اسرائیل، دهۀ ۱۹۵۰: این عکس که تاریخش به درستی معلوم نیست، برج رآکتور «دیمونا» را نشان میدهد. مرکز دیمونا که نقطۀ شروع برنامۀ هستهای اسرائیل محسوب میشود با کمک و همکاری نزدیک فرانسویها ساخته شد.
تأسیسات «دیمونا» که در جنوب اسرائیل، در بیابانهای «نِگو» (به عربی: نَقَب) قرار دارد، امروزه «مرکز تحقیقات هستهای شیمون پرز» نامیده میشود.
بنگوریون از حدود یک سال بعد از پایهگذاری کشور اسرائیل به فکر سلاح هستهای افتاد. اسرائیلیها که مدام خود را تحت تهدید جهان عرب و در معرض خطر نابودی میدیدند، دو راه برای تأمین امنیت داشتند: کسب پشتیبانی کامل آمریکا یا دستیابی به سلاح اتمی... در نهایت اسرائیل هر دو را نصیب خود کرد.
در آغاز، واشنگتن علاقهای به همکاری هستهای با اسرائیل نداشت و این کار را برای خاورمیانه خطرناک میدید. پس اسرائیلیها به پاریس روی آوردند. فرانسویها اگرچه در دهۀ ۱۹۵۰ هنوز رسماً صاحب سلاح هستهای نشده بودند اما تحقیقات پیشرفتهای در این زمینه داشتند. پژوهشهایی که به لطف خاندان «کوری» توسعه یافته بود، بعد از جنگ جهانی دوم ثمرات زیادی برای فرانسه داشت. ایران ژولیو-کوری، دختر پیر و ماری کوری که در سال ۱۹۳۵ جایزۀ نوبل شیمی را مشترکاً به همراه همسرش دریافت کرد، در دولت فرانسه سمت وزیر مشاور داشت و بر گسترش تحقیقات علمی نظارت میکرد. همسر وی، فردریک ژولیو-کوری نیز در توسعۀ انرژی اتمی در فرانسه نقش اساسی داشت، هرچند کمونیست بودن وی باعث شد که بعدها از فعالیتهای دولتی کنار گذاشته شود.
جمهوری چهارم و اسرائیل
شخصیت کلیدی در روند «انتقال تکنولوژی» هستهای به سوی اسرائیل یک تکنوکرات فرانسوی به نام آبل توما (Abel Thomas) بود. در طرف اسرائیل، شیمون پرز، وزیر دفاع وقت، نقش تعیینکننده داشت.
شاید امروزه باورنکردنی به نظر بیاید، اما در آن زمان، شیمون پرز یک دفتر خصوصی در وزارت دفاع فرانسه در پاریس داشت.
فرانسه طی دورهای که به جمهوری چهارم معروف است (۱۹۴۶ تا ۱۹۵۸)، بسیار به اسرائیل نزدیک بود و بخصوص فروش تسلیحات (از جمله هواپیماهای جنگی ساخت کارخانۀ فرانسوی داسو) در روابط دو کشور جایگاه مهمی داشت. در میان کارکنان عالیرتبۀ دولت و ارتش نیز دوستداران اسرائیل کم نبودند. یکی دیگر از شخصیتهای مهم، فرانسیس پِرَن بود که مدتی ریاست سازمان انرژی اتمی کشورش را به عهده داشت. وی که پسر ژان پرن (برندۀ نوبل فیزیک سال ۱۹۲۶) بود، فعالیت سیاسی هم داشت و از کسانی بود که در جلب نظر رهبران سیاسی فرانسوی برای ساخت سلاح هستهای بسیار تلاش کرد. فرانسیس پِرَن گروه کوچکی از تکنوکراتها، نظامیان و سیاستمداران فرانسوی را پیرامون خود گرد آورده و توانسته بود از این طریق «لابی» مؤثری برای پیشبرد صنعت هستهای تشکیل دهد.
آبل توما نیز یکی از نزدیکان فرانسیس پرن بود. این دو در دهۀ پنجاه میلادی، شدیداً مایل بودند که به اسرائیل کمک کنند.
مردی که عاشق اسرائیل بود
آبل توما که مهندس دریا بود، هنگام جنگ دوم به جنبش مقاومت پیوست. او سپس پستهای حساس دولتی داشت و زمانی نیز نمایندۀ مجلس شد. اما وی بهویژه چند سالی رئیس دفتر وزیر دفاع بود. آبل توما دلبستگی زیادی به اسرائیل داشت. او خود نوشته است: «سرنوشت اسرائیل از همان آغاز تأسیس برای من حیاتی بود، از جمله به این دلیل که برادرم که در نهضت مقاومت فعالیت میکرد، با اینکه یهودی نبود به اردوگاه (اردوگاههای مرگ آلمان نازی) فرستاده شد و به قتل رسید.»
ابل توما همچنین نوشته است که بعد از جنگ جهانی، «اصولاً فرانسویها خود را همدرد قربانیان یهودی میدانستند که این خود در خجالت و احساس گناهی ریشه داشت که در پی شکست در برابر آلمان نازی ایجاد شده بود.»
اما یکی دیگر از دلایل تعیینکنندۀ همکاری فرانسه با اسرائیل، دشمنی مشترک علیه جمال عبدالناصر مصری بود. ناصر که صریحاً از استقلال الجزایر دفاع میکرد و احتمالاً پنهانی به مبارزان الجزایری اسلحه هم میداد گاه از سوی رسانههای فرانسوی «هیتلر دوم» خوانده میشد. ماجرای عملیات نظامی مفتضحانۀ فرانسه، اسرائیل و بریتانیا برای اشغال منطقۀ سوئز، بعد از آن که ناصر کانال را ملی کرد، امروزه به خوبی شناخته شده و میزان خصومت پاریس با قاهره را به روشنی نشان میدهد.
در این شرایط بود که مهندسان فرانسوی در ساخت مرکز دیمونا سهیم شدند. فرانسه همچنین اورانیوم غنیشده و مصالح لازم برای شکافت پلوتونیوم در اختیار اسرائیل قرار داد.
البته انگلیسیها نیز در همان سالها به اسرائیل آب سنگین داده بودند. اما در این میان دولت آمریکا از پیشرفتهای اتمی اسرائیل ابراز نگرانی میکرد. در سال ۱۹۵۸، هواپیماهای جاسوسی آمریکایی عکسهایی از مرکز دیمونا گرفتند که سوءظنها را برانگیخت. مشهور است که از سال ۱۹۶۱ به بعد، جان اف کندی سخت سماجت کرد که تأسیسات اسرائیل باید مورد بازرسی قرار گیرد. اما اسرائیلیها طفره میرفتند و ادعا میکردند که دیمونا فقط یک مرکز صنایع نساجی است. آنها بالاخره پذیرفتند که بازرسیهایی صورت گیرد اما نه توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بلکه توسط بازرسان آمریکایی... اما این بازرسیها هم نتیجۀ مشخصی نداد. برخی مورخان معتقدند که سازمان سیا کاملاً در جریان برنامههای اسرائیل قرار داشته ولی به دولت کندی اطلاع نمیداده است.
دستیابی به هدف
فرانسه سرانجام در فوریۀ سال ۱۹۶۰ نخستین بمب اتمی خود را در بیابانهای «رقان» الجزایر منفجر کرد. اما اطلاعات مربوط به آزمایشهای هستهای اسرائیل همچنان سرّی است. دقیقاً معلوم نیست که اسرائیل از چه زمانی تکنولوژی هستهای را مهار کرده؛ بعضی کارشناسان احتمال میدهند که سلاح اتمی اسرائیل در زمان جنگ شش روزه (ژوئن ۱۹۶۷) آماده بوده است. اینان حتی معتقدند که اسرائیل به پشتگرمی سلاح هستهای جنگ «پیشگیرانه» را علیه کشورهای عرب شروع کرده بود.
همکاریهای نزدیک فرانسه و اسرائیل در حوزۀ هستهای اندکاندک کاهش یافت. ژنرال دوگل که در پایان سال ۱۹۵۸ به ریاست جمهوری رسید، ترجیح میداد سیاست متعادلتری در قبال جهان عرب پیاده کند. به نظر میرسد از سال ۱۹۶۳ به بعد، مهندسان فرانسوی در مرکز دیمونا حضور نداشتهاند.
در حاشیۀ سیاست و اتم: خاطرهای از بریژیت باردو
خاطرات بریژیت باردو اگرچه هیچ ربطی به فنآوری اتمی ندارد اما شاید بتواند گوشهای از شخصیت و اختیارات آقای ابل توما را نمایان کند. هنرپیشۀ افسانهای سینمای فرانسه حکایت کرده است که در زمان جنگ الجزایر، معشوقش ژان لویی ترنتینیان که در فیلم «و خدا زن را آفرید» همبازی وی بود، به هیچوجه تمایلی به انجام خدمت سربازی نداشت. به امید معافیت وی، بریژیت باردو به دیدن یک شخصیت مهم دولتی میرود که «الف. ت» نامیده شده. بریژیت باردو میگوید در پاسخ به تقاضای وی، آقای «الف. ت» صریحاً به او فهمانده که عدم اعزام معشوق به جبهههای الجزایر «بسته به الطاف اوست.» بریژیت باردو نگفته است که خواستههای رئیسدفتر وزارت دفاع را برآورده کرده نه، اما میدانیم که ژان لویی ترنتینیان خدمت سربازی خود را در آلمان به انجام رساند و هیچگاه به الجزایر منتقل نشد.

