۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

بز، رَز، نخل، سور، سورستان، نخل سرخ، سورستان، کاسی ها کودورو، گاهشکار

ردپای "بز" منظومه ی "درخت آسوریک" در
کوه های لرستان

بقعه "شاهزاده احمد" که از بقاع مشهور و متبرک نزد مردم سراسر لرستان است، در شمال بخش"الوارگرمسیری" اندیمشک و در منطقه "بالاگریوه" واقع شده است. این مکان مذهبی مجموعه هویتی وسیعی، از باورها، داستانها و نامجاهایی را به خود اختصاص داده که هریک می تواند محل تامل و پژوهش های مردم شناسی بسیاری باشد. "بزِ یَه یَه احمد" یکی از داستان های حول این بقعه و شاید مشهورترین آن ها باشد.
افسانه اینگونه آغاز می شود که "شاهزاده احمد" صاحب بزی بود که به امر الهی بی آنکه با جنس نر آمیزش داشته باشد همواره دارای پستانهای پرشیر بود و شیر فراوان آن به مصرف مردم تهیدست می رسید .
این "بز" در نزدیکی محل کنونی بقعه و درکنار جایی که امروز به چشمه "بزگه" موسوم است نگهداری می شد و سه حیوان پلنگ، گرگ و سگ آن را نگهبانی می دادند.
روزی چند نفر به قصد ربودن به بز نزدیک می شوند. و بز تلاش می کند تا با سخن گفتن آنها را از عواقب این کار بر حذر دارد.
سارقان، (که در داستان "کافر" خوانده می شوند) سخن گفتن "بز" را جادوی "شاهزاده احمد" می خوانند و بی اعتنا به سخنان "بز"، آن را ربوده و در جایی موسوم به "بَردِگُردالا" سر می برند، خونی که از گلوی "بز مقدس" بر زمین می ریزد سنگ را می شکافد و وقتی به قصد بریان کردن قلوه های "بز" را بیرون آوردند، قلوه ها به سنگ تبدیل می شود.
(تخته سنگی به نام "بَرد گُردالا" ( معنی کلمه به لری = سنگ قلوه ها) در جنوب محل کنونی بقعه شاهزاده احمد وجود دارد که محل کشته شدن "بز" خوانده می شود. همچنین در نزدیک این محل آثاری از آنچه شکافته شدن سنگ پنداشته می شود وجود دارد که حالت شکافتگی از آن قابل تصور است).
چشمه "بُزگَه" محلی است مورد احترام زائران بقعه "شاهزاده احمد". پس از طی مسیری کمتر از یک ساعت پیاده روی و عبور از دره ای با شیب تند، در ارتفاع میانی کوه "اَو نِگون" در آفتاب نشین مقابل بقعه می توان به آن رسید. زوار این چشمه به قصد شفا از آن آب برمی دارند.
در مسیر چشمه چندین جا سلامگاه وکِل هایی (کِل = سنگچین عمودی) دیده می شد. پرچم سبزی هم در نزدیکی چشمه افراشته شده که نشانه ای برای یافتن راه توسط زوار است. به باور اهالی نقش پستانهای "بز شاهزاده احمد" بر این چشمه دیده می شود اما آنچه به چشم می خورد سنگی است قندیل گونه در فرو رفتگی کم عمق و غار مانند کوه که اثر سالها تراوش آب از آن، سطح سنگ را به شکل مخروطی واژگون در آورده است.
چکیدن آب از نوک این مخروط تداعی کننده حالت پستان شیردهنده بز بوده است . کمی پایین تر از چشمه نیز حوضچه ای سنگی کنده شده که آب چشمه هنگام عبور در آن جمع می شد و برداشت و استفاده از آن را تسهیل می کرد. (هنگام دیدار ما (بهمن 88) به دلیل خشکسالی چشمه خشکیده بود).
افسانه بز "یه یه احمد" و کشته شدن آن توسط کافران داستانی است با شناسه های سراسر مذهبی که اهالی منطقه اعتقادات بسیار عمیقی نسبت به آن دارند.

منطقه "بالاگریوه" یکی از کانون های مهم "کاسی" هاست. قوم باستانی "کاسی" ها در اوایل هزاره دوم قبل از میلاد سلسله ای را در زاگرس بنا نهادند و تا زمان هفتمین پادشاه خود به نام "آگوم دوم" در کوه های غرب ایران بسر بردند. پس از آن با هدف گسترش محدوده قدرت خویش به سمت دشت های "میان دورود" (بین النهرین، میانرودان سرازیر شدند.
قدیمی ترین مراجعی که در آنها ذکر قوم "کاسی" به میان آمده، متون مربوط به ۲۴00 ق.م است که متعلق به عهد "پوزوراینشوشیناک" است. همچنین گزارش هایی مربوط به عهد پسر "حمورابی"، "سمسو -ایلون" ۱۷۴۹ - ۱۷۱۱ ق.م از عقب راندن حملات قشون قوم "کاسی" سخن به میان آمده است.
در گزارش نظامی مربوط به نهمین سال پادشاهی "سمسوایلون" آمده است: "شاه سمسوایلون سپاه کاسی را شکست داد" این نخستین و مهمترین اشاره ای است که در متون بابلی به حضور قدرت نوظهور "کاسی ها" شده است.
این گزارش چگونگی ورود قوم کاسی به عصر تاریخی در میان دورود (بین النهرین) را نشان می دهد. از این زمان به بعد در مدت ۱۵۰ سال، (حدود ۱۵۹۵ ق.م) بابل در معرض نفوذ صلح جویانه این قوم بود که در جست وجوی شغل جدید به عنوان کشاورز به دشت سرازیر می شدند. سلطه طولانی زاگرس نشینان قوم "کاسی" بر میان دورود که در مدت ۴۳۸ سال به طول انجامید سرانجام از سوی عیلامی ها در سال ۱۱۵۷ ق.م خاتمه یافت.
"کاسی" ها اساساً مردمی اهل عمل بودند که مدیرانی لایق را پرورش دادند حضور آنها در بابل چند دستاورد مهم را برای تمدن های بین النهرین رقم زد نخست اصلاح تقویم که تا پیش از آنان تقویم بابلی به شکل جانشین سازی نظامی بود که سال های دوران پادشاهی هر شاه از نخستین سال نو پس از تاج گذاری و با ارقام شمارش می شد، مانند (سال های اول، دوم و... فلان پادشاه) که با جایگزین کردن نظام تاریخ گذاری سالنامه ای توسط آن ها دگرگون شد. نوآوری دیگر قوم کاسی "کودورو" است. در زبان "اکدی"، کودورو به معنی مرز است و عبارت بود از سنگ های یادمان کوچکی که اغلب سنگ های مرزی خوانده شده اند اما آنها در واقع سند مالکیت زمین ها بودند. (مصاحبه دکتر همایون حاتمیان- روزنامه ایران –منصور محرابی فرد) (هنوز هم این نوع مرزبندی در زاگرس وجود دارد "کِل" در گویش لری به سنگچین های عمودی گفته می شود که حدود مرزهای طوایف و... را نشان می دهد و در سراسر مناطق لر نشین استفاده می شود.)
درباره "بز" و سابقه نمادین آن می توان این بحث را مطرح کرد که این حیوان از لحاظ بیتولوژی و با توجه به اسناد موجود از قدیمی ترین نمادهای شناخته شده در تاریخ بشری است (رک رفیع فر 1381اب)
با استناد به نمونه های بدست آمده از مناطق مختلف ایران تصویر "بز" نشان دهنده اهمیت فوق العاده این حیوان و همچنین جایگاه مهم آن در باور و اساطیر مردمان گذشته بوده است.
بردبالاسر ـ روستای پامنار- شهیون-مجتبی گهستونی
باید در نظر داشته باشیم که در فلات ایران هرچه از تاریخ ورود آریاییها فاصله گرفته و به عقب می رویم حیوان بز اهمیت و جایگاه پررنگ تری پیدا می کند و به همین میزان نقش های نمادین این جانور در آثار پیش از آریایی بیشتر می شود.

تصویر این حیوان را در قالب های مختلف (مجسمه، نقاشی، کنده کاری) از اوایل دوران نوسنگی تا امروز می توان مشاهده کرد. نقش این حیوان علاوه بر صخره های مناطق مختلف و دیواره ی غارها از جمله (غار میر ملاس) لرستان، بر ظروف سفالی و به صورت نقاشی(سیلک، شوش، برنزهای لرستان،گنج دره،آسیاب،سراب و می توان مشاهده کرد) ..*
بز در اساطیر ایران باستان نماد آبادانی و فراوانی و هم چنین نماد آب بوده است. نقش این حیوان را، علاوه بر بقایای آثار پیش از تاریخ، برآثار دوران ماد و هخامنشی و مهمتر از همه در مفرغ های هزاره ی اول (ق م) در لرستان می توان مشاهده کرد. در این دوره بز نگهبان ماه در نظر گرفته شده است(صمدی 49:1367).
دربین النهرین بز (انکی) خدای آب بوده است (Schmandt-besserat1997) و همچنین میترا را با تصویر یک جفت گاو نر و نقش بزکوهی نمایش داده اند.
بی شک تکرار نقش "بز" در مفرغ های لرستان ریشه در باورهای آئینی مردم کوه نشین غرب ایران به این موجود داشته است.

اما پس ورود آریاییها رفته رفته جایگاه قدسی "بز" با حیوان "گاو" جایگزین می شود. به عبارت دیگر هرچه از دوره جوامع شکارگر و دامدار به سمت دوران تاریخی کشاورزی به پیش می رویم جایگاه "بز" کمرنگتر و نقش "گاو" که ابزار شخم زدن و لازمه ی کشاورزی است فزونی می گیرد.
کشاورزی آموزه ی اصلی "زردشت" در فلات ایران است. لذا در این آیین که همواره تاکید برکشاورزی و آباد کردن زمین دارد "گاو" جانوری مقدس شمرده می شود.
فریدون پادشاه اساطیری ایران که وارث فره ایزدی است وحاکمیت پادشاه انیرانی و اهریمنی (ضحاک) را در سرزمین ایران پایان می دهد پروریده ی ماده گاوی مقدس (پرمایه) است. گرزه ی "گاوروی" او که همچون درفش کاویان ابزار و سمبلی دیگر از انقلاب باستانی ایرانیان برعلیه بیگانگان است با نقش این گاو اساطیری زینت داده شده،" از آبتین تا جمشید هشت تن واسطه بوده اند و همه را نام "اثفیان" بوده و شهرت "سرخ گاو" و "زرد گاو" و "سیاه گاو"* *
رابطه ی "بز" شاهزاده احمد و منظومه درخت آسوریک
منظومه "درخت آسوریک" که ازمشهورترین آثار مکتوب بازمانده ایران باستان و به زبان پهلوی اشکانی است شرح مناظره ی حیوان "بز" و درخت "نخل" است. در تحلیل این منظومه کهن، گروهی از محققان "نخل" را نماد جامعه کشاورزی و "بز" را نماد جامعه شهری دانسته اند.
برخی دیگر از اندیشمندان این مناظره را نمونه ونماد مناقشه های دینی زردشتیان وهمسایگان غربی خود یعنی آسوریان دانسته اند، براین اساس "بز" نماد جامعه زردشتی ایران و "نخل" نماد دین چند گونه پرستی آسوریان است.
باید در نظر داشته باشیم که ورود آریاییها همزمان با رونق گرفتن کشاورزی است. در این زمان دو اتفاق نژادی و اجتماعی توام با یکدیگر در غرب ایران رخ می دهد. آریاییها جایگزین "کاسی" ها - عیلامیها و پس از آن الیمائیدها می شوند و همزمان کشاورزی نسبت به دامداری و شکار اهمیت پیدا می کند . قوت اندیشه های آریایی توام با دوران ترویج کشاورزی و تقدس "گاو" و پایین آمدن انسان شکارگر و دامدار از کوه و روی آوری به دشتهاست. (همزمان با حاکمان آریایی ماد – هخامنش و اشکانی) به همین دلیل جایگاه حیوان "گاو" که در خدمت کشاورزی بود ارتقاء یافت لذا "بز" که عنصر زندگی دوره ی پیش از کشاورزی است تنزل پیدا کرد"بز" حیوان مقدس اقوام پیش از آریایی است و این موضوع در دست ساخته های برنزی و مفرغی و سنگ نگاره ی غارهای لرستان و کوه های بختیاری به خوبی نمایان است.
مناقشه میان کشاورز یکجانشین و دامدار کوچ رو از همان دوران آغاز شد و زد و خوردها و جنگ ها و مفاخره هایی را بوجود آورد. که به احتمال منظومه درخت آسوریک شرح خلاصه ای از این مناظرات است. درخت "نخل" همچون حیوان"گاو" نمادی از جامعه کشاورزی است.
"بز" و "نخل" هر دو دارای اشتراکات و تفاوتهایی بودند.از آنجایی که هر دو قوت روزمره انسان را فراهم می کنند فصلی مشترک دارند و نقطه ی افتراق آن ها در جایی است که هریک متعلق به دو جامعه و دو شیوه زندگی متفاوت بوده است. تهیه غذا در دنیای باستان از چنان اهمیتی برخوردار بود که در جهان بینی و باور مردمان تاثیر مستقیم داشت. لذا مناظره ی بز و نخل ریشه در مناقشه ای طبیعی داشت. "بز" اگر چه در سراسر فلات ایران جایگاه تقدس خود را از دست داد، اما همچنان اهمیت و موقعیت خود را نزد دامداران وشکارگران زاگرس حفظ کرد. کوه های بختیاری و لرستان مامن و چراگاه انواع بزهای وحشی و اهلی بود.چون "بز" نسبت به سایر دام ها حیوانی قانع است و عشایر ساکن کوه های غربی ایران به جبر اقلیم ناهموار و دره های عمیق و کوه های بلند همچنان "بز" را که در خدمت این نوع معیشت بود عزیز می داشتند. شاید از همین روست که در منطقه صعب العبور و کوهستانی "بالاگریوه" بز مقدس "شاهزاده احمد" هنوز مورد حرمت اهالی است و نقش پستان های او بر چشمه "بزگه" محل زیارت مردم و آب تراویده از آن حاجت دهنده تلقی می شود.
آنچه از متن منظومه "درخت آسوریک" بر می آید آن است که موقعیت جغرافیایی "درخت آسوریک" و محل مناقشه ی این دو موجود در سرزمین کنونی عراق و دشت های غربی زاگرس است:
"آسوریک درختی است در"سورستان" زمین بنش خشک و بَرَش شیرین" (متن منظومه)
""سورستان" یکی از استان های ایران باستان است که حدود تقریبی آن، کشور امروزین عراق را در برمی گیرد. سورستان به هر روی جایی است در دشت آنچنانکه رویشگاه "نخلِ" منظومه آسوریک نیز
پژوهشگران در خصوص جایگاه و موطن "بز" که سوی دیگر این مناظره است سکوت اختیار کرده اند. اما خود منظومه نشانه های این موطن را می دهد هنگامی که "بز" مفاخره های خود را برای "نخل" بر می شمرد می خوانیم:

"بد‌ان که من د‌ر کوهستان‌های خوشبو چرا می‌کنم و از گیاهان تازه می‌خورم و از چشمه‌های پاک می‌نوشم. د‌ر حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبید‌ه ‌شد‌ه‌ای و توان رفتن ند‌اری"

موطن "بز" در کوه است و نخل در دشت، جایگاه "بز" علی القائده می بایست در نزدیکترین اقلیم کوهستانی قلمرو فرهنگ ایرانی به کشور سورستان(رویشگاه نخل) تصور شود. کوههای زاگرس نزدیکترین اقلیم کوهستانی به "سورستان" زمین بوده است. در منظومه "درخت آسوریک" بز که نماد جامعه دامدار کوچنده است، نخل را که نماد جامعه کشاورز و یکجا نشین است را تحقیر می کند.
"بز" منظومه درخت آسوریک متعلق به جامعه ای کوه نشین و کوچ رو در شرق سورستان و عراق امروزین است . وقتی که در ادامه این منظومه از زبان "بز" می خوانیم:
"من می توانم از کوه به کوه د‌ر کشورهای بزرگ سفر کنم و مرد‌مانی از نژاد‌های د‌یگر را ببینم".
درمی یابیم که یکی دیگر از خصوصیات جامعه ای که بز آن متعلق است سفر و جابه جایی در کوهستانی با "چشمه های پاک" و "گیاهان خوشبو" است.
به باوراین قلم "بز" منظومه درخت آسوریک را می بایست نماد جامعه کوچنده ی شکارگر و دامدار پیشا آریایی در اقلیم لرستان و"نخل" را نماد جامعه کشاورز دانست.
می توان این مناقشه را قدری دقیق تر متعلق به دوران مواجه "کاسی" های دامدارِکوچ نشین با کشاورزانِ یکجانشین دشت های بین النهرین قلمداد کرد. استمرار اختلاف دامداران کوچ نشین و یکجانشینان از دلایل بجا ماندن این منظومه تا به امروز است و اینکه امروز متن این مناظره به زبان پهلوی اشکانی به دست ما رسیده است از آن روست که شرح این تضاد کهن میان دو جامعه همواره برزبان مردم جاری بود و در دوره های بعد به زبان اشکانی ثبت شده است.
نمونه های متاخرتر یا دگرگون شده ی این مناظره ی کهن را در اشعار فولکلوری چون "دارجَنگه" در لرستان و مثنوی "رز و میش" در بختیاری جستجو کرد. ***
جالب آنکه هنوز هم عشایر غرب ایران شیوه زندگی کوچ نشینی خود را بر زندگی کشاورزان مفاخره آمیز می دانند. نگارنده موارد بسیاری از این نوع مناظرات را میان عشایر دامدار و کشاورزان مشاهده کرده ام. عشایر بختیاری در مفاخره های خود خوردن آب سرد و استفاده از گیاهان خوشبو را دلیل تفوق خود بر یکجا نشینان می دانند و کشاورزان آبادی های چهارمحال را با القابی همچون "کوت کَش" (=کود کش) (یعنی کسی که کود حیوانی را به منظور باروری اراضی کشاورزی به دوش می کشد) نامیده و ساکنان یکجا نشین روستاهای خوزستان را "گرمسیری" می خواندند.
ای "چَویل" تو بو مَده دل زتو سیره
عزیزِ برف اَو خَورُم به گرمسیره
ای گیاه خوشبوی "چویل" (رویشگاه چویل در کوه های مرتفع است) عطر خود را پراکنده مکن که دل من از بوی خوش تو سیر است زیرا عزیز من که همواره آب سرد برفها را می نوشید در گرمسیر مانده است. (گرمسیر نماد غربت و در اقلیمی دور از طبیعت موطن اصلی بودن است). این شعر فولکلور که از آوازهای "برزگری" بختیاری اســـــت ـــ هم حامــــــل آن مفاخره های کهن است و مناظره ی بز و درخت آسوریک را به یاد می آورد.
با دقت در این شعر استمرار سه عنصر مفاخره آمیزی که در منظومه درخت آسوریک میان "بز" و درخت نخل می گذرد را مشاهده می کنیم. نخست "گیاه خوشبو" دوم "آب گوارا" و سوم تحقیر گرمسیر (محل روییدن نخل- نماد کشاورزی و یکجانشینی)
جامعه ای عشایری در کوهستانهای غرب ایران با کوه های بلند گیاهان خوشبو و چشمه های پاک که "بز" منظومه آسوریک از آن به عنوان سرزمین خود یاد می کند و در نزدیکترین فاصله مکانی با رویشگاه نخل است جز کوه های غرب زاگرس وموطن باستانی "کاسی" ها جای دیگری نمی تواند باشد.
"بز" درخت آسوریک به دلیل مشخصه های جغرافیایی و اقتضائات تاریخی و نشانه های هویتی که در متن منظومه بدان اشاره دارد با بز "شاهزاده احمد" قرابت بسیار دارد. اما این موضوع بدان معنا نیست که "بز" "یه یه احمد" مشخصا" سوی دیگر مناظره ی "درخت آسوریک" است؛ آنچه مورد نظر است آن است که دقت در داستان بز "یه یه احمد" و تقدس این موجود در باور مردم غرب ایران از دوران کاسی ها تا به امروز در تحلیل این منظومه محل تامل است .**** و بعید نیست که بزی که در منظومه "درخت آسوریک" به مناظره با "نخل" بر می خیزد نقشی نمادین برای مردم این خطه در مقابل ساکنان دشت های بین النهرین داشته است.
منظومه آسوریک به احتمال بسیار سندی مبتنی بر مناقشه ی دینی – قومی و هویتی تمدن دامدار، کوچ رو و کوه نشین غرب ایران با تمدن کشاورزِ و یکجانشین ساکن بین النهرین بوده است.

Eygum 1992 Broman-Morales and Smith 1990*
**حماسه سرایی در ایران – ذبیح ا... صفا /464. و "تاریخ گزیده" حمدا... مستوفی /83
*** "دارجنگه" مناظره ای به گویش لکی است سروده ی سید نوشاد ابوالوفایی میان شاعر و درخت "بلوط" .(رجوع کنید به مقاله "دارجنگه" نوشته مهدی ویس کرمی).
منظومه "رَز و میش" جزو دروس مکتبخانه های قدیم در بختیاری بوده است حکایت میشی است که از قحط سالی و مرگ جان به در می برد و در تاکستانی با درخت انگور به مناظره بر می خیزد. قالب این مناظره مثنوی و به زبان فارسی است و شباهت بسیار با منظومه درخت آسوریک دارد.
****درفاصله چند کیلومتری بقعه "شاهزاده احمد" در پای دژ"قلعه شاداب" منطقه "شهیون" دزفول سنگ قبرهایی با طرح بز و درخت نخل وجود دارد. همچنین نمونه های دیگری از این سنگها را در روستای "شَوی" سردشت دزفول می توان مشاهده کرد.

بردبالاسر ـ گورستان روستای پامنار- شهیون-مجتبی گهستونی




از کتاب "ریشه های کهن تر بلوط" سامان فرجی بیرگانی