۱۴۰۳ بهمن ۱۲, جمعه

 

پرهیز از دیو جنگ در فرهنگ سنتی ایرانشهر
در ادبیات و منابع دینی و فرهنگی ما ایرانیان سخنان حکیمانه ای هست به نام « اندرز» که معمولا به اشخاص بی نام و نشانی که « پوریوتکیشان» خوانده شده اند نسبت داده میشود. این اندرزها که کاملا جنبه اخلاقی و تربیتی دارد در حقیقت چیزی است که در قدیم « سنت» خوانده می شد، سنت به معنای حکمتی عملی که نسلی از طریق آموزش به نسل بعد منتقل میکند. عملی بودن این حکمت هم از این جهت است که مردم زندگی خود را در پرتو این اندرزها سامان می‌بخشند، اندرزهایی که اصل آنها از « اشه» است، حقیقت و راستی. پوریو تکیشان هم بزرگان و حکیمان ایران زمین بوده اند که معرفت خود را بی واسطه از علم باری تعالی ( وهومنه) به دست آورده بودند. ( احتمالا « سلف صالح» هم که عربها به کار میبرند ترجمه پوریوتکیشان باشد). در این اندرزها آداب صحیح و شیوه درست زندگی کردن تعلیم داده میشود و سنت بودن آنها هم نشان درستی آنهاست. در خصوص هریک از این اندرزها هم میتوان به تفصیل بحث کرد و من در اینجا، به عنوان نمونه، یکی از آنها را که با اوضاع و احوال روزگار ما بیشتر مناسبت دارد انتخاب کرده ام تا در باره آن توضیح دهم. اصل این اندرز به زبان پارسی میانه است و من ترجمه ماهیار نوابی را در اینجا میآورم:
« بدانید که از پتیارگیهای بیمر که اهریمن ( = گنامینو) دروند افرید، این سه از همه گرانتر (است): بستن بینش چشم و ناشنودن گوش و سدیگر دیو جنگ.»
نخستین نکته این است که پتیارگیهایی که اهریمن در پیش پای انسان میگذارد بی شمار است و در اینجا فقط سه تا از آنها را که زندگی را برای انسان سخت و طاقت فرسا میکند معرفی کرده است. پتیاره اصولاً نقطه مقابل و منفی هرچیز مثبت یا هر نعمتی است که خدای پاکی و نیکی برای ما آفریده است. پتیاره در نظام اخلاقی ما همان چیزی است که در مقابل سنتهای نیکو قرار میگیرد. در قدیم سنت را در مقابل بدعت قرار میدادند و امروز سنت‌گرایی را در مقابل تجدد قرار میدهند. در فلسفه عملی ایرانیان چیزی که مقابل سنت قرار میگیرد پتیاره نامیده میشود. پتیاره اساسا زشت و بد است و پتیاره ها زندگی انسان را به تباهی میکشند. پس برای زندگی بهتر انسان موظف و مکلف است که دائم با پتیاره ها در درون خود مبارزه کند. این مبارزه هم در مورد هریک از پتیاره ها به نوع خاصی انجام می‌گیرد به طوری که هرچه زشتی و بدی پتیاره بیشتر باشد مبارزه سخت تر و طاقت فرسا تر است. پس چون سه پتیاره ای که در اینجا ذکر شده از همه پتیاره های دیگر سنگین تر و بدتر دانسته شده اند، مبارزه با آنها نیز سنگین تر و بدتر خواهد بود. البته دیو جنگ را میتوان فهمید چرا از همه سنگتر است، اما بستن چشم و گوش و ندیدن واقعیت چرا باید این قدر سنگین و بد باشد؟ اصلا چرا باید ندیدن واقعیت و نشنیدن سخن مقدس و یا سخن دیگران و درک نکردن آن اینقدر سنگین باشد که در کنار دیو جنگ قرار داده شود ؟ آیا بین بستن بینش چشم و نشنیدن گوش با جنایتی که دیو جنگ مرتکب می شود رابطه‌ای هست؟
پاسخ این پرسش ها بر میگردد به معنایی که از باز و بسته بودن چشم و گوش در نظر داشته اند. این معنی هم در کلمه بینش و شنوایی نهفته است . در این اندرز از بسته بودن چشم و گوش صحبت نکرده اند بلکه از بسته بودن بینش و شنوایی یاد کرده اند. منظور از بینش و شنوایی هم ادراک و تعقل است. بینش همان چیزی است که بصیرت هم خوانده میشود و منظور از آن درک کردن و تعقل است. اگر چشمی بینش یا بصیرت نداشته باشد، طبعأ در حق چیزی که میبیند تعقل و تفکر نمیکند، یعنی از محسوس به معقول نمی رود. به این حرکت باطنی اصطلاحا اعتبار یا عبرت کردن هم میگویند. به چشم یا دیده ای هم که میتواند «عبرت» کند و از محسوس به معقول رود چشم یا دیده اعتبار میگویند. همینطور به گوشی که میتواند از محسوس به معقول ( یا به قول عرفا به «دل») برود گوش اعتبار یا صرفا گوش شنوا میگویند و حافظ یکی را «گوش سخن شنو» خوانده و دیگری را « دیده اعتبار». پس در اندرز پوریوتکیشان وقتی از بسته بودن بینش و ناشنوایی سخن میگوید منظورش این است که شخص چشمش باز است و گوشش باز است ولی عقل یا دلش بسته است. و همین بسته بودن که عین بی عقلی است باعث میشود که دیو جنگ که سردار سپاه دیو خشم است به سراغ او بیاید و با دیگران بجنگد. در روان‌شناسی ایرانشهری آن دو پتیاره، یعنی بسته بودن بینش و شنوایی، جنبه سلبی ندارند ، یعنی بسته بودن بینش و شنوایی صرفا نداشتن قدرت تعقل و درک نیست، بلکه آنها جنبه وجودی دارند. ثنوی بودن فلسفه ایرانشهری به این معنی است که تاریکی صرفا به معنی نبود روشنایی نیست. دروغ صرفا نبود راستی نیست. تاریکی امر وجودی است. دروغ هم امر وجودی است و لذا از او به عنوان دیو دروج یا دروغ یاد میشود. همینطور بسته بودن بینش چشم و ناشنودن هر دو امور وجودی هستند و لذا پتیاره خوانده شده اند. در واقع این دو پتیاره هر دو از لشکریان یاطلایه داران دیو جنگ اند. آنها هستند که مقدمات جنگ را فراهم میکنند و به همین دلیل قبل از پتیاره جنگ از آن دو پتیاره یاد شده است. در واقع برای پرهیز از جنگ و بی اثر کردن دیو جنگ هم باید آن دو پتیاره را از کار انداخت و این هم مستلزم جنگ با انهاست، جنگ درونی نه بیرونی، جنگی که اصطلاحا جهاد اکبر یا مجاهده نامیده شده است. در این جنگ دیوان دیگر به کمک دو پتیاره میآیند. یکی از این دیوان « دیو دروغ» یا «دیو دروج» است که خدعه میکند و مجاهد را با دروغهایی که به او میگوید فریب می‌دهد.‌ یکی از این دروغها برای این است که مجاهد را متقاعد کند که او در واقع دشمنی ندارد، یعنی او هم بینش دارد و هم شنوایی. پس شکست دادن دیو دروج و پذیرفتن این معنی که مجاهد بی بیش و کر است خود پیروزی بزرگی برای مجاهد است، چنان که گفته اند « العجز أن درک الادراک ادراک». دیو دروج خدعه های دیگر هم در این جنگ به کار میبرد، خدعه هایی که مجاهد فقط با استعانت جستن از اشه یا صدق می‌تواند خنثی کند. یکی از خطرهایی که مجاهد را تهدید می‌کند این است که او نیز به سپاه دروج بپیوندد و خدعه کند، یعنی به خودش دروغ بگوید. مبارزه با این خود فریبی سخت ترین کاری است که مجاهد در این مبارزه باید انجام دهد و کسی که می‌تواند به او مدد برساند باز اشه یا صدق است. فقط مجاهد صادق است که میتواند دیو دروج را با همه نیرنگ ها و خدعه هایش شکست دهد و درنتیجه از شر دیو جنگ رهایی یابد.
مجاهده درونی انسان فقط با دو پتیاره بستن بینش و شنوایی نیست. با دیو جنگ هم باید در درون خود به ستیز برخیزد. همانطور که دو پتیار ه دیگر از دروج مدد می‌گرفتند دیو جنگ هم در صدد فریب دادن و خدعه کردن بر میآید . بزرگترین دروغی که دیو جنگ به مجاهد میگوید این است که دیو جنگ با دشمنان خدا میجنگد، با کافران و ستمگران. ولذا جنگ او حق است و برای دین است. دیو جنگ شخص را متقاعد می‌کند که بنا به فرمان فرستاده خدا میجنگد، و هرگاه شخص اسیر دو پتیاره دیگر باشد و معنای کلام الهی را در مورد جنگ نفهمد، فریب دیو را میخورد و به تدارک جنگ بیرونی میپردازد. کسی که از بینش و شنوایی محروم باشد نمیفهمد که مراد از جنگ و قتال در کلام الهی جنگ و جهاد بیرونی نیست بلکه مراد مجاهده یا جنگ درونی است با اهریمن نفس اماره. پس اگر خداوند میفرماید که برای جنگ با دشمنان خدا به هر نوع سلاح (حدید) مجهز شوید مراد مسلح شدن به اسلحه مرگبار و پرکردن زرادخانه ها از انواع موشک و بمب نیست، بلکه مراد متوسل شدن به دعا و نیایش است. کسانی که توانایی شنیدن کلام الهی را نداشته باشند معانی رمزی و اشاری کلام مقدس را درک نمی‌کنند. در نتیجه فریب دیو جنگ را می خورند و چه بسا دیو جنگ این پندار را در ایشان به وجود آورد که انها فرستاده سوشیانت / مسیح /مهدی اند و با این پندار همه توان خود را صرف انجام خواسته های دیو جنگ کنند.
پانوشت:
۱. مآخذ نقل قول: ماهیار نوابی. « گزیده اندرز پوریوتکیشان»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال ۱۲، شماره زمستان، ص۵۳۲.