۱۳۹۳ آبان ۲۲, پنجشنبه

وحدت وجود کثرت اعیان/ظواهر پدیده ها غلامحسین ابراهیمی دینانی و حکمت اشراق و شیخ شهید شهاب الدین سهروردی

وحدت وجود و کثرت اعیان

اکنون که با مفهوم «ضرورت ازلی» آشنا هستیم و مفاد و معنای قاعده «بسیط الحقیقة» را به خوبی می دانیم، می توانیم به نتیجه مهمی در زمینه هستی شناسی دست یابیم که چیزی جز اصل «وحدت وجود» نیست.
گذشته از اینکه تاکنون چه افرادی و با چه میزان درکی با این موضوع مواجه شده اند و نسبت به آن موضع موافق یا مخالف اتخاذ نموده اند، می توان گفت که در صورت فهم دقیق معنای وحدت وجود و با حکم عقل نسبت به تصدیق آن، می توان به نتایج و حقایق مهمی دست یافت که انصافاً اساس و ریشه همه مسائل عقلی و فلسفی خواهد بود.
این مسئله از یک نظر بدیهی و کاملاً مطابق با عقل و نهاد وجودی انسان است اما از طرف دیگر فهم آن به دقت و ظرافت زیادی نیاز دارد. بنابراین فهم آن در گرو ممارست و تلاش فکری و عقلی و در نهایت حضوری است و نباید طوری برداشت شود که می توان به راحتی از کنار آن رد شد. آنچه که هم اکنون نیز از نظر شما می گذرد، توضیحی مختصر و البته مفید و دقیق جناب استاد دینانی پیرامون وحدت وجود است که می تواند راهگشای فهم این مسئله واقع شود.
*       [با توجه به مباحث گذشته،] منظر خوبی باز شد که می توانیم از آن منظر وارد بحث «وحدت وجود» شویم. اگر از این منظر [به مسئله هستی] نگاه کنیم که همه کمالات در وجود خداوند منحصر است، مسئله «وحدت در کثرت» نیز از همین زاویه [قابل بررسی و توجیه خواهد بود]. اما آیا می توان [این مسئله را در حقیقت،] وحدت شخصی هم دانست؟
هیچ عیبی ندارد که وحدت، شخصی هم باشد. ببینید! این وحدت هست؛ حالا می توانید آن را وحدت شخصی تفسیر کنید یا وحدت تشکیکی. به هر حال در [اصل] وحدت، هیچ تردیدی نیست. وقتی که ما به قائده « بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء و لیس بشیء منها » تمسک بکنیم – که یک قائده عقلانی خلل ناپذیر است – [آنگاه همه این مسائل قابل حل خواهد بود]. اگر همه چیز خلل بپذیرد، این قائده [= بسیط الحقیقة] خلل پذیر نیست؛ یعنی چیزی که در حقیقت، بسیط و کامل بالذات است و هیچ قیدی ندارد [در واقع] همه چیز است.
بنابراین وحدت هست؛ وحدت ساری حق – تبارک و تعالی – در همه چیز است. حالا شما می توانید اسم آن را «وحدت وجود» بگذارید، هیچ عیبی ندارد! یا اینکه آن را وحدت کمال، وحدتِ وحدت، وحدت ساری و یا وحدت جاری بخوانید. [در هر صورت حقیقت این است که] همه جا، اوست؛ همه جا نور اوست؛ همه جا ظهور اوست؛ همه جا کمال اوست و همه جا قیّومیّت اوست.
منتها وحدت می تواند وحدت تشکیکی باشد – چنانکه ملاصدرا در آغاز به آن باور دارد – [یا اینکه وحدت شخصی باشد]. می دانید که صدرالمتألّهین، در مسئله وحدت وجود، ابتدا «وحدت تشکیکی» را می پروراند و در واقع مباهی به این حرف است – که البته مسئله خیلی مهمی هم هست – ولی سرانجام با عرفا همراه می شود [و به قول وحدت شخصی روی می آورد]؛ عرفایی چون ابن عربی، محقق ترمذی و همچنین خود مولانا که قائل به وحدت شخصی است.
اکثر عرفا قائل به وحدت شخصی هستند، در این صورت کثرات عالم در خود وجود نیست، بلکه کثرت در مظاهر وجود است. وقتی ما وحدت را وحدت شخصی هستی بدانیم که هستی و وجود، به شخصه واحد است و در همه چیز ساری است و بلکه چیزی از حیطه وجود خارج نیست، آنگاه کثرات نیز در مظاهر [وجود] معنی پیدا می کنند؛ یعنی حق تعالی در مظاهر، ظهور پیدا می کند. این کثراتی که شما می بینید، طبق قول عرفا در خود وجود نیست، بلکه در مظاهر و مرائی وجود است. یعنی حقیقت حق و یگانه هستی در آیینه های متکثره منعکس می شود و این کثرات [پدید می آیند]. درست مانند آن مثال رایجی که همیشه می زنیم؛ مثلاً این نور برق و الکتریسیته یک حقیقت واحد است، ولی شما هزاران لامپ رنگارنگ که [در مسیر آن] تعبیه کنید و یک نیروی واحد الکتریسیته – که همان نور برق باشد – در این حباب ها و لامپ های هزارگانه رنگارنگ جریان پیدا کند، [آن نور واحد] به هزار رنگ ظاهر می شود. حقیقت همان حقیقت و نور برق است اما چون مظاهر سرخ و سبز و سفید و سیاه است، آن نیروی [یگانه] برق به رنگ آن مظهر، ظاهر می شود.
وحدت وجود
*       پس می توان گفت که شدت و ضعف در مراتب موجودات هستی، در وجود نیست، بلکه در تجلی وجود است؟
اگر به تشکیک قائل باشیم، تشکیک در خود وجود است، اما اگر وحدت شخصی وجود را بپذیریم – چنانکه عرفا پذیرفته اند – آنگاه [کثرت] در مظاهر است.
*       ملاصدرا در کتاب «المشاعر» وجود را «منبسط» در نظر می گیرد و می گوید که این وجود، «وجود انبساطی» است.
وجود منبسط، همان است که ظهور حق است.
*       پس او در این وجود، قائل به تشکیک می شود.
این یعنی تشکیک در مظاهر.
*       پس فرق آن با وحدت شخصی چه می شود؟
آن هم در مظاهر است، ولی در اینجا مظاهر را باز در مظاهر وجود منبسط می داند. اما عرفا خود وجود را واحد شخصی می دانند؛ حرف عرفا قدری دقیق تر، رقیق تر و بالاتر است.
وقتی که من در آنجا، کثرت مظاهر را به لامپ های برق تشبیه کردم که لامپ ها رنگارنگ هستند ولی [حقیقت] نور یک چیز است، یادم به شعری از جامی (علیه الرحمة) افتاد – که به نظر من یکی از بهترین شارحان ابن عربی است، چون هم دقیق است و هم روان و هم خوش بیان – که در آن شعر به صورت یک رباعی، این مطلب را بسیار زیبا بیان کرده است، و من دریغم آمد که آن رباعی جامی را در اینجا نخوانم. آن رباعی این است:
اعیان، همه شیشه های گوناگون بود / کافتاد در آن پرتو خورشید وجود
هر شیشه که سرخ بود یا زرد و کبود / خورشید در آن بدانچه او بود نمود
یعنی کثرات، خصلت مظاهر است اما حقیقت، واحد است.
*       مراد جامی بیشتر اعیان ثابته است.
بله، اعیان ثابته است، اما طبعیتاً هر چیزی عین ثابت دارد. همه موجوداتی که از ازل تا ابد در عالم موجود هستند، دارای عین ثابت اند. ما چیزی که عین ثابت نداشته باشد نداریم. [نظریه] اعیان ثابته آنچنان نیرومند است که [عرفا] نه تنها برای جواهر، بلکه حتی برای نسبت ها و روابط بین اشیاء هم عین ثابت قائل اند. پس چیزی بدون عین ثابت نیست.
معنی «عین ثابت» که عرفا به آن رسیده اند نیز همین مطلب است که همه حقایق عالم امکان و آنچه از ازل تا ابد در عالم هست و اتفاق می افتد – اعم از جواهر و اعراض، نِسَب، اضافات، ملکی، ملکوتی، برّی، بحری و هر چه که هست – ظهوری در علم حق دارد؛ یعنی حقیقت آنها در علم حق بوده است و انعکاس علم حق محسوب می شوند. [به عبارت دیگر] از علم حق و با آگاهی حق به وجود آمده اند. بنابراین، وجود اشیاء در علم حق – تبارک و تعالی – عین ثابت است. اصلاً عین ثابت یعنی حقیقت اشیاء در علم حق، و همه چیز هم در علم و آگاهی حق وجود دارد. اینها اعیان ثابته اند و آن خود حق است که در علم خود ظهور دارد. برای همین است که به تعبیر جامی: اعیان همه شیشه های گوناگون بود … .
*       البته جناب مولوی می گوید که:
منبسط بودیم و یک گوهر همه / بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گوهر بودیم همچون آفتاب / بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره / شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق / تا رود فرق از میان این فریق [1]
این ابیات در ذیل آیه « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ » [2] اما در اعیان ثابته، یک تفاوتی وجود دارد.
[توجه داشته باشید که] همه اعیان ثابته، ظهور علم حق هستند و علم حق نیز یک چیز بیشتر نیست و یک حقیقت است. خود حق، یک حقیقت است و عِلمهُ واحد؛ منتها این مظاهر، ظهورات علم حق – تبارک و تعالی – هستند.

[1] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۳ – طلب کردن امت عیسی علیه‌السلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست؟  مولوی در ادامه می فرماید:
شرح این را گفتمی من از مری / لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز / گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا / کز بریدن تیغ را نبود حیا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف / تا که کژخوانی نخواند برخلاف
[2] قرآن کریم، سوره النساء، آیه 1 : « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ؛ ای مردم! بترسید از پروردگارتان، آن که شما را از «نفس واحدی» بیافرید و از آن یک همسر و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد و بترسید از آن خدایی که با سوگند به نام او از یکدیگر چیزی می خواهید و زنهار از خویشاوندان مبرید هر آینه خدا مراقب شماست. »