۱۴۰۳ بهمن ۴, پنجشنبه

 حوالہ جات: در زبان اردو به معنای مراجع معادل با reference انگلیسی است.

حوالجات . [ ح َ ل ِ] (ع اِ) در تداول ، ج ِ حوالة. رجوع به حوالة شود.

حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأموریت . || حبس و قید. || امانت اموال . (ناظم الاطباء). || (مص ) گردانیدن نهری بسوی نهر دیگر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپردن . و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). و با شدن پذیرفتن ، دادن و کردن صرف شود. ادای وام وامخواه از وام دار خویش خواستن بکتابت یا بقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). و در اصطلاح ، عقدی راگویند که بموجب آن طلب شخصی از ذمه ٔ مدیون بذمه ٔ شخص ثالثی منتقل می گردد. مدیون را محیل ، طلبکار را محال و شخص ثالث را محال علیه گویند. (از قانون مدنی ).

- حواله آوردن .

- حواله بردن ؛ حواله را بکسی دادن .

- حواله پذیرفتن ؛ حواله قبول کردن . احتیال . (زوزنی ) :

نپذیرد ز کس حواله ٔ رزق

که ضماندار رزق یزدان است .

خاقانی .



- حواله دادن ؛ حواله کردن .

- حواله شدن ؛ منتقل شدن . (ناظم الاطباء).

- || معتمد گشتن .

- حواله کردن ؛ قوت دادن شخص را که مطالبه ٔ دین کند.

- || بعهده سپردن و سفارش کردن . (ناظم الاطباء) :

نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عشق

چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است .

خیام .



نظری بکار من کن که ز دست رفت کارم

بکسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم .

عطار.



کردم حواله با کرمت عذر خویش را

خود به که داند از کرمت اعتذار را.

سلمان ساوجی .



- || زدن . (ناظم الاطباء).

- || شمشیربازی کردن . (ناظم الاطباء).

- || قراول رفتن . (ناظم الاطباء).

- حواله گاه ؛ جای سپردن حواله . (آنندراج ) :

بیرون تر از این حواله گاهی است

کانجا بطریق عجز راهی است .

نظامی .



جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سرمرا بجز این در حواله گاهی نیست .

حافظ.



- || مقام تفرج که گرداگرد شهر باشد. (ناظم الاطباء).

- امثال :

حواله ٔ روی یخ ؛ حواله ٔ دروغی .

حواله ٔ سر خرمن ؛ مسامحه کردن در پرداخت دین . دست بر سرکردن طلبکار.