ترْجُمه، گردانیدن گفتار یا نوشتاری از زبانی به زبان دیگر؛ یا تحویل و تبدیل بیانی به بیان دیگر برای روشنتر کردن مفهوم سخن. در این مقاله سیر تاریخی ترجمۀ متون مکتوب، از آغاز ظهور فرهنگ اسلامی، به زبانهای قلمرو اسلام، و از این زبانها به زبانهای اقوام و سرزمینهای دیگر بررسی شده است.
فهرست:
عنوان صفحه
.I مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه 16
.II نخستین ترجمهها به عربی 17
.III ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی 24
.IV ترجمه از عربی به عبری 33
.V ترجمه از عربی و فارسی به یونانی 34
.VI ترجمه از عربی به لاتینی و دیگر زبانهای اروپایی 36
.VII ترجمه از عربی و فارسی به ترکی شرقی 45
.VIII ترجمه به ترکی در آسیای صغیر و قلمرو عثمانی 47
.IX ترجمه از فارسی به زبانهای اروپایی 51
.X ترجمه از فارسی به اردو 54
.XI ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی 56
.XII ترجمه از انگلیسی به فارسی 59
.XIII ترجمه در آسیای جنوب شرقی 68
.I مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه
ریشۀ رباعی «ترجم» وامگرفته از زبان آرامی است؛ وجه وصفی آن «ترجمان»، نه تنها در ریشه، بلکه در ریخت نیز آرامی است و مستقیماً از آن زبان گرفته شده است (فرنکل، 280؛ برای ضبطهای سریانی تَرگمانا و تُرگْمُنا، نک : کوستاز، 397). معنای کهنتر واژه در آرامی بلند سخن گفتن است (گزنیوس، 1076) و چنین مینماید که در فرآیند نقل استلزامی، به معنای مفهوم سخن گفتن، و در فرآیند تضییق معنایی، به معنای مفهوم گفتن سخن نامفهوم، یا برگرداندن به زبانی دیگر به کار رفته است. مهمترین کاربرد تاریخی این ریشه در پیش از اسلام، برای ترجمههای آرامی کتاب مقدس است که «تَرگوم» خوانده میشد.
کاربردهای مربوط به آغاز عصر اسلامی نشان میدهد که واژۀ ترجمان به معنای عام مترجم در میان عرب معمول بوده، و نمونههایی از آن در حدیث نبوی نشان داده شده است (مثلاً نک : بخاری، 2/512؛ مسلم، 2/703). در یک فرآیند استعاری، از آن روی که گاه فهم قرآن با دشواری رو به رو ست و نیاز به بیان کننده دارد، از همان عصر صحابه، تعبیر ترجمان قرآن برای مفسر به کار رفته است، بدون اینکه انتقال از زبانی به زبانی ملحوظ باشد (مثلاً نک : ابن ابی شیبه، 6/383؛ ابن سعد، 2/366؛ نهجالبلاغة، خطبۀ 125).
درک همین معنای تعمیم یافته «بیان کننده» از ترجمان است که در زبان عصر صحابه، امکان میداد تا اتباع شیطان ترجمانهایی تلقی گردند که شیطان به زبان آنان سخن میگوید (همان، خطبۀ 192)، یا «فرستادۀ هر کس» ترجمان عقل او دانسته شود (همان، حکمت 301) ترجمان با این معنا، گاه برای بیان معانی دقیق فلسفی نیز به کار رفته است؛ از جمله در رسائل اخوان الصفا، سخن از آن است که «موسیقار» (اجرای موسیقی)، ترجمان موسیقی و معبِّر از آن است (نک : 1/176).
بدین ترتیب معنای ثانوی ترجمان، یعنی سخن گوینده از سوی کسی، یا بیان کنندۀ سخن کسی شکل گرفته است. نمونههای محدودی از کاربرد مصدر ترجمه در این معنا را دست کم تا سدۀ 5ق میتوان سراغ گرفت، اما در دورههای بعد، به فراموشی سپرده شده است(نک : مبرد، 2/89؛ طبری، 1/452، 454؛ ابن حبان، 5/522؛ جرجانی، 201؛ غزالی، 1/89). در عنوان کتابی تألیف ابوعدنان سلمی، با ضبط «غریب الحدیث و ترجمته»، از ترجمه تبیین و تفسیر اراده شده است (ابن ندیم، 51).
درگامی پسین، باید به ساخت معنای «بسط سخن» اشاره کرد که به نظر میرسد در عصر تدوین برپایۀ معنای ثانوی ترجمان ساخته شده است. ترجمه به معنای «بسط سخن» در نمونههایی از اوایل سدۀ 3ق به بعد دیده میشود و در عموم آنها، ناظر به مبحثهای بسط داده شده در یک کتاب است. در این کاربرد ترجمه، تقریباً معنای فصل از یک کتاب را دارد (مثلاً نک : شافعی، 1/145، 178، جم ؛ ابن خلاد، 330، 332، جم ؛ طبرانی، 3/360، 363، جم ). در مواردی محدودتر کاربرد آن به معنای مبحثی و بابی از یک دانش دیده میشود (مثلاً نک : حاکم، 4/295). در مواردی نیز کاربرد آن به معنای جزء و کراسهای از کتاب قابل مشاهده است (مثلاً نک : خطیب، 2/9، 11/255).
با ساخت یافتن اصطلاحاتی دیگر ناظر به اجزاء یک تدوین مانند کتاب، فصل و باب، کاربرد ترجمه در این معنا پس از سدۀ 4ق، روی به ندرت نهاده است (موارد نادر، مانند: ابونعیم، المسند المستخرج، 3/325، مسند ابی حنیفة، 68؛ ابن خلدون، 1/462). گاه تعبیر «ترجمة الباب» نیز به کار رفته است (بیهقی، 4/ 208، 228، جم ).
یکی از زمینهها برای ادامۀ کاربرد ترجمه به معنای مبحثی از یک کتاب، در آنجا ست که امکان به کارگیری اصطلاحاتی چون فصل و باب وجود نداشته است. شاخصترین مورد، دربارۀ کتب رجالی است که بخشی کوچک را به شرح حال هر فرد اختصاص دادهاند و میتوان در ارجاع به آن بخش، از تعبیر ترجمه بهره گرفت. در نوشتههای مربوط به سدۀ 4ق، چنین ارجاعاتی آغاز شده (مثلاً نک : ابن ابی حاتم، 1(2)/288، 2(1)/320)، و از سدۀ 5ق، روی به کثرت نهاده است (بیهقی، 2/ 29؛ ابونعیم، حلیة...،7/159، جم ، تمام، 32).
همین کاربرد، زمینۀ آن بوده است تا از همان سدۀ 4ق، به تدریج ترجمه به معنای آنچه مربوط به یک فرد میشود، موضوعیت یابد. در سدۀ 5ق، اصطلاح «ترتیب بر اساس تراجم» در مسندنویسی اهل سنت به کار گرفته شد و مقصود از آن، شماری از مسانید بود که احادیث را نه تنها بر اساس صحابه، بلکه بر اساس راویان از صحابه، و با اختصاص دادن هر بخش به روایت یک تابعی از صحابی، طبقهبندی کرده بودند (نک : ذهبی، 16/84، به نقل از حاکم) و این سبک و این اصطلاح در سدههای بعد، همچنان در میان محدثان رواج محدود خود را حفظ کرد (نک : ضیاء مقدسی، 1/210، 367، جم ؛ ابن جماعه، 110).
مسیر دیگر برای «آنچه مربوط به یک فرد میشود»، تخصیص معنایی ترجمه به «شرح حال» بود؛ این کاربرد از سدههای میانی چنان گسترش یافت که به رایجترین تعبیر برای شرح حال تبدیل شد و همواره یکی از شایعترین معانی تاریخی ترجمه بود (برای نمونهها، نک : ذهبی، 1/53، جم ؛ ابن کثیر، 6/251؛ ابن حجر، 1/2؛ ابن قطلوبغا، عنوان اثر).
در پایان باید به معنای کم شناختۀ دیگری از ترجمه اشاره کرد. از سدۀ 3ق، ظاهراً با تعمیم رابطۀ دال و مدلولی ترجمه و «مترجَم »، ترجمه به معنای «عنوان» نیز به کار رفته، و به طور خاص، برای عناوین کتب کاربرد یافته است (نک : مسعودی، 1/21، 23، جم ؛ ابن ندیم، 83، 378؛ نجاشی، 143، 216، 324، 329؛ حتى ناظر به نویسنده، نک : جاحظ، المحاسن...، 3؛ ناظر به عمل تألیف، نک : غزالی، 1/104). تعبیر ترجمه به ندرت برای عنوان بابها نیز به کار رفته، و به همین معنا، دهلوی، بر «تراجم ابواب» الصحیح بخاری شرح نوشته است (نک : سراسر اثر).
در بازگشت به مأنوسترین معنای ترجمه، یعنی برگرداندن از زبانی به زبان دیگر، باید گفت پس از نهضت ترجمه و رونق گرفتن ترجمۀ متون در جهان اسلام، در کنار تعبیر ترجمه که معنایی عام داشت، تعبیرهایی اخص به کار گرفته شد که ناظر به ترجمۀ متون بود (مثلاً نک : ابن ندیم، 126، 132، 225، 304-305). البته تعبیر ترجمه که از پیشتر نیز بدین معنا به کار میرفت، در سایۀ اصطلاح نقل حتى در باب ترجمۀ متون، به حاشیه رانده نشد (نک : جاحظ، البیان...، 1/173؛ ابن ندیم، 347،
جم ). تعبیر تفسیر به معنای ترجمه را نیز میتوان در مواردی بازیافت و به خصوص نمونههای آن دربارۀ ترجمههای قرآن، دیده شده است (نک : ه د، ترجمۀ قرآن).
مآخذ: ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371ق/1952م بب ؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409ق؛ ابن جماعه، محمد، المنهل الروی، به کوشش محییالدین عبدالرحمان رمضان، دمشق، 1406ق/1986م؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1414ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1396ق/1976م؛ ابن خلاد رامهرمزی، حسن، المحدث الفاصل، بهکوشش محمد عجاج خطیب، بیروت، 1404ق؛ ابن خلدون، مقدمة، بیـروت، 1984م؛ ابن سعـد، محمد، الطبقات الکبـرى، بیروت، دارصادر؛ ابن قطلوبغا، قاسم، تاج التراجم، بغداد، 1962م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش شوقی ضیف، بیروت، 1403ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932 م؛ همو، مسند ابیحنیفة، به کوشش نظر محمد فاریابی، ریاض، 1415ق؛ همو، المسند المستخرج على صحیح مسلم، به کوشش محمد حسن شافعی، بیروت، 1996م؛ بخاری، محمد، الصحیح، به کوشش مصطفى دیب البغا، بیروت، 1407ق/1987م؛ بیهقی، احمد، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، 1414ق/1994م؛ تمام دمشقی، مسند المقلین ( المنتقی)، به کوشش مجدی فتحی سید، قاهره، 1989م؛ جاحظ ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، دارصعب، 1968م؛ همو، المحاسن و الاضداد، بیروت، مکتبة العرفان؛ جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به کوشش محمد تنجی، بیروت، 1995م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق/1990م؛ خطیب، بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ دهلوی، ولیالله، شرح تراجم ابواب صحیح البخاری، حیدرآباد دکن، 1368ق/1949م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405/1985م؛ رسائل اخوان الصفا، به کوشش خیرالدین زرکلی، قاهره، 1347ق/1928م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفه؛ ضیاء مقدسی، محمد، الاحادیث المختارة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، 1410ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوضالله بن محمد و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره، 1415ق؛ طبری، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره، دارنهضة؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق/1966م؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نهجالبلاغة؛ نیز:
Costaz, L., Dictionnaire syriaque-français, Beirut, 1986; Fränkel, S., Die aramäischen Fremdwörter im Arabischen, Leiden, 1886; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, tr. E. Robinson, ed. F. A. Brown, Oxford, 1955.
احمدپاکتچی
II نخستین ترجمهها به عربی
در تاریخ ترجمه، گذشته از روایاتی که دربارۀ ترجمۀ آثاری در کیمیا، احکام نجوم و پزشکی در ثلث آخر سدۀ 1ق به دست ما رسیده است و مستقیماً به موضوع مربوط میشوند، باید به گزارشهای هرچند کوتاه و گاه مبهم برخی منابع کهن دربارۀ توجه مسلمانان (یا به عبارت دقیقتر: اعراب) به علومی چون پزشکی، کیمیا و نجوم و به ویژه آثاری که گویند در این روزگار تصنیف شده است، توجه کرد. اگر گزارشهای جاحظ، ابن ندیم و دیگران دربارۀ توجه خالد بن یزید بن معاویه به علوم و نگارش آثاری در این زمینه در روزگار وی بهرهای از واقعیت داشته باشد، به ناچار باید پذیرفت که گونهای از فرایند انتقال دانسته1های یونانی، ایرانی و هندی به جهان اسلام ــ حتى اگر نتـوان آنها را بـه هر دلیلـی دانـش2 (یـا علم) نـامیـد ــ در این روزگار در جریان بوده است، زیرا این علوم تا آن روزگار در میان اعراب سابقه نداشت (دربارۀ میزان آگاهی اعراب از پزشکی، نک : ه د، 13/641-642؛ دربارۀ آگاهی آنان از سایر علوم، نک : ه د، نجوم، ریاضیات، کیمیا) و آنان به ناچار این دانستنیها را از حوزههای فرهنگی کهن ایران، مصر و حران کسب کرده بودند که در این سالها تحت سیطرۀ آنان درآمده بود. ناگفته پیدا ست که در فرایند انتقال این دانستهها به حوزۀ فرهنگ عربی، کسانی دست داشتهاند که به جز عربی، دست کم یک زبان دیگر (سریانی، یونانی یا پهلوی) میدانستهاند و برای انتقال این دانستهها از زبان اصلی به این زبان، گونهای «ترجمه»، هرچند به صورت شفاهی و در ابتدایی ترین شکل، در کار بوده است. اگر از این دیدگاه به تاریخ ترجمه بنگریم، بحث دربارۀ اصالت تألیفات منسوب به خالد بن یزید و نیز تألیفات پزشکی ماسرجویۀ یهودی و تیاذوق به همان اندازۀ ترجمههای منسوب به این روزگار اهمیت خواهند داشت.
1. knowledge 2. science 3. Jabir... 4. »The Antiquity…« 5. Die Nature… 6. »Ңālid…«
7. GAS. 8. »Alchemy«...
ترجمه به عربی در روزگار امویان: چنان که خواهیم گفت، در منابع کهن، نخستین ترجمههای جهان اسلام به سالهای آغازین خلافت شاخۀ مروانی امویان منسوب شده است؛ اما در 1910م هنری استاپلتن و رزق الله عزو با استناد به عبارتی که در پایان دستنویسی بسیار متأخر از روایت عربی 6 کتاب منسوب به زوسیموس (کیمیاگر یونانیمآب مصری سدۀ 4 یا 5م) آمده بود، با تردید از احتمال ترجمۀ این کتاب به عربی در ربیع الآخر 38 سخن گفتند (نک : استاپلتن و عزو، 67, 88). استاپلتن در 1953م نیز هنگام رد نظر کراوس («جابر...3»، II/297) دربارۀ جعلی بودن ترجمهای منسوب به روزگار خالد، ترجمه در روزگار معاویه را مسلم فرض کرد («قدمت...4»، 7). پژوهشگران تاریخ شیمی این دیدگاه را چندان شایستۀ توجه ندانستـهاند و تنها شمار اندکـی از آنان چون اولمان (نک : «طبیعیات...5»، 152، «خالد...6»، 182، که پذیرش این تاریخ توسط کونیچ را نشانۀ خوش بینی او میداند) و دانلپ (ص 64-65) در نادرستی این نظریه چند سطری نوشتهاند؛ اما سزگین که در«تاریخ نگارشهای عربی7» همواره با ساده انگاری بیش از اندازه هر قرینۀ ناچیزی را که از قدمت بیشتر اعراب در توجه به علوم و ترجمۀ آثار علمی نشان داشته باشد، پذیرفته، در این مورد نیز، حتى با قاطعیتی بیش از یابندگان دست نویس، بر درستی این نظریه پافشاری کرده است (GAS, IV/19, 74-75). در حالی که جُنگ دربر دارندۀ این رساله به گفتۀ خود سزگین (همان، V/417) در سدۀ 11ق (و البته طبق نظر استاپلتن و عزو، 57، در سدۀ 9ق) کتابت شده است و در پذیرش چنین تاریخ کهنی نمیتوان به نسخهای اینسان متأخر استناد کرد. البته سزگین نقل قول جابر بن حیان از علی (ع) دربارۀ کیمیا را نشانۀ وجود برخی اطلاعات دربارۀ کیمیا در میان فرهیختگان عرب و قرینهای مناسب برای پذیرش ترجمۀ آثار زوسیموس در 38ق میداند (GAS, IV/22؛ نیز نک : روسکا، «کیمیا...8»، 36، که اشارهای گذرا و انکارآمیز به آگاهی علی(ع) از مباحث کیمیا دارد).
جابر بن حیان در کتاب الامامه (و نیز کتاب الحجر که این یکی به دست ما رسیده) بهنقل از «خطبۀ بیان» منسوب به علی(ع) آورده است که از وی دربارۀ «وجود کیمیا» پرسیدند و ایشان نیز افزون بر تأیید وجود چنین علمی برخی دانستههای خود از این علم را بر یاران و فرزند خود آشکار ساخت (جابر، «کتاب الحجر»، 22). اما در متنی که امروزه از نهج البلاغه در دست داریم، نه این خطبه و نه حتى واژۀ کیمیا نیامده است. البته سزگین میتوانست در تقویت نظریۀ خود به شواهد دیگری نیز استناد کند؛ از جمله آنکه رشید ابن زبیر (سدۀ 5ق) نیز در روایتی جالب و افسانهوار، آورده است که خاقان چین کتابی مشتمل بر رازهای علوم مختلف را چون تحفهای گرانبها برای معاویه فرستاد. این کتاب بعدها به خالد بن یزید رسید و او به مدد مطالب آن در «الصنعة» (دربارۀ کاربرد اصطلاحی این واژه و تفاوت احتمالی آن با کیمیا، نک : ه م) و جز آن کارهای شگرف کرد (ص 9-10).
اما چنیـن مینماید که برای اثبات وجود ترجمۀ آثاری در باب کیمیا بـه شواهد و قراین بیشتری نیاز باشـد. در اینجا باید از گزارش جالب توجه مسعودی نیز یاد شود. به گفتۀ وی، معاویه بنا بر عادت تا پاسی از شب میخوابید و سپس برمیخاست تا کتابدارانش کتابهایی دربارۀ سیاستها، جنگها و نیرنگهای سلاطین برایش بخوانند (3/222؛ نیز عش، 12-13). اگـر روایت مسعودی را درست انگـاریم، با توجه به اینکـه زبان اصلـی داستانهایی این چنیـن، بیشتر پهلوی و در غیر این صورت سریانی یا یونانی بوده است، میتوان گفت که خوانندگان این روایات یا ترجمۀ عربی آنها را در دست داشتهاند،
یا به احتمال بیشتر آنها را به صورت همزمان به عربی ترجمه میکردهاند.
پرداختن خالد بن یزید به علوم، به ویژه کیمیا، نجوم (قاعدتاً احکام نجوم) و پزشکی و ترجمۀ برخی آثار علمی به عربی در روزگار وی، نکتهای است که در برخی منابع متقدم و نیز آثار بسیاری از پژوهشگران معاصر بدان اشاره شده است (مثلاً، رایتسنشتاین، 67-73؛ مکنسن، 52-56؛ گرونباوم، 31). منابع کهنی را که بدین موضوع پرداختهاند، میتوان به 3 دسته تقسیم کرد. در برخی منابع تنها به توجه خالد به علوم (بیشتر کیمیا) و گهگاه نام استادان وی اشاره شده است. در کتاب الراهب منسوب به جابر بن حیان، آمده است که خالد مِریانُس راهب «استادِ استادِ جابر» را نزد خود فرا خواند (ص529) . جابر در سر الاسرار نیز ابیاتی دربارۀ کیمیا از خالد نقل کرده است (نک : کراوس، «جابر»، II/137). بلاذری (1(4)/ 359-360) از توجه خالد به کیمیا، نجوم و علوم دیگر، ابوالفرج اصفهانی(17/347) از برباد رفتن زندگی و فرمانروایی خالد به سبب اشتغال به کیمیا، و مسعودی نیز به پیشگامی خالد در این فن اشاره، و 3 بیت با مضمون کیمیایی از او نقل کرده است (5/ 159). بیرونی او را نخستین فیلسوف اسلام نامیده، و افزوده است که «حتى گویند که دانش خود را از آنچه دانیال از غار گنج بیرون کشیده بود، به دست آورده است» ( الآثار...، 302). اما در منابع گروه دوم
ــ که تنها آثار جاحظ را دربر دارد ــ از خالد به عنوان مترجم آثار علمی، و در منابع گروه سوم، از جمله الفهرست ابن ندیم، از وی به عنوان حامی مترجمان و نیز نگارندۀ آثاری در کیمیا یاد شده است. به گفتۀ جاحظ، خالد نخستین کسی بود که آثاری در نجوم، پزشکی و کیمیا به عربی ترجمه کرد ( البیان...، 1/ 328). همو هنگامی که هم سطحی مترجم و مؤلف را برای درستی ترجمه لازم میشمارد، پس از مقایسۀ شماری از مؤلفان یونانی با مترجمان آثارشان میپرسد: «... و کجا خالد با افلاطون برابر است» ( الحیوان، 1/76) که تلویحاً به ترجمۀ اثری از افلاطون (یا دست کم اثری فلسفی) توسط خالد اشاره دارد. اما ابن ندیم ضمن آوردن جملاتی بسیار شبیه به عبارات البیان و التبین، به جای عبارت «کان اول من تَرْجَمَ کتب النجوم و الطب و الکیمیاء» عبارت «هو اول من تُرجِمَ لَه کتب الطب و النجوم و کتب الکیمیاء» را آورده است (ص 354) که در این صورت معنی سخن به کلی دگرگون میشود. تفاوت دو عبارت مذکور در البیان و التبین و الفهرست را نمیتوان به افتادن «له» در البیان یا افزوده شدن آن در الفهرست نسبت داد، زیرا ابن ندیم در دو جای دیگر نیز خالد را حامی مترجمان و نه مترجم نامیده است. وی در یکی از حکایات آغازین مقالۀ هفتم الفهرست آورده است که خالد فیلسوفان یونانی ساکن مصر را که عربی نیک میدانستند، فراخواند و به ترجمۀ آثاری در کیمیا (الصنعة) از یونانی و قبطی به عربی فرمان داد که این نخستین ترجمه از زبانی به زبان دیگر در جهان اسلام بود (ص242). وی در سیاهۀ مترجمان به عربی نیز از «اصطفن قدیم که آثاری در الصنعة و جز آن را برای خالد ترجمه کرد» یاد میکند (ص 244).
ابن ندیم همچنین تأکید میکند که برخی آثار کیمیایی خالد و از جمله دیوان اشعاری را که در این زمینه سروده، دیده است (ص354؛ نیز: صاعد اندلسی، 213، که آثار خالد را نشانۀ فهم درخـور وی در این علـوم مـیداند). ابوالقـاسـم محمـدعراقـی ــ کیمیاگر سدۀ 7ق ــ نیز از برخی اشعار خالد (عراقی،34، 36، 43-50) و نیز مکالمات میان او و مریانس حکیم (همو، 27، 48) را نقل کرده است.
1. Arabische Alchemisten… 2. Tabula…
سزگین بر اساس مندرجات دستنویسهایی که هیچ یک زودتر از 905ق کتابت نشده است، ترجمۀ کتاب الاصنام منسوب به بلیناس، کتاب فی الشمس و القمر (یا کنز الکنوز یا رسالة قراطیس الحکیم)، و کتاب مهراریس الحکیم الى تلمیذه مروارید را از ترجمههای روزگار خالد میداند (GAS, IV/19, 25, 55-56, 82-83, 89, 105-106, 125). در دیباچۀ اثر منسوب به قراطس (= کراتس، احتمالاً همان کتاب «فرانیس السمائی» مذکور در الفهرست ابن ندیم، 354، سطر 16؛ قس «کتاب قراطس...»،7، سطر 17: «اعلم یا قراطسالسماوی ... »؛ نیز روسکا، «کیمیا»، 34؛ فوک، 122) به شهرت اثر در روزگار کنستانتین کبیر (ح 324م) و ترجمۀ آن (گویا از رومی = لاتینی) به عربی به خواست «امیری عرب» اشاره شده، و در انجام رساله نیز نام این امیر خالد بن یزید آمده است («کتاب قراطس»، 1-2، 33؛ نیز هاشمی، 156). اما روسکا هنگام بررسی این اثر (نک : «کیمیاگران عرب1»، 12-27)، کاربرد واژگانی چون مناره، منبر و محراب را در این متن («کتاب قراطس...»،3، سطرهای 5، 12، 13)، با توجه به آنکه ساختمان مساجد در آن سالها نمیبایست چنین کامل میبوده، احتمال میدهد که کار ترجمه در فاصلۀ اواخر سدۀ 8 تا میانۀ سدۀ 9م صورت گرفته باشد (روسکا، همان، 17, 27، «لوح... 2»، 51). در دست نویسی از تفسیر جلدکی (د 743ق) بر کتاب الاصنام بلیناس ( آلوارت، شم 4188) نیز از ترجمۀ متن اصلی در روزگار خالد سخن به میان آمده که کراوس این دعوی را افسانهای ادبی دانسته است (نک : «جابر»، II/297؛ قس استاپلتن، «قدمت»، 7)
استاپلتن و عزو (ص58-62, 85-86 )، و به پیروی از آنان سزگین، دست نوشتههایی بسیار متأخر (سدۀ 11ق و پس از آن) و نامعتبر از آثار کیمیایی منسوب به خالد بن یزید و نیز از شخصی به نام ازدی «مصاحب خالد بن یزید»، تألیفات بسیاری برای این دو برشمردهاند (استاپلتن، «یادداشت...1»، 59-60، که البته در یکی بودن ازدی و جابر تردید کرده است، نیز «یادداشتهایی دیگر2»، 128-130، «قدمت»، 2-3,7-8؛ نیز نک : GAS, IV/22-26, 120-127). دعوی نگارش آثاری در کیمیا توسط «ازدی، مصاحب خالد» آن چنان بیاساس است که
هیچ یک از پژوهشگران برجسته زحمت رد آن را به خود ندادهاند، زیرا در هیچ مأخذ معتبری، از این شخص ذکری به میان نیامده است و این شخصیت را باید برساختۀ کاتب جُنگ شمارۀ
102 پزشکی کتابخانۀ سالار جنگ (از سدۀ 11ق) دانست که نسخۀ منحصر به فرد هر 4 کتاب منسوب به ازدی را دربر دارد. روسکا در بسیاری از آثار خود (بهویژه «کیمیاگران عرب»، 31ff.، نیز «نوشادر...3»، 9-10, 20، «کیمیای عربی4»، 432-433، «دربارۀ ...5»،104-105 ، «کیمیا»، 35-36) با استناد به برخی مطالب مذکور در آثار منسوب به خالد، آنها را مجعول و همچون ترجمههای منسوب به روزگار وی، متعلق به سدههای بعدی، و حکایات مربوط به توجه خالد به ترجمه و تألیف آثار علمی را یک افسانه میداند. امروزه اغلب پژوهشگران برجستۀ تاریخ شیمی دیدگاه روسکا را پذیرفتهاند (مثلاً رزنتال، 16؛ نیز برگشترِسر، 921-922؛ پلسنر، 176-180) و به ویژه اولمان در مقالهای مفصل ضمن بررسی منابع این موضوع، بر درستی دیدگاه روسکا تأکید کرده است («خالد»، 181-218؛ نیز گوتاس، 24).
در پایان باید گفت گرچه ترجمهها و تألیفات منسوب به روزگار خالد همگی در سدههای بعدی فراهم آمدهاند، اما، برخلاف نتیجهگیری بیشتر پژوهشگران اروپایی، این نکته نمیتواند دلیلی موجه بر انکار روایت توجه خالد به علوم تلقی گردد. در واقع، دلایل روسکا تنها میتواند حاکی از آن باشد که از آنچه گفتهاند در روزگار خالد تألیف یا ترجمه شده، چیزی به دست ما نرسیده است.
در همین روزگار پزشکی ایرانی از مردم بصره به نام ماسرجویه، که یهودی و سریانی زبان بود (بسیاری از پژوهشگران غربی همچون: اشتایناشنایدر، 428-430,433؛ مایرهوف، «دربارۀ انتقال...6»، 22، «پزشکان...7»، 435-437؛ الگود، 99-101؛ او را با پزشک مسیحی همزبان و هم نام وی، ماسرجویۀ جندیشاپوری که یک سده بعد میزیسته، اشتباه گرفتهاند) کناش اهرن القس (احتمالاً از سدۀ 6م) را به واسطۀ ترجمهای سریانی، به عربی ترجمه کرد و دو مقاله نیز به 30 مقالـۀ روایت اصلی افزود. بـه گفتۀ ابـن جلجل ــ نخستین راوی چگونگـی ترجمۀ این اثـر ــ «تفسیر عربـی» این کناش که در روزگار مروانیان به انجام رسیده بود، تا مدتها در کتابخانۀ خلفای مروانی از دسترس مردم دور بود تا آنکه عمر بن عبدالعزیز (حک 99-101ق) آن را یافت و پس از اندیشۀ بسیار، سرانجام این کناش را در دسترس دیگران قرار داد! (ابن ندیم، 297؛ ابن جلجل، 61؛ ابن ابی اصیبعه، 1/ 109، 163-164، 204؛ نیز: قفطی، 80، 324-326؛ قس: تمیمی، 98، که بر آن است که اهرن این کناش را به سریانی نوشته، و شاگردش ماسرجویه! آن را به عربی درآورده؛ در صورتی که ماسرجویه دست کم 150 سال پس از اهرن میزیسته است). دسترسی به بخش قابل توجهی از ترجمۀ ماسرجویه و دو مقالۀ تألیفی وی را مدیون استنادهای پرشمار رازی هستیم که همواره از ماسرجویه با عنوان «الیهودی» یاد کرده است (مثلاً: نک : 1/55، 90، 234، 3/16، 68، 189، 203، 258، 10/ 99، 19/253).
با توجه به آنچه گفته شد. ترجمۀ ماسرجویۀ بصری از کناش اهرن را میتوان نخستین ترجمۀ اثری علمی، و دو مقالۀ افزوده شده به این اثر را نیز نخستین تصنیف علمی جهان اسلام دانست. زیرا خالد، حتى به فرض درستی روایات مربوط به او، پس از آنکه دستش از خلافت کوتاه شد (یعنی به خلافت رسیدن عبدالملک بن مروان)، تازه به فکر علمآموزی افتاد. و از سوی دیگر از عبارات ابن جلجل به خوبی میتوان دریافت که ماسرجویه در نخستین سالهای دولت مروانی (و البته نه الزاماً در دورۀ کوتاه خلافت خود مروان) به ترجمۀ کناش اهرن مشغول بوده است و محققانی چون مایرهوف و الگود (همانجاها) که ماسرجویه را معاصر عمر بن عبدالعزیز دانستهاند، ظاهراً سخن ابن جلجل و دیگر تاریخنگاران را درست درنیافتهاند.
1. »Note on…« 2. »Further Notes… «3. »Sal ammoniacus…« 4. »Arabische Alchemie« 5. »Zu E. J. Holmyards…« 6. »On the Transmission…« 7. »Mediaeval…« 8. Die Medizin… 9. Archigenes
در همین سالها پزشکی مسیحی به نام تیاذوق که شاید نام اصلی وی تئودوکوس، و زبان مادری وی یونانی بود (مایرهوف، «پزشکان»، 437؛ الگود، 68؛ اولمان، «پزشکی...8»، 22 )، به خدمت حجاج بن یوسف (د 95ق) درآمد (نک : ابن قتیبه، 3/ 270، 276-277؛ برای تفصیل، نک : ه د، تیاذوق). این پزشک قاعدتاً بر آموزههای پزشکی یونانی (مستقیماً یا به واسطۀ سریانی) متکی بود و گفتهاند که در تشخیص بیماری از روی نبض، خویشتن را پیرو ارخیجانس9 (نیمۀ نخست سدۀ 1م( میدانست (ابوسعید، 60-61؛ نیز نک : کلاین فرانکه، 32). وی رسالهای دربارۀ داروهای جایگزین (ابدال ادویه)، و دست کم 3 اثر دیگر، از جمله کناشی دربارۀ پزشکی نوشت (ابن ابی اصیبعه، 1/121-123؛ قفطی، 108؛ نیز لکلر، I/82) که رازی بارها بدانها
استناد کرده است (مثلاً 1/31، 8/ 129). این آثار به هر زبانی که تألیف شده باشد، بر انتقال پزشکی یونانی به جهان اسلام تأثیر داشته است.
از ترجمههای منسوب به سدۀ نخست که بگذریم، نالینو نیز در 1909م دستنویسی متأخر از کتابی منسوب به هرمس را در کتابخانۀ آمبروزیانا یافت (نک : آمبروزیانا، II/166-167، شم C86(i)؛ گریفینی، 110) که در پایان آن تاریخ ترجمه ذیقعدۀ 125 آمده است. نالینو این اثر را به عنوان عرض مفتاح [اسرار] النجوم معرفی کرد (ص142-143). ابن ندیم از «عرض مفتاح النجوم الاول» و «طول مفتاح النجوم الثانی» به عنوان دو کتاب هرمس یاد میکند (ص 267)؛ اما از دستنویس آمبروزیانا چنین برمیآید که این دو نام، عناوین کتابهای اول و دوم کتابی مفصلتر به نام کتاب هرمس علی منقلب سنی العالم و ما فیه من القضاء بوده است (نک : گریفینی، 114)؛ این دستنویس نیز که در 1071ق کتابت شده، مجموعهای است کم اعتبار از آثار غالباً مجعول منسوب به حکمایی چون جاماسب، هرمس و دیگران (همو، 110, 115؛ آمبروزیانا، همانجا؛ نیز مکنسن، 57)، و چه بسا کاتب برای افزودن بر بهای نسخه، تاریخی بسیار کهن برای متن عربی ساخته باشد.
ترجمه از برآمدن عباسیان تا تشکیل مکتب حنین: در این روزگار ابن مقفع (مق 143ق) آثاری دربارۀ امثال و حکم و اخلاق عملی را به عربی درآورد و اندرزنامۀ رسالة الصحابة را خطاب به منصور عباسی نوشت (نک : ه د، 4/674-676) که قاعدتاً از آثار مشابهی که به زبان پهلوی در دست بود، تأثیر بسیار گرفته بود. در منابع کهن ترجمه یا تحریر عربی 3 کتاب قاطیغوریاس (مقولات)، فریارمانیس (بار ارمیناس یا کتاب العبارة) و انالوطولیقا ( قیاس)، از آثار منطقی ارسطو، و نیز ایساغوجی فرفوریوس را نیز به ابن مقفع نسبت دادهاند (مثلاً ابن ندیم، 248-249؛ نیز جاحظ، الحیوان، 1/76، که تنها از او به عنوان مترجم آثار ارسطو یاد میکند)؛ کراوس بهرغم تأکید منابع کهن و با استناد بهدستنویسی از مجموعۀ این 4 ترجمه در کتابخانۀ سن ژوزف بیروت، مترجم این رسالات را فرزند وی، محمد بن عبدالله بن مقفع دانسته است («دربارۀ...1»، 4-6؛ نیز میهلی،70). اما دانش پژوه (ص3، 73-76) و زریاب (نک : ه د، 4/676) بهرغم تکرار همین عبارت در نسخههای دیگر، بر آناند که کاتبان «ابومحمد عبدالله» را به خطا «محمد بن عبدالله» آوردهاند. به گفتۀ زریاب این ترجمه را میتوان نخستین ترجمۀ عربی آثار منطقی در جهان اسلام دانست و به همین مناسبت، از نظر زبان و کاربرد اصطلاحی واژگان، با ترجمههای بعدی تفاوت بسیار دارد(همانجا).
منصور همچنین نخستین خلیفهای بود که منجمان را به خود نزدیک ساخت. منجم او نوبخت ایرانی، بزرگ خاندان نوبختی بود (مسعودی، 5/211). حاجی خلیفه (5/34-35) نگارش کتابی در احکام نجوم را به نوبخت نسبت داده است و عباس اقبال آشتیانی با توجه به اینکه ابن ندیم(ص244) بیشتر خاندان نوبخت را (البته بدون اشاره به نام شخصی خاص) در زمرۀ مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده، بر آن است که شاید این کتاب ترجمۀ اثری پهلوی باشد (ص 10). منصور در 148ق نیز جورجِس بن جبرائیل بن بُختیشوع، نخستین پزشک پرآوازۀ خاندان بختیشوع را به بغداد دعوت کرد (ابن مطران، 1/65؛ قفطی، 158؛ ابن ابی اصیبعه، 1/123) که او نیز برخی آثار پزشکی را از یونانی به عربی ترجمه کرد (ابن مطران، همانجا؛ ابن ابی اصیبعه، 1/123، 203).
1. »Zu Ibn al - Muqaffaª« 2. »The Fragments… Al - Fazari«
فَزاری و یعقوب بن طارِق، دو ستاره شناس مشهور روزگار منصور، در 154 یا 156ق/771یا 773 م در دربار این خلیفه با منجمی از ناحیۀ سِنْد دیدار کردند و چنان که از اشارات بیرونی برمیآید، این منجم مطالب بسیاری دربارۀ نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری را به زبان عربی فراهم آوردند (بیرونی، تحقیق...، 132، 351-356، التحلیل...، 120، 133-157، 177- 178، تمهید...، 27؛ قس: صاعد اندلسی، 216؛ نیز علی بن سلیمان، گ 95ب، که این حکایت را به عصر متوکل ربط داده است). اما به گفتۀ ابن آدمی (ستارهشناس مشهور ایرانی)، فزاری زیجی را که این منجم هندی به همراه آورده بود (بِرَهْمَسْپْهُط سِدّهانتَ، مهمترین اثر سنت نجومی هند و نوشتۀ بِرَهْمَگوپْته در 628م) به عربی درآورد (قفطی، 270). با توجه به اشارات متعدد بیرونی در اینکه منجم هندی مطالب را بر فزاری و یعقوب بن طارق املاء میکرده، تردیدی نیست، اما از طرفی بسیار بعید است که این املاء به زبان سنسکریت یا عربی بوده باشد؛ بلکه چنین مینماید که در این کار زبان پهلوی واسطه بوده است، زیرا دانستن زبان پهلوی برای منجمی از ناحیۀ سند چندان شگفت نمینماید و از سوی دیگر فزاری، به رغم نَسب عربی خود، به شدت تحت تأثیر سنن علمی ایران بود؛ چندان که به گفتۀ علی بن سلیمان هاشمی (منجم مسلمان سدۀ 3ق) در کتاب علل الزیجات، فزاری برخی آثار خود را به پهلوی نوشت (گ 95 ب؛ نیز نالینو، 156-163). پینگری نیز به پیروی فزاری از سنت نجومی ایران و بهرهگیری او از منابع فارسی (پهلوی) اشاره کرده است. فزاری همچنین برخی آراء منجمان ایرانی را که در آن روزگار به غلط به هرمس منسوب بودهاند، در آثار خود یاد کرده است (نک : پینگری، «فزاری...2»، 103-105، «یعقوب...1»،98-97). یعقوب بن طارق نیز احتمالاً از نژاد ایرانی بود (زوتر، 12؛ سارتن، I/520).
برای ایجاد توافق میان اشارات بیرونی و سخنان صریح ابن آدمی میتوان فرض کرد که این منجم هندی متن سنسکریت را به طور شفاهی به زبان پهلوی ترجمه میکرده است و سپس یعقوب بن طارق و فزاری سخنان وی را به عربی درمیآوردهاند. گذشته از آنکه استفاده از زبان واسطه در ترجمههای اولیۀ همۀ مکاتب ترجمه، از جمله مکتب ترجمۀ حنین ابن اسحاق و مکتب ترجمۀ عربی به لاتینی اندلس (سدۀ 12 م) و حتى در ترجمههای عربی به لاتینی سدۀ 17م رایج بوده است (برای شواهد، نک : همین مقاله: ترجمه از عربی به لاتینی و...). آنچه نالینو (ص 167)، از مقدمۀ ترجمۀ عبری کتاب بیرونی دربارۀ علل زیج الخوارزمی (ترجمۀ آبراهام بن عزرا) نقل کرده، میتواند مؤید این نظریه باشد. بسیاری از دیگر آثار هندی نیز به واسطۀ پهلوی به عربی ترجمه شدند که گاه به وجود روایت پهلوی شفاهی نیز تأکید شده است؛ از جمله کتاب سموم شاناق که پزشکی هندی به نام منکه آن را برای یحیی بن خالد بن برمک به «زبان فارسی» تفسیر (در اینجا به وضوح معادل ترجمۀ آزاد) کرد و ابوحاتم بلخی «متولی نقل آن به خط فارسی» شد(ابن ابی اصیبعه، 1/33). پیدا ست که این پزشک هندی خط پهلوی نمیدانسته، و طبعاً چنین شخصی تنها با زبان پهلوی روزمره و عامیانه (و نه علمی و ادبی) آشنایی داشته، و به همین سبب ابوحاتم بلخی وظیفۀ ویرایش و نگارش روایت ادبی سخنان وی را بر عهده داشته است. دیوید پینگری نیز احتمال ترجمۀ مستقیم آثار سنسکریت به عربی را بسیار ضعیف دانسته، و بر آن است که بسیاری از آنها به واسطۀ ترجمههای پهلوی اواخر دورۀ ساسانی به عربی ترجمه شدهاند («نجوم...2»، 242-243، «تأثیر یونان...3»، 37).
به هر حال روایت عربی زیج هندی که سِنْد هِنْد نام گرفت، بیش از دیگر آثار نجومی هند در دورۀ اسلامی رواج داشت. بیرونی همچنین از مذاکرات یعقوب بن طارق در 161ق با منجم هندی (همان ستاره شناس قبلی یا ستارهشناسی دیگر؟) یاد کرده که ظاهراً فزاری در آن شرکت نداشته است (تحقیق، 269، 297، 364، 397؛ نیز نالینو، 166-167). نگارش زیجی به نام «سند هند کبیر» نیز به فزاری منسوب است (ابن ندیم، 273؛ صاعد اندلسی، 155). اما به نظر میرسد که این اثر همان ترجمۀ بِرَهما سِدّهانتا، و در غیر این صورت سخت تحت تأثیر آن باشد. دیگر آثار یعقوب و فزاری نیز سخت تحت تأثیر نجوم هندی بود. در همین زمان یکی دیگر از زیجهای مشهور هندی موسوم به اَرْکنْد به عربی ترجمه شد که کیفیت نازل ترجمه، بیرونی را بر آن داشت که نزدیک 150 سال بعد بار دیگر آن را به عربی برگرداند (بیرونی، همان، 120-121، 346، 512، افراد المقال، 133، تمهید، 32؛ علی بن سلیمان، گ 93ب-94 آ؛ نیز کندی، 138).
1. »The Fragments… Yaªqūb Ibn… «2. »Astronomy…« 3. »The Greek…«
مسعودی همچنین به نقل از فردی به نام محمد بن علی عبدی خراسانی اخباری آورده است که منصور نخستین خلیفهای بود که آثاری را از زبانهای یونانی، رومی (لاتینی)، پهلوی (فارسی میانه)، فارسی (دری) و سریانی برای او به عربی ترجمه کردند و در این میان آثاری چون اصول هندسۀ اقلیدس، المجسطی بطلمیوس، سندهند، ارثماطیقی نیکوماخس و نیز برخی آثار دیگر یونانی و پهلوی به عربی ترجمه شدند (مسعودی، 5/211). ابن خلدون نیز بر آن است که امپراتور بیزانس به درخواست منصور عباسی نسخههایی از برخی آثار علمی یونانی و از جمله چند نسخه از اصول اقلیدس را به بغداد فرستاد و مسلمانان پس از مطالعۀ این آثار به آگاهی یافتن از دیگر آثار علمی یونانی مشتاق شدند (1/480). وی اندکی بعد و هنگام بحث دربارۀ علم هندسه به ترجمۀ این کتاب به فرمان همین خلیفه تأکید کرده است(1/486؛ قس: ه د، 9/672، که بدون توجه به سخن مسعودی، گزارش ابن خلدون را منحصر به فرد دانستهاند). شماری از پژوهشگران غربی و از جمله دیمیتری گوتاس، نیز کوشیدهاند میان طرح دایرهای شهر بغداد و قرار گرفتن قصر منصور در مرکز آن از یکسو و ترجمۀ کتاب اصول اقلیدس از سوی دیگر ارتباط برقرار کنند. به زعم آنان این طرح نمادی از حکومت مرکزی و تسلط خلیفه بر همه چیز است. گوتاس چنین پنداشته که منصور بدون آگاهی از تعریف دایره (تعریف پانزدهم از کتاب اول اصول اقلیدس) نمیتوانسته چنین طرحی بدهد و از آنجا نتیجه گرفته است: «منصور آنچه را که سفارش داده بود ترجمه کنند، خوانده بود، یا دیگران خوانده بودند و دربارۀ آن با او سخن گفته بودند»(ص 52). اما این خاصیت دایره را حتى هر صنعتگر تازهکاری، بینیاز از مطالعۀ اصول اقلیدس به هر زبان، میدانسته است. از سوی دیگر باید معلوم شود که چرا ابن ندیم نه تنها هنگام برشمردن ترجمههای اصول اقلیدس کمترین اشارهای به ترجمۀ آن در روزگار منصور عباسی ندارد، بلکه هنگام معرفی المجسطی بطلمیوس، یحیی بن خالد برمکی را نخستین کسی میداند که به ترجمۀ آن توجه کرد (نک : ص 267؛ نیز قفطی، 97). گذشته از این، از آنجا که نجوم دورۀ اسلامی دست کم تا پایان سدۀ 2ق کاملاً تحت تأثیر سنت نجومی هند و ایران بود (نک : ه د، نجوم؛ نیز کرامتی، کارنامه...، 36-40) و سنت نجومی یونان از سدۀ 3ق به تدریج جایگزین این دو شد، میتوان دریافت که مسلمانان سالها پس از آگاهی از نجوم هندی با آثار کلاسیک نجوم یونانی (همچون المجسطی بطلمیوس و قانون تئون) آشنا شدهاند.
از آثاری که در روزگار مهدی عباسی(حک 158- 168ق) به عربی درآمده است، آگاهی چندانی نداریم؛ اما گوتاس، در بحثی مفصل دربارۀ ترجمۀ کتاب جدل ارسطو، بر آن است که این کتاب به فرمان مهدی به عربی درآمده است (ص 61-62؛ قس: کراوس، «دربارۀ»، 12، که نام این خلیفه را هارون حدس زده است ). به ویژه آنکه مسعودی در ادامۀ نقل قول از محمد بن علی خراسانی آورده است که مهدی برای مقابله با گسترش سریع آثار مانویان و دیگر زندیقان که از فارسی و پهلوی به عربی ترجمه شده بود، به دانشوران اهل جدل فرمان داد که آثاری بر ضد آنان بنویسند (5/212).
روزگار پرآشوب خلافت مهدی و دوران کوتاه زمامداری هادی، وقفهای هر چند کوتاه در شکل گیری نهضت ترجمه پدید آورد. اما در روزگار هارون (حک 170-193ق)، توجه دولتمردان به امر ترجمه، به موازات افزایش بیش از پیش قدرت کارگزاران ایرانی، به ویژه برمکیان افزایش یافت. در این روزگار حجاج بن یوسف بن مطر اصول اقلیدس را به عربی درآورد. این ترجمه ظاهراً چندان مقبول نبود و خود حجاج در روزگار مأمون بار دیگر به ترجمۀ آن همت گماشت (ترجمۀ هارونی و مأمونی، نک : ابن ندیم، 265؛ برای روایات عربی این کتاب، نک : ه د، اقلیدس). یحیی بن خالد بن برمک برای نخستین بار به ترجمۀ المجسطی بطلمیوس توجه کرد. ترجمۀ نخست چندان او را خوش نیامد، پس ابوحسان و سلم صاحب بیت الحکمه را بدین کار گمارد که این بار نتیجه رضایت بخش بود (ابن ندیم، 267- 268؛ نیز قفطی، 97- 98؛ برای ترجمهها و شرحهای عربی این کتاب، نک : ه د، بطلمیوس).
در روزگار مأمون، محمد بن موسى خوارزمی با نگارش کتاب الجمع و التفریق [بحساب الهند] دستگاه شمار دهگانی با رعایت ارزش مکانی هندی را به طور اصولی و کامل به مسلمانان شناساند. هر چند که مسلمانان بی تردید به واسطۀ سندهند با این دستگاه شمار آشنا بودند(برای تفصیل، نک : کرامتی، نخستین گامها...، 15-17)، خوارزمی در همین سالها با تألیف کتاب الجبر و المقابله، علم جبر را که نه تنها در میان یونانیان، که در تمدنهای دیگر نیز سابقه نداشت، پایهگذاری کرد. این کتاب احتمالاً نخستین تألیف علمی کاملاً اصیل دورۀ اسلامیبود(نک : ه د، جبر). کتاب صورةالارض خوارزمی هر چند مبتنی بر جغرافیای بطلمیوس بود، اما از آنجا که خوارزمی طول جغرافیایی بنادر شرقی دریای مدیترانه مانند صور، صیدا، بیروت، طرابلس، لاذقیه و جز آن را بین 58 تا 61 درجۀ شرقی (از نصف النهار جزایر خالدات) ضبط کرده (خوارزمی، 19)، معلوم است که عرض دریای مدیترانه را به مراتب کمتر از تصور بطلمیوس و نزدیک به مقدار واقعی در نظر گرفته است و نمیتوان جغرافیای خوارزمی را به رغم تألیف زودهنگامش، اثری فراهم آمده از آراء یونانیان دانست.
برابر سنتی بسیار کهن که از یونانیان متأخر به جهان لاتینی و سریانی و از آنجا به جهان اسلام به ارث رسیده بود، آثار منسوب به بقراط و جالینوس ارزشی کم و بیش همچون آثار اصیل این دو داشت. به همین مناسبت، پیش از شکلگیری کتب ترجمۀ حنین بن اسحاق، بسیاری از آثار پزشکی یونان، به ویژه مجموعۀ آثار بقراطیـ جالینوسی به سریانی و شماری از آنها نیز به عربی درآمده بود. یعقوبی، تاریخ نگار برجستۀ سدۀ 3ق و معاصر جوانتر حنین، در مقدمۀ تاریخ خود (تألیف: 259ق یا پس از آن)، 10 اثر بقراط، 46 اثر جالینوس، آثار ارسطو و چند اثر از اقلیدس و دیگران را برشمرده، و چکیدهای نسبتاً مفصل و طولانی از مهمترین آنها را نیز آورده است (1/95 بب ). جالب آنکه وی همواره از ترجمههای پیش از مکتب حنین بهره برده است (کلامروت، 199-203)، در حالی که این ترجمهها خیلی زود در برابر ترجمههای مکتب حنین از رونق و اعتبار افتادند و امروزه تنها شمار اندکی از ترجمههای کهنتر به دست ما رسیده است. از اینرو، این بخش از تاریخ وی در بررسی تاریخ ترجمه اهمیتی بسزا دارد. نامهایی که یعقوبی برای آثار یونانی برمیشمرد، گهگاه هیچ شباهتی با نامهای رایج این آثار ندارد و تنها از طریق شرحی که وی دربارۀ هر یک از آنها یاد کرده، میتوان دریافت که منظور او کدام یک از ترجمههای مکتب حنین بوده است. رازی و جابر بن حیان نیز گهگاه از این روایات کهنتر بهره بردهاند. مثلاً یعقوبی رسالۀ الامراض الحادۀ بقراط را کتاب ماء الشعیر نامیده است (نک : 1/95، 113؛ نیز رازی، 7/201) و الاهویة و الازمنة و المیاه و ( البلدان) بقراط را از ترجمۀ مترجمی برگزیده که اصطلاحاتی جز اصطلاحات حنین به کار میبرده، و برخلاف وی علاقهای خاص به بهرهگیری از کلمات همقافیه داشته است (یعقوبی، 1/105-113؛ کلامروت، 200-201؛ برای دیگر آثار بقراط، نک : ه د، 12/384-385). حنین بن اسحاق در رسالۀ مشهوری که دربارۀ آثار جالینوس و ترجمههای آن، خطاب به علی بن یحیى نوشته ــ و بیتردید یکی از مهمترین، کهنترین و مفصلترین منـابع نهضت ترجمه بـه شمار میرود ــ شمار بسیاری از این ترجمههای کهن و نام مترجمان آنها را یاد کرده، از کیفیت نامطلوب اغلب این ترجمهها و تلاشهای پیگیر خود و شاگردانش، برای فراهم آوردن ترجمههایی دقیق، روان و پاکیزه از این آثار سخن گفته است (ص 4-7، جم ؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ه د، حنین بن اسحاق).
مآخذ: ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/1882م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛ ابن خلدون، مقدمة، بیروت، 1984م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمیدالله، کویت، 1959م؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت/قاهره، 1343ق/1925م؛ ابن مطران، اسعد، بستان الاطباء، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1368ش؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872م؛ ابوسعید بن بختیشوع، عبیدالله، رسالة فی الطب و الاحداث النفسانیة، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، 1977م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، 1311ش؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، 1400ق/ 1979م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، افراد المقال فی امر الظلال، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکـن، 1377ق/ 1958م؛ همو، التحلیل و التقطیع للتعدیل (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است)، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، حیدر آباد دکن، 1948م؛ تمیمی، محمد، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999م؛ جابر بن حیان، «کتاب الحجر»، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، 1928م؛ همو، «کتاب الراهب»، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، 1354ق/1935م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق/1948م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384ق/1965م؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1835م بب ؛ حنین بن اسحاق، رسالة الى علی بن یحیى فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1379ش؛ خوارزمی، محمد، صورة الارض، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، 1926م؛ دانش پژوه، محمد تقی، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، تهران، 1357ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1374-1390ق/1955-1970م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، 1371ش؛ عراقی، محمد، العلم المکتسب فی زراعة الذهب (نک : مل ، هلمیارد)؛ علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک : ملـ ، علی بن سلیمان)؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ «کتاب قراطس الحکیم»، رسائل مهمة فی العلوم الکیمیاویة و الصنعیة لجابر بن حیان و غیره من الحکماء و الفلاسفة، به کوشش هوداس، پاریس، 1893م (نک : مل ، برتلو)؛ کرامتی، یونس، کارنامۀ ایرانیان، تهران، 1380ش؛ همو، نخستین گامهای جبر، تهران، 1382ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1970م ـ 1974م؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطى، رم، 1911م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:
Ahlwardt ; ªAlī ibn Sulaymān al Hāshimī, The Book of the Reasons Behind Astronomical Tables (Kitāb fi ªīlal al-Zījāt), tr. F. Haddad and E. S. Kennedy, New York, 1981; Ambrosiana ; Bergsträsser, G., »Ruska, Julius : Arabische Alchemisten (Book Review)«, Orientalistische Literaturzeitung, Leipzig, 1925, vol. XXVIII; Berthelot, M., La Chimie au moyen âge, Paris, 1893; Dunlop, D. M. , »Review of Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam«, JRAS, Leiden, 1972, vol. VI; Eche, Y., Les Bibliothèques arabes, Damascus, 1967; Elgood, C., A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge, 1951; Fück, J.W., »The Arabic Literature on Alchemy According to an-Nadîm (A.D. 987). A Translation of the Tenth Discourse of the Book of the Catalogue (al-Fihrist), with introduction and commentarry«, Ambix, London, 1951, vol. IV; GAS; Griffini, E., »Lista dei manoscritti arabi…«, RSO, 1916-1918, vol. VII ; Grunebaum, G. von, »The Sources of Islamic Civilization«, Der Islam, Berlin, 1970, vol. XLVI; Gutas, D., Greek Thought, Arabic Culture, London, 1998; Haschmi, M.Y., »The Beginning of Arab Alchemy«, Ambix, London, 1961, vol. IX; Holmyard, E. J., ed. and tr. Kitâb al-'ilm al-Muktasab fî zirâ'at adh-dhahab, Book of Knowledge Acquired Concerning the Cultivation of
Gold by Abu 'l-Qâsim Muhammad Ibn Ahmad al-'Irâqî, Paris, 1923; Kennedy, E. S., »A Survey of Islamic Astronomical Tables«, Transactions of the American Philosophical Society, 1956, vol. XLVI(2); Klamroth, M., »Ueber die Auszüge aus griechischen Schriftstellern bei al-Ja‘qûbî«, ZDMG, 1886, vol. XL; Klein-Franke, F., Vorlesungen über die Medizin im Islam, Wiesbaden, 1982; Kraus, P., »Zu Ibn al-Muqaffaª«, RSO, 1934, vol. XIV; id, Jābir Ibn Ħayyān, Cairo, 1942; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Mackensen, R. S., »Arabic Books and Libraries in the Umaiyad Period«, The American Journal of Semitic Languages and Literatures, Chicago, 1937, vol. LIII; Meyerhof, M., »Mediaeval Jewish Physicians in the Near East, from Arabic Sources«, Isis, Philadelphia, 1938, vol. XXVIII; id, »On the Transmission of Greek and Indian Science to the Arabs«, Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; Mieli, A., La Science arabe, Leiden, 1966; Pingree, D., »Astronomy And Astrology in India and Iran«, Isis, Philadelphia, 1963, vol. LIV; id, »The Fragments of The Works of Al-Fazarī«, Journal of Near Eastern Studies, Chicago, 1970, vol. XXIX; id, »The Fragments of The Works of Yaªqūb Ibn Ŧāriq«, ibid, 1968, vol. XXVII; id, »The Greek Influence on Early Islamic Mathematical Astronomy«, Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1973, vol. XCIII; Plessner, M., »Arabische Alchemisten von Julius Ruska(Book Review)«, Der Islam, Berlin/Leipzig, 1929, vol. XVIII; Reitzenstein, R., »Alchemistische Lehrschriften und Märchen bei den Arabern«, Religionsgeschichtliche Versuche und Vorarbeiten, Gießen, 1923, vol. XIX(2); Rosenthal, F., Das Fortleben der Antike im Islam, Zurich/Stuttgart, 1965; Ruska, J., »Alchemy in Islam«, Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; id, »Arabische Alchemie«, Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id, Arabische Alchemisten. I. Châlid ibn Jazîd ibn Mu'âwija, Heidelberg, 1924; id, »Sal ammoniacus, Nušâdir und Salmiak«, Sitzungsberichte der Heidelberger Akademie der Wissenschaften, Heidelberg, 1923, vol . V; id, »Zu E. J. Holmyards Ausgabe des Kitâb al-'ilm al-muktasab fî zirâ'at ad-dahab«, Der Islam, Berlin/Leipzig, 1926, vol. XV; id, Tabula Smaragdina, Heidelberg, 1926; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1962, vol I; Stapleton, H. E., »The antiquity of Alchemy«, Ambix, London, 1953, vol. V; id, »Further Notes on the Arabic Alchemical Manuscripts in the Libraries of India«, Isis, Philadelphia, 1936, vol. XXVI; id, »Note on the Arabic MSS. on Alchemy in the Âsafîya Library, Hyderâbâd (Deccan), India«, Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id and R.F. Azo, »An Alchemical Compilation of the Thirteenth Century, A.D«, Memoirs of Asiatic Society of Bengal, Calcuta, vol. III, 1910-1914; Steinschneider, M., »Masardjaweih, ein jüdischer Arzt des VII. Jahrhunderts«, ZDMG, 1899, vol. LIII, Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900; Ullmann, M., »Ңālid ibn Yazīd und die Alchemie: Eine Legende«, Der Islam, Berlin/Leipzig, 1978, vol. LV; id, Die Medizin im Islam, Leiden, 1970; id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972;
یونس کرامتی
.III ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی
1. The Complete...
کهنترین سند دربارۀ انتقال کتب هندی به ایران و احتمالاً ترجمۀ آنها به پهلوی (= فارسی میانه) کتاب چهارم دینکرد1 استکه به نوشتۀ آن(I/412، سطرهای 17-22)، شاپور اول ساسانی(حک 240-270م)، فرمان داد نوشتههای مربوط به پزشکی، ستارهشناسی، حرکت، زمان، مکان، جوهر، آفرینش، کون و فساد، تغییر عَرَض، منطق و صنایع را از هند، روم و دیگر سرزمینها گرد آورند و به اوستا بپیوندند (نیز نک : تفضلی، تاریخ...، 315). ابن ندیم (ص 333) نیز به گردآوری و ترجمۀ کتب خارجی، و بهخصوص هندی، در زمان اردشیر بابکان (حک 224-240م)، پسرش شاپور و خسرو انوشیروان (حک 531-579م) اشاره کرده است. وجود واژههای هندیالاصل در متنهای پهلوی شاهدی بر تأثیر علوم هندی بر علوم زمان ساسانیان است. برای نمونه میتوان به نام چند گیاه دارویی اشاره کرد که بر نفوذ طب هندی در دورۀ ساسانی دلالت دارد: بلادور1 «بلاتور (گیاهی طبی)»، «بیش2»، هَلیلگ3 «هلیله» و... (بیلی، 81-82 ؛ رضایی باغبیدی، «واژه گزینی...»، 147؛ نیز نک : مکنزی، 16, 18, 39).
ترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به اوج شکوفایی رسید. از جمله کتابهایی که در عصر خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد کتاب سیرَک (نیز: جرک،
سرک، شرک) در پزشکی بود (ابن ندیم، 421؛ تفضلی، همان، 320) که احتمالاً اثر پزشک معروف هند باستان چَرَکه4 بوده است (رضایی باغبیدی، همان، 146، حاشیۀ 7). کتاب سنسکریت شوکه سَپتَتی5 «هفتاد حکایت طوطی»، که اکنون 4 تحریر فارسی از آن به نامهای جواهرالاسمار، طوطینامه (دو کتاب) و چهل طوطی بر جای مانده است، نیز احتمالاً در دورۀ ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود (نیز نک : تفضلی، همان، 304). اما معروفترین اثر هندی که در زمان خسرو انوشیروان به دست برزوی طبیب پسر آذرمهر به پهلوی ترجمه شد، کتاب پَنچه تَنتره6 «پنج باب» بود ( کلیله...، 29-35؛ دربارۀ سفر برزوی به هند، نک : دوبلوا7، سراسر کتاب) که برزوی آن را بر اساس نام دو شغال که شخصیتهای اصلی داستان بودند، کلیله و دمنه نامید. بر خلاف نظر غالب، برزوی پنچه تنتره را مستقیماً از سنسکریت به پهلوی ترجمه نکرده بود. بررسی اسامی خاص موجود در ترجمههای بازمانده از روایت پهلوی (یعنی ترجمههای سریانی و عربی)، و مقایسۀ آنها با اصل سنسکریت نشان میدهد که برزوی پنچه تنتره را نه از اصل سنسکریت، بلکه از یکی از زبانهای محلی هند به پهلوی ترجمه کرده است (مجتبائی، «ملاحظاتی...»، 34). این زبان شاید زبان پیشاچی8 بوده است (همان، 36).
ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه از میان رفته است، اما محتوای آن را میتوان بر اساس ترجمههای موجود آن به سریانی و عربی بازشناخت. ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه مفهوم حدود 80٪ از متون منثور و بیش از 70٪ از ابیات پنچه تنترۀ اصلی را شامل میشده است (اجرتن، II/46). ترجمۀ پهلوی فاقد مقدمه و 3 حکایت از پنچه تنترۀ اصلی بود. از سوی دیگر، در این ترجمه حکایتهایی از حماسۀ بزرگ هند باستان مَهابهارَته9 گنجانده شده بود (رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره...»، 94). کلیله و دمنۀ پهلوی پس از اندک زمانی در 570م، زمانی که هنوز خسرو انوشیروان پادشاه بود، توسط کشیشی ایرانی به نام «بود10» به سریانی ترجمه شد. تنها نسخۀ این ترجمه در 1287ق/1870م در کلیسای ماردین در ترکیه کشف شد. از آنجا که آغاز این نسخه افتادگی دارد و فاقد مقدمه است، اما در 10 باب تمام متن کلیله و دمنۀ پهلوی را حفظ کرده است (همان، 96؛ نیز نک : شولتس11، سراسر کتاب).
در نتیجۀ نهضت ترجمه در عالم اسلام که از نیمۀ سدۀ 2ق/8م آغاز شد و تا اواخر سدۀ 4ق/10م ادامه یافت، بسیاری از آثار ارزشمند هندی و ایرانی از زبانهای سنسکریت و پهلوی به عربی و از آن طریق به زبانهای دیگر، ازجمله فارسی، ترجمه
شد. شمار این ترجمهها در دورۀ اموی بسیار اندک بود. ظاهراً نخستین ترجمه از پهلوی به عربی، ترجمۀ دیوان محاسبات بود که به فرمان حجاج بن یوسف(د95ق/714م) و به دست صالح بن عبدالرحمان به انجام رسید (ابن ندیم، 338؛ نیز نک : بلاذری، 298). دو کتاب رستم و اسفندیار و بهرام شوس (= بهرام چوبین) نیز از کتابهایی بودند که در دورۀ اموی توسط جبلة بن سالم به عربی ترجمه شدند (ابن ندیم، 424). تعداد ترجمهها در دورۀ عباسی در پی تأسیس و گسترش مدرسههای علمی به شدت افزایش یافت، تا بدانجا که برخی بر این باورند که بیتالحکمۀ بغداد در دورۀ خلافت مأمون (198-218ق/814-833م) درواقع یک دارالترجمه بوده است (نک : ه د، 13/274).
1. balādur 2. bīš 3. halīlag 4. Caraka 5. Śukasaptati. 6. Pañcatantra. 7. De Blois
8. Pišācha 9. Mahābhārata. 10. Būd 11. Schulthess
ابن ندیم (ص 341) فهرستی از مترجمانی را که در دورۀ عباسی از پهلوی به عربی یا برعکس ترجمه میکردند، چنین آورده است: ابن مقفع، بسیاری از اعضای خاندان نوبختی، موسى و یوسف پسران خالد که در خدمت داوود بن عبدالله بن حمید ابن قحطبه بودند، علی بن زیاد تمیمی که کنیۀ ابوالحسن داشت، حسن بن سهل، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، جبلة بن سالم کاتب هشام، اسحاق بن یزید، محمد بن جهم برمکی، هشام بن قاسم، موسی بن عیسى کردی، زادویة بن شاهویۀ اصفهانی، محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی، بهرام بن مردان شاه که موبد شهر نیسابور (= بیشاپور) در شهرستان فارس بود، و عمر بن فرخان. معروفترین ایشان عبدالله بن مقفع بود که ابن ندیم او را از جمله 10 تن از بلیغترین مردم دانسته است (ص 182). وی در جای دیگر سلم را هم که در بیتالحکمه کار میکرد، جزو مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده است (ص 174). به این فهرست باید نام خود ابن ندیم را هم افزود. از سوی دیگر، میدانیم که ذوالریاستین فضل بن سهل وزیر مأمون کتابی برای یحیى برمکی از فارسی (میانه؟) به عربی ترجمه کرده بود (امین،1/193؛ جهشیاری، 230).
انواع متون ترجمه شده در این دوره را میتوان چنین تقسیم کرد:
الف ـ متون پزشکی: کتاب سیرَک که در عهد خسرو انوشیروان از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود، توسط عبدالله بن علی به عربی ترجمه شد (ابن ندیم، 421). این کتاب ظاهراً همان کتابی است که یعقوبی آن را کتاب شرک نامیده است (1/94). 3 کتاب پهلوی با نامهای بنیاندخت، بنیان نفس و بهرامدخت نیز دربارۀ درمان ناتوانیهای جنسی به عربی ترجمه شده بود (ابن ندیم، 436). نیز میدانیم که ابن مقفع هم کتابهایی
در زمینۀ پزشکی که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو، 337).
ازجملۀ کسانی که از هندی به عربی ترجمه میکردند،
منکۀ هندی بود (همو، 342). او کتابی در زمینۀ سموم منسوب به شاناق (سنسکریت: چانَکیه1) برای یحیی بن خالد برمکی به پهلوی ترجمه کرد، اما چون خط پهلوی نمیدانست، کتابت آن را به ابوحاتم بلخی سپرد. همین کتاب در عهد مأمون توسط عباس بن سعید جوهری تحت عنوان السموم به عربی ترجمه شد (ابن ابی اصیبعه، 1/33). جاحظ نیز به ترجمۀ کتاب السموم شاناق اشاره کرده است ( البیان...، 1/64). منکۀ هندی کتاب سسرد (اثر سوشروته2) را نیز که در 10 باب تنظیم شده بود، به سفارش یحیی بن خالد برمکی برای استفاده در بیمارستان بغداد (به پهلوی؟) ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 421).
ابن دهن، مدیر بیمارستان برامکه، نیز از هندی به عربی ترجمه میکرد (همو، 342). او دو کتاب پزشکی هندی را با نامهای استانکر الجامع (سنسکریت: اَشتانگَهردَیه3 «باطِن ]علمِ[ هشت شاخه (= پزشکی)») اثر واگبهَته4 و سندستاق(سنسکریت: سیددهَیُگه5 «معالجۀ موفق»؛ یا به قول ابن ندیم: «صَفوَه النُجح» = «زبدۀ رستگاریها») اثر ورنده6 را (مستقیماً از سنسکریت یا از پهلوی) به عربی ترجمه کرده بود (همو، 421؛ نیز نک : GAS, III/198-200). کتابهای دیگری که در زمینۀ پزشکی از هندی به عربی ترجمه شده بود، عبارت بودند از: مختصر للهند فی العقاقیر، علاجات الحبالى للهند، توقشتل که در آن صد درد و صد درمان است، روسا الهندیة فی علاجات النساء، السکر للهند، أسماء عقاقیر الهند ترجمۀ منکه برای اسحاق بن سلیمان، رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها، التوهم فی الامراض و العلل اثر توقشتل هندی (ابن ندیم، همانجا). اسحاق بن علی بن سلیمان نیز کتابی در زمینۀ دامپزشکی از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو،
437؛ برای ترجمۀ آثار پزشکی هندی، نیز نک : GAS, III/187-202).
بهعلاوه، کتابهای مربوط به داروشناسی و مفردات پزشکی در دورۀ اسلامی پر از نامهای ایرانی داروها و مفردات گیاهی است که بیگمان بسیاری از آنها در متون فارسی میانه سابقه داشته است.
1. Cānakya 2. Suśruta 3. AŞŧāŇgahŗdaya. 4. Vāgbhaŧa 5. Siddhayoga. 6. Vŗnda
7. Nâmakîhâ-î... 8. Aνθoλoγιαι. 9. Vettius Valens 10. Wizīdag.
ب ـ متون نجومی: ابن ندیم (ص 332-333) پیدایش علم نجوم را به ایرانیان زمان جمشید نسبت داده، و به سهم اردشیر و شاپور و بهویژه خسرو انوشیروان اشاره کرده است. یکی از مترجمان معروف آثار نجومی از پهلوی به عربی ابوسهل بن
نوبخت بود که تا زمان هارون زنده بود و در خزانةالحکمه کار میکرد (همو، 382). در زمینۀ نجوم کتابی پهلوی با نام زیج شهریار در سدۀ 2ق توسط ابوالحسن علی بن زیاد تمیمی به عربی ترجمه شد (همو، 341). نام این کتاب در متنِ پهلویِ نامههای منوچهر7 (نامۀ 2، فصل 2، بند 9) به صورت zīg ī šahryārān آمده است (نک : ص 63). نام این کتاب به صورت زیج شاه (بیرونی، القانون...، 3/1473؛ حمزه، 151؛ ابونصر قمی، 208، 238) و زیج شهریاران (بیرونی، الآثار...، 6، القانون، همانجا) نیز ثبت شده است. آغاز تألیف این کتاب احتمالاً زمان شاپور اول بوده، اما تدوین نهایی آن در زمان خسرو انوشیروان بوده است (تفضلی، تاریخ، 317). زیج شهریار بر قواعد و اصولی مبتنی بوده که بیشتر آنها اصل هندی داشته است (نک : نالینو، 186). در نامههای منوچهر (نامۀ 2، فصل 2، بند 9) به زیج هندو (پهلوی: zīg ī hindūg) نیز اشاره شده است (همانجا) که ظاهراً از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود. وجود واژههای پهلوی horā «زایچه، طالع» (دینکرد،I/428 ، سطر 15؛ از سنسکریت horā «ساعت؛ نیمی از یک برج (معادل °15)؛ زایچه، طالع»، دخیل از یونانی ώρα؛ نک : مونیِر ـ ویلیامز، 1306) و košā «گاهشماری» (دینکرد، همانجا؛ از سنسکریت kośa «نام نوعی اقتران سیارات؛ نام دومین بیت یا منزلنجومی»، نک : مونیرـ ویلیامز، 314) گواه دیگری بر ترجمۀ آثار نجومی هندی از سنسکریت به پهلوی است (قس: مجتبائی، نحو...، 57- 58).
کتاب آنتولوگیای8 «گزیدهها» اثر وِتّیوس والِنس9 (نک : ابن ندیم، 376: فالیس؛ نیز GAS, V/204: بالیس، والیس) رومی که در نیمۀ دوم سدۀ 2م میزیست و در زمان خسرو انوشیروان، بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه و تفسیر کرده و احتمالاً وِزیدَگ10 «گزیده» نامیده بود، با عنوان الزبرج (ابن ندیم، همانجا) به عربی ترجمه شده بود، که ظاهراً تصحیف البِزیدَج است (تفضلی، همان، 318، حاشیۀ 6).
ابن ندیم از دو منجم بابلی به نامهای تینکلوس صاحب کتاب وجود و حدود و طینقروس صاحب کتاب موالید دربارۀ وجود و حدود نام برده است (ص 377). این دو نام در واقع صورتهای تحریف شدۀ نام تِئوکرُس1 هستند که در نیمۀ دوم سدۀ 1م میزیست (تفضلی، همان، 319). کتاب او در زمان خسرو انوشیروان به پهلوی و سپس از پهلوی به آرامی ترجمه شده بود. ترجمۀ آرامی این کتاب در دسترس منجمان مسلمان بوده است (نک : نالینو، 198-199). بعید نیست که این کتاب ترجمۀ عربی نیز داشته است.
کتابی در باب احکام نجوم با نام اندرزغَر منسوب به اندرزگر پسر زادان فرخ احتمالاً از پهلوی به عربی ترجمه شده بود (نک : همو، 211-213).
رازی مطالبی از دو کتاب نجومی زردشتی با نامهای کَیان و بَیان و خورَّه روزان نقل کرده است (ص 15-16). او احتمالاً از ترجمههای عربی آنها استفاده کرده است (تفضلی، همان، 320).
به روایت بیرونی (تحقیق...، 132، 351-356) فَزاری و یعقوب بن طارق، در 154 یا 156ق/771 یا 773م در دربار منصور، خلیفۀ عباسی، با منجمی از ناحیۀ سِند دیدار کردند و آن منجم مطالب بسیاری دربارۀ نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری به زبان عربی فراهم آوردند. اما به گفتۀ ابن آدمی، فزاری زیجی هندی به نام براهمسپهطسدهانت (سنسکریت: براهمَسپهوتَسیدّهانته2) اثر برَهمَگوپته3 را که در 628م تألیف کرده بود و منجمی هندی آن را با خود به بغداد آورده بود، به دستور منصور به عربی ترجمه کرد (قفطی، 270؛ نیز نک : GAS, V/199؛ نالینو، 149-150). شاید زیج سند هند کبیر که نگارش آن به فزاری منسوب است (صاعد، 155). همین ترجمه بوده باشد. فزاری همچنین برخی از آراء منجمان ایرانی را که به غلط به هِرمِس منسوب شده بودند، در آثار خود یاد کرده است (پینگری، 103-105).
زیج هندی دیگری به نام کندکاتک(سنسکریت: کَهندَ کهادیَکه4) اثر برَهمَگوپته در سدۀ 2ق به عربی ترجمه شده بود و با نام ارکند شناخته میشد، اما اشتباهات آن ترجمه به اندازهای بود که بیرونی را واداشت تا بار دیگر آن را به عربی ترجمه کند (نک : بیرونی، همان، 346، 383؛ GAS, V/201). زیج دیگری منسوب به اَرجَبهَر (سنسکریت: آریَبهَته5)، منجم هندی اواخر سدۀ 5م، را که برگرفته از براهمَسپهوتَسیدّهانته بود، نیز ابوالحسن اهوازی به عربی ترجمه کرده بود (نک : نالینو، 150، 173-174).
ج ـ دیگر متون علمی: در آثار بازماندۀ پهلوی واژهها و نشانههایی وجود دارد که به ترجمۀ دیگر آثار علمی از سنسکریت به پهلوی دلالت میکند، مانند واژههای پهلوی tarak «منطق» (دینکرد، I/428، سطر 10؛ از سنسکریت tarka) و abyākaran «دستور زبان، صرف و نحو» (همانجا، سطر 14؛ از سنسکریت vyākaraņa). مجتبائی بر این باور است که آشنایی ایرانیان با سنت دستورنویسی هندی که از دورۀ ساسانی و از طریق ترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی آغاز شده بود، زمینه را برای تدوین دستور زبان عربی در نخستین سدههای اسلامی
توسط بزرگانی چون خلیل بن احمد و سیبویه فراهم آورد (همان، 57-65).
روایت شده است که ابن مقفع خلاصهای از آثار ارسطو در منطق فراهم آورده بود. بعید است که این آثار از زبانی بجز پهلوی ترجمه شده باشد (EI2, X/231)، بهخصوص از آنجا که به روایت ابن ندیم (ص 337) ابن مقفع کتابهایی در زمینۀ منطق
که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی برگردانده بود.
دو روایت عربی از کتاب کشاورزی کاسّیانوس باسّوس سکلاستیکوس6 (عربی: قُسطوس) وجود دارد که یکی مستقیماً از یونانی و دیگری از ترجمۀ از میان رفتۀ پهلوی آن به عربی ترجمه شده است (EI2, X/232).
فصل 64 کتاب روایت پهلوی7 که دربارۀ خواص جادویی مهرهها و سنگهای قیمتی است (نک : I/228-233)، دست کم توسط 4 تن، بدون ذکر مأخذ، از پهلوی به عربی ترجمه شده و موجود است (EI2، همانجا).
زادان فرخ بن پیری کسکری نیز کتابی در جغرافیا از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود که شامل معلوماتی دربارۀ شهرهای ایران و مردم هریک بود (ابن فقیه، 209).
1. Teucros 2. Brāhmasphuŧasiddhānta. 3. Brahmagupta 4. KhaņĐakhādyaka. 5. Āryabhaŧa 6. Cassianus Bassus Scholasticus 7. The Pahlavi...
د ـ متون اندرزی: ترجمۀ اندرزنامهها و آثار مشابه تألیفی در عربی المحاسن والاضداد، المحاسن والمساوی و گاه فقط المحاسن نامیده شده است (محمدی، 145). کتاب المحاسن عمر ابن فرخان (ابن ندیم، 381)، در آداب معاشرت و حسن سلوک احتمالاً از اینگونه ترجمهها بوده است (محمدی، 144-145). مهمترین اثر از این نوع کتابی پهلوی با نام جاویدان خرد بوده است که ابوعلی مسکویه (ص 5) نسخهای از آن را در فارس نزد موبدان موبد دیده بود. بخشی از این کتاب بهخواهش حسن ابن سهل و به دست خضر بن علی از پهلوی به عربی ترجمه
شده بود (تفضلی، همان، 208). ابوعلی مسکویه در کتاب خود الحکمةالخالدة، پندهای خردمندانۀ بزرگان ایرانی را در بخشی با نام «آداب الفرس» از منابع مختلف گرد آورده که شاید یکی از منابع وی ترجمۀ خضر بن علی بوده است. این بخش مشتمل است بر سخنان پندآموز «أوشهنج» (= هوشنگ) (ص 6- 18)، «مواعظ أذرباذ» (ص 26- 28)، «آداب بزرجمهر» (ص 29-41)، «حکم کسرى قُباذ» (ص 41-45)، «کتاب لبزرجمهر إلی کسرى» (ص 45- 48)، «حکم تؤثر عن أنوشروان» (ص 49-61)، «حکم لبهمن الملک» (ص 61-67) و پندهایی از دیگر حکیمان ایرانی (ص 67- 88) که نامشان دانسته نیست (نیز نک : تفضلی، همان، 206-
209). بخشهایی از «مواعظ أذرباذ» در متنی پهلوی با نام اندرز آذرباد مَهرَسپَندان هنوز موجود است (نک : همان، 182). بیشتر بخشهای «آداب بزرجمهر» نیز در متن پهلوی یادگار بزرگمهر هنوز موجود است (نک : همان، 185). اندرزهای بزرگمهر را فردوسی به نظم درآورده است (نک : 8/193-206). بخشهایی از الحکمةالخالده را مؤلف ناشناختۀ خردنامه (سدۀ 4 یا 5ق/10 یا 11م) به فارسی برگردانده است (خردنامه، 78-80؛ نیز نک : تفضلی، «جاویدان...»، 506-507). در کتاب ششم دینکرد نیز اندرزهایی منسوب به آذرباد مهرسپندان وجود دارد (شاکد، 130-131, 174-175, 182-185) که تحریرهایی از آنها، گاه منسوب به کسی دیگر، به عربی و فارسی موجود است (مثلاً نک : ابوعلی، 37-39، 67؛ تنوخی، 38؛ ابوحیان، 3/673، 4/254؛ غزالی، 224-225؛ حمدالله، 67).
ابن ندیم (ص 438) زیر عنوان «کتابهایی که در مواعظ و آداب و حِکَم از آن ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان تألیف شده و مؤلف آنها شناخته یا ناشناخته است» فهرستی از اینگونه کتابها را ذکر کرده که از مجموع 44 کتاب ذکر شده، به نظر میرسد که این کتابها ترجمۀ مستقیم از زبان پهلوی بوده است: 1. زادالفروخ (= زادان فرخ: تفضلی، تاریخ، 203) در تربیت پسرش؛ 2. مهراد وحسیس (= مهرآذر گُشنَسپ: همانجا) الموبدان (الفرمدار: همانجا) به بزرجمهر بن البختکان (= بزرگمهر بختگان: همانجا)، این کتاب احتمالاً همان کتاب نهر اردحسبس است که علی بن عبیدۀ ریحانی در زمان مأمون به عربی ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 173)؛ 3. عهد خسرو (انوشیروان) به پسرش هرمز که به هنگام واگذاری سلطنت بدو وصیت میکند و پاسخ هرمز بدو؛ 4. کتاب شاهی از شاهان پیشین به پسرش دربارۀ تربیت؛
5. عهد خسرو (انوشیروان) به هر که از خاندانش درک آموزش داشت؛ 6. عهد اردشیر بابکان به پسرش شاپور؛ 7. کتاب موبدان موبد؛ 8. عهد خسرو انوشیروان به پسرش با نام چشمۀ بلاغت؛ 9. آنچه خسرو (انوشیروان) به مرزبان نوشت و پاسخ مرزبان بدو؛ 10. پرسشهایی که پادشاه روم به دست بقراط رومی برای انوشیروان فرستاد؛ 11. فرستادن پادشاه روم فیلسوفان را به سوی پادشاه ایران و پرسش از او دربارۀ چیزهایی از حکمت؛ 12. در باب تدبیر که به فرمان اردشیر از کتابهای حکیمان استخراج شده بود؛ 13. کتاب سکربیری بن مردیود لهرمزبن کسرى و رسالة کسرى الی جواسب و جوابها؛ 14. کتاب کسرى (= خسرو) به بزرگان رعیتش دربارۀ شکرگزاری؛ 15. سیرهنامه تألیف حداهود ابن فرخزاذ (= خدابود پسر فرخزاد: تفضلی، همان، 204).
1. Pahlavi...
چنانکه مشاهده میشود برخی از این اندرزها بیشتر صبغۀ سیاسی داشته است. چنین اندرزهایی را در متون کهن عربی و فارسی تحت عناوینی چون آیین، آییننامه، پندنامه، توقیع، خطبه، سیره، عهد، کارنامه، کتاب التاج (تاجنامه)، مثل، نامه یا وصیت میتوان یافت. نمونههایی از اینگونه متون که متن پهلوی آنها هنوز موجود است، عبارتاند از: اندرز خسرو قبادان و آیین نامهنویسی (نک : «متون پهلوی1»، 55-57, 132-140). علاوه بر آنچه نام برده شد، میتوان به این موارد نیز اشاره کرد که جز چند مورد به پادشاهان ساسانی منسوب است و گاه بخشهایی از آنها، به اجمال یا به تفصیل، در آثار عربی و یا فارسی نقل شده است: آیین اردشیر، آیین تیراندازی منسوب به بهرام گور یا بهرام چوبین، آیین چوگانبازی، آییننامه در آیین که ترجمهای از آن را ابن مقفع فراهم آورده بود (ابن ندیم، 172)، امثال بزرگمهر، توقیع بهرام گور، توقیع قباد، توقیع نرسی، توقیع هرمز پسر انوشیروان، توقیعات اردشیر، توقیعات انوشیروان، توقیعات خسروپرویز، خطبۀ اردشیر بابکان، خطبۀ انوشیروان، خطبۀ بهرام گور، خطبۀ خسروپرویز، خطبۀ هرمز پسر انوشیروان، رسالهای منسوب به اردشیر در آیین کشورداری، سیرۀ اردشیر که ابان لاحقی آن را به شعر عربی نیز درآورده بود (همانجا). سیرۀ انوشیروان که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرده بود و ابان لاحقی نیز آن را به شعر عربی درآورده بود (همانجا)، شاهینی (کتابی منسوب به انوشیروان)، عهد اردشیر که ابن ندیم (ص 183) آن را از جملۀ بهترین کتابها نزد همه دانسته، و بلاذری آن را به شعر عربی نیز درآورده بود (دربارۀ عهد اردشیر، نک : عباس، سراسر کتاب)، عهد شاپور به پسرش هرمز، عهد قباد به پسرش خسرو انوشیروان، کارنامه در سیرۀ انوشیروان، التاج، التاج در سیرۀ انوشیروان که ترجمۀ ابن مقفع بوده است (ابن نـدیم، 172). نامۀ تَنسَر که متن عربی آن از میان رفتـه، و فقط ترجمۀ فارسی آن به قلم ابن اسفندیار برجای مانـده است، نامۀ شاپور در پاسخ به نامۀ قیصر روم، نامۀ شیرویـه به پدرش خسروپرویـز و پاسخ خسـرو به او، نامۀ موبـد به هرمـز (احتمالاً هرمز پسر شاپور)، نامههای اردشیر، نامههای بهرام گور، نامههای خسرو انوشیروان و وصیت بزرگمهر به خسرو انوشیروان (دربارۀ این آثار، نک : تفضلی، همان، 214-250). ابن ندیم (ص 436)، چنانکه خود میگوید، کتابی در آداب جنگ و قلعهگیری که برای اردشیر بابکان تألیف شده بود، ترجمه کرده بود.
علاوه بر کتابها و رسالههایی که نام آنها برجای مانده، گاه در نوشتههای کهن عربی و فارسی جملات و عبارات پندآموزی از شاهان و پهلوانان ایرانی، همچون اردشیر، افراسیاب، بهرام گور، بهمن پسر اسفندیار، پشنگ، پکور (پاکُر)، خسرو انوشیروان، خسروپرویز، دارا، رستم، فریدون، قباد، هرمز پسر انوشیروان و یزدگرد سوم، به عربی برگردانده شده است. گاه نیز جملاتی از حکیمان ایرانی، نظیر آذرگُشَسپ(آذرگُشنَسپ)، بُرزمِهر، بزرگمهر، مَردَک، مهآذر، مَهبود و وِهشاپور، نقل شده است (در اینباره، نک : تفضلی، همان، 204-206).
از جمله آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده، و ابان لاحقی به شعر عربی درآورده بود، کتاب مَردَک (کتاب مزدک: ابن ندیم،172، 232)، منسوب به مردک از حکمای دوران ساسانی بود. شواهد نشان میدهد که این کتاب ربطی به مزدک و تعلیمات مذهبی او نداشته، بلکه از کتابهای ادبی و اخلاقی و از نوع کلیله و دمنه بوده است (نک : تفضلی، همان، 209-211). آنچه از ترجمۀ عربی این کتاب برجای مانده، نقل قولهایی از آن در آثار آبی (نک : 7/77)، ثعالبی (4/351) و ابن ابی رندقه (ص 218، 220) است (نیز نک : تفضلی، 507-510). ابن مقفع کتابهایی نیز تحت عنوان آداب کبیر، ادب صغیر و الیتیمة در رسائل به عربی ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 172). ابان لاحقی نیز کتابهایی را با نامهای رسائل و حکم هند به شعر عربی درآورده بود (همانجا).
برخی از منابع کهن عربی و فارسی نیز جملاتی اندرزی از شاهان و بزرگان ساسانی نقل کردهاند که بر اشیاء گوناگون، از جمله بر اَستودان، پرده، تابوت، تاج، تختهسنگ، سنگمزار، کمربند، لوح زرین، نگین انگشتری و جز آنها منقوش بوده است. به نظر میرسد که بسیاری از این جملات در واقع برگرفته از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است (نک : تفضلی، تاریخ، 211-213).
ه ـ متون تاریخی و حماسی: مهمترین کتاب تاریخی ترجمه شده از پهلوی به عربی خداینامه (محمدی، 153-157) در شرح روزگار پادشاهان ایرانی بوده که به نامهای سیرالملوک، سیر ملوک الفرس، شاهنامه، کتب الملوک و نامۀ باستان نیز شناخته میشود. آغاز تدوین خداینامه را باید به زمان خسرو انوشیروان نسبت داد، اما به تدریج و حتى پس از مرگ یزدگرد سوم مطالبی بدان افزوده شد (تفضلی، همان، 270-271). از خداینامه ترجمهها و تألیفهای متعددی به عربی از کسانی چون ابن مقفع، محمد بن جهم برمکی، زادویه پسر شاهویۀ اصفهانی، محمد بن مطیار اصفهانی، هشام بن قاسم اصفهانی، بهرام پسر مردانشاه موبد خورّهشاپور، بهرام پسر مهران اصفهانی و احتمالاً بهرام هروی مجوسی و ابوالفرج ابراهیم بن احمدبن خلف زنجانی موجود بوده است (در اینباره، نک : محمدی، 154). یکی دیگر از مترجمان خداینامه از پهلوی به عربی به احتمال بسیار موسی بن عیسى کسروی بود که، علاوه بر ترجمه، مطالبی از دیگر متون پهلوی و آثاری که داستانهای هندی، بهویژه با درونمایههای بودایی، داشتهاند به مطالب کتاب افزوده بود (روزن، 38، 43). بسیاری از مطالب موجود در تاریخهای دورۀ اسلامی برگرفته از این ترجمهها بوده است. نویسندگان و شاعران فارسیگوی نیز از این ترجمهها بهرۀ بسیار بردهاند. دلایلی وجود دارد که نشان میدهد داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند که جاحظ
( المحاسن...، 286-292؛ نیز نک : «بخشی از المحاسن...»، 18-24) آن را به روایت کسروی آورده، مستخرج از خداینامه بوده و این کسروی، موسی بن عیسى کسروی بوده است (روزن، 30، 32، 40). این داستان درونمایهای هندی، بهویژه بودایی، دارد که بر طبق فضای ایرانی تغییراتی در آن داده شده است (همو، 26). روزن (ص 40) بر این باور است که هرجا جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد اطلاعاتی دربارۀ تاریخ ایران میدهد، این اطلاعات از خداینامۀ کسروی اخذ شده است.
به روایت مسعودی ( التنبیه...، 106)، در 113ق/731م کتابی از پهلوی به عربی برای هشام بن عبدالملک ترجمه شد که تصویر 27 تن از شاهان ساسانی (25 مرد و 2 زن) و وقایع دوران حکومت هریک را شامل میشد. او خود این کتاب را در 303ق/915م در شهر استخر فارس دیده، و بر آن اساس، رنگ لباس، تاج و سلاح اردشیر و یزدگرد سوم را توصیف کرده است. حمزۀ اصفهانی نیز لباسهای شاهان ساسانی را براساس کتابی به نام کتاب صور ملوک بنی ساسان وصف کرده است (ص 44-55). ظاهراً این همان کتابی است که مسعودی از آن یاد کرده است.
مسعودی (مروج...، 2/44) مطالبی نیز از کتابی به نام بنکش ترجمۀ ابن مقفع دربارۀ دژی استوار میان آلان و کوه قفقاز نقل کرده که منسوب به زمان پادشاهی اسفندیار پسر گشتاسپ پسر لهراسپ بوده است. همو از کتاب دیگری با نام سکیسران ترجمۀ ابن مقفع نام برده که شامل مطالبی حماسی دربارۀ افرادی چون افراسیاب، سیاوش و رستم بوده است (همان، 2/267).
کتابی دربارۀ اسکندر و فتوحاتش به یونانی فراهم آمده بود که در اواخر عصر ساسانی از یونانی به پهلوی ترجمه شد و در تدوین خداینامه مورد استفاده قرار گرفت (تفضلی، همان، 304-305). تحریرهایی منثور و منظوم از این داستان که با نام اسکندرنامه شناخته میشود، به عربی و فارسی نیز موجود است (در اینباره، نک : افشار، 9-30؛ کیوانی، 407-410).
متنی نیز به پهلوی دربارۀ شیرین، همسر خسروپرویز، و کنیزش، مشکدانه، موجود بوده است که ابن ندیم از آن با نام مسک زنانه و شاه زنان یاد کرده است (ص 424). خلاصۀ این داستان در المحاسن جاحظ (ص 355) آمده است. نهایةالارب (نک : ص 280-294) نیز داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند را آورده است.
چند متن تاریخی و حماسی دیگر که تماماً یا بخشی از آنها از پهلوی به عربی ترجمه شده بودند، اما اصل و ترجمۀ آنها از میان رفته است، عبارتاند از: سرودهنامۀ پهلوی(شهمردان، 329)، سیرۀ اسفندیار (جاحظ، رسائل، 2/408)، رستم و اسفندیار ترجمۀ جبلة بن سالم، بهرام شوس (= بهرام چوبین) ترجمۀ جبلة ابن سالم (ابن ندیم، 424)، کیلهراسپ شاه ترجمۀ علی بن عبیدۀ ریحانی (همو، 173)، نامۀ پیرانویسه (اسدی طوسی، 46) و داستان شروین دَشتَبی (مثلاً نک : حمزه، 21؛ نیز تفضلی، همان، 274-276).
بهعلاوه، مسعودی از کتابی دربارۀ شاهان و وزیران هند به نام فرزه و سیماس یاد کرده که اصل هندی داشته است و به عربی ترجمه شده بود (همان، 2/406). حمزۀ اصفهانی کتاب سیماس را متعلق به اشکانیان دانسته است (ص 40).
به نوشتۀ سخاوی (ص 246) در زمان پیامبر اسلام(ص) ترجمهای عربی از یک اثر فارسی ]میانه[ سنت سیرهنویسی را به میان عرب برد. اگر این روایت درست باشد، آن اثر باید مشتمل بر سیرۀ یکی از شاهان ساسانی بوده باشد.
و ـ افسانهها: کلیله و دمنۀ پهلوی در 140ق/757م به دست روزبه پسر داذویه مشهور به عبدالله بن مقفع به عربی ترجمه شد (ابن ندیم، 172). این ترجمه به لحاظ نثر و سبک در عربی سابقه نداشت؛ از اینرو، با استقبالی بسیار گرم روبهرو شد و نسخهها و ترجمههای متعددی از آن پدید آمد (دربارۀ نسخههای عربی کلیله و دمنه، نک : رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره»، 97). ابن ندیم (ص 183) کلیله و دمنۀ ابن مقفع را از جملۀ بهترین کتابها نزد همه دانسته است. کلیله و دمنۀ عربی فاقد مقدمۀ پنچه تنترۀ سنسکریت است، اما در عوض دارای 4 باب آغازین است که ترتیب و عنوان آنها در نسخهها متفاوت است: 1. مقدمةالکتاب، 2. بعثة برزویه الی دیار الهند، 3. برزویة الطبیب، 4. عرض الکتاب. پس از این بابهای آغازین، نسخههای عربی کلیله و دمنه غالباً 16 باب اصلی دارند. یکی از این بابها (الفحص عن امر دمنه) احتمالاً افزودۀ ابن مقفع است. 3 باب از این 16 باب (السِّنَّور و الجُرَذ، المَلِک و الطَّیر فنزه، الاسد و الشعهر الصوّام) نیز برگرفته از مهابهارته است (نک : رضایی باغبیدی، همان، 97-98).
پس از ابن مقفع، کسان دیگری نیز کلیله و دمنه را به نظم یا نثر عربی ترجمه کردند، اما ترجمههای آنان از حیث فصاحت به پایۀ ترجمۀ ابن مقفع نمیرسید. برخی از این اشخاص عبارت بودند از: عبدالله بن هلال اهوازی، ابان بن عبدالحمید لاحقی (ابن ندیم، 172، 232)، سهل بن نوبخت فارسی، علی بن داوود، بِشر ابن معتمد، نظامالدین محمد ابن هَبّاریّه، ابوالمکارم اسعد بن خطیر مماتی، جلالالدین احمد نقاش، عبدالمؤمن بن حسن صغانی، شیخ محمدبن عبدالرحیم تره (نک : رضایی باغبیدی، همان، 98-99؛ عظیمی، نیز محجوب، سراسر آثار).
کلیله و دمنۀ عربی ابن مقفع در زمان حکومت نصر بن احمد سامانی (301-331ق/914-943م) به دستور وزیر دانشمندش ابوالفضل بلعمی به فارسی ترجمه شد (فردوسی، 8/254). به نوشتۀ مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری، نصر بن احمد سامانی، رودکی را نیز به نظم کلیله و دمنه تشویق کرد (نک : بهار، 1/323-324؛ قس: فردوسی، 8/255). از کلیله و دمنۀ منظوم رودکی تنها چند بیت در فرهنگهای فارسی برجای مانده است.
ابوالمعالی حمیدالدین نصرالله غزنوی، منشی دستگاه سلطنت غزنویان هند، کلیله و دمنه را در لاهور برای بهرامشاه (حک 512-547ق/ 1118-1152م) به فارسی ترجمه و تألیف کرد. این ترجمه که به کلیله و دمنۀ بهرامشاهی معروف است، در 538 یا 539ق پایان پذیرفت (بهار، 2/256). کلیله و دمنۀ بهرامشاهی در اوج فصاحت و بلاغت و مزین به آیات قرآنی، احادیث نبوی و اشعار دلکش است. این اثر را دومین کتاب نثر فصیح فارسی، پس از گلستان سعدی، دانستهاند (محجوب، 148). کلیله و دمنۀ بهرامشاهی دارای 4 باب آغازین است: 1. دیباچۀ مترجم،
2. مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع، 3. تمهید بزرجمهر بختکان، 4. باب برزویةالطبیب؛ و پس از این بابهای آغازین، 14 باب اصلی دارد (نک : سراسر کتاب).
محمد بن عبدالله بخاری به فرمان سیفالدین غازی، از اتابکان موصل، در فاصلۀ سالهای 541 تا 544ق کلیله و دمنۀ ابن مقفع را به فارسی ترجمه کرد. این ترجمه تحت عنوان داستانهای بیدپای شناخته میشود و برخلاف کلیله و دمنۀ بهرامشاهی، مترجم آن قصد عبارتپردازی و استناد به آیات قرآنی و احادیث و اخبار و ابیات عربی و فارسی (خانلری، 21)، و به عبارتی قصد توضیح، تزیین و بازنویسی متن را نداشته است. بابهای آغازین داستانهای بیدپای عبارتاند از: 1. مقالۀ توحیدیۀ مترجم، 2. داستان برزوی پزشک، 3. آغاز کتاب کلیله و دمنه، 4. برزوی پزشک در آغاز سخن بیفزوده است. داستانهای بیدپای دارای 11 باب اصلی است (نک : سراسر کتاب).
بهاءالدین احمد بن محمود طوسی متخلص به قانعی (د672ق/ 1273م) در حدود سال 658ق کلیله و دمنۀ بهرامشاهی را برای عزالدین کیکاووس از سلاجقۀ آسیای صغیر به نظم درآورد (نک : کلیله و دمنۀ منظوم، سراسر کتاب). مولانا حسین واعظ کاشفی (د 910ق/1504م) نیز کلیله و دمنۀ بهرامشاهی را بازنویسی کرد و آن را به نام امیر شیخ احمد سهیلی، از امرای دربار سلطان حسین بایقرا، انوار سهیلی نام نهاد. در انوار سهیلی مقدمههای کلیله و دمنه و ابیات عربی آن حذف شده است. در عوض، واعظ کاشفی مقدمهای به قلم خویش بدان افزوده است. بهعلاوه، او با استفاده از منابع دیگر، ازجمله گلستان سعدی، مرزباننامه و مثنوی معنوی، شمار حکایات را از 46 به 106 رسانده است (نک : کاشفی، سراسر کتاب). انوار سهیلی را ابوالفضل بن مبارک، معروف به ابوالفضل علامی، وزیر ابوالفتح جلالالدین اکبر پادشاه گورکانی هند (حک 963-1014ق)، در حدود سال 996ق به نثری سادهتر نوشت و در این بازنویسی مفتتح کتاب و باب برزویۀ طبیب را از کلیله و دمنۀ بهرامشاهی بدان افزود و آن را عیار دانش نامید. عیار دانش بعدها توسط مؤلفی ناشناس خلاصه و بازنویسی شد و نگار دانش نام گرفت (رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره»، 103). جلالالدین اکبر یکی از ادبای دربار خویش را نیز به نام مصطفى خالقداد هاشمی مأمور کرد تا نسخهای از پنچه تنتره را که در کتابخانۀ سلطنتی نگهداری میشد، مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه کند. این ترجمه پَنچاکیانه نامیده شد (نک : سراسر کتاب). در همین زمان، فردی به نام تاجالدین ترجمهای بسیار آزاد از هیتُپَدِشۀ1 سنسکریت به فارسی نوشت و آن را مفرح القلوب نامید (رضایی باغبیدی، همان، 90، حاشیۀ 46). هیتپدشه اثر نارایَنه کتابی دارای 43 حکایت است که 25 حکایت را از پنچه تنتره و بقیه را از کتابی ناشناخته اقتباس کرده است (نک : همان، 89-90، دربارۀ دیگر ترجمههای پنچه تنتره و کلیله و دمنه، نیز نک : ص 102-103؛ محجوب، نیز هِـرتِل2، سراسر آثار؛ EI2, IV/503).
به روایت ابن ندیم: «نخستین کسانی که به تصنیف افسانهها پرداختند و آنها را در کتابهایی مدون ساختند و در گنجینهها نگاهداری کردند و برخی از آنها را از زبان جانوران حکایت کردند، ایرانیان باستان بودند. سپس شاهان اشکانی که طبقۀ سوم از پادشاهان ایران بودند، در این کار مبالغت کردند و در روزگار پادشاهان ساسانی بر آن افزوده شد و تازیان آنها را به زبان عربی ترجمه کردند و فصحا و بلغا آنها را گرفتند، سپس به تهذیب و آراستن آنها پرداختند و در معنای آنها داستانهایی مشابه ساختند» (ص 422). او سپس شماری از این کتابها را نام میبرد که از آن میان کتابی با نام هزار افسان هستۀ مرکزی کتابی قرار گرفت که در عربی الف خرافة (همانجا؛ مسعودی، همانجا) و الف لیلة و لیلة (همانجا) و در فارسی هزار و یک شب خوانده میشود.
1. Hitopadeśa. 2. Hertel 3. Bodhisattva
به روایت ابن ندیم ابوعبدالله محمد بن عبدوس جهشیاری تصمیم گرفت تا در کتابی هزار افسانه از افسانههای عربی، ایرانی، رومی و غیره را جمعآوری کند، اما تنها 480 افسانه را گرد آورده بود که درگذشت (ص 423). همو در جای دیگر (ص 232) از چند کتاب دیگر ایرانیان و غیرایرانیان که ابان لاحقی آنها را به شعر عربی برگردانیده بود، چنین نام میبرد: زهر و برداسف (بلوهر و بردانیه؛ همو، 172: بلوهر و بوذاسف)، سندباد (= سندبادنامه) و کتاب ناشناختهای با نام صیام و اعتکاف.
بلوهر و بوذاسف یکی از افسانههای هندی است که در دورۀ ساسانی به پهلوی ترجمه شد و پس از اسلام به عربی درآمد و ابان لاحقی نیز آن را به نظم کشید. موضوع این کتاب زندگی بودا ست. کتابهایی که ابن ندیم (ص 424) با عناوین کتاب البد، بوناسف و بلوهر و بوناسف مفرد آورده، نیز احتمالاً روایتهای دیگری از زندگی بودا بوده است. بوذاسف صورت ایرانی شدۀ واژۀ سنسکریت بُدهیسَتوه3 است که لقب بودا پیش از بودا شدن (= به آگاهی رسیدن) او بوده و بلوهر زاهدی است که راه رسیدن به حقیقت را بدو مینمایاند. از ترجمۀ عربی بلوهر و بوذاسف دو تحریر موجود است: یکی به قلم یکی از پیروان اسماعیلیه و دیگری تحریری که ابن بابویه (ص 577- 638) آورده است (دربارۀ این اثر و تحریرها و ترجمههای آن، نک : ه د، 12/531-536؛ ژیماره، 3ff.). کهنترین ترجمۀ موجود فارسی از بلوهر و بوذاسف، دو قطعۀ منظوم به خط مانوی است که در واحۀ تورفان در ترکستان چین یافت شده است و اکنون در مجموعۀ بزرگ دستنوشتههای مانوی آکادمی برلین نگهداری میشود. این دو قطعه شامل 27 بیت ناقص در بحر رَمَل مُسَدَّس است. احتمالاً این منظومه را نخست شاعری مسلمان در سمرقند یا بخارا سروده و به خط عربی به نگارش درآورده است (هنینگ، 8-9). شاید شاعر این منظومه رودکی بوده باشد، زیرا دو منظومۀ دیگر او
( کلیله و دمنه و سندبادنامه) نیز در همین بحر سروده شده است (نیز نک : همو، 91-98). در این دو قطعه نام بلوهر و بوذاسف به صورت بیلوهر و بودیسف آمده است.
دربارۀ منشأ سندبادنامه اختلاف نظر بوده، اما مسعودی (همان، 1/90) منشأ آن را هند دانسته است. ابن ندیم (ص 423) نیز هند را ترجیح داده است. این کتاب احتمالاً در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به پهلوی درآمده بود (نک : تفضلی، تاریخ، 299). ابن ندیم (ص 424) دو روایت از آن را نام برده
است: سندباد کبیر و سندباد صغیر. مترجم این کتاب از پهلوی به عربی احتمالاً موسی بن عیسى کسروی بوده است که در سدۀ 3ق میزیست (مینوی، 170). سندبادنامه به دستور امیر نوح بن نصر سامانی (331-343ق/943-954م) یا امیر نوح بن منصور سامانی (366-387ق/977-997م) به دست خواجه عمید ابوالفوارس قنارزی به فارسی ترجمه شد. بعد از قنارزی دو تهذیب از سندبادنامه به فارسی صورت گرفت: یکی از شمسالدین دقایقی مروزی (اواخر سدۀ 6ق/12م) و دیگری از ظهیرالدین سمرقندی (سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7ق/12 و 13م). سندبادنامهای که امروز در دست است، همین تهذیب ظهیرالدین سمرقندی است (نک : تفضلی، همان، 300).
یکی دیگر از دورههای شکوفایی ترجمه از سنسکریت به فارسی دورۀ پادشاهی اکبرشاه گورکانی بود. البته پیش از او نیز شاه فیروز تغلق دستور داده بود کتابهایی را از سنسکریت به فارسی ترجمه کنند. یکی از این کتابها با نام دلایل فیروزشاهی ترجمۀ عزالدین خالدخانی در فلسفه، نجوم و طالعبینی بود (مُدی، 4-5). منظومۀ مهابهارته نیز در زمان زینالعابدین پادشاه کشمیر از سنسکریت به فارسی ترجمه شد، اما این ترجمه بر جای نمانده است (رضایی باغبیدی، «معرفی...»، 151). شمار کتابهای ترجمه شده را در دورۀ اکبرشاه 11 کتاب نوشتهاند که مهمترین آنها عبارت بودند از: 1. مهابهارت (= مهابهارته) یا رزمنامه، ترجمۀ میرغیاثالدین علی قزوینی مشهور به نقیبخان، مولانا عبدالقادر بدائونی، شیخ سلطان تهانیسَری، ملا شِری و شیخ فیضی (مدی، 13)؛ 2. راماین (= رامایَنه)، ترجمۀ نقیب خان، بدائونی و تهانیسری؛ 3. آتهربن (= اَتهَروَوِده1)، ترجمۀ حاجی ابراهیم سرهندی (همو، 9)؛ 4. بخشی از منظومۀ مهابهارته به نام نل (= نله) و دمن (= دَمَیَنتی2)، ترجمۀ ابوالفیض فیضی دکنی(نک : ذاکرالحسینی، 122-125). مهمترین متن ترجمه شده به فارسی پس از دورۀ اکبرشاه، اوپَنیشَدها (= اوپانیشادها) بود. محمد داراشکوه (د 1069ق/1659م) پسر شاهجهان (حک 1037- 1068ق/ 1628-1658م) به یاری برخی از دانشمندان تعداد 50 اوپنیشد را به فارسی ترجمه کرد و آن را سرّ اکبر نامید (نک : امامی، 676، 679-680). از طریق همین ترجمه بود که اروپاییان با فلسفۀ هند آشنا شدند و دانش هندشناسی زاده شد.
1. Atharvaveda. 2. Damayantī.
مآخذ: آبی، منصور، نثرالدرر، به کوشش منیره محمد مدنی و حسین نصار، قاهره، 1990م؛ ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1882م؛ ابن ابی رندقه، محمد، سراج الملوک، اسکندریه، 1289ق؛ ابن بابویه، محمد، کمالالدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1390ق؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1885م؛ ابن ندیم، الفهرست، بیروت، 1398ق/1978م؛ ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، بهکوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1964م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، الحکمة الخالدة، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1358ش؛ ابونصر قمی، حسن، المدخل الى علم احکام النجوم، بـه کوشش جلیـل اخوان زنجانـی، تهـران، 1375ش؛ اسـدی طوسـی، لغـت
فرس، بـه کوشش محمـد دبیر سیاقـی، تهران، 1336ش؛ افشـار، ایـرج، مقدمه بـر اسکندرنامه، تهران، 1343ش؛ امامی، علیاشرف و محمدجواد شمس، «اوپنیشاد»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبهقاره، تهران، 1384ش، ج 1؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، 1936م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1403ق؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1381ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکن، 1958م؛ همو، القانون المسعودی، حیدرآباد، 1956م؛ پنچاکیانه (ترجمۀ پنچه تنتره) از مصطفى خالقداد هاشمی، به کوشش جلالی نائینی و دیگران، تهران، 1363ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ همو، «جاویدان خرد و خردنامه»، تحقیقات اسلامی، 1374ش، س 10، شم 1-2؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، بیـروت، 1398ق؛ ثعالبـی، عبدالملک، یتیمـةالدهر، بـه کوشش محمد عبدالمجیـد، قاهره، 1956م؛ جاحظ، عمرو، «بخشی از المحاسن و الاضداد»، ترجمۀ علیبهرامیان، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه (نک : هم ، روزن)؛ همو، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968م؛ همو، رسائل، به کوشش محمد هارون، بیروت، 1965م؛ همو، المحاسن والاضداد، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، 1411ق؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1357ق/1938م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، 1961م؛ خانلری، پرویز، «سخنی دربارۀ اصل کتاب»، داستانهای بیدپای (هم)؛ خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1367ش؛ داستانهای بیدپای (کلیله و دمنه)، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، 1369ش؛ ذاکرالحسینی، محسن، «مثنوی نل و دمن»، نامۀ فرهنگستان، 1384ش، س 7، شم 1؛ رازی، محمد بن زکریا، تبصرةالعوام، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313ش؛ رضایی باغبیدی، حسن، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، نامۀ فرهنگستان، 1375ش، س 2، ش 1؛ همو، «معرفی زبان و ادبیات سنسکریت»، مهر و داد و بهار، به کوشش امیرکاووس بالازاده، تهران، 1377ش؛ همو، «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، نامۀ فرهنگستان، 1379ش، س 4، شم 3؛ روزن، بارون و.، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، 1382ش، شم 15؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، بیروت، 1403ق/1983م؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1363ش؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛ عباس، احسان، عهد اردشیر، بیروت، 1967م؛ عظیمی، عباسعلی، شرح حال و آثار ابن مقفع، تهران، 1355ش؛ غزالی، محمد، نصیحةالملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1351ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف و ع. آذر، مسکو، 1970م؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ کاشفی، حسین، انوار سهیلی، تهران، 1341ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ ابوالمعالی نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1355ش؛ کلیله و دمنۀ منظوم، ناظم: احمد قانعی طوسی، به کوشش ماگالی تودوا، تهران، 1358ش؛ کیوانی، مجدالدین، «اسکندرنامهها»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، تهران، 1384ش، ج 1؛ مجتبائی، فتحالله، «ملاحظاتی دربارۀ اعلام کلیله و دمنه»، مجلۀ زبانشناسی، 1363ش، س 1، شم 2؛ همو، نحو هندی و نحو عربی، تهران، 1383ش؛ محجوب، محمدجعفر، دربارۀ کلیله و دمنه، تهران، 1349ش؛ محمدی، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، 1356ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965م؛ مینوی، مجتبى، پانزده گفتار، تهران، 1346ش؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک، رم، 1911م؛ نهایةالأرب، منسوب به اصمعی، به کوشش محمدتقـی دانشپـژوه، تهران، 1374ش؛ هنینـگ، و. ب.، «قـدیمترین نسخۀ شعـرفارسی»، ترجمۀ احسان یارشاطر، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، 1337ش، س 5، شم 4؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:
برخی از دیگر ترجمههای یوحنا و گوندیسالوو بدین قرار است: رسالۀ ارسطو به اسکندر در حفظ تندرستی (بخشی از سر الاسرار منسوب به ارسطو) که سنت سر الاسرار را در غرب رواج داد؛ احصاء العلوم فارابی (گراردوس نیز بعدها آن را ترجمه کرد)؛ بخشی از الشفاء ابن سینا، مقاصد الفلاسفۀ غزالی و ینبوع الحیاة ابن جبیرول که بر سکولاریسم مسیحی تأثیری بسزا داشتند؛ و نیز شماری از آثار تنجیمی ماشاء الله، ابوعلی خیاط، قبیصی، بتانی، ابن دایه، و به ویژه ترجمۀ المدخل الکبیر ابومعشر(در 1133م). یوحنا خود در 1142م منتخب احکام نجوم12 را بر اساس آثار تنجیمی یاد شده نوشت و گوندیسالوو نیز 3 رساله بر اساس ینبوع الحیاة ابن جبیرول و تقسیمات فلسفه1 را با اقتباس از احصاء العلوم فارابی، اما مفصلتر، نوشت که بر آثار مایکل اسکات، آلبرتوس کبیر و رابرت کیلواردبای2 تأثیری چشمگیر داشت (اشتاین اشنایدر، همان، 40-50؛ سارتن، II/169-173).
1. De divisione philosophiae. 2. R. Kilwardby 3. Plato of Tivoli/ Plato Tiburtinus 4. Savasorda 5. Almansoris Iudicia seu Propositiones/Centum Propositiones. 6. »Abraham Judaeus...« 7. De motu stellarum. 8. Leonardo Fibonacci 9. Albertus Magnus 10. Hibuur ha-meshiha we-ha-tish-borat
11. Liber Embadorum. 12. Hermannus Dalmata /Sclavus, Herman of Carinthia/ the Carinthian 13. Robert of Ketton 14. Atahuil alalem. 15. Polemische...
پلاتوی تیولی3 هنگام کار در بارسلون(1132-1145م) با همکاری ابراهیم برخیه/برحیۀ یهودی (مشهور به ساواسوردا = صاحب الشرطه4 استخراج الساعات عمرانی، احکام الموالید ابوعلی خیاط و کتابی با عنوان فصول احکام نجوم منصوری5 (1136م) را به لاتینی درآورد. در این همکاری، ابراهیم که خود نویسندهای عبری نگار بود، این آثار را از عربی به عبری، و پلاتو از عبری به لاتینی ترجمه میکرد (نک : اشتاین اشنایدر، «ابراهیم یهودی...6»، 2). ترجمۀ عربی به لاتینی به واسطـۀ زبان بومـی (غالباً کاستیلـی و کاتالان و گاه عبری) دست کم تا سدۀ 17م رواج داشت (نک : ادامۀ مقاله). ابراهیم احتمالاً در ترجمۀ عربی حنین یا قسطا بن لوقا از الاکر تئودُسیوس، زیج بتانی (با نام دربارۀ حرکت ستارگان7) و کتاب الاربعۀ بطلمیوس (نخستین ترجمۀ لاتینی اثری از بطلمیوس در 1138م، از روی ترجمۀ عربی ابراهیم بن صلت) با پلاتو، و در ترجمۀ کتاب اسطرلاب مجریطی با رودُلف بروگسی همکاری داشت (همو، «ترجمهها»، شم 3, 5, 98, 104، «ابراهیم یهودی»، 22ff. ، «ابراهیم بن عزرا»،59-60, 107-108 ؛ سارتن، II/177-178؛ لوی، 23؛ مینیو پالوئلو، 31-32). لئوناردو فیبوناچی8 و آلبرتوس ماگنوس9 (آلبرت کبیر) از ترجمههای نسبتاً دقیق پلاتو و ابراهیم بهرۀ بسیار بردند. پلاتو در گزینش آثار برای ترجمه، بتانی را به سبب دوری از زیادهگویی بر بطلمیوس، و ابن صفار را به لحاظ دقت علمی بر دیگر نگارندگان آثاری دربارۀ اسطرلاب ترجیح میداد (همو، 31). وی نسبت به دیگر مترجمان معاصر خود، این امتیاز را داشت که آثاری را نیز از عبری به لاتینی درآورد (شاید کهنترین ترجمههای عبری به لاتینی). از جمله در 1145م کتاب هندسهای را که همکارش ابراهیم برخیه در 1116م بر اساس مآخذ عربی تألیف کرده بود10، با عنوان «کتاب اماکن11» یا هندسۀ عملی به لاتینی درآورد. این ترجمه یکی از مآخذ اصلی فیبوناچی بود و در کنار ترجمۀ لاتینی جبر خوارزمی (که در همان سال فراهم آمد) اروپای لاتینی را با علم جبر آشنا ساخت (اشتاین اشنایدر، «ابراهیم یهودی»، 17-22؛ سارتن، II/179).
هرمان اهل دالماتیا یا هرمان اسلاو یا کارینثیایی12 از دیگر
مترجمان نامدار آن روزگار، در دورۀ فعالیت خود در اسپانیا، افزون بر همکاری با رابرت کتونی13 در ترجمۀ قرآن به لاتینی و نیز ترجمۀ دو رسالۀ ضد اسلامی (نک : ادامۀ مقاله)، در 1138م رسالهای در اخترشماری از سهل بن بشر (تحاویل [سنی] العالم14)، و شاید [تحریر مجریطی از] زیج خوارزمی را در حدود سال 1140م به لاتینی درآورد. ترجمۀ وی از المدخل الی علم احکام النجوم که در همین سال به پایان رسید، از ترجمۀ پیشین یوحنای اسپانیایی و دومینیکوس گوندیسالینوس در 1133م بهتر بود. هرمان در 1143م تسطیح الاکر بطلمیوس و شرح مجریطی بر این اثر را به لاتینی برگرداند. انتساب این ترجمه به شاگردش رودلف بروگسی نادرست است (اشتاین اشنایدر، «ادبیات...15»، 113, 231، «ترجمهها»، 33-34, 67-68 ؛ دوئم، III/171-176؛ سارتن، II/173-174, 176). هرمان با استفاده از دو روایت نخستین ترجمههای منسوب به آدلارد باثی از اصول اقلیدس، روایت لاتینی تازهای از این اثر فراهم آورد. چون در روایت لاتینی هرمان (دست نویس لاتینی شم 16646 کتابخانۀ ملی پاریس) بسیاری از اصطلاحات ریاضی عربی به صورت آوانگاری شده آمده است که در روایتهای لاتینی آدلارد دیده نمیشود، میتوان دریافت که هرمان در این کار به روایتهای عربی اصول اقلیدس نیز مراجعه کرده است(کلاگت، «ترجمه»، 26-27).
رابرت چستری، اخترشناس، ریاضیدان و کیمیاگر انگلیسی که گویا بر خلاف پنداشت بسیاری از محققان، با رابرت کتونی، مترجم قرآن به لاتینی یکی نیست، مترجمی نامدار بود که برخی آثار ریاضی، نجومی، تنجیمی و کیمیایی دورۀ اسلامی را به لاتینی ترجمه کرد. بیگمان مهمترین کار وی، ترجمۀ لاتینی جبر و مقابلۀ خوارزمی است که در 1145م در سگوویا به انجام رسید. پژوهشگران تاریخ ریاضیات این ترجمه را نقطۀ آغاز علم جبر در اروپا دانستهاند. گراردوس کرمونایی نیز بعدها این اثر را به لاتینی ترجمه کرد، اما این ترجمه رواج چندانی نیافت. رابرت «ترکیب کیمیا» منسوب به خالد بن یزید و صناعة الاحکام کندی را نیز به لاتینی درآورد. وی همچنین در 1149-1150م زیجی بر اساس زیج بتانی و زرقالی برای نصف النهار لندن نوشت و ترجمۀ لاتینی آدلارد از تهذیب زیج خوارزمی را نیز برای همین نصف النهار تنظیم کرد. رابرت نخستین کسی بود که واژۀ سینوس را در برابر واژۀ جیب مثلثات عربی به کار برد (اشتاین ـ
اشنایدر، همان، 67-73؛ کارپینسکی، «رابرت»، 23-32؛ روسکا، «کیمیاگران ..1»، 31-37, 47-48؛ سارتن، II/175-177). آدریان رومانوس (1561- 1615م)، ریاضیدان هلندی، با بهره گیری از ترجمۀ رابرت نگارش تفسیری بر جبر خوارزمی را آغاز کرده بود که تنها مقدمۀ آن در 72 صفحه در 1598 یا 1599م چاپ شده است (نک : بُسمانس، 267-287). کارپینسکی در 1915م ترجمۀ رابرت را همراه با ترجمۀ انگلیسی و حواشی و توضیحات در نیویورک به چاپ رسانده است.
هوگوی سانتالایی2، اختربین و کیمیاگر اسپانیایی که در سالهای 1119-1151م در خدمت اسقف طرسونه3 بود، تهذیب فصول الفرغانی بیرونی را به لاتینی درآورد. وی رسالۀ مجعولی منسوب به ارسطو، دو اثر احکام نجومی ماشاء الله یهودی، کتابی در رمل، کتاب العلل منسوب به آپولونیوس تیانایی(= سر الخلیقة و صنعة الطبیعة بلینوس) و «ثمرۀ» منسوب به بطلمیوس را نیز به لاتینی ترجمه کرد. کهنترین ترجمۀ لاتینی کتاب کیمیایی مشهور «لوح زمردین» (زبرجد) نیز از او ست (ناو، 99-106؛ روسکا، «لوح زمردین4»، 177-180 ؛ اشتاین اشنایدر، همان، 35-37؛ سارتن، II/174-175).
در نیمۀ دوم سدۀ 12م، گراردوس کرمونایی(ه م)، بزرگترین مترجم عربی به لاتینی و یکی از بزرگترین مترجمان تاریخ، چنان که شاگردانش روایت کردهاند، در حدود سال 1114م در کرمونای لُمباردی زاده شد. در 1167م به سبب شیفتگی به مجسطی بطلمیوس که به لاتینی درنیامده بود، به طلیطله رفت و تا 1175م که ترجمۀ مجسطی را به پایان رساند، همچنان عربی نمیدانست یا دست کم بهرهای اندک از آن داشت و برای ترجمۀ این آثار به مسلمانان و یهودیان بومی تکیه داشت. گراردوس سپس تا هنگام مرگ در 1187م با فعالیتی شگرف به کار ترجمۀ آثار علمی از عربی به لاتینی مشغول شد. در کارنامه و زندگینامۀ وی که شاگردانش به ترجمۀ او از الصناعةالطبيۀ جالينوس پيوست کردهاند، سیاههای از 71 ترجمه ــ برخـی بسیار مفصل و برخی مختصـر ــ آمده است که البته برخی ترجمههای معتبر گراردوس در آن دیده نمیشود. شمار ترجمههای وی یا منسوب به وی، چندان است که حتى برشمردن مؤلفانی که آثارشان را به لاتینی درآورد، سخن را به درازا میکشاند؛ چه بسا که برخی از ترجمههای منسوب به گراردوس تنها زیر نظر او و توسط شاگردانش به انجام رسیده باشد. برخی از این آثار ترجمههای عربی آثار یونانی ارسطو، اقلیدس، ارشمیدس، آپولونیوس، تئودُسیوس، منلائوس، بطلمیوس،
جالینوس، و بسیاری از آنها تألیفات دانشمندان دورۀ اسلامی همچون خوارزمی، بنوموسى، فرغانی، نیریزی، ابن هیثم، جابر بن افلح، ابن سینا، ابن ماسویه، ابن سرابیون و اسحاق بن سلیمان اسرائیلی بود. برخی از این آثار پیشتر نیز به لاتینی درآمده بود، همچون اصول اقلیدس که گراردوس ترجمهای بهتر از ترجمۀ آدلارد فراهم آورد، جوامع علم النجوم و الحرکات السماویة5 فرغانی که البته به اندازۀ ترجمۀ گوندیسالووـ یوحنای اشبیلی رواج نیافت، و جبر خوارزمی که آن نیز به اندازۀ ترجمۀ رابرت چستری شهرت نیافت، اما برخی دیگر همچون القانون فی الطب ابن سینا و الکناش الصغیر ابن سرابیون، برای نخستین بار بود که به لاتینی ترجمه میشد (اشتاین اشنایدر، همان، 16-32؛ سارتن، II/338-344).
در مقایسهای بسیار کلی ترجمههای گراردوس و شاگردانش با ترجمههای حنین و مکتب وی، میتوان گفت که مکتب ترجمۀ طلیطله شاید تنها از نظر تنوع موضوع آثار ترجمه شده بر مکتب حنین برتری داشت؛ اما از نظر صحت و دقت و حتى کمیت، به هیچ وجه با آن قابل مقایسه نبود. به طور مثال گراردوس در ترجمۀ لاتینی الکناش الصغیر که شاید یکی از نخستین ترجمههای وی، دست کم در زمینۀ پزشکی بود، در بسیاری از موارد کورکورانه از متن عربی پیروی کرده است. وی بسیاری از واژگان معرب یونانی را نشناخته، و در نتیجه گاه آنها را ترانویسی کرده، و گاه برابرنهاد تازهای برای آنها پیشنهاد کرده است؛ در مواردی نیز با بدخوانی متن عربی سخت به خطا افتاده است. گویا همین موضوع، در نیمۀ نخست سدۀ 16م آندرئاس آلپاگوس را بر آن داشت که ترجمههای لاتینی گراردوس از این کتاب و نیز القانون و الارجوزة فی الطب ابن سینا را اصلاح کند و روایت لاتینی تازهای پدید آورد (در این باره، نک : داک، ابن سرابیون، نیز ه د، گراردوس کرمونایی؛ ذیل، آندرئاس آلپاگوس).
1. Arabische... 2. Hugo Sanctalliensis/ Hug of Santalia 3. Tarazona 4. Tabula Smaragdina.
5. Compilatio Astronomica. 6. Peter The Venerable (Peter of Clony) 7. Master Peter of Toledo
8. Peter of Poitiers
76. Ebro
77. Archdeacon
3. Aegidius de Thebaldis of Parma
4. Petrus de Regio 5. Jacme 6. Miscellanea, ed. S. Foster, London, 1659. 7. Christianus Ravius (Christian Rau/ Ravis) 8. E. Halley
ترجمه در خدمت اسلام ستیزی: در حدود سال 1141م پیتر ارجمند6، روحانی بلندپایۀ مسیحی که قدرت یافتن مسلمانان در اسپانیا را مخالف منافع کلیسا میدانست، بر آن شد که شماری از آثار اسلامستیز را به لاتینی ترجمه کند. وی فردی به نام استاد پیتر طلیطلی7 را به ترجمۀ یکی از آثار مشهور احتجاجی مسیحی یعنی رسالة عبدالله بن اسماعیل الهاشمی الی عبدالمسیح بن اسحاق الکندی و رسالة الکندی الی الهاشمی گمارد. اما چون آشنایی این فرد با زبان لاتینی به اندازۀ کافی نبود، یکی از نزدیکان خود به نام پیتر اهل پواتیه8 را به دستیاری او گمارد تا عبارات لاتینی وی را که آشفته و نامهذب بود،
ویرایش کند و این یک، ترجمۀ لاتینی را به صورت نامۀ منظوم کوتاهی که به کار عموم بیاید، درآورد. پیتر همچنین دو تن از خبرگان فن ترجمه از عربی به لاتینی را که بر هر دو زبان تسلط داشتند و در آن روزگار در نزدیکی نهر ابرو1 به کار تنجیم مشغول بودند، یعنی رابرت کتونی از انگلستان را که سرشمّاس2 کلیسای پامپلونا (مرکز ایالت ناوار اسپانیا) بود و نیز هرمان اهل دالماتا به کار ترجمۀ قرآن به لاتینی گمارد و چندی بعد فردی مسلمان به نام محمد را نیز به یاری این دو مترجم مسیحی فرستاد. هرمان همچنین در 1142م رسالۀ نسب الرسول سعید بن عمر را با عنوان «ظهور محمد و پیروانش3» و مسائل ابی الحارث عبدالله بن سلام را که پرسش و پاسخ مجعولی است میان عبدالله بن سلام یهودی و پیامبر اسلام با نام «آیین محمدی4» به لاتینی درآورد. رابرت نیز مجموعهای از روایات موسوم به اسرائیلیات را همراه با تاریخچهای از صدر اسلام تا هنگام خلافت حسن بن علی(ع) به لاتینی درآورد. این روایات لاتینی که بسیار مغرضانه تنظیم شده بودند، تأثیری شگرف بر غرب مسیحی داشت و به ویژه ترجمۀ لاتینی رابرت ـ هرمان پایۀ همۀ نخستین ترجمههای قرآن به زبانهای مهم اروپایی بود. دستنویس ترجمۀ لاتینی قرآن به خط خود رابرت کتونی با شمارۀ 1162 در کتابخانۀ آرسنال پاریس محفوظ است. اما در نسخ متأخر نام مترجم را رابرت چستری نوشتهاند و برخی نیز این دو را یکی گرفتهاند (اشتاین اشنایدر، «ادبیات»، 113, 231، «ترجمهها»، 33-34, 67-73؛ سارتن، II/173-177؛ کریتسک، 309-311؛ نیز پیرسُن، 431). همۀ این رسالهها به همراه مقدمهای از موریس دُ مونتبوآسیه ظاهراً در 3 چاپ مختلف در 3 یا 5 جلد در 1543م توسط ناشری مشهور به نام تئودُر بیبلیاندر5 (ترجمۀ یونانی نام خانوادگی وی: بوخمان) در بازل به چاپ رسید و دو بار نیز در 1550 و 1556م با مقدمۀ مارتین لوتر در زوریخ منتشر شد. نخستین ترجمۀ قرآن به زبانهای جدید ترجمۀ ایتالیایی آندرئا آریوابنه6 است که در 1547م به چاپ رسید. به رغم آنکه به ترجمه از عربی تصریح دارد، بیشک از روی ترجمۀ رابرت به ایتالیایی درآمده است.
ترجمه به لاتینی در سدۀ 13م: در اوایل این سده، مساعی امپراتور فردریک دوم در تأثیرپذیری اروپاییان از فرهنگ و تمدن اسلامی نقشی بسزا داشت که یقیناً در ادامه یافتن جریان ترجمه از عربی به لاتینی بیتأثیر نبود. اما این جریان دیگر اهمیت و اعتبار سدۀ پیش را نداشت و روزگار درخشش مترجمان بزرگ نیز بیگمان سرآمده بود، زیرا بیشتر آثار مهم و
تأثیرگذار تمدن اسلامی به لاتینی درآمده بود و ترجمههای این سده و نیز سدههای بعدی، جز در مواردی انگشتشمار یا ترجمۀ مجدد این آثار بود یا ترجمۀ آثاری به مراتب کم اهمیتتر. در این روزگار اسپانیا همچنان مهمترین مرکز انتقال فرهنگ و تمدن اسلامی به اروپا بود. برخی از مهمترین مترجمان این روزگار و شماری از ترجمههای آنان بدین قرار است:
آلفرد سارشلی فیلسوف و دانشمند انگلیسی اواخر سدۀ 12 و اوایل سدۀ 13م، افزون بر ترجمۀ بخش کیمیای الشفاء ابن سینا، کتاب النبات منسوب به نیکولای دمشقی را که اسحاق بن حنین و ابن طیب به عربی درآورده بودند، به لاتینی ترجمه و شرح کرد (اشتاین اشنایدر، «ترجمهها»، 4؛ سارتن، II/562-563).
مایکل اسکات فیلسوف نامدار اسکاتلندی و اختربین و مترجم دربار فردریک دوم کتاب نجومی بطروجی را در 1217م به لاتینی درآورد که در 1259 به عبری و در 1528م بار دیگر از عبری به لاتینی ترجمه و این روایت اخیر در 1531م در ونیز چاپ شد. وی پیش از 1220م نخستین ترجمۀ تاریخ الحیوان ارسطو را ارائه کرد که تا سدۀ 15م مرجع اهل فن بود. او همچنین کتاب السماء ارسطو را مطابق معمول همراه با العالم که به خطا به وی منسوب است و نیز کتاب الحیوان ارسطو و شرح ابن رشد و چند اثر دیگر را به لاتینی درآورد. مایکل اسکات یکی از معرفان فلسفۀ ابن رشد در جهان لاتینی بود. او و آلفرد سارشلی نمایندگان نسل جدیدی از مترجمان اروپایی بودند که بیشتر به تألیف گرایش داشتند تا ترجمه (اشتاین اشنایدر، همان، 55-58؛ لکلر، II/451-459؛ سارتن، II/579-582).
استفان سرقسطی الاعتماد فی الادویة المفردۀ ابن جزار را که پیشتر کنستانتین روایت لاتینی تلخیص شدۀ آن را به خود نسبت داده بود، به طور کامل به لاتینی درآورد. پدرو گالیگو راهب فرانسیسی اسپانیایی و کشیش اعترافنیوش آلفونسوی دهم (ملقب به فرزانه) پیش از برتخت نشستن وی، کتاب اصناف الحیوان ارسطو را از روی یک تلخیص عربی، با مراجعه به شرح ابن رشد و نیز ترجمۀ مایکل اسکات، به لاتین درآورد. مترجمان دیگری چون سالیوی پادوایی، ویلیام (گیوم) لونیسی، تئودُریک انطاکی و فیلیپ طرابلسی نیز در همین روزگار فعالیت داشتند (اشتاین اشنایدر، همان، 75, 78, 80؛ سارتن، II/562-563).
1. Ebro 2. Archdeacon 3. De generatione Machumet/Muhamet et nutritura ejus/eius. 4. Doctrina Machumetis/Muhamet. 5. Theodore Bibliander 6. Andrea Arrivabene
در نیمۀ دوم سدۀ 13م یهودی ناشناسی به نام بوناکوزا کلیات ابن رشد را در 1255م در پادوا از عربی یا عبری به لاتینی درآورد. آرمانگو پسر بلز پزشک و مترجم فرانسوی برخی آثار عربی را به واسطۀ ترجمههای عبری یا دست کم با
کمک روایات عبری آنها به لاتینی درآورد. از جمله الارجوزة فی الطب ابن سینا (از عبری به لاتینی)، مقالة فی تدبیر الصحة ابن میمون (در 1290م). برخی ترجمۀ کلیات ابن رشد ترجمۀ بوناکوزا را به غلط به وی نسبت دادهاند (اشتاین اشنایدر، همان، 6, 8؛ سارتن، II/831-832). هرمان آلمانی شروح متوسط ابن رشد بر اخلاق، فن خطابه و شعر ارسطو و شرح فن خطابۀ فارابی را به لاتینی درآورد (همو، 833-II/832). مهمترین ترجمۀ لاتینی این سده بیگمان از آن فرج بن سلیم بود که کتاب سترگ الحاوی رازی را ترجمه کرد و مطابق معمول بسیاری از ترجمههای پزشکی آن روزگار، واژهنامهای نیز بدان افزود. این کار در 1279م پایان یافت. در 1282م نسخۀ مصور زیبایی از این ترجمه در 5 مجلد فراهم آمد که اینک در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود. این ترجمه در 1486م در برشا به چاپ رسید. فرج بن سلیم تقویم الابدان ابن جزله را نیز در حدود سال 1280م ترجمه کرد (لکلر، II/464-467؛ اشتاین اشنایدر، همان، 14؛ سارتن، II/833-834)
ترجمه به زبانهای اروپایی در سدۀ 13م و پس از آن: آلفونسوی دهم (سل 1252-1284م)، پادشاه دانشور کاستیل و لئون، پیش از رسیدن به سلطنت در سرزمینهایی زیست که به تازگی از دست مسلمانان خارج شده بود و همچنان تحت سیطرۀ فرهنگ اسلامی بود. آلفونسو پس از برتخت نشستن، با گرد آوری شماری از دانشوران مسیحی و یهودی ــ از جمله یهودا ابن موسى، اسحاق بن سید، ابراهیم طلیطلی و سموئیل هه ـ لوی ملقب به ابوالعافیه ــ ترجمۀ از عربی به کاستیلی شماری از آثار مشهور تمدن اسلامی را رهبری کرد. دست کم دو تن، یعنی آئگیدیوس تبالدیسی1 از پارما و پتروس رجیویی2 (کاتب مخصوص آلفونسو) نیز به ترجمۀ این متون به لاتینی گمارده شدند. برخی از این آثار بدین قرار است: کتاب الاربعۀ بطلمیوس همراه با شرح علی بن رضوان توسط مترجمی ناشناس؛ البارع فی احکام النجوم ابن ابی رجال ترجمۀ یهودا بن موسى؛ فی هیئة العالم ابن هیثم ترجمۀ ابراهیم طلیطلی. این 3 روایت کاستیلی بعدها به لاتینی درآمد. همچنین یهودا بن موسى و گیان آرمون داسپا با ترجمۀ صور الکواکب صوفی و اقتباس از چند رسالۀ نجومی دیگر اثری در 4 مقاله در باب ستارگان نوشتند. البته این ترجمهها فقط منحصر به آثار ریاضی، نجومی و احکام نجومی نبود، بلکه اثری چون کلیله و دمنه نیز به فرمان وی ترجمه شد (لکلر، II/441-442؛ اشتاین اشنایدر، همان، 3,15, 39, 76؛ سارتن، II/834-844). در اواخر این سده و ربع نخست سدۀ 14م نیز به فرمان دینیش آزاده، نوۀ آلفونسوی دهم و شاه پرتغال
(1279-1325م) شماری از آثار عربی به پرتغالی ترجمه شد که کهنترین نمونههای نثر پرتغالی به شمار میروند(همو، II/844-845).
در سدۀ 14م شمار ترجمههای عربی به لاتینی به طرز چشمگیری کاهش یافته بود. در ربع نخست این سده استفانوس آرنالدی (یا آرلاندی)، از مردم بارسلون، در مون پلیه برآمد. وی چند اثر عربی را به لاتینی درآورد و شمار قابل توجهی از ترجمههای لاتینی نیز بدو منسوب است (همو، III/426-427). یهودا بُنسنیور که به آلفونسوی سوم و سپس ژاکمۀ3 دوم (سل 1297-1327م)، پادشاهان آراگون خدمت میکرد، پیش از 1298م، ترجمۀ مجموعهای از امثال را به کاتالان آغاز کرد. میان این اثر و مختار الجواهر ابن جبیرول شباهت بسیار وجود دارد. در 1402م نیز یعقوب صدیق، پزشک فیگوئروا (حاکم وقت سانتیاگو) این امثال را از کاتالان به کاستیلی درآورد. یهودا در 1313م نیز اثری پزشکی را برای پادشاه به کاستیلی ترجمه کرد (همو، III/427)
1. Aegidius de Thebaldis of Parma 2. Petrus de Regio 3. Jacme
بنچیونی نیز آثار فرغانی و رازی را به واسطۀ ترجمههای فرانسوی به ایتالیایی ترجمه کرد. رمون دو بزیه بخشی از متن کاستیلی کلیله و دمنه را در حدود سال 1305م به لاتینی درآورد و بعدها با انتحال بخشی از ترجمۀ لاتینی جوانی کاپوایی که به واسطۀ عبری صورت گرفته بود، کار خود را تکمیل کرد. ژان دوپلان در 1304م کلیات فی الادویة المفردۀ ابن رشد را از روی ترجمۀ عبری آن به لاتینی درآورد. در سدههای بعدی شمار ترجمههای عربی به لاتینی انگشتشمار، اما قابل توجهاند. از جمله آندرئاس آلپاگوس در ربع نخست سدۀ 15م، القانون فی الطب و الارجوزة الطبیۀ ابن سینا و نیز الکناش الصغیر ابن سرابیون را به لاتینی درآورد. این هر 3 کتاب را پیشتر گراردوس به لاتینی درآورده بود و چنین مینماید که آلپاگوس به جای ارائۀ یک ترجمۀ جدید روایتهای لاتینی گراردوس را اصلاح کرده باشد. با این همه، ترجمههای وی خیلی دیر، و پس از آنکه ترجمههای گراردوس بارها به چاپ رسید، منتشر شدند و در نتیجه تأثیر چندانی بر پزشکی اروپا نداشتند.
در سالهای 1651-1663م جان والیس، ریاضیدان انگلیسی با استفاده از ترجمۀ لاتینی بخشی از تحریری از اصول اقلیدس که به خطا به نصیرالدین طوسی منسوب شده است (دربارۀ این اثر، نک : ه د، تحریر اقلیدس)، توجه اروپاییان را به مبحث نظریۀ خطوط متوازی جلب کرد. در 1657م همین تحریر به لاتینی ترجمه و در رم به چاپ رسید. این روایت لاتینی در پژوهشهای اروپاییان دربارۀ خطوط متوازی و کشف هندسههای نااقلیدسی
تأثیری شگرف داشت (نک : ه د، توازی). در 1659م نیز س. فاستر ترجمۀ لاتینی تفسیر نسوی بر کتاب المأخوذات (لمهای) ارشمیدس را در ضمن مجموعۀ آثار ارشمیدس در لندن به چاپ رساند1. دو سال بعد، جُوانّی آلفونسو بورلی، ریاضیدان ایتالیایی، با کمک ابراهیم حاقلانی، کشیش مارونی سوری همین اثر را به لاتینی ترجمه و در فلورانس به چاپ رساندند. این دو ریاضیدان در همین سال متن عربی و ترجمۀ لاتینی مقالات پنجم تا هفتم تلخیص المخروطات ابوالفتح اصفهانی را در فلورانس منتشر کردند. اروپاییان برای نخستین بار از طریق این ترجمۀ لاتینی با این 3 مقالۀ مخروطات آپولونیوس (که اصل یونانی آن مفقود شده بود) آشنا شدند (نک : ه د، ابوالفتح اصفهانی). نبود متن اصلی این 3 مقاله، کریستانوس راویوس2 را بر آن داشت که در 1641م مقالات پنجم تا هفتم تصفح المخروطات عبدالملک شیرازی را به لاتینی ترجمه کند. اما این ترجمه در 1669م منتشر شد. در 1710م نیز ادمند هالی3 همین مقالات را با استفاده از تحریر بنوموسى به لاتینی ترجمه، و منتشر کرد. سرانجام کارلو آلفونسو نالینو زیج بتانی را به لاتینی ترجمه و شرح و با متن عربی منتشر کرد. بخش سوم که حاوی متن عربی بود، زودتر از دو جلد دیگر و در 1899م در میلان منتشر شد و دو بخش دیگر به ترتیب در 1903و 1907م در همان شهر به چاپ رسید. این روایت لاتینی را به احتمال قوی باید آخرین ترجمۀ عربی به لاتینی به شمار آورد.
مآخذ: اسحاق بن عمران، مقالة فی المالیخولیا (نک : مل ، گاربرس)؛ داک؛ سزگین، فؤاد، مقدمه بر زاد المسافر ابن جزار، چ تصویری، فرانکفورت، 1416ق/1996م؛ قربانی، ابوالقاسم، ریاضیدانان ایرانی از خوارزمی تا ابن سینا، تهران، 1350ش؛ نیز:
1. Miscellanea, ed. S. Foster, London, 1659. 2. Christianus Ravius (Christian Rau/ Ravis) 3. E. Halley
Ben Milad, A., L'École médicale de Kairouan (Thèse pour le doctorat en médecine), Paris, 1933; Bjørnbo, A. A., Al-Chwârizmî's Trigonometriske Tavler, Festskrift til H. G. Zeuthen, Copenhagen, 1909; Bosmans, H., «Le Fragment du commentaire d'Adrien Romain sur l'Algèbre de Mahumed ben Musa el-Chwârezmî», Annales de la Société Scientifique de Bruxelles, Louvain, 1905-1906, vol. XXX; Bumm, A., Die Identität der Abhandlungen des Isħāk Ibn 'Amrān und des Constantinus Africanus über die Melancholie, München, 1903; Busard, H. L. L., Johannes de Tinemue's Redaction of Euclid's Elements, the So-Called Adelard III Version (Latin), Stuttgart , 2001; id and M. Folkerts, Robert of Chester's (?) Redaction of Euclid's Elements, the So-Called Adelard II Version, Basel etc., 1992; Campbell, D., Arabian Medicine, London, 1926; Clagett , M., «Adelard of Bath«, Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; id, »The Medieval Latin Translation from the Arabic of the Elemets of Euclid…«, Isis, 1953, vol. XLIV; Creutz, R., «Additamenta zu Konstantinus Africanus und seinen Schülern Johannes und Atto», Studien und Mitteilungen zur Geschichte des Benediktiner-Ordens und seiner Zweige, Munich, 1932, vol. L; id, «Der Arzt Constantinus Africanus von Montekassino. Seine Leben, sein Werk und seine Bedeutung für die mittelalterliche medizinische Wissenschaft», ibid, 1929, vol. XLVII; id., «Die Ehrenrettung Konstantins von Afrika», ibid, 1931, vol. XLIX; id, »Die Melancholia bei Konstantinus Africanus und seinen Quellen. Eine historisch-psychiatrische Studie«, Archiv für Psychiatrie und Nervenkrankheiten, Berlin, 1932, XLVII; Daremberg, Ch.,
«Recherches sur un ouvrage qui a pour titre Zad el-Moçafir...«, Archives
des missions scientifiques et litteraires, Paris, 1851, vol. II; Duhem, P. , Le Systèm du monde, Paris, 1912; Friedenwald, H., The Jews and Medicine Essays, Baltimore, 1944; Garbers, K., Isħāq Ibn ªImrān Maqāla fi l-Mālīңūliya und Constantini Africani Libri duo de Melancholia, Hamburg, 1977; Jacquart, D. and F. Micheau, La Médecine arabe et l’occident médiéval, Paris, 1990; Karpinski, L. Ch., Robert of Chester's Latin Translation of the Algebra of Al-Khowarizmi, New York, 1915; id, »Two Twelfth Century Algorisms«, Isis, Brusseles, 1921, vol. III; Kritzeck, J., »Robert of Ketton's Translation of the Qur'ān«, The Islamic Quarterly, 1955, vol. II; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Lehmann, H. »Die Arbeitsweise des Constantinus Africanus und des Johannes Afflacius im Verhältnis zueinander», Archeion, Rome/Paris, 1930, vol. XII; Levey, M., «Abraham bar Hiyya ha-Nasi», Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; Llamas, J., introd. IŞħaq Iśraeli: Tratado de las fiebres, Madrid, 1945; Meyerhof, M., «Science and Medicine», The Legacy of Islam, ed. Th. Arnold and A. Guillaume, London, 1931; Mieli, A., La Science arabe et son rôle dans l’évolution scientifique mondiale, Leiden, 1966; Minio-Paluello, L., «Plato of Tivoli», Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1975, vol. XI; Nau, F., «Une ancienne traduction latine du Bélinous arabe (Apollonius de Tyane) faite par Hugo Sanctelliensis et conservée dans un ms. du XIIe siècle» , Revue de l'Orient chrétien, Paris, vol. XII, 1907; Pagel, J., «Eine bisher unveröffentlichte lateinische Version der Chirurgie der Pantegni nach einer Handschrift der Königl. Bibliothek zu Berlin», Archiv für klinische Chirurgie, Berlin, 1906, vol. LXXXI; Pearson, J. D., «Al-Kur'an, Part 9.7: Translations of the Kur'an. European Languages», EI2, vol. V; Richter, P., »Über die spezielle Dermatologie des ªAlī ibn al-ªAbbās (Haly Abbas) aus dem 10. Jahrhundert unserer Zeitrechnung», Archiv für Dermatologie und Syphilis, 1912, vol. CXIII; Ruska, J., Arabische Alchemisten. I. Chālid ibn Jazīd ibn Muªāwija, Heidelberg, 1924; id, Tabula Smaragdina. Ein Beitrag zur Geschichte der hermetischen Literatur, Heidelberg, 1926; id, Zur ältesten arabischen Algebra und Rechenkunst, Heidelberg, 1917; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1927-1955; Schipperges, H., Die Assimilation der arabischen Medizin durch das lateinische Mittelalter, Wiesbaden, 1964; Singer, Ch., »A Legend of Salerno«, The Johns Hopkins Hospital Bulletin, Baltimore, 1917, vol. XXVIII; id and Dorothea Singer, »The Origin of the Medical School of Salerno, the First University. An Attempted Reconstruction«, Essays on the History of Medicine Presented to Karl Sudhoff on the Occasion of His Seventieth Birthday November 26th 1923, London/Zürich, 1924; Steinschneider, M., »Abraham ibn Esra (Abraham Judaeus, Avenare). Zur Geschichte der mathematischen Wissenschaften im XII. Jahrhundert«, Abhandlungen zur Geschichte der Mathematik, Leipzig, 1880, vol. III; id, »Abraham Judaeus-Savasorda und Ibn Esra. Zur Geschichte der mathematischen Wissenschaften im 12. Jahrhundert«, Zeitschrift für Mathematik und Physik, Leipzig, 1867, vol. XII; id, »Constantinus Africanus und seine arabischen Quellen«, Archiv für pathologische Anatomie und Physiologie und für klinische Medizin, 1866, vol. XXXVII, id, «Constantin's lib. de gradibus und ibn al-Gezzar's Adminiculum», Deutsches Archiv für Geschichte der Medizin und medicinische Geographie, Leipzig, vol. II, 1879; id, Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen bis mitte des 17. Jahrhunderts, Graz, 1956, id, Polemische und a pologetische Literatur in arabischer Sprache, Hildesheim, 1966; Sudhoff, K., «Constantin, der erste Vermittler muslimischer Wissenschaft ins Abendland und die beiden Salernitaner Frühscholastiker Maurus und Urso, als Exponenten dieser Vermittlung», Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id., «Konstantin der Afrikaner und die Medizinschule von Salerno», Sudhoff Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1930, vol. XXIII; id, »Die medizinischen Schriften, welche Bischof Bruno von Hildesheim 1161 in seiner Bibliothek besaß, und die Bedeutung des Konstantin von Afrika im 12. Jahrhundert», Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1916, vol. IX; Talbot, Ch. H., «Stephen of Antioch», Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1976, vol. XIII; Thierfelder, J. G., «Beweis dass das Almaleki des Ali Ben Abbas und das Pantechnum des Ishak Ben Soleiman identisch und Letzterer der wahre Verfasser des Werkes sei» , Henschels Janus, Breslau, 1846, vol. I; Thorndike, L., A History of Magic and Experimental Science During the
First Thirteen Centuries of Our Era, London, 1923; Ullmann, M., Die Medi-
zin im Islam, Leiden/Köln, 1970; id, Islamic Medicine, Edinburgh, 1978; Volger, L., Der Liber fiduciae de simplicibus medicinis des Ibn al-Jazzâr in der Übersetzung von Stephanus de Saragossa, Berlin, 1941; Yeldham, F. A., »The Alleged Early English Version of Euclid«, Isis, IX, 1927, vol. IX.
VII ترجمه از عربی و فارسی به ترکی شرقی
ادبیات شکل گرفته به زبانهای ترکی شرقی، در جریانهای متنوعی طبقهبندی میشود که هریک فراز و فرودهایی از آنِ خود دارد. دورههای ادبیات ترکی میانه شامل ادبیات قراخانی، خوارزمی، قپچاقی ممالیک و چغتایی که در سطور بعد مبنا قرار گرفته، برپایۀ تقسیم اکمان و سامویلوویچ است (نک : اکمان، «ادبیات قپچاقی1»، نیز «ادبیات چغتایی2»، سراسر مقالهها؛ تنیشف، 82)، اما در تقسیمات دیگری که بیشتر ویژگیهای زبانی در مد نظر بوده، جایگاه برخی از آثار در طبقهبندی کاملاً متفاوت است (مثلاً نک : شچرباک3، مقدمه؛ کونونف، 92؛ نجیپ، 56).
به هر روی، این جریانهای ادبی، نه تنها در زبان دارای تفاوتهایی بودند، بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی پدیدآورندۀ آنها نیز متعدد بود. از همینرو ست که کار ترجمه در همۀ این جریانها از اهمیت برابری برخوردار نبوده، و در برخی برههها، اهمیت ویژهای به آن داده شده است. نخستین موج از ترجمه را باید در نخستین جریان اسلامی در ادبیات ترکی شرقی، یعنی در ادبیات دورۀ قراخانیان(320-ح439ق) جستوجو کرد که شکلگیری آن با اسلامی شدن شرق آسیای مرکزی همراه بوده است. از اینرو، بخشی از وظیفهای که این جریان ادبی بر دوش داشته، انتقال آموزههای اسلامی به ترکزبانان منطقه، از جمله در قالب ترجمه بوده است. تفسیر قرآن معروف به تفسیر آسیای میانه (نسخۀ فرهنگستان سن پترزبورگ) که مشتمل بر ترجمۀ آیات بهترکی نیز هست، در کنار چند ترجمۀ قرآن که در کتابخانههای استانبول نگهداری میشوند، از دستاوردهای این دوره است (بروکف4، مقدمه؛ اینان، 324-327؛ جعفر اوغلو، 273). اگرچه گفتوگوهایی وجود دارد مبنی بر اینکه حجمی از احادیث نیز در این دوره به ترکی ترجمه شده باشند (همانجا)، اما هنوز نمونۀ مشخصی از آنها به دست نیامده است.
1. »Die kiptschakishe...« 2. »Die tschagataische...« 3. Shcherbak 4. Borovkov 5. introd. Nehcüºl...
6. Pavet de Courteille
ترکی خوارزمی: این طیف ادبی در تاریخ ادبیات ترکی به حلقۀ اردوی زرین نیز شهرت یافته است؛ اردوی زرین نام حکومتی است که از نیمۀ دوم سدۀ 7ق/13م تا نیمۀ دوم سدۀ 9ق/15م بر دشت قپچاق و سرزمینهای پیرامون آن استیلا داشته است و از آنِ اعقاب باتو، نوادۀ چنگیز بود. ازبکخان، فرمانروای اردو اسلام آورد و زمینهای مساعد برای گسترش فرهنگ
اسلامی در این منطقه فراهم شد. ازجمله حلقهای ادبی به زبان ترکی پدید آمد که مرکز آن در منطقۀ خوارزم بود و در کنار آثار تألیفی، اهتمام ویژهای نیز به امر ترجمه در آن دیده میشد. زبـان این حلقه، قپچاقی ـ خوارزمی است.
ترجمۀ عربی به ترکی در این حلقه به دو گونه دیده میشود: گاه کتابی به ترکی ترجمه شده، و گاه ترجمه بخشی از فرآیند تألیف کتاب بوده است. در گونۀ اول، بجز ترجمههایی از قرآن کریم(اکمان، «ادبیات قپچاقی»، 295-296)، میتوان به ترجمههای متعدد بین سطری از مقدمةالادب زمخشری از سدههای 7 و 8ق اشاره کردکه نسخههای آنها درفرهنگستان علوم سن پترزبورگ، کتابخانۀ ملی پاریس و برخی از کتابخانههای استانبول نگهداری میشود (همان، 294؛ قس: ترجمه به ترکی عثمانی، حاجی خلیفه، 2/1798). کتاب مفتاح العدل با مؤلف ناشناس در فقه که تألیف آن در سدۀ 8ق/14م گمانه زده شده است، محتمل است ترجمهای از کتابی با اصل عربی بوده باشد (نک : اکمان، همان، 293).
گونۀ دوم از آثار، نوشتههایی با مضمون حدیثیاند که اساس تألیف آنها دوزبانه بودهاست. ترجمۀ حدیث بهترکی که نمونۀ آن در قصص الانبیاء ربغوزی (تألیف: 713ق/1313م) دیده میشود (نک : ربغوزی، سراسر اثر؛ اکمان، همان، 276)، در سدۀ 14م نمونههای متعدد دوزبانی دارد. از این دست، نخست باید کتاب نهجالفرادیس را نام برد که نمونهای از کتابهای چهل حدیث در بردارندۀ اخباری در زندگی پیامبر(ص) و خلفای نخستین، و دربارۀ اعمال نزدیککنندۀ بنده به خدا و دورکننده از او ست. این متن در حدود سال 759ق/ 1358م تألیف شده است (همان، 287، نیز مقدمه بر...5، 4؛ فاضلف، II/11؛ نجیب، 57-61). در همین راستا، باید به معراجنامه اشاره کرد که در آن متن اخبار معراج به عربی، با ترجمۀ تفسیرگونهای به ترکی همراهگشته است. نسخهای مصور از این معراجنامه در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود (اکمان، «ادبیات قپچاقی»، 291).
در ترجمه از فارسی به ترکی خوارزمی، نمونهها زمینۀ ادبی دارند و در آنها به جای برگردان دقیق، نوعی بازآفرینی ادبی رخ داده است. نخستین نمونه از این دست، خسرو و شیرین از قطب خوارزمی (تألیف: 742ق/1341م) است که بازآفرینی مثنوی خسرو و شیرین از نظامی گنجوی است (بلوشه، I/133؛ زایاچکوفسکی، 45-79؛ اکمان، همان، 280؛ فاضلف، II/12).
افزون بر این باید به ترجمۀ تذکرةالاولیاء عطار نیشابوری اشاره کرد که به سبب نثر بودن، کمتر در معانی آن تصرف شده، اما ترجمۀ آن باقدری تلخیص همراه گشتهاست(پاوه د کورتی6،مقدمه؛ اکمان، همان، 292؛ شچرباک، 48). نیز باید به مثنوی جمجمهنامه یا داستان جمجمۀ سلطان اشاره کرد که در آن حسام کاتب، به ترجمۀ جمجمهنامه منسوب به عطار دست یازیده است (اکمان، همانجا).
1. Syzdykova 2. Uzluk
ترجمۀ گزیدۀ جلایری از جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله هم از جهاتی میتواند در کنار همین طیف از آثار جای داده شود (نک : سیزدیکووا1، مقدمه).
ترکی قپچاقی ممالیک: این طیف ادبی ناظر به مجموعهای از آثار است که تحت حمایت ممالیک مصر که خود از ترکان قپچاقی بودند، به زبان قپچاقی در مصر و در محیطی دور از سرزمین اصلی زبان پدید آمده است، اما پدیدآورندگان آن معمولاً مهاجرانی از دشت قپچاق بودند.
شاخص بازآفرینی یک اثر ادبی فارسی به ترکی قپچاقی در مصر، کتاب گلستان، از سیفی سرایی اهل شهر سرای(دشت قپچاق) و مهاجر به مصر است که در اواخر قرن 8ق/14م فراهم آمده، و اساس آن گلستان سعدی شیرازی است (اکمان، همان، 298؛ اوزلوک2، مقدمه؛ فاضلف، II/9).
نمونههای دیگر از ترجمۀ مربوط به سدۀ 9 و 10ق، برگردان از عربی به ترکی است و بیشتر موضوعی دینی دارد. در این ردیف، نخست باید به کتاب ارشادالملوک و السلاطین در فقه حنفی اشاره کرد که ترجمهای میان سطری از آن در 789ق/1387م در اسکندریه فراهم آمده است (اکمان، همان، 301، نیز برای کتاب فقهی دیگر، نک : همانجا).
ترجمهای از المقدمة در فقه نماز از ابولیث سمرقندی (د 373ق) به صورت میان سطری(همانجا) و ترجمهای از تفسیرالقرآن همو را که توسط شهابالدین ابن عربشاه (د 854ق) اهل حاج طرخان(آستاراخان) صورت گرفته است (حاجیخلیفه، 1/441)، باید به اینها افزود.
دیگر زمینۀ ترجمه از عربی به ترکی قپچاقی در مصر، مباحث مربوط به اسبداری و اسبسواری است که چندین نمونه از آن برجای مانده است (نک : اکمان، همان، 302-304).
ترکی چغتایی: این طیف ادبی ناظر به ادبیاتی است که به زبان ترکی چغتایی پدید آمده است و مقصود از آن زبانی است که در دورۀ مغولان و پس از آن در سرزمین الوس چغتایی، یعنی ماوراءالنهر رواج داشته است.
ادبیات چغتایی از سدۀ 9ق/15م رونق گرفته، و از همان آغاز، بخشی از دستاوردهای آن ترجمه از عربی و فارسی بوده است. به عنوان نخستین نمونه، باید به ترجمۀ کلیله و دمنه توسط جوهری از رجال همان سده اشاره کرد (پرچ، شم 26؛ شچرباک، 4, 34). در همان دوره، باید به مخزنالاسرار از میرحیدر متخلص به مجذوب یاد کرد که بازآفرینی مخزنالاسرار نظامی به ترکی است(علیشیر، 124؛ فلوگل، 612؛ اکمان، «ادبیات چغتایی»، 318؛ شچرباک، 31-32).
دیگر باید از امیر علیشیر نوایی (د 906ق) به عنوان قلّۀ ادبیات چغتایی یاد کرد که در شمار آثارش، برخی ترجمهها چون منطقالطیر، تحریر ترکی اثر همنام آن از عطار (همو، 39)، و نسائم المحبة، تحریر ترکی نفحات الانس جامی (همو، 40) دیده میشود.
طی سدۀ 10ق همچنان این روند ادامه داشت و در این دوره بیشتر کتابهای تاریخی موضوع ترجمه بوده است. در شمار این آثار باید ترجمۀ تاریخ طبری توسط واحدی بلخی (در 927ق) از عربی (GAL, I/149؛ اکمان، همان، 367)، ترجمۀ ظفرنامۀ شرفالدین علی یزدی از فارسی توسط محمد علی بن درویشعلی بخاری (همان، 366)، و از مترجمانی ناشناس ترجمۀ تاریخ رشیدی از حیدرمیرزا دوغلات (همان، 369)، ترجمۀ تذکرةالشعراء دولتشاه سمرقندی (حاجی خلیفه، 1/387)، ترجمهای دیگر از ظفرنامه (اکمان، همان، 367)، ترجمۀ مفتاح القلوب و سیرةالنبی (همانجا) درخور یاد کردند.
در سدههای 13 و 14ق، ترجمه از عربی و فارسی به زبانهای ترکی شرقی موجی نو به خود گرفته است. این روند نه تنها به عنوان ادامۀ حلقههای پیشین دیده میشود، بلکه در برخی حوزههای ادبی تازه نیز رخ نموده است. در حوزۀ پیشین ادبیات چغتایی که در این دوره دیگر باید از آن به ادبیات ازبکی تعبیر کرد، در سدۀ 19م شاهد موجی از ترجمۀ آثار دینی هستیم. از آن جمله باید به نمونههایی چون مختصرالوقایة اثر صدرالشریعه در شرح الهدایۀ مرغینانی، در فقه حنفی (چ تاشکند، 1888م)، مناقب حضرت غوث اعظم در سیرۀ عبدالقادر گیلانی (چ تاشکند، 1320ق)، و کیمیای سعادت، اثر غزالی(چ تاشکند، 1322ق) اشاره کرد. در زمینۀ ادبی نیز ترجمهای از شاهنامۀ فردوسی دیده میشود (چ تاشکند، 1334ق).
در حوزۀ پیشین ادبیات قپچاقی که در این دوره باید از آن به ادبیات تاتاری تعبیر کرد، باز بخش مهمی از ترجمه را آثار دینی تشکیل داده است. در شمار نمونهها باید به ترجمههای تاتاری از آثاری چون شرعةالاسلام، اثر امامزاده بخاری، در اصول و فروع حنفی(چ قازان، بیتاریخ)، تنبیه الغافلین ابولیث سمرقندی در اخلاق (چ قازان، 1902م) و مقدمۀ ابن جزری، در علم تجوید (چ قازان، 1904م) اشاره کرد. در زمینۀ ادبی نیز از آثاری چون ترجمۀ مثنوی مولوی (چ باغچهسرای،1320ق) و در زمینههای تاریخی ـ جغرافیایی، گزیدۀ سفرنامۀ ابن بطوطه (چ ارنبورگ، 1917م) میتوان یاد کرد.
همچنین در حوزۀ ادبیات قزاقی میتوان به بازآفرینی شاهنامۀ فردوسی و هزار و یک شب توسط سوییمیای هارون اولی (1827-1895م) و کوششهای مشابه دیگر پس از آن اشاره کرد (طوغان، 744). نمونههای بازآفرینی به زبان قزاقی را نیز میتوان در کسانی چون شَدی جنگیر اولی (1855-1933م) بازجست که مجموعهای از داستانهای کلاسیک مانند داستان اسکندر و امیر حمزه را به تحریر قزاقی آورده است (نک : قونگیراتبایف، 212).
مآخذ: حاجی خلیفه، کشف؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ترجمۀ فخری هراتی و محمد بن مبارک قزوینی، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1323ش؛ نیز:
Blochet, E., Catatogue des manuscrits turcs: Bibliothèque nationale, Paris, 1932-1923; Borovkov, A. K., Leksiki Sredne-Aziatskogo tefsira XII-X/III vv., Moscow, 1963; Caferoğlu, A., »La Littérature turque de l’époque des Karakhanides«, Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Eckmann, J., introd. Nehcü’l-Feradis, Ankara, 1956; id, »Die kiptschakische Literatur«, »Die tschaghataische Literatur«, Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Fazylov, E., StarouzbekskiĮ yazyk: Khorezmskie pamyatniki XIV veka, Tashkent, 1971; Flügel, G., Die arabischen, persischen und türkischen Handschriften der kaiserlich-königlichen Hofbibliothek zu Wien, Wien, 1865-1867; GAL; İnan, A., ‘Eski tükçede üç Kuran tercümesi’, Türk dili, 1952, vol. I; Kononov, A, N., »VazhnyĮ trud po grammatike strouzbekskogo yazyka«, Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Nadzhip, E. N., »O pamyatnike XIV veka Nakhdzh al-Faradis i ego yazyke«, ibid, 1971, vol. VI; Pavet de Courteille, M., Tezkereh-i evlia, Paris, 1889; Pertsch, W., Die türkischen Handschriften der Bibliothek zu Gotha, Wien, 1864; Qongyratbaev, A., Qazaq ədebietining tarikhy, Almaty, 1994; Rabguzi, Kysasyl enbiya, Ashkhabad, 1992; Shcherbak, A. M., Grammatika starouzbekskogo yazyka, Moscow/ Leningrad, 1962; Syzdykova, R. G., Yazyk Dzhami’ at-Taǔārikh Dzhalairi, Alma-ata, 1989; Tenishev, »NovyĮ istochnik chagataĮskogo yazyka rannego perioda«, Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Togan, Z. V., »La Littérature kazakh«, Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Uzluk, F. N., Seyfi Serayi Gülistan tercümesi, Ankara, 1954; Zajaczkowski, A., Zabytek jezykowy ze Zlotei Ordy: Ĥusrev i Šīrīn Qutba, Rocznik orientalistyczny, 1954, vol. XIX.
احمد پاکتچی
.VIII ترجمه به ترکی در آسیای صغیر و قلمرو عثمانی
دولت سلجـوقیـانآسیـایصغیـر ــ روم یـا آنـاتـولـی ــ که بـا پیروزی بر رومیان در نبرد ملازگرد در464ق/1072م تأسیس شد، مروج علم و ادب بود. فعالیتهای ادبی که نزدیک به دو سده در قلمرو سلاجقۀ روم صورت گرفته بود، با حملۀ مغولان به فرماندهی بایجونویان و شکست غیاث الدین کیخسرو در 639ق/1241م در محل کوسه داغ (برای تفصیلات، نک : ابن بیبی، 236-241؛ اقبال، 146)، مدتی کوتاه متوقف و یا کمرنگ شد.
1. Anadolu… 2. Osmanlı…
در این سالها در قلمرو بیزانس، سرزمینهای تحت سلطۀ سلاجقۀ روم، امیرنشینهای کوچک و بزرگ ترک تبار به تدریج تشکیل شد و فعالیتهای علمی و ادبی بار دیگر رونق گرفت؛ چنانکه در سدۀ 8ق/14م و نیمۀ اول سدۀ 9ق/15م شهرهـایی مانند قونیـه، قیصریه، سیـواس، قسطمـونی و آنقره ــ آنکـارا ــ هـرکدام بـه یک مرکز علمی تبدیل شدند و آثار بسیاری با تشویق و توصیۀ امیران و فرمانروایان این امیرنشینها تألیف و ترجمه شد. از آنجا که بیشتر این امیران و نیز نخستین فرمانروایان خاندان عثمانی بجز زبان ترکی با زبان دیگری آشنایی نداشتند، بیشتر ترجمهها و تألیفها به زبان ترکی صورت میگرفت (اوزون چارشیلی، «امیرنشینها... 1»، 211). از جملۀ آنها ترجمۀ کتاب عرائس در تاریخ پیامبران از زبان عربی به زبان ترکی، ترجمۀ تفسیر سورۀ «ملک» (همان، 213) و ترجمۀ منطقالطیر فریدالدین عطار از سوی شیخ احمدگلشهری (همان، 214) را میتوان نام برد. تمام ترجمهها آزاد است و مترجم کار ترجمه را گاه با توجه به فرهنگ بومی انجام داده است، از مهمترین این نوع ترجمهها داستانِ سُهیل و نوبهار است که به شیوۀ خسرو و شیرین ترجمه و تکمیل شده است؛ ترجمۀ بخشی از بوستان سعدی به نام فرهنگنامۀ سعدی، ترجمۀ کلیله و دمنه، قابوسنامه و ترجمۀ کتابی دربارۀ مرغان شکاری به نام بازنامه از زبان فارسی به ترکی را میتوان نام برد (همان، 218-216).
در آستانۀ تشکیل دولت عثمانی در آغاز سدۀ 8ق/14م با تأسیس مدرسه در شهر ازنیق و انتقال مرکز حکومت عثمانی به این شهر (نک : ه د، 8/61-63؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ...2»، I/522)، نخستین گام در جهت فعالیتهای علمی در قلمرو عثمانی برداشته شد. گسترش قلمرو دولت عثمانی و احترام و اهمیت دادن به دانشمندان از سوی فرمانروایان این سلسله، بسیاری از عالمان را از ایران، مصر، آسیای میانه و امیرنشینها به پایتخت دولت عثمانی کشاند و کوششهای علمی نیز پابهپای فتوحات
پی در پی، گسترش و توسعه یافت (همان، I/535). بایزید اول، معروف به ایلدرم (نک : ه د، 11/310-312) چهارمین پادشاه عثمانی (حک 791-805ق/1389-1403م)، پس از انضمام امیرنشینها به قلمرو کشور خود، مؤسسات علمی موجود در امیرنشینها و فعالیت علمی آنها را مورد حمایت و تشویق قرار داد. فتوتنامه که از زبان فارسی و عربی به وسیلۀ شیخ حسن نامی به ترکی ترجمه شد و به بایزید اول اهدا گردید، احتمالاً نخستین کتابی است که در عثمانی ترجمه شده است (همان، I/536). ترجمۀ کتاب الحیوان در 800ق/ 1398م؛ قوسنامه دربارۀ آداب و آموزش تیراندازی با نام عمدة المتناصلین (همان، I/536-537)؛ البدایة و النهایۀ ابن کثیر (همان، I/540)؛ صیدنۀ ابوریحان (همان، I/541)، از عربی به ترکی؛ عجایب المخلوقات محمد زکریای قزوینی که کتابی است دائرةالمعارف گونه (همان، I/573)؛ رسالهای از خواجه نصیرالدین طوسی با نام جواهر نامه (همان، I/539)؛ مرصاد العباد نجمالدین رازی (دایه) با نام ارشاد المرید الی المراد (همانجا)؛ و جوامع الحکایات و لوامع الروایاتِ
عوفی (صفا، 2/1026-1027؛ حاجی خلیفه، 1/540؛ اوزون چارشیلی، همان، I/540)، از زبان فارسی به ترکی از آثار دیگری هستند که در سدۀ 9ق/15م ترجمه شده است.
با فتح استانبول در 857ق/1453م توسط سلطان محمد دوم (فاتح) و تصرف برخی دیگر از ایالات آناتولی و یکپارچه شدن امپراتوری عثمانی و نیز تأسیس مدارس جدید معروف به «صحن ثمان»، دانشمندان، شاعران و مترجمان بسیاری از اطراف و اکناف به استانبول روی آوردند و همین امر زمینهساز افزایش کوششهای علمی در استانبول گردید. سلطان محمد دوم آثاری را کـه از فارسی و یونانـی ترجمه میشد، مطالعه میکرد (اوزون ـ چارشیلی، همان II/629)؛ ترجمۀ شامل اللغة کتاب لغت از فارسی به ترکی؛ وقایة در فقه (همان، II/630)؛ و شرعة الاسلام تألیف محمد بن ابیبکر معروف به اسلام زاده (همان، II/631) نیز از جملۀ آثار ترجمه شده در سدۀ 9ق به شمار میآیند.
سدۀ 10ق/16م، دوران اوج نهضت تألیف و ترجمه در نخستین سدههای حاکمیت دولت عثمانی به شمار میرود. ترجمۀ کتابهایی از عربی به ترکی مثل الحادی فی علم الذادی، اثر نجمالدین محمود با عنوان مجمعالمجربات (همان، II/599-600)؛ شقایق نعمانیۀ طاشکوپری زاده، با ترجمۀ مجدی (همان، II/594)؛ وامق و عذرا (همانجا)؛ قاموس فیروز آبادی با نام بابوس (همان،II/595)؛ کشف الغمم فی اخبار الامم، داستان مناقب بهمن شاه بن فیروز شاه؛ ذخیرة الملوک تألیف میرسید علی همدانی (انواری، 21؛ اوزون چارشیلی، همان، II/633)؛ بخشی از تاریخ طبری با ترجمۀ نصوح مطراقچی با عنوان مجمع التواریخ؛ و رسالۀ هیئت از علی قوشچی از فارسی (همانجا)، مهمترین آثار ترجمه شده در این دوره محسوب میشوند.
از اوایل سدۀ 11ق/17م، نخستین نشانههای رکود و فترت در مسـائل سیـاسی ـ اجتمـاعی ـ فـرهنگی در امپـراتـوری عثمـانی ظاهر شد و این روند تا آغاز نگرش به فرهنگ و تمدن غرب (اروپا) در یک سدۀ بعد یعنی «دورۀ لاله» ادامه یافت. اگر چه نهضت ترجمه رو به سستی نهاد، اما ترجمههایی نیز در این دوره صورت گرفته است که ترجمه و شرح گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ توسط سودی بوسنیایی (بسنوی) (بروسهلی، 1/323؛ اوزون چارشیلی، همان، III(2)/494)، ترجمه و شرح مثنوی مولوی با عنوان مجموعة اللطائف و مطمورة المعارف توسط انقروی (نک : ه د، 10/ 399)، مرآت الملوک غزالی (هامرپورگشتال، 3/1857)، و وفیات الاعیان ابنخلکان (همو، 3/2333) از آن جملهاند. به رغم این فترت، در همین قرن نویسندگان و دانشمندان صاحب سبک در این دوره ظهور کردندکه برخی از آنها با آثار خود به اوج شهرت رسیدند که مصطفی ابن عبدالله معروف به کاتب چلبی یا حاجی خلیفه و نیز هزار فن حسین افندی از آن جملهاند. همچنین آثاری نیز در این دوره به ترکی ترجمه شد.
کاتب چلبی 1018- 1068ق/ 1609- 1658م آثار بسیاری در علوم مختلف، مانند کتابشناسی، تاریخ و جغرافیا از خود به یادگار گذاشته است. وی با زبانهای فرانسه و لاتینی آشنا بود و زبانهای عربی و فارسی را نیک میدانست (کاراعلی اوغلو، I/770). او در تألیف مهمترین اثر جغرافیایی خود به نام
جهان نما از آثار نویسندگان اروپایی مانند مرکاتور، هوندیوس و اورتلیوس استفاده کرده است (شاو، 1/490-491؛ بروسهلی،
3/ 129؛ اوزون چارشیلی، همان، III(2)/507-508)، جهان نمای کاتب چلبی یکی از منابع مهم مورد استفادۀ جغرافینگاران اروپایی بوده است (کورداکول، 366). وی با بهرهگیری از آثار اروپـایـی فصـل جدیـدی در ایـن زمینـه گشوده است (اوزون ـ چارشیلی، همان، III (2)/506).
حسین هزارفن (د 1003ق/1621م)، مؤلف تاریخ عمومی تنقیح التواریخ قسمتهای مربوط به ممالک اروپایی را از مآخذ غربی برگرداند (همان، III(2)/547). وی این کتاب را به مارکی دو نوانتل1، سفیر فرانسه در استانبول، تقدیم نمود (همان، III(2)500)، و به این ترتیب با اروپاییان آشنایی پیدا کرد؛ چنانکه با آنتوان گالان2، فرستادۀ لوئی چهاردهم، پادشاه فرانسه برای پژوهشهای علمی، ملاقات کرده است (همان، III(2)547).
ترجمههای دیگر اینها ست:
ترجمۀ روضة الصفای میرخواند از فارسی (همان، III(2)500-507)؛ ترجمۀ «اقلیم جدید» دربارۀ آمریکا که در 1142ق/1730م با نام تاریخ الهند الغربی، المسمى بحدیث نو از سوی ابراهیم متفرقه (ه م) چاپ شد (اوزون چارشیلی، همان، III(2)/506)؛ ترجمۀ قانون فی الدنیا اثر منجم احمد بن علی در هیئت، نجوم، جفر و جغرافیا با نام عجایب عظما توسط قاضی عبدالرحمان (نک : همان، III(2)/506-507)؛ ترجمۀ اطلس مینور3 با نام لوامع النور فی ظلمات؛ ترجمۀ اطلس ماژور، تألیف یوان بلو4 با نام نصرةالاسلام و السرور فی محرر اطلس ماجور یا «ترجمۀ جغرافیایی کبیر» توسط ابوبکر بهرام بن دمشقی
(د 1102ق/1691 م) در 6 جلد، نیز خلاصۀ آن در 2 جلد (همان، 507-508 III(2))؛ همچنین ترجمۀ ذخیرۀ خوارزمشاهی در پزشکی با نام قانون العلاج و شفاء الامراض لکل مزاج (همان،
III (2)509).
1. Marquis de Nointel 2. Antoine Galland 3. Atlas Minor. 4. J. Bleau, Atlas Major.
تجدید حیـات علمی در امپـراتـوری عثمانی پس از یک قرن
و نیم رکود و سستی، با سلطنت احمد سوم (1115-1143ق/ 1703-1730م)، بیست و سومین سلطان عثمانی (نک : نعیم، 2/23-24؛ اوزتونا، VIII/126) و صدارت ابراهیم پاشا نوشهری (ه م؛ نیز نک : جودت، 1/61؛ عثمانزاده، 32) آغاز میشود. دوران سلطنت و صدارت این شخصیت که به سبب کشت و پرورش گل لاله در تاریخ عثمانی به «لالـهدوری» (عصر لاله) کـه یک مفهـوم فـرهنـگی ـ سیـاسی است، معروف شده است، آغاز گرایش به فرهنگ و تمدن اروپایی در امپراتوری عثمانی محسوب میشود؛ به همین سبب برای آشنایی با این فرهنگ و تمدن، نمایندگانی به کشورهای اروپایی فرستاده شدند (یوردآیدین، 140-141). اخذ فرهنگ اروپایی بزرگترین میراث و دستاورد عصر لاله است (شاو، 1/410).
پا به پای نفوذ فرهنگ و تمدن اروپایی به جامعۀ عثمانی، امور فرهنگی نیز نضج گرفت و در این میان ترجمۀ آثار علمی و ادبی از زبانهای گوناگون آغاز گردید. ابراهیم پاشای صدراعظم که خود شخصیتی دانش آموخته و اهل ادب بود، برای ترجمۀ آثار ارزشمند اسلامی از عربی و فارسی، گروهی از دانشمندان را گرد آورد (همو، 1/406) و «هیئت ترجمه» تشکیل داد (کارال، VI/178). وظیفۀ این هیئت، ترجمه از زبانهای دیگر به ترکی با زبان ساده بود (همانجا). با تلاش این هیئت گذشته از آثار اسلامی، آثاری از زبانهای اروپایی در زمینههای تاریخ، فلسفه و نجوم ترجمه شد (شاو، همانجا). برخی از آثاری که در سدۀ 12ق/18م و در دوران ابراهیم پاشا ترجمه شده، اینها ست:
ترجمۀ کتاب 24 جلدی عِقد الجمان اثر بدرالدین محمود عینی از عربی؛ ترجمۀ تاریخ عمومی جامع الدول تألیف احمد دَده معروف به منجم باشی، که توسط ندیم، شاعر معروف از عربی ترجمه و تلخیص شده است؛ ترجمۀ تاریخ حبیب السیر، تألیف خواندمیر و مطلع السعدین عبدالرزاق سمرقندی از فارسی (اوزون چارشیلی، «تاریخ»، IV(1)154-155). برخی از آثار ارسطو نیز در همین زمان به دستور ابراهیم پاشا از یونانی توسط اسعد افندی ترجمه شده است. این مترجم 3 کتاب از 8 کتاب ارسطو را با نام کتب الثمانیة فی سماع الطبیعی از یونانی به زبان عربی ترجمه کرده است (همان، IV(1)/155, IV(2)538-539). ترجمۀ تاریخ سیاح، تألیف راهب کروسینسکی از مبلغان یسوعی مقیم ایران دربارۀ حوادث اواخر دوران صفویه که توسط ابراهیم متفرقه چاپ شده است (همان، IV(1)162؛ نک : ه د، ابراهیم پاشا، نیز ابراهیم متفرقه). همچنین ترجمۀ کتاب لغت صحاح جوهری تألیف محمد بن مصطفى وانی با نام لغت وان قولی (همان، IV(1)/161؛ سامی،6/ 4678) از دیگر ترجمههای این دوره است.
1. Paracelse 2. Andres Keller 3. Materiia Medik (Materia Medika)
در همین سده (12ق/ 18م) آثاری نیز در علوم پزشکی، ریاضیات، جغرافیا و فیزیک از زبانهای مختلف ترجمه شده است: ترجمۀ تحفة المؤمنین اثر محمد بن حسین، از پزشکان شاه سلیمان صفوی با نام غنیة المحصلین فی ترجمة تحفة المؤمنین از عربی؛ ترجمۀ غایة الاتقان فی تدبیر بدن الانسان تألیف مصطفى بن محمد بن احمد، با نام نزهة الابدان از عربی؛ ترجمۀ کتابی از پارا1سلس سویسی توسط عمر شفائی، از پزشکان عثمانی با نام منهاج الشفائی فی الطب الکمیائی، نخست از زبان فرانسه به عربی، و سپس به ترکی؛ ترجمۀ قانون ابن سینا با نام تبخیر المطحون؛ ترجمۀ «فصول بوئرهاوه»، پزشک فلامانی با نام قطعات نقاوه فی ترجمة بوئرهاوه (اوزون چارشیلی، همان،IV(2)/528-533 )؛ مجموعۀ هیئت قدیمه و جدیده، نوشتۀ ابراهیم متفرقه، ترجمۀ تألیف آندریس کللر هلندی2 است که به دستور احمد سوم به ترکی ترجمه شده است (همان،IV(2)/586 ). ترجمه و توسیع زیج لالاند توسط منجم مؤمن زاده حسین (همان، IV(2)/537 ؛ بروسهلی، 3/260)؛ ترجمۀ کتاب پزشک و جغرافیدان برهارد وارنوس هلندی از آلمانی؛ ترجمۀ شرح ماتیولــی بر کتاب ماتـریا مدیکا3 اثر دیسکوریـدس (اوزون ـ چارشیلی، همان، IV(2)/538).
با کشتهشدن صدراعظم ابراهیم پاشا و خلع سلطان احمد سوم (برای تفصیلات، نک : ه م م) عصر لاله نیز سرآمد و فعالیتهای فرهنگی نیز دچار فترت شد و این امر تا آغاز سدۀ 13ق/ 19م و شروع نظام جدید و تنظیمات خیریه ادامه یافت؛ اگر چه کار تألیف و ترجمه به سستی گرایید، شخصیتی چون شانیزاده، کتابهای فلسفی، پزشکی و فنی را از زبانهای اروپایی ترجمه کرد (ووسینیچ، 102).
با شروع نظام جدید در زمان سلیم سوم و محمود دوم، و در دورۀ تنظیمات و اصلاحات (نک : کارال، ج V و VI، جم ) بار دیگر نهضت ترجمه از زبانهای دیگر نضج گرفت و به غنای زبان ترکی کمک کرد. در سرتاسر سدۀ 13ق/ 19م، نهضت ساده کردن زبان ترکی، زدودن لغات عربی و فارسی از آن و جایگزین کردن لغات ترکی اوج گرفت (همو،VI/178 ) و کتابهای بسیاری ترجمه شد. این ترجمهها در زمان سلیم، شامل موضوعات نظامی، در دورۀ محمود دوم، کتب ریاضی و طب و سپس حقوق، و در دوران سلطان عبدالعزیز، یعنی دورۀ اصلاحات (1273-1293ق/1856-1876م)، به ترجمۀ کتابهای ادبی، تاریخ، جغرافیا و فلسفه از زبانها اروپایی اختصاص یافت (همو، VII/213-215).
در دوران محمود دوم، اقتباس و استفاده از منابع خارجی
برای اصلاحات نظامی، دانستن زبان خارجی را ضروری ساخت؛ به همین سبب، دارالترجمه (ترجمه اوداسی = اتاق ترجمه) تأسیس شد که در آن نظامنامههای مربوط به آموزش نظامی ترجمه میشد (همو، VI/181). همچنین در این دوره به تربیت مترجمان رسمی نیز همت گماشته شد (برای تفصیلات، نک : IA، ذیل ترجمان). تأسیس انجمن دانش با اقتباس از آکادمی کشور فرانسـه، کـار ترجمه و تـدویـن کتب دارالفنـون ــ دانشگاه ــ و نیز ترجمۀ آثـاری را کـه بـه بـالارفتن آگـاهی مـردم کمک کند
ــ ترجیحـاً از زبانهای اروپـایـی ــ را سازمـاندهی کرد. اعضای انجمن دانش میبایست بجز زبانهای عربی و فارسی، زبانهای اروپایی نیز بدانند و به ترجمه از آنها قادر باشند (همو، VI/176-177). انتشار روزنامهها نیز ترجمه از زبانهای دیگر را رونق داد؛ روزنامۀ جریدۀ حوادث دومین روزنامه پس از تقویم وقایع با صاحب امتیازی یک بازرگان انگلیسی به نام چرچیل، حوادث اروپا را با ترجمه از مطبوعات اروپایی، انتشار میداد (همو، VI/189). مترجمان نامآوری در سدۀ 13ق، در قلمرو عثمانی ظهور کردند که همگی از ادبا و اندیشمندان ارزشمند زمان بودند. آنان با ترجمه و نوشتن آثاری در زمینۀ داستان، نمایشنامه و شعر و نظایر آن در آشنایی جامعه با فرهنگ اروپایی سهم بسزایی داشتند. برخی از معروفترین نویسندگانی که در فن ترجمه نیز مهارت داشتند، ایناناند:
عاصم معروف به مترجم عاصم، مترجم کتاب لغت برهان قاطع به ترکی (کورداکول، 431)؛ منیف پاشا (د 1328ق/1910م)، مترجم بینوایان ویکتورهوگو و مجموعهای از موضوعات تاریخی، اقتصاد و حقوق و فلسفه با نام «محاورات حکمیه» (همو، 430)؛ احمد وفیق پاشا (د 1309ق/1892م)، که به زبانهای عربی، فارسی، فرانسه تسلط کامل داشت و با زبانهای لاتین، انگلیسی، یونانی نیز آشنا بود (بروسهلی، 3/161؛ بانارلی، II/1068). وی نخستین مترجمی استکه آثارکلاسیک اروپایی را در عثمانی شناساند. برخی از ترجمههای او اینها ست: ترجمۀ کتاب شجرۀ ترک ابوالغازی بهادرخان از ازبکی به ترکیعثمانی (کارال،VII/295؛ کاراعلیاوغلو، II/143)؛ میکرومگا1 اثر ولتر؛ تلماک از فنلون؛ «سرگذشت ژیل بلاس» اثر لوساژ؛ ارنانی2 از ویکتورهوگو؛ ترجمۀ آثار مولیر شامل طبیب اجباری، ازدواج اجباری و... (همو،IV/143-144 ؛ کورداکول، 33-34؛ IA, I/209-210؛ نیز نک : ه د، 7/ 108-110).
احمد مدحت (د 1331ق/1913م)، از نویسندگان و مترجمان دورۀ تنظیمات که با نگارش و ترجمۀ آثار متعدد جایگاه ویژهای در میان نویسندگان این دوره احراز کرد. احمد مدحت در معرفی
نخستین ترجمهها، در سدۀ 13ق که بیشتر از ادبیات فرانسه است، نقش مهمی دارد. وی با ترجمۀ آثار الکساندر دومای پسر، شارل پل دوکوک، اوکتاو فویه3، امیل گابوریو، ولتر و دیگران ادبیات فرانسه را به جامعۀ عثمانی معرفی کرد (کاراعلی اوغلو، II/322-323؛ کورداکول، 29؛ نیز نک : ه د، 7/83-84؛ «دائرةالمعارف دیانت...4»، II/100-103).
1. Mikromega. 2. Ernani. 3. Octave Feuillet 4. Türkiye…
معلم ناجی (د 1311ق/1893م)، آثار بسیاری شامل شعر، تحقیق و ترجمه از او به یادگار مانده است. مجموعهای از نظم و نثر که از زبانهای فارسی، عربی، فرانسه ترجمه کرده است، با نام مترجـم مهمترین اثـر وی در زمینۀ ترجمـه است (کاراعلی ـ اوغلو، II/381).
ابراهیمشناسی (د 1288ق/1871م)، نویسنده، شاعر و روزنامه ـ نگار دورۀ تنظیمات، آغازگر و بنیادگذار ادبیات جدید در عثمانی (همو، II/193). وی نخستین کسی است که اشعار غربی را به زبان ترکی ترجمه کرد. نام این اثر «ترجمۀ منظومه» است که گزیدهای از اشعار شاعران فرانسوی مانند لامارتین، لافونتن، راسین، فنلون و دیگران است (همو، II/196؛ کورداکول، 571؛ شاو، 2/ 229).
علی سُعاوی (د 1296ق/1878م)، نویسنده و مترجم. وی حدود 127 اثر شامل رساله، مقاله و ترجمه به زبانهای ترکی و فرانسه نوشته است که از میان آنها کتاب خیوه و کتابی دربارۀ ناصرالدین شاه قاجار را که به زبان فرانسه است، میتوان نام برد («دائرةالمعارف دیانت»، II/448). سعاوی از سادهکردن زبان ترکی، زدودن آن از لغات فارسی و عربی طرفداری میکرد و معتقد بودکه اذان، خطبهها و نماز را هم به ترکی میتوان خواند (کارال، VII/293).
دورۀ تنظیمات در 1314ق/1896م سرآمد و جریان ادبی نوینی شروع شد که به «ادبیات جدیده» معروف است. ادبیات جدیده از دو جریان ادبی ثروت فنون و فجر آتی تشکیل شده است و از 1314 تا 1329ق/1896 تا 1911م را شامل میشود (کاراعلی اوغلو، II/503). این جریان ادبی کاملاً تحت تأثیر ادبیات غربی است (همو، II/515). در دوران جمهوریت از 1341ق/ 1923م، با فزونی آثار ادبی بومی اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و جز آن، ترجمه از زبانهای دیگر اهمیت سابق را از دست داد و به صورت امری ثانوی درآمد. هم اکنون ترجمۀ آثار از تمام زبانهای دنیا در کشور ترکیه به عنوان یک کار فرهنگی و سازمان یافته توسط مترجمان ماهر صورت میگیرد.
مآخذ: ابن بیبی، حسین، مختصر سلجوقنامه (ذیل اخبار سلاجقۀ روم)، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول،
تهران، 1364ش؛ انواری، محمود، مقدمه بر ذخیرةالملوک سید علی همدانی، تبریز،
1358ش؛ بروسهلی، محمد طاهر، عثمانلی مؤلفلری، استانبول، ج 1، 1333، ج 3، 1342ق؛جودت، احمد، تاریخ، استانبول، 1309ق؛ حاجی خلیفه، کشف؛سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1316ق؛ شاو، ا.ج. و ا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضان زاده، مشهد، 1370ش، صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1339ش؛ عثمانزاده، احمد تائب، حدیقة الوزراء، استانبول، 1271ق/1855م؛ نعیم، مصطفى، تاریخ نعیما، استانبول، 1281-1283ق؛ ووسینیج، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ سهیل آذری، تهران، 1346ش؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ میرزا زکی علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1267ش؛ نیز:
Banarli, N. S. Türk edebiyâtı târihi, Istanbul, 1983; IA; Karaalioğlu, S.K., Türk edebiyatı tarihi, Istanbul, 1982; Karal, E.Z., Osmanlı tarihi, Ankara, 1995; Kurdakul, Ԫ., Ԫairler ve yazarlar sōzlūğū, Istanbul, 1985; Oztuna, Y., Büyük Türkiye tarihi, Istanbul, 1983; Uzunçarԫılı, İ. H., Anadolu beylikleri ; Ankara, 1984; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1995; Türkiye diyanet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1989; Yurdaydın, H., İslâm tarihi dersleri, Ankara, 1982.
علی اکبر دیانت
.IX ترجمه از فارسی به زبانهای اروپایی
هنگامیکه در سدۀ 9ق/15م دولت عثمانی در مقابل دولت ایران و جمهوری ونیز قرار گرفت، این جمهوری و حکومت پاپنشین رم به برقراری ارتباط نزدیک با ایران گرایش یافتند و سفیران، بازرگانان و جهانگردان ونیزی و رُمی گزارشهایی دربارۀ ایران نوشتند. این جریان موجب شناخت ایران و آگاهی از میراث ادبی این کشور در آغاز دورۀ رنسانس شد. دیباچۀ دورۀ جدید هنگامی نوشته شد که اسقف ارمنستان یک انجیل به زبان فارسی در 955ق/1548م به پاپ هدیه کرد. نیز اثری با عنوان «سفر زیارتی 3 شاهزادۀ سراندیب» را شخصی به نام کریستوفر ارمنی و برخی از ادبای شهر ونیز در 1557م از فارسی به ایتالیایی ترجمه کردند. این اثر داستانی که بخشیاز آن را هشت بهشت، سرودۀ امیرخسرو دهلوی دانستهاند، همراه با برخی از داستانهای دیگر اساس داستانهای پلیسی در اروپا شد (نک : پیه مونتسه، 91-94). دومین اثر ادبی فارسی بخشهایی از گلستان سعدی بود که آندره دوریه1 در 1634م به فرانسه ترجمه کرد (حدیدی، ایران...، 1/47-48). در همین دوره نوشتههای علمی ایرانی توجه دانشدوستان ایتالیایی را به خود جلب کرد و جووان باتیستا رایموندی2 (1536-1614م)، استاد ریاضیات و فلسفۀ دانشگاه رم بسیاری از متون ریاضی، اخترشناسی، پزشکی و جز آن را از فارسی به ایتالیایی ترجمه کرد. وی ترجمۀ کتابهای دیگر فارسی را در برنامۀ کار خود داشت.
رایموندی در حدود سال 1580م چنین اظهارنظر کرد که زبان فارسـی زیباترین، فاخـرترین و شیرینترین زبان دنیا ست (پیه ـ
مونتسه، 94-97). همین نظر را در قرنها بعد ادبای بزرگ اروپا
ابراز داشتند، ازجمله گوتیه3 که رباعیات خیام را همچون مروارید غلتان و الماس درخشان بینقص میدانست (حدیدی، از سعدی...، 366). گلستان سعدی پس از ترجمۀ اول مورد توجه ادبای فرانسه قرار گرفت و موسه4 آن را به فرانسه برگرداند و خاورشناس دیگری به نام ژنتیوس آن را به لاتین ترجمه کرد (سحاب، 150، 262). در همین دوره پس از سفر مبلغان مذهبی فرانسوی به اصفهان در 1628م، ژان فرانسوا پتی معلم فارسی کالج سلطنتی بسیاری از متون فارسی را به فرانسه برگرداند (اورکاد، 15). از نیمۀ دوم سدۀ 17م متون فارسی در سرتاسر اروپا مورد توجه قرار گرفت و بیش از پیش ترجمه شد. گزارش این ترجمهها بر مبنای منابع موجود به ترتیب نویسنده/ اولین ترجمه عبارتاند از:
1. A. Duryer 2. G. B. Raimondi 3. L. Gautier 4. A. Musset 5. J. S. Davie 6. I. Pizzi
7. Rosenzweig
سعدی: پس از ترجمـههای یاد شدۀ گلستان، قطعاتـی از این اثر در 1796م توسط کاتلینسکی به روسی، و در 1806م توسط گلادوین به انگلیسی ترجمه شد (رضا، 216؛ سحاب، 154). در نیمـۀ سدۀ 19م بالـزاک اشعار و قطعاتی از سعدی را به فرانسه، و کازیمرنسکی گلستان را به لهستانی ترجمه کرد (همو، 55، 92-93). بوستـان سعدی اول بـار در 1880م توسط باربیه دو منار به فرانسه، در 1882م توسط روکرت به آلمانی، و داوی5 به انگلیسـی و نیز دو سـال بعد گلچینـی از آن توسط رابینسن به انگلیسـی ترجمه شد ( فرهنگ...، 2/60؛ سحاب، 110، 300، 305).
در همین دوره گلستان توسط ایتالو پیزی6 به ایتالیایی، و در 1899م، 4 باب اول آن توسط ادوین آرنُلد به نظم و نثر انگلیسی برگردانده شد (پیه مونتسه، 101؛ فرهنگ، 1/87). در نیمۀ اول سدۀ 20م، بخشی از گلستان توسط روزن به آلمانی، در 1912م گزیدۀ گلستان توسط فیتزجرالد به انگلیسی، منتخب داستانهای گلستان در 1922م، قطعاتی از آن در 1951م و گزیدۀ آثار سعدی در 1922م توسط یوگنی برتلس به روسی، و داستانهایی از گلستان در 1928م توسط ریچارد برتن به انگلیسی ترجمه شد (بدوی، 170؛ فرهنگ، 2/202، 203، 219، 516).
حافظ: پس از سعدی توجه اروپاییان به حافظ معطوف گشت. دیوان او اول بار در 1680م توسط ینینسکی به لاتین ترجمه شد (سجادی، 226). در 1819م اشعاری از حافظ توسط سیلوستر دو ساسی به فرانسه، در 1839م گزیدۀ اشعار و شرح حال حافظ توسط فولرز به آلمانی برگشت. همچنین ترجمۀ دیوان حافظ توسط روزنتسوایگ7 که از 1858 تا 1864م در 3 مجلد به
آلمانی ترجمه شد (سحاب، 325؛ بدوی، 171، 262). بودنشتت1 در 1877م اشعاری از حافظ را به آلمانی برگرداند و بالوگ بل در اواخر سدۀ 19م غزلهای حافظ را به انگلیسی ترجمه کرد. این ترجمه یکی از بهترین ترجمهها شناخته شده است ( فرهنگ، 3/ 318، 403). در 1910م بینگ 65 رباعی حافظ را ترجمه و انتشار داد (همان، 2/516). در 1947م نیز 50 غزل از حافظ توسط آرتور جان آربری به انگلیسی ترجمه شد (همان، 1/77).
فردوسی: شاهنامۀ فردوسی ابتدا در 1810م توسط جیمز اتکینس بهطور خلاصه به انگلیسی ترجمه شد. این ترجمه چنان شوری در متیو آرنلد برانگیخت که انگیزۀ ساختن منظومۀ سهراب و رستم وی گردید. این منظومه جزو آثار جاویدان ادب انگلیسی محسوب میشود (همان، 1/91). در 1838م شاهنامه توسط ژول مُل به فرانسه، و در 1865 و 1877م توسط شاک در دو بخش «اساطیر پهلوانان» و «اشعار حماسی» به آلمانی برگردانده شد (بدوی، 242-243؛ اورکاد، 16). از 1886 تا 1889م متن کامل شاهنامه توسط ایتالو پیزی به ایتالیایی، در 1934 و 1938م دو ترجمه از آن با عنوانهای «ماجراهای عاشقانۀ زال و رودابه» و «رستم و سهراب» توسط بریکتو به فرانسه، در 1934م متن شاهنامه توسط آبرامیان به زبان ارمنی، و در همین دوره بخشی از آن توسط اسموس به دانمارکی ترجمه شد (پیه مونتسه، همانجا؛ فرهنگ، 1/46، 2/304؛ سحاب، 327).
عطار: پندنامۀ عطار در 1819م توسط سیلوستر دو ساسی به فرانسه، و چندی بعد منطقالطیر او توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه شد (همو، 137، 320). در 1912م پندنامه در بمبئی، و در 1966م بخشهایی از تذکرةالاولیاء توسط آرتور جان آربری به انگلیسی برگردانده شد (سجادی، 226-227؛ فرهنگ، 1/80).
جامی: اول بار یوسف وزلیخا توسط روزنتسوایگ در 1824م به آلمانی برگشت و پس از او فیتزجرالد قصۀ سلامان و ابسال را به انگلیسی ترجمه کرد (بدوی، 171؛ سحاب، 137). منظومههای جامی در 1890م توسط شاک به آلمانی، و سلامان و ابسال در 1911م توسط بریکتو، و بهارستان در 1925م توسط هانری ماسه به فرانسه ترجمه شد( فرهنگ، 2/303؛ بدوی، 243، 388). سلامان و ابسال در1956م توسط آرتور جان آربری به انگلیسی، و رسالۀ جامی دربارۀ موسیقی در 1960م توسط الکساندر بولدیریف به روسی برگردانده شد ( فرهنگ، 1/79، 2/449).
1. F. M. Bodenstedt 2. I. N. Berezin
مولوی: نخستین بار در 1838م گزیدههایی از سرودههای مولوی توسط روزنتسوایگ، و پس از آن در 1849م توسط پدر روزن آلمانی به آلمانی برگردانده شد و چارلز ویلسن در همین دوران مثنوی مولانا را به انگلیسی ترجمه کرد (بدوی، 171؛ سحاب، 352). در 1877م پالمر و وینفیلد هریک قطعاتی از مثنوی را به انگلیسی، برگرداندند و در 1898م نیکلسن اشعار و آموزههای مولانا را به انگلیسی، و هلموت ریتر منتخبی از دیوان شمس را به آلمانی ترجمه کرد (سجادی، 227-229؛ آربری، 199). آرتور جان آربری رباعیات مولوی را در 1949م، گفتارهای او را در 1961م، حکایاتی از مثنوی را در 1961م، داستانهایی دیگر از مثنوی را در 1963م و اشعار عرفانی مولانا را در 1979م به انگلیسی برگرداند ( فرهنگ، 1/75-81). یرژی بچکا اشعاری از مولانا را به زبان چک، و بائوزانی به ایتالیایی برگرداندند (همان، 2/ 159؛ پیه مونتسه، 104).
رشیدالدین فضلالله: ترجمۀ جامعالتواریخ به زبان روسی در 1854م توسط برزین2 صورت گرفت ( فرهنگ، 2/221). ترجمۀ آن به انگلیسی توسط دنیس راس در 1901م، و بار دوم به روسی توسط آرندس در 1946 فراهم شد (سحاب، 114-115؛ فرهنگ، 1/84).
خیام: رباعیات خیام نخستین بار در 1867م توسط نیکلا، کنسول فرانسه در ایران، به فرانسه، و سپس توسط فیتز جرالد به انگلیسی برگردانده شد (سحاب، 137، 267). آنگاه در 1881م توسط بودنشتت، و در 1890م توسط شاک و در 1909م توسط روزن به آلمانی ترجمه شد. همچنین روزن رباعیات را به شعر آلمانی برگرداند ( فرهنگ، 2/243، 403؛ بدوی، 170)، و در 1923م بایراکتارویچ بخشی از رباعیات را به زبان یوگسلاوی ترجمه کرد ( فرهنگ، 2/147). در 1935م بولوتنیکف به روسی، و هلدرمپی رباعیات را به آلمانی ترجمه کرد و در همین زمانها اسمیث، ایرانشناس آمریکایی با هدف معرفی مقام خیام در ریاضیات و ادب، رباعیات او را به انگلیسی برگرداند (همان، 2/455؛ سحاب، 182، 326). آرتور جان آربری رباعیات را از 1951تا 1961م به انگلیسی ترجمه و تجدید ترجمه کرد و در همین سالها بائوزانی اشعاری از خیام را به ایتالیایی، و اسموس به دانمارکی برگرداندند ( فرهنگ، 1/ 78، 79-80؛ پیه مونتسه، همانجا؛ سحاب، 326-327).
محمود شبستری: گلشن راز شبستری در 1880م توسط وینفیلد به انگلیسی، و در 1971م توسط هانری کربن به فرانسه ترجمه شد (سجادی، 227؛ بدوی، 290).
باباطاهر: دوبیتیهای باباطاهر نخستین بار در 1893م توسط هوارت به فرانسه، و در 1903م توسط هرون آلن و کورتیس برنتن به انگلیسی برگردانده شد (سحاب، 190؛ سجادی، 228). در 1930م روبن آبرامیان آنها را به ارمنی، و در 1937م، آرتور جان آربری به انگلیسی ترجمه کرد ( فرهنگ، 1/46، 75).
اسدی: گرشاسبنامۀ اسدی در 1893م توسط هوارت به
فرانسه، و پس از آن برزونامه و گرشاسبنامه توسط روگارلی به ایتالیایی، و در 1970م گرشاسبنامه توسط هانری ماسه به فرانسه برگردانده شد (سحاب، همانجا؛ پیه مونتسه، 101؛ بدوی، 388).
نظامی: هفت پیکر نظامی در 1923م، و اسکندرنامه، بخش نخست شرفنامه، در 1940م توسط یوگنی برتلس به روسی برگشت. اشعاری از این شاعر در اواسط سدۀ 20م و همچنین لیلی و مجنون وی توسط جوانا کالاسو به ایتالیایی ترجمه شد
( فرهنگ، 2/202، 207؛ پیه مونتسه، 106). آندره برتلس خمسۀ نظامی را در 1968م به روسی، و هانری ماسه خسرو و شیرین را در 1970م به فرانسه، و یوهان بورگل همین منظومه را در 1980م به آلمانی برگرداندند ( فرهنگ،2/201، 412؛ بدوی، همانجا).
ناصرخسرو: سفرنامۀ ناصرخسرو در 1933م، و گزیدۀ آثار او در1949م توسط یوگنی برتلس به روسی ترجمه شد
( فرهنگ، 2/206، 209). کتاب گشایش و رهایش وی را رونکونی1 به ایتالیایی ترجمه کرد (پیه مونتسه، 105).
عراقی: عشاقنامۀ عراقی را آرتور جان آربری در 1939م به انگلیسی ترجمه کرد ( فرهنگ، 1/76).
اقبال لاهوری: از آثار او، لالۀ طور در 1947م، زبور عجم در 1953م، رموز بیخودی در 1953م و جاویدنامه در 1966م توسط آرتور جان آربری به انگلیسی، و اشعاری از او در همین زمانها توسط بائوزانی به ایتالیایی ترجمه شد (همان، 1/77، 79-80؛ پیه مونتسه، 104).
عبید زاکانی: اشعار وی در 1956م توسط بایراکتارویچ به زبان یوگسلاوی، و در اواخر سدۀ 20م توسط جووانی درمه2 به ایتالیایی ترجمه شد ( فرهنگ، 2/147؛ پیه مونتسه، 105).
فخرالدین اسعد گرگانی: ویس و رامین فخرالدین اسعد در 1970م توسط هانری ماسه به فرانسه برگردانده شد (بدوی، همانجا).
دیگر ترجمهها: آثار دیگری که به زبانهای اروپایی ترجمه شد، به ترتیب تاریخ اینهاست:
تاریخ سلجوقیان نوشتۀ میرخواند، توسط فولرز به آلمانی در 1838م (همو، 262)؛ سفرنامۀ ناصرالدین شاه به اروپا توسط ردهاوس به انگلیسی در 1873م (سحاب، 294)؛ کتاب مسعود سعد سلمان نوشتۀ محمد قزوینی و تاریخ طبرستان نوشتۀ ابن اسفندیار توسط ادوارد براون به انگلیسی در 1905م ( فرهنگ، 2/185-186). براون دو مقاله از شیخعلی سیاح و کتاب کشفالمحجوب هجویری را هم به انگلیسی ترجمه کرد (سحاب، 76)؛ کتاب اوروج بیگ، نمایندۀ شاه عباس به اسپانیا، توسط
لسترنج به انگلیسی در1926م (همو، 230)؛ رسالۀ مونس العشاق و پر جبرئیل سهروردی در 1935م توسط هانری کربن به فرانسه (بدوی، 288)؛ مناجاتنامۀ خواجه عبدالله انصاری توسط آرتور جان آربری به انگلیسی در 1936م ( فرهنگ، 1/75)؛ آیین اکبری نوشتۀ ابوالفضل علامی توسط بلوخمان به آلمانی در 1949م (همان، 2/356-357)؛ قابوسنامه توسط یوگنی برتلس به روسی در 1953م (همان، 2/210)؛ کتاب درد دل ملا قربانعلی نوشتۀ محمدعلی جمالزاده توسط بورگل به آلمانی در 1969م (همان، 2/411)؛ تاریخ ایران در عصر قاجار نوشتۀ حسن فسایی توسط هریبرت بوسه به آلمانی در 1972م؛ و کتاب از ظلمت تا روشنایی نوشتۀ بدرالملوک بامداد توسط ف. بگلی3 به انگلیسی در 1977م (همان، 2/317، 436).
از اوایل سدۀ 19م برخی گزیدهها، و در سدۀ 20م متون جدید فارسی در کنار آثار کهن به زبانهای اروپایی ترجمه شد:
1. P. F. Ronconi 2. G. M. D’Erme 3. F. Bagley 4. L. Bouvat 5. E. Bridges
سرودهای فارسی در 1815م و قطعههایی از حماسۀ ایرانی برزونامه در 1816م توسط کوسگارتن به آلمانی (بدوی، 302-303؛ نیز نک ، صفا، 305)؛ چندین متن فارسی توسط نیکلا، کنسول فرانسه در ایران، به فرانسه (نک : سحاب، 267؛ اورکاد، 16)؛ شرح حال انوری برگرفته از دولتشاه توسط فولرز به لاتین در 1868م (بدوی، 262)؛ نمایشنامههایی از آخوندزاده توسط بووا4 به فرانسه در 1906م ( فرهنگ، 2/468)؛ قصۀ سیمرغ و وصلت پسر پادشاه غرب با دختر پادشاه شرق، روایت سفر سه پسر جوان با یک پیرمرد و قصههای ایرانی در 1910م توسط بریکتو به فرانسه (همان، 2/302-303)؛ شعر سیاسی معاصر ایران در1914م و گلچین ادب فارسی در 1927م توسط براون به انگلیسی (همان، 2/ 188-189)؛ غزلها و ابیاتی از حافظ توسط بریجز5 به انگلیسی در 1921م (همان، 2/302)؛ افسانۀ شیخ و دختر پادشاه در 1927م و قابوسنامه در 1953م توسط یوگنی برتلس به روسی (همان، 2/204-205، 210)؛ قصیدۀ حاجی عبدو یزدی توسط ریچارد برتن به انگلیسی در 1926م (همان، 2/ 229)؛ داستانهایی عرفانی و صوفیانه توسط ریتر به آلمانی در 1931م (سجادی، 229)؛ هجویۀ لسانی شیرازی دربارۀ شهر تبریز در 1932م؛ نمایشنامههایی منسوب به ملکم خان در 1933م، و نمایشنامۀ خسیس در 1934م توسط بریکتو به فرانسه ( فرهنگ، 2/304)، گزیدهای از غزلیات فارسی در 1948م؛ 50 ترانۀ عامیانۀ فارسی در 1951م؛ گلچینی از اشعار فارسی در1954م و ترجمهای به شعر از اشعار جدید فارسی توسط آرتور جان آربری به انگلیسی (همان، 1/75-81)؛ ترجمههای بسیاری از نویسندگان قدیم و جدید توسط یرژی بچکا به زبان چک؛
اشعاری از بیدل و شاعران دیگر توسط بائوزانی به ایتالیایی و گزیدههایی از زبان فارسی توسط هانری ماسه به فرانسه (همان، 2/ 159؛ پیه مونتسه،104؛ بدوی، 388)؛ علیمرادخان و دیگران اثر عبدالحسین نوشین و طنزهای فارسی در 1962م و لطیفههای فارسی در 1963م توسط آندره برتلس؛ دزد اثر صادق چوبک توسط بایفسکی در 1963م به روسی ( فرهنگ، 2/148-149، 200).
معانی ژرف متون عرفانی فارسی، بسیاری از بزرگان دانش و ادب مغرب زمین را به خود جلب کرد و آنان را به ترجمه و شرح و تفسیر این آثار برانگیخت. چنانکه شاعری اروپایی نوشت: «شعر فارسی اصیلترین و کاملترین شعر در میان تمام ملتهای مشرق زمین است» (سجادی، 225؛ حدیدی، برخورد...، 212).
مآخذ: بدوی، عبدالرحمان، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمۀ شکرالله خاکرند، قم، 1375ش؛ پیه مونتسه، آنجلو میکله، تاریخچۀ ایرانشناسی در ایتالیا، مجموعۀ مقالات انجمنوارۀ بررسی مسائل ایرانشناسی، تهران، 1371ش؛ حدیدی، جواد، از سعدی تا آراگون، تهران، 1373ش؛ همو، ایران در ادبیات فرانسه، مشهد، 1348ش؛ همو، برخورد اندیشهها، تهران، 1356ش؛ رضا، عنایتالله، «ایرانشناسی در روسیه و اتحاد شوروی»، مجموعۀ مقالات انجمنوارۀ بررسی مسائل ایرانشناسی، تهران، 1371ش؛ سجادی، ضیاءالدین، «ایرانشناسان و متون عرفانی فارسی»، همان؛ سحاب، ابوالقاسم، فرهنگ خاورشناسان، تهران، 1356ش؛ فرهنگ خاورشناسان، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ج 1، 1372، ج2، 1382ش، تهران؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1352ش؛ نیز:
Arberry, A. J., Oriental Essays, London, 1960; Hourcade, B., Les études iraniennes en France, Tehran, 1993.
پرویز امین
.X ترجمه از فارسی به اردو
زبان فارسی مؤثرترین عامل در حیات فکری و ذوقی مسلمانان شبهقارۀ هند و پاکستان بوده است. این زبان نه تنها در نظم و نثر و اَشکال و اسلوبهای ادبی، بلکه در گسترش ادب اردو تأثیر تمام داشته است و با اشاعۀ فرهنگ و ادب ایران، در شبهقاره همانند پل ارتباطی، فرهنگهای رایج در این منطقه را به هم پیوست. گسترش ادبیات اردو در شبهقارۀ هند با ترجمۀ آثار منظوم و منثور ادب فارسی از سدههای 10 و 11ق/16 و 17م آغاز شد. بسیاری از کتابهای سنسکریت، ترکی، فرانسه و عربی از طریق ترجمههای فارسی به این منطقه راه یافت و به زبانهای رایج از جمله زبان اردو برگردانده شد(بشیرحسین، «ترجمۀ آثار فارسی...»، 50؛ راهی، 6). هدف از ترجمۀ متون فارسی به اردو نه فقط ترویج عقاید دینی اسلام، بلکه خدمت به ادبیاتی بود که در آن زمان نمونههای مکتوب و مدوّن آن اندک بود (بریلوی، 351-352؛ بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم...»، 395؛ نیز نک : ه د، اردو، ادبیات). به این ترتیب تمامی متون ادب فارسی، یا بخشهایی از آنها چندین بار به اردو برگردانده شد و رفته رفته بیشتر متون برجسته و معروف ادب فارسی به زبان اردو برگشت (راهی، همانجا).
با حکومت تیموریان در هند از 932ق/1526م به مدت 300 سال، بزرگترین تحول فرهنگی و اجتماعی یعنی رواج و اعتبار زبان فارسی در نواحی شمال هند صورت گرفت. رواج زبان فارسی در این دیار تا بدانجا بود که مجالی برای رشد و ترقی ادبیات اردو در این نواحی باقی نگذاشت و این امر موجب مهاجرت شاعران و نویسندگان اردو زبان به دکن و گجرات گردید که مرکز زبان اردو بود (بریلوی، بشیرحسین، همانجاها؛ جالبی، 1/183-184؛ نیز نک : خان، 17-34).
نهضت ترجمۀ متون ادب فـارسی بـه اردو ــ کـه همزمان با رشد ادبیات مدون اردو برپا شد ــ بهطور کلی به 3 دوره تقسیم میشود:
1. دورۀ اول، یا دورۀ دکنی که از اواسط سدۀ 10ق/16م آغاز و تا اوایل سدۀ 11ق/17م ادامه یافت. پایگاه ترجمه در این دوره استان دکن بود. اثرپذیری ادبیات اردو از اسلوبها و سنتهای ادب فارسی در این دوره به اوج خود رسید (جالبی، 1/252؛ بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم»، همانجا، «ترجمۀ آثار فارسی»، 50-51، نیز نک : ه د، اردو، ادبیات). در این دوره که سرودن مثنویهای عاشقانه رواج کامل داشت، مترجمان عموماً شاعران برجستهای بودند که آثار ادب فارسی را به زبان اردو، به صورت منظوم و غالباً در قالب مثنوی ترجمه میکردند (جالبی، 1/240، 242؛ بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم»، همانجا).
از مجموع ترجمههای این دوره، این نمونهها درخور ذکر است: مثنوی سیف الملوک و بدیعالجمال ملاغوّاصی که داستان هزار و یک شب فارسی را در 1035ق/1626م به زبان اردو منظوم ساخت (سکسینه، 1/67- 68؛ جالبی، 1/471-472؛ بریلوی، 30-31). رام راوسیوا شاعر دربار بیجاپور در 1091ق/1680م روضةالشهدای ملاحسین کاشفی را در قالب مثنوی به اردو برگرداند و ابن نشاطی بساتین فارسی احمد زبیری را در 1076ق/1665م با نام پهولین به اردو ترجمه کرد (بشیرحسین، «ترجمۀ آثار فارسی»، 55؛ سکسینه، 1/67؛ راهی، 153). ملک خشنود از شاعران دربار عادلشاهیان (حک 895-1097ق/1490-1686م) مثنوی هشت بهشت امیرخسرو دهلوی را در قالب مثنوی به اردوی دکنی ترجمه کرد و آن را جنّت سنگار نامید (جالبی، 1/252-253؛ بشیرحسین، همانجا). سید میران هاشمی از دیگر شاعران این دوره، مثنوی یوسف و زلیخای جامی را در 1099ق/ 1688م به نظم اردو برگرداند (بریلوی، 32؛ بشیرحسین، همانجا). تا سدۀ 11ق شمار شاعرانی که آثار فارسی را به نظم اردو ترجمه کردند، بالغ بر 25 نفر است (نک : بشیرحسین، همان، 51).
2. دورۀ دوم، که تقریباً از اواسط سدۀ 11ق فعالیتهای ادبی از دکن به نواحی شرقی و شمالی شبهقاره گسترش یافت. در این دوره علاوهبر ترجمۀ کتابهای ادبی، ترجمۀ آثار عرفانی نیز رواج یافت. اغلب شاعران این دوره به منظوم ساختن ترجمۀ آثار عرفانی و به سرودن مثنویهای عارفانه روی آوردند(بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم»، 397-399؛ جالبی، 1/191)؛ از جملۀ این شاعران وجدی از مشاهیر عرفای دکن بود که مثنوی منطقالطیر عطار نیشابوری را با نام پنجهی باجه (از طائر) به زبان اردو برگرداند (همانجا؛ سکسینه، 1/74). ویلوری بزرگترین مثنویسرای عهد اورنگزیب(حک 1068-1118ق/1657-1706م) نیز روضةالشهدای ملاحسین کاشفی سبزواری را به نظم اردو برگرداند. اهمیت ترجمۀ ویلوری از مثنوی رام راوسیوا که 40 سال پیش از آن سروده شده بود، به مراتب بیشتر است (جالبی، 2/523؛ راهی، 152؛ بشیرحسین، همانجا). شاه غوث جامی متخلص به غوثی از عرفای دکن در عهد محمدشاه عالم ثانی از سلاطین مغول (حک 1145-1167ق/1720- 1748م) در ایالت مدرس، کتاب قصص الانبیاء ابواسحاق نیشابوری را با نهایت دقت به نظم اردو برگرداند (راهی، 157- 158؛ بشیرحسین، همانجا).
3. دورۀ سوم، که از سدۀ 13ق/ 19م آغاز شد. در اوایل این دوره، از 1835م با نفوذ انگلیسیها در شبهقاره و ستیز و دشمنی زیرکانۀ آنان با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حضور و نفوذ زبان فارسی در مراجع عمومی و ادارات دولتی از رسمیت افتاد و جای آن را زبان اردو گرفت. در این دوره، شعر اردو از قالبهای شعر فارسی از جمله مثنوی، قصیده و غزل بهره میگرفت و از سنتهای ادبی شعر فارسی و شیوههای شاعران پارسیگو پیروی میکرد. نثر اردو از دایرۀ موضوعات دینی و عرفانی، یک گام فراتر نهاد و با ترجمۀ سایر متون ادب فارسی بر غنای خود افزود(بشیرحسین، همان،399-400؛ نیز نک : ه د، اردو، زبان). دورۀ سوم، خود به 3 مقطع مجزا تقسیم میگردد که هر مقطع به یک مرکز علمی اختصاص داشت. در طول این 3 مقطع، تحولات چشمگیری در زمینۀ تألیف و ترجمۀ کتابهای علمی به زبان اردو و تدریس مقدمات برخی از علوم جدید به این زبان آغاز شد:
الف ـ مقطع اول: از 30 سال نخست سدۀ 13ق/ 19م و در دانشکدۀ فورت ویلیام ــ که مسئولان کمپانی هند شرقی آن را تأسیسکرده بودند ــ آغازشد. با پشتیبانی وحمایت این دانشکده از ادبیات و شاعران و مترجمان، صدها کتاب منظوم و منثور فارسی به اردو برگردانده شد و چون مترجمان، غیر از زبان اردو تنها با زبان فارسی آشنایی داشتند و با زبانهای اروپایی بیگانه بودند، از زبانهای اروپایی کتابی به اردو ترجمه نشد(بشیرحسین، همانجا؛ نیز نک : صدیقی، 8/44-45). در این دوره بود که اولین بار شاهکار زبان فارسی، شاهنامۀ فردوسی، با زحمت بسیار توسط لالهپهمچند به اردو ترجمه شد و ترجمۀ آن در 1207ق/ 1793م به پایان رسید (بشیرحسین، همانجا، نیز «ترجمۀ آثار منظوم...»، 289). میرعلی شیرافسوس از اعضای علمی فورت ویلیام کالج اولین بار به ترجمۀ گلستان سعدی با عنوان باغ اردو همت گماشت و آن را با نثری ساده و روان در 1214ق/ 1799م به زبان اردو برگرداند (سکسینه، 2/408؛ راهی، 247).
ب ـ مقطع دوم: در این مقطع، مرکز مهم ترجمه کالج دهلی واقع در شهر دهلی بود و این زمانی بود که انگلیسیها در بسیاری از استانها اردو را زبان اداری قرار داده بودند و فرهیختگان آثار مهم و گرانبهای ادب فارسی را با رغبت به اردو ترجمه میکردند. در این زمان یعنی اواسط سدۀ 13ق شاهکارهای مهم ادب فارسی مثل رباعیات حکیم عمر خیام و بوستان سعدی و مثنوی معنوی مولانا جلالالدین بلخی به نظم و نثر اردو برگردانده شد. راجه مکهن لال نخستین شاعری بود که رباعیات عمر خیام را در 1260ق/1844م در قالب رباعی به اردو ترجمه کرد (راهی، 302؛ بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم»، همانجا). مستعان علی در1244ق/ 1828م، منتخبی از مثنوی معنوی مولانا جلالالدین بلخی را به نظم اردو برگرداند. این ترجمه به نام باغ ارم شهرت یافت و در 1269ق به چاپ رسید (راهی، 312؛ بشیرحسین، «ترجمۀ آثار منظوم»، همانجا).
ج ـ مقطع سوم: در این مقطع، مرکز ترجمه، انجمن علمی علیگره بود که در اواخر سدۀ 13ق به سرپرستی سرسیداحمدخان (د 1315ق/1897م) اداره میشد. با نظارت این انجمن، ادیبان و مترجمان به کار ترجمه میپرداختند. در این مقطع بود که نظارت بر ترجمه دقیقتر شد و میرزا اسماعیل خان غزلیات حافظ را به نام گلبن معرفت به نثر روان و سادۀ اردو ترجمه کرد (بشیرحسین، «ترجمۀ منظوم»، همانجا).
در 1287ق/1870م مسئلۀ خط و زبانی که باید در دادگاهها و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد، مطرح شد؛ در پی آن منازعاتی میان هندوانِ هندی زبان و مسلمانانِ اردو زبان پدید آمد و تضاد و تعارض را میان دو جامعۀ بزرگ هند نمایان ساخت. انگلیسیها از زبان و خط هندی در مقابل اردو حمایت میکردند. هدف آنها هم این بود که در این کشاکش، زبان انگلیسی را زبان همگانی سازند. از این سیاست ستیزهگرایی انگلیسی لطمۀ شدیدی به زبان فارسی وارد شد. با وجود این سیاست، و بهرغم تمایل دولتمردان شبه قاره به ترجمۀ کتابهای انگلیسی به اردو، ترجمۀ آثار ادب فارسی همچنان به راه خود ادامه میداد. با وجود نزاع میان هندوان و مسلمانان، و روشنفکران و آزاداندیشان، متون ادب فارسی را به زبانهای هندی ترجمه میکردند (چندرشیکر، 336-337؛ نیز نک : ه د، اردو، زبان). ترجمۀ متون ادب فارسی به اردو اگر چه از سوی فرهیختگان شبهقاره بر اساس علاقه به فرهنگ و ادب به طور عام، و علاقه به فرهنگ و ادب فارسی به طور خاص صورت میپذیرفت، بیگمان توجه انگلیسیها بدین امر سببی دیگر داشت. از همینرو، به همان نسبت که زبان و ادب انگلیسی جای زبان و ادب فارسی را در شبه قاره میگرفت، ترجمۀ متون انگلیسی به اردو نیز جایگزین ترجمۀ متون فارسی به اردو گردید و به جای زبان فارسی، انگلیسی زبان اداری و دولتی شد و زبان اردو به جای زبان فارسـی، زبان ملی و فرهنگـی بهشمار آمد (آفتاب اصغر، 182-183). با این حال ترجمۀ آثار ادب فارسی همچنان ادامه یافت و این ترجمهها موضوعات گوناگون علمی از جمله فلسفه، ادبیات، بلاغت، پزشکی، ریاضی و تاریخ را در برگرفت. برخی از ایـن متون چندیـن بار ترجمه شده است (نک : راهی، 21-22). چنـانکه کشفالمحجوب هجویری 15 بار و رباعیات خیام و مثنـوی معنوی مـولانا هرکدام 18 بار، دیوان حافظ 22 بار و گلستان سعدی 29 بار به اردو ترجمه شدند (همو، 6).
تجزیۀ هندوستان در 1366ق/1947م، موجب تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در شبهقاره شد. تقسیم هند به دو بخش اسلامی و غیراسلامی، بر زبان اردو و سرنوشت آن هم تأثیر گذاشت. پاکستان،کشور اسلامی و تازه استقلال یافته، اردو را زبان رسمی و ملی خود قرار داد و امکانات وسیع و مؤثر برای تقویت و تکامل این زبان فراهم کرد (قریشی، 47-48). از آن زمان تاکنون ترجمۀ آثار مربوط به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به زبان اردو، همچنان ادامه دارد.
مآخذ: آفتاب اصغر، «ملاحظات کلی دربارۀ توسعه و ترویج و اهمیت فارسی و اردو در شبهقاره»، مجموعۀ سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبهقاره، اسلامآباد، 1993م؛ بریلوی، محمود، مختصر تاریخ ادب اردو، لاهور، 1985م؛ بشیرحسین، محمد، «ترجمۀ آثار فارسی به زبان اردو»، هلال، 1338ش، ج 7، شم 3؛ همو، «ترجمۀ آثار منظوم فارسی به اردو»، راهنمای کتاب، 1343ش، س 7، شم 2، همو، «ترجمۀ منظوم آثار به زبان اردو»، همان، 1342، س 6، شمـ 6 و 7؛ جالبی، جمیل، تاریخ ادب اردو، لاهور، 1975م؛ چندرشیکر، «تحفظ میراث فرهنگی توسط تراجم متون فارسی به زبان هندی»، مجموعۀ سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبه قاره، اسلامآباد، 1993م؛ راهی، اختر، ترجمۀ متون فارسی به زبانهای پاکستانی، لاهور، 1406ق؛ سکسینه، رام بابو، تاریخ ادب اردو، ترجمۀ میرزا محمد عسکری، کراچی، غضنفر اکیدمی؛ صدیقی، شمسالدین، «ادبی منظر»، تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند، لاهور، 1971م؛ قریشی، وحید، «اردو ادب»، پاکستانی ادب، به کوشش عبدالشکور احسن، لاهور، 1981م؛ نیز:
Khān, Mas’ūd Ħusain, »Dakhnī-Urdu«, History of Medieval Deccan, Hyderabad, 1974, vol. II.
پریسا سنجابی ـ شاهد چوهدری
.XI ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی
ترجمه از زبانهای اروپایی به زبان فارسی در دورۀ قاجار (1210-1344ق/1795-1925م). قطع نظر از ترجمۀ بدایعالهندسه در لوح حلزون بهوسیلۀ محمدرفیع پسر محمد مؤمن گیلانی در 1111ق (دانشپژوه، 88) و نیز قطع نظر از ترجمۀ بیانیۀ کنوانسیون ملی خطاب به ملت فرانسه در 23 شعبان1217ق/ 19 نوامبر 1802م بهوسیلۀ روفن و میرزا احمدخان هندی که کهنترین متن ترجمه شده از زبان فرانسه بهشمار میآید (روحبخشان، 19)، ترجمۀ جیمز کمل1، مترجم انگلیسی در دستگاه عباس میرزا، نایبالسلطنۀ فتحعلیشاه (1203-1249ق) از تاریخ اسکندر در 1228ق را باید از نخستین آثار ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی دانست (ملی، 4/155-156؛ محبوبی، 1/227؛ افشار، 80؛ EI2, X/233).
عباس میرزا طی سالهای فرمانرواییاش در آذربایجان، برای اصلاح نظام سپاه به اسلوب اروپایی و تجهیز ارتش جدید، ادارهای دایر کرد تا مقررات نظامی لازم را به زبان فارسی ترجمه کنند. ترجمۀ کتابهای نظامی گیبرت2 و آییننامههای مانور پیادهنظام برای برآورده شدن این منظور بود (درویل، 176؛ محبوبی، 1/53؛ نوابی، 40؛ آبراهامیان، 52). همچنین به دستور عباس میرزا بود که دو گروه برای تحصیل علوم و فنون نظامی به انگلستان فرستاده شدند. بار اول دو تن در 1811م و بار دوم 5 تن در 1815م (افشار، همانجا). اینان چون به ایران بازگشتند نخستین انتقالدهندگان دانش و فن پیشرفتۀ تمدن اروپایی شدند. میرزا رضا تبریزی (میرزا رضا مهندسباشی) از پرکارترین ایشان در ترجمۀ متون نظامی و تاریخی از زبان انگلیسی بود. او تاریخ پتر کبیر اثر ولتر را از انگلیسی، با نگارش و انشای میرزا حسن شوکت اصفهانی ترجمه کرد (مینوی، «اولین...»، 352؛ محبوبی، 1/184، 1/227- 228) و سپس کتابهای شارل دوازدهم و اسکندر مقدونی را که ترجمه و اقتباسی از تاریخ دراماتیک ولتر و تاریخ شارل دوازدهم در 1731م بود، از انگلیسی به فارسی برگرداند (ملی، شم 476). این اثر در 1235ق/1820م در تبریز چاپ سنگی شده است. میرزا جعفرخان مشیرالدوله، یکی دیگر از آن محصلان، خلاصةالحساب را که متنی ریاضی بود، به روش اروپایی به فارسی درآورد. از آنجا که این دو تن (میرزا رضا و میرزا جعفر) در 1235ق به ایران بازگشتهاند، ترجمههای ایشان دو سه سالی پس از این تاریخ صورت گرفته است (افشار، همانجا).
1. J. Comell 2. Guibert
به ایـن ترتیب، آغاز ترجمۀ آثار اروپایـی به فارسی به تقریب و تخمین، حدود سال 1240ق خواهد بود (همانجا). از این تاریخ، فـن ترجمه با ترجمـههای میرزا رضا مهنـدس رواج مـییابد. وی مترجـم پرکاری است کـه آثار متعـددی را از زبـان انگلیسی به فارسـی ترجمه کرده است. از جملۀ آنها ست: ترجمۀ جلد اول تاریخ تنزل و خرابی دولت روم، تألیف ادوارد
گیبون1 در 1247ق (ملی، 1/56-57؛ محبوبی، 1/228؛ آدمیت، «امیرکبیر...»، 378)؛ ترجمۀ تاریخ قیصر روم (ژولیوس قیصر) همراه با محمدابراهیم شیرازی به سفارش محمدشاه در 1247ق (افشار، 101)؛ ترجمۀ تاریخ ناپلئون با تحریر رضاقلی تاریخنویس به سفارش محمد شاه در 1252ق (ملی 3/75؛ EI2، همانجا).
میرزارضا ضمن ترجمۀ آثاری در رشتۀ تخصصی خود در 1254ق کتاب دیگری دراصول مشق توپ باعنوان صواعقالنظام ترجمه کرد (افشار، 102؛ EI2، همانجا). راولینسن نیز در 1251ق کتیبههای بیستون را خواند و بازنوشت و ترجمهای از آن را به محمد شاه داد (محبوبی، 1/104-105؛ دایرةالمعارف...، 1/1067). ترجمۀ دیگری از تاریخ پترکبیر و شارل دوازدهم از زبان فرانسه به فارسی توسط موسى جبرئیل، با انشای رضاقلی تاریخنویس، در دست است که در زمان محمد شاه صورت گرفته، و همراه با ترجمۀ تاریخ اسکندر از انگلیسی در 1263ق/1847م در یک مجلد در تهران چاپ سنگی شده است (مینوی، «اولین»، 352؛ محبوبی، 1/226؛ براون، 9؛ فشاهی، 20).
ترجمۀ متون علمی با آغاز کار مدرسۀ دارالفنون در 1268ق/1851م و نیاز محصلان به متنهای گوناگون علمی رواج یافت. از جمله در پزشکی تعلیم نامه در عمل آبله زدن تألیف دکتر کُرمیک، پزشک عباس میرزا را میرزا محمد بن عبدالصبور خویی از انگلیسی ترجمه کرد که در 1245ق در تبریز چاپ شد (محبوبی، 1/227؛ بابازاده، 54، 90). چند رسالۀ طبی از شلیمر2 با عنوانهای جلاءالعیون در کحالی (چشم پزشکی) به ترجمۀ محمدحسین افشار با همکاری میرزا رضا در 1273ق (قس: نجمآبادی، 206، که کتاب را به پولاک نسبت داده است) و زینةاللابدان در امراض جلدی در 1279ق، سرّالحکمة در تشریح در 1279ق و شفاییة در 1281ق به چاپ سنگی رسید. جز اینها کلیات طب فرنگی در 1292ق و همچنین لغات طبی فرانسه به فارسی در1874ق طبع و نشر شد(مشار،3/ 438، دایرةالمعارف، 2/ 1488-1489). ظاهراً در ترجمۀ برخی از کتابهای یادشده به فارسی میرزا تقی خان انصاری کاشانی، طبیب و معلم دارالفنون، همکاری داشته است (آدمیت، اندیشه...، 24).
از اشارۀ اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه (نک : 1/127) میتوان به ضرورتی که از روزگار عباس میرزا نسبت به ترجمۀ متون علمی و طبی و تاریخی و نظامی از زبانهای اروپایی احساس میشد، پی برد. این ضرورت، موجب ترجمۀ یک سلسله آثار مختلف و متنوع گردید که دامنۀ آن ترجمۀ کتاب پُلبر (مقدمات در معرفةالحیوان و معرفةالنبات و
معرفةالاحجار و فیزیک و شیمی) در 1318ق تا ترجمۀ تربیةالبنات برای تعلیم و تعلم طایفۀ اناثیه به قلم عزیزالله بن محمدعلیخان در 1323ق را در بر میگیرد (بابازاده، 133).
در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه (1264-1313ق) به سبب علاقۀ شخص پادشاه به مظاهر علمی و فرهنگی اروپایی، وزارت انطباعات برای ترجمه و طبع و نشر کتاب تأسیس شد (1300ق) و سرپرستی آن به اعتمادالسلطنه واگذار گردید. دارالترجمۀ همایونی شعبهای از این وزارتخانه بود که ریاست آن را محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) برعهده داشت. مترجمان ایرانی دارالترجمه در زبانهای اروپایی عبارت بودند از: علیخان مترجمالممالک (فرانسه)، سیدعبدالله (روسی) و مترجمان غیرایرانی رضاخان ریشار (فرانسه و انگلیسی)، پروسکیخان (فرانسه)، بارون نرمان (فرانسه و آلمانی)، مادروس خان ارمنی (فرانسه و روسی)، آوانس خان ارمنی (فرانسه و انگلیسی) و ابکار ارمنی (فرانسه و روسی). آثاری که مترجمان غیرایرانی ترجمه میکردند، برای ویرایش، به اشخاصی که اهلیت نگارش و انشاء داشتند، سپرده میشد. محمدحسین فروغی، رضاقلی سراجی و محمدحسن شوکت اصفهانی از جملۀ اشخاص حرفهای در این کار بودند. اینان میکوشیدند که معادل مناسبی برای تعبیرها و اصطلاحات اروپایی در زبان فارسی بیابند و تا آنجا که ممکن بود، زبان ترجمه را به زبان متداول فارسی نزدیک کنند. و چنین بود که در کار ترجمه فهم عبارات بیش از حفظ امانت و مطابقت با اصل متن مورد توجه قرار داشت (مینوی، «اولین»، 352؛ افشار، 81-82).
در آغاز، شمار آثار ترجمه شده اندک بود. محدودیت شمار مترجمان و موانع مختلف و سلیقههای شاه و درباریان پیشرفت کار ترجمه را کند میکرد و همین امور سبب شد که جلد دوم تاریخ تنزل و خرابی روم هرگز ترجمه نشود.
کتابهای علمی و درسی نیز ــ که با عنوان «تألیف» برای تدریس تهیه میشد ــ غالباً ترجمههایی از یک یا چند اثر اروپایی بود. همانگونه که اعتمادالسلطنه دربارۀ هندسۀ وسطا و علیا اثر نظامالدین غفاری، مهندسالممالک مینویسد: «از روی کتب معتبرۀ صنادید اساتید ممالک اروپا به فارسی ترجمه کرده است» (1/174؛ نیز نک : افشار، 83).
1. Gibbon, Decline and Fall of the Roman Empire. 2. Schelimmer
بخش مهم آثار به جا مانده در زمینۀ ترجمه در دورۀ قاجار رمانهای تاریخی و عاشقانه است. گذشته از اینکه مضمون این رمانها مورد علاقه و درخواست شخص عباس میرزا، محمدشاه و ناصرالدین شاه بود، خوانندگان نیز آنها را مطابق امیال و آرزوهای خود تفسیر میکردند؛ چنانکه آزادیخواهان رمانهای
درباری الکساندر دوما، بهویژه سه تفنگدار و کنت مونت کریستو، را رمانهایی انقلابی میدیدند و دلاوریهای قهرمانان آنها را با جانبازیهای رزمندگان میسنجیدند (ناطق، 65).
ورود نوع ادبی اروپایی «رمان» به ادبیات ایران حاصل ترجمه از زبانهای اروپایی، بهخصوص فرانسه بود. نیاز ایران به معلمان خارجی برای تدریس در دارالفنون بهویژه با معلمان فرانسوی رفع شد. این معلمان، بدان سبب بر همتایان انگلیسی و روسی خود ترجیح داده شدند که دشمنی حکومتهای انگلیس و روس با ایران، همچنان در خاطرهها باقی بود. در نتیجه زبان فرانسه ــ که در اروپای آن روزگار نیز زبان فرهنگ و سیاست بود ــ در ایران زبان آموزش بهشمار آمد و در پی آن آثار علمی و آموزشی از این زبان ترجمه شد و برای رشتههای ادبی مدارس نیز آثار ادبی از زبان فرانسه به فارسی برگردانده شد (بالایی، 12-13).
معروفترین این آثار عبارتاند از: خاطرات یک خر، اثر کنتس دوسگور1 به ترجمۀ اعتمادالسلطنه از فرانسه، تهران، 1305ق (ترجمه از عربی با عنوان حماریه توسط میرزا علی خان امینالدوله)؛ سرگذشت تلماک از فنلون2، تهران، 1304ق، 1319ق، مترجم بخشی از آن میرزا آقاخان کرمانی است؛ کنت مونت کریستو از الکساندر دوما ترجمۀ محمدطاهر میرزا اسکندری، تبریز 1309ق/1891م؛ سه تفنگدار به ترجمۀ همین مترجم، تهران، 1314-1316ق/1895-1898م (3 جلد)؛ همچنین لارن مارگو3 به ترجمۀ وی، تهران، 1313ق/1895م؛ حکایت مانن لسکو از آنتوان فرانسوا پرو4 و ترجمۀ ابوالقاسم سروش، 1322ق؛ شرح حال مادام کامپان، اثر مادام کامپان ندیمۀ ماری آنتوانت به ترجمۀ منوچهر عمادالدوله، تهران، 1313ق؛ پل و ویرژینی، اثر برناردن دوسن پیر5 ترجمۀ ابراهیم نشاط، 1324ق؛ سرگذشت حاجی بابا، اثر جیمز موریه و ژیل بلاس، اثر ا. ر. لوساژ6 به ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی است. پس از زبان فرانسه، زبان انگلیسی محبوبیت بسیار یافت و داستانهای هیجانانگیز و ماجراجویانه برای خوانندگان جوان ترجمه شد. بجز رابینسن کروزئه که توسط محمدعلی خان به زبان فارسی برگردانده شد، پلینسون لندن توسط عبدالحسین میرزا در 1322ق/1924م ترجمه شد ( ایرانیکا، VIII/450-451).
در نگاه اجمالی به فهرست رمانهای ترجمه شده میتوان دریافت که مترجمان آن دوره درک درستی از ارزش هنری ادبیات نداشتهاند. آنان رمان را وسیلۀ سرگرمی و بهویژه دستاویزی برای آگاهی خوانندگان از اوضاع و احوال تاریخی و
جغرافیایی جهان و یا موجبی برای تعلیم و تربیت میپنداشتهاند و در همه حال البته علاقه و خشنودی شخص شاه و شاهزادگان را در نظر میگرفتهاند. ترجمۀ رمانها بیشتر به سفارش شاه و شاهزادگان صورت میگرفت. از اینرو، جای تعجب نیست که ولتر و فنلون و دوما را در یک سطح قرار داده (نک : بالایی، 70)، از ترجمۀ آثار کلاسیک نویسندگان بزرگی چون تولستوی و داستایوسکی و بالزاک و دیکنز غافل مانده باشند. با اینهمه، آثار ادبی با ارزشی مانند دون کیشوت اثر سروانتس را ماردروس داودخانف، اتللو، اثر شکسپیر را ابوالقاسم خان ناصرالملک قرهگزلو و سرگذشت حاجی بابا، اثر جیمز موریه را میرزا حبیب اصفهانی به فارسی برگرداندند.
میزانتروپ7 اثر مولیر را نخستین نمایشنامۀ ترجمه شده از زبان فرانسه دانستهاند که میرزا حبیب اصفهانی آن را با عنوان گزارش مردم گریز ترجمه کرده است، استانبول، 1286ق (ملکپور، 1/317-335؛ مینوی، پانزده...، 283). طبیب اجباری، اثر مولیر، ترجمه و اقتباس محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تهران، 1322ق، عروسی اجباری، اثر دیگری از مولیر که محمدطاهر تبریزی در 1329ق به فارسی برگرداند، آثار دیگری است که پس از میزانتروپ به فارسی ترجمه شد.
از ترجمههای آثار فکری و فلسفی در دورۀ قاجار از گفتار در روش به کار بردن عقل، اثر دکارت است که با عنوان حکمت ناصریه یا کتاب دیاکرت به ترجمۀ العازار رحیم موسایی همدانی معروف به ملا لالهزار و رساله دربارۀ آزادی، اثر جان استوارت میل با عنوان منافع حریت (افشار، 88) و پندنامۀ مارکوس، قیصر روم، اثر مارکوس اورلیوس، به ترجمۀ میرزا عبدالرحیم طالبوف از روسی، در 1312ق/1895م، در استانبول به چاپ رسید.
1. Contesse de Ségure, Mémoire d’un âne. 2. F. Fénelon, Les aventures de Télémaque. 3. Lareine Margot. 4. Prévost, Manon Lescaut. 5. B. de Saint Pierre, Paul et Virginie. 6. A. R. Lesage, Gil Blas.
7. Misanthrope.
نشر ترجمۀ آثار فلسفی در ایران و تأثیر عقاید فلسفی دکارت را همراه با انتشار قوانین فیزیکی نیوتن و عقاید سیاسی عصر روشنایی یا روشنگری و روش علمی اُگوست کنت و اصول طبیعی داروین در بررسی عوامل تحول فکری پیشروان تجدد در ایران مؤثر دانستهاند (پارسینژاد، 11). افکار فیلسوفان و متفکرانی که تحت تأثیر تعالیم اگوست کنت به مکتب تحصلی یا اثباتگرایی (مذهب پوزیتیویسم) روی آورده بودند و مذاهب مابعدالطبیعه را باور نداشتند و علم بشری را منحصراً مبتنی بر تجارب حسی و علوم تحققی یا تحصلی میدانستند با ترجمۀ آثار آنان شناخته شد و افکار متفکران اروپایی مانند اگوست کنت، دیوید هیوم، جان لاک، جان استوارت میل، ژان ژاک روسو، پیر ژوزف پرودون، ژان شارل سیسموندی و تامس باکل در آثار
روشنگران ایرانی ظاهر گردید. در نتیجۀ آشنایی با اندیشههای ایشان بود که میرزا فتحعلی آخوندزاده (1228-1295ق) مکتوبات کمالالدوله را نوشت (1280ق/1862م) و در آن افکار مادی خود را مطرح کرد و میرزا آقاخان کرمانی (1270-1313ق) در یک رشته از آثار خود نظیر تکوین و تشریع، حکمت نظری و هشت بهشت تحت تأثیر فیلسوفان تجربی فرانسوی و انگلیسی به طرح مباحث فلسفی خود بر اساس اصول عقلی و تجربی پرداخت و میرزا ملکمخان ناظمالدوله (1249-1326ق) نخستین بار تحت تأثیر اگوست کنت و جان استوارت میل جامعۀ ایران و مسائل آن را تحلیل کرد (همو، 14) و میرزا یوسف خان مستشارالدولۀ تبریزی (د 1313ق) «رسالۀ یک کلمه» را که خلاصهای از تحریری از اعلامیۀ حقوق بشر در مقدمۀ قانون اساسیفرانسه بود، به فارسی درآورد (آدمیت، فکر...، 186- 198؛ حائری، 32-40).
میراث ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی در دورۀ قاجار بر نثر فارسی تأثیری سودمند نهاد. نیاز مترجمان به دقت لازم در کاربرد کلمات فارسی در برابر الفاظ بیگانه بهتدریج ذوق و قریحۀ ایشان را در سنجش معنای کلمات و ساختار عبارات پرورش داد، تا آنجا که موجب شد از به کار بردن مترادفات و عبارات زاید و بیمعنی و تکرار مکررات و پرگویی و قرینهسازی و سجعپردازی ــ که از مشخصات نثر منشیانۀ قـاجـاری بـود ــ بپرهیزند و کلام را جز برای ادای معنی به کار نبرند. بدین ترتیب میراث ترجمه در گرایش نثر فارسی به سادگی مؤثر افتاد و موجب شد تا تصنعات منشیانۀ ادبای عصر قاجاری بهتدریج متروک شود، زیرا مترجمان پی بردند که کار ایشان لفاظی و سخنپردازی را برنمیتابد و در انتقال مفاهیم از زبانهای بیگانه به زبان فارسی دقت و سنجیدگی در کاربرد کلمات ضرورت دارد (نک : پارسینژاد، 11- 28).
مآخذ: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1354ش؛ همو، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، 1351ش؛ همو، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطیت، تهران، 1340ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، تهران، 1363ش؛ افشار، ایرج، «آغازۀ ترجمۀ کتابهای فرنگی به فارسی»، ایرانشناسی، 1381ش، س 14، شم 1؛ بابازاده، شهلا، تاریخ چاپ در ایران، تهران، 1377ش؛ بالایی، ک.، پیدایش رمان فارسی، ترجمۀ مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران، 1377ش؛ پارسینژاد، ایرج، روشنگران ایرانی و نقد ادبی، تهران، 1380ش؛ حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، 1360ش؛ دانشپژوه، محمدتقی، «نخستین کتابهای فلسفه و علوم جدید در ایران»، نشر دانش، تهران، 1360ش، س 2، شم 2؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، گوتمبرگ؛ فشاهی، محمدرضا، «نهضت ترجمه در ایران»، نگین، تهران، 1352ش، س 9، شم 99-100؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1370ش؛ مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1340ش، ملکپور، جمشید، ادبیات نمایشی در ایران، تهران، 1363ش؛ مینوی، مجتبى، «اولین کاروان معرفت»، یغما، تهران، 1332ش، س 9، ش 6؛ همو، پانزده گفتار، تهران، 1367ش؛ ناطق، هما، کارنامۀ فرهنگـی فرنگی در ایران، 1831- 1921م، تهـران، 1380ش؛ نجـمآبادی، محمـود،
«طب دارالفنـون و کتب درسـی آن»، امیرکبیـر و دارالفنون، بـهکـوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو، تهران، 1354ش؛ نوابی، داوود، تاریخچۀ ترجمۀ فرانسه به فارسی در ایران از آغاز تا کنون، تهران، 1363ش؛ نیز:
Abrahamian, E., Iran Between Two Revolution, Princeton, 1982; Browne, E. G., The Press and Poetry in Modern Persia, Cambridge, 1914; EI2; Iranica.
ایرج پارسینژاد
XII. ترجمه از انگلیسی به فارسی
درآمد: تغییر سلسلۀ قاجار به پهلوی (1304ش/1925م) فقط تغییری سیاسی نبود، زیرا فعالیتهایی که در دورۀ سلسلۀ جدید دنبال شد، ادامۀ فعالیتهای رایج در عصر قاجار بهشمار نمیآید. سیاستهای کلان حکومت جدید، بر همۀ زمینهها و از جمله بر فعالیت ترجمۀ کتاب و مطبوعات از زبانهای اروپایی به فارسی، تأثیر گذاشت (برای سیاستهای فرهنگی سلسلۀ نوبنیاد، نک : آبراهامیان، 132-133؛ غنی، 395-402). بررسی دقیق و مستند این تأثیر، بهویژه در حوزۀ ترجمۀ کتاب و مقاله و بهخصوص ترجمۀ ادبی، البته به اطلاعات تفصیلی و دادههای دقیقی وابسته است که معمولاً از راه کتابشناسیها و مطالعات کتابسنجی به دست میآید. کتابشناسی دقیق منابع انتشار یافته در عصر پهلوی اول (1304-1320ش) را در اختیار نداریم، و از اینرو دربارۀ آثار ترجمه شده در آن دوره، و بهویژه آثاری که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است، نظری نمیتوان داد که از دقت لازم برخوردار باشد. کتابشناسیهای عمومی که سالها بعد، بهویژه پس از دهههای 1330 و 1340ش به عنوان تنها منابع کتابشناسی گذشتهنگر انتشار یافتهاند، چون ممکن است حاوی اطلاعات دست اول و مبتنی بر روشهای علمی ـ فنی تدوین کتابشناسیها نباشد، نیز نمیتواند وسیلۀ مطمئنی برای برآوردهای دقیق بهشمار آید. مقالۀ «ترجمه در نیم قرن اخیر» (نک : مآخذ) که در شماری از منابع، از جمله در یکی از مراجع مهم، به ارقام آن دربـارۀ چند دهـه انتشار کتاب در ایران استناد کردهاند، دارای دقت در روش، ردهبنـدی موضوعی و کیفیت مطلـوب ارائۀ اطلاعات نیست. از اینرو، آنچه فعلاً دربارۀ وضع کتاب در ایران از 1300 تا حدود سال 1330ش بهطور اعم، و در باب ترجمۀ منابع از انگلیسی به فارسی گفته شود، تقریبی و تخمینی است.
فهرست کتابهای فارسی شدۀ چاپی از آغاز تا سال 1370(نک : 3/2040)، 524‘24 عنوان کتاب ترجمه شده به فارسی را از آغاز انتشار کتاب چاپی در ایران تا 1370ش احصا کرده است و نمایۀ عنوان کتابهای ترجمه شده از انگلیسی (4/2701-2786، دو ستونی) در این اثر، صورتی مدون از اطلاعات باارزش دربارۀ عنوان کتابهایی است که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. اطلاعات این منبع اگر تفکیک و طبقهبندی شود، به تخمینهای دقیقتری نزدیک میگردد، اما باتوجه به اینکه اطلاعات این منبع بر منابع و فهرستهای منتشر شده، مبتنی است، ابهام در اصل مطلب همچنان به قوت خود باقی است.
دورۀ پهلوی اول (1304-1320ش): سالهای نخستین سلسلۀ تازه تأسیس پهلوی به برقراری امنیت و آرام کردن جامعۀ ایران گذشت (برای جزئیات تاریخی، نک : مکی، 1/3). پس از ایجاد نظم آموزشی جدید، سر و سامان دادن به وضع مدارس و اعزام سالی 100 تن دانشجو به خارج برای تحصیلات عالی که شماری از آنان به انگلستان، و به دانشگاهی نظیر بیرمینگام فرستاده شدند (نوایی، 508-519؛ ایرانیکا، VIII/226-227)، تأسیس دارالمعلمین عالی (بعدها: دانشسرای عالی و سپس: دانشگاه تربیت معلم) در 1307ش و تأسیس دانشگاه تهران، نخستین و بزرگترین دانشگاه کشور، در 1313ش، بهتدریج زبان انگلیسی در عرصۀ آموزش به کار گرفته شد و در کنار زبان فرانسه که تا پس از جنگ جهانی دوم (1939-1945م) زبان بینالمللی و درواقع زبان دوم جامعۀ در حال تجدد ایران بهشمار میآمد، جایی برای خود باز کرد. از دورۀ قاجار، در برخی از مدارسی که مبلغان مسیحی آمریکایی در تهران، اورمیه و چند شهر دیگر تأسیس کرده بودند، و نیز در مدرسۀ آمریکاییها در تهران (بعدها معروف به دبیرستان البرز) تدریس زبان انگلیسی و حتى تدریس درسهایی به این زبان معمول بود و شماری از فارغالتحصیلان اینگونه مدارس، اعم از پسر و دختر، با این زبان به خوبی آشنا شده بودند، اما سیطرۀ زبان فرانسه، به عنوان زبان دوم، در بیشتر بخشهای جهان و مناسبات گستردۀ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران با فرانسه تا پیش از قطع شدن روابط سیاسی ایران و فرانسه (نک : ادامۀ مقاله) مجالی به رواج زبان انگلیسی در جامعه نمیداد و انگلیسیدانان، بهویژه شمار کسانی که بتوانند مطالبی را از انگلیسی به فارسی ترجمه کنند، بسیار اندک بودند و در سازمانهای دولتی و شرکتهای بزرگ دولتی که با خارج دادوستد و با خارجیان مناسبات داشتند، شاید به استثنای صنعت نفت، شمار مترجم انگلیسی بس اندک بود و اینگونه مترجمان هم به ندرت به ترجمۀ متون و منابع میپرداختند.
برآورد شده است که در 1300ش فقط 4 کتاب به فارسی ترجمه شده که از آن 4 عنوان حتى یک کتاب هم از انگلیسی ترجمه نشده بود («ترجمه»، 48). آمار انتشار کتاب، و طبعاً کتابهای ترجمه شده، از سوی دولت منتشر نمیشد و تنها محمد رمضانی، مؤسس نشر کُلالۀ خاور (تأسیس بعد از 1300ش)، در نشریۀ خود به نام کتاب (نک : مآخذ)، فهرست کتابهای عمدۀ منتشر شده در ایران را میان سالهای 1301 تا 1311ش به تفاریق آورده است(نک : رمضانی، 1/ 1، نیز پیش از مقدمه). به تخمین او شمار کتابهای داستان و نمایشنامه که در آن سالها از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه شده، جمعاً 180 عنوان بوده است (4/2). در فهرست کلالۀ خاور نام کتابی که از انگلیسی ترجمه شده باشد، به ندرت به چشم می خورد. از این گذشته، ممکن است آثار انگلیسیزبان هم از ترجمۀ فرانسه آنها به فارسی ترجمه شده باشد، مانند داستانهایی از جک لندن، نویسندۀ آمریکایی که در دهههای بعد از روی ترجمۀ فرانسه آنها به فارسی ترجمه میشد. براساس مشخصات کتابشناختی ذکر شده در نشریۀ کتاب (ص 14-15)، در آن سالها از نویسندگان انگلیسیزبانی چون: شکسپیر، دیکنز، النپو، اُهنری، کیپلینگ، ولز و کاپر، آثاری به فارسی ترجمه شده است، اما با قطعیت نمیتوان گفت که کدامیک از این آثار از انگلیسی ترجمه شده است.
به تخمین مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی، در دهۀ نخست 1300ش، 238 عنوان و در دهۀ دوم، 375 عنوان کتاب از زبانهای خارجی به فارسی ترجمه شده است (نک : فرشیدورد، 80-81). به برآورد کریستف بالایی، از حدود سال 1300 تا 1320ش نزدیک به 100 اثر داستانی به فارسی ترجمه شده است که باز بر اساس همین برآورد، این رقم 4 برابر شمار داستانهایی است که در دورۀ 20 سالۀ پیش از 1300ش به فارسی ترجمه شده و انتشار یافته است (ص 66). بر پایۀ برآوردهای تخمینی یاد شده، در دورۀ 20 سالۀ 1300ش به بعد، بهطور میانگین سالی در حدود 30 اثر و از میان آنها 5 اثر داستانی به فارسی ترجمه شده است که ترجمۀ ممتاز یا شاخصی از انگلیسی در میان آنها یافت نمیشود. غلامرضا رشیدیاسمی صورتی از نام مترجمان داستان به فارسی، البته بدون تفکیک زبان، ذکر کرده است که از میان آنها احتمالاً این مترجمان از انگلیسی به فارسی ترجمه میکردهاند: جیمز کَمِلِ انگلیسی، عباس آریانپور کاشانی، لطفعلی صورتگر، محسن صبا، محمد سعیدی، محمود عرفان، مسعود فرزاد و خود رشید یاسمی (ص 111). وی این صورت را در کتاب ادبیات معاصر که در 1316ش منتشر شده، آورده است.
مؤسسات انتشاراتی بخش خصوصی که در آن سالها در انتشار ترجمه مؤثر بودند، عبارتاند از: کلالۀ خاور، اقبال، بروخیم، بنگاه افشاری، محمدعلی علمی بریانی شبستری و معرفت (امامی، «نقش...»، 4). در ضمن شماری ترجمۀ پرخواننده به صورت پاورقی منتشر میشد (همانجا). با این حال و بهرغم پررونق نبودن فعالیت انتشاراتی، سانسور کتاب و نشریات شدید بود، مرزها از حیث ورود نشریههای خارجی به شدت کنترل میشد و روی تکتک صفحات کتابها و نشریاتی که قرار بود داخل کشور انتشار یابد، مهر «روا» زده میشد تا چاپخانه اجازۀ چاپ داشته باشد (خسروی، 158-159). این سیاست متعارض فرهنگی که از یکسو دانشجو به خارج اعزام شود، دانشگاه و مدرسۀ عالی تأسیس شود، و از سوی دیگر اجازه داده نشود درس خواندهها آموختههای خود را آزادانه بیان کنند، بهرغم همۀ فعالیتهای رژیم در گسترش آموزشها، توسعۀ مدارس عالی و متوسطه (برای جزئیات، نک : دانا، آموزش)، تأسیس ادارۀ انطباعات در وزارت معارف به قصد پشتیبانی از روند تألیف و ترجمه و نشر کتاب (رعدی آذرخشی، 465-466)، حمایت از انتشار شماری نشریۀ ادبی، و رونق گرفتن خواندن داستان، بهویژه داستانهای تاریخی (امامی، همانجا)، در واقع بر ترجمه از زبانهای دیگر، و بهویژه از انگلیسی به فارسی، عملاً تأثیر محسوسی نگذاشت. این نکته نیز به اندازۀ کافی گویاست که رابطۀ سیاسی ایران و فرانسه به سبب درج مطلبی در روزنامهای فرانسوی بر ضد رضاشاه در 1318ش/ 1939م به شدت تیره شد (پورشالچی، 851؛ نوابی، 92-93) و این قطع رابطه در انتقال برخی مطالب از زبان فرانسه بیتأثیر نبود.
در دورۀ پهلوی اول، سیاست حکومت با تأسیس و ادامۀ کار مدارس خارجیان در ایران موافقت نداشت و مدارسی از این دست که از پیش فعال بودند، بهتدریج محدود و تعطیل شدند. کالج آمریکایی البرز که از مراکز عمدۀ آموزش و ترویج زبان انگلیسی در ایران بود، در 1319ش از آمریکاییان خریداری، و دبیرستان البرز نامگذاری شد(سیف پورفاطمی،620-622؛ نیز نک : سدهنامه...، 3، 12). تأسیس رشتۀ زبان خارجه در دانشسرای عالی، برای آموختن زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و روسی در سال تحصیلی 1312-1313ش (محبوبی اردکانی، 1/418- 419) که به تربیت شماری از نامدارترین مترجمان کتاب و بهویژه در زمینۀ ادبیات انجامید، تا پیش از تأسیس رشتۀ زبان انگلیسی در دانشگاه تهران، و سپس در شماری از دانشگاههای دیگر، رویدادی مهم در دهۀ 1310ش در عرصۀ ترجمه محسوب میشود.
در 1316ش قانونی به نام «قانون راجع به ترجمۀ اظهارات و اسناد در محاکم و دفاتر رسمی» شامل چند مادۀ اصلی و فرعی به تصویب رسیدکه نخستین قانون مصوب دربارۀ دارالترجمههای رسمی است (نک : قوانین...، 19- 28). آییننامۀ تفصیلی مترجمان رسمی کشور براساس مادۀ 3 همان قانون، سالها بعد تدوین و تصویب شده است و شرایط کار مترجمی رسمی را تعیین میکند (همانجا). نخستین کتاب آموزش زبان انگلیسی در 1318ش در وزارت فرهنگ تدوین، و در چاپخانۀ بانک ملی ایران چاپ شد. این کتاب برای دانشآموزان دبیرستانها و عنوان آن «دورهای در زبان انگلیسی1» بود (نک : خود کتاب؛ نیز جوادی، 195-196).
ترجمـۀ آثار ادبی، بهویـژه ترجمۀ داستان، به عنـوان مؤثرترین شاخۀ ترجمه، از عصر قاجار در ایران آغاز شد (نک : همین مقاله، بخش XI). روند این ترجمه از 1300ش به بعد سرعت گرفت و سپس در چند موج پیاپی، در سالهای 1320ش به بعد، 1330ش به بعد و 1340ش به بعد (نک : ادامۀ مقاله) که هر بار به نسبت موج پیش از خود، سرعت و وسعت بیشتری میگرفت، نه تنها در عرصۀ داستاننویسی به زبان فارسی، بلکه در نگاه و اندیشۀ کتابخوانان تأثیرهای عمیقی بر جای گذاشت و بینش ایرانیان را دربارۀ ادبیات دگرگون کرد (کریمیحکاک، «نقد...»، 8). در اینروند، نشریههای ادبی سرشناس، تأثیر عمیق و گستردهای داشتند. مجلههای پیشگامی چون بهار (به مدیریت یوسف اعتصامالملک)، دانشکده (به مدیریت ملکالشعرا بهار)، شرق (به مدیریت سعید نفیسی)، و در خلال جنگ جهانی دوم روزگار نو (به کوشش شماری از ادیبان و خاورشناسان انگلیسی و نیز ایرانیان همکار با رادیو بیبیسی که در لندن و میان سالهای 1320-1324ش به زبان فارسی منتشر میشد و بخش عمدهای از مطالب این نشریۀ جذاب را ترجمه از انگلیسی به فارسی تشکیل میداد، نک : خود نشریات؛ نیز کریمی حکاک، همانجا)، انتشار ترجمۀ داستان و تحلیلهای ادبی، در تحول دیدگاههای ادبی خوانندگان، و نیز نویسندگان ایرانی، تأثیرهای بسیار عمیقی برجای گذاشت. در واقع نقش ترجمه را در تحول، از این راه محسوستر میتوان دریافت.
1. A Course in English.
دورۀ پهلوی دوم (1320-1357ش): در شهریور 1320، ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمد. نیروهای انگلیسی و آمریکایی بخش عمدهتری از کشور را در اشغال داشتند. نیاز متفقین به مترجمانی که بتوانند برای تأمین نیازهای جنگی و نظامی آنها از انگلیسی به فارسی و به عکس ترجمه کنند، نخستین گام در ترویج گستردۀ زبان انگلیسی در ایران بود. پس از پایان گرفتن جنگ (1324ش/1945م) و تغییر موازنۀ سیاسی در صحنۀ بینالمللی، زبان انگلیسی به زبان بینالمللی تبدیل شد.آمریکاییها پس از جنگ نه تنها موقعیت خود را در ایران حفظ کردند، بلکه به سبب نیاز سیاسی کشور به حفظ توازن در برابر رژیم در حال گسترش و پیشرویِ شوروی، نفوذ خود را در ایران گسترش دادند. اشاعۀ فرهنگ غربی، بهویژه فرهنگ آمریکایی از راه فیلمهای سینمایی، انتشار نشریات، تأسیس باشگاهها و محافل اجتماعی، افزایش آمد و شد ایرانیان به خارج، گسترش دامنۀ دادوستد با شرکتهای غربی، تأسیس شمار بسیاری دفترهای خارجی در ایران، انعقاد قراردادهای اقتصادی، صنعتی و عمرانی، ورود شمار بسیاری متخصص، کارشناس و نیروهای فنی خارجی به ایران، همکاری در زمینههای گسترده و پردرآمدی چون استخراج و پالایش نفت، استخراج معادن، راهسازی، طرحهای کشاورزی و فعالیتهای دیگر طی چند دهه پس از 1320ش، مستقیم و غیرمستقیم بر ترویج زبان انگلیسی در ایران تأثیر گذاشت.
در جریان جنگ جهانی دوم، رادیو بیبیسی که برنامهای به
زبان فارسی از لندن پخش میکرد، بهویژه در میان طبقۀ باسواد، شنوندگان بسیاری داشت و همکارانی از این رادیو، نظیر مجتبى مینوی، و همکاران روزگار نو که همچون مینوی بیشتر از همکاران بیبیسی بودند، با ترویج ترجمه از انگلیسی به فارسی، بهویژه از نوع دقیق و بیسابقه یا کم سابقۀ آن، در روند ترجمه به فارسی تأثیر گذاشتند (نک : شمارههای روزگار نو؛ ایرانیکا، VIII/451؛ کریمی حکاک، همان، 8-9).
زبان فرانسه که مدتی نزدیک به 80 سال زبان تحصیلات و مطالعات خارجی بود، اهمیت خود را پس از جنگ از دست داد و انگلیسی به زبان تحصیلات و مطالعات در ایران و در بسیاری نقاط دیگر جهان تبدیل شد (نوابی، 93). زبان فرانسه که تدریس رسمـی آن در ایـران از 1230ق/1815م با تأسیس دارالفنون آغـاز شده بود، از برنامـۀ آموزش زبان خارجـی در دبیرستانهـای کشور حذف شد، انگلیسی جای آن را گرفت و روند آموزش این زبان طی سالها آنقدر گسترش یافت که تقریباً 12 سال بعد از خارج شدن ایران از اشغال نیروهای متفقین، حدود 94٪ از دانشآموزان دبیرستانهای کشور در 1337ش، زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم فرا میگرفتند (جوادی، 192-193).
همزمان با این تحولات که بازار سیاست هم در دهۀ 1320ش گرم شد، فعالیت حزبها و گروههای سیاسی رونق گرفت و زمینه از راه انتشار کتاب و نشریه برای ترویج اندیشههای سیاسی مختلف فـراهم آمد. ترجمۀ آثار مارکسیستی، بهویژه از طریق حزب سازمان یافته و پرنفوذ توده، رونق یافت و شماری از این آثار از انگلیسی به فارسی ترجمه شد (کریمی حکاک، «تاریخچه...»، 63). در واقع ادبیات چپ در ایران که سالها مخاطب و خوانندگان خاص خود را داشت، و شاخهای تازه و پر اثر در فعالیت ادبی ایران، و بهویژه در مطبوعات، بود، ابتدا بعضاً و بعدها عمدتاً، از انگلیسی به فارسی ترجمه میشد. بازار ترجمۀ ادبیات چپ تا کودتای 28 مرداد 1332 داغ بود (نیز نک : کیوان، 457) و پس از آن تا آغاز تحرکات انقلاب در 1357ش، بهطور مستقیم غیرفعال، اما بهطور غیرمستقیم و زیر پوششهای دیگر ادامه داشت.
با کـودتای 1332ش، زمینۀ سیاسی و اقتصادی برای پیوستن بیش از پیش ایـران به بلوک غرب فراهم آمد و با تغییر در ساختارهای سیاسی، ترجمه از انگلیسی به فارسی تحت تأثیر وضعیت جدید قرار گرفت. تأسیس شعبۀ مؤسسۀ انتشارات فـرانکلین (نک : دانا، ه م) در 1333ش در تهران و سپس شعبهای در تبریز، برای ترجمۀ منابع آمریکایی به فارسی و تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب (نک : دانا، ه م) در 1332ش در تهران، به قصد ترجمه و انتشار آثار کلاسیک غربی به زبان فارسی، سرفصل فعالیتی کاملاً جدید و بسیار بااهمیت و تأثیرگذار در روند ترجمه از انگلیسی به فارسی است ( ایرانیکا، IV/351, X/188). فرانکلین بعدها دامنۀ فعالیت خود را گسترش داد و شماری آثار از زبانهای دیگری، جز انگلیسی، به فارسی ترجمه کرد و انتشار داد، اما فعالیتش بیشتر بر ترجمه از انگلیسی متمرکز بود و نزدیک به 700 عنوان کتابِ ترجمه شده انتشار داد. اصول ترجمۀ دقیق و صحیح و شیوههای استاندارد آمـادهسازی کتاب را تـدوین کرد و از ایـن راه بر سیـر ترجمه در ایران تأثیر گذاشت (نوابی، 106). بنگاه ترجمه و نشر کتاب با ترجمـه و انتشار آثـاری از ادبیات کلاسیک غرب و ویرایش و انتشـار مهذّب این آثـار، معیارها و سطح ترجمه، بهویژه ترجمه از انگلیسـی به فارسی را در ایـران به نحو چشمگیری ارتقـا داد. این دو مؤسسۀ انتشاراتـی با پرورش شماری ویراستار مقابلهگر ــ که در عین حال برخی از آنها خود،مترجم هم بودند یا با مؤسسههای دیگر انتشاراتی همکاری داشتند ــ بر ترجمۀ کتاب در ایران و سیر ترجمه در مؤسسههای انتشاراتی ایران چنان تأثیر محسوسی گذاشتند که فعالیت آنها را میتوان موج تازهای در جنبش ترجمه در عصر جدید ایران بهشمار آورد (برای جزئیات بیشتر فعالیت این دو مؤسسه، نک : ایرانیکا، IV/351-355, X/187-190).
شرکت سهامی کتابهای جیبی که به ابتکار مؤسسۀ انتشارات فرانکلین تأسیس گردید، با انتشار ترجمۀ داستان، و عمدتاً از انگلیسی، در قطع جیبی، به بهای ارزان و با شمارگان بسیار، نیز به سهم خود در روند ترجمه از انگلیسی به فارسی تأثیر گذاشت (برای جزئیات، نک : دانا، کتابهای جیبی، شرکت سهامی). کتابهای جیبی به لحاظ اختصاصات قطع (سبکی، سهولت حمل و نقل، خوشخوانی و ارزانی) در میان لایههای اجتماعی بیشتری از مردم، بهویژه نسل جوان، دانشجو و کمدرآمد نفوذ کرد و از اینرو دامنۀ تأثیر آن بسیار گسترده بود (نک : آذرنگ، مبانی...، 225-226).
در همان دههای که کتابهای جیبی انتشار مییافت، انتشار کتاب هفته (بعدها با نام کیهان هفته) در قطع جیبی و به بهای ارزان که بخش عمدۀ آن را ترجمۀ داستان، و عمدتاً از انگلیسی به فارسی تشکیل میداد، بر کتابخوانان علاقهمند به داستان تأثیر نهاد و از عاملهای مؤثر بر ترویج ترجمههای خواندنی بود (نک : خود نشریه). همچنین از دو مؤسسۀ انتشاراتی بزرگ دیگر که با ترجمه، ویرایش و انتشار مهذب منابع، در ترجمه از انگلیسی به فارسی و پرورش مترجم و ویراستار انگلیسی به فارسی تأثیر چشمگیر گذاشتند، یعنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر (نک : دانا، ه م م) بایـد یاد کرد. امیرکبیـر در زمینههـای مختلف، و از جملـه ادبیات داستانی، فعال بود و کانون، فقط برای کودکان و نوجوانان اثر منتشر میکرد و بر زبان ساده و صحیحِ خاص کودکان و نوجوانان تأکید میورزید و از اینرو در پیدایش و تکوین زبان ترجمه برای سنین پایین، تأثیری بیمانند بر جای گذارد، تا جایی که میتوان گفت زبان امروز ترجمه برای کودکان و نوجوانان، عملاً در دامنۀ تأثیرها و تجربههای واقعگرایانه و هوشیارانۀ دورۀ شکوفایی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» (نک : دانا، ه م) است. جز این 4 مؤسسه، شمار دیگری از مؤسسههای انتشاراتی در زمینۀ انتشار ترجمه از انگلیسی به فارسی فعالیت میکردند که از معروفترین آنها در دهههای 1340 و 1350ش، انتشارات خوارزمی و در دهههای بعد انتشارات نیلوفر است (اطلاعات شخصی مؤلف).
به موازات رواج ترجمه از انگلیسی به فارسی، چند فعالیت مکمل دیگر به تقویت و ارتقای ترجمه کمک کرد که مهمترین آنها عبارت است از: 1. تأسیس رشتههای زبان و ادبیات انگلیسی و مترجمی زبان انگلیسی در شماری از دانشگاهها و دانشکدههای کشور که بهویژه بر شمار آنها در سالهای اخیر
بهگونۀ چشمگیری افزوده شده است؛ در ضمن، در دانشگاه شیراز، پس از قرارداد همکاری با یکی از دانشگاههای آمریکا، و در دانشگاه تهران و برخی دانشگاههای دیگر در دورههای پس از کارشناسی و در رشتههایی که کمبود استاد ایرانی بود، استادان خارجی به انگلیسی تدریس میکردند (اطلاعات شخصی مؤلف). 2. تأسیس مدرسۀ عالی دماوند، ویژۀ دختران، که با استادان آمریکایی اداره میشد و در رشتههای زبان انگلیسی و مترجمی انگلیسی دانشجو میپذیرفت (صدیق، 4/154-155)؛ 3. مدرسۀ عالی ترجمه که بعد از انقلاب در واحدهای دانشگاهی بزرگتری (دانشگاه علامه طباطبایی) ادغام شدند؛ 4. برگذاری دورههای آموزش پیوسته و ناپیوستۀ زبان انگلیسی در بسیاری از نهادهای دولتی و وابسته به دولت که معروفترین آنها دورههای آموزشی زبان انگلیسی در شرکت ملی نفت ایران، نیروی هوایی و چند نهاد دیگر بود؛ 5. دورههای آموزشی زبان انگلیسی در انجمنهای فرهنگی وابسته به سفارت انگلیس و آمریکا در تهران و در چند شهر دیگر (بهویژه برای این انجمنها، نک : دانا، ه م م)؛ شماری از مترجمان انگلیسی به فارسی از راه همین انجمنهای مشترک، زبان انگلیسی آموختهاند. کریم امامی، از مترجمان دقیق و بنام کشور، از جملۀ کسانی است که از طریق آموختن زبان انگلیسی در شعبۀ شورای فرهنگی بریتانیا در شیراز، به ترجمه روی آورده است (نک : امامی، از پست...، 1/174-175)؛ 6. تأسیس شمار قابل توجه آموزشگاههای خصوصی زبان انگلیسی در سراسر کشور که عمدتاً داوطلبان را برای موفقیت در آزمونهای مختلف تربیت میکنند، اما در ترویج زبان انگلیسی هم مؤثر هستند. بنا به برآورد در حال حاضر فقط 200 مرکز از این دست در تهران فعالاند (جوادی، 194). از میان این آموزشگاههای خصوصی تدریس انگلیسی به فارسی، میتوان از مهمترین آنها یاد کرد: آموزشگاه زبان انگلیسی شکوه (تأسیس: 1329ش) و احتمالاً نخستین آموزشگاه زبان انگلیسی در ایران، هماکنون 30 شعبه در تهران و شهرستانها دارد. کانون زبان ایران (نام جدید و پس از انقلاب انجمن فرهنگی ایران و آمریکا، تأسیس: 1330ش) 13 شعبه در تهران و 22 شعبه در شهرستانها دارد. مؤسسۀ آموزش زبان سیمین (تأسیس: 1347ش) در تهران 25 شعبه و در شهرستانها 17 شعبه دایر کرده است. مؤسسۀ آموزش زبان میلاد (تأسیس: 1364ش) در تهران 6 شعبه دارد و در 1380ش نزدیک به 500‘3 تا 000‘4 زبانآموز و حدود 200 معلم زبان انگلیسی داشته است. مؤسسۀ زبان کیش (تأسیس: 1368ش) 17 شعبه در تهران و شهرستانها دارد (جوادی، 108، 128، 141، 150، 173). مؤسسۀ ملی زبان، از دیگر مؤسسههای باسابقۀ آموزش زبان انگلیسی است. این آموزشگاهها هرچند که در وهلۀ نخست برای نیاز دانشآموزان داوطلب کنکورها و اعزام به خارج، دورۀ آموزش زبان انگلیسی برگذار میکنند، اما در بلندمدت و به گونۀ غیرمستقیم در ترجمه از انگلیسی به فارسی، و حتى به عکس، تأثیر قابل توجه دارند.
بهرغم انتقادهایی که بر روشهای آموزش زبان انگلیسی و ترجمه در مراکز آموزشی وارد میدانند (از جمله نک : کریمی حکاک، «تاریخچه»، 64؛ یارمحمدی، «آموزش زبان...»، 55-61) و ایرادهایی که به کارآمدی آنها دارند، بهویژه به بخشهایی که مسئولیت اصلی آنها تربیت مترجم انگلیسی است، به هر حال امکانات زبانآموزی پایه در کشور به برنامههایی آموزشی محدود است که اینگونه نهادهای رسمی دانشگاهی عرضه میدارند.
از فعالیتهای مؤثر دیگر که حتماً باید یاد کرد، گسترش برنامههای رادیویی از دهۀ 1330ش و برنامههای تلویزیونی از اواخر دهۀ 1340ش بود. برای شماری از برنامهها ترجمه از انگلیسی به فارسی ضرورت داشت و بهویژه در دهۀ 1350ش که برنامۀ تلویزیونی گسترش بیشتری یافت، چند مترجم و ویراستار بنام و کارکشته در ترجمۀ برنامههای تلویزیونی از انگلیسی به فارسی همکاری داشتند، یا بر ویرایش متنهای ترجمه نظارت میکردند و در ارتقای زبان ترجمه بسیار مؤثر بودند (اطلاعات شخصی مؤلف). انتشار چند نشریۀ مهم ادبی، نظیر سخن، صدف و الفبـا (نک : دانا، ه م م)، در دهههای 1330-1350ش، و ارائۀ ترجمههای خوب و نیز بحثهای مرتبط به آنها، و همچنین انتشار چندین نشریۀ تخصصی در زمینۀ نقد کتاب که از مهمترین آنها میتوان از انتقاد کتاب، بررسی کتاب، راهنمای کتاب، کتاب امروز (نک : دانا، ه م م) نام برد، از فصلهای مهم در سیر ترجمه در ایران است. بهویژه این نشریات از دهۀ 1330ش به بعد و با درج مقالاتی در نقد کتابهای ترجمه شده، و عمدتاً از زبان انگلیسی به فارسی، تأثیر بارزی در اصلاح و پیشبرد ترجمههای انگلیسی به فارسی داشتند. شمار نشریههای ویژۀ نقد ترجمه، یا نشریاتی که بخشی از صفحات خود را به نقد ترجمه اختصاص میدادند، پس از انقلاب به مراتب بیشتر بود که از شاخصترین آنها نشر دانش، جهان کتاب و فصلنامۀ مترجم است. فصلنامۀ اخیر که انتشار آن از 1370ش در مشهد آغاز شد، ویژۀ مباحث نظری و عملی ترجمه و نیز حاوی راهنماییهای سودمندی در ترجمه از انگلیسی به فارسی است و در انتقال دانش، مهارت و هنر ترجمه در سالهای اخیر، نشریهای تأثیرگذار بوده است (برای جزئیات بیشتر، نک : نشریات نام برده شده؛ برای بررسی کلی مطبوعات در دورۀ پهلوی دوم، بهویژه دهههای 1330 تا 1350ش، نک : دانشنامه...، 10/14-19).
از رویدادهای دیگر که در مطالعۀ سیر ترجمه در دورۀ اخیر مؤثر است، انتشار کتابشناسیهای عمومی و تخصصی است.نخستین جزوۀ کتابشناسی، بر پایۀ معیارهای معمول در سایر کشورهای جهان در تدوین و انتشار کتابشناسیها، در 20 صفحه در 1333ش از سوی کتابخانۀ ملی انتشار یافت (نک : افشار، کتابشناسی ایران، سراسر کتاب). کتابشناسی دهسالۀ ایران، با 602،5 مدخل، شامل کتابهای انتشاریافته از 1333 تا 1342ش، پیشینهای از کتابهای انتشار یافته را در یک دهه به دست میدهد، هرچند که بر پایۀ شناخت مؤلفان و مترجمان، باید تخمین زد که چه کتابهایی از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. روند انتشار کتابشناسیها از سوی کتابخانۀ ملی ادامه یافت و پس از انقلاب و در سالهای اخیر، با انتشار انواع صورتهای حاوی دادههای کتابشناختی از سوی خانۀ کتاب (نک : خانۀ کتاب، بانک اطلاعاتی) اطلاعات دربارۀ همۀ کتابهایی که سالانه در ایران منتشر میشود، و از جمله ترجمههای انگلیسی به فارسی، بر مبنای مستندی قرار گرفته است و اکنون میتوان از ترجمۀ منابع انگلیسی به فارسی برآوردهای دقیقتری در دست داشت (نک : ادامۀ مقاله).
بر پایۀ برآوردهای تخمینی از انتشار کتاب در دهۀ 1320ش، شمار انتشار کتاب از حدود 320 عنوان در این سال به حدود 530 عنوان در 1330ش افزایش یافته که اکثر آنها را کتابهای ترجمه شده تشکیل میداده است (براساس برآوردهای گزارش فرهنگی ایران، به نقل از: آذرنگ، مبانی، 215). باتوجه به انتشار کتابشناسیها از دهۀ 1330ش به بعد، برآورد دقیقتری از میزان انتشار منابع و نسبت تألیف و ترجمهها، همراه با توضیحی دربارۀ علتهای افت و خیز نشر کتاب در ایران را در دورههای مختلف در بررسیهایی به اشکال گوناگون میتوان یافت (برای بررسی تا 1378ش، نک : همو، شمهای...، فصل آخر؛ برای اطلاع از افت و خیز نشر کتاب در نیم قرن اخیر، نوسانهای منحنی تألیف و ترجمه از 1334 تا 1378ش، منحنی کتابهای تألیفی و ترجمهای از 1358 تا 1378ش، و نیز مقایسۀ کمّی کتابهای تألیفی و ترجمهای، نک : همان، 129-147، 231-232).
بر پایۀ اطلاعات ارائه شده در بانک اطلاعاتی خانۀ کتاب، در 1381ش: 067‘4 عنوان، در 1382ش: 575‘4 عنوان، در 1383ش: 130‘5 عنوان و در 1384ش: 293‘ 7 عنوان کتاب از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است که در مقایسه با رقم 413 عنوان ترجمه شده از فرانسه به فارسی در 1384ش، گویاییِ نسبت آشکار میشود. در 1384ش بیش از 38 هزار عنوان کتاب به فارسی انتشار یافته که بیش از 800،6 عنوان آن در ردۀ ادبیات بوده است. رقم کتابهای این رده، در مقایسه با رقم ردههای دهگانه که مبنای تقسیمبندی ردهای در بانک اطلاعاتی خانۀ کتاب است، از ردههای دیگر بیشتر و عمدۀ آن ترجمه، و از میان ترجمهها اکثریت غالب با ترجمه از زبان انگلیسی است(نک : خانۀ کتاب، بانک اطلاعاتی). بررسی آماری این روند طی نیم قرن گذشته نشان میدهد که رواج زبان انگلیسی در ایران به عنوان زبان دوم در افزایش، و شیب منحنی ترجمۀ کتاب از انگلیسی به فارسی، صعودی است و از انقلاب به بعد و بر اثر شدت گرفتن نیازهای آموزشی و نیز جدیتر شدن مطالعه در برخی زمینهها، بهویژه زمینههای فکری، زاویۀ این شیب تند شده است (نک : آذرنگ، همانجا).
به تخمین کریم امامی، از صاحبنظران ترجمه و نشر، حدود 40٪ آثاری که به زبان فارسی منتشر میشود، ترجمه است و کتابهایی که ترجمه میشود، از زبان انگلیسی است (امامی، از پست، 2/64). برپایۀ تخمین امامی، اگر برای نمونه در این سالها بهطور متوسط سالی 30 هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شود، 12 هزار عنوان آن ترجمه، و از این شمار، 8 هزار عنوان ترجمه از انگلیسی است. برآورد امامی به آخرین رقم بانک اطلاعاتی خانۀ کتاب، مربوط به 1384ش، نزدیک است (نک : خانۀ کتاب، همانجا).
به تخمین حسن میرعابدینی که تحلیل ادبیات داستانی را تخصصیتر دنبال میکند، تا 1377ش، حدود دو هزار کتاب داستانی به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. او ترجمه از فرانسه را حدود 600، و ترجمه از انگلیسی را حدود 500 عنوان تخمین زده است (3/767-769). نسبت این ارقام تخمینی مطمئناً در چند سال اخیر کاملاً تغییر کرده است. کریم امامی همچنین از بهترین کتابهای ترجمه شده به فارسی در عصر پهلوی صورت برگزیدهای به دست داده است که برای بررسی و مقایسۀ ترجمههای شاخص از فرانسه و انگلیسی به فارسی درخور توجه است (همان، 2/85-91).
جز کتاب، شاخص مهم دیگر در ترجمه، ترجمۀ داستانهای کوتاه و مقالات از انگلیسی به فارسی است. بهرغم تألیف چند پایاننامۀ تحصیلی در این زمینه و نوشتههایی که جسته و گریخته به این موضوع اشاره کردهاند، آمار دقیق در اینباره در دست نیست. بنا به برآورد اجمالی، شاید حدود 70٪ مقالهها و داستانهای کوتاهی که ترجمه شده، و از 1340ش به بعد در مجموعهها، نشریات و روزنامهها انتشار یافته است، از زبان انگلیسی ترجمه شده باشد (اطلاعات شخصی مؤلف).
افزایش شمار دانشجویان ایرانی در کشورهای انگلیسی زبان (آمریکا، انگلستان، کانادا و استرالیا) و نیز در کشورهای دیگری که در دانشگاههای بینالمللی آنها به زبان انگلیسی تدریس میشده است (از جمله دانشگاههای انگلیسی زبان هند، لبنان و ترکیه) از عاملهای مستقیم مؤثر بر ترویج زبان انگلیسی در ایران و انتشار شماری ترجمه از زبان انگلیسی به فارسی بوده است، بهویژه از سوی آن دسته از فارغالتحصیلانی که برای تدریس، تحقیق یا به سبب نیازهای تخصصی حوزۀ خود، به ترجمه نیازمند بودهاند (برای آماری از دانشجویان ایرانی در خارج تا 1339ش، نک : ایرانیکا، VIII/229). بر اثر سیل مهاجرت شمار بسیاری از ایرانیان به خارج، بهویژه به کشورهای انگلیسی زبان آمریکا، کانادا و استرالیا، پس از رویدادهای انقلاب 1357ش، و ورود شمار قابل توجهی دانشجوی ایرانی و ایرانیتبار به دانشگاهها، مقولۀ ترجمه از فارسی به انگلیسی برجستگی بینظیری در تاریخ ترجمۀ فارسی به انگلیسی یافته است. بهویژه در ادبیات داستانی (داستان بلند و کوتاه) و شعر معاصر ایران، فعالیتهای ترجمه گستردهتر است. البته ایرانیان مقیم خارج هم شماری کتاب و مقاله در زمینههایی که از دیدگاه آنها بااهمیت است، به فارسی ترجمه و منتشر کردهاند. نوشتن به زبان انگلیسی و انتشار شمار قابل توجهی کتاب به زبان انگلیسی و به قلم ایرانیان، از دیگر رویدادهای اخیر در همین عرصه است (اطلاعات شخصی مؤلف).
با اینکه شمار فارغالتحصیلانی که خارج از کشور زبان آموخته، و سپس به ترجمه به فارسی روی آوردهاند، قابل توجه است، اما برآوردهای تخمینی نشان میدهد که برجستهترین مترجمان ایرانی، بهویژه در زمینۀ ادبیات، ولو آنکه بعدها به خارج از کشور رفته یا در کشورهای خارج تحصیلات خود را تکمیل کرده باشند، بر پایۀ دانشی که از فرا گرفتن زبان خارجی در داخل کشور به دست آوردهاند، به ترجمه پرداختهاند (همان). در واقع، ترجمۀ ادبی موفق، گونهای از فعالیتهای آفرینشی قلمداد میشود و میان ترجمۀ آثار بزرگ ادبی و تعداد و تعدد آنها، با آثاری که در زبان فارسی آفریده و منتشر میشود، نسبتهایی هست و به همین سبب روند ترجمۀ موفق از مهمترین عاملهای رشد و غنای فرهنگ عمومی و تخصصی و آفرینشهای فکری در زبانهای مقصد است (برای جزئیاتی دربارۀ جنبههای مختلف ترجمه، نک : مجموعه...، جم ).
فرهنگها و واژهنامههای انگلیسی به فارسی و بهعکس، چه عمومی و چه تخصصی ــ که تدوین و انتشار آنها خود حاصل نیاز و نتیجۀ تحـول در مفاهیـم و اصطلاحـات است ــ بر کیفیت ترجمهها، بهویژه از حیث زبان، واژگان، و حتى از حیث معنا و محتوا، تأثیر مستقیم دارد. گذشته از فرهنگهای انگلیسی به فارسی که در هندوستان و برای مقاصد خاصی که انگلیسیها داشتند، تدوین شده است، از دهۀ 1300ش تدوین و انتشار فرهنگهای انگلیسی به فارسی آغاز شد (برای اطلاع از 4 فرهنگ انگلیسی به فارسی در این دهه، نک : رمضانی، 47). تدوین و انتشار فرهنگ انگلیسی به فارسی سلیمان حییم (تهران، 1331ش) نقطۀ عطفی در تدوین فرهنگهای انگلیسی به فارسی بهشمار میآید. این فرهنگ اگرچه بر اثر گذشت سالها و تحول واژگان، جنبههایی از ارزشهای خود را از دست داده، اما به کوشش ناشر جدید آن (مؤسسۀ فرهنگ معاصر) در سالهای اخیر و انتشار ویراستهای تازهای از آن، و نیز جنبههایی در خود فرهنگ (مانند اصطلاحات پزشکی، اسرائیلیات و جز آن) که فرهنگنگار در آنها تبحری خاص داشت، هنوز هم یکی از تأثیرگذارترین فرهنگها در ترجمه از انگلیسی به فارسی است (نک : امامی، از پست، 2/189-210). تدوین و انتشار دو فرهنگ مهم دیگر انگلیسی به فارسی از سوی مؤسسۀ فرهنگ معاصر (به کوشش گروه محمدرضا باطنی و گروه علی محمد حقشناس) در سالهای اخیر، ازجملۀ سرفصلهای جدید در تدوین فرهنگهای انگلیسی به فارسی و انعکاس واژهها و اصطلاحات جدید است که در سیر ترجمۀ آثار از انگلیسی به فارسی تأثیر محسوس بر جای میگذارد. گذشته از فرهنگهای عمومی زبان، تدوین و انتشار شمار قابل توجهی فرهنگهای تخصصی در زمینههای مختلف که حاصل گسترش دامنۀ فعالیت فرهنگنگاری درسالهای اخیر است، بر ارتقای سطح و کیفیت ترجمهها به طور اعم و ترجمۀ متون تخصصی به گونۀ اخص تأثیر محسوس گذاشته است (نیز نک : همان، 2/ بخش دوم).
تأسیس فرهنگستان ایران در 1314ش (برای جزئیات، نک : روستایی، جم )، تشکیل فرهنگستان دوم زبان فارسی و سپس تبدیل نام آن به فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پس از انقلاب، به سهم خود عامل بااهمیت دیگری در کاربرد و رواج شماری واژه و اصطلاح و تأثیر آن بر انتخاب برابرهای مناسبتر در ترجمه است. تشکیل گروههای واژهگزینی در زمینههای مختلف و گزینش واژۀ فارسی مناسب در برابر واژههای خارجی با موازین علمیتر، اگرچه شمار آنها هنوز چندان قابل توجه نیست، به هر حال بر روند ترجمه تأثیرگذار است (برای نمونهای از کوشش فرهنگستان در گزینش و تصویب واژههای جدید، نک : فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان، دفترهای یکم و دوم). باتوجه به تداوم کار فرهنگستان و مصوبات کمیسیونهای واژهگزینی، استمرار وضع واژههای جدید، خوشآهنگ و برگرفته از ریشههای زبان فارسی و امکانات پیوندی و ترکیبی این زبان، تأثیر این روند بر ترجمه ادامه خواهد داشت. در حال حاضر 4 فرهنگستان در کشور دایر و فعالاند (فرهنگستانهای علوم، علوم پزشکی، هنر، و زبان و ادب فارسی). حساسیت نوعی این فرهنگستانها به اصطلاحهای فارسی در برابر مفاهیم خارجی و تلاش در راه گزینش یا وضع برابرهای مناسب، به جای خود در روند ترجمۀ منابع تخصصی از انگلیسی به فارسی تأثیر میگذارد.
از سرفصلهای مؤثر دیگر ترجمه از انگلیسی به فارسی، بهویژه پس از وقوع انقلاب، تأسیس مرکز نشر دانشگاهی است. نخست نهادی به نام کمیتۀ تألیف و ترجمه و تصحیح کتابهای دانشگاهی از سوی ستاد انقلاب فرهنگی در مهر 1359 آغاز به کار کرد. در مدتی که دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در جریان انقلاب فرهنگی تعطیل بودند، استادان دانشگاه به تألیف یا ترجمه یا تصحیح متونی برای تدریس به دانشجویان پس از بازگشایی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مشغول شدند. در خلال مدتی که دانشگاهها تعطیل بودند، شماری کتاب از زبانهای مختلف، بهویژه از انگلیسی به فارسی ترجمه شد. فهرست آثار ترجمه و منتشر شده بعدها انتشار یافت (نک : پورجوادی، 4-6). با توقف فعالیت همۀ مؤسسات انتشارات دانشگاهی بر پایۀ بخشنامۀ ستاد انقلاب فرهنگی، تأسیس مرکز نشر دانشگاهی و تمرکز فعالیتهای مرتبط با انتشار منابع دانشگاهی در این مرکز و تشکیل گروههای تخصصی در زمینههای علوم محض، عملی، اجتماعی و انسانی، شماری آثار درخور توجه از انگلیسی به فارسی ترجمه و منتشر شد. مرکز نشر با تشکیل گروههای تخصصی فیزیک، ریاضی، شیمی و مهندس شیمـی، فنـی ـ مهندسـی، پزشکـی و بهداشت و تغذیـه، زیستشناسی، کشاورزی، و حوزۀ علوم انسانی، ترجمه را در زمینههای مختلف تخصصیتر دنبال کرد. این مرکز بیش از 1000 عنوان کتاب و بیش از 10 نشریۀ تخصصی انتشار داده است (دائرةالمعارف... 1/52).
مرکز نشر دانشگاهی در ضمن با استفاده از نیروی انسانی کارآزمودهای که برخی از آنها از مؤسسۀ انتشارات فرانکلین به سازمان ویرایش و تولید فنی در دانشگاه آزاد ایران منتقل شده، و پس از انحلال آن دانشگاه، در مرکز نشر دانشگاهی به کار اشتغال ورزیده بودند، توانست کتابهای ترجمه شده را با معیارهای مطلوب در مقابله و ویرایش و آمادهسازی، به گونۀ مناسب منتشر کند. کوشش مرکز نشر در تدوین و انتشار شماری واژهنامۀ تخصصی انگلیسی به فارسی و سعی در استفاده از برابرهای مناسب فارسی به ازای اصطلاحات و تعبیرهای انگلیسی، در ارتقای کیفیت ترجمۀ منابع، بهویژه منابع دانشگاهی، از انگلیسی به فارسی تأثیر گذاشت. نشر دانش، مهمترین نشریۀ این مرکز که البته تأکیدها و موضوعهای اصلی آن طی سالیان تغییر کرد، ظرف چندین سال از سوی مرکز نشر دانشگاهی انتشار مییافت، و از جدیدترین نشریات سالهای نخست انقلاب بود، مستقیم و غیرمستقیم در ارتقای سطح ترجمۀ متون از انگلیسی به فارسی مؤثر بود («جشن...»، 83-84). سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، تأسیس: 1363ش) که درواقع نوعی مرکز نشر دانشگاهی در حوزۀ علوم انسانی و هدف آن تألیف و ترجمۀ کتابهای درسی دانشگاهی برای دانشجویان کشور است، تا 1382ش توانسته بود 580 عنوان کتاب منتشر کند (دائرةالمعارف، همانجا). کتابهای ترجمهای این مؤسسه که در ویرایش آنها دقت به خرج داده شده، از موجبات دیگر اعتلای ترجمه در ایران، بهویژه در زمینۀ منابع درسی علوم انسانی است.
در عرصۀ نشر غیردولتی و آزاد، ترجمه از انگلیسی به فارسی از انقلاب به این سو، و به سبب نیازهای متنوع و جدید جامعه، از میان رفتن محدودیتهای ناشی از سانسور دولتی، ظهور نیازهای جدید آموزشی، آزاد شدن شماری از نیروهای زباندان و کارآمد از تعهدات دولتی، فعال شدن شمار قابل توجه و بیسابقهای از زنان مترجم، علاقهمند و کتابخوان، و به دلایل متعدد دیگر ( ایرانیکا، VIII/452)، رونق کمسابقهای در تاریخ ترجمه در ایران گرفت؛ هرچند که تغییر ضوابط انتشار کتاب در نهادهای مسئول کتاب طی سالهای پس از انقلاب و بر اثر سیاستهای جناحی انبساطی ـ انقباضی، منحنی نشر ترجمهها را دستخوش نوسان کرده است، اما بررسی کتابشناختی آثار ترجمه شده از انگلیسی به فارسی طی مدتی بیش از دو دهۀ اخیر، از این جنبهها نشان دارد: ترجمۀ آثار و منابع متنوع، بهویژه در زمینههای فکری، سیاسی و ایدئولوژیک در دهۀ نخستین پس از پیروزی انقلاب؛ ترجمۀ آثار فکری و ادبی جدیتر، از حدود دهۀ دوم به بعد؛ ترجمۀ شمار قابل توجهی کتاب درسی و کمکدرسی که بتواند نیاز آن دسته از دانشجویانی را برطرف سازد که توان استفادۀ مستقیم از منابع درسی به زبانهای خارجی را ندارند؛ ترجمۀ شماری منبع مرجع، نظیر دانشنامه، فرهنگ و برخی دیگر از انواع منابع مرجع با همکاری شماری قابل توجه از مترجمان کارآمد که بهویژه در برخی از دانشنامهها ضوابط ترجمۀ دقیق و روزآمد با وسواس در آنها مراعات میشود؛ ورود شماری درخور توجه مترجم زن بهویژه به عرصههایی که به دلایل تاریخی، اجتماعی و جنسیتی مدّ نظر آنها بوده است، و تأثیر آن برگشوده شدن و نیز گسترش مباحثی تازه یا کمسابقه در زبان فارسی؛ بالا رفتن سطح عمومی ترجمه و کاربرد زبانی شسته رفتهتر، ویرایش شده، رواج روشها و نظامهای مختلف واژهگزینـی و واژهیابی و واژه ـ سازی و استفاده از آنها در ترجمه؛ افزایش شمار نشریههای ادواری و روزنامهها و نیاز به ترجمۀ انواع مطالب در زمینههای مختلف؛ طرح مباحث جدید در جهان دستخوش تحول در پی انقلابهای عرصۀ اطلاعات، ارتباطات، الکترونیک، فروپاشی بلوک شرق، تغییر سده و موجهای پسامدرن و تأثیر آنها در پیدایش مفاهیم جدید که لاجرم بر فعالیتهای ترجمه تأثیر میگذارد؛ تغییرات اقتصادی و ساختاری در جامعه، پیدایش قشرهای جدید و ظهور لایههایی اجتماعی با قدرت خرید بیشتر؛ رواج اینترنت، دستیابی گسترده و بیسابقه به اطلاعات و تأثیر آن بر شیوههای تدوین و ساختار کتابها؛ و مجموعهای از عوامل دیگر، همگی بر تحول ترجمه در ایران، بهویژه از زبان انگلیسی، در دهههای پس از انقلاب تأثیر گذاشته، و ترجمه را عملاً به فعالیتی جدی، مولد و مؤثر بر زمینههای مختلف، بهویژه حوزههای فکری تبدیل کرده است.
مقایسۀ آمار کتابهای منتشر شده در ایران و کتابهای ترجمه شده از انگلیسی به فارسی، نوع کتابها و عناوین آنها در قیاس با کشورهایی که با توجه به شاخصهای توسعه، همتایِ ایران بهشمار میآیند، نشان میدهد که در تولیدات فرهنگی کشور در سالهای اخیر، ترجمه جایگاهی کمنظیر و برجسته به دست آورده است. البته ترجمۀ آثار سَبُک، انتشار ترجمههای ضعیف و مغلوط با انشای معیوب، انتشار ترجمههای مکرر، کتابسازی، سودجویی و نامجویی از راه ترجمه و معایب و مفاسد دیگری از این دست، معمولاً از نتایج جنبی رشد و توسعۀ بیرویه بهشمار میآید. با این حال و بهرغم افزایش شمار عناوین، مترجمی کتاب، هنوز به صورت شغلی تماموقت که عدهای بتوانند با اتکا به درآمد آن، همۀ وقت خود را صرف ترجمه کنند، تبدیل نشده است و برجستهترین مترجمان کشور ناگزیرند از راه شغل دیگری امرار معاش کنند، یا به فعالان فرهنگی چندکارهای تبدیل شوند. در حال حاضر، انجمن یا تشکیلاتی که مترجمان کتاب و مقاله، و بهویژه مترجمان آثار داستانی، در آن عضویت داشته باشند، وجود ندارد و از اینرو بسیاری از ضوابط و اصولی که معمولاً در تشکلهای صنفی تعیین و تدوین میگردد یا قوام میگیرد، در عرصۀ ترجمه به سامانههای انتخابی واگذار میشود که به ناگزیر باید در شرایط پراکندگی و عدم انسجام عمل کنند. شماری از مترجمان در کانون نویسندگان ایران عضویت دارند، اما تاکنون نشانهای از تأثیر خاص عضویت آنان در کانون، بر روند عمومی ترجمه در ایران دیده نشده است (اطلاعات شخصی مؤلف).
در برابر مترجمان کتاب و مقاله، مترجمان اسناد و مدارک، جامعۀ خود را با نام جامعۀ مترجمان رسمی ایران، در 1379ش
به ثبت رسانده، و فعالیت خود را آغاز کردهاند. محمود مصاحب، ماه ملک بهار، عبدالحمید ابوالحمد، یحیى اردلان و شماری دیگر، از پیشگامان و مؤسسان این جامعه بودهاند (اردلان، 4). انتشار ماهنامۀ خبری ـ آموزشی جامعۀ مترجمان رسمی ایران، سخنگوی همین جامعه، از مرداد 1381 آغاز شده است (برای آشنایی با جامعه، ماهنامه و اساسنامۀ آن، نک : ماهنامه...، 24-27). بر پایۀ آمار و مشخصاتی که از سوی این جامعه ارائه شده است، در 1374-1375ش، 94 تن مترجم رسمی انگلیسی بودهاند. این رقم، با توجه به رقم مترجمان زبانهای آلمانی (10 تن)، فرانسه (33 تن)، و عربی (9 تن)، نسبت را در ترجمۀ زبانهای رایج در ایران، البته در زمینۀ اسناد حقوقی، نشان میدهد (نک : قوانین، 31-74؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ کتابشناسی ترجمه، نک : دودانگه، 195-201؛ یارمحمدی، «کتابشناسی...»، 47-51، «مسائل...»، 8-22؛ برای مسائل ترجمه در ایران، نک : پیام کتابخانه، بخش مربوط به ترجمه؛ پل فیروزه، ویژهنامۀ ترجمه).
1. Khane Ketab.
مآخذ: آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، 1380ش؛ آذرنگ، عبدالحسین، شمهای از انتشار کتاب در ایران، تهران، 1378ش؛ همو، مبانی نشر کتاب، تهران، 1383ش؛ اردلان، یحیى، تولد و رشد جامعۀ مترجمان رسمی ایران، دستنوشت منتشرنشده؛ افشار، ایرج، کتابشناسی ایران 1333، تهران، 1333ش؛ امامی، کریم، از پست و بلند ترجمه،
ج 1، تهران، 1372ش، ج 2، به کوشش عبدالحسین آذرنگ و مژده دقیقی، تهران، 1385ش؛ همو، «نقش ناشران در افت و خیز ترجمۀ ادبی»، مترجم، مشهد، 1378ش، شمـ 31؛ بالایی، کریستف، پیدایش رمان فارسی، ترجمۀ مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران، 1377ش؛ پل فیروزه، تهران، 1384ش، س 4، شم 15؛ پورجوادی، نصرالله، «دربارۀ کمیتۀ ترجمه، تألیف و تصحیح»، نشر دانش، تهران، 1359ش، س 1، شمـ 1؛ پیام کتابخانه، تهران، 1370ش، س 1، شم 1؛ «ترجمه در نیم قرن اخیر»، فرهنگ و زندگی، تهران، 1355ش، شم 23 (ویژۀ ترجمه)؛ «جشن دهسالگی نشر دانش...»، نشر دانش، تهران، 1368ش، س 10، شم 2؛ پورشالچی، محمود، قزاق: عصر رضاشاه پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجۀ فرانسه، تهران، 1384ش؛ جوادی، محمدجعفر، مقایسۀ تطبیقی برنامههای درسی زبان انگلیسی در دو نظام رسمی و غیررسمی کشور به منظور ارائۀ یک الگو، تهران، 1380ش؛ خانۀ کتاب1، بانک اطلاعاتی (نک : مل )؛ خسروی، فریبرز، سانسور: تحلیلی بر سانسور کتاب در دورۀ پهلوی دوم، تهران، 1378ش؛ دانا؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1385ش؛ دائرةالمعارف آموزش عالی، به کوشش نادرقلی قورچیان و دیگران، تهران، 1383ش؛ دودانگه، صغری، «کتابشناسی ترجمه»، پل فیروزه، تهران، 1384ش، س4، شم 15؛ رشید یاسمی، غلامرضا، ادبیات معاصر، تهران،1316ش؛ رعدی آذرخشی، غلامعلی، گفتارهای ادبی و اجتماعی، تهران، 1370ش؛ رمضانی، محمد، کتاب (جزوۀ 2 و 3)، تهران، 1311ش؛ روستایی، محسن، تاریخ نخستین فرهنگستان ایران...، تهران، 1385ش؛ سدهنامۀ دبیرستان البرز (1252-1353ش)، تهران، 1354ش؛ سیفپور فاطمی، نصرالله، آیینۀ عبرت، تهران، 1378ش؛ صدیق، عیسى، یادگار عمر، تهران، 1352-1356ش؛ فرشیدورد، خسرو، پیرامون ترجمه، تهران، 1381ش؛ فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان، تهران، 1383-1384ش؛ فهرست کتابهای فارسی شدۀ چاپی از آغاز تا سال 1370، مشهد، 1380ش؛ قوانین،
آییننامـهها و بخشنامـهها راجع بهترجمۀ رسمـی، 1374 و 1375، ادارۀ فنـیقوۀ
قضاییه، تهران؛ کتاب، فروردین 1311ش؛ کریمی حکاک، احمد، «تاریخچۀ ترجمه در ایران»، ترجمۀ مجدالدین کیوانی، مترجم، تهران، 1378ش، س 8، شم 29؛ همو، «نقد ادبی در ایران معاصر»، ایراننامه، آمریکا، 1372ش، س 12، شم 1؛ کیوان، مرتضى، «نهضت ترجمه»، یغما، تهران، 1327ش، س 1، شم 8؛ ماهنامۀ خبری ـ آموزشی جامعۀ مترجمان رسمی ایران، تهران، 1381ش، شم 2؛ مجموعه مقالات دو هماندیشی ترجمهشناسی، به کوشش فرزانه فرحزاد، تهران، 1383ش؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1370ش؛ مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، تهران، 1357ش؛ میرعابدینی، حسن، صد سال داستاننویسی ایران، تهران، 1377ش؛ نوّابی، داوود، تاریخچۀ ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران، از آغاز تاکنون، تهران، 1363ش؛ نوایی، عبدالحسین و الهام ملکزاده، دانشجویان ایرانی در اروپا: اسناد مربوط به اعزام محصل (از 1307 تا 1313ش)، تهران، 1382ش؛ یارمحمدی، لطفالله، «آموزش زبان انگلیسی در ایران»، مترجم، تهران، 1378، س 8، شم 30؛ همو، «کتابشناسی گزیدۀ ترجمه و واژهسازی»، نشر دانش، تهران، 1359، س 1، شم 2؛ همو، «مسائل و مشکلات آموزش ترجمه در ایران»، مترجم، مشهد، 1370ش، س 1، شمـ 3؛ نیز:
A Course in English, Tehran, 1939; Ghani, C., Iran and the Rise of Reza Shah, London, 1998; Iranica; Khaneh Ketab, www.ketab.ir.
عبدالحسین آذرنگ
.XIII ترجمه در آسیای جنوب شرقی
ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی اگرچه با تأخیری چندصد ساله صورت پذیرفت، اما از همان موجهای نخستین این حضور نیاز تازۀ مسلمانان منطقه برای درک مفاهیم اسلامی، آنان را با موضوع ترجمه درگیر ساخت. در «تاریخ مالایا1»، یکی از کهنترین آثار مالایا، نخستینبار به موضوع ترجمه از عربی به مالایایی برمیخوریم؛ براساس این روایت، متونی عربی برای ترجمه از مالاکا به پاسای فرستاده میشدند (نک : حمید، 259). همچنین بر همین اساس میتوان گفت که ترجمه در آسیای جنوب شرقی تا حد بسیاری با رویداد گرویدن به اسلام در منطقه ارتباط دارد.
ترجمه از زبان عربی به مالایایی را باید از دو جنبۀ متفاوت مطالعه کرد. نخست ترجمه به مفهوم بازآفرینی؛ دوم ترجمه در معنای برگرداندن درگسترۀ ادبیات،اعم از دینی و جزآن. در سخن از جنبۀ نخست باید گفت گروهی از آثار که در دورۀ آغازین حضور اسلام در منطقه تألیف شده، درواقع، مجموعههایی از حکایات و روایات است. از این دست میتوان به نمونههایی از جمله«سیرۀ مالایا»، «حکایت امیر حمزه»،«حکایت محمد حنفیه»، «حکایت احمدمحمد» و «حکایت30 مسکین» اشاره کرد که متن حکایات دارای نشانههایی از بازتاب اندیشۀ اسلامی در منطقه است. در این آثار دو عمل ترجمۀ مفاهیم و سپس بومیسازی آن توأمان صورت گرفته است. گاه نیز داستانی بومی، اسلامی شده است (همو، 282، 285؛ دی، 134؛ پیژو، III/66-67). حال آنکه برخی از پژوهشگران معاصر برآناند که اصل بسیاری از این
روایات و حکایات ایرانی ـ فارسی است (نک : حمید، 285-287).
جنبۀ دوم را باید در بدنۀ متون بازجست. این جنبه از ترجمه، خود در دو شکل متفاوت روی نمود: حرفنگاری عربی ـ مالایایی؛ ترجمۀ از زبانی به زبان دیگر. واقعیت این است که دوری کامل خط و زبانهای مالایایی از خط و زبان عربی، موجد ادبیاتی نوین شد. این شیوه درواقع، بهرهگیری از خط عربی برای نوشتار زبان کلاسیک مالایایی بود که در آن سرزمین، مفهوم دقیق کتاب درسی با تخصیص دینی را دربرداشت. این شیوه به «کتاب جاوی» یا «کتاب کونینگ» اشتهار دارد که نمونههای آغازین آن را میتوان در کتیبۀ ترنگانو مشاهده نمود (نک : هوکر، 7). از سدۀ 15م در مدارس علوم اسلامی سرزمین مالایا، تألیف به شیوۀ «کتاب جاوی» تداول یافت و این دست آثار مشحون از تفاسیر و ترجمهها و بازآفرینی آراء اسلامی گشت (حمید، 267-268). از این دست آثار با گونههای متفاوت زبانهای مالایایی، انبوهی نسخههای خطی بر جای مانده است که در کتابخانههای مختلف جهان نگهداری میشود(مثلاً نک : جوینبول، «تکمله... جاوهای...2»، II/43-44, 59, 179، جم ، «تکمله... سوندانی...3»، 12, 38, 145، جم ؛ پیژو، III/64-67). شکل دوم، ترجمه از نوع برگردان کامل از زبانی به زبانی دیگر است.
با در نظر داشتن این دو شکل ترجمه، در سخن از آثار مترجم باید گفت که تقریباً 3 موضوع اصلی علوم قرآنی و فقه با گرایش غالب شافعی، کلام با گرایش اشعری و عقاید صوفیانه با گرایش به آراء ابوحامد غزالی با حضور توأمان و موازی، بر اندیشۀ مردم منطقه اثر گذاشت. بر همین پایه میتوان اندیشید که در مدارس دینی هم همین دروس آموزش داده میشد (دی ـ هاول، 703-704؛ نیز نک : ه د، ترجمۀ قرآن).
از حدود سدۀ 16م انبوهیازترجمهها بهزبانهای مختلف مالایایی، ازجمله اندونزیایی، جاوهای، سوندانی و مادوری صورت پذیرفت (بروئینسن، «پزانترِن...4»، npn.). رواجترجمههایی در این سده در فقه همچون الایضاح و نیز التقریب از ابوشجاع اصفهانی نمونهای از این دست آثار است که رواج آن در سدۀ 16م، چهبسا آغاز کار ترجمه را در زبانهای پیشتر محتمل سازد(همانجا). گرایش کسانی چون حمزه فنسوری و پس از او شاگردش، شمسالدین سوماترانی به آراء ابن عربی، آثار ایشان را کـه بیشتر در شکل ترجمهای کتاب جاوی بود، از عقاید ابن ـ عربی آکنده ساخت (حمید، 368-369).
1. Sedjaret Malayou. 2. Supplement... Javaansche... 3. Supplement... Sundaneesche... 4. »Pesantern...«
در همین راستا گرایشهای کلامی متأثر از اندیشۀ اشعری جایگاهی پرنفوذ داشت و افزون بر رواج آثار سنوسی، نسفی و شروح تفتازانی، ترجمههایی از آنها نیز صورت پذیرفت (بروئینسن،
«کتاب کونینگ...1»، npn.) که بروکلمان برخی از آنها را معرفی کرده است (GAL, S,II/355 GAL, II/325;). محمد نقیب عطاش در بررسی شروح عقاید نسفی در سدۀ 16م پژوهش مفصلی انجام داده است.
در این زمان آثار ادبی هم مورد توجه خاص قرار دارد و از مشهورترین این آثار باید به قصیدۀ بُردۀ بوصیری اشاره کرد که ترجمههای آن به زبانهای اندونزیایی،جاوهای و سوندانی از همان سدۀ 16م صورت گرفته است (بروئینسن، «پزانترن»، «کتاب کونینگ»، npn.؛ برای ترجمۀ الفیۀ ابن مالک، نک : GAL, I/360). در حالی که برخی بر آناند که اساساً شیوۀ ادبیات شعـری مالایا نه فقط وامدار، کـه برگردانی از شیوههای فارسی ـ عربی است (مثلاً نک : حمید، 289 بب ).
در سدۀ 17م با روی کار آمدن نورالدین رانیری و تقابل او با آراء فنسوری، شیوۀ تألیف وترجمه تاحدی تغییر یافت. رانیری در تقابل با اندیشۀ وحدت وجود در تثبیت اندیشۀ اهل سنت و جماعت پای میفشرد و با تألیف آثار فراوانی در این زمینه جریانی پایدار در منطقه ایجاد کرد. در واقع، وی آثار سلف را در «کتابجاوی»میگنجاند. بازتاب آراءسلف درسرزمینهای اسلامی را در کتابهایی از وی همچون صراطالمستقیم، اسرارالانسان فی معرفة الروح والرحمان، ونیز اخبارالآخرة فی احوالالقیامة میتوان بازیافت (همو، 271-272). در سطحی دیگر، در همین سده بخاری جواهری تفسیر بیضاوی را به مالایایی ترجمه کرد (همو، 262). ترجمههای عبدالرئوف سنکلی، عالم پرآوازۀ مالایا که تلاش میکرد تا حدواسطی را میان دو اندیشۀ پیشین پدید آورد، کتاب جاوی و ترجمههای فراوانی از خود بر جای نهاد. ترجمۀ ماندگار تفسیر بیضاوی و نیز فتحالوهاب به جاوهای (بروئینسن، «کتاب کونینگ»، npn.) و ترجمۀ آثاری از فنسوری در تصوف (همو، «شریعت و طریقت...2»، npn.؛ جونز، npn.) از دستاوردهای او ست. به هرروی تلاش او برای همسانسازی اندیشۀوحدتوجود با شریعت اسلامی تا حدی به بار نشست (نک : ادامۀ مقاله). در کنار آنچه یاد شده، ترجمه از آثار کلاسیک فقه و حدیث همچنان ادامه داشت (بروئینسن، همانجا).
در سدۀ 18م درگیریهای سیاسی گسترده در مالایا و حضور چند قدرت اروپایی به موازات یکدیگر در منطقه، تا حد بسیاری راه را برای حضور برخی از فرقههای صوفیانه هموار ساخت (قس: دی،146). در این زمان، فرقههایی چون قادریه و نقشبندیه، دست کم به سبب وجود همخوانیهایی با مذاهب متداول در منطقه، حضوری جدی داشتند. بر همین اساس برخی آثار مکتوب
عبدالقادر گیلانی و نیز برخی از آثار دیگر متعلق به این فرقه به زبانهای مالایایی ترجمه شد(بروئینسن، «اصل و گسترش صوفیه...3»،«شیخ عبدالقادر جیلانی...4»، npn.؛ GAL, II/227). در حالی که در همین سده ترجمههایی از اوصاف و مناقب برخی از متصوفان و زهاد منطقه نیز در دسترس بود (مثلاً بروئینسن، «نجمالدین کبرى...5»، npn.). ترجمۀ برخی از آثار همچون احیاء علومالدین غزالی و آثاری در زمینۀ حدیث همچنان در جریان بود (همو، «کتاب کونینگ»، npn.). حال آنکه جریانی مانند آنچه عبدالرئوف سنکلی در سدۀ پیش دنبال میکرد، در این سده تداوم یافت. برخی متون باقیمانده از این زمان به جاوی در تلاشی برای هماهنگسازی طریقت و شریعت نشان از همین رویکرد دارند (نک : حمید، 272؛ دی، 144). البته هنوز بودند کسانی چون عبدالصمد پالمبانی، عالم نامدار پالمبانگ که با تألیفاتی به کتاب جاوی و تزریق اندیشۀ غزالی در آنها از عقاید اهل سنت و جماعت در تقابل با عرفان منطقه محافظت میکرد و آن را ارج مینهاد (حمید، 271-272). در همین حال، جریان متفاوتی جلب نظر میکند و آن عبارت است از تألیف و ترجمۀ آثاری از ابن عطاءالله اسکندرانی، صوفی شاذلیِ مالکی و نیز برخی ترجمهها از آثار فقهی مالکی (حمید، 272؛ GAL, II/144؛ قس: GAL, S, II/811-812).
در سدۀ 19م بیشتر به دلایل حکومتی، گرایش به ترجمههای سوندانی و مادورایی افزونتر شد. همچنین آثاری ادبی،حدیثی و فقهی بهویژه درتکنگاریهای فقهی بهویژه ازعالماین دوره،نووی باتانی برجای ماند (بروئینسن، همانجا؛ GAL, S, II/628, 990).
در این سده اندیشمندانی از مالایا سر بر آوردند که از میان آنها راجا علی حاجی، داوود بن فتانی و محمد بن اسماعیل فتانی شهرت بسیار داشتند و آثار کتاب کونینگ آنها غالباً بهعنوان کتب درسی بهشمار میرفت (نک : حمید،272-274).
در پایان یادآوری این نکته بایسته مینماید که افزون بر جریانهای فکری یاد شده، پارهای دگرگونیهای سیاسی ـ حکومتی و تحولات مختلف درمحافل علمی مثل تقابل دو اندیشۀ محمدیه و نهضت العلماء امر ترجمه را دستخوش دگرگونی ساخت و به صورتهای گوناگون درآورد.
مآخذ: حمید، اسماعیل، «کتاب جاوی، عقلانیسازی سنت ادبی»، تمدن اسلامی در سرزمینهای مالایی، به کوشش تائب عثمان، تهران، 1380ش؛ نیز:
1. »Kitab Kuning...« 2. »Shari'a Court..« 3. »Origins and Development...« 4. »Shaykh...«
5. »Najmuddin al-Kubra...«
Bruinessen, M. van, »Kitab Kuning, Books in Arabic Script Used in the Pesantern Milieu«, (1990), Universiteit utrecht, www.let.uu.nl/~ martin. vanbruinessen/personal/publications; id, »Najmuddin al-Kubra, Jumadil Kubra and Jamaluddin al-Akbar: Traces of Kubrawiyya Influence in Early Indonesian Islam«, )1994(, ibid; id, »Origins and Development of the Sufi Orders )tarekat( in Southeast Asia«, )1994(, ibid; id, »Pesantern
and Kitab Kuning: Maintenance and Continuation of a Tradition of Religious Learning«, )1994(, ibid ; id, »Shari'a Court, Tarekat and Pesantern: Religious Institutions in the Sultanate of Banten«, )1995(, ibid ; id, »Shaykh ‘Abd al-Qadir al-Jilani and the Qadiriyya in Indonesia«, )2000(, ibid; Day, A., »Islam and Literature in South-East Asia: Some Pre-Modern Mainly Javanese Perspectives«, Islam in South-East Asia, ed. M. B. Hooker, Leiden, 1983; Day Howell, J., »Sufism and the Indonesian Islamic Revival«, Association for Asian Studies, www.aasianst.org/catalog/ asn603howell. pdf; GAL; GAL, S; Hooker, M. B., »Introduction: The Translation of Islam into South-East Asia«, Islam in South-East Asia, Leiden, 1983; Johns, H. A., Sufism in Southeast Asia : Reflections and Reconsiderations. Contributors: )1995(: www.questia. com; Juynboll, H. H., Supplement op den Catalogus van de Javaansche en Madoereesche handschriften, Leiden, 1911; id, Supplement op den Catalogus van de Javaansche handschriften, Leiden, 1912; Pigeaud, Th., Literature of Java, Batavia, 1970.
فرامرز حاجمنوچهری