انقلاب 57 و جنبش اصلاحات
2 قربانی ناتوانی درک تحولات!
چهلمین سالگرد 22 بهمن همراه شد با کارزاری در داخل و خارج کشور علیه انقلاب 1357. از اصولگرا و اصلاح طلب، از ملی مذهبی تا چپ، از داخل تا خارج همه همزمان در زمره متهمان این انقلاب بودند و هم در زمره طلبکاران. هر گروهی به شکلی با این کارزار همراه شد و بدنبال تبرئه خود بود. کار از آیت الله خمینی و دکتر علی شریعتی و توده ایها عبور کرد و رسید به امثال احمد شاملو و داریوش خواننده و اسفندیار منفردزاده آهنگساز که ظاهرا اینها شعر گفتند و ترانه ساختند و عامل سقوط شاه و انقلاب و گویا بدبختی مردم ایران همینها بودند!
زیر فشار این جنگ روانی مذهبیها می گفتند اول چپها شروع کردند. چپها می گفتند ما نبودیم تودهایها بودند. لاییکها گفتند تقصیر مذهبیها بود. ملی مذهبیها گفتند تقصیر آیت الله خمینی بود. عدهای از داخل و خارج هشدار می دادند که مبادا انقلاب کنید که بدبختی می آورد. برخی دیگر ناله کردند که انقلاب یعنی خشونت. همه مقصر این اوضاع کنونی و فقر و فساد و غارت معرفی شدند جز همانها که امروز سرکار هستند و به چپاول مشغولند. طوری سخن از آن گفتند که مسئول فلاکت کنونی انقلاب 57 است و گویا آیت الله خمینی بوده که اختلاس کرده؛ یا دکتر علی شریعتی بانک راه انداخته و مال مردم را خورده؛ یا داریوش و منفردزاده و جنتی عطائی دلارهای صادراتی را از کشور خارج کرده و بر نمی گرداند! و در واقع اصل مسئله هم در همینجاست. جنجالی که بر سر انقلاب 40 سال پیش به راهانداختهاند و عدهای هم در داخل و خارج همراهی و آن را متهم می کنند برای فراموش کردن مسببان واقعی وضع کنونی و حاکمان در قدرت است.
نه مدعیان اصلاحات در داخل و نه مدعیان براندازی در خارج هیچکدام نمی خواهند این مسئله را بیان کنند. نمی خواهند بگویند که اصلاحات نه به معنای حفظ این رژیم و حکومت است و نه به معنای مقابله با انقلاب و براندازی. اصلاحات در یک جمله یعنی دلایل و عوامل و ریشههای وضع موجود را باید درون وضع موجود جستجو کرد نه خارج از آن. اصلاحات یعنی مردم را بیهوده بدنبال نخود سیاه آیت الله خمینی وشریعتی و تودهای و شاملو و داریوش نفرستید. آنها هرچه بودهاند و هرچه در گذشته کردهاند عمل آنها امروز به جزیی از تاریخ تبدیل شده و نه تعیین کننده لحظه اکنون. بنابراین اصلاحات یعنی ما شناسایی کنیم آن قشرها و نیروهایی را که وضع موجود را برنامه ریزی و سیاست گذاری کردند، سودبرنده از وضع موجود هستند، عامل حفظ و ادامه آن هستند. مشخص کنیم سازوکارهایی که موجب اوضاع کنونی شده، موجب تداوم آن شده و اینکه چگونه می شود با این نیروها و با این سازوکارها مقابله کرد. اصلاحات نه دربرابر انقلاب است، نه علیه انقلاب. نه به معنای خشونت مردم است، نه به معنای تسلیم دربرابر خشونت حکومت. اصلاحات یعنی اینکه خود را بطور کامل درون وضع موجود، درون شرایط مشخص کنونی قرار دهیم و شناسایی کنیم و معرفی کنیم به مردم آنهایی را که عامل حفظ و ادامه این وضع هستند و یک برنامه اقتصادی و اجتماعی و یک اتحاد سیاسی و ملی برای کنار زدن آنها بسازیم. اینکه کنار زدن این نیروها در نهایت چگونه و به چه شکلی انجام خواهد شد یا با چه موانع بزرگ دیگری روبرو خواهد شد مسئلهای دیگر است که اکنون آن را نمیدانیم.
دشواری در اینجاست که نه بسیاری از اصلاح طلبان داخل و نه براندازان خارج هیچکدام با این درک از اصلاحات موافق نیستند. آنها می خواهند یا درباره تقابل اصلاحات و انقلاب قلمفرسایی و فرمایش کنند یا مدام به آیت الله خمینی و بختیار باز گردند. مشکل هردو هم در اینجاست که نه علاقهای به معرفی کردن غارتگران و اختلاس گران کنونی و حامیان آنها دارند و نه برنامهای برای مقابله با آنها. اصلاحات نیازمند یک برنامه است و آنها فاقد برنامه هستند. فرمایشهای تکراری و خسته کننده درباره تقابل انقلاب با اصلاح یا اینکه آیت الله خمینی کدام کارش درست یا نادرست بود، بختیار خوب بود یا بد، نه نیازمند دانش خاصی است و نه مبارزهای جدی و تنها به کار جلوه فروشی و هیاهوهای پوچ می آید. ولی تدوینیک برنامه اصلاح و ارائه آن به مردم کاریست دشوار. نیازمند شناخت وضع کنونی و ارائه راهکارهای تغییر آن است. نیازمند آنکه نه تنها به مبارزه با نیروهای خطرناک و قدرتمند حاکم بلکه به مبارزه با برنامه اقتصادی و اجتماعی آنها رفت و این مبارزهای است فوق طاقت و دانش و انگیزه اینها. انقلاب 57 و جنبش اصلاحات قربانی این شرایط شدهاند.