یکم
تاریخچه
تنویر/روشنگری
بخش اول
بخش اول
تنویر/روشنگری (به
فرانسه Le siècle des
Lumières[1](" عصر منور الفکران/روشن
رایان") به آلمانی Die Aufklärung) طی سده های هفدهم و هجدهم اروپا را درنوردید. روشنگری با آرائی نو درباره خدا، عقل، طبیعت و
بشر دیدگاهی ارائه کرد که پذیرشی فراگیر یافت و محرک تحولاتی انقلابی در هنر،
فلسفه و سیاست شد. مهم ترین اصل در اندیشه
روشنگری استفاده از عقل و بزرگداشت آن بود؛ نیروئی که انسان به یاری آن جهان فهمد
و شرایط خویش بهبود دهد. اهداف انسان
عاقل/خردمند کسب دانش، آزادی و سعادت شمرده می شد.
روشنگری هم نهضت بود و هم حالتی فکری.
این لفظ نمایانگر مرحله ای در تاریخ فکری اروپاست ولی در عین حال وسیله ای
است برای شرح برنامه اصلاحاتی که نویسندگان، فیلسوفان و دانشمندان متنفذ فرانسوی ،
معروف به "روشنگرا/فیلوزوف" الهام بخش شان ایمان مشترک به امکان تحقق
دنیائی بهتر بود. اهمیت ویژه روشنگری در
آمیزش اصول خود با عمل گرائی است.
در ارتباط با خصیصه/سرشت و دستاوردهای
روشنگری دو مکتب فکری متعارف/سنتی وجود دارد.
اولی روشنگری را قلمرو نخبگانی متمرکز بر پاریس و عمدتا نهضتی فرانسوی می
بیند، در حالی که دومی آنرا پدیده ای بین المللی می شناسد که به شمار کشورهائی که
از آن تأثیر پذیرفتند وجوه متفاوت دارد. گرچه
بیشتر شارحان گرایش شان به دومی است، با توجه به نبوغ شماری از فیلوزوف ها و همراهان
شان تأکید بر فرانسه بیراه نیست. بر خلاف دیگر نامهائی که مورخان بکار می برند
"روشنگری" مورد علاقه و استفاده کسانی بود که به قدرت ذهن در آزاد سازی
و اصلاح اعتقاد داشتند.
معنای روشنگری
برنار لو بوویه دو فونته نل،[2]دانشمند و
ادیب فرانسوی با خوش بینی در مورد قرن جدید می نویسد "که روز بروز روشن رای
تر می شود تا بدانجا که در مقام مقایسه کلیه قرون ماضی در تاریکی افتند". امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، در سال 1784 با مرور این تجربه، رهائی از خرافات
و جهل را خصیصه بنیادی روشنگری شمرد.
پیش از مرگ کانت در 1804 ایده آلیست های رومانتیک به روح عصر روشن رایان پشت
پا زده، اعتماد روشن رائی به حس تشخیص خوب و بد با دیکتاتوری و ترور انقلابی [
فرانسه] به سُخره گرفته شده و عقل گرائی
اش را نکوهیده خود بینانه یا بکلی غیر انسانی خوانده بودند. با این همه بخش اعظم فحوای روشنگری در
لیبرالیسم، تساهل و احترام به قانون در جوامع اروپائی و دیگر جوامع غربی دوام
آورده است. بنابراین هیچ خاتمه ناگهانی یا
وارونگی در ارزش های روشنگری نبوده است.
شروع روشنگری هم ناگهانی نبوده است. آگاهی
ها و تبلیغات فیلوزوف ها باعث شده مورخان جایگاه روشنگری را در قرن هجدهم یا بین دو
انقلاب – انگلستان 9-1688 و فرانسه 1789 – بدانند، هرچند تکوین آنرا باید در
اومانیسم رنسانس پی گرفت که مشوق علاقه عالمانه به متون و ارزش های یونان و رم
باستان باستان/کلاسیک شد. روشنگری با روش
های تکمیلی انقلاب علمی[3]: عقلانی و تجربی
شکل گرفت. نوجوانی اش به دو دهه پیش و پس
از 1700 بر می گردد، وقتی نویسندگانی چون جاناتان سوئیفت بمنظور تأثیر گذاری بر روشنفکران
دنیوی/علمانی/عالمی/سکولار زاده افزایش
رفاه، سواد و انتشارات به استفاده از "توپخانه واژگان" می پرداخت. هر زمان که خرد و تحقیق می توانست اقتدار/مرجعیت
سنتی را به چالش کشد آراء و اعتقادات آزمایش می شد.
خاستگاه های اندیشه روشنگری
در فرهنگ جهان وطنی، این تفوق زبان فرانسه بود که فرانسویان قرن هفدهم را قادر
ساخت پایه های تعالی فرهنگی را بگذارند و مشوق فیلوزوف ها شد تا مبدل به معلمان
اروپای قرن هجدهم گردند. اندیشه قلمرو
فلسفی برتر از علائق فرقه ای یا ملی
انتقال آراء را تسهیل کرد. دنی دیدرو
دانشنامه نگار به دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی نوشت "از اینکه همچون شما شهروند
شهر بزرگ جهانم بخود می بالم."
ادوارد گیبون می نویسد "فیلسوف می تواند اروپا را جمهوری بزرگی بیند
که شهروندان گوناگونش تقریبا به یک سطح از ادب و تهذیب رسیده اند. این سخن بزرگانه از مولف تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری
رم[4] (88-1776) یاد
آور/ متذکر خاستگاه مشترک این ادب و تهذیب، علم و اطلاع از متون و منابع یونان و
رم باستان است.
دانشمندان روشنگری میراث مشترک، مسیحی و در عین حال کلاسیک/یونان و رم باستانی
را تصدیق می کردند. در رد، یا دست کم باز
تفسیر یکی و تخریب دیگری، از اعتماد کسانی برخوردار بودند که باور داشتند آقا و ارباب
سرنوشت خویش اند. با عالم کلاسیک احساس
قرابت کرده دستاوردهای یونانیان را – که وجود نظم در طبیعت و اصل حاکم بر آن، ذهن
استدلالی، را کشف کردند – و کارهای بزرگ رومیان را که ضمن پذیرش فرهنگ یونانی نظم
و سبک تازه ای ابداع کردند، تکریم می کردند؛ بخش اعظم قوانین مدنی و کلیسا برپایه
قوانین آنان گزارده شد. متفکران روشنگری آکنده
از آراء و زبان یونان و رم باستان بودند و در عین حال اعتقادات دینی آنها را
نداشتند. برخی متفکران روشنگری جایگزین دین
مسیح را در علم و شماری در نوعی نئو پیگانیسم/کافرکیشی نو[5] یافتند و
وجه مشخصه شان اینکه اخلاقی می خواستند که بجای دین مبتنی بر عقل باشد.
نقش علم و ریاضی
جان دان، شاعر انگلیسی، می نویسد "فلسفه نو همه را به شک می اندازد." شعر و نمایشنامه[6] های اوائل
قرن هفدهم مالامال از عبارات سردرگمی و حیرت
در باره گیتی، خدا و مردم (انسان) است. در
حالی که نجوم نوین خورشید مرکز[7] کوپرنیک و
گالیله پذیرفته می شد ارکان ارتباط وثیق/استوار میان دین، اخلاق و طرح مرسوم/سنتی
از طبیعت به لرزه در آمد.
در این روند ریاضیات جایگاه محوری را به خود اختصاص داد. به قول فیلسوف فرانسوی رنه دکارت ریاضیات "علمی
است عام که باید تمام دانستنی ها درباره مقدار و اندازه را بشکل مستقل از هرگونه موضوع
خاص توضیح دهد." ریاضیات ریاضی دانان را آن نیرو داد که پلی روی شکاف
های میان حدس و یقین معقول زنند: بدین ترتیب بود که اختر شناس آلمانی یوهان/یوهانس
کپلر[8] از پژوهش
خود در مقاطع مخروطی[9]
به قوانین حرکت سیارات موسوم به قوانین کپلر[10] رسید. وقتی فونته نل در مورد دکارت می نویسد:
"گاه باشد که مردی لحن سده ای تعین کند،" تنها ریاضیات او را در نگر
نداشت. منظور بیشتر اسلوب و فلسفه ای بود
که از کاربرد استدلال ریاضی در گشودن رازهای جهان استنتاج کرد و مجموع آن مکتب
دکارت/کارتزینیسم[11]
با تأثیری چنان نافذ بود.
فیلسوف انگلیسی، فرانسیس بیکن[12]، که در
نهایت مشخص شد در تأثیر گذاری همپای دکارت بوده مسیری متفاوت پیش گرفت. وی خواستار علمی نو مبتنی بر تجربه منظم و مشترک
و ثبت نظام مند نتایج بود. تنها زمانی می
توان قوانین عام/کلی وضع کرد که پژوهش داده های کافی در اختیار گذارده باشد؛ پس از
آن می توان با استدلال استقرائی[13] بدان صورت
که در "نو ارغنون"[14] (1620) شرح
داده به استنتاج از "فقرات و بالا رفتن تدریجی و بی وقفه به صورنب که در نهایت به جامع ترین اصول
انجامد" پرداخت. باید این اصول با
آزمایشهای بیشتر به محک تجربه خورده و اثبات شود.
روش بیکن می توانست به انباشت دانش انجامد.
در عین حال خود اصلاح گر هم بود.
درواقع در تأکید خود بر عمل از برخی جهات مدرن هم بود. مهم اینکه درحالی که انسان گرای متورع/پارسای
انگلیسی، سر تامس مور[15] اتوپیای
خود را سرزمینی دور دست قرار داده بود بیکن جایگاه آتلانتیس نوی (1627) خود را در
آینده قرار می داد. او می گفت دانایی/دانش
قدرت است. ممکن است اصل این گفته از
دیگران باشد اما همراه با این اعتقاد روشن بینانه بود که بشر بر طبیعت استیلا می
یابد. بدین ترتیب دو قطب تلاش علمی ،
عقلانی و تجربی، برقرار شد که انسان های روشن رای میان آن دو نقشه زمینه آینده
بهتر را ترسیم کردند.
در حالی که دکارت سلطه خویش بر آراء فرانسویان را حفظ کرد، آنسوی کانال [مانش][16]سِر اسحاق
نیوتن، اعجوبه ریاضی و آزمایش گری کاردان و منظم در حال قد علم کردن برابر وی
بعنوان چالشی بزرگ بود. کتاب وی اصولِ ریاضی
فلسفه طبیعی[17]
که معمولا به اختصار پرینسیپیا خوانده می شود از لحاظ اعتبار و تأثیر بر حقیقت
جوئی قرن هفدهم همطراز گفتار در روش[18] دکارت است.
نیوتن بکلی از دکارت جدا نشد و به ایده
بنیادی وی که جهان را به چشم یک ماشین می دید وفادار ماند. اما ماشین نیوتن طبق مجموعه ای از قوانین کار می
کرد و لب کلامش آن بود که اصل جاذبه در همه جا حاضر و موثر است. اینک بار اثبات بر دوش پیروان مکتب دکارت افتاد
تا نشان دهند نه تنها مکانیک دکارتی[19]شان توضیح
درست تری از جهان می دهد بلکه روش شان درست تر است.
ریاضی دان هلندی ، کریستین هویگنس،[20] از شاگردان
وفادار دکارت نخستین نظریه قابل دفاع در باره نیروی گریز از مرکز را وضع کرد. او تصدیق می کرد فرض نیوتن در مورد نیروی جاذبه
میان اعضای منظومه شمسی را نتیجه گیری های درستش از آن توجیه می کند اما تا آنجا پیش
نمی رفت که بپذیرد نیروی جاذبه بر هر جفت از ذرات، صرفنظر از اینکه تا چه حد ریز
باشند، تأثیر می گذارد. بنظر هویگنس
استنباط نیوتن از جاذبه بعنوان ویژگی/خصلت ذاتی ماده جسمانی[21]چرند بود و
بسیار کسان دیگر با این نظر هویگنس همداستان شدند که نیوتن به کیفیات "باطنی/خفیه"[22] قرون وسطی
رجعت می کند.
اما به مرور مردم کار نیوتن را دریافتند.
در سال 1732پییر لوئی دو موپرتویس[23]با حمایت از
حق نیوتن در استفاده از اصلی که هنوز منشأ آن ناشناخته بود پیروان مکتب دکارت را
به موضع تدافعی راند. ولتر در سال 1734 در
نامه های فلسفی[24]
خویش نیوتن را "ویرانگر نظام دکارت" معرفی کرد. اعتبار وی مسئله را حل و
فصل کرد.
استفاده موفقیت آمیز از فیزیک نیوتن
در زمینه های مختلف درستی آن را اثبات کرد.
بازگشت دنباله دار هالی بدقت پیش بینی شد.
ابداع ترازوی فنری[25] توسط شارل
آگوستین دو کولن[26]
ثابت کرد قانون مجذور معکوس نیوتن[27] در جذب
الکترومغناطیسی صادق است. مکتب دکارت
طبیعت را تا سطح مجموعه ای از عادات در دنیای قواعد تقلیل می داد؛ درحالی که نگرش
جدید به رویدادها و اوضاع و احوال هم توجه می کرد. مشاهده و تجربه نشان داد طبیعت نامنظم و پیش بینی ناپذیر است-
کلافی سر در گم از نیروهای متعارض.
در نظریه کلاسیک فرض بر این بود که همه افراد بشر از عقل برخوردارند و قوانین
آن تغییر نا پذیرند. اما در اروپای دوره
روشنگری سرخوردگی فزاینده ای نسبت به سیستم ها وجود داشت. خلاق ترین دانشمندان انگیزه کافی برای اکتشاف در
خط مقدم علم یافتند: رابرت بویل[28]فیلسوف
طبیعی انگلیسی که از "فلسفه مکانیکی"[29]جانبداری می
کرد که عالم را ماشین/دستگاهی عظیم می دید که حرکت اجزاء آن باعث و بانی تمامی
پدیده های طبیعی است؛ ویلیام هاروی کاشف انگلیسی ماهیت واقعی گردش خون؛ و آنتونی فیلیپس
فان لیوونهوک [30]
میکروسکوپ ساز هلندی که قدرت مشاهده دقیق امکانش داد تا در 1674به مطالعه باکتری و
پروتوزوئرها [31]
نشیند. جدل فریقین (مدافعان نیوتن و دکارت)سازنده
بود زیرا هر دو روش عقلانی و تجربی برای پیشرفت ضرورت داشت.
نیوتوتن نزد کسانی که در ایجاد حال و
هوای روشنگری شریک بودند فوق العاده اهمیت داشت زیرا نظام جدید وی در عالمِ انواع
شک و تردید، یقین هائی ارائه می داد. این
اعتقاد رواج یافت که نیوتن یکبار و برای همیشه طرز کار جهان را شرح داده است. این تجربه گرای محتاط و متورع/پارسا بر ایده
بزرگ روشنگری نقش نبوغ زد: این ایده که افراد بشر، با هدایت چراغ عقل می توانند
تمامی پدیده های طبیعی را توضیح دهند و دست بکار پژوهش جایگاه خویش در جهانی گردند
که دیگر مرموز نبود.
با این حال بسا که شخص در روشنگری
بیشتر از هم پاشیدگی بیند تا پیشرفت، یا فرو ریختن نظریه ها بجای اثبات
حقایق. این امر حتی در حیطه رو به رشد
علوم فیزیکی/طبیعی صدق می کرد. برای سنجش
حال و هوای عالمِ فکر و مد روز، اوضاع سالن/نمایشگاه[32] های فرانسه
و موسساتی چون انجمن سلطنتی[33] درک آنچه
بحران اذهان اروپائی در اواخر سده هجدهم را تشکیل می داد ضروری است.
در قلب این بحران وارسی انتقادی دین مسیح، مبنای آن در انجیل و مرجعیت متجلی
در کلیسا بود. در سال 1647 فیلسوف فرانسوی
پیر گاسندی/گسوندی[34] فلسفه ذریة/ذره
گرائی/اتمیستیِ[35]
مطرح در طبیعت امور لوکرتیوس[36] را احیا
کرد. گسوندی/گاسندی به تأکید مشیت الهی را
پشت سر اتم ها و فضاهای خالی مشرب فلسفی اپیکور می دید. نتیجه حتمی وارسی انتقادی بهم ریختن یقین و
قطعیت موجود بود، زیرا نگرش مسیحی به ایمان اشخاص یا اصول اخلاقی یا حتی تاریخ
محدود نبوده شامل کل ماهیت عالم خدا می شد.
این تأثیر پژوهش علمی را باید در زمینه گسترده تر انقلاب فکری بر
رسید. در آن روزگار انواع متفاوت دانش بوضوح
از یکدیگر متمایز نبود، زیرا بر خلاف عصر تخصص امروزین، نظام ها و واژگان مختص به خود نداشتند.
تأثیر لاک
نوشته های فیلسوف انگلیسی جان لاک طیف گسترده علائق/شئون/اموری[37] را که
فرهیختگان/مهذبان می توانند بدان پردازند و ارزش نتیجه: تمییز، دانائی/موشکافی و
ابتکار را فاش می کند. خاطرات سفرش در
فرانسه [38](9-1675) آکنده
از/مزین به ملاحظاتی است در گیاه شناسی، جانور شناسی، پزشکی، آب و هوا، همه نوع
ابزار، آمار و ارقام، بویژه در ارتباط با قیمت ها و مالیات. درآمدی گویا به روشنگری که در آن همواره ممکن/عملی
به اهمیت ذهنی/مٍثالی است و علوم طبیعی می تواند مهم تر از ما بعد الطبیعه باشد.
لاک سال های بین 1683 تا را 1689 را در گریز از سلطنت گرائی افراطی به
پناهندگی در هلند گذرانید. در آنجا با
دیگر ادبای تبعیدی که در بیزاری از سیاست های دینی لوئی چهاردهم که اوج آن ابطال فرمان نانت [39] (در 1685)
و فرار بیش از 200.000 هوگنوت از فرانسه بود، با یکدیگر متحد شده بودند. در این
دوران لاک مقاله در تساهل[40] را نوشت
(1689). همزمانی/تقارن سرکوب هوگنوت ها با
انقلاب سال 9-1688 انگلستان در جامعه ای که بردباری خود را فرو گذرده بود بحثی را
دامن زد که ثمراتی متقابل داشت. مترقی[41] ها پذیرای
این فکر لاک شدند که حاکمیت با مردم است و شاه، صرفا کارگزار آنان.
دومین رساله حکومت مدنی[42] (1690) لاک
توجیه نظری/تئوریک دیدگاه سلطنت تعاقدی/قراردادی بر مبنای توافقی ابطال پذیر میان
حاکم و محکوم (حکومت گر و حکومت پذیر) ارائه داد.
اما بیش از همه نوشته هایش در مورد تعلیم و تربیت، تساهل و اخلاقیات بود که
بالا ترین تأثیر را فیلوزوف ها گذارد که از دید شان نظریه های سیاسی لاک تنها می
توانست فایده دانشگاهی داشته باشد. لاک
نخستین کسی بود که فلسفه را تحقیق انتقادی محض دید که مسائل خاص خود را دارد ولی
در اساس مانند علوم دیگر است.
هدف روشن تحقیق در فهم بشر[43]
(1689) وی "پژوهش در دانش اصیل بشر و وسعت و قطعیت آن؛ همراه با مبانی و
درجات ایمان، عقیده و موافقت" بود.
از نظر لاک، ذهن مواد عقل و دانش را از تجربه می گیرد. بر خلاف این نظر دکارت که بشر می تواند افکار
ذاتی/فطری داشته باشد، نظام دانش لاک
متشکل از افکاری است که از طریق مشاهده اشیاء و موضوع های خارجی و تفکر در باره
شواهدی که حواس در اختیار می گذارد در ذهن نقش می بندد. از دید لاک ارزش های اخلاقی از احساس لذت و درد/الم
ناشی می شود و ذهن، آن تجاربی را که لذت بخش است رقم نیک زند. هیچ آراء ذاتی/فطری وجود ندارد؛ هیچ شرارت فطری
در کار نیست.
به هر روی لاک راهی را بروی پیروان خود گشود تا به نتایجی رسند که احتمالا
بسیار با مواضع استاد شان فاصله دارد. یکی
از آنان جرج بارکلی/برکلی[44]، اسقف
ایرلندی است که در رساله مبادی دانش بشر[45] (1710) خود
تأکید می کند هیچ دلیلی بر اینکه ماده فراتر از ایده آن در ذهن وجودی داشته باشد
در دست نیست. بیشتر فلاسفه پس از دکارت مسئله
دوگانگی ماده و ذهن را با اتخاذ موضعی ماتریالیستی/ماده گرایانه حل کردند، برکلی بر خلاف آنان که ذهن را حذف می کردند ماده را حذف
کرد و به همین علت به حال خود گذارده شد.
احتمالا لاک علمی تر از برکلی بود و قطعا بیش از وی هماهنگ با دغدغه های فکری
و عملی عصر. در بحث ارزش های اخلاقی
استدلال تازه ای به نفع تساهل ارائه کرد. می
گفت معتقدات، همچون دیگر تفاوت های بشری عمدتا ناشی از محیط اند. بنابراین نمی توان به این نتیجه رسید که بهبود
اخلاقی باید وظیفه جامعه باشد؟ کلام آخر
اینکه از آنجا که بی خردی انسان ها زاده افکار و آراء نادرستی است که با تعلیم و
تربیت غلط القاء شده نباید آموزش و پرورش مهم ترین دغدغه حکمرانان باشد؟ طرح این پرسش ها پیش درآمد برنامه روشنگری بود.
روشنگری آغازین
اگر لاک متنفذ ترین فیلسوف در بحث های داغ پایان قرن [46]هلند بشمار
آید پر کار ترین نویسنده و مربی فیلسوف فرانسوی پیر بل[47] بود که
ولتر "سر سلسله فیلسوفان شکّاک" اش خواند. همچنین می توان وی را سر حلقه دانشنامه نویسان
شمرد زیرا روزنامه نگار تر از یک فیلسوف و در علائق، اطلاعات و آراء گلچین کننده
از این جا و آنجا بود. عنوان اخبار جمهوری ادبیات[48] (7-1648) خود
گویای روش و آرمان این شیوه متعالی روزنامه نگاری است. فرهنگ تاریخی و انتقادی (1697) وی با استفاده از شیوه باور
پذیر مقالات زندگی نامه ای فریب ها و مغالطه های گذشته را هویدا می کرد. می گفت "مبانی شک کردن خود مشکوک اند؛
بنابراین باید وجوب شک کردن خود شک کنیم." بل علیرغم نداشتن معیاری درست برای
حقیقت یا نظامی برای سنجش شواهد با نفرتی که از جزمیات و بدگمانی که به مرجعیت داشت به وضعیت دانش در حال
حاضر اهمیت می داد.
نقش ماندگاری که در مبادلات فرهنگی عصر خود داشت نمایانگر اهمیت جمهوری هلند[49] در قرن
هفدهم است. ثروت حاصل از تجارت، دریانوردی
و سرمایه گذاری، توام با تساهل که یهودان سفاردی، پروتستان های فلاندر و دیگر
پناهندگان را در کنار کسانی که صرفا در طلب جامعه ای نسبتا باز بودند بدان سرزمین
جلب کرد، همگی دست بهم داده محیط مساعد منحصر بفردی برای خلاقیت هنری ادبی و
فعالیت اقتصادی ایجاد کرد. روح علمی بر
کشور مستولی شد. تلاش پیتر د هوگ[50] برای یافتن
شیوه های تازه به تصویر کشیدن نور، تلاش باروخ/بندیکت دو اسپینوزا[51] در جستجوی نظامی
عقلانی که جامع کل حقیقت روحانی باشد، استفاده آنتونی فیلیپس فان لیوونهوک از
میکروسکوپ برای آشکار کردن ذرات ناپیدا، تشریح کالبد انسان توسط هرمان بورهاف،[52] دقت یون
بلاو[53] در ترسیم
نقشه و هویگنس در ساخت ساعت پاندولی جدید، هر یک به تنهائی نمایانگر آن اشتیاق به
کشف است که هلند قرن هفدهم را در جایگاه کانونی بین رنسانس/نوزائی و روشنگری، با
برخی خصایل خلاقیت هر دو دوره قرار می دهد.
بنابراین درست و بجا بود که بیشتر نوشته هائی که به شکل گیری روشنگری کمک کرد
از چاپخانه های مهاجر هوگنوت، لوئی الزویر در آمستردام و لیدن در آید. اینها هیچگونه کمبود مطلب نداشتند. تنها معرفت نبود که در بازار مشترک فرهنگی که
در خدمت نیازهای کسانی بود که رهبر یا پیرو مدهای فرهنگی بودند بالید؛ آنچه به
همین اندازه اهمیت دارد، هر چند سنجش اش دشوار تر است تأثیر نسبی گرائی نو مبتنی
بر حقایق قابل مشاهده در باره جهانی بود که روز بروز گسترده تر می شد. هویگنس در مورد دکارت نوشته بود "اصولی را
که طبق آنها می توان هر آنچه را در طبیعت وجود دارد دریافت" جایگزین افکار و
آراء کهن ساخت.
مرتبط با این اعتماد به قدرتِ خرد، تعصب علیه دانش است که می تواند بحث را
تشویه/تحریف کند. ریاضی دان فرانسوی، بلز
پاسکال[54] نمونه بی
نقصی از این چهارچوب فکری عقلانی/خرد گرایانه مستعد خود اندیشی است. در فرانسه، هدف چهره های برجسته کلاسیک
گرائی/کلاسیسیزم[55]
رایج وضع قانون بود: برای زبان (نقش اصلی
توسط آکادمی فرانسه)، برای نقاشی (آنطور که در آثار نیکلا پوسن[56] آمده)، حتی
در مورد تئاتر، که نمایشنامه های آکنده از اوج احساس و تعارض محض آرمان و شخصیت ژان
راسین، از طریق ماندن در چارچوب کهن الگوهای یونانی خود تأثیر گذار شد.
روشنگری اسکاتلند
در 1762 ولتر به شیوه ای که مشخصا بر
انگیزنده است نوشت "امروز قواعد ذوق[57] همه هنرها،
از شعر حماسی گرفته تا باغبانی را، از اسکاتلند دریافت می کنیم." معاصران ادینبرو را "سرچشمه نبوغ" می
نامیدند": تلاقی اذهان، آراء و انتشارات در نیمه دوم قرن هجدهم در همین
اسکاتلند صورت گرفت. بنیامین فرانکلین در
خود زندگی نامه اش (1974) بخوبی روح حاکم بر اسکاتلند را شرح داده است:
"افراد خوش مشرب بندرت بدام [جدل] می
افتند، بجز حقوق دانان، دانشگاهیان، و انواع کسانی که در ادینبرو تربیت شده
باشند."
گرچه فرانسه و انگلستان تامین کننده منابع برخی از آرائی بودند که ادینبرو جذب کرد روشنگری اسکاتلند
همچون همتای فرانسوی خود از شخصیت های اشرافی بهره ای نگرفت. نیروهای محرک روشنگری اسکاتلند از یک سو مردم
آن خطه بودند که بنحوی چشمگیر خوب تربیت شده بودند (میراث دین پیرائی/اصلاحات
پروتستان در اسکاتلند) و در سوی دیگر، نبود آنچه به جامعه انگلیس فرم و جهت می داد
– پیشینه دراز و موسع از استخراج قدرت/اعتبار/مرجعیت
از نظام حقوق عرفی مبتنی بر سنت و سابقه.
همانطور که جان ناکس[58] رهبر دین
پیرائی اسکاتلند دریافت اسکاتلند نیازمند یافتن روش دیگری برای حل و فصل اختلافات
بود، راه حلی که از توسل به زور توسط بزرگترین گروه متنازع، یا سنت های انگلیسی
نظم و تقدم، بپرهیزد. اندیشه های روشنگری
در ادینبرو دستورالعملی برای رشد شد که با اندیشه های همنام خود در پاریس و لندن
متفاوت و مبتنی بر خرد، بحث و شواهد بود.
چند شخصیت در روشنگری اسکاتلند نقش بنیادی داشتند: با نگاهی به گذشته مهم ترین
آنها را فیلسوف دیوید هیوم، و اقتصاد دان آدام اسمیت می بینیم که همطراز هایشان در
آن روزگار تامس رید[59] و دوگالد
استوارت[60] بودند. اما روشنگری اسکاتلندی نه یک مکتب فلسفی واحد و
نه یک جنبش فکری منفرد بود. اما جنبش بودنش قطعی است: جنبش انگاره ها و مناظره
آنها. مردانی که به پرورش این انگاره ها و
بحث و جدل در آنها هنگام حضور در انجمن ها و خوردن و نوشیدن در میخانه های شهر قدیم
در ادینبرو پرداختند، در بسیاری جبهه ها نشاط و جنبشی ایجاد کردند.
این جنبش ذوق در معماری بود که در کار رابرت آدام و برادرش جیمز دیده می شود و
رابرت پلی فیر در وقت مناسب به پیگیری آن پرداخت؛ و در شعر و ادب، که برجستگانش
عبارتند از هیو بلر، دارنده نخستین کرسی استادی
فن بیان در دانشگاه ادینبرو و شعرایی چون جیمز تامسون، آلن رمزی، و رابرت برنز بی
همتا، و جان هوم نمایشنامه نویس. روشنگری
اسکاتلند در عین حال نهضتی در هنر بود، بویژه در هنر پرتره که آلن رمزی (پسر شاعر)
و هانری ریبورن[61]
به موازات پرتره سازانی چون جیمز تاسی،[62] برادر زاده
اش ویلیام تاسی و جان هنینگ[63] که در ساخت پرتره های ریز با موم و چسب چیره دست بودند.
در همین حد از اهمیت کسانی اند که تاثیراتی ماندگار و شکل دهنده بر علومی
چون ریاضی (کالین مک لورن[64])، پزشکی
(ویلیام کالن[65])،شیمی
(جوزف بلک[66])،
مهندسی (جیمز وات و تامس تلفورد[67])، و زمین
شناسی جیمز هاتون[68])
گذاردند.
پشت سر و محرک تمامی این فعالیت ها پیشرفت ها/تحولات فلسفه بود که گرچه به تعریف
مکتبی واحد نپرداخت زمینه ای برای تلاش های فکری فراهم کرد که مختص به روشنگری
اسکاتلندی بود. این تحولات چهار خصیصه
کلیدی داشت. نخستین آنها شک در اشکال
گوناگون عقل گرائی و تلاش های متفکرانی چون دکارت در فرانسه و گاتفرید ویلهلم لایبنیتس[69] در آلمان
برای یافتن روشی واحد یا مجموعه ای از قواعد عقلانیت بود که بتوان کل حقیقت را از
آن استنتاج کرد. دومی جایگاه مهمی بود که
برای دلالت های حس[70] و عاطفه/احساس[71] (بدان صورت
که در مکتب حس اخلاقی/تشخیص نیک و بد[72]" که
توسط ارل سوم شفتسبری و در "فلسفه عقل سلیم[73]" که
در قرن هجدهم در اسکاتلند شکل گرفت، آمده) قائل بودند. سومی گرایش به روش های تجربی در پژوهش بود. چهارمی که باعث و بانی همه اینهاست، در عنوان نخستین
و در نهایت مهم ترین اثر هیوم[74]، رساله در
طبیعت بشر (40-1739) یکی از دو مهمترین کتابهائی که در این دوره در آمد، جایگاهی
برجسته یافت. رویای هیوم که دیگران هم در
آن سهیم بودند این بود که علم به طبیعت بشر را بعنوان وسیله تشخیص عقاید درست از نادرست،
جایگزین توسل به اشکال عقل گرائی کند.
به گفته برخی روشنگری اسکاتلندی در 1740 آغاز شد اما در این گفته تاریخ انتشار
رساله هیوم که حاصل کار توان فرسای منظم وی در سالهای دهه 1730 است نادیده گرفته
می شود. نخستین دو جلد رساله 37 سال جلو
تر از دیگر اثر براستی بزرگ روشنگری اسکاتلند، پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل [75] اسمیت[76] منتشر شد. کتاب بسیار تأثیر گذار دیگر اثر سترگ فرانسیس
هاچسن، پژوهشی در منشأ آرا ما درباره زیبائی و فضیلت (1725)بود. هاچسن که استاد دانشگاه گلاسکو بود الهام بخش
عمده شاگرد خویش اسمیت و جانشین وی در اقتصاد، تامس راید بود.
عمده کانون فعالیت روشنگری اسکاتلندی شهر ادینبرو بود، اما این فعالیت بخشی از
یک پدیده وسیع تر اسکاتلندی بود که در گلاسکو و آبردین هم دست کمی از ادینبرو
نداشت. جدلی مردان ادینبرو، که فرانکلین بدانها
اشاره کرده مهارت های خود را بهبود می دادند – هنگام صرف یک بطر کِلِرِت، سر میز
شام در میخانه ای در اسکاتلند که در آن گرد می آمدند، در بسیاری از مقالات و
کتابهائی که چاپ می شد و در انجمن علمی که در آن دوران شکل می گرفت و از میان می
رفت. این انجمن ها در پی جوئی متفاوت و به
لحاظ فکری رو به پیشرفت بودند: از جمله، انجمن محترم ارتقاء علم کشاورزی در
اسکاتلند[77]
که در هشتم ژوئن 1723 تأسیس شد، و انجمن ارتقاء علم پزشکی[78] که در سال
1731 تشکیل شد و انجمن دانشجوئی در کنار آن که در سال 1734 شکل گرفت. نخستین جلد از مقالات منتشر شده انجمن ارتقاء
علوم پزشکی با عنوان مقالات و ملاحظات پزشکی[79]
در سال 1733 در آمد. آنچه از این هم بیشتر
نمایانگر روشنگری اسکاتلندی است فعالیت های انجمن فلسفه ادینبرو برای ارتقاء هنر،
علوم و بویژه علوم طبیعی[80] است که گستره
موضوعات، مقامات و همکارانش بخوبی در سه جلد مقالات و ملاحظات، طبیعی و ادبی[81]
که از سال 1754 به تناوب منتشر شد نشان داده شده است. هنری هوم، لرد کیمس بعدی[82] که به
انجمن نیروئی تازه داد، اولین از این مقالات ("در باره قوانین حرکت"[83]) را به
شیوه ای آغاز می کند که بیانیه گونه ای است در شرح فعالیت های انجمن: "هیچ
چیز بیش از گرایشی نحس که باعث می شود بدون توجه مکفی به حقایق و آزمایش به درک
اصول پردازیم فلسفه را سرگشته نساخته است."
اما یک صفحه بعد اندیشه ای مکمل را مطرح می کند: "اگر به استدلال در
مورد حقایق و تجارب/آزمایشات نپرداخته نتیجه ای از آنها نگیریم، تفاوتی با چوب زیر دیگ
ندارند."
انجمن در علاقه خویش به کسب جایگاهی در سپهر بین المللی در میانه دهه 1740
ولتر را به عضویت پذیرفت. در سال 1743
انجمن فلسفه امریکا با عزم بنیامین فرانکلین تأسیس شد. در گلاسکو و آبردین نیز انجمن های مشابهی تأسیس
شد.
تاریخ و اندیشه اجتماعی
نظم، پاکی و وضوح آرمان های کهن/سنتی بود. این آرمانها بر یزدان شناسی/الهیات
سنتی بدان صورت که آخرین استاد بزرگ آن، اسقف فرانسوی ژاک بنینی بوسوئه[84] نشان می
داد حکمروا بود. سیاست ملهم از کتاب مقدس[85]
و گفتار درباره تاریخ جهان[86]
وی نوعی جهان بینی و تاریخ مبتنی بر عهد عتیق ارائه می کرد. بوسوئه به وحدت علم
بعنوان شاخه های پر شمار حقیقت مسیحی اعتقاد داشت. منطق قوی و سبک آمرانه نگارشش بس نافذ
بود. با این همه وقتی محک تجربه نقص فرضیه
وی را نشان داد جامعیت نظام پیشنهادی اش چنان بود که باعث شد تمامی این نظریه ساقط
شود. بوسوئه ریچارد سایمون[87]
را در قصد رد آئین پروتستان از طریق خوانش تاریخی انجیل تشویق/دلگرم کرده بود، اما
با مشاهده نتیجه این خوانش به شدت تکان خورد.
خواه ناخواه علم تناقض های کتاب مقدس بر آفتاب افکند و پرسش هائی چگونگی
برخورد با انجیل پیش آمد: گر انجیل بعنوان تاریخ قابل اتکا نباشد تا چه حد مبنائی
درست برای الهیات تواند بود؟ در سال 1678
انتشار آثار شمعون/سایمون ممنوع شد هرچند چاپخانه های هلند ضامن انتشار شان
شدند. هیچگونه ممیزی/سانسور نمی توانست سد
راه پیشرفت روش تاریخی[88]
شود که در تلاش فراگیر حقیقت جوئی جایگاهی برای خود دست و پا کرده بود. با ادوارد گیبون، ژان مَبیون[89] و لوئی تیمون[90] مورخان در
استفاده از شواهد دقیق و زبردست شدند. گیبون
که شاید در نام آوری سرآمد این سه باشد اولین جلد انحطاط و سقوط امپراطوری رم
را در فوریه 1776 در قطع ربعی منتشر کرد و آخرین سطور آن در 1787 نگاشته شد. نیمه نخست کتاب دوره ای سیصد ساله تا پایان
امپراتوری رم غربی در حدود سال 400 میلادی را پوشش می دهد. در نیمه دوم تاریخ قریب به هزار سال فشرده شده
است. با این همه به لطف نگاه به امپراتوری
رم بعنوان موجودیتی واحد در طول تاریخ دراز و متنوع/مختلفِ آن کتابی است منسجم. گیبون با توصیف انحراف مداوم امپراتوری از آن آزادی
سیاسی و حتی آزادی فکری که وی در متون کهن/کلاسیک یافته بود به روایت خویش پیوستگی
بیشتری می دهد. فساد مادی که محرک علاقه
اش به رم شد معلول و نماد انحطاط اخلاقی بود.
پیگفتار فصول توصیفگر رم قرون وسطی/سده های میانه درجاتی از امیدواری نسبت
به خاتمه انحطاط طولانی و چشم انداز تجدید آزادی فکری بشر ایجاد می کند.
دفاع از آزادی فکری بخش مهمی از غرض/غایت/هدف گیبون بعنوان یک مورخ است. وقتی در اواخر کتاب خود می گوید "پیروزی وحشیگری/بربریت
و دین را شرح داده ام"، نظر خویش در مورد علل انحطاط عالم یونانی-رمی را به
ایجاز مطرح می کند. اما پرسش دیگر این است
که آیا تغییرات صورت گرفته را باید پیشرفت بحساب آورد یا پسرفت. گیبون که در مقام یک "فیلسوف" میانه
قرن هجدهم می نوشت این روند را پسرفت می شمرد و این دیدگاهش اهمیت ابدی دارد. در حیات و ممات مورد حمله و تمسخر کسانی قرار
گرفت که می ترسیدند شکاکیت او نسبت به اعتقاد/ایمان تشکیلات موجود را بلرزه در
آورد. وقتی امور فرا طبیعی را به طعن و
سخره می گرفت مهم ترین هدفش استقرار این اصل بود که ادیان را باید از مقوله تجارب
بشر شمرد.
یکی از مشخصه های فیلوزوف ها این اعتقاد بود که تحول تاریخ به علم از این روست
که از روش فلسفی استفاده می کند. تاریخ در
عین حال در معرض تعصب ماده گرایانه بود و از همین روست که صرفنظر از علم تک تکِ
نویسندگانی چون هیوم، روشنگری از برخی جهات در برابر بصیرت/بینش های نو نسبت به
افراد بشر – مثل نظرات اتین بونو دو کندیاک [91]که معتقد
بود می توان انسان ها را بخاطر خیر خودشان شکل داد – و پژوهش بیشتر در گذشته – که
از نظر کلود آدرین هلوسیوس[92] چیزی جز
تقدیس بی ارزش قوانین و رسوم باستان نیست، آسیب پذیر بود.
در سال 1703 سرباز و نویسنده فرانسوی بارون دو لا هونتان[93] ایده
"وحشی شریف[94]"
را مطرح کرد، کسی که در پرتو دین طبیعی[95] (یعنی دینی
که طبیعت ارزانی داشته یا بر او مکشوف
کرده) روزگار به اخلاق می گذراند. اما
بطور نسبی، خصیصه خدادادِ بی همتای ارزشهای
اروپائی مورد چون و چرا قرار گرفت؛ زجر و
آزار هوگنوت ها و یانسنیست ها (پیروان متاله/یزدان شناس آگوستینی هلندی، کورنلیوس
یانسن[96]) نمونه ای
ناپسند از این دست است. نگارش سفرنامه های
خیالی[97] بینش ها و
موازین ارجاع تازه ای ارزانی فیلسوفان داشت.
همانطور که اسقف فنلون[98] در تلماک (ماجراهای
تلماخوس)[99]
(1699) نشان داد، مردم جمهوری خیالی وی، سالنته، به کشاورزی می پردازند و
فرمانروا، که جنگ را محکوم می کند در پی افزایش ثروت جمهوری است- چکامه ای
خیالی/مثالی در خدمت خرده گیری از نهاد های روز.
قرار گرفتن یک اسقف و نجیب زاده ای احساساتی در میان خداوندان روشنگری پدیده
ای بعید است. اما خوانندگان آثار وی با
دیدگاههائی در باره الزام ها و حقوق اتباع روبرو شدند که بوضوح پیش درآمد جهانی گرائی[100] اش بدان
صورت است که در گفتگوهای مردگان[101] آورده:
"هر فرد بشکلی قیاس ناپذیر بیشتر مدیون نوع بشر و میهن اجدادی کلان بشریت است
تا سرزمینی که در آن به دنیا آمده."
عقل، طبیعت و مشیت/تدبیر
الهی
شناسائی روندهای فکری آسان تر از
تعریف دیدگاه های روشن رایانه است، حتی در جاهائی چون فرانسه، جریانی متمایز و
خودآگاه وجود داشت که در میانه قرن هجدهم خصوصیات حزبی یافته بود. می توان در استفاده رایج از برخی واژه های
دارای ارتباط تنگاتنگ این مکتب فکری چون عقل/خرد، طبیعت و تدبیر/مشیت سر نخ
ها/مفاتیحی بدست آورد. عقل که در آثار دکارت،
پاسکال و اسپینوزا معنائی روشن و قریب به تخصصی داشت تا حد عقل سلیم، همراه با فرض
های بشدت تحقیر آمیز در باره چیزهای نامعقول تنزل یافت. از دید ولتر معنای معقول کسی بود که به ترقی
اعتقاد داشته باشد: این فرد در "زمانه ای غریب و در میان اضدادی حیرت زا"
می زیست :"خرد/عقل در یک سو و پوچ ترین تعصب در سوی دیگر." در دوره پسا نیوتونی طبیعت مبدل به نظامی از
نیروهای فهم پذیر/روشن شد که بموازات کشف پیچیدگی های ماده و تنوع گونه های خاص
رشد و گسترش می یافت. این وضع به وحدت
وجود/همه خدائی[102] نویسنده
ایرلندی، جان تولاند[103] انجامید و در نظرش طبیعت
جانشین خدا شد؛ و به شک مطلق پزشک فرانسوی، ژولین دو لا متری[104] که در انسانِ
ماشین یا ساز و کار انسان[105] (1748)
این موضع را اختیار کرد که هیچ چیز درباره طبیعت یا علل آن دانسته نیست.
در انگلستان در آثار ارل سوم شفتسبری و دیوید هارتلی، طبیعت، علتِ اخلاق/سیرتِ
سلیم/حمیده/ درست و ایمان عقلانی شمرده شد. یکی از بهترین روحانیون، جوزف باتلر[106]، و مولف قیاس
دین (1736)[107]به سنجش
وحی در برابر طبیعت پرداخت و با اینکار تمایز پر درد سر ایندو را به شیوه ای کاملا
رضایت بخش برای کسانی از میان برد که در پی کسب این اطمینان بودند که خدا می تواند
بدون نقض اصول وجودی خویش در عالم فعال باشد.
سر آخر، برای ژان-ژاک روسو "طبیعت" – واژه ای که آنهمه مفید نظرات
مدافعان دین و ایمان عاری از قید و بند،[108] حامیان
اصول جهانروای قانون و حتی (در دستان طبیعت گرایان/فیزیوکراتها) آزادی کسب و
کار/لسه فر[109]
اقتصادی بود، طنین تازه ای یافت. وی در رساله در خاستگاه نابرابری[110](1755) می
نویسد: "نمی توان جز ایده چیزها، یا علت ساده طبیعی آنها، چیزی را آرزو کرد
یا از آن ترسید." در این دیدگاه طبیعت
مبدل به شرایط معصومیت اولیه شد که در آن انسان دست نخورده بود – نه کامل، بلکه آکنده
از فضائلی که عدم قید و بند را نشان می داد.
بموازات دیدگاه تازه نسبت به عالم فکر تازه ای رشد کرد، یک تدبیر/مشیتِ لطیف/کریم
که می شود بدان اطمینان کرد، چرا که به عیان در کار جهان است. نویسندگان بر آن شدند تا احساس خود از نیت خیر الهی را که در آفرینش نمایان است نشان دهند. از دید پدر پلوشه[111]حیوانات
اهلی/الیف/دست آموز[112] صرفا رام
و سر براه نمی شوند بلکه از روی طبع انسان ها را دوست دارند. ولتر، به همین درجه از بی وجهی[113]در باره
رشته کوهها گوید" سلسله ای از آبرو های بهم پیوسته که با شکافها/دهانه های
خود به رودخانه ها و شعب دریاها فضای مورد نیاز برای آبیاری زمین را می
دهند." انگاره مشیت/تدبیر الهی می
توانست به چنان سطحی از عُجب/ خود بینی ابلهانه[114]تنزل کند
که خود ولتر به استتهزاء گرفته بود و سموئیل تیلور کلریج[115] بطرزی
بیاد ماندنی علیه آن قیام کرد – بویژه در رد این انگاره که عالم تنها تماشاگه
بزرگی است عرضه پیام الهی را. این شاعر
انگلیسی می نویسد ایمان " نمی تواند به لحاظ عقلی بارز تر شود بدون اینکه از جهت
اخلاقی تضعیف گردد؛ بدون تعارض یافتن با غایت خود در قربانی کردن زندگی ایمانی در
برابر ساز و کار بی عاطفه آن تصدیق که چون ناگزیر است و نه از سر انتخاب آن را
ارزشی نیست."[116] بنظر می رسد روشنگری بذر فروپاشی خود را بهمراه
داشت.
یافته های زمین شناسان هم در ایجاد این بی ثباتی/اغتشاش/آشوب فکری به همین
اندازه موثر بود. ژان اتین گیتا[117] به این
نتیجه رسید که شواهد فسیلی یافته شده در تپه های آتشفشانی پوئی دو دُم[118]در جنوب
صفحات مرکزی فرانسه با جدول زمانی [119] عهد عتیق
نمی خواند. خواه زمین شناسان، چون کنت دو
بوفون[120]
نوعی زندگی برای ماده قائل شده و به حدس و گمان درباره زندگی بعنوان یک جریان/سیلان
بی شکل ثابت پرداختند، خواه نوعی تاریخ برای جهان فرض کردند که در درازنای زمانی
بس طولانی تکامل یافت، خدا را بعنوان عاملی ضروری از محاسبات خود کنار
گذاردند. برخی یزدان شناسان به سازش بر
آمدند، در حالی که دیگران این میدان را خالی کرده پی دنیای جداگانه ای از درک
شهودی برای توجیه ایمان گشتند. باتلر از وجدان،[121] صدای خدا،
گفت که با انسان به صحبت در می آید. وی به
تقبیح تعصب دینی که خصیصه مواعظ خستگی ناپذیر جان وسلی بود و پیام آن مواعظ که عشق خدا به انسان در وجود عیسی تجلی یافته،
می پرداخت. باتلر می گفت "ایمان راستین و زنده به خدا از معنای بخشش
تمامی گناهان گذشته و آزادی از تمامی گناهان فعلی تفکیک ناپذیر است." این آن آزادی نبود که روشنگرایان/فیلوزوف ها
درک می کردند، بلکه بر قلوب تأثیر گذارده زندگی ها را متحول می کرد.
در عین حال راه عقل برای الحاد علنی بارون دولباخ باز بود تا در منظومه
طبیعت[122]
(1770) خود اعلام کند هیچ غایت الهی وجود ندارد: "کل نمی تواند غایتی داشته
باشد زیرا بیرون از آن چیزی نیست که بدان گراید." هیوم، مولف گفتگوهایی درباره دین طبیعی[123]،
که پس از مرگش منتشر شد، رویکردی دیگر اختیار کرد. از نظر وی فکرِ معجزه عقل را زننده است؛ با این
حال به این قناعت کرد که دین را بصورت رازی سر بمهر باقی گذارد و درباره شک گرائی
مشکوک باشد و منکر امکان رسیدن بشر به دانش عینی گردد.
بسا که آنچه گفتیم بازی های فکری گروهی کوچک دیده شود. احتمالا اقلیتی ممتاز که حتی در میان تحصیل
کردگان اوقات فراغت نسبتا بیشتری داشتند فعالانه در این بحث ها شرکت کرده یا حتی
می توانستند استدلال ها را تعقیب کنند.
تأثیر با تأخیر صورت گرفت و یکسان هم نبود. در انگلستانِ دوران ساموئل جانسون استقلالی که روحانیون
انگلیکن از طریق کسب مالکیت مطلق اراضی بدست آوردند و رغبت/تمایل کلیسای مستقر به
تحمل الهیات عقلانی ضربه گیری به شکل کلیسای فراگیر/لیبرال/آزادی خواه[124] (Broad Church ) ایجاد کرد.
در کشورهای پروتستان معمولا انتقاد با هدف اصلاح ساختارهای موجود صورت می
گرفت: در این کشورها هم روشنگری دیندارانه در کار بود و هم بی دینانه.
در میان کشورهائی که بر آئین راست دینی/کاتولیک رومی بودند وضعیت فرانسه از
جهاتی بی همتا بود. حتی در آنجا آموزه های
راست دینانه/کاتولیک در موسساتی چون سوربن راسخ و استوار ماند؛ گرچه برخی اسقف ها
دنیوی بودند دیگران سختکوش و وظیفه شناس باقی ماندند، صومعه ها به تباهی رفت اما
دیر نشینی زنده ماند و طبیبان دل/روح (کشیشان بخش[125]) بخوبی
تعلم دیده بودند. یزدان شناسی/الهیات نیز
به بوته اجمال نیفتاد: در سال 1770 ناشران فرانسوی 70 کتاب در دفاع از دین در
آوردند. البته فیلوزوف های برخوردار از
استعداد امکانات برگزاری مبارزات مستمر ضامن آن بودند که مسئله دین همواره در صدر
برنامه ها باقی ماند. در عین حال بازار
آماده ای برای نویسندگانی وجود داشت که می کوشیدند روشهای عقلانی و تجربی را در
کار علم طبیعت بشر هیوم کنند.
انسان و جامعه
سرآمد همه این دست نویسندگان مونتسکیو[126] بود. ریاستش بر پارلمان بوردو، پشتیبان نگارش متونی
عالمانه در عین اصابت رأی در مورد انسان ها و مسائل شد. در نامه های ایرانی[127](1721) از مکاتبات
خیالی فردی ایرانی که به فرانسه سفر کرده برای استهزای کلیسا (برهبری آن "جادو"، پاپ) و جامعه ای
که بنظر می رسید چنان متقلبانه بر آن اعمال نفوذ می کند، استفاده برد. شاهکارش روح القوانین ظرف هجده ماه پس از
نخستین انتشار 22 بار تجدید چاپ شد. در
نظر این حقوقدان دارای ذهن تاریخی قوانین نه قواعدی انتزاعی بلکه روابط ضروری بر
گرفته از طبیعت است. وی با پذیرش تام و
تمام روانشناسی حسی لاک خط فیلسوف ایتالیایی جوانی باتیستا ویکو،[128]مولف مبتکر
علم نو[129]
(1725) را پی گرفته به این نتیجه رسید که ارزش های بشری محصول تطور یابنده خود
اجتماع اند. در میان عوامل اجتماعی از اقلیم،
دین، قوانین، اصول حکومت، سرمشق گذشته و اعمال و رفتار اجتماعی نام برده نتیجه می
گیرد که از این عوامل روحی کلی شکل می گیرد.
اهتمام مونتسکیو به علم بعنوان یکی از عوامل شکل دهنده به دانش یکی از خصیصه
های روشنگری است. همانطور که تنها کسی
نبود که تمایلات انگلیسی دوستانه داشت، گرچه این مانع از آن نشد که به غلط قانون
اساسی آن کشور را مبتنی بر تفکیک قوا بداند.
این فکر که حریت/آزادگی تنها در آن نظام حکومتی محقق می شود که قوانین اش
توسط مقننه ای منتخب مردم تصویب شده توسط قوه مجریه مستقل به مورد اجرا گذارده شود
و ضامن اجرایش قوه قضائیه مستقل باشد بیشر در عالم جدید/نیمکره غربی/آمریکا تأثیر
گذار بود تا در قاره کهن. نظریه های وی بازتاب
دیدگاه نیوتونی توازن ثابت قوا و تحت تأثیر برداشتش از حکومت فرانسه بود که از دید
وی روز بروز خودکامه تر و مرکز گرا تر می شد؛ از دید وی قوای مستقل به همان اندازه
که حفاظی در برابر استبداد بود ابزار پیشرفت هم بحساب می آمد.
محافظه کاری سیاسی وی متعلق به دنیائی بود متفاوت از دنیای نسل جوان تر روشن
گرایان/فیلوزوف ها، که از دید آنان رأس همه موانع پیشرفت امتیازات [گروهی اندک]
بود؛ آنها به "یکه سالاری[130] روشن
رای" و رسالت مهندسی اجتماعی او باور داشتند. احتمالا مثل هلوسیوس از آن بیم داشتند که
نظریاتش اشرافیت را خوش آید. هلوسیوس – سرمایه
دار، متفلسف و مولف کتاب تأثیر گذار در ذهن[131] (1758) – منادی
نفع شخصی روشن رایانه به شیوه ای شد که در نظریه اقتصادی طبیعت گرایان/فیزیوکراتها
بازتاب یافت و استدلالش این بود وقتی فردی پی نفع/خیر شخصی خویش گیرد در واقع به
خیر کلی/جمع کمک می کند. قوانینی که بشر
وضع کرده باید طوری تغییر کند که سودمند تر باشد.
در این پیشنهاد وی که اخلاق تجربی به همان صورت فیزیک تجربی ساخته شود روح
روشنگری بخوبی رسانده می شود. برخلاف وی،
مونتسکیو، که اهتمام ویژه اش قداست قوانین بشری است مسئله رفتار صحیح را از نوع وفق
دادن با اوضاع و احوال می دید. کار عقل ایجاد
وفاق میان قوانین بشر با قوانین طبیعت (نظام عدالتی که بجای جامعه از طبیعت گرفته
می شود)است. در حالی که ماهیت واقع
گرایانه پژوهش او باعث دلگرمی کسانی می شد به قدرت عقل در حل مسائل بشر اعتماد می
کردند، تلاش تغییر بعهده کسانی ماند که روشنگری را به شکلی ایجابی/عملی تر می
دیدند.
فرانسوا ماری آروئه که نام مستعار ولتر[132] گزید و
روزگاری شاگرد یسوعیان در مدرسه مشهورشان لوئی بزرگ بود و آموزش سیاسی اش 11 ماه
حبس در پاستیل بود، بیش از هر کس دیگر مرادف روشنگری شده است. تضاد میان عدالت مستبدانه که تجسمش به بند
کشیدن بی محاکمه بخاطر توهین یه یک اشراف زاده و جامعه آزادی که متعاقب این حبس با
زندگی در انگلستان از آن برخوردار شد، موجب التزام عمرانه اش به موازین و اصول
عقل، آزادی، عدالت و تساهل شد. گاه نقش
مشاور شاهان را بازی می کرد (مهم تر از همه فردریک دوم، شاه پروس) اما دریافت که
نقد آسان تر از کوشش در تغییر موسسات و قوانین است.
او هم چون دیگر روشنگرایانی که تحت حکومت نظامی می زیستند که فرصت سیاسی را از
مردم دریغ می کرد سیاسی/سیاست ورز/سیاستمدار نبود. همانطور که به معنای واقعی کلمه فیلسوف نبود، بدان
شکل که می توان لاک، هیوم و حتی مونتسکیو را فیلسوف شمرد. اهمیت وی بیشتر بعنوان وکیل مدافعی در دادگاه
افکار عمومی بود. دفاع از اصلاح قوانین
مندرس و مبارزه با خرافات را با اقتدار و حرارت انجام می داد، بویژه در فرهنگ
فلسفی[133]
(1764). ولتر با قضاوت دقیق روی حساسیت
های خواننده کار می کرد. به نوشته وی
"مفید ترین کتابها آنهائی است که نیمی از آنها سهم خوانندگان باشد، خوانندگان
به بسط فکری می پردازند که نویسنده ایده بنیادی آنها را ارائه کرده
است." این توانائی را داشت که یک
ماجرا را – اعدام های دریا دار بینگ[134] (1757) چون نتوانسته بود در جنگ پیروز شود؛ ژان کالاس[135]، ظاهرا به
این علت که هوگنوت بود (1762)؛ و اعدام شوالیه
د لا بار[136]،
پس از شکنجه، بخاطر کفر بخاطر کفر گوئی ادعائی (1766) –به سطحی برساند که نمونه
بیداد های زاده گوش ندادن به ندای خرد، یا ناتوانی در اینکار بخاطر تبعیت از
قوانین کهنه باشد. در ساده دل[137] (1759) به
طرح جدل دکتر پنگلاس خوشبین (تصویری تمسخر آمیز از لایبنیتس) که تأکید دارد دنیای
ما "بهترین عالمِ ممکن است، و مارتین که به واقعیت شر اعتقاد دارد، به شیوه
ای می پردازد که مسائل را برجسته می کند و امروز هم همان اهمیت را دارد که روزگار
انتشارش.
ولتر مبارزات خود را از پایگاهی گرم و نرم در ملک وسیع خود در فرنی انجام می
داد. آنقدر خودپسند بود که از مجسمه خود
به عنوان یک شیر ادبی و قهرمان آزادی لذت ببرد.
گاه کینه جو می شد و اغلب آراء مخالف را تحمل نمی کرد. در بی میلی اش نسبت اجرای افکارش یا در نظر
گرفتن نتایج عملی آنها و در بی توجهی اشرافی اش به دغدغه های مالی مردم عادی نمونه
ای است از نقصی که می توان به فیلوزوف ها داد و آنچه این اتهام را سنگین تر می کند
خرده گیری های بسیار شان از دیگران است. وی سخی/بخشنده بود، بویژه در بذل انرژی فکری، در
خشمی که در غریو جنگی اش "این ننگ بزدائیم"[138]( منظورش
از ننگ، تعصب/ عدم تسامح کلیسا بود)، و در وقتی که گام در راه در دفاع از افراد ستم دیده ای می گذارد
که گرفتاری شان را چون مصائب خود می دید.
چیز زیادی برای جایگزین کردن دینی که آنطور تقبیح می کرد نداشت و هیچ گزینه
دیگری مطرح نکرد. موفقیت بزرگش وا داشتن
مردم به اندیشه در مسائل مهم بود و در واقع معمولا پرسش هایش روشن تر از پاسخ
هاست.
دائرة المعارف
مارکی دو کندورسه،[139] ریاضی دان
و یکی از تند رو های گروه فیلوزوف های همفکر خود را "گروهی از مردان که بیشتر
در پی ترویج حقیقت اند تا کشف آن" نامید.
این روحیه زندگی بخش به آنسیکلوپدی/دائرة المعارف بود، مجموعه ای 35 جلدی
مشتمل بر دانش و اعتقادات عصر که می خواست به افکار عمومی شکل دهد. ژان لرون دالامبر[140]ریاضی دان که
در کنار دنی دیدرو ویراستاری دائرة المعارف را بر عهده داشت در مقدمه ای که بر
دائرة المعارف نوشت تاریخ را ثبت پیشرفت از طریق تعلم/یادگیری خوانده بود. صفحه عنوان آنسیکلوپدی نیت مولفان در بدست دادن
طرحی کلی از وضعیت فعلی دانش در مورد علوم، هنرها و پیشه ها را اعلام می کرد. در میان کمک کنندگان به دائرة المعارف پیشه
ورانی بودند که جزئیات مقالات فنی را در اختیار می گذاردند. آنچه در همه مقالات نفوذ داشت این بحث اخلاقی
دیدرو بود که: از راه دانش "فرزندانمان که بهتر از ما تعلیم دیده اند می
توانند در عین حال فاضل/شریف/پاکدامن/فرهومند تر و شاد/سعادتمند تر از ما
باشند." چنین منفعت گرائی[141]در ارتباطی
تنگاتنگ با طرفداری لاک از حفظ محیط زیست جنبه ای بود که دالامبر "روحیه
فلسفی" می نامید. اگر کار به همین جا
ختم می شد آنسیکلوپدی صرفا بخوبی فرهنگ جامع/سایکلوپدیای (1727) افرائیم چمبرز[142] می شد که
بنای برابری با آن را داشت. اما آنسیکلوپدی
مبدل به کتاب درسی اندیشمندان شد، عمدتا صاحب منصبان، متخصصان، مالداران
شهری/بورژوا ها و بویژه جوانان که چون دیدرو آنسیکلوپدی را ابزار تغییر شیوه تفکر
رایج می دانستند.
دیدرو در راه این آرمان مدتی در قلعه ونسن[143](1749)
زندانی ناچار به تحمل محکومیت و سوزاندن یکی از آثارش، اندیشه های فلسفی[144]
(1746) شد. در رسالت دنیاوی/عرفی/سکولار خود کم و کاستی
نداشت. بیشتر متفکران برجسته آن روزگار
دستش گرفتند. اختلاف نظر منتظر/مترقب بود اما
اتفاق نظر در اصول آنقدر بود که آنسیکلوپدی را تبدیل به انجیل نوی تجربه گرائی
علمی کند و اعتباری را که کتب مقدس فرو می گذاشت ارزانی اش دارد. افزون بر این آنسیکلوپدی مبدل به منبعی بی همتا
برای اصلاح طلبان شد. کاترین دوم[145]،
امپراتریس روسیه به مکاتبه با منتقد
آلمانی فردریک ملکویر گریم[146]پرداخت تا نظامی
برای آموزش و پرورش جوانان پیشنهاد کند. در
این مکاتبات می گوید " به تورق در آنسیکلوپدی می پردازد و بطور قطع همه گونه
اطلاعات را در مورد کارهائی که باید بکند یا نکند بدست از آن بدست می آورد.
ادامه دارد...
ادامه دارد...
[1] - Le siècle des
Lumières est un mouvement intellectuel lancé en Europe au XVIIIe siècle
(1715-1789), dont le but était de dépasser l'obscurantisme et de promouvoir les
connaissances. Des philosophes et des intellectuels
encourageaient la science par l’échange intellectuel, s’opposant à la
superstition, à l’intolérance et aux abus des Églises et des États. Le
terme de « Lumières » a été consacré par l'usage pour rassembler la diversité
des manifestations de cet ensemble d’objets, de courants de pensée ou de
sensibilité et d’acteurs historiques.
La glorieuse Révolution de
1688 peut en constituer le premier jalon1, mais pour l’historiographie
française, la période charnière qui correspond à la fin du règne de Louis XIV
(1643-1715) est comme sa gestation. La Révolution française en marque le déclin. Certains historiens, en fonction de leur objet
d'étude, privilégient une chronologie plus ou moins large (1670-1820).
Pour les arts plastiques, il
couvre la transition entre les périodes classique, rococo et néoclassique, et
pour la musique, celle de la musique baroque à la musique de la période
classique. L’expression provient d’emblée de son
utilisation massive par les contemporains.
Puis, le développement et
l’affirmation de l’histoire culturelle et sociale depuis les années 1970, a
favorisé l’usage d’une notion féconde qui permet de mener des recherches de
façon transversale et internationale tout en multipliant les objets d'étude et
en dépassant les cadres nationaux.
http://fr. wikipedia.
org/wiki/Si%C3%A8cle_des_Lumi%C3%A8res
[2] - Bernard Le Bovier de Fontenelle (11 February 1657 – 9 January
1757), also called Bernard Le Bouyer de Fontenelle, was a French author. Isaiah
Berlin said Fontenelle "was the most civilized man of his time, and indeed
of most times. "In 1935, the lunar
crater Fontenelle was named after him.
http://fr. wikipedia. org/wiki/Bernard_Le_Bouyer_de_Fontenelle
[3] - The scientific revolution was the emergence of modern science
during the early modern period, when developments in mathematics, physics,
astronomy, biology (including human anatomy) and chemistry transformed views of
society and nature. The scientific revolution began in Europe
towards the end of the Renaissance era and continued through the late 18th
century, influencing the intellectual social movement known as the
Enlightenment. While its dates are disputed, the publication
in 1543 of Nicolaus Copernicus's De revolutionibus orbium coelestium (On the
Revolutions of the Heavenly Spheres) is often cited as marking the beginning of
the scientific revolution, and its completion is attributed to the "grand
synthesis" of Newton's 1687 Principia.
By the end of the 18th century,
the scientific revolution had given way to the "Age of Reflection".
The concept of a scientific revolution taking place over an extended
period emerged in the eighteenth century in the work of Bailly, who saw a
two-stage process of sweeping away the old and establishing the new.
[4] - تاریخ انحطاط
و سقوط امپراطوری روم (به انگلیسی: The History of the Decline and
Fall of the Roman Empire) یا انحطاط و سقوط امپراطوری
روم کتابی تاریخی نوشته ادوارد گیبون تاریخ نگار انگلیسی است که به امپراتوری روم
از اواخر سده نخست میلادی تا سقوط امپراتوری روم شرقی می پردازد. کتاب در
شش جلد منتشر شده است. جلد نخست آن در ۱۷۷۶،[۱] جلدهای دوم و سوم در
۱۷۸۱، و جلدهای چهارم، پنجم و ششم در ۱۷۸۸–۱۷۸۹ منتشر شدند. این اثر
امپراتوری روم، اروپا، و کلیسای کاتولیک از سال ۹۸ تا ۱۵۹۰ میلادی پوشش می دهد و در
باره انحطاط امپراطوری روم در شرق و غرب بحث می کند. به سبب
عینیت اثر و استفاده بسیار از منابع اولیه، روش شناسی به کار گرفته شده در این اثر
در آن زمان مدلی برای تاریخ دانان بعدی شد و ادوارد گیبون به «نخستین تاریخ نگار
مدرن روم باستان» معروف شد.
این کتاب توسط چند مترجم
به فارسی نیز برگردانده شده است.
http://en. wikipedia. org/wiki/The_History_of_the_Decline_and_Fall_of_the_Roman_Empire
[5] - نئو پیگانیسم،
پاگانیسم مدرن یا پاگانیسم معاصر ،گروهی از جنبش های مذهبی معاصر و برخاسته از گونه
های مختلف اعتقادات کافر کیشانه در اروپای پیشا مدرن و امروزی است. به اعتقاد
برخی نئو پاگانیسم یکی از چهار جریان عمده فعال در دنیای امروز است. برخی نمی
پذیرند که نئو پیگانیسم جزو جریانهای امروزی باشد و دلیل شان را تفاوت های آشکار این
گروه ها با دیگر گروه های امروزی عنوان می کنند که باعث می شود سنتی متفاوت و جدا دیده
شوند. حتی این سوال نیز مطرح است که آیا فرقه های نئو
پاگانی امروز، صرفا احیاء پاگانیسم دوران باستان است یا همزمان با تجدید حیات، رنگ
زمان خود و مقتضیات این عصر را بخود گرفته اند.
ظاهرا شق اخیر به واقعیت نزدیک تر
است. مشهور ترین این گروه ها عبارتند از: سلتی Celtic،
درودیک Druidic ، مصری، هرمسی، ویکایی Wiccan
و نوردیک Nurdic .
"پاگان/پیگان"
نزد مسیحیان مترادف مشرک و کافر است. چرا که تمام ادیانی که پاگانی نامیده می شد، مقارن
ظهور مسیحیت در اورشلیم و گسترش آن در غرب و سرزمینهای تابع روم، شایع و متداول بوده
و رقیب جدی و سرسخت مسیحیت محسوب می شدند.
البته ظاهرا عنوان " پاگانی
" را بعدها به کلیه ادیان رقیب - و به زعم علمای مسیحی، کفر آمیز - اطلاق کرده
اند. پاگان، از pagus لاتین به معنی
روستا آمده و پاگانیسم دین مردم روستاست. با فراگیری بعدی مسیحیت و اعلام ممنوعیت فرقه های
سلتی، گنوسی، الئوسی، میترایی(مهر پرستی)، نو افلاطونی و آیین های پرستش باکوس، ژوپیتر،
ایزیس و دیگر خدایان رومی، یونانی و مصری، رسوبات و بقایای اعتقادات آن فرقه ها و مناسک
آیینی شان، تنها در نقاط دور افتاده امپراطوری روم ، خصوصآ در روستاها و دهکده ها باقی
ماند و از این جهت مجموعه این عقاید دینی پیشا مسیحی را پاگانیسم نام نهادند.
[7] - نظریه خورشید
مرکزی(به انگلیسی: Heliocentric) مدلی از نجوم است که در آن زمین و سایر سیارات به
دور خورشید نسبتاً ثابت در مرکز منظومه شمسی می گردند. این
نظریه از نظر تاریخی در تقابل با نظریه زمین مرکزی بود که زمین را در مرکز می
انگاشت. ایده زمینی که به دور خورشید می گردد، نخست در قرن
سوم پیش از میلاد و توسط آریستارخوس ساموسی پیشنهاد شد. نظریه خورشید
مرکزی آریستارخوس، حداقل در دنیای پسا باستان توجه اندکی به خود جلب نمود - شاید به
دلیل از بین رفتن آثار علمی دوران یونانی گرایی-، تا اینکه کوپرنیک آن را احیا و
تشریح نمود.
[8] - یوهانس کپلر
(به آلمانی: Johannes Kepler) (زادهٔ ۲۷ دسامبر ۱۵۷۱ در شهر
وایل در اشتات( Weil der Stadt) - درگذشت ۱۵ نوامبر ۱۶۳۰ در
رگنزبورگ(Regensburg)،، آلمان) دانشمند، ریاضیدان
و ستاره شناس سرشناس آلمانی. کپلر را پدر علم ستاره شناسی جدید می دانند. وی با تحقیق
درباره ستارگان و سیارات، توانست قوانین معروف کپلر را ارائه دهد که امروزه به عنوان
قوانین سه گانه کپلر در ستاره شناسی بکار می رود، او وقتی ادعا کرد که سیاره
ها در مدارهای خاگی گرد خورشید می گردند و خورشید تنها نیروی اداره کننده مدارهای
سیارات است، مورد اعتراض سنت ها و باورهایی که قرن ها پایدار بود قرار گرفت. کپلر یکی
از طرفداران سرسخت نظریه خورشید مرکزی یا منظومه شمسی بود.
[9] - مقطع مخروطی،
به خمی گویند که از برخورد یک مخروط و یک صفحه حاصل شود.
[10] - قوانین
سه گانه کپلر عبارت اند از:
قانون
1:
قانون 2:
خط واصل بین خورشید و سیارات در زمانهای مساوی مساحت
های مساوی را جاروب میكند.
قانون 3:
به یاد داشته باشید، بیضی مكان هندسی نقاطی است كه
مجموع فاصله آن از دو نقطه مشخص مقداری ثابت است.
شكل مقابل طریقه رسم بیضی را نشان میدهد.
در فیلم زیر طریقه رسم بیضی را مشاهده میكند.
شكل زیر قانون مساحت های مساوی در قانون دوّم کپلر
را به نمایش میگذارد. یك سیاره در نزدیك خورشید سریعتر حركت نموده و
وقتی از آن دور میشود كندر حركت میكند، در نتیجه مساحتی كه توسط خط واصل بین
سیاره و خورشید جاروب میشود در بازه های زمانی مساوی برابر خواهد بود.
قانون سوّم كپلر به این تأكید دارد كه مربع دوره
تناوب حركت سیاره متناسب است با مكعب فاصله آن از خورشید اگر دور تناوب حركت سیاره
را با T و متوسط فاصله آن را با r نشان دهیم آنگاه داریم: T2 = Cr3
C
ضریب تناسب این رابطه است و برای تمام سیارات یكسان میباشد.
[11] - مکتب دکارت
(1596-1650م) که به« کارتزینیسم » معروف شد .
پیروان بسیاری دارد و از جمله بسیاری
از محققان اسپینوزا (1632-1677) را از حکمای « کارتیزین » خوانده اند اما تفاوتی که
بین این دو دیده میشود اینست که دکارت که مؤسس مذهب دوگانگی و بانی « متافیزیک ثنوی
در فلسفه معاصر » خوانده شده است اعتقاد دارد که شیئی جسمانی یا ماده چیزی است که دارای
امتدادست و عقل و یا نفسانیات چیزی است که صفت ممیزه اش تفکر است پس وجود منحصر در
دو نوع جوهر است وجود ممتد و وجود عاقل . همچنین دکارت می گوید خدا ؛ طبیعت است و طبیعت خداست
و او برخلاف اکثر کسانی که به وحدت وجودی معتقد بوده اند و گفته هایشان در این مبحث
عارفانه و شاعرانه بوده است فلسفه اش کاملا استدلالی است . در صورتی که حکمت اسپینوزا حکمت اشراق اما روشش روش
مشاء است.
[13] - استقرا (به
انگلیسی: Induction) یا استدلال استقرائی (به انگلیسی:
Inductive reasoning) روشی است که در آن ذهن از قضایای
جزئی به نتیجه کلّی می رسد. در صورتی که مقدمه ها درست باشند، نتیجه به
دست آمده از استقرای ریاضی قطعاً درست است، اما نتیجه به دست آمده از استقرای فلسفی
یا تجربی ممکن است درست نباشد.
[14] - فرانسیس بیكن
را می توان پدر فلسفه تجربی و پوزیتیویستی انگلستان دانست. او بر خلاف
رویکرد فلاسفه یونان و رم باستان و قرون وسطی تعریف جدیدی از معرفت و هدف علم آموزی
ارائه داد. بیكن صراحتا این نظر را مطرح می كند كه غایت علم
آموزی، ارتقاء معنوی و یا رشد وجودی انسان نیست بلكه هدف، افزایش قدرت و تسلط آدمی
بر طبیعت است. شاید بزرگ ترین تأثیر بیكن در فلسفه غربی همانا نقش
او در شکل گیری و تأسیس «علوم تجربی» یا «علم مدرن» یا همان Science
می باشد. تمام نظام های فلسفی را اعم از فلسفه های كهن و معاصر
بی حاصل و بی فایده انگاشت و به فکر احیاء و تجدید بنای فلسفه افتاد و طرحی نو در انداخت
و آن را «احیای كبیر» نام نهاد. می خواست به هر نحوی كه شده طرحش را به پایان برساند
تا آرمان خود، اصلاح تمام علوم و معارف بشری را، جامعه عمل پوشاند. مبدأ «نو
ارغنون» آنجاست كه در برابر تأکید ارسطو بر «قیاس» به عنوان روش اصلی كسب معرفت، بر
«استقراء» تأكید کرده آنرا را موضوع خاص «ارغنون
جدید» یا منطق جدید خود قرار می دهد. این منطق
جدید همان «منطق علمی» است كه در علوم جدید مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. بدین لحاظ
امیل بریه، «نو ارغنون» فرانسیس بیكن را «برنامه علوم طبیعی همراه با بخشی از منطق
كه مربوط به آنها است» می داند. فرانسیس
بیكن منطق استقراء تجربی را برتر از روش شناسی علوم ریاضی می داند و از این نظر با
«رنه دكارت» (فیلسوف فرانسوی كه پدر فلسفه مدرن نامیده شده است و یكی دیگر از بانیان
علوم مدرن محسوب می شود) تفاوت دارد. از دیگر
از آثار معروف فرانسیس بیکن به غیر از كتاب «نو ارغنون» که دکتر محمود صناعی به
فارسی در آورده می توان از کتاب های «فزونی و ارجمندی دانش»، «تاریخ هانری هفتم»،
«احیای بزرگ»، «مقالات»، «رد فلسفه ها»، «افکار و نتایج» و نهایتا «آتلانتیس نو» را
نیز نام برد.
[15] - سر تامس مور
یا قدیس تامس مور (به انگلیسی: Sir Thomas More) (زادهٔ ۷ فوریه ۱۴۷۸ در لندن
— درگذشته ۶ ژوئیه ۱۵۳۵ در انگلستان)، حقوقدان، نویسنده، فیلسوف اجتماعی، سیاستمدار،
و انسان گرای دوران نوزایی انگلیسی بود . او مشاور مهمی برای هنری هشتم انگلستان بود. مور از
اکتبر ۱۵۲۹ تا ۱۶ ماه مه ۱۵۳۲ صدراعظم بود.
پاپ پیوس یازدهم در سال ۱۹۳۵ مور را
قدیس اعلام کرد. کلیسای انگلستان از او به عنوان "شهید اصلاحات"
یاد میکند. . . .
[16] - کانال مانش
(به فرانسوی: Manche) یا کانال انگلیس (به انگلیسی:
English Channel) قسمتی از اقیانوس اطلس است
که این اقیانوس را به دریای شمال پیوند میدهد و در شمال فرانسه و جنوب انگلیس قرار
میگیرد. طول کانال مانش حدود ۵۶۰ کیلومتر و عرض آن از
۲۴۰ کیلومتر در عریض ترین نقطه تا ۳۴ کیلومتر در تنگه دوور متغیر است. مساحت کانال
مانش در مجموع حدود ۷۵ هزار کیلو مترمربع است.
The English Channel (Breton: Mor Breizh; Cornish: Mor Bretannek), often
referred to simply as the Channel (French: Manche), is an arm of the Atlantic
Ocean that separates southern England from northern France, and joins the North
Sea to the Atlantic. It is about 560 km (350 mi) long and varies in
width from 240 km (150 mi) at its widest to 33.
1 km (20. 6 mi) in the Strait of
Dover. It is the smallest of the shallow seas around
the continental shelf of Europe, covering an area of some 75,000 km2 (29,000 sq. mi).
[17] - اصول ریاضی
فلسفه طبیعی (به لاتین: Philosophiæ Naturalis Principia
Mathematica)
(انگلیسی: "mathematical principles of natural philosophy")
که به اختصار پرینسیپیا خوانده میشود، کتابی است سه جلدی از اسحاق/ایزاک نیوتون که در ۵ ژوئیه ۱۶۸۷ منتشر شد. کتاب مشتمل
است بر قوانین نیوتون در مکانیک کلاسیک به همراه قانون گرانش و قوانین کپلر در حرکت
سیارات.
وی این کتاب را که نخستین جلد آن حدود ۵۰۰ صفحه و دارای ۳۴۰ شکل
بسیار پیچیده است به درخواست ادموند هالی و به زبان لاتین نوشت و در مقدمه به این معنا اشاره دارد. . .
[18] - گفتار در روش
راهبرد عقل (به فرانسوی: Discours de la méthode) اولین متن فلسفی است
که توسط رنه دکارت منتشر شده و در ژوئن سال ۱۶۳۷ انتشار یافته است. این کتاب
را دکارت مستقیما به زبان فرانسه نوشته تا برابر سنت مرسوم نگارش متون علمی به زبان
لاتین هم ایستاده باشد.
نام اصلی کتاب «طرح
علمی جامع که بتواند طبیعت ما را به بالاترین درجه کمال خود برساند؛ به علاوه انکسار
نور، کائنات جو و هندسه را که در آنها دقیق ترین موضوعاتی که نویسنده توانسته است
انتخاب کند چنان شرح داده شده است که حتی درس نخوانده ها هم می توانند آن را دریابند». اما بعدا
عنوان زیر را به کتاب میدهد: «گفتار در روش راهبرد عقل و جستجوی حقیقت در علوم به علاوه
انکسار نور، کائنات جو و هندسه که کوشش هایی برای به کار بستن این روش است». نام کتاب
در فرانسه «DISCOURS DE LA
MÉTHODE POUR BIEN CONDUIRE SA RAISON, ET CHERCHER LA VÉRITÉ DANS LES SCIENCES»
و به انگلیسی«DISCOURSE ON THE
METHOD OF RIGHTLY CONDUCTING THE REASON, AND SEEKING TRUTH IN THE SCIENCES»
است.
این کتاب اول بار در
۱۲۷۹ (قمری) هجری قمری و به دستور آرتور دو گوبینو به دست ملا لاله زار با همکاری
امیل برنه تحت عنوان «حکمت ناصریه» و با اغلاط فراوان به فارسی در آمد. در این
ترجمه نام مؤلف «دیاکرت» نوشته شده و حتی تاریخ درگذشت دکارت ۱۶۱۵ ذکر شده درحالی که
صحیح آن ۱۶۵۰ است و از دو گوبینو به عنوان کانت دوقوبینو، «وزیر مختار و ایلچی مخصوص
دولت فرانسه» نام برده شده است. ترجمه دیگری هم توسط افضل الملک کرمانی با نام
«نطق» از روی متن ترکی صورت گرفته که متاسفانه تاکنون منتشر نشده و تنها میکروفیلم
نسخه دست نویس در دست است. ترجمه موجود کتاب کار محمدعلی فروغی است که در آغاز
به عنوان ضمیمه جلد اول کتاب عنوان «سیر حکمت در اروپا» منتشر شد.
تا امروز ترجمه محمدعلی
فروغی تنها متنی است که مورد توجه قرار گرفته و میتوان آنرا سر منشا آشنایی ایرانیان
با فلسفه غرب دانست. از سوی دکتر کریم مجتهدی در تعدادی از مقالات
خود و در کتاب نخستین آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب ترجمه هائی که از این کتاب
شده اشاره کرده است. در تعدادی دیگر از مقالات نیز از این ترجمه ها
یاد شده است.
[19] - In the history of the scientific revolution, Descartes is
often considered as the mechanical philosopher par excellence, and opposed as
such to the founder of mechanical science, that is to say, Galileo: this cliché
is not without foundation, but it must not make us forget that Descartes was
himself a practitioner of mechanical science.
In the article "Cartesian
Mechanics" I detail the meaning and reach of "mechanics" in the
Cartesian corpus, and do so in three steps.
1. I
begin by explaining the genesis of the thesis which states that there is no
difference between the physical and the mechanical; this thesis is so famous
that it is often imagined that it is constituted in Descartes's first writings. But we
can in fact show that the first works of Descartes and Beeckman arise from a
"physico-mathematical" practice which does not necessarily imply a
complete reworking of traditional physics, even if it might have favored the
Cartesian ambition for a physics as certain as geometry; it was only in the
late 1630s that Descartes began to systematically affirm the identity of
physics and mechanics, or of "rules of motion", of "laws of
Nature" and of "laws of mechanics". I then
analyze the consequences of this affirmation.
2. In the
second part of this article I provide a step-by-step commentary of the response
proposed by Descartes in a letter to Mersenne in July 1638 to the question
raised by Beaugrand's Geostatice (.
. . ) dissertatio Mathematica (1636), that is to
say the question of whether a body weighs more when it is farther from the
center of Earth than when it is close. Compared with other texts of the Cartesian
corpus, this sample of mechanics has been little analyzed (to my knowledge, the
only analyses are those of P. Duhem, P.
Costabel, A. Gabbey
and D. Garber).
This text is nonetheless
extremely interesting: Descartes responds to the geostatic question in turn in
terms of physics, then mathematics; even more interesting, the examination of
the details of his procedures allows us to confront Cartesian statics to other
writings, whether those of Guidobaldo del Monte, Galileo, Stevin, Mersenne or
Roberval. 3. In the third and final section, I analyze the
reasons that lead Descartes to exclude velocity from his statics, I examine the
difficulties that his explanation of gravity created for statics, and conclude
with the confrontation between mechanical philosophy and mechanical science in
the case of Descartes.
[20] - کریستین هویگنس
(به هلندی: Christiaan Huygens) دانشمند و فیزیکدان سرشناس
هلندی قرن هفدهم که در ۱۴ آوریل ۱۶۲۹ در لاهه هلند به دنیا آمد و بعدها با اختراع ساعت
پاندولی توانست نام خود را در میان مخترعین جهان ثبت کند. پدرش مردی
با نفوذ، شاعر، سیاستمدار، موسیقی دان و ورزشکار بود. کریستین
خیلی زود به ریاضیات علاقمند شد و به تحصیل آن در دانشگاه های لیدن و بردا پرداخت. ۲۲ سال
بیشتر نداشت که در زمینه علوم ریاضی و ستارهشناسی رسالهای نوشت که مورد توجه استاد
ریاضیاتش رنه دکارت قرار گرفت. در آن زمان اکثر دانشمندان سرگرم مطالعه و تحقیق
در مورد این دو رشته علمی بودند و هویگنس نیز از آنها جدا نبود.
[21] - Corporeal matter. The common definition of matter is anything
that has mass and volume (occupies space).
For example, a car would be said
to be made of matter, as it occupies space, and has mass. The
observation that matter occupies space goes back to antiquity. However, an explanation for why matter
occupies space is recent, and is argued to be a result of the Pauli exclusion
principle. [13][14] Two particular
examples where the exclusion principle clearly relates matter to the occupation
of space are white dwarf stars and neutron stars, discussed further below.
Before the 20th century, the term matter included ordinary matter
composed of atoms, and excluded other energy phenomena such as light or sound. This
concept of matter may be generalized from atoms to include any objects having
mass even when at rest, but this is ambiguous because an object's mass can
arise from its (possibly massless) constituents' motion and interaction
energies. Thus, matter does not have a universal
definition, nor is it a fundamental concept, in physics today. Matter
is also used loosely as a general term for the substance that makes up all
observable physical objects.
All the objects from everyday life that we can bump into, touch or
squeeze are composed of atoms. This atomic matter is in turn made up of
interacting subatomic particles—usually a nucleus of protons and neutrons, and
a cloud of orbiting electrons. Typically,
science considers these composite particles matter because they have both rest
mass and volume. By contrast, massless particles, such as
photons, are not considered matter, because they have neither rest mass nor
volume. However, not all particles with rest mass have
a classical volume, since fundamental particles such as quarks and leptons
(sometimes equated with matter) are considered "point particles" with
no effective size or volume. Nevertheless, quarks and leptons together make
up "ordinary matter", and their interactions contribute to the
effective volume of the composite particles that make up ordinary matter.
[22] - The occult (from the Latin word occultus "clandestine,
hidden, secret") is "knowledge of the hidden". In
common English usage, occult refers to "knowledge of the paranormal",
as opposed to "knowledge of the measurable", usually referred to as
science. The term is sometimes taken to mean knowledge
that "is meant only for certain people" or that "must be kept
hidden", but for most practicing occultists it is simply the study of a
deeper spiritual reality that extends beyond pure reason and the physical
sciences. The terms esoteric and arcane have very
similar meanings, and in most contexts the three terms are interchangeable.
It also describes a number of magical organizations or orders, the
teachings and practices taught by them, and to a large body of current and historical
literature and spiritual philosophy related to this subject.
[23] - Pierre-Louis Moreau de Maupertuis (French: [mopɛʁtɥi]; 1698 –
27 July 1759) was a French mathematician, philosopher and man of letters. He
became the Director of the Académie des Sciences, and the first President of
the Prussian Academy of Science, at the invitation of Frederick the Great.
Maupertuis made an expedition to Lapland to determine the shape of the
Earth. He is often credited with having invented the
principle of least action; a version is known as Maupertuis' principle – an
integral equation that determines the path followed by a physical system. His
work in natural history is interesting in relation to modern science, since he
touched on aspects of heredity and the struggle for life.
[25] - Torsion balance, instrument used to measure small forces. It is
based on the principle that a wire or thread resists twisting with a force that
is proportional to the stress. The torsion balance consists essentially of a
wire or thread attached at one end and arranged in such a way that a force
applied at the other, or free, end tends to twist it out of shape. The
force is measured by the extent to which the wire or thread is so twisted. Torsion balances are used to measure small
electric, magnetic, and gravitational forces.
One type is used to measure small
weights. The invention of the torsion balance is
commonly credited to the English geologist John Michell, who made his
instrument c. 1750, and to the French
physicist Charles A. de Coulomb, who independently devised such a
balance c. 1777.
The Columbia Electronic Encyclopedia, 6th ed. Copyright © 2012, Columbia University Press. All
rights reserved.
Read more: torsion balance | Infoplease.
com http://www. infoplease. com/encyclopedia/science/torsion-balance. html#ixzz3CLVWMM1x
[26] - شارل آگوستین دو کولن دانشمند فرانسوی در ابتدا در رشته مهندسی ارتش
خدمت می کرد و سرپرست امور آبها و چشمه ها بود.
او مدت 9 سال در هند غربی خدمت کرد
تا آنکه در سال 1789 از ارتش استعفا کرد و به امور علمی و تحقیقی پرداخت و تحقیقاتش
در زمینه الکتریسیته و مغناطیس و اصطکاک به نتیجه رسید. کولن در
الکتریسیته موفق به کشف قانون نیروی جاذبه و دافعه الکتریکی شد. بنابر این
قانون دو بار الکتریکی یکدیگر را با نیرویی متناسب با اندازه بارها و عکس مجذور فاصله
جذب و یا دفع می کنند. او برای تحقیق در اندازه نیروی الکترواستاتیکی نوعی
ترازوی پیچشی اختراع کرد. این ترازوی پیچشی را برای اندازه گیری نیروی مغناطیسی
نیز به کار برد و قانونی مشابه آنچه در مورد الکتریسیته به دست آورده بود برای مغناطیس
به دست آورد. تفاوت این قانون با قانون قبلی آن بود که به جای
بارهای الکتریکی کمیت جرم مغناطیسی را وارد رابطه نیرو کرد. از جمله
دیگر کارهای کولن اندازه گیری نیروی اصطکاک بین سطوح مختلف و قانونی است که در این
مورد به دست داده است. بنا بر این قانون نیروی اصطکاک بین سطح دو جسم با
نوع سطح تماس بستگی دارد و مستقل از بزرگی سطح تماس است. دنیای علم
به پاس خدمات کولن واحد مقدار الکتریسیته را کولن نامید تا هر روز در مدارس کشورهای
جهان نام او بر زبان ها رانده شود.
[27] - نیرویی که دو
ذره به جرمهای و به فاصله r از هم به یکدیگر وارد میکنند، نیروی جاذبه ای است که
در امتداد خط واصل دو ذره اثر میکند و بزرگی آن برابر است با:
در رابطه فوق G
ثابت جهانی گرانش است که مقدار آن برای تمام زوج ذرات یکسان است.
اطلاعات اولیه
آنچه اشاره شد، تحت
عنوان قانون جهانی گرانش نیوتن معروف است.
این قانون مقدار ، جهت و نوع نیروی
گرانشی را که دو ذره بر یکدیگر اعمال میکنند، بیان میکند. بهتر است
بدانیم که نیروهای گرانش میان دو ذره ، همان زوج نیروهای عمل و عکسالعمل هستند. ذره اول
نیرویی به ذره دوم وارد میکند که جهت آن به طرف ذره اول و در امتداد خطی است که دو
ذره را به هم وصل میکند. به همین ترتیب ، ذره دوم هم نیرویی به ذره اول وارد
می کند که جهت آن به طرف ذره دوم و در امتداد خط واصل دو ذره است. بزرگی این
نیروها مساوی ، ولی جهت آنها خلاف یکدیگر است و از قانون سوم نیوتن تبعیت میکنند.
ثابت جهانی گرانش
img/daneshnameh_up/b/b2/p16. gif
بر اساس قانون گرانش
، نیروی جاذبه گرانش میان دو ذره با حاصل ضرب جرم آن دو ذره نسبت مستقیم و با مجذور
فاصله بین آنها نسبت معکوس دارد. بنابراین برای اینکه این تناسب به یک رابطه تساوی
تبدیل شود، در طرف دوم یک ثابت تناسب اضافه میشود. این ثابت
به نام ثابت جهانی گرانش معروف است. ثابت گرانش یک کمیت نرده ای است و دارای دیمانسیون میباشد.
خصوصیات قانون جهانی
گرانش
قانون جهانی گرانش نیوتن
برای هیچ یک از کمیت های فیزیکی (نیرو ، جرم ، طول) موجود در این قانون یک معادله تعریف
کننده نمی باشد، اما اساس این قانون بر این فرض استوار است که می توان نیروی وارد
بر یک ذره را ، طوری که در این قانون تعریف شده است، به طریق ساده ای به خواص قابل
اندازه گیری ذره و محیط مربوط کرد. یعنی میتوان قوانین ساده نیرو را قبول کرد. بنابراین
قانون جهانی گرانش یک چنین قانون ساده ای است.
در این رابطه مقدار جهانی گرانش (G)
از طریق آزمایش (مانند ترازوی کاوندیش) قابل محاسبه است.
قانون جهانی گرانش نیروی
میان ذرات جرم دار را بیان می کند. اگر بخواهیم نیروی میان دو جسم بزرگ مثل کره زمین
و ماه را تعیین کنیم، باید هر جسم را به صورت مجموعهای از ذرات در نظر بگیریم و سپس
نیروی برهم کنش این ذرات را محاسبه کنیم. این محاسبات با روشهای انتگرال گیری قابل حل هستند.
در قانون جهانی گرانش
بطور ضمنی فرض میشود که نیروی گرانش میان دو ذره از اجسام دیگر مستقل است و به خواص
فضای اطراف آنها بستگی ندارد. درستی این فرض به درستی نتایج حاصل از آن بستگی دارد
و بر همین مبنا تاکنون تائید شده است. برخی فیزیک دانان از این واقعیت برای رد امکان وجود
حایلهای گرانشی استفاده میکنند.
مقایسه قانون جهانی
گرانش با قانون کولن
مشابهت قانون جهانی
گرانش و قانون کولن در این است که هر دو یک قانون عکس مجذور فاصله هستند و در هر دو
نیروهای موجود یعنی نیروی گرانش و نیروی کولن ، نیروی مرکزی هستند، اما تفاوت این دو
در این است که نیروی کولن بسته به علامت بار ذرات باردار میتواند جاذبه یا دافعه باشد،
در صورتی که نیروی گرانشی همواره یک نیروی جاذبه است.
[28] - رابرت بویل
(به انگلیسی: Robert Boyle) (۲۵ ژانویه ۱۶۲۷ در لیزمور
کاسل ایرلند - ۳۰ دسامبر ۱۶۹۱)، شیمیدان، فیزیکدان، فیلسوف طبیعی و مخترع انگلیسی. گرچه فلسفه
شخصی و پژوهشهای او آشکارا ریشه در سنّت کیمیاگری دارد، امروزه او را به عنوان نخستین
شیمیدان مدرن و پایه گذار شیمی جدید می شناسند.
[29] - The mechanical philosophy is a term for an aspect of the
scientific revolution of Early Modern Europe, in which an innovative branch of
natural philosophy arose in the period about 1620 to 1650, describing the
universe as similar to a large-scale mechanism.
Mechanism and determinism Mechanism in philosophy is a belief of that
general kind, namely that natural wholes (including living things) are like
complicated machines or artifacts, composed of parts lacking any intrinsic
relationship to each other.
Some ancient philosophies held that the universe is reducible to
completely mechanical principles—that is, the motion and collision of matter. This
view was closely linked with materialism and reductionism, especially that of
the atomists and to a large extent, stoic physics. Later
mechanists believed the achievements of the scientific revolution of the 17th
century had shown that all phenomenon could eventually be explained in terms of
"mechanical laws": natural laws governing the motion and collision of
matter that imply a determinism. If all phenomena can be explained entirely
through the motion of matter under physical laws, as the gears of a clock
determine that it must strike 2:00 an hour after striking 1:00, all phenomena
must be completely determined, past, present or future.
[30] آنتونی فیلیپس
فان لیوونهوک (به هلندی: Antonie Philips van Leeuwenhoek)
(زاده۲۴ اکتبر۱۶۳۲ مرگ ۲۶اوت ۱۷۲۳) پیشه ور و دانشمند اهل دلفت هلند. لقب پدر
میکروب شناسی گرفته و نخستین میکروب شناس شمرده می شود.
میکروسکوپ را بهبود
بخشید و برای نخستین بار توانست با میکروسکوپش ساختار تک یاخته ای را که انیمالکولس
(animalcules) می نامید ببیند. نخستین کسی است که بافت های ماهیچه ای، اسپرماتوزوئید،
باکتری و جریان خون درون مویرگها را دید.
[31] - پروتوزوآ یا
پروتوزوئرها (Phylum Protozoa) جانداران یوکاریوتیک تک سلولی
میکروسکوپی هستند که به قلمرو آغازیان تعلق دارند.
پروتوزوئرها از نظر
ساختمان تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند. این دسته از جانداران ساکن آب و خاک بوده و از ذرات
مواد غذایی و باکتریها تغذیه میکنند. عده ای از آنها بخشی از فلور طبیعی بدن جانداران
را تشکیل میدهند. مطالعات این جانداران در محدوده علم میکروبیولوژی
قرار دارد. پروتوزوآها عامل بیماریهای لیشمانیوز، خواب و شاگاس
در انسان هستند.
نخستین بار در سال
۱۶۶۷ میلادی و به دستور لویی چهاردهم نمایشگاهی برای نمایش آثار اعضای آکادمی سلطنتی
نقاشی و پیکره سازی در سالن آپولون در کاخ لوور برپا شد از همینرو این دست نمایشگاه ها سالن نام گرفتند. سالن
ها از ۱۷۳۷ به بعد به صورت سالیانه بر گزار می شد. در
۱۷۴۸ هیئت داوران گزینش آثار معرفی شد. در طول انقلاب فرانسه، سالن برای نخستین بار پذیرای
تمام هنرمندان شد. هرچند که اعضای آکادمی به کنترل بیشتر نمایشگاهها
در سده نوزدهم میلادی ادامه دادند.
بعدها با تشکیل جامعه
هنرمندان فرانسه در سال ۱۸۸۱ که مسئولیت سالن ها را برعهده گرفت و نیز با اهمیت یافتن
نمایشگاههای آزاد برای عرضه کارهای هنرمندان آوانگارد (مانند سالن نقاشان آزاد)، از
نفوذ این سالن ها کاسته شد.
The salons of Early Modern and Revolutionary France played an integral
role in the cultural and intellectual development of France. The
salons were seen by contemporary writers as a cultural hub, responsible for the
dissemination of good manners and sociability.
It was not merely manners that
the salons supposedly spread but also ideas, as the salons became a centre of
intellectual as well as social exchange, playing host to many members of the
Republic of Letters. In contrast to other Early Modern
institutions, women played an important and visible role within the salons. The
extent of this role is, however, heavily contested by some historians.
The important role that the salons played in the process of
Enlightenment, and particularly the fact that women played such an integral
part in them, means that there is an abundance of historical debate surrounding
them. The relationship with the state, the role of
women, as well as their form and periodization are all important factors in the
historiography of the salon.
[33] - انجمن سلطنتی
لندن برای پیشرفت دانش طبیعی که اختصارا انجمن سلطنتی (به انگلیسی: Royal
Society)
نامیده میشود در سال ۱۶۶۰ تأسیس شد.
این انجمن در سال
۱۶۶۰ اندکی پس از اتحاد انگلستان توسط چارلز دوم در لندن پایه گذاری شد و عنوان نخستین
انجمن علمی جهان را دارد. اندیشه تأسیس انجمن سلطنتی بریتانیا در یکی از نشستهای
دانشمندان و فیلسوفان در سال 1660 میلادی شکل گرفت و با فرمان چارلز دوم در پانزدهم
ژوئیه 1662 رسمیت پیدا کرد. در ابتدا عضویت در انجمن شرایط خاصی نداشت اما از
سال 1848 تنها کسانی به عضویت پذیرفته می شدند که دانشمند و در کار علم باشند. انجمن دارای
اعضای داخلی و خارجی است، تعداد اعضای خارجی که بیشتر از اهالی ایرلند و کشورهای مشترک
المنافع با انگلستان اند تقریباً یک دهم اعضای داخلی است.
The Royal Society of London for Improving Natural Knowledge, commonly
known as the Royal Society, is a learned society for science, and is possibly
the oldest such society still in existence.
[a] Founded in November 1660, it was granted a Royal Charter by King
Charles II as the "Royal Society of London". The
Society today acts as a scientific advisor to the British government, receiving
a parliamentary grant-in-aid. The Society acts as the UK's Academy of
Sciences, and funds research fellowships and scientific start-up companies.
The Society is governed by its Council, which is chaired by the
Society's President, according to a set of Statutes and Standing Orders. The
members of Council and the President are elected from and by its Fellows, the
basic members of the Society, who are themselves elected by existing Fellows. There
are currently about 1,450 Fellows, allowed to use the post nominal title FRS
(Fellow of the Royal Society), with up to 52 new Fellows appointed each year. There
are also Royal Fellows, Honorary Fellows and Foreign Members, the last of which
are allowed to use their postnominal title ForMemRS (Foreign Member of the
Royal Society). The current Royal Society President is Sir
Paul Nurse, who took up the position on 30 November 2010.
Since 1967, the Society has been based at 6–9 Carlton House Terrace, a
Grade I listed building in central London.
[34] - پیر گسوندی/گاسندی
(انگلیسی: Pierre Gassendi؛ زاده ۲۲ ژانویهٔ ۱۵۹۲ درگذشته
۲۴ اکتبر ۱۶۵۵) فیلسوف، ریاضی دان، و ستاره شناس فرانسوی. هنگامی
که در 1633 گالیله در برابر دادگاه تفتیش عقاید حضور یافت تا نظراتی را که تعلیم می
داد پس بگیرد، بسیاری از دانشمندان به وحشت افتادند و هرگونه ارتباط با او را منکر
شدند . اما گاسندی، کشیش کاتولیک ، نامه ای به او نوشت که
می دانست از سانسور تفتیش عقاید خواهد گذشت و در این نامه، دانشمند متهم را دلداری
داده مطمئن می ساخت که سانسور کلیسا مطلب در
خور ملامتی در عقاید او نخواهد یافت و هیچ دلیلی ندارد که او خود را مقصر بداند. و
البته این اندازه صداقت و شجاعت در آن زمان
در خور ه مه گونه ستایش بود .
گاسندی به سهم خود تا
اندازه ای احتیاط به خرج داد تا از هر گونه گرفتاری از جانب کلیسا اجتناب ورزد،
گرچه خود ماتریالیسم تدریس می کرد و از ایده آلیسم دکارت انتقاد می نمود ولی ماتریالیسم
اتمی را با اعتقاد به خدای تورات و انجیل سازش می داد و عقیده داشت که اتم ها آنطور
که فرضیه های ذیمقراطیس و اپیکور تصدیق می کنند، توسط خدای مسیحی آفریده شده اند. به این
ترتیب گاسندی را می توان فیلسوفی دانست که پای در راه مدرنیته نهاده، حتی هنگامی که
پای اتم محوری مسیحی شده را به میان می آورد؛ خدای حکیم و قادر را سازنده جهان و
اتم های تشکیل دهنده آن معرفی می کند؛ برای خلقت قائل به علتی غائی میشود و نفس
را نیز جاودانه تلقی می کند.
Pierre Gassendi (French: [gasɑ̃di]; also Pierre Gassend, Petrus
Gassendi; 22 January 1592 – 24 October 1655) was a French philosopher, priest,
scientist, astronomer, and mathematician.
While he held a church position
in south-east France, he also spent much time in Paris, where he was a leader
of a group of free-thinking intellectuals.
He was also an active
observational scientist, publishing the first data on the transit of Mercury in
1631. The lunar crater Gassendi is named after him.
He wrote numerous philosophical works, and some of the positions he
worked out are considered significant, finding a way between skepticism and
dogmatism. Richard Popkin indicates that Gassendi was one
of the first thinkers to formulate the modern "scientific outlook",
of moderated skepticism and empiricism. He clashed with his contemporary Descartes on
the possibility of certain knowledge. His best known intellectual project attempted
to reconcile Epicurean atomism with Christianity.
[35] - Atomism (from Greek ἄτομον, atomon, i. e. "uncuttable",
"indivisible" is a natural philosophy that developed in several
ancient traditions. The atomists theorized that nature consists of
two fundamental principles: atom and void.
Unlike their modern scientific
namesake in atomic theory, philosophical atoms come in an infinite variety of
shapes and sizes, each indestructible, immutable and surrounded by a void where
they collide with the others or hook together forming a cluster. Clusters of different shapes, arrangements,
and positions give rise to the various macroscopic substances in the world.
References to the concept of atomism and its atoms are found in ancient
India and ancient Greece. In India the Jain, Ajivika and Carvaka schools
of atomism may date back to the 6th century BCE. [8] The Nyaya and Vaisheshika schools later
developed theories on how atoms combined into more complex objects. [9] In the West, atomism emerged in the 5th
century BCE with Leucippus and Democritus.
Whether Indian culture influenced
Greek or vice versa or whether both evolved independently is a matter of
dispute.
The particles of chemical matter for which chemists and other natural
philosophers of the early 19th century found experimental evidence were thought
to be indivisible, and therefore were given the name "atom", long
used by the atomist philosophy.
However, in the 20th century, the "atoms" of the chemists were
found to be composed of even smaller entities: electrons, neutrons, and
protons, and further experiments showed that protons and neutrons are made of
quarks. Although the connection to historical atomism
is at best tenuous, elementary particles have thus become a modern analog of
philosophical atoms, despite the misnomer in chemistry.
[36] - تیتوس لوکرتیوس
کاروس شاعر و فیلسوف ابیقوری اهل روم باستان بود.
گویا در ۹۶ پیش از میلاد به دنیا آمده
و در ۵۵ پیش از میلاد رفته است. از جملهٔ آثارش می توان از منظومه بلند در باره
طبیعت اشیاء یاد کرد که در آن به ذریه/اتم گرائی/اتمیسم یونان باستان پرداخته است. مدافع فلسفه
اپیکور بود که طبق تعالیم ش حتی روح ماده است و خدایان مادی؛ با مرگ بدن متلاشی میشود، بی آخرتی.
[38] - Locke's Travels in France, 1675-1679: as related in his
Journals, correspondence and other papers.
[39] - هانری
چهارم با امضای فرمان نانت در ۱۵۹۸ میلادی، به پروتستان های کالونی فرانسه (هوگنوت
ها) آزادی مذهبی داده بود.
The Edict of Nantes, issued on 13 April 1598, by Henry IV of France,
granted the Calvinist Protestants of France (also known as Huguenots)
substantial rights in a nation still considered essentially Catholic. In the
Edict, Henry aimed primarily to promote civil unity. [1] The Edict separated civil from religious
unity, treated some Protestants for the first time as more than mere
schismatics and heretics, and opened a path for secularism and tolerance. In
offering general freedom of conscience to individuals, the Edict offered many
specific concessions to the Protestants, such as amnesty and the reinstatement
of their civil rights, including the right to work in any field or for the
State and to bring grievances directly to the king. It
marked the end of the religious wars that had afflicted France during the
second half of the 16th century.
[40] - A
Letter Concerning Toleration by John Locke was originally published in 1689. Its
initial publication was in Latin, though it was immediately translated into
other languages. Locke's work appeared amidst a fear that
Catholicism might be taking over England, and responds to the problem of
religion and government by proposing religious toleration as the answer. This
"letter" is addressed to an anonymous "Honored Sir": this
was actually Locke's close friend Philipp van Limborch, who published it
without Locke's knowledge.
[42] - دو رساله درباره
حکومت یا ( دو رساله درباره حکومت: در اولی، اصول و مبانی نادرست سر رابرت فیلمر و
پیروانش، یافت و ابطال میشود. دومی، مقاله درباره سرچشمه، وسعت، و فرجام حکومت
مدنی) (به انگلیسی: Two Treatises of Government) اثری است در فلسفه
سیاسی از جان لاک که در سال ۱۶۸۹ بدون ذکر نام مؤلف به چاپ رسید. رساله اول
عقاید پدرسالارانه رابرت فیلمر را به روش خط بطلان کشیدن بر روی تک جملاتش به سختی
به چالش میکشد و رسالهٔ دوم دورنمایی از نظریه جامعه سیاسی یا مدنی را بر اساس حقوق
طبیعی و قرارداد های اجتماعی به تصویر می کشند.
[43] - اثر مهم لاک تحقیق درباره فهم بشری (1690) است. این کتاب
اندک زمانی پس از انتشار اصول نیوتن به بازار آمد و چنان بیان استوار و کاملی در تجربه
گرایی داشت که تلاشهای مخالف (عقل گرایی) را تحت الشعاع قرار داد. لاک نخست
می کوشد مشخص سازد انسان اندیشه های خود را چگونه به دست می آورد، سپس به این موضوع
می پردازد که آیا می توان به حواس اعتماد کرد یا نه.
An Essay Concerning Human Understanding is a work by John Locke
concerning the foundation of human knowledge and understanding. It
first appeared in 1689 (although dated 1690) with the printed title An Essay
Concerning Humane Understanding. He describes the mind at birth as a blank
slate (tabula rasa, although he did not use those actual words) filled later
through experience. The essay was one of the principal sources of
empiricism in modern philosophy, and influenced many enlightenment
philosophers, such as David Hume and George Berkeley.
http://oregonstate. edu/instruct/phl302/texts/locke/locke1/Essay_contents. html
[44] - جرج برکلی
( George Berkeley ) اسقف انگلیسی در سال 1685
میلادی تولد یافته و در سال 1753 وفات نموده است . مطابق آنچه
از شرح حال و نظریات وی استفاده میشود وی از اصحاب حس و فلاسفه " امپیریست
" به شمار می رود ، یعنی منشأ همه علوم را حس و تجربه می داند و به معلومات
عقلی و فطری که گروهی از فلاسفه اروپا قائل بودند قائل نیست . وی در این
نظریه از دانشمند انگلیسی معاصر خودش جان لاک ( John Lock ) پیروی کرده است ،
اما در عین حال برای محسوسات ، وجود خارجی قائل نیست و منشأ احساس را تأثیرات خارجی
نمی داند ، و برای اثبات اینکه " احساس " دلیل وجود خارجی محسوسات نیست
خطاهای حواس را دلیل می آورد . بر کلی برای خود تصورات ذهنی وجود حقیقی قائل است
و از همین راه وجود نفس را اثبات می کند و می گوید ادراک ، ادراک کننده می خواهد
و آن " نفس " است . برکلی چنین وانمود می کند که منکر وجود اشیاء نیست
، لکن می گوید معنای این جمله که می گوییم " فلان چیز موجود است " اگر
درست دقت شود این است : " من برای او ادراک وجود می کنم " مثلا اگر بگوییم
: زمین هست ، آسمان هست ، کوه هست ، دریا هست و یا آنکه بگوییم : خورشید نورانی است
و جسم دارای بعد است و زمین می چرخد ، همه صحیح است اما اگر حقیقت معنای این جمله
ها را بشکافیم این است : " ما اینطور علم پیدا کرده ایم " . پس وجود
داشتن یعنی بودن در ادراک شخص ادراک کننده .
برکلی می گوید من سوفسطائی نیستم زیرا
وجود موجودات را منکر نیستم لکن معنای وجود داشتن را غیر آن می دانم که دیگران خیال
می کنند . من می گویم وجود داشتن یعنی بودن در ادراک شخص
ادراک کننده . چنانکه گفته شد برکلی منشأ علم را حس می داند لکن
منشأ حس را وجود خارجی شی محسوس نمی داند و به وجود نفس که قوه ادراک کننده است و
به وجود خدا قائل است . برای اثبات ذات خدا اینطور استدلال می کند : چون
می بینیم صور محسوسات با ترتیب و نظم مخصوص در ذهن ما پیدا می شوند و از بین می
روند و این آمدن و رفتن از اختیار نفس ما خارج است ، مثلا گاهی احساس می کنیم روز
است و در آن حال نمی توانیم شب را احساس کنیم و پس از چند ساعت احساس می کنیم شب
است و در آن حال نمی توانیم روز را احساس کنیم ، و همچنین در سایر مدرکات بصری و
سمعی و غیره نظام و ترتیب مخصوصی را می یابیم ، پس ، از اینجا می فهمیم یک ذات دیگری
هست که این تصورات را با نظم حساب معینی در ذهن ما ایجاد می کند و آن ، ذات باری است.
همچنین:
جرج بارکلی
(۱۷۵۳-۱۶۸۵) (به انگلیسی: George Berkeley) فیلسوف و کشیش ایرلندی،
توسط بسیاری از فلاسفه امروزی از شاخص ترین فیلسوفان ایدئالیست مدرن محسوب میشود.
وی به عنوان ششمین و
واپسین فرزند خانواده به سال ۱۶۸۵ در کیلکنی ایرلند زاده شد. در سال
۱۷۰۰ وارد ترینتی کالج دوبلین شد که مدت بیست سال در آن ماندگار گردید و در همانجا
بود که با اندیشههای نوین مانند جان لاک و ایزاک نیوتون آشنا شد. بیست و
چهارساله بود که رسالهٔ جستار درباره نظریه جدید رویت را به زیور طبع آراست. از جمله
مصنفات مهم دیگر برکلی باید به مبادی علم انسان و سه گفت و شنود میان هیلاس و فیلونوس
که در زمان حضورش در آکسفورد نوشته شده است؛ اشاره کرد.
جملهٔ مشهور وی «Esse
est percipi»
(ترجمه تقریبی: شرط وجود، درک شدن توسط حواس است) پاسخی به مسایل دوالیسم رنه دکارت
بود، و تا مدتها در محافل فلسفی مورد بحث بود.
او معتقد است که مادّه و شیئی وجود
حقیقی ندارد و آنچه هست و میبینم "نور است و رنگ" که با چشم دیده میشود.
شهر برکلی در کالیفرنیا
و دانشگاه برکلی را به افتخار وی نامگذاری کردهاند.
وی کتابی درباره تئوری
علم نوشت که از نظر سلاست و روانی و فصاحت در ادبیات انگلیس کم نظیر است.
نفی وجود ماده
بارکلی به کلی منکر وجود دنیای خارج بود و عقیده داشت که فقط روح نا متناهی و ارواح
متناهی دارای وجود میباشند و صور محسوس را خداوند در ذهن ما ایجاد می کند و آنچه در
نظر ما «وجود» جلوه می کند ایدهای بیش نیست.
برکلی چنان در ایدهآلیسم غلو می
کند که اغلب ماتریالیستها برای رد عقاید ایدهآلیستها به خرده گیری از عقاید برکلی
میپردازند.
بارکلی نخستین بار دیدگاه
خود درباره نفی وجود جوهر مادی را در رسالهٔ «مبادی علم انسان» و سپس در «سه گفت و
شنود میان هیلاس و فیلونوس» مطرح ساخت.
بارکلی در رسالهٔ مبادی
علم انسان اینگونه استدلال می کند که انتزاع کیفیاتی که از یکدیگر جدایی ناپذیر هستند
امکانپذیر نیست. مثلاً نمیتوان "بعد" را بدون وجود
"جسم" و جسمی بدون بعد را تصور کرد.
وانگهی ما تنها زمانی میتوانیم حکم
به وجود چیزی بدهیم که بتوانیم آن را با یکی از حواس خود ادراک کنیم در غیر این صورت
دلیلی بر وجودش در دست نداریم؛ به عبارت دیگر وجود داشتن=ادراک شدن. انتزاع
"وجود" از شی ناممكن است بنابراین نمیتوانیم وجود داشتن شی را به صورت جداگانه
ادراک نماییم و حکم به وجود آن بدهیم و هیچ جوهری مگر جوهر روح وجود ندارد.
از آنجایی که هیچ تصوری
بدون علت نمیتواند در ذهن به وجود آید بنابراین جوهری به نام روح سرچشمه ایجاد این
تصورات است. تصورات ممکن است حاصل ارادهٔ خود ما باشد مانند تصور
درختی خیالی یا موجودی خیالی مانند سیمرغ.
اما تصورات دیگری هم موجودند که حاصل
ارادهٔ انسان نیستند و انسان نمیتواند مانع بروز آن در ذهن خود شود مانند درختی واقعی
که مسئول ایجاد آنها خداست. آنچه که درخت نخست را از درخت اخیر جدا میسازد وجود
مادی و بیرون از ذهن دومی نیست بلکه وجه تمایز آنها علت شان است که در مورد درختی
که واقعی می نامیم علت خداست.
[45] - A Treatise Concerning the Principles of Human Knowledge
(commonly called Treatise when referring to Berkeley's works) is a 1710 work by
Anglo-Irish Empiricist philosopher George Berkeley. This
book largely seeks to refute the claims made by his contemporary John Locke
about the nature of human perception. Whilst, like all the Empiricist philosophers,
both Locke and Berkeley agreed that we were having experiences, regardless of
whether material objects exist or not. The world which caused the ideas one has
within one's mind, Berkeley sought to prove that the outside world was also
composed solely of ideas. Berkeley did this by suggesting that
"Ideas can only resemble Ideas" - the mental ideas that we possessed
could only resemble other ideas (not physical objects) and thus the external
world consisted not of physical form, but rather of ideas. This
world was given logic and regularity by some other force, which Berkeley
concluded was God.
[46] - Fin de siècle (French pronunciation: [fɛ̃ də sjɛkl]) is
French for end of the century. The term typically encompasses not only the
meaning of the similar English idiom turn of the century, but also both the
closing and onset of an era, as the end of the 19th century was felt to be a
period of degeneration, but at the same time a period of hope for a new
beginning. The "spirit" of fin de siècle often
refers to the cultural hallmarks that were recognized as prominent in the 1880s
and 1890s, including 'ennui', 'cynicism', 'pessimism', and ". .
. a widespread belief that
civilization leads to decadence. "
[47] - Pierre Bayle (French: [bɛl]; 18 November 1647 – 28 December
1706) was a French philosopher and writer best known for his seminal work the
Historical and Critical Dictionary, published beginning in 1695.
Bayle was a self-pronounced Protestant, and as a fideist he advocated a
separation between the spheres of faith and reason, on the grounds of God being
incomprehensible to man. As a forerunner of the Encyclopedists and an
advocate of the principle of the toleration of divergent beliefs, his works
subsequently influenced the development of the Enlightenment.
[48] - Nouvelles de la république des lettres
(News from the Republic of Letters) was a periodical devoted to reviews of
current publications, edited and in large part written by Pierre Bayle. It
began publication in 1684, and is the first known book review journal.
Bayle edited it from March 1684 through February 1687; it was continued
by Daniel de Larroque, Jean Barrin and Jean Le Clerc through April 1689. Publication was suspended from then until
January 1699 when it was resumed under the editorship of Jacques Bernard. He
continued it through December 1710; it was then suspended until January 1716,
when he resumed and continued until the final issue in June 1718.
Although written in French, it was published in Amsterdam to escape the
French censorship. The initial publisher was Henry Desbordes from
1684 through 1689 and 1699 through May1708.
Subsequently, by Pierre Mortier
from June 1708 through December 1710 and David Mortier, from January 1716
through June 1718.
Publication was monthly from the beginning through 1710; after that, is
was bi-monthly.
A reproduction was published in Geneva by Slatkine in 1966.
[49] - جمهوری هلند
یا جمهوری متحد هفت ایالتی هلند (به هلندی: Republiek
der Zeven Verenigde Nederlanden) حکومتی کوچک و البته نیرومند
بین سالهای ۱۵۸۱ تا ۱۷۹۵ بود.
تا اواخر قرن شانزدهم
میلادی هلند تحت سیطره اسپانیایی ها بود و جزئی از خاک امپراتوری هابسبورگ به حساب
می آمد، مردم پروتستان هلند نیز از این حکومت کاتولیک ناراضی بودند و در سال ۱۵۶۸
میلادی انقلابی بر ضد اسپانیا به فرماندهی ویلیام خاموش آغاز کردند زیرا مالیات بالایی
که پادشاه اسپانیا (فیلیپ دوم) از مردم میگرفت و تلاش در جهت مدرنیزه و تمرکز برای
تغییر حالت قرون وسطایی آن زمان داشت که سرانجام در سال ۱۵۸۱ به هدف رسید.
در سال ۱۷۹۵ در جریان
حمله انقلابی های فرانسه به هلند جمهوری جدیدی به نام جمهوری باتاویی جایگزین جمهوری
هلند شد جمهوریی که طرفداران ناپلئون مایلند آن را پادشاهی هلند بخوانند، هلند در سال
۱۸۱۳، این بار از امپراتوری فرانسه مستقل شد.
ویلِم یکم اورانژ (
هلندی: Willem van Oranje) ، شاهزاده اورانژ، معروف به
ویلِم خاموش (هلندی: Willem de Zwijger، (زادهٔ: ۲۴ آوریل ۱۵۳۳ در ناسو؛
درگذشته: ۱۰ ژوئیه ۱۵۸۴ در دلفت. ) رهبر مقتدر
شورشیان هلندی در جنگ های هشتاد ساله علیه سلطه اسپانیا و نخستین فرمانروای هلند.
ویلِم با تلاش فراوان
استقلال وطنش از سلطه طولانی اسپانیا را تأمین و حکومت جمهوری متحد هفت ایالتی هلند
را پایه گذاری کرد. همچنین حاضر نشد با فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا که
توانمند ترین فرمانروای آن عصر و دشمن پروتستان ها بود سازش کند. ویلِم خاموش
در ۱۵۸۴ در دلفت هلند با اصابت گلوله کشته شد.
نقشه این قتل را فیلیپ دوم طرح کرده
بود که به دست بالتازار گرارد انجام گرفت.
هنوز جای یکی از گلوله
ها در دیوار ساختمان دیده میشود و مردم به تماشای آن می روند. هلندی
ها از ویلیام خاموش بعنوان «پدر هلند» یاد می کنند. سرود ملی
هلند، ویلهلموس (Wilhelmus)، در تکریم اوست.
[50] - Pieter de Hooch (Dutch: [ˈpitər də ɦoʊx], also spelled
"Hoogh" or "Hooghe"; December 20, 1629 (baptized) – March
24, 1684 (buried)) was a Dutch Golden Age painter famous for his genre scenes
of quiet domestic scenes with a few figures.
He was a contemporary of Jan
Vermeer, with whom his work shares themes and style.
[51] - باروخ اسپینوزا
و بعدها بندیکت دِ اسپینوزا (۱۶۳۲ - ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. او قابلیتهای
علمی فراوانی داشت و گستره و اهمیت آثارش تا سالها پس از مرگ او به طور کامل درک نشد. امروزه،
اسپینوزا یکی از بزرگترین خرد گرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و
همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به شمار میرود.
اسپینوزا به واسطه نگارش مهمترین اثرش،
اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانه انگاری دکارتی را به چالش میکشد،
یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ فلسفه غرب به شمار میرود. فیلسوف
و مورخ، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، درباره فیلسوفان هم عصر خود نوشت: "شما یا
پیرو اسپینوزا هستید، و یا اساساً فیلسوف نیستید.
»
[52] - هرمان بورهاف: Herman
Boerhaave،
پزشک هلندی که در 31 دسامبر 1668 در فورهوت به دنیا آمد. پدرش کشیش
بود. او از 1682 در رشته های فقه و زبان های شرقی و
بعد ریاضی و در خاتمه پزشکی تحصیل کرد. در 1693 دکتر شد و در 1709 پروفسور رشته پزشکی و گیاه شناسی دانشگاه لیدن. در این
دوران، دانشگاه پزشکی لیدن، دانشجویان پزشکی زیادی را جذب خود کرد. از
1706 بیشتر به بررسی و تحقیق در باره گلخانه ها پرداخت. در
1729 استعفا داد و به حرفه پزشکی پرداخت. وی در تمام اروپا شهرت یافت و برای مشورت نزد او
می آمدند. در 1864 خیابانی در وین به نام او نامگذاری شد. هرمان بورهاف
در 23 سپتامبر 1738 در لیدن از دنیا رفت.
آثار: پزشکی، لیست گیاهان،
کلمات قصار از درک و درمان بیماریها، عناصر شیمی
[53] - Joan Blaeu (23 September 1596 – 28 May 1673) was a Dutch
cartographer born in Alkmaar, the son of cartographer Willem Blaeu.
[54] - حتی اگر بلیز
پاسکال وارد عرصه نگارشات مذهبی نشده بود و به بحث مقولات ایمان باوری نپرداخته بود،
باز هم در اندیشه قرن هفده شخصیتی بزرگ به حساب می آمد. کارنامه
ای علمی پاسکال از هر نظر درخشان و یگانه بود.
نوآوری هایش در هندسه مخروطات و منحنی
ها، جای برجسته ای را به او که از کودکی اعجوبه ای در ریاضیات بود، اختصاص میدهد. مباحث دینامیک
سیالات، قوانین گازها و حساب احتمالات در تاریخ علم با نام پاسکال گره خورده اند. پدرش مأمور
اخذ مالیات در ایالت نورماندی فرانسه بود و پاسکال به اختراع ماشین حسابگری پرداخت
که بر اساس سیستم دوگانه صفر و یک کار میکرد.
به همین علت یکی از نخستین زبانهای
برنامه ریزی در عصر کامپیوتر به افتخار او، " پاسکال"، نامگذاری شده است. وی در آستانه
انقلاب علمی قرن هفده میلادی زندگی کرد و در علومی که روش شان علمگرایی استقرائی[۸]،
استدلالات ریاضی و بررسی کمّی بود، متبحر و سرآمد زمان شد. نتیجتا،
وقتی وی مدعی ایمان باوری و مدافع حقانیت ایمان برای کسب حقیقت شد و روشهای علمی را
نفی کرد، سخنش صلابتی حیرت آور یافت. پاسکال با اندکی پیچ و خم و عقب گرد (چون در برخی
نکات، نقش دانش را بی چون و چرا می دید و این نکات را در بحث با رقیبانش هرگز به آنان
واگذار نکرد) زندگی خارق العاده علمی خود را پس از آشنایی با جنبش یانسینیسم[۹] بکلی
ترک گفت. یانسینیسم جنبشی درون کاتولیسم بود که از اسقفی هلندی
بنام یانسن[۱۰] پیروی میکردند.
[55] - کلاسیسیزم
(به انگلیسی: Classicism)
جنبش هنری و فرهنگی ویژه نیمه دوم قرن هفدهم در اروپاست. این جنبش
مبتنی بر آفرینش آثار هنری و ادبی با الهام از هنر باستان یونان و روم، و بازگشت به
اصول و ارزشهای زیبایی شناسی آنان است.
[56] - Nicolas Poussin (French: [nikɔlɑ pusɛ̃]; 15 June 1594 – 19
November 1665) was the leading painter of the classical French Baroque style,
although he spent most of his working life in Rome. His
work is characterized by clarity, logic, and order, and favors line over color. Until
the 20th century he remained a major inspiration for such classically oriented
artists as Jacques-Louis David, Jean-Auguste-Dominique Ingres and Paul Cézanne.
He worked in Rome for a circle of leading collectors there and
elsewhere, except for a short period when Cardinal Richelieu ordered him back
to France to serve as First Painter to the King. Most
of his works are history paintings of religious or mythological subjects that
very often have a large landscape element.
[57] - مفهوم «ذوق»
را می توان نقطه عزیمتی برای دست یابی به درک عمیق تر معنای زیبایی شناسی در تلقی
جدید آن، که در عصر روشنگری به عنوان شاخه ای از فلسفه ظهور یافت، قرار داد. ذهن
گرایی، خود آئینی، همگانی بودن(کلیت)احکام، آزادی و شجاعت و به کار گرفتن فهم خود(بدون
هرگونه قیمومیت)در اندیشه روشنگری محور مباحثی شد که خود پدید آورنده حوزه زیبایی
شناسی بود که در آن، مباحث زیبایی در چرخشی گسترده از موضوع «زیبایی "و تعریف
و قواعد آن در هنر به مقوله «ذوق» راه یافت.
بدین ترتیب تعریف زیبایی جای خود
ر77÷طتا به مسئله رفتار و واکنش در برابر زیبایی داد. به همین
دلیل هم تحلیل ذوقی موضوع زیبایی شناسی را از بررسی قواعد هنر و زیبایی به موضوعی
انسان شناسانه تبدیل کرد که تأسیس زیبایی شناسی در معنای جدید آن را موجب شد. با این
دید می توان گفت موضوع خاص«زیبایی شناسی» نه بیان مفاهیم و تعاریفی پیرامون هنر،
بلکه بررسی حواس انسان در پیوند با دیگران است؛ آن درک منطق خاص احساسات و عواطف انسانها
و چگونگی انتقال پذیری این احساس هاست. حال در تجربیات هنری، که در آن بیش از دیگر تجربیات
انسانی با حواس مان سروکار داریم، این مسئله نمود بیشتری می یابد.
The concept of aesthetics has been the interest of philosophers such as
Plato, Hume and Kant, who understood aesthetics as something pure and searched
the essence of beauty, or, the ontology of aesthetics. But it was not before the beginning of the
cultural sociology of early 19th century that the question was problematized in
its social context, which took the differences and changes in historical view
as an important process of aesthetical thought.
[1] Although Immanuel Kant's Critique of Judgment (1790) did formulate a
non-relativistic idea of aesthetical universality, where both personal pleasure
and pure beauty coexisted, it was concepts such as class taste that began the
attempt to find essentially sociological answers to the problem of taste and
aesthetics. Metaphysical or spiritual
interpretations of common aesthetical values have shifted towards locating
social groups that form the contemporary artistic taste or fashion.
Kant also followed the fashion of his contemporaries.
In his aesthetic philosophy, Kant denies any standard of a good taste,
which would be the taste of the majority or any social group. For Kant, beauty is not a property of any
object, but an aesthetic judgment based on a subjective feeling. He claims that a genuine good taste does
exist, though it could not be empirically identified. Good taste cannot be found in any standards
or generalizations, and the validity of a judgment is not the general view of
the majority or some specific social group.
Taste is both personal and beyond reasoning, and therefore disputing
over matters of taste never reaches any universality. Kant stresses that our preferences, even on
generally liked things, do not justify our judgments.
Every judgment of taste, according to Kant, presumes the existence of a
sensus communis, a consensus of taste.
This non-existent consensus is an idea that both enables judgments of
taste and is constituted by a somewhat conceptual common spiritual humanity. A judgment does not take for granted that
everyone agrees with it, but it proposes the community to share the
experience. If the statement would not
be addressed to this community, it is not a genuine subjective judgment. Kant's idea of good taste excludes fashion,
which can be understood only in its empirical form, and has no connection with
the harmony of ideal consensus. There
is a proposition of a universal communal voice in judgments of taste, which
calls for a shared feeling among the others.
Bourdieu argued against Kantian view of pure aesthetics, stating that
the legitimate taste of the society is the taste of the ruling class. This position also rejects the idea of
genuine good taste, as the legitimate taste is merely a class taste. This idea was also proposed by Simmel, who
noted that the upper classes abandon fashions as they are adopted by lower
ones.
Fashion in a Kantian sense is an aesthetic phenomenon and source of
pleasure. For Kant, the function of
fashion was merely a means of social distinction, and he excluded fashion from
pure aesthetics because of its contents' arbitrary nature. Simmel, following Kantian thought,
recognizes the usefulness of fashionable objects in its social context. For him, the function lies in the whole
fashion pattern, and cannot be attributed to any single object. Fashion, for Simmel, is a tool of
individuation, social distinction, and even class distinction, which are
neither utilitarian nor aesthetical criteria.
Still, both Kant and Simmel agreed that staying out of fashion would be
pointless.
[58] - جان ناكس «John
Knox»
فیلسوف و اندیشمند قرن شانزدهم اروپا و از مبلغان جنبش دین پیرایی بود. ناكس از جمله افرادی بود كه رهیافت های کالونیسم
را تكامل بخشید. نوشته ها و آثار جان ناكس
دربردارنده مراحلی است كه طی آن کالونیسم به نتیجه منطقی خود رسید و با عقاید حقوق
طبیعی ارتباط یافت.
کالون در ژنو سازمان پروتستانی و حكومتی چند بعدی
تاسیس كرد تا اصول و عقاید جنبش پروتستانی را زنده و تبلیغ نماید. هدف او در ژنو این بود كه رژیمی دین سالار تشكیل
دهد كه در آن هم اقتدار غیر دینی و هم اقتدار روحانی به خدمت خداوند اختصاص یابد. بعدها ژنو الگوی نظم نو زندگی شد. اصلاح گرایان از این شهر به همه جا مهاجرت نموده
و آموزه های کالون را با انگیزه تمام در سراسر اروپای غربی بسط دادند. بسیاری از متفکران و اندیشمندان، اصول نظری و رهیافت
های کالون را ادامه دادند كه یكی از آنها جان ناكس بود.
ناكس در مسائل اساسی از اصول آیین کالون تبعیت
كرد، اما نظریه اطاعت انفعالی او را رد نمود.
در واقع او اولین كسی بود كه از خط مشی کالون منحرف شد. آن هم به سبب موقعیتی كه پروتستانیسم در اسكاتلند
داشت. ناكس به دلیل این فعالیت ها، در سال
1558 تبعید شد و دستگاه مذهبی اسكاتلند او را به مرگ محكوم كرد. اما هنوز رهبری عده زیادی از پروتستان ها بود. شاه انگلستان به دلیل اتحاد با فرانسه ناگزیر بود
به مذهب كاتولیك بماند و نایب او در اسكاتلند كه پروتستانیسم در میان مردم آن رواج
می یافت، از كاتولیسیسم پشتیبانی می كرد.
در چنین شرایطی جان ناكس كتاب خود با نام پژوهش
را خطاب به آریستوكراسی، مالكان و عموم مردم اسكاتلند نوشت و در این كتاب بیان داشت:
«وظیفه هر فرد در مقام خود آن است كه مراقب باشد تا مذهب راستین آموخته شود و آنها
كه مردم را از خوراك روحشان، یعنی سخنان زنده خداوند، محروم می كنند به مرگ محكوم می
شوند. » او كاتولیسیسم را بت پرستی نامید.
مسائل مهم در عقاید ناكس این است كه او برخی تفكرات
کالون را در فلسفه خود كنار گذاشت، از جمله مقاومت در برابر فرمانروا همیشه نادرست
است و در مقابل از مقاومت به عنوان بخشی از وظیفه ادامه اصلاحات مذهبی دفاع كرد. در واقع استدلال او جنبه وظیفه مذهبی داشت نه زمینه
حقوق عمومی، اما جناح بزرگی از كلیساهای کالونیستی را در برابر قدرت سلطنتی قرار داد
و کاربرد شورش را جسورانه توجیه كرد.
بدین ترتیب ناكس آموزه مقاومت منفی کالون را رد
نمود و بیان داشت كه هر جا فرمانروا بر خلاف كلام خداوند عمل كند، باید با او مخالفت
و مبارزه كرد. استدلال او این بود كه بنا
به فرمان خداوند مردم ملزم به اطاعت از فرمانروایان هستند، اما هیچ كس نباید آنچه را
كه از آن خداست، به سزار بدهد. اختیار دادن
فرمان فقط در حیطه اختیارات خدا می باشد.
از این رو نباید از پادشاهی كه مذهب راستین را به نابودی می كشد، پیروی كرد.
ناكس و طرفداران او بیان داشتند كه خداوند از
مقاومت منفی در برابر فرمانروایی كه می كوشد مذهب راستین را نابود كند، راضی نیست. آموزه عدم مقاومت دلالت می كند بر اینكه خداوند
وجود شر را جایز می داند و به اطاعت نكردن از خود فرمان می دهد.
كامل ترین رشد کالونیسم انقلابی و مخالفت ناكس
با پادشاهی در اثری تحت عنوان دفاع از آزادی در برابر ستمگران منسوب به فیلیپه دوپلسیس
مورنی انتشار یافت و در سال 1579 به اوج خود رسید كه یكی از آثار اصلی ادبیات انقلابی
آن دوران محسوب می شود. این اثر بعدها توجه
بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران را به خود معطوف داشت و سبب آشنایی بیشتر با فعالیت
های سیاسی و عقاید ناكس و پیروان او شد.
[59] - توماس رید
(۱۷۱۰-۱۷۹۶)
توماس رید پسر کشیشی
پروتستان بود که تحصیلات عالى خود را در اسکاتلند به اتمام
رسانید و در سال ۱۷۵۲ استاد کالج سلطنتى (King's College) شد و سرگرم تدریس
و تألیف. اعتراض رید علیه شکاک بودن هیوم
بود که دیدگاه فلسفى او را تعیین نمود. او
فرضيههاى هیوم راجع به روان را قبول نداشت.
رید بر این نکته پافشاری کرد که این واقعیت ندارد که روان فقط از جریان خود،
آگاهى دارد و در بهترین شرایط تنها مى تواند به صورت نسبى از وجود اشیاء و روان دیگر
آگاه باشد. به نظر او تمام تجارب بشر خلاف
این دیدگاه را ثابت مى کند. او معتقد بود
که احساس انسان وجود اشیاء بیرونی را به شکل درست منعکس مى نماید و این امر را مربوط
به اراده خداوند مى دانست. او به منظور رد
نظریات هیوم، کتاب مهمى تحت عنوان:
Inquiry into the Human Mind on The Principles of common Sense
در سال ۱۷۶۴، انتشار داد و همان سال به عنوان پروفسور فلسفه اخلاق
به دانشگاه گلاسکو دعوت شد.
رید در سال ۱۷۸۱، از
دانشگاه بازنشسته شد و به سال ۱۷۹۶ درگذشت.
در سالخوردگی دو کتاب تحت عنوانهای: (Essays on The Intellectual
Powers of Man (۱۷۸۸ و (Essays on The Active Powers of The Human Mind (۱۷۸۵
منتشر کرد.
در این دو کتاب بود
که نظریاتش او را در زمره روانشناسان قواى ذهنى قرار داد. در آنها از بیست و چهار قوه روانى یاد شده است
(مانند: صیانت ذات، گرسنگی، غریزه، تقلید، میل به قدرت، اعتماد به نفس، حق شناسی،
وظیفه شناسی، قوه تخیل) و تعدادى توانائی هاى عقلى (مانند: ادراک، قضاوت، حافظه، مفهوم
سازى و قوه اخلاقی). به تبعیت از رید بود
که گال در اصل سعى کرد در فیزیولوژی، بیست و هفت قوه روانى و معادل آن مواضع مربوط
را در مغز پیدا کند. در آن زمان گال در پاریس
بود و این تنها یكى از راه هائى بود که فلسفه اسکاتلند بر روانشناسی فرانسه در قرن
هجده و اوایل قرن نوزدهم تأثیر گذارد.
پر پیداست است که مسئله
مهم براى رید، ادراک اشیاء بود. قبلاً لاک،
برکلی و هیوم وجود كیفیت هاى حسى (Sense - qualities) را ثابت کرده بودند. ولى هیوم در مورد وجود واقعى اشیاء بیرونی شک کرده
بود. لاک این شک را در تضاد با عقل و خرد
در طى قرون و اعصار مى دانست. تمام تجارب
بشر نمى تواند اشتباه باشد. فیلسوف باید
ادراک و احساس، هر دو را بپذیرد ولى بین آنها تفاوت قائل شود.
در این باره رید معتقد
بود که ابهامی وجود دارد. براى مثال بوى گل
سرخ به عنوان یک احساس (as sensation) در درون گل سرخ موجود است،
اگر قرار است گل ادراک و همچنین احساس شود، لازم است که مفهوم آن و باور آنى از وجود
عینى فیرنولوژي آن به احساس اضافه گردد. چگونه
این گسترش احساس به ادراک صورت مى گیرد؟ رید اعتقاد داشت که این عمل توسط خالق جهان
انجام مى گیرد؛ این حکمت خداوندى است که باعث میشود که به احساس، عناصر لازم را بىافزاید
تا آن را به ادراک عاقلانه او از جهان تبدیل نماید.
اهمیت دیدگاه رید از
این جهت است که او بجاى شکاکیت ذهنى (Subjectivistic Skepticism)،
چارچوب عینى مشاهدات ما را براساس تمیز بین لغت 'احساس' و 'ادراک' روشن نمود. بعد از او افرادى مانند توماس براون، جیمز میل،
جان استوارت میل، وونت و تیچنر از این عقیده حمایت کردند که احساسات، داراى الگوها
و چارچوب عینى بیرونی هستند. این فرضیه اساس
نظریه شیمی روانى و ارتباطات ایده ها است.
Thomas Reid FRSE (/riːd/; 7 May (26 April O. S.) 1710 – 7 October 1796) was a religiously
trained Scottish philosopher, a contemporary of David Hume as well as
"Hume's earliest and fiercest critic. "[1] He was the founder of the Scottish
School of Common Sense and played an integral role in the Scottish
Enlightenment. The early part of his life was spent in
Aberdeen and he graduated from the University of Aberdeen. He
began his career as a Minister of the Church of Scotland but ceased to be a
Minister (or called 'Reverend') when he was given a professorship at King's
College, Aberdeen in 1752. He obtained his doctorate and wrote An Inquiry
into the Human Mind on the Principles of Common Sense (published in 1764). He and
his colleagues founded the 'Aberdeen Philosophical Society' which was popularly
known as the 'Wise Club' (a literary-philosophical association). [2] Shortly after the publication of his
first book, he was given the prestigious Professorship of Moral Philosophy at
the University of Glasgow when he was called to replace Adam Smith. He
resigned from this position in 1781, after which he prepared his university
lectures for publication in two books: Essays on the Intellectual Powers of Man
(1785) and Essays on the Active Powers of the Human Mind (1788). Reid
was buried at Blackfriars Church in the grounds of Glasgow College and when the
university moved to Gilmorehill in the west of Glasgow, his tombstone was
inserted in the main building. See separate article on Thomas Reid's
tombstone.
[60] - دوگالد استوارت
(1828-1753): او که در گلاسکو هم نزد توماس راید و هم نزد آدام اسمیت شاگردی کرده بود،
نظریات آنها را ارائه می کرد. بعد از فرگوسن بر کرسی فلسفه اخلاق دانشگاه ادینبرو
تکیه زد. یکی از شاگردان برجسته ترش جیمز میل بود. استوارت
احتمالا نخستین آکادمیسینی بود که (در سالهای 1800-1799) درسی دانشگاهی را که آشکارا
به اقتصاد سیاسی ربط داشت، آموزش داد.
Dugald Stewart FRSE FRS (22 November 1753 – 11 June 1828) was a Scottish
Enlightenment philosopher and mathematician.
He was the son of Matthew Stewart (1715–1785), professor of mathematics
at the University of Edinburgh (1747–1772), and was born in Edinburgh. He was educated at the Royal High School and
the University of Edinburgh, where he read mathematics and moral philosophy
under Adam Ferguson. In 1771, in the
hope of gaining a Snell Exhibition and proceeding to Oxford to study for the
English Church, he went to the University of Glasgow to attend the classes of
Thomas Reid. To Reid he later owed his
theory of morality. In Glasgow, Stewart
boarded in the same house as Archibald Alison, author of the Essay on Taste,
and a lasting friendship sprang up between them.
[61] - Sir Henry Raeburn (4 March 1756 – 8 July 1823) was a Scottish
portrait painter and Scotland's first significant portrait painter since the
Union to remain based in Scotland. He served as Portrait Painter to King George
IV in Scotland.
He was born of humble parentage at Pollokshaws, in Glasgow. During his earlier years he worked as a
stonemason, but, having seen the collection of paintings brought together in
Glasgow by Robert Foulis and Andrew Foulis, the printers, he removed to
Glasgow, attended the academy which had been established there by the brothers
Foulis, and became one of the most distinguished pupils of the school.
[63] - John Henning was born on 2 May 1771 in Paisley and became a
carpenter like his father. He was noted for his ability as a sculptor
when he created cameos of his friends and family. After
marrying Catherine Sunter when aged 28 and encouraged by his early cameos he
went into business in Glasgow and then Edinburgh attracting clients that
included Sir Walter Scott. Josiah Wedgwood was impressed by his work and
agreed to champion them for Henning.
[64] - کالین مک لورن(به
انگلیسی: Colin McLaurin)فیزیکدان اسکاتلندی شاگرد اسحاق
نیوتن که در سال ۱۷۱۷ میلادی (۲۹۱ سال پیش) در سن ۱۹ سال و ۷ ماهگی به درجه استادی
رسید و پیش از عالیه صبور، جوان ترین استاد دانشگاه جهان شمرده می شد.
[65] - William Cullen FRS FRSE FRCPE FPSG (15 April 1710 – 5 February
1790) was a Scottish physician, chemist and agriculturalist, and one of the
most important professors at the Edinburgh Medical School, during its heyday as
the leading center of medical education in the English-speaking world.
Cullen was also a central figure in the Scottish Enlightenment. He was David Hume's physician and friend,
and on intimate terms with Adam Smith, Lord Kames (with whom he discussed
theoretical and practical aspects of husbandry), Joseph Black, John Millar, and
Adam Ferguson, among others.
He was President of the Royal College of Physicians and Surgeons of
Glasgow (1746–47), President of the Royal College of Physicians of Edinburgh
(1773–1775) and First Physician to the King in Scotland (1773–1790). He was also, incidentally, one of the prime
movers in obtaining a royal charter for the Philosophical Society of Edinburgh,
resulting in the formation of the Royal Society of Edinburgh in 1783.
Cullen was a beloved teacher, and many of his students became
influential figures in their own right.
His best-known students—many of whom continued to correspond with him
during his long life—included (in addition to Joseph Black, who became his
colleague) Benjamin Rush, a central figure in the founding of the United States
of America; John Morgan, who founded the first medical school in the American
colonies (the Medical School at the College of Philadelphia); William
Withering, the discoverer of digitalis; Sir Gilbert Blane, medical reformer of
the Royal Navy; and John Coakley Lettsom, the philanthropist and founder of the
Medical Society of London. Special
mention must be made of Cullen's student-turned-opponent, John Brown, who
developed the medical system known as Brunoniansm, which rivalled
Cullen's. This was to have immense
influence, especially in Italy and Germany, during the end of the eighteenth
and beginning of the nineteenth century.
Cullen was also a successful author.
He published a number of medical textbooks, mostly for the use of his
students, though they were popular throughout Europe and the American colonies
as well. His best known work was First
Lines of the Practice of Physic, which was published in a series of editions
between 1777 and 1784.
[66] - جوزف بلک (به
انگلیسی: Joseph Black)
(زادهٔ ۱۶ آوریل ۱۷۲۸، در گذشته ۱۰ نوامبر ۱۷۹۹) دانشمند و فیزیکدان اسکاتلندی و کاشف
گاز دی اکسید کربن، کاشف گرمای نهان و بنیانگذار کمیت فیزیکی ظرفیت گرمایی ویژه بود. او پروفسور رشته پزشکی در دانشگاه گلاسکو بود و
در همان دانشگاه به تدریس شیمی نیز می پرداخت.
جیمز وات که در همان زمان برای دانشگاه گلاسکو ابزارها و ماشین آلات آزمایشی
می ساخت، به کمک جوزف بلک آزمایش هایی بر روی بخار انجام داد که در نهایت منجر به
اختراع و تکمیل موتور بخار گردید.
جوزف بلک گاز کربنیک
را از تکلیس آهک بدست آورد و آنرا هوای ثابت نامید. او ثابت کرد که هوای ثابت همان گازی است که انسان
هنگام بازدم خارج می کند و یا از احتراق زغال ایجاد میشود.
دانشکده های شیمی در
دانشگاه های گلاسکو و ادینبرو هر دو به افتخار جوزف بلک به نام او نامیده شده اند.
[67] - Thomas
Telford FRS, FRSE (1757–1834) was a Scottish civil engineer, architect and
stonemason, and a noted road, bridge and canal builder. After
establishing himself as an engineer of road and canal projects in Shropshire,
he designed numerous infrastructure projects in his native Scotland, as well as
harbors and tunnels. Such was his reputation as a prolific designer
of highways and related bridges, he was dubbed The Colossus of Roads, and,
reflecting his command of all types of civil engineering in the early 19th
century, he was elected as the first President of the Institution of Civil
Engineers, a post he retained for 14 years until his death.
[68] - James Hutton FRSE (/ˈhʌtən/; 3 June 1726 OS (14 June 1726 NS)
– 26 March 1797) was a Scottish geologist, physician, chemical manufacturer,
naturalist, and experimental agriculturalist.
He originated the theory of uniformitarianism—a fundamental principle of
geology—which explains the features of the Earth's crust by means of natural
processes over geologic time. Hutton's
work established geology as a proper science, and thus he is often referred to
as the "Father of Modern Geology".
Through observation and carefully reasoned geological arguments, Hutton
came to believe that the Earth was perpetually being formed; he recognized that
the history of the Earth could be determined by understanding how processes
such as erosion and sedimentation work in the present day. His theories of geology and geologic time,
also called deep time, came to be included in theories which were called
plutonism and uniformitarianism. Some
of his writings anticipated the Gaia hypothesis.
گاتفرید ویلهلم لایبنیتس،
فیلسوف، دانشمند، ریاضیدان، دیپلمات، فیزیکدان، تاریخدان و سیاستمدار آلمانی، در
1 ژوئیه 1646 در لایپزیک به دنیا آمد. پدرش
که حقوقدان بود، علاقه به حقوق و فلسفه را در او بیدار کرد. در هشت
سالگی با کمک کتابخانه مفصل او، زبانهای لاتین و یونانی را آموخت. در 1661 به دانشگاه لایپزیک رفت و در آنجا به تحصیل
فلسفه و الهیات پرداخت. در 1663 دانشگاه خود
را داده به ینا رفت. در بیست سالگی می خواست دکتری حقوق بگیرد، اما
استادان دانشگاه لایپزیک، به دلیل کم سن و
سالی نپذیرفتند.
وی یکی از مهمترین فلاسفه
قرن 17 میلادی و همچنین پیشروی عصر روشنگری است.
وی عقیده داشت که فضا و مکان، نسبی اند.
در حالی که نیوتون بر عقیده خودش مبنی بر مطلق بودن زمان و مکان اصرار می
ورزید. وی را آخرین بحر العلوم می دانند. برخی از کشفیات یا طرح های او: کشف سیستم دوآل،
رقم اعشاری، طراحی زیر دریایی و دستگاه هایی برای تعیین سرعت باد. هماهنگی، یکی از اصطلاحات کلیدی فلسفه لایبنیتس
است. او هماهنگی را مجموعهای از تعداد بینهایت
ذرات بسیط میداند که خداوند آنها را یکی می کند و به این ترتیب جهان را نگه میدارد. همچنین عقیده دارد که خداوند، دنیا را از هیچ آفریده
و هر چه او خلق کرده خوب است. در 1667 نوشته
ای اصلاحی در رابطه با حقوق نوشت. در آن
تأکید کرد که قوانین تمام ملل مسیحی یکی شوند.
لایبنیتس بخش اعظم افکار خود را در نامه هایش بیان کرده است. بین سالهای 1663 تا 1716 بیش از 20000 نامه از
وی وجود است.
در هانوور، یک دانشگاه،
یک کتابخانه و یک مؤسسه به نام لایبنیتس وجود دارد. همچنین جایزه گاتفرید ویلهلم لایبنیتس، انگشتری
لایبنیتس و مدال لایبنیتس هم به افراد اعطا میشود.
گاتفرید ویلهلم لایبنیتس
در 14 نوامبر 1716 در هانوور از دنیا رفت.
آثار: رساله های تازه
در باره شعور انسانی، اصول طبیعت و فیض مبتنی
بر عقل، روش نوین تعیین حداکثر ها و حداقل ها، مونادولوژی.
Gottfried Wilhelm von Leibniz (/ˈlaɪbnɪts/; German: [ˈɡɔtfʁiːt ˈvɪlhɛlm
fɔn ˈlaɪbnɪts] [or [ˈlaɪpnɪts]; July 1, 1646 – November 14, 1716) was a German
mathematician and philosopher. He
occupies a prominent place in the history of mathematics and the history of
philosophy.
Leibniz developed calculus independently of Isaac Newton, and Leibniz's
mathematical notation has been widely used ever since it was published. It was only in the 20th century that his Law
of Continuity and Transcendental Law of Homogeneity found mathematical
implementation (by means of non-standard analysis). He became one of the most prolific inventors
in the field of mechanical calculators.
While working on adding automatic multiplication and division to
Pascal's calculator, he was the first to describe a pinwheel calculator in 1685
and invented the Leibniz wheel, used in the arithmometer, the first
mass-produced mechanical calculator. He
also refined the binary number system, which is the foundation of virtually all
digital computers.
In philosophy, Leibniz is most noted for his optimism, e. g., his conclusion that our Universe is, in a
restricted sense, the best possible one that God could have created. Leibniz, along with René Descartes and
Baruch Spinoza, was one of the three great 17th century advocates of
rationalism. The work of Leibniz
anticipated modern logic and analytic philosophy, but his philosophy also looks
back to the scholastic tradition, in which conclusions are produced by applying
reason to first principles or prior definitions rather than to empirical
evidence.
Leibniz made major contributions to physics and technology, and
anticipated notions that surfaced much later in philosophy, probability theory,
biology, medicine, geology, psychology, linguistics, and computer science. He wrote works on philosophy, politics, law,
ethics, theology, history, and philology.
Leibniz's contributions to this vast array of subjects were scattered in
various learned journals, in tens of thousands of letters, and in unpublished
manuscripts. He wrote in several
languages, but primarily in Latin, French, and German. There is no complete gathering of the
writings of Leibniz.
[70] - A sense is a physiological capacity of organisms that provides
data for perception. The senses and
their operation, classification, and theory are overlapping topics studied by a
variety of fields, most notably neuroscience, cognitive psychology (or
cognitive science), and philosophy of perception. The nervous system has a specific sensory
system or organ, dedicated to each sense.
Humans have a multitude of senses.
Sight (ophthalmoception), hearing (audioception), taste (gustaoception),
smell (olfacoception or olfacception), and touch (tactioception) are the five
traditionally recognized. While the
ability to detect other stimuli beyond those governed by the traditional senses
exists, including temperature (thermoception), kinesthetic sense
(proprioception), pain (nociception), balance (equilibrioception), and various
internal stimuli (e. g. the different
chemoreceptors for detecting salt and carbon dioxide concentrations in the
blood), only a small number of these can safely be classified as separate
senses in and of themselves. What
constitutes a sense is a matter of some debate, leading to difficulties in
defining what exactly a sense is.
Animals also have receptors to sense the world around them, with degrees
of capability varying greatly between species.
Humans have a comparatively weak sense of smell, while some animals may
lack one or more of the traditional five senses. Some animals may also intake and interpret
sensory stimuli in very different ways.
Some species of animals are able to sense the world in a way that humans
cannot, with some species able to sense electrical and magnetic fields, and
detect water pressure and currents.
[71] - Sentiment can refer to activity of five material senses
(hearing, sight, touch, smell, and taste) associating them with or as something
considered transcendental:
Feelings and emotions…
http://en. wikipedia. org/wiki/Sentiment
[72] - 1. حس اخلاقی مفهومی متمایز از قضاوت اخلاقی است. این مفهوم را فرانسیس هاچسن ابداع کرد و دیوید
هیوم(2) آن را با تغییراتی چند تداوم بخشید.
مقصود آنها از لفظ حس (Sense) همان احساس (Feeling)
بود؛ حس اخلاقی توانایی تجربه احساسهای تأیید و مخالفت است و نظریه حس اخلاقی باید
در تقابل با دیدگاهی قرار گیرد که در آن تمایزات اخلاقی از طریق تعقل دریافت می شود. اصطلاح «حس اخلاقی» را فیلسوفان دیگر نیز با تسامح
به کار برده اند. نظریه مشخص حق اخلاقی را
تنها می توان به هاچسن و هیوم نسبت داد. این
نظریه باید در چهارچوب متن شناخت شناسی تجربی و در تقابل با نظریه های تعقلی اخلاقیات
درک شود.
1. شفتسبری
اصطلاح واقعی moral
sense
(حس اخلاقی) را اول بار آنتونی اشلی کوپر، ارل سوم شفتسبری، در اثری تحت عنوان تحقیق
در باب فضیلت (چاپ غیرمجاز، لندن، 1699؛ نسخه تصحیح شده به انضمام ویژگیهای انسانها
و رفتارها و عقاید و اوقات، لندن 1711) به کار برد. در نوشته های شفتسبری این اصطلاح کاملاً تصادفی
است و اهمیت خاصی فراتر از عبارتی معمولی از زبان یعنی «حس درست و غلط» که شفتسبری
خیلی بیشتر به کار می برد ندارد. اگر بدانسان
که در مورد ساموئل کلارک می توان گفت، در مورد شفتسبری نیز بگوییم که استفاده او از
لفظ «حس» برای تمییز اخلاقی اصلاً نباید جدی گرفته شود، زیاده روی کرده ایم. کلارک مدافع سرسخت اخلاقیات عقل گرایانه است، با
وجود این قادر است که در نوشته اش، مانند شفتسبری، از «حس طبیعی انسانها» برای تمایز
بین درست و غلط سخن بگوید. استفاده شفتسبری
از این اصطلاح دارای معنایی فراتر است- اما نه خیلی فراتر، زیرا هنگامی که او از «دانش»
درست و غلط یا از به کارگیری «تعقل» در قضاوت اخلاقی و یا هنگامی که از فضیلت «جاودانی»
و «لا یتغیر» سخن می گوید به راحتی شیوه بیان عقل گرا ها را نیز می پذیرد. هاچسن اصطلاح «حس اخلاقی» را از شفتسبری گرفت و
آن را به مثابه عنوانی مشخص برای نظریه ای مشخص به کار برد اما جزئیات خود آن نظریه
چندان مدیون شفتسبری نیست.
بیان مطلب فوق بدان
معنی نیست که اندیشه اخلاقی هاچسن چندان مدیون شفتسبری ارتباط دادن قضاوت اخلاقی و
قضاوت زیبایی شناختی است. این ارتباط همچنان
ویژگی مهم فلسفه اخلاقی هم هاچسن و هم هیوم می باشد و در اولین کتاب هاچسن، مانند اثر
شفتسبری، نقش مرکزی دارد. به هرحال، بین مقایسه
فضیلت با زیبایی و نظریه حس اخلاقی ارتباط بنیادی وجود ندارد. اولی به افلاطون بر می گردد و در نظریات بسیاری
از فیلسوفان، چه عقل گرا و چه تجربی، تداوم می یابد.
شفتسبری از جنبه ای
دیگر نیز که ارتباط بیشتری با حس اخلاقی دارد بر هاچسن تأثیر گذاشت یعنی بدان مفهوم
که تفکر در انگیزه ها شرط ضروری تأیید اخلاقی است. هاچسن تا حدی از این عقیده استفاده می کند اما
نه زیاد. بیشاپ باتلر(5) در روایت خود از
وجدان بر این موضوع تأکید بیشتری دارد که این عقیده قطعاً یک نظریه حس اخلاقی نیست.
بنابراین شفتسبری در
ابداع اصطلاح «حس اخلاقی» و زمینه عمومی قیاس مابین قضاوت اخلاقی و زیبایی شناختی نقش
داشت اما نقش او در تشریح فحوای واقعی حس اخلاقی اندک بود.
2. هاچسن
خود نظریه حس اخلاقی
در دو کتاب اول فرانسیس هاچسن بهترین نمود را دارد؛ تحقیقی در باب منشأ عقاید ما
درباره زیبایی و فضیلت (لندن، 1725) و مقاله ای در باب ماهیت و عملکرد عشق و محبت. شروحی در باب حس اخلاقی (لندن، 1728). در کار بعدی هاچسن، یعنی پرداخت نهایی درسهایش
در کرسی استادی فلسفه اخلاق در گلاسکو (که بعد از مرگش تحت عنوان نظام فلسفه اخلاقی
منتشر شد؛ گلاسکو و لندن 1755) دیدگاههای متمایز
اصلی او تحت الشعاع عقاید مقتبس از باتلر قرار گرفت.
هدف اصلی افکار آغازین
هاچسن در فلسفه اخلاق با هدف باتلر مشترک بود اما او با روش خاص خود این هدف را دنبال
می کرد. هدف، ردّ تفسیر خود مدارانه اخلاقیات
بود که اخیراً به دست برنارد مندویل(6) احیا شده بود. هاچسن برای این دیدگاه استدلال هایی ارائه می کند
از جمله 1. انسانها می توانند انگیزه های
منصفانه داشته باشند یعنی تنها به نفع خود عمل نکنند بلکه نفع دیگران را نیز در نظر
بگیرند؛ 2. آنها می توانند قضاوت های عملی
منصفانه بکنند یعنی عملی را فارغ از اینکه برای خودشان سود داشته یا نداشته باشد، پسندیده
بشمارند. انگیزه منصفانه ای که هاچسن عمدتاً
به آن می اندیشید همانا خیرخواهی است و شکل منصفانه قضاوت که با نظریه اخلاقی تناسب
دارد چیزی نیست مگر اظهار رضایت و مخالفت.
دیدگاه هاچسن آن است که احساس رضایت واکنش طبیعی ناظر در هنگامی که شاهد عمل
انسانی مبتنی بر انگیزه خیرخواهی است. احساس
رضایت همان است که هاچسن حس اخلاقی می خواند.
اما احساس مخالفت طبعاً در مقابل انگیزه بد خواهی بروز پیدا می کند اما هاچسن
بر این باور است که بد اندیشی برای طبیعت انسانی تقریباً نا ممکن است؛ تنفر معمولاً
معلول حُبّ نفس است و در این طبیعت انسانی حُبّ نفس طرد می شود گرچه حُبّ نفس به خودی
خود نه مورد رضایت است و نه مایه مخالفت، نه فضیلت است و نه شرار. در نظر هاچسن فضیلت انگیزه خیرخواهی و مورد تأیید
حس اخلاقی است و رذیلت انگیزه ای است (که معمولاً از نفس یا حلقه ای محدود جانبداری
می کند) که بر خیرخواهی غالب می شود، و در نتیجه حس اخلاقی با آن مخالفت می ورزد.
طبق نظر هاچسن، واکنشهای
حس اخلاقی هم سنخ با نوع عشق یا دلبستگی است که نسبت به زیبایی بروز می کند. بنابراین فضیلت نوعی زیبایی است یعنی زیبایی اخلاقی؛
و گفتن این مطلب به سادگی بیان این اندیشه است که واکنش مثبت ما به خیرخواهی شبیه واکنش
مثبت ما به زیبایی فیزیکی است که طبیعی و بلاواسطه و گونه ای از عشق است.
به هرحال هنگامی که
نظریه هاچسن بسط یافت، به روش زیر به اولین ترجمان روشن اخلاقیات نفع گرایانه تبدیل
شد. خیرخواهی هدفی را دنبال می کند که همانا
شادمانی دیگران است؛ خیرخواهی وسیع بیش از نوع محدود آن و خیرخواهی جهانی از همه بیشتر
مورد تأیید قرار می گیرد. بنابراین «بهترین
عمل آن است که بیشترین شادمانی را برای بیشترین تعداد فراهم آورد». به بیان دقیق این نتیجه گیری از نظریه اولیه حس
اخلاقی فاصله می گیرد زیرا باعث می شود که قضاوت اخلاقی، قضاوت در مورد اینکه بهترین
چیست، به اندیشه نتایج عمل وابسته باشد و نه بر واکنش بلاواسطه عشق به انگیزه خیرخواهی.
هاچسن از نوعی «حس»
اخلاقی سخن می گوید زیرا نظریه تجربه گرایانه دانش را می پذیرد. جان لاک گفته بود که تمامی اندیشه ها از احساس
و تأمل نشأت می گیرند. هاچسن بر آن است که
لفظ «تأمل» به لحاظ اینکه حاکی از تنها تأمل براساس عقاید اصولاً برآمده از حواس بیرونی
است می تواند گمراه کننده باشد و بنابراین ترجیح می دهد که اصطلاح جانشینی لاک یعنی
«حس درونی» را به کار برد زیرا به وضوح حاکی از منبعی از عقاید است که مزید بر حواس
بیرونی می باشد. هاچسن در کتاب دوم خود چندین
حس درونی را مشخص می کند. آنها همگی انواع
مختلف احساس دلپذیر و دردناک هستند: حس زیبایی (یا «لذاّت تخیل»)، حس عمومی (حس لذت
و درد مبتنی بر همراهی با شادی و ناراحتی دیگران)، حس اخلاقی (احساس دلپذیر تأیید و
احساس ناخوشایند مخالفت) حس افتخار و شرم (لذت حاصل از تأیید اعمال ما از سوی دیگران
و احساس درد در اثر مخالفت دیگران) و شاید حس نزاکت یا متانت (احترام غیر اخلاقی یا
تأیید برخی لذات از طریق دیگران). در حالیکه
هاچسن در اولین کتاب خود عمدتاً در مخالفت با نظریه خودمدار استدلال کرده بود تا ویژگی
بی غرض عمل اخلاقی و قضاوت اخلاقی را تثبیت کند، در کتاب دوم از فرضیات تجربه گرایانه
روایت خود بر ضد دیدگاههای عقل گرایانه دفاع می کند. او استدلال می کند که دلایل توجیهی با وسایل رسیدن
به اهداف از پیش تعیین شده مرتبط هستند و تأیید اهداف غایی باید یکی از نقشهای «حس»
یعنی احساس باشد.
3. هیوم
استدلال هاچسن بر
ضد اخلاقیات عقل گرایانه محرک اولیه دیوید هیوم برای ابداع ملزومات تجربه گرایی، نه
تنها در اخلاقیات بلکه در کل حوزه فلسفه، بود.
کمک هیوم به نظریه حس اخلاقی در کتاب سوم رساله ای در باب طبیعت انسان (لندن
1740) و نیز در کتاب تحقیقی در مورد اصول اخلاق (لندن، 1751) تحقیق پیدا کرد. در هر دوی این کتابها هیوم از لفظ "sentiment" بیشتر از لفظ
"Sense";
استفاده می کند اما هر دو لفظ را به یک معنی به کار می برد. در مجموعه رساله عنوانهای دو قسمت اول کتاب سوم
بیانگر آن است که تمایزات اخلاقی مقتبس از تعقل نیست بلکه مقتبس از یک حس اخلاقی است. در اینجا اصطلاح «حس اخلاقی» از هاچسن گرفته می
شود و مسئله ای که در این قسمتها مطرح می شود احتمالاً نقطه آغازینی است که کل فلسفه
هیوم از آن سرچشمه می گیرد.
هیوم مطالعه خود را
ادامه می دهد اما چیز چندان مهمی به مقایسه بین قضاوت اخلاقی و زیبایی شناختی که شفتسبری
و هاچسن انجام داده بودند اضافه نمی کند.
اهمیت نقش هیوم در نظریه حس اخلاقی در سه چیز نهفته است. نخست اینکه او تحولی فوق العاده قدرتمند در انتقاد
هاچسن از اخلاقیات عقل گرایانه ایجاد می کند.
دوم آنکه در جایی که هاچسن حس اخلاقی یا احساس تأیید را به سادگی بصیرت ذاتی
طبیعت انسان قلمداد کرده بود، هیوم آنرا به مثابه نتیجه همدردی تشریح می کند و از این
رهگذر از رمز و راز آن می کاهد و ارتباط آن را با رهیافت سودا گرایانه به اخلاقیات
واضح تر می سازد. سوم آنکه در حالیکه هاچسن
تصور کرده بود که هدف تأیید اخلاقی همواره نوعی خیرخواهی یا نتیجه خیرخواهی است، هیوم
بین خیرخواهی و عدالت تمایز قائل می شود و آنها را به ترتیب ارزش «طبیعی» و «مصنوعی»
قلمداد می کند و اذان می کند که تأیید عدالت به وسیله حس اخلاقی نمی تواند به سادگی
و روشنی تأیید خیرخواهی باشد.
دیدگاه هیوم در مورد
نقشهای مربوط به عقل و احساس در قضاوت اخلاقی اساساً همان دیدگاه هاچسن است: عقل وسایل
را به ما نشان می دهد، احساس مقاصد را بر می گزیند. اما هیوم با یکسری استدلال به دفاع از این موضع
می پردازد، استدلال هایی که با هم چنان قدرت کوبنده ای به وجود می آورند که در هیچ
جای تاریخ فلسفه دیده نمی شود. در ساله این
استدلال ها همگی بسیار به یادماندنی هستند زیرا با ظرافت و طنزی قوی بیان شده اند. «تعقل تنها در خدمت عشق است و باید چنین باشد»؛
«یک اصل فعال هرگز نمی تواند مبتنی بر اصلی غیرفعال باشد»؛ «اگر، همان طور که یکی از
عقل گرایان ادعا می کند، رفتار غیر اخلاقی دروغ گویی در عمل بود، لاجرم صرفاً با پنهان
کاری قابل اجتناب بود، مثلاً اقدام به بستن پرده کرکره ای در هنگام اغفال کردن همسر
همسایه؛ «اندکی توجه» به دشواری استنباط آنچه باید باشد از آنچه هست «تمامی نظامهای
پیش پا افتاده اخلاقی را برهم می زند. » استدلال
اصلی هیوم آن است که تعقل نمی تواند، آنچنان که در توان عشق است، به عمل معطوف شود
و از آنجایی که قضاوت اخلاقی انگیزه ای برای عمل است نمی تواند بروز تعقل باشد. این استدلال با در نظر گرفتن هریک از نقشهایی که
می توان به تعقل نسبت داد و با نشان دادن اینکه هیچیک از آنها برای قضاوت اخلاقی کفایت
نمی کند کامل می شود. همان طور که در زیبایی
شناسی دیده می شود، هنگامی که تعقل هر آنچه در توان دارد برای روشن ساختن حقایق انجام
داده است، احساس یا ذوق باید پا به میدان بگذارد تا عقیده ارزشمندی به وجود آورد که
عینی نیست بلکه بیان واکنش ناظر در مقابل حقایق عینی می باشد.
به هرحال لزومی ندارد
که واکنش حس اخلاقی یا احساس به منزله غریزه غایی طبیعت انسانی ناشناخته رها شود. این واکنش تأثیر همدردی بر احساس کسانی است که
تحت تأثیر عملی قرار می گیرند. هدف خیرخواهی
شادی بخشیدن یا زدودن درد است و معمولاً در این هدف موفق است. ناظر عمل خیرخواهانه با لذت شخصی که از این خیرخواهی
برخوردار می شود لذتی حاکی از خیرخواهی احساس می کند و این به نوع خاصی از احساس دلپذیر
منجر می شود که ناظر بر تأیید اخلاقی است.
به همین منوال مخالفت نوع خاصی از احساس ناخوشایند است که در اثر همدردی با
کسانی بروز می کند که از اعمال به اصطلاح شرورانه یا از نظر اخلاقی بد در رنج هستند. هاچسن حسن اخلاقی را با حسن افتخار پیوند زده بود
زیرا که گفته بود پدیده دوم (حس افتخار) شکلی از احساس ناخوشایند است که از مشاهده
اینکه ما مورد تأیید حس اخلاقی دیگران هستیم حاصل می شود اما او حس اخلاقی و حس عمومی
(همدردی) را به مثابه دو مختصه مستقل و غایی طبیعت انسان رها کرده بود. هیوم این دو را به روشی به هم پیوند می زند که
هاچیسن با آن روش حس اخلاقی را با حس افتخار پیوند زده بود و در نتیجه اکنون زنجیره
ای از علیت برای هر سه وجود دارد؛ همدردی باعث تأیید می شود و وقوف به اینکه کسی مورد
تأیید است باعث غرور (حس افتخار هاچسن) می شود.
امتیاز دیگر آنچه هیوم بر نظریه حسن اخلاقی افزوده، آن است که در آن ارتباط
بین تأیید و سودمندی به طور فزاینده آشکار می شود. تأیید صرفاً واکنشی تا حدی زیبایی شناسانه نسبت
به زیبایی خیرخواهی نیست؛ بلکه نتیجه لذت مشفقانه از طریق تأیید خیرخواهی یعنی شادی
همسایه فرد است و بنابراین می تواند به صورت لذت ناظر بر شادی بشریت تعمیم داده شود. در دیدگاه هیوم تأیید معطوف به سازگاری بلا
فصل و سودمندی می باشد.
این هم از تأیید فضیلت
«طبیعی» و خیرخواهی و عواقب معمول آن. تأیید
عدالت گیج کننده تر است زیرا سیمای جدی عدالت فاقد زیبایی خیرخواهی است با وجود این
قواعد عدالت حتی هنگامی که در موارد خاص در تقابل با سودمندی است مورد تأیید قرار می
گیرد. هیوم به عدالت به مثابه فضیلت «مصنوعی»
می نگرد؛ به نحوی که تأیید آن مانند تأیید خیرخواهی تنها به طبیعت انسان بستگی ندارد. قواعد عدالت وسیله ای ساخته دست انسان است که ضرورت
دارد زیرا یکی از مختصه های طبیعت انسان یعنی خیرخواهی و سخاوت محدود، با مختصه ای
از موقعیت انسان یعنی کمیابی کالاها با توجه به نیازهای انسانها در کنار هم قرار می
گیرد. قواعد عدالت محافظ سهم انسانها از کالاهای
کمیاب است. نفع شخصی هر انسان را به سوی حمایت
از این قواعد هدایت می کند و همدردی با منافع عمومی به تأیید اخلاقی می افزاید. احساس تأیید که در ابتدا به سوی سودمندی قواعد
هدایت شد با ملازمت به خود قواعد پیوسته می شود و حتی در مواردی که به کارگیری قواعد
سودمند نیست باقی می ماند. بنابراین نوعی
احساس وظیفه می تواند پیوند خود را با همدردی، یعنی پایه طبیعی و اولیه تأیید، از دست
بدهد و به تأیید انعطاف پذیر قواعدی از این دست تبدیل شود.
بدین طریق هیوم به یکی
از مختصه های اخلاق که قانون عقل گرا یا طبیعی را تحت تأثیر قرار داده بود وقع می نهد. او همچنین می پذیرد که قضاوت اخلاقی و زیبایی شناختی
از دیدگاهی عمومی حاصل می شوند. این دو، احساسات
واقعی را که با مقتضیات گوناگون تغییر می کنند به بیان در نمی آورند. هیوم در اینجا نیز مانند آنچه در نظریه دانش خود
مطرح کرده، عمل تعمیم را که دیگران به تعقل منسوب می کنند به تخیل نسبت می دهد. بنابراین در نهایت نظریه او با برخی بینش های عقل
گرا ها اشتراک پیدا می کند هرچند که بی تردید آنها را با روحیه ای متفاوت و در حیطه
چهارچوب عقیدتی متفاوت طرح و شرح می کند.
ادامه دارد . . .
http://www. bashgah.
net/fa/content/print_version/15023 (Tue Sep 16 15:59:20 2014)
[73] - Scottish Common Sense Realism, also known
as the Scottish School of Common Sense, is a school of philosophy that
originated in the ideas of Scottish philosophers Thomas Reid, Adam Ferguson and
Dugald Stewart during the 18th century Scottish Enlightenment. Reid
emphasized man’s innate ability to perceive common ideas and that this process
is inherent in and interdependent with judgment. Common
sense therefore, is the foundation of philosophical inquiry. Though
best remembered for its opposition to the pervasive philosophy of David Hume,
Scottish Common Sense philosophy is influential and evident in the works of
Thomas Jefferson and late 18th century American politics.
[74] - دیوید هیوم
در سال 1711 در خانواده ای نسبتا ثروتمند در برویکشایر (محلی در نزدیکی ادینبرو پایتخت
اسکاتلند) به دنیا آمد. چونان پسر بچه در
کلیسای محلی اسکاتلند که توسط عمویش اداره می شد حضور می یافت. تا یازده سالگی یعنی زمانی که به دانشگاه ادینبرو
رفت توسط مادرش آموزش داده می شد. نامه های
او شرح دهنده این مطلب می باشد که با چه جدیت و فرمانبرداری به عنوان یک دانشجوی جوان
دین را پذیرفته بود و از دستورات اخلاقی دینی که از راهنمای عبادی فرقه کالون ها (با
نام "تمام وظیفه انسان" The whole duty of
man)
پیروی می کرد.
هیوم بعد از خروج از
دانشگاه ادینبرو در سن پانزده سالگی تحصیل
ش را به شکل خصوصی ادامه داد. او به داشتن
شغلی حقوقی تشویق می شد ولی علاقه اش به فلسفه متمایل گشته بود. در خلال سالهای تحصیل خصوصی اش همچنانکه او در
نامه زیر اشاره می کند سوالات جدی در باره دین برایش مطرح شد:
"از وقتی که دفتر
دست نوشته های قدیمی ام که قبل از دوازده سالگی نوشته بودم را سوزاندم زمان زیادی نگذشته
است آنها صفحاتی پی در پی در باره پیشرفت تدریجی افکار من در باره عقاید مذهبی بودند. با جستجوی دلهره آوری بعد از استدلال برای تایید
عقیده عمومی شروع می شد. شک ایجاد می شد ناپدید
می گشت و سپس بر می گشت و دوباره از بین می رفت و بر می گشت. "
هر چند که دفتر دست
نوشته هایش از بین رفت اما بسیاری از یادداشتهای قبل از بیست سالگی هیوم باقی مانده
است که آنها نشان دهنده جایگزینی اثبات وجود خدا با الحاد است. این مطلب به ویژه در مورد زمانی که او آثار کلاسیک
یونانی و متون لاتین را در فرهنگ شک گرایانه تاریخی انتقادی "پیر به یل"
مطالعه می کرد صادق است. در خلال سالهای تحصیل
خصوصی که قسمتی از آن در فرانسه بود هیوم رساله سه جلدی "رساله ای در باره طبیعت
انسان(Treatise of Human Nature)" را نوشت که قبل از سی
سالگی او دو بار بدون نام نویسنده انتشار یافت.
رساله به بحث در باره موضوعات مختلف فلسفی نظیر، فضا، زمان، علیت، اشیا خارجی،
امیال، اراده آزاد و اخلاق می پردازد و راهکارهایی بدیع و شک گرایانه در مورد آنها
ارایه می دهد.
هرچند که بخش مشخصی
از رساله به عقاید دینی اختصاص داده نشده است با این حال تم اصلی رساله در این مورد
است. هر چند که کتاب اول رساله نزد دانش پژوهان
امروز شاهکاری فلسفی به شمار می رود در آن زمان به شکل نا مطلوبی توسط "تاریخ
کارهای دانشمندانHistory of the Works of learned
" با یک سری از توضیحات طعنه آمیز بررسی شد و این توجه اندک هیوم از کتابش نا
امید کرد.
در 1741 و 1742 هیوم
مقالات دو جلدی "اخلاق و سیاست (Moral and Political)"
را منتشر کرد این مقالات که با سبکی عامیانه نوشته شده بودند با موفقیتی بهتر از رسالات
مواجه شدند. در سالهای 1744 و 1745 هیوم نامزد
کرسی فلسفه اخلاق در دانشگاه ادینبرو شد. این جایگاه خالی جان پرینگل (John Pringle) بود که نامزدهای اصلی آن هیوم و ویلیام کلهورن (William Cleghorn) بودند. انجمن شهر ادینبرو مسئول انتخاب جانشین بود. بررسی کنندگان به خاطر نوشته های ضد دینی هیوم
در مقابل او قرار گرفتند. رئیس آنها کشیش
ویلیام ویشارت (William Wishart) مدیر دانشگاه ادینبرو بود. لیستی
از گزاره های مشخصا خطرناک که بر گرفته از "رساله" هیوم بودند انتشار-احتمالا
توسط ویشات- یافت. در مقابل این مواجه سخت
اعضای انجمن شهر ادینبرو با کشیشان ادینبرو
مشورت کردند. با امید پیروزی بر کشیش هیوم جواب نکته به نکته
و مفصلی به لیست انتشار داده شده از گزاره های خطرناک داد که این جوابیه با عنوان
" نامه ای از یک جنتلمن به دوستش در ادینبرو (A Letter from a
Gentleman to his Friend in Edinburgh)" انتشار یافت. ولی این امر ثمری نداشت و 12 نفر از 15 نفر بر
علیه هیوم رای دادند و هیوم هم سریعا نامزدی اش را پس گرفت.
هیوم در سال 1745 دعوت
ژنرال کلر را برای همراهی به عنوان دبیر خصوصی اش پذیرفت. او لباس افسری پوشید و در اردو کشی به کانادا و
همچنین در پستی در سفارت در دربار وین و تورین همراه او بود.
در سال 1748 به مجموعه
بالا مقاله ای با عنوان "در باره خصوصیات (هویت) ملی (Of
National Characters)" افزود. در یکی از
زیرنویس های طولانی این مقاله به مشخصات روحانیت (دستگاه کشیشی) حمله کرد و صاحبان
این حرفه را به جاه طلبی غرور و انتقام جویی متهم کرد که این زیرنویس تبدیل به هدف
مورد علاقه برای حمله توسط دستگاه روحانیت مسیحی شد. موفقیت مقالات، هیوم را متقاعد ساخت که دلیل برخورد
ضعیف با رساله سبک نوشتاری آن بوده است نه محتوای آن. او در سال 1748 "تحقیقی در باره فهم بشر(Enquiry Concerning Human Understanding ) " را منتشر کرد که ترجمه
و تفسیری از کتاب اول رساله بود. البته تحقیق
شامل دو بخش هم می شد که در رساله موجود نبودند.
این دو بخش که به طور روشنی به عقاید مذهبی می تازند عبارتند از : "در
باره معجزاتOf Miracles " و گفتگویی با عنوان
"مشیت الهی و وضعیت آینده (Of a Particular Providence
and of a Future State)".
در سال 1751 هیوم
"تحقیق در باره اصول اخلاق (ٍEnquiry concerning the Principles of
Morals)"
را منتشر کرد که در واقع شکل بسیار تغییر یافته ای از کتاب سوم رساله بود. هر چند که در این کتاب هیوم حمله مستقیمی به مذهب
نکرده بود ولی به شکل غیر مستقیم با بنا کردن سیستم اخلاقی مبتنی بر سود و همچنین احساسات
انسانی و بدون استفاده از فرمانهای اخلاقی الهی در مقابل مسیحیت ایستاده بود که این
امر موجب نقد منتقدانی نظیر جیمز بالفور به بهانه غیر الهی بودن نظریه شد.
اما در انتهای قرن هجدهم
بود که هیوم به عنوان بنیانگزار نظریه اخلاقی مبتنی بر سود [منفعت گرایی سود گرایی
Utilitarianism] شناخته شد. در این مورد نظریه پرداز سیاسی سود گرا مهم جرمی
بنتهام به اثر مستقیم هیوم بر خود اعتراف می کند. در همین سال هیوم " گفتگو های سیاسی (Political
Discourse)"
را منتشر کرد که فورا موجب ستایش و تمجید اقتصاد دانانی نظیر آدام اسمیت، گادیون و
توماس مالتوس شد.
در سالهای 1741
-1751 هیوم به دنبال کرسی فلسفه در دانشگاه گلاسکو بود که در این مورد هم ناموفق بود. در سال 1752 استخدام او به عنوان کتابدار در ادینبرو
منابع زیادی برای دنبال کردن علایق تاریخی
اش در اختیار او گذاشت. او در آنجا بیشتر
کتاب شش جلدی و موفق" تاریخ انگلستان (History of England)"
(منتشر شده از 1754تا 1762) را نوشت. جلد
اول کتاب تا اندازه ای به خاطر دفاع از چارلز اول و همچنین حمله به مسیحیت با اقبال
زیادی مواجه نشد. در قسمتی از این کتاب هیوم
به این مطلب اشاره کرده بود که اصلاح طلبان اولیه پروتستان در رویارویی با حاکمیت کلیسای
کاتولیک رومی بسیار متعصب و آتشین بودند.
در قسمتی دیگر هیوم مذهب کاتولیک رومی را هم خرافه پرستی مانند بقیه خرافه پرستی
ها که بیدار کننده ترس بیهوده انسان را از فنا هستند می داند. بیشترین حمله لفظی به تاریخ هیوم از طرف دانیل
مک کویین با 300 صفحه اش با عنوان "نوشته هایی در باره تاریخ آقای هیوم(Letters
on Mr. Hume’s History)" بود که درآن
مک کویین تمام عبارت تمسخر آمیز و حمله های مستقیم هیوم بر مسیحیت را گردآوری کرده
بود سرانجام این واکنش های منفی هیوم را مجبور کرد که این دو بند جنجال برانگیز را
در ویرایش های بعدی کتاب حذف کند.
در همین زمان بود که
هیوم دو اثر مهم اش را در باره دین نگاشت :1 "گفتگوهایی در باره دین طبیعی (Dialogues
Concerning Natural Religion )" و2 "تاریخ طبیعی
دین (The Natural History of Religion)".
تاریخ طبیعی در سال
1757 عرضه شد ولی با توصیه یکی از دوستان هیوم با هدف دور نگه داشتن هیوم از مجادله
های مذهبی کتاب گفتگو ها تا سال 1779 یعنی سه بعد از مرگ هیوم منتشر نشده باقی ماند. "تاریخ طبیعی دین" هم حتی قبل از انتشار
عمومی اش مجادله ای برانگیخت. در سال 1756
جلدی از مقالات هیوم با عنوان پنج مقاله ( Five Dissertations
)چاپ شده بود و آماده پخش بود. مقالات شامل
:
1 تاریخ طبیعی دین
- The Natural History Of Religio
2 در باره امیال- Of
the Passions
3 در باره تراژدی- Of
tragedy
4 در باره خودکشی- Of
Suicide
5 در باره جاودانگی
روح- - Of the Immortality of the Soulب بودند.
دو مقاله آخر با دفاع
از حق اخلاقی شخص برای خودکشی و نقد ایده زندگی پس از مرگ حملات مستقیمی به عقاید دینی
تلقی شدند. با پراکنده شدن نسخه های اولیه
شخص با نفوذی ناشر هیوم را تهدید که در صورتی که کتاب به همین شکل باقی بماند ناشر
را تحت پیگرد قانونی قرار خواهد داد. نسخه
های چاپ شده "پنج مقاله" را دستی به این شکل تغییر دادند : مقاله ای با عنوان
"در باره ذائقه متعارف (Of the Standard Of Taste )" جایگزین دو
مقاله آخر شد و هیوم هم از این فرصت برای تغییر پاراگراف های طعنه آمیز "دین طبیعی"
استفاده کرد. در نهایت مقالات به عنوان
"چهار مقاله (Four Dissertations)" در ژانویه 1757 توزیع
شدند.
هیوم در سالهای بعد
از نوشتن "چهار مقاله" نوشتن آخرین کار بزرگش "تاریخ انگلستان"
را به پایان رساند. هیوم در سال 1763 در سن
پنجاه سالگی به هیوم پیشنهاد همکاری با کنت هرتفورد برای سفارت در پاریس شد که تقریبا
معادل منشی و دبیری او بود که او این پیشنهاد را در نهایت پذیرفت. او در سال 1766 به ادینبرو برگشت و به گسترش روابط با بزرگترین اندیشمندان آن
زمان که در پاریس موفق به ایجاد آن شده بود پرداخت. یکی از این افراد ژان ژاک روسو بود که در 1766
از طرف حکومت در برن از سویس اخراج شده بود.
هیوم به روسو پیشنهاد پناهندگی در انگلستان را داد و مستمری دولتی نیز برای
او برقرار ساخت. در انگلیس روسو بدگمان شد
و به شکل علنی هیوم را متهم ساخت که در پوشش کمک به وی قصد تخریب شخصیت او را دارد. هیوم هم در مقابل جزوه ای را منتشر کرد که در آن
از اقدامات خود دفاع می کرد و خود را از اتهامات روسو مبرا می ساخت.
در سالهای 1767 و
1768 شغل منشی گری دیگری داشت که پس از آن دوباره به ادینبرو برگشت و سالهای باقیمانده عمر را صرف تجدید نظر و
اصلاح کارهای منتشر شده اش و همچنین کارهای اجتماعی به همراه دوستانش در حلقه ی روشنفکری
ادینبرو کرد. هیوم در سال 1776 در سن 65 سالگی به سبب بیماری
داخلی که او را ماهها رنج می داد درگذشت.
بعد از مرگ هیوم با
ظاهر شدن چندین کار منتشر نشده اش نام هیوم اهمیت بیشتر یافت. اولین کار، یک اتو بیوگرافی خلاصه با نام
"زندگی خودم (My Own Life)" بود که به عنوان بهترین
اتو بیوگرافی کوتاه در زبان انگلیسی ستایش بسیاری را برانگیخت. حتی این کار بی تکلف هم مجادله ای مذهبی ایجاد
کرد. ستایش نامه هایی که دوستان هیوم از جمله
آدام اسمیت و س. ج پرت (S. J.
Pratt)
که شرح دهنده مرگ هیوم بدون ترس از زندگی پس مرگ بود، منتشر کردند موجب شد که منتقدان
مذهبی، تحسین الحاد هیوم را محکوم کنند.
دو سال بعد کتاب
"گفتگو هایی در باره دین طبیعی" که منتشر نشده باقی مانده بود آشکار شد. سر انجام در سال 1782 دو مقاله محذوف هیوم در باره
خودکشی و جاودانگی روح منتشر شد.
منابع:
[75] - ثروت ملل یا
«پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل» (به انگلیسی: An Inquiry into the
Nature and Causes of the Wealth of Nations) مهمترین اثر آدام اسمیت اقتصاد
دان و فیلسوف اسکاتلندی است که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) توسط انتشارات W. Strahan and T.
Cadell, London منتشر
شد.
[76] - آدام اسمیت را می توان بنیانگذار علم اقتصاد مدرن
غربی دانست. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل
ریشه همه خیر ها را در سرمایه داری می جوید و وظیفه حکومت مدنی را دفاع از ایمنی
دارائی و دفاع از توان گران در برابر مستمندان می داند.
آدام اسمیت (ADAM
SMITH)
اقتصاددان و فیلسوف اخلاق اهل اسکاتلند است.
او متولد سال 1723 م است. پدرش اندکی
قبل از تولد او در گذشته بود. مادر آدام اسمیت،
مارگرت داگلس نام داشت و ارتباط عاطفی نزدیکی مابین این مادر و فرزند وجود داشت. (1)
اسمیت دوران تحصیل ابتدائی
را در شهر محل تولدش گذراند و در چهارده سالگی به دانشگاه گلاسکو رفت. در اسکاتلند قرن هجدهم زمان آغاز تحصیلات دانشگاهی
چهارده سالگی بود. در سالهای تحصیل در گلاسکو،
ریاضیات و فیزیک جزو دروس مورد علاقه او بود.
اسمیت پس از سه سال
تحصیل در گلاسکو به آکسفورد رفت. در آکسفورد
به تحصیل دروسی پرداخت که او را جهت کشیش شدن آموزش می دادند. اسمیت مدرسان آکسفورد را افرادی بی مایه و کاهل
یافت و به نظام آموزشی آن انتقادهای بسیاری داشت. مدتی بعد امکان برگزاری یک سلسله سخنرانی های
ادبی در دانشگاه ادینبرو برای او پدید آمد.
در سال 1751 کرسی درس منطق دانشگاه گلاسکو به او پیشنهاد گردید و بدینسان اسمیت
فعالیت خود در مقام استاد دانشگاه را آغاز کرد.
مدتی بعد استاد درس اخلاق آن دانشگاه نیز بیمار گردید و کرسی درس او نیز در
اختیار آدام اسمیت قرار گرفت.
آدام اسمیت دوازده سال
عهده دار تدریس فلسفه اخلاق در گلاسکو بود.
کلاس های درس او با استقبال بسیار دانشجویان روبرو گردید. او در اواخر دوران اقامت در گلاسکو به عنوان ریاست
دانشکده دست یافت. در ژانویه سال 1764 شغل
جدیدی در مقام معلم خصوصی و سرپرست دوک باکلو یافت و لذا گلاسکو را ترک گفت و همراه
شاگرد جوانش به مسافرت اروپا رفت.
آدام اسمیت در جریان
سفر به اروپا با دیوید هیوم فیلسوف تجربی مسلک انگلیسی و نیز فرانسوا ماری ولتر فیلسوف
دئیست فرانسوی آشنا گردید. ولتر و هیوم هر
دو دارای گرایش های لیبرالیستی در عرصه سیاست بودند و از این منظر اسمیت نیز با آنان
همسو بود. اسمیت علاقه و ارادت زیادی به ولتر
داشت و در مدتی که در پاریس مستقر بود، پنج شش بار با او دیدار کرد.
آدام اسمیت و شاگردش
در تاریخ اول نوامبر 1766 به مسافرت خود پایان داده و به انگلستان باز گشتند. از آن پس اسمیت عمده وقت خود را معطوف به تحقیق
و نگارش اثر معروفش «ماهیت ثروت ملل» نمود.
اساساً از آدام اسمیت به عنوان یک فیلسوف اخلاق و اقتصاددان {که می توان او
را پدر علم اقتصاد سکولاریستی مدرن دانست} دو کتاب به جای مانده است، یکی در زمینه
فلسفه اخلاق که «احساسات اخلاقی» نام دارد و به سال 1759 م منتشر گردیده است (2) و
دیگری همان کتاب پیش گفته ثروت ملل است که آن را میتوان منبع اصلی تئوریک لیبرالیسم
کلاسیک و علم اقتصاد مبتنی بر رویکرد سرمایه داری دانست و به سال 1776 منتشر گردیده
است.
کتاب احساسات اخلاقی
نحوه تبیین سکولاریستی اخلاق مبتنی بر نفع شخصی است که مطلوب فیلسوفان اخلاق لیبرالیست
بوده و هست. احساسات اخلاقی رسالهای در فلسفه
اخلاق است که به شدت متأثر و ملهم از آراء فرانسیس هاچسن {استاد آدام اسمیت و مبّلغ
تئوری نفع شخصی در اخلاق} می باشد. آن گونه
که اسمیت به تأسی از هاچسن ادعا می کند، منفعت طلبی شخصی مبنای گردش احساسات اخلاقی
است. در واقع این تئوری، توجیهی نظری و فلسفی
در تأیید و تبیین رویکرد منفعت گرایی شخصی در فلسفه اخلاق است.
در واقع در بررسی و
توصیف محتوای نظریه اخلاقی آدام اسمیت میتوان گفت که او طلب نفع شخصی و به دنبال منفعت
شخصی رفتن را یک فضیلت اخلاقی (3) میداند و این امر ریشه در جهان بینی لیبرالی او دارد. البته در بحث از دنبال کردن منفعت و مصلحت فردی
و شخصی این نظر را مطرح می کند که فرد باید به دنبال مصلحت ها و منفعت های پایدار رفتن
را بر جستجوی لذت و نفع کوتاه مدت ترجیح دهد.
مهمترین اثر مکتوب آدام
اسمیت که موجب شهرت او گردید، ثروت ملل نام دارد که در سال شروع انقلاب آمریکا {به
عنوان یک انقلاب لیبرالی} منتشر گردیده است.
آدام اسمیت را میتوان
بنیانگذار علم اقتصاد مدرن غربی {که پارادایم تئوریک آن را اصالت سرمایه داری تشکیل
میدهد} دانست. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل
ریشه همه خیرها را در سرمایه داری می جوید (4) و وظیفه حکومت مدنی را دفاع از ایمنی
دارائی و دفاع از توانگران در برابر مستمندان(5) میداند.
اسمیت به شیوه رفتار
گرایان محیط را به عنوان عاملی اصلی در پرورش فرد مطرح می کند و باز به شیوه فیلسوفان
عصر روشنگری به نظریه اصل ترقی یا اندیشه پیشرفت معتقد بوده است. (6) کتاب ثروت ملل به لحاظ مبانی نظری و تفسیر خود
از جامعه از آراء جان لاک، ماندویل و هیوم تأثیر پذیرفته است.
کتاب ثروت ملل در واقع
یک رساله طولانی در اقتصاد و برخی مقولات دیگر است که شرح میدهد نظام آزادی کامل
{که اسمیت آن را سرمایه داری تجاری می نامد و مورد ستایش قرار میدهد} چگونه پدید می
آید. اسمیت در این کتاب عنوان می کند که ما
در دنیای جدید به سر می بریم. دنیایی که
جریان خدمات و کالاهای مصرفی افراد، هدف و مقصود نهایی زندگی اقتصادی را تشکیل میدهد. (7) آدام اسمیت عنوان می کند که یک دست نامرئی
انگیزه های خودخواهانه و منفعت طلبانه افراد را به گونهای هماهنگ می کند که در نهایت
نفع اجتماع حاصل میشود و پیشرفت پدید می آید.
البته تجربه تاریخی و اجتماعی جوامع غربی به ویژه در قرون هیجده و نوزده نشان
داد که این تئوری منطبق با واقعیت نبوده و این که هر یک از افراد به نفع خود اندیشیده
و آن را دنبال نماید {اعتقادی که لیبرال های پس از اسمیت نیز سخت به آن معتقد بوده
و هستند} در نهایت موجب پیدایی فاصله طبقاتی و اختلاف شدید مابین فقیر و غنی می گردد
و جامعه را گرفتار بحران ها و آسیب های گسترده اجتماعی و اقتصادی میکنند. البته آدام اسمیت در ثروت ملل احساس همدردی صریحی
با کارگران دارد(8)، اما به هر حال اقتضاء جوهر لیبرالی رویکرد او چیزی جز افزایش نابرابری
های طبقاتی و گسترش فقر مدرن نمی باشد.
آدام اسمیت را سلسله
جنبان اقتصاد لیبرالی دانسته اند و این تعریف درستی است، در واقع میتوان گفت که آرای
اقتصادی لیبرالیسم کلاسیک در آثار و جهان بینی چند تن از اقتصاددانان اروپایی ظاهر
شده است که از میان آنها آدام اسمیت را میتوان سرآغاز این سلسله دانست. روح و جوهر نگرش اقتصادی اسمیت را میتوان در اعتقاد
و ایمان به نظام اقتصاد بازار جستجو کرد.
آدام اسمیت به سال 1790 م در شصت و هفت سالگی درگذشت.
پی نوشت ها:
1-رافائل، د. د / آدام اسمیت / عبدالله کوثری / طرح نو /
1375 / ص 15.
2-کاتوزیان، محمدعلی
/ آدام اسمیت و ثروت ملل / شرکت سهامی کتاب های جیبی / 1358 / ص 26.
3-رافائل، د. د / آدام اسمیت / ص 103.
4-منبع پیشین / ص 8.
5-منبع پیشین / صص
8 و 9.
6-هایلبرونر، رابرت. ل / بزرگان
اقتصاد / احمد شهسا / علمی و فرهنگی / 1370 / ص 61.
7-منبع پیشین / ص
52.
8-داونز، رابرت بی
/ کتاب هایی که دنیا را تغییر دادند / سیروس پرهام و . .
. / شرکت سهامی کتاب های جیبی /
1357 / ص 62.
http://www. bashgah. net/fa/content/print_version/25315 (Wed Sep
17 16:27:48 2014)
http://www. scholarly-societies. org/history/1723sikas. html
[80] - Edinburgh Philosophical Society for Improving Arts and Sciences
and Particularly Natural Knowledge.
[82] - Henry Home, Lord Kames (1696 – 27 December 1782) was a
Scottish advocate, judge, philosopher, writer and agricultural improver. A
central figure of the Scottish Enlightenment, a founder member of the
Philosophical Society of Edinburgh, and active in the Select Society, his
protégés included James Boswell, David Hume and Adam Smith.
[84] - ژاك بنینی بوسوئه
(Jacques-Bénigne Bossuet)(1704- 1627م) عالم علوم الهی،
مورخ و فیلسوف فرانسوی در دیوژن فرانسه به دنیا آمد. [1] در سیزده سالگی متولی كليسا و بعد از آن ابتدا
اسقف گاسكوني و از سال 1670م تا 1679م مربی پسر ارشد پادشاه فرانسه لویی چهاردهم شد
و پس از آن اسقف میو (مائو) شد او خطیبی زبردست و متفكری نام آور بود و كوشید كليساى
كاتولیك و پروتستان را آشتی دهد و مسیحیت واحدی پدید آورد. [2] از نوشته های او "سیاست ملهم از كتب مقدس"،
و "گفتار درباره ی تاریخ جهان" از همه مهم ترند. نوشته های بوسوئه كاملا نشاندهنده اعتقاد او به
حكومت یا رهبرى الهی (در عمل حقوق الهی شاهان) است زیرا همه ی آنها را بر پایه مطالب
كتابهای مقدس مسیحیان نوشت[3] او معتقد بود خداوند به صورت خیلى مشخص بر جهان حكومت
می كند و در كار جهان "بخت" كه ماکیاولی از آن یاد میكند جایی ندارد. [4]
اندیشه های سیاسی بوسوئه
را می توان از كتاب سیاست برگرفته از كتب مقدس[5] استخراج كرد. بوسوئه در 43 سالگی در فرهنگ غیر مذهبی خود كاملا
تجدید نظر كرد تا بتواند برای شاگردش (پسر لوئی چهاردهم) كتابهای آموزشی بنویسد. این کتاب در تاریخ اندیشه های سیاسی بیان گر شکوفایی
حکومت سلطنتی مطلقه و حکومت الهی در دوران لوئی چهاردهم است. سیاست برگرفته از كتب مقدس درباره ی همه ی مسائل
و مطالب موجود در كتابهای سیاسی زمان بحث كرد.
[6] درباره ی اصول جامعه ی مدنی، بهترین شكل حكومت، ویژگیهای حكومت پادشاهی،
وظایف شهروندان و حكمران، عدالت، تسلیحات و مالیه و. .
. . همه ی این مطالب و همین طور استدلال ها و مثال
ها را از كتابهای مقدس برگرفت و همین كار، در میان نویسندگان كتابهای سیاسی تا آن زمان
نوآوری بود اما بنظر میرسد، افزون بر آن كتابها، از منابع دیگر هم، از جمله "سیاست"
ارسطو[7] و "لویاتان"[8] و "درباره ی شهروند" هابز استفاده كرده
است. [9]
جامعه ی بشری، انسان
بوسوئه در بخش نخست
كتاب، كه بازتاب مستقیم سخنان ارسطو ست، معتقد است بشر برای زندگی اجتماعی آفریده شده
است. بشر تنها یك هدف و تنها یك مقصود دارد
و آن پروردگار است. افراد بشر برای عشق به
خدا باید یكدیگر را دوست بدارند، همه با هم برادرند، منافع مشترك آنها را به هم می
پیوندد. در نتیجه ی زندگی اجتماعی و یاری
متقابل، قدرت آنها افزایش می یابد. [10] بوسوئه
بنا به اعتقادات دینی، زندگی انسان پس از گناه نخستین را شر دانست. در واقع زندگی انسانها را مانند وضع طبیعی هابز
دید و از آن ضرورت وجود حكومت یا دولت را نتیجه گرفت. او گفت كه نفاق میان اعضای نخستین خانواده، پس
از كشته شدن هابیل به دست قابیل در نسل انسان ادامه یافت و آرامش و ایمان از انسان
های پیرو هواهاى نفسانی گریخت از آن پس یگانگی انسانها ناممكن شد. ناگزیر همه ضرورت وجود حكومت را كه بر همه ی آنها
فرمان براند تشخیص دادند. فقط قدرت حكومت
میتواند مردم را وا دارد از حقوق و آزادیهای اولیه یا طبیعی خود دست بردارند و فقط
به آنچه حكومت روا میدارد بسنده كنند. مردم
با دست برداشتن از آزادی، اراده و حقوق خود، آنها را به فرمانروا واگذار می كنند. او گفت انسانها فقط از حقوقی برخوردارند كه حكومت
به آنها میدهد، قدرت حكومت خاستگاه همه ی حقوق مردم است و به سود آنهاست كه برای زندگی
در صلح و آرامش و دور ماندن از نتایج نفاق ها، از یك نفر فرمان برداری كنند. بوسوئه در این رابطه مثال آورد كه در دوران فرمانروایی
شائول[11] و قدرت مشروع او، تمام ملت اسرائیل چون یك تن بودند. 40 میلیون بودند، و همگی چون یك تن عمل می
كردند این است اتحاد ملتی كه هر یك از آحاد آن با چشم پوشی از اراده ی خود، آن را
به شهریار منتقل میكند و به اراده ی او پیوند می زند. [12]
حكومت پادشاهی
از روزگار هرودوت، افلاطون
و ارسطو مقایسه ی شكل حکومتها، قدیمی ترین مسئله ای است كه در آثار سیاسی مطرح شده
است از میان اشكال سه گانه حكومت، یعنی حكومت سلطنتی، حكومت اشرافی و دموکراسی كدام
یك بهترین است. بوسوئه در بخش دوم كتاب سیاست
به این پرسش پاسخ میدهد و معتقد است قدرت سلطنتی و موروثی مناسب ترین شكل حكومتی است
بویژه هنگامی كه از ذکور به ذکور (پدر به فرزند پسر) و از ارشد به ارشد منتقل شود. [13] بوسوئه با استناد به كتب مقدس معتقد بود كه
در ابتدای خلقت، پروردگار، بگونه ای واقعی و محسوس، فرمانروای دنیا بوده است، و نخستین
اندیشه ی فرمانروایی و اقتدار بشری از اقتدار پدرانه پروردگار ناشی شده است و پس از
آن یا از راه توافق همگان مردم و یا با كسب مشروع قدرت از راه تملک مسالمت آمیز آن،
پادشاهانی به حكمرانی رسیده اند. [14] حكومت
سلطنتی رایج ترین، كهن ترین و طبیعی ترین شكل حكومت است، انسانها هنگامی كه از یك
فرمانروا اطاعت میكنند، بیش از هر وقت دیگر متحد و نیرومندند، زیرا در این حالت همه
به سوی یك هدف پیش میروند. [15]
تفرقه، مهم ترین مایه
ی فساد دولتها ست و مسلم ترین دلیل نابودی آنها به شمار میرود. حكومت سلطنتی به همین دلیل تداوم مییابد كه مایه
ی بقای نسل بشری است فرزند ارشد جانشین پدر میشود، چه چیز از این طبیعی تر و در نتیجه
پایدار تر و بهتر، در دولت هیچکس دسیسه و توطئه ای برای شاه شدن نمی چیند، طبیعت فقط
یك شاه بوجود آورده است. [16]
بوسوئه موجودیت همه
ی شكل های حكومت های مشروع را از خداوند دانست این ایستار با اصول دینی او هماهنگ
بود. او نظر داد نظم موجود در هر جامعه تا
زمانی كه خداوند دلیلی در رد آن نازل نكرده است باید مشروع و محترم دانسته شود هر ملتی
باید حكومت موجود در كشور خود را نظم الهی بداند و از آن فرمان برد، زیرا خداوند پروردگار
صلح و خواستار آرامش بشر است. [17]
ویژگیهای حكومت سلطنتی
بوسوئه بخشهای سوم،
چهارم و پنجم سیاست را به ویژگیهای حكومت سلطنتی اختصاص داده است و ویژگیهای حكومت
سلطنتی را، مقدس، مطلق، پدرسالارانه و تابع خرد معرفی كرد[18] و معتقد است حكومت سلطنتی
مقدس است. شهریاران وزرای پروردگار و نایبان
او بر روی زمینند. سوء قصد به آنها توهین
به مقدسات است شخص شهریار به دلیل وظیفه ای كه بر عهده دارد مقدس است. عنوان منجی به پادشاهان اعطا شده و آنها را منجی
یا قدیسان پروردگار خوانده اند. پادشاهان
قدیسانی اند كه مراسم تدهین بر ایشان انجام شده، ولی حتی بدون این تدهین نیز به دلیل
وظیفه ای كه بر عهده دارند مقدس اند زیرا نمایندگان مقام الهی و نمایندگان پروردگار
برای اجرای معنویات الهی به شمار میروند[19] به همین دلیل وظیفه وجدانی ما اطاعت از
فرمانروایان است بی تردید آنها نیز به نوبه خود باید قدرت خود را ارج نهند و آن را
تنها در جهت حفظ منافع عموم بكار گیرند، زیرا پروردگار كه این قدرت را به آنها اعطا
كرده، از آنها بازخواست خواهد كرد. [20] ولی
حتی اگر بازخواست نیز نكند باز هم باید وظیفه و مأموریت آنها را محترم بدارند. [21]
حكومت پادشاهی، تك
سالاری مطلق است شهریار ملزم نیست درباره احكامش
به احدی توضیح دهد. بدون این اقتدار مطلق،
او نه قادر به انجام دادن خیر است و نه توانایی پیش گیری از شر را دارد. قدرت او باید بگونه ای باشد كه هیچکس امید گریز
از احكام او را در دل نپرورند. بالاتر از
داوری شهریار دیگر داوری وجود ندارد. شهریار
پس از تشخیص اشتباه خود میتواند آن را تصحیح كند ولی برای مقابله با اقتدار او، چاره
ای مگر در اقتدار خود او نمیتوان یافت. در
برابر شهریار هیچ نیروی الزام آور قانونی وجود ندارد. فرماندهی قانون و مشروع تنها به شهریار تعلق دارد،
و نیروی الزام آور قانونی نیز تنها در اختیار اوست در یک کشور تنها شهریار باید مسلح
باشد، در غیر این صورت همه چیز درهم می ریزد و كشور گرفتار هرج و مرج میشود، شهریار
اقتدار عالی داوری و تمام نیروهای كشوری را در دست میگیرد و خارج كردن این نیرو از
اختیار شهریار، به معنای تقسیم حكومت، نابودی آرامش عمومی و خدمت به دو سرور است، كه
این یكی بر خلاف پیام الهی انجیل است كه میگوید هیچکس نمیتواند خدمت گزار دو سرور
باشد. [22]
بوسوئه بر فرمانروایی
مطلق پادشاه یك استثناء قائل شد، كه اگر فرمان پادشاه با دستورات دینی مخالف باشد،
باید از خدا فرمان برد نه از مردان خدا. گذشته
از این مورد، در مورد های دیگر، مردم فقط باید شاه ستمگر را محترمانه نکوهش كنند، یا
برای تغییر رفتار او دست به دعا بردارند.
[23]
حكومت سلطنتی جنبه پدرانه
دارد. پادشاهان جای پروردگار را كه پدر نوع
بشر است میگیرند. پادشاهان را از روی نقش
پدران ساخته اند نام پادشاه مانند نام پدر است.
پدر بودن نیكوست و نیکی طبیعی ترین خصلت پادشاهان نیز هست. پادشاه نیز مانند پدری كه به خاطر فرزندانش زندگی
میكند، به خاطر خودش زاده نشده، بلكه به خاطر مردم بدنیا آمده است. شهریاران بدكار یا ستمگرند كه تنها به خویشتن می
اندیشند، نه به توده مردم (همانند نظر ارسطو).
پدر نیك فطرت، خوش رفتار و خوشرو ست.
حكومت نیز طبیعتا خوش رفتار است، قاطع و مصمم ولی خوش رفتار است. [24]
حكومت سلطنتی تابع خرد
است حكومت ساخته ی خرد و هوشمندی است، احاطه بر قوانین، قضایا، شناخت موقعیتها و فرصتها،
شناخت انسانها و پیش از همه خودشناسی، توانایی سخن راندن، خاموشی گزیدن، گوش فرا دادن،
كسب اطلاع كردن و گزینش مشاور، این است توقعی كه افزون بر توانایی تصمیم گیری از شهریار
خردمند دارند. بنابراین به گفته های دوستان
و مشاوران خود گوش فرا دهید ولی خود را به آنها نسپارید، توصیههای كليسا قابل تحسین
است كه از دشمنان خود بپرهیزید و مراقب دوستانتان باشید كه آنها اشتباه نكنند، و مراقب
باشید كه شما را نفریبند. . . آدمیان
مجاز نیستند كه به توصیهها و كارهای دیگران كاملا دلگرم شوند پس از سنجش منطقی مسائل،
باید بهترین تصمیم را گرفت و بقیه امور را به تقدیر سپرد. [25]
وظیفه اتباع نسبت به
شهریار
در بخش ششم كتاب، بوسوئه
وظایف اتباع نسبت به شهریار را مورد بررسی قرار میدهد معتقد است از آنجا كه رهبر دولت
شهریار است و هر دولتی در شخص او خلاصه میشود، باید همان گونه كه شهریار انتظار دارد،
به دولت خدمت كرد. خدمت به شهریار و خدمت
به دولت تفكیك ناپذیر است و تنها دشمنان مردم می توانند آنها را جدا از هم جلوه دهند. شهریار مآل اندیش و زیرك است باید پذیرفت كه او
بهتر از همه می بیند و باید بی شكوِه و شكایت از اوامرش پیروی كنیم زیرا شكوه و شكایت
زمینه ی فتنه را فراهم میآورد. [26]
تنها یك استثناء بر
فرمان برداری مطلق از فرامین شهریار وجود دارد و آن هنگامی است كه فرمان او مخالف با
دستورات پروردگار باشد. در این صورت، و تنها
در این صورت است كه این گفته روحانیت مصداق پیدا میكند كه بیشتر باید از خدا فرمان
برد تا از مردان خدا (مانند نظر هابز).
[27] ولی بوسوئه با گفته های زیر محتوای این استثناء را تضعیف میكند: «برای
سرپیچی از شهریار به هیچ چیز، به هیچ بهانه ای و یا به هیچ دلیلی هرچه باشد نمیتوان
توسل جست. شخصیت پادشاه، حتی شخصیت پادشاه
بی ایمان، مقدس و روحانی است الحاد علنی، و حتی زجر و شكنجه، اتباع را از وظیفه اطاعت
از شهریار معاف نمی كند و اتباع مجاز نیستند با قهر پادشاهان به مخالفت ببرخیزند،
آنان فقط میتوانند محترمانه او را نکوهش كنند و یا برای تغییر مرام او دست به دعا بردارند
بی آنكه لب به شكایت بگشایند و یا قیام كنند.
»[28]
مذهب
هیچ دولتی و هیچ قدرت
عمومی بدون مذهب، حتی مذهب دروغین پابرجا نیست.
[29] مذهب دروغین دست كم این مزیت را دارد كه به نوعی الوهیت كه امور بشری تابع آن است اذعان
دارد. [30] ولی تنها حقیقت كه مادر صلح است
به دولت استحكام لازم را می بخشد و شهریار كه نایب پروردگار و حافظ آرامش عمومی است،
وظیفه دارد اقتدارش را برای نابودی مذاهب دروغین، در دولتش بكار گیرد آنها كه نمیخواهند
از خشونت شهریار درباره ی مسائل مذهبی رنج بكشند، زیرا گمان میبرند كه افراد باید در
انتخاب مذهب خود آزاد باشند، گرفتار خطایی ملحدانه اند. البته تنها به مثابه آخرین راه چاره باید به خشونت
توسل جست.
عدالت
عدالت كه برپایه مذهب
بنا نهاده شده، مغایر خودكامگى است. [31] با
وجود پروردگار عادل، نه هیچ قدرت كاملا خودکامه ای وجود خواهد داشت و نه هیچ قدرتی
كه هرگونه قانون طبیعی، الهی یا انسانی را نادیده بگیرد. بوسوئه معتقد بود مردم فقط در چارچوب اقتدار حكومت
مشروع آزاد هستند، و در حكومت خودکامه آزادی وجود ندارد. حكومت مشروع آزادی مالکیت را كه طبق قانون به دست
آمده باشد، مقرر میدارد، اما در حكومت خودکامه مردم مالك هیچ چیز نیستند و همه چیز
به فرمانروا تعلق دارد، او به دلخواه بر جان و مال مردم حكم میراند او مثال آورد، خداوند
آخاب[32] و زن او ایزابل را به شدت مجازات كرد، زیرا آنها نبوث (مالك تاكستان) را برای
غصب تاكستانش كشته بودند و بوسوئه معتقد بود تجاوز به جان و مال و ناموس رعیت بی توجه
به قانون پروردگار كه بر آن سرزمین نیز حکمفرما بود، عمل شریرانهای بود. [33]
تسلیحات و مالیه
گفتگو از تسلیحات برای
بوسوئه دستاویزی برای دادن پند های اخلاقی و سیاسی درباره ی جنگ های بر حق و ناحق
و نیز درباره خصلت های فرماندهان و سربازان است؛ انسان از هرگونه صلحی كه بهره
مند باشد، به دلیل همسایگان حسودی كه همیشه او را احاطه كرده اند، هرگز نباید جنگ را
كه ممكن است ناگهان روی دهد كاملا از یاد ببرد زمانی كه شما را آرام میگذارند، زمان
تقویت نیروها در داخل است فرمانروا باید از راه گرفتن مالیات هزینه لازم برای تقویت
نیروهای نظامی را فراهم آورد، اما در گرفتن مالیات نباید به مردم فشار آورد، آنان كه
به مردم فشار آورند، انقلاب ها و نفاق ها را بر می انگیزند. [34]
[1] . موسكا، گائتانو؛ و بوتو، كاستون؛ تاریخ عقاید و
مکتبهای سیاسی، ترجمه ی حسین شهید زاده، تهران، مروارید، 1377، چاپ سوم، ص
235.
[2] . توماس، هنری؛ بزرگان فلسفه، ترجمه ی فریدون بدره
ای، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی ، 1386، چاپ پنجم، ص 119.
[3] . عالم، عبدالرحمن؛ فلسفه ی سیاسی غرب عصر جدید و
سده نوزدهم، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت خارجه، 1381، چاپ پنجم، ص 166.
[4] . اشرافی، مرتضی؛ تاریخ افكار سیاسی در غرب، قم،
قدس، 1385، چاپ اول، ص 115.
[5]. Politique Selon le Saintes Ecritures
[6] . شوالیه، ژان ژاك؛ اثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی
تا هیتلر، ترجمه ی لیلا سازگار، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1372، چاپ اول، ص
75.
[7] . رك. ارسطو،
سیاست، ترجمه ی حمید عنایت، تهران، شركت سهامی كتابهای جیبی، 1349، چاپ دوم.
[8] . رك. هابز،
توماس؛ لویاتان، ترجمه ی حسین بشیریه، تهران، نی، 1381، چاپ دوم،
[9] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 167.
[10] . اشرافی،
مرتضی؛ پیشین، ص 115.
[11] . Saul نخستین
پادشاه عبرانیان (1035 تا 1015 ق م) است كه حكومت پادشاهی را تقویت كرد و فلسطینیان
را شكست داد.
[12] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 79 و عالم، عبدالرحمن؛
پیشین، ص167.
[13] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 168.
[14] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 80 و اشرافی، مرتضی؛
پیشین، ص116.
[15] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 81.
[16] . همان، ص 82.
[17] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 168 و شوالیه، ژان ژاك؛
پیشین، ص 82.
[18] . اشرافی، مرتضی؛ پیشین، ص 116.
[19] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 168.
[20] . موسكا، گائتانو؛ و بوتو؛ كاستون؛ پیشین، ص235.
[21] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 83.
[22] . همان، صص 85- 84.
[23] .
عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 169.
[24] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 85.
[25] . همان، ص 86.
[26] . همان، صص 87- 86.
[27] . اشرافی، مرتضی؛ پیشین، ص 116.
[28] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 87.
[29] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 169 و اشرافی، مرتضی؛
پیشین، ص 116.
[30] . توماس، هنری؛ پیشین، ص119.
[31] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، صص 88- 87.
[32] . Achab پادشاه
اسرائیل از 874 تا 853 ق م.
[33] . شوالیه، ژان ژاك؛ پیشین، ص 88 و عالم، عبدالرحمن؛
پیشین، صص 170- 169.
[34] . عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 170 و شوالیه، ژان ژاك؛
پیشین، صص 89- 88.
[85] - Politique tirée des propres paroles de l'Écriture sainte (in
English translation, Politics Drawn from the Very Words of Holy Scripture) is a
work of political theory prepared by Jacques-Bénigne Bossuet as part of his
duties as tutor for Louis XIV's heir apparent, Louis, le Grand Dauphin. It is
one of the purest expressions of the branch of political absolutism which
historians have labeled "Divine Right Absolute Monarchy. "
[87] - Richard Simon CO (13 May 1638 – 11 April 1712), was a French
priest and longtime Oratorian, who was an influential biblical critic,
orientalist and
Simon was born at Dieppe. His
early education took place at the Oratorian college there, and a benefice enabled
him to study theology at Paris, where he showed an interest in Hebrew and other
Oriental languages. He entered the
Oratorians as novice in 1662. At the
end of his novitiate he was sent to teach philosophy at the College of
Juilly. But he was soon recalled to
Paris, and employed in the preparing a catalogue of the Oriental books in the
library of the Oratory.
Conflicts as Oratorian
Simon was ordained a priest in 1670.
He then taught rhetoric at Juilly until 1673, having among his students
the noted philosopher, Count Henri de Boulainvilliers.
Simon was influenced by the ideas of Isaac La Peyrère who came to live
with the Oratorians (though taking little of the specifics), and by Benedict
Spinoza. Simon's approach earned him
the later recognition as a "Father of the higher criticism", though
this title is also given to German writers of the following century, as well as
to Spinoza himself.
Simon aroused ill will when he strayed into a legal battle. François Verjus was a fellow Oratorian and
friend who was acting against the Benedictines of Fécamp Abbey on behalf of
their commendatory abbot, the Prince de Neubourg. Simon composed a strongly worded memorandum,
and the monks complained to the Abbé Abel-Louis de Sainte-Marthe, Provost General
of the Oratory from 1672. The charge of
Jesuitism was also brought against Simon, on the grounds that his friend's
brother, Father Antoine Verjus, was a prominent member of the Society of Jesus. [citation needed
Suppression of the Histoire critique at the time of the printing of
Simon's Histoire critique du Vieux Testament, the work passed the censorship of
the University of Paris, and the Chancellor of the Oratory gave his
imprimatur. Simon hoped, through the
influence of the Jesuit priest, François de la Chaise, the king's confessor,
and Charles de Sainte-Maure, duc de Montausier, to be allowed to dedicate the
work to King Louis XIV of France; but the king was absent in Flanders.
The freedom with which Simon expressed himself, especially where he
declared that Moses could not be the author of much in the writings attributed
to him, gained attention. The influence
of Jacques-Benigne Bossuet, at that time tutor to the Dauphin of France, was
invoked; the chancellor, Michael le Tellier, lent his assistance. A decree of the Royal Council was obtained,
and, after a series of intrigues, the whole printing, consisting of 1,300
copies, was seized by the police and destroyed.
[88] - واژه Research
در لغت به معنی پژوهش، تحقیق، تتبع، جستجو، تجسّس، کاوش، پژوهیدن و پژوهش
کردن و Historic به معنای تاریخی،
مشهور، معروف و مبنی بر تاریخ است.
تحقیق تاریخی، از آن
دست تحقیقاتی است که بر موضوعی معین که در گذشته و در یک مقطع زمانی مشخص اتفاق افتاده،
صورت میگیرد. از آنجا که در فاصله دو زمان
مشخص در گذشته، رویدادهایی بوقوع پیوسته و ابزاری تکمیل گشته است، بنابراین تلاش محقّق
در روش تاریخی بر آن است که حقایق گذشته را از طریق جمع آوری اطلاعات، ارزشیابی و
بررسی صحّت و سقم این اطلاعات، ترکیب دلایل مستدل و تجزیه و تحلیل آنها، بصورتی منّظم
و عینی ارائه کند و نتایج پژوهشی قابل دفاع را در ارتباط با فرض یا فرضهای ویژه تحقیق
نتیجه بگیرد. [1]
اهمیت و ضرورت مطالعات
تاریخی
هدف تحقیق تاریخی، بکار
بردن داده های مربوط به واقعیت های مرتبط با رویدادهای گذشته و تفسیر آنها است. از این طریق میتوان به عوامل مؤثر در بروز وقایعی
که در گذشته رخ داده، پی برد و رویدادهای زمان حال را بهتر شناخت. تحقیق تاریخی کمک می کند تا با تحلیل داده
های مربوط به عادات، رسوم، سنتها و چگونگی انجام اموری که بنحوی در گذشته بوده اند،
درک بیشتری بدست آوریم. [2] شناخت پدیده
های تاریخی از دو جهت مفید است:
ضرورت شناخت تغییرات
اجتماعی؛ یکی از مهمترین فواید شناخت تاریخی و پدیده های تاریخی سنجش و اندازه
گیری دگرگونیها، مسیر و آهنگ آنها است. مبحث
تغییرات اجتماعی، از مهمترین و فراگیرترین مباحث دانشهای اجتماعی-انسانی است. از همینرو تمام دانشمندان از افلاطون تا هگل (از
جمله سن سیمون، بوسوئه، ماکیاول، ویکو، هردر، اگوست کنت، دورکیم و پرودون) مسئله تغییر
اجتماعی را آنچنان مطمح نظر قرار دادهاند که به زعم دورکیم، طرح مسئله تغییر در جامعه
و مسیر حرکت جوامع، از جامعه شناسی نیز قدیم تر است.
شناخت و پیش بینی آینده؛
شناخت و پیش بینی آینده برای هر فرد و هر جامعه ضروریست و در راه تحقق این مهم، شناخت
تاریخی گامی اجتناب ناپذیر است؛ زیرا برای پیش بینی حرکت پدیده ها باید به عقب بازگشت
و گذشته آنان را شناخت؛ که در اصطلاح بدان "فر افکنی روند" اطلاق میشود. [3]
ماهیت پدیده های تاریخی[4]
حال که ضرورت مطالعه
پدیده های تاریخی را دیدیم، باید به ماهیت این پدیده ها توجه کنیم. برخی از مشخصات پدیده های تاریخی چنین اند:
الف) غیر زنده
اند؛ حوادث تاریخی مربوط به گذشته دور یا نزدیک اند. از اینرو درک و فهم مستقیم آنها ممکن نیست. پس همواره بطور با واسطه مطالعه و یا ارزیابی میشوند.
ب) تکرار نا
پذیرند؛ گذشته تاریخی هرگز عینا تکرار شدنی نیست، از اینجاست که مورخ، خواه ناخواه
با معیارهای جامعه زمان خود با گذشته مواجه میشود، پس باید ضریب انحراف خاصی را در
ارزیابی خود بپذیرد.
ج) فقط در اسناد و مدارک
نیستند؛ حوادث تاریخی هرگز تماما در اسناد و مدارک جای نمی گیرد و مورخ ناچار است از
روشهای استنتاجی جهت تکمیل این خلأ استفاده کند؛ که طبیعتا عنصری تازه بر واقعیت تاریخی
می افزاید.
د) مجزا نیستند؛ هیچ
واقعه تاریخی بطور مجزا و در تجرید معنا ندارد و این قاعده کلّی پدیده های اجتماعی
در همه زمانها است.
ه) از ما دورند؛ در
موارد بسیاری، این پدیده ها از ما دورند و به همان نسبت با روشهای محقّق و زمان مورخ
متفاوتند. از اینرو نیازمند ترک ارزشهای زمانه
خویش و جای گرفتن در زمانه خاص حادثه به منظور درک درست آن است.
و) غیر روشمند هستند؛
امکان استفاده از روشهایی همچون مشاهده، مصاحبه و . .
. در آنها ممکن نیست.
ز) با واسطه مطالعه
میشوند؛ در پدیده های تاریخی، امکان مطالعه بیواسطه آنها نیست و راهی جز مطالعه با
واسطه آنها وجود ندارد.
البته پدیده های تاریخی
با اینکه به گذشته تعلق دارند، حیات مجدد نمی یابند، گرد روزگار یافته اند و در ابهام
جای دارند، لیکن با محققی با شوق و تیز هوش گفتگو میکنند، او را به شوق و حرکت وا
می دارند.
اصول اساسی[5]
در استفاده از روشهای
تاریخی چند اصل اساسی مورد توجه است:
1. اصل نسیان یا خود فراموشی و بی طرفی؛ این اصل،
در برابر خود میان بینی قرار دارد. که به
چند صورت محقق میشود:
الف) فرا زمانی؛ محقّق
باید ارزشهای زمانه خود را بر زمان تحقیق تحمیل نکند.
ب) فراغت ارزشی؛ باید
از ارزشهای خاص ذهنی خود آگاهی یابد و از تحمیل آنان به موضوع تحقیق اجتناب ورزد.
ج) فرا مکانی؛ تحقیق
تاریخی، معمولا به نوعی تمایز مکانی را به همراه دارد. به همین جهت باید به ضرایب تأثیر مکان بر ارزشها،
مراسم، عادات و . . . توجّه
داشت.
2. اصل تأمل و شک گرایی مثبت؛ محقّق باید در پذیرش
داده ها به صور مختلف تأمل ورزد و در این راه، از عوامل بسیاری مثل عقل سلیم و شناخت
نویسنده مدد گیرد.
3. اصل استقرا؛ محقق در اسناد گوناگون غور می
کند، جزء حوادث را شناسایی می نماید و در هر گام، احتیاط را نصب العین خود میسازد؛
تا در نهایت به شناخت جامع دست یابد.
4. اصل جامعیت، باز ساخت کلی؛ هر حادثه، در درون مجموعهای
یا شبکه ای عِلّی جای یافته و در آن معنی پیدا می کند. شناخت مجموعه، بدون شناخت هریک از عناصر ممکن نیست. همچنانکه شناخت هر حادثه جزء در کل یا مجموعه به
دست نمی آید.
مراحل تحقیق تاریخی[6]
مطالعه تاریخی سه گام
مقدماتی و دو گام اساسی دارد (سه گام نخستین آنگونه که در سایر مطالعات وجود دارد است):
1. صورتبندی مسئله؛ در این مرحله مقدماتی به این میپردازیم
که چه مسألهای را باید حل کنیم؟ و به چه مسألهای باید بپردازیم؟
2. تدوین فرضیه؛ باید محقق، مقدمتا بیان کند که چه
فرضیه ای را برای شروع تحقیق مد نظر قرار داده است؟
3. نقد منابع و اسناد؛ محقق قبل از پرداختن به تحقیق
ناگزیر از نقد و بررسی منابع و اسناد است.
4. توصیف تاریخی؛ در مقام توصیف، به این میپردازیم
که این پدیده تاریخی یا دیدگاه مورد مطالعه، کی، کجا، در چه موقعیتی، چگونه، بوسیله
چه کسی یا کسانی و به چه صورتی ظهور یافته است؟
مورخ در این مقام، محتاج
اسناد و مدارک است. توصیف، لزوما کشفی نیست
بلکه غالبا مورخ ناچار از بازسازی است و این، صعوبت توصیف تاریخی را نشان میدهد. هرچند توصیف دقیقتر باشد مراحل بعدی کاملتر میگردد. به هر روی، آغاز مطالعه تاریخی، توصیف دقیق و فراگیر
همه ابعاد و مبتنی بر اطلاعات قابل وثوق از نحوه ظهور حادثه است. محقق در مقام توصیف، غالبا با سه مسأله عمده توصیف
ظهور، تطور و وضعیت نهایی حادثه تاریخی مواجه است.
5. تبیین تاریخی؛ پس از تکمیل مقام توصیف، انتظار
میرود محقّق در مقام تبیین حادثه نیز برآید.
تبیین، بیان علّت وقوع حادثه یا تطوّر آن در پرتو قانون کلی است. در مقام تبیین نیز مانند توصیف، سه مسأله عمده
تبیین ظهور، تطوّر و وضعیت حادثه تاریخی وجود دارد.
علمی بودن تحقیق تاریخی[7]
درباره علمی بودن یا
غیر علمی بودن روش تحقیق تاریخی، نظرات مختلفی ارائه شده است. در زیر به دلایل دو گروه مخالف و موافق میپردازیم:
نظرات مخالف؛
1. با توجه به اینکه یکی از ویژگیهای علم، قابلیت
پیش بینی آن است. محققان تاریخی اغلب نمیتوانند براساس وقایع گذشته،
تعمیم ها یا پیش بینی هایی را برای آینده نتیجه بگیرند. زیرا وقایع و حوادث گذشته، اغلب بدون برنامه حاصل
شده اند یا آنچنان که در برنامه بوده است، صورت نیافته اند.
2. محققان تاریخی، در بیشتر موارد بر گزارشها و مشاهدات
کسانی متکی هستند که میتوان در صلاحیّت آن افراد و یا به حقیقت گزارش آنان شک کرد.
3. محقق تاریخی، اغلب در تشخیص حقایق، دچار ابهام
است و درست مثل فردی عمل می کند که می خواهد قسمتهای مختلف ماکتی را که تکه هایی
از آن گم شده است، سر هم کند؛ به همین جهت، بناچار درصد پرکردن جای خالی این واقعیت
ها از طریق استنتاج ها و استنباطهای ذهنی از حوادث گذشته برمیآید.
4. حوادث تاریخی در محیطی بسته مانند آزمایشگاه صورت
نمیگیرد. بنابراین، محقق تاریخی، قادر نیست
شرایط مشاهده شده را کنترل کند یا متغیرهای عامل حادثه را دستکاری نماید.
نظرات موافق؛
1. محقق تاریخی محدودیتهای موضوع مورد مطالعه و تحقیق
را تعیین و شناسایی می کند، فرضها یا سؤال هایی را مطرح مینماید؛ که باید برای آنها
پاسخهایی مناسب فراهم کند، اطلاعات لازم را جمع آوری و تجزیه و تحلیل می کند، به آزمودن
فرضهای خود میپردازد و از آنها نتایجی بدست میآورد که تا اندازه ای قابل تعمیم است. بنابراین و با توجه به مراحل منظم و علمی فوق
الذکر، میتوان ادعا کرد که این دست از فعالیتها تا اندازه ای جنبه علمی دارد.
2. محقق تاریخی، برای رسیدن به نتایج، گاهی اصولی
از احتمالات را به کار می بندد که شبیه به همین اصول را پژوهشگران علوم فیزیکی نیز
مورد استفاده قرار میدهند.
3. این واقعیت که محقق تاریخی نمیتواند متغیرهای بازیگر
در موقعیت واقعه را مستقیما کنترل کند، کاملا واضح و روشن است. اما باید توجه داشت که این محدودیت در بیشتر تحقیقات
علوم رفتاری، بویژه در تحقیقات غیر آزمایشگاهی مانند پژوهشهای جامعه شناسی، روانشناسی
اجتماعی و اقتصاد نیز کم و بیش وجود دارد.
انواع منابع تحقیق تاریخی
اولین وظیفه محقق تاریخی
بررسی در مورد درستی، اعتبار و معنی دار بودن اطلاعات جمع آوری شده است. اطلاعات مورد نیاز در پژوهش تاریخی را میتوان از
دو منبع یا مأخذ به دست آورد:[8]
الف) منابع دست اول
(Primary Sources)؛ مانند:
1. اسناد و مدارکی که توسط ناظران واقعی و بلاواسطه
واقعه ضبط و نوشته شده اند.
2. بقایای که از افراد یا گروه بجا مانده است؛ مانند:
فسیل ها، اسکلت ها، ابزارها، لباس ها، سکه ها و مانند آنها.
3. گواهی شفاهی فرد ناظر در جریان وقوع حادثه. معمولا کسب این اطلاعات از طریق مصاحبه شخصی صورت
می گیرد.
ب. منابع دست دوم (Secondary
Sources)؛
منابع دست دوم گزارش هایی است که گزارشگر آن ناظر عینی واقعه نبوده و امکان دارد،
گزارش مذکور براساس مصاحبه با مشاهده کننده واقعی حادثه تهیه و تنظیم شده باشد یا
گزارشگر، گزارش این فرد را مطالعه کرده است.
معمولا محققان تاریخی هنگامی از منابع دست دوم استفاده میکنند که اطلاعات دست
اول موجود نباشد.
تعدادی از منابع تحقیق
تاریخی عبارتند از:[9]
1. منابع مکتوب؛ کتابها، روزنامه ها، شرح وقایع تاریخی،
سالنامه ها، بیوگرافی ها و مواردی از این دست.
2. منابع شفاهی؛ منابع و مطالبی که سینه به سینه از
نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود؛ مثل تصانیف، اشعار، داستان ها، افسانه ها، ضرب
المثل ها، فولکلور ملل و سنن ملی.
3. منابع تصویری؛ فیلم، نقاشی و . .
.
4. منابع ساختمانی؛ ابنیه تاریخی، مقبره ها، محلهای
مسکونی مربوط به گذشتگان.
5. منابع مادی و ابزاری؛ سفال ها، سکه ها، ظروف،
آلات و ابزار و کتیبه ها.
6. اسناد الکترونیکی؛ فیلم، نوار صوتی، صفحه و
. .
. .
نقد اسناد[10]
مهمترین وظیفه محقق
تاریخی، بررسی، نقد و ارزیابی سند است؛ تا از این طریق اعتبار آن نزد او تأیید شود
و با اطمینان خاطر بتواند به آن تکیه نماید.
به این اقدام نقد سند گفته میشود که بر دو نوع است:
الف) نقد بیرونی؛ محقق
تاریخی باید سند را با سایر اسناد و شواهد تاریخی مقایسه نماید؛ مثلا او باید امضا
و مهر، تاریخ، نوع خط، نوع جوهر بکار رفته، نوع کاغذ، نوع کلمات و . .
. را مورد بررسی قرار دهد و آنرا با سایر اطلاعات مربوط
به شخص، واقعه یا تکنولوژی دوره مربوط به سند، مقایسه نماید و از صحت تعلق آن به موضوع
مورد مطالعه اطمینان حاصل کند.
ب) نقد درونی؛ پس از
اطمینان از صحت ارتباط سند با موضوع مورد مطالعه، ارزیابی محتوای مطالب مطرح میشود
که آیا اطلاعات صحیح است و تصویر درستی از موضوع یا واقعه را ارائه میدهد؟ آیا مطالب
آن با موازین عقلی تطبیق می کند؟ آیا در بیان واقعیت غلو نشده؟ آیا سند، تحت فشار نوشته
نشده؟ آیا سند، واقعیت را وارونه جلوه نمی دهد؟.
مسائل و مشکلات موجود
در روشهای تاریخی[11]
کار تحقیق در امور و
پدیده های تاریخی هرچند جالب و لازم، لیکن بسیار دشوار است. در این مسیر مشکلاتی وجود دارد از جمله:
1. معمای عینیت؛ کوشش مورخ در جستجوی علت و مسئله
غایت، او را با معمای عینیت مواجه می کند؛ چون در کشف علل، مورخ فقط اکتفا به این نمی
کند که علت های کافی یا ضروری برای حوادث را بیابد، ناچار غالبا می کوشد، بین آنچه
علّت واقعی و مستقیم واقعه است با آنچه علّت مستقیم و مربوط نیست، تفاوت بگذارد و این
امری است که او را وارد قلمرو ارزش ها می کند.
قضاوت های دور از بی طرفی در مسئله علیّت ما را وارد قلمروی می کند که منطق
تاریخ یا علم شناخت تاریخ است.
2. وسوسه تعمیم و پیش بینی؛ جامعه شناسی در آستانه
پدیده های تاریخی هر لحظه در وسوسه تعمیم و
پیش بینی است. فلسفه تاریخ و تاریخ زدگی
عینا همین بود. محقق جامعه شناسی برای آنکه
وجود خود را از مورخ متمایز سازد، قطعا بدان روی می آورد.
3. تحمیل ناآگاه زمان خویشتن؛ محقق خواه ناخواه در
معرض این خطر قرار دارد که حتی برای یک لحظه، زمان خود را با زمان مورد مطالعه یکسان
انگارد و در نتیجه، حرکت و نا همسانی ناشی از آنرا از یاد برد.
4. عنصر گزینش؛ پدیده های تاریخی، بیواسطه مطالعه
شدنی نیستند و امکان احیای آنها نیز نیست؛ گاه، واسطه ها دور، دست نیافتنی و متعددند،
در مواردی بین اندیشه ها تضاد و تخالف دیده میشود و این از آن روست که ذهنیت، عاملی
مؤثر در نقل پدیده هاست. یکی از این عوامل
ذهنی، گزینش است. هر مورخ از زاویه دیدی خاص،
نظر می کند و از روزنه همان زاویه، حوادث و مسبّبات آنها را بر میگزیند. هیچ دو مورخی از یک حادثه، یک نوع تفسیر و تاریخ
نمی نویسد. به تعداد مورخان، تاریخ میتوان
داشت؛ یعنی نه تنها در گزیدن چهره ای از حوادث نا گزیریم، بلکه در گزیدن خود حوادث
چاره نداریم.
نکات مثبت روشهای تاریخی
1. منظومه نگری؛ منظور این است که محقق تاریخی، با
توجه به فاصله ای که با واقعیت مورد مطالعه دارد، میتواند آنرا همچون یک منجم در
یک کهکشان ببیند.
2. ضد محیط بودن؛ محقق نباید با واقعیت مورد تحقیق،
چنان خو گیرد که جهات مثبت و منفی آنرا نبیند.
3. صیقل یابی واقعیت؛ با فاصله یافتن از واقعیت،
بهتر میتوان آن واقعه و عوامل درست و پشت پرده آنرا دید. با گذشت زمان، اندیشه ها مطرح میشوند و از برخورد
آنان برق حقیقت جهیدن آغاز می کند.
4. پیوست یا استمرار؛ محقق تاریخی، برخلاف محقق جامعه
شناسی، میتواند نه تنها واقعیت، بلکه تبعات و استمرار آنرا نیز ببیند. تلاش دشوار پیش بینی در تاریخ، از جهتی کاستی میپذیرد،
زیرا در جریان حرکت، واقعیت عینا دیده میشود.
[12]
[1]. نادری، عزت الله و سیف نراقی، مریم؛ روش
های تحقیق در علوم انسانی، تهران، بدر، 1385، چاپ بیست و هفتم، ص66.
[2]. سرمد، زهره و بازرگان، عباس و حجازی، الهه؛ روش
های تحقیق در علوم رفتاری، تهران، آگاه، 1385، چاپ سیزدهم، ص122.
[3]. ساروخانی، باقر؛ روشهای تحقیق در علوم اجتماعی،
تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380، سوم، ص195-198.
[4]. همان، ص200-201.
[5]. همان، ص227-230.
[6]. قرا ملکی، احد فرامرز؛ اصول و فنون پژوهش در گستره
دین پژوهی، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1383، چاپ اول، ص202.
[7]. نادری، عزت الله و سیف نراقی، مریم؛ پیشین، ص67-68.
[8]. همان، ص68-69.
[9]. حافظ نیا، محمدرضا؛ مقدمه ای بر روش تحقیق در
علوم انسانی، تهران، سمت، 1385، چاپ دوازدهم، ص56-57.
[10]. بست، جان؛ روش های تحقیق در علوم تربیتی و رفتاری،
حسن پاشا شریفی و نرگس طالقانی، تهران، رشد، 1369، چاپ اول، ص184.
[11]. ساروخانی، باقر؛ پیشین، ص233-235.
[12]. همان، ص239-240.
[89] Dom Jean Mabillon, O. S. B. , (23 November 1632 – 27 December 1707) was a
French Benedictine monk and scholar, considered the founder of palaeography and
diplomatics.
Mabillon was born in the town of Saint-Pierremont, then in the ancient
Province of Champagne, now a part of the Department of Ardennes. He was the son of Estienne Mabillon (who
died in 1692 at age 104) and Jeanne Guérin.
At age 12 he entered the Collège des Bons Enfants in Reims and in 1650
entered the seminary. He left the
seminary in 1653 and instead became a monk in the Maurist Abbey of
Saint-Remi. His devotion to his studies
there left him ill, and he was sent to Corbie Abbey in 1658 to regain his
strength. In 1663 he transferred again
to Saint-Denis Abbey near Paris, and the next year to the Abbey of
Saint-Germain-des-Prés in Paris, where he met and worked with many other
scholars, including Luc d'Achery, Charles du Fresne, Sieur du Cange, Etienne
Baluze, and Louis-Sébastien Le Nain de Tillemont.
As editor, collaborator
In Saint-Germain, Mabillon edited the works of Saint Bernard of
Clairvaux (published in 1667), and also worked on the Lives of the Benedictine
Saints ("Acta Ordinis S.
Benedicti") (published in nine volumes between 1668 and 1701). The later work was undertaken in
collaboration with Luc d'Achery, an older scholar and long-lasting librarian of
Saint-Germain-des-Prés, who had collected the historical materials which
Mabillon used. A foreword which
Mabillon later added used the lives of the saints in order to illustrate the
history of the early Middle Ages. -
[90] - Louis-Sébastien Le Nain de Tillemont (30 November 1637 – 10
January 1698) was a French ecclesiastical historian.
He was born in Paris into a wealthy Jansenist family, and was educated
at the Petites écoles of Port-Royal, where his historical interests were formed
and encouraged. At the age of twenty, he began his two monumental
works, the Mémoires pour servir à l'histoire ecclésiastique des six premiers
siècles and the Histoire des empereurs et autres princes qui ont régné pendant
les six premiers siècles de l'Église. The first is a history of the first six
centuries of the Christian Church; the second is a history of the Roman
emperors during the same period.
Tillemont became a priest at the age of thirty-nine and settled at
Port-Royal. When Port-Royal was
dissolved in 1679, he moved to his family estate at Tillemont, where he spent
the rest of his life, pursuing his historical work with great devotion. His Histoire began to issue from the press
in 1690 and his Mémoires in 1693, though the publication of both works was not
completed until after his death.
Tillemont is cited frequently by Gibbon in his Decline and Fall of the
Roman Empire. His works were among the
first to provide critical surveys of the full range of source material. His prose style is considered dry, but he
had a reputation for accuracy, detail and conscientiousness. His work was attacked on a large scale by
Honoratus a Sancta Maria in his Réflexions sur les règles et l'usage de la
critique, three volumes (1712-1720).
[91] - اتین بونو دو
کندیاک (به فرانسوی: Étienne Bonnot de Condillac)
فیلسوف مادی و نویسنده قرن هجدهم میلادی اهل فرانسه که با این جود به جدائی جسم و
جان دکارتی اعتقاد داشت و انسان را مرکب از روح و جسم می دانست. کندیاک روانشناسی خود را با الهیات مسیحی آشتی
داد. از آثار
مهم او «رساله ای درباره محسوسات» است که به سال ۱۷۵۴ چاپ شده است.
اتین بونو دو کندیاک
(1715- 1780) اندیشمند و فیلسوف فرانسوی در گرونوبل «Grenoble»
دیده به جهان گشود. فاضلی محتاط بود که زندگی
بی دغدغه و بی مناقشه و آرامی پیشه کرد.
برای در آمدن به سلک روحانیت وارد مدرسه دینی شد اما بعد از مدّتی تحصیلات
دینی را رها کرد و به پاریس رفت تا به آموختن فلسفه بپردازد. در این شهر با فلاسفه ای چون روسو، فونتنل و دیدرو
آشنا شد و زمینه مطالعات او در باب کتب و نوشته های فلسفی فراهم گشت و دیری نپایید
که اندیشه و دیدگاه خود را در باب مسائل فلسفی به دست آورد.
اولین آثار خود را
با عناوین «تحقیق در منشأ شناخت های انسانی»، (1746) و «رساله در نظام ها»،
(1749) منتشر کرد. این کتب با وجود آنکه جزء
اولین نوشته های وی تلقی می شود، اما از انسجام محتوایی و فلسفی بهره مند است. اثر مهم وی «رساله در احساس ها»، «Traite des sensations» است که در سال 1778 منتشر شد. در علم اقتصاد نیز دارای آثار و تحقیقات ارزشمندی
دارد، هر چند در زمینه فلسفه اخلاق بیشتر شناخته شده و آثار وی در این حوزه جلوه
بیشتری دارد. از دیگر
رسالات وی می توان به رساله در جانوران (1755) و مقاله ای در وجود خدا (1746) اشاره
کرد. انتشار این کتب نقش مهمی در شهرت علمی
وی در جهان غرب داشت، به گونهای که چند سال بعد، معلم پسر دوک پارم شد و تا سال
1767 در پارم زندگی کرد
بعد از خاتمه تدریس در پارم به پاریس باز گشت و چند سالی در این
شهر ماند تا شاتو دو فلوکس را برای اقامت خود انتخاب کرد. در اینجا
بود که رساله «دروس تعلیمی» را در سیزده جلد، شامل دستور زبان، شیوه نگارش، فن اندیشیدن،
تاریخ قدیم و تاریخ نوین، در تجارت و حکومت از جهت روابط آنها با یکدیگر (1776) تألیف
و منتشر کرد. این کتاب چند جلدی نیز از آثار
مهم او محسوب می شود. هرچند بعد از مرگش
هم دو کتاب به نام ای «کتاب منطق» (1780) و زبان حساب ها (1798) منتشر شد.
در رساله "در نظام
ها"، می کوشد با روش تحلیلی عیوب نظام های بزرگ گذشته را آشکار سازد. از دید او این نظام ها به گونهای تألیفی بر اصول
ادعایی و تحکّمی بنا شده اند. اندیشه
ها و رویکرد او متأثر از آثار دکارت می باشد، دکارت نیز در رساله قواعد هدایت ذهن،
علّت ترکیب «طبایع بسیط» در «طبایع مرکب» را در خواص طبایع بسیط جستجو می کند، در
حالی که کندیاک دیدگاه متفاوتی در باب بسیط داشته از این نظر بسیط کندیاک با بسیط دکارتی
تفاوت دارد. مقصود او از بسیط، بدیهی ترین
و آشکار ترین و ساده ترین تصوری است که حواس آدمی به او منتقل می کند و این تصور ساده
و بسیط از حس به دست می آید. در کتاب منشأ شناخت های انسانی می کوشد توضیح
دهد انسان در وضعی از معصومیت روحی و ایمن از آسیب پیشداوری ها و سنت های تقلیدی
زندگی می کند. در کتاب منطق، تلاش
می کند تا شیوه های
شناخت و بازیابی ناآگاهانه ذهن را تحلیل کرده نظام فکری و تحلیلی را برای انسان بیان
کند که بر مبانی حسی و تجربی تکیه دارد. به
نظر می رسد در حیات فلسفی و علمی خود تا حدّ زیادی خوشبین و محافظه کار است، به نحوی
که معتقد است انسان در وضعی از معصومیت روحی و ایمن از آسیب پیشداوری ها و سنت های
تقلیدی زندگی می کند و در آثار خود، باورها و تصورات افراد را متأثر از ذهن و نادرست
می داند. سرانجام پس از ارائه آثار و رسالات متعدد در سال 1780 دیده
از جهان فرو بست.
[93] - Louis Armand, Baron de Lahontan (9 June 1666 – prior to 1716)
served in the French military in Canada where he traveled extensively in the
Wisconsin and Minnesota region and the upper Mississippi Valley. Upon
his return to Europe he wrote an enormously popular travelogue. In it
he recounted his voyage up the "Long River," now thought to be the
Missouri. He wrote at length and in very positive terms
about Native American culture, portraying Indian people as free, rational and
generally admirable.
[94] - وحشی نیک یا
وحشی نجیب (به انگلیسی: Noble Savage)،
(به فرانسوی: Bon Sauvage) اصطلاحی است که در سده هجدهم
توسط پیروان مکتب بدوی گرایی درباره مردم جوامع ابتدایی ابداع شد. این اصطلاح واکنشی بود علیه حرکت انسان به سوی
تمدنی که به از دست دادن سرشت طبیعی اش می انجامد، تقدیس ذات انسان به عنوان بخشی
از طبیعت و تأکید بر این که سرشت نیک همان فطرت آزاده و نجیب طبیعی است که در مردمان
جوامع ابتدایی دیده میشود. این اصطلاح نخستین
بار در نمایشنامه تصرف گرانادا اثر جان درایدن به کار رفت و در قرن هجدهم یکی از واژگان
کلیدی سانتییمانتالیست های اروپا شد.
این اصطلاح ارتباطی
تنگاتنگ با رمانتیسم و به ویژه فلسفه روسو دارد.
روسو کتاب امیل یا درباره آموزش
(۱۷۶۲) را با این عبارت آغاز می کند: «در دستان آفریدگار همه چیز سالم می ماند. در دستان انسان همه چیز دستخوش فساد می گردد. »
[95] - دین طبیعی یا
(خداشناسی طبیعی)(1) عبارت است از این عقیده که با شیوه های معقول است و بس که آدمیان
می توانند از جملگی قضایای حقیقی علم کلام که دانستن آنها ممکن و ضروری و پسندیده است،
آگاه شوند. دین گرایان طبیعی درباره اکثر
گزاره های زیر اتفاق کرده اند و از خرد گرایان مسیحی یا ایمان گرایان(2) تا ملحدان
در نوسان بوده اند.
1. جز خدای واحد وجود ندارد.
2. خدا به کمال برخوردار از فضایل اخلاقی و عقلانی
است.
3. قدرتهای فعال خدا در عالم عیان می گردد و به پایمردی
قوانین طبیعی- اخلاقی و فیزیکی- که از جانب خدا تقدیس یافته اند، خلق و نگهداری و مرتب
می شود.
4. ترتیب رویدادها مشیت عام را می سازد.
5. مشیت خاص در کار نیست؛ معجزه یا دیگر دخالت
های الوهی نظم طبیعی قانونمند را نقض نمی کند.
6. به انسانها طبیعت خرد گرا عطا شده است که به آنان
امکان می دهد حقیقت را وظیفه خویش را- در جایی که موافق با طبیعت شان بیندیشند و بر
گزینند- بشناسند.
7. لازمه قانون طبیعی پیروی کردن از زندگی اخلاقی
است و ادای دین به خدا و همسایه و خود.
8. خالص ترین شکل پرستش و تکلیف مذهبی عمده عبارت
است از پیروی از زندگی اخلاقی.
9. خدا جان جاودان به آدمیان عطا کرده بود.
10. پس از مرگ به هر کس ی مطابق کردارش ثواب یا عقاب
تعلق می گیرد. آنان که قانون اخلاقی را به
جای می آورند و مطابق طبیعت زندگی می کنند رستگارانند و بهره مند از پاداش و
دیگران مستوجب عذابند.
11. دیگر عقاید و کار بستهای مذهبی متضاد با این احکام
باید به دیده انتقاد نگریسته شوند- به عنوان نهادها و عقاید سیاسی یا اشتباهاتی که
باید محکوم شوند و در صورت اقتضای مصلحت نیز نابود گردند.
به این ترتیب دین طبیعی
نامی است که به مجموعه ای از دعاوی معرفت شناسانه و فلسفی داده اند. گاهی با توجه به موجبه ها و گاهی هم سالبه ها درباره
آن بحث کرده اند. متمایز ساختن دین طبیعی
مثبت و سازنده در قالب دیدگاهی متفاوت با دین طبیعی سیلی یا انتقادی، هرچند هم مفید
فایدت در موکد ساختن ویژگیهای دین گرایان طبیعی خاص یا آثارشان، این حقیقت را از دیده
پنهان می سازد که در عرصه دین طبیعی موجبه ها مهر انتقاد می خورد و سالبه ها مهر سازندگی. شک گرایی آکادمیک، ایمان گرایی هرگونه نظری که
در آن بر کشف و شهود یا احساسات غیر معقول تکیه می کنند تا حقیقت مذهبی را مستقر سازند
یا دعوی مذهب غیر معقول به تلویح مورد انکار دین گرایان طبیعی بوده است. نیز هر نوع فلسفه ای را مردود می شمرده اند که
طبق آن لاوجود بودن خدا موکد شود یا چنین دعوی کنند که درباره روابط موجود بین خدا
و آدمیان چیزی معلوم کسی نمی شود.
دین گرایان طبیعی درباره
آنچه روش شناسی معقول را می سازد، اختلاف نظر فراوان داشته اند. عده ای بر این بوده اند که استدلال های ما
تقدم ضمان اعتقادات مذهبی آنهاست و عده ای هم دعوی کرده اند که نتیجه گیری آنها مبتنی
بر شواهد و قراین کاملاً تجربی است. جهان
بینی خاص دین گرایی طبیعی جهان بینی ایستایی است و توقع چنین می رود که جمله آدمیان
نسبت به مذهب واکنش یکسانی داشته باشند. هرگونه
نسبیت تمام عیار با غایب شناسی دین طبیعی ناسازوار است. به همین نسبت هم سبق ذهن راجع به طبیعت یکپارچه
بشری بدیهی است. جملگی آدمیان معقول در هر
دور و مکانی همواره دیدگاه مذهبی یکسانی دارند و خواهند داشت. چنین دیدگاههای را در عرصه سنت و مرجعیت تأیید
نمی کنند، چه این دو از نظر دین گرایان طبیعی منبع خطا و فساد و فضل فروشی است. در عرصه تاریخ، به جای تکامل مذهبی، خطای مذهبی
وجود دارد.
دین گرایان طبیعی مدعی
اند که همه یا اکثر گزاره های حقیقی در علم کلام را- منوط به اینکه آدمیان درباره علم
کلام به درستی تعقل کرده باشند- می شناسند و شناخته اند. گوناگونی ها در اعتقاد مذهبی و نه در احکام مذهبی
حقیقی را لازم است تبیین و توجیه کرد. آیینهای
مذهبی، یعنی صورت عمده ای که چنین گونه گونیها به خود می گیرد، محصول خطای ساده دلانه
یا شیطانی است. از جمله خطاها و اشتباهات
ساده دلانه ای که موجب پیدایش گونه گونی مذهبی می شوند عبارتند از بیماری و جنون و
فریب و ترس و استدلال خطا و انتقال اطلاعات غلط.
کسانی که مروّج خطاهای شیطانی اند، کشیشان اند و حاکمان و هنرمندان و همین طور
هم اشخاص بی وجدانی که به حقیقت توجهی ندارند و به کسانی که می خواهند زیر نگین بیاورند
یا به طریقی از آنها سوءاستفاده کنند، استدلال غلط تحمیل می کنند. خطا که پا می گیرد، با زور و مرجعیت و نیرنگ کسانی
حفظ می شود که با فریب کاران نخستین فرقی ندارند.
حقیقت جز در جایی که
آدمیان به تعقل آزاد باشند کشف نمی شود فقط هم در جایی حفظ می شود که آدمیان آزاد باشند
از خطاها انتقاد کنند، حتی خطاهای جزم اندیشانه موردنظر اولیای امور. در جامعه ای که انتقاد را، در صورت استدلال یا
طنز و طبیعت نهی می کنند، روی خوبی و سعادت و پایداری را نمی بینند. بحث آزاد ضرورت است. حکومتها یا نهادهای سیاسی که جلو آن را می گیرند
باید سرنگون شوند. سانسور و سرکوب، در صورت
مشروعیت و عملی بودن، باید درباره مروجان دروغهای آشکار معمول گردد.
اگر دین طبیعی را به
صورت تجریدی در نظر گیریم، نسبت به سرنوشت بشر دید خوش بینانه ای دارد: در دنیای نظم
یافته ای که آفریدگار خدایی مهربان باشد، شر اساسی وجود ندارد. وانگهی فرض هم بر این است که از مذهب حقیقی، در
صورت معلوم شدن، جملگی آدمیان تبعیت می کنند زیرا آن را حقیقی می یابند و متوجه می
شوند که پیروی از آن به نفع خودشان است. درباره
سرنوشت واقعی آدمیان، خدا گرایان طبیعی نظری جز بدبینی و انتقاد ندارند و تازه در امر
اصلاح طلبی نیز از نظر سیاسی ویرانگرند.
دین طبیعی در میان خرد
گرایانی نشو و نما کرده است و بس که در جوامع نسبتا بسته خویش، از آزادی و فراغت انتقاد
کردن از عقاید مذهبی عامه و مصوب برخوردار بوده اند. تیمار برای عقل و تکیه بر منابع کلاسیک و پسند
نکردن خرافات متداول موجب شده است که دین طبیعی به لحاظ جهان بینی اشرافی باشد. در جایی هم که چنین نبوده است، خاصه در ایالات
متحده امریکا، صورتی از اعتراض متحد با جمهوری خواهی بوده است. به سبب نداشتن هوادار از صاحبنظران طراز اول و
عدم حاکمیت بر دلها، هیچ گاه- حتی در عصر روشنگری نیز- اصل عقیدتی متداولی نبوده است
و همچنان که فراخور دیدگاهی است که فلسفه تاریخ سلبی دارد، از ابتدای پیدایش دیگرگون
نشده است.
عناصر موجود در موضع
دین گرایی طبیعی به قدرت تفکر مذهبی انتقادی است. سرو کله ایزدان دروغین و شیادان در عهد عتیق پیدا
می شود، خدای صاحب عنایتی(3) که آفریدگار و نگهدار جهان است نیز در عهد عتیق می آید. گفته پولس رسول درباره شریعت امم(4) (رساله پولس
رسول به رومیان 15-13/2) بنیانی برای دین طبیعی فراهم می کند. در میان آثار ماقبل سقراط، نوشته های پراکنده ای
که در آنها به وجود یکتا (واحد) و لوگوس (Logos=
عقل)، کلمه(5) پرداخته اند و از مفاد آنها بر می آید که درصدد طرح انداختن علم کلامی
معقولی بوده اند. افلاطون و ارسطو، به شیوه
های متفاوت شان به علم کلام معقول و همین طور هم به مکتوبات انتقادی درباره منشأ ایزدان
کمک کرده اند. اپیکوریان و رواقیان و افلاطونیان
به بسط و نقد بیشتر علوم کلام عقلانی مشابه دین طبیعی می پردازند و درباره وجود صفات
ایزدان و روابط شان با آدمیان بحث می کند.
سیسرون که این نظرات را به رومیان و متفکران بعدی انتقال داده است، شایسته لقب
بنیانگذار دین طبیعی است و شاید هم نخستین دین گرای طبیعی بوده است- گو اینکه موضع
دین گرای طبیعی را هرگز با دل و جان نمی پذیرد.
جملگی اصول تعریف کننده
دین طبیعی در آثار سیسرون، خاصه در کتاب سوم De natura
dearum
پدیدار می شود. سیسرون، مانند
دین گرایان طبیعی بعدی، دین فلسفی را از دین متداول متمایز می کرده و با توسل به وثاقت
و عقل و فایدت، از دین متداول دفاع می کرده است.
سیسرون که در دوران هرج و مرج سیاسی و ناباوری مذهبی- که کیش ها را حیلت
های سیاسی تلقی می کرده اند- می نوشته است، بیرنگ نظراتی را می آورد که برای متفکران
بعدی که خود را در اوضاع و احوال یکسانی یافته اند، جاذبه داشته است. چنین نظراتی در مکاتب قدیم، در کافرکیشی فلسفی
کسانی نظیر پلوتارک و سلسوس و امپراتور ژولیان و حتی در آثار مدافعان مسیحی سر
سپرده ابطال گری بر جای مانده است.
مسیحی سازی اروپا تا
دوران رنسانس به دین طبیعی پایان می دهد.
با این حال در این دوران دیرپا نیز اندیشه های ضروری برای جهان بینی تآله گرایانه(6)
به شیوه های گوناگون زنده نگه داشته می شود.
جنگ و جدل بر سر حدود ایمان و عقل معمولاً به این ترتیب پایان می یافته که برای
وجود خدا دلایلی می آورده اند و اغلب هم درباره صفات خدا بحث می کرده اند. قانون طبیعی جلوه ای از جلوه های مشیت عام الاهی
و تکالیف اخلاقی خاص بر جای می ماند. عالمان
مسیحی و مسلمان درباره جاودانگی جهان و بقای روح به بحث نظری می پردازند و استدلال
هایی که می آورند از استدلال های امثال رواقیان و سیسرون متین تر بوده است. فرقه گرایی و بدعت و ضد روحانی گری در جملگی کشورهای
غرب که نظریات مربوط به نیرنگ را پدید می آورده یا زنده نگه می داشته اند و نمونه های
مقنع به دست می داده اند، رایج بوده است.
دین طبیعی با فلسفه
و علم و تمدن نو دوره رنسانس احیا می شود و در عین حال هم با قیام مذهبی ملازم با این
دوره نیز که آزادی و فرصت و انگیزه به متفکران مذهبی می دهد، مدیون است. وانگهی، بنیاد نهادن دین وحیانی (آسمانی)(7) بر
دین طبیعی و یافتن بنیان اساسی برای وحدت مسیحی و پایان دادن به مناقشات فرقه ای، مایه
تحول بیشتر دین طبیعی در سده های شانزدهم و هفدهم می شود. سوسینین ها و متعهمدان (باپتیست ها) و فیلسوفان
و دانشمندان دوره رنسانس در پیدایش مجدد جهان بینی تاله گرایانه در اروپا نقش داشته
اند.
شاید نخستین کسی که
به دین گرایان طبیعی (deists) استناد می کند و این لفظ را
استعمال می کند پی یر ویره(8) باشد- نام اثرش هم تعالیم مسیحی(9) (1564). نزد ویره کالونیست، دین طبیعی گونه تازه بدعت بوده
است که در جنجال اصلاحات در ناتورالیسم ایتالیایی دوره رنسانس پدید می آید. وی اعتقاد دین گرایان طبیعی را به خدا مانند اعتقاد
ترکان و یهودیان می شمارد و در ادامه می گوید که در تلقی آنان آموزه مبشّران(10) و
رسولان [مسیح] جز «افسانه و رؤیا» نیست. آنها
به شیوه اپیکور به آفریدگار می پردازند.
«در بین آنها کسانی هست که به بقای روح اعتقاد دارند: عده ای دیگر با اپیکوریان
اتفاق نظر دارند و بر همین روال درباره مشیت خدا با توجه به آدمیان: از آنجا که خدا
کاری به کار امور بشری ندارد، گرداننده این امور تصادف است یا احتیاط یا جهل آدمیان
بر حسب پیشامد وقایع».
از نظر ویره، این «ملحدان»
از آزادی مکتسب در دوران اصلاح دین برای خرده گرفتن به بت پرستی و خرافه سوءاستفاده
می کنند، وی با وحشت به دین گرایان طبیعی پرخاش می کند، عین راجر اسکام- که همان زمان
Scholemaster را نوشته- به
«انگلیسیان ایتالیایی شده» پرخاش می کرده است.
به عنوان متفکر مبرزی که این نظرات را ممثل می کرده است، از ژان بادکین هم می
توانیم نام ببریم- نویسنده Colloquium Heptaplomeres
(1588). در این نوشته، گفتگویی درباره مذهب آمده است و
تاله گرایی(11) از جمله مناظره کنندگان است.
نیز می توانیم فهرستی از دین گرایان طبیعی را بر گزینیم که رابرت برتون در تحلیل
مالیخولیا [1621](12) به دست داده است یا می توانیم دین طبیعی را در نوشته سر
توماس مور- با عنوان ناکجا آباد(13) (1516)- در قالب الگوی آن چیزی بررسی کرد که متفکران
قرن شانزدهم، ملهم از کشفیات در دنیای نو [امریکا]، اسوه دین عقل می انگاشته اند- دینی
که منکر نجات بخشی و کارآیی آن بوده اند.
در اروپا در نیمه نخست
قرن هفدهم تعدادی دین گرای طبیعی پدید می آید.
منازعات بر سر ماهیت و منبع حقیقت مذهبی سبب پدید آمدن مجموعه مکتوباتی می شود
و در شکل گرفتن دین طبیعی در نیمه دوم قرن به کار می رود. شک گرایی مأخوذ از منابع کلاسیک و آثار مونتنی
و ایمان گرایان پروتستان و کاتولیک را به لحاظ فلسفی بسط می دهند و به آثار تاریخی
و مذهبی اطلاق می کنند. بسیاری از استدلال
های مربوط به دین طبیعی انتقادی در مکتوبات شک گرایان و ایمان گرایان یافت می شود. در بررسیهای دیگر برای عقل و قانون طبیعی ارزش
بیشتری قائل می شوند و بعدها به دعاوی مثبت دین گرایان طبیعی میدان می دهد. حقوق دانانی نظیر هوگو گروتیوس به عقل و قانون
طبیعی به عنوان مبانی اخلاقیات و قانون متوسل می شوند؛ متفکرانی چون ریچارد هوکر درصدد
یافتن اصل آشتی دهندگی در عقل بر می آیند و پی می برند که عقل وجه مشترک جملگی جدلی
نویسان مذهبی است. اومانیست های مسیحی پرورش
یافته در فلسفه اسکولاستیک که می خواسته اند انسانهای معقولی باشند، به مذهب عقلانی
مقدم با مسیحیت، ولی سازگار با آن، اعتقاد می آورند. فیلسوفانی که شک گرایی را باطل می شمرده اند- از
جمله رنه دکارت و لرد هربرت چربوریایی (که اغلب وی را نخستین خدا گرای طبیعی انگلیسی
می نامند)- معمولاً بر آن می شوند وجود خدا را ثابت کنند و دینی عقلانی را در قالب
بخشی از نظام فلسفی شان در کار آورند. تماس
هابز این کار را به چنان شیوه ای می کند که مذهب به پدیده طبیعی کامل تبدیل می شود
و دست آخر هم آنقدرها معقول از کار در نمی آید.
ولی علم، برخلاف داشتن نقش در بگومگوهای مربوط به علم کلام و فلسفه و تاریخ،
در رشد دین طبیعی همچنان نقشی نداشته است.
دین گرایان طبیعی اوان
قرن هفدهم جز این نمی خواسته اند که بگذارند با آسایش خیال، معتقد به مذهب فرزانگان
باشند. مانند اکثر فرزانگان نیز از سر بی
احتیاطی آن را وعظ نمی کرده اند. دین طبیعی
را در قالب اعتراضات عصیان آلود نکته سنجان در حلقه تئوفیل دوایو می یابیم- همو که
مدتها چنین می انگاشته اند مولف Les Quatrains du Deiste
(حدود 1626 ) است. گاهی نیز آن را به صورت
جایگزین بی دردسر اعتقاد در میان نکته سنجان و آقا منشانی می یابیم که در تلقی آنان
با مذهب مستقر سخت سازوار بوده است. در میان
محققان، توماس کامپانلا آن را در ناکجا آباد خود- با عنوان شهر خورشید )حدود
1602)- معرفی می کند. در فرانسه هم مبّرز
ترین هوادار دین طبیعی احتمالاً ایزاک دلاپیرره بوده است- مؤلف Du Rappel des Juifs (1643) و Praeudamitae(1655). در انگلیس نیز لرد هربرت چربوریایی در آثار متأخر
ش(14) سویه انتقادی دین طبیعی را ممثل می سازد و در De
veritate (621)
مباحث سازنده مربوط به دین طبیعی را موکد می کند.
همچنین:
دین الهی و طبیعی،
در:
[96] - یانسینیسم جنبشی
درون کاتولیسم در پیروی از اسقف هلندی کورنلیوس یانسن[۱۰] بود.
یانسن اثری درباره
فقه آگوستین قدیس به چاپ رسانده بود که در قرن هفده میلادی در اروپا جنجالی را بر پا
کرده و به تبع آن، تقریباً هر کس درمورد آن نظر می داد، عقیده اش توأم با غرض ورزی
و جانبداری بود. عقاید یانسن درمورد آگوستین
قدیس و بطور کلی تمام یانسنیسم را میشود از چند نظرگاه مورد بررسی قرار داد. یک دیدگاه، انعکاس و ادامه بحث بسیار قدیمی ای
است که هم در غرب و هم در اسلام میان پارسایی و زهد از یک سو، و طریقه تعقل از سوی
دیگر در جریان بوده است. در کاتولیسم، بحث
پارسایی[۱۱] و فلسفه تعقلی[۱۲]، در اختلاف نظر میان پیروان آگوستین قدیس و مدافعان
توماس اکویناس قدیس بازتاب یافته بود. نکته
اصلی تفرقه، هبوط (سقوط) [۱۳] حضرت آدم و پی آمدهای آن برای اراده و عقل بشر و برای
رستگاری بود. یانسنیستها بر آن بودند که
پیشامد سقوط برای سرنوشت انسان نتایج عمیقاً فاجعه باری به دنبال داشته است و بدون
اینکه آدمی از سوی پروردگار برگزیده شود و بر اثر شایستگی، مستحق لطف او واقع گردد،
وی قادر نخواهد بود به انتخاب صحیح برسد و از گناهان پرهیز کند تا رستگار شود.
همچنین یانسنیستها
می گفتند که پیآمد سقوط برای دانش و عقل فاجعه آمیز بوده است، اگر چه در این نکته
خاص، میان یانسنیستها تفرقه وجود داشت و پاسکال که یکی از با نفوذ ترین یانسنیستها
بود، در منتهی علیه طیف آن تفرقه قرار داشت.
تمام یانسنیستها بر این نظر بودند که انسان پس از واقعه هبوط به دلیل وابستگی
اش به نفس اماره و خواهش های جسم به فساد کشیده شده و خدا شناسی از طریق حواس پنجگانه
محکوم به شکست است. حواس، آدمی را به پلیدی
می کشانند و از رستگاری دور می کنند. بسیاری
از یانسنیستها، بغیر از پاسکال، عمیقاً به فلسفه دکارت علاقه داشتند، زیرا این فلسفه
بدون اتکاء به جسم و حواس انسانی موفق شده بود وجود خداوند و روح را اثبات نماید، میان
جسم و روح تفاوت قائل شود و ذهن را بر پایه های مطلقا غیرمادی توضیح دهد. سایر یانسنیستها از جمله پاسکال که بانگ رسای
این فرقه در فرانسه بودند، می گفتند که نتایج سقوط برای عقل آدمی، آن را از شناخت
هر حقیقتی ناتوان می کند. عقل بشر، به نظر
ایشان، قادر به معرفت هیچ حقیقت با اهمیت درباره ذات طبیعت یا ماهیت خداوندی نیست.
یانسنیستها همچنین
معتقد بودند که بشر برای رستگاری مطلقا به رحمت و لطف خداوندی نیازمند است و این لطف
امری شخصی[۱۴] است که از طریق گزینش و مرحمت الهی به شخص گناهکار عطا میشود و وی را
از فردی آلوده به فردی مقدس تبدیل می کند. این طرز تفکر مشکلات و مسایلی را در چهارچوب[۱۵]
کاتولیسم به وجود می آورد و با کلیسای کاتولیک در مبحث رستگاری از راه مراسم رسمی
کلیسا[۱۶] در می افتاد. به همین دلیل یانسنیسم
جنبشی در درون کلیسای کاتولیک محسوب میشود.
نظر کلیسا آن بود که فیض و رحمت الهی از راه مراسم غسل تعمید[۱۷] و آیین عشاء
ربّانی[۱۸] و دیگر تشریفات مذهبی توزیع و نشر می یابد. یانسنیسم، اگر چه می پذیرد که رحمت عطا شده از
طریق مراسم مذهبی برای خود مقامی و جایی دارد، اما چون به کاتولیسم پیرامونش می نگرد،
از وابستگی این مذهب به رحمت رسمی و تشریفاتی دلزده شده، از دوری کاتولیسم از اصل طلب
پوزش شخصی و تماس شخصی با رحمت پروردگار، منزجر میشود. یکی از رهبران یانسنیسم، فیلسوفی برجسته بنام آنتوان
آرنولد[۱۹]، در اثرش بنام "درباره مراسم عشاء ربّانی مکرر"[۲۰]، مثل پاسکال،
کاتولیک های دنیوی را به باد انتقاد می گیرد: کسانی که روزهای یکشنبه در مراسم اعتراف
و توبه شرکت می کنند و گویا آمرزیده میشوند و فردای آن روز از نو زندگی معصیت بار
خود را از سر می گیرند؛ گناه از دوشنبه تا شنبه و سپس شرکت مکرر در مراسم عشاء ربّانی. آرنولد نوشت: "عیسی مسیح مصلوب نشد تا تشریفات
مذهبی تکراری را به انسان نوید دهد. او برای
پراکندن رحمت ایثار نمود و خود را فدا نمود تا بر محرومیت و پوچی قلب بشر مرهم گذارد
و او را از گناهان برهاند. "
محل تجمع یانسنیستها
صومعه پورت رویال[۲۱] نام داشت که بعدها مرکز
انقلاب اخلاقی بر ضد قدرت کلیسایی شد. زمانی
که حکومت سلطنت فرانسه علیه یانسنیستها گرگ تازی خود را آغاز نمود، این محل با خاک
یکسان شد. هم تاج سلطنت و هم پاپ اعظم به
تقبیح یانسنیستها پرداختند و یانسنیستها در پاسخ کلیسای فرانسه را وادار نمودند که
حکم تقبیح را پس گیرد. این کشمکش یانسنیسم
را به محور عمده مخالفت علیه مذهب و سیاست رسمی در سراسر قرن هجده بدل کرد و این حرکت
را زیرزمینی کرد تا فعالیت خود را بر ضد شر سلطنت و بخش بزرگی از نهاد کلیسایی فرانسه
ادامه دهد. بسیاری از مورخین به این جنبش
به مثابه نیروی عمده ای که قبل از انقلاب فرانسه، رژیم قدیمی سلطنت را تهدید می
کرد، نگاه می کنند.
[97] - سفرنامه خیالی
(voyage imaginaire) در این سفرها ، نویسنده سفری
واقعی انجام نمی دهد بلکه نظر و دیدگاه خود را در قالب سفرنامه می آورد و نویسنده واقعیت
های و نابسامانی ها جامعه را مورد نقد و بررسی قرار می دهد چنانچه اگر کسی بخواهد سفری
واقعی در آن مکان داشته باشد با همان موارد برخورد می کند و با چشم خود می بیند مانند
«سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ » نوشته ی زین العابدین مراغه ای که در اواخر دوره قاجار
نوشته شده است.
[98] - فرانسوا دو
سلینیاک دو لا موت فنلون (به فرانسوی: François de
Salignac de la Mothe-Fénelon) متأله/یزدان شناس و نویسنده
قرن هفدهم میلادی اهل فرانسه است.
در کودکی پسری ترسو
بود. اما آتنه به او شجاعت بخشید. در دوران
سرگردانی پدر به جستجویش رفت.
Les aventures de Télémaque (The
adventures of Telemachus) is a didactic
French novel by Fénelon,
Archbishop of Cambrai and tutor to the seven-year-old Duc de Bourgogne
(grandson of Louis XIV and second in line to the throne). It was
published anonymously in 1699 and reissued in 1717 by his family. The
slender plot fills out a gap in Homer's Odyssey, recounting the educational
travels of Telemachus, son of Ulysses, accompanied by his tutor, Mentor, who is
revealed at the end of the story to be Minerva, goddess of wisdom, in disguise.
[100] - جهانی گرایی
اخلاقی یا جهان گستری اخلاق دیدگاهی فرا اخلاقی است که در آن ارزش های اخلاقی یا
سامانه اخلاقی می تواند همه مردم را فارغ از فرهنگ، دین، جهت گیری جنسی، نژاد و ملیت
در تمام زمان ها شامل شود. این گونه اخلاق
برای تمام انسانها کاربرد دارد و از این نظر ورای فرهنگ یا مزاج شخصی است. [۱] جهانی گرایی اخلاقی مخالف پوچ گرایی اخلاقی
و نسبی گرایی اخلاقی است.
نیز نک.
مطلق گرایی اخلاقی
نسبی گرایی اخلاقی
قانون طبیعی
حقوق طبیعی
اعلامیه جهانی حقوق
بشر
[101]
- The Dialogues of the Dead
(actually several dialogues) is a book published in 1683 Fontenelle It is based
in principle on the namesake book by Lucian.
Fontenelle it brings together into hell couples who were contemporaries
or not, old or new, sometimes very unexpected: William Harvey and Erasistratus,
Homer and Aesop, Socrates and Montaigne, Candaule and Gyges, Charles and
Erasmus; There also meet Hernán Cortés and Moctezuma: the second reframes ideas
received from the first and even the generally accepted idea of Greek
rationality, in an analysis that already evokes three ahead Levi-Strauss
centuries.
[102] - همه خدایی
(به انگلیسی Pantheism
) باور به این است که خدا (یا الوهیت) و جهان (یا طبیعت) یکی است و خدای شخصی/انسان
دیس، خالق و جدای از طبیعت وجود ندارد. واژه
خدا مترادف است با قانون مندی حاکم بر امور جهان. بنابر این اعتقاد خدا موجودی که جدا از این عالم
باشد نیست؛ بلکه کل نظام طبیعی است یا جنبه ای از آن؛ یا جهان به طور کلی خداست؛ یا
قوه و قدرتی که در تمام جهان انتشار و نفوذ دارد خداست. خدا همه جا هست و همه چیز یا در همه چیز است. باروخ
اسپینوزا مشهورترین فیلسوف معتقد به این مکتب و مهمترین مروج آن است.
John Toland was a rationalist philosopher and freethinker, and
occasional satirist, who wrote numerous books and pamphlets on political
philosophy and philosophy of religion, which are early expressions of the
philosophy of the Age of Enlightenment.
Wikipedia
Born: November 30, 1670, Ardagh, County Donegal, Republic of Ireland
Died: March 11, 1722, London Borough of Wandsworth, London, United
Kingdom
Books: Christianity not mysterious
Education: University of Glasgow, University of Edinburgh
[104] - ژولین اوفره
دو لا متری (به فرانسوی: Julien Offray de La Mettrie)
پزشک و فیلسوف قرن هجدهم میلادی اهل فرانسه است.
[105]
- Man a Machine (French:
L'homme Machine) is a work of materialist philosophy by the 18th-century French
physician and philosopher Julien Offray de La Mettrie, first published in
1748. In this work, de la Mettrie extends
Descartes' argument that animals were mere automatons or machines to human
beings, denying the existence of the soul as a substance separate from
matter.
Karl Popper discusses de la Mettrie's claim in relation to evolution and
quantum mechanics.
"Yet the doctrine that man is a machine was argued most forcefully
in 1751, long before the theory of evolution became generally accepted, by de
La Mettrie; and the theory of evolution gave the problem an even sharper edge,
by suggesting there may be no clear distinction between living matter and dead
matter. And, in spite of the victory of
the new quantum theory, and the conversion of so many physicists to
indeterminism de La Mettrie's doctrine that man is a machine has perhaps more
defenders than before among physicists, biologists and philosophers; especially
in the form of the thesis that man is a computer. "
[106]
- Joseph Butler (18 May 1692 –
16 June 1752) was an English bishop, theologian, apologist, and philosopher. He was
born in Wantage in the English county of Berkshire (now Oxfordshire). He is
known, among other things, for his critique of Thomas Hobbes's egoism and John
Locke's theory of personal identity. During his life and after his death, Butler
influenced many philosophers, including David Hume, Thomas Reid, and Adam Smith.
[107]
- Analogy of Religion, Natural
and Revealed to the Constitution and Course of Nature to Which Are Added, Two
Brief Dissertations
By Joseph Butler.
Butler, a respected clergyman and
philosopher himself, influenced some of the greatest English-speaking thinkers
of his time, including David Hume, Thomas Reid, and Adam Smith. The Analogy of Religion is a work of
apologetics, directed at a deist audience.
Butler hopes to convince the many deist scholars and public figures of
his day that returning to Christian orthodoxy is indeed rational. As he proceeds, he provides more and more
evidence for orthodoxy over deism, arguing that a personal rather than a
detached God is more likely to exist.
Butler did not seek to embellish his language with flowery phrases, and
his prose is very straightforward.
Kathleen O’Bannon
CCEL Staff
[109] - سه فر (به فرانسوی:
Laissez-faire) اندیشه و نظام اقتصادی-سیاسی
مبتنی بر مالکیت خصوصی ابزار تولید است که در آن وظیفه حکومت محدود به حمایت از حقوق
افراد در مقابل تجاوز شمرده می شود. این حمایت در مقابل دیگر افراد، دول خارجی و از همه
مهم تر خود دولت را شامل میشود. قانون اساسی، تفکیک قوا و مکانیزم چک و اصلاح، حقوق
بشر و حق نگهداری و حمل سلاح به منظور دفاع از خود، حمایت از حقوق فردی در مقابل دولت
را ممکن می کند. در نظام لسه فر دولت تنها شامل نیروی پلیس، دادگاه
های قانونی و تشکیلات دفاع ملی است که کسانی را که اعمال خشونت می کنند شناسائی
کرده به مبارزه با آنها می پردازد و نه بیشتر.
Laissez-faire, (French: “allow to do”), policy of minimum governmental
interference in the economic affairs of individuals and society. The origin of the term is uncertain, but
folklore suggests that it is derived from the answer Jean-Baptiste Colbert,
controller general of finance under King Louis XIV of France, received when he
asked industrialists what the government could do to help business: “Leave us
alone. ” The doctrine of laissez-faire
is usually associated with the economists known as Physiocrats, who flourished
in France from about 1756 to 1778. The
policy of laissez-faire received strong support in classical economics as it
developed in Great Britain under the influence of economist and philosopher
Adam Smith.
[110]
- Discourse on the Origin and
Basis of Inequality Among Men (French: Discours sur l'origine et les fondements
de l'inégalité parmi les hommes), also commonly known as the "Second
Discourse", is a work by philosopher Jean-Jacques Rousseau.
Rousseau first exposes in this work his conception of a human state of
nature, presented as a philosophical fiction (like by Hobbes, unlike by Locke),
and of human perfectibility, an early idea of progress. He then explains the way, according to him,
people may have established civil society, which leads him to present private
property as the original source and basis of all inequality.
روسو در دو اثر خود
یعنی «دومین گفتمان: درباره ی خاستگاه و بنیادهای نابرابری میان انسان ها»، و بویژه
در «قرارداد اجتماعی» به تأمل و بررسی درباره ی موضوع عدالت می پردازد.
روسو که مانند هابس
در سنت «قرارداد» می اندیشد، در «دومین گفتمان» خود که در سال ۱۷۵۵ تحریر شده است،
به بازنمود نابرابری و بی عدالتی اجتماعی می پردازد. به نظر او افراد در «وضعیت طبیعی» پیش اجتماعی،
در شرایط مساوی می زیستند و آزاد بودند. اما
عمدتا در نتیجه ی خودپرستی و پیدایش مالکیت خصوصی، وارد «وضعیت اجتماعی» شدند که وضعیتی
مبتنی بر نابرابری و عدم آزادی است. این نابرابری
اجتماعی هر انسانی را از خود بیگانه می کند.
به عقیده ی روسو، در
گذر زمان، افرادی که ثروت اندوخته بودند برای حفظ مالکیت و موقعیت خود، با افراد فقیر
بر سر قوانینی توافق کردند که مبتنی بر عقد قرارداد اجتماعی نبود، یعنی چیزی که می
بایست بنیاد جامعه ای جمهوریخواهانه باشد.
دولتی که نتیجه ی از خودبیگانگی فرد در جامعه است، محصولی است در خدمت تثبیت
اختلافات و نابرابری ها و در خدمت ویرانی آزادی طبیعی و تحکیم خودکامگی. در این رساله ی روسو آشکار می گردد که وی «انسان
طبیعی» یعنی انسانی را که در «وضعیت طبیعی» می زید، چگونه تصور می کند. چنین انسانی نخست بدون مالکیت خصوصی است و وجودش
آکنده از عشق و ترحم نسبت به خود و همنوعان خویش می باشد. این انسان قانع است و از نظر احساسی در تفاهم بی
میانجی با انسانهای دیگر زندگی می کند. به
نظر روسو تقسیم کار در ایجاد نابرابری اجتماعی نقش بسیار مهمی داشته است، در حالی که
کار اصولا نمی بایست به نابرابری و محدودیت آزادی منجر گردد. با این حال روسو در نقد خود از جامعه ی مبتنی بر
مالکیت خصوصی نتایج انقلابی نمی گیرد و حرفی از خلع مالکیت و یا از بین بردن ثروت به
میان نمی آورد و صرفا خواهان جلوگیری از ازدیاد تفاوت در مالکیت است.
روسو بعدها در مهمترین
اثر خود یعنی «قرارداد اجتماعی» که در سال ۱۷۶۲ منتشر شد، تغییراتی در دیدگاه خود در
زمینه ی خروج انسان از «وضعیت طبیعی» و گذر به «وضعیت حقوقی» می دهد و از جمله خاطر
نشان می سازد که طبیعت آنچنان مقاومت نیرومندی در مقابل «حفظ خویشتن» افراد قرار می
دهد که به عدم تناسبی میان نیازهای انسان و نیروهای طبیعی او منجر می گردد.
«قرارداد اجتماعی» از
طرف روسو بعضا به عنوان اقدامی تاریخی و بعضا به مثابه فرضیه ای فکری توصیف می شود. هسته ی مرکزی آن دارای این مضمون است که افراد
از برابری و آزادی اولیه ی طبیعی خود صرفنظر و آن را به جامعه ای سیاسی منتقل می کنند،
تا آن برابری و آزادی از دست داده را در مرحله ای عالی تر باز یابند. قرارداد اجتماعی روسو بدیلی در مقابل جامعه ی از
خود بیگانه و دولت خودکامه و نتیجه ی «اراده ی عمومی» است. بنابراین می توان الگوی مورد نظر روسو را اراده
گرایانه نامید. اراده ی آزاد شهروند می بایست
جامعه، دولت و سیاست را آگاهانه در خود پذیرا شود و در پیوند با اراده ی آگاهانه ی
دیگر افراد، به اراده ای عمومی فرا روید.
تفاوت «قرارداد دولت» هابس با «قرارداد اجتماعی» روسو در آن است که در اولی
افراد خود را تابع فرمانروایی می کنند که از قدرتی نامحدود برخوردار است، اما در دومی
مردم و اراده ی عمومی و یا جمهوری، خود عالی ترین فرمانروا هستند. برای روسو هر دولت متکی بر قانون یک جمهوری است
و شکل حکومت در این میان نقشی ندارد.
روسو در همان آغاز کتاب
«قرارداد اجتماعی» بر موضوع عدالت انگشت می گذارد و خاطر نشان می سازد که هدف او بررسی
نظام مدنی برای یافتن قواعد حقوقی عمومی و مطمئن حکومتی است و در بررسی خود تلاش خواهد
کرد تا آنچه را که حق مجاز می داند همواره با آن چیز که سودمندی مقرر می دارد پیوند
زند تا میان عدالت و فایده افتراق نیفتد.
برای روسو در گذر از وضعیت طبیعی به وضعیت مدنی در انسان دگرگونی های قابل توجهی
رخ می دهد و از جمله عدالت جانشین غریزه می گردد.
وی سپس در کتاب دوم
همین اثر در مبحث «درباره ی قانون» بطور مشخص تری به موضوع عدالت می پردازد. روسو قوانین را به منزله ی انگیزش و اراده ی نظم
اجتماعی مورد نظر خود می داند و توضیح می دهد که از طریق قرارداد اجتماعی، اگر چه پیکره
ی سیاسی هستی می پذیرد و زندگی می آغازد، اما باید به یاری قانون به آن جنبش و اراده
بخشید تا این پیکره به ابزار حفظ خویشتن نیز مجهز گردد. موضوع عدالت در کانون این بخش از تأملات روسو قرار
دارد و پیکره ی سیاسی ناشی از اراده ی عمومی برای او سرچشمه ی قوانین و عدالت است.
روسو خاطر نشان می سازد
که آنچه نیک و مطابق نظم است ناشی از طبیعت اشیاء است و بستگی به توافق های انسانی
ندارد. همه ی عدالت ها ناشی از خداوند است
و او به تنهایی سرچشمه ی آنهاست. اما اگر
ما می توانستیم عدالت را از چنین جایگاه بلندی پذیرا شویم، نه نیازی به حکومت داشتیم
و نه به قانون. به نظر روسو قطعا عدالتی فراگیر
وجود دارد که ناشی از خرد است، اما اگر چنین عدالتی بخواهد اعتبار یابد، باید متقابل
باشد. قوانین عدالت به دلیل فقدان پیامدهای
طبیعی در میان انسانها یافت نمی شوند. آنچه
که باقی می ماند فقط به نفع آدم ظالم و به ضرر آدم عادل است، زیرا آدم عادل عدالت را
در مقابل همگان رعایت می کند، در حالیکه آدم ظالم آن را در مقابل هیچکس رعایت نمی کند. روسو نتیجه می گیرد که بنابراین ما نیازمند میثاق
ها و قوانینی هستیم که وظایف و حقوق را با هم پیوند زنند و عدالت را موضوعیت بخشند. به این ترتیب روشن می گردد که برای روسو عدالت
تنها از طریق قوانین قابل حصول است.
به نظر روسو در وضعیت
طبیعی که در آن همه چیز مشترک است و انسانها برابرند، هیچکس وظیفه ای نسبت به دیگری
ندارد، چرا که تعهدی نسبت به دیگری متقبل نشده است. کافیست آن چیز را که استفاده ای برایش ندارد، به
عنوان مالکیت دیگری به رسمیت بشناسد. اما
در وضعیت اجتماعی که همه ی حقوق توسط قوانین تثبیت شده است، این طور نیست.
روسو ادعای عمومی بودن
موضوع قوانین را اینگونه فهم می کند که قانون فرمانبران را به مثابه یک کل و رفتار
های آنان را انتزاعی در نظر می گیرد و هرگز از فرد انسانی و رفتار فردی حرکت نمی کند. به همین دلیل قانون می تواند حقوق اولیه ای را
مقرر کند، اما آن را به نام شخص معینی مقرر نمی کند. قانون می تواند طبقات گوناگونی از شهروندان ایجاد
کند و حتا ویژگی هایی را تعیین نماید که حق این یا آن طبقه به حساب می آیند، اما نمی
تواند مقرر کند که این یا آن شخص در طبقه ای پذیرفته شود یا نه.
روسو نتیجه می گیرد
که بنابراین لازم نیست بپرسیم که قوانین توسط چه کسی وضع می شود، زیرا آنها از اراده
ی عمومی ناشی شده اند. لازم نیست بپرسیم که
آیا شهریار مافوق قوانین قرار دارد یا نه، چرا که او عضوی از دولت است. لازم نیست بپرسیم که قانون می تواند ناعادلانه
باشد یا نه، چرا که هیچکس نسبت به خود ناعادلانه نیست. این پرسش نیز بی مورد است که آیا انسان می تواند
هم آزاد و هم مطیع قوانین باشد، زیرا قوانین صرفا نمایه ی اراده ی ما هستند. بنابراین آنچه که فردی صرفنظر از جایگاه اجتماعی
خود به اراده ی خود مقرر می کند نمی تواند قانون باشد. حتا آنچه که فرمانروا در مورد خاصی مقرر می دارد
نیز قانون نیست، زیرا قانون تصمیم اراده ی عمومی در مورد موضوعی است.
روسو پس از این تأملات،
در کتاب سوم «قرارداد اجتماعی»، عدالت را به عنوان سنجیداری برای تعیین مشروعیت حکومت
به کار می گیرد. وی در بررسی سوء استفاده
ی حکومت از دولت تصریح می کند که: جبار به معنای عادی پادشاهی است که با سختگیری حکومت
می کند و به قانون و عدالت بی توجه است. اما
جبار به معنایی معین تر فردیست که اقتدار پادشاهی را بدون اینکه حق او باشد در اختیار
گرفته است. یونانیان نیز جبار را به همین
معنا به کار می بردند. آنان جبار را پادشاهان
خوب یا بدی می دانستند که قدرتشان قانونی نبود.
بنابراین در نظر آنان جبار و غاصب کاملا هم معنی بود. اما برای اینکه بر این چیزهای متفاوت نام های متفاوتی
اطلاق کنیم من می گویم که جبار غاصب قدرت پادشاهی است و مستبد غاصب قدرت فرمانروایی. بنابراین، جبار کسی است که غیرقانونی بر سر کار
آمده تا مطابق قانون حکومت کند. لذا جبار
ممکن است مستبد نباشد، اما مستبد همواره جبار است.
[111]
- Noël-Antoine Pluche (13
November 1688 – 19 November 1761), known as the abbé Pluche, was a French
priest. He is now known for his
Spectacle de la nature, a most popular work of natural history.
Pluche, son of a baker, was born in Rheims, in a street now named after
him. He became a teacher of
rhetoric. The Bishop of Laon made him
head of the town's college, a post he accepted to escape judicial consequences
of opposing the papal bull Unigenitus (1713(
He withdrew in 1749 to La Varenne-Saint-Maur, near Paris, where he
died.
His Spectacle de la nature,
ou Entretiens sur les particularités de l'Histoire naturelle qui ont paru les
plus propres à rendre les jeunes gens curieux et à leur former l'esprit was published in 1732, and widely translated all
over Europe. Although it influenced many to become
naturalists, it was a work of popularization, not of science.
[115] - ساموئل تیلور
کالریج (به انگلیسی: Samuel Taylor Coleridge)
(زادهٔ ۲۱ اکتبر ۱۷۷۲ - درگذشته ۲۵ ژوئیه ۱۸۳۴) شاعر و منتقد ادبی سبک رومانتیک و فیلسوف
انگلیسی که به همراه دوستش ویلیام وردزورث یکی از بنیان گذاران مکتب رمانتیسم انگلیس
بود.
کالریج بیشتر با دو
اثر منظوم خود «دریانورد کهن» و «قوبیلای خان» و همچنین اثر منثورش «بیوگرافی ادبی»
شناخته شده است. [۱]. آثار نقدش خصوصا در ارتباط با شکسپیر بسیار نافذ
بود. همچنین در معرفی فلسفه ایده آل
گرایی آلمان به فرهنگ انگلیسی کمک کرد و از طریق امرسون تاثیری مهم بر فلسفه ماوراء
الطبیعه آمریکا داشته است.
در تمام سنین بزرگسالی،
از حملات شدید افسردگی و اضطراب رنج می برد؛ گمان می رود او از اختلال دوقطبی رنج
می برده است، اختلال روانی که در زمان او ناشناخته بود. کالریج بر آن شد تا درد خود با افیون درمان کند
که به اعتیاد انجامید.
[116]
- For a very long time,
indeed, I could not reconcile personality with infinity; and my head was with
Spinoza, though my whole heart remained with Paul and John. Yet there had
dawned on me, even before I had met with the Critique of the Pure Reason, a
certain guiding light. If the mere intellect could make no certain discovery of
a holy and intelligent first cause, it might yet supply a demonstration, that
no legitimate argument could be drawn from the intellect against its truth. And
what is this more than St. Paul's assertion, that by wisdom (more properly translated
by the powers of reasoning) no man ever arrived at the knowledge of God? . . .
I bec[a]me convinced, that religion, as both the cornerstone and the keystone
of morality, must have a moral origin; so far at least, that the evidence of
its doctrine could not, like the truths of abstract science, be wholly
independent of the will. . . . It could not be intellectually more evident
without becoming morally less effective; without counteracting its own end by
sacrificing the life of faith to the cold mechanism of a worthless because
compulsory assent.
(BL, I, 134-36)
The power of faith, then, is both cognitive and volitional. It is both
knowing and willing. 7 The knowledge of God is neither a self-compelled logical
assent, nor an empirically-compelled observation. It is free, a knowing that
arises spontaneously rather than as the result of inner or outer compulsion.
Ultimately, all knowledge, beyond the immediate notices of the senses,
is also dependent upon faith. Empiricism, as a method, presumes that there is a
world correspondent to sense data; that presumption has the same basis as the
presumption that God exists: "the constitution of the mind itself, by the
absence of all motive to doubt it."
[117]
- Jean-Étienne Guettard (22
September 1715 – 7 January 1786), French naturalist and mineralogist, was born
at Étampes, near Paris.
In boyhood, he gained a knowledge of plants from his grandfather, who
was an apothecary, and later he qualified as a doctor in medicine. Pursuing the study of botany in various
parts of France and other countries, he began to take notice of the relation
between the distribution of plants and the soils and sub soils. In this way his attention came to be
directed to minerals and rocks.
In 1746, he communicated to the Academy of Sciences in Paris a memoir on
the distribution of minerals and rocks, and this was accompanied by a map on
which he had recorded his observations.
He thus, as remarked by W.
D. Conybeare, "first carried
into execution the idea, proposed by Martin Lister years before, of geological
maps. "In the course of his
journeys he made a large collection of fossils and figured many of them, but he
had no clear ideas about the sequence of strata.
He made observations also on the degradation of mountains by rain,
rivers and sea; and he was the first to ascertain the existence of former
volcanoes in the district of Auvergne.
In 1759, Guettard was elected a foreign member of the Royal Swedish
Academy of Sciences.
He died in Paris on 7 January 1786.
His publications include:
Observations sur les plantes
(2 vols, 1747)
Histoire de la découverte
faite en France de matières semblables à celles dont la porcelaine de la Chine
est composée (1765)
Mémoires sur différentes
parties des sciences et arts (5 vols, 1768–1783)
Mémoires sur la minéralogie
du Dauphiné (2 vols, 1779)
Atlas et description
minéralogiques de la France (1780)
See The Founders of Geology, by Sir A Geikie (1897).
[118]
- Puy de Dôme (French
pronunciation: [pɥi də dom]; Occitan: Puèi Domat, Puèi de Doma) is a large
lava dome and one of the youngest volcanoes in the Chaîne des Puys region of
Massif Central in south-central France. This chain of volcanoes including numerous
cinder cones, lava domes, and maars is far from the edge of any tectonic plate. Puy de
Dôme is approximately 10 kilometres (6 mi) from Clermont-Ferrand. The
Puy-de-Dôme département (with hyphens) is named after the volcano.
[120] - ژرژ-لوئی لکرک
کنت دو بوفون (به فرانسوی: Buffon)
نویسنده، ریاضی دان، زیست شناس و ستاره شناس قرن هجدهم میلادی اهل فرانسه است. او اولین
کسی بود که به شکلی جدی تلاش کرد تا عمر زمین را محاسبه کند، و این کار را با استفاده
از چند توپ آهنی، یک ساعت جیبی و کوره آهنگری انجام داد. آزمایش
بر مبنای نظر ایزاک نیوتون انجام شد که گفته بود تصور کنید جهان روزی کره ای فلزی
و آتشین بوده اگر بتوانید محاسبه کنید که چقدر طول می کشد تا از آن وضعیت به شکل امروزی
برسد، یعنی توانسته اید عمر زمین را محاسبه کنید. بوفون متقاعد
شده بود که با ثبت کردن زمان خنک شدن توپ های سرخ شده در اثر حرارت در اندازه های
مختلف و سپس در نظر گرفتن بزرگی زمین نسبت به این توپ ها می توان فهمید که چقدر طول
می کشد تا زمین خنک شده و آماده برای زندگی شود.
نتیجه ای که بدست آورد ۷۴۸۳۲ سال بود. نکته مهم
درباره کار او این است که با انجام آزمایش ها و انتشار نتایج آنها باعث شروع پرسش
ها و بحث هایی مهم در آنزمان شد، اما نه درباره عمر زمین بلکه درباره اینکه چرا و
چگونه موجودات به وجود آمده اند.
[122] - منظومه طبیعت،
یا قوانین جهان اخلاق و جهان فیزیکی (The System of
Nature or, the Laws of the Moral and Physical World (Système de la Nature ou
Des Loix du Monde Physique et du Monde Moral)) اثری است از فیلسوف فرانسوی
بارون دولباخ (۱۷۲۳-۱۷۸۹) که نخست بنام ژان باپتیست دی میراباود، از همکاران درگذشته
عضو فرهنگستان علوم فرانسه منتشر شد. دولباخ
این کتاب را در سال ۱۷۷۰ به صورت ناشناس، احتمالاً با همکاری دنی دیدرو و البته با
پشتیبانی ژاک آندره نژون منتشر نمود. وی در این کتاب جهان را با استفاده از اصول مادّی
گرایی فلسفی توصیف کرده است: ذهن به وسیله مغز شناخته میشود، هیچ "روحی"
خارج از بدن زنده وجود ندارد، جهان با قوانین قطعی فیزیک اداره میشود و اراده آزاد
یک توهم است، هیچ محرک نا متحرکی وجود ندارد، و هر چیزی که اتفاق می افتد اتفاق می
افتد چون اجتناب ناپذیر است و بایستی چنین شود. این کتاب به صراحت اعلام بی خدایی و استدلال می
کند اعتقاد به عالم بالا محصول ترس، عدم درک و تشخص دادن به خدا است.
[123] - گفتگوها در
باب دین طبیعی (به انگلیسی: Dialogues Concerning
Natural Religion) اثری فلسفی نوشته دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی است. کتاب شامل مکالمات یا گفتگوهای میان سه شخصیت خیالی
به نام های دمهآ مدافع دین وحیانی، کلئانت نماینده دین طبیعی و فیلون شکاک است. اگرچه هر سه قبول دارند که خدا وجود دارد، درباره
طبیعت خدا، ویژگی هایش و اینکه چگونه (یا آیا اصلاً) بشر قادر به شناخت خدا هست اختلاف
عمده دارند.
در مکالمات، شخصیت
های هیوم درباره چند مورد از براهین اثبات خدا و براهینی که مدافعان اش معتقدند از
طریق آنها می توان سرشت خدا را شناخت بحث می کنند. برخی از موضوع های مورد بحث، برهان نظم است، که
در آن هیوم از تشبیه خانه استفاده می کند، و همچنین برهان شر و اینکه آیا در جهان
بیشتر رنج یا خوبی وجود دارد.
هیوم، نوشتن مکالمات
را در سال ۱۷۷۰ آغاز کرد، ولی تا ۱۷۷۶، اندکی پیش از درگذشت اش آنرا به پایان
نبرد. این کتاب تا حدودی بر اساس طبیعت خدایان
سیسرون نوشته شده است. مکالمات در سال
۱۷۷۹ پس از مرگ نویسنده بدون نام نویسنده یا نام ناشر آن منتشر شد.
برگردانی از این
کتاب به فارسی بدست حمید اسکندری صورت گرفته است.
[124] -
کلیسا/جماعت آنگلیکن* از سه دسته/سنت تشکیل می شد که گاه به اسامی زیر شناخته شده
اند: سنت اعلی یا آنگلو-کاتولیک (High Church or Anglo-Catholic)، سنت اسفل (یا
تبشیری/اوانگلیست) (Low
Church or Evangelical) و فراگیر (یا آزادی
خواه/لیبرال) Broad
Church (or Liberal)).
کلیسای انگلیکن که معمولا
از آن به جماعت انگلیکن[1] یاد می شود، عنوان رسمی کلیسای ملی انگلستان است. البته این کلیسا بعدها و در اثر تبلیغات استعمار
گران در کشورهای دیگر نیز پیروانی یافته است.
[2] از همین رو، عنوان انگلیکن در مورد تمام کلیساهایی که سر اسقف کانتربری
را به عنوان رهبر معنوی کلیسا پذیرا باشند و به اصول ایمانی این کلیسا وفادار باشند
به کار برده می شود. [3]
امروزه کلیسا های ایرلند
و ولز انگلیکن محسوب می شوند. همچنین کلیسا
های اپیسکوپال[4] در کشورهای اسکاتلند، ایالات متحده، برزیل، فیلیپین و پرتقال و نیز
کلیسا های انگلیکن در کشورهای استرالیا، کانادا، نیوزلند، آفریقای جنوبی، غرب هند،
غرب آفریقا، میانه آفریقا، اوگاندا، کنیا، میانمار، سودان، نیجریه و کره از جمله کلیساهایی
هستند که زعامت و رهبری سر اسقف کانتربری را پذیرفته[5] و تابع این کلیسا به شمار می
آیند. [6]
آمارها نشان از آن دارد
که این کلیسا در اوایل قرن بیست و یکم، بالغ بر 78 میلیون نفر، پیرو داشته است. [7]
انشقاق کلیسای انگلستان
از کلیسای کاتولیک
کلیسای انگلستان در
اواخر قرون وسطی (همانند بسیاری از کلیسا های دیگر)، با مشکل نارضایتی مردم از روحانیان
کاتولیک روبرو بود. در اوایل دهه 1520م، افکار
اصلاح طلبان و به خصوص لوتر در کشور انگلستان مورد بحث قرار می گرفت. به طور کلی فرهیختگان انگلیسی از جمله شخصیتهای
دانشگاهی و به ویژه اساتید و دانشجویان دانشگاه کمبریج، به آثار لوتر علاقه خاصی نشان
می دادند.
توجه، مطالعه و بررسی
آرای اصلاح طلبان زمینه را برای نارضایتی های گسترده مردم این کشور از کلیسای کاتولیک
فراهم آورد. البته این علل، تنها بستر تأسیس
کلیسای انگلیکن را گسترد اما علت اصلی جدایی این کلیسا به نزاع پادشاه انگلستان و جناب
پاپ باز می گردد. [8]
نهضت اصلاحی تئودور
(انگلیکن)
همسر اول "هنری
هشتم" (1491 – 1547م) پادشاه انگلستان و سکان دار قدرت در این کشور، فرزندان متعددی
را برای پادشاه آورد اما بخت با وی یار نبود چه اینکه فرزندان پسر وی، همگی از دنیا
رفتند.
نداشتن فرزند پسر برای
هنری بسیار سخت بود چرا که نداشتن پسر به معنی رخت بستن مقام سلطنت از نسل هنری بود.
از این رو، هنری که
بر اساس قوانین مسیحیت، مجاز به ازدواج مجدد نبود به فکر آن افتاد تا همسرش کاترین
را طلاق گوید و زن دیگری را به ازدواج خویش در آورد تا شاید بتواند صاحب فرزند پسر
گردد. [9]
ازدواج مخفیانه هنری
و فاش شدن این ماجرا
از دیگر سو، طلاق همسر
برای هنری که کاتولیک بود مجاز نبود. بنابر
این وی در سال 1533م، مخفیانه با زن دیگری به نام آن بولین ازدواج کرد.
ازدواج مخفیانه هنری،
مدت طولانی ای در پشت پرده نماند و علنی شدن این ازدواج، واکنش شدید پاپ را به دنبال
داشت.
تکفیر هنری از سوی پاپ
پاپ که خود را یگانه
قدرت مسیحیت جهان می پنداشت، هنری را تکفیر کرد و اعلام داشت که ازدواج هنری باطل و
فرزندان وی نامشروع خواهند بود. [10]
مقاومت هنری در مقابل
پاپ
ظهور اصلاح طلبان و
قدرت گرفتن آنان در برخی مناطق تحت سیطره پاپ، قدرت وی را تا حد زیادی کاهش داده بود
و همین مسأله راه را برای هنری تا حدودی هموار کرده بود.
بنابر این هنری که مردم
کشورش نیز چندان دل خوشی از کلیسای کاتولیک نداشتند، بر آن شد که راه خود را از کلیسای
کاتولیک جدا کرده و خود را رهبر معنوی مسیحیان انگلستان بخواند. او اظهار داشت که از این پس، پادشاه انگلستان،
رهبر کلیسا خواهد بود و هرگونه قدرت پاپ بر کلیسای این کشور را مردود خواند. [11]
پادشاه انگلستان؛ رئیس
عالی کلیسای این کشور
به زودی، مجلس انگلستان
نیز به یاری هنری شتافت و در سال 1534م، لایحه ای را گذراند که پادشاه را رئیس عالی
کلیسای انگلستان می ساخت. مجلس، حق تعلیم
و اجرای عقیده درست در اصلاح کلیسا را به هنری و جانشینان وی داد. [12]
مجلس، همچنین انکار
تفوق هنری را مرادف خیانت دانسته و برای آن مجازات اعدام را مقرر داشت. این قانون با جدیت تمام به اجرا گذاشته شد و هیچ
گونه مخالفتی را بر نتابید و حتی موجب اعدام دو تن از شخصیتهای برجسته کاتولیک به نامهای
تامس مور و جان فیشر گردید. [13]
البته و با این حال،
هنری همچنان اصول ایمان کاتولیکی را نگاه داشت و روی خوشی به نهضت پروتستان نشان نداد. پس از وی، فرزندش ادوارد ششم به تخت سلطنت نشست
که دارای تفکر پروتستانی بود.
ماری خون آشام
با وفات ادوارد، ماری،
دختر هنری (از کاترین) به مقام ملکه انگلستان منصوب گردید. او که کاتولیکی متعصب بود، دوباره آیین کاتولیک
را در انگلستان تثبیت نمود و به آزار مخالفان پرداخت. خونریزیهاى وی سبب آن شد که مردم به وی لقب
"ماری خون آشام" دادند.
با وفات ماری الیزابت
اول، به عنوان ملکه انگلستان انتخاب گردید و در این زمان بود که کلیسای انگلیکن تجدید
حیات کرد و از این پس، این کلیسا برای همیشه، راه خود را از کلیسای کاتولیک جدا نمود. [14]
کلیسای انگلیکن؛ کاتولیک
یا پروتستان؟
کلیسای انگلیکن با خوی
مردم انگلستان که محافظه کار و محتاط هستند کاملا سازگار است و به همین دلیل است که
این کلیسا را هم می توان کاتولیک نامید و هم پروتستان. [15]
از نگاه انگلیکن ها،
کلیسای کاتولیک با زواید قرون وسطایی خویش، میراث کلیسای اولیه و اصلی را تحریف کرده
است و کلیسای پروتستان نیز، با از دست دادن یا رد برخی اصول، ابعاد حقیقی خود را کاهش
داده است. [16]
آنان از یک سو شعایر
هفتگانه کلیسای کاتولیک را می پذیرند و سلسله مراتب روحانی این کلیسا را حفظ کرده اند
و از دیگر سو، مرجعیت پاپ را انکار می کنند.
[17]
کتاب مقدس و سایر منابع
معتبر
در این کلیسا، چهار
منبع مکتوب به عنوان مرجع الهیاتی و ایمانی انگلیکن ها معرفی می شوند. این منابع عبارتند از:
1. کتاب مقدس.
این کلیسا، همانند دیگر کلیسا های مسیحی، کتاب مقدس را به عنوان مرجع ایمانی
خویش می پذیرد اما باور انگلیکن ها در مورد کتاب مقدس، با دیدگاه بسیاری از کلیسا
ها متفاوت است چه اینکه از نگاه آنان، کتاب مقدس، مصون از خطا تلقی نمی شود.
آنان بر این عقیده اند
که کتاب مقدس، تنها گزارشی از وحی است و بنابر این ممکن است مشتمل بر خطا نیز باشد. [18]
2. سه اعتقاد نامه کاتولیکی. (اعتقاد نامه های نیقیه، رسولان و آتاناسیوس)
3. اصول سی و نه گانه. این مجموعه سندی مهم در تبیین اعتقادات کلیسای
انگلیکن به شمار می آید.
اولین بار در سال
1536م، اصول ده گانه به دستور پادشاه وقت انگلستان منتشر گردید. این مجموعه نهایتا در سال 1563م به اصول سی و نه
گانه تبدیل شد که تا به امروز در این کلیسا معتبر شناخته می شود.
4. کتاب دعای عمومی. این کتاب، اگر چه به ظاهر و چنانکه از نام آن بر
می آید تنها یک کتاب دعاست اما از نگاه انگلیکن ها، دارای جایگاه ویژه ایست.
اهمیت این کتاب از آن
روست که این مجموعه مشتمل بر اصول اعتقادی این کلیسا می باشد.
این کتاب، اولین بار
در سال 1549م منتشر شد اما در طی سالهای متمادی، همواره دستخوش تغییرات بود و با توجه
به تغییراتی که در اصول ایمانی این کلیسا روی می داد ویرایش و تجدید چاپ می شد.
نسخه نهایی این کتاب
در سال 1662 چاپ و منتشر گردید که تا به امروز در این کلیسا مورد قبول است. [19]
ساختار کلیسایی و نظام
مقامات روحانی
کلیسای انگلستان از
دو حوزه اصلی تشکیل شده است که عبارت است از کانتربری[20] و یورک[21]. هر کدام از این دو حوزه دارای یک سر اسقف مجزاست.
سر اسقف یورک دارای
عنوان سر اسقف انگلستان و سر اسقف کانتربری سر اسقف سراسر انگلستان[22] خوانده می شود
و بر اسقف یورک تقدم دارد.
در این کلیسا اسقف
ها معمولا از جانب مقام سلطنت (که عملا نخست وزیر است) نصب می شوند. [23]
در این کلیسا سه رتبه
روحانی وجود دارد: اسقف، کشیش و شماس. اسقف
که بالاترین درجه روحانی به شمار می آید وظیفه تقدیس و نصب مقامات روحانی را بر عهده
دارد. کشیش عهده دار تعمید، بخشش گناهان و
برگزار کردن مراسم عشاء ربّانی است. شماس
نیز دستیار کشیش به شمار می آید. [24]
یکی از تفاوتهای این
کلیسا با کلیسای کاتولیک آن است که روحانیان انگلیکن در امر ازدواج آزاد هستند و در
صورت تمایل می توانند ازدواج نمایند. [25]
تحولات اخیر در کلیسای
انگلیکن
کلیسای انگلستان در
قرن بیستم شاهد تحولات چشمگیری بوده است.
دیدار پاپ ژان پل دوم با سر اسقف کانتربری در سال 1982 زمینه ساز آشتی مجدد
میان کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیکن گردید اما این آشتی به زودی به ناسازگاری مجدد
میان این دو کلیسا تبدیل گردید.
کلیسای انگلستان در
سال 1989 برای اولین بار انتصاب زنان به مقام اسقفی را جایز شمرد و چندی پس از آن در
سال 2003 میلادی، اقدام به نصب یک همجنس باز به نام جین رابینسون[26] به مقام اسقفی
نیوهمپشر[27] نمود. به دنبال این اقدامات،
روابط کلیسای کاتولیک و انگلیکن دوباره به سردی گرایید. [28]
[1] - Anglican
Communion
[2] - مولند، اینار؛ جهان مسیحیت؛
ترجمه محمد باقر انصاری و مسیح مهاجری، انتشارات امیر کبیر، 1381هش، چاپ دوم، ص
206
[3] - Britannica
Encyclopedia of World Religions, (Encyclopedia Britannica INC, 2006), p. 57
[4] - Episcopal. اپیسکوپال (یا اسقفی)، عنوانی است که در برخی کشورها
نظیر ایالات متحده، برای کلیسا های انگلیکن به کار می رود.
[5] - دانشنامه کاتولیک، 37 کلیسای
مرکزی را به عنوان کلیسا های تابع جماعت انگلیکن بر شمرده است که کلیسا های ذکر شده،
برخی از این کلیسا ها هستند. ر. ک: New Catholic
Encyclopedia, (Gale, 2003, 2nd ed. ),
vol. 1, p. 434
[6] - Cross,
F. L.
(ed. ), The Oxford dictionary of
the Christian Church, (Oxford, 1997, 3rd ed.
), p. 64
[7] - Britannica
Encyclopedia of World Religions, ibid
[8] - مک گراث، آلیستر؛ مقدمه
ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی؛ ترجمه بهروز حدادی، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب،
1387ش، چاپ دوم، ص 469 – 470
[9] - کرنز، ارل ای؛ سرگذشت مسیحیت
در طول تاریخ؛ ترجمه آرمان رشدی، انتشارات ایلام، 2008م، ص 368 و فلاورز، سارا؛ اصلاحات؛
ترجمه رضا یاسائی، تهران، ققنوس، 1384ش، چاپ سوم، ص 47
[10] - فلاورز، سارا؛ اصلاحات؛
ترجمه رضا یاسائی، تهران، ققنوس، 1384ش، چاپ سوم، ص 58
[11] - McGrath, Alister E. and Marks,
Darren C. , The Blackwell Companion to
Protestantism, (Blackwell, 2004, 1st ed.
), p. 97
[12] - وان وورست، رابرت ای؛
مسیحیت از لابلای متون؛ ترجمه جواد باغبانی و عباس رسولزاده، انتشارات موسسه امام خمینی، 1384 ه ش، چاپ اول،
ص 321
[13] - مک گراث، آلیستر؛ پیشین؛
ص 472
[14] - کمبی، الأب جان؛ دلیل
إلی قراءة تاریخ الکنیسه؛ دار المشرق، 1994م، چاپ اول، ص 240 و McGrath, Alister E. and Marks,
Darren C. , ibid, pp. 98 - 99
[15] - مولند، اینار؛ پیشین؛
ص 212
[16] - پیشین، ص 211
[17] - روستن، لئو؛ فرهنگ تحلیلی
مذاهب آمریکایی؛ ترجمه محمد بقائی، تهران، انتشارات حکمت، 1376ش، چاپ اول، ص 18
[18] - پیشین، ص 27
[19] - مولند، اینار؛ پیشین؛
ص 219 – 229
[20] - Canterbury
[21] - York
[22] - شامل تمام کلیسا های انگلیکن
جهان
[23] - پیشین، ص 239
[24] - روستن، لئو؛ پیشین؛ ص
30
[25] - پیشین، ص 31
[26] - V. Gene Robinson
[27] - New Hampshire
[28] - Britannica Encyclopedia of World Religions, ibid
[125]
- A curate /ˈkjʊərɨt/ is a
person who is invested with the care or cure (cura) of souls of a parish. In this
sense "curate" correctly means a parish priest; but in
English-speaking countries the term curate is commonly used to describe clergy
who are assistants to the parish priest.
The duties or office of a curate
are called a curacy (as the office of a president is a presidency).
[126] - شارل-لوئی دو
سکوندا (به فرانسوی: Charles-Louis de Secondat)
یا بارون دو مونتسکیو (به فرانسوی: Baron de Montesquieu)،
یکی از متفکران سیاسی فرانسه در عصر روشنگری که در سال ۱۶۸۹ در بوردو از شهرهای فرانسه
زاده شد. همه قبیله او از نژادگان و اشراف
و در زمره حقوق دانان بودند. حقوق خواند و
در سال ۱۷۰۸ به دادستانی پرداخت و سر آخر وکیل دادگستری شد. در سال ۱۷۱۳ پس از مرگ پدر به رایزنی حقوقی مجلس
برگزیده شد.
به پژوهشهای علمی، تاریخی
و حقوقی توجه ویژه داشت و چون از وضع آن زمان کشور نا خرسند بود با نام مستعار کتابی
زیر عنوان نامه های ایرانی منتشر ساخت و چون مورد توجه واقع گشت به عضویت فرهنگستان
فرانسه برگزیده شد (سال ۱۷۲۷). رفته دست از
دادستانی کشید و به تدوین اثر نام آور خویش، روح القوانین پرداخت، این کتاب با اقبال
عمومی روبرو شد و بعدها نیز از مضامین آن در اداره کشورها و دولت ها بهره بسیاری گرفته
شد. مونتسکیو بر این باور بود که انقلاب و
شورش و خونریزی کاری از پیش نمی برد و آنچه یک جامعه نیاز د ارد قانون است. میانه روی در سیاست از ویژگیهای برجسته مونتسکیو
بود و چون روحانیان «روح القوانین» او را بی ارزش دانستند نوشتاری بر دفاع از کتاب
خویش نوشت. مونتسکیو در سال ۱۷۵۵ پس از سفر های بسیار به کشورهای
گوناگون جهان در پاریس درگذشت.
[127]- «شارل لوئی دو سکوندا بارون
دو مونتسکیو» ادیب، مورخ، حقوقدان و نویسنده عصر روشنگری فرانسه، در ۱۶۸۹ میلادی به
دنیا آمد و در ۱۷۵۵ در پاریس درگذشت. او «نامه های ایرانی» (Lettres
Persanes)
را در سال ۱۷۲۱ در ۳۲ سالگی نوشت و هفت سال بعد در سال ۱۷۲۸ میلادی به خاطر این کتاب
به عضویت فرهنگستان فرانسه در آمد. این کتاب در مورد ازبک اربابی ایرانی ست که به همراه
دوستش ریکا راهی اروپا میشود تا به پاریس میرسد.
او گهگاه به دوستانی که طی سفر خود
در کشورهای گوناگون برخورد می کند، نامه مینویسد و در نامه هایش با نگاهی ظاهراً ساده
لوحانه – که خاص تمدنی کهن است نسبت به غرب که گویی سرزمین عجایب است – به توصیف خلقیات،
آداب و رسوم و زندگی جامعه فرانسه در دو دهه نخستین سده هیجدهم میپردازد. خواننده
ای که داستان را میخواند، در آغاز ساده لوحیِ این ایرانی نسبت به شیوه های زندگی
غربی را به ریشخند میگیرد. اما طولی نمی کشد که در مییابد که این خود اوست که
دست انداخته شده. مونتسکیو در واقع با کنایه نظام سلطنتی فرانسه را
مورد انتقاد قرار داده است و آسیب پذیری و بی ثباتی فرانسویها در برابر پادشاهشان را
نشان میدهد.
[128] - جووانی باتیستا
ویکو (به انگلیسی: Giovan Battista (Giambattista)
Vico)
(زاده ۲۳ ژوئن ۱۶۶۸ - درگذشته ۲۳ ژانویه ۱۷۴۴) در ناپل ایتالیا به عنوان اندیشمند ایتالیایی
قرن ۱۷و ۱۸م مطرح است. او نماینده نخستین اعتراض به عقل باوری و ریاضیات
باوری دکارتی است. دیدگاه ویکو در نوع خود
مهم است و توانسته با دیدگاه کسانی چون دیلتای و مارکس و فیلسوفانی چون اسپینوزا، هیوم،
کانت، نیچه، افلاطون، ارسطو و ابن خلدون ارتباط برقرار کند.
ویکو با نگارش کتابی
با نام "علم نو" از علم جدیدی سخن می گوید که لازم است تاسیس شود. او نیز مانند ابن خلدون جای خالی علوم انسانی را
بسیار حس میکرد. ویکو به تاریخ نظری مثبت
داشت و معتقد بود انسان نسبت به شناخت درونی آنچه محقق میشود دقیق تر است. او از اصلی به نام حقیقت تحقق یافته سخن میگوید
و معتقد است: کسی که چیزی را ساخته و امری را محقق کرده بهتر و بیشتر از هر کسی میتواند
آن را بفهمد، بنابرین جریانهای تاریخی را به دلیل آنکه موضوع آن انسان است میتوان فهم
کرد.
ویکو معتقد است هیچ
چیز را نمی شود در اکنون شناخت، زیرا هر پدیده تاریخی دارد که باید در همان بستر شناخته
شود. از نظر ویکو فهم تاریخ در عین حال، کاملاً
واقعی و ازلی و ابدی نیست، زیرا بر حضور نظم و مشیت الهی و توسعه نهادهای بشری تاثیر
میگذارد. ملتها در جریان تکامل و توسعه کاملاً
همگام و مراحل گذاران منطبق با هم نیست، ولی همه مراحل مشخصی را می گذرانند. ویکو در عصر جدید نخستین کسی است که راجع به حرکت
تاریخ و مراحل تمدنی دست به یک دوره بندی زده و ویژگیهای مراحل را برشمرده است.
ویکو در تاریخ تمدن
۳ دوره را معرفی می کند: دوره ربّانی یا الهی، دوره قهرمانی یا اشرافی و دوره انسانی
یا مردمی. وی معتقد است در هر کدام از این
۳ مرحله شکل زندگی مردم، ادبیات، سیاست و حکومت و رابطه با مردم دچار دگرگونی میشود. وی میگوید وجه غالب دوران اول جنبه الهی و استبدادی،
دوران دوم آریستوكراسی و دوران سوم مردم سالاری است.
ویکو استدلال می
کند که توسعه نسبی در تاریخ معاصر ظاهر میشود.
از آنجا که تاریخ از نظر ویکو تجلی مشیت الهی در دنیاست، گذار از یک مرحله به
مرحله بعدی برتری قدرت تخیل و پیشرفت تدریجی تمدن بشر را تعیین می کند. پیشرفتی کیفی از ساده به پیچیده که نهادهای اجتماعی
را شکل میدهد.
گذشته از نکات عمومی
و نظریه تاریخی، ویکو پیشرفت تمدن را از امور واقعی، طبیعی و ناشناخته بشر می داند
و به ویژگی ادواری تکامل تاریخ تاکید می کند.
پیشرفت جامعه به سوی تکامل بدون رسیدن به آن متوقف میشود و جامعه تقریباً به
شرایط اولیه باز میگردد. از این رو تاریخ
مجددا دور و جریانش را آغاز می کند، گرچه همیشه نقطه بالاتری را نسبت به آنچه که قبلاً
در اختیار داشت به دست میآورد.
[129]
- The New Science (original
title Scienza Nuova [ˈʃɛntsa ˈnwɔːva]) is the major work of Italian philosopher
Giambattista Vico, published in 1725.
It has been highly influential in the philosophy of history, and for
historicists like Isaiah Berlin and Hayden White.
The original full title is Principi di Scienza Nuova d'intorno alla
Comune Natura delle Nazioni, which may be literally translated as
"Principles/Origins of New/Renewed Science About/Surrounding the Common
Nature of Nations".
[130] - یکه سالاری
یا اُتُوکراسی (به انگلیسی: Autocracy) ( از یونانی) شکلی از حکومت
اقتدار گرا که در آن، فرمانروا آشکارا بر راس سلسله مراتب اداری تفوق دارد، بدون قوانین
یا سنتهایی که قدرت رهبری را محدود کنند، همراه با قدرت بی حد و حصر فرمانروا (اتو
کرات) در عمل. مبنای یکه سالاری میتواند
وفا داری یا ترس شهروندان از مکافات باشد.
یکه سالار می تواند قدرت خود را بر اساس قرارداد ها و یا سنتهای اجتماعی به
دست آورده باشد که در این صورت اُتُوکراسی از نوع مشروع است و یا آن را به زور به چنگ
آورده باشد که دیکتاتوری است. سلطنت های
مطلقه از انواع یکه سالاری اند.
باید توجّه داشت که
اگرچه مفاهیم یکه سالاری، تمامیت خواهی، خودکامگی، استبداد، حکومت مطلقه و جباریت،
مترادف اند و در متون و گفتار اغلب به یک معنا به کار میروند، هم معنا نبوده و در علم
سیاست تعاریف جداگانه دارند.
[132] - فرانسوا-ماری
آروئه (به فرانسوی: François Marie Arouet)
که بعدها نام ولتر (به فرانسوی: Voltaire)
را بر خود نهاد به سال ۱۶۹۴ در پاریس متولد گردید. تحصیلات
خود را در مدرسه لوئی کبیر به اتمام رسانید و بعد به انجمنی به نام تمپل پیوست و سپس
به شاگردی یکی از قضات دادگستری فرانسه درآمد.
پس از چندی جایزه آکادمی فرانسه به
وی تعلق گرفت.
[133]
- The Dictionnaire
philosophique (Philosophical Dictionary) is an encyclopedic dictionary
published by Voltaire in 1764. The alphabetically arranged articles often
criticize the Roman Catholic Church and other institutions. The
first edition, released in June 1764, went by the name of Dictionnaire
philosophique portatif. It was 344 pages and consisted of 73 articles. Later
versions were expanded into two volumes consisting of 120 articles. The
first editions were published anonymously in Geneva by Gabriel Grasset. Due to
the volatile content of the Dictionnaire, Voltaire chose Grasset over his usual
publisher to ensure his own anonymity. There have been many editions and reprints of
the Dictionnaire during Voltaire's life, but only four of them contained
additions and modifications. Furthermore, another work published in 1770,
Questions sur l'Encyclopédie, which contained reshaped and modified articles
from the Encyclopédie always in alphabetical order, led many following editors
to join this and the Dictionnaire (plus other minor works) in a unique
opus. The Dictionnaire was a lifelong project for
Voltaire. It represents the culmination of his views on
Christianity, God, morality and other subjects.
[134]
- Admiral John Byng (baptised
29 October 1704 – 14 March 1757) was a Royal Navy officer. After joining the navy at the age of
thirteen, he participated at the Battle of Cape Passaro in 1718. Over the next thirty years he built up a
reputation as a solid naval officer and received promotion to Vice-Admiral in
1747.
Byng is best known for the loss of Minorca in 1756 at the beginning of
the Seven Years' War. His ships badly
needed repair and he was relieved of his command before he could see to his
ships or secure the extra forces he required.
He was court-martialled and found guilty of failing to "do his
utmost" to prevent Minorca falling to the French following the Battle of
Minorca (1756). He was sentenced to
death and shot by firing squad on 14 March 1757.
[135]
- - Calas, along with his
wife, was a Protestant. France was then a mostly Roman Catholic
country; Catholicism was the state religion, with no legal recognition granted
to minority faiths. While the harsh oppression of Protestantism
initiated by King Louis XIV had largely receded, Protestants were, at best,
tolerated. Louis, one of the Calas's sons, converted to
Catholicism in 1756. On 13–14 October 1761, another of the Calas
sons, Marc-Antoine, was found dead on the ground floor of the family's home. Rumors
had it that Jean Calas had killed his son because he, too, intended to convert
to Catholicism. The family, interrogated, first claimed that
Marc-Antoine had been killed by a murderer.
Then they declared that they had
found Marc-Antoine dead, hanged; since suicide was then considered a heinous
crime against oneself, and the dead bodies of suicides were defiled, they had
arranged for their son's suicide to look like a murder.
[136]
- François-Jean Lefebvre de la
Barre (September 12, 1745 – July 1, 1766) at the Château Férolles-en-Brie was a
young French nobleman, famous for having been tortured and beheaded before his
body was burnt on a pyre along with Voltaire's "Philosophical
Dictionary" nailed to his torso.
[1] La Barre is often said to have been executed for not saluting a
Roman Catholic religious procession, but the elements of the case were far more
complex.
In France, Lefebvre de la Barre is widely regarded a symbol of the
victims of Christian religious intolerance, along with Jean Calas and
Pierre-Paul Siren, all championed by Voltaire.
A second replacement statue to de la Barre stands nearby the Basilica of
the Sacred Heart of Jesus of Paris at the summit of the butte Montmartre
(itself named from the Temple of Mars), the highest point in Paris and an 18th
Arrondissement Street nearby the Sacré-Cœur is also named after Lefebvre de la
Barre.
Lefebvre de la Barre is a descendant of Joseph-Antoine de La Barre, a
governor of the French Antilles and then New France.
[137] - ساده دل یا
کاندید (به فرانسوی: Candide) نام کتابی ادبی است که توسط
ولتر، نویسنده و فیلسوف اهل فرانسه نوشته شده است؛ این کتاب اولین بار در سال
۱۷۵۹ منتشر شد و در دوران حیات نویسنده بیست بار تجدید چاپ شد و آن را در رده موفق ترین آثار ادبی فرانسه قرار دارد. کاندید
یکی از آثار ادبی برجسته جهان است.
کاندید نام جوانی است
که در قصر بارون آلمانی زندگی می کند. بارون شخصی به نام پانگلوس را که از بهترین معلمان
است برای تربیت کاندید استخدام می کند. پانگلوس همواره به کاندید می آموزد که ما در محیطی
سرشار از خوشبختی و خوبی زندگی می کنیم. بعد از مدتی بارون به کاندید شک میکند و به گمان
اینکه به دخترش نظر دارد او را از کاخ بیرون میکند. کاندید
نیز به اجبار به گروه سربازان بلغاری میپیوندد.
کاندید در جریان این اتفاقات متوجه
میشود که دنیا محلی سرشار از خوشبختی نیست.
بعدها دوباره با معلم خود برخورد میکند
و او را در حال گدایی می بیند. کاندید نظر معلمش را درباره اینکه دنیا محل خوشبختی
است جویا میشود و پانگلوس میگوید که شرایط زندگی میتوانست بدتر از این هم بشود و بعد
از توضیح آنچه بر او گذشته بود و ماجراهایی که بر کاندید گذشت در انتها میگوید که معتقد
است همه چیز در دنیا برای خوشبختی و به بهترین نحو ترتیب داده شده است.
ولتر که نام اصلی اش
فرانسوا ماری اروئه است، را از سر دمداران انقلاب فرانسه می دانند. کتاب ساده
دل، که ولتر آن را در سه روز نگاشته است، شاهکاری است که با طنز مفاهیم عمیقی که انسان
امروزی با آن روبروست را مطرح می کند.
این کتاب که در قرن هجدهم نوشته شده است می تواند ابعاد وجودی انسان کنونی را
نیز دربر گیرد. انسانی که به دنبال خوشبختی(رضایت)
است ولی آن را نه در پول نه در رفاه زمینی و یا حتی رسیدن به معشوق نمی یابد. پس خوشبختی کجاست؟
در سرتاسر کتاب جملات
بسیار هوشمندانه وجود دارد که انسان را در اندیشه فرو می برد. مقابله
با این شکل از تفکر ،که هر بلایی به سر انسان بیاید باز بدتر آن هم وجود دارد پس بهترین
حالت ممکن ،همان چیزی است که پیش آمده در واقع سرنخهایی است برای تعقل و اندیشیدن.
کتاب با آنکه داستانی و کوتاه است نمی توان
آن را بدون تمرکز کامل خواند چون مفاهیم عمیق آن نیاز به تعمق دارد.
[138]
- Voltaire's works, especially
his private letters, frequently contain the word "l'infâme" and the
expression "écrasez l'infâme", or "crush the infamous". The
phrase refers to abuses of the people by royalty and the clergy that Voltaire
saw around him, and the superstition and intolerance that the clergy bred
within the people. [37] He had felt
these effects in his own exiles, the burnings of his books and those of many
others, and in the hideous sufferings of Calas and La Barre. He
stated in one of his most famous quotes that "Superstition sets the whole
world in flames; philosophy quenches them.
"
ولتر در نوشته ها و
نامه های خویش از تكرار غریو جنگ دیرینه خود هرگز خسته نمی شد “ این ننگ را بزداییم
” گرچه وی قید می كند كه مبارزه اش نه با ایمان بلكه با خرافات ، نه با دین بلكه با
كلیساست ، ولی نسل بعدی كه ولتر را رهبر معنوی خود می شناخت ، دیگر به این تمایز توجهی
نداشت . ” (ارنست كاسیرر ، فلسفه روشنگری ، ص 210 ).
[139] - ماری ژان آنتوان
نیکلا دو کاریتات، مارکی دو کندورسه (به فرانسوی: Marie-Jean-Antoine
Nicolas de Caritat, marquis de Condorcet) (یا نیکلا دو کندورسه) (۱۷
سپتامبر ۱۷۴۳ - ۲۸ مارس ۱۷۹۴) فیلسوف، ریاضیدان و دانشمند علوم سیاسی و از بزرگان عصر
روشنگری بود.
وی تنها اندیشمند بزرگ
عصر روشنگری بود که در جریان انقلاب کبیر فرانسه در قید حیات بود.
مخالفت کندورسه با خشونت
های سازمان یافته دوران ترور و همچنین مخالفت او با اعدام لویی شانزدهم در نهایت سبب
تعقیب و بازداشت وی شد. وی در سال ۱۷۹۴ در زندان درگذشت.
[140] - ژان لرون دالامبر
(به فرانسوی: Jean
le Rond D'Alembert) (متولد ۱۶ نوامبر ۱۷۱۷ در پاریس؛ درگذشت ۲۹ اکتبر ۱۷۸۳ در پاریس)،
ریاضیدان، فیزیکدان فرانسوی و همچنین فیلسوف عصر روشنگری بود.
او سرپرست قسمت ریاضیات
دائرةالمعارف فرانسوی بود که توسط دنی دیدرو انتشار یافت.
روشِ دالامبر در معادله
موجی نیز به نام خود او نامیده شده است.
اصل دالامبر نیز که
به اسم این دانشمند نامیده شده است، با قانون دوم نیوتون هم ارز است و از آن به راحتی
مکانیک لاگرانژی به دست می آید.
[141] - اصالت نفع یا
یوتیلیتاریانیسم (به انگلیسی: Utilitarianism) که منفعت گرایی نیز گفته شده،
نظریه ای در فلسفه اخلاق است که بر اصالت فایده استوار است. مهم ترین متفکران این مکتب جرمی بنتهام و جان
استوارت میل اند. منفعت گرایان تنها معیار
نهایی درباره صواب، خطا و الزام را سود می دانند و معتقدند غایت اخلاقی که باید در
تمام اعمالمان به دنبال آن باشیم، بیشترین غلبه ممکن خیر بر شر (یا کمترین غلبه ممکن
شر بر خیر) در کل جهان است. آنها اشاره دارند
به اینکه خوب و بد را میشود به روش کمی سنجید.
[142] - افرايم چمبرز
"سایکلوپدیا/دایرةالمعارف، يا فرهنگ جامع هنرها و علوم "شامل توصيف اصطلاح
ها و شرح مطالب مربوط به هنر هاي متعدد و علوم، گرد آوری معتبر ترين پديد آورند
گان، در دو جلد (1728) را تألیف کرد . استفاده منظم از ارجاع هاي متقابل، خواننده را قادر
مي سازد تا موضوع هاي مرتبط را با هم بنگرد.
اين كار، اثرى ارزشمند به شمار مي آيد. در زمان
حيات چمبرز، اين دائرة المعارف بارها ويرايش شد.
چمبرز را پدر دانشنامه هاي نوين دانسته
اند.
Cyclopædia: or, An Universal Dictionary of Arts and Sciences (two
volumes in folio) was an encyclopedia published by Ephraim Chambers in London
in 1728, and reprinted in numerous editions in the eighteenth century. The Cyclopaedia was one of the first general
encyclopedias to be produced in English.
The 1728 subtitle gives a summary of the aims of the author:
Cyclopaedia, or, an Universal Dictionary of Arts and Sciences:
Containing the Definitions of the Terms, and Accounts of the Things Signify'd
Thereby, in the Several Arts, both Liberal and Mechanical, and the Several
Sciences, Human and Divine: the Figures, Kinds, Properties, Productions,
Preparations, and Uses, of Things Natural and Artificial; the Rise, Progress, and
State of Things Ecclesiastical, Civil, Military, and Commercial: with the
Several Systems, Sects, Opinions, etc. ;
among Philosophers, Divines, Mathematicians, Physicians, Antiquaries, Criticks,
etc. : The Whole Intended as a Course of
Ancient and Modern Learning.
[143]
- Vincennes (French
pronunciation: [vɛ̃sɛn]) is a commune in the Val-de-Marne department in the
eastern suburbs of Paris, France. It is
located 6. 7 km (4. 2 mi) from the center of Paris. It is one of the most densely populated
municipalities in Europe.
The Marquis de Sade was imprisoned in Vincennes fortress in 1777, where
he remained (mainly: he escaped for a little over a month in 1778), until
February 1784, when Vincennes fortress was closed and de Sade was transferred
to the Bastille. In 1929, the commune
of Vincennes lost about half of its territory when the city of Paris annexed
the Bois de Vincennes, a large part of which belonged to the commune of
Vincennes.
In 1821, the noted French poet, Alfred de Vigny, wrote his poem La
Prison, which details the last days of The Man in the Iron Mask at
Vincennes.
In 1849, a test was conducted on Claude-Étienne Minié's invention the
Minié ball which would prove successful and years later be adopted by the
French army. Vincennes was also the
site of some famous European colonial expositions in the 20th century in which
fairs were held to showcase artifacts from former European colonies.
[144]
- Philosophical Thoughts is a
collection of aphorisms that French writer Denis Diderot published in 1746;
this is his first solo work, but published anonymously and secretly.
The book was published in 1746 with a fictitious address (The
Hague). This is actually the Parisian
publisher Laurent Durand, then established rue Saint-Jacques, which publishes
the work illegally.
"Piscis
snag omnium is not" this fish that is not for everyone or phrase borrowed
from the Pygmalion (1741) 's.
André-François Boureau-Deslandes, who himself forged from a passage
Saturnalia of Macrobius (3, 6, 4).
Diderot resume sentence in the letter to Sophie Volland of December 20,
1765.
This phrase appears on the title page of the first edition shows that
the author is aware of comments that stick to it will disturb the vision
established religion. The book is also
published anonymously, supposedly to The Hague. Diderot did was not wrong: the book was a
resounding success and was condemned to be burnt by order of the parliament of
Paris from 7 July 1746.
[145] - کاترین (Екатерина II Великая ۱۷۲۹ - ۱۷۹۶) یا کبیر، امپراتریس کشور
روسیه که ۳۴ سال حکم راند. با نام سوفیا اوگوستا آنهالت زِربست (Sophia Augusta Frederica) در پروس متولد شده بود و پس
از در آمدن به آئین ارتودوکس کاترین شد. نام روسی اش یکاترینا الکسیوونا بود. تاریخ
نگاران قدیم ایرانی خورشید کلاهش یاد گفته اند.
[146]
- Friedrich Melchior, Baron
von Grimm (26 December 1723 – 19 December 1807) was a German-born
French-language journalist, art critic, diplomat and contributor to the
Encyclopédie ou Dictionnaire raisonné des sciences, des arts et des
métiers. In 1765 Grimm wrote Poème lyrique, an
influential article for the Encyclopédie on lyric and opera librettos. Like
Christoph Willibald Gluck Grimm became interested in opera reform. According to Martin Fontius, a German literary
theorist, "sooner or later a book entitled The Aestatic ideas of Grimm
will have to be written.