بادبانبندی در جنب و جوش بود. سر دکلها،
همچون نوک بلند نخلها، گسترده کاکلی ازِ دست
و پا داشت. برخی ملوانان که با دستی به دکلی
چسبیده بودند دست دیگر را با حرکاتی
بی
شکیب دراز میکردند؛ دیگران، دست را سایبان چشم برابر رخشان نور خورشید کرده، بر
انتهای بازوی دکل ها نشسته بودند؛
همه پر از میوه های فانیان، رسیده و آماده اجل
خویش. دریغ
و درد! چگونه هنوز در دل آن نِهمار
شناعت تلاش یافتن چیزی را می کردند که نابودیشان توانست!
