۱۳۹۷ دی ۳۰, یکشنبه

گشنیز ویراست پنج 5


8.  کتاب پو وو چی Po wu či، در مورد گشنیز [جلجلان/کزبره/ تَقدَه یا تِقدِه/کسبره] هم به گرایشات خود در باره گیاهان ایرانی وفادار می‌ماند و با دست و دلبازی تمــام گشنیز، هو سوی 663 (Coriandrum sativum) hu swi (کوریاندروم ساتیووم) [芫荽] [در عربی قزبر/قسبر/كُـزْبـَرَة/كسبرة/تِّـقْـدَة] را هم رهاورد سفر سردار چان کی‌ین می‌داند[1].   لی شی‌ـ‌چن، و همچنین کا'ن‌ـ‌هی (k'an-hi) در واژه نامه خود، این مطلب را بدون اشاره به پو وو چی Po wu či واگویند[2] و پر پیداست طرفداران زودباور چان کی‌ین هم سوگند خورده‌اند حافظ این جزم­اندیشی بمانند[3].   نیازی نیست بگوئبم در زندگینامه سردار چان‌ ك'ی‌ین/Can K'ien/ Zhang Qian یا در سالنامه‌های دودمان هان چنین چیزی نیامده[4].  نخستین بار كه بروشنی از این گیاه نامی به میان می‌آید پس از سده ششم ترسائی، یعنی پیرامون شش سده پس از مرگ سردار است؛ واقعیتی كه مورخان نباید نادیده گذارند1.   نخستین گیاهنامه‌ای كه نامی از هو-سوی hu- swi به میان آورده شی لیائو پن تس'ائو Ši liao pen ts'ao نوشتــه مون شن (Mon Šen) در سده هفتم است و در پی آن نام این گیاه در پن تس'ائو شی یی  Pen ts'ao ši i نوشته چن‌ تسان‌ـ‌كی (Č'en Ts'an-k'i) در نیمه نخست  سده هشتم دیده می شود.  هیچ یك از این نویسندگان درباره ورود آن از خارج  چیزی  نگفته اند.  در نوشته های مربوط به كشاورزی، نخستین بار در كتاب تسی مین یائو شو    Ts'i min yao   šu از سده ششم  توصیفی از كشت گشنیز هست بی هیچ یادی از  بیگانگی خاستگاه آن.
به عنوان مثال در فرهنگ بودایی یی تسی کین ین Yi ts'ie kin yin   اشاره‌ای جالب به این گیاه هست و چندین ضبط متفاوت برای نویسه سوی swi و نیز معادل­های هیان تسائی 665 hian ts'ai ("سبزی خوشبو ") و 666هیان سون  hian sün آمده2.   در كیان‌ـ‌نان (Kian-nan) این گیاه را هو سوی  667 hu swi و نـــــــــــــیز هو کی  668 hu ki نامیدند و  آوایش  نــــویسه آخری بر پایه  k'i 669،  *gi توضیح داده می‌شود.  گشنیز از جمله پنج سبزی تندبویی است (ص 303) كه پیشگویان و راهبان تائوئیست از خوردن آنها منع شده‌اند3.
پژوهش­هایم بهر یافتن نوشته‌ای درباره این گیاه كه تاریخچه یا  چگونگی  ورود آن را به چین روشن کند بجائی نرسیده اما گویا چنین نوشته‌ای، حتی در گیاهنامه‌های گوناگون، نیست.  در موردسالنامه‌ها هم تنها یك جا در وو تائی شی Wu Tai ši 4یادی از آن شده و درشمار  گیاهانی آمده كه اویغورها/Uigur/ Uyghursكشت ‌كنند.  در یافتن خاستگاه بیگانه این گیاه چاره‌ای نیست جز اینکه دست بدامان شواهد زبان‌شناختی شویم. 
گشنیز در ایران شناخته بود و در بندهشن/ Bundahisn آمده1.   ابومنصور در دارونامه فارسی خود، الابنیه عن الحقائق الادویه، پژوهشی گسترده در خواص داروئی آن دارد2.   شلیمر3/SCHLIMMER, JOHANNES LODEWIK  در واژه­نامه داروئی­پزشکی و مردم ­شناسی فرانسه-فارسی* گوید،  "کمابیش در همه جای ایران از جمله سبزی هائی است كه كشت می‌شود.  مردم محل آن را مُضعِف باه و مُخِلّ نُعوظ ‌دانند".   در فِرغانه نیز یافت می‌شود4.  همانطور که از مطلب  مفصلی كه ابن‌بیطار  [Ibnal-Baitar] بدان اختصاص داده بر می آید
اعراب در قرابادین های خویش ارزش زیادی بدان داده‌اند5.   در هند در فصل سرما می‌كارند.  نام­های سنسكریتی كه در صفحه 284 آمده تنها به معنای "دانه" و در حكم صفت‌اند6، نه اسم خاص گیاه.  در واقع برای گشنیز هیچ واژه اصیل سنسكریت نداریم.  همچنان كه خواهیم دید، واژه سنسكریت کاستومبرو kustumburu [تخم گشنیز] خاستگاه  ایرانی دارد؛ و بر من روشن است كه گشنیز از ایران به هند رفته، گویا به همان شكل كه از ایران به چین هم رفته است. 
بنظر می­رسد  672 (2) یا 673 هو-سوئی hu-swi، یا گو-سوئی *ko (go)-swi (su) آوانگاشت صورت ایرانی کسوی koswi، کشوی košwi، گُشوی gošwi باشد.  بسنجید با گُشنیز gošniz فارسی میانه؛ کشنیز، کوشنیز و گیشنیز kišnīz، kušnīz و gišnīz، و همچنین شونیز šūnīz [جز در فرهنگ استینگاس چنین چیزی نیافتم که ظاهرا خطاست و علت تعریف بُغُنج/بوغُج در منابع فارسی است که هم به سیاهدانه گفته اند و هم به تخم گشنیز!] فارسی [که فرنگان فارسی نو/جدید/امروزی گویند]7؛ کسنیسksnis یا کیشنیش kišniš كردی؛ کیشنیش kišniš تركی؛ کیشنیِت kišnéts روسی؛ کُزیارته  kusbarta و kusbar کُزیار آرامی (جاد gad عبری و گِد  674 پونیكی/کارتاژی ربطی به اینها ندارند)، کُزبره یا کزبرة   kozbera یا kosberet عربی؛ کاستومبرو و کاستومباری kustumburu و kustumbarī سنسكریت؛ 675 8 و 676  یونانی میانه و امروزی. 
به نوشته هو کیان چی Hui k'ian či، گشنیز را در تركستان (یعنی در تركی)یون-ما-سو  677 yun-ma-su گویند. 
معمولاً گشنیز را بومی مدیترانه و سرزمین های  قفقاز می‌دانند (به باور دیگران، خاستگاه  آن جنوب اروپا و سرزمین های خاور مدیترانه است)، اما آنچه گفتیم نشان می دهد ایران را باید وارد این تعریف كرد.  به هر روی  نمی‌خواهم بگویم ایران تنها خاستگاه و خاستگاه اولیه این گیاه بوده است.  دیرینگی گشنیز در مصر و فلسطین چون و چرا ندارد.  گشنیز را در آرامگاه­های دودمان بیست و دوم (800ـ960 ق م) یافته‌اند1 و پلینی2 گویدگشنیز مصری بهترین است.  گویا كشت گشنیز در ایران به مدارج بالایی رسیده و این محصول از ایران به اطراف و اكناف، به چین، هند، آسیای پیشین  و روسیه رفته است. 
شاید یو-شو u-su، نام تبتی گشنیز، با هو-شو hu-sui چینی بستگی داشته یا از آن گرفته شده باشد.  ال. ای. وا‏دل3  بچشم خود کشت این گیاه در دره‌ای نزدیك لاسا (شینگوان/لهاسا)  را دیده بود.  گشنیز را در سیام هم می ‌كارند4
گشنیز پیش از چیرگی نورمان‌ها بر بریتانا شناخته بود و در داروها و خوراک­های ولزی و انگلیسی باستان کاربرد فراوان داشت5.   نام گشنیز در آنگلوساكسون کالندره cellendre، کُلیاندره coliandre، است كه ریشه­اش به واژه‌های یونانی کوریاندون، کوریانون koriándron، koríannon می‌رسد. 





[1] .  این بخش از تصریف­های جدید نبوده مربوط به روزگاران کهن است، زیرا در كتاب یه تسی کین ین یی Yi ts'ie kin yin i, (Ch. 24, p.2) نیز آمده، (در مورد این کتاب نک. ص. 258 كتاب پیش رو). اما نمی‌توان با قطعیت گفت كه در نسخه اولیه پو وو چی Po wu či هم چنین چیزی بوده است یا نه.
[2] . در فرهنگ كان‌ـ‌هی به نقل از فرهنگ لغت تان یون T'an yün، كه سون می‌ین (Sun Mien) در سال 750 ترسائی منتشر كرد، زیر مطلع   (’’سیر‘‘) آمده گشنیز را چان کی‌ین به چنین آورده است.
[3] . Bretschneider, Chinese Recorder, 1871, p. 221     كه در آن hu-swi به غلط جعفری دانسته شده و:
 Bot. Sin., pt. I, p. 25;
[4] . در چندین جای كتاب کین کوی یائو لیو Kin kwei yao lio نوشته چان چون‌ـ‌كین (Čan Čun-kin)، پزشك سده دوم ترسائی، از گشنیز نام برده شده است؛ اما همچنان كه پیشتر (ص 205) گفته شد، به هیچ روی نمی‌توان با بی گمانی گفت كه این بخش­ها در نسخه اصلی کتاب هم بوده‌اند. ’’اگر گوشت خوك را با گشنیز خام خورند، موجب فساد و تباهی ناف می‌شود‘‘ (Ch. c, p. 23b). ’’در ماه­های چهارم و هشتم سال گشنیز نخورید، زیرا خرد را زیان کند‘‘ (همان، ص 28). ’’تداوم در خوردن گشنیز مردم  را نسیان آرد؛ بیماران نباید گشنیز یا هوان-هوا تسائی   hwan-hwa ts'ai (Lampsana apogonoides) خورند‘‘ (همان، ص 29).
1. در پن تس'ائو کان مو  Pen ts'ao kan mu، در توصیف  گیاه کوانِر  küaner، اشاره‌ای سرسری به هو سوی hu swi شده است (نک. : Bretschneider, Bot. Sin., pt. II, No. 438)؛ و این توصیف  هم به لو كی (Lu Ki) نسبت داده شده كه در نیمه آخر سده  سوم ترسائی می‌زیست. به باور  من، این خوانش تنها  زاده غلط چاپی است، زیرا هیچ توصیفی  از هو-سوی hu-swi به قلم لو كی برجای نمانده است.
2. در این متن از دو فرهنگ تسه یوان  Tse yüan و بون لیو  Yün lio نقل قول شده، اما تاریخ تألیف آنها بر من شناخته نیست. چنانکه در پن تس'ائو شی یی Pen ts'ao ši i و Ši wu ki yüan (Ch. 10, p. 30؛ ص 279 كتاب پیش رو) تصریح شده، تغییر هو سوئی به  hu swi به هیان سوئی hian swi زاده تحریمی بوده كه شی لو (Ši Lo)   (333ـ273 م) كه خود از قوم هو بود تحمیل كرده بود (بسنجید با ص 300 كتاب پیش رو )؛ اما هیچ گزارشی از آن روزگار در دست نیست، و هر گونه تلاش در توجیه این تغییر، تفسیر گذشته بر پایه حال خواهد بود.
3. Pen ts'ao kan mu, Ch. 26, p. 6b; and Stuart, Chinese Materia Medica, p. 28.
 Terminologie Medico Pharmaceutique et Anthropologique Française Persan
5. L. Leclerc, Traité des simples, Vol. III, pp. 170-174.
6. مترادف­های سوکسماپاترا sūksmapatra، تیکسناپاترا tiksnapatra، تیکسنافالا  tīksnaphala (’’با برگ­ها یا میوه‌های تُند‘‘) نیز همین وضع را دارند.
7. واژه فارسی دیگر بُغُنج/بوغنج būghunj [تخم گشنیز] است. بنا بر فرهنگ فارسی استینگاس (Steingass)لغتنامه دهخدا به نقل از فرهنگ نفیسی/ ناظم الاطباء که احتمالا بر گرفته از استینگاس است] تالکی tālkī یا تالگی tālgī نام نوعی ’’گشنیز خودرو ‘‘ است.


8. جزء دوم واژه‌های عربی، سنسكریت و یونانی ظاهراً ارتباطی با برشیو beršiu، بِرِشو berešu قبطی دارد (Flore pharaonique, p. 72 و V. Loret). در یونان هنوز هم گشنیز، به طور پراكنده، در نزدیكی تب/تبای/ تِبس [در عربی ثيفا/ طيبة]  ، كورنت [كورنث/كورينثوس: (یونانی Κόρινθος) (انگلیسی:Corinth)] و كيباريسيا كشت می‌شود:
Th. v. Heldreich, Nutzpflanzen Griechenlands, p. 41.


https://dsalsrv04.uchicago.edu/cgi-bin/app/steingass_query.py?page=193