۱۳۹۸ اسفند ۳, شنبه

پیوست یک ویراست پنج 5


پیوست یک
وام واژه های ایرانی در مغولی
در صفحات پیش و جستار"وام‌واژه‌ها در تبتی"، توانستم از شماری واژۀ مغولی یاد کنم که می‌توان ریشۀ آنها را در فارسی جست؛ و از آنجا که یافته­های نو در ترکستان توجهاتی برانگیخته، بهتر است این موضوع را در اینجا بصورتی بسامان بررسیده اطلاعات امروزی دربار این مبحث را جمعبندی کنیم. 
1.  نزدیک به یک سده پیش اشمیت،1 بیانگذار راستین زبان‌شناسی تاریخی مغولی، برخی روابط این زبان با فارسی را دریافته بود.  اشمیت بود که نخستین بار در همان سال 1824 در نام مغولی خُرموسده Xormuzda (Khurmusda) واژۀ اورمزد (Ormuzd) یا اَهَورَمَزداه (Ahuramazdāh) اوستا را شناسائی کرد.  حتی کلاپرات، که از دشمنان اشمیت بود، بناچار درستی این نظریه را پذیرفت.2 مخالفت های رموسا/ریموسا را خود اشمیت رد کرد.3 اکنون می‌دانیم که این نام را سغدیان به صورت­های خورمزطه (Xūrmaztā) (وورمزط Waumazt) و اورمِزد (Ōharmīzd) در آسیای مرکزی رواج دادند.4 آنچه هنوز نمی‌دانیم این که چگونه برترین خدای ایرانی تبدیل به برترین خدای هند شده؛ زیرا در منابع بوداییِ مغولان نام خرموسدَه (Xormusda) درست به ایزد ایندرا اشاره دارد.  همین‌طور در فرهنگ­های چندزبانۀ بودایی واژه‌های معادل این نام در زبان­های چینی، تبتی و جز آن با ایندرا ارتباط دارند. 
2.  در متون بودایی مغولان، اِسروآ (Esroa)، اِسرواَ (Esrua) یا اِسرون (Esrun) نام برهما خدای هندی است.  شیفنر از خاستگاه ایرانی این واژه دفاع کرده.5 گرچه این نام را دگرنگاشت واژۀ سنسکریت īçuara ("خدا") دانسته‌اند، به باور وی گویا  این واژه بیشتر با واژۀ اوستایی çraosha، (sraoša) [سروشه] یا (çrava) مرتبط باشد.  روشن است این واژۀ مغولی از اَزرواَ (Azrua) اویغوری آمده که در نوشته های مانوی اویغورها نام یکی از ایزدان ایرانی است.  زالمان1 وعده کرده از این واژه بگوید هرچند هنوز مقاله را ندیده­ام.  در این بین،  گوتیو2 مسئله را بر پایه صورت سغدی (azrwa=) ́zrẃ که در متون  بوداییِ سغدی برابر با برهما بکار رفته حل کرده.  از دید وی واژۀ سغدی برابر است با زروان zrvan اوستایی.  
3.  واژۀ مغولی سبورغان [شبرقان] suburgan، ستوپا (Stūpa)، [به معنای یادبودگاه بودا]، یا تُپه (tope)، [جایگاه اشیاء مقدس بودایی] برگرفته از واژۀ اویغوری سُپورغان، supurgan است.  بسا که واژۀ اویغوری خاستگاه ایرانی داشته و به گفته گوتیو3 از ریشه اُسپور-خان spur-xān ("خانه کمال") [شبرقان] باشد. 
4.  واژۀ مغولی تیتیم، titim به معنی دیهیم، افسر (که در معنا معادل واژۀ سنسکریت موکوتا mukuta/ मुकुटو برگردان آن است).  خاستگاه این واژه را می‌توان در واژۀ سغدی δiδim یافت.4 کهن الگوی آن دیادیما/ διαδημα یونانی است و دایادِم diadem"" انگلیسی [به معنای افسر و دیهیم] از همان) که از روزگار مقدونیان در ایران بجامانده.5 در فارسی (فارسی نو) این واژه را به شکل دیهیم، dāhīm یا dēhīm داریم که از صورت کهن ‌تر dēδem* آمده.  بدین ترتیب، واژۀ مغولی titim نیز نمی تواند از فارسی نو آمده باشد، بلکه نمایانگر صورت کهن ‌تری از این واژه در فارسی است که به درستی دارای ارتباط دوسویه با صورت سغدی دانسته شده. 
5.  واژۀ مغولی شیمنوس šimnus/ Shimnus،  صنفی از دیوها (در متون بودایی، برگردان واژۀ سنسکریت مارَه Māra، "شریر" بروشنی برگرفته ازšmnu اویغوری است که خود از واژۀ سغدی šomnu آید.6 نیز بسنجید با شولومیس šulumys ("روح خبیث") در زبان­های آلتاییک و تلئوتیک (Teleutic). 
6.  با توجه به وام‌واژه‌های سغدی در مغولی، دور نیست همانطور که مولر پیش نهاده،1 پایانۀ ntsa(-nča)- در واژه‌های šibagansta،  čibagaansta یا šimnantsa (bhiksunī) راهبه؛ čibahanči در منچو) از پسوند مؤنث در سغدی، -nč (شاید inč "زن")،باشد.  همین پایانه را می‌توان در واژۀ اویغوری upasanč (upāsikā سنسکریت، "زن عامی بودایی") و ubasantsa مغولی دید.  بروشنی حق با گوتیو2 است که ‌گوید اثبات این وابستگی دوسویه شدنی نیست، با این همه تا حدود زیادی محتمل است و روی‌هم ‌رفته موجه می‌نماید. 
7.  پارچه های پنبه‌ای را در مغولی büs (bös در قلموقی)، در جورچی (جورچن/Jučen [Jurchen] یا نیوچی Niūči) busu و در منچو بوزو boso ‌گویند.  پیش از هر چیز، خاستگاه این گروه از واژه‌ها را می‌توان در böz  اویغوری یافت.3 همان‌طور که شات4 پیشتر دریافته، کل این گروه آشکارا با واژۀ یونانی ویسوس (βυςςος) مرتبط است که ریشۀ خودش به زبان­های سامی (būş عبری، būsu آشوری) می‌رسد.  اما هنوز روشن نیست این واژۀ سامی چگونه به آسیای مرکزی رسیده؛ شاید وجود آن در اویغوری ثابت کند زبان­های ایرانی واسطۀ این انتقال بوده‌اند، هرچند هنوز نشانی از آن در هیچ یک از زبان­های ایرانی یافت نشده.  شاید مبلغان نسطوری یکراست به مردم اویغور رسانده باشند.  دراینصورت قضیه مشابه واژۀ مغولی nom (nomun در منچو)، برگرفته از واژۀ اویغوری nom و num ("کتاب مقدس، قانون") خواهد بود که آبه‌ـ رموزا5 آن را در زبان­های سامی و از آن راه  تا واژۀ نوپوس νωπος νοπος/ یونانی پی گرفته. 
خود پنبه را در مغولی küben یا kübün [هوون/ [хөвөнو در منچو kubun می‌گویند.  شات (همانجا) می خواست این واژه را برگرفته از ku-pei در چینی بداند، هرچند با داشتن بی‌واکه لبی شدنی نیست.   به هر روی شاید واژۀ مغولی با صورتی بومی از این واژه که بر پایه karpāsa سنسکریت ساخته شده ارتباط داشته باشد که خاستگاه  ku-pei چینی را نیز می‌توان نا مستقیم در همان پی گرفت(نک: ص 491).  این صورت را باید در زبان­های ایرانی جُست؛ گرچه درست است که در فارسی کَرباس، kirpās (همبرابر با کرپاس،kerpas ارمنی) و در عربی کِرباس، kirbās داریم.  اما در واخی، از گویش­های پامیری، کوباس، kubas  داریم،6 که جز s پایانی با صورت مغولی همخوانی دارد.  هنوز توصیفی دربارۀ خشیومی­های پایانی در واژه‌های مغولی و منچو پیش ننهاده اند. 
 8.  واژۀ مغولی انَر anar بی‌ چون و چرا  برگرفته از انار فارسی است (نک: ص) در فرهنگ چینی‌ـ اویغوری صورت نارا، nara را می‌یابیم.1 به این ترتیب، در این مورد نمی‌توان زبان اویغوری را واسطۀ انتقال این واژه از فارسی به مغولی دانست.  چه بسا ایرانیان خودِ میوه را برای مغولان برده و مغولان نام ایرانی آن را نیز از آنان گرفته باشند. 
9.  واژۀ مغولی تُرمه، tumra،  ترب، از تُرمه فارسی [کذا در متن! تُرمه ترکی است] (همچنین تُرُب، turub، تُرب، turb و تُرف،  truf) آمده.2
10.  واژۀ مــــــغولی خاسینی  xasini،  ، asafoetide [کذا در متن! آسافوتیدا آنغوزه/آنقوزه است] از کاسنی kasnī فارسی [کذا!] ("محصول غزنه") [کذا در متن!  در اینجا خلطی عجیب دیده می شود] گرفته شده.  بسنجید با ص ؟361 کتاب پیش رو. 
11.  کووالفسکی در فرهنگ مغولی خود واژۀ مغولیِ بوزو bodso را، که نوشابۀ الکلی ساخت شده از شیره یا آرد جو است، مرتبط با بوزه، boza فارسی دانسته که شراب ارزن، برنج یا جوست. 
12.  واژۀ مغولی بولوت، bolot،  فولاد، از واژۀ فارسی (نو) پولاد، pulād.  نمی دانیم این انتقال مستقیم بوده یا زبان­های ترکی میانجی بوده اند.  این واژۀ فارسی بس پراکنده شده و آن را در زبان­های تبتی، ارمنی، آسی، گروزنیایی، ترکی، روسی می‌یابیم.3
13.  واژۀ مغولی بگدر، bägdär، جوشن، برگستوان، ریشه در بگتر/بکتر، bagtar فارسی، (در جغتایی bäktär، در تبتی beg-tse) دارد. 
14.  واژۀ مغولی ساغری  sagari و ساریسو، sarisu، چرم ساغری [شاگرین shagreen انگلیسی] 4 بـــــرگرفــــته از ساغری sagrī فارسی است.  در تبتی ساغ-ری، sag-ri؛5 در منچو سارین، sarin است؛ (در حالی که شمپی، šempi منچو آوانگاشت واژۀ چینی سی-پی، 2470 sie-pei است).6
15.  واژۀ مغولی kukur،  kugur، گوگرد برگرفته ازگوگرد فارسی،کوکورت kokurt افغانی (کبریت، kibrit عربی، گافریت gafrit عبری وکوگورد kugurd سریانی امروزی)است. 
16.  دیگر وام‌واژه‌های فارسی در مغولی از زبان تبتی آمده‌اند: واژۀ مغولی نال nal (لعل/لال/بدخشی) [spinel] و لعل بالاس/لعل سرخ بدخشی [balas ruby]) [بالاس/بلخش/بدخش].  برگرفته ازnal تبتی؛ لعل فارسی) (چند نکته در فیروزه، ص 48).  واژۀ مغولیِ zira زیره برگرفته ازsi-ra تبتی؛ zїra،  زیره zīra فارسی (نک: ص ؟  کتاب پیش رو). 
 17.  گاه ارتباط مغولی با فارسی درست روشن نیست.  در این گونه موارد واژه‌های معادل در ترکی هست و نمی‌توان بروشنی نتیجه گرفت خاستگاه واژه ترکی است یا فارسی. 
چنین است böriyä مغولی، شیپور (بسنجید با buren و buleri در منچو)، boru ترکی، börgü اویغوری،1 و بوری، būrī فارسی. 
18.  واژۀ مــغولی (dsägärän) dsärän،  گـــــــونه‌ای آهو/جیران/غزال/غزال دمسیاه  ( procapra subgutturosa) järän آلتاییک، بز وحشیِ استپ؛ در جغتایی jiren غزال؛ جیران، jīrān [چیلان] فارسی، غزال [کذا در متن!]. 
19.  واژۀ مغولی tōs (که برای نمایش درازی واکه آن را tagus،  togos ‌نویسند)، طاوس.  برگرفته از tāwus فارسی (در ترکی طاوس  tavus). 
20.  واژۀ مغولی toti، طوطی برگرفته از توتی، totī فارسی (در اویغوری و ترکی totī). 
21.  واژۀ مغولی bag،  باغ.  این واژه در کتیبه‌ مغولی‌ـ چینی از سال1314 آمده و واژۀ چینیِ همبرابر به "باغ" بر می گردد و همان‌طور که گابلنتس دریافته، 2 بروشنی نمایانگر باغ فارسی است. 
22.  واژۀ مغولی šikär،  šikir،  شکر.  از شکر šakar فارسی. 
23.  واژۀ مغولی شطره، šitara،  در قلموقی شطر، šatar،  شطرنج.  از شترنگ، šatranj فارسی. 
اینکه اِدگار بلوشه واژۀ مغولی بُگدا، bogda را برگرفته از بُخته، bokhta [بخته/بُختی/بُخت/بوخت و از اینجا] فارسی دانسته درست نیست.  این واژه خاستگاه مغولی داشته وام از زبانی نیست.3
اُتو فون بوتلینگ در فرهنگ یاقوتی [!] خویش آن را به‌درستی برابر با bogdo در یاقوتی دانسته. 








5 . شیفنر، A. Schiefncr، در مقدمه‌اش بر:
کوربوستو (Kurbustu) در زبان سویون/توان (Soyon) را نیز مشتق از اورمُزد دانسته.
3. Ibid., p. 132.
 در متون مسیحی به زبان سغدی، این واژۀ برگردان”شیطان“است.  به‌نظر مولر
 واژه­های مغولی نشان nišan (”مهر و نشان“) و badman (که معنایش توضیح داده نشده) باید از فارسی میانه و دریافتی از طریق اویغوری باشند.
1.Uigurica, p. 47.
1. Cf. T'oung Pao, 1916, p. 84.
اشتقان این واژه از فارسی از چشم مؤلفان زیر دور مانده و آنها بیراه به جستجوی این واژه در زبان ترکی برخاسته‌اند.
5. T‛oung Pao, 1916, p. 478.
6. در فرهنگ جایلز نیامده است.