برژینسکی، نابغه سیاست خارجی که وضعیت امروز دنیا را پیشبینی کرد

- نویسنده,کتی کی
- شغل,بیبیسی
از زمان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده همواره مجموعهای از نخبگان سیاست خارجی را در اختیار داشته است که کم و بیش توانستهاند خود را فراتر از سیاستهای حزبی نگه دارند تا بر شکلدهی نظم جهانی تمرکز کنند.
افرادی مانند هنری کیسینجر، جرج اف کنان، رابرت مکنامارا و جیمز بیکر را تصور کنید. در میان این شخصیتها، زبیگنیف برژینسکی، مهاجری لهستانی بود که با فرار از جنگ جهانی دوم، پلههای ترقی را طی کرد و به مشاور امنیت ملی ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر تبدیل شد.
زندگی برژینسکی تقریباً به اندازه زندگی هر کسی که میتوانم به یاد بیاورم، پر از تاریخ است. اولین خاطرات او مربوط به دوران کودکی در آلمان و تماشای به قدرت رسیدن نازیها بود. او پیشگام عادیسازی روابط ایالات متحده با چین شد. او به جیمی کارتر در مورد چگونگی مدیریت بحران گروگانگیری ایران مشاوره داد. او یک واسطه کلیدی در توافقنامههای کمپ دیوید بود. همیشه معتقد بود که اتحاد جماهیر شوروی، دشمن بزرگ ایالات متحده، نه تنها قابل مهار، بلکه قابل شکست دادن است.
برژینسکی نزدیک به پایان عمرش، هشداری برای ایالات متحده داشت.
اتحاد جماهیر شوروی از بین رفته بود. اقتصاد قوی بود. ایالات متحده شکستناپذیر به نظر میرسید. اما برژینسکی از این بیم داشت که افولی در رهبری ایالات متحده در راه است و این امر هم برای ایالات متحده و هم بقیه جهان فاجعهبار خواهد بود.
اد لوس روزنامهنگار فایننشال تایمز و نویسنده کتاب «زبیگ» درباره برژینسکی است. ما درباره اینکه چرا برژینسکی چنین شخصیت پیشگویی در سیاست خارجی ایالات متحده بود و برداشتی که او از وضعیت کنونی جهان داشت، صحبت کردیم.
این گفتوگو واقعاً چشمگشا بود. میتوانید در ادامه گزیدهای از گفتوگوی ما را بخوانید که برای ایجاز و وضوح ویرایش شده است.

منبع تصویر،Getty Images

منبع تصویر،Getty Images
کتی کی: چرا زبیگنیف برژینسکی را انتخاب کردید؟ چرا در این برهه از زمان، درباره این شخصیت مینویسید؟
ادوارد لوس: مقدار زیادی از مطالب دست اول، از جمله خاطراتی که او به عنوان مشاور امنیت ملی نگه میداشت، در اختیار من قرار گرفت. او هر شب پس از بازگشت از کاخ سفید، پاراگرافهایی را در دستگاه دیکتافون خود ضبط میکرد.
فکر میکنم زندگی او عمدتاً تحت تاثیر جنگ سرد بود. بنابراین، وقتی جنگ سرد به پایان رسید، در زمانی که بقیه، یا اکثر مردم، از پیروزی غرب و به ویژه آمریکا سرمست بودند، برژینسکی هشدار داد که پوسیدگی درونی اکنون چالش اصلی آمریکا است.
او آمریکاییها را به غرور و خودبزرگبینی متهم کرد و اینکه درک نمیکنند چقدر سریع میتوانند روسیه، ایران، چین و همپیمانانشان را از خود دور کنند. این بسیار آیندهنگرانه بود و به همین دلیل عنوان فرعی کتاب من «پیامبر ابرقدرت آمریکا» است. او سابقه پیشبینی بسیار خوبی داشت.
کتی کی: آیا با نوشتن این کتاب چیزی فهمیدید که باعث شد فکر کنید این مرد در سال ۲۰۲۵ هم موضوعیت دارد؟
ادوارد لوس: در یک زندگینامه، واقعاً باید وارد کورهای شوید که آن شخصیت را ساخته است و این برای برژینسکی، به وضوح لهستان بین دو جنگ جهانی بود که به فاجعهای وحشتناک ختم شد؛ جایی که نازیها و شوروی کشور او را تقسیم کردند و سپس اساساً آن را ویران ساختند. به طرز عجیبی، این با هنری کیسینجر بیشباهت نیست، که بیشتر بستگان یهودی او در هولوکاست جان باختند و او هم اتفاقاً در همان سالی که برژینسکی اروپا را ترک کرد از آنجا خارج شد: سال ۱۹۳۸.
فکر میکنم در هر دو مورد، اما به روشهای بسیار متفاوت، این اتفاقات دیدگاه آنها را نسبت به جهان شکل داد، اما یک وجه بسیار مشابه وجود داشت: اینکه تمدن ذاتا شکننده است؛ ذاتا ناپایدار است. فکر میکنم این چیزی است که هر دوی این شخصیتها، هرچند که در بسیاری موارد با هم اختلاف نظر داشتند، در مورد آمریکا با هم موافق بودند. اینکه آمریکا به نوعی خود را جدا از تاریخ میبیند و تابع قوانین غمانگیز آن نیست.
در سال ۲۰۲۵، با توجه به آنچه برخی افراد آن را «انتقام ژئوپلیتیک» مینامند که در سراسر جهان در حال وقوع است، بسیار خوب است که آمریکاییها اهمیت درک ارزش آنچه را که داریم و آنچه را که میتوانیم از دست بدهیم، به یاد آورند. کمی شبیه سلامت است: فقط وقتی آن را از دست میدهید، قدرش را میدانید.

منبع تصویر،Getty Images
کتی کی: همانطور که در کتاب پیش میروید، مدام با این مسائل جهانی مواجه میشوید که آمریکا هنوز هم با آنها دست و پنجه نرم میکند. روسیه، مشکلات با اروپا، خاورمیانه، چین و البته پرونده گروگانگیری ایران. اینها همان مسائلی هستند که بیشترشان هنوز هم حل نشدهاند.
آیا در دیدگاههای برژینسکی چیزی وجود دارد که با نگاهی به وضعیت امروزمان بگوید: «شاید ما درست عمل نکردیم»؟
ادوارد لوس: من مصاحبههای زیادی با هنری کیسینجر برای این کتاب انجام دادم، و او گفت: «ببینید، فکر میکنم آنچه ما در آمریکا به خوبی نمیفهمیم این است که تاریخ هرگز متوقف نمیشود. مدام ادامه دارد.»
اگر نگاه کنید که هر دوی آنها چگونه با چین برخورد کردند؛ یعنی در دهه ۷۰ میلادی چین را به اردوگاه آمریکا آوردند و از شوروی جدا کردند. این یک حرکت استراتژیک درخشان در شطرنج جهانی بود، اما البته بستر رشد چین را نیز فراهم کرد، که اکنون مشکلی است که آمریکا باید برای همیشه با آن دست و پنجه نرم کند. مورد دیگر حمله شوروی به افغانستان است: برژینسکی تصمیمی کاملاً منطقی، هرچند بحثبرانگیز، برای تأمین مالی شورش مجاهدین علیه شوروی گرفت. این به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد، اما سپس مشکلاتی از جمله اسلامگرایی و تروریسم جهانی ایجاد کرد.
تاریخ ادامه دارد و این نیازمند راهحلهایی برای کوتاهمدت و میانمدت است، اما هرگز راهحل دائمی برای هیچ چیز وجود ندارد. فکر میکنم این نوع سرسختی و بدبینی در قلب این متفکران استراتژیک چیزی بسیار ارزشمند است. این به ما میآموزد که باید با آنچه در مقابل ماست کنار بیاییم و اگر ارتفاعی غیرواقعی را هدف بگیریم، با صورت به زمین خواهیم افتاد.
کتی کی: آیا امروز هم چنین متفکران بزرگ استراتژیکی وجود دارند؟
ادوارد لوس: ببینید، فکر میکنم آمریکا فوقالعادهترین دانش مطالعاتی را در مورد تمام مناطق جهان دارد. اما شما هیچ محققی را نمیبینید که بتواند مانند برژینسکی، کیسینجر یا جرج کنان به یک محقق کاربردی تبدیل شود. نه به این دلیل که آنها وجود ندارند، بلکه فکر میکنم تقاضا برای آنها کاهش یافته است. سیاست خارجی بسیار بسیار سیاسیتر شده است. به سیاست داخلی تبدیل شده است. همانطور که قبلا میگفتند، سیاست در مرز آب متوقف نمیشود.

منبع تصویر،Getty Images
کتی کی: برژینسکی در سالهای پایانی عمرش، احساس میکرد که آمریکا فاقد نوعی استراتژی بزرگ و فراگیر است. اما شما اکنون به دولت ترامپ که نگاه کنید، هرچه هم که درباره تاکتیکها و اجرا بگویید، او دیدگاه کلی بزرگی برای آمریکا دارد، اینطور نیست؟
ادوارد لوس: فکر میکنم آن چه دربارهاش حرف میزنید مجموعهای از واکنشهای بزرگ است. فکر نمیکنم استراتژی واقعی پشت آن باشد. هسته اصلی دیدگاه ترامپ اساساً این است که ما در یک جنگل زندگی میکنیم و شکارچیان بزرگ قدرتمندتر از شکارچیان کوچک هستند. ترامپ نیمکره غربی را حیاط خلوت آمریکا میبیند و بنابراین ما میتوانیم هر کاری که دوست داریم انجام دهیم، حتی با کانادا، حتی با دوستان. اوکراین برای او حیاط خلوت روسیه است و به نظرم از روی شواهد، او تایوان را حیاط خلوت چین میبیند.
فکر نمیکنم برژینسکی با این سیاستها موافق میبود. خب، میدانم که او با آن مخالف بود. او احتمالاً به دنبال دامن زدن به پارانویای روسیه در مورد چین بود تا آنها را کمی نسبت به یکدیگر مشکوک نگه دارد تا متحد نشوند.
دامن زدن به چیزهایی مانند ترسهای روسیه از اینکه چین میخواهد قلمروهایی را که تزارها در قرن نوزدهم از آن گرفتند پس بگیرد. یا این واقعیت که روسیه احتمالاً بزرگترین بهرهبردار از تغییرات آب و هوایی خواهد بود و توندرای سیبری را خواهید دید که یخ آن باز شده و در آن کشاورزی میشود. چین فشارهای جمعیتی حاد دارد.
اگر میخواهید ماکیاولیستی باشید و روسیه و چین را از هم جدا کنید، موارد زیادی برای بازی وجود دارد. فکر میکنم برژینسکی، و احتمالاً کیسینجر هم، به دنبال این نوع استراتژی بودند.
فکر میکنم سیاستهای ترامپ، روسیه و چین را به هم نزدیکتر میکند که، باز هم، فقط از نظر منطق شطرنجی، متحد کردن دشمنانتان هوشمندانه نیست. سعی کنید آنها را جدا نگه دارید. سعی کنید سوءظن متقابل را دامن بزنید.











