۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

نگوئیم ترکی، بگوئیم ترکی... داور باشید

مـــاراغــــا آذربایجانین پارلاق اؤلدوزو
ّبؤ وبلاگدا ماراغا و آذربایجانا قارشی بیلگیلر بولا بیلیر سینیز

زبان ترکی ؛ به قدمت تاریخ و به وسعت عالم
نوشته شده در تاریخ شنبه 1 خرداد 1389 توسط اوکــتـــــــای با نگاهی به کتاب «واژگان زبان ترکی در پارسی» اثر

مهندس محمدصادق نائبی

از نظر زبانشناسان ، زبان ترکی زبانیست شکرین ، بغایت زیبا و دلنشین و

اصیل و قانونمند با ریشه ای هزاران ساله. تمام قواعد و گرامر این زبان هنری

و شکری موزون و مبتنی بر ملودی است تا جائیکه بعضی زبانشناسان ،

اختراع آنرا فوق بشری و اعجاز گونه و اعجاب انگیز خوانده اند. Man Muller ،

انگشت به دهان از عظمت فوق بشری زبان ترکی ، چنین سخن می راند:

«زمانیکه ما زبان ترکی را با دقت و موشکافانه می آموزیم با معجزه ای روبرو

می شویم که خرد انسانی در عرصه زبان آنرا آفریده است»(1). Herman Vanbery
از نظر زیبائی و کمال ، جایگاه آنرا بالاتر از زبان عربی می داند(1).

در زبانشناسی تطبیقی ، فصل بسیار جذاب ، شیرین و علمی اتیمولوژی ،


به ریشه شناسی کلمات بصورت علمی می پردازد. می توان بوسیله علم

اتیمولوژی ، تأثیر زبانهای مختلف روی هم را دید. زبان غالب ، زبانی است که

توانمند بوده و زبان دیگر را تحت سیطره خود درآورده است ، طوریکه گاهی

زبان مغلوب به گویشی از زبان غالب تعبیر می شود ، مانند زبان فارسی که

بنا به آخرین نتائج علمی و تحقیقاتی سازمان یونسکو بعنوان 33 مین گویش

زبان عربی معرفی شد و بصورت زبانی مستقل پذیرفته نشد(2). تأثیر زبانها

روی هم گاهی برای دو زبان همسایه جغرافیائی اتفاق می افتد ، مانند زبان

عربی و فارسی. گاهی برای دو زبان همسایه ادبی پیش می آید ، مانند

زبان انگلیسی و فارسی که هر دو از زبانهای هند و اروپائی اند. اما گاهی

یک زبان با درنوردیدن قله های زمان و مکان ، همه را به تسخیر می کشد ،

مانند زبانهای ترکی و انگلیسی.



زبان ترکی بعنوان کهنترین زبان دنیا و با متکلمانی که شرق و غرب عالم را

تحت حاکمیت خود درآورده بودند ، جا پائی در تمام زبانهای دنیا دارد. شاید

زبان و مکانی وجود ندارد که تحت تأثیر این زبان قرار نگرفته باشد. البته این

تأثیر در کنار گستردگی جمعیتی و وسعتی حکومت ترکان ، ناشی از

توانمندی و زیبائی و قانونمندی زبان ترکی نیز بوده است. برای بررسی

میزان تأثیرگذاری زبان ترکی بر زبانهای صاحب نام جهان کافیست به گزارش

سال 2002 مؤسسه A.M.T تحت مدیریت برجسته ترین زبانشناسان اروپا و

آمریکا نظری داشته باشیم. طبق این گزارش ، 20% واژگان انگلیسی ، 40%

واژگان ایتالیائی ، 17% واژگان آلمانی و 10% از واژگان فرانسوی از زبان

ترکی گرفته شده اند.



زبانی که بتواند در آنسوی عالم چنین نفوذی در زبانهای غیر همنوع (ترکی از

زبانهای اورال ـ آلتای و زبانهای مذکور از زبانهای هند ـ اروپائی) داشته باشد ،

بی تردید تأثیر عظیمی روی زبان همسایه خود ، پارسی ، خواهد داشت. دو

قوم همسایه مانند ترک و فارس که صدها سال باهم زندگی کرده و در کنار

هم بوده اند و با هم وصلت نموده اند ، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی روی هم

تأثیر نزدیک و متقابل داشته اند و این تأثیر متقابل فرهنگ ها اجتناب ناپذیر

می باشد. از جمله این تأثیرات ، می توان به تأثیر فرهنگ ، آداب و رسوم ،

اصطلاحات ، مثلها ، متلها ، داستانها ، لغات و حتی قیافه اشاره داشت که

اکثراً با ازدواجها وارد فرهنگ دیگر می شود.


تأثیر زبان ترکی بر فارسی در تاریخ اجتناب ناپذیر بوده طوریکه John Perry ،

مورخ نامی ، می نویسد:«همانگونه که زبان عربی بعنوان زبان مبلغین

اسلام تأثیر زیادی روی فارسی داشته است، پس تعجب آور نیست که زبان

ترکی بعنوان زبان مبلغین شیعه ، تأثیر ژرفی در فارسی داشته باشد»



تحقیق روی تأثیر زبان و فرهنگ ترکی روی فارسی بخاطر همان سیاستهای

ضد ترکی سده گذشته ، هنوز تکمیل نشده است. این افراد با علم به

عظمت زبان ترکی ، با استهزاء و به سخره گیری سعی در کتمان این

حقیقت کرده اند اما ورود کتابی تحقیقی و آکادمیک با نام «واژگان زبان ترکی

در پارسی» اثر آقای مهندس محمدصادق نائبی بسیاری از این ابرها را کنار

کشیده و آفتاب درخشان زبان ترکی در ایران عیان تر کرده است (3). در ادامه

این تحقیق ، چند کتاب دیگر با همین موضوع وارد بازار شد.



کتاب «واژگان زبان ترکی در پارسی» تحقیقی است جامع و گسترده زیر نظر

دکتر محمدزاده صدیق که در بین 27 مرجع معتبر بصورت مستقیم و دهها

مرجع بصورت غیر مستقیم تحقیق شده است. این تحقیق نزدیک به 5/1

سال به طول انجامیده و نهایتاً رد پای بیش از هزار واژه اصیل ترکی در

فارسی مشخص شده است. قطعاً اگر کلمات ترکیبی را هم در نظر بگیریم ،

دخیل بودن هزاران واژه ترکی در فارسی به اثبات خواهد رسید.


به قول آقای نائبی «ورود خیل کلمات متنوع و پُرنقش ترکی در فارسی از

طریق دو کانال بوده است: یکی شاهان ترک و دیگری ترکان پارسی گو.

ترکان اشکانی ، غزنوی ، خوارزمی ، سلجوقی ، تیموری ، ایلک خانی ، آق

قویونلو ، قارا قویونلو ، صفوی ، قاجار و غیره که بیش از 75% از دوره

اسلامی را در ایران حاکمیت داشته اند ، در ارتباطات حکومتی خود

اصطلاحات حکومتی عدیده ای را با خود به زبان فارسی برده اند. البته بخاطر

حاکم بودن صدها ساله ترکان هون ، آوار ، بلغار و غیره بر تمام دنیا ، این

گسیل شدن لغات ترکی را در زبانهای دیگر هم می توان یافت و تا جائیکه

حضور ذهن داشته ام نمونه هائی چند از انگلیسی و عربی را آورده ام ولی

این خود پژوهشی مستقل می طلبد. اما در مورد ترکان پارسی گوی ،

بلاشک مولوی بزرگترین ترک پارسی گوی بوده است چراکه صدها لغت ترک

را برای بیان احساس و منظور خود در اشعار فارسی اش آورده است. همین

نقش را صدها ترک پارسی گوی دیگر از جمله: خاقانی شیروانی ، نظامی

گنجوی ، صائب تبریزی ، فضولی ، پروین اعتصامی و شهریار نیز بعهده

داشته اند. همین ترکان پارسی گوی ، پایه گذار دو سبک شعری از چهار

سبک شعر فارسی شدند: سبک آذربایجانی و سبک هندی. ضمن اینکه آنها

در زبان مادری خود نیز صاحب سبک خاصی بوده اند و اینرا در اشعار ترکی

مولوی و شهریار می توان ملاحظه کرد(3)».

کتاب حاضر ، تحقیقی است آکادمیک و علمی که در نوع خود فتح بابی در

این مقوله می باشد. کتاب پس از مقدمه دکتر محمدزاده صدیق که استاد

راهنمای مؤلف بوده است ، شروع شده است. گرامر فشرده ای از زبان و

ادبیات ترکی در ادامه آورده شده است. سپس واژگان ترکی دخیل در پارسی

آمده است. لغات مورد اشاره به دقت و ظرافت شکافته شده و ریشه (کؤک)

و پی افزوده (اک) تفکیک شده اند. قانونمند بودن زبان ترکی و ریشه داشتن

تمام کلمات کمک شایانی در رسیدن به حقایق داشته است. گاهی نیز

کلماتی مانند خان ، بیگ ، قاب ، من ، او ، قات ، قاچ و غیره که تک هجا

هستند ، با اتکاء به قدمت و سابقه تاریخی آن در زبان ترکی ، ریشه

شناسی شده است. سرتاسر کتاب یا با استخراج ریشه کلمه و یا با ادله

تاریخی به کشف واژگان زبان ترکی از میان دهها هزار واژه پارسی پرداخته

است. گاهی برای کلمات نامأنوس که ممکن است عده ای کاربرد آن در زبان

فارسی را منکر باشند ، شاهد مثالهائی از شاعران و نویسندگان نامی آورده

اند. جهت پرهیز از اطاله کلام ، روی اتیمولوژی واژه ها بسیار فشرده و

مختصر بحث شده است اما باز کتابی شده است با بیش از 200 صفحه.

امید که این کتاب و کتابهائی از این نوع بتواند زبان و فرهنگ و ادبیات ما را

لااقل به هموطنان خودمان بشناساند. شناخت ناکافی از زبان و تاریخ و

ادبیات ترکی ، معادل خواهد بود با شناخت ابتر تاریخ و ادبیات ایران. تاریخ و

ادبیات ترکی هزاران سال بر این کشور حاکم بوده است و نمی توان از کنار

آن با اغماض گذر کرد. تلخ یا شیرین ، واقعی یا حقیقی ، دیروز یا امروز ، باید

یا شاید ، به هر حال تاریخ و ادبیات ترکی باید شناخته شود و اوراق پاره

شده از تاریخ و ادبیات ایران باید به جای خود برگردانده شود. به امید چنین

روزی











کلمات ترکی که معادل فارسی ندارد
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 11 مهر 1389 توسط اوکــتـــــــای | 2 نظر

مقدمه :زبان ترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یکی از زبان شناسان بنام زبان ترکی را اعجاز غیر بشری معرفی کرده است. ● زبان ترکی حدود 24000 فعل دارد که در فارسی بیش از 5000 نمی باشد ● حدود 1650 لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که برای آنها لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و…. ● چند هزار لغت با ریشه ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغات بیش از 600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا ، خانم ، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ ، توپ ، تپانچه، قاچاق، گمرک، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،….

اینک از انسان شروع می کنیم:

دده: پدر بزرگ
ننه: مادر بزرگ
آتا و بابا: پدر (فادر انگلیسی)آنا: مادر (مادر انگلیسی)قایین: ( برادر زن و یا برادر شوهر)بالدیز: ( خواهر زن)باجاناق: ( این کلمه در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)گؤرومجه: ( خواهر شوهر)قارداش: برادر (بطور مطلق)آغا بَی: برادر بزرگ
اینی: برادر کوچک آبلا: خواهر بزرگ
باجی: خواهر (بطور مطلق)مانی: عمو (عمّ در عربی)تی زه: خاله (خاله در عربی)دایی: دایی ( این کلمه ترکی در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)

و اما در حیوانات


اینک: گاو ماده
سیغیر: گاو (مطلق)اؤکوز: گاو نر (که به گاو آهن بسته می شود)بوغا: گاو نری که آماده مبارزه و یا جفت گیری است.گؤنگه: گاو نر گوشتی
دؤیه: گاو ماده جوان
توسون: گاو نر جوان
دانا: گوساله یک ساله
بوزاو: گوساله شیر خوار
دامیزلیق: گاو نر یا ماده ای که برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.قوُیون: گوسفند
قُوچ: قوچ ( که کلمه ترکی است)بورولموش ارکک: (قوچی که آخته شده است)توخلو: گوسفند نر یکساله
شیشک: گوسفند ماده یکساله
قویروق لو: گوسفندی که از جنس آسیایی است.قیسا قویروق: گوسفندی که از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.تاولی: برّه جوان گوشتی
قوزو: برّه
----------
اؤردک: مرغابی
سونا: مرغابی نر
یاشیل باش: مرغابی ماده
چؤرکه: مرغابی جوللوخ: مرغابی نیزار
قارا باتاخ: مرغابی سیاه
قاش قالداخ: مرغابی سرخ
آلما باش: مرغابی که سر بزرگ دارد.قاشیق قاقا: مرغابی که منقارش مثل قاشق* است.گؤی قاناد: مرغابی آبی رنگ
دمیر قاناد: مرغابی که در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.آلا تینجا: مرغابی که رنگ سیاه و سفید دارد.باخچان: مرغابی که چشمان قشنگی دارد.آنقوت: مرغابی قهوه ای رنگ که از هوش کمی برخوردار است و زود به دام می افتد.


" افعالی که در فارسی معادل ندارد:
سیپقارماق: نوشیدنی را بصورت مکیدن نوشیدن
تامسیماق: نوشیدنی را یک دفعه سر نکشیدن، بلکه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن.

آغلاماق چشیتلری: انواع گریه کردن:
آغلامسینماق: بغض کردن و چشم ها را تر ساختن.
اینلمک: یواش و بی صدا گریه کردن
سیزلاماق: گریه و زاری کردن
سیتقاماق: با حالت التماس گریه کردن
هیچقیرماق: با صدای گرفته که حاکی از زیاد گریه کردن است،
گریه کردن
هؤنگورلمک: زار زار گریه کردن
زیریلداماق: گریه ای که دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی
اینقالاماق: گریه بچه شیرخوار

فعل واجب الاداء در فارسی و عربی وجود ندارد و باید حتما از کلماتی همچون " باید " و " المفروض " و مانند آن استفاده کرد. به این فعل در ترکی " گرکلیلیک کیپی " گفته می شود:یتیشملیییک: باید خودمان را برسانیم.
یمه لیسن: باید بخوری
فعل شرط در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. برعکس فعلهای شرط ترکی که از کاربردی ترین افعال است و ترک زبان را از استخدام حروف شرط بی نیاز می کند:گلسه: اگر بیاید
ده سه: اگر بگوید
ایچسه: اگر بنوشد
فعل تمنی ( ای کاش ...) در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. به این فعل در ترکی " دیلک" ویا "ایستک کیپی " گفته می شود:
اولایدی: ای کاش می بود
قیزیل گول اولمایایدی: ای کاش گل سرخ نبود
سولمایایدی: ای کاش زرد نمی شد
قدرت مشتق سازی از خود کلمه در عربی و ترکی بی نظیر است درحالیکه در زبان فارسی بسیار کم و ضعیف دیده می شود:
ایتی: تیز
ایتیلتمک: تیز کردن
ایتیله شمک: تیز شدن
-----------
دؤز: درست
دؤزه لمک: درست شدن دؤزه لتمک: درست کردن
دؤزمک: به نظم درآوردن
دؤزولمک: به نظم کشیده شدن
-----------
ساری: زرد
سارالماق: به رنگ زرد درآمدن
سارالتماق: به رنگ زرد درآوردن
-----------
به زک: زینت
به زه مک: زینت کردن
به زنمک: مزین شدن
نکته مهم: در ترکی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی
گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوب می شود. به این فعل در ترکی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن در فارسی که اصل آن از کلمه زُیّن در عربی گرفته شده است که معنای آن زینت شدن یک وسیله دیگری است. در حالیکه معنای کلمه " به زنمک" در ترکی زینت شدن به وسیله خود شخص است.

الآن بعضی نمونه ها از این فعل بی معادل در فارسی:
اؤرتونمک: خود را پوشانیدن
یووونماق: خود را شستشو دادن
قوُ جونماق: از درد به خود پیچپدن
متعدی کردن فعل در بسیاری از افعال فارسی غیر ممکن است
و باید از راههای دیگری استفاده کرد. ولی در ترکی همه افعال لازم را می توان از همان ریشه متعدی کرد:
کسمک ---» کستیرمک: بُریدن ---» بُراندن ( یعنی کس دیگری
را به بریدن وادار کردن)
آلماق---» آلدیرماق: خریدن---» خَراندن! ( یعنی کس دیگری را
به خریدن وادار کردن)
ساتماق---» ساتتیرماق: فروختن---» فروختاندن! ( یعنی کس دیگری را به فروختن وادار کردن)
یریمک---» یریتمک: راهاندن رفتن---» رفتاندن! ( یعنی کس دیگری را به راه رفتن وادار کردن)

فعل امر در فارسی تابع قاعده خاصی نیست و از ریشه فعل درست نمی شود. به نظر زبان شناسان بی قاعده بودن هر زبان نشانه ضعف و سستی آن زبان است.
پختن---» پز! (خ---» ز تبدیل شده است)
رفتن---» رو! (ر---» و تبدیل شده است)
کردن---» کن! (د---» ن تبدیل شده است)دیدن---» ببین! ( که اصلا از مصدر دیدن فعل امر ندارد.)
درد دل: بدون هیچ تعصبی می گویم که اگر کسی در ایران
متولد نشود و اینها را از این و آن نشنود و ازبر نکند، تا سالیان سال نمی تواند یاد بگیرد. این مشکل را دوستان خارجی مقیم ایران همگی اظهار می کنند و از بی قاعدگی فارسی شکایت دارند. در حالیکه فعل امر در ترکی از ریشه اصلی کلمه ساخته می شود و در این خصوص یک استثنا هم در ترکی یافت نمی
شود.

بسیاری از ظرافت ها و فرق های ظریف در افعال ترکی وجود دارد که آنها را با زبان فارسی نمی توان بیان کرد. مثلا " قوُوماق
" و " قوُوالاماق " هر دو در فارسی به معنای طرد کردن و دور کردن است. در حالیکه بین آنها فرق جزیی وجود دارد که ترکها در استعمال آن را لحاظ می کنند.




کلمات ترکی که معادل فارسی ندارد (بخش دوم)






اسم آلت اصلا در فارسی معنا و مفهومی ندارد. اما در عربی و
ترکی از قاعده خاصی تبعیت می کند:

بورماق: پیچاندن---» بورقو: پیچ
چالماق: نواختن---» چالقی: آلت نواختن مثل ساز و غیره
سیلمک: پاک کردن---» سیلگی: پاک کن
سَرمک: پهن کردن---» سَرگی: فرش و یا هر چیز دیگری که بر
زمین پهن شود.
گل گیت: رفت و آمد---» گلن گیدن ( در اسلحه. این کلمه معادل
فارسی ندارد)
قاپاماق: درپوش گذاشتن---» قالپاق (در ماشین که به همین
شکل در فارسی استعمال میشود.)
یاتماق: خوابیدن---» یاتاغان (در ماشین که به همین شکل در
فارسی استعمال میشود.)

اسم زمان و اسم مکان را در فارسی اصلا نباید حرفش را زد.
فقط در بعضی مواقع با اضافه کردن پسوند "گاه" می توان
اسم مکان و یا زمان ساخت که آن هم از خود کلمه مشتق
نمی شود:

یاتماق: خوابیدن---» یاتاق: محل خواب و یا رختخواب
بارینماق: پناه گرفتن---» باریناق: پناهگاه
قونماق: نزول کردن به مکانی---» قوناق: منزل، کاروانسرا
دورماق: ایستادن---» دوراق: محل وقوف، ایست گاه
قوروماق: محافظت کردن---» قوُروق: منطقه محافظت شده یا قورق که در فارسی هم استعمال می شود.

اسم مصدر در ترکی دقیقا از ریشه کلمه ساخته می شود. ولی در فارسی یا از ریشه دیگری ساخته می شود و یا اصلا ساخته نمی شود. نگاه کنید:

قاچیرماق: ربودن---» قاچاق: در فارسی هم مجبورا لفظ ترکی آن استعمال می شود.
چالیشماق: باهم کارکردن، درگیر مسأله ای بودن---» چالیش و چلیشکی: چالِش ( در فارسی مجبورا ترکی آن را بکار می برند)
یاساماق: قانون گذاری---» یاساق: غیر قانونی ( در فارسی مجبورا عربی آن را بکار گرفته اند)
برای تقویت رنگها در فارسی فقط می توان از پیشوند " بسیار " و مانند آن استفاده کرد.
لکن در ترکی هر رنگی صفت خاصی دارد که در نوع خود بی نظیر است:

قاپ قارا: بسیار سیاه
آپ آغ: بسیار سفید، سفید خالص
یام یاشیل: سبز سبز
ساپ ساری: زردِ زرد

( ملاحظه می کنید که در فارسی احیانا با تکرار اسم رنگ این
کار صورت می پذیرد که قابل مقایسه با زبان ترکی نیست.)

برای مصغر کردن در فارسی مجبورا باید کلمه کوچک یا پسوند "چه‎"‎ و حرف كاف ( در مواردی كمیاب و غیر قابل استعمال‎(‎ را به کلمه مورد نظر اضافه کرد، مثلا بخاری کوچک، جمله کوچک و یا کوتاه، مرد کوچک ( البته مردک که در فارسی بصورت مصغر بکار می رود صرفا برای توهین و حقارت بکار می رود و معنای مطلوب را نمی رساند و پسوند "چه‎"‎ هم استعمالهای نادری دارد‏) اما نمونه های تصغیر در ترکی:
قالاچیق: قلعه کوچک
تپه جیک: تپّه کوچک
دره جیک: درّه کوچک
محمود جوق: محمود کوچک

صیغه ترحم در فارسی وجود ندارد و در عربی به اشکال مختلف می توان آنرا بیان کرد. اما در ترکی بسیار ساده و قاعده مند است:

قیزجاغیز: دخترک بیچاره
قادین جاغیز: زن بینوا

صفت تقویه در فارسی وجود ندارد. مثلا اگر بخواهی مقدار دایره ای بودن شکلی را با تأکید بگویی، باید از کلمه بسیار دایره وار و امثال آن استفاده کنی. اما در ترکی هر صفتی را با لفظ خاصی می توان تأکید کرد:

یوس یووارلاق: بسیار دایره وار
ترتمیز: بسیار تمیز
زیر دلی: صد در صد دیوانه
قاپ قارانلیق: تاریکی محض
ایپ ایستی: خیلی گرم
دارما داغین: بسیار ریخت و پاش، خیلی بی نظم

برای بزرگ نمایی و یا کوچک نمایی فعل انجام شده در فارسی باید از پسوند و پیشوندهای بسیار متعددی استفاده کرد. در حالیکه این امر در عربی و ترکی از خود فعل درست می شود. ( بحث پسوند و پیشوند به قدری در عربی کم استعمال می شود که حتی اگر از بیشتر عرب زبانان معنای کلمه پسوند و یا پیشوند را بپرسید متوجه نمی شوند! چرا که زبانشان احتیاجی به این مخلفات و حشویات ندارد. در حالیکه این بحث نسبت به فارس زبانان از اهمیت بالایی برخوردار است.)

گؤزل جه: به شکل بسیار زیبایی
یاواش جا: خیلی آهسته
قالین جا: بصورت خیلی کلفت
برک جه: بطور بسیار محکم

تعابیری همچون: " قرار است که..." و یا " لازم است که..." در ترکی از خود فعل مشتق می شود که جدا قدرت نمایی این زبان را می رساند:

چیخماق: بالا رفتن---» چیحیلاجاق داغ بوراسی: کوهی که قرار است از آن بالا برویم، همین جاست!
ایچمک: نوشیدن---» ایچیله جک سو بودور: آبی که قرار است نوشیده شود همین است.
یازماق: نوشتن---» یازیلاجاق اؤدَولری یازدیم: مشق هایی را که باید می نوشتم، نوشتم.
چؤزمک: حل کردن---» چؤزوله جک تاپماجالاری چؤزدوم: معماهایی را که قرار بود حل کنم، حل کردم.*

متأسفانه بعضی از ترکها تحت تأثیر ادبیات فارسی جمله بسیار شیوای بالایی را چنین بیان می کنند، که دقیقا ترجمه فارسی آن است:
اوُ معمالاری کی قراردی حل ایلیم، حل ایلدیم! ( من به جای آنها خجالت می كشم.)

تیکیله جک کؤینک لری گتیردی: پیراهن هایی را که قرار است دوخته بشود آورد.

الان ترجمه آن به ترکی مندرس و بی محتوا : اُو کؤینک لری کی قراردی تیکیلسین، گتیردی!

تعابیری همچون " به حساب آورد" و یا " مهم شمرد " در ترکی مانند باب استفعال در عربی از خود فعل مشتق می شود. که این هم در فارسی نیست:
اؤنم سه مک: مهم شمردن، مهم به حساب آوردنپ
قریب سه مک: غیر طبیعی و غیر عادی به حساب آوردن
آزیمساماق: کم شمردن
چوغومساماق: زیاد به حساب آوردن

بسیاری از تعابیر در فارسی مثبت و یا منفی ندارد. مثلا: " عین خیالش نیست" که مثبت آن " عین خیالش است" می باشد که عملا کاربرد ندارد. چونکه یک ترکیب چند کلمه ای است که از فعلی مشتق نشده است که منفی و مثبت داشته باشد. الان معادل ترکی آن را به سادگی خواهید دید:
اومورساماق: در عین خیالش بودن
اومورساماماق: در عین خیالش نبودن*

نکته مهم:تمامی قواعد و مثالهای ذکر شده در حال حاضر در ترکی استعمال می شود. و اگر بعضی از آنها در ایران به فراموشی سپرده شده و جای آنرا کلمات فارسی گرفته است، این نتیجه فرهنگی دیگر زبانهاست. چرا که در ایران فرهنگستان و نظام خاصی برای یادگیری قواعد دستوری ترکی وجود ندارد. پس ترکی به نفسه اشکالی ندارد و اشکال در ماست.

از نمونه کلمات اصیل ترکی که در هیچ زبانی معادل ندارد، کلمه " یاکامُوز" است. این کلمه در ترکی به معنای انعکاس نور ماه در روی آب دریاست، که شب ها در روی آب مانند چشمک زنی می درخشد. این کلمه از طرف هییت زبان شناسی آلمان به عنوان کلمه سال برگزیده شد. خوشبختانه رسانه های ایران هم این نکته را در تلویزیون و مطبوعات به خوبی نشان دادند. زبان غنی و اصیل ترکی منبع این چنین ظرافت هاست که روح انسان را نوازش می دهد.

تبدیل شدن چیزی به چیز دیگر، مثل تبدیل شدن قلب انسان به سنگ در ترکی، از دیگر مزیات این زبان در مشتق سازی است:
داش: سنگ---» داشلاشماق: تبدیل به سنگ شدن
کؤمور: زغال---» کؤمورلشمک: تبدیل به زغال شدن ( این با زغال شدن و یا سنگ شدن فرق دارد. به این حالت در عربی استحاله می گویند. و معادل ترکی آن: " داش اولدو" می باشد.)

ساختن فعل از ریشه اسم، همچون عربی اوج قدرت و شاهکار ادبی ترکی به حساب می آید:
یومورتا: تخم مرغ---» یومورتلاماق: تخم گذاشتن
گؤنش: آفتاب---» گؤنش لنمک: حمام آفتاب گرفتن
داش: سنگ---» داش لاماق: سنگ پرتاب کردن
ال: دست---» اللمک: با دست ور رفتن، دست کاری کردن
آیاق: پا---» آیاقلاماق: پایمال کردن---» آیاق لانماق: به پا خواستن، قیام کردن

اصوات حیوانات و یا اشیاء مثل صدای افتادن قطرات و چکه کردن، خشمگین شدن سگ و گرگ به هنگام دیدن انسان، که صدای مخصوصی در می آورند و صدای دیگر جانوران در ترکی مانند عربی بسیار متنوع است. این صداها در فارسی غیر قابل بیان و یا خیلی سحت است. اما ترکی مثل عربی در این زمینه هم غنی است:
بؤیورمک: صدای غرش گاو نر
کؤکره مک: صدای غرش شیر
شاخماق: صدای غرش رعد و برق*
گؤرولده مک: صدای صاعقه آسمانی
هاولاماق: پارس کردن سگ
اولاماق: زوزه کشیدن گرگ
میریلداماق: صدای تهدید آمیز سگ و گرگ
قیزغیرماق: صدای سوت مانند مار افعی
شاکیماق: چهچهه زدن قناری
اؤتمک: صدای چهچهه بلبل و غیره
* نکته: در فارسی کلمه رعد و برق و صدای آن که صاعقه
نامیده می شود، همگی برگرفته از عربی است


SUSMAGIN XAYANATE BARABER OLDUGU AN!!!


dilimi dalımdan çıxartsalarda qoy qardaş dərdimi deyim bari bil güneydən güzeyə , ğərbidən şərqə hansi xalqi gördün bizim tək zəlil

هیچ نظری موجود نیست: