۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

خرخیز، قرقیز،ترک، تاتار

تاتار. (اِخ ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن ۞ در قرن هشتم میلادی (دوم هجری ) درکتبیه های ترکی ارخون ۞ نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسُن این تاتاران درجنوب غربی بایکال ۞ تا حدود ناحیه ٔ کرول ۞ سکنی داشتند. طرد ترکان از مغولستان کنونی و پیشرفت قبایل مغول مرتبط با تأسیس حکومت ختا (قراختائیان ) است . محمود کاشغری (در نیمه ٔ دوم قرن پنجم هَ . ق .) که از تاتار نام برده (I، 123) آگاه بود که زبان تاتار جز زبان ترکی است (I، 30). بعض دسته های تاتار با قبایل ترک متحدشدند و در قسمت های غربی تر سکونت گزیدند. در حدود العالم تاتاران متعلق به تغزغز دانسته شده اند. در کتب مربوط به فتوحات مغول در قرن هفتم هجری همه جا (در چین و ممالک اسلامی و روسیه و اروپا) آنان بنام تاتار یاد شده اند. ابن الاثیر (چ ترنبرگ XII، 178 ببعد، 236ببعد) اسلاف چنگیز را بدین نام میخواند. رشیدالدین که گویا از مورد استعمال و وسعت مفهوم تاتار پیش از مغول آگاهی نداشته ، تاتار را قومی خاص بجز مغول میداند که ساکن بویرنور ۞ (در جنوب شرقی کرول ) بودند. از عصر فتوحات چنگیز، بسیاری ازقبایل تابع اوبنام «مغول » خوانده شدند و اساساً تاتاران بهمان اندازه ٔ مغولان نیرومند بودند و از این جهت بسیاری از اقوام این نام را بخود بستند. از این روست که امروز در ختای ، هندوستان ، چین ، ماچین ، قرقیزستان ، کلار (لهستان )، باشقرد (هنگری )، دشت قبچاق ، ممالک شمالی ، اعراب بدوی ، سوریه ، مصر و ممالک مغرب نام تاتار را بهمه ٔ اقوام ترک اطلاق کنند. رجوع کنید به دائرة المعارف اسلام : تاتار. بقلم بارتلد ۞ در زبانهای اروپایی تارتار ۞ گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: این نام اصلا بقومی از اقوام مغول اطلاق میشد که صفوف پیشین لشکر چنگیزخان را تشکیل میدادند در قرون وسطی لفظ تاتار را مترادف مغول تلقی میکردند و در تواریخ عربی و فارسی به این معنی بکار برده شده . بعدها بطور تعمیم بتمام اقوام تورانی تاتار و بلاد شمالی را که مسکن آنان بوده تاتارستان خوانده اند، سپس به عدم صحت تعبیر مذکور پی برده آنرا ترک کرده اند. امروزه این کلمه را به یکی از اقوام و طوایف امت عظیمه ٔ ترک اطلاق نمایند و در حقیقت در اثر اختلاط و امتزاج و مناسبات ممتده از زمانهای قدیم ،به مغولها بسیار نزدیک شده اند و تا درجه ای خون مغولی در رگهای اینان جریان دارد. و از این رو هم استحقاق این نام را پیدا کرده اند و با این حال از نظر لسان ، اخلاق و عادات و جهات دیگر به ترکها نزدیک تر از مغولها میباشند. اینان در سوابق ایام در جاهائی که مشمول دایره ٔ حکومت سلاله ٔ جوجی خان از فرزندان چنگیزخان بود در ممالک دولت دشت قبچاق می زیستند، و امروز در کریمه و غازان می زیند و تاتارهای کریمه و غازان نامیده می شوند، و همچنین نوغای ها و دیگر اقوام تاتار در روسیه اقامت دارند و در سواحل ولگا و سیبری زندگانی می کنند و زبان اصلی اینان به زبان ترکی عثمانی بیش از زبان جغتائی یعنی لهجه ٔ ترکان ترکستان شباهت دارد، وفقط از ازمنه ٔ قدیم به این طرف با اقوام دیگر اختلاطو امتزاجی نکرده اند، و از این رو سیما و خطوط چهره ٔمخصوص به اقوام تورانی را بخوبی محافظت کرده اند امروز بیش از 2300000 تن در کشور روسیه زندگانی می کنند در روبریچه و ممالک عثمانی نیز تاتارهای بسیار میزیند که از کریمه به این نقاط مهاجرت گزیده اند و کتابهای بسیار در زبان خود دارند که مقدار کثیری از آنها در شهر غازان طبع و نشر شده و جمعی از جوانان تاتار به وحدت زبان تاتار و عثمانی می کوشند. مردمان فعال و آرامی هستند، قابلیت و استعداد کاملی برای قبول تمدن دارند چنانکه جمله ٔ سیاحان و جغرافیون به این معنی گواهی میدهند، در هر حال اینان از جنس ترک خالص می باشند و تعبیر سقیم «تاتار» بمناسبت تابعیت آنها بخانان چنگیزی بر آنها اطلاق شده - انتهی . تاتارها نخست قبیله ای بودند که در حدود قرن نهم میلادی در دره های «این شان » واقع در مغولستان می زیستند لکن از آن پس نام ایشان بر منچوها و مغولان و ترکان نیز اطلاق شد. چنگیزخان نیز از این قبیله پدید آمده است . (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469). تاتار جنسی از تغزغزند. (حدود العالم ):... در شهور سنه ٔ ستین و خمسمائه خوارزمشاه محمدبن سلطان تکش ، بخارا را بگرفت و باز ربض فرمود و فصیل زدند و هر دو را نو کردند و در شهور سنه ٔ ستة عشرة و ستمائه باز لشکر تاتار آمد و شهر را بگرفت و باز ویران شد. (تاریخ بخارا ص 42) : ... غفاری که نسیم لطفش ماده ٔ بقاء هر دوستار آمد، قهاری که جلد و عنفش تیغ آبدار تاتار گشت . (تاریخ جهانگشا ص 1). و چون اقوام تاتار را خطی نبوده است بفرمود (چنگیز خان ) تا از ایغوران کودکان مغولان خط درآموختند و آن یاساها و احکام بر طوامیر ثبت کردند وآنرا یاسانامه ٔ بزرگ خوانند و در خزانه ٔ معتبران پادشاه زادگان باشد... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 17)... چون در عهد دولت چنگیزخان عرصه ٔ مملکت فسیح شد هر کس را موضع اقامت ایشان که یورت گویند تعیین کرده او تکین نویان را که برادر او بود و جماعت دیگر را از احفاد در حدود ختای نامزد کرد، و پسر بزرگتر توشی را از حدود قیالیغ و خوارزم تا اقصای سقسین و بلغار و از آن جانب تا آنجا که سم اسب تاتار رسیده است بدو داد. (تاریخ جهانگشا ص 31)... و دهاقین و جمعی که استطاعت تحویل و انتقال نداشته باشند مقام سازند و بهر وقت که لشکر تاتار برسد بخدمت استقبال تلقی نمایند و بنفس و مال توقی ، و شحنه قبول و فرمان ایشان رامشمول نمایند. (تاریخ جهانگشا ص 120)... در اثنای آن حالت ترکمانی که قلاووز و دلیل سلطان بود نام او بوقا از گوشه بیرون تاخت و جمعی از تراکمه با او زده بودند بمغافصه خود را در شهر انداخت و جمعی که در موافقت و انقیاد لشکر تاتار مخالفت نمودند با او مطابقت کردند و نقیب نقاب امارت از چهره بگشاد و تراکمه ٔ آن حدود روی بدونهادند... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 121)... چون بر این هیأت بکنار نشابور رسید (سلطان محمد) شب دوازدهم صفر سنه ٔ سبع عشرة و ستمایه ٔ در شهر آمد و از غایت ترسی که بر او غالب بود دائماً مردم را از لشکر تاتار می ترسانید و بر تخریب قلاع که در ایام دولت فرموده بود تأسف فرا می نمود. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 134)... در زمانی که لشکر اسلام به تسخیر ولایت خراسان آمدند اجداد او (امیر مبارزالدین محمدبن المظفربن المنصوربن الحاجی ) از دیار عرب بدان جانب آمدند و در آن وقت که لشکر تاتار بولایت خراسان آمدند او بطرف یزد آمد وجود همایون پادشاه اسلام غازان خان در طوفان طوارق و حدثان کفیل مصالح و مناجح بندگان سبب امن و امان عالمیان کرد تا هزاران نفوس پاک را از آسیب شکنجه و نهیب سرپنجه ٔ تاتار کفار مصون گردانید. (تاریخ غازان ص 78)... چون ماروچاق واتک محل سکنای تو و طایفه ٔ تاتاریه و نزدیک بسرزمین اوزبکیه است جماعت تاتار، الوس خود را برداشته در آن مکان مستقیم و هر گاه جماعت مذکوره اراده ٔ فساد نماینددر تنبیه آنها کوشیده حقیقت را هر روزه بعرض اقدس رسانند... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 42)... مأمورین با توپخانه و سپاه از راه فراه روانه شده الوس تاتار را نیز با خود متفق کرده در ورود به ظاهر هرات تیمورخان از ورود لشکر مطلع شده با جمعیت خود به مقابله آمده و حرب صعب در میان فریقین اتفاق افتاد.(مجمل التواریخ گلستانه ص 49). رجوع به «تاریخ ادبی ایران » پرفسور ادوارد برون ج 1 ص 86 و تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 1، 82 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2119، 2187، 2255، 2574 و غزالی نامه ٔ جلال همایی ص 137 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 1، 3، 7، 27، 52، 172 شود. || ولایتی است که مشک خوب از آنجا آورند و ترکان آنجا را نیز گویند. (برهان ). نام ولایتی مشک خیز که منسوب به پیکان تتر (ظ: ترکان تتر) چه تتار و تتر در او لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). مشک تاتاری و قرقزی و قرقیزی که خرخزی نیز گویند از آنجا تاچین خیزد. (آنندراج ). و آهوی تتار بهمین مناسبت معروف است :
هم گوهر تن داری هم گوهر نسبت
مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار.
منوچهری .

نه در پر و منقار رنگین سرشته
چو گل مشک خرخیز و تاتار دارد.
ناصرخسرو.

از گرد راهش آسمان تر مغز گشته آنچنان
کز عطسه ٔ مغزش جهان پر مشک تتار آمده .
خاقانی .

آهوی تاتار را سازد اسیر
چشم جادو خیز و عنبر موی تو.
خاقانی .

چو بر سنبل چرد آهوی تاتار
نسیمش بوی مشک آرد ببازار.
نظامی .

عود می سوزند یا گل میدمد در بوستان
دوستان ، یا کاروان مشک تاتار آمده ست .


خدمات متقابل اسلام و ترکان(3) : بررسی سیر حکومتداری درایران بعد از اسلام و نقش ترکان درخلافت اسلامی
خلافت بنی امیه که در واقع نوعی سلطنت عربی محض بود با سیاست عربی خویش منجربه درگیریهائی شدید گردید که هم بین اعراب با همدیگر (مصری  و یمانی) و هم بین اعراب و موالی موجریان بود. که نهایتا «موالی» که عمدتا از ایرانیان بودند پیروز این نبرد گردیدند و نتیجه امر طبیعی است که جناح برنده تحت حاکمیت به محض رسیدن به قدرت تلاشهای آنها را جبران نماید، این امر نه تنها اتفاق افتاد بلکه می توان گفت بار خلافت جدید عربی به سیاست یکی از خویشاوندان پیامبر (ص) بر دوش ایرانیان قرار گرفت که البته نمی توان در این راه از نقش لااقل کم دیگران غافل شد. خلافت جدید اسلامی که در واقع در محدوده فرهنگ بین النهرین که مهد تمدنهای بسیار کهن بشری از جمله تمدن ایرانی است، رشد و نمو یافت و اساس آن چنان استوار گردید که از سال 132-656 هـ.ق دوام آورد.
رمز این دوام و بقاء در کوران حوادث شدید اعصار و قرون چه می باشد؟
خلافت عباسی از جمله حکومتهایی در تاریخ است که توانست از زحمت و دسترنج تمام اقوام و ملل گوناگون تحت سیطره خویش استفاده نماید: اساس عربی خلافت، کارگزاران و دیوانسالاری ایرانی خلافت و بازوان و نیروی نظامی ترک خلافت. که در این مختص به بحث عوامل خواهیم پرداخت.
آل عباس از طایفه بنی هاشم قریش می باشند و به حکومت رسیدن و حتی مشروعیت آن در درجه اول منوط به خویشاوندی پیامبر اسلام می باشد. روند صعودی این خلافت اسلامی تا زمان هارون الرشید ادامه یافت و با مرگ این خلیفه هزار و یکشب جهان اسلام در معرض تهدید و تجزیه قرار گرفت اما با غلبه مأمون بر برادرش محمدامین این تهدید که عملی نشد، اما این درگیری را می توان درگیری ثانوی ایرانیان و عرب در خلافت عباسی دانست که این بار نیز ایرانیا فاتح میدان شدند و عنصر عرب گامی دیگر عقب نهاد.
روی کار آمدن مأمون با حمایت ایرانیان و نیز قتل برادرش محمد بدست طاهر سردار ایرانی وی از یک طرف و مقتضیات سیاسی، اداری و نظامی منطقه حساس خراسان و ماورالنهر باعث شد در این نواحی اولین سلسله های مستقل ایرانی ظاهر شوند که به آنها و عصر حاکمیت آنها عصر بیداری ایران نام نهاده اند.
اما به مرور زمان این سلسله ها مانند طاهریان، صفاریان و سامانیان و نهایتا آل بویه به سبب درگیریهای فراوان مانند درگیری طاهریان و صفاریان با سامانیان و سامانیان با آل بویه به شدت روبه ضعف نهادند و خلفای عباسی که همیشه منتظر یافتن نیروهای تازه جهت اتکا بود به فکر چاره بیافتند لذا در این زمانها نیز رفته رفته و البته تا حدودی، عنصر ایرانی نیز مانند عنصر عرب به حاشیه رانده شد، زیر بنای اینکار را مأمون عباسی نهاد و در زمان معتصم به اوج خویش رسید و عنصر جدیدی وارد جهان اسلام شد «ترک». این عنصر جدیدالورود که در ابتدا فارغ از تمام دسته بندیهای نظامی و سیاسی قرار داشتند به گونه ای که خلیفه عباسی نگهبانان ویژه خویش را از بین آنها انتخاب می کرد، متاسفانه در اثر گذشت زمان و تحت تأثیر جو حاکم بر درگاه خلافت که زمینه آن نیز در ادوار قبلی حتی از قبل از ورود ترکان به جهان اسلام آماده شده بود، وارد عرصه های سیاسی و جناح بندیهای نظامی گردید.
سیل مهاجرت ترکان نه تنها در این زمان قطع شد بلکه به واسطه تبلیغات مبلغان اسلامی مانند ابوالحسن کلماتی و دیگران هم چنان ادامه یافت تا این عنصر در درگاه خلافت قدرتمندتر ظاهر گردد و حتی پس از مدتی برخی از ترکان تواستند اولین سلسله های اسلامی خویش در ماورالنهر و خراسان ایجاد نمایند، ترکان که تعصب دینی را از مدارس نظامی هفت ساله سامانیان و تبلیغات متعصبانه آنها اخذ کرده بودند به دفاع از خلفا پرداختند و این زمان بود که غلبه و لغو عنصر ترک بر سایر عناصر خلافت آشکار و هویدا گردید. اما این بار نه به صورت دخالت در امر خلافت بلکه به صورت حمایت موثر از آن بود. سلسله غزنویان که قدرتمندترین سلسله موجود در منطقه تا قبل از آمدن سلجوقیان بود در زمان اوج قدرت خویش یعنی زمان سلطان محمود غزنوی، حتی در دوران ضعف شدید خلافت، --- و جهاد خویش را در شبه قاره هند، با تائید ضمنی خلیفه وقت عباسی به انجام رسانیدند و القاب اهدائی خلافت را با کمال میل مورد استفاده قرار می دادند این حمایت مقابل خلافت عباسی و سلطنت ترکان از همدیگر بوند تاریخ را دگرگون ساخت و گروهی از ترکان به نام سلجوقیان که پس از نبرد معروف «دندانقان» به سال 431 هـ.ق که در اثر آن مسعود غزنوی شکسته شد، وارد عرصه سیاست و نظامگیری عهد خویش شدند. ارتباطات صمیمانه و حتی خانوادگی بین سلجوقیان و خلافت عباسیان آغازگر عصری تازه در تاریخ خلافت عباسی و شرق اسلامی بوده است. درگیریهای سلسله ای مختلف، تشتت آراء در بین مسلمین و بروز فرقه های جدید مذهبی باعث شده بود تا خلافت عباسی بویژه در این اواخر به منزله ملعبه ای در دست حاکمان زمان قرار گرفته بود اما نکته جالب اینجاست که قدرت خلافت هنوز هم این آلام را تحمل می کرد و به دنبال منجی خویش آن هم در بین گروههای متخاصم می گشت.
نفوذ آل بویه که از مدتها قبل برقرار شده بود در این اواخر به دلیل حمایت آشکار آنها از مذهب تشیع که به دلیل آراء و عقاید و اعتقادات خویش تعارض شدیدی در جامعه اسلامی سبب شده بود، نیز هم چنان به قوت خویش برقرار است.
قدرتهای خارجی مانند رومیان در اثر گرفتاری مسلمین به امور جزئی و غفلت از امور مهم و حیاتی جامعه اسلامی در پی توسعه نفوذ خویش در مناطق سنتی حاکمیت خویش یعنی آسیای صغیر و شمال بین النهرین بود. و در این زمان بود که سلجوقیان در صحنه تاریخ ظاهر شدند و قدرت خلافت به خلفای اسلامی و عظمت اسلام به اسلام اعاده شد. طغرل سلجوقی که برخاسته از بطن جامعه عشیرتی و سنتی ترکها بود و در محیط تساهل و تسامح و نیز تعصب اسلام بار آمده بود. و چون در جامعه سنتی او احترام به اولیاءالله از محسنات بزرگ محسوب می شد نتوانست ضعف و زبونی شخص را که می باید حکومتش را تأئید کند تحمل نماید لذا با عزیمت به بغداد کاری را که هیچ سلسله ای در جهان خلافت اسلامی تا آن روزگار انجام نداده بود را به مرحله عمل رسانید.
خلیفه عباسی این بار عزل نشد و خاندان آل عباس برنیفتاد بلکه مخالفان او خلع و متواری شدند وظیفه عباسی به قدرت خویش رسید و با دیگر صاحب نفوذ معنوی و تا زیادی نفوذ مادی و دنیوی گردید.
این عمل طغرل را هرچند می توان به منزله استفاده از شرایط دانست اما نکته اینجاست که قدرت برتر آن زمان یعنی سلجوقیان به ریاست طغرل، خلافت اسلامی را مانند هاله ای در برگرفتند و از آن محافظت نمودند.
در زمان جانشین و برادرزاده اش همین روال تا حدودی ادامه یافت زیرا در این زمان ما شاهد دو نوع گرایش عمده در نحوه حکومت جامعه هستیم. یکی اندیشه کهن ایرانی که مبشر آن نظام الملک بود و می خواهد شاهی جبار و مقتدر و برکشیده ایزد بر مملکت حکومت نماید، دیگری اندیشه ترکان است در حکومت که ملک را مال همه افراد ایل می دانند و آنرا بعد از تائیدات تمام بزرگان قوم به رسمیت می شناختند این جا تشابه جالبی بین روش انتخاب امیر و حاکم ترک با اصل خلافت اسلامی دارد و آن مسئله انتخابی بودن حاکمیت است با نظر اکثریت.
تعارض بین این دو دیدگاه تقریبا از این زمان شروع شد هرچند در ابتدای امر آثار چندانی در جامعه برجای نگذاشت اما بعدها منشاء اختلافات بزرگ و عدیده ای شد و حتی روابط خلفا و سلاطین را تحت تاثیر قرار داد. اوج شکوفائی طرز تفکر حکومت ایرانی را در زمان ملکشاه سلجوقی، فرزند جوان آلپ ارسلان می بینیم که در این زمان اساس اخلاقی قدرت سلجوقیان از هم پاشید. ملکشاه که پرورده دست خواجه نظام الملک است از او اطاعت می کند و اندیشه خواجه دوباره حکومت جامه عمل به خود پوشید که باعث ایجاد تنش در درون خانواده سلجوقی شد و به تبع آن روابط خارجی این خاندان با حاکم خویش را تحت تأثیر قرار داد. زیرا قبل از این حکم خلیفه به منزله تأئید حکومت آنها بود اما در این زمان حکم خلیفه حکم تأئید شاهزاده ای را در برابر شاهزاده دیگر را داشت حتی اقدامات خواجه در این باره منجربه تأسیس مدارس نظامیه شد تا در آن دبیرانی مذهبی برای امور دولتی نظام متمرکز مورد دلخواه خواجه، پرورش یابند اما اقدامات خواجه و حمایت او از فقه شافعی باعث ایرانی تر شدن دبیران مسلمان تر شده، گردید که این نیز در برابر حاکمیت سیاسی زمانه یعنی ترکان که وابستگی شدید به فرهنگ و سنن خویش داشتند، تعارضات به مراتب شدیدتری و ریشه دارتری را باعث گردید. و قدرت سیاسی و مذهبی آنرا در برابر رقبای جدیدش یعنی مغول و مسیحیت تحلیل برد.
پرسشهای مهم در این مقال چنین می باشند:
1- حکومت عباسیان دارای چه ویژگیهایی است و چه نوع روابطی با حکومتهای نیمه مستقل داشت؟
2- نقش این حکومتها در جامعه آنروزی اسلام چه بوده است؟
3- روابط عنصر ترک در دستگاه خلافت قبل و بعد از به قدرت رسیدن چه نوع روابطی است و ترکان چه نقشی در جامعه اسلامی داشته اند؟
کلمات کلیدی: خلافت ـ عباسیان ـ روابط ـ اسلام ـ ترک ـ سلجوقیان


نگاهی اجمالی به حکومت و خلافت عباسیان
اصول تئوکراسی اسلام با رحلت پیامبر اسلام (ص) به خاک سپرده شد اما به خلیفه تنها ریاست یک جامعه محول شد نه وظیفه راهنمائی دینی، به این ترتیب و با گذشت زمان با سقوط بنی امیه نیز برای همیشه به یگانگی جهان اسلام پایان داده شد. با روی کار آمدن عباسیان تحولات عمده تری علاوه بر مسائل فوق نیز پدیدار گشت. حکومت عباسی شاهد ساختار اجتماعی و نژادی ناهمگن و تحولات سیاسی اقتصادی و اجتماعی مهمی بود که راه و روش آن را مشخص می کرد ایجاد حکومت عباسی انقلابی فراگیر در تاریخ اسلام و نقطه عطف مهمی در سیر تحولات اسلامی به شمار می رود که به طور ریشه ای جامعه اسلامی را تغییر داد و باور عمیق در همه جهات زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بر جای گذاشت، «این حکومت نتیجه تحولاتی است که جهان اسلام در طول قرون اول هجری قمری شاهد آن بود یعنی نتیجه سیاست غیرمتعادل امویان در برابر مردم غیرعرب و حتی برخی گروههای عربی است (29-ص37).
این حکومت زمانی تأسیس شد که با وجود آوردن آن خلیفه بغداد دیگر یکی از شیوخ عرب محسوب نمی شود بلکه جانشین سلاطین عظیم الشأن ایران بود مقامات دولتی و درباری درگیر موروثی نبودند بلکه به میل و تشخیص شخص خلیفه اعطا می شد.
حکومت عباسیان در اثر تبلیغات شدید و گسترده «داعیان» آنها در نواحی دور دست خلافت امویان بوجود آمد و لذا اساس این خلافت جدیدی اسلامی عربی ایرانی بر دوش موالی و بویژه «خراسانیان» استوار بود. اما به مرور زمان رابطه دستگاه خلافت با اعراب و ایرانیان به سبب انقلابات و شورشهای آنها و خشونت خلافت عباسی در سرکوب آنها، تباه شده بود و دیگر راهی برای باز گرداندن ایرانیان یا اعراب و بهره گیری از قدرت آنها وجود نداشت. (26ـ ص 163) رقابت شدید بین اعراب و ایرانیها که تا حدودی از طرف --- تشویق می شد دو دوره معتصم کار را به جائی کشانید که وی ناچار گارد شخصی خود را یک قسمت از بردگان بربر قسمت عمده دیگر از گروگانهای ترک که از طرف خوانین ماورالنهر فرستاده می شدند انتخاب نمود و این خلیفه برای اطمینان بیشتر فرماندهی را رسما به برخی از غلامان سپرد. (22-ص178).
عنصر جدیدی که وارد خلافت عباسی شد «ترک»ها بودند. که نقش عمده و فعالی در جهان اسلام به عهده گرفتند در اینجا برای روشن شدن مطلب لازم است کمی به عقب برگردیم و زمینه تاریخی ظهور «ترک»ها در تاریخ تمدن را بررسی نمائیم و سیاست خلفای عباسی را در این زمینه مورد دقت نظر قرار دهیم.
مورخان حکومت اسلامی عباسی را بر اساس نیروهای خلافت و تحول اوضاع سیاسی و شکوفائی زندگی فرهنگی و فکری به چهار عصر تقسیم کرده اند:
1) عصر اول، نیرومندی، گسترش، شکوفائی (از 132 تا 233 هـ.ق):
در این دوره که شاهد پیدایش حکومت عباسی هستیم شاهد سیاست مشخص آن زمان در نظر حاکمان بنی عباس هستیم به گونه ای که در این دوران سیاست شرق گرائی روشنی پدید آمد و حکام آل عباس به --- که محل پیدایش آن بود چشم دوخته بود که دلیل این امر را می توان در خصومت اهالی شام با آل عباس در اثر سقوط بنی امیه و به دنبال انتقال پایتخت از دمشق به بغداد اشاره کرد از طرف دیگر با این --- سیاست و حکومت حاکمان مسلمان به نوعی گرایش به نحوه حاکمیت ایرانیان و دور شدن از شیوه های روم انجامید. (29-ص37). آل عباس دین و سیاست را به هم آمیختند و آنها اعلان کردند که خواهان احیاء سنت هستند و اندیشه مهدویت مورد بهره برداری آنها قرار گرفت این سیاست دینی، هاله ای بر گرد سر عباسیان قرار داد به گونه ای که قدرت سلطان برگرفته از خدای متعال تلقی شد و مفهوم خلافت شبیه به حق الهی در حکومت روزگار ساسانیان گردید. (19-ص 38).
تمرکز گرایی شدید ویژگی عمده این عصر می باشد و خلفائی که روی کار آمدند را می توان معروفترین و مشهورترین خلفای عباسی قلمداد کرد. اما در این تمرکز گرایی نوعی چاره جوئی مصلحتی پدید آمد و آن هم ایجاد حکومتهای متقارن است.
2) عصر دوم: دوران نفوذ ترکان (232-334 هـ.ق)، از متوکل تا خلال دوران مستکفی:
در این دوره علیرغم پیدایش حاکمیت های نیمه مستقل شدت یافت اما وجود خلافت به مثابه نظام اساسی در نظر عامه مسلمین ضرورتی دینی برای استمرار وحدت کلی اسلامی به حساب می آمد و آن نمادی تشکیل می داد که اجزای مختلف جهان اسلام را به هم پیوند می داد و مردمی که در پی جدائی سیاسی بودند به جدائی از خلافت فکر نمی کردند (29-ص162).
ویژگی بارز دیگر این عصر سست شدن روابط میان خلافت و منابع نیروی انسانی آن در مناطق می باشد که منجر به ضعف آن شد لذا از ارزش و اهمیت مقام خلیفه تا حدودی کاهش یافت. استخدام و نفوذ ترکها که در زمان مأمون شروع شده بود و مأمون با لشکر نو بنیادش فتوحاتی نظیر سرکوب «زطها» در بطایع بصره و نه فتح» عمودیه را داشت (31-ص225) شروع شده بود. اما لازم نکته ای توضیح داده شود و آن هم اینکه ضعف خلافت در این دوره را نمی توان تنها به پای افراد خاصی نوشت و تنها ترکان را مسئول چنین امری قلمداد کرد زیرا نیروهای ایرانی حتی پیش از آنکه مهاجرت ترکان به فلات ایران شروع شود در خلافت عباسی رخنه کرده بودند و آن را از درون سست کرده بودند و در واقع توان موثر آنرا به تدریح تحلیل برده بودند از اینرو ترکان و سایر نیروهای دخیل در این عصر کاری غیر از اینکه شیوه های پیشین ایرانیان را در دست گرفته و آنرا ادامه دهند نداشت یعنی تشکیل و گسترش نیروهای مخفی (24-ص 155).
از مهمترین مسائل این عصر می توان به مسئله پیدایش نظام امیرالامرائی و منصب آن اشاره کرد که در دوران خلیفه «راضی» به وجود آمد و مرکز خلافت، وزارت و وضع ترکان را در بر گرفت. این مقام به جای منصب وزارت به سال 324 هـ. / 936 م پیدا شد که راضی «محمدبن رائق» امیر واسط و بصره را به ای مقام منصوب کرد یعنی به این صورت که تمام قدرتها و اختیارات خلیفه به فرماندهی منتقل شد که او ریاست شهری و فرماندهی نظامی را داشته است. (29- ص174) اشخاصی مانند ابوعبدالله یزیدی، ممدانی 6 بعدها حائز این مقام شده اند این منصب در زمان «معزالدوله دیلمی» برانداخته شد. نه زمان امیرالامراء مهلت رومیان که از خطر بلغارها جسته بودند شروع شده بود که از عیان حاکمان محلی تنها «سیف الدوله ممدانی» در این نبرد با دل و جان شرکت داشته است.
3) عصر سوم: دوران نفوذ آل بویه ایرانی (334-447 هـ.ق) مستکفی تا زمان خلافت الکائم:
ویژگی عمده این عصر ورود آل بویه با گریشات شیعی می باشد که باعث فتنه ها و درگیریهای بسیار زیادی در بغداد و سایر نقاط قلمرو اسلامی گردید. آل بویه به دلیل داشتن مذهب مخالف حاکمان رسمی جامعه سعی در ایجاد حکومت و خلافتی شیعه داشته اند که این امر با توجه به جو آنروزی جامعه اسلامی کمی بعید به نظر می رسد.
4) دوران نفوذ سلجوقیان برزگ (447-656هـ.ق) که از زمان خلافت قائم شروع شد به خلافت مستعصم انجامید:
هنگامی که سلجوقیان به عنوان عنصر جدید و بسیار مهمی در تاریخ خلافت و اسلام پدیدار گشتند خلیفه عباسی چیزی از قدرت خلافت حقیقی برخوردار نبودند و حکومت عباسی در شرف تقطیع و فروپاشیدگی کامل قرار داشت اوج گیری رقابتهای مذهبی و تلاش خطباء در تیرگی روابط شیعه و سنی نویدهای ناخوشایندی را برای کل جامعه اسلامی میداد. اوضاع داخلی خلافت متزلزل و آمیخته به هرج و مرج و بی ثباتی است.
اختلافات خانوادگی آل بویه و تأثیر آن در خلافت عباسی و مهمتر از همه آلام مردم اکثرا سنی مذهب منطقه که مورد بی حرمتی قرار گرفته بودند باعث شد که خلیفه عباسی از سلجوقیان یعنی نیروی برتر زمان درخواست کمک و مساعدت نماید. (29-ص 240) (بحث عمده در این نوشته بر این محور قرار گرفته است و در صفحات بعدی روند تاریخی این امر بیشتر مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
حکومتهای متقارن
1- طاهریان (205-259 هـ.ق / 820-873 میلادی)
سلطه اسلام بر سرزمین خراسان وقتی به طور کامل برقرار شد و امنیت کامل فقط زمانی استوار شد که به جای حکام زودگذر امیران موروثی از میان اشراف بومی که با اوضاع محل نیک آشنا و از اتحاد مردم برخوردار بودند نوراس امور آن خطه منصوب و مستقر شدند (18-ص 434). مصیب پسر زریق صاحب شهر پوئنگ در ناحیه هرات بود و هنگام دعوت عباسیان سمت دبیری یکی از هم رزمان ابومسلم را داشته است. بعدها از اولاد او، طاهر ذوالیمینین که در غلبه بر امین سردار مأمون بود توانست حکومت خراسان را بگیرد. امارت خراسان به صورت «امارت استکفاء» بود.
امارت استکفاء به این صورت بود که خلیفه مردی را شایسته همه کار می دید و او را با اختیارات تام و تمام به فرمانروائی می گماشت برخی از این اختیارات عبارتنداز: اداره امور نظامی، تعیین قضات و فرمانداران، نظارت در دخل و خرج، اجرای احکام شرع، حمایت از مسلمین و ... و این امارت در بیشتر ممالکی که دور از مرکز خلافت بودند اعمال می شده است. (27- ص 146)
سبرسی (طبرسی/تبرشی/تفرشی؟)) در این خصوص مطلب جالبی دارد: به سال صدونودوهشتم نبرد میان محمد و عبدالله دو پسر هارون الرشید به سر رفت و مردمان در مشرق و عراق و مجاز به اطاعت عبداله مأمون درآمدند (8 – ص 627) و سبب آنکه مأمون طاهر را ولایتدار خراسان کرد: مأمون خفا رفت و سخت گریست وزیر احمدبن ابی خالد پرسید و مأمون گفت: محمد برادرم را به یاد آوردم و آن زبونی که بدو رسید و اشکم گلوگیر شد و با گریستن آسوده شدم و طاهر پیش احمدبن ابی خالد رفت و گفت: مرا از دید او و دور کن، لذا مأمون فرمان وی را بر خراسان کرد و جبال از ملوان تا خراسان داد. (8- ص 8687).
در خصوص نحوه حاکمیت طاهر روایات و تحلیلهای گوناگونی رسیده است. بارتولد در ترکستان نامه مقتدرات پس از مأمون طاهر از طرف رئیس بغداد به حکومت جزیره و تصدی امور خراج و مالیاتهای جنسی سواد منصوب شد احمدبن ابی خالد دوست طاهر، مأمون را به غسان بن عباد حاکم وقت خراسان بدگمان کرد و طاهر به سال 206 هـ.ق به سمت خراسان منصوب شد. (18-ص 453).
طاهریان از لحاظ اصل و تبار اشرافی خویش و نظر به مقام و منزلتی که داشته اند مانند نمایندگان رسمی دولت عربی بودند لذا قادر نبودند مانند ابومسلم و داعیان و اعیان مبین تاییدات ملی و مردم سالاری باشند عصر سیادت اینها را بهتر است عصر استبداد مطلقه منوره بدانیم.
اما روی هم رفته می توان گفت که طاهریان به خواسته خلافت رشد کردند و به ادامه سیاست همکاری با خلفا اصرار داشتند و قدرت آنها را به رسمیت می شناختند. زیرا حاکمان این سلسله بارها و بارها بر علیه مخالفان عباسی در شرق و غرب لشکر کشیدند طلحه بن طاهر برای جنگ با خوارج سیستان اقدام کرد و عبداله بن طاهر نیز در سرکوب آشوبهای خوارج در مصر و جنبش های علوی مخالف با نظام عباسی در خراسان جدیدت تمام به خرج داد. لذا طاهریان تنها حکومتی هستند که هم شرطه بغداد و صاحب شرطگی آنرا داشتند و هم تنها حکومتی هستند که خلافت در شرق به آنها اعتماد داشت. (29- ص 196)
صفاریان: (254-298 هـ.ق / 867 – 911 میلادی)
یعقوب لیث صفاری رویگرزاده ای که توانست بعد از مدتها حاکمیتی به هم بزند. سیستان مقر این سلسله و خاستگاه بانیان آن است. حکومت صفاریان برخلاف طاهریان که دارای رگ و ریشه اشرافی بودند برخاسته از طبقات پائین جامعه و در نتیجه --- گرایشات و برداشتهای سطحی و کم عمق از سیاست و تقریبا به دور از اندیشه سیاسی بود.
بانی سلسله یعنی یعقوب بدون آنکه برای اجرای اعمال خویش به سفسطه های قضائی متوسل شود حقوق خویش را فقط و فقط بر شمشیر مبتنی ساخت. (18-ص473) در خصوص اصل و منشاء او اختلافات فراوان است و اکثر موارد او را از خوارج دانسته اند زیرا مردمان ناراضی و شورشگر و جدائی خواه که از سراسر ایران میگریختند، بویژه خوارج که امرای بنی امیه آنها را ---- کرده بودند به مشرق پناه می آوردند و بعید نیست که یعقوب در آغاز از جمله خوارج بوده باشد. (21-ص 333) به طور کلی خوارج تأثیر شدیدی در فراهم ساختن اقتدار صفاریان و انتقال قدرت به آنها داشتند و با تأسیس حکومت صفاری استیلاء 200 ساله اسلام و عرب در سرزمینهای خلافت شرقی به پایان رسید و عظیم ترین شکاف در تمامیت ارضی خلافت جهان اسلام در بخش شرقی پدید آمد. (26- ص 149)
یعقوب ضمن استفاده از قیام زنگیان به رهبری «صاحب الزنج» که حتی مدتی اهواز را هم در تصرف داشتند به سمت بغداد لشکر کشید. در این حال که بزرگترین خطر هستی و بقای خلافت را تهدید می کرد برای الموفق این امر موفقیت قاطعی بود که توانست روز یکشنبه اول آوریل 876م/دوم رجب 262 هـ. ---- بنی کوما نزدیک «دیرالعاقول» این مهاجم را بشکند (15-ج1-ص126).
به طور کلی حکومت صفاریان را در زمان یعقوب نوعی شورش به حساب آورد که علیه براندازی خلافت انجام شده بود اما بعد از یعقوب بویژه «عسرو» ناگزیر شدند به وسایل دیگری متوسل شوند و نرمش بیشتری ابراز دارند و اوضاع و احوال را با مهارت افزونتری در نظر گرفته و به حساب آورند. از آنها به خلیفه متمایل شده و مالکیت خراسان، فارس، اصفهان، سجستان، کرمان و سند اسندمان عمر و تصاحب نمودند. پس به این ترتیب امارت آنها بر مناطق حاکمیت خویش را می توان نوعی «اسارت استیلاء» نامید یعنی به این شکل که «خلیفه از روی ناچاری کسی را امیر منطقه ای می کند و او فقط از نظر دین و مذهب از خلیفه اطاعت می کرد اما در امور سیاسی و اداری خودکامه است. البته چنین امارتی شرایطی دارد شامل 1) خلیفه پیشوای دین و امور دینی و جانشین پیامبر است. 2) اطاعت مذهبی از خلیفه جهان اسلام 3) همکاری در پیشرفت دین با خلیفه 4) جاری ساختن اوامر مذهبی خلیفه 5) استیفای حقوق شرعی مطابق شرع 6) حمایت از دین اسلام (27-ص 149)
سامانیان (261-389 هـ/874 – 999 م):
سامانیان پیش از طاهریان به قدرت رسیده بودند اما سمت آنان مقامات حکومتی ماورالنهر است تابع خراسان بود. (18-ص 455 – ج1) آنها به سال 261 هـ با فتح بخارا مستقر شدند و به سال 262 هـ نصربن امر فرمان حکومت سراسر ماورالنهر را گرفت.
سامانیان را می توان از برخی سلسله ای خاص و ویژه قلمداد کرد. از جمله این موارد می توان به احیاء ایرانیت از طریق فرهنگی و هنری اشاره کرد. این دوره از حکومت امراء آل سامان مصادف با نیرو گرفتن حکومتهای ترک در ایران و منطقه ماورالنهر گردید.
اسمعیل سامانی در سال 280 هـ پس از گرفتن نشور حکومت، پیروزمندانه وارد «تالاس« (طراز) شد و کلیسای آنجا را به سعد تبدیل نمود. این سلسله به دلیل حمایت از خلیفه قانونی و نیز سعی در افزون ساختن قلمرو حاکمیت خویش با صفاریان درگیری داشتند.
سامانیان از لحاظ تبار واصل برخلاف مستبدان نظامی که از میان خلق برخاسته بودند تعقیب کننده --- کارها و طاهریان و مدافعین نظم و آرامش که بیش از همه چیز مورد علاقه طبقات عالیه جامعه بود شمرده می شدند اسمعیل یک سازمان دولتی پیچ در پیچ ایجاد کرده بود که به هرتقدیر از لحاظ منافع اشراف از برابری همه در برابر قدرت و حکومت یک نظامی مستبد که صفاریان پدید آورده بودند بهتر و مناسب تر بوده است (18-ص 486). سامانیان در نظر خلفای بغداد امراء والیان و موالی امیرالمومنین و یا حتی عاملان وی بوده اند اما در متصرفات خویش کاملا مستقل شمرده می شوند. این سلسله درست برابر سلسله صفاریان است که حکم نوعی سلسله یاغی را داشته است در حالی که سامانیان هم در خارج قلمرو اسلامی به فتوحات مشغول هستند و هم به مشکلات داخلی مانند صفاریان اشتغال دارند برعکس صفاریان سیاست دمدمی مزاجی عصبی را پیش گرفته اند.
سامانیان در زندگی سیاسی خویش به اطاعت از خلفای عباسی و جلب دوستی آنها پایبند بودند و چشم داشت های آنها رویکرد سیاست و توسعه خارجی و پرهیز از مسائلی بود که امکان داشت آنان را به درگیری با حکومتهای اسلامی دیگر وادار کند آنها در اینکار تکمیل کنندگان طبیعی کار طاهریان هستند (37- ص197).
سلسله سامانیان جهان اسلام را با عنصر جدیدی مجهز کردند که در آینده نقش فعال و سرنوشت ساز در زندگی اسلامی بازی کرد. اما اقدام آنها در جهت مسلمان کردن ترکان که با نهایت پافشاری و کمال تعصب به عمل می آمد بالمآل به ضرر خودشان تمام شد (34-ص 247) اما سامانیان در ابتدای کار هربار عده ای از این ترکان را به هیئت سپاهیان به ویژه برابر جنگ بر علیه طبرستان، گرگان و دیلم بکار می بردند به گونه ای که حتی امیران این نواحی نیز از امرای سامانیان سرمشق گرفتند (15- ص 456).
این سلسله از زمان نوح بن نصر (نوع اول) تضعیف شدند، طبقه اشرافی نظام دائما اغتشاش و سرکشی را تشویق و تحریک می کرد و در جنوبغربی نیز این حکومت با یک سلسله ای ایرانی دیگر یعنی آل بویه تصادم یافتند که آتش جنگ را تعصب مذهبی نیز تندتر می ساخت ولی هدف هردوی این حکومتها تصرف شهر ری است (34- ص247)
----مان عبدالملک اول آلپ تگین فرمانده گارد شد سپس سبکتگین سردار کارآمد در غزنه مستقر شد. بعدها نوح بن منصور به ترکان غزنه متوسل شد و محمود غزنوی با شکست دادن عبدالملک ثانی در نزدیک مرو، سامانیان را مجبور به ترک خراسان کرد.
حکومت سامانیان از خیلی جهات با طاهریان برابر می کند و لذا با اندکی اغماض می توان آنرا همردیف طاهریان و تا حدی بلند پایه تر از آن قرار داشت اما هرچند این سلسله به منزله دستهای خلافت برای کوبیدن مخالفان خلافت بود (29-ص198) اما این سلسله مشکلات و عوارض خاص خود را داشت که طاهریان با آن روبرو نبوده اند. عمده ترین شکل ایشان ـ القبه ایشان ـ همانا ترکان و اسلام آوردن آنها بوده است که به همراه مشکلات و شورشهائی در سیستان و خراسان باعث ضعف آنها شد و فرصت ایده آلی در اختیار غزنویان قرار داد تا مستقل شوند و تاریخ ساز و نهایتا در زمان محمود غزنوی متصرفات آنها بین دو خاندان ترک یعنی غزنویان (صاحب بخش خراسان و افغانستان) و قره خانیان (صاحب ماورالنهر) تقسیم شد. (37- ص 334)
غزنویان (351-582 هـ. /963-1136 میلادی):
آلپ تگین که در منابع اسلامی از او به عنوان نمونه کمال مطلوب یاد می شود به سال 343 هـ حکومت هرات به او واگذار شد. و بعد از مدتها درگیری که می توان گفت: «غزنه» در حکم پناهگاه آنها بوده است نهایتا به زمان سبکتگین پدر محمود قدرت آنها ابقاء و ثابت گردید.
کمک و یاری آنها در ابتدای امر به پادشاهان سامانی را باید نوعی قدرشناسی و ارج دادن و یا به زبان بهتر رعایت حال فرماندهان و سالاران قبلی خویش دانست. مرگ سبکتگین به سال 387 هـ. سرآغاز دوره شکوفائی این سلسله ترک اسلامی است.
محمود غزنوی بعد از مشکلاتی مانند مخالفت برادرش اسماعیل و سایر مشکلات زمام قدرت را درست گرفت و استصلال سیاسی «غزنویان» تأمین گردید. اولین اقدام محمود بعد از مستقر شدن به تخت سلطنت اعزام یکی فقهای مشهور شاخص بنام «ابوحامد اسفراینی به بغداد بود تا جلوس او را به خلیفه عباسی «القادر بالله» اطلاع دهد. در مقابل این عمل خلیفه عباسی از فرستاده محمود استقبال گرمی نمود و برای امیر غزنوی خلعت و تاج و بیرق مخصوص فرستاده شد و او را «ولی امیرالمومنین» در ممالک متصرفه اش دانست و به او لقب «یمین الدوله و امین المله» اعطا نمود. و محمود به ذی قعده سال 389 تاجگذاری نموده و خلعت خلیفه را پوشید و نام خلیفه در خطبه خوانده شد و بعد از این مراسم بود که محمود با تائید خلیفه عنوان مهم سلطان را بر القابش اضافه نمود. محمود غزنوی اولین کس از حکمرانان اسلامی است که عنوان «سلطان» را استعمال کرده است، کلمه سلطان قبلا موجود بوده و به عنوان لغت موارد استعمال داشته است اما برای بار اول به مفهوم لغت موارد استعمال داشته است اما برای بار اول به مفهوم لقب و عنوان در مورد سلطان محمود غزنوی بکار برده شده است. (18- ج1- ص 576)
سلطان محمود بعد از این کارها و حل موقتی مسئله مرزهایش با حاکمان قراخانی ترکستان که راه حل نهائی آن قرار گرفتن آمودریا به عنوان مرز بود به فکر حمله به هندوستان افتاد و در 10 شعبان 416 هـ حرکت خویش را شروع کرد هدف کوتاه مدت محمود غزنوی فتح معبد معروف «سومنات» که بتخانه «شیوا» بوده است می باشد که نهایتا به تاریخ 14 ذی قعده 416 هـ. فتح شد.
بکشت مردم و بتخانه ها بکند و بسوخت چنانکه بتکده دارنی و تانی سر (34-ص253)
(مطلع یکی از قصاید فرخی سیستانی است که از منبع فوق نقل شد)
سلطان محمود با شکستن بت معروف شیوا، دو قسمت آنرا به مکه فرستاد و بعد از این پیروزی شایان است به غنایم سرشار نیز دارد در ماه شوال 417 هجری از طرف خلیفه «القادر بالله» نامه ای رسید که در آن ضمن بشارت و تبریک، لقب «کهف الدوله و الاسلام» نیز به همراه علم و لواء برای سلطان فرستاده شد. (39-ص25)
با فتح سومنات نام سلطان غزنوی با تسخیر و مسلمان کردن قسمت اعظم پنجاب جاویدان گردید و سلطان غزنین به عنوان برجسته ترین مجاهد مذهبی آن دوران درآمد، «استقرار و تثبیت قطعی مذهب اسلام در هندوستان و به تبع آن جنوب و جنوبشرقی آسیا و در نتیجه تدارکات پایگاهی برای از میان پیروان پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و سلم در این نقطه از جهان از اعمال تاریخی سلطان محمود غزنوی به شمار می رود که تا امروز هم آثار آن به قوت خویش باقی است. (15-ج1- ص 205)
با این اقدامات شهرت سلطان غزنین به جائی رسید و به اندازه ای آوازه او در منطقه پیچید که حتی چینی ها و اویفورها نیز در سالهای 416 تا 418 هجری سفرائی به دربار او فرستادند (15-ص206).
بغداد از نظر سلطان محمود غزنوی مرکز خلافت جهان اسلام بوده است لذا او هیچ گاه فاقد صفاریان و آل بویه در فکر گشودن بغداد و برکناری خلیفه عباسی نبوده است از اینرو سلطان غزنوی که به طور آشکار در آرزوی اضمحلال قدرت آل بویه و نفوذ آنها روی خلفا بود به سال 420 هجری همدان و نهایتا ری را فتح کرد (37-ص 241) بنابراین در اواخر حکومت سلطان غزنوی در سرتاسر جبال بنام «ترک بزرگ» یعنی محمود غزنوی خطبه خوانده می شد (15-ص211)
محمود به برادران ترک خویش اصول سیاست را چنین تعلیم داد.
باید از طریق اعمال قدرت گروهی و نه با تحریکات محدود گروههای کوچک بعنوان پاسداران امپراطوری اقدام کرد. (38-ص262) و نهایتا خداوند ما سلطان محمود نماز عصر روز پنج شنبه 7 روز مانده از ربیع الاخر گذشته شد به تاریخ سند امری و عشرین و اربع مائه (421هـ)، 61 سال عمر داشت و 31 سال پادشاهی کرد. (5-ج1- ص 12) محمود به دلیل اقدامات و کارهای خویش یکی از افراد مطبوع طبع خواجه نظام الملک می باشد (12- ص28).
در زمان این سلطان مقتدر و کاردان موج جدیدی از ترکان در حال حرکت بودند که به دلیل سیاست و هیبت وی یارای کارهای آشکاری را نداشتند و نمی توانستند اقداماتی گسترده تر را انجام دهند این گروه جدید که به نام «سلجوق»ها معروفند همزمان پسر و جانشین صاحب اقتدار شدند اما سلجوقیان هیچگاه درصدد برنیامدند که این خاندان غزنوی به افغانستان و هند قناعت نمود. و آخرین شاه غزنوی یعنی ظهیرالدوله خسروشاه توسط علاءالدین حسین نموری محبوس شده و در حبس جان سپرد.
آل بویه
در میان طرزحان مردآوریج زیادی سه پسر مردی دیلمی بودند که به ترتیب علی، حسن و احمد بود که بعدها علی به عمادالدوله، حسن به رکن الدوله و احمد به معزالدوله ملقب شدند. بزرگترین برادر سرانجام در ری مستقر شدند و هرچند پای بند به عقاید شیعه می باشد باز رسما به متابعت خلیفه گردن نهاد تا در برابر مردآویج تکیه گاهی داشته باشد. ---- دبیر آورده است که بویه از تخم بهرام گور است و گوهر خویش نهان داشتی (10-ص 409)
علی به تاریخ 15 جمادی الاخر 322 هـ. توانست شیراز را با غنایم فراوان فتح نماید و خلیفه نیز حکومتش را پس از اعلام وفاداری به وی به رسمیت شناخت. در نتیجه این حوادث بود که سیطره خلیفه و قدرت آن در ایران غربی ضعیف گردید.
قتل مردآویج مایه بهره مندی ال بویه گردید و اتحاد برادران دیلمی باعث تصرف استان جبال شد و راه آنها به طرف بغداد گشوده شد. آل بویه هرچند شیعی مذهب بودند اما اطلاعات آنها اندک می بوده و لذا با هرمحیطی به راحتی می ساختند. اما با پیگیری تمام حوادث نهایتا به سال 326 سرانجام دروازه بین النهرین سفلی به روی آل بویه گشوده شد (15- ص 164-ج19 در سنه خمس و ثلاثین و ثلاث مائه برفت و ملک بغداد در ضبط آورد امر و نهی بقول او بودی اما نام امیرالامرائی بر برادر مهترش (10-ص413) پادشاهان این سلسله با عنوان امیرالامراء کنار خلفای سنی مذهب بغداد می نشستند و این خلفا را چنان خوار و خفیف کرده و دست آنها را از اداره امور کوتاه نموده بودند که گوئی کدخدا و بزرگ قصر خلافت سلاطین بویه هستند نه خلفای عرب (25- ص 259).
به این ترتیب برای اولین بار یکی از سلسله های اسلامی که در ایران به وجود آمده بود موفق شد بین النهرین را نیز تحت تسلط خویش درآورد چیزی که بود چون اینان خاندانی شیعه بودند تسلط آنها برای خلیفه چندان مطبوع نبوده است ولی با عزل خلیفه «المستکفی» و نصب «المطیع» به جای او در 22 جمادی الاخر 334 هـ. توافق عباسیان نیز آشکار شد. در دوران حکومت این خاندان اندیشه برتری و نفوذ فکر ایران بر اسلام به جای نفوذ و برتری اسلام بر ایران جریان یافت. (15-ص171)
ترکان و سابقه و نقش آنها در سرزمینهای اسلامی
ترکان از قدیم الایام به حرکت در آمده بودند و بعد از سقوط امپراطوری «اویفور» به دست «قرقیز»ها به سال 225 هـ/840 میلادی و عواقب آن بود که خود را به طور واقعی به سرزمین ایران نشان داد. اولین دسته ترکان «قرلق» (به فارسی خلخ) بودند که با روسای خویش قره خانیان یا الیک خانیان بعد از سقوط سامانیان ماورالنهر را تصاحب کردند این اقوام مقدمه الجیش جنبش بزرگ ترکان بود آنها ابتدا به صورت رهبران نظامی ظاهر شدند و پس از مرگ مأمون به روز پنج شنبه 12 روز مانده از رجب به سال دویست و هیجده هجری که برادرش ابواسحاق معتصم بر او نماز خواند و در طرسوس دفن شد (8-ص 775) نیز قدرت سیاسی بین النهرین و نواحی نیل را بدست آوردند که در ناحیه اخیر سلسله طولونیان «بر سر کار آمد» (15-ص456).
ظهور اقوام ترک زبان به عنوان یک حادثه مهم مانند گسترش اعراب پیش از آن در تاریخ شرق نقطه عطف بار است آنها در سیاست جانشین عرب و ایرانی شدند دولتهایی که به وجود آوردند برخی از سنن قدیمی را که از آسیای مرکزی به همه آورده بودند با سنتهائی که از اسلاف ایرانی آنها به جا مانده بود در هم آمیختند و این سنتها به نوبه خویش در شرایط کاملا جدید دچار دگرگونی و تحول شد.
الیک خانیان یا خانقانهای ترکستان اولین سلسله ترک می باشند که عامل مهم اسلامی بودن را نیز دارند. در زمان آنها اولین کتاب ادبی به زبان ترکی در دوره اسلامی به نام «قوتادقوبیلیک» توسط یوسف حاجب خاص به سال 462 هـ. نوشته شد. این سلسله در منابع فارسی به آل افراسیاب هم معروفند (37- ص 237).
پیروان جدیدالاسلام در سرزمینهای شرقی آئین مقدس را از یک سو تا کرانه های وین و از سوی دیگر به گذشتن از آسیا یا از طریق دریا تا چین و جزائر اقیانوس کبیر گسترش می دادند و با اسلامی کردن سودان شکست سیسیل و اسپانیا را جبران می کنند. لذا آنها در سایه توجه به اسلام، آنرا روزبروز غنی تر کردند. (38-ص267).
در دوره ای که تجمل و تن پروری مسلمانان و عدم تحرک آنها موجب حملات تاتارها شده است خداوند مصر را سنگر دفاع علیه کفار ساخته است و در آنجا جمعی از مدافعان دلیر را که از میان طوایف توانمند و بی شمار ترکان برخاسته اند به صورت ممالیک به قدرت رسانده است و افزون بر آن مشیت الهی بر آن قرار گرفته است که ترکان دیگری موج در موج و نسل به نسل بر سرزمینهای اسلامی وارد شوند تا عادات تن آسائی و تجمل پرستی در میان مسلمانان از بین برخیزد». (4-ص 65)
نفوذ اسلام گاهی در بین اقوامی که از سرزمینهای اسلامی بسیار دور بوده اند خیلی سریعتر گسترش می یافت. از موقع فتوح ماورالنهر و ترکستان عنصر تازه ای وارد جامعه اسلام شد این عنصر تازه «ترک» نام داشت، استعداد جنگها آنها بزودی و خصال جنگی آنها از طرف دیگر توجه خلفا و سرداران را جلب کرد زیرا اعراب بر اثر آسایش در شهرها و ثروت و نعمت از جوش و خروش افتاده بودند و فاقد روحیه جنگندگی بودند و خراسانیان نیز در طی چندین نسلی که از اول خلافت می گذشت در عراق بتدریج جزء عرب شده بودند. علاوه بر آنکه خراسان با طاهریان و آذربایجان با خرمدینان و مازندران با اسپهبدان دیگر حوزه لشکرگیری مناسبی بر خلافت نبود لذا فعلا برای خلفا لشگری بهتر از ترک میسر نبوده است (31- ص225) اما اسلام آوردن ترکها منوط به دوره عباسی و نیاز شدید عباسیان به آنها نبوده است یعنی به این معنی نیست که ترکها به دلیل ضرورت پیش آمده و از روی اجبار اسلام پذیرفتند بلکه این اقدام به ادوار گذشته مربوط می شود. اسلام آوردن ترک ها بر خلاف ایرانیان می باشد زیرا ایرانیان توسط سپاهیان عرب مغلوب و مطیع شدند و فتوحات اسلامی در ماورالنهر تقریبا متوقف شدو (17-ص 52).
بهتر است به اصل قضیه پرداخته شود:
اعراب ترکها را از اواخر دوره جاهلیت و صدر اسلام به عنوان افراد یک خاندان و قوم خاص می شناختند اما در اواسط قرن سوم هجری اطلاعات موثقی درباره ترک حاصل شد در این روزگار شماری از طوایف ترک با نام یاد شده اند چنانکه ابن خردادبه در همان زمان به گروههایی از ترک ها مانند ترکش ـ کیماک، خرلخ، تفراغز، اغز، خرخیز، قبچاق و خزر اشاره می کند (20- ص 46) ابن فصلان سیاح ترک در ناحیه خوارزم و سرزمین بلغارها ترکهای مسلمان را می یابد روحیه جنگجویی ترکان برای گسترش اسلام در میان آنها و مزایای جنگ مقدس (جهاد) و رستگاری پس از مرگ برای کسانی که در جهاد کشته می شوند سازگار است (17-ص85) تحت نفوذ اسلان نه فقط از جنبه های دینی آن بلکه مجموعه تمدن اسلامی را فرا گرفتند و فقط مسلمان شدن ترکها می توانست موجب برقراری روابط صمیمانه تری با فرهنگ دنیای اسلامی باشد، از جمله محسناتی که اسلام دارد و باعث ترویج آن در بین ترکها شد این است که اسلام تنها دینی جهانی است آن هم به معنی کامل کلمه، یعنی دینی که گسترش آن به یک قوم مخصوص که اصل و منشاء یگانه یا فرهنگی مشابه داشته باشد، محدود نمی گردد.
مهمترین موفقیتهای اعراب همزمان با امارت قتیبه بن مسلم باهلی در خراسان نصیب آنها شد اما واقعه مهمی که با مسلمان شدن بلغارهای ترک ولگا ارتباط دارد و حاکی از موفقیت تبلیغات اسلامی در میان ترکان است اسلام آوردن قومی و ترک و پرشمار است که به سال 960 م/ هـ حدود 200 هزار چادر از آنها اسلام آوردند. ساتوق بغرافان عبدالکریم اسلام آورد که یکی از فرمانروایان سلسله است که نهایتا سامانیان را برانداختند (قره خانیان یا آل افراسیاب) که بالاخره موفق شدند اولین --- مسلمان ترک را پدید آوردند. ابوالحسن کلماتی مبلغ بزرگ اسلامی در این زمان در دربار خان قراخانی یعنی «کاشفر» بوده است (17-ص88) پس ظهور ترکان در نواحی جنوب آمودریا به دوره ای پیش از گسترش نفوذ آنها و اهداف توسعه جویانه آنها در قرون بعدی مربوط می شود.
عواملی که در سده های 2 و 3 هجری موجب تقاضای مبرم برای به خدمت گیری ترکان شد جنبه سیاسی و نظامی بیشتری داشته است. از لحاظ نظامی گردآوری «مقاتله» یا مبارزان که از دوره بنی امیه از بین رفته بود عاملی مهم در جهت این درخواست بوده است، خلفای نخستین عباسی بیشتر به محافظان خراسانی که به «ابناءالدوله» شهرت داشتند متکی بودند اما این سپاهیان ایرانی هم علایق و منافع متفاوتی با جامعه پیدا کرده بودند و هم اعتماد خلفا به آنها کم شده بود از طرف دیگر آنچه در این زمان اولویت داشت این بود که گروهی از سربازان از خارج جهان اسلام (سنتی) گردآوری شده باشند که علایق محلی نداشته باشند و وفادارانه صداقت نشان دهند. (20- ص50) این امر را می توان از رساله تبلیغی «ابن حسول» که در اواسط سده پنجم بری طغرل بیک نوشته است، دریافت او در این رساله از صفات شیرآسای ترکان و غرور آنان و نیز خالی بودن از عیوب غیرعادی و بی اعتقادی آنها به وظایف و امور پست خانگی و علاقه شد. آنها به برتری نظامی صحبت می کند (20- ص54) از لحاظ سیاسی نیز می توان به کاهش علاقه خلفا به عناصر سنتی خلافت صحبت داشت از سوی دیگر این امر که خلفا در آن زمان می خواستند از جانب ماورالنهر راحت باشند لذا مأمون خلیفه به دلالت خویش دستور داده بود تا جنگ با نافرمایان را تعقیب نمایند و در عین حال به سفرائی خویش فرموده بود تا اعیان بومیان را به خدمت خلیفه دعوت نمایند و پس از ورود ایشان به بغداد آنها را مشمول عطایا و عنایات کریمانه میکرد در زمان معتصم نیز این عمل به مقیاس وسیعتری معمول شد و نگهبانان ترک، عده ای از مردم فر و فرغانه را شر و سند و اشناس نیز جزو آنها بودند که یکی از تکیه گاههای تخت خلافت بوده اند. (19- ص460) ترکانی که وارد قلمرو اسلامی می شدند ابتدا توسط سامانیان در دوره های هفت ساله مدارس نظامی شرکت می کردند و بعد از 7 سال با لقب «وثاق باشی» فارغ التحصیل می شدند (12-ص110) که البته این پرورش با تعصب شدید مذهبی حنفی همراه بوده است که نهایتا به ضرر خود سامانیان خاتمه یافت. به هرحال نفوذ ترکان در دستگاههای نظامی و کشوری تا اوایل سده پنجم ادامه یافت. خود ترکان هنوز ترتیب و تجربه لازم را جهت بهره گیری از تشکیلات دیوانی نداشتند اما با در اختیار گرفتن موثرترین ابزار اعمال قدرت یعنی نیروی نظامی موجبات اجرای نظریات و خواسته های خود را فراهم می کردند.
افزایش تدریجی نفوذ ترکان در داخل سرزمینهای اسلامی در سده چهارم هجری به اوج رسید یعنی در زمان سلسله غزنوی که قدرتمندترین سلسله حکومتهای متقارن است (در صفحات بعدی توضیحات بیشتری ارائه می شود) انجام شد. با نگاهی به زندگینامه سبکتگین پیدا و هویدا می شود که چگونه یک فرمانده ترک توانسته است بر اثر نیروی اراده و شعور بالا و نیز تعلیم به اوج قدرت سیاسی نظامی برسد، روند صعودی ترکان در زمان سلاجقه به نحوی فزاینده تکمیل گردید و از ماورالنهر، ایران، آناطولی و سرزمینهای هلال فصیب در شرق مصر را زیر لوای اسلام متمرکز امتیاز بزرگ آنها قدرت تحرک بی پایان و غافلگیر کننده ای بود که حکومتهای مقابل آنها مانند سامانیان آل بویه و غزنویان فاقد آن شده بودند. (20 ـ ص 56)، علاوه بر آن زمینه پیشرفت این نیروهای محافظ اسلام را می توان علاوه بر اسلام و مسلمان بودن در علاقه شدید آنها به تشکیلات پیشینیان و فرهنگ عشیرتی و جنبه های مذهبی خویش منسوب دانست.
|+|نوشته شده در 87/09/26 ساعت توسط محمد حاج عليلو | آرشيو نظرات