۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق


سیمین غانم ایرج جنتی عطائی بابک بیات 
بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق

بگو ای سوخته ای بی رمق ای کوه خسته
بگو ای با تو داغ عاشقای دل شکسته

بگو با من بگو از درد و داغت
بذار مرحم بذارم روی زخمات

بذار بارون اشک من بشوره
غبار غصه ها رو از سراپات

بذار سر روی شونم گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق

بذار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یه مرد عاشق

رها از خستگی های همیشه باورم کن
بذار تا خالی سینم برات آغوش باشه

برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه

تو با شعر اومدی عاشقتر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید

کدوم طوفان چراغ رو زد روی سنگ
کتاب شعر رو از دست تو دزدید

بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد

هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پاییز زمستون رو خبر کرد

بذار سر روی شونم گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق

بذار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یه مرد عاشق