9. یكی دیگر از باورهای
جَزمی مبتلایان به " چان
کیین/ژانگ-کیان/ zhang-qian
بزرگبینی" این كه خیار/ کوکومیس
سِتایووس (Cucumis sativus) را نیز، كه در
چین هو کِوا hu kwa ("خربزه ایرانی") یا هوان کِوا hwan kwa ("خربزه زرد") می نامند، رهاورد این سردار بلند آوازه برای هم میهنانش شمارند[1]. تنها سندی كه پایه این دیدگاه شده گفته های لی
شیـچن/ لی شی-ژن (Li Ši-čen) در واپسین كتابش است[2]
كه بدون ارجاع به هیچ منبع کهن بیپروا پیش گذارده است. راست اینکه چنین چیزی كه پشتیبان گفته او باشد
در كار نیست؛ خردک چیزی هم که بنام تاریخ آورده برساختههای فراخور حال نویسنده است
آنهم تنها بر پایه نام هو کوا hu kwa. بهر
رهاندن گریبان خود از مشكل و پرهیز از دشواری بیش اندیشی هر گیاهی را كه صفت hu در نامش بود سر آخر رهاورد مأموریت این
سردار باستان میشمرده اند.
لی شیـچن
تنها بر دو متن از دوره ت'انگ تکیه می کند: یکی بنچائو/ پن ت'سائو شی لیPen ts'ao ši i كه در آن آمده
است مردمان شمال، برای پرهیز از كاربرد نام شی لو (Ši
Lo) (273 تا 333 م) كه از مردمان هو بود، استفاده از
هو کوا hu kwa را تحریم كرده و هوان کوا hwan kwa را جانشین آن کردند1، و دیــگری شی
یی لو Ši i lu نوشته توپائو (Tu
Pao) كه
آغاز این تحریم را سال 608 شمرده است (سال چهارم دوره تاـیه Ta-ye از دودمان سویی
Sui) 2. اگر این اطلاعات درســــــــــــت باشد، سرنخی
درباره نقـــطه آغاز دستمان میآید: گویا خیار پیش از سده ششم ترسائی در
چین بوده است. در تسی مین یائو شو در Ts'i min yao šu، از
سرآغازهای سده ششم، از كشت خیار یاد شده،
مگر اینكه این از تصریفات بعدی باشد3.
به گفته انگلر،4 بسا که خاستگاه خیار هند بوده باشد؛
وات5
گوید "گویا روشن است كه دست كم یكی از زیستگاههای اصلی خیار شمال هند بوده
است و پیشینه كشت آن را در كهنترین ادوار كلاسیك آسیا میتوان یافت". دو كاندول6 خاستگاه این گیاه را
شمال باختری هند میداند. هنوز در درستی این نظریه بی گمان نیستم، زیرا اینبار هم
همچون موارد دیگر شواهد تاریخی مؤید آن ضعیف است؛1 و كشت خیار در مصر و در
بین اقوام سامی بی چون و چرا پیشینه کهن
دارد. 2 به هر حال این گیاه
تیره کدوئیان (در عربی
قرعیه) کوکوربیتاسیائه (Cucurbitacea) از حوزه فرهنگی مصرـباختر
آسیاست نه بومی چین. به هر روی، ردپایی هم
از هیچ گواه و سندی نیست كه گمان بیپایه ورود این گیاه به چین به دست سردار چان
کیین را تأیید كند. این نظریه كه خیار از سرزمین های ایرانی به چین
برده شده محتمل است، اما تا این لحظه هیچ سند تاریخی در تأیید آن به دست نیامده
است. تنها چیزی كه بتوان نامش را سند
گذاشت ظاهراً در همان صفت Hu نهفته است.
ابومنصور
از خیار با نام qittā، قثاء،
سخن گفته و نام عربیـفارسی خیار (xiyār) و kawanda، کَوَنده، در گویش خراسانی را هم افزوده
است3. واژه خیار (xiyār) به صورت حیار [Hıyar] وارد تركی عثمانی و به شكل کھیرا xīrā وارد هندوستانی شده است. خاوش
[ḵẖāwush] xāwuš یا خاواش xāwaš فارسی به
معنای خیاری است كه برای تخمگیری كارند و معنــای واژه به واژه اش "چشم
گاو"(گاو-اَش) (gāv-aš) اســـت؛ ( اَشی aši در اوستایی اَش aš در فارسی میانه؛ اَکشی
aksi در سنسكریت، به معنای
"چشم")، كه معادل واژه سنسكریت گاواسکی gavāksī
("گونه ایی خیار") [خیار تلخ، حنظل،
هندوانه ابو جهل] است. یكی از نامهای
پهلوی "خیار" وارتان vātran است كه بالان bālan، بادران
bādran یا واران vāran فارسی (نو) و بادران
(bādran در افغانی) شده است4.
Stuart, Chinese Materia Medica, p. 135. De Candolle, Origin of
Cultivated Plants, p. 266
در ژاپنی کی-یوری ki-uri
[=Kyūri/キュウリ خیار] گویند.
1. نام چند گیاه دیگر
نیز در پی این تحریم تغییر كرد (بسنجید با ص 298 كتاب پیش رو ): به همین صورت است
نام گیاه لو-لو lo-lo اُکیموم باسیلیکوم Ocimum
basilicum) [ریحان
سبز] كه همان نویسهای را دارد كه در نام شخصی شی لو هست، چنانکه شرح آن پیشتر در
كتاب تسی مین یائو شو Ts'i
min yao šu آمده (همچنین نک. : Si wu ki yüan, Ch. 10, p.
30b؛ Či wu min si
t'u k'ao, Ch. 5, p. 34 ؛ و Pen ts'ao kan mu, Ch. 26, p. 22b). گفتهاند كه او نام بادام هندی، را
نیز از هو-لی-لو ho-li-lo (ص 378
كتاب پیش رو ) بــه هو-تسه ho-tse تغییر داده است. در هر حال، وجود این گیاهان در
چین در دوران زندگی وی جای چون و چرا دارد و توضیحاتی كه در باره تحریم داده شده
احتمالاً توجیهات بعدی است.
2. این همان کتاب تا یه سی
یی لو Ta ye ši i lu (اسناد
مربوط به دوره تاـیه، 605 تا 618) است كه برتشنایدر نام برده است (Bot.
Sin., pt. i, p. 195.). در Pen ts'ao kan mu پن تشائو کان مو (Ch. 22, p. 1) در
باره تحریم نام هو ما hu
ma كه در سال 608 به کیائو ما kiao ma تغییر داده شد، باز از همین کتاب نقل قول شده
است (ص 288).
Či wu min ši t'u k'ao, Ch. 5, p. 43.
خیار را در سنسكریت تراپوزا trapusa مینامند.
1. هیچ مورخ اندیشمند ادعای
موکد دوكاندول را كه خیار دست كم سه هزار سال در هند كشت میشده نمی پذیرد.
4. گویند این واژهها
به معنای ’’بادرنگ/بادرنج‘‘Citron [بالنگ، در عربی أترج، تـُرُنج، كباد، تفاح ماهي، متك، الإترنج، الإطرنج، الإطرنجة، الإترنجة و در سندس چکوترو] نیز هست. نام خاص این میوه در
فارسی تُرنُج
((turunj است (در افغانی تُرَنج (turanj) و در
بلوچی تِرونج trunj). تا
آنجا كه من میدانم هنوز خاستگاه این نام به درستی توضیح داده نشده و حتـی هوبشمان
چنین نـــكرده (Hübschmann,
Armen. Gram., p. 266). فولرز (Vullers, Lexicon
persico-latinum, Vol. I, p. 439) با احتیاط این گمان را پیش می گذارد
كه از سورانگا suranga سنسكریت مشتق شده است، كه بی گمان ناشدنی
است. خاستگاه اصلی این نام واژه سنسكریت متولونگا mātulunga (’’بادرنگ‘‘، Citrus medica) است.