موبی دیک، نهنگ
هرمان ملویل
یک
درونمایه
درونمایه[1]
ایده بنیادی و اغلب جامع/جهانی/عالمگیری
است که در اثری ادبی بحث/فحص/کاویده می شود.
محدودیت های دانش/حدود معرفت
در حالی که اسماعیل در نخستین صفحات موبی دیک می
کوشد مجموعه ساده ای از قطعات/منتخبات ادبی که از وال/بال/بالن/کاشالوت/نهنگ عنبر/نهنگ نام برده اند بدست دهد در
می یابد که کثرت نامهائی که نهنگ در طول تاریخ بخود گرفته باور نکردنی است. در طول داستان و در تلاش یافتن جوهر/طبیعت
بنیادی نهنگ به استفاده از تقریبا همه علوم شناخته بشری می پردازد. اما هیچ یک از این
دستگاههای دانش/ نظم المعرفة، شامل هنر، طبقه بندی/رده بندی/تصنیف و جمجمه خوانی/علم
بفراسة الدماغ[2] نتوانسته تعریفی
مناسب/درخور/کافی از وال/نهنگ بدست دهد.
رویکردهای متعددی که اسماعیل بر می گزیند، توام با نیاز مبرم او به اثبات
اعتبار خویش بعنوان راوی و اشارات مکرر او به محدودیت دید (بعنوان مثال بشر نمی
تواند عمق/ژرفای اقیانوس را دریابد) حاکی از آن است که علم بشر همواره محدود و
ناکافی است. در مورد خود موبی دیک این
محدودیت معنائی کنائی/رمزی/تمثیلی می یابد.
راه و رسم موبی دیک، به شیوه های خدای مسیحی ماند که برای بشر شناخته نیست و از
همین رو تلاش شرح آنها، همچون کار اخاب،[3]لامحاله/لاجرم/لابد/ناگزیر/بناچار
عبث و اغلب مهلک است.
فریبکاری/خداع
تقدیر/سرنوشت
روایت اسماعیل در کنار
تأکید بر بسیاری رویدادهای بد شگون/هائل/منذر یا پیش آگهی دهنده اشاراتی متعدد به تقدیر دارد و این احساس را
ایجاد می کند که سرنوشت پکود محتوم/بدیهی/گریز ناپذیر است. بسیاری از ملاحان/ناویان به پیشگوئی/غیب گوئی
اعتقاد دارند و برخی مدعی نبوت/کهانت اند.
در عین حال برخی امور نشان می دهد شخصیت های داستان وقتی گمان می کنند کار
تقدیر را می بینند عملا خود را گول می زنند و چیزی بنام تقدیر/پیشانی نوشت/سرنوشت
یا وجود خارجی ندارد یا از زمره بسیاری نیروهاست که بشر اطلاع مشخصی از آن ندارد. بعنوان مثال آخاب بوضوح از اعتقاد جاشوان به
تقدیر استفاده می کند تا به ترفند بدین باورشان رساند که طلبِ موبی دیک سرنوشت
مشترک آنان است. افزون بر این، بنظر می
رسد در فصل 99، وقتی افراد گوناگون تعابیر متفاوتی از دابلون[4]
ارائه می کنند، پیشگوئی های فتح الله و
دیگران اعتبار خود را از دست می دهد زیرا معلوم می شود افراد بشر در تفسیر نشانه
ها و شگون ها به خوب و بد آنچه را مایلند ببینند بدانها نسبت می دهند.
طبیعت استثماری صید
نهنگ
در نگاه نخست پکود به
جزیره برابری و رفاقت/اشتراک در وسط دریای نژاد پرست دارای ساختار سلسله مراتبی می
ماند. خدمه کشتی از اطراف و اکناف جهان و از
نژادهای گوناگون می آیند و بظاهر در هماهنگی اند.
اسماعیل در بدو ملاقات با کوئپک پریشان می شود اما بسرعت در می یابد داشتن
هم ناوی "آدمخواری هشیار به ز مسیحی مست".
گذشته از این شرایط کار
در کشتی پکود مروج نوعی مساوات گرائی می شود چرا که ترفیع و پرداخت به جاشو/ملاحان بر
پایه توانائی هاشان صورت می گیرد. با این
همه صید نهنگ به دیگر اعمال استثماری- شکار بوفالو، استخراج طلا و داد و ستد ظالمانه/جائرانه/نادرست
با بومیان/ساکنان اولیه سرزمین ها- ماند که وجه مشخصه توسعه ارضی آمریکا و
اروپاست. هر یک از نواب کشتی که جملگی
سفیدند یکسره متکی بر زوبین اندازی غیر سفید است و رنگین پوستان بیشتر کارهای کثیف
و خطرناک را انجام می دهند. فلاسک برای
شکست دیگر نواب کشتی در صید نهنگ جایزه[5]
عملا روی داگو، زوبین انداز آفریقائی خویش، می ایستد.
اخاب در حال راه رفتن روی پیپ، جوان سیاهی که زیر عرشه به صدای گامهای او
گوش می کند، توصیف شده تا نشان دهد برده ای به نهنگی نیرزد.
بن مایه/بن یادینه ها[6]
بن مایه ها ترکیبات،
اضداد و صناعات ادبی است که به بسط و رسانش درونمایه های عمده متن کمک می کند.
سفیدی
در نگاه اسماعیل سفیدی مخوف
است چرا که نمایانگر امور غیر طبیعی و مهیب است: زال ها، موجوداتی که در شرایط سخت
و نامساعد زندگی می کنند و موج هائی که سر به صخره ها می کوبند. این ها تداعی ها/تلازم های مرسوم سفیدی با خلوص/پاکی
است. سفیدی همزمان نبود معنا و فزونی
خوانش ناپذیری را می نماید که افراد را به حیرت/پریشانی اندازد. موبی دیک اوج/منتهیِ سفیدی است و شخصیت های
ملویل نمی توانند درکی عینی از موبی دیک داشته باشند. بعنوان مثال آخاب، موبی دیک را مظهر شر می
داند، حال آنکه اسماعیل در تلاش خود در تعریف علمی ماهیت بنیادین/طبیعت اساسی وال در
می ماند.
سطوح و اعماق
اسماعیل بارها افسوس/حسرت
می خورد که چرا نمی توان هیچ چیز را در تمامیت آن بر رسید و می گوید تنها ظواهر و
سطوح اشیاء و محیطها در دسترس انسان مشاهده گر است. بعنوان مثال، در نهنگ زنده تنها لایه بیرونی
است که دیده می شود، در حالی که در نهنگ مرده نمی توان گفت پوست کدام است یا کدام
عضو، اسکلت، چربی/پیه یا سر باعث بهترین فهم از این حیوان می شود. افزون بر این، شنای نهنگ بیشتر بدن آنرا زیر آب
پنهان کرده از دید بشر دور می دارد و کسی نمی داند کجا رفته چه می کند. خود دریا نیز از این لحاظ موجب بزرگترین نا
امیدی است: اعماق دریا برای اسماعیل مرموز و دست نیافتنی می ماند. این بن مایه نمایانگر مسئله بزرگتر محدودیت های
دانش بشر است. نوع بشر بصیر [7]نیست؛
تنها قادر به مشاهده ایم و از این رو تنها در مورد بخشی از موجودیت ها، اعم از
افراد و محیط ها با خبر می شویم که بدان دسترسی داریم: سطح/ظاهر.
نماد ها
نماد ها اشیاء شخصیت
ها، اعداد و رنگ هائی است که بهر نمایش ایده ها و مفاهیم انتزاعی بکار می رود.
کشتی پکود
این کشتی نام از قبیله
ای از بومیان آمریکائی ماساچوست دارد که پس از ورود سفید پوستان چندان دوامی
نیاورد، و از اینرو پکود، با تذکار/یاد آوری یک انقراض، نماد مرگ/ضلالت است. کشتی را رنگ موحش مشکی زده اند و پوشیده از
دندان و استخوان نهنگش ساخته اند که دقیقا تذکار/نهیب مرگ خشن است. در واقع کشتی داغ مرگ دارد. پکود که بسان تابوتی تزئین شده براستی چنین می
شود.
موبی دیک
موبی دیک برای افراد
گوناگون معانی نمادین متفاوتی دارد. نهنگ
سفیدِ افسانه ای/اسطوره ای برای خدمه پکود مفهومی است که جایگزین دلشوره های کار
خطرناک و اغلب بس مهیب خود می کنند. از
آنجا که هیچ توهمی ندارند که موبی دیک نسبت به افراد بشر شریرانه عمل می کند یا
عملا تجسم شر است، افسانه های راجع بدان به آنان اجازه می دهد با ترس خود مواجه
شده، آنرا اداره کرده به کار خو ادامه دهند.
از سوی دیگر آخاب معتقد است موبی دیک مظهر و تجلی تمامی شرور عالم است و
احساس می کند سرنوشت/نصیب/تقدیر او، نابودی/ریشه کنی/امحاء/براندازی این شر
نمادین/رمزی است.
موبی دیک در عین حال تأویل/تفسیرهائی
دارد که به شخصیت خاصی نسبت داده نشده است. بعنوان مثال نهنگ سفید در سکوت غامض/ملغز و
عادات مرموزش می تواند نمایش تمثیلی خدای شناخت ناپذیر باشد. نهنگ بعنوان کالائی مفید/سود آور در برنامه
توسعه اقتصادی و استثماری سفید پوستان سده نوزدهم جای می گیرد و بعنوان بخشی از
جهان طبیعی، نماد نابودی محیط زیست در نتیجه چنین توسعه غرور آمیز/مستکبرانه/متغطرسانه/تبختر
آمیز است.
تابوت کوئپک
تابوت کوئپک به تناوب
نماد زندگی و مرگ می شود. کوئپک وقتی آنرا
ساخت که سخت بیمار بود اما پس از بهبودی مبدل به صندوقچه نگهداری متعلقات وی و
نشان اراده او به زنده ماندن می شود. وی
اطلاعاتی را که روی بدنش خالکوبی شده با نقر روی در تابوت جاودان/سرمدی می سازد. افزون بر این همین تابوت به شکلی وحشتناک نماد
زندگی و جایگزین قایق نجات کشتی پکود می
شود. با غرق پکود تابوت قایق نجات اسماعیل
شده نه تنها جان وی، بلکه روایتی را زنده می دارد که به دیگران منتقل می شود. م.
Themes
Themes are the fundamental and often universal ideas
explored in a literary work.
The Limits of Knowledge
As Ishmael tries, in
the opening pages of Moby-Dick, to offer a simple collection of literary excerpts mentioning whales, he
discovers that, throughout history, the whale has taken on an incredible
multiplicity of meanings. Over the course of the novel, he makes use of nearly
every discipline known to man in his attempts to understand the essential
nature of the whale. Each of these systems of knowledge, however, including
art, taxonomy, and phrenology, fails to give an adequate account. The
multiplicity of approaches that Ishmael takes, coupled with his compulsive need
to assert his authority as a narrator and the frequent references to the limits
of observation (men cannot see the depths of the ocean, for example), suggest
that human knowledge is always limited and insufficient. When it comes to Moby
Dick himself, this limitation takes on allegorical significance. The ways of
Moby Dick, like those of the Christian God, are unknowable to man, and thus
trying to interpret them, as Ahab does, is inevitably futile and often fatal.
The Deceptiveness of Fate
In addition to
highlighting many portentous or foreshadowing events, Ishmael’s narrative
contains many references to fate, creating the impression that the Pequod’s doom is inevitable.
Many of the sailors believe in prophecies, and some even claim the ability to
foretell the future. A number of things suggest, however, that characters are
actually deluding themselves when they think that they see the work of fate and
that fate either doesn’t exist or is one of the many forces about which human
beings can have no distinct knowledge. Ahab, for example, clearly exploits the
sailors’ belief in fate to manipulate them into thinking that the quest for
Moby Dick is their common destiny. Moreover, the prophesies of Fedallah and
others seem to be undercut in Chapter 99, when various individuals interpret
the doubloon in different ways, demonstrating that humans project what they
want to see when they try to interpret signs and portents.
The Exploitative Nature of Whaling
At first glance, the Pequod seems
like an island of equality and fellowship in the midst of a racist,
hierarchically structured world. The ship’s crew includes men from all corners
of the globe and all races who seem to get along harmoniously. Ishmael is
initially uneasy upon meeting Queequeg, but he quickly realizes that it is
better to have a “sober cannibal than a drunken Christian” for a shipmate.
Additionally, the conditions of work aboard the Pequod
promote a certain kind of egalitarianism, since men are promoted and paid
according to their skill. However, the work of whaling parallels the other
exploitative activities—buffalo hunting, gold mining, unfair trade with
indigenous peoples—that characterize American and European territorial
expansion. Each of the Pequod’s mates, who are white, is entirely
dependent on a nonwhite harpooner, and nonwhites perform most of the dirty or
dangerous jobs aboard the ship. Flask actually stands on Daggoo, his African
harpooner, in order to beat the other mates to a prize whale. Ahab is depicted
as walking over the black youth Pip, who listens to Ahab’s pacing from below
deck, and is thus reminded that his value as a slave is less than the value of
a whale.
Motifs
Motifs are recurring structures, contrasts, and
literary devices that can help to develop and inform the text’s major themes.
Whiteness
Whiteness, to Ishmael,
is horrible because it represents the unnatural and threatening: albinos,
creatures that live in extreme and inhospitable environments, waves breaking
against rocks. These examples reverse the traditional association of whiteness
with purity. Whiteness conveys both a lack of meaning and an unreadable excess
of meaning that confounds individuals. Moby Dick is the pinnacle of whiteness,
and Melville’s characters cannot objectively understand the White Whale. Ahab,
for instance, believes that Moby Dick represents evil, while Ishmael fails in
his attempts to determine scientifically the whale’s fundamental nature.
Surfaces and Depths
Ishmael frequently
bemoans the impossibility of examining anything in its entirety, noting that
only the surfaces of objects and environments are available to the human observer.
On a live whale, for example, only the outer layer presents itself; on a dead
whale, it is impossible to determine what constitutes the whale’s skin, or
which part—skeleton, blubber, head—offers the best understanding of the entire
animal. Moreover, as the whale swims, it hides much of its body underwater,
away from the human gaze, and no one knows where it goes or what it does. The
sea itself is the greatest frustration in this regard: its depths are
mysterious and inaccessible to Ishmael. This motif represents the larger
problem of the limitations of human knowledge. Humankind is not all-seeing; we
can only observe, and thus only acquire knowledge about, that fraction of
entities—both individuals and environments—to which we have access: surfaces.
Symbols
Symbols are objects, characters, figures, and colors
used to represent abstract ideas or concepts.
The Pequod
Named after a Native
American tribe in Massachusetts that did not long survive the arrival of white
men and thus memorializing an extinction, the Pequod is a symbol of doom. It is painted a gloomy black and
covered in whale teeth and bones, literally bristling with the mementos of
violent death. It is, in fact, marked for death. Adorned like a primitive
coffin, the Pequod becomes one.
Moby Dick
Moby Dick possesses
various symbolic meanings for various individuals. To the Pequod’s crew, the legendary
White Whale is a concept onto which they can displace their anxieties about
their dangerous and often very frightening jobs. Because they have no delusions
about Moby Dick acting malevolently toward men or literally embodying evil,
tales about the whale allow them to confront their fear, manage it, and
continue to function. Ahab, on the other hand, believes that Moby Dick is a
manifestation of all that is wrong with the world, and he feels that it is his
destiny to eradicate this symbolic evil.
Moby Dick also bears
out interpretations not tied down to specific characters. In its inscrutable
silence and mysterious habits, for example, the White Whale can be read as an
allegorical representation of an unknowable God. As a profitable commodity, it
fits into the scheme of white economic expansion and exploitation in the
nineteenth century. As a part of the natural world, it represents the
destruction of the environment by such hubristic expansion.
Queequeg’s Coffin
Queequeg’s coffin
alternately symbolizes life and death. Queequeg has it built when he is
seriously ill, but when he recovers, it becomes a chest to hold his belongings
and an emblem of his will to live. He perpetuates the knowledge tattooed on his
body by carving it onto the coffin’s lid. The coffin further comes to symbolize
life, in a morbid way, when it replaces the Pequod’s life buoy. When the Pequod sinks, the coffin becomes Ishmael’s buoy, saving not
only his life but the life of the narrative that he will pass on.
[1] - Themes.
[2] - Phrenology.
[3] - Ahab.
[4] - دابلون (
به انگلیسی doubloon از doblónاسپانیائی)
به معنای "دو" و "دوبل". سکه طلائی است به ارزش دو اسکودو یا
سکه طلای 32 ریالی بوزن 6.77 گرم برابر با 218/. اونس تروا. این سکه ها در اسپانیا، مکزیک، پرو و نوا
گرانادا ضرب می شد. در آغاز در توصیف سکه
زر اکسلنته بکار می رفت، از این جهت که دو دوکات می ارزید، یا بخاطر تمثال
فردیناند و ایزابلا که روی آن نقش بسته بود.
م.
[5] - Prize whale.
[6] - Motifs.
[7]-
All-seeing.