريمن، تازان و سوزان برآمد، مارگونه از سوراخي بسوراخي برآمد. بر گياه برآمد. به گاو برآمد، و نيز به كيومرث نخستين آفريده برآمد تا او را بيمار سازد و بميراند. اما، زروان بخت آفرين او را تا سي زمستان ديگر (گفت) از مرگ رهائي بخشم. كيومرث چون از خواب فراز آمد، همه جاي جهان را چون شب تاريك ديد و در آن، از همه گونه خرفستران و ديگر آئين اندروئيان!
در بستگي هر دين به محيط زيست، واثرات ومعتقدات وابسته به آن (با همة حشو وزوائدش) كه بازتاب خاصي در انديشه ها و اساطير به وجود مي آورد، بر اين مبنا، روشن است كه دين تضاد ميبايد محيطي در زمينة محيط شمال و عوامل جوي اي چون عوامل قطبي ميداشته باشد:
«قبايل مختلف آريائي كه در شمالي ترين نقطة آسيا مي زيسته اند پس از آنكه براثر تحولات نجومي تغييراتي در وضع فصول پديد آمد، چون از علت آن آگاهي نداشتند در برابر آن، دچار وحشت شدند و اين امر، خود اساس بسياري از تصورات و انديشه هاي آنان گرديد.
ساكنان شمال، ناگهان در مي يابند: شبي كه سحري به دنبال نداشت (با تاريكي اي كه جهان را فرا گرفت) پديد آمد، و با خود سرما و يخبندان و مرگ و وحشت بهمراه آورد. هرچند به انتظار برآمدن روز وخورشيدش وقتگذاري كردند، بپايان نيامد.
آريائيان روزگار نمي دانستند كه چرا ناگهان آنهمه دگرگوني پديد آمدو زمانه، رنگي ديگر به خود گرفت!؟
پس از آن شب، نه خروسي  خواند و نه گاو شمالي هّرا كشيد. درختان از سرما فسردند و همه جا را يخبندان فرا گرفت. شفق قطبي بوالعجبي ها ميكرد، وبازي امواج نور، بنظر جدال عفريت ها جلوه ميكرد. اين نمودهاي قطبي، آنها را بر آن ميداشت تا به وجود عفريت ها و فرشتگاني كه با هم در جدال پي گيرند، معتقد شوند. اين نمودها براي ناظران ، زمينه هائي فراهم آورد كه منشأ جدال اهريمن و اورمزد گرديد»14 .
اين شرح داستاني كه تجسم صحنه هايش واقعيتي از اصل تأثير محيط را شامل است، با كمك موازين ديگر بساري، اين نتيجه را پذيرفتني ميسازد كه آريائيان نخستين، بسبب داشتن اين چنين انديشه هائي (مبتني بر تضاد) ميبايست در آنچنان محيطي ميزيسته باشند تا چنين انديشه هائي را سينه بسينه منعكس ميكرده باشند.
بنابراين «نخستين انديشة كيومرث  بشري» (با همة عواملي كه دربارة او درگزارشها آمده است) بايد در سرزمينهاي هرچه شمالي تر (جا ئيكه آثار شفق قطبي و تاريكي نيمساله در آن محسوس بوده) نشأت گرفته باشد و در آن سامان هاست كه اين انديشه، تأليف و تركيب و تضج گرفته و از مكانها و زمانه ها گذشته تا به مكان وزمان ما رسيده است. و در بيرون از داستاني بودن او، در آنهنگام كه او را نخستين آفريده دانسته اند و سپس براي سرپرستي آريائيان به  كوه اندرون جاي داده اند، جاي او را به بلخ ودماوند15 داده اند و براي غلبة پاكديني را (و غلبة هرمزد بر اهريمن را) كيومرث بر گردة اهريمن سوار ميشود و به اطراف و اكناف عالم ميگردد و با وصف مقهور شدن بدست اهريمن، از طريق ايجاد نسل، جاودانه ميشود. والله اعلم.

پاورقي ها:
 در كتاب «اساطير ايران» تأليف مهرداد بهار، ص 18 س 5 (از يادداشتهاي بخش دوم بشمارة 2) بنقل از «بند هشن» ص 21 س 6 چنين آمده است:»اين كيومرث است كه بلندي قد و پهنايش با يكديگر برابر بوده اند؛ و اين موجودات نخستين ، شباهتي به گياهان، جانورسان و مردمان واقعي نداشته اند، و بيشتر، نقش يخمة نخستين را بازي مي كرده اند».
 شاهنامة فردوسي (چاپ مسكو) س 9 مبحث كيومرث:
نخستين به كوه اندرون ساخت جاي»
«كيومرث شد بر جهان كدخداي
 بنقل از «بندهشن» ص 181 س 8 تا ص 188 س 5 منقول در كتاب «اساطير ايران».
  6  مجمل التواريخ و القصص ص 22 سطر 11 بنقل از حمزة اصفهاني (چاپ كلالة خاور).
 كتاب «پيامبران و شاهان» حمزه. فصل پنجم . آغاز آفرينش. صفحة 61 .
 كتاب «اساطير ايران» ص سي و چهار پيشگفتار . س 12 آمده است : «مينوي آسمان در اساطير زردشتي (كه آسمان، مظهر جهاني آنست) خود شكل پهلواني دارد كه زره برتن كرده است و با اهريمن مي جنگد».
 بنقل از «زاد اسپرم» ص 9 س 10 تا ص 16 س 10 منقول در كتاب «اساطير ايران» ص 13 .
10  مراجعه شود به بند هفتم از مجلد چهارم كتاب فارسي شدة «هرودوت» .
11  مراجعه شود به كتاب «سنگواره هاي انسان عصر حجر» (اسناد و مدارك تكامل آدمي). مبحث دوران چهارم معرفت الارضي . تأليف : ژولين.
12  مراجعه شود به ص 8 س 15 كتاب «سنگواره هاي عصر حجر» .
13  مراجعه شود به اردبيهشت يشت فقرات 9 ، 12 و 16 و خرداد يشت فقرة 8 .
14  از كتاب «سهم ايرانيان در پيدايش و آفرنيش خط در جهان» ص 362 س 2 . تأليف ركن الدين همايون فَّرخ.
15  تاريخ بلعمي . مبحث كيومرث.  
////////////////////////////

ضياءپور، جليل. “كيومرث نخستين بشر آريائي؟ زادگاه اين انديشه كه نخستين بشرآريائي كيومرث كجاست؟“. دوره 13، ش 149 (اسفند 53): 44-47.
خلاصه: بررسي محيط زندگي آريائي‌هاي نخستين، سرزمين اصلي آنان و تغييرات جوي سرزمينشان، مهاجرت آنها از سرزمين اصلي و آمدن آنها به طرف سرزمين ايران.
* هنوز هم بسیاری از خراسانیان باد را "شِمال" گویند.