6. در كتاب دوكاندول1
چنین میخوانیم: " از كتب چینی برمیآید كه كنجد [در عربی و برخی متون طب سنتی سِّمْسِم/زلنجان/جلجلان]
پیش از میلاد مسیح به چین برده نشده
بود. نخستین اشاره بیگمان به آن را در كتابی از سده پنجم
یا ششم ترسائی با نام تسی مین یائو شو Ts'i
min yao šu میتوان
یافت. پیش از این کتاب، نام این گیاه با
نام كتان
[بزرک]، كه از دانه آن نیز روغن میگیرند، و پیشینه درازی هم در چین ندارد،
درآشفته/خلط میشده است." دوکاندول منبع
این اطلاعات را برتشنایدر گفته است.
نخستین بار برتشنایدر بود كه گفت بر پایه هو ما پن تسائو/هو ما بن چائو Pen ts'ao hu
ma (sesamum orientale/كنجد) را چان کیین/چانگ چیان Zhang Qian از تاـ یوان/دا-یوان (Ta-yüan) [فرغانه، دره فرغانه] به چین
آورد2. وی در كتاب خود، "گیاهان چین"3
با بی گمانی و بروشنی می گوید هو ما hu
ma، یا
شاهدانه گیاهی است بیگانه كه در سده دوم پیش از میلاد از باختر آسیا وارد چین شده
است4.
استوارت
نیز بر همین [عقیده جزمی[dogma است5.
پشتوانه
این گمان تنها و تنها این است كه: در پن تسائو کان مو/بن چانو کانگ
مو Pen ts'ao kan mu/ Ben Cao Kang Mu 6 گفته زیر به تائو هونـكین (Ta'o Hun-kin)
(536-451 م) نسبت داده شده است: "هو ما hu ma (’شاهدانه قوم/مردمان هو‘) در اصــــل
در تاـ یوان/دا-یوان [فرغانه، دره فرغانه]
، (Ta-yüan) [Dayuan] میرویید،7
و از همین رو هو ما (’شاهدانه/کنف
ایرانی: Iranian
hemp' ‘)
نام گرفت". وی از چان کیین/چانگ چیان Zhang Qian یا روزگار ورود این گیاه به چین یادی نکرده و همین امر هر آشنا با گزارشهای
مكتوب چینی را در اندیشه می کند، زیرا در آن نشانی از باریکبینی معمول و شواهد
تاریخی و قرائن دیگر نیست. در اسناد مرتبط
با تاـ یوان/دا-یوان نامی از هو ما
نیامده و در سالنامهها نیز چنین نامی نیست. و اما تائو هونـكین؛ او استادی تائوئیست، گردآورنده،
گیاهان داروئی، كیمیاگر و واله جاودانگی بود که هیچگاه پــــای از مرز كشور خویش
بیرون نگذاشت وبی گمان هیچ اطلاع خاصی از تاـ یوان/دا-یوان نداشت. این استنباط او که چون مو-سو(یونجه) و
انگور از تاـ یوان/دا-یوان
(یعنی از یكی از سرزمین های هو) آمدهاند، هو ما نیز كه یكی از گیاهان هو است بی
گمان از همان خطه برخاسته، تنها زاده تخیل است.
این گفته های واهی را نمیتوان تاریخ شمرد. از این گفته تنها میتوان به این نتیجه رسید كه
شاید تائو هونـكین با هو ما hu
ma.
آشنا بوده است. لی شیـچن (Li Ši-čen) به
نقل از مون کی پی ت'ئان Mon
kei pi t'an
نوشتـــــه شن کوا Šen Kwa)
1 در سده یازدهم گوید : "در
گذشته دور، در چین تنها تا ما ta ma (Cannabis
sativa/کنف
در عربی قنب
مزروع) فراوان میرویید. چان کیین/چانگ
چیان، فرستاده دودمان هان، نخستین کسی بود كه تخم شاهدانه روغنی2 را در تاـ یوان/دا-یوان به دست آورد؛ ازیراست
كه آن را هو ما نامیدهاند تا با
گونه چینی آن، تا ما ta ma، جابجا نشود". داستان چان کیین/چانگ چیان در كتاب تون چی T'un či نوشته چــن تسیائو (Čen
Tsiao)
(62-1108) از دوره سونگ نیز تکرار شده است3. تائی پین یو لان در T'ai p'in yü lan4، كه در سال
983 م منتشر شد، به نقل از پن تسائو کین Pen
ts'ao kin که تاریخ
نگارشش روشن نیست گوید چان کیین/چانگ چیان هم ما hu ma و هو تو hu tou را در خارج به دست آورد5. بدین ترتیب گویا این افسانه در دوره سونگ
(1278ـ960 ترسائی)، یعنی بیش از هزار سال پس از روزگار چان کیین/چانگ چیان، ساخته
و پرداخته شده باشد. با این حال
دانشمندانی اندیشور یافت میشوند كه میخواهند به ما بپذیرانند این دست موهومات تاریخ راستین دودمان هان است!
در دوره تانگ این افسانه به كلی ناشناخته بود: در تان پن تسائو
T'an Pen ts'ao نه از ورود هو ما به چین سخنی هست و نه یادی از چان
کیین/چانگ چیان.
كتابی وزین چون تو کین پن تسائو T'u
kin pen ts'ao، کار
سو سون، كه نخستین بار نام یو ما yu ma (کنف روغنی/ oil hemp) را آورده تنها گوید این گیاه در اصل در سرزمین
مردم هو میرویید و در شكل ظاهری کنف را ماند
و از همین رو هو ما نام گرفته.
بدبختانه چون روز روشن
اسـت كه چینیها کنجدSesamum indicum (از تیره كنجد/ Pedaliaceae) را با کتانLinum
usitatissimum (از
تیره كتان / Linaceae) درآشفته و در نــام هو ما hu ma ("کنف ایرانی") در آمیختهاند؛ تنها دلیل میتواند این باشد كه
از دانه هر دو گیاه روغنی گیرند با کاربرد دارویی همسان. این دو گیاه یکسره متفاوتاند و هیچ ربطی هم به
کنف ندارند. از نظر ریشهشناسی تاریخی، قضیه تا حدودی شبیه به
هو تو hu
tou (ص
305) است. بسا که این دو گیاه از سرزمین های
ایرانی وارد چین شده و در آنجا بومی شده باشند، زیرا هر دو نوعاً از گیاهانی هستند
كه از دوران باستان در باختر آسیا كشت میشدهاند. آن کنجد چینی كه ادعا میشود خود روست[1]
بی چون و چرا كنجدی است كه بستانی بوده و
خود رو شده.
هرودوت2
تأکید دارد تنها روغنی كه بابلیها به كار
میبرند از كنجد گرفته میشود. بروسوس، كاهن بابلی (سده چهارم
ق م)، نیز كنجد را در شمار فرآوردههای
بابل آورده است3.
ایلیوس
گالوس، از شهسوران رومی،
كه لشكر به عربستان برد این
گزارش را به همراه آورد كه خوراک بادیهنشینان شیر و گوشت
جانوران وحشی است و مردمان دیگر چون هندیان، از نخل شراب [در عربی نبیذ النخل، در
لیبی لاقبي، در تونس لاقمي] و از كنجد روغن گیرند4. به گفته پلینی، كنجد از هند میآید،
در آنجا از آن روغن میگیرند و رنگ دانهها سفید است5. رومیها در داروهای خود
دانه و روغن كنجد را بسیار کار می گرفتند1. مگاستنز2
از كشت كنجد در هند گوید. در آتارورا ودا (Atharva Veda) و
در قوانین مانو/مَنوسْمْرتی
(tila تیلا نام کنجد در سنسكریت) نیز همین آمده است3. نظر دوكاندول[2]
كه كنجد در ادوار پیش از تاریخ از جزایر سوندا به هند آورده
شد درست نیست. این نگره یكسره بر پایه
استدلالی زبانشناسانه است: "رومفیوس
سه نام برای كنجد در این جزایر ارائه میكند كه با یكدیگر و نیز با واژه كنجد در
سنسكریت [tila تیلا] تفاوت بسیار دارند و همین مؤید این نظریه است كه دیرینگی
كنجد در مجمعالجزایر بسیار بیشتر از دیرینگی آن در قاره [هند/آسیا]
است." این برهان ادعایی چیزی در مورد
تاریخچه این گیاه اثبات نمیكند و تنها حقیقتی است زبان شناسانه[3]. اكنون از دید گیاهشناسی روشن است خاستگاه این
جنس افریقای استوایی
است با دوازده گونه كنجد، حال آنكه در هند
تنها دو گونه كنجد داریم.5
در كتاب فان ئی مین ئی تسی Fan
yi min yi tsi 6، معادلی سنسكریت برای "كنجد"
آمده است: آ-تی-مو-تو-کی a-t'i-mu-to-k'ie، *a-di-muk-ta-ga، یعنی
آتّیموکتاکا adhimuktaka
سنسكریت، كه با کو-شن kü-šen (نک : صفحات پیش رو) و hu-ma یكسان است.
در واژه نامه ای کهن در تعریف این نام
آمده: "گل بیگانه تفكر زاهدانه" (شان سی هوا šan
se i hwa) كه
نمونهاش افروختن چراغی است كه با روغن سه گل (صندل، سوما
و چامپاک [چمپا در پشتو] ([[Michelia champaca) میسوزد و نهادنش
بر محـــــــراب تریاتنا7.
از كاربرد آتّیموکتاکا adhimuktaka محرز میشود كه از روغن کنجد هم باید در این مجموعه نام برد. همه خوانندگان قصه های جاتكه
[Buddhist
Jataka] میدانند
در این کتاب بارها از این روغن برای
افروختن چراغ مقدس نام برده شده است. در
واژه نامه سنسكریت به چینی كه پیشتر نام بردیم شرح زیر آمده است:"این گیاه
به ظاهــر به ’ کنف‘ قنب مزروع (Cannabis sativa)ماند.
گلهای سرخ و برگهای سبز دارد. از
دانههایش روغن و مادهای خوشبو
گیرند. بر پایه تسون کین ین
نی لون Tsun
kin yin nie lun،
كنجد کو-شن (kü-šen) در اصل زغال چوب است كه وقتی دیرزمانی زیر
خاك مدفون بماند كنجد گردد. در سرزمین های
باختری (هند) رسم دارند در تدهین بدن با روغن نخست گلهای خوشبو و سپس دانههای
كنجد کار گیرند. دانههای كنجد را گرفته در آب میخیسانند تا كاملاً براق شوند؛
سپس با فشار روغنش را میگیرند، این روغن بعدا" خوشبو میشود."
آنچه برای ما بیشتر اهمیت دارد، دیرینگی كنجد در ایران
است. به گفته هرودوت،1 خوارزمیان، هیركانیان، پارتیان، زرنجیان/زرنگیان [زَرَنگ
یا زرنکا (به یونانی: درنگیانا)] و ثامانیان
Thamanaeans این
گیاه را كشت میكردند. در ایران، روغن
کنجد را دست كم از روزگار نخستین شاهان هخامنشی میشناختند2. وات3 حتی ایران و آسیای
مركزی را خاستگاه این گونه میداند؛ به نظر او شاید این گیاه نخستین بار در جایی
بین دره فرات و بخارا، جنوب افغانستان و شمال هند كشت شده و بسا که پیش از راهیابی
به مصـــــر و اروپا در شبه قاره هـــــــــند و مجمعالجزایر [مالایا] پراکنده
شده باشد.
Sesamun
indicum
(var. subindiwswn Dl) در تركستان روسیه كشت میشود و
در آنجا جایگاه نخست را در میان گیاهان
روغنی دارد. این گیاه در گرمترین نقاط دره
فرغانه می بالد و در بلندای بالاتر از
نهسد متر نمیروید. بیشتر در سرزمین های نَمنگان و اندیجان (اندکان، اندگان) آن هم
نه چندان، میروید4.
نام
فارسی کُنجُت kunjut است.
گرچه این گونه بیگمان از سرزمینهای ایرانی وارد چین شد، اما روزگار آن روشن
نیست. نخست اینکه این رخداد در هیچ سند
تاریخی موثقی نگاشته نشده؛ دودیگر، کمابیش هیچ امیدی نیست كه بتوان درآشفتگی را كه
چینیها در بررسی این موضوع در افکنده اند از میان برد. برای مثال، به نخستین اشاره به هو ما hu ma که در پی لو Pie
lu
آمده و در پن تس آئو Pen ts'ao نقل شده توجه كنید: "hu ma را Kü-šen نیز نامیدهاند. این گیاه در کنار رودخانهها و زمین های
باتلاقی شانـتان (Šan-tan) (بخش
جنوب خاوری شانـسی) میروید و آن را در پاییز برداشت میكنند. مراد از تسین ژان ازts'in
žan
جوانههای کو-شِن kü-šen است.
این جوانهها در درههـــــــای رودخــــــــــــانهای چــــــــــون
یوان (Čun-yüan) (هوـنان
Ho-nan) میرویند". در اینجا هیچ اشارهای به ورود این گیاه از
خارج یا كشت آن نشده است؛ برعكس، گویا پای یك گیاه خودروی باتلاقیـ شاید مالجدیوم
سیبیریکوم Mulgedium sibiriacum- در میان است1. به هیچ روی ممکن نیست مراد Sesamum [كنجد] و Linum [كتان] باشد، زیرا این دو در خــــاكِ برگ
خشك میرویند و كنجد بویژه در خاك ماسهای رشد میكند. بدین ترتیب، گمان محتمل این است كه اطلاق hu ma و kü-šen در اصل به گیاهی
خودرو بوده كه در شانـسی و هوـنان میروییده؛ و hu
ma در
اینجا همان مسیری را میپیماید كه هو شن hu šen در كتاب Li
sao پیموده(ص
195). آنچه این گمان را تقویت میكند این
كه، نام hu
ma در
نوشتهای منسوب به هوایی نانـتسه (Hwai-nan-tse) كه در سال 122پ
م در گذشت در كتاب تائی پین یو لان
T'ai p'in yü lan نقل شده است.2 افزون بر این، در وو شی یا (پو) پن
تسائو pen ts'ao (p'u یا) Wu ši نوشته وو پو (Wu
P'u) در نیمـه نخست
سده سوم، در توصیف hu ma از شنـنون (Šen-nun)، فغفور/بغپور
افسانهای، و لی كون (Lei
Kun) ،
حكیمی كه فغفور هوان در تلاش اِکمال هنر درمان به خدمت گرفته بود، یاد شده
است.
kü-šen به معنای
"برتر بزرگ" است. نویسندگان
بعدی آن را گونهای Sesamum دانــــسته، اما تعاریفی متـفاوت از آن دادهانــد:
تائو هـــــونـكین (T'ao
Hun-kin)
گوید كه گونه ساقه چهارگوش (شاید سِپِهری/مالجدیِم Mulgedium) kü-šen
نامیده میشود و گونه ساقه گِرد hu ma.. سوكون (Su
Kun) از
دودمان تانگ گوید گیاه دارای غلاف (kio) های هشتگوش یا
هشت پر (Pa len, ) را Kü-šen مینامند و آن را كه غلافهای چهارگوش دارد hu ma.
شاید دومی تعریف سِساموم ایندیکوم Sesamum
indicum
باشد كه غلافهای راستگوشه، دوتیغهای و دوخانهای دارد كه در هر خانه شمار بزرگی
دانههای روغنی نهفتهاند.
مون شن (Mon Šen) در
كتاب خود، شی لیائو پن تسائو Ši liao pen t'sao (كه در نیمه دوم
سده هفتم نوشته) گوید: "گیاهانی كه
در خاك پربار كشت میشوند غلافهای هشتگوش
آرند، اما آنها كه در کشتزارهای كوهستانی می کارند غلافهای چهارگوش دارند و این
تفاوت زاده جنس خاك است، اما این دو گونه خواصی یكسان دارند. لی هیائو
(Lei Hiao) از
سده پنجم نیز گوید اگر kü-šen هفت پر یا هفتگوش
باشد با رنگ قرمز و ترش مزه ، گیاه اصیل است اما نباید غلافهای هشتگوش را كه دو
سرآنها تیز و رنگشان مشكی است و روغنی سیاه از آنها گیرند hu ma نامید. روشن است که از این توصیفهای دیگرگونه گیاهانی یکسره متفاوت را مراد می کرده
اند. كائو چن (Kao
Č'en) از
دوره سونگ، در كتابش، شی وو کی یوان Ši wu ki yüan 1، می پذیرد مراد از hu ma در نوشتههای
گیاهنامهها معلوم نیست.
برگردانی از متن لی شیـچن (Li
Ši-čen)
درباره این موضوع نیز فراهم آوردهام كه برتشنایدر بدست نداده است؛ اما از
آنجـــــــا كه چندین نكته گیاهشناختی دشوار دارد كه نتوانستهام روشن کنم، بهتر
می دانم داوری را به گیاهشناسی توانا واگذارم.
کوتاه سخن اینكه لی شیـچن hu ma را كنجد میداند
و این را از کارگیری واژه امروزی چی ما či ma توان
دریافت. گوید دو گونه محصول از این گیاه
به دست میآید: پیشرس و دیر رس،2 با دانههای سیاه، سفید یا سرخ؛ هرچند
روشن نیست بر چه پایه گوید همه ساقهها چهارگوشاند. به نقد گسترده گفتههای پیشینیان خود می پردازد
هرچند ذکرشان چندان كمكی به روشن شدن قضیه نمی کند. فكر میكنم بهترین راه برونرفت از این مشكل
نظر استوارت است كه گوید در داستان چینیها Sesamum (كنجد)، Linum (كتان) و (شاید سِپِهری/مالجدیِم Mulgedium) با یكدیگر درآمیخته اند.
اونو رانزان، طبیعیدان
ژاپنی،3
نیز بر همین است و گوید برخلاف ادعای لی شیـچن هیچ یك از انواع كنجد دانههای
سرخ ندارند (جز دانههای سیاه كنجد که نارسش سرخ فام است) و نتیجه اینکه مراد گونهای
از Linum [كتان] است كه هماره دانههای قرمز آرَد. می افزاید رنگِ دانهها و شمار گوشههای غلافها ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ گونه
سفید همیشه غلافهای دو یا چهارگوش آرد، حال آنكه دانههای سیاه را در همه غلافهای
ششگوش و هشتگوش توان یافت. نمیدانم
این گفته درست است یا نه و در صورت صحت تا چه حد این درآشفتگی Sesamum با Linum زاده نــــــــام مشترك hu ma بوده است.
امـــا بدبختانه اثبات میكند گیاهشناسان،
یا بهتر بگویم، داروسازان چینی، اطلاعات خود را بیشتر از كتابها مـــــیگرفتند
تا مشاهدات مستقیم؛ زیرا یه هیچ روی نمیتوان ریافت چطور می شود كسی حتی یك بار
این گیاهان یکسره متفاوت را دیده باشد و آنها را با هم جابجا بگیرد. در این وضعیت مأیوس كننده مورخ چارهای جز پوزش
خواهی ندارد.
7. این نكته كه چینیها
هیچگاه الیاف كتان را بکار پارچه بافی نزده اند اما از کهن ترین روزگار کنف،کنب
(الیاف شاهدانه) را در بافندگی به كار میگرفتهاند اهمیت فراوان برای تاریخِ فرهنگ
دارد1. یكی از تفاوتهای بنیادین تمدنهای خاور آسیا و
مدیترانه در همین جاست كه در اولی کنف و در دومی كتان را برای بافت پارچه پوشاک
بکار می بردند. دو واقعیت مهم دیگر نیز
هست كه در این زمینه شایان توجه اند: نخست اینکه آریاییها (ایرانیان و هندوآریاییها)
برای نامیدن کنف واژهای مشابه به كار میبرند (اوستایی بِنگا bangha، سنسكریت بانگا bhanga)، در حالی كه در
زبانهای اروپایی نامی متفاوت رایج است كه احتمالاً وام واژه ای از زبانهای فینواوگری و
تركی باشد؛ دودیگر، در تركی باستان واژهای
رایج بـــــــرای "کنف" دارند
از سِنخ kändir كه با نامهای فینواوگری
(فنلاندی-اویغوری) ارتباطی دارد2.
به احتمال قوی ساقه/سکه/ایشغوز/اسکیتها/سكاها
کنف را از آسیا به اروپا بردند3.
از سوی دیگر، همه میدانند كتان Flax و پارچه كتانی linen در
زندگی مصریان و ملل دوران کلاسیك چه اهمیتی داشت4. بافته ها كتانی نوعاً اروپایی و بافته های
کنفی نیز نوعاً آسیــاییاند. بیگمان کتان/لنوم
یوستاتسیساموم Linum usitatissimum در ایران و هند
باستان شناخته بود. این گیاه در سرزمین
های میان خلیج فارس، دریای خزر و دریای سیاه خودرو بوده و هنــــــــوز هم هست1. از ایران به هند برده شده، اما نه در ایران و
نه در هند الیاف آنرا به کار پوشاك نمی زده اند و تنها برای بدست آوردن بَزَرَك/کتان
و روغن بَزَرَك كشت میكردند2. از كاربرد الیاف كتـــــان در بافندگی [توزی
بافی] در یك نقطه از ایران،ــكازرون
در استان
فارســآن هم در ادوار کمابیش نو خبر داریم.
این داستان از آغاز سده چهاردهم است و شرح مفصلی كه از این فرایند داده شده
گواهی است بر
بداعت و استثنایی بودن آن3. این استثناء حکم کلی را تأئید می کند. پُر پیداست که
بومی شدن گیاه لِنوم Linum [كتان] در چین
بسیار زودتر از سده چهاردهم رخ داد. در
کارگیری کتان، چینیها با ایرانیان و هندوآریاییها همسویند و این گیاه را از
ایرانیها گرفتند. این مورد گواهی است
نمایان که بخوبی نشان می دهد چینیها هیچ گاه در تماس مستقیم با حوزه
فرهنگ مدیترانه نبودند و حتی آن دسته از گیاهان بستانی این حوزه كه به چین
منتقل شد، مستقیم به چین نرفت و تنها بدست ایرانیان به آنها رسید. این قضیه همچنین به خوبی نشان میدهد كه از
لحاظ فرهنگ فنی تأثیر
یونانیان در خاور از روزگار کشورگشاییهای اسكندر تا چه پایه سطحی بوده است،
زیرا گرچه طبیعت كتان را در این منطقه ارزانیشان کرده بود، نتوانستند صنعتی چون بافت پارچه های
كتانی راه اندازند.
به دلایل گیاهشنـاختی ممکن است کتان/لنوم یوستاتسیساموم
Linum
usitatissimum از
فِرغانه وارد چین شده باشد. هنوز هم این گیاه در فرغانه كاشته میشود، هر
چند تنها پی روغن گیری اند4. همانطور كه گفتیم، این گیاه بومی شمال ایران
نیز هست و به احتمال زیاد از ادوار باستان در آنجا كشت میشده، گرچه در این مورد
هیچ اطلاعاتی از اسناد محلی یا مولفان یونانی در دست نیست5.
به گفته برتشنایدر،1 "چینیان باستان
کتان را نمیشناختند؛ امروزه كتان در كوهستانهای شمال چین (و احتمالا در دیگر صفحات) و در مغولستان جنوبی (داخلی!) کــــشت میشود،
اما تنها روغن دانههایش را کار
گیرند نه الیاف را؛ چینیها آنرا هو ما
hu ma (’کنف بیگانه ‘) مینامند؛ در پن تس آئو Pen ts'ao نامی از آن
نیست؛ ورود آن به چین باید در روزگاری دیرتر انجام شده باشد". این سخن نادرست است. ایـــن گونه در پن تسائو Pen ts'ao زیر نامِ گُنگِ هو ما hu ma آمده، و گرچه تاریخ ورود آن به چین را نمیتوان
بدرستی تعیین کرد، گویا در نخستین سده های ترسائی بوده.
چنین می نماید که اینک
نام hu ma تنها دلالت بر كتان دارد. هنری2
زیر مطلع hu
ma
گوید :"مراد کتان/لنوم یوستاتسیساموم (Linum
usitatissimum) است
كه در شانـ سی (Šan-si) [Shanxi (About this sound山西; formerly
romanised as Shansi)]،
مغولستان و سرزمینهای كوهستانی هوـپی/هو-بئی (Hu-pei) و سیـچوان Se-č'wan کشت میشود.
مشاهدات شخصی چنین می نماید که كتان را در دو استان اخیر تنها برای دانه کارند
كه از اجناس رایج عطاریهای چینی است و در
محل بعنوان روغن خوراکی و روشنایی
كارگیرند." همـین نویسنده، در پژوهشی دیــگر،3 گویـــد کتان/لنوم یوستاتسیساموم Linum
usitatissimum را
در ییـچان (Yi-č'an)، سیـچوان Se-č'wan شان
چی ما šan či ma
4 ("کتان روغنی كوهی") ("mountain
sap-hemp")
گویند و در كوههای سرزمین ناحیه/منطقه/بلوک پاتون (Patun)، نه
برای الیاف که بهر روغن دانههایش کارند.
نام چینی hu ma به شكل xuma (خوما/khuma) و به معنای "كنجد" وارد مغولی5،
و به صورت گوما goma [ごま] داخل ژاپنی شده و در این یکی تنها به معنای
کنجد/سِساموم ایندیکوم Sesamum indicum به كار میرود،6
در حالی كه در ژاپنی کتان/لنوم یوستاتسیساموم Linum
usitatissimum را آما ama یا یی
چینِن-آما i činen-ama/ ichinen-ama گویند7.
یائو مینـهوئی (Yao
Min-hwi) در
کتابش درباره مغولستان، مو-کو چی (Mon-ku či)،1
هو ما hu ma را در شمار
فرآوردههای آن سرزمین نام میبرد.
چندین گونه کتان Linum خودرو در شمال چین و ژاپن میروید: یا ما ya
ma (در
ژاپنی نومه-گوما (nume-goma یا آکا-گوما
aka-goma/アカーごま)،
كه همان کتان آبی/لینیوم
پرنه Linum
perenne و ماتسوبا-نینجین
matsuba-ninjin یا ماتسوبا-نادِشیکو
matsuba-nadešiko كـه همان لِنوم پاسِریودیس Linum possarioides باشد2. افزون بر این، فـــــــوربز و
همـــــــــــزلی3 لینوم
نوتانس Linum nutans را در شمار
محصولات (كانـسو/کنگ/قانسو/چاچ/سغدیانه
Kan-su) [Sogdiana (Kangju)] ["کنگهه"
(kangha)] (Kan-su) و L.stelleroides را
از محصولات چیـلی (Či-li)، شانـتون (Šan-tun)، منچوری و مجمعالجزایر كره نـام
می برنـد. در شمــال چـین Linum sativum (شان-سی هو ما Šan-si hu ma) را برای روغن دانههایش میكارند4.
2. Chinese Recorder, 1871,
p. 222؛
كه هیرت هم آن را اقتباس كرده است: Hirth, T'oung Pao, Vol.
VI, 1895, p. 439
؛ و بار دیگر نیز آن را مطرح كرده است: Journal Am. Or. Soc.,
1917, p. 92 .
4. اما در همان
منبع، ص، 204، میگوید كه در Pen ts'ao چیزی در مورد كتان نیامده و ورود آن به چین باید دیر تر از این بوده باشد. این سخن با گفته پیشین او نمی خواند.
7. این داستان بدون
ذكر مأخذ در كتاب Pen ts'ao yen i از سال 1116 م.واگفته شده (Ch. 20, p. 1, ed. of Lu Sin-yüan).
1. . همان نویسنده
ای که برتشنایدر به غلط ’’چن تسونگـچونگ‘‘
(Ch'en-Ts'ung-chung)
نامیده (Bot Sin., pt. II, p. 377). تسونـچون Ts'un-čun hao/هاو اوست: (Ts'un-c"un
is his hao).
3. Müller,
Fragmenta historiae graecae,
Vol. II, p. 496.
در مورد مصر، نک. :
5. Sesama ab
Indis venit. Ex ea et oleum faciunt;
colos eius candidus (xviii, 22, § 96).
2. Strabo, XV., i, 13.
2. Joret,
op. cit., Vol. II, p. 71
از كنجد در متون پهلوی نیز نام برده شده است (ص متن اصلی193 كتاب پیش رو ).
3. G. Watt, Gingelly
or Sesame oil, p. 11 (Handbooks of
Commercial Products, No. 21).
1. استوارت،
مفردات داروئی ص 269. هر چند این شناسائی قطعی نیست.
2. در دائرةالمعارف چین Encyclopaedia Sinica نوشته ساموئل كولینگ (S. Couling) (ص 504) آمده است كه در چین تنها یك نوع محصول از این
گیاه به دست میآید، اما انواع دیررس و پیشرس دارند.
1. امیدوارم در یكی
از پژوهشهای آتی خود درباره گیاهان و كشاورزی هندوچین نشان دهم ملل هندوچین به
ویژه چینیها و تبتیها نامی مشترك برای ’’شاهدانه‘‘ دارند و شاهدانه را در دوره
پیش از تاریخ كشت میكردهاند. در آنجا ازتاریخچه
شاهدانه نیز خواهم گفت.
A. de Candolle, Origin of Cultivated Plants,
p. 148.
4. Pliny, xix, 1-3; H. Blümner, Technologie,
Vol. I, 2d ed., p. 191.
2. نک :جستار گیرائی در این
باره در:
Watt, Commercial Products of India,
p. 721.
3. "Chinese
Names of Plants", p. 239 (Journal China Branch Royal As. Soc.,
Vol. XXII, 1887).
5.
Kovalevski, Dictionnaire mongol, p. 934.